مبحث 64 طرح صالحين: مهربانترین پناه (ویژه ولادت امام رضا علیه السلام)
اباصلت هروى گفت: حضرت رضا(علیهالسلام) مىفرمود: من به زودى مظلومانه با سم كشته مىشوم و قبرم كنار قبر هارون خواهد بود. خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شیعیان و اهل بیتم قرار خواهد داد؛ هر كس مرا در غربتم زیارت كند، بر من واجب خواهد شد كه در روز قیامت او را زیارت كنم .
قسم به آن كسى كه محمد(صلى الله علیه و آله) را گرامى داشته و او را میان جهانیان به نبوت برگزیده است؛ هر كس در كنار قبرم دو ركعت نماز بگزارد خداوند گناهانش را مىآمرزد.
زائران قبر من در روز قیامت گرامیترین وارد شوندگان بر خداى تعالى هستند هر مؤمنى كه مرا زیارت كند و در راه زیارت قطرهاى از آسمان بر صورتش بچكد، خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مىكند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ضُعَفا! روی به گلزار ولایت آرید که گل رویِ مُعینُ الضُّعفا پیدا شد
جان فشانید که جانان دو عالم آمد درد آرید که ناگفته دوا پیدا شد
به دعا دست بر آرید چرا خاموشید قبله ی حاجتِ اربابِ دعا پیدا شد
چنگ بر چنگ زن آهنگِ غریبی بنواز چه نشستی که غریبُ الغُربا پیدا شد
سوره ی فتح بخوانید علی می آید آیتِ صبر بیارید رضا پیدا شد
با قضا گوی که مولایِ قَدَر می آید با قَدَر گوی، که سلطان قضا پیدا شد
اهل ایران همه جان از پی ایثار آرید که ولی نعمت و مولای شما پیدا شد
گر چه گفتند که در خوف و رجا باید بود خوف از خویش برانید رجا پیدا شد
آمد از راه کریمی که به بابِ کرمش تاج شاهی به قدم های گدا پیدا شد
ای زغم خسته برو غصّه به دریا افکن ای گره بسته بیا عقده گشا پیدا شد
لاله ی آرزوی آل محمّد صلی الله علیه وآله رویید گوهرِ گمشده ی اهلِ ولا پیدا شد
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات
البته فقط باید به خدا پناه برد
|
6- ولایتعهدی،:مأمون و پیشنهاد ولایتعهدی امام رضا علیه السلام
|
مامون وقتی دید امام رضا علیه السلام به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن خلافت نیست، گفت:« اکنون که خلافت را نمیپذیرید، پس ولیعهد و جانشین من باشید تا بعد از من خلافت به شما برسد.»
حضرت رضا علیه السلام که از نیت مأمون خبر داشت، فرمود:« به خدا قسم پدرم از قول پدرانش و آنها از قول امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کردهاند که رسول خدا خبر داده است که من با مظلومیت تمام، مسموم میشوم و قبل از تو از دنیا میروم؛ ملائکهی آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در سرزمینی غریب در کنار هارون دفن خواهم شد.»
مأمون گفت:« ای فرزند رسول خدا! تا من زنده هستم چه کسی جرأت میکند جسارت کند و تو را بکشد؟!»
حضرت رضا علیه السلام فرمود:« اگر بخواهم بگویم چه کسی مرا می کشد، میگویم!»
مأمون که همهی راهها را به روی خودش بسته دید، حیلهی دیگری به کار بست و گفت: « شما با این حرف میخواهید خودتان را راحت کنید؛ میخواهید مردم بگویند طالب دنیا نیستید و به دنبال دنیا نمیروید!»
امام فرمود:« به خدا قسم! از وقتی که خدای تعالی مرا خلق فرمود، هرگز دروغ نگفتهام و به خاطر دنیا و حرف مردم از دنیا کناره نگرفتهام. ای مأمون، من میدانم نیت تو چیست.»
مأمون گفت:« نیتم چیست؟»
امام فرمود:« تو میخواهی مرا ولیعهد خود کنی تا مردم بگویند این علی بن موسی الرضا از دنیا کناره نمیگرفت بلکه دستش به دنیا نمیرسید؛ ببینید وقتی مأمون ولیعهدی را به او پیشنهاد کرد، چگونه در خلافت و ریاست طمع کرد و آن را پذیرفت!»
مأمون وقتی دید حضرت رضا علیه السلام دست او را خوانده، عصبانی شد و گفت:« پیوسته سخنان ناگوار در برابر من میگویی و خودت را از هیبت و جلال من در امان میبینی! به خدا قسم، اگر ولیعهدی مرا پذیرفتی که هیچ، و الا تو را مجبور میکنم و اگر باز هم نپذیرفتی، گردنت را میزنم!»
منابع:
- بحارالانوار، ج 49، ص 128، ح 3. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139.
- بحارالانوار، ج 49، ص 182.
اخلاق و منش امام رضا(ع)
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی نمود.
یکی از یاران امام می گوید:" هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگوئی کند. خنده او قهقه نبود بلکه تبسم می فرمود.
