هنر در اسلام
ناطقه ی مرا مگر روح قدس کند مدد
-
- فرازی از سروده ی آیت الله کمپانی (ره) در مدح حضرت فاطمه سلام الله علیها
-
طلبهها را چگونه روايت كنيم؟
راجع به قديسان مسيحي فيلمهاي زيادي ساخته شده مثل ژاندارك، فرانسيس و ... كه تقريبا قريب به اتفاق فيلمهاي موفقي هستند.
اما چهرهاي كه سينما و تلويزيون ما از روحانيت درست كرده با واقعيت فاصلهزيادي دارد. آنها هم در دنياي خودشان شوخي ميكنند. ميخندند، تپق ميزنند.
سينماگران ما گمان ميكنند با مقدس كردن آنها، روحانيت اصيل را نشان ميدهند.
اين عدم شناخت و گاها استفادهابزاري كردن از روحانيت ما را بر اين داشت كه به سراغ رحمتالله اميدوار برويم.
رحمت الله اميدوار، طلبه درس خارج و داراي كارشناسي سينما از دانشكده سينما تئاتر ، كارشناس ارشد پژوهش هنر در دانشگاه تهران است. ايشان مدت 14 سال در مراكز هنري قم به تدريس فيلمنامه پرداخته است. از اميدوار تاكنون آثار زير به چاپ رسيده است:
آرامش سبز (مجموعه داستان)
شايد كسي در بزند (مجموعه داستان)
خورشيد در قاب (پژوهشی در حوزه سينما و دين)
نيشانوش در مجموعه كاريكلماتور ...
امروزه ميبينيم كه سينماگران و فيلمسازان در بخشهايي به نقش فرد روحاني نيز ميپردازند.
اوج اين مسئله با فيلم زير نور ماه بود و بعدها مارمولك و اخراجيها و ... به نظر شما پرداخت به اين مسئله بنا بر ضرورت بود يا به خاطر جذابيت و دست نخوردگي اين قشر در عالم سينما؟
رابطه مردم با حكومت و مشاركت روحانيت در حكومت ضرورتي در جامعه ما به وجود آورده است كه ميل به سمت معروفيت، تبليغ و نقد روحانيت پيش آمده است. طبيعتا اين ضرورت در اوايل جدي گرفته نميشود و فقط جنبه تبليغاتي پيدا ميكند اما به مرور زمان و رسيدن طراحان اين مسئله به پختگي، بصيرت و شجاعت و نيز اطمينان و امنيت از جهت طرح و بيان اين نوع ايدهها و نقدها، طرح نقش روحانيت در هنر و از جمله سينما و تلويزيون جديتر ميشود.
در حال حاضر سينما و تلويزيون در پرداختن به اين مسئله در گامهاي اوليه است كه نسبت به حوزههاي تخصصي ديگر، عقبتر مينمايد.
به نظر شما چرا اين مسئله با تاخير در سينما و تلويزيون مطرح گرديد؟
دو عامل ميتوانم ذكر كنم اولي مربوط به خارج از حوزه سينماست كه عبارت است از مسئله امنيت اجتماعي به اين صورت كه در مسائل فرهنگي- اجتماعي نوعي عدم اطمينان و بروز تنش احساس ميشد و در هر دورهاي به صورتي متفاوت نمود پيدا ميكرد. پرداختن به نقش روحاني و عالم ديني داخل در اين محدوده و نوعي مسئله سياسي تلقي ميگرديد.
عامل دوم مربوط به ذات سينما است. سينما به دليل وابستگياش به سرمايه و برگشت آن، ذاتا يك رسانه محافظه كاري است و قدرت ريسك بالا را ندارد. يك فيلم كه چند صد ميليون هزينه برداشته بايد طي يك سال، سرمايه را برگرداند. تهيه كنندگان خصوصي به خاطر حساسيت و تنشزايي اين مسئله به سمتش نميروند. و دولتيها هم نميخواهند دچار خود نقدي شوند.
ميگويند وقتي كه بازيگري در نقش يك طلبه و عالم ديني ظاهر ميشود تقدس روحانيت شكسته ميشود. نظر شما چيست؟
واژه تقدس كمي گمراه كننده است. روحانيت يك قشر شريف و محترمي است به دليل مسئوليت و رسالت سنگيني كه دارد. مقدس بودن در جايي است كه يك مقام قدسي در كار باشد. لذا واژگان با ريشه «قدس» فقط درباره مقام معصومين كه بري از هر نوع خطا و اشتباهند به كار برده ميشود و در مورد عالمان ديني بايد از واژگاني با ريشه «حرمت» مانند محترم استفاده كرد.
در مورد پاسخ سوال بايد بگويم وقتي كه يك قشر خاصي مورد نقد واقع ميشوند واكنشهايي از طرف آن قشر بروز ميكند كه ممكن است به تضاد و تنش اجتماعي منجر شود.
براي جلوگيري از اين احتمال، مديران و مسئولان از طرح آن ممانعت ميكنند و با چنين رويهاي، فضاي بحث، تنگتر ميگردد كه باعث ميشود يك نوع حالت خود سانسوري در منتقدين به وجود آيد. از طرفي خود همين مسئله يك حالت تحكم آميز در بدنه مديريت آن قشر ايجاد ميكند كه بين خودش و آن امر قدسي والوهي قائل به نوعي ملازمه شده و بگويد هر كس مرا نقد ميكند در حقيقت دست به نقد «آن امر قدسي» زده و نقدش به خطاست. به نظر من اين طرز تفكر، درست نيست.
وقتي يك نگاه منتقدانه و درست درباره روحاني و طلبه مطرح ميشود به يقين سرشار از تاثيرات خوب و مثبت اجتماعي است.
مهمترين آن اينكه منفيها از مثبتها جدا شده و در جامعه و ميان ملت شناخته ميشوند؛ فرق حضرت امام (ره) با آنكه برخلاف امام و اراده مردم بود. سينماگر بايد تلاش كند اين تفاوت را برجستهتر كند. نمونه خوبش در «سريال سربداران» اتفاق افتاد؛ شيخ حسن جوري و شيخ خليفه، شخصيتهاي سفيد و نماينده روحانيت مجاهد و مبارز بودند و در مقابل قاضيالقضات، شخصيت سياه و نماينده آخوند درباري.
بنابراين اگر فضاي نقد اجتماعي توسعه پيدا كند، منتقدين، شتاب زده عمل نكنند، با انصاف و تدبير حركت كنند، آنگاه فيلم و سينما وتلويزيون به اعتلاي مقام بلند روحانيت مثبت كمك خواهند كرد.
(ادامه دارد)
هنر واقعی باید توسط حوزه های علمیه به مردم عرضه شود
ایت اله صافي گلپايگاني فرمودند: هنر واقعی باید توسط حوزه های علمیه به مردم عرضه شود.به گزارش دبیر خانه دائمی جشنواره هنر آسمانی آيتاله صافي گلپايگاني در ديدار اعضاي ستاد برگزاري دومين جشنواره هنرهاي آسماني در سخناني برگزاری این جشنواره را کار بسیار ارزنده ای دانست و گفت:
.وی با بيان اينكه از ذوق و قريحه ميتوان در دعوت افراد به تفكر درباره خداوند استفاده كرد، افزود: در علم حديث، فقه، روايات، علم كلام و... نيز مي توان ارتباط هايي با هنر پيدا كرد و به همين دليل طلاب علوم ديني ميتوانند از ابزار هنر استفاده كنند و مسئولان بايد زمينه شكوفايي ذوق و قريحه هنري طلاب را فراهم كنند.
اين مرجع توجه طلاب به مسائل هنري و استفاده از ابزار هنر در تبليغ دين به نحو مطلوب و شايسته را خواستار شد و گفت: هنر در دنياي كنوني داراي قابليتهاي بسياري است و نبايد ما از تاثيرگذاري هنر غافل شويم.
وي با اشاره به تاثيرگذاري شعر به عنوان يك هنر كلامي بيان داشت: تاثيرگذاري شعر در بسياري از اوقات از تاثيرگذاري كلام مستقيم بسيار بيشتر است و بسياري از علماي بزرگ اسلام از ذوق شعري برخوردار بودهاند.
آيتالله العظمي صافي گلپايگاني خاطرنشان كرد: شعر و محتواي آن از اهميت بسيار زيادي برخوردار است و ميتواند يكي از مهمترين وسايل و ابزار براي تبليغ باشد.
وي اظهار داشت:
طلاب حوزه علميه بايد به سوي فعاليت در عرصههاي هنري سوق داده شوند و در مدح ائمه اطهار شعر بگويند و اين اشعار ارتباط معنوي انسانها با خداوند را تقويت خواهدكرد.
ایشان يادآور شدند: سازمانها و مراكز هنري حوزه بايد به استعدادهاي هنري طلاب توجه خاصي داشته باشند و نسبت به تقويت اين استعدادها همت گمارند.
وي در ادامه تاكيد كرد: نهادهاي حوزوي بايد از شكلگيري هنرهاي نامشروع جلوگيري كرده و در اين ارتباط برنامهريزي داشته باشند و البته در طول تاريخ مسلمانان در هنرهاي مشروع فعاليتهاي ارزندهاي داشتهاند.
آيتالله العظمي صافي گلپايگاني با اشاره به تاكيدات دين مبين اسلام مبني بر شكوفا شدن استعدادهاي ذاتي انسان ها تصريح كرد: بايد تواناييها و استعدادهاي انسانها در مسير درست هدايت شود تا اين استعدادها به نحو مطلوب شكوفا شود.
وی افزود: حوزه های علمیه باید هنر واقعی را اکتشاف و استخراج کرده و به مردم معرفی کنند.
