هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...
مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِی الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛
با نور یقظه، چشم ها و گوش ها و قلبها را روشن ساختند.
یقظه و بیداری از جمله مفاهیم خاص دینی و عرفانی است که در مقابل غفلت و
بیتوجهی قرار دارد و لازمۀ رسیدن به مقام توبه و گام نهادن در وادی سلوک است. یقظه حالی است که با جذبه و عنایت الهی آغاز میشود و انقلابی درون انسان به پا میکند که او را با سلوکی عارفانه به کمال مطلوب میرساند.
نوشتار حاضر برآن است تا با تأکید بر اهمیت یقظه در مراتب سلوک، داستان پیر چنگی از مثنوی مولوی و شیخ صنعان از منطقالطیر عطار را با هدف شناخت دقیق این مفهوم عرفانی بررسی کند و از منظر این دو داستان به عوامل یقظه، حالات انسان پس از یقظه، نقش پیر و هدایتگر، تأثیر الهامها و رویدادهای غیبی، تقدم مشیت الهی برخواست بنده، آزمایش الهی تأثیر سوز دل و گریه در استجابت دعا، سفر از من به فرامن، نفیحجاب خودبینی، گناه دانستن عجب، ترک هوشیاری و...دست یابد.
«یقظه» به معنای بیداری و توجّه است و در مقابل غفلت و بی توجهی قرار دارد.
درباره معنای لغوی این کلمه می خوانیم که یقظه عبارت است از: اَلاِْنْتِباهُ وَالتَوَجُّهُ اَعَمُّ مِنْ اَنْ یَکُونَ بِزَوالِ الْمَوْتِ وَالنَّوْمِ کُلاًّ اَوْ فِی الْجُمْلَةِ؛ بیداری و توجه اعم از این است که مرگ و خواب در کار نباشد یا به طور کلی و یا صورت اجمالی...
* اوّلين مرحله سير و سلوك، يَقظه و بيداري است.
* يقظه يعني؛ بیدار ماندن و مراقب دشمن غفلت بودن.
* يقظه انسان را در عين حيرت و سرگرداني به تلاش و حركت واميدارد، و همين تلاش و حركت او را به درجهاي ميرساند كه در سير و سلوك بسيار اهميت دارد و آن درجه عبارتست از توبه.
* يقظه با يك نداي دروني همراه است كه انسان را بهسوي مقصد اصلي فرا ميخواند.
* براي اينكه معلوم بشود خوابيم يا بيدار بايد خود را بر قرآن كريم عرضه كنيم كه واقعاً خوابيدهايم يا بيدار. یک انسان خوابیده بين حركات و گفتارهاي او يك رابطه منطقي وجود ندارد امّا در بيداري، این رابطه كاملاً منطقي است.
* نگاه به زندگی بزرگان توحید و انسانهای الهی از عوامل یقظه در انسان است.
* خواجه عبدالله، قیام در آیه شریفه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» (سبأ، 46) را به یقظه و بیداری از خواب غفلت و برخاستن از ورطه فترت و سستی، تفسیر میکند.
* يقظه با دلتنگيها، شوقها و گريههاي ويژهاي همراه است. اين بيقراريها روز به روز شدّت مييابند و احساس معنوي انسان نيرو ميگيرد.
بيداري (يقظه) و توبه
توبه اولين قدم به سمت خدا مي باشد و يقظه و بيداري مقدمه توبه است بلكه بعضي از بزرگان يقظه را قدم اول در سير الي الله دانسته اند. آدمي قبل از آنكه بخواهد در مسير الهي قرار گيرد و مطابق خواست خدا عمل نمايد، بايد در او انگيزة حركت به سمت خدا ايجاد شود و اين انگيزه و شور و اشتياق ايجاد نميشود مگر آنكه فرد بيدار شده و متوجه گردد كه قرار گرفتن در راه خدا باعث سعادت اوست و او بايد در اين راه قرار گيرد. اين بيداري و متوجه شدن همان يقظه است. همچنين يقظه و بيداري اتفاق نميافتد مگر اينكه فرد متوجه شود كه براي چه بايد در اين راه قرار گيرد و اين راه او را به كجا ميكشاند تا در او انگيزهاي ايجاد شود و مشتاق اين راه گردد. پس دانستن و توجيه شدن اول اتفاقي است كه در فرد ميافتد. اين دانستن و پذيرفتن ممكن است از طريق سريعتري اتفاق بيافتد و آن اينكه فرد علاقمند و شيفته كسي شود كه با خدا ارتباط دارد و از روي محبت به او به اين طريق كشيده شود.
فضاسازي در جهت دانستن و توجيه شدن از باب لطف الهي آنقدر اتفاق مي افتد كه بالاخره فرد متوجه شود كه راه درست چيست و در چه راهي بايد قدم بگذارد. بعد از آنكه دانست و متوجه شد، اگر در او آمادگي وجود داشته باشد اين راه را ميپذيرد و اگر آمادگي وجود نداشته باشد اين راه را رد كرده و از آن اعراض مينمايد تا زمانيكه آمادگي پذيرش در او پيدا شود. اين دانستن و مطابق آن عمل نكردن موجب تضادي در درون فرد شده و او را با تنش مواجه مي كند و در شرايط مختلف به او فشار مي آورد تا بالاخره فرد عملاً هم وارد اين مسير شود مگر كسانيكه بر باطل خود اصرار ورزند و از شرايطي كه خدا براي ايشان ايجاد مي كند به طرق مختلف فرار كنند در اين صورت خدا اين لياقت را از ايشان گرفته و به مراحل پايينتر نزول مي دهد. (آمادگي به معناي سنخيت و محبتي است كه فرد ميان خود و آنچه كه متوجه شده احساس مي كند.)
