هفته بیست و یکم:...( "قناعت در زندگی")...
چکیده
نفس اماره با گرایش به خواستههای نفسانی، در تعارض با فطرت الهی آرامش خود را به چالش میکشاند. قناعت و پرهیز از زیادهخواهی از جمله عواملی است که انسان را از صفات رذیلهای چون حرص و طمع، دروغ، خودخواهی و دلبستگی به امور مادی مبرّا ساخته و زندگی توأم با آرامش روان را به ارمغان میآورد. در این نوشتار با استفاده از روش کتابخانهای و استنادی، تحلیلی ابتدا عامل «قناعت» ونیز نقطه مقابل آن «حرص» را مورد تحقیق قرار داده و سپس همبستگی قناعت و آرامش روانی را بر مبنای سخنان امام علی (ع) در نهجالبلاغه و اصول روانشناسی به بحث گذاشته و بر این اساس همبستگی وثیق عامل اخلاقی قناعت و نیل به آرامش روانی اثبات شده است.
واژگان کلیدی:قناعت، حرص، آرامش، امام علی (ع)، نهجالبلاغه
طرح مسئله
بهیقین کسب آرامش و احساس رضایتمندی مهمترین نیاز انسان معاصر جهان است. دنیازدگی و تنوعطلبیهای افراطی و تجملخواهیهای غافلانه که ازجمله بحرانهای اخلاقی عصر کنونی بهشمار میآید، میل به خودخواهی، تکاثر، افزونطلبی و سستی روابط انسانی را رقم زده و احساس تنهایی، اضطراب و افسردگی را بر زندگی آنها سایه افکنده است.
سخن این است که با چنین وضعیتی آیا قناعت میتواند آرامش را برای انسان به ارمغان آورد آرامشی که حاصلش سلامت و امنیت فرد و جامعه است. ریشههای فقر و مشکلات مالی و آسیبهایی چون دروغگویی، کمفروشی، گرانفروشی و ... که در جامعه رو به فزونی است را میتوان در زیادهخواهی و عدم قناعت جستجو کرد.
در مکتب علوی و نگاه اخلاقی امیرالمومنین علی (ع) در نهجالبلاغه «قناعت» بهعنوان یک رفتار اخلاقی کارگشا جهت رهایی از رذایل اخلاقی بیان شده است.قناعت ریشه در پالایش روح، عزت نفس، بلندی همت، آگاهی و خردمندی، باور به گذرا بودن دنیا و تعقل و دوراندیشی دارد. حس رضایت از خدا، رشد روحیه امیدواری، مقاومت در برابر معصیت و مهمتر از همه رهایی از فقر از ثمرات قناعت است که سبب میشوند شرایط تنشزا و اضطرابآلود، از انسان دور و محیط ذهن و زندگی او همواره با یاد خدا و توکل بر عنایات بیپایانش به آرامش حقیقی نایل شود. اهمیت این آموزه اخلاقی که در کلام علوی متبلور شده است زمانی آشکار میگردد که نسبت و همبستگی این آموزه با آرامش را با تغییر روانشناسانه همراه گردد. مسئله این مقاله بررسی این همبستگی است.
بررسی مفهوم قناعت
یک. در لغت
ابنمنظور، «قَنِعَ» را به «رَضِیَ» و «قَناعت» را به «الرِّضا بالقِسم»، (رضایت داشتن به قسمت خود) معنا کرده است، (ابن منظور، 1997: ذیل واژه قَنَعَ). فراهیدی نیز در معنای این واژه چنین گفته است: «قَنِعَ یَقنَعُ قناعة، اَی: رَضِیَ بالقسمِ فهو قَنِعٌ وَ هُم قَنِعُون». (فراهیدی، 1425: ذیل واژه قَنِعَ) راغب اصفهانی، نیز قناعت را اکتفا کردن به مقدار کم از چیزهایی که به آنها محتاج است تعریف کرده است. (راغب اصفهانی، 1416: ذیل واژه قناعة)در فرهنگ فارسی نیز قناعت در معنای خرسند بودن به قسمت خود و بسنده کردن به مقدار کم، گفته شده است. (معین، 1380: 769؛ معلوف، 1383: 657)
دو. در نگاه امام علی (ع)
امام علی (ع) قناعت را بهرهمندی از دنیا به اندازه کفایت و رفع نیاز میداند. ایشان در تفسیر و ویژگی انسان قانع میفرماید:کسی که به اندازه کفایت زندگی، از دنیا بردارد به آسایش دست یابد و آسودهخاطر گردد درحالیکه دنیاپرستی کلید دشواری و مرکب رنج و گرفتاری است. (دشتی، 1384: 704)برخلاف تعریفی که در کتب لغت آمده است، امام علی (ع) ملاک قناعت را مقدار و بهرهمندی کم از دنیا نمیداند بلکه بهرهمندی به اندازه کفاف و رفع نیاز را ملاک قناعت بیان میفرماید و توجه به دنیا بیش از حد نیاز، رسیدن به مرحله دنیاپرستی است که این مرحله انسان را گرفتار میسازد هرچند بیان اهل لغت به این معنا که انسان راضی به قسمت خود باشد را نمیتوان بیارتباط با این حکام دانست.