اين مرجع تقليد در پایان تاکید کرد: البته طلاب یادشان نرود که وظیفه اصلی آنها طلبگی و خواندن درس های اصلی است و باید از هنر در همان راستا بهره بگیرند.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
این مخمس تقریبا بین سال 1327-1328 شمسی توسظ استاد سروده شد و غیر از قسمت اول بقیه استقبال از پنچ بیت از ابیات غزل 439 خواجه حافظ شیرازی می باشد و ایشان آن را طی نامه ای به برادر عارف خود مرحوم آیت الله حاج سید حسن الهی ارسال داشته تا در مجلس عزای عصرهای شنبه که در منزل بیت الشرف حاج سید احمد قاضی طباطبایی برادر مکرم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره منعقد می شده خوانده شود.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
گفت آن شاه شـهیدان که بلا شد ســویم با همین قـــــــافله ام راه فـــــنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان مس شویم شـــور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که گمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش، کنده بن و بنیادم زیــــر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاجته پر بگـــــشادم فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کــــشته یارم و با هستی او بسته وثاق
مَنِ دل رفته کجا و کجا دشت عراق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من کنم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جر الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کئی تو ام دست قصا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب ار مادر گستی به چه طالع زادم
لوحه سینه کم گر شکند سم ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود مرا نیست به جز عشق حضور ساسه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
این مخمس تقریبا بین سال 1327-1328 شمسی توسظ استاد سروده شد و غیر از قسمت اول بقیه استقبال از پنچ بیت از ابیات غزل 439 خواجه حافظ شیرازی می باشد و ایشان آ ن را طی نامه ای به برادر عارف خود مرحوم آیت الله حاج سید حسن الهی ارسال داشته تا در مجلس عزای عصرهای شنبه که در منزل بیت الشرف حاج سید احمد قاضی طباطبایی برادر مکرم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره منعقد می شده خوانده شود.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
گفت آن شاه شـهیدان که بلا شد ســویم با همین قـــــــافله ام راه فـــــنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان مس شویم شـــور یعقنوب کنان یوسف خود می جویم
که گمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش، کنده بن و بنیادم زیــــر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگـــــشادم فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کــــشته یارم و با هستی او بسته وثاق
مَنِ دل رفته کجا و کجا دشت عراق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من کنم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جر الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کئی تو ام دست قصا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب ار مادر گستی به چه طالع زادم
لوحه سینه کم گر شکند سم ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود مرا نیست به جز عشق حضور ساسه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
طلبهها را چگونه روايت كنيم؟
راجع به قديسان مسيحي فيلمهاي زيادي ساخته شده مثل ژاندارك، فرانسيس و ... كه تقريبا قريب به اتفاق فيلمهاي موفقي هستند.
اما چهرهاي كه سينما و تلويزيون ما از روحانيت درست كرده با واقعيت فاصلهزيادي دارد. آنها هم در دنياي خودشان شوخي ميكنند. ميخندند، تپق ميزنند.
سينماگران ما گمان ميكنند با مقدس كردن آنها، روحانيت اصيل را نشان ميدهند.
اين عدم شناخت و گاها استفادهابزاري كردن از روحانيت ما را بر اين داشت كه به سراغ رحمتالله اميدوار برويم.
رحمت الله اميدوار، طلبه درس خارج و داراي كارشناسي سينما از دانشكده سينما تئاتر ، كارشناس ارشد پژوهش هنر در دانشگاه تهران است. ايشان مدت 14 سال در مراكز هنري قم به تدريس فيلمنامه پرداخته است. از اميدوار تاكنون آثار زير به چاپ رسيده است:
آرامش سبز (مجموعه داستان)
شايد كسي در بزند (مجموعه داستان)
خورشيد در قاب (پژوهشی در حوزه سينما و دين)
نيشانوش در مجموعه كاريكلماتور ...
امروزه ميبينيم كه سينماگران و فيلمسازان در بخشهايي به نقش فرد روحاني نيز ميپردازند.
اوج اين مسئله با فيلم زير نور ماه بود و بعدها مارمولك و اخراجيها و ... به نظر شما پرداخت به اين مسئله بنا بر ضرورت بود يا به خاطر جذابيت و دست نخوردگي اين قشر در عالم سينما؟
رابطه مردم با حكومت و مشاركت روحانيت در حكومت ضرورتي در جامعه ما به وجود آورده است كه ميل به سمت معروفيت، تبليغ و نقد روحانيت پيش آمده است. طبيعتا اين ضرورت در اوايل جدي گرفته نميشود و فقط جنبه تبليغاتي پيدا ميكند اما به مرور زمان و رسيدن طراحان اين مسئله به پختگي، بصيرت و شجاعت و نيز اطمينان و امنيت از جهت طرح و بيان اين نوع ايدهها و نقدها، طرح نقش روحانيت در هنر و از جمله سينما و تلويزيون جديتر ميشود.
در حال حاضر سينما و تلويزيون در پرداختن به اين مسئله در گامهاي اوليه است كه نسبت به حوزههاي تخصصي ديگر، عقبتر مينمايد.
به نظر شما چرا اين مسئله با تاخير در سينما و تلويزيون مطرح گرديد؟
دو عامل ميتوانم ذكر كنم اولي مربوط به خارج از حوزه سينماست كه عبارت است از مسئله امنيت اجتماعي به اين صورت كه در مسائل فرهنگي- اجتماعي نوعي عدم اطمينان و بروز تنش احساس ميشد و در هر دورهاي به صورتي متفاوت نمود پيدا ميكرد. پرداختن به نقش روحاني و عالم ديني داخل در اين محدوده و نوعي مسئله سياسي تلقي ميگرديد.
عامل دوم مربوط به ذات سينما است. سينما به دليل وابستگياش به سرمايه و برگشت آن، ذاتا يك رسانه محافظه كاري است و قدرت ريسك بالا را ندارد. يك فيلم كه چند صد ميليون هزينه برداشته بايد طي يك سال، سرمايه را برگرداند. تهيه كنندگان خصوصي به خاطر حساسيت و تنشزايي اين مسئله به سمتش نميروند. و دولتيها هم نميخواهند دچار خود نقدي شوند.
ميگويند وقتي كه بازيگري در نقش يك طلبه و عالم ديني ظاهر ميشود تقدس روحانيت شكسته ميشود. نظر شما چيست؟
واژه تقدس كمي گمراه كننده است. روحانيت يك قشر شريف و محترمي است به دليل مسئوليت و رسالت سنگيني كه دارد. مقدس بودن در جايي است كه يك مقام قدسي در كار باشد. لذا واژگان با ريشه «قدس» فقط درباره مقام معصومين كه بري از هر نوع خطا و اشتباهند به كار برده ميشود و در مورد عالمان ديني بايد از واژگاني با ريشه «حرمت» مانند محترم استفاده كرد.
در مورد پاسخ سوال بايد بگويم وقتي كه يك قشر خاصي مورد نقد واقع ميشوند واكنشهايي از طرف آن قشر بروز ميكند كه ممكن است به تضاد و تنش اجتماعي منجر شود.
براي جلوگيري از اين احتمال، مديران و مسئولان از طرح آن ممانعت ميكنند و با چنين رويهاي، فضاي بحث، تنگتر ميگردد كه باعث ميشود يك نوع حالت خود سانسوري در منتقدين به وجود آيد. از طرفي خود همين مسئله يك حالت تحكم آميز در بدنه مديريت آن قشر ايجاد ميكند كه بين خودش و آن امر قدسي والوهي قائل به نوعي ملازمه شده و بگويد هر كس مرا نقد ميكند در حقيقت دست به نقد «آن امر قدسي» زده و نقدش به خطاست. به نظر من اين طرز تفكر، درست نيست.
وقتي يك نگاه منتقدانه و درست درباره روحاني و طلبه مطرح ميشود به يقين سرشار از تاثيرات خوب و مثبت اجتماعي است.
مهمترين آن اينكه منفيها از مثبتها جدا شده و در جامعه و ميان ملت شناخته ميشوند؛ فرق حضرت امام (ره) با آنكه برخلاف امام و اراده مردم بود. سينماگر بايد تلاش كند اين تفاوت را برجستهتر كند. نمونه خوبش در «سريال سربداران» اتفاق افتاد؛ شيخ حسن جوري و شيخ خليفه، شخصيتهاي سفيد و نماينده روحانيت مجاهد و مبارز بودند و در مقابل قاضيالقضات، شخصيت سياه و نماينده آخوند درباري.
بنابراين اگر فضاي نقد اجتماعي توسعه پيدا كند، منتقدين، شتاب زده عمل نكنند، با انصاف و تدبير حركت كنند، آنگاه فيلم و سينما وتلويزيون به اعتلاي مقام بلند روحانيت مثبت كمك خواهند كرد.
هنر واقعی باید توسط حوزه های علمیه به مردم عرضه شود
ایت اله صافي گلپايگاني فرمودند: هنر واقعی باید توسط حوزه های علمیه به مردم عرضه شود.به گزارش دبیر خانه دائمی جشنواره هنر آسمانی آيتاله صافي گلپايگاني در ديدار اعضاي ستاد برگزاري دومين جشنواره هنرهاي آسماني در سخناني برگزاری این جشنواره را کار بسیار ارزنده ای دانست و گفت:
.وی با بيان اينكه از ذوق و قريحه ميتوان در دعوت افراد به تفكر درباره خداوند استفاده كرد، افزود: در علم حديث، فقه، روايات، علم كلام و... نيز مي توان ارتباط هايي با هنر پيدا كرد و به همين دليل طلاب علوم ديني ميتوانند از ابزار هنر استفاده كنند و مسئولان بايد زمينه شكوفايي ذوق و قريحه هنري طلاب را فراهم كنند.
اين مرجع توجه طلاب به مسائل هنري و استفاده از ابزار هنر در تبليغ دين به نحو مطلوب و شايسته را خواستار شد و گفت: هنر در دنياي كنوني داراي قابليتهاي بسياري است و نبايد ما از تاثيرگذاري هنر غافل شويم.
وي با اشاره به تاثيرگذاري شعر به عنوان يك هنر كلامي بيان داشت: تاثيرگذاري شعر در بسياري از اوقات از تاثيرگذاري كلام مستقيم بسيار بيشتر است و بسياري از علماي بزرگ اسلام از ذوق شعري برخوردار بودهاند.
