مبحث شصت و یکم طرح صالحين: امام صادق علیه السلام
ملاقات عالم بزرگ مسيحى با امام صادق (ع )
بريهه ؛ عالم بزرگ ميسحيان از آن پس به خدا (و اسلام ) ايمان آورد؛ و در راه ايمان ؛ به خوبى استوار ماند؛ بانوئى كه همراهش بود نيز مسلمان شد؛ آنگاه هشام همراه بريهه و آن بانو به حضور امام صادق (ع ) رسيدند؛ و هشام جريان ملاقات حضرت كاظم (ع ) را با بريهه ؛ براى امام صادق بازگو گرد.
امام صادق (ع ) اين آيه (34آل عمران ) را خواند: ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم : آنها فرزندان و دودمانى بودند كه (از نظر علم و كمال ) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است .
(يعنى حضرت كاظم (ع ) گلى از نژاد رسالت و نبوت است كه آن گونه بريهه را تحت تأثير قرار داده است ).
در اين هنگام بريهه به امام صادق (ع ) عرض كرد: تورات و انجيل و كتابهاى آسمانى كه بر پيامبران نازل شد؛ از كجا به دست شما رسيده است ؟!
ـ اين كتابها از ناحيه خود آن پيامبران ؛ به ارث به ما رسيده است (منظور ارث معنوى و علمى است ) همانگونه كه آنها كتابهاى آسمانى را مى خواندند؛ ما هم مى خوانيم ؛ و همانگونه كه آنها بيان مى كردند؛ ما نيز بيان مى كنيم .
و اين را بدان كه :
ان اللّه لا يجعل حجةً فى ارضه يسأل عن شيى قبقول : لا أَدرى : همانا خداوند حجتى در زمين خود نمى گذارد كه چيز از او بپرسند و او بگويد: نمى دانم بلكه او قدرت پاسخگويى به همه سؤالات را دارد .
مناظره با معتزله در مورد بيعت براي محمد بن عبدالله بن حسن مثنى
روزى گروهى از معتزليان ازجمله عمروبن عبيد و اصل بن عطا ؛ حفص بن سالم و ديگر رؤسا و سردمداران معتزله به حضور امام صادق (ع ) آمدند و اين در وقتى بود كه وليد (خليفه مروانى ) كشته شده و در ميان اهل شام اختلاف پديد آمده بود.
آنان با امام گفتگو كردند و سخنشان به درازا كشيد. امام فرمود: حرفتان را طول داديد! شخصى از ميان خود به نمايندگى انتخاب كنيد تا او از سوى شما سخن بگويد و خلاصه هم بگويد.
آنان عمروبن عبيد را به نمايندگى خود برگزيدند و او ازطرف همفكرانش حرف زد و يك سخنرانى طولانى هم كرد. از جمله گفت : مردم شام خليفه خود را كشته اند؛ خداوند آنها را درهم ريخته و پراكنده شان فرموده است .
در اين بين ما مردى را پيدا كرديم داراى دين ؛ خرد ؛ مردانگى و شايستگى براى خلافت . او محمد بن عبدالله بن حسن است . ما مى خواهيم در اطراف او گردآئيم و پس از بيعت با او انقلاب كنيم و مردم را به اطاعت از او فرا خوانيم . هر كس با او بيعت كرد و از او فرمان برد با او هستيم و در ميان جمع خود او را جا مى دهيم و هر كس از ما كناره گرفت و كارى هم با كار ما نداشت ما نيز با او كارى نخواهيم داشت ؛ ليكن هر كس در برابر ما بايستد؛ ما نيز در برابر بغى و تجاوز و توطئه او مى ايستيم و او را به سوى حق و اهل حق برمى گردانيم . مع ذلك ما مى خواهيم اين مطلب را با شما در ميان بگذاريم . چون از فكر و راهنمائيهاى شما بى نياز نيستيم و شما داراى دانش و فضيلت هستيد و پيروان فراوان داريد.
پس از آنكه سخنان عمرو به پايان رسيد امام ابوعبدالله (ع ) خطاب به همه حضار فرمود: آيا همه تان با عمرو همفكر و هم عقيده ايد؟
گفتند: آرى .
آنگاه امام خداوند را حمد و ثنا گفت و بر پيامبر درود فرستاد . سپس فرمود: ما اهل بيت هنگامى كه خداوند نافرمانى شود به خشم مى آئيم و وقتى مردم از خداوند اطاعت كنند و فرمان ببرند راضى و خشنود مى گرديم . اى عمرو! به من بگو ببينم اگر ملت مسلمان حق حاكميت را به تو دهد و تو قدرت را بدون زحمت و جنگ و خونريزى به چنگ آورى آنگاه به شما گفته شود آن حق را به هر كه دلت مى خواهد واگذار كن به چه كسى واگذار مى كنى ؟
ـ آنرا به شورا واگذار مى كنم تا مسلمانان پس از مشورت تصميم بگيرند.
مشورت با همه مسلمانان ؟ آرى .
مشورت با دانشمندان و نيكان ؟ آرى .
قريش و غير قريش چطور؟ عرب و عجم همه يكى هستند.
آيا تو ابوبكر و عمر را دوست مى دارى و نسبت به آنها تولى دارى يا از آنان و عملكردشان تبرى مى جوئى ؟ من ابوبكر و عمر را دوست مى دارم و عملكرد آنها را قبول دارم و بطور كلى نسبت به آنها تولى دارم .
