موضوع انشاء : تابستان خود را چگونه گذراندید؟
تابستان امسال بمن خیلی سخت و بد گذشت زیرا................
سلام. ممنون که انشا نوشتید.
من الان خودم باید ادامه انشای شما رو حدس بزنم؟
کاغذ سفید تحویل دادین شما!
با سلام
در کل تابستان بدی نبود، مسیری یکنواخت و تکراری از گرما، آلودگی هوا، ترافیک، کار و مشغلات روزمره ....
در شهریور ماه بود که متاسفانه یکی از دوستان نزدیکم را در سانحه تصادف از دست دادم که هنوزم باورش نکردم
بعد از اون، یکی دو مسافرت داشتم که همگی به نقاط خوش آب و هوای اصفهان و کشور بود و خیلی خیلی خوش گذشت، جای همتون را خالی کردم.
مسافرت اخیر به خطه سرسبز شمال بود، هوای سرد پاییزی و جنگل های بکر و دست نخورده مازندران و گیلان که هر از گاهی با باران برگ مواجه می شد.
جاتون خالی، باران با لطافت و ترنم خاص و منحصر بفردش و با طنین دلنوازش، همراه همیشگی ما بود، البته پس از راسخون.
همین دیگه...
ممنون که مطالعه کردید
موفق باشید
سلام بر مدیر ارشد جناب آقای نجاران. واقعا شرمنده کردید. من بیست میدم به انشاتون.
ولی فعلا وقت ندارم خودم انشا بنویسم. ان شاءالله همیشه سفرهای خوب و خاطره انگیز براتون پیش بیاد.
بابت از دست دادن دوست هم به شما تسلیت میگم. خدا بیامرزدشون.
ان شاءالله توفیق سفرهای زیارتی مشهد، مکه و کربلا نصیبتون بشه.
باز هم ممنون از انشاتون.
يادم رفته بود نمره حاج خانم كه بيسته بيست .....حرف نداره ..
با كسب اجازه از معلم خانم سلما
خانم اجازه ميدين كه بخونم .........باشه
به نام خدا
یکی بود هنوزم هست،
یکی رودوست داشتم هنوزم دارم.
آهای یکی!خیلی تکی
در دلم من ......واسه خود خودمي ..........مادر ( رفيق بي كليپس ) .....خخخ
سري اول :
خوب تابستان كه كارهاي زيادي كرديم و الان زيادش يادم نيست ولي هر كي كه به يادم افتاد رو مينويسم
امسال تابستون هوا خيلي گرم بود و هر وقت كه وقت ميكرديم ميرفتيم به قول كودك درونم دَدر ..... يكيش كه رفتيم به سد قلعه چاي مال شهرستان عجب شير البته تنها نرفته بوديم ها با دوست پدرم كه همسايمون هم هست رفته بوديم و خواهر بزرگم هم بود ( خانوادگي ) .......هيچي ديگه جاتون خالي رفتيم به كنار سد البته كنار كه نميشه بالاتر از سد بود رفتيم اونجا يه فضاي سر سبزي هست كه هميشه اونجا ميريم كنار رودخانه پر آب كه همين طوري از آب نميتوني رد بشي خيلي پر فشار هست .........رفتيم اونجا و من يعني ما ديگه يه سمار زغالي از پدر بزرگم ( پدري ) ( روحش شاد و يادش گرامي ) رسيده كه قديمي هست ها منظورم اينكه كه مثل امروزي ها با مس الكي ساخته نشده ( حسابي تميزش كردم تو سفر به شهر اصفهان طريقه تميز كردنش رو پرسيدم ) به محض اينكه رسيديم سماور رو ، روبه راه كردم و ........... واسه نهار هم كباب داشتيم و ....با بچه ها بازي كرديم و .............. نهار رو هم زديم به بدن و دوغ محلي هم گرفته بوديم كه داخل آب گذاشته بودم باورتون نميشه خنك خنك ............ هيچي ديگه خورديم و........... بعد اظهر بود كه من و دامادمون از آب گذشتيم و رفتيم بالاي كوه ..الان ياد اون هوا افتادم هوا عالي بود تر تميز ........... و اومديم پايين ديگه خيلي خوش گذشت نزديك غروب بود برگشتيم وواقعا اون روز خيلي روز خوبي برامون بود و گفتيم و خنديديم و .................
