تاریخ هنر
هنر در ایران ماقبل تاریخ
سرزمین فلات ایران از کهن ترین سرزمین هایی است که انسان های نخستین در آن ساکن شدند و به تولید آثار گوناگون هنری در دل کوهها و کنار رودها پرداختند.
هنر در ایران ماقبل تاریخ
هدف تاریخ هنر عبارت است از شناخت و ارزیابى هنر از هر زمان و مکانى که آمده باشد. هنر و تاریخ تنها در عرصهء فرهنگ اینچنین در کنار هم قرار مىگیرند. هر اثر هنرى رویدادى است پایدار؛ این اثر متعلق به هر دورهاى که باشد، تا مدتهاى مدید پس از روزگار خویش باقى مىماند و به حیاتش ادامه مىدهد. اثر هنرى همزمان یک شىء و یک رویداد تاریخى به شمار مىآید.
قدمت تمدن و فرهنگ در خطّهء فلات ایران به چند هزار سال قبل از ورود آریائىها باز مىگردد. اقوام آریایی، احتمالاً از اوایل هزارهء اول ق.م در فلات ایران ساکن شده و نام خود را بر آن نهادند. واژه ایران مشتق از صورت قدیمى آریانا، یعنى سرزمین آریایىهاست. بنابراین تاریخ هنر ایران، آثار متنوعى را از دورانهاى ماقبل تاریخ تا سدههاى اخیر در محدودهء این سرزمین وسیع در بر مىگیرد. هنر ایرانى داراى ویژگىهاى ماندگارى است که آنرا از سایر هنرهاى جهان متمایز و مشخص مىسازد.
بررسى و تشخیص عمیقترین ریشههاى هنر ایرانى براساس یافتههاى باستانشناسان بهطور کامل امکانپذیر نیست.
ساکنین فلات ایران از عصر پالئولیتیک (پارینهسنگی) تا عصر نئولیتیک (نوسنگی) در کوهستانهاى محیط بر این فلات زندگى مىکردند و آثارى از فرهنگ بروى خود به جا گذاشتند. بعدها که درهها شروع به خشک شدن نمودند، آنها به غارها مهاجرت کردند. طى حفریاتى که در ناحیهء کرمانشاه انجام شد و کاوشهاى غار بیستون، ابزارهایى همراه بقایاى استخوانهاى انسان در لایههاى غار کشف شد. در خلال دوران غارنشینی، انسان بیستون در ساخت ابزار و آلات دقیقتر شد. این وسایل با آنچه در سوریه و شمال عراق ساخته مىشد قابل مقایسه است.
تصاویر منقوش بر صخره در غارهاى لرستان از قدیمترین آثار مکشوفه در فلات ایران بهشمار مىآید؛ موضوع این تصاویر جانوران بههمراه آدمیان است که با رنگهاى زرد، سیاه و قرمز کار شده است. قدمت این آثار را حدود پانزده هزار سال ق.م تخمین زدهاند که تقریباً مقارن با تصاویر غار لاسکو در فرانسه مىباشد.
قدمت تمدن و فرهنگ در خطّهء فلات ایران به چند هزار سال قبل از ورود آریائىها باز مىگردد. اقوام آریایی، احتمالاً از اوایل هزارهء اول ق.م در فلات ایران ساکن شده و نام خود را بر آن نهادند. واژه ایران مشتق از صورت قدیمى آریانا، یعنى سرزمین آریایىهاست. بنابراین تاریخ هنر ایران، آثار متنوعى را از دورانهاى ماقبل تاریخ تا سدههاى اخیر در محدودهء این سرزمین وسیع در بر مىگیرد. هنر ایرانى داراى ویژگىهاى ماندگارى است که آنرا از سایر هنرهاى جهان متمایز و مشخص مىسازد.
صاحبان این آثار از طریق شکار دستهجمعی، صید ماهى و جمعآورى ریشه و برگ گیاهان غذاى خود را بهدست مىآوردند.
موضوعات مورد علاقهء هنرمند پیش از تاریخ عموماً نقوش حیوانات محل زندگیش بوده است که علاوه بر جنبهء تزئینی، بیانى براى بیمها، امیدها و علائمى براى استعانت از قواى طبیعت درم مبارزهء دائمى حیات بهشمار مىآید.
از دورهء پارینهسنگى نجد در ایران، در کاوش غارى در تنگ پَبده (کوههاى بختیارى شمال شرقى شوشتر) ابزارها و سلاحهایى از سنگ ناصاف (چکش سنگی، پیکان و تیغه تبرسنگی) بهدست آمده است.
دورهء نوسنگى در ایران از میانهء هزارهء هفتم ق.م آغاز مىشود و آثار برجاى مانده از آن عمدتاً ابزارهایى از سنگ صیقل خوردهاند.
کشاورزى و اهلى کردن حیوانات احتمالاً از حدود هزارهء ششم ق.م در ایران آغاز شده است. دربارهء این دوران کهن، یافتهها و مدارک موجود، ناکافى بهنظر مىرسد.
هنر در ایران ماقبل تاریخ
در سدههاى نخستین هزارهء چهارم ق.م تزئینات واقعگرایانه جایگزین اشکال ساده و نامنظم برروى سفالینهها شدند. انسان با کمک ابزارهاى بهتر جامهایى به رنگ سرخ تولید کرد و تصاویرى از حیوانات را با خطوط سیاهرنگ بر آن نقش نمود. بهطورکلى در هزارهء چهارم قبل از میلاد شکل ظروف پیچیدهتر شدند. با کمک چرخ، سفالینهها بهتر و ظریفتر ساخته شدند و ظروف سفالین به دلیل ساخته شدن کورهها رنگهاى متنوعى به خود گرفتند. گرایش به سادهگرایی، برجسته نمایى یکى از ویژگىها و ترکیبگرایى بیشتر شد.
در اواخر هزارهء چهارم ق.م قومى به نام عیلامیان، تمدن عیلام را در جنوب غربى ایران، شامل خوزستان و قسمتى از فارس کنونى و نیز بخش جنوبى زمینهاى پَست دجله و فرات بنیاد نهادند که پایتختشان شهر شوش بود. سفالینههاى نخودى رنگ مکشوف در کاوشهاى شوش که به زیبایى و ظرافت مشهورند، نمایانگر صنعت پیشرفتهء سفالگرى آن ساماناند. عیلامیان ابتدا خط تصویرى و سپس نوعى خط میخى به کار مىبردند و همواره با سومرىها و بابلىهاى ارتباط داشتند. بهنظر مىرسد که تمدن عیلامى از نظر زبان و دیگر جنبههاى فرهنگ ویژگىهاى مستقل داشته است. زیگورات چغازنبیل واقع در نزدیکى شوش به معابد برج مانند بینالنهرین شبیه است. حجارى نقوش برجسته، فلزکارى و آجرهاى لعابدار منقوش در عیلام رایج بود. همچنین عیلامیان در زمینهء بافندگى و قلابدوزى پیشرفته بودند.
از همان میانهء هزارهء پنجم ق.م در بخشهاى مرکزى و شمال شرقى ایران، تمدنهایى چون تپه سیلک [کاشان] و تپه حصار [دامغان] شکل گرفتند.
قلعه بسطام در آذربایجان غربی
دژ یا قلعه بسطام واقع در آذربایجان غربی و در نزدیکی شهرستان خوی از کهن ترین آثار بجای مانده از تمدن اورارتوها در ایران زمین می باشد.
قلعه بسطام در آذربایجان غربی
روستای بسطام از توابع شهر قره ضیاءالدین بخش چایپاره در شهرستان خوی، با مختصات جغرافیایی 44 درجه و 57 دقیقه طول شرقی و 38 درجه و 53 دقیقه عرض شمالی، در 60 کیلومتری شهر خوی واقع شده است.
این روستا از شمال غربی به روستای گوزدگن و قلعه بسطام، از جنوب به رودخانه آق چای، از غرب به اراضی شوریک و از شرق به اراضی چوبراق محدود میشود. ارتفاع این روستا از سطح دریا 1150 متر است. آب و هوای بسطام در تابستان معتدل و در زمستان سرد است.
دژ یا قلعه بسطام بر روی كوهی در كنار روستای دور افتاده بسطام در 44 کیلومتری غرب بخش قره ضیاء الدین از توابع شهرستان خوی در استان آذربایجان غربی قرار دارد و بر روی كوه قلعه ای از زمان اورارتوییان به یادگار مانده است. این قلعه در دوره های بعدی تاریخی نیز مورد استفاده قرار گرفته است .
قدمت این دژ که در منطقهای به وسعت 32 هکتار واقع شده، بر اساس کتیبهای که از رؤسا دوم یکی از پادشاهان اورارتویی کشف شده، به سالهای 645 و 685 قبل از میلاد میرسد.این كتیبه بر سنگی به وزن 110 كیلوگرم در 16خط موازی نوشته شده است . شهر روسا توسط آشوریان مورد حمله قرار گرفت و اكنون از عظمت آن فقط روستایی به نام بسطام باقی مانده است . كتیبه نیز اكنون در شهر ماكو نگه داری میشود.
این قلعه با سلطه قوم ماد بر این منطقه به صورت متروک ماند و فقط در دوران قرون وسطی (همزمان با دوره مغول) توسط گروهی از مسیحیان مورد سکونت قرار گرفت که از آنها نقش صلیبهایی روی صخرهها نمایان است. این قلعه طی اعصار بعدی از جمله در دوران سلجوقی و صفوی نیز مورد استفاده بوده است.
بر اساس شرایط تاریخی مادها باشكست دادن آشوریها و فتح نینوا قدرت مطلق را در منطقه بدست گرفته و اورارتوها هم به تدریج به مركز حكومت خودشان كه اطراف دریاچه وان در تركیه فعلی بود عقب نشینی كردند و بالاخره برای همیشه از صحنه تاریخ ناپدید شدند. در حال حاضر در این روستا زندگی مردمان روستایی در جریان است. مردم روستا به زبان آذری سخن میگویند. مسلمان و پیرو مذهب شیعه جعفری هستند.
قلعه بسطام یکی از بزرگ ترین محوطه های باستانی اوراتوبی جهان به شمار می رود و از نظر وسعت، سومین محوطه اوراتوبی شناخته شده در دنیا است.
قدمت این دژ که در منطقهای به وسعت 32 هکتار واقع شده، بر اساس کتیبهای که از رؤسا دوم یکی از پادشاهان اورارتویی کشف شده، به سالهای 645 و 685 قبل از میلاد میرسد.این كتیبه بر سنگی به وزن 110 كیلوگرم در 16خط موازی نوشته شده است . شهر روسا توسط آشوریان مورد حمله قرار گرفت و اكنون از عظمت آن فقط روستایی به نام بسطام باقی مانده است . كتیبه نیز اكنون در شهر ماكو نگه داری میشود.
این قلعه در ضلع جنوبی روستا، بر بالای کوهی مشرف به دشت و دره بسطام بنا گردیده است. قلعه بسطام از سه قسمت پایین قلعه (دروازههای محل استقرار سربازان و اصطبل اسبها)، میان قلعه (معبد خدای خدایان اورارتو و یکی از انبارهای بزرگ آذوقه) و بالا قلعه شامل ارگ و کاخ پادشاهی، تشکیل شده است. این روستا توسط دکتر کلاوس آلمانی مورد کاوش باستانشناسی قرار گرفته و آثار مکشوفة آن، در موزه ملی ایران نگهداری میشود.
آثار دوره اورارتویی شامل ساختمان شرقی: محله مسکونی، قلعه، آثار پشت دژ و کانال آبرسانی است. کاوشهای باستانی نشان میدهد که این قلعه طی 50 سال و در 3 مرحله ساخته شده و دارای معبد، بازار و مقر حکومتی، برج، بارو، دروازه و راههای مخفی ویژهای است.
قلعه دارای دیوارهای مستحکم سنگی است که روی صخرهای بلند مشرف به درهای بزرگ قرار دارد. سه اشکوب (طبق) با کارکردهای مختلف این قلعه عبارتند از:
· اشکوب تحتانی مشتمل بر دروازه، مهمانسرا، اصطبل و قرارگاه سربازان
· اشکوب میانی که معبدی است با اتاقهای متعدد
· اشکوب فوقانی که اوج هنر معماری اورارتویی است و دارای سکونتگاه، مقر فرماندهی و راههای خروجی به بیرون از قلعه میباشد
این قلعه دارای 3 بخش عمده شامل ساختمان شرقی، محوطه مسکونی (که افسران و کارمندان عالیرتبه با خانوادههایشان در آنجا زندگی میکردند) و خود قلعه میباشد. ساختمان شرقی دارای یک دیوار سراسری پشت بندان است و محوطه حدود دو هکتار را در بر میگیرد.
بر اساس آثار اورارتویی دژ بسطام شامل یک پائین قلعه، یک میان قلعه که معبد خدایان اورارتو و یکی از انبارهای بزرگ آذوقه در آنجا قرار داشته است و یک بالا قلعه است.
بالا قلعه در بلندترین نقطه دژ قرار دارد و احتمالا کاخ حاکم در آنجا بوده است.
مجسمه های نوک بر هوا!
چنگیز شهوق در سال 1312 باکو (قفقاز) به دنیا آمد.این پیکرتراش، سفالگر و نقاش، فارغالتحصیل مدرسه هنرهاى زیباى تهران بود.
چنگیز شهوق و مجسمه های نوک بر هوا!
او که از پیشگامان هنر نوگرای ایران محسوب میشود، یک سال پس از ورود به دانشگاه، از مجسمههای سفالی و سرامیک خود نمایشگاهی برگزار کرد؛ یعنی در 1336 گالری "استتیک" نمایشی از آثار او را گذاشت.
در همین سال با همکاری چند هنرمند نوگرا پایههای ذهنیت ایجاد اولین بیینال تهران را در محفلی دوستانه پی ریخت.
یک سال پس از نخستین نمایش آثارش، به طور جدی رو به مجسمهسازی آورد.
مجسمههای او باور رایج را از مجسمه پس میزد. یک نوع ترکیب تصویر (کمپوزیسیون) ایجاد میکرد و معنا را به نفع عنصر خلاقیت، از تصور بیننده میگرفت.
دو سال مانده به آغاز دهه 1340، کارمند هنرهای زیبای کشور شد.
او در برپایی دومین نمایشگاه پیکرتراشی (به همت هنرهای زیبا) سهم زیادی دارد.
در بیینال پاریس نیز در کنار سپهری، اویسی، ملکونیان و سلحشور افتخار میآفریند. یک سال مانده به آغاز دهه 40، برنده جایزه نقدی بیینال دوم میشود.
شهوق در بهمن 1340، به همت اداره روابط بینالملل و انتشارات هنرهای زیبای کشور، نمایشگاهی برپا میکند از نمونههایی چند از نقاشیها و پیکرهسازیهای دانشآموزان دبیرستان "ایران فردا".
خود او مجسمهای از سیم و فلز را به نمایش میگذارد که بیتأثیر از آثار "گونزالز" نیست.
در همین ایام تعداد زیادی کمپوزیسیونهای رنگ روغن را در تالار رضا عباسی به نمایش میگذارد.
بیینال چهارم، اوج آثار او را نمایش میدهد. حضور دو داور ایتالیایی، دکتر پالما بوکارلی (رئیس موزه هنر مدرن رم) و پرفسور جولیو کارلو آرگان (استاد تاریخ هنر دانشگاه رم) در بیینال منجر به برنده شدن بورسیه به مدت سه ماه سفر به ایتالیا برای شهوق میشود.