چون سفره غذا به میان می آمد, همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها کم می خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می گذراند. بسیار روزه می گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک, مخفیانه به فقرا کمک می کرد". یکی دیگر از یاران ایشان می گوید:" فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود, اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می کرد ، خود را می آراست (لباسهای خوب و متعارف می پوشید). شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:" ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی گیریم".
شخصی به امام عرض کرد:" به خدا سوگند هیچکس در روی زمین ازجهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی رسد". امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت".
مردی از اهالی بلخ می گوید:" در سفر خراسان با امام رضا( علیه السلام( همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگذران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم:" فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند".امام فرمود:" ساکت باش, پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است".
یاسر، خادم حضرت می گوید: "امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود:" اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود:، به همین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد و در پاسخ او می گفتند:" به غذا خوردن مشغولند" و آن گرامی می فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود"".
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:" من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. ازحج بازگشته ام و خرجی راه را تمام کرده ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام".
امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت واز پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود:" این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی".
آن شخص نیز دینار ها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند:" چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینار ها نبیند؟" فرمود:" تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم ".
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می داشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام( می گوید:" روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه ای دید و پرسید:" این کیست ؟" عرض کردند:" به ما کمک می کند و به او دستمزدی خواهیم داد".امام فرمود:" مزدش را تعیین کرده اید؟" گفتند:" نه هر چه بدهیم می پذیرد".
امام برآشفت و به من فرمود:" من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می فهمد که بیشتر پرداخته ای و سپاسگزار خواهد بود.
پی نوشت ها
1- اعلام الوری صفحه 314
2- اعلام الوری صفحه 315
3- اصول کافی جلد 6 صفحه 383
4- عیون اخبارالرضا جلد2 صفحه 174
5- اصول کافی جلد 8 صفحه 230
6- اصول کافی جلد 6 صفحه 298
7- مناقب جلد 4 صفحه 360
8 - اصول کافی جلد 5 صفحه
تورو خواب دیدم ,تورویادمه
همون شب که لالاییِ مادرم...
داره بوی عطرت بهم میرسه
توی خلوت کوپه ی آخرم
توروخواب دیدم , تورویادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر نگاتو غزل کرده بود
دارم میرسم ,میرسه گنبدت
هوای چشام باز بارونیه
چرا حال اینجا یه جور دیگه ست؟
چرا عشق کم نیست ؟ارزونیه
...
ضریح تو نزدیکه ,راهش کمه
غریبی که ازراه دور اومده
نوشتن:(به خورشید هشتم سلام)
به پابوسیِ ماه دور اومده
...
مگه دست من میرسه دست تو؟
صف عاشقاتو ببین پرشده
خودآسمونم نشسته زمین
نگا کن نگا کن زمین پرشده
میشینم همینجا نگات میکنم
کنارزنی که شبیه منه
داره غرق تو میشه حس می کنم
تورو توی اشکاش صدا میزنه
یه گوشه یکی زل زده سوی تو
میدونم میدونی دلش خونه نه ؟
داره عاشقت میشه باهر نگاش
مث عشق لیلی به مجنونه ,نه ؟
یکی توی سجده ست چن ساعته
همه عاشق صحن وسجاده ان
مث کفترات توی هفت آسمون
به گلدسته های تو دل داده ان
یه بچه کنارغم مادرش
نشسته به دستای تو زل زده
چه معصومِ ,انگاری از چشم هاش
به چشمای معصوم تو پل زده
...
چقد عاشقات پاک وخوبن آقا
میذاری منم خاک پاشون بشم؟
آخه عاشق عاشقاتم شدم
فدای امام رضا(ع) شون بشم
.....
سفر...روز آخر...یه بغض عجیب
نگات میکنم بانگاهِ ترم
داری دور میشی ..دارم میرسم
توی خلوت کوپه ی آخرم
ای گشته به زندان حوادث محبوس
افتاده به خاک غم و محنت، مأیوس
خواهی تو اگر نجات از بند بلا
شو ملتجی از صدق به شاهنشه طوس
ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم یا هم نفس صبح و نسیمت باشم
از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم
بر شادی بی ریای مردم صلوات بر خندهی خوشه های گندم صلوات
خیلی گل عشق سر زد اما اینبار بر آمدن امام هشتم صلوات
کدام جاده ، ...
كدام راه ، ...
كدام پلّه ، ...
كدام نگاه ...
مرا مي رساند به آسمان آبي تو ...
اي آفتاب هشتم ...
