مبحث 64 طرح صالحين: مهربانترین پناه (ویژه ولادت امام رضا علیه السلام)
زهد و ساده زيستن
روشن است آن كه با خدا چنين پيوندى جانمايه دارد ديگر دل در پى جز او نمىگذارد و جز اويى به ديده وى نيايد تا دلش از آن ياد كند. آن كه خدا را يافته و سراى لقاى او را مى شناسد سراى ناپايدار كنونى را جز باتلاقى نمىداند كه هر چه به درونش نزديكتر شوى رهايى از آن دشوارتر و مرگ و نيستى حتمى مىشود.
چنين است كه امام دنيا را سرايى آكنده از شر و بدى مىشمرد و از شر آن به خداوند پناه مى برد و راه رهايى را «زهد و پارسايى» مىبيند و مى فرمايد: «به وسيله زهد و بىرغبتى به دنيا نجات از شر دنيا را مى جويم».
محمدبن عباد مى گويد: «رضا عليه السلام تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس مى نشست و جامههاى خشن بر تن مىكرد و تنها هنگامى كه در جمع مردمان حضور مى يافت جامه رسمى مردمان را مىپوشيد».
يك بار سفيان ثورى او را ديد كه جامهاى از خز برتن كرده است. او را گفت: «اى پسر پيغمبر! چه خوب بود لباس پايينتر از اين مىپوشيدى!» فرمود: «دستت را پيش آر». پس دست او را به گريبان خود برد و او ديد كه در زير جامه بوريايى بيش نيست. آنگاه فرمود: «اى سفيان، آن جامه خز براى خلق اين لباس ژنده براى حضرت حق است».
اباصلت هروى نيز درباره آن حضرت مىگويد: «او غذايى ساده و خوراكى اندك داشت». امام حتى زمانى كه رسماً وليعهد خلافت بود از همان زهد و پارسايى و ساده زيستى جدايى نداشت.
شكايتى كه يكى از كنيزان خانه از وضع رفاهى و معيشتى دارد گواه اين حقيقت است. آن كنيز كه زمانى در خانه مأمون، اندكى در خانه امام رضا عليهالسلام و پس از آن در خانه عبداللهبن عباس بوده است اين سه دوره را چنين ترسيم مىكند:
«ما در سراى او (مأمون) در بهشتى از خوردنى و آشاميدنى و عطر و دينار بسيار بوديم پس از چندى مأمون مرا به حضرت رضا عليهالسلام بخشيد و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشى را كه داشتم از دست دادم. در آنجا سرپرستى بر ما نظارت داشت كه ما را شب بيدار مى كرد و به نماز وا مىداشت و اين از هر چيز براى ما سختتر بود و من آرزو مىكردم از خانه او به جايى ديگر روم، تا آنكه مرا به عبداللهبن عباس يخشيد و چون به سراى او رفتم چنان بود كه گويا به بهشت در آمدهام».
تنها جایی که آرامش بخش است حرم توست
یا امام رضا مدد
سلام آقا جان سلام امام رئوفم . تولدت مبارک .
هرچند چیز قابلی در اختیار نداشتم که به شما هدیه بدهم ولی قلبم را از عشقت سیراب کردم و در کف دستم قرار دادم .
آقای خوبم از قدیم گفته اند سلام گرگ بی طمع نیست .آقا جان سلام گرم مرا از اعماق قلبم بپذیر .دوستت دارم .دستمو میگیری آقاجونم
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات
زآستان رضا سرخط امان دارم
رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل
همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم
درین چمن به صد امید آشیان دارم
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند
...
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه اسلام مبارک
طب الرضا (ع)
1 کسانی که به ضعف حافظه دچارند، بهتر است همهروزه هفت مثقال کشمش سیاه ناشتا بخورند و نیز سه تکه زنجبیل که در عسل خواباندهاند (زنجبیل پرورده) با کمی خردل ضمن غذای روزانه خود بخورند. برای تقویت نیروی فکری خوب است که همهروزه سه دانه هلیله با نبات کوبیده بخورند.
2. از افراط در خوردن تخممرغ بپرهیزید زیرا این افراط کبد را از عمل منظم بازمیدارد و در سر و معده بادهای زیانبخشی به وجود میآورد
طب الرضا (ع)
3آنان که از بادهای دردناک و شدید در بدن خود میترسند، هفتهای یکبار سیر بخورند.
4آنان که به دندان خود علاقهمند هستند قبل از خوردن شیرینی، کمی نان بخورند؛ زیرا خردههای نان میان دندانها را پر
5. کسانی که از بوی بد دهان رنج میبرند انجیر میتواند آنها را از این رنج نجات دهد. امام رضا علیهالسلام در این مورد فرمودهاند: اَلتّینُ یَذهَبُ بِالبَخرِ؛ انجیر بوی بد دهان را برطرف میکند. علاوه بر این میفرمایند: «یشّد الفم و العظم» انجیر، دهان و استخوان را محکم میکند. و درخت انجیر شبیهترین گیاه به گیاهان بهشتی است.