بیینال چهارم، اوج آثار او را نمایش میدهد. حضور دو داور ایتالیایی، دکتر پالما بوکارلی (رئیس موزه هنر مدرن رم) و پرفسور جولیو کارلو آرگان (استاد تاریخ هنر دانشگاه رم) در بیینال منجر به برنده شدن بورسیه به مدت سه ماه سفر به ایتالیا برای شهوق میشود
در1348 به فرانسه سفر میکند و در "خانه هنرهای پاریس" حضور مییابد. از تأثیرات برانکوزی خارج می شود (او شیفته پرنده در فضای برانکوزی بود).
صیقل مجسمههای شهوق و نوکهای در هوای مجسمههایش برانکوزی را به یاد میآورد. خشونت رنگهای تابلوهای او مثالزدنی است.
نتایج بسیاری از فعالیتهای انجامشده، هیچ گاه شهوق را راضی نمیکرد. تنها تلاشی که شاید در این زمینه رضایت قلبی او را به همراه داشت، نصب مجسمههای پارک ملت بود، هرچند پس از گذشت سالها، آبستره خود را که در آن تعصب ویژهای داشت، کنار گذاشت.
چنگیز شهوق و مجسمه های نوک بر هوا!
اما این را پرداخت هزینهای میدانست که باید در راه احیای مجسمهسازی میپرداخت.
این پروژه با پیشنهاد کامران کاتوزیان به شهرداری منطقه 3 تهران آغاز شد و چنگیز شهوق، علی مددی، حمید شانس، هوشنگ قراقوزلو و عباس مشهدیزاده، مجسمهسازانی بودند که در این پروژه شرکت داشتند. به باور بسیاری از هنرمندان، استقبال مردم از این حرکت جمعی، گام مؤثری در جهت تثبیت وضعیت مجسمهسازی در ایران محسوب میشود.
دلمشغولی دیگر شهوق، تدریس و انتقال تجربیاتش به هنرمندان جوان بود.
او همیشه از کمکاری و کمتحرکی دانشجویان خود گله میکرد و معتقد بود: اگر تنها یک نفر از بین شاگردانش تحت تأثیر وی، به هنرمندی قابل تبدیل شود، همه رسالت خود را به عنوان یک استاد، به انجام رسانده است.
شهوق در زمینه تدریس به شدت مخالف انتقال شخصیت کاری استاد به شاگرد بود و به همین دلیل کلاسهای نقاشیدیواریاش را به دیگر کلاسها ترجیح میداد؛ چون در کلاسهای نقاشی دیواری، میتوانست تجربیات خود را درباره نقش مواد مختلف در خلق آثار هنری منتقل کند.
آثار وى در نمایشگاههاى داخلى و خارجى بسیاری در معرض دید عموم قرار گرفته اند و جوایزى را نصیب خود کرده اند.
این مجسمهساز، مؤسس اولین نگارخانه در تاریخ هنر ایران بود.
دگردیسی مدرن مجسمهسازی
هنر مجسمه سازی در دوران مدرن با تغییر رویکر انسان و اندیشه و فلسفه او دستخوش تغییراتی بنیادی شد. مهمترین رهاورد این تغییرات توجه به خود مجسمه به عنوان اثر هنری بود نه شی ئی برای بیان آؤمان و یا شخصیتی تاریخی و اساطیری.
دگرديسي مدرن مجسمهسازي
یوهان گات فراید ون (Johann Gott Fried Von Herder) فیلسوف و منتقد آلمانی قرن نوزدهم، تعریفی از بنا نهاد كه در پایان قرن هنوز معتبر بود، او نقاشی را مصداقی از رویای تصویرسازی و مجسمه را واقعیتی ناگوار توصیف كرد.
جوزف بویس (Joseph Beuys) با معرفی مجسمه به عنوان یك اندیشه، به واقع هنر سه بعدی را در انعكاسی روشنفركانه با رویا، مرتبط ساخت. در صده نوزدهم مفهوم اصلی مجسمهسازی بار دیگر به صورتی عمیق مورد بررسی و بازبینی قرار گرفت و چنان تحلیل و تعریف شد كه تا پیش از آب بیسابقه بود. صدهای كه در آن نقاشی علیرغم جهتگیریهای تازه، هنوز نقاشی باقیمانده بود. در همین دوران تمایزات كلاسیك بین تراشیدههای سنگی و چوبی مجسمهوار و شكلپذیری اشیای بیتركیب، تا آنجا محو و مبهم شد كه این تمایزات خود محلی برای سوال شدند. در واقع هیچ چیز دیگری غیر از خود بحران هویت به صورت قاعده اصلی كار مجسمه، در پیش مفهوم خارجی اثر نهادینه نشد.
بگذارید نمودار مسیر دایره پایان ناپذیری را از حجم به فضا، به شی، به موقعیت، به مفهوم و بازگشت به آغاز ترسیم كنیم. از قطعه سنگ باستانی تا آن چه خولیو گنزالس (Jolio Gonzalez) «پیوند حجم و فضا» مینامد.
همانگونه كه مجسمهسازان، زمانی علاقمند به غلاف شمشیر مجسمه آزادی در جزیره بدلوز (Bedloes Island) بودند، تدریجاً توجهشان به برج ایفل، ساختار اسكلت بندی فلزی آن و در نهایت به خود جزیره بدلوز سمت و سو گرفت!
به بیانی دیگر، این مثل نمایانگر یك جهش از پوسته بیرونی به ساختار درونی تا موقعیت مكانی اثر میباشد.
اولین و مهمترین ركن توسعه هنر مجسمهسازی در این دوره، توجه بیش از حد به مجسمهسازی بود. قبل از پیشرفت محسوس هنر دهه 1960، توسعه این روند در سالهای 1906 تا 1916 در اذهان تعدادی هنرمندان انقلابی، به عنوان یك درون پاشی صورت گرفت. اگر چه وقفههای مهمی در طول این دوران وجود داشت ولی در همین زمان بود كه الگوهای بنیادین پایگذاری شد. با توجه به این میتوان دیدگاهی را به كار گیریم كه با بررسیهای خطی سابق مجسمهسازی مدرن متفاوت است.
در نهایت هر نسلی گذشته را دوباره ابداع میكند و تاریخ خود را مینویسد باستثنای مطالعه سایر تاریخ نگاریها كه قبل از تغیرات بنیادی دهه شصت منتشر شده بودند.
كرلاگیدیون ولكر (Carola Giedon Weleker)، میشل سوفر (Michel Seuphor)،ادوارد ترایر (Eduard Trier) و الریچ گرتز (Ulrich Gretz) مجسمهسازی قرن بیستم را در امتداد دو جاده دیدند كه هر روز فاصلهشان از هم بیشتر میشود.
اولین و مهمترین ركن توسعه هنر مجسمهسازی در این دوره، توجه بیش از حد به مجسمهسازی بود. قبل از پیشرفت محسوس هنر دهه 1960، توسعه این روند در سالهای 1906 تا 1916 در اذهان تعدادی هنرمندان انقلابی، به عنوان یك درون پاشی صورت گرفت. اگر چه وقفههای مهمی در طول این دوران وجود داشت ولی در همین زمان بود كه الگوهای بنیادین پایگذاری شد
آثار اگوست رودن (Auguste Rodin) و اریسیتد ملول (Aristide Maillol) دو در دروازهای بودند كه بعد از آن این دو جاده از هم دور میشوند. رودن فرمها را در فضا ذوب كرده،درهم یكی میكرد، بهم پیوند میداد و با نور سطح آنها را شیاردار جلوه میداد. در حالی كه حجمهای فشرده و فرمهای گرد ملول به هم پیوستگی فرمها را از لحاظ تكنیك مستحكم میكرد. از اینجا مسیر از یك طرف به سوی بكارگیری شفاف و لحاظ تكنیك مستحكم میكرد. از اینجا مسیر از یك طرف به سوی بكارگیری شفاف و تحلیلی فضا و از طرف دیگر به سمت یك حجم فشرده بسته میرود.
اكنون نامهای نوام گابو (Naum Gabo) و كنستانتین برانكوزی (Constantion Brancuzi) به ذهن میآید. بگذارید به جای بررسی این دو مسیر توسعه، تاریخ مجسمهسازی قرن بیستم را در پرتو این دو مرحله پرثمر مدنظر بگیریم.
رودن، كه آثار پخته و به كمال رسیدهاش در تمامی قلمرو دوره اول به چشم میخورد، مركز شروع مجسمهسازی مدرن قلمداد میشود. او یك عنصر متمركز را برگرفته از قرمهای برجسته، فارغ از قید و بند شكلپذیری مجسمهوار را كه در تضاد با فرمهای فشرده و متراكم و حجمهای قالب گونه بوده در سال 1907 معرفی میكند. این معرفی باعث آگاهسازی هنرمندان دوره بعدی مانند آندره درین (Andre Derain)، برانكوزی و پیكاسو (Picasso) شد، در تلاش جهت خلق دوباره مجسمه بیرون از چهارچوب اولیه مواد. اما دو سال بعد اثر سرزن پیكاسو و سریهای مایتس شامل نیمتنههای ژانت (Jeannette busts) كه در واقع آنها در این آثار خود، سطوح شیاردار رودن را اختیار كرده است، خلق شد.
دگرديسي مدرن مجسمهسازي
بنابراین هم ضدیت و هم تقلید از آثار و همه جا حاضر رودن، به توسعه مجسمهسازی مدرن منجر شد. چنانچه از این منظر موضوع را مورد بررسی قرار دهیم آثار ملول (Maillol) در جایگاه دومی نسبت به رودن قرار میگیرد، در حالیكه میراث هنری رودن از صعود تجربیات پیچیده و تجربی آوان گارد (Avant-garde) ابراز میشود. آیا تاریخ مجسمهسازی و هنر به طور كلی، انعكاسی از تاریخ سیاسی و اجتماعی است؟
آیا جنگهای جهانی، ركوردهای اقتصادی، سقوط امپراطوریها و صعود ملتها در هنر قرن بیستم منعكس شدهاند؟
همانطور كه برای تئوریهای ماركسیستی دستهبندی طبقات اجتماعی توجه را جلب میكند آیا هنر در این میان، بیانی از روابط اجتماعی و تاریخی است؟ یا هنر در پوسته خود با تمامی وابستگیهایش به شرح زندگی، آشفتگیها و اغتشاشاتی كه میتواند پیش آید در راه و خط خود پیش میرود و توسعه مییابد؟
هدف این متن جدای از شرح معمول و عمومی تاریخ و فرهنگ مجسمهسازی است. هدف جداسازی مجسمهسازی از مباحث وسیعتر معاصر آن است. اما این بدان معنی نیست كه به آن ارزش بیش از حدی داده شود. تلاش بر این بوده كه به مجسمهسازی به عنوان یك مفهوم و بیان مستقل از دورهای كه در آن خلق شده نگاه شود. زمانیكه مجسمه به تناقضهای زمان خود صورت خارجی میبخشد، نمایانگر وقفهها و امیدهای دوره خودش میشود.
در جائیكه مفهوم معاصر به طور خاص، مربوط به اثر باشد و یا توضیح مضاعفی برای درك بهتر مجسمه مورد نیاز باشد، ارائه خواهد شد.
تاریخچه نمایش در ایران
هنر نمایش در ایران زمین همواره مهجور بوده است. این مقاله به سیر تاریخی تحولات این هنر می پردازد.
تاریخچه نمایش در ایران
در نخستین قرنهاى تاریخ پیش از اسلام، نظم و اساس و شهرها و قوانین و تشکیلات و دین آنطور که لازمهء استبداد بود، بوجود آمد. این نظام مستبد تا رسیدن اسلام کم و بیش برجاى ماند. ثروتى که از نقاط مختلف دنیاى آن روز بهعنوان باج مىرسید، صرف تجمل و تزیین کاخ شاهان و اطرافیان آنها مىشد. همه امتیازات در دست طبقات حاکم بود.
مثل اثرات، موبدان و سپاهیان. دانش در انحصار موبدان بود و عامه به آن دسترسى نداشتند تا مبادا از آن بىنیاز شوند و هنرمندان، صنعتگران دست چندمى بودند که پیکر افتخارات را با خرده زیورهاى تازه مىآراستند. خط ثابت و مدوّنى وجود نداشت و نویسندگى کارى عامى و پَست بود. حتى اوستا سینه به سینه نقل مىشد تا قرنها بعد ثبت شود. فرصت پیشرفت براى استعدادها وجود نداشت. همه چیز انتسابى بود و هرکس براساس اصل و نسبش خوشبخت و یا شوربخت مىشد. حکومت در حالِ جنگ تنها پرورش تن و بازىهاى پهلوانى را تشویق مىکرد و نه نمایش و پرورش روح و فکر را. روزگارى حکومت به تقلید از ظواهر یونانى پرداخت، ولى اجازه نداد از آزاداندیشىهاى آن فرهنگ چیزى در سطوح پایین جامعه نفوذ کند. نه تنها در این دوره، بلکه در تمام تاریخ ایران ممنوعیت تنها براى مردم بود. مثلاً هنگامىکه در آخرین قرنهاى پیش از اسلام، موسیقى در دربار رواج داشت، بیرون از دربار مخترع ساز قانون از ترس مجازات خود را مخفى مىکرد. در همین قرنهاى آخر بود که براى مدتى نویسندگى و ثبت و تدوین برخى آثار باستانى حمایت شد و گروههاى نوازنده و رامشگر و بازیگر کولى از هند وارد شدند و مجالس و خلوتهاى اُنس شاهان را با هنر خود آراستند. براساس روایتى تعدادى از آنها به میان مردم فرستاده شدند تا آنها را سرگرم کنند و در همین عصر است که مَزدَک سر بر مىدارد که زن و مال و امتیازات زیستن آزاد باید از آن همه باشد و فاصلهها برداشته شود. جماعت محروم دور او جمع شدند و عدهء زیادى فریب و نیرنگ خوردند. در آخرین سالهاى این دوره پایههاى پوسیدهء کاخها در حال فرو ریختن بودند و مردم دروازه به رویِ علمدارانِ اسلام گشودند.
اسلام در آغاز، تحولهایى عمیق در روابط اجتماعى ایران بوجود آورد: طبقات بستهء گذشته را در هم شکست؛ اشرافیت را منحل کرد. طبقات پایین را از زندگى بردهوار رهایى داد و با ایجاد زبانى مشترک، مبادلات فرهنگى را در بخش بزرگى از سه قارهء بین اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس ممکن ساخت. تجارت میان ملتهاى مسلمان در سه قاره گسترش یافت و آمد و رفت کشتىها میان دریاى چین و دریاى هند و دریاى روم صورت پذیرفت و کاروانها ثروت و فرهنگ مبادله کردند و ایران از مهمترین گذرگاههاى این آمد و شدها بود. اما دین در دست حکومتها قابلت تغییرپذیرى داشت. باز روان خان خانى برجا بود و طبقات استثمارگر حاکمیت خود را داشتند. و در اینجا بود که عرفان پدیدار شد و مذهب را براى بشر کافى ندید و چون همهء امکانات در اختیار طبقهء مرفه و ثروتمند بود، بىنیازى از همهء اینها را تبلیغ کرد. دینآوران هنرها را ممنوع کردند. موسیقى و آواز طربانگیز منع شد، مگر قرائت قرآن. اینگونه شد که نقّالى حالت آوازى خود را از دست داد و همراهى ساز را ترک کرد. رقص طرد شد. شبیهسازى و نقاشى حرام شد. شعر از آنجائىکه در آغاز در مدح مستبدان و یا ستایش پیامبران گفته مىشد، آزاد ماند و علوم ادبى کمکم ریشه دوانید. جنبههاى نظرى موسیقى خود را پشت علوم وسیع شرعى پنهان ساخت و جنبهء عملى آن بهصورت اذان و قرائت قرآن و نوحهگرى درآمد. اما هنرهاى جمعى مثل نمایش - اگر هم بود - از بین رفت؛ و یا شکل هیئتهاى مذهبى بهخود گرفت و یا بهصورت بازىهاى دستهجمعى دورهگرد سرگردان ماند و یا به شکل فردى درآمده و از بین رفت.