نمره امیر جان بیست
موزوع انشاء : تابستان خود را چگونه گذرانده اید ؟
البته من خرداد به مسافرت رفتم . خانم اجازه خرداد جزء فصل بهاره ! خوب ما 24 خرداد مشهد رو به مقصد سرعین ترک کردیم
البته مسافرت یکی دو روزه هم رفتم که تصاویرشو هم گذاشتم تو تالار گردشگری (روستای صنوبر ، سد فریمان )
خانم اجازه ادامه شو نتونستم بنویسم مدادم شکست
ممنون آقای خدایی.
من هم خواستم 20 بدم. 2 رو که نوشتم مدادم شکست. همون 2 کافیه دیگه!
چیزی که عوض داره گله؟؟؟؟؟؟ نداره
باز هم تشکر که قبول زحمت فرمودید و انشای خودتون رو نوشتید.
بعضی ها همین انشای نصفه با مداد شکسته رو هم ننوشتن. برای همشون نمره منفی درنظر می گیرم.
تو کلاس انشای بعدی هم راشون نمیدم.
ممنون آقای خدایی.
من هم خواستم 20 بدم. 2 رو که نوشتم مدادم شکست. همون 2 کافیه دیگه!
چیزی که عوض داره گله؟؟؟؟؟؟ نداره
باز هم تشکر که قبول زحمت فرمودید و انشای خودتون رو نوشتید.
بعضی ها همین انشای نصفه با مداد شکسته رو هم ننوشتن. برای همشون نمره منفی درنظر می گیرم.
تو کلاس انشای بعدی هم راشون نمیدم.
آبجی ممنون . من قانع ام 2 هم خوبه
البته بگم نمره ی بیسته کلاسو نمیخوام ، بهترین هوش و حواسو نمیخوام ، من فقط میخوام یه انشاء بنویسم ، واسه اینم که مداد رنگی نمیخوام نه نمیخوام
دوستان نخونند از دست دادين ........بگم چي رو ........ نميگم خوئتون بخونيد ميفهميد
من تو ( داداش خدايي) رو ميخوام تورو ميخوام اونا رو نميخوام نفسم تويي تويي ......... اونا رو نميخخوام ( دشمنان راسخون ) خخخ
سري دوم :
خانم اجازه .........
به نام خدا
اين انشاء هم مربوط به مسافرت هست اينبار خانوادگي بوديم با هم ديگه رفتيم بعدش سفرمون شروع شد يه كار خيري بود ديگه جزئياتش رو من نميگم مربوط به ازدواج و ... اينا نبود خب .........
واسه همون كار بايد ميرفتيم تهران ........ به اون مسير كه ازاد راه ميانه بود فكر كنم رسيديم چون معلوم هم نبود درست شده يا نه ؟ آخه ما قصد رفتن به تهران رو نداشتيم ميخواستيم بريم چند روز تو اردبيل و سرعين بمونيم و اگه همون كار خير درست ميشد بايد بلافاصله ميرفتيم تهران واسه همون به اون مسير كه رسيديم يا به طرف اردبيل يا تهران بابام گفت حالا بگيد كدوم طرف بريم ؟
خواهرم ( كوچكتر از من ) ميگفت بريم سرعين و اونجا بمونيم .......بعد من هم فكر ميكردم ما بعد اظهر هر طرف بريم ميرسيم اگه سرعين و اردبيل بريم اگه اون كار خير درست ميشد بايد فرداش ميرفتيم تهران و ديگه اون صفاي تفريح از بين ميرفت من گفتم من ميگم بريم تهران اگه كاره درست شد كه هيچي كارمون رو انجام ميديم و برميگرديم اگه نه درست نشد فرداش برميگرديم و ميريم ديگه بابا و مامان هم گفتند راست ميگي ولي خواهرم ناراحت بود ها هيچي ديگه رفتيم به سمت تهران و يه 3 ساعت رانندگي كرديم كه يهو گوشي بابام زنگ زد پسر عموم بود كه تو تهران بود هيچي ديگه خبر خوش رو داد و گفت ديگه لازم نيست كه شما بياييد هيچي ديگه ما هم تصميم گرفتيم برگرديم و بريم سرعين و اردبيل ........اومديم نهار رو هم زديم به بدن جاتون خالي جوجه با برنج (كته) بود كته رو كه مامانم زود همون جا گذاشت برنج هاشمي مال رشت ( سال پيش گرفته بوديم از خود رشت ) واي چه بويي چه طعمي ......جوجه رو هم تميز كرده بوديم و تو فريزر بود زير يخ در اوردم و منگال رو به راه كردم و زديم به بدن جاتون بسيار خالي الان كه دارم اونا رو تعريف ميكنم مزش رو زير دندونام حس ميكنم بعد رفتيم سرعين واي چه هوايي ........اين انشاء ادامه دارد ....خخخ