قناعت مطرح شده نه در زمینه کار و فعالیت و نه در وادی علم و دانش بلکه در زمینه اقتصادی و مال و دارایی است و بسنده کردن به درآمد کم و راضی بودن به آن هرگز به معنی عدم تلاش و فراهم نکردن رفاه و آسایش نیست بلکه دین اسلام توصیههای بسیار بر تلاش و کوشش دارد که بهحق و درجهت مصالح و منافع انسانی باشد نه براساس خودمحوری و در راستای پرستش نفس. امام علی (ع) در جایگاه خدمترسانی هرگز کم کاری را نمیپسندیدند؛ در نامهای به «عثمان بن حنیف» فرمود:
... آیا درباره خودم به این قناعت کنم که گفته شود: این امیرالمؤمنین است ولی در ناگواریهای روزگار با آنان شریک نشوم یا در سختی زندگی الگوی آنان نباشم؟... (نهجالبلاغه، 1384: خ 45)امام (ع) کسانی که مدعی قناعتاند اما اهل تلاش و مجاهدت نیستند و بهدلیل راحتطلبی و خودخواهی، زهد منفی را برگزیده و بهنام «قناعت» این شیوه را برگزیدهاند، افرادی ناتوان وصف میفرماید. که احساس حقارت در شخصیت آنان، تزویر به قناعت را زینت خود قرار دادهاند. (نهجالبلاغه، 1384: خ 32)
به تعبیر علامه جعفری:آنان همواره تلاطمی در درون و طوفانی زیر جمجمه دارند ... . این زهد و قناعتپیشگی که مستند به خودخواهی است، به اضافه اینکه منجر به خودباختن میگردد، جوشش در راه تحصیل قدرت برای حیات معقول را هم خنثی مینماید. این نوعی مبارزه با خویشتن است که هیچ نتیجهای جز شکست و نابودی ندارد. (جعفری، 1360: 8 / 273 ـ 272)
نکته مهم در تعریف قناعت راضی بودن و خرسندی است که این امر با ایمان به خداوند محقق میشود. ایمان قلبی به خداوند و پذیرش حق اول مرتبه رضاست و قبل از این، از آن اثری نیست و در مرتبه بعد طمأنینه نفس حاصل میشود و مرتبه رضا کاملتر میگردد. (امام خمینی، 1380: 171) امام صادق (ع) میفرماید:
چگونه مؤمن، مؤمن میباشد درصورتیکه خشمناک است از قسمتش و تحقیر میکند منزلت خویش را با آنکه خداوند حاکم بر اوست. (کلینی، 1386: 2 / 51)برای فهم عمیق این آموزة اخلاقی بررسی روانشناختی آن میتواند، برخی از زوایای آن را آشکار سازد. بررسی آرامش روانی از دیدگاه روانشناسان و پیوند آن با قناعت در این قسمت کارگشاست.