از زمانىکه شیعه مذهب رسمى حکومت ایران قرار گرفت، نوعى ثبات مذهبى و سیاسى پدید آمد. و وجه اشتراکى میان مرثیهخوانان ایجاد شد. و این آغاز دورهاى است که در ادامهء آن عوام نمایش مذهبى را رسمیت دادند و در کنار آن نمایش غیرمذهبى را دورادور همراه داشتند
از زمانىکه شیعه مذهب رسمى حکومت ایران قرار گرفت، نوعى ثبات مذهبى و سیاسى پدید آمد. و وجه اشتراکى میان مرثیهخوانان ایجاد شد. و این آغاز دورهاى است که در ادامهء آن عوام نمایش مذهبى را رسمیت دادند و در کنار آن نمایش غیرمذهبى را دورادور همراه داشتند. تعزیه که محصول یک نظام زمیندارى - ایلى بود و ریشه در دورههاى باستان و به سوگنشستنها داشت رایج شد. تعزیه از عزادارى آغاز مىکند و از درون یک اندیشهء مسلط مذهبى و از درون اندیشهء باطنگرایى شیعى بیرون مىجوشد، بازیگر تعزیه هم بازیگر است و هم راوى او متن را با حرکت مىخواند. همزمان نقش بازیگر، تماشاگر و راوى را دارد. او یک راویِ معتقد است. خودش را با بازى یکى نمىکند؛ زیرا نقش بسیار دور از دسترس او و تماشاگران است. در این شرایط، نویسنده هم دیگر معنى ندارد و نویسنده تنها یک تنظیمکنندهء ساده است. بازیگر در همان حال که یک نقش را بازى مىکند. براى همان نقش گریه مىکند و ناله سر مىدهد. بازیگر نقشِ ظالم هم براى مظلوم گریه مىکند.
در سرزمینهایى مثل کشور ایران تا زمانىکه مذهب قوىتر از دولت است مردم به حمایت از نمایش مذهبى مىپردازند و تا وقتى که استبداد حاکم است، نمایش غیرمذهبى را با تردید مىنگرند. سیاست، عرف و مذهب سه دیوار قطور را در برابر نمایشگر بالا مىبرند، و نمایشگر چه مىتواند بگوید که با این سه ربطى نداشته باشد و نمایشگر محکوم است و تماشاگر تشنه براى دریافت هنرى حقیقتپرداز و نقاد است. با این توضیحات در مجموع دلایلى که باعث کم رشدى نمایش در ایران شده است عبارتند از:
- وجود دینهاى یک خدایى که هیچیک نظر خوبى نسبت به نمایش نداشتهاند دینهاى یک خدایى نسبت به دینهاى چندخدایى مثل آنچه در هند و یونان وجود داشت، روحیهء نمایشپذیرى کمترى داشتهاند. در دینهاى چندخدایى اساطیر مذهبى که نمایش در آغاز از آنها مایه مىگیرد، همان قصههاى روابط خدایان با یکدیگر و خدایان با انسان است که تجسم مىیابد. در دینهاى یک خدایى که تصور شبیه براى خدا عین کفر است، براى پیدایش اساطیر مذهبى به گذشت زماین دراز احتیاج است مثل تکوین قصههاى فاجعهء کربلا.
- روحیهء نقادانه نمایش هنرى برا ى خودکامگان و حکومتهاى مستبد، تحملناپذیر بود و آنها تنها به جنبههاى مسخرگى و دلقکى آن تمایل داشتند.
- در دورانهایى که دانش و ادب بکار گرفته مىشد، ادیبان و دانشمندان تحت حمایت اشراف و دربار بودند. ولى نمایش کار ناپسندى بود و اگر هم وجود مىداشت کار مردمان عامى بود و علىالخصوص که از طرف مذهب و حامیان آن نیز بهخوبى یاد نمىشد.
- براى آنکه نمایش بین طبقات پایین نفود کند و پرورش یابد، مىبایست تا حدودى دربرگیرندهء تمایلات و آرزوهاى آنان باشد. اما حکومت اغلب امکان بروز این تمایلات را نمىداد و در نتیجه توده مردم هم استقبالى از نمایش نشان نمىدادند.
- تودهء مردم براى حمایت و تقویت نمایش نیاز به قدرت مالى داشتند. جامعه باید چنان مرفه باشد تا بتواند زندگى گروه دیگرى را که به خدمت تفننى مىپردازند تأمین کند. اما پراکندگى شهرها و روستاها و کمى درآمد مانع از این مىشد. چنانچه مىبینیم نمایشگران جز در مواردى اتفاقى از راه نمایش درآمد زندگى خود را تأمین نمىکردند و حرفهء دیگرى داشتند تا با درآمد مختصر آن امکان یک نمایش را ایجاد نمایندو نمایشها بهصورت رایگان عرضه مىشد و یا پرداخت پول از طرف تماشاچى الزامى نبوده است. در چنین جامعهاى امکان پرورش نمایشگران باقى نمىماند و تنها اشکال انفرادى و کمخرج نمایش امکان ادامهء حیات مىیابد.
- در ایران بىثباتى سیاسى و قطع مرتب تداوم فرهنگى بهدلیل یورشهاى مداوم هرگز فرصت کافى براى تکامل و تحول نمایش را باقى نگذاشته است. ضمن آنکه نماش عامیانه خود سیر تحول و تکامل کندى را مىگذراند.
اما آنچه مسلم است اینکه نمایش هرگز از دست عوام خارج نشد و در مرتبهء والایى قرار نگرفت. ثبت نشدن نمایشها خود دلیل این امر است و خود این ثبت نشدن نمایشها مانع از آگاهى صحیح، نسبت به کیفیت نمایشها مىشود و ما امروزه نمىدانیم که نمایش مثلاً هنگام حمله یونانیان یا اعراب در چه مرحلهاى بوده است. اطلاع ما بیشتر از سیر نمایش پس از حملهء مغول است که تا نیم قرن پیش راه تحول در مسیر نمایش غیرمذهبى را ادامه داد. اما با هجوم فرهنگ غرب این تکامل متوقف ماند و حرکتى تازه آغاز شد. حرکت بهسوى نوع تازهاى از تئاتر. تئاترى با مفاهیم اجتماعى - عینى و واقعگرا. در این فضاحت که تئاتر غیرسنتى ایران متولد مىشود و آغاز مىکند.
تندیسهای چوبی
شهر هامبورگ آلمان چندی پیش میزبان نمایشگاهی گسترده از آثار مجسمه ساز مشهور اهل آلمان «استفان بالکن هول» بود.در این نمایشگاه بیش از 100 اثر مشهور متعلق به د هه 80 در کنار تندیس های جدید این هنرمند در معرض نمایش عموم گذاشته شده بود.
تندیسهای چوبی استفان بالکن هول
استفان بالکن هول که خود نیز مانند تندیس های چوبی اش فردی خویشتن دار به نظر می رسد از دهه 80 تا کنون جزو مشهور ترین مجسمه سازان آلمانی در سطح بین المللی است و این در حالی است که آثار بالکن هول تا کنون نه در یک داکیومنتا (بزرگترین نمایشگاه هنر های تجسمی در آلمان) و نه در یک بی ینال به نمایش گذاشته نشده اند.
به گفته کارشناسان، بالکن هول طی این سال ها چندان علاقه ای به نمایش آثارش نشان نمی داد او بیشتر ترجیح می داد وقت خود را صرف ساخت مجسمه هایی کند که همانند اعضای یک خانواده در حال افزایش بودند. تکراری بودن سبک و موتیف ها در آثار بالکن هول این هنرمند را در سال های اخیر در تیررس انتقادات بسیاری قرار داده بود.
به طوری که منتقدان همواره در خواست می کردند که وی راه های فرعی این مسیر چوبی بی پایان را نیز امتحان کند اما بالکن هول بدون توجه به منتقدان همچنان و با قاطعیت پیش می رفت و تصمیم نداشت از مجسمه های چوبی و رنگ شده اش دست بکشد. او یک بار در این باره گفت: «من عاشق مجسمه سازی هستم و معتقدم آدم باید کاری را انجام دهد که می تواند.»
از 3 سال پیش تا کنون بالکن هول خود را برای نمایشگاه هامبورگ که بزرگترین نمایشگاه آثار وی است آماده کرده بود. هر چند که مدیریت نمایشگاه هامبورگ برعهده روبرت فیلک است اما مسئولیت نمایشگاه در اصل به عهده خود بالکن هول گذاشته شده است. روبرت فیلک درباره بالکن هول می گوید: «او یک هنرمند پرکار است. او مجسمه سازی است که آثارش را در گالری های مختلف جهان نگهداری کرده بدون آنکه یک انبار شخصی یا یک دستیار و یا حتی یک حسابدار نیاز داشته باشد.»
ستیز با بی سوادی بصری
بالکن هول با تاکید بر همزیستی میان هنر و فضا معتقد است چینش آثار به دست خود هنرمند بخشی از کار تولید است. او می گوید:«امروزه به دلیل وجود رسانه های مختلف انسان ها بسیار به شیوه دید دو بعدی عادت کرده اند و درباره قدرت تاثیر اجسام در فضا هیچ نمی دانند.» بنابراین نمایشگاه هامبورگ که در فضایی به مساحت 3 هزارمتر مربع بر پا شده قصد دارد با بی سوادی بصری بشر امروز مقابله کند. به همین دلیل تندیس های کوچک این نمایشگاه در کنار مجسمه های بزرگ چند بعدی، از دور به طور حیرت انگیزی بزرگ به نظر می رسند. به گفته کارشناسان تصور بالکن هول از هنر را می توان بیش از همه از شیوه طراحی فضای نمایشگاه که توسط خود او انجام شده دریافت.
بازدید کنندگان از در ورودی نمایشگاه ابتدا با 3 سالن کوچک روبه رو می شوند که در آنها آثاری از دهه 80 این هنرمند به نمایش گذاشته شده است؛ این آثار شامل تندیس هایی است که بالکن هول برای اخذ دیپلم خود در این رشته ساخته است. بازدید کنندگان بعد از مشاهده این آثار با مجسمه مشهور شیر و در نهایت پرتره 12 دوست روبه رو می شوند که به یک اثر نقش برجسته دیواری بزرگ متصل شده است. در فضای اصلی نمایشگاه نیز بازدید کنندگان می توانند از 5 پایه ای دیدن کنند که فقط توسط یک استوانه چوبی محافظت می شود و در قالب آثار نقش برجسته و طراحی توجه بینندگان را به خود جلب می کند.
بالکن هول طی این سال ها چندان علاقه ای به نمایش آثارش نشان نمی داد او بیشتر ترجیح می داد وقت خود را صرف ساخت مجسمه هایی کند که همانند اعضای یک خانواده در حال افزایش بودند. تکراری بودن سبک و موتیف ها در آثار بالکن هول این هنرمند را در سال های اخیر در تیررس انتقادات بسیاری قرار داده بود.
هر چیز به غیراز فست فود!
نخستین نشانه های پیشرفت کاری بالکن هول به عنوان یکی از شاگردان مجسمه ساز مشهور «اولریش روک ریم» به آغاز دهه 80 در هامبورگ بازمی گردد. بالکن هول – به گفته استادش تنها کسی در کلاس بوده است که می دانسته در ساخت مجسمه به گونه ای عمل کند که هم توهم فیگورال هنر مینی مال را مطرح کند و هم بار دیگر به تصویر کشیدن انسان را به بخشی از هنر تبدیل نماید. همانطور که هم اکنون نیز بر فراز پایه ها، تندیس هایی سر برآورده اند که نه می توانند ضربات قلم (ابزار کار های چوبی) را انکار کنند و نه شکافی را در چوب نشان دهند که با زیرکی پنهان شده باشد و این در حالی است که هیچ یک از این تندیس ها صاف تراشیده نشده اند.
بالکن هول از نسل هنرمندانی است که در دهه 80 موفق شدند خط مشی های خاص خود را به دیگران بقبولانند. بالکن هول در طول سال ها فعالیت خویش همواره از گروه هایی نظیر گروه جوانان که به عنوان جریانی مخالف در برابر هنر مفهومی و مینی مال سر برآورده و از سال 1978 سبک نقاش وحشی را شکل داده بود آگاهانه فاصله می گرفت. او معتقد بود گروه جوانان بار دیگر به تصویر کشیدن انسان را از سر گرفته اند، کار آنها هر چند به نظر خیلی ها خوب به نظر می رسد اما به نظر من فقط چرب و داغ است درست مانند فست فود.
البته 90 درصد اعضای این گروه ها نیز در این فاصله دوباره ناپدید شدند اما بالکن هول همچنان باقی مانده و به همین دلیل است که اکنون نمایشگاهی بزرگ از او در هامبورگ برپا شده است. نمایشگاهی که با تراشیدن چوب که امروزه یک ماتریال قدیمی به نظر می رسد توانسته حس لامسه جدیدی را در بازدید کنندگان ایجاد کند؛ حسی که به وسیله آن، اندازه خطوط و سطح تندیس ها به طور عملی قابل فهم باشد. بالکن هول می گوید:«من می خواهم یک داستان تعریف کنم. نمی خواهم گپ بزنم. من می خواهم یک پیشنهاد بدهم. می خواهم آخر داستانی را که روایتگر آن هستم نامعلوم بگذارم تا بیننده خود آن را بیابد.»
در این نمایشگاه علاوه بر 140 مجسمه شامل؛ 65 تندیس حیوان و 75 تندیس انسان، تابلوهای دیواری، آثار نقش برجسته و طرح های این هنرمند که شهرت جهانی دارند نیز به نمایش گذاشته شده است. بخشی از این نمایشگاه به نمایش آثاری اختصاص یافته که بین پاییز 2007 و تابستان 2008 به طور ویژه برای نمایشگاه هامبورگ خلق شده اند. این آثار بدون آنکه ترتیب زمانی خاصی داشته باشند تندیس های مهم این هنرمند را در چارچوب ریتمی معین از سال 1982 در بر می گیرد؛ از آن جمله می توان به تندیس های گروهی مربوط به سال های جوانی بالکن هول در هامبورگ و همچنین آثاری که تاریخچه مجسمه سازی را در طول 3 دهه اخیر شکل داده اند اشاره کرد.
روبرت فیلک درباره بالکن هول می گوید: «او یک هنرمند پرکار است. او مجسمه سازی است که آثارش را در گالری های مختلف جهان نگهداری کرده بدون آنکه یک انبار شخصی یا یک دستیار و یا حتی یک حسابدار نیاز داشته باشد.»
استفان بالکن هول در یک نگاه
استفان بالکن هول در سال 1957 در شهر فریتس لار آلمان دیده به جهان گشود. وی بین سال های 1976 تا 1986 در مدرسه عالی هنر های تجسمی هامبورگ تحصیل کرد. او در سال های بعد موفق به اخذ جوایز هنری متعددی شد. بالکن هول در سال 1991 کرسی تدریس در آکادمی هنر های تجسمی شهر کارلزرو را دریافت کرد و از سال 1992 به عنوان پروفسور در این آکادمی مشغول فعالیت است. موضوعات مورد علاقه این هنرمند غالبا انسان ها، حیوانات و هنر معماری است. آثار وی که معمولا به طرزی خشن تراشیده شده و سپس رنگ شده اند از طریق واریاسیون های بی شمار یک تیپ، سنت ساخت تندیس در عصر کلاسیک را در معرض آزمایش قرار داده اند.
