راسخون

امیر عاشقان

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 
باده ای از دست حیدر خورده ام هو میکشم 
 
خاک پایش را کمی من روی ابرو میکشم
 
من غلام قنبرم، قنبر غلام مرتضی است
 
گر بیایم در حرم با دیده جارو میکشم ...

 

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 


علی زیبایی هر سرنوشت است
اگر الگو شود دنیا بهشت است

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

ننوشت برای ذکر روز و شب من

جز ذکر علی معلم مکتب من

گر غیر علی کسی بود مطلب من

ای وای من و کیش من و مذهب من

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

بجز از علی(ع) که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا . . .

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را / به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را
به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم / که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را
همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند / ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

دعا بدون علی قابل اجابت نیست، که مهر اصل اجابت به هر دعاست علی

بزن تو دست توسل به دامن مولا، که درد جامعه را بهترین دواست علی(ع)
::

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

از خنده ي زياد بپرهيزيد كه دل را مي ميراند.

امام علي (ع

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

هرگاه خداوند بخواهد كسي را خوار گرداند ، او را از علم و دانش بي بهره مي سازد.

امام علي (ع)

 

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

غصه نیمی از پیری است.

امام علی (ع

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

"بدر" یادش مانده آن روزی كه می لرزاندی اش
آن رجز هایی كه می خواندی و می ترساندی اش
 
ذوالفقارت شكل"لا" با دسته ای كوتاه بود
"لا اله" آن روز در دستان "الّا الله" بود
 
تیغ را بالا كه بردی ، آسمان رنگش پرید
تا فرود آمد ، زمین خود را كمی پایین كشید
 
حمزه یك چشمش به میدان چشم دیگر سوی تو
تیغ را گم كرده است از سرعت بازوی تو
 
ذوالفقار آن گونه با سرعت به هر كس خورده است
مدتی مبهوت مانده تا بفهمد مُرده است
 
خشم تو از رعدِ یا قهّار و یا جبّار بود
بعد از آن باران ِ یا ستّار و یا غفّار بود
 
بعد از آن باران ، عجب رنگین كمانی دیده ام
دیده ام نور تورا از هر طرف چرخیده ام
 
خطبه های نا تمامت را بیا كامل بگو
بی الف بی نقطه اصلاً بی حروف دل بگو
 
در دلم "قد قامتِ" عشقت قیامت می كند
قصّه ام را بشنو از نی چون حكایت می كند
 
تو اگر می خواهی از خورشید روشن تر شوم
رخصتی فرما غبار جامۀ قنبر شوم
 
دم به دم تابنده تر ، سیلابِ نوری پشت نور
از همه زیباتری ، چشم حسودان كور ِ كور
 
"ما رَمَیتِ"تیر تو زیباست ، بر دل می زنی
چون كه از دل می زنی یك راست بر دل می زنی
 
باز هم حس می كنم حوض دلم دریا شده است
مثل این كه یا علی هایم صد و ده تا شده است

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

درخشش نور در كعبه دل ها

 
او بُت شكن بُت هاى اطراف كعبه است ، او بر بام خانه من اذان گويد و انسان ها را به وحدانيّت دعوت كند.

اكثر مُورّخين و محدّثين شيعه و سنّى در روايات و كتاب هاى خود آورده اند: چون مدّت حمل فاطمه بنت اسد به سر آمد و هنگام زايمان او فرا رسيد، كنار كعبه الهى آمد و دست نياز به درگاه باريتعالى بلند نمود و اظهار داشت : اى پروردگار! همانا من به تو ايمان آورده ام ، و به تمامى آنچه بر پيامبرانت فرستاده اى ، معتقد هستم ؛ و نيز آنچه را كه جدّم ابراهيم خليل بيان فرموده ، تصديق كرده ام .


پس اى خداوند مهربان ! تو را به حقّ آن كسى كه اين كعبه را بنا نموده است ، و به حقّ نوزادى كه در شكم دارم ، درد زايمان را بر من سهل و آسان گردان .

 
يكى از راويان به نام يزيد بن قَعنب ، در ادامه حكايت گويد: من به همراه عبّاس عموى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و جمعى ديگر در كنارى نشسته بوديم و حركات و سَكَنات فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام را مشاهده مى كرديم و سخنانش را مى شنيديم .