آيتالله العظمي صافي گلپايگاني خاطرنشان كرد: شعر و محتواي آن از اهميت بسيار زيادي برخوردار است و ميتواند يكي از مهمترين وسايل و ابزار براي تبليغ باشد.
وي اظهار داشت:
طلاب حوزه علميه بايد به سوي فعاليت در عرصههاي هنري سوق داده شوند و در مدح ائمه اطهار شعر بگويند و اين اشعار ارتباط معنوي انسانها با خداوند را تقويت خواهدكرد.
ایشان يادآور شدند: سازمانها و مراكز هنري حوزه بايد به استعدادهاي هنري طلاب توجه خاصي داشته باشند و نسبت به تقويت اين استعدادها همت گمارند.
وي در ادامه تاكيد كرد: نهادهاي حوزوي بايد از شكلگيري هنرهاي نامشروع جلوگيري كرده و در اين ارتباط برنامهريزي داشته باشند و البته در طول تاريخ مسلمانان در هنرهاي مشروع فعاليتهاي ارزندهاي داشتهاند.
آيتالله العظمي صافي گلپايگاني با اشاره به تاكيدات دين مبين اسلام مبني بر شكوفا شدن استعدادهاي ذاتي انسان ها تصريح كرد: بايد تواناييها و استعدادهاي انسانها در مسير درست هدايت شود تا اين استعدادها به نحو مطلوب شكوفا شود.
وی افزود: حوزه های علمیه باید هنر واقعی را اکتشاف و استخراج کرده و به مردم معرفی کنند.
اين مرجع تقليد در پایان تاکید کرد: البته طلاب یادشان نرود که وظیفه اصلی آنها طلبگی و خواندن درس های اصلی است و باید از هنر در همان راستا بهره بگیرند.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
این مخمس تقریبا بین سال 1327-1328 شمسی توسظ استاد سروده شد و غیر از قسمت اول بقیه استقبال از پنچ بیت از ابیات غزل 439 خواجه حافظ شیرازی می باشد و ایشان آن را طی نامه ای به برادر عارف خود مرحوم آیت الله حاج سید حسن الهی ارسال داشته تا در مجلس عزای عصرهای شنبه که در منزل بیت الشرف حاج سید احمد قاضی طباطبایی برادر مکرم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره منعقد می شده خوانده شود.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
گفت آن شاه شـهیدان که بلا شد ســویم با همین قـــــــافله ام راه فـــــنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان مس شویم شـــور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که گمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش، کنده بن و بنیادم زیــــر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاجته پر بگـــــشادم فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کــــشته یارم و با هستی او بسته وثاق
مَنِ دل رفته کجا و کجا دشت عراق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من کنم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جر الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کئی تو ام دست قصا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب ار مادر گستی به چه طالع زادم
لوحه سینه کم گر شکند سم ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود مرا نیست به جز عشق حضور ساسه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
این مخمس تقریبا بین سال 1327-1328 شمسی توسظ استاد سروده شد و غیر از قسمت اول بقیه استقبال از پنچ بیت از ابیات غزل 439 خواجه حافظ شیرازی می باشد و ایشان آ ن را طی نامه ای به برادر عارف خود مرحوم آیت الله حاج سید حسن الهی ارسال داشته تا در مجلس عزای عصرهای شنبه که در منزل بیت الشرف حاج سید احمد قاضی طباطبایی برادر مکرم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قدس سره منعقد می شده خوانده شود.
مخمسی از مرحوم علامه طباطبایی (ره)
گفت آن شاه شـهیدان که بلا شد ســویم با همین قـــــــافله ام راه فـــــنا می پویم
دست همت ز سراب دو جهان مس شویم شـــور یعقنوب کنان یوسف خود می جویم
که گمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش، کنده بن و بنیادم زیــــر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگـــــشادم فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کــــشته یارم و با هستی او بسته وثاق
مَنِ دل رفته کجا و کجا دشت عراق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من کنم خون دل و یار کند تیر نثار
پرده بدریده سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جر الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت
از چه از کئی تو ام دست قصا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب ار مادر گستی به چه طالع زادم
لوحه سینه کم گر شکند سم ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبود مرا نیست به جز عشق حضور ساسه طوبی و غلمان و قصور و قدحور
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
ویژگیهای هنر معماری اسلامی
معماری اسلامی برگرفته از زبان قرآن است و عمق و غنای تمدن اسلام را با بهرهگیری از روح معنویت نشان میدهد. این امر به گونهای است که اعتقاد به توحید و ایمان به تعالیم اسلام به عنوان اندیشه زیباییشناسی دین اسلام در معماری اسلامی تجلی مییابد مؤلفههای به جا مانده از پیش از ظهور اسلام نشان میدهد از زمانی که انسان هنر را شناخت یعنی از هزاران سال پیش به طراحی رنگی از حیواناتی که منقرض شدند به منظور نشان دادن واقعیتها و مهارتهای خود بر روی دیوارها پرداخت . در واقع هنر پیش از زبان و ادبیات در زندگی انسان وسیلهای برای برقراری ارتباط او به شمار میرفت .
هنگامی که تمدن پا به عرصه وجود گذاشت، خیزشی جدی در ارائه مهارتهای موجود ایجاد شد که اینک در کشورهای اسلامی و غیراسلامی بخوبی قابل رؤیت است که برخی از آنها به هزاره هفتم قبل از میلاد مسیح (ع) باز میگردد اما آنچه که بیشتر از دیگر هنرها توجه انسان را به خود معطوف داشت، معماری و هنرهای تجسمی بود که انسان بر روی اشیاء یا ساختمانهایی که می ساخت از هنر خود بهره مند می شد و آن را به نمایش می گذاشت.
معماری هنری بود که به غیر از تنوعات رنگی، هویت و فرهنگ را نشان میداد؛ به گونهای که تجلی معماری در تصاویر یا کنده کاریها بخوبی نمایان است. در قصرهای ساخته شده در زمان امویان کندهکاریهای رنگی و غیررنگی با عکسهای قدیمی بسیاری داشت. دست نوشته ها، ظروف و یا اثاثیه هایی که به علت تنوعات رنگی و نوع کار بر روی آنها از اهمیت به سزایی برخوردارند، نشانگر ارتباط و علاقه انسان با هنر است.
بنابراین باید میان معماری و هنر معماری تفاوت قائل شد که دو مفهوم کاملا مجزا هستند.
در معماری منظور ساخت و ساز در راستای انجام وظیفه اجتماعی و خدمت رسانی است.
مانند ساختن اماکن مسکونی، عبادتی و یا تحصیلی. اما در هنر معماری تأکید بر استفاده از شاهکارهای هنری و دستاوردهای تزئنیی بر روی دیوارها، سقف، ستونها، پنجره ها و درهاست و حتی باغها و حوض ها نیز به گونه ای با هنر معماری ترکیب می شوند تا تأثیرگذاری بنا بر بیننده بیشتر شود.
هنر معماری اسلامی به واسطه وجود معماران زبردست که فعالیتهای ابداعی انجام می دادند با رعایت یکسری اصول خاص بسط و گسترش یافت که این هنر بر درایت و نوع نگاه دینی شخص صحه می گذاشت؛ در واقع این نوع معماری بر نظرات، تجارب و ابتکاراتی متکی بود که معمار از آن بهره می گرفت. این مسئله منجر به تنوع در معماری اسلامی شد و با توجه به اینکه این معماری از زبان قرآن نشأت می گرفت، عمق و غنای تمدن اسلام را با بهره گیری از روح معنویت نشان می داد.
با وجود تفاوت میان معماری و هنر معماری، معماری اسلامی دارای شاخصه های متفاوتی می شود که آن را از سبک و سیاقهای دیگر بناها جدا می سازد. این مؤلفه ها شامل هندسه علمی و هنرهای ابداعی بر گرفته از اندیشه های معنوی شخص میشود. ابداعی که معمار از آن بهره مند می شد، شیوه ای است که در هنر معماری پیش از این سابقه نداشته است و این به علت ویژگیهای دینی در اندیشه زیبایی شناسی اسلام است که در هنر معماری اسلامی متجلی شده است.
ارتباط معماری با دین اسلام نشانه اعتقاد به توحید، ایمان و عمل به آموزه ها و تعالیم دین اسلام است.
اندیشه توحیدی مبنی بر اعتقاد به خدای واحد سبکی بود که در اکثر هنرهای اسلامی به عنوان موضوعی بکر به کار می رفت.
معماری اسلامی هنری بود که نه تنها در اماکن دینی چون مساجد مورد استفاده قرار می گرفت، بلکه از آن در مدارس، ضریحها و قصرها و حتی خانه ها و حمامها نیز بهره گرفته می شد. مقیاسهای ریاضیات و هندسه در معماری اسلامی بسیار مورد توجه بود.
|
دورانی که معماری اسلامی در اوج رشد و شکوفایی خود بود، ارتباط معنوی شایسته ای با نیازهای انسان، شرایط زندگی و اجتماعی زمان خود برقرار می کرد . بنابراین می توان گفت که معماری اسلامی با روح تمدن اسلام تطبیق داشت.
|
هویت معماری اسلامی در همه جهان با وجود تنوعات زبانی و تمدنی یکسان است و این تنوعات از چین تا اقیانوس اطلس با وجود تعددات فرهنگها دیده می شود. اگر چه رومیها و دیگر اقوام نیز دارای معماری بودند، اما معماری اسلامی ویژگی خاص خود را داشت. از دیگر ویژگیهای هنر معماری اسلامی تزئینات است که مسجد النبی به عنوان اولین بنای اسلامی دارای معماری اسلامی دارای این ویژگی بوده است. اگر چه در زمان نبی اکرم (ص) سقف آن از شاخه های نخل بود و با اتکا به عناصر تزئینی ساخته نشد، اما در زمان ولید بن عبدالملک معماری اسلام با استفاده از موزاییکهایی با رنگهای بسیار زیبا و متنوع معنوی در آن به کار رفت.
