راسخون

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

tahmores کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 11998
|
تاریخ عضویت : شهریور 1391 

مادر که برود نظم خانه بهم میریزد...

 
نگاه کن
علی نجف.....
حسن بقیع.....
حسین کربلا....
زینب دمشق.....
.
.
.
و مهدی را نمیدانم کجا بیابم!!!
tahmores کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 11998
|
تاریخ عضویت : شهریور 1391 

مادر که برود نظم خانه بهم میریزد...

 
نگاه کن
علی نجف.....
حسن بقیع.....
حسین کربلا....
زینب دمشق.....
.
.
.
و مهدی را نمیدانم کجا بیابم!!!
nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

خاک را در قتلگه گِل کردم از اشگ دو عین

ساختم مُهری و روی آن نوشتم یا حسین

اشگ من بر یوسف زهراست، دین و دِین من

گریه کن ای دیده نگذاری بمانم زیر دِین

ای اجل مهلت بده یک لحظه سقّایی کنم

با سرشک دیده بر سقّای مقطوع الیدین

دوست دارم مثل زینب سر به محمل بشکنم

خون فشانم از جبین و اشگ ریزم از دو عین

در نظر می آورم گلدسته ی عبّاس را

چون کنم از قصر شیرین رو به شهر خانقین

از نفس های شب و عطر نسیم صبحگاه

در مدینه در نجف در کربلا در کاظمین

«بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»

«در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
 
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
 
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
 
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
 
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
 
رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
 
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
 
سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
 
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
 
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
 
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
 
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
 
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
 
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
 
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
 
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
 
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
 
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
 
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
 
شاعر : استاد شهریار
hamid_rb کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 369
|
تاریخ عضویت : آبان 1393 

از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین

دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین

یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین

برای بخشش کوه گناه یک راه است
بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسین

کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسین

خدا کند که شبی زائر حرم گردیم
و جان دهیم همان شب به کربلای حسین

به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین

 

salma57 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 35499
|
تاریخ عضویت : بهمن 1391 


السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)

.......

یا امام حسین (ع) ادرکنی.

خدا همه رو حاجت روا کنه. ان شاءالله مشکلات شما هم به واسطه کرامت ائمه برطرف بشه.

همه گرفتاری و مشکل دارند. ان شاءالله تو این مشکلات راه رو گم کنیم و ائمه دست همه ما رو بگیرند.

توکل به خدا. 

hamid_rb کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 369
|
تاریخ عضویت : آبان 1393 

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

hamid_rb کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 369
|
تاریخ عضویت : آبان 1393 

hamid_rb کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 369
|
تاریخ عضویت : آبان 1393 

یا حسین

 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

قطره قطره آب شو ای دل چو شمع انجمن

گریه کن ای دیده بر آن کشته ی صد پاره تن

یک بیابان خار و یک صحرا خزان یک برگ گل

یک هزار و نهصد و پنجاه زخم و یک بدن

یوسف زهرا تنش با چنگ گرگان چنگ چنگ

پیرهن از تن، تن او پاره تر از پیرهن

کاش بودم روز عاشورا کنار قتلگاه

ناله از دل می زدم کی شمر! زینب را نزن

کاش می گفتم به دشت کربلا با زائرین

بوریایی شد تن فرزند زهرا را کفن

گر چه از آن تربت شش گوشه دور افتاده ام

کربلا باشد به من نزدیک تر از جان من

«بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا»

«در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا»

f3080h517 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 2840
|
تاریخ عضویت : خرداد 1393 

به یاد علی اصغر امام حسین(ع)

 

f3080h517 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 2840
|
تاریخ عضویت : خرداد 1393 

f3080h517 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 2840
|
تاریخ عضویت : خرداد 1393 

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: براي شهادت حسين عليه السلام، حرارت و گرمايي در دل هاي مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمي شود.

امام رضا عليه السلام فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد، خداوند روز قيامت را براي او روز شادي و سرور قرار مي دهد.