تمام اتفاقات زندگي و ايام و مكانهاي خاص و تمام مشكلات و تذكراتي كه در طول زندگي براي انسان اتفاق ميافتد براي رساندن انسان به اين نقطه است چه از نظر دانستن يا از نظر آماده شدن. به اين ترتيب كه بداند چيزهاي برتر ديگري در عالم وجود دارند كه بايد به سمت آنها حركت كند و آمادگي قلبي در او اتفاق بيافتد و در اين راه قدم بردارد. لذا براي انساني كه هنوز بيدار نشده تمام زندگي او به نحوي تنظيم مي شود كه او را بيدار و آگاه نمايد همچنانكه اين بيداري براي تمام انسانها اتفاق مي افتد منتها هر انساني در رده خودش. جالب توجه است كه اكثر كسانيكه كارهاي منفي انجام مي دهند به ديگران توصيه مي كنند كه اين كارها را انجام ندهند و اين نشانه دانش آنها بر رفتار غلطشان است.
اول عملي كه انسان پس از بيدار شدن و به عبارت ديگر پس از يقظه ، انجام ميدهد توبه از معاصي و خطاهاي گذشته خود است و تصميم بر انجام فرامين خداوند است به اين معني كه پس از آنكه فرد بيدار و متوجه شد و در او آمادگي پذيرش وجود داشت طبيعتاً اول عملي كه در او اتفاق مي افتد پشيماني از خطاهاي گذشته است كه اين همان حقيقت توبه است.
پس از آنكه فرد توبه كرد و به سمت خدا بازگشت اول اقدامي كه انجام مي دهد اين است كه بداند رضايت خدا در چيست. نتيجه اين تحقيق و جستجو آن است كه فرد متوجه مي شود رضايت خدا در انجام فراميني از خداست كه آنقدر از نظر خدا مهم است و آنقدر براي زندگي مادي و معنوي فرد ضروري است كه خداوند در انجام آنها پاداش قرار داده و در ترك آنها مجازات مقرر كرده است. اين اعمال عبارتند از انجام واجبات و ترك محرمات.
پس از مصمم شدن فرد بر انجام واجبات و ترك محرمات، نورانيتي در فرد ايجاد ميشود كه بتواند اراده خود را در جهت انجام واجبات و ترك محرمات مستحكم نمايد. بنابراين زمانيكه فرد بيدار شد و از عملكرد قبلي خود پشيمان شد و تصميم بر انجام واجبات و ترك محرمات گرفت، معنويتي در او ايجاد مي شود كه او را براي اقدام عملي بر انجام واجبات و ترك محرمات آماده مي سازد. در اين شرايط فرد به مرحله دوم راه مي يابد.
پس از آنكه فرد دانست و بر اثر آمادگي وارد طريق شد شروع به عمل مينمايد پس از عمل نمودن، در فرد نورانيت و آمادگي بيشتري حاصل ميشود و اقدام به عمل بالاتر و برتر مينمايد كه اين عمل بالاتر، نورانيت بيشتري را ايجاد ميكند و نورانيت بيشتر باعث عمل برتر ميگردد و اين دور صعودي به همين ترتيب ادامه مييابد. لازم به ذكر است كه علم و دانش هميشه به عنوان واسط ميان ايمان و عمل صالح ايفاي نقش مينمايد تا فرد را به بالاترين منزل انسانيت برساند. بنابراين، از جايگاه علم و دانش نبايد غافل بود كه بدون علمِ بالاتر به عملِ برتر نميتوان دست يافت كه علم دو تأثير دارد هم انگيزه را قويتر ميكند و هم راههاي عمل را به انسان مينماياند.
براي رسيدن به اين مرحله كه اولين نقطه حركت به سمت خداست عواملي چند موثرند از جمله اين عوامل اطرافيان فردند كه هر چه اطرافيان فرد انسانهاي مثبت باعملكرد صحيح و انسانهاي موفقي باشند، احتمال بازگشت فرد به راه صحيح بيشتر است. از عوامل ديگر دانستههاي مثبت فرد و فكر كردن او به اين دانستههاست و از عوامل ديگر، ديدن فعاليتهاي مثبت افراد جامعه است و اجتماعات الهي آنها، مانند نمازهاي جماعت، روزه گرفتن همه مردم، حج عموم مسلمين، عزاداريهاي محرم و صفر و هر گونه اجتماعات الهي و مثبت آنها كه موجب متوجه شدن افراد ديگر به اين گونه امور است (از اينجا معلوم ميشود كه علني كردن و در اجتماع و جمعيت فعاليتهاي الهي داشتن، بسيار مهم و موثر است و خود نوعي امر به معروف است و اين موضوع از دلايلي است كه فعاليتهاي مثبت اجتماعي بسيار داراي ثواب بوده و از ديد خداوند بسيار ارزشمند ميباشند.) ديدار انسانهاي الهي، ارتباط داشتن با انسانهاي مثبت كه تلاش ميكنند در راه خدا باشند، ارتباط با اهل بيت(ع)، مطالعه امور اعتقادي، اخلاقي، خداشناسي و انسان شناسي و ديگر امور از اين قبيل موجب آماده شدن زمينههاي رشد و تعالي فرد از جمله بيداري و توبه او ميگردد.
لازم به ذكر است كه يقظه و توبه مختص به اولين مرحله از حركت به سمت خدا نيست بلكه درهر مرحله از مراحل صعود بايد حتماً يقظه و توبه اتفاق بيافتد تا فرد بفهمد كه مرحلهاي بالاتر و نورانيتر هست كه او بايد خود را به آنجا برساند و از مرحله قبل گذر كرده و خود را در مرحله بعد قرار دهد. بنابراين تا زمانيكه در فرد براي رسيدن به مرحلهاي بالاتر يقظه و توبه حاصل نشود به سمت آن مرحله حركت نمينمايد. ليكن مهمترين زماني كه اين اتفاق فكري و در اصل قلبي و عملي، مي افتد در اولين مرحله توجه و حركت به سمت خداست كه مهمترين مرحله بيداري و توبه است چراكه در اين مرحله است كه فرد از امور منفي خارج شده و به امور مثبت گرايش پيدا مي كند و بعد از اين است كه فرد حركت خود را به سمت خداوند آغاز مي نمايد. ان شاء الله تعالي
یقظه در قرآن
لفظ «یقظه» در قرآن به کار نرفته است. همچنین لفظی را در قرآن نمی توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولی شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظی که چنین محتوایی دارند، همان واژه «ذکر» است.
کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می شود که در این صورت به معنی فراموش نکردن و ادامه توجّه و گاهی نیز به معنی یادآوری است؛ یعنی، توجّهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می شود.
مادّه «ذکر» در صورتها و شکلهای مختلف، بیش از 292 بار در قرآن به کار رفته است که نشان از اهمیّت یادآوری و توجّه و تنبّه دارد.
این آیات انسان را به خداوند متوجّه می سازد: «فَاذْکُرُونِیآ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ »؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.»
و دستور می دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار.»
و گاه انسان را به یاد نعمتهای خدا می اندازند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّنَ الْکِتَـبِ وَالْحِکْمَةِ»؛ «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده [و به وسیله آن به شما اندرز می دهد]، به یاد آورید.»
در برخی آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان می کند و می فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْکُرْ فِی الْکِتبِ مَرْیَمَ اِذِانْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَکانا شَرْقِیّا»؛ «و در این کتاب [آسمانی] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت.» و گاه انسان را به یاد روزهای خدا می اندازد: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ «و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن.»
و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان، و توجّه به قیامت و... را مورد تذکّر قرار می دهد. و گاه از انسانها می پرسد: «اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ «آیا متذکر نمی شوید؟»
زمانی نیز زیانهای اعراض از یاد خدا را متذکر می شود که موجب زندگی سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَی»؛ «کسی که از یاد من رو گرداند، برای او زندگی [تلخ و] سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.»
به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکی از مهم ترین رسالتهای پیامبران، بیداری و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا بوسیله آن بیماریهای [روحی و اخلاقی] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.»
یقظه و بیداری در روایات
در روایات اسلامی به صورت وسیع به مسئله یقظه و بیداری پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:
1. تا کی غفلت؟
علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «اَما مِنْ ذلِکَ بُلُولٌ اَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؛ آیا درد تو را درمان و خواب تو را بیداری نیست؟»
2. روشنی با نور یقظه
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِی الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛ با نور یقظه و بیداری، چشمها و گوشها و قلبها را روشن ساختند.»
ایشان در جای دیگری فرمودند: «وَکَیْفَ لا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصِیهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بَعَزِیمَةٍ وَمِنْ کَریَ الْغَفْلَةِ فِی ناظِرِکَ بِیَقْظَةٍ وَکُنْ لِلّهِ مُطِیعا وَبِذِکْرِهِ آنِسا؛ و چگونه ترس از فرود آمدن بلای به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است
شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ با اینکه در درون معصیت خداوند و گناه غوطه وری و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار داری؟ پس مَرض سستی دل را با استقامت و عزم راسخ مداوا کن و این غفلتی که چشمت را فرا گرفته، با بیداری برطرف ساز و مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.»
یقظه در کلام برخی از بزرگان
1. امام خمینی رحمه الله در دوران اقامتشان در نجف اشرف، خطاب به طلاب می فرمودند: «تا کی می خواهید در خواب غفلت به سر برید و در فساد و تباهی غوطه ور باشید؟ از خدا بترسید و از عواقب امور بپرهیزید! از خواب غفلت بیدار شوید، شما هنوز بیدار نشدید، هنوز قدم اوّل را برنداشتید. قدم اوّل در سلوک، یقظه است؛ ولی شما در خواب به سر می برید. چشمها باز [است] و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمی شد، این طور آسوده خاطر و بی تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمی دادید. اگر قدری در امور اخروی و عقبات هولناک آن فکر می کردید، به تکالیف و مسئولیتهای سنگینی که بر دوش شما است بیش تر اهمیت می دادید.»
2. امام خمینی رحمه الله می فرمایند: «بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیداری است؛ چنان که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده اند. و از برای این منزل، چنان که شیخ عظیم الشأن شاه آبادی ـ دام ظلّه ـ بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم؛ ولی آنچه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد. و هر یک از این امور دارای بیان و شرحی است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.»
3. استاد مصباح یزدی می فرماید: «نخستین موضوعی که در بخش اخلاق فردی (اخلاقی که به تنظیم رابطه انسان با خودش می پردازد) مطرح می شود، موضوع توجّه، التفات، هوشیاری و بیداری است در مقابل حالت غفلت و بی توجّهی؛ از اینرو، علمای اخلاق و کسانی که مراتب سیر انسانی را بررسی کرده اند، مانند: ارباب سیر و سلوک و عرفا، منزل اوّل از منازل سیر و سلوک انسان به سوی تعالی و تکامل را «یقظه» قرار داده اند که به معنی بیداری و هوشیاری در مقابل غفلت به کار می رود.»
4. آیة اللّه شیخ عباس ایزدی فرموده اند: «برای پرورش خود یا دیگران به اخلاق پسندیده و از بین بردن اخلاق ناپسند، در قدم اوّل فکر و عقل خود را و لو به کمک دیگران به کار بیندازیم و حقایق و علوم عملی را در ذهن و نفس خود به وجود بیاوریم و تحت تربیت مربّی خوب و یا مطالعه کتابهای سازنده، جنبه های علمی خود را تقویت کنیم و به تدریج اندوخته های ذهنی خود را به کار بگیریم و آنها را در عمل تجربه کنیم. اینجا است که هر درجه ای از علم، منشأ عمل می شود و همان عمل، درجه علم را بالا می برد؛ در نتیجه، تبدیل به خُلق و خوی همیشگی ما می شود.»
آثار خودبیداری
بیداری و مخصوصا توجّه به خود، مراتبی دارد که بر هر مرتبه آن آثار ویژه ای مترتب خواهد شد؛ آثاری که بر اساس تنوّع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها متنوّع خواهد بود:
1. خودشناسی و خداشناسی
توجّه به نفس منشأ تقویت علم حضوری در نفس انسان می شود. سپس به تدریج علم حضوری در مسیر تقویت و کمال خویش به جایی می رسد که باب معرفتهای ارزنده دیگری و از آن جمله، معرفت توحیدی را به روی انسان باز می کند.