در هنر معماری اسلامی بیشتر از آیات قرآن به عنوان برجسته ترین ابداعات هنر اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت که نوشتههایی از آیات قرآن بر روی سقفها، دیوارها و یا ستونها استفاده و به شکل خاص تزئین می شد . از برجسته ترین و قدیمی ترین خطوط زیبایی که با هنر معماری اسلامی تزئین شده داخل قبه الصخره است که آیات قرآن با خط کوفی نوشته و با موزاییک تزئین شده است.
|
اما نکته مهم و قابل توجه و نتیجه ای که میخواهم در این یادداشت به آن اشاره دارم این است که وحدت و تنوع در معماری اسلامی شاید از برجسته ترین ویژگیهای آن باشد. این وحدت عامل اساسی توسعه و تکوین هویت معماری اسلامی و تأسیسات دینی به شمار می رود. به طوری که شیوه های معماری اسلامی در هر یک از کشورهای اسلامی متفاوت بوده است، اما وحدت در آنها به خوبی مشاهده می شود. حتی در ساختمانهای دینی که در پاریس، لندن، مونیخ و دیگر شهرهای اروپایی به شیوه معماری اسلامی ساخته می شد، هویت اسلامی کاملا مشخص است و نشان می دهد که اسلام در اروپا اشاعه یافته و مسلمانان به ویژه معماران اسلامی بیشترین نقش را در ارائه تمدن و هویت اسلامی داشتند.
|
نکته ی دیگر این است که دیگر تمدنها هنر و معماری اسلامی را به عاریت گرفته اند، اما اگر چه تلاشهایی می کنند تا هنر معماری اسلامی را در نظام خود در آورند، اما هنرهای اسلامی اعم از معماری، خط و تزئینات اسلامی بر اقتدار و ابداع مسلمانان تکیه دارد که ما نمونه ای از این تزئینات و هنرهای معماری را در اصفهان، بغداد، دمشق، قاهره، قیروان می بینیم که به 15 قرن پیش به زمان تاریخ تمدن اسلام باز می گردد و انتساب آن به هیچ حاکم و دولتی امکانپذیر نیست.
محراب و هنر اسلامی
نگاهی به معانی زیبایی شناسانه «محراب» در معماری مساجد.
استفاده از تزئینات خاص و شیوه های مختلف معماری اسلامی در زیباسازی محراب مساجد نشانگر اهتمام به مباحث معنوی و عرفانی است، چرا كه محراب به عنوان عنصر داخلی مسجد با بهره گیری از رنگهای خاص وحدت و یكانگی خداوند را به تصویر می كشد.
مسجد موجب پیدایش قالبهای بسیاری در معماری اسلامی شده است كه در طول دهه های اخیر، برای تمام دنیا می تواند به عنوان عامل تمدن و فرهنگ غنی مسلمانان به شمار رود.
ویژگی خاصی كه در مساجد وجود دارد، از جمله كاربرد گنبد، مناره، محراب، قبه و بخشهای دیگر نشان از تنوع معماری اسلامی دارد، چرا كه هر كدام با ویژگی خاص خود و برگرفته از سنتهای اسلامی ساخته شدند كه تنها به مسجد تعلق داشته و افزایش آن نشان از رشد روز افزون مسلمانان در جهان دارد.
محراب از ریشه حرب به معنای محل مبارزه با شیطان است. محراب جایی در مسجد است كه امام و یا پیش نماز در هنگام اقامه نماز در آن می ایستند، محراب در گوشه قبله مسجد قرار دارد كه باید به سمت قبله باشد.
. اولین محراب در سال ۲۴ هجری در زمان عثمان و دومین محراب در زمان عمر بن عاص در سال ۵۳ هجری در مسجد النبی ساخته شدند. محراب مقعر در سال ۹۰ هجری وارد معماری اسلامی شد و آن زمانی بود كه خلیفه عمر بن عبدالعزیز معماران قبطی را به منظور بازسازی مسجد النبی به مدینه فرا خواند.
به طور كلی، محراب به عنوان نشانه ای برای تعیین جهت قبله شناخته شده و در بناهای مختلف مانند مساجد، مدارس و آرامگاه ها نیز دیده می شود.
در واقع محراب یك فرورفتگی در نما است كه به صورتهای مختلف از قبیل كادرسازی و متمایز كردن آن به وسیله رنگ و مصالح، از بخشهای دیگر ساختمان و بنا جدا می شود. رسول اكرم(ص) از سال دوم هجری در مسجد قبا و مدینه، محراب خصوصی نداشت. طرح اصلی محراب كه از قرن سوم هجری رایج شد، به واسطه تزئینات خاص تحول یافت. محراب در طول دوره های مختلف به شیوه های گوناگون تزیین شد، محرابهای گچبری شده با نقوش برجسته، استفاده از سفال های لعابدار، استفاده از كاشی، آجركاری و یا زمینه ای ساده از سنگ مرمر از شیوه های مختلف تزیین محراب به شمار می روند.
هر كدام از كشورهای اسلامی با توجه به سنت و شیوه خاص معماری محراب را تزئین می كردند كه نشانگر توجه به مباحث خاص معنوی و یا قدمت معماری برجسته آنها بود. چرا كه
محراب به عنوان عنصر داخلی مسجد نشانگر توحید و یگانگی خداوند است كه با نقش و نگارهای زیبا و با دقت آن را می آراستند.
(محراب مسجد سلطان حسن - قاهره - قرن هشتم هجری)
(محراب مسجد کبیر - سیلوان(ترکیه) - قرن هفتم هجری )
محراب از نوآوری های نخستین معماری اسلامی است که منشاء آن هنوز مورد گفتگوست.
و چه بسا حکم زنده نگداشتن خاطره مکانی را دارد که حضرت محمد (ص) شخصا در آنجا به امامت نماز جماعت می پرداختند.
(محراب مسجد قرطبه - اسپانیا - قرن چهارم هجری)
(محراب مسجد جامع برسیان- اصفهان روستای برسیان - دوره سلجوقی )
منبع:خبرگزاری مهر
تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان
...خاورشناس فرانسوى «ژرژمارسه» كه از هنرشناسان و پژوهشگران هنر اسلامى است در مقدمه كتابى كه درباره این مبحث نوشته است خواننده را به آزمایشى آموزنده دعوت مى نماید. وى مى گوید:«فرض كنیم شما در هنگام فراغت مجموعه هاى مختلفى از عكسهاى هنرهاى بسیار گوناگون را كه در اختیار دارید بدون نظم و ترتیب خاص تماشا مى كنید. در میان این عكسها تندیسهاى یونانى و نقاشیهاى مقابر مصرى و تجیرهاى منقوش ژاپنى و نیم برجسته هاى هندى دیده مى شود.
ضمن این بررسى و تماشا به تناوب به آثارى چون تصویر یك قطعه گچ برى متعلق به مسجد قرطبه و سپس صفحه اى از یك قرآن تزیین شده مصرى و آنگاه به یك ظرف مسین قلمزده كار ایران برخورد مى كنید. در این هنگام هر چند نا آشنا به عالم هنر باشید با این همه بلافاصله میان این سه اثر اخیر«وجوه مشتركى» مى یابید كه آنها را به یكدیگر پیوسته مى سازد و همین عبارت است از«روح هنر اسلامى».
مطالب فوق مؤید این حقیقت است كه تعالیم و عقاید اسلامى بر كل شئون و صور هنرى رایج در تمدن اسلامى تأثیر گذاشته است و صورتى وحدانى به این هنر داده و حتى هنرهاى باطل نیز نمى توانسته اند خود را از این حقیقت متجلى بر كنار دارند. بنابراین همه آثار هنرى در تمدن اسلامى به نحوى مهر اسلام خورده اند.
همچنانكه اشتراك در دین باعث شده تا اختلافات و تعلقات نژادى و سنن باستانى اقوام مختلف در ذیل علایق و تعلقات دینى و معنوى قرار گیرد و همه صبغه دینى را بپذیرند. وجود زبان دینى مشترك نیز به این امر قوت مى داده است.
غلبه وحدت دینى در هنر اسلامى تا آنجا پیش آمده كه تباین هنر دینى و هنر غیر دینى را بر داشته است، و تباینى كه بین هنر مقدس و غیر مقدس در مسیحیت به وضوح مشاهده مى شود در اینجا از بین رفته است. گرچه مساجد به جهاتى شكل و صورت معمارى خاصى پیدا كرده اند ولى بسیارى از اصول معمارى و نیز تزئینات آنها درست مطابق قواعد و اصولى بوده كه در مورد ابنیه غیر دینى هم رعایت شده است.
از این رو روحانیت هنر اسلامى نه در تزئین قرآن یا معمارى مساجد بلكه در تمام شئون حیات هنرى مسلمین تسرى پیدا كرده و هر یك بنا بر قرب و بعد به حق صورت روحانى تر یا مادى ترى یافته اند.
به هر تقدیر دورى از طبیعت محسوس و رفتن به جهانى وراى آن با صور تمثیلى از اشكال هندسى نباتى و اسلیمى و خطایى و گره ها به وضوح به چشم مى آید.
وجود مرغان و حیوانات اساطیرى بر این حالت ماوراء طبیعى در نقوش افزوده است. وجود چنین تزئیناتى با دیگر عناصر از نور و حجم و صورت، فضایى روحانى به هنر اسلامى مى بخشد.
این ممیزه در حقیقت گاهى از صور خیالى قصص اسلامى به نقوش تسرى پیدا مى كند.
