تاریخ هنر
هنر آشوری
هنر و تمدن آشور آخرین مرحله از هنر بین النهرینی است که بیشتر به واسطه نقش برجسته های خود شناخته می شود. در این مقاله به صورت کاملا اجمالی به برخی از مهمترین هنر های آشوری پرداخته خواهد شد.
هنر آشوری
آشور، در پایان کار، از لحاظ هنر به پایة معلم خود، بابل، رسید، و در ساختن نقش برجسته بر آن پیشی گرفت. ثروت فراوانی که چون سیل به طرف آشور و کالح و نینوا سرازیر میشد، در ساختن اثاث خانه با چوبهای قیمتی، و نشاندن سیم و زر و مفرغ و سنگهای گرانبها در آنها، پیشرفت قابل ملاحظهای پیدا کنند. کوزهگری در میان آن قوم ترقی چندانی نداشت؛ اسبابهای موسیقی را، مثل بسیاری چیزهای دیگر، از بابل برای خود تهیه میکردند؛ ولی نقاشی با رنگ آمیخته با سفیدة تخممرغ، که روی آن را لعاب شفافی میدادند، در واقع یکی از مختصات هنر آشوری به شمار میرفت، و چون این صنعت از آشور به پارس انتقال یافت در آنجا به سرحد کمال رسید.
در روزگار شکوه سارگن دوم، سناخریب، اسرحدون، آسوربانیپال، و بر اثر حمایت و تشویق این شاهان، شاهکارهایی از نقش برجسته پیدا شد که هماکنون در موزة بریتانیا نگاهداری میشود. بهترین نمونه، در آن میان، اثری است که تاریخ آن به زمان آسورنصیرپال دوم میرسد، و آن قطعه سنگ مرمری است که نقش برجستة آن مردوک، خدای نیکی، را در حالتی نشان میدهد که تیامات، خدای شر و بینظمی و پریشانی، را از پای درمیآورد. با وجود این، باید گفت که صورتهای بشری در نقشهای آشوری همه جا بد و خشن و متشابه با یکدیگر است؛ گویی نمونة کاملی وجود داشته و همه ناچار بودهاند که نقشهای خود را برگردة آن بسازند. در آن نقشها سرها به یک شکل بزرگ، و سبیلها به یک اندازه، و شکلها به یک صورت درشت، و گردنها برسان یکدیگر در شانههای مشابهی فرو رفته است. حتی خدایان نیز، با کمی تغییر، همین شکل عمومی آشوری را دارند. گاهگاهی در میان نقشها صورتی دیده میشود که جاندار است؛ از آن قبیل است تختة مرمر نقشداری که عبادت ارواح را در برابر درخت خرمای هندی نشان میدهد، و لوحة سنگ آهکی دیگری که شمشی- اداد هفتم را نشان میدهد و در ضمن کاوشهای کالح به دست آمده است. آنچه در میان نقش برجستههای آشوری حس تحسین بینندگان را برمیانگیزد نقشهای جانوران است؛ شک نیست که هیچ مجسمهسازی، قدیم و جدید، نتوانسته است، در مورد ساختن نقش جانوران، به اندازة هنرمندان قدیمآشور موفقیت پیدا کند. در نقشها، به صورت یکنواختی، صحنة جنگ و شکار تکرار میشود، ولی چشم هرگز از دیدن نیرومندی و قوت حرکات و استقامت خطوط خسته نمیشود.
ساختن نقش برجسته، برای آشوریان، همان منزلت پیکرتراشی برای یونانیان، یا نقاشی رنگ و روغنی برای هنرمندان ایتالیای دورة رستاخیز علم و هنر را داشت؛ به این معنی که تنها هنر محبوب و مورد پسند آنان بود، که کمال مطلوب ملی آنان را در شکل وصفات مجسم میساخت.
از میان نقش برجستههای موجود، که عنوان شاهکار هنری دارند، باید از قطعههای ذیل نام برده شود: اسب شاهانة سارگن دوم در نقش خرساباد؛ ماده شیر زخمخوردة کاخ سناخریب در نینوا؛ منظرههای شکار آسورنصیرپال دوم و آسوربانیپال؛ و قطعهای که بر آن نقش دو شیر نر و مادهای است که در سایة درختی آرمیدهاند. این نکته را باید در نظر داشت که تجسم طبیعت، در نقش برجستههای آشوری، اسلوب تصنعی و ناپخته دارد؛ صورتهای سنگین و غیرظریف و خطوط محیطی ضخیم است، و در ستبری عضلات مبالغه شده؛ هیچ کوششی برای ملاحظة نکات مربوط به مناظر و مرایا به کار نرفته است، جز اینکه اشیاء دور را در نیمة بالای نقش، و با همان بزرگی اشیای نزدیک که در پایین نقش قرار داده میشد، ترسیم کنند. ولی هنر رفته رفته پیش میرفت و مجسمهسازان زمان سناخریب توانستند این نقایص را از میان بردارند و واقعبینی را در نقشها مراعات کنند و صیقل و پرداخت را کاملتر سازند و، از همه بالاتر، حرکت و جانداری را مجسم سازند؛ در مورد حیوانات، نشان دادن این حرکت و جانداری چنان بود که تا به امروز هم کسی نتوانسته است از این حد تجاوز کند. ساختن نقش برجسته، برای آشوریان، همان منزلت پیکرتراشی برای یونانیان، یا نقاشی رنگ و روغنی برای هنرمندان ایتالیای دورة رستاخیز علم و هنر را داشت؛ به این معنی که تنها هنر محبوب و مورد پسند آنان بود، که کمال مطلوب ملی آنان را در شکل وصفات مجسم میساخت.
هنر آشوری
دربارة مجسمة سازی آشوری سخن فراوانی نمیتوان گفت؛ چنان به نظر میرسد که مجسمهسازان نینوا و کالح ساختن نقش برجسته را بر تراشیدن پیکر تمام ترجیح میدادهاند؛ از خرابههای آشور مقدار بسیار کمی مجمسههای کامل برجای مانده و به دست ما رسیده، و آنچه که هست نیز ارزش چندانی ندارد. ولی مجسمههای انسانها و خدایان خشن و سنگین و ابتدایی است، گرچه تزییناتی دارد، تفاوتهای فردی با یکدیگر ندارد، و با آنکه حالت ایستاده را نشان میدهد، مرده به نظر میرسد. استثنایی که میتوان کرد مجسمة بزرگ آسور نصیرپال است، که اینک در موزة بریتانیا نگاهداری میشود؛ بیننده، از میان خطهای سنگین آن، در سراپای این مجسمه شاهی را مجسم میبیند:
معماری آشوری را نمیتوان درست تشخیص داد و ارزش آن را معین کرد، زیرا آنچه باقی مانده از شن و خاکی که آنها را احاطه کرده بلندتر نیست آشوریان در ساختمان بناهای خود از سنتهای سرزمین بینالنهرین پیروی میکردند؛ یعنی مادة اساسی ساختمان آجر بود، ولی از خود چیزی بر این آجر میافزودند و، در روکار ساختمان، سنگ را زیاد به کار میبردند. مردم آشور ساختن قوس و سقف گنبدی را از جنوب به میراث بردند و آن را تکمیل کردند، و درکار ستونسازی تجربههایی داشتند که مقدمة پیدایش ستونهای به شکل زن، و سرستونهای مارپیچی شکل «یونی» ساختمانهای پارسی و یونانی به شمار میرود.
هنر آشوری
سارگن دوم با ساختن کاخ بزرگی در دورشروکین (یعنی کاخ سارگن)، در نزدیکی خرساباد کنونی، نام خود را به یادگار گذاشت. دراطراف آن کاخ چندین معبد ساخت و در پشت آن برج هفت طبقهای(زیگورات) تقدیم خدا کرد، که بالای آن را با سیم و زر پوشانده بودند. سناخریب در نینوا یک کاخ سلطنتی به نام «بیمانند» بنا نهاد که از حیث بزرگی بر همة کاخهای باستانی فزونی داشت؛ فلزات و چوبها و سنگهای گرانبهایی که دیوارها و کف آن را میپوشاند به آن رونق خاصی داده بود، و درخشندگی سفالهای لعابدار آن با روشنی روز و شب دم از همچشمی میزد؛ فلزکاران برای این کاخ مجسمههای بزرگ شیر و گاو مسی ریختند؛ مجسمهسازان گاوهای بالداری از مرمر و سنگآهکی برای آن تراشیدند و نغمهها و سرودهای روستایی را بر دیوارهای آن نقش کردند.
به هر ترتیب هنر آشور را می توان قوام هنر بین النهرینی دانست هنری که بیشتر به واسطه نقوش برجسته حیرت انگیزش در جهان شناخته می شود.
قلعه بهستان زنجان
قلعه بهستان یا کهن دژ در شهرستان ماهنشان در استان زنجان قرار دارد و قدمت این دژ به دوره هخامنشیان برمیگردد.
قلعه بهستان زنجان
قلعه بهستان یکی از 20 قلعه تاریخی شهرستان ماه نشان در استان زنجان است که دوران استفاده از آن تا قرن پنجم هجری قمری تخمین زده میشود.
به علت شرایط زمانی خاص آن دوره، حاکمان جهت دفاع از خود و مردم اقدام به ساخت این قلعه کردهاند.
طبقات بالای این قلعه جهت دفاع و طبقات پایینتر به عنوان زاغه و محل نگهداری آذوقه مردم مورد استفاده قرار میگرفت.
این قلعه که در دل کوهی از جنس خاک سفت و سخت بنا شده است به علت وزش بادهای تند و فرسایش و همچنین عبور رودخانه قزل اوزن از کنار قلعه در حال تخریب است.
سازندگان قلعه با در نظرداشتن طرح اولیه، اقدام به کندن کوه و تخلیه خاکها و سنگها کردهاند و اتاقها را بوجود آوردند و به هر تعدادی که به اتاقهای آن اضافه شده راههای ارتباطی آنها به مجموعه نیز بصورت دالانهایی افزوده شده.
فضای کلی قلعه به 3 دسته شامل اتاقها، دالانها و راهپلهها تقسیم میشده تکه گاه دارای سقفی تیزهدار و دارای محلهایی به شکل مثلث یا مدور روی دیوارها برای قرار گرفتن پیهسوز بودهاست.
1- دالانها : دالانهای ارتباطی به صورت راهروهای عمومی برای سهولت دسترسی به اتاقها و سایر قسمتها بوده عرض یکی از این دادلانها به سه متر می رسد .
2 – اتاقها : خود شامل اتاقهای بزرگ و اتاقهای کوچک
الف : اتاقهای بزرگ : این اتاقها دارای اندازه های یکسانی نیستند در یک مورد نمونه برداری شده ابعاد اتاقها 5 در 20/6 متر و ارتفاع آن از کف تا سقف به 7/2 متر که دارای سقفی مسطح می باشد کار شده است در قسمت انتهایی بعضی از این اتاقعل فضای کوچکتر به ابعاد 1 در 1 متر تعبیه شده است .
در دو سمت ورودی دیوار اتاقها ، گودیهای مثلث شکل کوچک و با مدور کنده شده که هدف از ایجاد آنها جهت قرار گیری پیه سوزها و روشنایی محوطه بوده و هر اندازه مساحت اتاقها بزرگتر شده بر تعداد و اندازه مقر روشنایی نیز افزوده شده است به طوریکه در یکی از این اتاقهای بزرگ تعداد آن تا 4 عدد در هر طرف می رسد
ب : اتاقهای کوچک : در ساخت این اتاقها نیز از اندازه یکسانی تبعیت نشده ، اندازه یکی از آنها 2 در 50/2 متر و ارتفاع آن 40/2 و تعدادی از این اتاقها دارای سقف تیزه دار چناقی هستند در دو سمت ورودی دیوار اتاقها ، گودیهای مثلث شکل کوچک و با مدور کنده شده که هدف از ایجاد آنها جهت قرار گیری پیه سوزها و روشنایی محوطه بوده و هر اندازه مساحت اتاقها بزرگتر شده بر تعداد و اندازه مقر روشنایی نیز افزوده شده است به طوریکه در یکی از این اتاقهای بزرگ تعداد آن تا 4 عدد در هر طرف می رسد .
امروزه به ندرت از این اتاقها برای نگهداری دام استفاده می شود و در روستاهای سطح استان از آن به نام زاغه یاد می کنند اما در بازدید ازط قلعه بهستان به دلایلی دست یافتیم که ثابت می کند کاربری های دیگری غیر از آنگچه گفته م شود داشته است . در پایین ترین ضلع شمال شرقی قلعه مشرف بر رودخانه قزل اوزن اتاقی مشاهده گردید که سطوح دیواره های داخلی و کف آن دارای اندو و گچی بوده که احتمالاً به منور سکونت از آن استفاده می کردند . از قسمتهای مهمی که تا امروز دست نخورده و سالم باقی مانده ورودی یکی از راه أ·له های ضلع شمال غربی قلعه است بالای این ورودی به تاقی به شکل تاق مهرابهای مساجد دوران اسلامی تزیین شده است . اجرای این نوع تاق تزئینی مشخصاً متعلق به معماری دوره اسلامی و یادآور کوچه های سر پوشیده تاق دار در شهر های این دوره باشد .
قلعه بهستان زنجان
3 - پله ها : وجود راه پله های زیاد با عرض یک متر که اقتباس از راه پلة بنا ها و مناره های دوره اسلامی است متاسفانه بعلت صعب العبور بودن راه تردد به سطح بالایی قلعه و خطری که بازدید کننده را تهدید می کند مانع از رسیدن به سطح بالای قله می باشد و بدون عملیات کوهنوردی صعود را غیر ممکن می سازد .
این دژ دارای راهپلههای زیگزاگی در ضلعهای غربی و شرقی است که روزگاری از پایینیترین قسمت ضلع شمالی آن شروع میشده و به دلیل فرسایش طبقات زیرین آن، تردد در این مسیر خطرناک و تقریباً ناممکن است.
راهپلههای ضلع شمالغربی قلعه به عنوان یکی از مناطق دست نخورده و سالم دژ بهستان است که بالای این پلهها، اتاقی به شکل طاق محرابهای مسجد دوران اسلامی تزئین شده متعلق به دوره اسلامی وجود دارد و راهپلههای زیاد با عرض یک متر نیز اقتباس از این سبک معماری است.
قسمت بالای قلعه با گچ اندوده شده و داخل آن حوضی با ابعاد 7 در 3 متر و از جنس سنگ و ساروج قرار دارد که با استفاده از لولههای آب گلی نیممتری به اسم گنگ آب آن تأمین میشدهاست.
برخی، پیشینه این دژ را به زمان ماد نسبت میدهند. مادها از طریق مصب و کنارههای رودخانه قزل اوزن وارد فلات ایران شدند و در روستاهایی همچون مادآباد در 15 کیلومتری شهر ماهنشان مستقر شدند و وجود قلعههای دفاعی همچون قلعه بهستان در 12 کیلومتری ماهنشان معماری زیبا و هنرمندانهای را به نمایش گذاشتهاست.
اما بر اساس پژوهشهای باستان شناسی، پیشینه این دژ به دوره هخامنشیان به اثبات رسیده. این دژ در دوره پس از اسلام و تا قرن پنجم نیز پابرجا بوده و کاربرد داشتهاست.