معنای آرامش
یک. دیدگاه روانشناسان
دانشمندان علم روانشناسی درباره آرامش تعریفاتی ارائه کردهاند؛ آرامش روانی یعنی آرامش در واکنشهای رفتاری. (بهشتیپور، 1384: 39) آرامش، حاصل هیجانهای همخوان با هدف است که عموماً مثبت هستند و در مقابل اضطراب، ریشه در هیجانهای ناهمخوان با هدف است که بهطورکلی منفیاند. (فرانکن، 1388: 2 / 460) اکثر نظریهپردازان میگویند ریشههای اضطراب از جهتگیری آینده است که در آن افراد نسبت به آینده بیمناکاند. مانند از دست دادن ثروت، کار و شغل و ...؛ بهعبارتی آرامش زمانی حفظ میشود که انسان هراسی از تهدیدها و از دست دادن ارزشهایی که به بودن فرد معنی میدهد، نداشته باشد مانند: آزادیخواهی، کمالطلبی، دیگرخواهی و غیره. (همان)
شواهد قابلملاحظهای از رابطه مستقیم اضطراب و گرایش به دنیا در حکم منبع تهدید وجود دارد. مک نالی (mcnally) در پژوهش آزمایشگاهی خود نتیجه گرفت که افراد مضطرب دارای سوگیری در تفسیر هستند. آنها تمایل دارند محرکهای مبهم را تهدیدکننده تفسیر کنند. اما افرادی که از آرامش روانی برخوردارند سوگیری درجهت مخالفِ جهت سوگیری افراد مضطرب داشته و دنیا را تهدیدکننده نمیدانند. (همان: 467)
منابع دینی از جمله نهجالبلاغة امام علی (ع) دنیا را محل گذر (نهجالبلاغه، 1384: خ 203) و نردبان تکامل (همان: حکمت 463) تفسیر کرده است و آن بخش از سخنان حضرت که در مذمت دنیا گفته شده است بهمنظور هشدار به اهل دنیا، پرهیز از فریبندگی (همان: خ 191) و هشدار به فناپذیر بودن (همان: خ 223) و بیاعتباری دنیا (همان: نامه 3) آمده است.
مک نالی در نتیجهای دیگر بیان میکند: افراد ناآرام و مضطرب اغلب درباره بدبختیهای احتمالی نشخوار ذهنی دارند. افکار مزاحم و اخلالگری که در ذهن بوجود میآید، ناخوشایندی و عدم رضایت از زندگی را بهدنبال میآورد که همه عواملی هستند که موجب از بین رفتن آرامش روانی میگردد. (فرانکن، 1388: 467 ـ 468)
دو. آرامش در نهجالبلاغه
در زبان فارسی واژه آرامش در معناهای؛ 1. فراغت، راحت، آسایش، 2. طمأنینه و سکینه، 3. صلح و آشتی، 4. ایمنی و امنیت آمده است. (دهخدا، 1390: 67) در نهجالبلاغه، معنای آرامش درونی و طمأنینه در سه واژه متفاوت آمده است؛ واژه «سکن» در خطبه 198؛ که حضرت اطاعت از خداوند را مایه آرامش معرفی میکنند و در آن کلام بهرهمندی از نعمتهای الهی مانند شب را موجب آرامش بیان کرده است. ایشان واژه «سکینه» را در خطبه اول استفاده و میفرمایند: «ای مسلمانان! لباس زیرین را ترس خدا و لباس رویین را آرامش قرار دهید».
در این خطبه اطاعت از خداوند و تقوای الهی نیز عامل آرامشبخش انسان معرفی شده است. واژه «مکیث» نیز در وصف پیامبراکرم’ آمده است که امیرالمؤمنین (ع) ایشان را فردی که با آرامش و درنگ، سخن میگفت معرفی میکند.آنچه مربوط به بحث این مقاله میشود آرامشی است که از پرتو قناعت نصیب انسان میشود. قناعت، نگاه آدمی به دنیا را اصلاح میکند و با این نگاه است که اضطراب و دلواپسی و به تعبیر روانشناسان نشخوار ذهنی منفی جای خود را به آرامش خواهد داد.