اگر تو مردى بودى كه از آنان و عملكردشان دورى مى جويد و نسبت به آنها تولى ندارد مسأله اى نبود كه تصميم و كار تو بر خلاف نظر و عمل آنها باشد؛ ولى تو از يك سو مدعى هستى كه آنان را دوست مى دارى و كارشان را صحيح مى دانى و عملكردشان را قبول دارى؛ آنوقت بر خلاف آنها عمل مى كنى . چون عمر با قراردادى كه با ابوبكر داشت با او بيعت كرد و در اين كار با احدى مشورت ننمود؛ سپس ابوبكر هم بدون مشورت با كسى خلافت را به عمر برگردانيد. آنگاه عمر نيز خلافت را به شوراى شش نفره واگذاشت ؛ از انصار كسى را جز همان شوراى شش نفر قرار نداد و تازه درباره آن شش نفر هم سفارشى كرد كه گمان ندارم شما آن را كار پسنديده اى بدانيد.
او چه سفارشى كرد؟
او به صهيب دستور داد سه روز با مردم نماز جماعت بگزارد و طى اين سه روز آن شش نفر به بحث و مشورت بپردازند و چنان مقرر داشته بود كه در جلسه شش نفره احدى شركت نكند؛ جز پسرش آن هم به عنوان مشاور كه خود حق انتخاب شدن براى خلافت را نداشته است . عمر به مهاجرين و انصار توصيه كرده بود كه اگر پس از گذشت سه روز شورا خاتمه نيابد و بر فردى از آن شش نفر اتفاق نظر حاصل نشود گردن هر شش نفر زده شود و يا اگر نظر چهار نفرشان يكى باشد و فقط دو نفر به مخالفت برخيزند گردن آن دو نفر زده شود. آيا شما در ارجاع خلافت به شوراى مسلمين به چنين شيوه اى خشنود هستيد؟!
عمرو و همراهانش يكصدا گفتند: خير.
اى عمرو ! رها كن اين كارها را ! به نظر تو پس از دعوت براى محمد و بيعت با او و پيشرفت كار به نحوى كه فرضاً همه ملت با شما هم آوا شدند و حتى دو مرد هم با شما به مخالفت برنخاستند اگر به جماعت مشركان رسيديد و با آنها برخورد كرديد چه مى كنيد ؟ آنان كه اسلام نياورده و جزيه نپرداخته اند. آيا شما و آن كسى كه او را براى خلافت كانديدا كرده ايد علم و دانشى داريد كه بدان وسيله به روش رسول خدا درباره مشركان در امر پرداخت جزيه عمل كنيد؟ آرى .
چه مى كنيد؟ آنان را به سوى اسلام مى خوانيم . اگر نپذيرفتند؛ به پرداخت جزيه وادارشان مى كنيم .
اگر آنان مجوس و آتش پرست باشند و يا از پرستندگان بهائم و چهار پايان باشند چطور؟ همه شان برابرند و يكسان عمل مى شود.
آيا قرآن مى خوانى ؟ آرى .
به اين آيه خوب توجه آن :
<قاتلوا الّذين لا يومنون باللّهِ ولا باليومِ الاخرِ ولا يحرّمون ما حرّم اللّهُ و رسولُه ولا يُدينون دين الحقِّ من الذين اوتوا الكتاب حتى يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون >(1)
(با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز آخرت ايمان ندارند حرام خدا و رسول او را حرام نمى دانند و به دين حق نمى گروند بجنگيد و مقاتله كنيد تا با خفت و خوارى جزيه بپردازند.) خداوند استثناء قائل شده و فقط در مورد اهل كتاب چنان فرموده است ؛ آنگاه شما مى گوئيد اهل كتاب و ديگران يكسانند؟
آرى ؛ برابرند.
اين دانش را از چه كسى ياد گرفته اى ؟ از مردم ؛ آنان چنين مى گويند.
اى عمرو! از اين بگذاريم ! پس اگر آنها از قبول اسلام و پرداخت جزيه خوددارى كردند و شما در جنگ برايشان پيروز گشتيد با غنيمتهاى جنگى چه مى كنيد؟ خمس آن را كنار مى گذاريم و چهار پنجم بقيه را ميان جنگنده ها تقسيم مى كنيم .
آن را ميان همه جنگنده ها تقسيم مى كنيد؟ آرى .
پس تو در عمل و سيره با رسول خدا مخالفت كردى و مى توانى از فقها و دانشمندان و اساتيد مدينه بپرسى . چون همه آنان متفق القولند كه رسول خدا با اعراب باديه نشين مصالحه كرد كه آنان در سرزمينهاى خود بمانند و مهاجرت نكنند با اين شرط كه اگر دشمنى قد علم كرد؛ پيامبر آنان را بسيج كند و بوسيله آنان دشمن را سركوب نمايد و از غنائم جنگى هم نصيبى به آنها ندهد؛ ولى تو مى گوئى غنيمت ميان همه تقسيم مى شود پس تو در جنگ با مشركان برخلاف روش پيامبر عمل مى كنى .
از اين هم بگذريم ! تو در مورد صدقه و زكات چه مى گوئى ؟ عمرو آيه <انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها>(2) را قرائت كرد.
آرى اما تقسيم آن چگونه خواهد بود؟ آن را به هشت قسمت تقسيم مى كنم و به هر صنف از هشت صنف يك قسمت را مى دهم .
