راسخون

اشعار زیبایی در فراق امام زمان(عج)

farnaz_s کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7586
|
تاریخ عضویت : بهمن 1392 

اللهم عجل لوليك الفرج

خدا کند به سر این انتظارها برسد

زمانِ مرگ خزانِ بهارها برسد

 

نشد اگر برسم من به پای بوسی ِتو

خدا کند که از آن سو غبارها برسد

 

خدا کند خبر همسفر نداشتن تو

به گوش پر ز هیاهوی یارها برسد

 

توجهی نظری گوشه چشمی ای آقا

یکی به دادِ دلِ بی قرارها برسد

 

به سوی منزل و مقصد بدون یاری تو

گمان نمی کنم آخر که بارها برسد

 

بمان كه شايد اُويسي كه وقت كم دارد

براي ديدنت از اين ديارها برسد

 

غروبِ جمعه تو را خوانده ایم و فردا صبح

دوباره هر که رَوَد تا به کارها برسد

 

سحر ندارم و باید دعا کنی که دلم

به میهمانی شب زنده دارها برسد

 

گناه کاریِ من را ببخش جانِ حسین

همیشه رحمتِ شه بر ندارها برسد

 

دلم عجیب دوباره محرمی شده است

خدا کند که سبو بر خمارها برسد

 

اگر که عمر وفایم نکرد پایِ تو کاش

شبی چو رهگذری بر مزارها برسد

 

(جواد پرچمي)

farnaz_s کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7586
|
تاریخ عضویت : بهمن 1392 

يا بقية الله

خاصیت نگاه تو ما را خراب کرد

این آفتاب، غوره يِ ما را شراب کرد

 

آدم که گریه را پدرانه به ارث داد

یادش به خیر باد که کار ِصواب کرد

 

اندازه يِ حساب شده باده می خورد

هر کس که رفت و آمد خود را حساب کرد

 

ترسیدم اینکه یار جوابم کند ولی

دیدم کریم بود و مرا مستجاب کرد

 

روی سپید اوست چراغ هدایتی

پیری که عشقبازی خود در شباب کرد

 

دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت

هجرانِ روی تو دل ما را مذاب کرد

 

گریه امان دیدن روی تو را نداد

این آب را جمال تو بر خود حجاب کرد

 

جاری کن از دو دیده فراتی که غیر از این

باید طهارتی ز رخ آفتاب کرد

 

پاسخ بده به جای من از لابلای خلق

وقتی خدا به روز جزایم خطاب کرد

 

تا من،منم،ضمیر تو پیدا نمی شود

باید برای دیدن تو انقلاب کرد

 

(محمد سهرابي)

farnaz_s کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7586
|
تاریخ عضویت : بهمن 1392 

يا اباصالح

شبهای بی قراریِ چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد

آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

 

 

فرموده ای که شرط وصالت صبوری است

وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

 

 

ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز

ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز

ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز

خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز

 

 

این جمعه هم غروب شد اما نیامدی

ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی

 

 

وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک

گم می شود دوباره دلم در طواف اشک

چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک

آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک

 

 

این اشک ها شده همه‌ی آبروی من

چشمی گشا به روی من ای آرزوی من

 

 

آمد محرم و غم عظمای کربلا

خون می تراود از دل صحرای کربلا

چشمان توست مصحف غم های کربلا

داری به دوش پرچم آقای کربلا

 

 

هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی

با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی

 

 

در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند

شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند

با چشمهات اشک دمادم چه می‌کند

زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند

 

 

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان

 

 

امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان

از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان

از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان

از روضه های عمه تان بیشتر بخوان

 

 

وقتی که چشمهای تو از غم لبالب است

آئینه‌ی غریبی و غمهای زینب است

 

 

این خاک غرق ندبه و آه است العجل

هر صبح جمعه چشم به راه است العجل

آل عبا بدون پناه است العجل

بر روی نیزه ها سر ماه است العجل

 

 

یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن

یا لا اقل به خاطر زینب ظهور کن

 

(يوسف رحيمي)

farnaz_s کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7586
|
تاریخ عضویت : بهمن 1392 

يا صاحب الزمان(عج)

قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت

حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت

 

تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟

اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت...

 

ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود

در راهِ جمکران سر راهی ببینمت

 

یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای

در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت

 

آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من

سرگرم میشوم به گناهی ببینمت

 

با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم

بر این خیالِ کهنه يِ واهی: ببینمت!

 

دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد

ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت

 

(محمد رسولي)

farnaz_s کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 7586
|
تاریخ عضویت : بهمن 1392 

يا داعي الله و رباني آياته

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

 

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

 

پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

 

من آمدم که این گره ها وا شود همین

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

 

حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم

حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا

 

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

 

آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

 

من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

 

این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

 

(علی اکبر لطیفیان)

rashidyhossein کاربر تازه وارد
|
تعداد پست ها : 45
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1393 

 

 

شتاب کن موعود

 

غزل تر از غزل انتظار من برگرد               ابر ستاره ی شبهای تار من برگرد

کرشمه ای کن و چشمی خمارو در عوضش     تمامی هستی و دار و ندار من برگرد

 

شعری از مشفق سمنانی

fatemexry کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 5428
|
تاریخ عضویت : تیر 1393 

مهدی زهرا (عج)

ای که هر دم دم ز مولا میزنی

پس چرا وقت عمل جا می زنی

ای که گوئی در پناه مهدی ام

مستحق یک نگاه مهدی ام

نام مهدی جان من بازیچه نیست

عاشق مهدی خدا داند که کیست

ای که اظهار ارادت می کنی

در خفا صد ها جنایت می کنی

عاشق مهدی نمودار وفاست

قلب اوآئینه مهر و صفاست

ذکر یا مهدی ز هر ذکری نکوست

دوستی با او جواز آبروست

ما نه اندر عشقبازی جاهلیم

ما برای عشق حرمت قائلیم

هر کسی چشم انتظار مهدی اشت

بی تکلف ریزه خوار مهدی است

سرمه افرشتگان خاک رهش

حاتم طائی گدای درگهش

چشم زیبایان عالم سوی اوست

یوسف مصری غلام کوی اوست

دل گلستان است و مهدی یاس اوست

صد میخانه زنده از انفاس اویت

معجزاتی برتر از عیسی کند

بی عصا کار دو صد موسی کند

مهدی موعود یعنی مصطفی

رونوشتی از علی المرتضی

اوست عین احمد احمد عین اوست

مه غباری از کف نعلین اوست

هر که قائل نیست بر امر ظهور

بی شعور است بی شعور است بی شعور

انتظار اوهمه درد است درد

هر که با مهدی بود مرد است مرد

انتظار او همه فیض است فیض

دشمن او نطفه حیض است حیض

اوامیر ملک جن و آدم است

او ولی امر کل عالم است

در زمین و در سماء این صحبت ایت

مهدی زهرا امام امت است

خط آزادی ز کلک شصت اوست

جمعه ها پرونده ها در دست اوست

اولیا را چون وصی خاتمه است

نقش مهر دست او یا فاطمه است

این همه شور از پی خوش عهدی است

آرزوی ما ظهور مهدی است

«سید خوش» زاد ای دل سوخته

فاطمه دیده به مهدی دوخته