سفال : وجود سفالینه های بدون لعاب ساده و منقوش مزین به نقوش هندسی و قطعات سفالینه های نقش کنده زیر لعاب با رنگ سبز و کرم قدمت این قلعه را که متعلق به قرون پنجم هجری قمری به بعد و مصادف با دوره اسلامی باشد را برای ما روشن می سازد .
در مورد انگیزه و علل وجود قلعه بهستان و ساخت آن در منطقه می توان چنین اظهار نظر نمود که با توجه به نیاز حاکمان به جایگاه مستحکم و مناسب تدافعی که بتواند از خود و مردم دفاع کنند اقدام به ساخت چنین قلعه های در تمامی روستاهای منطقه در دوران اسلامی نموده اند .
در مورد انگیزه و علل وجود قلعه بهستان و ساخت آن در منطقه می توان چنین اظهار نظر نمود که با توجه به نیاز حاکمان به جایگاه مستحکم و مناسب تدافعی که بتواند از خود و مردم دفاع کنند اقدام به ساخت چنین قلعه های در تمامی روستاهای منطقه در دوران اسلامی نموده اند .
با توجه به کلیه مطالعات و پژوهش های انجام گرفته درباره قلعه های تاریخی استان زنجان و گمانه زنی در قلعه های دیگر استان از جمله قلعه سهرین می توان چنین نتیجه گرفت که قلعه روستای بهستان به منظور اولاً : برای مرکزیت سیاسی و اداری روستا ، ثانیاً : محل استقرار حاکم محلی ، که در حقیقت همان کهندژ روستا بوده احداث گردیده است . احتمالاً سطوح فوقانی آن و سایر الحاقات به موارد مذکور آن اختاتص داشته و طبقات پایین تر آن حکم زاغه را داشته که ساکنین هر روستا سرمایه ی زندگی خود را اعم از دام و غلات را در آن نگهداری می کردند و در مواقع خط پناهگاه مستحکمی برای اهالی بوده است
عوامل تخریب قلعه :
امروزه دو عامل اصلی این قلعه تاریخی را تهدید و موجبات آنرا فراهم می سازد که عبارتند از :
1 – عوامل طبیعی : خود شامل آب و هوای طبیعی ، وزش باد های تند و از همه مهمتر عبور رودخانه قزل اوزن از دامنه شمالی قلعه که شست و شوی دیواره های و فرسایش آنرا منجر می شود .
2 – عوامل انسانی : عارضه ای که به طبع محوطه های باستانی با آن مواجه هستند و قلعه ی بهستان به شماره 1458 در فهرست اثار ملی کشور ثبت و تحت حفاظت سازمان میراث فرهنگی می باشد .
هم اکنون به دلیل تخریب زیاد تنها با کوهنوردی میتوان بر بالای قلعه با تخته سنگهای عظیم مسطح آن رسید.
این دژ به شماره 1458 به نام قلعه بهستان در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیدهاست.
نقاشی دیواری، کهنترین هنر بشر
استفاده از هنر نقاشی دیواری که امروزه نیز همچنان مورد استفاده و تزیین ابنیه حتی در کلان شهر هاست قدیمی ترین هنری است که تا کنون به دست بشر خلق و اجرا شده است.
نقاشی دیواری، کهنترین هنر بشر
نقاشی دیواری به عنوان یکی از اشکال هنری انسان درطول تاریخ همواره ازاهمیت خاصی برخوردار بوده ، تآثیر آن برزندگی انسان ازدیرباز تا کنون آنچنان پایدار و ماندنی است که می توان گفت کمتر رشته هنری چنین تآثیری را داشته است، زیرا که خیلی از رشته های هنری درمقاطعی از تاریخ بنا به ضرورت و مجموعه شرایط خاصی شکل گرفته و در مقاطعی دیگر از بین رفته یا کاربرد لازم خود را از دست داده ا ند . اما نقاشی دیواری را می توان اولین زایش راستین هنری انسان در سپیده دم تاریخ هنر دانست . بطوری که همچنان تا کنون تداوم و تآثیر خود را در بطن زندگی جوامع بشری حفظ کرده است . در تبیین دستاورد بزرگ انسان عصر سنگ- که جهان را با تصویر مجسم می ساخت تا برآن تسلط یابد – نباید از یاد ببریم که هنر وی، به معنی واقعی واژه ، هنر بوده است. آنچه اهمیت دارد این نیست که او تصویر آفرینی می کرد بلکه این است که تصاویر مزبور را ماهرانه و زیبا می آفرید.
امروزه نقاشی دیواری از نظر ایجاد تآثیرات قوی بصری و آفرینش زیبایی و هماهنگی فرم و ریتم ، نقش ارزشمندی در آثار معماری و زیبا سازی شهری دارد.
این رشته هنری اگر به درستی شناخته شود و به درستی به اجرا درآید، با توجه به فضاهای زیبا و با شکوهی که بوجود می آورد می تواند با هنر معماری تلفیق شود ، همچنین این توان و اهمیت را در خود دارد که با مایه های فرهنگ و هنر و قوم و ملتی درآمیخته و به آن ارزش و اعتبار والایی دهد.
هزاران سال پیش، انسان نخستین ، تصویر حیواناتی را که برای احتیاجات خود شکار می کرده و تصاویر آنها را بر دیواره محل سکونتشان ، یعنی در انتهای صخره غار نقاشی می کردند. آنان با اجرای اعمالی چون مراسم حمله به آن تصاویر، انگیزه خود را جهت شکار فردایشان بالا می بردند.
در تبیین دستاورد بزرگ انسان عصر سنگ- که جهان را با تصویر مجسم می ساخت تا برآن تسلط یابد – نباید از یاد ببریم که هنر وی، به معنی واقعی واژه ، هنر بوده است. آنچه اهمیت دارد این نیست که او تصویر آفرینی می کرد بلکه این است که تصاویر مزبور را ماهرانه و زیبا می آفرید.
در این باره “هلن گاردنر” ، محقق و تاریخ نویس معاصر چنین می گوید:
” شکارگر- هنرمند آن روزگار، غالبأ از سطوح نا منظم وطبیعی دیوارهای غار، برجستگی ها ، فرورفتگی ها ، شکافها و لبه های تیز آنها برای ایجاد تصویر حضور واقعی شکل های خود در آنجا به طرز ماهرانه ای استفاده می کرده است. از برآمدگی دیوار می توانسته است در چارچوب خطوط کناری یک گاو وحشی مهاجم برای نشان دادن بزرگی بدن این جانور استفاده کند. هنرمند غارنشین اولیه به کشف این حقیقت نائل آمد که آمیزه هایی ازموادی چون تنه وشاخسار های سوخته درختان، شیره گیاهان ، چربی های حیوانی، خاک های رسی و آب می تواند رنگ هایی پدید آورد که تقریبأ پایدار و بادوام باشد. آن هنرمندان اولیه با چنین ابزار و موادی در جهت برآوردن نیازهای معنوی خود این نقوش زیبای حیوانی و خوشحالت را به تصویر درآوردند.
نقاشی دیواری، کهنترین هنر بشر
ازآنجا که اجرای این آثار نه فردی بلکه بطور دسته جمعی توسط انسان های غارنشین اولیه کار شده است، بر روی هیچ کدام از این آثار به جا مانده، اثری از امضاء یا نشانی از هویت فردی هیچ هنرمندی دیده نمی شود. البته به جز موارد استثنایی که مثلا اثری از پنجه دست بردیوار نقاشی شده به جای مانده که شاید بتوان آن را از هنرمند ساحر یا جادوگر آن دسته از غار نشینان به عنوان جزیی از ادای آیین شان دانست.
جالب توجه ترین آثار نقاشی دیواری مربوط به دوره پارینه سنگی را با قدمتی حدود 30 هزار سال مربوط به غارهای (آلتامیرا) واقع درشمال اسپانیا و غارهای (لاسکو) واقع درجنوب فرانسه است.
ایران
قدیمی ترین آثار نقاشی یافت شده در ایران مربوط به دوران نوسنگی – حدود 8 هزارسال قبل ازمیلاد – بوده که برصخره های غار “دوشه” و در”دره میرملاس” در منطقه کوهدشت لرستان می باشد. این صخره نگاره ها صحنه های رزم وشکار با تیر و کمان و حیواناتی چون اسب، بز کوهی و سگ را نشان می دهد که به شیوه ای ساده و ابتدایی و با ترکیبات مواد رنگی قرمز اخرایی، سیاه واندکی زرد توسط انسان های غار نشین با انگیزه اعتقادات جادویی آن منطقه کار شده است.
پرفسور گرشمین در این باره چنین می گوید: ” نقاشی های مزبور به وسیله ساکنین لرستان در دورانی که بشر به حالت گردآورنده آذوقه می زیسته است ترسیم شده است و این دوران مربوط است به چندین هزار سال پیش ازآنکه دره ها خشک شود و انسان بتواند از کوهسار پایین آمده و بیرون ازکوهستان زندگی کند. “
قدیمی ترین آثار نقاشی یافت شده در ایران مربوط به دوران نوسنگی – حدود 8 هزارسال قبل ازمیلاد – بوده که برصخره های غار “دوشه” و در”دره میرملاس” در منطقه کوهدشت لرستان می باشد. این صخره نگاره ها صحنه های رزم وشکار با تیر و کمان و حیواناتی چون اسب، بز کوهی و سگ را نشان می دهد
پس از نظر پرفسور گرشمین، هیاتی مرکب از باستان شناسان خارجی و ایرانی به منطقه لرستان اعزام شدند و اظهار داشتند:
” نقوش روی صخره های لرستان شبیه نقوش مکشوفه درشرق اسپانیا در دوره های اخیر و مربوط به دروه ما قبل تاریخ است که عمدتا به صورت صخره های دسته جمعی و درزیر صخره های عظیم که به حالت برجسته ، بر دیوار غار قرار گرفته اند نقش شده است . خرده سفال های پیدا شده در آنجا دلالت بر سکونت در جوار این برجستگی ها در غار دارد .
سبک این نقوش اکثرأ ذهنی کارشده و صراحت اغراق آمیز در نشان دادن پیکرها و حرکات آنها در عین سادگی، به بیان روشن موضوع ، که جنگ و گریز شکارچیان با حیوانات است یاری رسانده است.
مجموعه ارگ، حافظه تاریخی تهران
در ارگ سلطنتی تهران بخش های متعددی وجود داشت که اکنون بسیاری از آنها تخریب یا از حالت اولیه خود خارج شده است.این میدان که برابر با میدان پانزده خرداد امروزی است از اولین میادین تهران است.
مجموعه ارگ، حافظه تاریخی تهران
ارگ تهران در زمان ناصرالدین شاه ، شامل محوطه ای بود که امروزه محدوده بین ضلع جنوبی میدان امام خمینی و قسمتی از خیابان امام خمینی ، بخشی از خیابان پانزده خرداد تا چهارراه گلوبندک ، خیابان ناصرخسرو و خیابان خیام از گلوبندک تا خیابان امام خمینی را در بر می گیرد.
در ارگ سلطنتی تهران بخش های متعددی وجود داشت که اکنون بسیاری از آنها تخریب یا از حالت اولیه خود خارج شده است.
میدان ارگ
این میدان وسیع که از دوره زندیه به جای مانده بود ، در زمان فتحعلی شاه «ارگ» نام گرفت. این میدان را سپس میدان شاه ، میدان توپخانه و باغ گلشن نامیدند و امروزه آن را به نام میدان پانزده خرداد می شناسند. در اطراف ارگ خیابان هایی نیز وجود داشت که مهمترین آنها خیابان ناصریه ( خیابان ناصرخسرو) به عنوان اولین خیابان تهران ، خیابان جباخانه ( خیابان بوذرجمهری – پانزده خرداد) ، خیابان جلیل آباد ( خیابان خیام) ، میدان توپخانه ( امام خمینی) و خیابان مریضخانه ( خیابان امام خمینی) بود.
میدان تاریخی ارگ تهران، اولین و قدیمیترین میدان پایتخت بود. حوض آبی هم كه در روزهای گذشته در این میدان تخریب شد، دستكم 140سال پیش و در زمان ناصرالدینشاه قاجار ساخته شده بود، این را نصرالله حدادی كارشناس تاریخ تهران به «روزنامه شرق» گفته اما با این حال در قالب طرح ساماندهی میدان ارگ كه با نظر مثبت سازمان میراث فرهنگی و توسط شهرداری تهران در این میدان در حال اجراست، شكل و شمایل آن میدان تاریخی و آن حوض 140ساله به صورت كامل به وسیله چند لودر تخریب شد. اما در عین حال علیرضا بزرگوار، شهردار منطقه 12 تهران با رد این ادعاها گفته: « اقدامات ما در میدان ارگ تهران در راستای معماری ایرانی- اسلامی است و هیچ اتفاق ضد میراثیای در این میدان صورت نگرفته است.»
مجموعه تاریخی ارگ تهران، ده هزارمین اثر ثبت شده در فهرست آثار تاریخی كشور است که حافظه نیرومندی از گذشته تاریخی تهران محسوب می شود. بر اساس شواهد تاریخی افغان ها پس از تصرف تهران در سمت شمال این محوطه پلی ساختند كه در مقابل آن دروازه ای احداث شد كه آن را ارگ نامیدند. در زمان آقامحمد خان قاجار، ارگ تقریباً در شمال تهران قدیم قرار داشت و یك طرف آن به حصار شهر و طرف دیگرش متصل به شهر بود اما در سال های بعد و با توسعه شهر تهران و ایجاد خیابان های جدید، ارگ در نقطه مركزی تهران قرار گرفت.
ارگ تهران و بعضی از ساختمان های داخل آن یادگار دوره صفویه است.
ارگ تهران به رغم اهمیت و موقعیت ویژه ای كه داشته دارای راه های ارتباطی متعددی نبوده است. در ابتدا و تا پیش از پایتخت شدن شهر تهران راه های ورود و خروج به ارگ منحصر به دو دروازه بوده است
ارگ ، این محله قدیمی پایتخت، در گذشته ای نه چندان دور وسعت محدودی داشت. پیش از این و در سال هایی نه چندان دور حدود ارگ تهران از شرق به محله عودلاجان، از جنوب به محله بازار و سنگلج، از غرب به محله سنگلج و از شمال به اراضی بیرون شهر محدود می شد. در حقیقت وسعت این محدوده از ابتدای شكل گیری، تا سال 1285 هجری قمری كه میدان توپخانه جدید در اراضی شمالی تهران قدیم شكل گرفت، ثابت ماند و در این سال به واسطه ایجاد میدان توپخانه جدید و احداث خیابان شرقی _ غربی باغ شاه، اراضی محله ارگ در ضلع شمالی گسترش یافت و منطبق بر خیابان و میدان امام خمینی فعلی شد. این محدوده هم اكنون حدود 45 هكتار وسعت دارد.
نخستین تغییراتی كه به واسطه شهرنشینی و توسعه شهری در محدوده ارگ تهران آغاز شد به نیمه دوم قرن سیزدهم هجری قمری باز می گردد. نخستین طرح سامان دهی بافت شهری تهران در این محدوده، با پر كردن خندق های اطراف آن و احداث خیابان های جدید آغاز شد و به تدریج سبك های جدید معماری در كاخ های اطراف ارگ رونق پیدا كرد و این محل كه یادگار دوره صفویه است، تغییر شكل یافت. محله ارگ تهران حافظه تاریخی قوی برای ثبت رویدادهای گذشته ایران بوده است.