امام رضا عليه السلام فرمود: هر گاه ماه محرم فرا مي رسيد، پدرم (موسي بن جعفر عليه السلام) ديگر خندان ديده نمي شد و غم و افسردگي بر او غلبه مي يافت تا آن که ده روز از محرم مي گذشت، روز دهم محرم که مي شد، آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود .

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فاطمه جان! روز قيامت هر چشمي گريان است، مگر چشمي که در مصيبت و عزاي حسين گريسته باشد، که آن چشم در قيامت خندان است و به نعمت هاي بهشتي مژده داده مي شود.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: يک سال تمام، هر شب و روز بر حسين بن علي عليه السلام نوحه خواني شد و سه سال، در روز شهادتش سوگواري برپا گشت.

nargesza کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 10707
|
تاریخ عضویت : آبان 1392 

این داستان خیلی جالبه حتماً بخونید. البته یه کم طولانیه.

مرحوم حاج اسماعیل سبزواری در کتاب عددالسنه کیفیت خواب مقبل را از حزن المؤمنین نقل نموده و فرموده که خود احقر در اصفهان در خانواده مقبل کیفیت خواب را به خط او نیز دیدم که خوابش را چنین نقل نموده:
در سالی که زوار بسیاری، از اصفهان به جهت زیارت عاشورا عازم کربلا شدند و من مرد تهی دستی بودم، به یکی از دوستان خود گفتم که میترسم بمیرم و آرزوی زیارت سیدالشهداء روحی له الفداء در دلم بماند، پس او دلش بر من سوخت و بر حال من رقت برد. پس به اتفاق همه و این رفیق شفیق، روانه شدیم ولی در نزدیکی گلپایگان جمعی از قطاع الطریق (راهزنان) ، شبانه بر سر زوار ریختند و همه را غارت نمودند و ایشان برهنه و عریان وارد گلپایگان شدند.
بعضی قرض کردند و رفتند و من همانجا ماندم، نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن، تا آنکه ماه محرم شد، حسینیه ای در آنجا بود که شبها، شیعیان در آن مشغول عزاداری بودند، من هم در آنجا به سر بردم و شب و روز میگریستم. در اواخر شب خوابم ربود، و در عالم واقعه دیدم وارد کربلا شدم، و رفتم به جانب حرم که مشرف شوم و اذن دخول میخواستم.
شخصی مرا مانع شد و به دست اشاره کرد که برگرد، که الآن وقت زیارت کردن تو نیست، گفتم بنا نبود حرم جناب ابی عبدالله الحسین(ع) حاجب و مانع داشته باشد

هر که خواهد گو بیا و گو برو  

 کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست

گفت ای مقبل در این لحظه، حضرت زهرا(س) و مادرش خدیجه کبری(س) و مریم و حوا و آسیه و جمعی از حورالعین، با جمعی از انبیاء به زیارت آمده اند.
قدری تأمل کن، آن ها که فارغ شدند نوبت تو میشود.
گفتم تو کیستی؟ گفت من ملکی هستم از جمله حافٌین حول حرم مطهر، که دائم برای زوار استغفار میکنم.
پس در این لحظه دست مرا گرفت و در میان صحن گردش میداد، جمعی را در صحن مقدٌس میدیدم که شباهت به اهل دنیا نداشتند تا اینکه رسیدیم به موضعی که در آنجا محفلی بود آراسته، و جمعی موقٌر با خضوع و خشوع نشسته بودند، آن ملک پرسید: آیا اینها را میشناسی؟
گفتم نه، گفت اینها حضرات انبیاء هستند، که به زیارت حضرت سیٌدالشٌهداء(ع) آمده اند.
آنکه بر همه مصدٌر (و مقدٌم) نشسته، حضرت آدم ابوالبشر صفیٌ الله علی نبینا و آله و علیه السٌلام است و آنکه در طرف راست او نشسته، حضرت نوح نجیٌ الله است و در طرف چپش حضرت ابراهیم خلیل الله است و آن یکی شیث است و دیگری ادریس است و آن هود و آن صالح و آن اسماعیل و آن اسحاق و آن داود و آن سلیمان و آن کلیم الله و آن روح الله است.
در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نقر زیر بغلهای او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه ای سر بلند کرد و فرمود محتشم را بیاورید.


ادامه دارد ....