این صور كه وصف عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم مى كنند در قلمرو هنر اسلامى در آغاز در شعر و حكایات جلوه گر شده است، و حتى مشركین قرآن را در زمره اشعار و پیامبر را شاعرى از شاعران انگاشتند.
|
بدینسان روح هنر اسلامى سیر از ظاهر به باطن اشیاء و امور است. هنرمندان اسلامى در نقش و نگارى كه در صورتهاى خیالى خویش ازعالم كثرت مى بینند، هر كدام جلوه حسن و جمال و جلال الهى را مى نمایند. بدین معنى هنرمند همه موجودات را چون مظهرى از اسماء الله مى بیند و بر این اساس اثر هنرى او به مثابه محاكات و ابداع اسماء الله است.
|
هر نقش و نگارى كه مرا در نظر آید *** حسنى و جمالى و جلالى بنماید
جهان در تفكر اسلامى جلوه و مشكات انوار الهى است و حاصل فیض مقدس نقاش ازلى، و هر ذره اى و هر موجودى از موجودات جهان و هر نقش و نگارى مظهر اسمى از اسماء الهیه است و در میان موجودات، انسان مظهر جمیع اسماء و صفات و گزیده عالم است. هنرمند در پرتو چنین تفكرى، در مقام انسانى است كه به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در وراى عوارض و ظواهر مى پردازد.
او صنعتگرى است كه هم عابد است و هم زایر، او چون هنرمند طاغوتى با خیالاتى كه مظهر قهر و سخط الهى است، سر و كار ندارد. وجودى كه با اثر این هنرمند ابداع مى شود نه آن وجود طاغوتى هنر اساطیرى و خدایان میتولوژى است و نه حتى خداى قهر و سخط یهودیان یعنى «یهوه»، بلكه وجود مطلق و متعالى حق عز شانه و اسماء الله الحسنى است كه با این هنر به ظهور مى رسد. ازاینجا صورت خیالى هنر اسلامى متكفل محاكات و ابداع نور جمال ازلى حق تعالى است، نورى كه جهان در آن آشكار مى شود و حسن و جمال او را چون آیینه جلوه مى دهد.
در حقیقت بود این جهانى، رجوع به این حسن و جمال علوى دارد و عالم فانى در حدذات خویش، نمودى و خیالى بیش نیست:
هستى عالم نمودى بیش نیست *** سر او جز در درون خویش نیست
|
در نظر هنرمند مسلمان به قول غزالى «عالم علوى حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب و هر چه متناسب است، نمودگارى است از جمال آن عالم، چه هر جمال و حسن و تناسب كه در این عالم محسوس است، همه ثمرات جمال و حسن آن عالم است. پس آواز خوش موزون و صورت زیباى متناسب هم شباهتى دارد از عجایب آن عالم. پس او مجاز را واسطه حقیقت مى بیند و فانى را مظهر باقى، به عبارتى، او هرگز به جهان فانى التفات ندارد، بلكه رخ اوست كه این جهان را برایش خوش مى آراید: مرا به كار جهان هرگز التفات نبود *** رخ تو در نظر من چنین خوش آراست
|
...به عبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب براى هنرمند متجلى است و به همین جهت، هنر اسلامى را عارى از خاصیت مادى طبیعت مى كند. او در نقوش قالى، كاشى، تذهیب و حتى نقاشى، كه به نحوى به جهت جاذبه خاص خود مانع حضور و قرب است، نمایش عالم ملكوت و مثال را كه عارى از خصوصیات زمان و مكان و فضاى طبیعى است مى بیند. در این نمایش كوششى براى تجسم بعد سوم و پرسپكتیو دید انسانى نیست.
تكرار مضامین و صورتها، همان رفتن به اصل است. هنرمند در این مضامین از الگویى ازلى نه از صور محسوس بهره مى جوید، به نحوى كه گویا صور خیالى او به صور مثالى عالم ملكوت مى پیوندد.
نكته اساسى در هنر اسلامى كه باید بدان توجه كرد عبارت است از توحید.
اولین آثار این تلقى، تفكر تنزیهى و توجه عمیق به مراتب تجلیات است كه آن را از دیگر هنرهاى دینى متمایز مى سازد. زیرا هنرمند مسلمان از كثرات مى گذرد تا به وحدت نایل آید. انتخاب نقوش هندسى و اسلیمى و خطایى و كمترین استفاده از نقوش انسانى و وحدت این نقوش در یك نقطه، تأكیدى بر این اساس است:
ندیم و مطرب و ساقى همه اوست *** خیال آب و گل در ره بهانه
طرحهاى هندسى كه به نحو بارزى وحدت در كثرت و كثرت در وحدت را نمایش مى دهد، همراه با نقوش اسلیمى كه نقش ظاهرى گیاهى دارند، آن قدر از طبیعت دور مى شوند، كه ثبات را در تغییر نشان مى دهند و فضاى معنوى خاصى را ابداع مى نمایند كه رجوع به عالم توحید دارد. این نقوش و طرحها كه فاقد تعینات نازل ذى جان هستند، آدمى را به واسطه صور تنزیهى به فقر ذاتى خویش آشنا مى كنند. تفكر توحیدى چون دیگر تفكرهاى دینى و اساطیرى در معمارى مساجد، تجلى تام و تمام پیدا مى كند. معمارى مساجد و تزیینات آن در گنبد، مناره ها، موزائیكها، كتیبه ها، نقوش و مقرنس كارى، فضایى را ابداع مى كند كه آدمى را به فضایى ملكوتى پیوند مى دهد و تا آنجا كه ممكن است «اسقاط اضافات» و «افناى تعینات و تعلقات» در وجود او حاصل كند:
نشانى داده اند اهل خرابات *** كه التوحید اسقاط الاضافات
معماران و نقاشان و خطاطان در تمدن اسلامى، پیشه ورانى مؤمن هستند كه این فضا را ابداع مى كنند. آنها در صدد تصویر و محاكات جهان خارج نیستند. از اینجا به طرح صورت ریاضى و اقلیدسى هنر یونانى - رومى نمى پردازند. بهره گیرى از طاقهاى ضربى و گنبدها، چون نشانه اى از آسمان و انحناها و فضاهاى چند سطحى و این گونه تشبیهات و اشارات در هنر اسلامى، عالمى پر از راز و رمز را ایجاد مى كند كه با صور خیالى یونانى متباین است. فى الواقع مسلمین كه به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانى و حیوانى نمى توانند تلقى توحیدى و نگاهى را كه بر اساس آن، جهان، همه تجلى گاه و آیینه گردان حق تعالى است، در قالب توده هاى مادى و سنگ و فلز بریزند - كه حالتى كاملاً تشبیهى دارد - با تحدید فضا و ایجاد احجام با تزییناتى شامل نقش و نگار و رنگ آمیزیهاى تند و با ترسیمات اسلیمى، این جنبه را جبران و به نحوى نقش و نگارهاى عرشى را در صورت تنزیهى ابداع مى كنند. به قول «ا.ه.كریستى» در كتاب میراث اسلام، اشیائى كه مسلمین چه براى مقاصد مذهبى و چه به جهت امور عادى مى سازند بى اندازه با نقش و نگار است كه انسان گاهى گمان مى كند. این اجسام وراى ساختمان، داراى روح اسرار آمیزى هستند.
محمد مددپور، تجليات حكمت معنوى در هنر اسلامى،
تنظیم:امید واضحی آشتیانی-گروه حوزه علمیه تبیان
(متن سخنرانی حضرت آیت الله حائری شیرازی در مراسم اختتامیه دومین جشنواره هنر آسمانی طلاب سراسر کشور)
... طبيعت در مقابل استخواف تمکين ميکند، اين فطرت است که به آن احترام نکني، عزت ندهي، نرم نميشود، فطرت در مقابل تکريم کوتاه ميآيد، در مقابل تجليل، در مقابل محبت، نرم ميشود اما در مقابل استخواف سختتر ميشود، اسقامتش بيشتر ميشود، اينها دو عالمند، اينکه انسان در نماز مستحبي اول سوره کافرون بخواند بعد سوره توحيد، يعني چه؟ يعني اول اين سوره، بعد اين سوره، سورهي کافرون چيست؟ لکم دينکم ولي الدين است، لا أعبد ما تعبدون است، و لا انتم عابدون ما أعبد است.
ما هنوز سوره کافرون نخواندهايم، نميتوانيم وارد سوره توحيد شویم، تا شناخت را انسان نشناسد نميتواند توحيد را درک کند،
شما اگر فکر کرديد، آنها تار دارند ما هم تار داشته باشيم، اين همان است که آنها تانک دارند ما هم تانک داشته باشيم، آخر چه کار کرديم؟ آنها سه تار دارند،؛ ما هم سه تار داشته باشيم، مگر امامهاي ما زير عبايشان يک تاري، کمانچهاي، چيزي بود، چرا، ما شرم نميکنيم، هنر شما هنر عاشورايي است، کميت، يک شاعر است، صد، صد و بيست قصيده تائيهاش را نگاه کنيد، از هر صد هزار لشکر براي اهل بيت کارايياش بيشتر است. شعرهاي دعبل را حتي دزديهاي حوالي قم از بر داشتند، آخر چرا؟
... ديديد شما که دعبل ، قافلهاش را زدند آنکه داشت قافله را ميبست شعرهاي دعبل را يواش يواش ميخواند، دعبل گفت اين شعر کيست که ميخواني؟ گفت که شعر دعبل است، گفت تو دعبل را میشناسي، گفت به تو چه؟ تو چه کار داري به دعبل؟ گفت من دعبل هستم، گفت تو دعبلي؟ تو گوينده اين شعرها هستي؟ گفت بله من هستم، رفت به رئيس دزدها گفت، اينکه شعرش را ميخواني توي اين قافله است، گفت بياورش، به او گفت اين شعرها مال توست، گفت بله اين لباس را امام رضا به من داده و اين سکهها هم مال اوست، رئيس دزدها گفت همهي اموال قافله را به احترام اين شاعر به همهشان برگردانيد.