رابطه قناعت و آرامش
بین قناعت و آرامش رابطهای مستقیم برقرار است. آرامش نیروی مثبت روحی و روانی است که به خودی خود حاصل نمیشود بلکه توسط عواملی دیگر حاصل میشود. مثلاً رضایت و خرسندی ناشی از قناعت عاملی آرامش آفرین است. امام علی (ع) در وصف و ستایش یکی از «خباب بن الارت» میفرماید:خدا رحمت کند خباب بن الارت را، با کمال میل اسلام آورد و با اختیار هجرت کرد و به اندازه کفایت در معیشت قناعت ورزید و از خدا راضی گشت و با مجاهدت زندگی کرد. (نهجالبلاغه، 1384: حکمت 43)
امام در این حدیث رضایت از خداوند و زندگی توأم با مجاهدت را نتیجه منش قناعتجویی، بیان میفرماید. انسان قانع در آرامش است زیرا نگران روزی فردای نیامده خود نیست و توجهاش را به داشتههایش معطوف کرده است. برانگیخته شدن خوی قناعت محرکی است که شرایط ناهموار زندگی را برای انسان هموار میسازد. حیات طیبه که در قرآن آمده است در تفسیر امام علی (ع) همان زندگی همواری است که تنها با قناعت نصیب انسان می شود. (همان: ح 229)
عوامل نگرانیزا را میتوان در دو قسم بیان کرد؛ عامل نگرانکنندهای که از اختیار انسان خارج است مانند حوادث طبیعی چون سیل و زلزله و ... و عامل نگرانکنندهای که اضطرابزا و در اختیار انسان و قابل کنترلاند که باید عامل کنترل آنرا یافت و با آن آرامش را بهدست آورد. انسانی که گرفتار حب دنیا و حرص است، قناعت میتواند آنرا کنترل و نگرانیها را با توکل و امید به مدد الهی مبدل کند و باعث ایجاد آرامش شود. امام علی (ع) فرمود:
چه نیکو است فروتنى توانگران نسبت به بینوایان براى بدست آوردن ثواب و پاداشى از خدا، و نیکوتر از آن بىاعتنایى و گردنکشى بینوایان در برابر توانگران و امید و توکلشان به کرم خداى بخشنده است ... . (همان: ح 406)از نشانههای امیدواری تجلی امید، در رفتارهای فردی و اجتماعی انسان است. امام علی (ع) مىفرماید:هرکس به خدا امیدوار باشد باید امید او در کردارش آشکار شود، هر امیدواری جز امید به خدای تعالی، ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است. (همان: خ160)
روحیه قناعت از عدم دلبستگی به دنیا ایجاد میشود فرد قانع از انجام گناه و کسب مال حرام نگران است و این نگرانی او را از معاصی دور میکند. امام علی (ع) در توصیه به قناعت خطاب به پسر حنیف میفرماید:به من گزارش دادند که مردی از سرمایهداران بصره، تو را به مهمانی خویش فراخواند و تو بهسرعت بهسوی آن شتافتی، خوردنیهای رنگارنگ برای تو آوردند و کاسههای پر از غذا پیدرپی جلوی تو مینهادند، گمان نمیکردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، اندیشه کن در کجایی؟ و برسر کدام سفره میخوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمیدانی دور بیافکن و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن. (همان: نامه 45)
اما گروه دیگری هستند که نگرانی را مکرر تجربه کرده و در رویارویی با آن نیروهای زیادی را صرف کردهاند. افرادی که درپی پول و دارایی بیشتر یا مقام و منزلت اجتماعی بالاتری هستند. اینها از دو گونه نگرانی رنج میبرند؛ یکی مزمن است که پیوسته ادامه دارد و آن اضطراب و نگرانی از جدا شدن از موقعیت موجود است و دیگری نگرانی حاد است که در نتیجه روبهرو شدن با مشکلات ایجاد میشود و فشار روانی سختی را وارد میکند. پریشانی همیشگی که در اشعار عرفایی چون بابا طاهر دیده میشود پریشانی و دلنگرانی آنها از جدا شدن از محبوب حقیقی و متعالی است. محبوبی که نابودنشدنی است لذا نه تنها فرساینده نیست بلکه رساننده و سازنده است.
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک آنان آفریدند
خرسندی و رضایت حاصل از قناعت توأم با اختیار است و انسان قانع به اراده و اختیار خود از لذتهایی چشم میپوشد و این رفتار را منافی فطرت خود نمییابد. چرا که شجاعانه و مبتنی بر یک جهانبینی توحیدی دنیا را ابزاری برای ابدیت خود میداند و دنیا را بهاندازهای میطلبد که مقدمه و پلکانی باشد برای آخرت و ابدیتی که بدان اعتقاد دارد و ملتزم است. کارل راجرز روانشناس انسانگرا معتقد است:
انسان فقط خصوصیات یک ماشین را ندارد بلکه موجودی است که تاحدودی آزادی و اختیار دارد و میتواند خود را بسازد و به زندگی خود معنا ببخشد. (شاملو، 1382: 2 / 24)اما کسی که دنیاخواهی را بر قناعت ترجیح داده است در دام نفس و خواهشهای جبری آن قرار گرفته و در مقابل فطرتگرایی، محیطگرا خواهد بود که ثمره آن تغییرپذیری وعدم ثبات است که این خود عامل مهمی در ایجاد بحرانهای رفتاری است. لذا در روایات برای رسیدن به آسایش و رضایت، عادت و خوگرفتن به قناعت توصیه شده است.