یکی از معانی جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خودش را شناخت، خدایش را شناخته است»؛ این است که هرگاه انسان با درک حضوری حقیقت وجود خویش را یافت، می بیند که یک موجود رابط و طفیلی و کاملاً وابسته به خدای متعال است و هر اندازه که وابستگی خودش را به خدا بیش تر درک کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.
این تلازم خودشناسی و خداشناسی در قرآن به طریق دیگری بیان شده است، آنجا که می فرماید: «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَـلـهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الْفَـسِقُونَ »؛ «مانند کسانی که خدا را از یاد بردند، پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، نباشید. آنان همان تبهکاران هستند.»
در روایت پیشین، خداشناسی از لوازم خودشناسی به شمار آمده و در آیه فوق نیز خود فراموشی از لوازم غفلت از خدا شمرده شده است. و نتیجه هر دو بیان عبارت است از وجود یک رابطه ویژه واقعی و تکوینی میان نفس انسان که مخلوق و معلول و وابسته است و خدا که خالق و علت مستقل و غیر وابسته است.
2. پیدایش حقیقت جویی در انسان
بیداری و توجّه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و در نتیجه نفس انسانی را بشناسد که چگونه موجودی است، از کجا آمده، در دنیا چه موقعیتی بیداری و توجّه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است
دارد و به کدام سو در حرکت خواهد بود. از سوی دیگر، با پی بردن به اعماق نفس، آن را به عنوان آیتی از آیات الهی و مظهر بسیاری از صفات الهی می شناسد؛ یعنی از طریق شناخت حصولی، به نوع دیگری از خداشناسی حصولی دست پیدا خواهد کرد و ممکن است آیات ذیل ناظر به همین معرفت و خداشناسی باشد:
«وَ فِی الاْءَرْضِ ءَایَـتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِیآ أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ »؛ «و در زمین نشانه هایی [از خدا] است برای اهل یقین و در جانهایتان [نیز آیات و نشانه های خدا هست] آیا نمی بینید؟»
و در جای دیگر می فرماید: سَنُرِیهِمْ ءَایَـتِنَا فِی الاْءَفَاقِ وَ فِیآ أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »؛ «به زودی نشانه های خود را در آفاق [و اطراف جهان] و در جانهایشان به آنان می نمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.»
3. تلاش برای کسب کمالات انسانی
بیداری و خودشناسی موجب می شود تا انسان در فکر شناخت کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و برای تحصیل آنها تلاش کند و از سوی دیگر، عیوب و نواقص و مفاسد خویش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط باز دارد.
یقظه و بیدارى
سعادت و کمال انسان در چیست؟ در فرهنگ و تمدّن مادّى و سکولار غرب، خوشبختى و سعادت فرد با شاخص لذّتهاى حیوانى و نفسانى و کامیابى و کمال جامعه با شاخص توسعه و توانمندى اقتصادى تعریف و سنجیده میشود. در قرآن کریم تصریحات و اشارات فراوانى وجود دارد که از آنها عظمت فوقالعاده و بىنظیر انسان در جهان آفرینش فهمیده میشود. سجده تمامی ملائکه بر آدم، تبریک گفتن خداوند به خویشتن بهعنوان نیکوترین آفرینندگان به هنگام آفریدن و دمیدن روح انسانى در کالبد بشر، مقام جانشینی خدا و... نمونههایى از اشارات و تصریحات قرآن بر منزلت و مرتبه عظیم انسان است. اما آیا این همه عظمت، ناظر بر جنبههاى ظاهرى و طبیعى بشر است؟ بیشک خیر! زیرا بسیارى از حیوانات در این جنبهها بر انسان برترى دارند؛ پس راز این منزلت فوقالعاده و بىنظیر را باید در حقیقت و گوهر انسانى او یافت.
قرآن کریم انسان را به اندیشیدن در مورد حقیقت انسانى خود فرا خوانده و با تأکید بسیار از او خواسته است از خود غافل نشود و به خویش بیندیشد. نیندیشیدن در مورد حقیقت وجودى خود، سبب شده است بسیارى از انسانها از خویش غافل و ناآگاه بمانند و تصوّرى که از خود دارند صرفاً به جنبههاى ظاهرى و جسمانىشان محدود شود. این در حالى است که بدن، مَرکب انسان براى سیر او در عالم طبیعت است و خود انسان غیر از این مرکب است. در عوالم قبل از دنیا، انسان بود ولى این بدن خاکى و طبیعى وجود نداشت. انسان پیش از دنیا عوالم متعدّدى را طى کرده است: عالم انوار، عالم اظلّه و اشباح و عالم ذر. حقیقت انسانى هنگامی که به هر عالمی وارد میشد، پیکر و مرکبى از جنس آن عالم در اختیارش قرار میگرفت تا بهوسیله آن، عالَم مزبور را طى کند و در پایان راه از آن مرکب فرود میآمد و از آن پیکر جدا میشد. پیکر و مرکب مزبور در آن عالم باقى میماند و او به عالم جدیدى وارد میشد و پیکر و مرکبى از جنس عالم جدید در اختیارش قرار میگرفت. بر همین اساس، هنگام ورود به عالم طبیعت و دنیا نیز مرکب و پیکرى جسمانى و از جنس عالم طبیعت به او داده شد تا دنیا را با آن طى کند. این امر در عوالم بعدى همچون محشر و قیامت نیز ادامه مییابد. بىخبر ماندن انسان از حقیقت خود سبب میشود از گنجهاى عظیمی که در وجودش نهفته است بى بهره بماند و در عین برخوردارى از عظیمترین سرمایهها، در تهیدستى بهسر برَد.