بر اساس مستندات تاریخی، دارالفنون نخستین مدرسه علوم جدید، در این محل تاسیس و نخستین پارك عمومی تهران نیز در این محدوده ساخته شد.
شمس العماره كه زمانی مرتفع ترین ساختمان تهران بود، در محله ارگ استوار شد و نخستین موزه عمومی تهران و نیز تكیه دولت مهم ترین بنای مذهبی شهر نیز در این محدوده استقرار یافت. بر همین اساس ارگ تهران مهم ترین محله تهران قدیم محسوب می شد كه مجموعه ای از دستگاه ها و ارگان های مهم دولتی را در خود جای داده بود. امروزه اما از خیل خاطرات گذشته ارگ تهران، جز چند عكس، چند نام و تعداد محدودی ساختمان كه در مجموعه كاخ گلستان قرار گرفته، ردی باقی نمانده است.
بر اساس شواهد و مدارك تاریخی موجود، ارگ تهران نیز همانند سایر قلعه های شهری دارای تاسیسات دفاعی جداگانه ای بوده است، لبه های حصار و برج های اطراف ارگ تهران از معماری ویژه ای برخوردار بود و چنانچه از عكس های تاریخی بر می آید، لبه های حصار از خشت خام ساخته و كنگره دار بوده است. بخش هایی از نمای برج نیز با آجرهای نقش دار تزیین شده بود.
ارگ تهران به رغم اهمیت و موقعیت ویژه ای كه داشته دارای راه های ارتباطی متعددی نبوده است. در ابتدا و تا پیش از پایتخت شدن شهر تهران راه های ورود و خروج به ارگ منحصر به دو دروازه بوده است. یكی از این دروازه ها در سمت شمالی ارگ قرار داشته كه ارتباط ارگ را با خارج شهر برقرار می كرد و به دروازه دولت شهرت داشت. دروازه دیگری كه در سمت جنوب ارگ قرار گرفته بود، از سوی مردم نقاره خانه خوانده می شد و این دو دروازه تنها راه های اصلی ورود و خروج از ارگ تهران محسوب می شدند. غیر از این دو راه ارتباطی اصلی، راه های ارتباطی فرعی دیگری كه تاریخ شكل گیری آنها را به دوران نزدیك تری باید نسبت داد، وجود داشتند كه عامل ارتباط ارگ با عرصه های هم جوار آن بودند.
وجود راهی به بیرون در قسمت جنوبی ارگ در انتهای كوچه تكیه دولت و راه دیگری در سمت غرب در انتهای خیابان در اندرون تا پیش از دهه 1280 ه.ق نیز احتمال دارد اما آنچه از نقشه ها مشخص است این راه ها نیز ارتباط ارگ را با عرصه پیرامون در این زمان (1309 ه.ق) برقرار می كرده اند. بنابراین می توان تصور كرد كه پس از طرح های شهرسازی دهه 1280 ه.ق تاسیسات دفاعی ارگ بیشتر متوجه كاخ های سلطنتی می شده است.
یكی از این راه ها در بخش شرقی ارگ در محل تقاطع فعلی خیابان ناصرخسرو و خیابان صور اسرافیل قرار داشت كه این راه معبری باریك با دروازه ای كوچك بود كه ارتباط شهر به ارگ را از طریق محله عودلاجان برقرار می كرد.
آن طور كه از گفته ها، تصاویر و نقشه های تاریخی بر می آید ظاهراً سر در عمارت شمس العماره از داخل خیابان ناصریه (1305 ه.ق) را باید ظاهراً چهارمین راه ارتباطی با عرصه های پیرامون تصور كرد. این راه ارتباطی، رابطه مجموعه كاخ های سلطنتی و بافت مسكونی جنوب ارگ و تكیه دولت از داخل ارگ را با محله موسوم به حیاط شاهی و با بازار مروی و بازار كنار خندق در خارج از ارگ برقرار می كرد.
علاوه بر این چهار راه كه راه های نفوذ ارگ به اطراف بود، به نظر می رسد راه های دیگری نیز به تدریج بر این تعداد افزوده شده باشد. وجود راهی به بیرون در قسمت جنوبی ارگ در انتهای كوچه تكیه دولت و راه دیگری در سمت غرب در انتهای خیابان در اندرون تا پیش از دهه 1280 ه.ق نیز احتمال دارد اما آنچه از نقشه ها مشخص است این راه ها نیز ارتباط ارگ را با عرصه پیرامون در این زمان (1309 ه.ق) برقرار می كرده اند. بنابراین می توان تصور كرد كه پس از طرح های شهرسازی دهه 1280 ه.ق تاسیسات دفاعی ارگ بیشتر متوجه كاخ های سلطنتی می شده است.
حالا دیگر از این همه قدمت و تاریخ در محدوده ارگ تهران چیزی باقی نمانده و تنها آثار پا بر جا از مجموعه تاریخی ارگ تهران، عمارت رادیو، كاخ دادگستری، قسمت اصلی كاخ دارایی، سر در قورخانه، ساختمان دارالفنون، ساختمان كلانتری ارگ، بانك ملی شعبه بازار، مسجد ارگ و ساختمان سابق وزارت كشور است. این ساختمان ها هر چند در فهرست آثار ملی كشور به ثبت رسیده و از جمله میراث فرهنگی حفاظت شده تهران محسوب می شوند، اما هویت گذشته تهران قدیم رنگ باخته و حال و هوای ارگ قدیم تهران دگرگون شده است و به نظر می رسد تنها احیای این محدوده تاریخی به شكل گذشته آن می تواند بخشی از فضاهای هویت بخش پایتخت را دوباره زنده كند.
کندوکاوهای هنری در پل های فارس
پل سازی ار زمانهای بسیار قدیم در ایران معمول بوده است. در این مقاله به برخی از شاخص تربن پلهای استان فارس پرداخته خواهد شد.
پل های تاریخی فارس
در ایران ساختن پل های کوچک و بزرگ از زمان های بسیار قدیم رواج داشته و پل هایی نظیر سی و سه پل، پل خواجو و پل کرخه بیش از 400 سال قدمت دارند. احتمالا قدیمی ترین و ابتدایی ترین شکل پل به زمانی بازمی گردد که بشر توانست با استفاده از تنه درختان و سنگ های بزرگ، امکان عبور از نهرها و دره ها و مسیل ها را فراهم آورد. از این رو ساخت پل و استفاده از آن در مناطق کوهستانی و دارای عوارض طبیعی، بیش از نواحی مسطح و کویری معمول بوده است. قدیمی ترین پل قوسی در ایران که آثار آن تاکنون نیز برجای مانده، پلی است که اورارتوها در قرن هشتم پیش از میلاد بر رود ارس بنا کردند. از دوره هخامنشی نیز پل های قوسی ای باقی مانده است. باستان شناسان انگلیسی، یکی از این پل ها را که در قرن چهارم و پنجم پیش از میلاد در پاسارگاد ساخته شده، شناسایی کرده و از زیر خاک بیرون آورده اند. این پل با 16 متر پهنا روی سه ردیف پایه، هر ردیف شامل پنج ستون سنگی، بنا شده و سطح روی آن از چوب بوده است. یکی از غنی ترین استان کشور به لحاظ آثار تاریخی استان فارس است که در اینجا به برخی از پلهای مشهور آن اشاره خواهیم کرد.
پل مشیر
این پل در شهرستان کازرون و سر راه شیراز بوشهر واقع شده و در سال 1288 هـجری قمری به دستور «حاج میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک» والی وقت فارس ملقب به مشیرالملک احداث شد و همچنان تا سال 135ظ هـجری شمسی مورد استفاده بود. معمار این اثر ارزشمند شخصی به نام «حاج محمد رحیمی» است که اهالی و بومیان منطقه پل را به نام معمار آن می شناسند. این پل از قلوه سنگ و ملاط ساروج ساخته شده و نمای بیرونی و سطح روی آن با آجر کوره ای مفروش شده است. پل مشیر در خط مستقیم و با دهانه های متعدد، روی رودخانه ساخته شده و مصالح مورد استفاده در آن، سنگ با ملات گچ و ساروج است. نوع قوس طاق ها جناغی است و در ساخت آنها از سنگ های تراشیده منظم استفاده شده. همچنین در نمای پل نیز از سنگ های تراشیده استفاده شده است. پایه های پل در جهت دیگر موج شکن مدور است. با ساخت پل جدید جاده شیراز بوشهر، «پل مشیر»، دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد.
از دوره هخامنشی نیز پل های قوسی ای باقی مانده است. باستان شناسان انگلیسی، یکی از این پل ها را که در قرن چهارم و پنجم پیش از میلاد در پاسارگاد ساخته شده، شناسایی کرده و از زیر خاک بیرون آورده اند. این پل با 16 متر پهنا روی سه ردیف پایه، هر ردیف شامل پنج ستون سنگی، بنا شده و سطح روی آن از چوب بوده است.
پل مهرنرسه
در 15 کیلومتری فیروزآباد، در تنگه ای در مسیر فیروزآباد – شیراز، در کوه جنوبی و کنار نقش برجسته اردشیر ساسانی، آثار یک کتیبه پهلوی در هفت سطر وجود دارد که ترجمه آن براساس مطالعات پروفسور «هنینگ» استاد زبان پهلوی دانشگاه لندن، چنین است: «این پل به دستور مهرنارسه ورزگ فرمازاد برای شادی روح او به هزینه خودش ساخته شد. هر کس از این راه عبور کند، برای مهر نارسه و پسرانش به دلیل ساختن این پل درود فرستد. با کمک و لطف خداوند، نادرستی و فریب در آنجا نخواهد بود». مهرنرسه یا مهرنارسه، از بزرگ ترین فرمانداران و وزیران ساسانی بود که وزارت سه پادشاه قرن پنجم میلادی را برعهده داشت و کارهای عمرانی بسیار انجام داد. بقایای اندکی از پل در این محل مشهود است.
پل های تاریخی فارس
پل خان مرودشت
این پل نزدیک مرودشت و در مسیر شیراز اصفهان روی رودخانه کُر بنا شده و از آثار دورصفویه است که بین سال 1021 تا 1043 هـ . ق توسط «امامقلی خان» حکمران فارس ساخته شده است. انتخاب محل احداث پل با دانش زیاد صورت گرفته و پایه های پل روی بستر صخره ای رودخانه قرار دارد. همین امر موجب استحکام و ماندگاری پل در طول چند قرن شده است. اهمیت این انتخاب زمانی مشخص می شود که بدانیم در دوره اخیر برای احداث پل جدیدی در این محل، به علت نامناسب بودن خاک و لجن زار بودن اطراف رودخانه، نهادن پایه ها روی شالوده طبیعی ممکن نشد و از این رو، پلی آهنی تهیه کرده اند و آن را روی چند شمعک قرار داده اند. پل دارای پنج دهانه است و پایه های آن استحکام زیادی دارد. قسمتی از پل که در دوره های بعد مرمت شده کاملا متمایز است.
پل ایزدخواست
این پل نزدیک روستای ایزدخواست و مجاور کاروانسرایی در مسیر کاروان رو شیراز اصفهان، در دوره صفوی ساخته شد. این پل 50/67 متر طول با احتساب جان پناه ها – 50/4 متر عرض و حداکثر سه متر ارتفاع دارد. طاق های پل جناغی است و در ساخت پل، علاوه بر قطعات سنگ لاشه، از آجر استفاده شده است.
پل کوار
این پل در یک کیلومتری کوار و در مسیر قدیمی شیراز فیروزآباد که به کناره خلیج فارس منتهی می شد، روی رودخانه «قره آقاج» بنا شده و ظاهرا بنای اولیه آن به دوره ساسانی تعلق دارد که در دوره های بعد به ویژه دوره صفویه و قاجاریه بازسازی شده است. پل کوار 125 متر طول، 30/10 متر ارتفاع و 80/3 متر عرض – با احتساب جان پناه ها – و شش دهانه به ابعاد مختلف داشت که امروزه دو دهانه میانی آن فروریخته است. پایه ها در جهت بالادست و پایین دست دارای موج شکن های نوک تیز است که شکل های آنها با توجه به شالوده صخره ای و بازسازی های صورت گرفته، متفاوت است. مصالح مورد استفاده، قطعات سنگ های طبیعی به اشکال و ابعاد مختلف و ملات ساروج است. پایه های پل هر کدام جداگانه روی صخره های طبیعی بستر رودخانه قرار گرفته و به همین جهت، نقشه پل متناسب با موقعیت این صخره ها در بستر رودخانه شکل گرفته است. چنین ساختار و شالوده ای، سبب استحکام و ماندگاری زیاد پل کوار شده است. در قسمت انتهای جنوبی پل و میانه پایه، متکی به صخره کناره رودخانه و نیز روی اولین پایه انتهای شمالی پل، اتاقی قرار دارد که دسترسی به آنها در مواقع کم آبی از روی صخره بستر رودخانه و توسط چند پله صورت می گیرد. این اتاق ها جهت اطراق و استراحت مسافران یا اقامت محافظان پل مورد استفاده بود.
این پل به دستور مهرنارسه ورزگ فرمازاد برای شادی روح او به هزینه خودش ساخته شد. هر کس از این راه عبور کند، برای مهر نارسه و پسرانش به دلیل ساختن این پل درود فرستد
پل دارابگرد
بقایای پل در12 کیلومتری داراب و کنار دروازه شهر قدیمی دارابگرد واقع شده و از آثار دوره ساسانی است. این پل، ارتباط شهر دارابگرد را با نقاط دیگر از روی خندق دور شهر فراهم می کرد. پل صد متر طول و 10/6 متر ارتفاع داشت و از قطعه سنگ هایی به ابعاد مختلف ساخته شده و احتمالا دارای طاق هایی مدور نیز بود.
پل نو
این پل که امروزه تنها بقایای پایه های آن برجای مانده، در دشت مرودشت و راه کاروان رو شیراز – اصفهان، روی رودخانه کر قرار دارد و احتمالا از آثار دوره صفوی است که در دوره های بعد تعمیر و مرمت شده است. نزدیک این پل، آثار شناخته شده کوه قلعه – از جمله کاروانسرا و آثار هخامنشی کوه ایوب قرار گرفته است. از آنجا که این بنا به پل نو شهرت داشت، باید در این محل پل قدیمی تری بوده باشد. امروزه آثار اندکی از پل قدیمی قابل شناسایی است. در سال های اخیر، برای گذر از رودخانه، لوله های بتونی بزرگی در کنار هم و در بستر رودخانه قرار داده اند که آسیب های زیادی به این پل وارد آورده است.
پل رودخانه خشک شیراز
این پل در داخل شهر شیراز و نزدیک دروازه اصفهان واقع شده و ظاهرا از ساخته های کریم خان زند است که بعدها تعمیر و بازسازی شده است. این پل به نام پل «علی ابن حمزه» نیز مشهور است.
برج پیزای ایران
حدود 135 سال پیش در سال 1291 ه.ق ناصرالدین شاه پس از بازگشت از نخستین سفر خود به فرنگ دستور داد باغی بین قصر قجر (زندان قصر) و باغ نگارستان (ضلع شمالی میدان بهارستان) احداث كنند و عمارتی چهار طبقه را در آن پایه ریزی كرد كه این باغ و عمارتهای آن به عشرت آباد معروف شد.