اگر تعداد يك صنف ده هزار نفر باشد ولى صنف ديگر فقط يك مرد دو مرد يا حداكثر سه مرد بوده باشد چطور؟ آيا همان مقدار كه به ده هزار نفر مى دهى به اين سه مرد هم همان را مى دهى ؟ آرى .
آيا سهم شهرنشين را با صحرانشينان برابر مى پردازى ؟ آرى .
پس تو در تمام كارهاى پيامبر با وى مخالفى . رسول خدا زكات صحرانشينان را به فقرا و مستحقان صحرانشين مى پرداخت و زكات شهرنشينان را به مستحقان شهرنشين و هيچوقت برابر هم تقسيم نمى فرمود بلكه آن را فقط با حاضران و به همان اندازه كسانى كه حضور پيدا مى كردند قسمت مى فرمود...
اگر شبه اى در اين مطلب داشته باشى مى توانى از فقهاى مدينه و اساتيد موجود در آن بپرسى ؛ چون آنان همگى متفق القولند بر اينكه پيامبر چنين مى كرد.
آنگاه امام صادق (ع ) خطاب به عمروبن عبيد فرمود: تو اى عمرو و شما اى همراهان و همفكران او! از خدا بترسيد و پاس او را نگاه بداريد؛ زيرا پدرم كه بهترين مردم روى زمين و داناترين آنان به كتاب خدا و سنت رسول الله (ص ) بوده فرمود: <هر كس به رخ مردم شمشير بكشد و آنان را به سوى خود دعوت كند در صورتيكه در ميان مسلمانان كسى وجود داشته باشد كه از او داناتر است ؛ چنين كسى گمراه و متكلف است .> (3)
در نگاه اول شايد خواننده تصور كند كه اين سؤالات مختلف امام چه ارتباطى با مسأله بيعت براى محمد دارد ليكن اندكى تأمل و درنگ در اين مسائل مقصد امام را روشن و ارتباط و مناسبت آنها را با مسأله مورد مناظره مشخص مى سازد؛ زيرا امام بدين وسيله خواسته است به آنان بفهماند كه آنان نسبت به شريعت و احكام آن جاهل و بى اطلاعند و رهبرى كه براى خود برگزيده اند و مى خواهند از مردم براى او بيعت بگيرند مثل آنان قواعد و مقررات دينى را نمى داند پس چگونه ممكن است با وجود فرد افضل و اعلم شخص جاهل و نادانى متصدى امور ملت مسلمان شود؟!
پى نوشتها:
1. التوبه 29
2. التوبه 60
3. احتجاج طبرسى ص 197
سيماى شيعه در نگاه امام صادق(ع)
على محمدى
1- آخرت
«لقد جلت الاخره فى اعينهم حتى ما يريدون بها بدلا... و انماكانت الدنيا عندهم بمنزله الشجاع الارقم و العدو الاعجم»; آخرتدر نگاه آن ها بسيار بزرگ است، به اندازهاى كه چيزى را با آنعوض نمىكنند... و دنيا نزد آنها همانند مارگزنده و دشمن بىزباناست.
پيروان حقيقى و دوستان واقعى خاندان نبوت عليهم السلام به چيزىجز آخرت نمىانديشند و تمام كردارها و رفتارهاى خود را با نگاهبه آخرت مىسنجند. دنيا در نظر مؤمن وسيلهاى استبراى رسيدن بههدفى بزرگ كه همان زندگى جاودان آخرت است. دوستان حقيقى اهلبيتعليهم السلام از مواهب دنيوى بهره مىبرند، اما هرگز زندگىجاودان را با زندگى گذراى دنيا عوض نمىكنند.
2- انس با خدا
«انسوا بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون»; آنها باخدا انس گرفتهاند و از آنچه كه مال اندوزان به آن انسگرفتهاند، در هراسند.
مومنان از نعمتهاى الهى بهره مىبرند اما به آنها وابستهنمىشوند. وابستگى به مال دنيا موجب بندگى انسان در برابرماديات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود وابستهاند.شيعيان واقعى با ياد خدا آرامش مىيابند نيستند.
حضرت صادق(ع) پس از برشمردن اين دو ويژگى مهم، فرمود: «اولئكاوليائى حقا بهم تكشف كل فتنه و ترفع كل بليه»; آنها دوستانحقيقى من هستند. به وسيله آنها فتنه شكست مىخورد و هرگرفتارىهابر طرف مىشود.
- حسابرسى خود
«حق على كل مسلم يعرفنا ان يعرف علمه فى كل يوم وليله علىنفسه فيكون محاسب نفسه فان راى حسنه استزاد منها و ان راىسيئه استغفر منها، لئلايخزى يوم القيمه»; بر هرمسلمانى كه مارا مىشناسد، سزاوار است كه كردارش را در هر شبانه روز بر خودعرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر كار نيكى در آنهاديد، برآنها بيفزايد و اگر كردار بدى در اعمال خود مشاهده كرد،از آنها توبه كند، تا دچار ذلت و خوارى روز قيامت نگردد.
- سخاوت
«يابن جندب! ان شيعتنا يعرفون بخصال شتى: بالسخاء و البذلللاخوان»; اى پسر جندب! همانا شيعيان ما به چند خصلتشناختهمىشوند: به سخاوت و بخشش به برادران.