آثار بالکن هول که به عقیده کارشناسان یکی از مشهور ترین مجسمه سازان آلمانی در عصر حاضرمحسوب می شود به طور تنگاتنگی با شهر هامبورگ گره خورده است؛ چرا که او در این شهر نه تنها تحصیل کرده بلکه سبک کار خود را نیز در این شهر یافته و آن را طی 10 سال در همین شهر به کمال رسانده است. بر این اساس نمایشگاه آثار استفان بالکن هول در هامبورگ در حقیقت نه تنها یک نمایشگاه بلکه به طور آگاهانه بازگشت به شهری است که آثار هنری وی در آن شهر شکل گرفته، فرم و سبک اصلی خود را یافته و را ه خود را در میان دوستداران هنر و به عبارت بهتر در جامعه هنری پیدا کرده است.
بالکن هول به گفته خود آرزو داشته که برای نمایشگاه اختصاصی خود در هامبورگ که بزرگترین نمایشگاه وی تا کنون است مهم ترین تندیس های سال های گذشته را که بسیاری از آنها نزد مجموعه داران هامبورگی بوده است دوباره گرد هم جمع کند. از 2 سال پیش تا کنون او در انتظار دیدار دوباره با مجسمه های پیشین خود، مجسمه های جدید بسیاری را ساخته تا بتواند آنها را در نمایشگاه هامبورگ و در رویارویی با یکدیگر قرار دهد.
سپهسالاری که میرزا حسینخان ساخت
مدرسهء سپهسالاریا مدرسه ناصری نام مدرسهای است که میرزا حسینخان سپهسالار (صدر اعظم دورهء ناصری) در تهران ساخت.
سپهسالاري که ميرزا حسينخان ساخت
در این مدرسه، بیشتر، علوم اسلامی تدریس میشد. پس از تشکیل دانشگاه تهران، مدرسه سپهسالار به دانشکده علوم معقول و منقول تبدیل شد و پس از شهادت مرتضی مطهری نام آن به مدرسه عالی شهید مطهری تغییر یافت و اداره آن از طرف آیت الله خمینی به محمد امامی کاشانی سپرده شد.
مسجد و مدرسه سپهسالار كه پس از انقلاب اسلامی به مدرسه عالی شهید مطهری تغییر نام داد در تاریخ 25 خرداد 1315 به شماره 260 در قهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. این بنا با قدمتی 130 ساله یكی از آثار مذهبی، علمی و فرهنگی شهر تهران به شمار میرود كه به لحاظ تزیینات كم نظیر و تناسبات موزون در آن، اثری ارزشمند در معماری ایران محسوب میشود و از نظر معماری از مسجد سید اصفهان و مسجد جامع سلطانی سمنان الهام گرفته است.
در این مدرسه از ابتدا بهرهگیری از علوم جدید در پیشبرد معارف اسلامی مدنظر واقف بوده به طوریكه در یك دوره، پیش از تاسیس دانشگاه تهران، دانشكده معقول و منقول و سپس موسسه وعظ و خطابه در این مدرسه تاسیس گردید و هم اینك نیز مدرسه عالی شهید مطهری كانونی مهم و برجسته در آموزش معارف اسلامی چون فقه، حقوق، فلسفه و كلام محسوب میشود. تلفیق ویژگیهای مذهبی و فرهنگی با معماری خلاقانه و ارزشمند آن، این مجموعه را شایسته تامل و توجه خاص كرده است.
واقف این بنای باشكوه مرحوم حاج میرزا حسینخان سپهسالار است. وی فرزند ارشد مرحوم میرزا نبیخان، امیر دیوانخانه عدلیه، اواخر سال 1241ه.ق در قزوین متولد شد. پدرش از رجال دربار قاجاریه فرند ابوالقاسمخان مازندرانی است كه به قزوین آمده از آنجا، همسری برگزید و در آنجا سكونت كرد و بعدا فرزندان او به قزوینی اشتهار یافتهاند.
سپهسالار، تحصیلات ابتدایی خود را در قزوین و طهران مطابق مقتضیات آن زمان انجام داده و برای تكمیل تحصیلات به فرانسه رفت و در پرتو تربیت میرزا تقیخان امیركبیر، استعداد ذاتی وی ظهور كرد و او در سن 26 سالگی تا سال 1270 ه.ق به كار پردازی بمبئی مامور شد.
در سیزدهم رجب المرجب سال 1288 ه.ق كه مصادف با روز تولد حضرت علی ابن ابی طالب بود ناصرالدین شاه هنگام سلام عام در تالار تخت مرمر میرزا حسینخان را به سپهسالاری قشون منصوب كرد. به سبب حسن خدمت و شایستگی در روز 29 شعبان همان سال سپهسالار به منصب صدارت عظمی انتخاب گردید و از همان هنگام به اصلاح امور قشون و دادگستری پرداخت و برای بیداری مردم به نشر روزنامه و تاسیس مدرسه و تشكیل دارالترجمه و ایجاد كارخانه چراغ گاز و اصلاح دربار و وزارتخانهها و وصول و ایصال مالیات و ازدیاد عوائد كشوری و جلوگیری از حیف ومیل مالیه مملكت مبادرت و حقوق و مستمریات بیمورد را حذف كرد.
اوایل سال 1271 ه.ق به پیشنهاد صدراعظم وقت، سپهسالار با رتبه ژنرال قونسولگری مامور تفلیس شد. در سال 1275 ه.ق از طرف دولت به منصب وزیر مختاری و اقامت در دربار عثمانی مامور گردید. در سال 1280 ه.ق موقتا از استانبول به طهران احضار شده و به عضویت شواری كبرای دولتی انتخاب گردید. در اواخر سال 1280 ه.ق مجددا از طرف دولت ایران به عنوان وزیر مختاری به استانبول برگشت. از این سفر كه سپهسالار به طهران آمد، باغ بهارستان و زمینهای اطراف آن را از پاشاخان امین الملك خرید و بعد در آنجا ساختمان ساخت. گفته میشود قسمتی از این زمین موروثه او بوده است.
در سال 1282 ه.ق از طرف دولت لقب مشیرالدوله به حاج میرزا حسینخان اعطا گردید. در سال 1285 ه.ق از استانبول به عنوان مرخصی به طهران آمده، در مراجعت به عنوان سفیر كبیر مفتخر گردید.
در 29 رمضان 1287 ه.ق ناصرالدین شاه طی دستخطی وزارت عدلیه را بضمیمه وزارت وظایف و موقونات به مشیرالدوله واگذار كرد.
در سیزدهم رجب المرجب سال 1288 ه.ق كه مصادف با روز تولد حضرت علی ابن ابی طالب بود ناصرالدین شاه هنگام سلام عام در تالار تخت مرمر میرزا حسینخان را به سپهسالاری قشون منصوب كرد. به سبب حسن خدمت و شایستگی در روز 29 شعبان همان سال سپهسالار به منصب صدارت عظمی انتخاب گردید و از همان هنگام به اصلاح امور قشون و دادگستری پرداخت و برای بیداری مردم به نشر روزنامه و تاسیس مدرسه و تشكیل دارالترجمه و ایجاد كارخانه چراغ گاز و اصلاح دربار و وزارتخانهها و وصول و ایصال مالیات و ازدیاد عوائد كشوری و جلوگیری از حیف ومیل مالیه مملكت مبادرت و حقوق و مستمریات بیمورد را حذف كرد. در سال 1289 ه.ق مدرسه مجانی دولتی به اسم مدرسه مشیریه را افتتاح كرد كه در آن اعیان زادهها و اولاد رجال دولت و شاهزادگان زبان خارجه و علوم جغرافیا و ریاضی و هندسه تحصیل میكردند.
سپهسالاري که ميرزا حسينخان ساخت
در رجب 1291 ه.ق به موجب دستخط شاه علاوه بر منصب وزارت خارجه عنوان سپهسالاری دوباره به او اعطا گردید تا آنكه در سال 1293 ه.ق امور ایالت خراسان و بعدا استرآباد و فارس هم ضمیمه مشاغل فوقالذكر به سپهسالار واگذار گردید. در سال 1295 ه.ق مجددا به همراهی شاه عازم اروپا شد.
در سال 1296 ه.ق در بخش جنوبی باغ بهارستان سپهسالار شروع به ساختمان مسجد و مدرسه نمود و در موقع ساخت شخصا حاضر و امور بنایی را مراقبت و مواظبت میكرد. در سال 1297 ه.ق با سیاست و دسایس مخالفین، سپهسالار از امور لشگری و مشاغل وزارت خارجه بركنار و به قزوین رهسپار شد و از آن وقت بنا نیمه كاره ماند. ولی بر اثر فتنه شیخ عبید الله كرد، كردستان و آذربایجان دچار آشوب و اغتشاش شد و ناصرالدین شاه چنین صلاح دانست كه دوباره میرزا حسینخان با همان عنوان سپهسالاری فتنه را بخواباند. از همان موقع عملیات بنایی دوباره به جریان افتاد و كتابخانه مدرسه را تاسیس نمود و بر این مكان هم نام مسجد _ به اعتبار مسجد، شبستان و نماز خانه _ و هم نام مدرسه _ به اعتبار حجرههای درس و سكونت طلاب و مدرسها _ اطلاق شد.
در ماه ربیع الثانی سال 1298 ه.ق ناصرالدین شاه سپهسالار را برای تسلیت كشته شدن امپراتور و تهنیت به الكساندر سوم به دربار روسیه مامور كرد. سپهسالار در هفتم ماه شعبان 1298 ه.ق از طهران به مشهد عزیمت نمود. در آن هنگام بعضی از ابنیه تحتانی مدرسه قابل سكونت شد. در ماه ذی القعده همان سال برحسب دستور ناصرالدین شاه برای سركشی و مشاهده سرحدات به كلات رفت و در پنجم ذیالحجه به مشهد مراجعت و در لیله سه شنبه 21 ماه ذی الحجه سال 1298 ه.ق در مشهد به سن پنجاه و هفت سالگی جهان را بدرود گفت و به قولی به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید. وی در مقبرهای كه قبلا آنرا ساخته بود دفن گردید و از تكمیل و اتمام این بنای با شكوه محروم ماند. چون ترتیب مدرسه و مسجد برحسب وقف نامه بعهده سلطان عصر و پادشاه وقت بود ناصرالدین شاه برای اتمام و انجام ساختمان این آثار برجسته تاریخی یحییخان مشیرالدوله برادر او را كه در آن موقع وزارت عدلیه را داشت با نظارت خاصه مشارالیه مامور انجام و تكمیل بنا گردانید.
در سال 1313 ه.ق مرحوم حاج میرزا ابوالفضل مجتهد تهرانی از طرف شاه برای عمل به وقفنامه تعیین شد. وی تكالیف مدرسه و مسجد را از درس و بحث و محراب و منبر و غیره معین و پنجاه نفر طلبه را در حجرات تحتانی مدرسه سكنی داد. در این هنگام حجرات فوقانی با یك وقفه ده ساله ساخته شد.
خسروخان مقتدر نظام و سید محمد خان صنیعحضرت از اجزای قورخانه با عدهای اوباش و الواط به مسجد سپهسالار رفته و مردم را به رگبار بستند و در روز 23 جمادیالاول 1326 ه.ق بر اثر تیراندازی و شلیك توپ به سوی جمعیتی كه در مسجد سنگر گرفته بودند قسمتی از كاشیكاریهای گنبد اصلی و منارههای شمالی و جایگاه ساعت آسیب دید.
در اوایل سال 1324 ه.ق زمان صدارت عینالدوله، حاج سید جواد ظهیرالاسلام به نیابت تولیت از طرف دربار منصوب شدند و در این دوره موضوع مشروطیت و انقلاب به میان آمده توپ بستن مجلس و مسجد اتفاق افتاد و تا مدتی مدرسه به حالت تعطیل بود. در روز جمعه هفتم ذیقعده سال 1325 ه.ق بعد از ترور امینالسلطان و فوت مشیرالدوله از هر انجمنی چند نفر در مدرسه سپهسالار اجتماع كرده و در باب عزل امیربهادر عریضهای به شاه نوشته شد تا این كه شاه جواب داد به مجلس مراجعه شود. در همین موقع خسروخان مقتدر نظام و سید محمد خان صنیعحضرت از اجزای قورخانه با عدهای اوباش و الواط به مسجد سپهسالار رفته و مردم را به رگبار بستند و در روز 23 جمادیالاول 1326 ه.ق بر اثر تیراندازی و شلیك توپ به سوی جمعیتی كه در مسجد سنگر گرفته بودند قسمتی از كاشیكاریهای گنبد اصلی و منارههای شمالی و جایگاه ساعت آسیب دید.
در زمان تصدی ظهیرالاسلام در بنای مسجد و مدرسه تعمیراتی انجام و كاشیها مرمت گردید. صحن مدرسه از آجر مفروش و حجرات آن سفیدكاری و سیمكشی شد و باغچهبندی صحن و غرس اشجار آن انجام پذیرفت.
در 27 تیر ماه 1304 ه.ش مرحوم آقا سیدحسین مدرس از طرف ریاست وزرا و دربار در امور مدرسه و موقوفات آن مداخله نموده و اقداماتی كردهاند. مرحوم مدرس بیشتر همّ خود را معطوف به تكمیل بنای مدرسه نموده و دكاكینی نیز در جنب مدرسه ساخته و در داخله مدرسه ایوان غربی و ایوان جنوبی طرف مقصوره را با قسمتهای مختلف دیگر مرمت و كاشیكاری كرده نام مدرسه را مدرسه عالی سپهسالار گزاردند.
در 27 ربیعالثانی 1307 ش، صادق صادقی (مستشارالدوله) از طرف مقام سلطنت به نیابت تولیت مدرسه انتصاب گردید و در دوره او گنبد مقصوره مسجد كه كاشیهای آن ریخته و رو به خرابی میرفت تعمیر و مجددا گنبد كاشیكاری شد.
در شهریور ماه 1312 "علیاصغر حكمت" وزیر فرهنگ عهدهدار نیابت تولیت مدرسه شد.عمارت فرهنگستان را كه برای كتابخانه مدرسه و محل سخنرانیها ساخته شده بود، بنا نهاد و دانشكده معقول و منقول و سپس موسسه وعظ و خطابه را در ساختمان فرهنگستان تاسیس نمود .از سال 1324 ش دانشكده معقول و منقول از مدرسه سپهسالار منتزع شد و قسمت معقول آن به دانشگاه تهران منتقل گردید.
موزه ایران باستان 2
موزه ایران باستان در خیابان سی تیر تهران از شاخص ترین موزه های شرق شناسی است که از دو قسمت قبل اسلام و بعد اسلام تشکیل شده است. در مقاله گذشته به معرفی بخش قبل از اسلام (موزه ایران باستان 1) پرداخته شد و هم اکنون بخش اسلامی معرفی می گردد.
موزه ایران باستان 2
گنجینه ی دوران اسلامی
گنجینه ی دوران اسلامی كه در دوم آبان 1375 افتتاح گردید، مشتمل بر آثار متنوع از قرون اولیه ی اسلام تا قرن چهاردهم هجری قمری است. این آثار به لحاظ تنوع موضوعی و دوره ای در دو طبقه، به طور جداگانه به نمایش درآمده است.