برج پیزای ایران
اعتماد السلطنه در خاطرات خود مینویسد: «در داخل این باغ عمارات بدیع و ابنیه رفیع، كاخهای وسیع و كوشكهای منیع ساخته و افراخته شده است».
وی از این باغ به عنوان بوستان مینو نشان یاد كرده است. از عمارتهایی كه او ذكر میكند امروز فقط بنای برج در جنوب و دو بنای دیگر در قسمت شمالی این فضا بر جای مانده است و با توجه به وضعیت نابسامان برج اگر به آن رسیدگی نشود، یا خود فرو میریزد و یا به سرنوشت سایر ابنیه این باغ دچار شده و تخریب میشود.
بنای مذكور دارای پلان مستطیل شكل است و جرزها در چهار گوشه بنا از ابتدا تا به انتها (كف طبقه چهارم) با كمی عقبنشینی در هر طبقه كاهش ضخامت دارند و در واقع جرزها به سمت داخل بنا متمایل شدهاند كه این اقدام فنی پس از سالیان متمادی كم توجهی به برج مهم ترین عامل ایستایی آن تا به امروز بوده است. مصالح به كار رفته در این برج شامل موارد زیر است:
1.آجر كه سازه اصلی بنا و بخشهایی از نمای آن را شكل داده است.
2.سنگ كه در بخشهای تحتانی (ازاره) به كار رفته و بر روی آن اشكال طبیعی (گل و بوته) حجاری شده است.
3.چوب كه جهت پوشش (خرپا بام) و ساخت در و پنجرهها و همچنین به عنوان عامل تعدیل كننده حركتهای ناشی از زلزله در بین جرزها و دیوارها و نعل درگاهها به كار رفته است.
استفاده از دورههای متنوع معماری ایران از جمله قوسهای تیزهدار كه نقش باربرداشته و علاوه بر انتقال و تقسیم نیرو به جرزها در امر سبكسازی بدنههای فوقانی نیز كاربری دارند و به همراه قابهای كاشیكاری كه بر روی سطوح چهارگانه نما صحنههایی از مینیاتورهای ایران شامل شكار طبیعت و پرندگان را با كاشیهای الوان به رنگهای فیروزهای، سفید، قرمز، سبز و زرد به نمایش گذاشتهاند، از خصوصیات بنای مذكور است، در تركیب با هم، تزیینات بیرونی بنا را تشكیل میدهند.
در ضلع غربی این بنا استخری مدور و بزرگ ساخته شده بود كه توسط قناتی آبگیری میشد و آب در آن پیوسته جریان داشته است و اطراف آن 40 اتاق به سبك پلاژهای فرنگی تعبیه شده بود. به منظور دستیابی به طبقات فوقانی برج در ضلع غربی پلكانی تعبیه شده است كه از طبقه همكف به نخستین طبقه راه میبرد، این طبقه دارای یك تالار در وسط و دو اتاق در دو طرف شرقی و غربی آن است. طبقه دوم به علت دارا بودن تزیینات آینهكاری، گچبری، مقرنسكاری و همچنین نقاشیهای كم نظیر گل و بوته كه روی پارچه نقش شده و بر روی بدنه سقف اتاقهای مجاور نصب شده است (شاید نخستین كاغذ دیواری كه ناصر الدین شاه با خود از فرنگ آورده است) و به دلیل پوسیدگی بیش از حد، بخشهایی از آن تخریب شده و بخشهای باقیمانده آن در حال نابودی است كه مهمترین بخش این برج را شكل میدهد. طبقه سوم نیز به جای اتاقهای دوگانه جانبی دو ایوان شرقی و غربی و یك ایوان در شمال تالار دارد كه بدنههای آن دارای گچبری نفیسی است. همچنین به منظور سبكسازی و شكلدهی فضای باز ایوانها كه چشماندازهای زیبای اطراف برج از جمله: (قله دماوند در شمال شرقی برج، تهران و دشت ری در جنوب، رشته كوه البرز در شمال، دشت و تپه ماهورهای زیبا در غرب را به نمایش میگذارد)، ستونهای مدور آجریای اجرا شده كه بخشی از بار سقف با پوشش شیروانی را تحمل میكند. بین این ستونها حفاظهای چدنی (معجر) با طرح گیاهی قرار داشته كه در حال حاضر یك نمونه از آن باقی مانده است.
همچنین بخشهایی از سقف تالار طبقه سوم (پوشش بام) فرو ریخته و فضای خالی زیر شیروانی مأمنی برای كبوتران چاهی شده است. در و پنجرههای چوبی و ارسی تالارها به شدت دچار فرسودگی شده و از شیشههای رنگارنگ آن چیزی جز دو قطعه شیشه بر جای نمانده و فضولات پرندگان سطح این طبقه را پوشانده است.
حجت بلاعی در مورد بنای عشرتآباد مینویسد: «ناصرالدین شاه عمارت كلاه فرنگی را برای اقامت انیسالدوله تخصیص داد. ... وقتی كابینه سید ضیاءالدین سقوط كرد قرار شد كه قوامالسلطنه زندانی عشرتآباد، زمام امور را به دست گیرد».
وی میافزاید: «رییس تشریفات دربار احمدشاه میگوید: بر حسب امر احمدشاه به عشرتآباد و ... قوامالسلطنه در تالار آیینه مشغول ادای فرضیه بود».
برج پیزای ایران
به طور معمول بناهای تاریخی كه در محدوده پادگانهای نظامی واقع شدهاند به علت وضعیت خاص این اماكن كمتر مورد عنایت مسئولان قرار گرفته و عمدتا یا در آنها دخل و تصرف شده و یا تخریب شدهاند و این به دلیل هزینههای بالای نگهداری، از یك سو و نداشتن امكانات به روز این ابنیه جهت استفاده از آن و عدم شناخت و آشنایی ساكنان با ضوابط مربوط به حفاظت این گونه بناهای تاریخی است. برج عشرتآباد به دلیل ویژگیهای خاص خود و همچنین امكانات بالقوه آن از جمله امتیاز تشریح تهران قدیم از فراز طبقه فوقانی و رویت لكههای پراكنده تاریخی موجود در شهر كه قابل دیدن است، از قبیل كاخ صاحبقرانیه، امامزاده قاسم، بقعه سرقبر آقا، شمسالعماره، مدرسه سپهسالار و ... و به دست دادن تصویری از تهران قدیم كه میتوان براساس آن مسیرهای قابل دسترسی را طبق شواهد و مستندات تاریخی برای گردشگران توضیح داد موقعیت منحصر به فردی دارد و میتوان آن را در ردیف برج معروف پیزای ایتالیا قرار داد. هر چند برجسازی در ایران از دیرباز رواج داشته و هم اكنون نیز برجهای معروفی از دوره هخامنشی تا امروز در بخشهای مختلف كشور به چشم میخورد ولی هیچكدام از آنها تنها به منظور سكونت ساخته نشدهاند و به همین دلیل برج مذكور به عنوان نخستین برج تفریحی و استراحتگاهی در بین سایر بناهای مرتفع تاریخی موجود در ایران جایگاه ویژهای دارد و تا به حال برپای ایستاده است. وقت آن است كه مسئولان ذیربط هر چه سریعتر نسبت به مرمت و احیا آن همت گمارند تا یك اثر ارزنده هنری و معماری و یكی از شناسنامههای تهران قدیم به عنوان سند هویت پایتخت ایران برای آیندگان حفظ شود و از طرفی با توجه به اینكه اتوبانی در ضلع شرقی این بنا در دست احداث است، لازم است كه فضایی به این برج اختصاص یابد و آن را از پادگان مستقل كند تا دسترسی بازدیدكنندگان و گردشگران به آن با سهولت انجام شود. كاوشهای باستانشناسی میتواند بخشهای باقی مانده استخر و مستحدثات مربوط به آن را آشكار كرده و برگی از تاریخ عیش و عشرت شاهان قاجاری را به نمایش بگذارد.
مینی مالیسم (کمینه نگاری)
مکتب مینی مالیسم(کمینه نگاری) از جمله جنبشهای هنری معاصر است که به دنبال فرم گرایی ناب در هنر و در تقابل با اکپرسیونیسم انتزاعی در امریکا بوجود آمد.
مینی مالیسم (کمینه نگاری)
با پایان جنگ جهانی دوم، جهان در رویارویی با تغییرات گستردهای در زمینههای فلسفی، هنری، سیاسی و اجتماعی قرار گرفت كه تمامی اصول مدرنیسم را به چالش می كشید.
در این میان، مجسمه سازی مینی مالیسم با رویكردی انتزاعی كه از مهمترین دستاوردهای هنر مدرن به شمار میآید، با مفاهیمی نو از درون نقاشی سر درآورد.
مینی مالیسم(Minimalism) سادهگرایی یا سادهپسندی تعبیر شده است و یكی از مكاتب هنری به شمار می رود كه آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است.
این مكتب هنری پس از جنگ جهانی دوم در دهه های 60 و 70 و اوایل 80 میلادی در غرب ظهور كرد و بیشتر از سوی هنرمندان تجسمی گسترش یافت.
این گرایش در شكلهای مختلفی از طراحی و هنر، بویژه در هنرهای تجسمی و موسیقی استفاده میشود.
این جنبش به همراه 'پاپ آرت' در مقابل 'اكسپرسیونیسم تجریدی' كه سبك متداول هنر دهه 50 میلادی بود به وجود آمد.
در واقع 'كازیمیر مالویچ '(kazimir Malevich) سبك مینی مالیسم را با آثار ساده و هندسی خود نظیر 'مربع سیاه' و 'سفید روی سفید' آغاز كرد. با گسترش این سبك هنری، به تدریج نگاه جدیدی در میان هنرمندان جان گرفت.
یکی از شگفت انگیزترین رخدادها در تاریخ هنر جدید این است که بنیادهای مهم پیدایش هنر مینی مال، نه در عرصه مجسمه سازی بلکه در عرصه نقاشی گذاشته شدند. در نهایت، پس از ساختارگرایی روسی (ضد هنر و زیبایی)، این هنر مینی مال بود که یک بار دیگر برتری نقاشی را درون هنر مدرن به چالش کشید. در حالی که تا پیش از 1960 نوآوری های عرصه مجسمه سازی به کندی پدیدار شده بود (تا آن زمان اکثر هنرهای بصری سه بعدی معمولاً به ساختار مجسمه سازی کوبیستی نسبت داده می شد)، گسترش نقاشی آمریکایی پس از پایان جنگ جهانی دوم یک چرخش خیره کننده و بی نظیر پیدا کرد. شکوه ساده و با صفای زندگی روستایی آمریکایی که برای نمونه توسط گرانت وود یا توماس هارت بنتون تصویر می شد و پیش از جنگ مورد توجه فراوان قرار می گرفت، اکنون از توان افتاده بود و نقاشی آوانگارد و پیشرو به وضوح به سوی آبستراکتیویسم دارای شکل و قالب بزرگ، گرایش پیدا می کرد. جکسون پولاک (1956- 1912) نخستین “نقاشی های چکه ای” خود را در 1947 ابداع کرد. یک سال بعد “نقاشی زیپ” توسط بارنت نیومن (1970- 1905) معرفی شده و در 1949 مارک پوتکو (1970- 1893) نخستین منظره چرخان رنگی خود را کشید.
مینی مالیسم(Minimalism) سادهگرایی یا سادهپسندی تعبیر شده است و یكی از مكاتب هنری به شمار می رود كه آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است.
از نقطه نظر آمریکایی آثار این هنرمندان به وضوح نشانه رهایی از سنت اروپایی در مفهوم شکلی خود بود. اگرچه هنوز هم این نقاشی ها را می شد به عنوان فضاهای رنگی سوبژکتیو و ذهنی و بازتاب دهنده اراده گویای هنرمند دانست اما در عین حال، طرد تکنیک های سنتی ترکیب و کمپوزیسیون را هم با خود داشتند. هنگامی که این آثار در دهه چهل آفریده شدند چهارچوبی نظری و تئوریک برای داوری ارزش آنها وجود نداشت و لذا می بایست همگام با گسترش این هنر یک زبان مناسب انتقادی نیز گسترش پیدا می کرد. منتقدان هنری چون شایپو، گرینبرگ و روزنبرگ با مقالات متعدد خود بنیاد تئوریک این فرم های تازه آبستراکتیویسمی را ایجاد کردند. در حالی که روزنبرگ توجه اش را به عمل خلاقه و تمامی تاثیرات و افه های آن در رابطه با حالت ذهنی هنرمند معطوف کرده بود، گرینبرگ عموماً در زمینه سطوح فرمالیستی کار می کرد. بی واسطگی تصاویر جدید از همان آغاز اشتیاق او را برانگیخت و در عرض چند سال یکی از تاثیرگذارترین نظریه های هنر مدرن به ویژه در مورد نقاشی مدرن را تدوین کرد. در خلال دهه پنجاه نظریه او که به سرعت بر نحوه دریافت آبستراکتیویسم آمریکایی تسلط پیدا کرد، همراه با نقدهایی که به صورت منظم منتشر می کرد، به موفقیت موضع گیری های خاص او در نقاشی کمک شایانی نمود. نظریه گرینبرگ برای بسیاری از هنرمندان مینی مال، به صورت نقطه ی آغاز و چهارچوب یک بررسی و پژوهش هنری محسوب می شد
مینی مالیسم (کمینه نگاری)
از هنرمندان این سبك میتوان به 'دیوید اسمیت'، 'دونالد جاد'، 'ارنست تروا'، 'سول لویت'، 'كارل آندره'، 'دن فلاوین'، 'رابرت رایمن'، 'رونالد بلادن' و 'ریچارد سرا' اشاره كرد.
آثار هنری مینی مالیسم فاقد نمادگرایی است و به معنی كامل كلمه، واقعی به نظر می رسد.
در این سبك هنری، نشانه های سازنده اثر تا حد ممكن به سمت نشانه های پایه ای تنزل پیدا می كند.
یك اثر نقاشی مینی مال بطور معمول از اشكال ساده هندسی تشكیل شده كه در آن تعداد بسیار محدودی رنگ مشاهده می شود.
هنرمندان پیرو این سبك به خلاصهنمایی و اشكال هندسی گرایش دارند و بر این باورند كه با زدودن حضور فریبنده تركیببندی و كاربرد موارد ساده، میتوان به كیفیت ناب رنگ، فرم، فضا و ماده دست یافت.
آثار هنرمندان مینی مالیست گاه به صورت تصادفی پدید میآید و گاه زاده شكلهای هندسی ساده و مكرر است. در واقع سادهگرایی نمونهای از ایجاز و سادگی را در خود دارد.
امروزه مینی مال را برای توصیف نقاشی ها و مجسمه هایی كه از نظر شكل و محتوا عاری از تجمل هستند، به كار می برند.
در این شاخه از هنر، اساس بر استفاده از اشكال ساده هندسی و حداقل رنگ گذاشته شده است. شاید بتوان مینی مالیسم را پلی برای عبور از مدرنیسم به پسامدرنیسم دانست.
در موزه هنرهای معاصر تهران آثار بسیاری از هنرمندان خارجی شناخته شده در این سبك نگهداری می شود.
اما این سبك هنری در میان نقاشان و هنرمندان ایرانی كمتر مورد توجه قرار گرفته است.