- خواندن پنجاه ركعت نماز و رعايت وقت نماز
«وبان يصلوا الخمسين ليلا و نهارا... و يحافظون علىالزوال»;شيعيان ما در شبانه روز پنجاه ركعت نماز مىخوانند و توجه بهوقت نماز ظهر (خواندن نماز اول وقت) دارند.
- دورى از پرخاش و داد و فرياد
«لايهرون هريرالكلب»; شيعيان ما همانند سگ زوزه نمىكشند.
- دورى از طمع
«ولايطمعون طمع الغراب»; شيعيان ما همانند كلاغ طماع و حريصنيستند.
- دورى از دشمنان
«و لايجاورون لنا عدوا و لا يساءلون لنا مبغضاولوماتوا جوعا»;شيعيان ما با دشمنان همسايگى نمىكنند و اگر از گرسنگى بميرند،چيزى از آنها نمىخواهند.
- دقت در خوراك
«شيعتنا لاياءكلون الجرى... و لا يشربون مسكرا»; شيعيان مامارماهى نمىخورند... و شراب نمىنوشند.
برگزيده اى از ساير سفارشها
- آثار استقامت
«يابن جندب لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهمالغمام و لاشرقوا نهارا و لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم».
اگر شيعيان ما استقامت كنند، فرشتگان دست در دست آنهامىگذارند، ابرهاى سفيد(رحمت) برآنها سايه مىافكند، چون روزدرخشنده و تابناك مىشوند، از زمين و آسمان روزى مىخورند و آنچهاز خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مىكند.
- شيوه برخورد با گناهكاران
«يابن جندب لاتقل فىالمذنبين من اهل دعوتكم الا خيرا»; اى پسرجندب! به گناهكاران از همكيشان خود جز خوبى و نيكويى چيزى مگو.
در برخورد با گناهكاران بايد با سخنان نيكو و گفتن خوبىهاىآنان، اميد مرده در آنها را زنده كرد و از خشونت، گفتارناروا وبازگو نمودن لغزشهاى آنها پرهيز كرد; زيرا چنين برخوردهايىمجرمان را از پيمودن راه درست نااميد و نسبتبه دين و آموزههاىآن گريزان مىسازد.
«واستكينوا الى الله فى توفيقهم»; توفيق آنها را خاضعانه ازخداوند بخواهيد.
توبه از حالات سازنده انسان است كه انجام دهنده آن محبوب خداونداست:
«ان الله يحب التوابين»; خداوند كسانى كه بسيار توبه مىكنندرا دوست دارد.
توبه روشى است كه امام صادق(ع) براى پاكسازى گناهكار توصيهكرده است. شيعيان واقعى بايد از خدا بخواهند كه گناهكاران ازكردار ناشايستخود پشيمان شوند و به سوى خدا بازگردند، زيراخداوند بسيار توبهپذير و بخشنده است; «اناالله هوالتوابالرحيم»
- راه بهشتى شدن
حضرت امام جعفر صادق(ع) سه راه را فراروى جويندگان بهشت قرارداده است:
1- پيروى از ائمه عليهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سكوت هنگام نا آگاهى.
«فكل من قصدنا و تولانا و لم يوال عدونا و قال ما يعلم و سكتعما لايعلم او اشكل عليه فهو فىالجنه»
هر كس جويا و پيرو ما باشد و از دشمنان ما پيروى نكند و چيزىكه مىداند، بگويد و از آنچه كه نمىداند، يا بر او مشكل (مشتبه)است، سكوت كند، در بهشت است.
- ارزش سكوت
«عليك بالصمت، تعد حليما، جاهلا كنت او عالما، فان الصمت زينلك عندالعلماء و سترلك عندالجهال.»
عالم باشى يا جاهل، خاموشى را برگزين تا بردبار به شمار آيى;زيرا خاموشى نزد دانايان زينت و در پيش نادانان پوشش است.
- دورى جستن از عقايد منحرف
خطر بدعتها، گرايشهاى منحرف و قرائتهاى ناصواب از دين، هميشهمتوجه جوامع شيعى بوده است.
«يابن جندب! بلغ معاشر شيعتنا و قل لهم: لاتذهبن بكمالمذاهب»; اى پسر جندب! به شيعيان ما بگو; مبادا را عقايدمنحرف، شما را از مذهب خودتان بيرون برد.
- نشانههاى ناتوانى
«قد عجز من لم يعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمه شكرا و لكل عسريسرا»; ناتوان است كسى كه براى هر بلايى صبرى، براى هر نعمتىشكرى و براى هر سختى آسانى آماده نكند.
- كردارهاى برتر
«يابن جندب! صل من قطعك، واعط من حرمك، و احسن الى من اساءاليك، و سلم على من سبك، و انصف من خاصمك، واعف عمن ظلمك، كماانك تحب ان يعفى عنك، فاعتبر بعفوالله عنك، الاترى ان شمسهاشرقت على الابرار و الفجار و ان مطره ينزل على الصالحين والخاطئين.»
