مبحث شصتم طرح صالحین: و ایـنـک غـــزه...
دل نوشته ی کاک ابراهیم « آهی تاریخی از دست یهود آهی به درازای تاریخ از دست یهود ، آن قوم مورد غضب الهی واقع شده ، آن ملعونان بارگاه خداوندی” اولئک الذین لعنهم الله ومن یلعن الله ” ، آن قوم باز مانده از نژاد مسخ شده خوک و میمون ، آن قوم دشمن خدا وپیامبران خدا که دست خود را به خون پاک رسولان وانبیاء بنی اسرائیل رنگین کردند ” ان الذین یکفرون بایات الله ویقتلون النبیین بغیر حق ” ، آن سرسخت ترین دشمنان به اسلام و اهل ایمان ” نتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود ” ،
آن قوم سفاک و خون ریز و جنایتکار که از دشمنی با رسول حق ومسلمین صدر تا مظلومان غزه از هیچ جنایت وخیانت و قساوتی کوتاهی نکرده اند ، آن قوم متعصب ونژاد پرست که جز خود هیچ انسانی را بارزش و شرافت و قابل احترام نمی دانند در حالی که زبون ترین قوم نزد خداوند قوم یهودند . و…. وآن قومی که تا هستند دشمنان سرسخت اسلام و مسلمین خواهند بود .
وآه و افسوس از حاکمان وابسته بلاد مسلمین که از این دشمن درجه یک غافل و بی تفاوت از خونهای به ناحق ریخته روزانه مسلمانان در این ماه حرام الهی ماه رمضان . پس بر ماست تا هر زمان وهر آن دشمنی این قوم سبوع را در دل نگه داشته و بر خباثت و مکاری و بد طینتی آنان لعنت بفرستیم . لعن الله علی القوم الیهود…
روز قدس
دشنه برقلب کبوتر های خونین پر زدند
جغد ها جولان به روی خاکشان آخر زدند
سرزمین صلح وزیتون بود اما یک زمان
آمدند خرچنگ ها نیلوفران را سر زدند
ایست ! ممنوع است اینجا عشق وایمان بندگی
شب پرستان دم ز شهر و موطن دیگر زدند
از صفیر تیر پر شد کوچه کوچه خط خون
بر دل نخل امید سبزشان خنجر زدند
جای باران بارش رگبار تیر و بمب بمب
همچو اختاپوس جنگی ، غاصبان آخر زدند
پر شده از سنگ کینه دست هر پیر و جوان
با صبوری زخم کاری بر دل کافر زدند
در نبرد نابرابر سنگ و سرب آتش
سوی آزادی کبوترها ، رها پر پر زدند
شاعره : سرکار خانم سهیلا سقایی
مرضيه اسكندري شاعر و خوشنويس جوان كشورمان شعری درباره مظلوميت فلسطين و غزه سروده است.
براي مظلوميت فلسطين و غزه
***
مثل باران بمب ميبارد ولي
نخلها دلبسته بر آل علي
مثل باران بمب را باور كنيد
چند روزي زير باران سر كنيد
باز باران بيترانه ميرسد
بمبهاي بيبهانه ميرسد
باز ميبارد به سربازان مرگ
باز ميريزد از آن بالا تگرگ
باز آشوبي است در روي زمين
باز خمپاره، مسلسل تانك مين
نخلهاي تشنه سرگردان باد
زنده ميري را كسي يادم نداد
پايبند نخل و زيتونيم ما
تا ابد همسايه خونيم ما
خون ما نخلي دلاور ميشود
صبر كن ايام غم سر ميشود
ميرسد مردي مبارك پي ز راه
ميزند شمشير او پشت گناه
غزه را، چشمش چراغان ميكند
يك نظر بر خلق افغان ميكند
داد مظلومان به گوشش ميرسد
بر همه عالم خروشش ميرسد
مينوازد نغمه ی چاووش ها
شاد باشيد اي زغم خاموشها
اي همه مظلومها شادي كنيد
اين قفس را رنگ آزادي كنيد
اي فلسطين اي فلسطين شاد باش
ميرسد شيرين بيا فرهاد باش
غزه شادي كن كه ميآيد بهار
گل ببار و گل ببار و گل بباد
رمضان امسال شاهد یکی از فجیعترین جنایات تاریخ بشر بود و زنان، مردان و کودکان بیدفاع غزه هر روز توسط خون آشامترین رژیم های روی زمین به خاک و خون می غلتند.
حوادث خونین غزه و آنچه بر مردم بیدفاع فلسطین میگذرد، توسط «شوکتعلی محمدی»، شاعر افغان، به نظم کشیده شده است.