یقظه و بیداری یعنی چه؟
يقظه و بیداری
یکی از نقاط آغازین سلوک، بلکه به نظر خواجه عبدالله انصاری، نخستین نقطه و منزل سلوک، یقظه است. سالک با ورود به منزل يقظه، از مرداب غفلت بیرون میآید و حقیقت و معنى از نفس رفته را به دست میآورد (التبيان في تفسير القرآن، ج4، ص280 و ج7، ص222) و از یگانه موعظه الهی و هشدار خدا به انسانها که برای خدا از خواب غفلت برخیزید ، بهره می برد. یقظه، نور حیات طیبه و آگاهی وبیداری است که بر دل سالک میتابد و برای او این حقیقتها که عناصر تشکیلدهنده یقظه هستند، روشن میشود:
اوّل: آدمی به نعمت خدا پی میبرد اما از شمارش و آگاهی برگستره آن ناامید میشود و در مییابد که درباره آن تقصیر کرده است؛
دوم: درباره این جفا و جنايت و تقصیر میاندیشد و بر خطر آن وقوف پیدا میکند و آستین همت بالا میزند تا آن را تدارك و جبران کند و از پیامدهای سوء آن خلاصی یابد؛
سوّم: به عنصر ایام عمر به عنوان سرمایهای بیبدیل میاندیشد و میکوشد تا در باقی ایام عمر از تضییع آن بپرهیزد و نسبت به آن ضنت بورزد و جبران مافات کند (ر.ک: منازل السائرين، ص36-37).
خواجه عبدالله، قیام در آیه شریفه «قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ» (سبأ، 46) را به یقظه و بیداری از خواب غفلت و برخاستن از ورطه فترت و سستی، تفسیر میکند (منازل السائرين، ص35).
محییالدین عربی درباره یقظه گوید: «اليقظة الفهم عن الله في زجره فإذا فهمت عن الله انتبهت» (الفتوحات، ج2، ص128).
انسانی که در دریای متلاطم طبيعت و باتلاق مادیت فرو رفته است، پس از تنبُّه و بيدارى از خواب غفلت، جهت خلاصى از پیامدهای سوء آن، بايد امورى را مراعات کند و به امر حق قيام نمايد. اما باید قيام او برای خدا باشد تا او را از سستى و كاهلى که لازمه خواب غفلت است، برهاند و وادار به تدارك و جبران ما فات کند. و آنگاه بیندیشد که غرق نعمتهای ظاهرى و باطنى الهى است و باید برای رهایی از پیامدهای زیانبار خواب طولانى و غفلت مستمری که از آن حاصل میشود، چارهجویى کند اما در این کار دشوار باید از حضرت حق استمداد کند تا بتواند بر نفس معتاد به بطالت و محكوم نیروی شهوت و لذات حیوانی و عادات و ملكات رذیله نفسانی که او را از سِير إلى الله و قرب به حق باز میدارند، فائق آید وگرنه محال است با وجود نفس فرو رفته در باتلاق عادات و شهوات، به وظايف عبوديَّت قيام کند. از اینرو باید در صدد ترک عادات بد و رجوع از مخالفت حكم حق به سوى موافقت بر آید.
به نظر برخی از متفکران حوزه عرفان، نخستین مرتبه بدايات، يقظه و مرتبه بعد از آن توبه و بعد از توبه، محاسبه است (ر.ک: تمهيد القواعد، مقدمه سیدجلالالدین آشتياني، ص149-150).
ضرورت یقظه، در سخنان پیشوایان معصوم (ع) نیز مطرح شده است. علی (ع) می فرماید:
«أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ وَ دِينِ الْهُدَى لِيُزِيحَ بِهِ عِلَّتَكُمْ وَ لِيُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَكُمْ» (بحارالأنوار، ج70، ص117، باب 122».
محمد، بنده و رسول خداست که او را به حق و دین هدایت فرستاد تا به وسیله او بیماری شما را درمان کند و شما را از خواب غفلت بیدار نماید و غفلت شما را به یقظه مبدل سازد.
در این بیان، فلسفه رسالت پیامبر اسلام (ص) در دو چیز معرفی شده است:
الف. درمان اساسی و ریشهای بیماری روحی مردمان (لِيُزِيحَ بِهِ عِلَّتَكُمْ)؛
ب. تغییر وضعیت غفلت مردم به یقظه (لِيُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَكُمْ).
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:
«أَيُّهَا النَّاسُ تَيَقَّظُوا مِنْ رَقْدَةِ الْغَفْلَة» (بحارالأنوار، ج44، ص66، باب 19).
«ای مردم! از خواب غفلت بیدار شوید».
در دعا آمده است که:
«وَ اجْعَلْ ... سَهْوِي تَيَقُّظاً وَ غَفْلَتِي تَذَكُّراً» (بحارالأنوار، ج83، ص14، باب 38).
«سهوم را بیداری، و غفلتم را تذکر قرار بده».
امیر مؤمنان (ع) به هنگام تلاوت آيه: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» فرمود:
«يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمِكَ يَقَظَةٌ» (شرح نهجالبلاغة، ج11، ص238، ح218).
اى انسان چه چيز تو را بر گناه جرئت داده و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و چه چيز تو را بر هلاكت خويشتن علاقمند نموده است مگر اين بيمارى تو بهبودى نمىیابد و يا اين خوابت بيدارى ندارد؟!
«حالى كه با نافرمانى خدا خود را- تباه ساختهاى- و در پنجه قهرش انداخته. پس سستى دل را با پايدارى درمان كن، و خواب غفلت ديدهات را به بيدارى» (ترجمه نهجالبلاغه، ترجمه شهيدى، ص257).
امام على «ع» میفرماید:
«ألا مستيقظ من غفلته قبل نفاد مدته» (غررالحكم: اليقظة و الاستعداد ... ص146).
«آیا کسی هست که از خواب غفلتش پیش از پایان مهلتش بیدار شود؟!».
و نیز میفرماید:
َ« مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ وَ الْأَفْئِدَة» (بحارالأنوار: ج66، ص325، باب 37- صفات خيار العباد و أولياء الله).
خداوند را- كه گرامى است نعمتهاى او- همواره، در هر زمانى، و در فاصلههاى طلوع پيامبران، بندگانى بوده و هست كه در فكر و باطن با آنان مناجات مىكند، و در ژرفناى خردهاشان با ايشان به سخن گفتن مىپردازد. اين گونه بندگان چشم و گوش و دل خويش با نور بيدارى روشن مىدارند (الحياة با ترجمه احمد آرام، ج1، 165).