اى پسر جندب! با كسى كه از تو بريده، وصل كن; به كسى كه چيزىبه تو نداده، چيز بده; باكسى كه به تو بدى كرده، خوبى كن; بهكسى كه به تو دشنام داده، سلام كن; باكسى كه با تو دشمنى كرده،انصاف داشته باش و از كسى كه به تو ظلم كرده، در گذر، همچنانكه دوست دارى از تو در گذرند. پس از گذشتخداوند از خودت عبرتبگير. آيا نمىبينى خورشيد خداوند برخوبان و بدان مىتابد وبارانش بر صالحان و مجرمان نازل مىشود؟
- اساس اسلام
آخرين جمله از سفارشهاى امام صادق(ع) به ابن جندب درباره اهميتو ارزش محبت اهلبيت عليهم السلام است.
«لكل شيىء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت»; هرچيزى را پايه اى است و پايه اسلام، محبت ما اهل بيت عليهم السلام است.
پىنوشتها:
1- بقره، آيه 222.
2- توبه، آيه 118.
با امام صادق(ع) در سايه قرآن ( اهل بيت ترجمان قرآن)
سيد عليرضا جعفرى
مرحوم شيخ كلينى در اصول كافى بخشى را به مسائل حجت و دليلشيعيان اختصاص داده و در يكى از اخبار آن بخش چنين نقل كرده:
منصوربن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: خداوند بالاتراز آن است كه به وسيله مخلوقاتش شناخته شود بلكه اينمخلوقاتند كه به وسيله خدا شناخته مىگردند.
امام صادق(ع) فرمود: راست گفتى.
گفتم: كسى كه دانستبراى او پروردگارى است، پس سزاوار است كهبداند براى آن پروردگار رضا و سخطى است كه جز از راه وحى ورسول شناخته نمىگردند، پس اگر به كسى وحى نشد سزاوار است كهدستبه دامان رسولان خدا شود، پس اگر آنها را ملاقات كرد، خواهدديد كه آنها حجت هستند و پيروى از ايشان واجب.
آنگاه به امام صادق(ع) مىگويد كه از مردم در مورد حجتبعد ازرسول خدا(ص) پرسيدم. آنها گفتند: قرآن، ولى من به آنها تذكردادم كه قرآن بدون سرپرست و قيم كفايت نمىكند، چرا كه گروههاىمختلف از جمله مرجئه، قدريه و حتى زنادقه كه به قرآن ايمان همندارند براى سخن خويش به قرآن استدلال مىكنند و روى همين جهاتاست كه گفتم قرآن نياز به سرپرستى دارد كه هرچه در مورد آنبفرمايد حق باشد و در اين ميان كسانى چون ابن مسعود و عمر وحذيفه به عنوان سرپرست معرفى شدند اما من سوال كردم كه آياتمام قرآن را مىدانستند؟ در جواب گفتند:
خير، تنها على بود كه آگاه به تمام قرآن بود. من گفتم: پسشهادت مىدهم كه على(ع) قيم و سرپرست قرآن است و پيروى از اوواجب و پس از رسول خدا(ص) حجتبر مردم است و آنچه در موردقرآن ابراز عقيده كند حق است.
امام صادق(ع) پس از شنيدن سخنان او و استدلال زيبا و محكم وىاو را با گفتن «رحمك الله» ستود و دعايش كرد. (1)
سخنان جنابمنصور را ضميمه كنيد به فرمايش حضرت اميرالمومنين كهمىفرمايد:(ع) «اين قرآن جز خطوطى كه ميان دو جلد نگاشته شده،چيزى نيست، به زبان سخن نمىگويد، ناچار بايد ترجمانى داشتهباشد» (2)
در همين زمينه يكى از اصحاب امام صادق(ع) مىگويد:
شنيدم كه امام صادق(ع) مىفرمود: «نحن ولاه امر الله و خزنهعلم الله و عيبه وحى الله.» (ما ولى امر «امامت و خلافت»خدا و گنجينه علم خدا و صندوق وحى خدائيم) (3)
پدر گرامى آنحضرت، امام باقر نيز (ع)مىفرمايد: نحن تراجمه وحى الله» (مامترجمان وحى خدائيم.) (4)
هرچه مىخواهى در قرآن بجوى
در قرآن مىخوانيم: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكلشىء...» (5)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «خداوند در قرآن هرچيزىرا بيان كرده است، به خدا سوگند آنچه كه مورد احتياج مردمبوده را كم نگذارده، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درستبود درقرآن نازل مىشد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آننازل كردهاست.» (6) آرى، قرآن كتاب تربيت و آدم سازى است.