چه بشکوه استاده در خون شناور
درخت کهنسال سبزینه گستر
درختی که گل کرده آغوش گنجشک
پر از شاعریهای سار و کبوتر
درخت مقدس، ز پردیس توحید
همان تین و زیتون سرمست کوثر
بلوطی که شد شاخهاش کشتی نوح
درختی که شد شاخهاش ناگه اژدر
شکوفا شده در تپشهای آتش
و گل داده آتش چو بغضی تناور
چه بشکوه استاده در نیل و آتش
سپرده است نمرود آتش، به آذر
چرا آتش افتاده در دامن گل؟
چرا گلستان محمد به خونتر؟
چرا غزه و آتش و خون، محرم
چرا نوگل غزه پرپر چو اصغر؟
چرا کودکانت ستاره ستاره
چرا پاره پاره در آتش شناور؟
چرا مانده در خون
شناور،
شناور
شناور،
شناور،
شناور،
شناور…
بمانا شناور به خونابه، غزه !
به چشمان حیرت تماشا و دیگر؟…
چرا مانده در شرم نامردمیها
حجاز و ابوذر و یا مصر اشتر؟
نماند این غزوه ی غزه در خون
شکوفا شود ذوالفقاری ز خاور
ز هرم نفسهای سرخ «شقاقی»
شقایق شقایق، بمان شعلهورتر
بکن ریشه فتنه چون باب خیبر
وجین کن زچشم زمین خار شش پر
فروزان شود خشم آتشفشانها
زند شعله باروت امت، سراسر
آتش شد و گل های معطر را کشت
امروز دوباره حرمله برگشت و
در غزه نه یک، صد علی اصغر را کشت
احسان پارسا
جنگ
آتش
بوی خون
شهر همرنگ جنون
*
حاکمان در امان
قربانی کودکان
مرگ نزدیک
غیرت، تعصب : تعطیل
*
نفت تنها شکم می آورد
نه عزت، نه تعصب، نه مردانگی
راستی شرم را بی بها می فروشند.
*
دیگر بنی آدم اعضا یکدیگر نیستند.
که اگر بودند خون به جای شیر کودکان غزه را سیراب نمی کرد.
*
ای حماس، جهاد ، فتح
کودکی شیر نیوشیده می میرد و خون شیر مرگش می شود.
و قبر گهواره همیشگی اش
می فهمید
آی آل سعود، آل فیصل، آل مکتوم
مبارکان نا مبارک
کودکی شیر نیوشیده می میرد و خون شیر مرگش می شود
می فهمید
جای تان گرم است
می توانید بخوابید
*
آی سازمان بی ملل، شورای ضد امنیت
آی آلت دست حکومت های غاصب
کودکی شیر نیوشیده می میرد و خون شیر مرگش می شود
می فهمید
کاغذهای قطعنامه ها تان تمام شده است.
یا که می ترسید از کودکان شیر نخورده امروز شما را فردا سنگ نثار کنند
*
آی انسان
از چه زنده ای
که زندگی را آنقدر بها اندک است
که در غزه حتی به دنیا نیامده ها را می کشند
پس برای چه زنده ای
اینکه شاهد نوشیدن خون به جای شیر باشی
*
کجاست مردانگی
شرف را بها چند است
و چرا تمام سازمان های بشری تعطیل اند
*
آری
دیگر بنی آدم اعضا یکدیگر نیستند.
که اگر بودند خون به جای شیر کودکان غزه را سیراب نمی کرد.
و گلوله کودکان را خواب
و قبر گهواره ابدی آنان نمی شد
غم غزه
در پيچ وتاب غمي سنگين
هراس بي وزن بشريت
غربي يا شرقي
چه فرقي ميكرد
هردو ميخواستند
به انسانيتشان برسند
يكي با حضور
يكي با حصول
اما همه نقطه اي سر خط-
بيش نبودند
كورسويي از روزني كجاست ؟
كه چشم را به رويت بي نتيجه آسايشي آرد
هرچند اندك
هرچند رزيلانه
براي خفه گي تمدن
ما را ببين كه براي بيچاره گي ولذت تحقيرمرده ايم
يا شايد هم تا ابد زنده ايم
كه تسليم محض اين دنيا شده ايم!
علي بهار
مبارکتان باشد اعراب که با اسرائیل مسامحه کردید
خوش باشید که دیگر با دلارهایتان کاری ندارند
کار آنها با کودکان غزه هنوز تموم نشده است که بیایند سراغتان
راستی این روزها سری به غزه زده اید
دیدید چقدر شبهایش تاریک است و روزهایش هم تاریک
دیدید چند کودک روزانه می میرند
چند کودک یتیم می شوند و مادری جگرش از مرگ پاره تنش آتش می گیرد
فکر نکنم دیده باشید، چون اگر دیده بودید دست دشمن آنان را نمی فشردید
و چراغ سبزتان آنها را چنین گستاخ نمی کرد
آسوده باشید سران عرب، حسنی مبارک و ملک عبدالله
شما به کارتان مشغول باشید خدای کودکان غزه نخفته است
اُف بر سران بی غیرت عرب!