مغز انسان طوری آفریده شده که احساسهای متضاد معمولاً نمیتواند بهطور همزمان در آن تجلی کند. اگر مغز درحال تشویش و بیقراری باشد، آرامش راهی به آن ندارد، این تشویش و نگرانی سبب میشود قدرت شناختی از اختیار انسان سلب شود بنابراین بدون هیچگونه منطق و یا استدلالی بدترین راه سازگاری را برمیگزیند. منش قناعتجویی تشویشهای ذهنی را زدوده و راه شناخت درست را فراروی انسان میگذارد. در کلام امام علی (ع) نیز قناعت عامل سلامت اندیشه بیان شده است. (نهجالبلاغه، 1384: حکمت 371)
طبق پژوهشهای آزمایشگاهی روانشناسان، نیازهای آدمی هیجاناتی را ایجاد میکند که او را وادار میسازد تا فعالیتهای خاصی را که به آن نیازها مربوط است، انجام دهد. شدت و ضعف هیجانها و رفتارهای ناشی از آن تأثیر مستقیمی در آرامش درونی انسان دارد. «وقتی موجود زنده در این شرایط اصطلاحاً «وادارکننده» قرار میگیرد، تا وقتی احتیاج او ارضاء نشده و تا موقعی که ضعف یا مرگ او را از پای درنیاورده است به فعالیت خود ادامه میدهد». (نرمان ل. مان، 1368: 1 / 311)
این حالت در انسانی که حس نیاز شدید به مادیات دنیا دارد و برای رسیدن به خواستههای خود تلاش میکند به اصطلاح اخلاقی «حرص» نامیده میشود. امام علی (ع) شرایط وادار کننده خوی طمعورزی را «رِقٌّ مُؤبَّدٌ؛ برده بودن همیشگی» وصف میکند یعنی فکر و اندیشه انسان و درپی آن رفتارها و فعالیتهای او همواره مشغول خواستههای فناپذیر نفس خواهد بود. در این صورت انسان منفعل از خواستههای کاذب خود است. (نهجالبلاغه، 1384: ح 180)در این صورت قناعت بهعنوان محرکی عمل میکند که به نیاز انسان جهت میدهد و انسان را تعدیل کرده و در نتیجه هیجانات انسان نیز سمتوسو و جهت میگیرد و بر اساس نیاز واقعی و مورد کفایت خود نگران و بیمناک است نه آرزوهای دور و دراز و دنیای مذموم.
حرص و طمع نقطه مقابل قناعت
امام علی (ع) نقطه مقابل و مانع قناعت را رذیله اخلاقی حرص دانسته و برای رسیدن به قناعت، ریشهکنی حرص را گام نخست شمرده است به فرموده حضرت: «قناعت به دست نمیآید مگر اینکه حرص نابود شود». (تمیمی آمدی، 1384: 5 / 66) «حرص» از طریق احساس محرومیت از چیزی ایجاد میشود در این صورت فعالیتهای انسان برای بدست آوردن آن متمرکز خواهد شد.
وقتی انسان تحت تاثیر سائقی به فعالیت درمیآید تعادل او بهم میخورد و وقتی فعالیت او به اوج خود رسید و مثلاً غذا در اختیار وی قرار گرفت مجدداً تعادل حیاتی او برقرار میشود. برخی از محرکها هستند که پاسخ مکرر به آنها زندگی انسان را مختل میکند مثل احتیاج به محرکهای مادی غیرضروری که همه نیروهای درونی و بیرونی انسان را درجهت رفع آنها بکار گرفته و زندگی را از تعادل خارج میسازد.