تمام آنچه براى رسيدن به تكامل و قرب الهى لازم است در قرآنآمده، باطن قرآن نيز ژرفائى دارد كه براى رسيدن بدان علماهلبيت لازم دارد و همچنين جزئيات احكام و مطالب مختلف در قرآناست كه همان علم خاندان وحى را مىطلبد.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
«ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عزوجلو لكن لا تبلغه عقول الرجال» (هيچ امرى نيست كه دو نفر در آناختلاف پيدا كنند مگر آنكه اصل و ضابطهاى در قرآن دارد و ليكنعقول مردم بدان نمىرسد.) (7)
در جاى ديگر امام فرمود: معناىاين روايت كه «هيچ آيهاى از قرآن نيست مگر آنكه ظهر و بطنىدارد»
اين است كه: ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تاويلشمىباشد كه بخشى از آن سپرى گشته و بخش ديگر هنوز نيامده ومانند خورشيد جريان دارد، آنچه از تاويل آمده همان گونه كهشامل مردگان مىگردد، زندگان را نيز شامل مىشود و خداوندمىفرمايد:
«تاويل آن را جز راسخان در علم نمىدانند» و ما از تاويلآن آگاهيم. (8)
آن امام(ع) همچنين مىفرمايد: من به كتاب خداوندآگاهم و گوئى در كف دستم قرار دارد، در آن خبر آسمان و زمين وخبرهاى آينده و كنونى موجود است، خداوند مىفرمايد: «نزلناعليك الكتاب تبيانا لكل شىء» (9)
اقسام ايمان در قرآن
امام صادق(ع) مىفرمايد: «ايمان» در قرآن چهارگونه مطرح گشتهاست:
1 اقرار زبانى:
خداوند مىفرمايد:«يا ايهاالذين آمنوا خذوا حذركم...» (اىكسانى كه «ايمان» آوردهايد با كمال دقت مراقب دشمن باشيد(تا غافلگيرنشويد) و در دستههاى متعدد يا به صورت اجتماع،(براى مبارزه) به راه افتيد، در ميان شما افرادى (منافق) وجوددارند كه هم خودشان سست مىباشند و هم ديگران را به سستىمىكشانند، اگر مصيبتى به شما برسد مىگويند: خدا به ما نعمتداد كه با مجاهدان نبوديم تا شاهد صحنههاى دلخراش گرديم. واگر با خبر شوند كه مومنان واقعى پيروز شدهاند و طبعا بهغنائمى نيز دست پيدا كردهاند، همچون افراد بيگانهاى كه هيچارتباطى ميان آنها و مومنان نبوده، از روى حسرت مىگويند: اىكاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى نصيب ما مىشد. ) (10)
امام مىفرمايد: اگر اهل شرق و غرب اين سخن را بر زبان جارىمىساختند از دايره ايمان بيرون مىرفتند. اما با اين حال چوناقرار زبانى كرده بودند خداوند آنها را مومن ناميده و به همينجهت مومنان دعوت مىشوند كه ايمان آورند: «يا ايهاالذينآمنوا، آمنوا بالله و رسوله» (11) كه خداوند به خاطراقرار زبانى آنها را مومن ناميده و به ايشان فرموده ايمانآوريد يعنى تصديق هم بنمائيد.
2 تصديق قلبى:
خداوندمىفرمايد: «الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فىالحياه الدنيا و فى الاخره» (آنها اولياى خدا كسانى هستندكه ايمان آورده و قلبا تصديق نمودند و بطور مداوم تقوا وپرهيزكارى را پيشه خود ساختهاند، براى ايشان در زندگى دنيا ودر آخرت بشارت است.) (12)
و همچنين در آنجا كه خداوند از قولبنى اسرائيل چنين نقل مىكند كه: «يا موسى لن نومن لك...» (13) يعنى اى موسى ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم (و تو راقلبا تصديق نمىكنيم) مگر آنكه خدا را (با چشم خود) آشكاراببينيم! و همچنين در آيه «يا ايهاالذين آمنوا» كه در قسمتاول گذشت.)
3 انجام واجبات:
خداوند مىفرمايد: «و ما كان الله ليضيع ايمانكم...» وقتىخداوند قبله پيامبرش را به طرف كعبه تغيير جهت داد، اصحابرسول خدا(ص) گفتند: (واى برما) نمازهايى كه به سوى بيت المقدساقامه كرديم باطل گشت! خداوند در پاسخ، آيه فوق را نازل كرد وفرمود: «خداوند ايمان (نمازهاى) شما را تباه نخواهدساخت.» (14)
4 تاييد و حمايت:
خداوند مىفرمايد: «لا تجدقوما يومنون بالله و...» هيچ قوم و گروهى را كه ايمان به خداو روز قيامت دارد نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستىكنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنهاباشند، ايشان كسانى هستند كه خدا ايمان (يعنى تاييد و حمايتخود) را بر لوح و صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از جانب خودشآنها را تقويت فرموده...» (15)
اقسام كفر در قرآن
امام صادق(ع) مىفرمايد: در قرآن «كفر» به پنج معنا وارد شدهاست:
1 انكار (كه خود بر دوقسم است):
الف: از روى نادانى:
خداوند مىفرمايد: آنها (كفار نادان) گفتند:
چيزى جز همين زندگانى ما در دنيا چيز ديگرى نيست، گروهى از مامىميرند و گروهى زنده مىشوند (و به دنيا مىآيند و جاى آنها رامىگيرند) و چيزى جز گذشت زمان ما را هلاك نمىكند. «و مايهلكناالا الدهر» در حالى كه آنها (كفار نادان) به اين سخن خود (كهمعادى وجود ندارد) يقين نداشته و تنها گمانى بى اساس دارند.