نفرین بر شما بی غیرتان روباه صفت!
شرمتان باد که نام مسلمان را بر خود گذاشتید. ننگ بر شما !
در و دیوار چه گویاست ، تماشا نکنید/ خواب ، چشم همه دنیاست، تماشا نکنید
می درد گرگ ،بدنهای غزالان چمن/ جای گل ، خون چمن آراست، تماشا نکنید
گر همه عالم و آدم زجفا خاموشند/ سنگ، در شورش و غوغاست ، تماشا نکنید
چه نشستید، ببینید که در آتش و خون / کودک غزه چه تنهاست، تماشا نکنید
بی رمق ،خسته، پراز درد، ندیدید چه سان / غرق خون پیکر زنهاست، تماشا نکنید
وه چه خوابید که صهیون وسط خانه ماست/ هدفش عارت و یغماست، تماشا نکنید
بشنود هر کس و پاسخ ندهد مسلم نیست/ امر پیغمر طاهاست ،تماشا نکنید
بوش گوید به تمسخر به جهان، این تحفه / عیدی مختصر ماست، تماشا نکنید
دهه عشق و عزاداری ارباب آمد/ کربلا منتظر ماست ، تماشا نکنید
کاش می شد که حسینیه ای احداث شود/ در دل غزه ، چه زیباست ، تماشا نکنید
زخمه شعر به چنگ ورقش زد حامد/ که " لگد مالی گلهاست" ، تماشا نکنید
حسین بزرگی
تقديم به شهداي غزه
داغ دل ماست غزه امروز
چون كربوبلاست غزه امروز
گويا كه دوباره آل طه(عليهم السلام)
مجروح دوصد بلاست امروز
خون ميچكد از دو چشم زهرا(سلامالله عليها)
در كون و مكان عزاست امروز
خيزيد ز شرق و غرب عالم
درد است سكوت و صبر امروز
اي اهل تشيع و تسنن
قرآن به زمين فتاده امروز
با غيرت اهل حق بتازيد
صهيون بگرفته خانه امروز
زودآ كه دوباره پر بگيرند
مرغان بهشت غزه، امروز!
طاهره تندرو صالح
مي توان هم غزه را آزاد كرد
خانه هايش را همه آباد كرد
مي توان در كنج اوج غصه ها
قلب تنگ كودكي را شاد كرد
گرچه ما در غزه حاضر نيستيم
مي توان از خانه هم فرياد كرد
دارم اكنون بغض تنگي در گلو
دوست دارم تا خدا فرياد كرد
با خروش وبا شعار و با قلم
مي توان با اشك هم امداد كرد
مي توان بنياد اسرائيل را
تا ابد محو مادر زاد كرد
شاعر :اكبر شهبازي
علت خاموشی اش بی دردی است.
غزه ...
صدا ی گریه می آید
کنار خانه ای سوخته
صدای کودکی زخمی
به چهره زرد و پژمرده
نگاهی منتظر ، گریان
که تا دستی شود یارش
ستم از دشمن پستش
فضای جنگ و توپخانه
پر از دود و وطن آوار
به گام تانک سنگین است
به ترس و وحشت دشمن
به کنجی می کند ناله
یزیدان زمان را نیست
هیچ رحم و دلی پیدا
ز خون آغشته شد ، غزه
شهامت گشته جانانه
رعایت هیچ مشد در جنگ
به رزم و بند مکتوبش
نکرده است هیچ حیوانی
از این ظلمهای بیگانه
به عاشورای دیگر شد
به قتل نسل معصومان
ز زخم و تیر و خنجر شد
شهادت ، خانه به خانه
نویسم تا شوم آرام
به دفتر شعر و صد باره
نیا مرزد خدایم ، آن
کند بر این ستم خنده
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای (نوپا)
در شهر صدای آتش و آوار است
برخیز، کدام خفتهای بیدار است
ای خوابدلانِ ساحلِ آرامش!
یک شهرِ شکسته آنورِ دیوار است
این قافله قصدِ دودمانت دارند
نیرنگ برای آسمانت دارند
امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان
صد نقشه برای کودکانت دارند
این قوم به انجماد دادند تو را
سرمایۀ غم زیاد دادند تو را
آنانکه چو بید از تو میلرزیدند
ای شمع! به دستِ باد دادند تو را
از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!
از اینهمه گل مراقبت کن، غزّه!
تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون
با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!
ای کاش دوباره عشق آغاز شود
تا بار دگر غزّه سرافراز شود
صدها غزل نگفته دارند، اگر
یکروز دهانِ سنگها باز شود
فرامرز عربعامري