شما تعجب ميکنيد که چرا اين جوري ميشود، از امام سؤال کردند ميشود کسي شما را دوست بدارد و دزدي کند؟ گفت بله ميشود، گفت کسي است که به شما علاقه دارد، زنا ميکند، شرب خمر ميکند، گناههاي ديگر ميکند، آيا من مي توانم به او بگويم فاجر فاسق است، گفت نه خير نميتواني بگويي فاجر فاسق است، آنکه ما را دوست دارد، فاجر فاسق نيست، دزدي ميکند اين کارها را ميکند گفت پس من بهش چه بگويم؟ گفت به او بگوييد فاسد العمل، سيئه الفعل، طيب الروح. عکس اين را سؤال کرد: طرفي است که همه کارهاي خوب را مي کند ، نسبت به شما بغض دارد، من ميتوانم بگويم انسان صالحي است، گفت نه خير، صالح دشمن ما نميشود. گفت خب من ميدانم که کارهاي خوب ميکند. گفت بگو صالح العمل، أحسن الفعل ، خبيث الروح ، جايگاه را بايد مشخص کرد، خط مشخص اين است که چه کسي را دوست ميدارد، به چه کسي علاقه دارد. « المرءُ مع من الحب ، له ما کسب» هنر يعني اينکه محبت را شما بتوانيد برانگيزيد، اين محبت را احيا کنيد، اين جنگ 22 روزه را ميبينيد که چگونه عالم را دگرگون کرد. مليونها نفر از ضالين را هوادار «انعمت عليهم» کرد. دعواي بين مغضوب عليهم و انعمت عليهم بر سر ضالين است. اين دو تا با هم سر ضالين دعوا ميکنند. ضالين بين اين دو دست به دست ميشود. در اين جنگ 22 روزه مليونها نفر دست به دست شدند، از ضالين به انعمت عليهم هوادار شدند، اين علائم ظهور است.
آنچه در کشور ما واقع شد در کل عالم دارد وارد ميشود و شما بايد هنري هماهنگ داشته باشيد با آن کسي که در انتظارش هستيد.
متأسفانه بسياري از بيبند و بارها به جريان هنر رغبت ميکنند و اين مشکلي بوده که از اول داشتيم، به خاطر اينکه از ابتدا منکر اصل هنر در اسلام شديم و اين اشتباه بوده است. اين چه حرفي است؟ اگر اخلاق هنر است، پيغمبر ما از همه هنرمندتر است. اگر هنر خوش صدايي و زيبا خواندن است، پيغمبر ما از همه قرائت قرآنش زيباتر بوده است. اگر زيبايي هنر است، اين که زيباتر است. در مورد عقد پيغمبر ما، مهريه را که ميخواستند معين کنند، وقتي حدش را معين کردند، خديجه گفت من همه را خودم ميدهم. کسي به ابوطالب گفت : نگاه کن خانم، مهريه آقا را هم پرداختند، خودش مهر را جلو جلو ميپردازد. حمزه به اينها تشري زد و گفت بله اگر پسرتان مثل محمد باشد زنها مهرشان را خودشان ميدهند اما اگر مثل شما باشد صد تا مهر هم زير بار نميرود.
سعدي يک هنرمند است. اين هنر، هنر آسماني است. منتها شعرا بايد مواظب باشند، معصوم نيستند، بايد شعرشان را به محتواي شرعي عرضه کني، لکهگيري کنيم، حافظ معصوم نيست، بايد لکهگيري شود، وقتي جايي اشتباه ميکند ، دقيق بگوييم که اين اشتباه است و با احکام اسلامي نميسازد.
بايد هنرمان را بتوانيم احيا کنيم و روي اين معني تکيه ميکنم که علت اينکه شعر سعدي را بر سر سازمان ملل گذاشتند، هنرمندي سعدي است، فوق العادگي اوست. و شما وقتي ميبينيد سعدي بدون هيچ ابزاري پيروز ميشود ، سعدي در 22 روزه و 33 روزه است. وقتي ما بانکداري بدون ربا را مطرح ميکنيم ، ما در جنگ 6 روزه هستيم. چرا؟ چون دانش بومي اين کار را در اقتصاد نداشتيم. به خاطر ضعف دانش و به خاطر اينکه ميخواهيم بانک طبيعت گرايانه را اداره کنيم، ضربه خورديم. امکان ندارد بتوانيد بدون اعتقاد به خدا، قرض الحسنه را احيا کنيد، بعني باب فطرتتان را باز کنيد.
باب فطرتتان را الان بستيد و اين تنها در بانکداري بدون ربا نبوده که حوزه و دانشگاه کنار هم قرار گرفتند و حوزه باخت، شما مواظب باشيد در مسئلهي هنر به سرنوشت بانکداري بدون ربا نيافتيد. والسلام
عرف و غنا
«عرف» تابع شرايط فيزيكى، فرهنگى و اجتماعى مىباشد و بدين سبب مىتوان گفت كه يكى از علل تعدد تعاريف غنا، به خاطر متغير بودن عرفها بوده است.
حسن كاتب از اديبان و موسيقيدانان قرن ششم، در توصيف مطرب بودن غنا مىگويد: (1) «و انما الغناء ما اطرب ذوىالمعرفة به» يعنى غناى واقعى آن است كه موجب طرب اهل فن موسيقى گردد و سپس مىگويد: هر چه جهل مردم بيشتر باشد، زودتر با هر صدايى طربناك مىشوند ولى كسانى كه آشنا به علم موسيقى هستند، بخوبى مىتوانند به رموز موسيقى آوازى پى ببرند و آن را از صداى ناموزون و بىآهنگ و عاميانه تشخيص دهند.
جمله اخير «كاتب» تاييدى استبر اين كه: كارشناس مىتواند صداى زيبا، آهنگين و متناسب با نتهاى موسيقى را از صداى خوش ولى ناموزون تمييز دهد.
همانطور كه ميان عالم و جاهل به موسيقى، در طربناك شدن تفاوت است در افراد مختلف از لحاظ سرشت و طبيعت، ذوق و قريحه، لطافت روح و صفاى باطن، عاطفى بودن يا عقلانى بودن، تفاوت چشمگيرى وجود دارد. با توجه به مسائل فوق،
شايد كسانى كه براى غنا اقسام و مراتب قائل شده و مرتبهاى از آن را عبارت از صوتى دانستهاند كه مانند خمر و مسكر موجب تخدير و سبكسرى و زوال عقل مىگردد; با عنايتبه مطالب ياد شده گفتهاند. (3)
گاه، عامل خارجى موجب تاثر و اندوه در فرد، مىشود و گاه مسالهاى يا خبرى خوشحال كننده به انسان مىرسد در اين دو حال اگر خواننده با لحن محزون بخواند، آن شخص متاثر بسرعت گريان مىشود و اگر با نواى سبك و آهنگ شاد و نشاطآور بخواند، آن شخص خوشخبر، خيلى زود به وجد و طرب مىآيد و در پوستخود نمىگنجد.
افراد بشر داراى «حواس پنجگانه» مىباشند، ماهيت اين حواس كه دريچه قلوباند به ميزان مراقبت و اجتناب از ممنوعات شرعى و عقلى، شكل مىگيرد و در قالبهاى معين متشكل مىشود. در اين حالات، افراد در استفاده از مدركات و محسوسات، بهرههاى متفاوت و تاثيرات گوناگون مىپذيرند. از طرفى، افراد اهل تعقل كه عاطفه در آنها نمود كمرنگ دارد، از زيباييها و كمالات ادراكى، كمتر منفعل مىشوند. از اينرو، موسيقى و آواز نيز افراد را بطور متفاوت برمىانگيزد.
حكم غنا از ديدگاه اجتهادى امام خمينىقدس سره
مساله13 - غنا فعلش و سماعش حرام است، همينطور كاسبى كردن به وسيله آن و غنا مجرد صوت خوب نيست، بلكه آن كشيدن صوت و ترجيع آن به كيفيتخاص مطربى كه مناسب مجالس لهو و محافل طرب و آلات لهو و ملاهى است. و فرقى نيستبين استعمال غنا در كلام حق چون قرائت قرآن و دعا و مرثيه و غيره از شعر يا نثر بلكه اگر كسى غنا را در آنچه كه خداى تعالى به وسيله آن اطاعت مىشود، استعمال كند، عقابش مضاعف مىشود.
بله، گاهى غناى زنهاى خواننده در عروسيها استثنا مىشود كه آن بعيد نيست و ترك نمىشود احتياط به اكتفا كردن به همراهى عروسيها در مجلسى كه براى آن مهيا مىشود مقدما و مؤخرا، نه مطلق مجالس، بل احوط اجتناب است مطلقا. (4)
بحث اخلاقى در مورد غنا
لازم به تذكر است، گرچه به لحاظ اجتهادى از بعضى احاديث استنباط مىشود كه پارهاى از غناها حلال است، همانطورى كه مرحوم فيض و سبزوارى فرمودهاند در مواردى احتياط در خوددارى از غنا است.
گرچه مرحوم محقق سبزوارى غنا را به دو دسته تقسيم كرده و لكن بالصراحه مىفرمايد: ولا خلاف عندنا فى تحريم الغنا فى الجمله. (5)
حضرت امام خمينىقدس سره نيز هر چند غناى زنهاى خواننده در عروسيها را استثنا مىفرمايد ولى در خاتمه مىفرمايد: (6) احوط اجتناب است مطلقا، به فرض كه ما بتوانيم حليتبعضى از غناها را ثابت كنيم; غنا امر مباحى مىشود و به ما دستور داده شده از امر مباح نيز اجتناب كنيم.