طبق نظر امام علی (ع) نتیجه سائقههای حرص و طمع، نابودی و کشتار خرد است.اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع. (نهجالبلاغه، 1384: ح 219)بیشتر کشتارگاه خرد زیر برق شمشیر حرص و آزمندی است.انسان قانع توانسته است بر هیجان مخرب حرص فائق آید و زندگی آرام و آسودهای بسازد. چرا که در این صورت عقل و خرد، او را به نیازی واقعی سوق داده و نیاز فراتر از نیاز واقعی را مذموم میشمارد به این دلیل انگیزهای برای طمعوزری از شخص ایجاد نمیگردد. به تعبیر امام خمینی (ره):
چون حقیقت حرص، عبارت است از شدت طوفان نفس به دنیا و شئون آن و کثرت تمسک به اسباب و توجه قلب به اهل دنیا و کثرات لازمه آن است و خود آن لازم جهل به مقام مقدس حق و عطوفت و رحمت آن است پس چون متشبّث به آنها شود ـ عملاً و قلباً ـ پس منقطع از حق گردد. پس طمأنینه و وثوق از نفس برود و اضطراب و تزلزل جایگزین آن گردد. (امام خمینی، 1380: 217)
واژه طمع درسه آیه از قرآن کریم در معنای ممدوح آن و طمع به رحمت واسعه خداوند بهکار رفته است. (شعراء / 82 ، اعراف / 56 و سجده / 16) اما آنچه مذموم است و در روایات نکوهش شده، طمع به ثروتهای دنیا و آنچه در دست مردم است. محفوظ بودن از شر حسد و طمع، خود آرامش و سلامت است. زیرا طمعکار در زندگیاش حیران و سرگردان است که چگونه اموالش را جمع کرده و ذخیره کند.
بسیاری از هیجانها که بعد از بلوغ انسان بروز بیشتری دارد حاکی از برانگیخته شدن آن هیجان در دوران قبل از بلوغ است. مثلاًحرص انگیزه خودنمایی و تصاحب است که در جوامع اسلامی داشتن این انگیزه ناهنجار شناخته شده است و اولیای کودکان با صفت حرص فرزندان خود مخالفت میکنند انگیزه پرخاشگری که در بسیاری از جوامع دیده میشود معمولاً در مواقعی است که فرد از خواستههای خود محروم است یا ارضای احتیاجاتش به تعویق افتاده است، ولی این انگیزه بهوسیله هنجارهای اجتماعی منع یا تشویق میشود. البته آموزههای اعتقادی و اخلاقی و الگوهای فرهنگی در پرخاشگر بودن یا صلحجو بودن فرد نقش بسزایی دارد. امام علی (ع) در روایتی به محمد حنفیه فرمود:
اگر دوست داشته باشی که جمع کنی خیر دنیا و آخرت را پس قطع کن طمع خود را از آنچه در دست مردم است. (عاملی، 1412: 16 / 24)امام خمینی (ره) در شرح جمع خیر دنیا و آخرت معتقد است: قطع طمع از مردم، راه انقطاع به حق و وصول به باب الله را باز میکند و آن مجمع همه خیرات و مرکز تمام برکات است. (امام خمینی، 1380: 198)
اغلب برای ما وضعی پیش آمده که متوجه شدهایم آنچه زمانی برایمان جالب بوده دیگر جالب نیست. گاه هریک از ما برای رسیدن به هدف محدودی کوشش میکنیم ولی بعد از آنکه به هدف خود رسیدیم به بسیاری از خواستههای دیگر خود که قبلاً برایمان مشخص نبوده است و لازمه رسیدن به آنها کوشش بیشتر است، میرسیم. گاهی انگیزهها باعث ایجاد تغییرات اساسی در آرمانهای ما میشوند و هدفهای ما نیز به تبعیت از آن تغییر میکند. (مان، 1368: 1 / 368)
انسان گاه در نیازها و محرکهای کاذب گرفتار میشود و این احساس نیاز موجب اختلال در فعالیتهای فکری و جسمی او میشود. طبق نظر برخی فیزیولوژیستها:موجود زنده در وضع خاصی است که ایجاد هر نوع اختلال در وضع او، خود باعث ایجاد فعالیتهای جبرانکننده دیگر بهمنظور خنثی کردن یا جبران آن اختلال میشود. (همان: 1 / 316)
در دیدگاه امام علی (ع) با دنیاپرستی نیروی حرص و طمع شدید میشود و قوای معنوی انسانی در برابر قوای شهوانی کوچکتر میگردد. (نهجالبلاغه، 1384: ح 228) زیرا در رفتارهای انسان بازتاب وجود دارد. اگر میل به قناعت روبه کاهش رود و انسان به خوی طمعورزی نزدیک شود، روح آدمی از حیات انسانیت محروم میگردد اگرچه به حیات فیزیولوژیکی او لطمه نخورد.