به نام خدا
شروع تابستان برای من رنگ و صفا و حس دیگری داشت. سفر به مشهد مقدس و زیارت امام رضا(ع) از زیباترین خاطرات تابستان امسالم بود. امسال با ثبت نام در کلاس های زبان و ورزش (والیبال) خواستم از اوقات فراغتم به بهترین نحو استفاده کنم. بعد از مدتی به دلایلی کلاس زبان انگلیسی را کنسل کردم ولی کلاس والیبال را تا پایان ترم ادامه دادم. تابستان همیشه سریع می گذرد. بیشتر اوقات خود را در وبسایت راسخون گذراندم و خاطرات بسیاری از وبسایت راسخون دارم از قبیل خاطره ی حضور در شب های ماه مبارک رمضان در وسایت راسخون و اجرای مجدد دوره ی آموزشی نجوم و در شهریور ماه هم به دلایلی از راسخون استعفا دادم. البته قرار شد که بعد از استعفا دیگر راسخون نیایم ولی واقعاً نمی شود از راسخون دل کند. راسخون یکی از بهترین وبسایت هایی بوده است که تاکنون در فضای مجازی مشاهده کرده ام. تابستان با بی آبی هم همراه بود. بی آبی که باعث خشک شدن رودخانه ی زاینده رود شد. یک اتفاق دیگر هم افتاد و آن قطعی یک روزه ی آب بود که دلیلش سقوط خودروی حامل سوخت در آب بوده است. البته با این وجود هم هنوز به خاطر استفاده ی نادرست از وقتم نراحتم. می تونستم بهتر از این از وقتم استفاده کنم.
من که از همون قدیم از إنشا متنفّر بودم در حدّ تیم ملّی...
هر وقت املا داشتین صِدام کنین.
[محض مزاح]
توی انشاهای امیرعلی هم که همش یه چیزی رو به بدن میزنن-منظورم غذایه!!!!!-
اوّلش که با ترانه شروع میشه ، آخرش هم یا شام میدن یا ناهار...خخخخخخخخخخخ
هدفش کلاً همینه که بقیه رو .... خخخخخخخخخ
امیر علی میگم سرکاری نباشه انشاهات؟؟؟؟؟!!!!!!!
نمره آقای دیمی: 20
ما صبح زود حرکت کردیم.
ما راه بسیار دوری را طی کردیم.
جاده بسیار بد و ناهموار بود.
مدام در ماشین بالا و پایین میشدیم.
در دلمان گفتیم: " چرا مسئولین فکری به حال این جاده خراب نمیکنن؟!"
در بین راه چندین مورد تصادف توجه ما را به خود جلب نمود.
ما درس عبرت گرفتیم که باید آهسته برانیم تا به مقصد برسیم و باید کمربند ایمنی خود را ببندیم.
هوا کاملا تاریک شده بود.
ما دیدیم که ایلام در بین کوهها قرار دارد.
آنقدر از کوهها پایین رفتیم تا به تابلوی "به ایلام خوش آمدید" رسیدیم.
خیلی خوشحال شدیم
ایلام، شهر بسیار زیبایی بود.
ما در آنجا چند تا پس لرزه هم دشت کردیم
یک حکم شرعی هم یاد گرفتیم:
"برای پس لرزه ها، نیازی به خواندن نماز آیات نیست. "
در کل، سفر با هیجان و آموزنده ای بود.
این بود انشای من.
[محض مزاح]
توی انشاهای امیرعلی هم که همش یه چیزی رو به بدن میزنن-منظورم غذایه!!!!!-
اوّلش که با ترانه شروع میشه ، آخرش هم یا شام میدن یا ناهار...خخخخخخخخخخخ....( شاد بودن با رعايت دين و اسلام و ياد خدا بودن و از اون طرف دست به خير داشتن بهترين هستش تو اين دنيا )
هدفش کلاً همینه که بقیه رو .... خخخخخخخخخ
امیر علی میگم سرکاری نباشه انشاهات؟؟؟؟؟!!!!!!!
محض واقعيت
بزار اين طوري بگم مگه ميشه ادم اون طوري كه رفتار ميكنه اون طوري زندگي نكنه ديگه تو اين سايت كه يه جون بيشتر ندارم جون خودم ميگم ( بعداً نگيد اسمش الكي گفت جون امير علي محبوب دلها) همش راس راسكي و اصلا يه حرفش هم از خودم ننوشتم آخه چه دليلي داره