مرحوم فيض مىفرمايد: گرچه جايز بودن غنا اختصاص به عروسيها ندارد بخصوص كه بعضى از روايات دلالتبر عدم اختصاص جواز غنا به عروسيها دارد ولى از اين نكته نيز نبايد غفلت كرد كه: پارهاى از اعمال، زيبنده كسانى كه غيرت دينى دارند نمىباشد هر چند از نظر شرعى مباح باشند. (7)
تأملات فقهی در خصوص غنا
مرحوم شيخ اعظم بعد از بيان آراء محقق سبزوارى و فيض كاشانى مىفرمايند:
غنا طبق آنچه از اخبار و فتاواى علما و قول اهل لغت استفاده مىشود عبارت است از نوعى ملاهى همچون زدن تار و دميدن در نى و مزمار. و قبلا در ضمن روايت اعمش كه درباره كبائر وارد شده به آن تصريح گرديد; بنابراين در حرمت غنا هيچ نيازى نيستبه اين كه با محرمات ديگر مقرون گردد و آنچه از دو محدث مذكور (مرحوم فيض و مرحوم سبزوارى) در اين زمينه نقل شد كلام صحيح و درستى نيست. (1) بلى، اگر فرض كنيم كه غنا براى مطلق صوت حسن وضع شده چنانچه از برخى تفاسير كه در ذيل «تطريب» قبلا نقل شد; اينطور به دست مىآيد، البته فرموده اين محدث وجيه استبلكه مىتوان گفت; راى جمله اصحاب چنين مىباشد زيرا ما احدى از فقها را سراغ نداريم كه به طور مطلق قائل به حرمت صوت حسن باشد بلكه آنان كه به حرمت آن فتوا دادهاند در صورتى كه همراه آن حرام ديگرى باشد; از قبيل محرمات مذكور (دخول رجال بر نساء، تكلم زنان به اباطيل، ساز و موسيقى نواختن و امثال اينها) آن را حرام مىدانند نه مجرد صوت حسن.
و مرحوم سبزوارى پس از آن كه فرموده اخبار بسيارى بر جواز غنا در قرآن بلكه بر استحبابش دلالت دارند اين اخبار و احاديث را جمعآورى و نقل كردهاند.
البته اين كلام مبتنى بر آن است كه روايات مزبور بر استحباب صوت حسن و حزين خواندن و ترجيع در صدا انداختن دلالت داشته باشد.
سپس مىفرمايد: على الظاهر، هيچيك از اين امور (حسن صوت و تحزين و ترجيع در صوت) بدون غنا وجود پيدا نمىكند كه اين معنا از كلام اهل لغت و ديگران بخوبى استفاده مىشود و تفصيل و شرح آن را ما در پارهاى از مسائل خود آوردهايم.
مرحوم شيخ اعظم مىفرمايند: سبزوارى عليهالرحمه در شرح فرموده پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه مىفرمايند: «اقرؤوا القرآن بالحان العرب»، فرموده: «لحن يعنى غناء». خلاصه كلام آن كه اگر نسبت مخالفت در مساله غنا به مرحوم سبزوارى داده شود، بهتر است از اين كه وى را قائل به تفصيل دانستبلكه ظاهر اكثر كلمات محدث كاشانى نيز همين است، زيرا در مقام نفى حرمت از صوت حسن مقصود وى صداى خوشى است كه مذكر امور اخروى بوده و موجب فراموش شدن شهوات دنيوى مىباشد.
استدراك مرحوم انصارى درباره تفصيل مرحوم فيض و سبزوارى در مساله حرمت غنا:
بلى، برخى از كلمات اين دو بزرگوار در قولى كه به ايشان نسبت داده شده، ظاهر است و آن به تفصيلى بود كه قبلا از ايشان نقل شد و در واقع با تامل و دقت در آن بخوبى مىتوان دريافت كه آن تفصيل در صوت لهوى نبوده بلكه قولى ستبه جواز مطلق غنا و معتقد بودن به عدم حرمت آن; بلكه حرام آن چيزى است كه با غنا مقرون مىباشد و آن عبارت است از امرى كه حرمتش از خارج ثابت و قطعى است، بنابراين بايد بگوييم:
ضعف اين قول (قول مرحوم فيض و سبزوارىرحمه الله) پس از ملاحظه نصوص، اظهر و روشنتر است از اين كه نيازى به بيان و اظهار داشته باشد.
سپس مرحوم شيخ مىفرمايند: و چقدر فاصله و تفاوت استبين اين قول و قول مرحوم فخرالمحققين. ايشان فرمودهاند:
«غنا جايز نيستحتى در عروسىها، زيرا، دو روايتى كه غناى در عروسيها را تجويز نمودهاند اگر چه نص و صريح در جواز هستند ولى با اخبار مانعه قابل مقاومت نبوده، در جنب آنها بايد طرح شوند زيرا اين اخبار (اخبار مانعه) متواتر هستند و جاى ترديد نيست كه خبر واحد يا خبر متواتر قابل تعارض نيست». (2)
نظر امام خمينىقدس سره درباره نظريه محقق سبزوارى
ايشان هم نظريات مرحوم فيض و مرحوم سبزوارى را طرح و پس از نقل اهم گفتار فيض به دفاع از وى پرداختهاند.
حضرت امامقدس سره نسبتهاى ناروايى را كه برخى از فقها (3) به اين دو بزرگوار دادهاند; ناشايست دانسته، تصريح مىفرمايند كه، آنچه به آنها نسبت داده شده خلاف آن چيزى است كه اين دو فقيه بزرگ در آثار فقهى خود گفتهاند. اينك ديدگاه حضرت امام خمينىقدس سره را درباره آراء مرحوم فيض و محقق سبزوارى بيان مىداريم:
|
آنچه به محدث كاشانى و محقق سبزوارى، صاحب كفاية الاحكام در انكار حرمت غنا و اختصاص آن به لواحق و مقارنات غنا، نسبت داده شده، ناشى از عدم درك و فهم دلايل آنها بوده و گرنه آنچه فيض در وافى و مفاتيح و محقق در كفايه گفتهاند، اين است كه غنا بر دو قسم است: «حق و باطل». حق آن، تغنى به اشعارى است كه بهشت و دوزخ را به ياد مىآورد و انسان را در توجه به دارالقرار تشويق مىكند... و باطل آن، غنايى است كه متناسب با مجالس فسق و فساد و لهو و لعب (رقص و پايكوبى و تداخل نامحرمان) باشد. مانند: مجالس بنىاميه و بنىعباس.
|
در برابر ديدگاهى كه تاكيد بر حرمت ذاتى و بدون استثناى غنا دارد، ديدگاه ديگرى چون نظر مرحوم فيض و سبزوارى وجود دارد.
فيض با استناد به ظاهر پارهاى از روايات اصل غنا را حرام نمىداند، مگر آن كه حرامى از خارج بدان ضميمه گردد و يا عناوينى چون «لهو»، «باطل» كه نص آيات و روايات به آنها نظر دارند; موجب تحريم غنا شده است.
محدث كاشانى در كتاب «وافى» بعد از نقل اخبار و روايات مختلف درباره غنا نظر خود را چنين بيان مىدارد:
از مجموع ادله چنين مستفاد مىشود كه حرمت غنا مخصوص استبه مواردى كه مشتمل بر امرى از فسوق و معاصى باشد، از قبيل لعب به آلات لهو و گفتار دروغ و باطل و بلند شدن آواز زن و كشف محاسن او در حضور مردان نامحرم، بدانگونه كه در عهد خلفاى اموى و عباسى متداول بوده است، و گرنه خود غنا - فى نفسه - و بدون اقتران به محرمات شرعيه از محرمات ذاتى شمرده نمىشود (4) و تغنى به اشعارى كه متضمن مصالح دينى و اخروى و موجب توجه به زهد و عبادت باشد، حرام نيست. از اينرو، حرمت غنا اختصاص به عوارض و لواحق آن دارد چنان كه امامعليهالسلام در پاسخ آن فرمود: دادن مزد به زن خوانندهاى كه در عروسيهاى زنانه مىخواند، عيبى ندارد. زيرا; مردهاى نامحرم بر عمل او واقف نيستند ونيز از كلام شيخ طوسى استفاده مىشود كه حرمت غنا به خاطر اشتمال آن بر افعال حرام است، در غير اين صورت دليلى بر حرمت وجود ندارد و استثناء مواردى چون غنا در عروسى نيز وجهى ندارد.
بنابراين، شنيدن غنايى كه متضمن اشعارى است كه بهشت و دوزخ را به ياد انسان مىاندازد و يا به آخرت ترغيب مىكند و يا نعم الهى را بيان و عبادات را متذكر و انسان را در عمل به خيرات تشويق مىنمايد، در اين صورت مانعى ندارد، چه جملگى انسان را به ياد حق مىآورد و بسا، پوستهاى بدن را به حركت و دلهاى حقجويان را نرم مىكند. اين جاست كه هر خردمندى پس از شنيدن و استماع انواع آوازها غناى حق را از غناى باطل تشخيص مىدهد و البته اكثر آوازهايى كه متصوفه در محافل و مجالس سماع خود مىخوانند از قبيل غناى باطل است. (5)
حضرت امامقدس سره در ادامه مىفرمايد: (6) هر انسان آگاه، از صدر و ذيل عبارت فيض درمىيابد كه «غنا» از نظر فيض بر دو قسم است. 1 - غناى حرام; 2 - غناى حلال.
غناى حرام آن است كه با همان خصوصياتى كه ذكر آن آمده است مقارن و همراه گردد. يعنى غنايى كه با امر باطل و لهو حرام مىشود و بدين لحاظ، دادن مزد به خنياگران زن و آموزش به آنها و يا شنيدن از آنها را تحريم نمودهاند.