با سلام خوشحالم از اینکه عزیزان راسخونی اطلاعات خوب ومفیدی از اصطلاحات اخلاقی عرفانی دارند وهمچنین مطالب خوبی ارائه میدهند .لازم به پیشنهاد است سخرانی مراجع وبزگان در این مورد را گوش دهند خصوصا ایت الله آقا تهرانی که در همین سایت موجود است به نام یقظه وبیداری .بیشتر یا تمام اشتباهات وناراحتیها ی ما از جهل است که نقطه مقابل آن یقظه است .
نور يقظه، يا جذب حق
در حقيقت، «يقظه» و «انتباه» و به تعبيرى، آن بيدارى و بخود آمدن كه همه چيز را به هم مىزند و بنيان اوهام و خيالات و فريبها را درهم مىريزد و به دنبال آن سالك به راه مىافتد، نور خاصى است از حضرت حق و به يك نظر، جذبى است از او كه متوجه قلوب مستعده مىگردد. در بيان ديگر مىشود گفت: «يقظه» و «انتباه» به معنى كلمه، و بدين معنى كه سالك را بيدار كند و به حركت آورد،مانند هر فعل و هر اثر خوب، در اصل از حضرت حق مىباشد.
در دعاى صباح از زبان حضرت سيدالاولياء اميرالمؤمنين سلام الله عليه چنين مىخوانيم كه: «الهى ان لم تبتدئنى الرحمة منك بحسن التوفيق فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق» يعنى «پروردگارا، اگر در ابتدا از تو رحمت و عنايتى كه توفيق خوب از جانب تو را در بر دارد به سراغ من نيايد، و اگر قبلا عطف و نظرى از تو نباشد، كيست كه مرا در طريق واضح و روشن بسوى تو بياورد؟!».
در تصور ابتدائى و سطحى چنين به نظر مىآيد كه «يقظه» و «انتباه» از خود انسان است، و ليكن حقيقت امر غير از اين بوده و اصولا اين پندار با توحيد نيز سازگار نيست و از شعب شرك خفى است.
در آيه 79 سوره نساء مىفرمايد: «ما اصابك من حسنة فمن الله» يعنى «هر چه از خوبيها به تو مىرسد، از جانب خداى متعال است».
آنجا كه پردههاى غفلت و جهل از ميان بر مىخيزد و انسان بخود مىآيد، در حقيقت نورى از حق در وجود انسان مىتابد و جذبى از او انسان را مىگيرد. اصل مسئله از آن سو مىباشد و در اين سو به صورت «يقظه» و «انتباه» در وجود انسان متجلى مىگردد. ياد او از انسان است كه انسان را به ياد او مىاندازد و به بيانى، اول او از انسان ياد مىكند و سپس
انسان به ياد او مىافتد.
در دعاى عرفه مىخوانيم كه: «أنت الذاكر قبل الذاكرين و أنت البادى بالاحسان قبل توجه العابدين» يعنى «پروردگارا، تويى ياد كننده قبل از اينكه ياد كنندگان به ياد تو افتند، و تويى كه ابتداء به احسان و انعام مىكنى قبل از اينكه عبادت كنندگان بسوى تو متوجه گردند».
نه تنها در «يقظه» و «انتباه» اين چنين مىباشد بلكه، علاوه بر يقظه و انتباه در اول امر، در همه مراحل بعدى سلوك و در همه حالات و منازل و مقامات نيز حقيقت جز اين نيست. هر ذكر و هر توجه و هر عبادت و هر حركتى از هر كسى در هر حالى، در اصل،مسبوق به ياد از جانب حق و بر اثر عطف و نظر اوست. گويى هر ذكر و هر توجه و هر عبادتى از ما، نوعى جواب دادن از جانب ما مىباشد.
و خلاصه مطلب اينكه آ اولين قدم كه «يقظه» و «انتباه» است و سلوك الى الله بر آن مبتنى مىباشد، از حضرت حق است.
صاحب منازل السائرين در خصوص «يقظه» بعد از آوردن آيه شريفه «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى...» چنين مىگويد: «القومة لله هى اليقظة من سنة الغفلة و النهوض عن ورطة الفترة و هى اول ما يستنير قلب العبد بالحيوةلرؤية نور التنبيه» يعنى قيام لله عبارتست از بيدار شدن از خواب غفلت و برخاستن از ورطه بى خبرى و سستى، و آن اولين روشنايى قلب عبد با حيات است به جهت رؤيت نور تنبيه و برخوردارى از آن». در اين عبارت، علاوه بر بيان معنى «يقظه» به اين حقيقت كه اين امر در اصل از جانب حضرت حق است نيز اشاره مىكند.
از مجموع آنچه گذشت اولا به اين نتيجه مىرسيم كه اصل يقظه و انتباه از جانب حضرت حق بوده وش نور خاص و جذب بخصوصى است از او كه متوجه قلوب مستعده مىگردد و آنها را متنبه و بيدار نموده و مجذوب مىگرداند. و ثانياً سر اين مسئله نيز براى ما روشن مىگردد كه چگونه بر اثر تلاوت آيات قرآن و تدبر در آنها، و يا با شنيدن آيات و تدبر در آنها و نيز، با تفكر در آيات خلقت، و يا از طرق ديگر، «يقظه» حاصل مىشود؟. و چرا بعضيها از اين طريق بخود مىآيند و كسانى بخود نمىآيند؟.
سر مسئله اين است كه: تلاوت و استماع آيات قرآنى و تدبر در آنها، تفكر در آيات خلقت ،و نظاير اينها همه ايجاد آمادگى در وجود انسان مىكند تا نور يقظه و جذب الهى به سراغ او آمده و او را از غفلت و اوهامنجات داده و بخود بياورد. اگر تدبر و تفكر و نظاير اينها نباشد و يا اگر هم باشد، وجود انسان و قلب او را قفلها و حجب متراكم به انحاء و اشكال مختلف فرا گرفته و مانع از اين گردد كه تدبر در قرآن و تفكر در خلقت و اشباه اينها ايجاد آمادگى كند، بلحاظ عدم استعداد از تجلى نور يقظه و از جذب الهى محروم خواهد بود، مگر اينكه با تضرع و مجاهدت اين مانع را كنار بزند.