قدرتالله عاقلی؛ مجسمه ساز
مجسمه ساز معاصر ایرانی
قدرت الله عاقلی از جمله هنرمندان معاصر ایرانی است که نه تنها در عرصه مجسمه سازی حرفهایی نو دارد بلکه در زمینه پژوهشی نیز فعال است
قدرتالله عاقلی
قدرتالله عاقلی در سال 1347 در شهر جلفای آذربایجان متولد شد.
او در سال 1368 وارد مرکز تجسمی حوزه هنری شد. علیرغم نداشتن تحصیلات آکادمیک عالی، با تلاش و کار فراوان و سخت کوشی یک صنعتگر عاشق در جستجوهایش به جایی رسیده است که به نظر میرسید، میتواند حرفهایی برای گفتن داشته باشد؛ مشروط بر آنکه دخالت هنرهای تزئینی در آثارش به حداقل برسد.
چرا که دخالت هنرهای تزئینی برای هنر مجسمهسازی زخمی است کهنه و عمیق به ابعاد تاریخ هنر ایران که تا کنون اثر مخرب خود را در هنر تندیسسازی ایران حفظ کرده است و یکی از دلایل مهم عدم پیشرفت و تحول اساسی در هنر مجسمهسازی و سایر هنرهای تجسمی دیگر در ایران است.
قدرتالله عاقلی که آموزش و فعالیت هنری خود را در هنرسان میرک تبریز از سال 1360 آغاز کرده است، فراگیری مقدمات طراحی و نقاشی را نزد استاد مقبلی گذرانده و خود را مدیون بهرهگیری حضوری و غیرحضوری از تجربیات اساتیدی چون پرویز تناولی و ژازه طباطبایی میداند.
وی میگوید: بیشترین تأثیر را از تجربیات استادانی چون آیدین آغداشلو به خاطر نگاه محققانهاش به تاریخ هنر ایران و جهان، پرویز تناولی به خاطر استمرار در تکنیک و ساختار روح ایرانی در آثار خود، محسن مخملباف برای گزیده و ژرفگوییاش و حسین خسروجردی به خاطر حضور خلاقانهاش در اجتماع گرفتهام که در مسیر کاریام همواره الگویی اساسی برای من بودهاند و به بینش و درک و دریافت من نسبت به هنر زندگی کمک فراوان کردهاند.
این هنرمند نمایشگاههای انفرادی و گروهی متعددی از آثارش را در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است و کارهایش در بیینالهای جهانی به نمایش در آمدهاند.
بیشترین تأثیر را از تجربیات استادانی چون آیدین آغداشلو به خاطر نگاه محققانهاش به تاریخ هنر ایران و جهان، پرویز تناولی به خاطر استمرار در تکنیک و ساختار روح ایرانی در آثار خود، محسن مخملباف برای گزیده و ژرفگوییاش و حسین خسروجردی به خاطر حضور خلاقانهاش در اجتماع گرفتهام
قدرت الله عاقلی می گوید:" برای آفرینش آثار هنری، در هر زمان و در هر زمینه ای باید انگیزه ای باشد و قوام بیابد تا هنر زیبایی به ظهور برسد. این انگیزه بسته به هر دوره از حیات بشری به شکلی جدید و قالبی نو در می آید، که ما آن را سرشته از «روح زمان» می دانیم و می پنداریم. برای من در حیطه مجسمه سازی، پژوهش و بازیابی و بازآفرینی مفاهیم مستتر یا متجلی در هنر ایران همان انگیزه برای خلق بوده است، بی تردید هنگامی که یک هنرمند دست به آفرینش آثار هنری می زند، نشانه هایی از ارزش های روحی و ریشه ای برتافته از جامعه و فرهنگ و تمدن خویش را با آن در می آمیزد تا هنر خود را از گنجینه گران قیمت گذشته بهره مند سازد. بنابراین اگر هنرمند امروز نتواند به اصالت نهفته و نهان در فرهنگ ملی و سنتی خود دست پیدا کند و از درک و دریافت و احیاناً کشف ریشه های هنر در دوره های گوناگون عاجز بماند، در شکل صوری اثر خود اسیر خواهد شد. من در کاوش ها و پژوهش های خود، عناصر معماری دوره اسلامی را منبع الهامی عالی یافتم، که اهم فرهنگ ما را در خود جای داده و یادگاری است باشکوه از تاریخ پرهنر و پرگهر ایران باستان، که زمین را به بوستان، آب را به حوض، فضا را به روح و ماده را به صورتی شیوا پیوند زده است. به اینها می توان خط مقدس کتیبه ها و کاوش ها را افزود که جایگاه اسم الله است و با متانت تمام در سکوت و در گذر تاریخ هنوز زیبایی خود را حفظ کرده است.
برای دستیابی به گستره گرانقدر و قابل ستایش این منبع و درک معنویت و روح مذهبی موجود در آنان، که هر گوشه اش مأمنی است برای ارامش روح و کلیدی است بر دروازه خلاقیت، سالها کوشیده ام.
قدرتالله عاقلی
در هر یک از این مجسمه ها سعی کرده ام ادراک حسی خود را از تلفیق نقش مایه های سفال و کاشی، خط کوفی و کتیبه ها و اشکال هندسی معماری با تدثیرگذارترین فرمی که با خواسته های درونی ام سازگار باشد، به ساختار اثر اضافه کنم و در عین حال دنبال وحدتی تجزیه ناپذیر در کلیت کار باشم که در آن همه خطوط، فضا، سطوح ساکن، سختی فلز و اکسید برنز به یک واحد برسند، تا همه فرم ها واسطه ای باشند بین من و اثر و در نهایت مشخص ترین واکنش را نسبت به کلیت مجسمه بر انگیزند. این حالت بدون تردید زمانی رخ می دهد که با علائق و حس و حال و داده های واقعی پیش برویم. با تمام این حرف ها خیلی دقیق نمی توانم بگویم که عناصر تشکیل دهنده یک مجسمه را بر چه مبنایی انتخاب می کنم، ولی اطمینان دارم که فرم انتخابی ام مناسب ترین وسیله و واسطه برای تلفیق تجارت درونی ام است و معمولاً برای پیدا کردن فرم ها و نقش هایی که انگیزه کار کردن در من ایجاد کند، وقت زیادی صرف می کنم. زمان زیادتر هم صرف جا انداختن فرم در ترکیب بندی اثر و تناسب آن با خطوط عمودی و افقی مجسمه می کنم، برای نمونه می توانم به نقش پرنده اشاره کنم که در اکثر کارهای اخیر من حضوری ملموس دارد و یکی از نقش های متنوعی است که بیشتر در سفال های بعد از اسلام به چشم می خورد. بیشتر این نقوش ساده و روان و دارای معانی نمادین هستند و در آثار من اغلب به عنوان سمبل ازادی و عشق آسمانی و متعالی حضور می یابند."
عاقلی طراحی و ساخت 43 اثر حجمی شهری و نقشبرجسته در میادین و مراکز عمومی موزهها و نیز ساخت وسایل فنی و تکنیکی سینمایی و تئاتر را بر عهده داشته است.
مجموعه ریشهیابی نقوش گلیم، مجموعه نقوش اسلامی، مقاله مجسمههای آهنی، جنگ در آینه کاریکاتور و نیز مشارکت در تحقیق 50 سال هنر معاصر ایران، تألیف کتاب صد سال مجسمهسازی نوین و مجموعه آثار حجمی و نقشبرجسته خطوط دوره اسلامی (از حجم تا لیلی) و مجموعه آثار چاپ دستی با موضوع "30 نقش 30 غزل" از مولانا از جمله آثار تحقیقی و تألیفی او به شمار میروند.
هنر و تمدن بابل
بابل یکی از تمدنهای باستانی حوزهء میانرودان است و به معنی دروازهء خدا (باب-ایل-لون) است. بابل در میانرودان در حوضهء رود فرات قرار داشت.
هنر و تمدن بابل
داستان گیلگمش تقریباً نمونة منحصر به فردی است که از روی آن میتوانیم دربارة ادبیات بابل قضاوت کنیم. ولی آنچه از خردههنرهای بابلی از تندباد حوادث مصون مانده و به ما رسیده نشان میدهد که، در آن مردم، اگر روح ابداع هنری عمیق وجود نداشته، لااقل، توجه به زیبایی بوده است و فرو رفتن آنان در امور بازرگانی و لذتهای جسمانی و علاقة به دین، که برای جبران دنیاداری حاصل میشده، چنان نبوده است که از این احساس توجه به جمال جلو گیرد.
قطعههای آجری، که با دقت و حوصله لعاب داده شده، سنگهای صیقلی، آلات و ادوات خوش ساخت مفرغی و آهنی و سیمین و زرین، پارچههای زربفت، قالیهای نرم و پارچههای خوشرنگ و فرشینههای عالی، میزها و تختها و صندلیهایی که از آن زمان برجای مانده اگر برای آن کافی نباشد که در عالم هنر ارزش و مقام بلندی برای تمدن بابلی اثبات کند، این اندازه هست که جمال و رونقی به آن تمدن ببخشد. کارهای زرگری و جواهر کاری از آن زمان فراوان به دست آمده، ولی آن دقت فنی اسبابهای زینتی مصری قدیم در آنها دیده نمیشود؛ بیشتر به آن دلخوش بودهاند که هرچه فراوانتر فلز زرد را به کار برند و در معرض نمایش قرار دهند، و هنرمندی را در آن میدانستند که تمام تنة یک پیکر را از طلا بسازند.
بابلیان آلات موسیقی گوناگون، از قبیل نای فلزی، سنتور، چنگ، نی مشکی، طبل، بوق، نی، شیپور، زنگ (سنج)، و دایره داشتهاند و دستههای موسیقی و آوازهخوانان، به همراهی یکدیگر یا تنها تنها، در معابد و کاخها و مجالس مهمانی ثروتمندان به نوازندگی و خوانندگی میپرداختهاند.
نقاشی در نزد بابلیان نقشی فرعی داشت، و از آن برای زینت کردن دیوارها و مجسمهها استفاده میکردند و هرگز در بند آن نبودند که آن را هنر مستقلی قرار دهند. در ویرانههای بابلی، آنگونه نقشهای رنگین که دیوار گورهای مصری را میآراسته، یا آن نقشهای دیواریی که زینت کاخهای کرتی بوده، دیده نمیشود. نیز، فن مجسمهسازی در میان بابلیان هیچ ترقی نکرده، و چنان به نظر میرسد که بر اثر تبعیت از سنت سومری، که به میراث به ایشان رسیده و کاهنان سخت در نگاهداری آن میکوشیدند، مرگ این هنر، پیش از آنکه کامل شده باشد، فرا رسیده است. همة پیکرها چهرة مشابهی دارند: شاهان همه به یک هیئت درشتاندام و دارای عضلات نیرومند ساخته شدهاند؛ هرچه اسیر است چنان است که گویی از یک قالب بیرون آمده. مجسمههایی که از بابل قدیم بازمانده بسیار کم است؛ این کمی هیچ دلیل موجهی ندارد. وضع نقشهای برجسته بهتر است، ولی در اینجا نیز نقشها قالبی و مشابه با یکدیگر و خام است و هرگز به پای نقشهای روحدار و نیرومندی که مصریان هزار سال پیش از آنان میساختهاند نمیرسد؛ نقشهای برجستة بابلی، در آنجا که جانوران را در حالت سکون باشکوهی که در طبیعت دارند، یا در آنجا که به واسطة قساوت آدمیزاد حالت درندگی و افروختگی پیدا کردهاند نمایش میدهد، غالباً به سرحد کمال میرسد.
فن مجسمهسازی در میان بابلیان هیچ ترقی نکرده، و چنان به نظر میرسد که بر اثر تبعیت از سنت سومری، که به میراث به ایشان رسیده و کاهنان سخت در نگاهداری آن میکوشیدند، مرگ این هنر، پیش از آنکه کامل شده باشد، فرا رسیده است.
دربارة معماری بابلی اکنون نمیتوان حکم کرد، چه بندرت میتوان، از میان ویرانههای آثاری که بر جای مانده، بنایی یافت که بیش از دو سه متر از سطح زمین بلند باشد؛ نیز هیچ گونه نقاشی یا حجاریی که شکل کلی یک معبد یا یک ساختمان را نمایش دهد از آن زمان برجای نمانده است. خانهها را با خشت و گل میساختند، و تنها ثروتمندان خانة آجری داشتند. در خانههای بابلی بندرت پنجره وجود داشت؛ در خانهها غالباً رو به کوچههای تنگ باز نمیشد، بلکه به طرف حیاطی داخلی بود، و این حیاط پناهگاهی از آفتاب سوزان به شمار میرفت. بنا بر اخبار و روایات، خانههای مردم طبقة اول اجتماع دارای سه یا چهار طبقه بوده است. کف ساختمان معابد محاذی سقف خانههایی ساخته میشد که این معابد بر زندگی ساکنان آن خانهها نظارت و تسلط داشت. معبدها، به طور کلی، بناهای مکعب شکل بزرگ آجریی بود که در وسط خود حیاطی داشت، و بیشتر مجالس دینی در آن حیاط تشکیل میشد. غالباً، در کنار معبد، برج بلندی به نام «زیگورات» (به معنی جای بلند) میساختند، و آن ساختمان چند طبقة مکعب شکلی بود که هرچه بالاتر میرفت.
هنر و تمدن بابل
حجم مکعبهای نمایندة هر طبقه کوچکتر میشد و، بر گرداگرد آن، پلکانی طبقات مختلف را به یکدیگر اتصال میداد. این «زیگوراتها»، که عنوان دینی و پرستشی داشت و ضریح و آرامگاه خدای صاحب معبد به شمار میرفت، در عین حال، به منظورهای نجومی نیز به کار میرفت و از آنجا کاهنان حرکات ستارگان را، که به عقیدة ایشان از همه چیز زندگی خبر میداده، مشاهده و رصد میکردند. «زیگورات» بزرگ بورسیپا به نام «طبقات هفت فلک» نامیده میشد، و هر طبقه به یکی از سیاراتی که بابلیان میشناختند اختصاص داشت و آن را به رنگ خاصی رنگ کرده بودند. طبقة تحتانی به رنگ سیاه زحل بود؛ طبقة بالای آن، به نمایندگی از زهره، رنگ سفید داشت؛ طبقة بالاتر، ارغوانی رنگ، مخصوص مشتری بود؛ طبقة چهارم، کبود رنگ، به عطارد اختصاص داشت؛ طبقة پنجم، با رنگ سرخ، نمایندة مریخ بود؛ طبقة ششم، به رنگ نقره، و طبقة هفتم، به رنگ طلا، به ترتیب نمایندة ماه و خورشید بودند. این افلاک و ستارگان، چون بترتیب از پایین برج شروع میشد، هر کدام نمایندة یکی از روزهای متوالی هفته بود.
در ساختمانهای بابل، تا آنجا که اطلاع داریم، ذوق هنری به کار نمیرفت، و خط مستقیم و ضخامت بنا اساس ساختمانی را تشکیل میداد. گاهگاه، در میان ویرانهها، آثار قوس یا سقف گنبدیی دیده میشود که از سومریان به بابل رسیده، و غیرماهرانه، بیآنکه بدانند سرنوشت این طاقها و قوسها چه خواهد بود، از آنها در بناهای خود استفاده میکردند.