امام (ع) خطاب به کوفیان فرمود:جاى عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را انتخاب کردید هرگاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مىکنم، چشمانتان از ترس در کاسه مىگردد، گویا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسانهاى مست از خود بیگانه شده، حیران و سرگردانید. (دشتی، 1384: 87)ترس از مرگ و از دست دادن لذتهای دنیا، انسانی که دلبسته و علاقمند به دنیاست را به ذلت وامیدارد. و این نشانگر اهمیت جهانبینی انسان در رویکردش به دنیا و حیات دنیوی است؛ مؤمن خود را مالک خداوند میداند و حیات و مماتش را نیز به دست او؛ همواره دنیا را نه برای دنیا که برای آخرت میخواهد:
کسی که روی نیاز به درگاه غنی مطلق آورد و دلبستگی به ذات مقدس حق تعالی پیدا کرد و چشم طمع از مخلوق فقیر نیازمند پوشید بینیاز و غنای از مخلوق در قلب او جایگزین شود و عزت و بزرگواری در دل او وطن کند. (امام خمینی، 1380: 220)علایق، محرکهای مختلف رفتار و عملکرد انسان هستند و هدفهای رفتاری بر اساس علایق تعیین میشود و مسبب عمل هستند.
گاه علاقه به مادیات و ارزشمندی آنها برای فرد به قدری شدت گیرد که وسیله کسب حیثیت و اعتبار تلقی میشود و به این ترتیب رفتارهای فردی و اجتماعی او بر پایه همان علایق شکل میگیرد.البته بسیاری از علایق انسان با رشد فکری و شخصیتی و انتقال او از دوران کودکی به نوجوانی و جوانی و مراحل بعد زندگی تغییر مییابد.
مثلاً علاقهای در جوانی یا بزرگسالی بوجود میآید که توجه او را بهجهت دیگر معطوف کرده و علائق دوران کودکی را تحت الشعاع قرار میدهد و آنرا بهصورت علائق درجه دوم درآورده یا حتی آنرا بهکلی از بین میبرد. هرچند آدمی انگیزههای فیزیولوژیک خود را در بزرگسالی نیز حفظ میکند ولی بیان و ظهور این انگیزهها با افزایش سن فرد تغییر زیادی میکند. امام علی (ع) به فرزند خود توجه به معنویات در سن جوانی و بلوغ فکری را سفارش کرده و آن را عامل رهایی از سرگردانی و تشویشهای ذهنی و روانی میدانند. (نهجالبلاغه، نامه 31) ایشان با این بیان رابطه رشد شخصیت با رشد سطح علایق را متذکر شدهاند.
راهکارها و زمینههای قناعتورزی
چگونه میتوان خصلت قناعتجویی را ایجاد و تقویت نمود؟ آیا از رهنمودهای امام علی (ع) میتوان به مکانیزم معینی برای ایجاد و تقویت این خصلت ارزشمند در وجود انسان، دست یافت؟با توجه به سخنان امام (ع) میتوان نتیجه گرفت که توانمندیهای ذاتی و خدادادی انسان این امکان را به او داده است که به ایجاد و تقویت خصلت نیکوی قناعت در وجود خود اقدام نماید. بهنظر میرسد برای نیل به این مقصود مهم، تلاشهای انسان باید در دو زمینه شناختی و رفتاری متمرکز گردد.