نور يقظه و جذب حق متوجه همه مىباشد و قلوب انسانهاست كه يا استعداد قبول را دارند، و يا چنين استعدادى را نداشته و پذيراى آن نمىباشند، آن هم بلحاظ حجب و موانعى كه صاحبان اين قلوب به دست خويش در دلهاى خود ايجاد كردهاند. نفحات ربوبى به سراغ همه مىآيد، ليكن همه استعداد دريافت را ندارند و خود، به خود ظلم نمودهاند. بنابر اين بايد تضرع نمود و از خدا خواست، و به تدبر در آيات قرآن و فكر در آيات وجود پرداخت، و سعى در رفع موانع از قلب نمود، تا نور يقظه بر دل بتابد و جذب الهى روى آورده و تنبه حاصل شود و زمينه سفر آماده گردد.
در دعاى عرفه مىخوانيم كه: «الهى اطلبنى برحمتك حتى اصل اليك و اجذبنى بمنك
حتى اقبل عليك» يعنى «پروردگارا، برحمت خود مرا بخواه تا جايى كه به تو برسم، و بر من منت گذار و مجذوبم گردان تا بر تو روى آورم».
معنای یقظه
«یقظه» به معنای بیداری و توجّه است و در مقابل غفلت و بی توجهی قرار دارد.
درباره معنای لغوی این کلمه می خوانیم که یقظه عبارت است از: «اَلاِْنْتِباهُ وَالتَوَجُّهُ اَعَمُّ مِنْ اَنْ یَکُونَ بِزَوالِ الْمَوْتِ وَالنَّوْمِ کُلاًّ اَوْ فِی الْجُمْلَةِ؛ بیداری و توجّه اعم از این است که مرگ و خواب در کار نباشد یا به طور کلی و یا صورت اجمالی... .»
یقظه در قرآن
لفظ «یقظه» در قرآن به کار نرفته است. همچنین لفظی را در قرآن نمی توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولی شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظی که چنین محتوایی دارند، همان واژه «ذکر» است.
کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می شود که در این صورت به معنی فراموش نکردن و ادامه توجّه و گاهی نیز به معنی یادآوری است؛ یعنی، توجّهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می شود.
مادّه «ذکر» در صورتها و شکلهای مختلف، بیش از 292 بار در قرآن به کار رفته است که نشان از اهمیّت یادآوری و توجّه و تنبّه دارد.
این آیات انسان را به خداوند متوجّه می سازد: «فَاذْکُرُونِیآ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ »؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.»
و دستور می دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار.»
و گاه انسان را به یاد نعمتهای خدا می اندازند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّنَ الْکِتَـبِ وَالْحِکْمَةِ»؛ «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده [و به وسیله آن به شما اندرز می دهد]، به یاد آورید.»
در برخی آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان می کند و می فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْکُرْ فِی الْکِتبِ مَرْیَمَ اِذِانْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَکانا شَرْقِیّا»؛ «و در این کتاب [آسمانی] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت.» و گاه انسان را به یاد روزهای خدا می اندازد: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ «و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن.»
و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان، و توجّه به قیامت و... را مورد تذکّر قرار می دهد. و گاه از انسانها می پرسد: «اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ «آیا متذکر نمی شوید؟»
زمانی نیز زیانهای اعراض از یاد خدا را متذکر می شود که موجب زندگی سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَی»؛ «کسی که از یاد من رو گرداند، برای او زندگی [تلخ و] سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.»
به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکی از مهم ترین رسالتهای پیامبران، بیداری و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا بوسیله آن بیماریهای [روحی و اخلاقی] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.»
یقظه و بیداری در روایات
در روایات اسلامی به صورت وسیع به مسئله یقظه و بیداری پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:
1. تا کی غفلت؟
علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «اَما مِنْ ذلِکَ بُلُولٌ اَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؛ آیا درد تو را درمان و خواب تو را بیداری نیست؟»
2. روشنی با نور یقظه
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِی الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛ با نور یقظه و بیداری، چشمها و گوشها و قلبها را روشن ساختند.»
ایشان در جای دیگری فرمودند: «وَکَیْفَ لا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصِیهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بَعَزِیمَةٍ وَمِنْ کَریَ الْغَفْلَةِ فِی ناظِرِکَ بِیَقْظَةٍ وَکُنْ لِلّهِ مُطِیعا وَبِذِکْرِهِ آنِسا؛ و چگونه ترس از فرود آمدن بلای به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است
شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ با اینکه در درون معصیت خداوند و گناه غوطه وری و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار داری؟ پس مَرض سستی دل را با استقامت و عزم راسخ مداوا کن و این غفلتی که چشمت را فرا گرفته، با بیداری برطرف ساز و مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.»
یقظه در کلام برخی از بزرگان
1. امام خمینی رحمه الله در دوران اقامتشان در نجف اشرف، خطاب به طلاب می فرمودند: «تا کی می خواهید در خواب غفلت به سر برید و در فساد و تباهی غوطه ور باشید؟ از خدا بترسید و از عواقب امور بپرهیزید! از خواب غفلت بیدار شوید، شما هنوز بیدار نشدید، هنوز قدم اوّل را برنداشتید. قدم اوّل در سلوک، یقظه است؛ ولی شما در خواب به سر می برید. چشمها باز [است] و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمی شد، این طور آسوده خاطر و بی تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمی دادید. اگر قدری در امور اخروی و عقبات هولناک آن فکر می کردید، به تکالیف و مسئولیتهای سنگینی که بر دوش شما است بیش تر اهمیت می دادید.»