6. در بهار گوشتهای چربیدار و سایر غذاهای مخصوص زمستان را تبدیل به غذاهای سبک و معتدل و زودهضم کنید، این غذاها عبارتاند از: حبوبات، سبزیها و میوهها. در ماه دوم بهار گوشت و چربی کم بخورید و بیشتر از غذاهای با طبع سرد استفاده کنید، آب زیاد بنوشید و صبحها استحمام کنید و بانشاط به تلاش مشغول شوید.
با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مىدهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مىکنند.
من با تو، آینهاى مىشوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آنگونه که آفتاب، سلولهاى جانم را شعر مىشود.
تو را در زمستانهاى سرما و سکوت، صدا کردهام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابت، غوطه خوردهام.
از مدینه تا توس، مرورت مىکنم و ثانیههاى سترگ ولایتت را مىستایم.
تو، هشتمین ستارهاى در آسمان فیروزه و لبخند. رودها همچنان بزرگىات را در غرفههاى آب، روانند. مىآیى و دروازههاى آفتاب گشوده مىشوند.
زمزمه نامت وسیعمان مىکند
مىآیى و شهر را بشارت پرنده و آبشار، به دست افشانى مىخواند.
زمین، ریشه علوىات را بر خویش مىبالد. آسمان، شاخههاى هاشمىات را به تحسین، ستاره مىپاشد اى آنکه ابهت بىبدیلت، تار و پودمان را به سکوت مىخواند؛ اى آنکه زمزمه نامت، وسیعمان مىکند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم. ما را بخوان به بلنداى افق دریایىات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن.
این باران نیست که تبعید مىشود؛ این زمین است که گاهى قسمتى از آن، از سرزمین باران فاصله مىگیرد. تحول، ارمغان شکوهمند دستهاى اوست.
هر چند گاهى چتر سیاهى، ناجوانمردانه، عقلى یا احساسى را از نفس کشیدن باز دارد، اما چه قسمت از مملکت حضرت باران در سیطره چتر است؟ مگر نه آنکه حکومت حضرتش، حکومت بر قلبهاست؟!
پس این آواز زمین است که مىخواند: اى سروش حقیقت، مباد پنجرهاى رو به تو بسته یا لحظهاى از آغوش مهربانىات گسسته!
این، نجواى دل زائر است که: «پرواز را از یاد نخواهم برد بر گرد گنبد طلایىات و لذت پروانه شدن را بر گرد شمع همیشه روشن وجودت»
به یقین، او مىشنود و صداها، زمزمهاى عاشقانهاند.
محمد على کعبى
«رضای آل محمد»
... و شبکوران، زهر جفای خویش در انگور ریختند، تا آفتاب خراسان را به کسوف وا دارند؛ اما خورشید دین، پیوسته پاینده است و نور خدا، هماره تابنده. شیفتگان معارف شیعی، هنوز هم شعر ادب و اخلاق را در مکتب رضوی میسرایند و... هزار هزار خورشید، سر بر آستان قدس او میسایند؛ همو که نعمت «ولایت» بر ما بخشید و فقط رضای خدا را میطلبید. رضای آل محمد بود... و ما را فرمود:
«مَنْ فَرَّجَ مِنْ مُؤمِنٍ، فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیامَهِ»؛
هر آن کس شعر «نیکی» را سراید *** و اندوهی ز خاطرها زداید
خدایش نیز در روز قیامت *** گره از کارهایش میگشاید
دوباره بال وپر پروازم درآمد
دوباره عشق سویم با سر آمد
گشتم کبوتر تا دیار خانه زادی
تنها همین کار از دل عاشق برآمد
قصد زیارت کردم و اوجی گرفتم
روحی مرا در چار چوب پیکر امد
دور حرم چرخی زدم دیدم برای
جارو کشیدن جبرئیل شهپر آمد
بستم دخیلم را به یک جسم مشبک
گویا صدایی از دل آهن بر آمد
خوش آمدی ای زائر شوریده حالم
دلتنگ تو بودم در آفاق خیالم
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه اسلام مبارکباد.
حديث اخلاقي از امام رضا عليه السلام
مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است.
پنهان كننده كار نيك [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشكاركننده كار بد سرافكنده است، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است.
از اخلاق پيامبران، نظافت و پاكيزگى است
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او اميد خير باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد. 4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چيست و چيست دهمى؟ به او گفته شد: چيست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
اطعام و ميهمانى كردن براى ازدواج از سنّت است.
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن عافيت ده جزء است كه نُه جزء آن در كناره گيرى از مردم و يك جزء آن در خاموشى است.
از امام رضا(عليه السلام) از حقيقت توكّل سؤال شد.
فرمود: اين كه جز خدا از كسى نترسى.
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.