در طبقه ی اول گنجینه، نسخ خطی قرآن كریم در مركز هنرهای اسلامی در فضایی كه نشانگر تقدس است، به همراه عناصری در این زمینه، مانند محراب ها و كتیبه ای خطی به نمایش درآمده اند. در فضای اطراف این قسمت كتب خطی با موضوعات علمی، ادبی و تاریخی ارایه گردیده است. كتب ادبی شامل آثاری از نخبگان عرصه ی ادب ایران از دوران تیموری تا پایان عصر صفوی است. برخی از مهم ترین آنها عبارتند از شاهنامه ی فردوسی، كلیات سعدی، خمسه ی نظامی، دیوان حاف1 دیوان امیر علیشیر نوایی و ...
اكثر این نسخ به هنرمندان عصر تیموری و صفوی تعلق دارد. نسخ علمی نیز در محدوده ی وسیعی از علوم مانند طب، نجوم، جغرافیا و فلسفه را در بر می گیرد. قدیمی ترین نسخه ی مجموعه، «دستور اللغه» است كه مربوط به قرن پنجم هجری است. نقاشی های مینیاتور و قطعات خط در چهار ضلع بخش مركزی شامل سبك های شیراز، هرات، هند، مغول و اصفهان است. چهار گوشه ی اصلی این طبقه به موضوعات علمی از جمله وسایل روشنایی، آثار علم نجوم، آثار شیشه ای و اشیای لاكی و ابزار كتاب اختصاص دارد. علاوه بر فضای مركزی، سه تالار اصلی نیز موضوعاتی همچون فرش، پارچه، سفال و فلز را در خود جای داده است. در بخش پارچه و فرش، قدیمی ترین پارچه های دوران اسلامی، مكشوفه از شهر ری قرار دارند كه یكی از مهم ترین مراكز تولید پارچه در قرون اولیه ی اسلامی است. اوج هنر بافندگی ایران در عصر صفوی است كه دارای ویژگی های خاصی از نظر شیوه ی ساخت، نوع و نحوه ی تزیین است. قالی های به نمایش درآمده در این بخش مجموعه ی بسیار ارزشمندی است كه با طرح های لچك و ترنج، محرابی و گلدانی تزیین شده اند.
اكثر این نسخ به هنرمندان عصر تیموری و صفوی تعلق دارد. نسخ علمی نیز در محدوده ی وسیعی از علوم مانند طب، نجوم، جغرافیا و فلسفه را در بر می گیرد. قدیمی ترین نسخه ی مجموعه، «دستور اللغه» است كه مربوط به قرن پنجم هجری است.
در بخش سفال، آثار به نمایش در آمده، از قرون اولیه ی اسلام تا پایان دوره ی قاجار هستند كه شامل شیوه های مختلف ساخت مانند قالب زده، نقاشی زیر لعاب، زرین فام و مینایی هستند. بخش آثار فلزی در این مجموعه، نمایانگر سبك های قلمزنی، قلم سیاه، مشبك، نقره كوب و طلا كوب است كه اساسا روند هنر و صنعت فلزكاری را در دوران مختلف اسلامی معرفی می نماید.
مجموعه ی آثار موجود در موزه ی ملی ایران، مختص به فرهنگ و تمدن ایران بوده و كهن ترین اشیای مربوط به حضور انسان در فلات ایران را از ابتدای تاریخ تا پایان دوره ی قاجار در خود جای داده است.
باربارو ایتالیایی یكی از نخستین كسانی بود كه در 877 هجری (1372 م.) از تخت جمشید، جایی كه چهل منار نامیده می شد، بازدید كرد. سپس دلاواله در 1ظ 32هجری (1622 م.) نوشته های كتیبه های آنجا را رونویسی كرده و به اروپا برد .
موزه ایران باستان 2
سكه
موزه ی ملی ایران، همانند سایر موزه های معتبر دنیا، دارای قسمت جداگانه ای به منظور حفظ و نگهداری و نمایش سكه های ارزشمند ایران است. در سال 1889 م. در طی كاوش های ژاك دو مرگان در ارمنستان تعدادی از این حلقه ها به دست آمد. در حفاری های موهنجو دارو در پاكستان میله هایی از جنس مس كشف شد كه متعلق به 3ظ ظ ظ سال قبل از میلاد مسیح اند. این اشیای كشف شده را می توان قدیمی ترین وسیله ی تبادل تا پیش از اختراع سكه دانست. در خرابه های شهرهای آشور، شمش های طلا و نقره ای متعلق به 25ظ ظ تا 12ظ ظ ق. م. كشف شده كه علامات بر روی آنها نشان دهنده ی اولین قدم انسان در جهت ابداع و ساخت سكه است. اگر این موارد را نخستین كوشش های انسان برای به وجود آوردن سكه بگیریم، می توان بر اساس این مبدá تحولات و تغییرات روی داده در شكل و قالب سكه ها در طول تاریخ را بررسی كرد؛ از سكه های سلاطین هخامنشی و سلوكیان تا سكه های ضرب شده توسط سلسله ی ساسانی تا شكل گیری سكه های با نقش اسلامی، و از سكه های بنی امیه، عباسیان، طاهریان و صفاریان تا سامانیان، سلجوقیان و صفویان تا زندیان و قاجاریان و تا امروز، از تمامی این دوران ها، نمونه ی سكه هایی در موزه ی ملی ایران گرد آمده كه به نمایش گذاشته شده است.
مهر
پیش از اختراع خط در عصر پیش از تاریخ، انسان به منظور مشخص كردن و ثبت مالكیت خود بر اشیا، مهر را ساخت و برای ساختن آن از مواد مختلفی چون سنگ، مرمر، عاج، طلا، نقره، مس و غیره استفاده كرد. نقوش حك شده بر سطح مهرها، علاوه بر جنبه های هنری، مدارك مهمی دال بر وجود صنایع و حرفه ها و فعالیت های مختلف دوران باستان است.
نقوش حك شده بر سطح مهرها، علاوه بر جنبه های هنری، مدارك مهمی دال بر وجود صنایع و حرفه ها و فعالیت های مختلف دوران باستان است. قدیمی ترین مهرها باقی مانده از هزاره های چهارم ق. م. از جنس گل پخته، سنگ گچ، سنگ مرمر، سنگ صابون و سنگ آهن ساخته شده اند
قدیمی ترین مهرها باقی مانده از هزاره های چهارم ق. م. از جنس گل پخته، سنگ گچ، سنگ مرمر، سنگ صابون و سنگ آهن ساخته شده اند. در مجموعه ی موزه ی ملی ایران، مهرهای بسیار زیبا و ارزشمندی متعلق به گستره ی زمانی هزاره ی چهارم ق. م. تا اواخر دوران قاجار موجود است، گویای نحوه ی زندگی و اعتقادات مذهبی مردمان هر یك از زمان ها، و پس از منظری دیگر بازتابی از تاریخ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جوامع انسانی در روزگاران گذشته تالار كتیبه ها.
تالار كتیبه های موزه ی ملی ایران با هدف گردآوری، حفظ و مرمت، شناسنامه دادن و سرانجام نسخه برداری و خواندن متن های خوانده نشده ی موجود در موزه تأسیس شده است.
بخش مرمت
در سال 1363 هسته ی اولیه ی واحدی تحت عنوان بخش مرمت، در كنار سایر بخش های چهارگانه ی اصلی این موزه ایجاد گردید. از روزهای نخستین شكل گیری این بخش، با نگرشی كه آمیزه ای از علم و هنر در امر مرمت آثار بوده است، بسیاری از آثار سفالین و شیشه ای بخش های مختلف موزه مرمت شده اند كه اكنون تعداد بسیاری از آنها در ویترین نمایش آثار در موزه ی دوران اسلامی و همچنین موزه ی ایران باستان جا دارند.
موزه ایران باستان 2
كتابخانه
همزمان با اجرای طرح ساختمان موزه، مكانی به عنوان كتابخانه ی باستان شناسی نیز منظور شد. پس از اتمام بنای موزه در سال 1316 كتابخانه ی آن نیز آماده گردید كه به این ترتیب كار خود را با هدف تامین نیازهای پژوهشی كادر موزه و ادارهی باستان شناسی با فراهم كردن یك هزار جلد كتاب فارسی و لاتین كه از كتابخانه ی معارف به عاریت گرفته بود، آغاز نمود. سرپرستی این كتابخانه را آندره گدار، طراح و معمار موزه به عهده گرفت. در حال حاضر مجموعه ی این كتابخانه بالغ بر 18 هزار جلد كتاب و نشریه به زبان های گوناگون و مهم ترین كتابخانه ی تخصصی كشور از نظر تاریخ هنر و باستان شناسی در ایران و كشورهای همجوار است.
کاوشگران شوش3
در دو مقاله گذشته ( کاوشگران شوش 1 و2 ) به معرفی تعدادی از مشهورترین باستانشناسان شوش پرداخته شد . در ادامه به جریانات کاوش می پردازیم.
کاوشگران شوش3
رونالد دومکنم
وی در سال 1903 میلادی به گروه باستانشناسی دمورگان پیوست. کنجکاویش بیش از هر چیز او را به کاوش در آپادانا سوق داد . دومکنم از سال 1909 تا 1913 میلادی با همکاری معماری جوان به نام پیله ، با کاوش قسمت مرکزی کاخ هخامنشی ، قاب هایی از آجرهای لعابدار، ستون ها و پایه ستون های را کشف کرد. پیله پس از پایان کار نقشه شماتیک کل مجموعه کاخ آپادانا را تهیه کرده بود و در ماه می 1914 میلادی ، چند ماه پیش از اینکه وقوع جنگ جهانی او را به تکاپو وادارد ، تک نگاره کوچکی منتشر کرد که همگی درباره کاخ داریوش بود.
جنگ جهانی اول کارها را متوقف می کند . به دنبال جنگ جهانی اول ، دومکنم به نیروهای زرهی جبهه وِردن پیوست . شوش توسط ارتش بریتانیا اشغال می شود و گروهی از سواره نظام بنگالی در قلعه فرانسوی ها مستقر می شوند.
پس از پایان جنگ، در سال 1920 میلادی، دومکنوم و همکارانش به شوش بازگشتند. وی تقریبا با تعداد زیادی کارگر ، همه جا گودال های وسیعی را ایجاد می کنند که واضح ترین نتیجه آن ها دادن اطلاعاتی درباره فرهنگ مادی شوش بود. دومکنوم کاوش گورستان حاوی ظروف منقوش را تمام می کند .
از مهمترین خدمات گیریشمن به باستان شناسی ایران کاوش های پیگیر او در محوطه ی باستانی چغازنبیل بود که به صورت مقدماتی از زمان دومکنوم آغاز شده بود
او روی محوطه مرسوم به " زندان" بنای بزرگی را متعلق به دوره ی پس از هخامنشی کشف می کند و در دشت شوشان ، توسط لویی لوبرتون تحقیقاتی روی تپه های پیش ار تاریخی جعفر آباد، جوی و بندبال انجام می دهد.
کاوشگران شوش3
لوبرتون بعدها از اطلاعات جمع آوری شده نظریه ای ارائه می دهد که مدتها معتبر باقی می ماند.
در سال 1927 میلادی مجلس شورای ملی وقت ایران امتیازنامه های 1895 و 1900 میلادی را لغو کرد. از این تاریخ به بعد نیمی از اشیای مکشوفه از شوش به ایران تعلق می گرفت.
در سال 1935 زمین شناس مامور شرکت نفت ایرن و انگلیس با هواپیما تپه بزرگی را که با حصاری دوگانه احاطه شده بود در حدود 40 کیلومتری جنوب شرقی شوش شناسایی کرد. مکنوم در این محوطه که مساحتی حدود یکصد هکتار داشت و چغازنبیل نامیده می شد آجر نوشته هایی با نام "اونتش نپیریشه" کشف کرد که در مدارک کشف شده در شوش به خوبی شناخته شده است.
مکنم در آنجا به چهار عملیات کوتاه حفاری دست زد و خوشبختانه چون هیات وی از تعداد کمی کارگر برخوردار بود خسارت جبران ناپذیر به آثار وارد نیامد.
کشف زیگورات چغازنبیل در سال 1935 در 40 کیلومتری جنوب شرقی شوش ، تا سال 1939 و جنگ جهانی دوم تمام وقت دومکنم را گرفت.
کاوشگران شوش3
رومن گریشمن
در سال 1946 با کناره گیری دو مکنم ، گیریشمن به سرپرستی هیات باستان شناسی فذانسوی در شوش رسید.
وی از سال 1946 حفاری در محوطه ای به وسعت تقریبی یک هکتار را در شهر شاهی الف در قسمت شمالی شهر شاهی در مقابل کاخ هخامنشی آغاز کرد. در این حفاری تاکید او بیشتر بر خاک برداری افقی بود تا لایه برداری و سرانجام در سال 1966 در عمق تقریبی 15 متر از سطح تپه شهر شاهی به خاک بکر رسید و موفق شد که بخش وسیعی از شهر عیلامی را آشکار کند.
شناختی که ما امروز از معماری و شهرنشینی ، مواد بکار رفته و توسعه شوش طی مدتی که شاید اصلی ترین بخش تاریخ آن باشد داریم، مدیون این فعالیتها است.
به موازات حفاری در شهر شاهی ، گیریشمن حفریات گسترده ای را نیز در بخش موسوم به روستای هخامنشی در شمال غربی شهر صنعتگران شوش آغاز کرد.
کاوشگران شوش3
وی با توجه به علاقه ای که به موضوع ورود هند و اروپاییان به ایران و استقرار آنها در این سرزمین داشت آثار به دست آمده از روستای هخامنشی شوش را نشان دهنده هخامنشیانی دانست که به تازگی به شوش رسیده و در آن مستقر شده اند. اما امروزه می دانیم که قدمت قدیمی ترین لایه های این روستا به مرحله دوم دوره ی عیلامی جدید ( حدود 725 تا 520 ق.م) می رسد. و ربطی به هخامنشیان ندارد.
از مهمترین خدمات گیریشمن به باستان شناسی ایران کاوش های پیگیر او در محوطه ی باستانی چغازنبیل بود که به صورت مقدماتی از زمان دومکنوم آغاز شده بود. با کاوشهای گیریشمن در چغازنبیل که از سال 1950 تا 1962 ادامه داشت علاوه بر زیگورات ، سازه های متعدد دیگری نیز آشکار شد که به اطلاعات ما درباره دوره تاریک عیلام میانه افزوده است. این مهم یکی از اقدامات استثنایی در تاریخ باستان شناسی مشرق زمین محسوب می شود. نتایج این کاوش ها در چهار جلد منتشر شده است.
کاوشگران شوش3
هم اکنون کتاب هنر ایران در دوجلد از رومن گیریشمن به فارسی ترجمه شده است.
توضیح تصاویر
1- سمت چپ دومکنم و همسرش 1912م.
2- موریس پیله در کاخ داریوش
3- تپه جعفرآباد در 1934، از چپ به راست: دومکنم، لوبرتن و جمشید اونوالا
4- تصویر رومن گریشمن
5- بقایای شهر پانزدهم، حدود 1660 ق.م. گریشمن ، شوش، شهر شاهی
6- تیم کاری گریشمن در تپه ی سیلک 1934 گریشمن نشسته سمت راست در کنار همسرش تانیا
کاوشگران شوش3
کاوشگران شوش3
در دو مقاله گذشته ( کاوشگران شوش 1 و2 ) به معرفی تعدادی از مشهورترین باستانشناسان شوش پرداخته شد . در ادامه به جریانات کاوش می پردازیم.