هنر و تمدن بابل
تنها تزیینی که در خارج و داخل خانه میکردند استفاده از آجرهای لعابدار به رنگهای زرد و آبی و سفید و سرخ بود، که گاهی از آنها، بر روی دیوار، نقش جانور یا گیاهی را بیرون میآوردند. استعمال آجر لعابدار تنها به منظور زیبایی نبود، بلکه به این ترتیب میخواستند ساختمانها را از گزند آفتاب و باران نگاه دارند؛ این هنر در قدمت به زمان نرمسین میرسد و در بینالنهرین، تا آنگاه که به دست مسلمانان گشوده شد، باقی بود. به همین جهت است که ساختن کاشی و سفال لعابی به صورت هنر باستانی شخصی و خصوصی خاورمیانه درآمده، گو اینکه سفالهای به دست آمده چندان جلب توجه نمیکند. با وجود کمکی که سفال لعابدار به هنر معماری بابلی کرده، باید گفت که این هنر، سنگین و خالی از ظرافت و زیبایی بود، و خود موادی که در ساختمان به کار میرفت سبب آن میشد که این فن نتواند از درجة متوسط تجاوز کند. کارگران و غلامان گل رس را خمیر میکردند و با آن آجر و ملاط میساختند. سراسر مملکت را معابدی که به این ترتیب ساخته میشد بسرعت فرا گرفت؛ هرگز برای ساختن معابد احتیاج به آن نبود که، مانند مصر قدیم یا اروپای قرون وسطی، قرنها صرف وقت شود، ولی اینگونه بناها تقریباً به همان سرعتی که برپا میشد فرو میریخت و ویران میشد؛ پنجاه سال عدم توجه به آن ساختمانها کافی بود که دوباره آنها را به صورت خاک و گلی که از آن ساخته شده بودند درآورد. خود ارزانی آجر، در واقع، سبب آن بود که نقشة ساختمانهای بابلی بد و نامتناسب از کار درآید؛ با چنین مصالحی بآسانی میشد بناهای عظیم برپا کرد، ولی مراعات زیبایی در آنها امکان نداشت. آجر با شکوه و جلال مناسب نیست، در صورتی که روح معماری و مهندسی همان شکوه و جلال است.
دادگر تصویرگر کتاب کودک
زندگینامه و شرح فعالیتهای محمد رضا دادگر
محمدرضا دادگر از تصویرگران و اساتید هنر تصویرسازی معاصر ایران است که در حال حاضر در دانشگاه هنر، دانشگاه الزهرا و... در حال تدریس و آموزش فنون گرافیک و تصویرسازی است.
دادگر تصویرگر کتاب کودک
محمدرضا دادگر طراح گرافیک، نقاش و تصویرگری است که در طول فعالیت هنری خود، صدها پوستر برای نمایشگاه، تاتر، فیلم سینمایی و جلد کتاب ونشریه های گوناگون طراحی کرده و تاکنون در نمایشگاه های گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج کشور شرکت کرده است.
محمدرضا دادگر به سال 1328 در شهر همدان متولد شد.
او پس از به پایان رساندن هنرستان هنرهای زیبای تهران، در رشته گرافیک دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل پرداخت و پس از آن دوره کارشناسی ارشد رشته نقاشی را ادامه داد.
دادگر همچنین دوره تصویرگری کتاب کودک و نوجوان را در توکیو ژاپن گذرانده است.
وی کار حرفهای خود را از سال 1348 آغاز کرد. نخست در شرکتهای تبلیغاتی به عنوان طراح گرافیک مشغول به کار شد، مدتی هم به عنوان طراح پارچه و سرامیک کار کرد.
دادگر كارش را با تصویرسازی كتابهایی چون «آفتابپرست» در دهه 50 آغاز كرد و در دهه 60 به اوج كار خود رسید. این استاد رشته هنرهای تجسمی كه مدتی طولانی سرپرستی واحد گرافیك كانون پرورش فكری را در چاپ كتابهای كودكان به عهده داشت، جایزه پلاك طلایی براتیسلاوا و جایزه برجسته نوما را در سال 1366 برای تصویرگری كتاب «یك حرف و دو حرف» م. آزاد به خود اختصاص داد كه از جمله كتابهای ادبیات مستند به شمار میرود و در حوزه ادبیات كودكان كمیاب و به یادماندنی است.
وی همچنین نخستین فیلمهای استریپ کانون را با نام "موش و گربه و بز ریشسفید" ساخت.
او مدتی در واحد انیمیشن کانون مشغول به کار بود تا آن که در سال 1353 به عنوان طراح گرافیک به استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد و از سال 1358 تا 1372 مدیر هنری و مدیر مرکز گرافیک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.
اولین کار که در زمینه گرافیک به این استاد سفارش داده شد ، با نام جشن تولد اثر هارولد پینتر حدود سال 1348 بود و با چاپ سیلک اسکرین چاپ شد .
اولین کار که در زمینه گرافیک به این استاد سفارش داده شد ، با نام جشن تولد اثر هارولد پینتر حدود سال 1348 بود و با چاپ سیلک اسکرین چاپ شد .
دادگر برای کتابهای بسیاری تصویرگری کرده است. نخستین آن ها به نام "جوجه اردک زشت" در سال 1349 بوده و سپس "مرغابیها و روباه حیلهگر" سال 1355 ، آفتاب پرست سال 1356، قهرمان کوچک و... .
محمدرضا دادگر برای آثار گرافیک و تصویرگری خود جوایز پر شماری دریافت کرده است که از آنها میتوان به جوایزی چون جایزه نمایشگاه کنکور نوما ژاپن(1984)، جایزه بزرگ "کامیشیبای" توکیو ژاپن (1984)، جایزه پلاک طلایی بیینال براتیسلاوا (1987)، برگزیده جشنواره قلم طلایی بلگراد (1989)، برنده اول جشنواره فیلم فجر به عنوان بهترین طراح پوستر (1364)، برنده اول و جایزه بزرگ تندیس "مداد پرنده" جشنواره کتاب کودک و نوجوان تهران (1368)، برنده پلاک طلایی جشنواره کتاب کودک و نوجوان (1368)، برنده پلاک طلایی جشنواره کتاب کودک و نوجوان (1369)، برنده جشنواره آسیایی تصویرگران کتاب کودک و نوجوان(1370)، برنده جشنواره بینالمللی تصویرگران (1378)، برنده بخش تصویرگری نمایشگاه بینالملی قرآن (ایران) (1381)، منتخب نمایشگاه پوستر ادیان توحیدی تهران 1385، برگزیده سمپوزیوم بینالمللی مجسمهسازی تهران (1385) و ... اشاره کرد.
دادگر تصویرگر کتاب کودک
برخی از کتبی که او تصویرگری کرده عبارتند از:
افسانه مادربزرگ
چهارده قصه، چهارده معصوم
یک حرف و دو حرف
هفت روز هفته دارم
نامه های زینب
مهربانترین دوست
زال و رودابه
رستم و اسفندیار
زال و سیمرغ
رستم وضحاک
کاوه آهنگر
اکوان دیو
محمدرضا دادگر طراح گرافیک، نقاش و تصویرگری است که در طول فعالیت هنری خود، صدها پوستر برای نمایشگاه، تئاتر، فیلم سینمایی و جلد کتاب و نشریههای گوناگون طراحی کرده و در نمایشگاههای گروهی و انفرادی بسیاری در داخل و خارج کشور شرکت کرده است.
عضویت در هیئت علمی دانشگاه هنر، مدرس گرافیک و تصویرسازی دانشگاههایی چون دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکده هنر دانشگاه الزهرا نیز در کارنامه فعالیت این هنرمند تصویرگر مشاهده میشوند.
ادوار تاریخی، فرهنگی و هنری ایران(1)
از بدو پیدایش تا قبل از تشکیل امپراتوری
تمدن ایران یکی از کهنترین تمدن های بشری است که در جوار تمدن بین النهرین شکل گرفت. در این مقاله به ادوار مختلف تاریخی و فرهنگی تمدن ایران تا قبل از تشکیل امپراتوری هخامنشی پرداخته خواهد شد.
ادوار تاریخی، فرهنگی و هنری ایران(1)
از ویژگیهای دوره ماقبل تاریخ ایران، سبکهای متنوع سفالگری است که نشانه ای از درهم تافتگی فرهنگهای مختلف است و در تقابل با همامنگی سبک شناختی همسایه آن بین النهرین است که به منظور کشف یک سالشماری نسبی نسبی ، تشابهات و قیاسهای مفید و مطلوبی را می توان از آن استنباط کرد. از این رو مطالعه انجام شده مطالعات انجام شده اجازه تفّرد و استقلال هر یک از فرهنگهای دوره ما قبل تاریخ را بر اساس نام جاهایی که در آنها یافته های باستانشناسی بدست آمده نمی دهد.
بقایایی از دوره مزولیتیک و دوره ماقبل سفال و دوره نئولیتیک متاخر سفال، مخصوصا در شمال ایران در غار کمربند و غار هوتو در گرگان و تمتمه در آذربایجان و در جنوب در تنگ پبده خوزستان کشف شده است.
دوره نئولیتیک متاخر سفال، قبل از همه نمایانگر دو فرهنگ شاخص و مجزا است؛ یک فرهنگ تپه سیلک در کاشان و دیگری فرهنگ تل جری B در فارس است.
فرهنگهای دوره کالئولیتیک (دوره مس) تا اوایل هزاره سوم کشیده شده مثل تپه سیلکII، تپه سیلکIII، تپه حصار I (نخستین سطح حفاریهای معروف نزدیک دامغان) ، تپه گیان در لرستان، تپه موسیان شوش در خوزستان، تل مشکی، تل باکون در فارس، آنو I در مرزهای شرقی ایران که حالا در روسیه است، شاه تپه بزرگ و تورنگ تپه در گرگان، تل کفتری.
عصر مفرغ در اماکن زیر شناسایی شده است: آنو III، تپه حصار III، تپه گیانIV، شوش II، تل قلعه در فارس و فرهنگ منطقه بمپور-خوراب در کرمان.
عصر مفرغ میانی در تپه گیان III، تل شوغه در فارس و عصر مفرغ متاخر در حدود 1200 ق.م را تپه گیان II و تل تیموران A در فارس مشخص کرده اند.
تمدن عیلامی نخستین فرهنگ تاریخی باستان شناسی ایران است. این تمدن چنان با تمدن بین النهرین جوش خورده که تشخیص ویژگیهای خاص آن دشوار است. این تمدن که حدود هزاره سوم تا سده هفتم قبل میلاد را شامل می شود به ترتیب تحت تاثیر جنوب بین النهرین، هنر اور و هنر آشور قرار گرفته و سده های سیزدهم و دوازدهم ق.م به اوج تمدنی خود دست یافته است
عصر اهن در حدود 1200-800ق.م. را در درجه اول مفرغهای لرستان به ثبوت رسانیدند که برای نخستین بار در سال 1928م. و 1930م. بین دلالان عتیقه فروش تهران دست به دست می گشت. این اشیا که از مقبره ای دره های لرستان در هرسین ، خرم آباد و لشتر بدست آمده بود بزودی موجودی موزه ها و مجموعه های خصوصی را همراه با اشیای دیگری با منشا و اصل متفاوت غنی کردند. اشیا مفرغی لرستان شامل اسلحه، تسمه های اسب، سنجاقها، اشیا نذری و عبادی، آلات و افزار با تزیین طبیعت گرایانه است که کاملا بصورت سمبولیک از حیوانات اساطیری و موجودات تخیلی ساخته و پرداخته شده است. در این اشیا شواهدی مبتنی بر ارتباط با آثار تمدن هیتی مشاهده می شود. آنها را می وتان به دوره 800-1200ق.م نسبت داد ولی برخی از پژوهشگران آنها را به پایان اواسط سده هشتم ق.م نسبت داده اند.
ادوار تاریخی، فرهنگی و هنری ایران(1)
می توان فرهنگهای تپه سیلک Vو VIرا با آنها مرتبط دانست و نیز اشیای زرین و سیمین کلاردشت، خوروین، حسنلو و زیویه که همه در شمال ایران هستند پیوندهایی با اشیای مفرغی لرستان دارند.
تمدن عیلامی نخستین فرهنگ تاریخی باستان شناسی ایران است. این تمدن چنان با تمدن بین النهرین جوش خورده که تشخیص ویژگیهای خاص آن دشوار است. این تمدن که حدود هزاره سوم تا سده هفتم قبل میلاد را شامل می شود به ترتیب تحت تاثیر جنوب بین النهرین، هنر اور و هنر آشور قرار گرفته و سده های سیزدهم و دوازدهم ق.م به اوج تمدنی خود دست یافته است. با اینکه مرکز آن در جنوب غربی ایران بوده ولی بقایایی از آن در مناطق دیگر نیز بدست آنده است.
با ظهر تمدن عیلامی برای نخستین بار نقشبرجسته وارد هنر ایران گردید: حدود 16نقشبرجسته، که دارای موضوعات مذهبی و سلطنتی بود و نقشی ممهم در تاریخ هنر ایران ایفا کرد. مهمترین مراکز عیلامی عبارت بودند از: شوش که پایتخت آن بود همراه با بقایای معماری ، سفالینه ها ، پیکرتراشی، آثار زرین و سیمین، عاجها، مهرها، چغازنبیل با یک زیگورات و یافته هایی از هر نوع و به مراتب با ارزش تر و غنی تر از آثار شوش، ریشهر در کرانه خلیج فارس، تل گسر توام با معماری و سفالینه ها و تل اسپید در فارس همراه با معماری. نقش برجسته های این تمدن در اماکن زیر کشف شده است:
ادوار تاریخی، فرهنگی و هنری ایران(1)
کورانگون و نقش رستم در فارس، شگفت سلمان، گل فرا، قلعه تل در خوزستان، هورین شیخ خان و سر پل ذهاب در کرمانشاه.
اگر تمدن اورارتو را پی جویی کنیم با کتیبه های تاش تپه و سکندل و ستل کیل شین در آذر بایجان مواجه می شویم که از تمدن های نخستین آریایی هستند و بر خلاف عیلامیها، اثار زیادی از خود در شمال ایران بجا گذاسته اند. مقبره های صخره ای فخر آقا در آذر بایجان و اتاق فرهاد در صحنه و سکاوند در کردستان احتمالا از آنِ دوره مادها هستند. نقش مییه های معماری مشابه در فارس هم دیده می شود: داود دختر ف نقش رستم، تخت جمشید و تخت رستم.
تمدن ماد توانست در ایران گسترش یابد و پس از تلفیق با تمدن پارس که آن هم از اقوام آریایی بود ، اولین امپراتوری ایران یعنی هخامنشی در جنوب و جنوب شرق ایران شکل گرفت و پس از گسترش و یکپارچه سازی کل ایران تا هند و یانان پیشروی کرد.
تمدن سومر و آغاز خط نویسی
مهمترین دستاورد تمدن سومر به عنوان کهن ترین تمدن بین النهرینی ابداع خط میخی است.
تمدن سومر و آغاز خط نویسی
شگفتانگیزترین چیزی که از سومریان بر جای مانده خطنویسی آن مردم است؛ نبشتههای قدیمتری که به دست آمده بر روی سنگ است، و تاریخ آن به 3600 قم میرسد. در حدود 3200 قم الواح گلی ظاهر میشود نویسندگان توانستهاند، یادداشتهایی از حوادث، صورت قراردادها، قبالة املاک، صورت خرید و فروش، متن احکام قضایی، و نظایر آنها را بنویسند. این الواح در آتش میپختند یا مقابل حرارت آفتاب میگذاشتند؛ به این ترتیب، طول عمر نوشته در حوادث روزگار بسیار بیش از کاغذ میشد..