«و مالهم بذلك من علم ان هم الا يظنون» (16) و همچنين آنجا كهخداوند مىفرمايد: آنهاى كه (از روى نادانى) كافرگشتند براىآنها تفاوت نمىكند كه آيا مرا از عذاب خدا بترسانى يا نترسانىايمان نخواهند آورد. (17)
ب از روى آگاهى
خداوند مى فرمايد:
هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن) به آنها (يهود) رسيد كهموافق نشانههايى بود كه با خود داشتند، با اينكه پيش از اينجريان، خود را به ظهور پيامبر اسلام(ص) دلگرم مىكردند و اميدپيروزى بر دشمنان خود را داشتند، اما با ظهور وى (همه چيز رافراموش كردند و با آگاهى) به او (حضرت محمد«ص») كافر گشتند. (18)
آرى، چنين است كه هوا پرستى سبب مىگردد تا ا نسانى كهسالها در پى حقيقتبوده، از درك آن باز بماند و جالب است كهدر زمان ما نيز عدهاى كه پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى دماز ارزشها مىزدند اكنون وازده و جامعه غرب را به رخ جامعهاسلامى ما مىكشند و از اينكه بوى ادكلن آنها ما را مست نكرده وهمچنان بر اصول خويش پا برجا ماندهايم تاسف مىخورند وغضبناكند و اينجاست كه بايد همان سخن ارزشمند شهيد دين وسياست آيهالله دكتر بهشتى را گفت كه خطاب به ارباب آنهافرمود: «به امريكا بگوئيد از ما عصبانى باش و از اين عصبانيتبمير.» «موتوا بغيظكم» (19)
2 بيزارى:
خداوند از قول حضرت ابراهيم(ع) چنين نقل مىكند:
شما غير از خدا براى خود بتهايى انتخاب كردهايد كه در زندگىدنيا وسيله محبت و دوستى ميان شما گردند، اما بدانيد روزقيامت اين رشته علاقه و محبت گسسته گشته و هريك از شما ازديگرى بيزارى مىجويد «يكفر بعضكم ببعض» و يكديگر را لعن ونفرين مىكنند... (20)
3 ترك فرمان خدا:
خداوند مىفرمايد: بر ذمه عموم مردم است كه آهنگ خانه او كنند،آنها كه توانائى رفتن به سوى آن را دارند، حجبركسانى كهمستطيع باشند واجب است) و هركس كفر ورزد (و فرمان خدا را تركگويد و حجبجاى نياورد، تنها به خويشتن ضرر زده، چرا كه)خداوند از همه جهانيان بى نياز است. (21)
4 كفران نعمت:
خداوند از قول سليمان چنين نقل مىكند: «و هركس خداى را شكرگذارد، به سود خويش شكر كرده و هركس كفر ورزد (و كفراننعمتهاى خدا نمايد، فقط به خويش خسارت وارد كرده، چرا كه)پروردگار من بى نياز و كريم است. (22)
رنگ خدايى
خداوند مىفرمايد: رنگ خدائى بپذيريد، و چه رنگى از رنگ خدايىبهتر؟! «صبغه الله و من احسن من الله صبغه» (23)
امامصادق(ع) فرمودند: مراد از «رنگ خدايى» اسلام است. (24)
آرى،اگر مبانى و تعاليم آسمانى اسلام براى نسل جوان تبيين گرددآنان را شيفته خود كرده و روى از مكاتب ساخته دستبشر وبرآمده از هوا و هوسهايش رهايى مىيابند و اثر جلوه گريهاىسراب گونه و سم كشنده فرهنگ فاسد غرب در قالب خط و خال خوشرنگاز بين خواهد رفت.
معناى خشم و غضب خدا
خداوند (پس از بيان جنايات فرعون و پيروانش و مغالطه كاريهاىآنها در برابر حضرت موسى(ع) و عدم پذيرش ارشادات و مواعظ آنحضرت) مىفرمايد: پس آن هنگام كه ما را به خشم آورند، از ايشانانتقام گرفتيم و همه را غرق نموديم. «فلما آسفونا انتقمنامنهم فاغرقنا هم اجمعين) (25)
امام صادق(ع) مىفرمايد: خداوندمانند ما (انسانها) به خشم در نمىآيد بلكه براى خود، اوليا ودوستانى دارد كه آنها خشمگين و يا راضى مىگردند، و خداوندرضاى آنها را رضاى خود و خشم آنان را خشم خويش قرار داده، چراكه آنان را راهنماى به سوى خود محسوب داشته و فرموده است:
هركس به دوست من اهانت كند، با من به جنگ برخاسته و مرا بهجنگ دعوت كرده است و همچنين خداوند فرموده است: كسى كه ازپيامبر(ص) پيروى كند خدا را پيروى كرده است. «من يطع الرسولفقد اطاع الله» (26) همچنين فرموده است: كسانى كه با تو بيعتمىكنند، در حقيقتبا خدا بيعت نمودهاند «ان الذين يبايعونكانما يبايعون الله» (27)
چرا دعاهاى ما مستجاب نمىشود؟
خداوند مىفرمايد: اى رسول ما هنگامى كه بندگانم از تو در بارهمن سوال كنند بگو كه من نزديكم. دعاى دعا كننده را آن هنگامكه مرا مىخواند اجابت مىكنم. پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند وبه من ايمان بياورند تا به سعادت راه يابند. (28) مردى نزدامام صادق(ع) آمد و همين آيه را مطرح نمود و گفت: من خدا رامىخوانم ولى دعايم به اجابت نمىرسد. چرا؟
امام صادق فرمود: زيرا شما به عهد و پيمان خدا وفا دار نيستيد،خداوند مىفرمايد: به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا كنم.
«اوفوا بعهدى اوف بعهدكم.» (29) آنگاه چنين ادامه دادند: بهخدا سوگند اگر شما به پيمان تان با خدا وفا دار باشيد (وفرامين او را اطاعت و نواهى او را ترك گوئيد) خدا به پيمانخود با شما وفا مىكند (و دعاهايتان را مستجاب و بهشت رانصيبتان مىگرداند.) (30)
كمترين اهانتبه پدر و مادر، ممنوع!