کاوشگران شوش3
رونالد دومکنم
وی در سال 1903 میلادی به گروه باستانشناسی دمورگان پیوست. کنجکاویش بیش از هر چیز او را به کاوش در آپادانا سوق داد . دومکنم از سال 1909 تا 1913 میلادی با همکاری معماری جوان به نام پیله ، با کاوش قسمت مرکزی کاخ هخامنشی ، قاب هایی از آجرهای لعابدار، ستون ها و پایه ستون های را کشف کرد. پیله پس از پایان کار نقشه شماتیک کل مجموعه کاخ آپادانا را تهیه کرده بود و در ماه می 1914 میلادی ، چند ماه پیش از اینکه وقوع جنگ جهانی او را به تکاپو وادارد ، تک نگاره کوچکی منتشر کرد که همگی درباره کاخ داریوش بود.
جنگ جهانی اول کارها را متوقف می کند . به دنبال جنگ جهانی اول ، دومکنم به نیروهای زرهی جبهه وِردن پیوست . شوش توسط ارتش بریتانیا اشغال می شود و گروهی از سواره نظام بنگالی در قلعه فرانسوی ها مستقر می شوند.
پس از پایان جنگ، در سال 1920 میلادی، دومکنوم و همکارانش به شوش بازگشتند. وی تقریبا با تعداد زیادی کارگر ، همه جا گودال های وسیعی را ایجاد می کنند که واضح ترین نتیجه آن ها دادن اطلاعاتی درباره فرهنگ مادی شوش بود. دومکنوم کاوش گورستان حاوی ظروف منقوش را تمام می کند .
از مهمترین خدمات گیریشمن به باستان شناسی ایران کاوش های پیگیر او در محوطه ی باستانی چغازنبیل بود که به صورت مقدماتی از زمان دومکنوم آغاز شده بود
او روی محوطه مرسوم به " زندان" بنای بزرگی را متعلق به دوره ی پس از هخامنشی کشف می کند و در دشت شوشان ، توسط لویی لوبرتون تحقیقاتی روی تپه های پیش ار تاریخی جعفر آباد، جوی و بندبال انجام می دهد.
کاوشگران شوش3
لوبرتون بعدها از اطلاعات جمع آوری شده نظریه ای ارائه می دهد که مدتها معتبر باقی می ماند.
در سال 1927 میلادی مجلس شورای ملی وقت ایران امتیازنامه های 1895 و 1900 میلادی را لغو کرد. از این تاریخ به بعد نیمی از اشیای مکشوفه از شوش به ایران تعلق می گرفت.
در سال 1935 زمین شناس مامور شرکت نفت ایرن و انگلیس با هواپیما تپه بزرگی را که با حصاری دوگانه احاطه شده بود در حدود 40 کیلومتری جنوب شرقی شوش شناسایی کرد. مکنوم در این محوطه که مساحتی حدود یکصد هکتار داشت و چغازنبیل نامیده می شد آجر نوشته هایی با نام "اونتش نپیریشه" کشف کرد که در مدارک کشف شده در شوش به خوبی شناخته شده است.
مکنم در آنجا به چهار عملیات کوتاه حفاری دست زد و خوشبختانه چون هیات وی از تعداد کمی کارگر برخوردار بود خسارت جبران ناپذیر به آثار وارد نیامد.
کشف زیگورات چغازنبیل در سال 1935 در 40 کیلومتری جنوب شرقی شوش ، تا سال 1939 و جنگ جهانی دوم تمام وقت دومکنم را گرفت.
کاوشگران شوش3
رومن گریشمن
در سال 1946 با کناره گیری دو مکنم ، گیریشمن به سرپرستی هیات باستان شناسی فذانسوی در شوش رسید.
وی از سال 1946 حفاری در محوطه ای به وسعت تقریبی یک هکتار را در شهر شاهی الف در قسمت شمالی شهر شاهی در مقابل کاخ هخامنشی آغاز کرد. در این حفاری تاکید او بیشتر بر خاک برداری افقی بود تا لایه برداری و سرانجام در سال 1966 در عمق تقریبی 15 متر از سطح تپه شهر شاهی به خاک بکر رسید و موفق شد که بخش وسیعی از شهر عیلامی را آشکار کند.
شناختی که ما امروز از معماری و شهرنشینی ، مواد بکار رفته و توسعه شوش طی مدتی که شاید اصلی ترین بخش تاریخ آن باشد داریم، مدیون این فعالیتها است.
به موازات حفاری در شهر شاهی ، گیریشمن حفریات گسترده ای را نیز در بخش موسوم به روستای هخامنشی در شمال غربی شهر صنعتگران شوش آغاز کرد.
کاوشگران شوش3
وی با توجه به علاقه ای که به موضوع ورود هند و اروپاییان به ایران و استقرار آنها در این سرزمین داشت آثار به دست آمده از روستای هخامنشی شوش را نشان دهنده هخامنشیانی دانست که به تازگی به شوش رسیده و در آن مستقر شده اند. اما امروزه می دانیم که قدمت قدیمی ترین لایه های این روستا به مرحله دوم دوره ی عیلامی جدید ( حدود 725 تا 520 ق.م) می رسد. و ربطی به هخامنشیان ندارد.
از مهمترین خدمات گیریشمن به باستان شناسی ایران کاوش های پیگیر او در محوطه ی باستانی چغازنبیل بود که به صورت مقدماتی از زمان دومکنوم آغاز شده بود. با کاوشهای گیریشمن در چغازنبیل که از سال 1950 تا 1962 ادامه داشت علاوه بر زیگورات ، سازه های متعدد دیگری نیز آشکار شد که به اطلاعات ما درباره دوره تاریک عیلام میانه افزوده است. این مهم یکی از اقدامات استثنایی در تاریخ باستان شناسی مشرق زمین محسوب می شود. نتایج این کاوش ها در چهار جلد منتشر شده است.
کاوشگران شوش3
هم اکنون کتاب هنر ایران در دوجلد از رومن گیریشمن به فارسی ترجمه شده است.
توضیح تصاویر
1- سمت چپ دومکنم و همسرش 1912م.
2- موریس پیله در کاخ داریوش
3- تپه جعفرآباد در 1934، از چپ به راست: دومکنم، لوبرتن و جمشید اونوالا
4- تصویر رومن گریشمن
5- بقایای شهر پانزدهم، حدود 1660 ق.م. گریشمن ، شوش، شهر شاهی
6- تیم کاری گریشمن در تپه ی سیلک 1934 گریشمن نشسته سمت راست در کنار همسرش تانیا
کاوشگران شوش3
موزه ایران باستان
موزه ایران باستان در خیابان سی تیر تهران از شاخص ترین موزه های شرق شناسی است که از دو قسمت قبل اسلام و بعد اسلام تشکیل شده است. در ین مقاله به معرفی برخی آثار بخش قبل از اسلام می پردازیم .
موزه ایران باستان
موزه ی ملی ایران كه عملیات ساخت آن در سال 1313 شمسی آغاز و در سال 1316 در دو قسمت مجزا به بهره برداری رسید، نه تنها بزرگترین موزه ی باستان شناسی و تاریخ ایران است، بلكه از نظر حجم، كیفیت و تنوع آثار یكی از چند موزه ی بزرگ جهان و به عنوان موزه ی مادر محسوب می شود. موزه ی ملی از دو بخش و ساختمان مجزا تشكیل شده است: موزه ی ایران باستان كه تاریخ تاسیس آن همان 1316 است و موزه ی دوره ی اسلامی كه در سال 1375 رسما افتتاح شد.
در سال 1308 خورشیدی، به دنبال تصویب قانون حفظ آثار ملی، انجمن آثار ملی تشكیل شد و به منظور حفظ آثار تاریخی ایران، تهیه ی نقشه ی بنای موزه ی ایران باستان، با الهام از بنای طاق كسری(تیسفون) توسط معمار فرانسوی، آندره گدار آغاز گردید كه در آن تاریخ مدیر باستان شناسی ایران هم بود. رنگ آجرهای ساختمان موزه قرمز انتخاب شد تا یادآور معماری عصر ساسانی باشد. بنای موزه حدود 11000 مترمربع و ساختمان اصلی آن سه طبقه است.
در حال حاضر موزه ی ملی ایران با دو موزه ی ایران باستان و دوره ی اسلامی زیر بنای بیش از بیست هزار متر مربع در زمینی به مساحت 18000متر مربع و با حدود 300000 هزار شئ تاریخی از زمان های مختلف تاریخی ایران، بهترین موزه در جهان درارتباط با فرهنگ، هنر و تاریخ ایران است. قدیمی ترین اثری كه نشانگر حضور انسان در فلات ایران است، مربوط به ششصد هزار سال پیش است كه در این موزه نگهداری می شود. اشیای مختلفی كه در طی سالیان گذشته به صورت علمی و غیر علمی كشف شده اند در قسمت زیرزمین موزه ی ایران باستان قراردارند كه پس از كارشناسی و تحقیقات علمی به تالارهای اصلی نمایش آثار منتقل می شوند.
موزه ایران باستان
بخش پیش ازتاریخ
گنجینه ی ملی ایران، آثار فرهنگی هنری خود را كه ازابزارهای سنگی دوران حجر شروع و به اشیا و وسایل مورد استفاده ی انسان های عصر آهن ختم می شود در بخش پیش از تاریخ موزه متمركز كرده است. اشیای موجود در این بخش كه از مواد مختلفی چون سفال فلز، سنگ عاج، قیر و ... ساخته شده اند از طریق كاوش های علمی باستان شناسی یا به طور اتفاقی از محوطه های پیش از تاریخ ایران كشف شده اند. قدیمی ترین آثار به نمایش درآمده در موزه، تیغه های سنگی كشف رود است كه در بررسی های باستان شناسانه ی سال 54و 1353 در ناحیه ی خراسان و در كنار رودخانه ی كشف رود به دست آمدند. در ارتباط با قدمت این اشیا نظریات مختلفی ارایه شده است. از جمله این كه بررسی های كلود تیبو نشان می دهد كه قدمت این اشیا بین هشتصد هزار تا یك میلیون سال است و برخی دیگر نیز قدمت آنها را بین ششصد تا هفتصد هزار سال می دانند. بر اساس نظریه ی تیبو این دوره كهن ترین دوران شناخته شده از پیدایش انسان در ایران است.
نمونه ی دیگر از این ابزارهای سنگی، دست افزاری است كه در بررسی منطقه ی حوضه ی مسیله در 5ظ كیلومتری جنوب ورامین توسط آقای دكتر صادق ملك شهمیرزادی به دست آمده است. این گروه از آثار مربوط به 45 هزار تا 6ظ هزارسال قبل است.
در سال 1308 خورشیدی، به دنبال تصویب قانون حفظ آثار ملی، انجمن آثار ملی تشكیل شد و به منظور حفظ آثار تاریخی ایران، تهیه ی نقشه ی بنای موزه ی ایران باستان، با الهام از بنای طاق كسری(تیسفون) توسط معمار فرانسوی، آندره گدار آغاز گردید كه در آن تاریخ مدیر باستان شناسی ایران هم بود
قدیمی ترین آثاری كه در آن تفكرات مذهبی و معنوی انسان پیش از تاریخ جلوه گر است، پیكرك های انسانی و حیوانی كشف شده از تپه ی سراب در شرق كرمانشاه در سال 1339 است. یكی از این مجسمه های گلی زنی است به نام ونوس كه 5/6 سانتی متر ارتفاع دارد. ظروف سفالی قرمز به دست آمده از چشمه علی و اسماعیل آباد نیز جزو اولین و قدیمی ترین آثاری است كه بازدیدكنندگان در موزه ی ایران باستان با آن مواجه می شوند و قدمت آن متعلق به هزاره ی پنجم پیش از میلاد است. در این ظرف تصویر چهار انسان دیده می شود كه رو به روی یكدیگر قرار گرفته اند و دست های خود را به طرف بالا برده و در حال نمایش رقص های آیینی و نیایشی هستند.
موزه ایران باستان
از آثار كشف شده در منطقه ی استان فارس می توان به بشقاب سفالی پایه داری مربوط به هزاره ی چهارم پیش از میلاد اشاره كرد كه نمایشگر رقص های آیینی است. دیگری كاسه ای است سفالی و مخروطی شكل مربوط به تل باكون در فارس كه در پشت ظرف، شاخ های بز كوهی كاملا بزرگ نمایی شده و به نشانه ی یك بز كوهی كه مورد احترام و علاقه ی مردمان پیش از تاریخ بوده، نقش بسته است.
از آثار مربوط به استان خوزستان كه از تنوع چشمگیری برخوردارند می توان به مجموعه ی گاو سفالی معبد چغازنبیل اشاره كرد. این گاو به دستور پادشاه ایلام از گل پخته ی لعاب دار ساخته شده و به عنوان نگهبان بر دروازه ی معبد چغازنبیل نصب شده است. ارتفاع این گاو 1ظ 6 و طول بدنه ی آن 1ظ 8 سانتی متر است.
از منطقه ی كاشان نیز ظروف سفالی تپه ی سیلك در موزه نگهداری می شود. این ظروف گویای تفكری عمیق از عشق به هنر و مذهب و معنویت است. مشربه های سفالی تپه ی سیلك در نوع خود كم نظیرند و نقوش تلفیقی سماوی، هندسی، حیوانی و انسانی روی آنها نشانه ای از جهان بینی وسیع هنرمندان سفالگر و نگارگر سیلكی است. مشربه هایی كه مایع درون آن شفابخش بیماران و نیرو بخش جنگجویان است. نمونه ی آن مشربه ای است از سفال نخودی با نقوش قرمز اخرایی.
حفاری درمنطقه ی ده مارلیك در استان گیلان از پاییز 134ظ شروع شد و مشخص شد كه این تپه محل یك قبرستان مهم قدیمی است و اشیای به دست آمده در آن معرف چگونگی هویت و حرفه ی صاحب آرامگاه است. مهم ترین شئ این منطقه جام طلای مارلیك با نقش گاوهای بال دار است. جام مارلیك 5/17 سانتی متر ارتفاع و 14 سانتی متر قطر دارد. نقوش برآمده و برجسته ی جام با تزیینات ظریف، قلم زنی شده است.
موزه ی ایران باستان اشیای قابل توجهی از سایر محوطه های پیش ازتاریخ ایران همچون شهر سوخته، تپه یحیی، تل ابلیس و تپه سنگ چخماق را نیز در خود دارد.
موزه ایران باستان
دوره ی تاریخی
آثار این دوره نیز اكثرا حاصل حفاری های علمی بوده و در كنار اشیای مكشوفه از استان به نمایش گذارده شده اند. دوران تاریخی را اشیای هخامنشی، سلوكی، اشكانی و ساسانی تشكیل می دهند و یكی از منحصر به فردترین نمونه های موجود دوره ی اشكانی، بقایای نیم تنه ی مردی است كه در سال 1372 به طور اتفاقی به همراه چند قطعه استخوان، یك لنگه چكمه به همراه ساق پای درون آن، یك سنگ ساب، چند سفال، یك چاقوی آهنی، یك سنجاق نقره، یك شلوارك پشمی، چند قطعه پارچه و یك عدد گردو وجود داشت. این نیم تنه پس از كشف به مرد نمكی معروف گردید.