نوشتههای سومری از راست به چپ خوانده میشود، و تا آنجا که میدانیم بابلیان نخستین کسانی هستند که از چپ به راست مینوشتهاند. شاید نوشتن به صورت خطوط، نوعی از علامات و صورتهایی بوده که مردم در میان خود قرار گذاشته بودندگمان بیشتر آن است که صورتها و اشکال اصلی در خلال قرون دراز، برای آنکه نوشتن تندتر صورت گیرد، کوچک و سادهتر شده و بتدریج به صورت علاماتی درآمده و با اشیایی که نمایندة آنها بوده اختلاف فراوان پیدا کرده است.سومریان و بابلیان از این نمایش هجایی علامات پیشتر نرفتند و به جایی نرسیدند که بتوانند صورت ترسیمشده را نمایندة حرف تنها و بدون حرکت ضمیمة آن قرار دهند؛ چنان به نظر میرسد که این گام ساده، ولی انقلابی، به وسیلة مصریان قدیم برداشته شده.
بدیهی است که انتقال از مرحلة خطنویسی به مرحلة ادبیات قرنها وقت میخواهد. در مدت چندین قرن، کتابت، تنها، ابزاری برای بازرگانی بود، و با آن قراردادها و اسناد و صورت کالاهای حمل شده را مینوشتند. با همة این احوال، هنوز قرن بیست و هفتم قبل از میلاد به پایان نرسیده بود که در شهرهای سومری عدة زیادی کتابخانههای بزرگ تأسیس شد؛ مثلا دو سارزاک، در محل شهر تلو در ویرانههای ساختمانهای همزمان با گودآ، مجموعهای از30000 لوح گلی به دست آورد که با ترتیب و نظم خاصی روی یکدیگر چیده شده بود. از اوایل سال 2000 قم مورخان سومری به این کار پرداختند که گذشته و حال خود را بنویسند و برای آیندگان بر جای گذارند.البته آنچه به دست ما آمده مستقیماً از منبع سومری نیست، بلکه چیزهایی است که بابلیان بعدها از ایشان اقتباس کردهاند. در میان کتابهایی که به صورت اصلی سومری به دست ما رسیده، لوحهای است که در نیپور اکتشاف شده و اصل سومری اولیه منظومة گیلگمش بر آن ثبت است؛ بعضی از لوحههای خردشده محتوی مرثیههای ادبی است که به نیرومندی ساخته شده و طرز تعبیر وصورت ادبی مخصوص به خود دارد. این آثار، که از دستبرد روزگار محفوظ مانده، نشان میدهد که ادبیات از سرودها و میراثی کاهنان سرچشمه گرفته؛ به همین جهت، باید گفت که قصاید اولیه به صورت غنایی یا رزمی نبوده، بلکه جنبة دعایی و دینی داشته است.
توانگران برای خود کاخهایی داشتند و معمولا این کاخها را برروی پشتههایی با ارتفاع ده یا دوازده متر از سطح زمین میساختند، و تنها از یک راه داخل شدن به آن امکان داشت؛ به این ترتیب، کاخ صورت دژی پیدا میکرد.
در معماری نیز باید گفت که سومریان، پیش از همه، شکل اساسی خانه و معبد و ستونها و گنبدها و طاقها را طرحریزی کردهاند. دهقان سومری برای ساختن کلبة خود نیهایی را به شکل مربع یا مستطیل یا مدور در زمین فرو میکرد و بالای آن نیها را خم میکرد و به یکدیگر میبست تا از آن قوسی یا طاقی یا گنبدی فراهم شود. در گورهای شاهی اور طاقهایی دیده شده که به 3500 قم میرسد، و سردرهای قوسی شکل، در تاریخ 2000 قم، در اور رواج کامل داشته است.
توانگران برای خود کاخهایی داشتند و معمولا این کاخها را برروی پشتههایی با ارتفاع ده یا دوازده متر از سطح زمین میساختند، و تنها از یک راه داخل شدن به آن امکان داشت؛ به این ترتیب، کاخ صورت دژی پیدا میکرد. چون سنگ در سومر نایاب بود. بیشتر این کاخها را با آجر میساختند و دیوارهای سرخ آنها را با نقشهای «آجری» به شکل حلزونی و مثلث و مقرنس و لوزی و مشجر تزیین میکردند. دیوارهای درونی را با گچ میپوشاندند واحتمالانقاشی میکردند. اطاقهای خانه را گرداگرد حیاطی اندرون خانه میساختند، که در برابر آفتاب سوزان آن ناحیه سایه و وسیلة سردی هوا را فراهم میکرد؛ به همین دلیل، در اطاقها را غالباً رو به حیاط اندرونی باز میکردند و کمتر برای آنها از طرف خارج دری میگذاشتند. پنجره همچون چیزی تجملی به شمار میرفت، یا این که اصلا نیازی برای آن احساس نمیکردند. آب مصرفی را از چاه بیرون میآوردند؛ برای بیرون راندن فضولات، در ساختمانها مجراهایی بود و فاضلاب را به خارج شهر میبرد. اثاثیه و مبل خانه، در عین کمی و سادگی، از ذوق و هنر خالی نبود؛ پارهای از تختخوابها را با فلزات یا عاج منبتکاری میکردند؛ پایة بعضی از صندلیها ، مانند چنگال درندگان ساخته میشد.
تمدن سومر و آغاز خط نویسی
برای معابد از جاهای دور سنگ وارد میکردند. و سرستونها و نقشهای برجستة مسی را، که در آنها سنگهای نیمه قیمتی نشانده بودند، برای تزیین به کار میبردند. معبد ننار در اور، با سفالهای فیروزهای رنگی که از خارج آن را میپوشاند، همچون نمونهای بود که در دیگر معابد از آن تقلید میکردند؛ داخل اطاقها و رواقهای این معبد، با قرار دادن لوحهایی از چوبهای کمیاب- همچون ارز و سرو- بر روی دیوارها، مزین شده بود؛ این چوبها را با قطعات مرمر و رخام و عقیق و طلا معرقکاری و منبتکاری کرده بودند. بزرگترین معبد هر شهر معمولا بر روی تپهای قرار داشت و به صورت یک زیگورات بود، با سه تا هفت طبقه ساختمان.این زیگوراتهای بلند شایستة خدایان حامی شهرهای سومری به شمار میرفت.
در معابد، گاهی به عنوان تزیین، مجسمههایی از خدایان و پهلوانان بشری و حیوانات قرار می دادند.در ساختن عمارتهای بلند، هر طبقه را کمی عقب مینشینند تا از رسیدن نور به خانة همسایگان جلوگیری نشود.
در خرابههای تلالعبید، از آثار دورة اول تمدن سومری، مجسمة کوچک مسیی به دستآمده که گاو نری را نمایش میدهد؛در شهر اور، در گور ملکه شوب-اد، سر گاوی از نقره یافتهاند که شاهکار هنری به شمار میرود و نشان میدهد که هنر سومری تا چه اندازه ترقی داشته است.خشونت و درشتی هنر سومری در «لوحة کرکسان»، که به وسیلة ائاناتوم، شاه لاگاش، برپا شده، و استوانة سنگ سماقی ایبنیشار، و تصاویر کاریکاتوری نمایندة اور-نینا،بخوبی آشکار است؛
دربارة صناعت کوزهگری به این روشنی و آسانی نمیتوان حکم کرد. شاید علت آن باشد که دست روزگار در آثار سفالین تصرف فراوان کرده و چیزی از این صناعت باقی نگذاشته است. بیشتر ظرفهای سفالی سومری- اگرچه باچرخ کوزهگری سخته شده- ظروف سادة گلی بوده، که هرگز به پای گلدانهای عیلامی نمیرسیده است.
تمدن سومر و آغاز خط نویسی
زرگری و جواهرسازی صنعت پیشرفتهای بوده؛ دلیل این مطلب ظرفهای زرینی است که در گورستانهای اور از 4000 سال قبل از میلاد به دست آمده، که به بهترین صورت صیقل و پرداخت شده و از ذوق هنری بلندی حکایت میکند. زیباترین کار هنریی که از آن زمان به دست آمده دستة خنجر زرین مرصع به فیروزه و لاجورد است که حکاکی و کندهکاری بسیار ظریفی دارد و از اکتشافات اور به دست آمده است.از خرابههای سومری عدة زیادی مهرهای استوانهای به دست آمده که با سنگ یا فلز گرانبها ساخته شده و در آنها، بر روی سطوحی که از شش سانتیمتر مربع تجاوز نمیکند، نقشهای بسیار زیبایی کندهاند. چنان به نظر میرسد که سومریان این مهرها را به جای امضا به کار میبردهاند.
تمدن سومری را میتوان در تناقضی که میان سفالهای خام ساده و زینتآلاتی که به نهایت درجة زیبایی و اتقان رسیده خلاصه کرد، و گفت که این تمدن آمیختهای از چیزهای سادة اولیه و شاهکارهای درخشانی بوده که گاه به گاه صورت میگرفته است. در این سرزمین- تا آنجا که علم ما در زمان حاضر به آن آگاهی دارد- نخستین حکومت و امپراطوری به دست انسان تأسیس شده؛ همچنین نخستین سازمان آبیاری، نخستین بار استفاده از سیم و زر برای ارزیابی کالا، نخستین قراردادهای بازرگانی، نخستین سازمان اعتبار معاملاتی، نخستین کتاب قانون، نخستین بار استفادة وسیع از خطنویسی، نخستین بار گفتگوی از داستان آفرینش و طوفان، نخستین مدرسهها و کتابخانهها، نخستین ادبیات و شعر، نخستین آرایهها و جواهرآلات، نخستین حجاری و نقش برجسته، نخستین کاخها و معابد، نخستین بار استفادة از فلزات در تزیین، و نخستین طاقها و قوسها و گنبدهای ساختمانی در جهان پیدا شده است. نیز در همین سومر است که برای اولین بار، آن گونه که تاریخ نشان میدهد، پارهای از زشتیهای تمدن، از قبیل بردگی و استبداد و چیرگی کاهنان بر مردم و جنگهای استعماری، به شکل وسیع دیده میشود.
گوهرشاد، اوج معماری شیوه آذری
مسجد گوهرشاد که امروزه جزو مجموعه بنای حضرت امام رضا (ع) قرار دارد از نمونه های فاخر و نفیس معماری اسلامی است.
مسجد گوهرشاد مشهد
معماری اسلامی در مساجد از برجستهترین هنرهایی است که در روحیه افراد تأثیر دارد. در واقع تمرکز بر عناصر هنری و تصاویری که دارای ابعاد مختلف روحی و معنوی است و مهارت هنرمندان مسلمان را به تصویر میکشد، به عنوان ثروت تمدن و فرهنگ مسلمانان، زمینهای برای معرفی تاریخ توسعه هنرهای اسلامی است.
محققان برجسته معماری اسلامی، اهتمام به این معماری را زمینهای برای شناخت امتهای مختلف، فرهنگها و تمدن آنها به شمار میآوردند تا به واسطه آن عادات و احوال آنها را دریابند. بنابراین بررسی معماری یک مکان خاص، بهویژه معماری اسلامی نشانگر رشد و شکوفایی آن محسوب میشود.
اگرچه معماری اسلامی در مساجد، مدارس، خانقاهها، حمامها، قصرهای پادشاهان، ساختمانهای اداری و اماکن دیگر به کار برده میشد، اما از برجستهترین هنرهای اسلامی که در روحیه افراد تأثیر فراوانی داشت، معماری مساجد بود که برای خدمترسانی به دین آن را توسعه دادند.
مسجد گوهرشاد، یكی از بناهای باشكوه و باستانی عهد تیموری است كه در اوایل قرن نهم قمری بنا شده است. این بنای تاریخی در جنوب حرم مطهر رضوی قرار دارد و به رواقهای دارالسیاده و دارالحفاظ متصل است.
این مسجد به دستور بانو گوهرشاد، دختر امیر غیاثالدین ترخان، از امرای جغتایی، همسر شاهرخ تیموری در سال 821 قمری توسط معمار معروف ایرانی، قوامالدین شیرازی، با بهكارگیری سبك معماری دوران تیموری ساخته شد.
كاشیكاری مسجد، نمونهای از شاهكارهای عهد تیموری است. طاقهای گنبدیشكل مسجد و منارههای آن با ویژگی و تزیینات خاص و با استفاده از سبك مقرنس، همچنین نقوش و خطوط دیواری بر روی زمینه گچی و معرقكاری ممتاز عصر تیموری، جلوههای بینظیری را به نمایش گذاشته است.
این بنای باستانی، نمونه كامل و برجسته هنر ایرانی به شمار میرود كه تمام خصوصیات و ویژگیهای معماری سنتی در آن بهكار رفته است. بهویژه ایوان جنوبی مسجد به نام ایوان مقصوره، با حدود 500 متر مربع مساحت، 37 متر طول و 5/25متر ارتفاع، از باشكوهترین ایوانهای مسجد است.
این مسجد به دستور بانو گوهرشاد، دختر امیر غیاثالدین ترخان، از امرای جغتایی، همسر شاهرخ تیموری در سال 821 قمری توسط معمار معروف ایرانی، قوامالدین شیرازی، با بهكارگیری سبك معماری دوران تیموری ساخته شد.
ضلعهای مسجد، همه با كاشیهای معرق نفیس آراسته شده و در تمام دیوارها و غرفههای آن اسماءا... و آیات قرآن و احادیثی كه بعضی مربوط به مسجد است، وجود دارد.
كتیبه ممتاز و تاریخی بایسنقر (فرزند گوهرشاد) كه از بهترین ثلثنویسان عهد تیموری بوده، با زیباترین خطوط ثلث بر پیشانی ایوان مقصوره خودنمایی میكند و تاریخ بنای مسجد بر كاشی معرق، در این كتیبه به چشم میخورد.
محراب یكپارچه از سنگ مرمر با تزیینات و كندهكاری و كتیبهای در میان مقرنسكاریهای آن، نمایانگر هنر آن دوران است.
منبر صاحبالزمان (عج) واقع در كنار محراب ایوان مقصوره نیز از لحاظ قدمت حائز اهمیت است. این منبر نفیس، از چوب گردو و گلابی با شیوه منبتكاری، بدون به كار رفتن میخ در آن، به دست پرتوان استاد محمد نجار خراسانی، منبتكار معروف عصر فتحعلیشاه قاجار ساخته شده است. این منبر در سال 1325 شمسی توسط مرحوم استاد حیدر نیكنام گلپایگانی مرمت شد.
مسجد گوهرشاد مشهد
گنبد رفیع مسجد بر فراز ایوان مقصوره، بر عظمت این بنا افزوده است. ارتفاع گنبد حدود 41 متر و فضای خالی بین دو پوشش گنبد، 10 متر است. سطح خارجی آن با آجر لعابدار و یك كتیبه با خط كوفی تزیین شده است.
در دو طرف این ایوان، دو مناره هركدام به ارتفاع 43 متر از كف مسجد ساخته شده و دارای كتیبههایی چند است. مسجد گوهرشاد صحنی به وسعت 2800 متر مربع دارد و زیربنای آن 9400متر مربع است. بنای مسجد شامل 8ایوان بزرگ و هفت شبستان است. گنبدخانه پشت ایوان مقصوره، با شبستانهای یك طبقه، بخشهای مختلف مسجد را به هم ربط میدهد.