چه صفایی داره وقتی بنشینی تو صحن و به پنجره فولاد چشم بدوزی و با آقا و خدای خودت راز و نیازی
چه صفایی داره وقتی شاهد شفای طفلی توسط آقا هستی
چه صفایی داره وقتی از آب سقا خانه خودت رو سیراب می کنی چه طعم گوارایی دارد این آب
چه صفایی داره وقتی تا صبح پلک رو هم نزاری فقط ، فقط تو صحن بنشینی به عبادت بگذرانی
چه صفایی داره هنگامی آقا برای ناهار دعوتت می کنه
چه صفایی داره گوش کردن به صدای بال بال زدن کبوترها
چه صفایی داره وقتی دلت میشکنه و به گنبد طلایی نگاه می کنی
و از پس پرده اشک خواسته ات رو به آقا می گی و چه سخت که باید از این مکان ملکوتی دل بکنی چطور میشه به این راحتی از حرم آقا رفت ، و نگاه ها به طرف گنبد طلایی، دست بر سینه و سر فرو آوردن به نشانه احترام به آقا و دلی که جا می ماند کنج حرم و چشمانی که درخواست کننده بازگشتی است که دوباره به حرم آقا بیاید
خودم در اين جغرافياي منجمد اسيرم و
دلم ... آنجا در حوالي گنبد طلاي تو ...
كبوترانه
ميتپد !
سيره عملى واخلاقى امام هشتم (عليه السلام)
بى گمان ديده گشودن بر آفتاب كارى ناشدنى است، چونان كه پريدن در آسمان بلند.
شناخت خدايى مردان برخاسته از بوستان عترت، نه براى هر بال بشكستهاى شدنى، چه آنان كه بر آفتاب ديده گشودهاند جز سايه مژگان خويش نديده و آنها كه در آن آسمان پريدهاند جز شكسته بال خويش را نيافتهاند.
با اين همه شايد بتوان ديده بر پرتويى از آفتاب كه بر زاويهاى تابيده است دوخت و در آن نشانها از حقيقت نور يافت كه نور، همه يك گوهر است.
با چنين اعترافى به يكى از جنبههاى پند آكنده حيات امام روى مى كنيم و دست كوتاه خويش را به درياى ناشناخته كرانه «خوى ستوده امام» فرو مى بريم تا مرواريدى چند برگيريم و فراروى گذاريم.
عبادت امام
براى آنان كه بودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يك «تكليف»، بلكه معناى زندگى و راز جاودانگى است. در نگاه آنان خدا پرستيدن نه يك واجب است كه بايد از سر گذراند و برائت ذمه حاصل كرد، بلكه شهيد شيرينى است كه بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندن را يافت.
از اين روى، اگر درباره خداپرستى اين گونه كسان كه امام پيشاپيش همه آنان است سخنى گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نيست، بلكه سخن از «چگونگي» است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى كردن را مايه سربلندى، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمردند.
اين معناى سخن هشتمين امام است كه مى گويد: «به بندگى خدا افتخار مى كنم».همين حقيقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن مى دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترين همه زمينيان است.
و در ميان همه فرزندان عباس و على(ع) با فضيلتتر، پرهيزگارتر، ديندارتر، و شايستهتر از او نديدهاند.
در پرتو توجه به چنين برداشتى از مفهوم عبادت در نظر امام است كه مىتوان براى خواندن هزار ركعت نماز در شبانه روز، سجده هاى طولانى پس از نماز صبح، روزههاى مكرر، شب زندهداريهاى پر رمز و راز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت، يا به درك حقيقت اين سخن نايل آمد كه كسى درباره آن حضرت مىگويد: «به خداوند سوگند مردى نديدم كه بيش از او از خدا پروا كند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدا بترسد».
گوينده اين سخن نه كسى از شاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت، رجاءبن ابى ضحّاك است كه به عنوان گماشته مأمون به مدينه رفته تا امام را زير نظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود مى گويد:
«شب هنگام كه به بستر مى رفت بسيار فرآن تلاوت مى كرد، و چون بر آيهاى كه در آن يادى از بهشت يا دوزخ بود مىگذشت مى گريست و از خداوند بهشت مى خواست و از آتش به او پناه مى جست... چون ثلث آخر شب فرا مىرسيد از بستر بر مىخواست و به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مىپرداخت. پس از آن مسواك مى كرد و سپس به نماز شب مىايستاد. او نماز جعفر طيار را چهار ركعت به جاى مىآورد و اين ركعتها را در شمار ركعتهاى نماز شب مىآورد».
امام براساس همين برداشت همواره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم ابن عباس حتى سخن او، پاسخهايى كه مى داد و مثالهايى كه مىآورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهى را هر سه روز يك بار ختم مىكرد.
او خود در اين باره فرمود: «اگر مىخواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم مى كردم. اما من به هر آيهاى كه مىرسم در آن مىانديشم و در اين امر درنگ مىنمايم كه درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدين سبب است كه آنرا در سه روز ختم مىكنم».
هم بر اين اساس است كه امام هر برترى را به تقوا مى داند و حتى به ديگران نيز حق مىدهد كه اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهرهمند شوند از او برتر باشند، چونان كه در پاسخ مردى كه سوگند ياد كرد او بهترين مردم است، فرمود: «اى مرد! سوگند مخور، برتر از من كسى است كه بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است كه برترين شما پرهيزگارترين شماست».
همو در جايى ديگر نيز فرمود: «اى زيد، از خدا بترس كه آنچه بدان رسيدهايم تنها به كمك تقوا ميسر شده است».
او همين تقوا، خداترسى و فرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مىخواند و به يكى مى گويد: «هر كدام از پيروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمانبرى از ما خاندان هستي».