در طبقه ی دوم موزه ی ایران باستان، گنجینه ی نفایس دوران پیش از تاریخ قرار دارد كه در بر گیرنده ی آثار منحصر به فردی چون جام طلای مارلیك، جام طلای حسنلو، جام خشایار شاه، ریتون طلای همدان، الواح زرین و سیمین از كاخ آپادانای تخت جمشید، زیور آلات مكشوفه از زیویه ی كردستان و ... است. در حال حاضر سایر قسمت های طبقه ی دوم پس از انتقال گنجینه ی دوران اسلامی به موزه ی جدید، در حال مرمت كامل بوده و پس از بازسازی داخل بنای ایران باستان به اشیای پیش از تاریخ اختصاص داده خواهد شد.
سیری در هنر سرزمین اسکاندیناوی
هنر اسکاندیناویایی
دانمارک ، نروژ، سوئد و فلاند ، که مجموعا اسکاندیناوی نام گرفته اند، ویژگیهای فرهنگی و هنری متفاوتی از سایر کشورهای اروپای باختری دارند که در این مقاله به صورت موجز به آن پرداخته خواهد شد.
سیری در هنر سرزمین اسکاندیناوی
قدیم ترین آثار هنری یافته شده در این ناحیه ، صخره نگاریهای مربوط به دوران میانه سنگی است. این آثار را به مردمانی شکارگر و ماهیگیر نسبت می دهند که پس از عقب نشینی یخچالهای طبیعی از اروپای جنوبی ، در پی گله های چهارپایان به سوی شمال رفتند و شیوه کنده کاری صخره یی متعلق به مرحله ماگدالنی ( هنر پیشاتاریخی) را با خود بدانجا بردند. صخره نگاریهای مزبور به لحاظ کیفیت زیبایی شناختی در حد هنر غاری دوران دیرینه سنگی نیستند، ولی در آنها حالتهای زنده از جانوران و آدمها به صورت کنده کاری خطی مشهود است. در این میان برخی علایم گرافیک نیز به چشم می خورد و به نظر می رسد برخی تصاویر، حکایتی را باز می گویند.
کنده کاری روی سنگ تا دوران مفرغ ادامه می یابد و گاه کنده کاریهای متعلق به دوران مفرغ روی نقوش قبلی اجرا شده اند. کنده کاریهای اخیر نسبت به صخره نگاری های پیشین ساده تر و خلاصه ترند و به طراحی های کودکان می مانند صحنه های جنگ و شخم زنی آدمهای اسب سوار و اشیایی چون اسلحه ، گاری ، کشتی و غیره در آنها دیده می شود. با توجه به نقوش دایره و خطوط مارپیچی ، محتملا پیدای این کنده کاریها با خورشید پرستی مرتبط بوده است. علاوه بر اینها از اسلحه و ابزار مفرغی برجای مانده می توان به پیشرفت قابل ملاحظه هنر تزیینی اسکاندیناویاییِ آن روزگار پی برد. اما از سده 6ق.م یک دوره طولانی انحطاط آغاز شد که محتملا به سبب تغییرات آب و هوایی بوده است. تحول بعدی از اویل سده 5ق.م بوده که سبک تزیینی خاص و تازه ای رخ نمود. نقش مایه های انتزاعی جانوریِ مبتنی بر الگوهای اروپاییاساس این سبک نو را تشکیل می دادند.
قدیم ترین آثار هنری یافته شده در این ناحیه ، صخره نگاریهای مربوط به دوران میانه سنگی است. این آثار را به مردمانی شکارگر و ماهیگیر نسبت می دهند که پس از عقب نشینی یخچالهای طبیعی از اروپای جنوبی ، در پی گله های چهارپایان به سوی شمال رفتند و شیوه کنده کاری صخره یی متعلق به مرحله ماگدالنی ( هنر پیشاتاریخی) را با خود بدانجا بردند. صخره نگاریهای مزبور به لحاظ کیفیت زیبایی شناختی در حد هنر غاری دوران دیرینه سنگی نیستند، ولی در آنها حالتهای زنده از جانوران و آدمها به صورت کنده کاری خطی مشهود است. در این میان برخی علایم گرافیک نیز به چشم می خورد و به نظر می رسد برخی تصاویر، حکایتی را باز می گویند.
با ورود به دوران میلادی اولین فعالیتهای وسیع تجاری در سده های 9و 11 رخ نمود که اصولا به دوران وایکینگ ها شناخته می شود. فعالیت های بازرگانی راه نفوذ هنر خارجی ماندد هنر روسی و هنر اروپای باختری را گشود و تغییراتی را در روش تزیین بوجود آورد. مثلا کنده کاریهای چوبین یافته شده در اوسِبِرگ (نروژ) تاثیرات هنر " کارولنژی" سده 9م را نشان می دهد و یا طرحهای مشبک کاری دانمارکی با نقوش کتابهای خطی ایرلندی قرابت دارد. در همین دوران کلیساهای چوبی نروژ متاثر از هنر " رومی وار: در قرون وسطی ساخته شده اند. در دوران های بعدی در کلیساهای ساخته شده در سوئد و دانمارک می توان تاثیرات نقاشی های دیواری الگوهای رایج اروپایی را مشاهده کرد. بهترین مجسمه سازان اهل : گاتلند" (در دریای بالتیک) بودند و تاثیرات هنر اروپایی را می توان در هنر اسکاتلندی و ایشان تا دوران گوتیک مشاهده کرد. در ساختن کلیساهای جامع، ایشان متاثر از گوتیک فرانسوی هستند و در ساخت تمثالهای چوبی متاثر از گوتیک آلمانی. در هنر نروژ و سوئد تاثیرات هنر انگلیسی مشهود تر است ام سرانجام در سده 15م. به سبب کثرت واردات آلمانی، نفوذ هنر آلمانی به قدری شد که تشخیص هنر اسکاندیناوی از آثار آلمانی به راستی دشوار است.
سیری در هنر سرزمین اسکاندیناوی
رنسانس وضع هنرها را در اسکاندیناوی تغییر داد. به تاثیر از سنت رنسانس و نهضت اصلاح دینی (1530) و کاهش قدرت کشیشان، فعالیت هنری یکسره در خدمت شاهان و درباریان قرار گرفت. ایشان بهترین هنرمندان را از آلمان و هلند به دربار فراخواندند و سوئد توانست به مقتدرترین دولت پرتستان اروپا تبدیل شود. این دوران اقتدار تا اویل سده هجدهم همچنان ادامه یافت. از هنرمندان دربار سوئد که خارجی بودند می توان به "بوردن: ( فرانسوی) اشاره کرد.
در نروژ ، کی طی قرون 14 تا 19، ایالتی از پادشاهی دانمارک بود چنین گرایشی به هنر شکوهمند و درباری رخ ننمود. در این میان سنت کنده کاری چوبی تحول چشمگیری یافت و تقریبا تمامی طرحهای متشکل ار نقوش برگ کنگریِ باروک ، که محرابها و سکوهای وعظ در کلیساهای نروژ را می آراستند متعلق به این دوران است. از معروفترین هنرمندان این هنر، می توان به " اندرو اسمیت" اشاره کرد.
هنر روکوکو در نروژ ، ماهیتی روستایی یافت که با جریان روکوکوی اشرافی سوئد کاملا متفاوت بود.هنرمندان مطرح آن عبارتند از : " پیلو" و " ینس یول" .
هنر روکو در سوئد ، مانند فرانسه، دیری نپایید و جای خود را به نئوکلاسیسیزم داد. از هنرمندان دوران روکوکو در اسکاندیناوی می توان از " رسلین" ، " لافرنسن" و " ادلف هال" نام برد.
" تروالت زن" مجسمه ساز سوئدی که اعتبار بین المللی یافت، نخستین هنرمند اسکاندیناویایی بود که از جریان روکوکو فاصله گرفت. اکنون دوران اقتدار امپراتوری دانمارک و عصر طلایی نقاشی دانمارکی فرا رسیده بود. جذابیت آرام و واقعگرایانه ، مشخصه بارز نقاشی دانمارکی شد. از هنرمندان این دوران می توان به " ویلهلم اکرسبرگ" (شاگرد داوید) اشاره کرد که او را همتای دانمارکی انگر می داندد.
در میانه سده 19، نقاشان اسکاندیناویایی، احساسات ملی خویش را در قالبهای منظره نگاری و مردمنگاری بیان می کردند. هنرمندان اسکاندیناویایی از جنبش های بعدی اروپایی مانند رمانتیسیزیم، رئالیسم و ناتورالیسم بی تاثیر نبودند و همگام با این جنبشها پیش رفتند. " کروک" به موضوعات اجتماعی پرداخت و " ورن شلد" محیط روستایی و قصه های عامیانه را به تصویر کشید و " ویگه لاند" احساساتگری اغراق آمیزی را در مجسمه هایش نشان داد. و همه و همه موجب ایجاد کیفیتی عاطفی در هنر نروژ شد که از طریق هنر " ادوارد مونک" به فراسوی مرزهای نروژ منتقل گشت
در میانه سده 19، نقاشان اسکاندیناویایی، احساسات ملی خویش را در قالبهای منظره نگاری و مردمنگاری بیان می کردند. هنرمندان اسکاندیناویایی از جنبش های بعدی اروپایی مانند رمانتیسیزیم، رئالیسم و ناتورالیسم بی تاثیر نبودند و همگام با این جنبشها پیش رفتند. " کروک" به موضوعات اجتماعی پرداخت و " ورن شلد" محیط روستایی و قصه های عامیانه را به تصویر کشید و " ویگه لاند" احساساتگری اغراق آمیزی را در مجسمه هایش نشان داد. و همه و همه موجب ایجاد کیفیتی عاطفی در هنر نروژ شد که از طریق هنر " ادوارد مونک" به فراسوی مرزهای نروژ منتقل گشت.
در سده بیستم نیز دیوارنگاری نروژ بیش از هر کشور دیگری، جز مکزیک ، رشد کرد و نمونه های شاخص آن را می توان در آثار " هنریک سرنسن" و " آگه استوراستین" یافت.
در سده20م. اهمیت و اعتبار بین المللی هنر اسکاندیناویایی ، بیشتر در عرصه های معماری و هنرهای کاربردی بروز کرده است. و ایشان به دلیل طراحی بناهای شهری متناسب با نیازهای اجتماعی، انطباق فرم با کارکرد و مواد و سازماندهی بدیع فضای معماری به شهرتی جهانی دست یافته اند. در این میان " الوار آلتو" معمار فلاندی از شخصیتهای ممتاز محسوب می شود. همین شعور بصری در ساخت وسایل کاربردی مانند میز و صندلی ( دانمارکی ) لوازم منزل ( فلاندی) و صنایع دستی ( دانمارکی) نیز دیده می شود.
کاوشگران شوش 2
در قرن نوزدهم و همزمان با دوران قاجاریه در ایران کشورهای اروپایی خصوصا فرانسه که از قدمت این خاک و بوم مطلع بودند کاوشگرانی را به منطقه شوش برای بررسی باستان شناسی و کشف آثار هنری کهن فرستادند که در مقاله گذشته برخی از ایشان معرفی شد در ادامه به شناخته شده ترین آنها دمورگان پرداخته خواهد شد.
کاوشگران شوش 2
ژاک دمورگان
چند سال بعد از کشفیات مارسل و ژان دیولافوا، در سال 1891 میلادی ، ژاک ژان مری دمورگان(1857 تا 1924) زمین شناس و متخصص دوران پیش از تاریخ ، طی یک سفر تحقیقاتی در غرب ایران، از شوش دیدن می کند. تپه های عظیم شوش بلافاصله او را مجذوب خود کرد و با گرفتن حق انحصاری کاوش های باستان شناسی در ایران برای فرانیه و با هدف انجام یک پژوهش چند رشته ای دراز مدت و روش های عملی کردن این ایده، هیئت اعزامی به ایران را با امکانات فراوان تشکیل داد و در سال 1897 وارد شوش شد.
وی از سال 1276 تا 1291 هجری و به مدت 15 سال هدایت تیم باستانشناسان فرانسوی را در ایران و شوش بر عهده داشت.
در سال نخست دویست هزار فرانک توسط پارلمان فرانسه به او اهدا شد. نخستین دغدغه وی ساختن یک خانه بزرگ اکتشافی روی بخش شمالی "سیتادل" که بعدها "آکروپل" نامیده شد، به حالت یک قلعه نظامی بود. این خانه با افتخار "شاتو" نامیده می شد.
دمورگان برای اینکه هیات فرانسوی را از آسیب و ناملایمات محیط که دیولافوا را آزار داده بود حفظ کند و اردوگاهی دائمی برپا دارد از آجرهای بازمانده معابد و بناهای عیلامی و هخامنشی استفاده کرد و قلعه ای به اسم شاتو را بر مرتفع ترین تل شوش یا آکروپولیس شوش بنا کرد.
اینکار ضمن اینکه با شکوه ترین قلعه و موزه آجر ایران را خلق کرد، متاسفانه باعث نابودی تپه آکروپولیس شوش شد.
این قلعه که به دلیل ترس از غارت توسط دزدان و ایجاد امنیت ساخته شد هنوز برپاست و سالانه صدها نفر از آن بازدید می کنند.
نخستین دغدغه وی ساختن یک خانه بزرگ اکتشافی روی بخش شمالی "سیتادل" که بعدها "آکروپل" نامیده شد، به حالت یک قلعه نظامی بود. این خانه با افتخار "شاتو" نامیده می شد.
حفاری در آکروپل شوش بسیار پر بار بود. در همان یکی دو سال نخست، زیر آثار دوران اشکانی ، هخامنشی، شاهکارهای مهمی چون لوح یادبود نارام سین، لوح نامه حمورابی، چند کودورو (نشانه های مرزی) و مقدار زیادی آجر لعابدار به دست آمد. در میان این آثار آجر نوشته های فراوانی وجود داشت که هیئت کاوش آن ها را به دقت جمع آوری کرد. ونسان شِل که آشور شناس بزرگی بود به مطالعه این کتیبه ها همت گمارد. مجموعه با ارزش گزارش های هیئت اعزامی به ایران به منظور چاپ نتایج کاوش ها به سرعت منتشر شد.
کاوشگران شوش 2
در نقد کاوش های دمورگان می توان گفت که وی اهمیتی به لایه نگاری نمی داد. در یک بررسی باستانشناسی لایه های مختلف که به دوره های تاریخی خاص خود تعلق دارند با دقت بررسی و ثبت و از هم تفکیک می شوند. اما گویا دمورگان که چنین حوصله و زمانی نداشت با استخدام 7000 کارگر تل سی و چهارنیم متری شوش را بدون اینکه بین لایه ها فرقی بگذارد به هفت لایه 8/4 متری تقسیم کرد و در حقیقت فاجعه و غارت باستانشناسی شروع شد!!او نمی توانست به طور کار آمد بر 7000 نفر نظارت کند و از همه جزئیات یادداشت بردارد. اطلاعات زیادی نابود شد و باستانشناسان بعدی برای تهیه روزشمار شهر باستانی شوش دچار زحمات فراوانی شدند . توجیه دمورگان برای این کار متاسفانه فاجعه بار و ساده بود: به تجربه دیده بود هنگامی که خاک از لایه هایی به این ارتفاع داخل واگن ها ریخته می شد اشیا مدفون در آنها صدمه نمی دیدند! سیل اشیاء و گنجینه های نفیس تمدن کهن ایران زمین بود که به موزه لوور پاریس سرازیر می شد.