هنگامى كه دعايش پايان يافت ، ناگهان ديوار كعبه شكافته شد و فاطمه به درون آن وارد شد و از ديد نظاره گران ناپديد گشت و سپس ‍ ديوار كعبه همچون حالت اوّل ، به هم پيوست .
بعد از آن به سمت كعبه رفتيم و هرچه تلاش كرديم تا شايد بتوانيم درب كعبه را بگشائيم و از وضعيّت فاطمه با خبر شويم ، ممكن نشد؛ و با كليد هم نتوانستيم قفل درب كعبه الهى را باز كنيم .
به همين جهت مطمئن شديم كه اين جريان از طرف خداوند متعال انجام گرفته است .


پس از گذشت چهار روز، دوباره مشاهده كرديم كه همان ديوار شكافته شد و فاطمه بنت اسد در حالى كه قنداقه علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه را روى دست هاى خود گرفته بود، از درون كعبه الهى خارج گرديد.


سپس راوى در ادامه گويد: پس از گذشت مدّتى ، فاطمه بنت اسداظهار نمود كه من بر تمامى زن هاى گذشته ، برترى و فضيلت دارم ؛ چون آسيه دختر مُزاحم خداوند را در خفاء و پنهان عبادت مى كرد، و مريم دختر عمران با دست خود، درخت خرما را تكان داد تا چند خرما برايش افتاد و او تناول نمود.


وليكن من به بركت فرزندم داخل كعبه الهى شدم و تا چند روز از ميوه ها و غذاهاى بهشتى تناول مى كردم ؛ و چون خواستم از درون خانه خدا بيرون آيم ، ندائى را شنيدم كه فرمود: اى فاطمه ! نام نوزاد را علىّ قرار ده ، چون او بر همه عرشيان و فرشيان برترى دارد.


خداى اعلا گويد: من اسم اين نوزاد را از نام خود برگرفته ام ، و او را بر تمامى علوم و اسرار خود آگاه كرده ام .
او بُت شكن بُت هاى اطراف كعبه است ، او بر بام خانه من اذان گويد و انسان ها را به وحدانيّت دعوت كند.
پس خوشا به حال آن كه دوستدار اين نوزاد و فرمان بر او باشد، و دوزخ جايگاه دشمنان ، و مخالفان او خواهد بود.


همچنين آورده اند: هنگام ولادت مولاى متّقيان علىّ عليه السلام ، عمر پربركت پيامبر خدا عليه السلام حدود سى سال بوده است ؛ و آن حضرت دستور داد كه گهواره اين مولود عزيز را كنار رختخواب ايشان قرار دهند تا شخصا از وى نگه دارى و مواظبت نمايد.
و حضرت رسول صلوات اللّه عليه اين نوزاد گرامى را روى سينه خود مى خوابانيد و برايش سخن هاى مناسب مطرح مى نمود.


يكى از راويان حديث و اصحاب اميرالمومنين ، امام علىّ عليه السلام حكايت كند: روزى حضرت اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه را در مسجد ديدم كه بر بالاى منبر نشسته است و در حالى كه مشغول صحبت و سخنرانى بود، تبسّمى نمود به طورى كه دندان هايش نمايان گشت ، و در ادامه سخنانش فرمود: من در سنين هفت سالگى ، با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در بيابان مشغول چوپانى بوديم ، چون موقع نماز شد، نماز را دو نفرى به جماعت خوانديم ، ابوطالب وارد شد و اظهار داشت : چه مى كنيد؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در جواب چنين اظهار نمود: خداى سبحان را عبادت و پرستش مى كنيم ، تو هم اسلام بياور و با ما نماز بخوان ؛ و خداوند متعال را پرستش نما.
سپس حضرت امير عليه السلام در ادامه داستان افزود: خداوندا! من نمى شناسم بنده اى از امّت پيغمبرت را كه قبل از من ، همراه پيغمبرت نماز خوانده باشد، چون از سنّ هفت سالگى با او نماز خوانده ام .
و در روايتى ديگر وارد شده است كه امام علىّ عليه السلام فرمود: پيش از آن كه كسى با حضرت رسول نماز بخواند، من سه سال همراه آن حضرت نماز مى خواندم .

علل الشّرايع : ص 56، معانى الا خبار: ص 62، كشف اليقين : ص 31، أ مالى صدوق : ص 80.

ترجمه امام علىّ بن ابى طالب از ابن عساكر: ج 1، ص 60 و 64.

 

tahmores کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 11998
|
تاریخ عضویت : شهریور 1391 

السلام علیک  یا علی ابن ابی طالب 

 

آقای مهربانی  امسال هم  جامانده ام  چشم امیدم  به سال جدید است  

میخواهم برای پابوسی  بیایم   امیدم را ناامید مکن 

09130670628 کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 418
|
تاریخ عضویت : اسفند 1393 

09130670628 کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 418
|
تاریخ عضویت : اسفند 1393