و غناى حلال كه از غناى حرام استثناء شده استيعنى پند و اندرز گرفتن و به ياد حق آوردن انسان با آواز غنائى،
چنان كه در روايات مواردى از غناء مانند تغنى با مرثيه و تلاوت قرآن و آواز ساربان براى شتران و در عروسيها، استثناء شده و حكم بر جواز آن رفته است؟ (7) حضرت امامقدس سره تصريح مىفرمايند كه اين مدعاى فيض و ديگر پيروان آراء او، نه خلاف اجماع فقهاست و نه مغاير با فقه مذهب تشيع; و لذا بدگوييها و نسبتهايى چون خلافگويى و اراجيفبافى به وى دادن، در شان و سزاى وى نبوده است! (8)
آن گاه معظمله با تاكيد بر اين كه بايد با دليل و برهان به وى پاسخ داد، همان گونه كه شيخ اعظم، مرحوم انصارىرحمه الله جواب داده است، به نقاط ضعف دلايل فيض اشاره نموده، ادعاهاى وى را رد مىكند، از جمله اين كه: ظاهر روايات به اندازه كافى، حكايت از حرمت ذاتى غنا دارند و نمىتوان از آنها چشم پوشيد، (9) و دليل ديگرى كه فيض به آن استناد كرده دليل انصراف استيعنى اخبار و روايات غنا به زمان عباسيان برمىگردد، در حالى كه در عهد خلفاى مذكور در مجالس آنها اباطيل ومحرمات ديگرى هم بوده و اساسا در هر زمانى، مجالس شعرخوانى با آواز غنا مرسوم بوده و بعضا با محرمات ديگرى چون پايكوبى و ميگسارى نيز درهم آميخته و لذا نمىتوان تنها در مورد عباسيان ادعاى انصراف نمود. (10)
آيتالله جناتى در اين مساله چنين مىگويد:
(11) «براساس آنچه آورديم و برطبق آنچه نويسنده از عناصر خاصه استنباط و نيز از عناصر مشترك منابع اسلامى به دست آورده است، مىتوان با قاطعيت اظهار داشت كه: آوازهايى كه براساس غرض صحيح و داراى سبك و شيوه متقن - و متمايز از الحان اهل فسوق و شيوههاى لهو و باطل - باشد و مفاهيم بلند اخلاقى، عرفانى، مذهبى، دينى، اجتماعى، فرهنگى و تربيتى را در برداشته باشد و روح جامعه را براى تخلق و نيكيها آماده كند و مفاهيم مذهبى و عقيدتى را با لطافت در قلبها جاى دهد و روحيه مقاومت و مبارزه با دشمنان وطن و مذهب را تقويت نمايد و جلو تمايل و گرايش نسلها به سوى آوازهاى فاسد و مفسد و آهنگهاى مهيجشهوانى را سد كند - مانند بسيارى از سرودهايى كه از راديو و تلويزيون جمهورى اسلامى پخش مىشود - نه تنها هيچگونه اشكالى ندارد، بلكه بسيار خوب و پسنديده است و اميدواريم كه گامهايى استوارتر و مثبتتر و دقيقتر در اين راستا همسو با موازين شرعى و احكام اسلامى برداشته شود.
منتها بايد توجه داشت كه بيان اين مطلب سبب تجرى افراد ناآگاه نشود و گمان نكنند كه آوازها و آهنگهايى كه در زمان پيش از جمهورى اسلامى به گونه لهو و فسادانگيزى ساخته شدهاند و فقها آنها را حرام دانستهاند و يا آوازها و آهنگهايى كه توسط عناصر فاسد و فاسق به صورت مخفى سروده و نواخته شده است و همچنين آهنگها و آوازهاى راديوهاى خارجى كه به گونه لهوولعب است; نيز بدون اشكال است! بلكه! اصولا مصداق اصلى غنا همين آوازها و آهنگهايى است كه به منظور فساد و فسادانگيزى ساخته شده
در تكميل اين بحث مىبايست، به حكم موارد مشكوك نيز اشاره كنيم زيرا در برخى موارد، انسان نمىتواند غنا بودن و يا نبودن آواز و سرودى را به طور قطع مشخص كند. در چنين مواردى حكم شرع چيست؟ آيا مىتوان بدان پرداخت و آن را شنيد يا نه؟
| در مواردى كه شبهه موضوعى و مصداقى باشد، چون موضوع حرمت غنا و آواز در آنها محرز نيستبدين جهت از نظر شرع و متفكران مذاهب اسلامى شنيدن آن اشكال ندارد. زيرا مشمول قاعده حليت و برائت است. |
توضيح اين گفتار به اين است: حكم حرمت هر گاه مربوط به موضوعى باشد كه در تحقق آن شك شود، شك اين گونهاى در فرض مساله در واقع بازگشتبه اين دارد كه حكم متوجه به مكلف شده استيا نه، پس، شك در اصل تكليف است، و همه متفكران اصولى گفتهاند در مواردى كه شك در اصل تكليف باشد به وسيلهاصل برائت دفع مىشود و در فرض مساله چون غنا و آوازى كه موضوع براى حرمت است محرز و ثابت نمىباشد از اين رو به وسيله اصل برائت مىگوييم شنيدن آن اشكالى ندارد. اما در مواردى كه شبهه مفهومى باشد نيز حكم چنين است. زيرا در مباحث اصولى صاحبنظران و متفكران گفتهاند: هر گاه موضوع حكم حرام داراى مفهوم قدر متيقن باشد در غير آن، حكم به حليت مىشود و در مورد غناى حرام همين حكم جارى است و در مورد غناى حرام كه قدر متيقن وجود دارد مانند سرودهاى شهوانى و ترانههاى شهوتانگيز و بىمحتوا و باطل. بنابراين همه موارد مشكوك آن حلال خواهد بود.
براساس گفتههاى مذكور، سرودهايى كه خوانندگان، و هنرمندان در صدا و سيماى جمهورى اسلامى اجرا مىكنند، به نظر من از نظر موازين شرعى هيچگونه اشكالى ندارد; چون، بخش زيادى از آنها «با توجه به شرايط فقه اجتهادى و موازين منابع و پايههاى استنباط شناخت در تحقق غناى (حرام) قطعا، از سنخ غناى شرعى كه موضوع براى حرمت است نمىباشند. اگر چه، غناى به معناى لغوى، بر آنها صدق كند و بخش ديگر از آنها; چون مصداق غناى حرام بودن آنها مشكوك است، برطبق موازين فقه اجتهادى، محكوم به حليت است».
ولىالله ملكوتىفر
منبع: سایت حوزه هنری استان قم
تنظیم:گروه حوزه علمیه تبیان_امید آشتیانی
پینوشتها و مآخذ
1- آنچه را دو محدث بزرگوار فرمودهاند در واقع دخالت دادن عنصر زمان و مكان در مسائل فقهى مىباشد و اين كلامى متين است.
2- آيتالله العظمى گلپايگانى نيز بر همين عقيده مىباشند.
3- شيخ على شهيدى صاحب حاشيه بر شرح لمعه كه از معاصران فيض و سبزوارى بوده در رسالهاى كه عليه اين دو بزرگوار نوشته، سختبه آنها تاخته و تشنيعات عجيب بر سبزوارى رانده و معتقدان اباحه غنا و سماع را به حد كفر رسانده است.
4- بنابراين عقيده اگر غنا از مصاديق لهو باشد، حرام و گرنه حرمتى ندارد لذا لزومى ندارد مانند مرحوم شيخ براى مكاسب حرام دو عنوان مستقل در نظر گرفت: الثالثة عشره الغناء، العشرون اللهو بلكه همان عنوان لهو كفايت مىكند.
5- كتاب الوافى، جلد سوم، صفحه 34 و 35.
6- المكاسب المحرمه، صفحه 210. انتخبير بان ظاهر هذه العباره بل صريحها صدرا و ذيلا ان الغنا على قسمين...
7- در كتاب كفاية الاحكام مرحوم محقق سبزوارى كتاب تجارت مقصد دوم آمده است: مشهور بين اصحاب اين است كه حداء (صوتى كه در سير دادن شتر ترجيع مىشود) از حرمت غنا استثنا شده است. وى در ادامه مىفرمايد: البته من دليلى براى آن نمىيابم مگر اين كه بگوييم ادله منع غنا شامل حداء نمىشود. در مورد كنيز آوازخوان در عروسى به شرط اين كه همراه با حرام ديگرى از قبيل سخنان باطل، اشتغال به ملاهى، و دخول مردان به مجلس زنان همراه نباشد اختلاف شده، گروهى مانند شيخ طوسى و شيخ مفيد قائل به اباحه شدهاند و گروهى نظير قاضى مكروه دانستهاند، دسته سوم مانند ابنادريس و علامه حلى قائل به حرمتشدهاند. لكن لازمه جمع بين اخبار انتخاب قول اول (يعنى اباحه) مىباشد. بعضى از فقها مراثى امام حسينعليهالسلام را نيز استثنا كردهاند كه بعيد به نظر نمىرسد.
8- اشاره دارد به سخنان شيخ على شهيدى از معاصران فيض سبزوارى.
9- به عنوان نمونه به احاديث ذيل توجه فرماييد: صحيحه ريان بن الصلت قال سالت الرضاعليهالسلام يوما بخراسان عن الغنا: و قلت: ان العباسى ذكر عنك انك ترخص فى الغنا فقال كذب الزنديق ما هكذا قلت له سالنى عن الغنا فقلت: ان رجلا اتى اباجعفرعليهالسلام فساله عن الغنا فقال: يا فلان اذا ميزالله بين الحق و الباطل فاين يكون الغناء قال مع الباطل فقال: قد حكمت. وسائل الشيعه كتاب التجارة - الباب -99 من ابواب ما يكتسب به. و مانند موثقة عبدالعلى قال: سالت ابا عبدالله عن الغنا و قلت: انهم يزعمون: ان رسولاللهصلى الله عليه وآله رخص فى ان يقال جئناكم جئناكم حيونا حيونا فقال: كذبوا ان الله عزوجل يقول: ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين. همان ماخذ و مانند حسنه نضربن قابوس قال: سمعت اباعبدالله يقول: المغنية ملعونة ملعون من اكل كسبها، همان ماخذ.
10- بعلاوه مرحوم امام براى مدعاى خويش به صحيحه على بن جعفر استناد كردهاند صحيحه على بن جعفر عن اخيه قال سالته عن الرجل يتعمد الغناء يجلس اليه قال: لا. پس مىفرمايد: علاوه بر اين حديث، احاديث زياد ديگرى وجود دارد كه مجالى براى انكار آن وجود ندارد.
11- كيهان فرهنگى، شماره26.