2. امام خمینی رحمه الله می فرمایند: «بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیداری است؛ چنان که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده اند. و از برای این منزل، چنان که شیخ عظیم الشأن شاه آبادی ـ دام ظلّه ـ بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم؛ ولی آنچه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد. و هر یک از این امور دارای بیان و شرحی است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.»
3. استاد مصباح یزدی می فرماید: «نخستین موضوعی که در بخش اخلاق فردی (اخلاقی که به تنظیم رابطه انسان با خودش می پردازد) مطرح می شود، موضوع توجّه، التفات، هوشیاری و بیداری است در مقابل حالت غفلت و بی توجّهی؛ از اینرو، علمای اخلاق و کسانی که مراتب سیر انسانی را بررسی کرده اند، مانند: ارباب سیر و سلوک و عرفا، منزل اوّل از منازل سیر و سلوک انسان به سوی تعالی و تکامل را «یقظه» قرار داده اند که به معنی بیداری و هوشیاری در مقابل غفلت به کار می رود.»
4. آیة اللّه شیخ عباس ایزدی فرموده اند: «برای پرورش خود یا دیگران به اخلاق پسندیده و از بین بردن اخلاق ناپسند، در قدم اوّل فکر و عقل خود را و لو به کمک دیگران به کار بیندازیم و حقایق و علوم عملی را در ذهن و نفس خود به وجود بیاوریم و تحت تربیت مربّی خوب و یا مطالعه کتابهای سازنده، جنبه های علمی خود را تقویت کنیم و به تدریج اندوخته های ذهنی خود را به کار بگیریم و آنها را در عمل تجربه کنیم. اینجا است که هر درجه ای از علم، منشأ عمل می شود و همان عمل، درجه علم را بالا می برد؛ در نتیجه، تبدیل به خُلق و خوی همیشگی ما می شود.»
آثار خودبیداری
بیداری و مخصوصا توجّه به خود، مراتبی دارد که بر هر مرتبه آن آثار ویژه ای مترتب خواهد شد؛ آثاری که بر اساس تنوّع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها متنوّع خواهد بود:
1. خودشناسی و خداشناسی
توجّه به نفس منشأ تقویت علم حضوری در نفس انسان می شود. سپس به تدریج علم حضوری در مسیر تقویت و کمال خویش به جایی می رسد که باب معرفتهای ارزنده دیگری و از آن جمله، معرفت توحیدی را به روی انسان باز می کند.
یکی از معانی جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خودش را شناخت، خدایش را شناخته است»؛ این است که هرگاه انسان با درک حضوری حقیقت وجود خویش را یافت، می بیند که یک موجود رابط و طفیلی و کاملاً وابسته به خدای متعال است و هر اندازه که وابستگی خودش را به خدا بیش تر درک کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.
این تلازم خودشناسی و خداشناسی در قرآن به طریق دیگری بیان شده است، آنجا که می فرماید: «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَـلـهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الْفَـسِقُونَ »؛ «مانند کسانی که خدا را از یاد بردند، پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، نباشید. آنان همان تبهکاران هستند.»
در روایت پیشین، خداشناسی از لوازم خودشناسی به شمار آمده و در آیه فوق نیز خود فراموشی از لوازم غفلت از خدا شمرده شده است. و نتیجه هر دو بیان عبارت است از وجود یک رابطه ویژه واقعی و تکوینی میان نفس انسان که مخلوق و معلول و وابسته است و خدا که خالق و علت مستقل و غیر وابسته است.
2. پیدایش حقیقت جویی در انسان
بیداری و توجّه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و در نتیجه نفس انسانی را بشناسد که چگونه موجودی است، از کجا آمده، در دنیا چه موقعیتی بیداری و توجّه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است
دارد و به کدام سو در حرکت خواهد بود. از سوی دیگر، با پی بردن به اعماق نفس، آن را به عنوان آیتی از آیات الهی و مظهر بسیاری از صفات الهی می شناسد؛ یعنی از طریق شناخت حصولی، به نوع دیگری از خداشناسی حصولی دست پیدا خواهد کرد و ممکن است آیات ذیل ناظر به همین معرفت و خداشناسی باشد:
«وَ فِی الاْءَرْضِ ءَایَـتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِیآ أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ »؛ «و در زمین نشانه هایی [از خدا] است برای اهل یقین و در جانهایتان [نیز آیات و نشانه های خدا هست] آیا نمی بینید؟»
و در جای دیگر می فرماید: سَنُرِیهِمْ ءَایَـتِنَا فِی الاْءَفَاقِ وَ فِیآ أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »؛ «به زودی نشانه های خود را در آفاق [و اطراف جهان] و در جانهایشان به آنان می نمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.»
3. تلاش برای کسب کمالات انسانی
بیداری و خودشناسی موجب می شود تا انسان در فکر شناخت کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و برای تحصیل آنها تلاش کند و از سوی دیگر، عیوب و نواقص و مفاسد خویش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط باز دارد.
يقظه انسان را در عين حيرت و سرگرداني به تلاش و حركت واميدارد، و همين تلاش و حركت او را به درجهاي ميرساند كه در سير و سلوك بسيار اهميت دارد و آن درجه عبارتست از توبه.
ما دربارهي توبه در درس بعدي سخن خواهيم گفت، اما آنچه در پايان اين درس بايد بگويم آن است كه سالك در اين تلاش و كوشش همراه با سرگشتگي، اندكاندك رو بهسوي حق ميكند و از حالت روزمرّگي ميرهد. او آماده ميشود كه توبهي زهد را بشكند و از شيدايي و مستي سر درآورد.
چيست كه هر دمي چنين، ميكشدم به سوي او؟ عنبر ني و مشك ني بوي ويست، بوي او
سلسلهايست بيبها، دشمن جمله توبهها توبه شكست، من كيام سنگ من و سبوي او
توبهي من براي او، توبه شكن هواي او توبهي من گناه من، سوخته پيش روي او
شاخ و درخت عقل و جان نيست مگر به باغ او آب حيات جاودان نيست مگر به جوي او
سايه ويست و نور او، جمع وي است و دور او نور ز عكس روي او، سايه ز عكس موي او
مولوي، ديوان