کاوشگران شوش 2
برای فرانسویان گنیجینه ها غیر قابل شمارش و بی نظیر بود.این میراث آنقدر ارزش داشت تا بتواند وزیر فرهنگ فرانسه را از برکناری و استیضاح نجات دهد. موضوع از این قرار بود که دمورگان را به سو استفاده مالی از اعتبارات متهم کردند و مجلس فرانسه تصمیم گرفت وزیر فرهنگ وقت کلمانسو(Clemanceau) را استیضاح کند.کلمانسو به موزه لوور رفته و با آگاهی از کم و کیف اشیایی که دمورگان به فرانسه آورده بود چنان پاسخ دندان شکنی به پارلمان فرانسه می دهد که استیضاح کننده استیضاح خود را پس می گیرد.با تمام انتقاداتی که به کارهای دمورگان وارد است نباید از حق گذشت که اگر حفاریهای دمورگان نبود ما همان اندک اطلاعاتی هم که از دوره های کهن شوش و تمدن عیلام در اختیار داریم فاقد بودیم. او دهها کتاب و مقاله از فعالیتهای خود،باستانشناسی،زمین شناسی،جغرافیا و مردم شناسی برجا گذاشته است و علاوه بر شوش در قسمتهای دیگر ایران مانند تهران،تالش،مازندران،آذربایجان و ....هم مطالعاتی انجام داده است که با ارزش هستند.
دمورگان در اکتبر سال 1912 به دلیل اعتراضاتی که فرانسه به او داشت و نیز به علت اینکه اقامت در شرق فرسوده اش کرده بود، استعفا داد و متعاقب آن مسئولیت بسیار سنگین خود را به همکار جوانش، رولان دومکنم که از سال 1903 میلادی وی را همراهی می کرد واگذار نمود.
شرح تصاویر
1- تصویر ژاک دمورگان
2- تصویر دمورگان در کنار پرونسان شل، کشیش فرقه دمینیکن ، شوش 1902م.
3- قلعه شوش که توسط دمورگان ساخته شد.
هنر اتریشی
کشور اتریش به دلیل تاثیراتی که در زمینه معماری خصوصا باروک و پرورش هنرمندانی چون کلیمت، شیله و کوکوشکا از اهمیت ویژه برخوردار است. در این نوشته به صورت مختصر سیر مهمترین تحولات هنری اتریش بیان می گردد.
هنر اتریشی
تاریخ هنر کشوری که امروزه اتریش خوانده می شود و در اصل ناحیه خاوری کوههای آلپ، با دگرگونیهای تاریخی نواحی مرکزی اروپا پیوند تنگاتنگ داشته است. در روزگاران کهن پیشاتاریخی، یکی از کانونهای فرهنگ دوران آهن در زمینهای نمک خیز اطراف " هالشتاک " (اتریش علیا) قرار داشت و محتملا از ویژگی های " سِلتی " برخوردار بود. پس از اشغال رومیان و سپس به دنبال یورشهای پیاپی اقوام مختلف، دوران هنر " رومی وار " در این سرزمین آغاز شد که مکتب مهم کتاب آرای و دیوانگاری " زالتسبورک " را بوجود آورد ( سده دوازدهم و اوایل سده سیدهم). از فترت سیاسی اواخر سده سیزدهم تا تحکیم قدرت خاندان " هابزبورگ " و ارتباط نزدیک این خاندان با دربار پراگ ، که از مراکز عمده سبک " گوتیک بین المللی " در اواخر سده چهاردهم بود، هنر اتریشی یک دوره انحطاط را سپری کرد. ولی در سده پانزدهم ، آثار معماری قابل ملاحظه ای سبک گوتیک پدید آمدند و هنرمندی چون " میخائیل پاخِر " گوشید در نقاشی خود سنت گوتیک شمالی را با دستاوردهای طبیعتگرایانه رنسانس ایتالیایی بیامیزد.
جنبش " اصلاح دین" و یورشهای ترکان عثمانی در سده شانزدهم و هفدهم این سرزمین را دستخوش هرج و مرج کرد و تنها پس از غلبه بر این گرفتاریها بود که هنر اتریشی از نو قد برافراشت. نهضت " ضد اصلاح دینی" و بنیادهای ملازم آن یعنی کلیسا ها و دیرها، بسیاری از صنعتگران ، معماران و بناآرایان ایتالیایی را به این ناحیه کشاند. اینان الگوهای باروک ایتالیایی را با خود به همراه آوردند. بدین سان ، مهم ترین دوره هنر اتریشی در اوایل سده هجدهم ، تحت عنوان " بارک اتریشی" رخ نمود. " مولبِرتش" از جمله هنرمندان مشهور این دوره است.
جنبش " اصلاح دین" و یورشهای ترکان عثمانی در سده شانزدهم و هفدهم این سرزمین را دستخوش هرج و مرج کرد و تنها پس از غلبه بر این گرفتاریها بود که هنر اتریشی از نو قد برافراشت. نهضت " ضد اصلاح دینی" و بنیادهای ملازم آن یعنی کلیسا ها و دیرها، بسیاری از صنعتگران ، معماران و بناآرایان ایتالیایی را به این ناحیه کشاند. اینان الگوهای باروک ایتالیایی را با خود به همراه آوردند. بدین سان ، مهم ترین دوره هنر اتریشی در اوایل سده هجدهم ، تحت عنوان " بارک اتریشی" رخ نمود. " مولبِرتش" از جمله هنرمندان مشهور این دوره است.
دوران روشنگری و روزگار اقتدار " ماریاترزا " و " یزف دوم" ، که در تاریخ موسیقی اهمیت بسیار دارد، ( هایدن ، موتسارت) شاهد بیداری " نئوکلاسی سیزم " در هنر اتریشی بود. سپس در اویل سده نوزدهم ، این کلاسیک گرایی به نوعی " رمانتیسم خوشنما " ، که با لحن منتقدانه ، آن را " بیدرمایر" می نامیدند، استحاله یافت. در زمان " مترنیخ" ، شهر وین از موقعیتی بین المللی برخوردار بود و حضور " تامس لارنس" در آنجا باعث تحولی در چهره نگاری اتریشی شد. تکچهره هایی که از حامیان بتهوون و دوستان شوبرت نقاشی شده این تحول را بخوبی نشان می دهند.
انقلاب صنعتی سده نوزدهم در اتریش نیز ، چون سایر کشورها ، ابتذال سلیقه در هنر رسمی را به بار آورد. پرده های پرتکلف و تزیینی " هانس مارک" و نیز بسیاری از بناهای وین، را می توان نشانه های یک دوران کامرانی زودگذر در اترش دانست.
هنر اتریشی
برخی هنرمندان اتریشی با مایه گرفتن از جنبش " هنرها و پیشه ها" در انگلستان، در برابر این ابتذال سلیقه واکنش نشان دادند ، که به برپایی " کارگاههای وین" و اقدامات " آدلف لوس " معمار و یکی از پیشگامان جنبش کارکردگرایی منجر شد.
در جو نوجویی وین شیوه " یوگنت اشتیل" ( آرنوو) در کار " کلیمت " شکوفا شد و مقارن با فعالیت های شخصیتهای برجسته ای چون " فروید" ، " مالر" و " شوئنبرگ" ، اکسپرسیونیسم " اگون شیله " و " کوکوشکا" رخ نمود. سوای وین، که همواره گرایشهای عمده هنر اروپایی را بازتابیده است، مکتبهای نقاشی محلی نیز در اتریش وجود داشته اند ، که مکتبهای " کارین تیا" ، " ویگه" و " بُکل" از آن جمله اند.
پس از یورش " هیتلر " به اتریش در سال 1938، بسیاری از هنرمندان برجسته این کشور به تبعید رفتند و آنها که ماندند به ناچار هنر و سلیقه رسمی را پذیرفتند. در دهه های پس از جنگ جهانی دوم ، جریانهای هنر انتزاعی در اتریش نیز چون سایر کشورهای غربی قوت گرفتند. از میان نقاشان تجریدگرای اتریشی می توان به نامهایی چون " گئورک شایموویتس" و " یُرت تُرن کیست" اشاره کرد. از سوی دیگر " والتر پیخلر" به نوعی نقاشی پیکرنما و تخیلی پرداخت. در سالهای 1960، نمایشگرانی چون " هرمان نیش" و " اتو موهل" در گروه " هنر مستقیم" فعال بودند . با این حال باید گفت که هنر اتریشی در تحولات اخیر هنر غرب نقش موپری نداشته است.
کاوشگران شوش (1)
در قرن نوزدهم و همزمان با دوران قاجاریه در ایران کشورهای اروپایی خصوصا فرانسه که از قدمت این خاک و بوم مطلع بودند کاوشگرانی را به منطقه شوش برای بررسی باستان شناسی و کشف آثار هنری کهن فرستادند.
کاوشگران شوش (1)
سر ویلیام کنت لوفتوس
جان ملکم کینز در سال 1813 میلادی شرح مبسوطی را از محوطه شوش در دشت خوزستان منتشر کرد که در آن در مخالفت با صاحب نظران پیشین گفت که این محوطه همان "شوشان" ذکر شده در کتاب مقدس است نه "شوشتر"، شهر دیگری در خوزستان با نام مشابه شوشان. تا مدتها کارشناسان بسیاری در این زمینه اختلاف نظر داشتند.
با این حال برای تایید صحت این مسئله باید تا اواسط قرن نوزدهم میلادی و رسیدن هیئت اعزامی انگلیسی صبر کرد. این هیئت مسئول تعیین خط مرزی بین امپراتوری عثمانی و ایران بود.
باستان شناسی به نام لوفتوس، یک نقشه کلی از محوطه تهیه می کند و روی تپه شمالی شوش (آپادانا) همراه با ستون های تزیین شده و سرستون های سنگی ، چهار پایه ستون عظیم را کشف می کند. بر روی این پایه ستون ها به سه زبان گارسی باستان، اکدی و عیلامی، کتیبه هایی از اردشیر دوم (404- 359 ق.م) نوشته شده بود که در آن از کاخ داریوش یاد می کند که در دوران اردشیر اول دچار آتش سوزی گردیده و اردشیر دوم آنرا مرمت کرده است.
بدین ترتیب دیگر تردیدی درباره یکی بودن تپه اصلی شمالس شوش (آپادانا) و "کاخ شوشان" یاد شده در کتاب مقدس باقی نماند.
در واقع بنجامین اهل تودلا در سده 12 میلادی با پیروی از "کتاب دانیال" و رخدادهای اصلی بازگو شده در "کتاب استر" به همین نتیجه رسیده بود و گذشته از یکی دانستن خوزستان و عیلام ، اعلام کرد که محوطه باستانی شوش مکان کاخ خشایارشا در کتاب استر بوده است.
لوفتوس پس از تحقیقات در 1851- 1852 میلادی به درستی معتقد بود که شوش هنوز کاملا بررسی نشده است.
کاوشگران شوش (1)
مارسل و ژن دیولافوا
در سال 1885 یک معمار فرانسوی به نام مارسل دیولافوا و همسرش ژن که قبلا به سفر اکتشافی ایران پرداخته بود به تشویق مسئول موزه ملی فرانسه مصمم به انجام کاوش در شوش می شود. آنها با کسب فرمان ناصرالدین شاه اجازه می یابند در شوش کاوش کنند.
از سال 1884 تا 1886دیولافواها در شرایطی دشوار با کمک دو همکار جوان از جمله نقشه برداری به نام م. بابن نقشه جدیدی ار محوطه ارایه می دهند. آنها تالار بزرگ ستون دار "آپادانا" را شناسایی می کندد. بخش هایی از ستون ها ، پایه ستون ها و یک سر ستون عظیم به شکل نیم تنه دو گاو نر را کشف و آجرهای لعابدار را جمع آوری می کنند که به موزه لوور انتقال می یابند. مرمت کردن این آجرها به کمک کارگاه سِور بخش هایی از سردرهای کاخ مرسوم به شیرها، شیر دال، کمان داران و بخش هایی از پلکان های آپادانا از آجرلعابدار مزین به نقوش لوتوس را امکان پذیر می سازند که بی درنگ در سالن های طبقه اول سرسرای موزه لوور به نمایش گذاشته شدند. معماری کاخ ناآشنا باقی می ماند. توصیفی که مارسل دیولافوا از آپادانا و همچنین یک شهر بزرگ هخامنشی ارائه می دهد از خیال پردازی سرچشمه می گیرد. با این حال "روزنگار کاوش ها" که ژن دیولافوا به رشته نگارش در می آورد بدون اهمیت دادن به درستی نوشته های نویسنده، بیشتر از یک مجموعه قصه است و نکات جالبی را ارائه می دهد.
کشفیات دیولافواها سر و صدای زیادی در پاریس برپا کرد و گنجینه گرانبهای کاخهای هخامنشی که نصیب فرانسه شد ژان دیولافوا را لایق دریافت
این زن فاضله از هنگام حركت از فرانسه تا موقع مراجعت به آنجا، وقایع روزانه مسافرت و نتیجه مشاهدات و تحقیقات و مطالعات شوهر خود را مشروحاً یادداشت كرده و به صورت كتابی به عنوان «مسافرت دیولافوا در ایران و شوش و كلده» در پاریس به طبع رسانیده است.
کاوشگران شوش (1)
دیولافوا، با تكیه بر پژوهشهای خویش، ثابت می كند كه سبك معماری ایرانی از ابتكارات خود ایرانیان است و ابداً در این فن از سایر ملل اقتباس نكرده اند؛ بلكه برعكس، ملل دیگر، وسیله واسلوب ایرانیان را تقلید نموده اند. به ویژه از استادی و مهارت معماران ایرانی و هنرمندی آنها دراستحكام بنا و شیوه كاشیكاریهای بی نظیر و سلیقه خاصی كه در ظرافت و زیبایی بناها به كار می برده اند، تمجید و تحسین بسیار می كند. عكسها و تصاویر كم مانندی نیز از ابنیه تاریخی كهن برداشته و دركتاب خود آورده كه وجه امتیاز كار وی می باشد.
گزارشهای روشنی نیز از اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران عصر قاجاری ارائه كرده است كه برای پژوهشگران آن دوره تاریخی می تواند سودمند باشد؛ اگر چه در برخی از موضوعات نظیر وقایع مربوط به ظهور و سقوط بابیه دچار خطاهایی در نقل و برداشت و تحلیل می گردد.
کاوشگران شوش (1)
کشفیات دیولافواها سر و صدای زیادی در پاریس برپا کرد و گنجینه گرانبهای کاخهای هخامنشی که نصیب فرانسه شد ژان دیولافوا را لایق دریافت مدال لژیون دونور کرد و در 20 اکتبر 1886 ژان به دریافت این مدال نایل آمد.امروز هم آثاری که این زوج کشف کردند افتخار موزه لوور است و اهمیت جهانی دارد. لازم به ذکر است که فرانسه در این جریان قراردادی را که با ایران مبنی بر تحویل اشیای یافته شده بسته بود نقض کرد تمامی اشیا را از ایران خارج و به لوور منتقل نمود.
به رغم دستاوردهایی که در سالهای 1885 و 1886 میلادی در محدوده کاخ داریوش بزرگ به دست آمد، کار حفاری ادامه نیافت.
کاوشگران شوش (1)
شرح تصاویر
1- تصویر سر ویلیام کنت لوفتوس
2- تصویری از یک سرستون هخامنشی که توسط هـ.ا.چرچیل که همراه با لفتوس در حفاری های شوش بوده کشیده شده و هم اکنون در بریتیش میوزیم لندن است.
3- تصویر مارسل و ژن دیولافوا
4- نخستین طرح بازسازی تالار ستون دار آپادانا، کاخ داریوش که توسط مارسل دیولافوا کشیده شد.
5- تصویر ژن دیولافوا که در هنگام کار لباس مردانه می پوشید و در سال 1887 تصمیم گرفت همیشه در همین لباس باقی بماند.