ایوان جنوبی، ایوان مقصوره نام دارد و ایوان شمالی، معروف به ایوان دارالسیاده است. ایوان شرقی، ایوان اعتكاف نامیده میشود و ایوان غربی، ایوان شیخ بهاءالدین نامگذاری شده است.
نام بانو گوهرشاد، بانی مسجد، در ایوان شمالی مسجد (ایوان دارالسیاده) بر كاشی معرق به رنگ زرد و خط ثلث نوشته شده است. این ایوان با معرقكاری زیبایی تزیین شده و بر سر در ورودی آن به رواق دارالسیاده، پنجرهای نقره از آثار عهد قاجاریه نصب شده است.
دو ایوان شرقی و غربی مسجد گوهرشاد، با معرقكاری ممتاز و كتیبههایی به خط ثلث، مسجد را به رواق امام خمینی (قدس سره) و بست شیخ بهاءالدین مرتبط میكند.
این مسجد در طول زمان بر اثر عوامل طبیعی و انسانی صدمات زیادی دیده است؛ از جمله در زمینلرزه سال 1084، ایوان مقصوره صدماتی دید كه مورد بازسازی قرار گرفت.مرمتهای دیگر مسجد پس از گلولهباران روسها در سال 1330 ه.ق بود كه به صدمه دیدن گنبد و ایوانهای مسجد انجامید. گنبد و ایوان مقصوره و ایوانهای شرقی و غربی مسجد در سال 1339 قمری مورد بازسازی اساسی قرار گرفت.
هنر عصر پارینه سنگی
هنر در ادوار ماقبل تاریخ
قدیم ترین علائم حضور انسان در جهان به عصر حجر باز می گردد. این دوران به س دوره تقیسم می شود که دوران پارینه سنگی از همه در این میان کهن تر است. از این دوره آثار هنری مانند نقاشی های غار و مجسمه های کوچک بدست آمده است.
هنر عصر پارینه سنگی
نخستین آثار باقی مانده از مردمان ماقبل تاریخ بر دیوارهای غارهای اروپا خصوصا غارهای فرانسه ( لاسکو، فون دوگوم) و اسپانیا ( آلتامیرا ، کاستنن) باقی مانده است. بر این اساس نخستین هنر انسان ابتدایی، هنر نقاشی بر دیوار غارهاست. البته مجسمه های کوچک که اصولا الهه گان باروری هستند نیز از همین غارها بدست آمده ولی قدمت نقاشی های موجود در غار بیشتر است. کهن ترین این آثار به زمانی در فاصله تقریبا 30 هزار سال تا 10 هزار سال پیش تعلق دارد.
این آثار توسط انسانهایی بوجود آمد که ایشان را در روند تکاملی انسان، هموساپینس ( انسان اندیشمند ) می نامند.
موضوع و سوژه این آثار با فرهنگ و اقتصاد آن روزگار یعنی شکار ارتباط مستقیم دارد. انسانهایی که با ابزار های ابتدایی مانند ابزار تراشیده شده از سنگ و چوب و استخوان، به گرداوری غذا می پرداختند و برای بقا، جان خود را در معرض خطر مواجه با حیوانات وحشی و بزرگ مانند انواع شیر ، ببر، گوزن، ماموت، گراز، اسب و گاو قرار می دادند.
امروزه روز نیز قبایلی با فرهنگ ابتدایی هنوز موجود هستند مانند اسکیموها، بوشمن ها، سیاهپوستان و اقوام ساکن در اقیانوسیه و می توان از طریق همین قبایل تا حدودی عقاید، تفکرات، مراسم و آیین های اقوام ما قبل تاریخ را بازخوانی کرد.
قبل از شوروع بحث تذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه منظور از ماقبل تاریخ، دوران قبل از اختراع خط نوشتاری است و این موضوع به مفهوم عدم وجود فرهنگ و یا آیین و... نیست بلکه تنها منظور این است که برای خوانش این ادوار، متون نگارشی در دست نیست و خوانش ما از این دوران ، تنها با استفاده از آثار تجسمی بجای مادنه مانند نقاشی، مجسمه، ابنیه و... ممکن و مقدور می باشد.
دوران ماقبل تاریخ (عصر حجر) را اصولا به 3 دوره مجزا تقسیم می کنند:
1- دوره پارینه سنگی
2- دوره میانه سنگی
3- دوره نوسنگی
در این پیکره های زنانه کوچک هیچ گونه تمایلی به طبیعتگرایی دیده می شود. پیکره ها فاقد سر هستند و با اغراق، تنها بر قسمتهای زنانه بدن تاکید شده است. به همین دلیل این مجسمه ها را دارای نیرویی جادویی می دانند و معتقدند برای انسان آنروزگار که بقای نسل برایش در درجه اول اهمیت بوده به نوعی سمبل باروری و ازدیاد نسل محسوب می شده و کاملا نقش آیینی و جادویی داشته است.
دوران پارینه سنگی ( دیرینه سنگی یا پالئولیتیک):
این دوران تقریبا با آخرین پیشروی و پسروی یخچالهای بزرگ طبیعی مقارن بود و انسان شکارگر، در زمانهای تسلط آب و هوای سرد، ناگزیر به غارها پناه برد.
در دل همین غارها بود که مهمترین تفکرات انسان ابتدایی در زمینه نگرشش به زندگی شکل گرفت.
به طور کلی آثار این دوره را به دو دسته یا گروه "هنر خانگی" و "هنر غار" تقسیم می کنند. گروه اول شامل اشیای زینتی کوچکی است که با ابزارسازی سنگی و استخوانی آن روزگار ارتباط دارد و گروه دوم کنده کاریها و نقاشی های دیوار و سقف غارها را در بر می گیرد.
هنر عصر پارینه سنگی
نمونه های گروه اول از تمام نواحی غرب و مرکزی اروپا و هر جایی که نشانی از انسان بوده بدست آمده است. هرچند که سبک آنها در هر منطقه متفاوت است. شاخص ترین این دسته از آثار، مجسمه های کوچک از الهه های باروری است که به "ونوس" مشهورند و معروف ترین آنها، "ونوس ویلندورف" است . در این پیکره های زنانه کوچک هیچ گونه تمایلی به طبیعتگرایی دیده می شود. پیکره ها فاقد سر هستند و با اغراق، تنها بر قسمتهای زنانه بدن تاکید شده است. به همین دلیل این مجسمه ها را دارای نیرویی جادویی می دانند و معتقدند برای انسان آنروزگار که بقای نسل برایش در درجه اول اهمیت بوده به نوعی سمبل باروری و ازدیاد نسل محسوب می شده و کاملا نقش آیینی و جادویی داشته است.
از نمونه های گروه دوم می توان به نقوش دست انسان که به صورت نگاتیو و پزیتیو بر دیوار غارها نقش بسته نام برد. این نقوش دست که شاید بر اساس نوعی اعتقادات مذهبی و به منظور ثبت حضور در مراسم به جای مانده، تنها اثر از نقش انسانی در هنر پیشا تاریخی است. البته چندین مورد استثنا در این میان به چشم می خورد از جمله تصویر انسانی که لبای حیوان پوشیده و از غار سه برادر بدست آمده که محققین وی را احنمالا نقش یک جادوگر تعبیر کرده اند.
همچنین تصاویر حکاکی و نقاشی شده از حیوانات مختلف بر دیوار غارها که در آن روزگار در اروپای غربی می زیسته اند مانند گاو کوهاندار، ماموت، اسب، گوزن شمالی و...
علاوه بر این برخی علائم رمزی و صور هندسی چون خانه های شطرنجی، مربع، دایره و... نیز یر دیوار و سقف غارها دیده می شود که تا کنون معنای درست و قطعی برای آنها کشف نشده و به امضا، نشان قبیله، علائم جادویی و آیینی و... تعبیر شده اند.
هنر عصر پارینه سنگی
در زمان حاضر به دلیل تاثیر مخرب های اسیدهای موجود در خاک، فقط شمار اندکی از این نقوش بر جای مانده است.
از خصوصیات این نقاشی ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- با توجه به آنکه نقوش چندین بار در یک محل و بر روی نقوش قبلی کار شده می توان نتیجه گرفت علاوه بر اینکه احتمالا چندین نسل در یک منطقه زندگی کرده اند، آن مکان از نوعی حالت تقدس برخوردار بوده است.
- با توجه به مورد بالا نقوش فاقد کمپوزیسیون هستند.
- نقوش در دهانه غار کار نشده بلکه در نقاطی دور از دسترس و صعب العبور و در اعماق غارها کار شده اند به همین دلیل آن مناطق فاقد نور طبیعی هستند و محتملا بشر برای اجرای نقاشی هایش از پیه سوزهای اولیه استفاده می کرده است. همین امر موجب تقویت نظریه جادویی و آیینی بودن این نقوش گردیده است.
- هنرمند دوران پیشاتاریخی برای تولید اثر رنگی از دوده زغال یا گرد استخوان سوکه با پیه و یا آب مخلوط شده استفاده کرده است و برای قلمو نیز احتمالا از نی و موهای زبر جانوران چیزی شبیه قلمو ساخته است.
- وجود نوعی پرسپکتیو حسی و نزدیک بودن تصاویر به قطع طبیعی ، شیوه این نقاشی ها را ناتورالیسم ( طبیعت گرایی) کرده است.
- در برخی تصاویر اثر تیرهای پرتاب شده به سنگ دیده می شود به همین دلیل محققین معتقدند این تصاویر برای بالا بردن روحیه شکارچیان قبیله و به منظور تسلط بر روح حیوانت کشیده شده اند.
قلعه شمیران قزوین
قلعه شمیران که شاید معروفیت جهانیش از منطقه شمیران تهران بسیار بیشتر است ، از جمله قلاع های باقی مانده در ایران است که پیشینه تاریخی آن به دوران قبل اسلام باز می گردد.
قلعه شمیران قزوین
سرزمین ایران در گذشته ، به علت وضعیت جغرافیایی خاص که بین دو جلگه آباد بین النهرین و پنجاب سند در کشور هند قرار گرفته ، کشور رابطی بوده است که اقوام و طوایف مختلف برای دسترسی به غرب و شرق مجبور بودند از آن عبور کنند و در نتیجه همواره مورد توجه و تهاجم به ویژه از طرف شرق و شمال شرق بوده است.
زندگی در چنین منطقه نا امنی ایرانیان را به ساختن ارگ،قلعه،برج و بارو مجبور کرد.
قلعه یا دژ شمیران واقع در قزوین، درکنار دریاچه سپیدرود و بالای تپهای مرتفع و سنگی که رود قزل اوزن از جنوب آن میگذرد قرار دارد
این قلعه، از قلعههای پر اهمیت و معتبر ایران است و در بین اهالی منطقه به نام های شیمران و سمیران معروف است، ولی در متون تاریخی به نام های سمیران، شمیران، سمیرم، شمع ایران، کنگریان، سمیویروم و سالاریه نام برده شده است.
پیشینه این قلعه را به دوران قبل از اسلام نسبت میدهند و در طول سالهای سده چهارم هجری تختگاه کنگریان- آل مسافر- بوده است.
طرح کلی بنای قلعه به شکل مستطیل و ارتفاع برجها و دیوار نزدیک به 15 متر است که تمامی آن را با کمک سنگهای لاشه و ملاط گچ به ضخامت 8 پا ساختهاند و در فاصلههای 1 متری کلافی چوبی در دل دیوار به کار برده اند که علاوه بر استحکام و همبستگی اجزا، نظمی منطقی به بنا بخشیده و از دور به صورت یک رج سنگ خودنمایی میکند.
در دیوار شمالی قلعه 2 برج وجود دارد که در قسمت بالا دارای پنجرههای بلند مستطیلی شکل با قوس نیزهدار هستند که بیشتر برای نگهبانی پایین قلعه از آنها استفاده میشده است.
طرز ساختمان دیواره غربی قلعه با جانب شرقی تفاوت دارد و به جای برجهای مدور، دیواری صاف ساختهاند که نمای خارجی ساختمانهای این بخش قلعه به شمار میرود و به تمامی از ملاط گچ پوشش یافته و به خوبی حفظ شده است.
قسمت جنوبی دژ نیز دیواری صاف دارد که به خاطر رود قزل اوزن از امنیت بیشتری برخوردار بوده و نیازی به استحکامات دفاعی بیشتر احساس نمیشده است.
دژ شمیران نزدیک به دو قرن جزو قلعه های اسماعیلیان بوده و پس از هجوم هلاکو تا پایان دوره صفوی نیز در کشمکشهای سیاسی اهمیتی بسزا داشته است.
نام شمیران بارها در متون آمده است. شمیران مرکز طارم بود و قلعه درکنارشهر قرار داشت. دیواری گرد شهر و قناتی در میان قلعه تا کنار رودخانه وجود داشت که از آن جا آب برمی داشتند.
شمیران مرکز طارم بود و قلعه درکنارشهر قرار داشت. دیواری گرد شهر و قناتی در میان قلعه تا کنار رودخانه وجود داشت که از آن جا آب برمی داشتند.
ناصرخسرو قبادیانی در سفرنامه خود راجع به این قلعه مى نویسد: «به کنار شهر، قلعه اى بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد آن کشیده و کاریزى به میان قلعه فرو برده تا کنار رودخانه، که از آنجا آب برآورند و به قلعه برند. هزار مرد از مهتر زادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسى بیراهى و سرکشى نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه هاى بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنى تمام باشد چنان که در ولایت او کسى نتواند که از کسى چیزى ستاند و مردمان که در ولایت وى به مسجد آدینه روند همگى کفش ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس کفش آن کسان را نبرد.»
ابودلف ینبوعى جهانگرد عرب هم که در سال 331 هجرى قمرى از قلعه شمیران دیدن کرد، در این باره مى نویسد: «به دژى از سرزمین دیلمان موسوم به سمیران رسیدم، ابنیه و عماراتى را که در این دژ دیدم تاکنون در هیچ یک از مراکز حکومت و سلطنت ملوک ندیدم. در این قلعه دو هزار و هشتصد و پنجاه و اند خانه کوچک و بزرگ بود، صاحب دژ محمدبن مسافر بود و هر وقت اثرى ظریف و یا کار هنرى دقیقى مى دید، از سازنده آن خبر مى گرفت و نشان او را مى جست تا مى یافت، مال فراوانى براى او مى فرستاد و او را به محل خود دعوت مى کرد و متعهد مى شد در صورت آمدن چندین برابر آن مال را بدو بدهد. هنگامى که هنرمند به خدمت او را مى رفت، او را در دژ مى نشاند و نمى گذاشت باقى عمر از آنجا بیرون رود، روستازادگان را نیز در دژ مى نشاند و به آموختن هنر و صنعت وامى داشت.»
این قلعه در نزدیکی روستای بهرام آباد از توابع طارم قرار دارد. برای رفتن به سوی قلعه می باید از روی سد سفید رود عبور کرد.
طول جاده ماشین رو از سد تا بهرام آباد 18 کیلومتر است و بعد می باید مسافتی در حدود 3 کیلومتر را به سمت جنوب با پای پیاده طی کرد تا به قلعه رسید.