خداوند مىفرمايد: پروردگارت فرمان داده جز او راپرستش مكنيد و به پدر و مادر احسان و نيكى نمائيد، هرگاه يكىاز آنها، يا هردو ايشان، نزد تو به سن پيرى برسند، به آنها«اف» مگو. (كلمه اهانتآميز به زبان نياور) «فلا تقللهمااف» و بر سر آنها فرياد مزن و گفتار كريمانه (لطيف وسنجيده) نثارشان گردان. امام صادق(ع) مىفرمايد: اگر چيزى كمتراز «اف» وجود داشت، خدا از آن نهى مىكرد و اين (كلمه اف) حداقل مخالفت و بى احترامى نسبتبه پدر و مادر مىباشد... (31)
بهره هركس از قرآن، به اندازه خويش
امام صادق(ع) مىفرمايد:
معارف قرآن 4 دستهاند: عبارت، اشارت، لطائف و حقائق.
آرى، قرآن ظاهرى دارد و باطنى.
دسترسى به ظاهر قرآن براى كسانى كه با لغت عرب آشنايى دارندميسور است. اما از اين مرحله كه بگذريم يعنى اشارات و لطائف وحقائق قرآن در شعاع فكرى هركسى نمىباشد و تنها عدهاى مخصوص ازآنها بهره مىبرند.
هشدار به مدعيان دانش قرآن
امام صادق(ع) مىفرمايد:
بدانيد! خداى رحمتتان كناد! هرگاه كسى از كتاب خدا، ناسخ ومنسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، اسباب نزول،... آشكار وعميق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها،... قطع و وصل،... و سياقكلام و... نداند آگاه به قرآن و اهل آن نيست و اگر كسى چنينادعايى (بدون دليل) كرد، دروغگو و اهل افترا و تهمتبر خدا ورسولش مىباشد و جايگاه وى جهنم خواهد بود و بد سرانجامىاست. (32)
1 اصول كافى، ج 1، ص 168، حديث
2 دارالكتب الاسلاميه تهران.
2 نهج البلاغه خطبه 125.
3 اصول كافى، ج 1، ص 192، حديث 1.
4 همان، حديث3.
5 نحل، آيه89.
6 تفسير نور الثقلين، ج3، ص 740.
7 همان، ج3، ص 75.
8 بصائرالدرجات، ص216.
9 اصول كافى، ج 1، ص229.
10 نساء، 71 تا73.
11 همان، آيه136.
12 يونس، آيات63 و 64.
13 بقره، آيه 55.
14 همان، آيه143.
15 مجادله، آيه 22. تفسير قمى، ج 1، ص 30، چاپ نجف.
16 جاثيه، آيه 24.
17 بقره، آيه6.
18 همان، آيه89.
19 آل عمران، آيه119.
20 عنكبوت، آيه 25.
21 آل عمران، آيه97.
22 نمل، آيه 40 و تفسير قمى، ج 1، ص 32، چاپ نجف.
23 بقره، آيه 138.
24 تفسير قمى، ج 1، ص 62.
25 زخرف، آيه 55.
26 نساء، آيه 80.
27 فتح، آيه 10 و توحيد صدوق، ص 168.
28 بقره، آيه186.
29 همان، آيه 40.
30 تفسير قمى، ج 1، ص46.
31 جامع السعادات، ج 2، ص 258.
32 همان، ج93، ص 2 و3.
مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیهالسلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود!
ما را بگیر دست، که از پا افتاده ایم آقا! به حق تربت پنهان مادرت(علیهاالسلام) !
- امام صادق علیهالسلام میفرماید:
دوستان خدا آنانند که هنگامی که مشاهده کنند، مردم حرامهای خدا را حلال میشمارند، مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.
شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق علیهالسلام بر شما تسلیت باد.
- ای ششم پیشوای اهل ولا خلق را رهبری به دین هدی
پای تا سر خدانمایی تو هم ز سر تا بپای صدق و صفا
زهر منصور زد شرر به دلت آب شد پیکرت ز زهر جفا
خون شد از داغ تو دل شیعه عالم از ماتم تو غرق عزا
- استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته
ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته
- شبِ شهادت تو اومدهام بدونی که دل از این مصیبت حکایتش جنونه
به پای روضههای غمین و جانگذازت بقیعِ خلوتت رو دل میکنه بهونه
- شیعیان رهبر ما را كشتند صادق آل عبا را كشتند
نور چشم علی و فاطمه را وارث كرب و بلا را كشتند
- دل او را دل شب آزردند از در و بام هجومش بردند
ریسمان چونكه به دستش بستند غنچههایش به حرم پژمردند
- هر زمان رنگ جفا را میدید كوچه و كرب و بلا را میدید
خانهاش چونكه در آتش میسوخت خیمهی آل عبا را میدید
- پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود
مسندنشین کرسی تدریس علمها شایستهی صفات حکیم و علیم بود
- مولاجان، یا اباعبدالله، یا جعفر بن محمد علیهماالسلام !
ای «ضمیر پاک صداقت» از وجود تو گشسته پیدا!
ای نهایت ایمان و عشق و علم و عالمِ تقوا!
ای افتخار کوثر و یاسین و فجر و طاها!
دین از توانِ علم تو محکم، مذهب. به نام پاک تو زیبا