یک. زمینههای شناختی
1. خودشناسی
کشف خود، انسان را به گنجینهای بیپایان مىرساند که با ارتباط و اتصال به خداوند، از نحوه صحیح استفاده از آن آگاهی مییابد و از محدودیتهای مادی رها و به آرامش قلبی میرساند. عدم شناخت خود یعنی ظلم به خویشتن که عامل اضطراب و تنش روانی است. (توبه / 70) به عبارت برخی محققان ظلم به خود شامل تفکرات و ارادههای منفی و بیثمر و پیدایش بحرانها و ناهنجاریهای روانی مانند کینهتوزی، خشم، اضطراب، نفرت و حسادت و طمعورزی است. (عباسنژاد، 1390: 187)
اینجاست که آدمی بجای توجه به ارزشهای خود، ارزشها را به موجودات، اشیاء و مادیات تسری میدهد و خود و ارزشهای حقیقی خود را پایمال میسازد. شدت یافتن حرص به دنیا، رشد صفات رذیله و از دست دادن ارزشهای انسانی به ثمن بخس از مصادیق ظلم به نفس است. امام علی (ع) در نامهای خطاب به عثمان بن حنیف در شناخت قدر و منزلت خود و نهی از حریص بودن به لذایذ دنیا میفرماید:
من آفریده نشدهام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف و یا چون حیوان رهاشده که شغلش چریدن و پرکردن شکم بوده و از آینده خود بیخبر است. آیا مرا به بازی گرفتهاند؟ آیا ریسمان گمراهی در دست گیرم؟ و یا در راه سرگردانی قدم بگذارم؟... پس از خدا بترس ای پسر حنیف! و به قرصهای نان خودت قناعت کن، تا تو را از آتش دوزخ رهایی بخشد. (دشتی، 1384: 557 ـ 556)
آری کسی که خود را بشناسد خدا را میشناسد و شناخت خداوند و اوصاف او، انسان را از ثروتهای دنیا و ذلت در برابر خلق بینیاز میکند و عدم شناخت خود و رهاشدن بیقید و بند در هواوهوس، عقل و هوش را زایل مىکند و عدم تعادل در محاسبات فکری و روحی، انسان را در کشمکشهای دائمی درونی قرار مىدهد، لذا کسب آرامش با شناخت نفس ارتباطی تنگاتنگ دارد.
امام علی (ع) مىفرماید: «تو مىپنداری که همین جسم کوچک هستی، درحالیکه جهان بزرگی در نهاد تو پنهان است.» (سید الاهل، بیتا: 109) قرآن کریم نیز در آیه «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِیرَهُ»1 (قیامت / 15 ـ 14) نیز توجه به نفس را مورد تأکید قرار داده است. تای کلمهی «بصیرة» به معنای خیلی بینا برای مبالغه است نه تأنیث. ممکن است انسان خود را از دیگران مستور کند و روی تبهکاریهای خود پرده توجیه بکشد ولی خود را بهخوبی میشناسد. (جوادی آملی، 1378: 119)
انسان به اینکه چه میزان اهل قناعت است و چه میزان اهل حرص به لذتها و نعمتهای دنیاست، بهخوبی آگاه است لذا انسان عاقل با آگاهی وشناخت از خود به اصلاح نفس خود میپردازد؛ تواناییها و انرژیهای درونیاش را تقویت مىکند و تصمیمات درست و معقول اتخاذ کند. در این حالت با انتخاب درست حقایق زندگی، قناعت و در نتیجه آرامش روانی را برای خود به ارمغان میآورد.از نتایج خودشناسی، عزت نفس است. وقتی عزت نفس که یک حالت نفسانی است شکل گرفت، احساس غنا و بینیازی حالتی در انسان ایجاد میکند که همان قناعت است.
انسان تمایل به عزت نفس را امری ضروری میداند. اعم از اینکه ضرورت را در وجود خود بهوضوح شناسایی نماید یا نه. به باور روانشناسان سلامت روان، انسانی که دارای حرمت نفس نیست بهمیزان فقدان آن خود را به جعل و کسب دروغین آن مجبور مینماید تا با توسل به تصویر دروغین و بدلی چهره خود را بیاراید و با این حسّ نومیدی و با این باور که رودررویی با جهان بدون برخورداری از عزت نفس بهمنزله بیپناه کردن و خلع سلاح خویش است خود را از نظر روانشناسی به راه باطل سوق میدهد که درنهایت به تخریب و فاسدشدن نفس میانجامد. (ستوده، 1376: 105)
با اهتمام به صفت عزتمندی انسان خود را در مسیر بندگی خداوند مییابد زیرا عزت مطلق از آن خداوند است لذا با بندگی او خود را از پستیها دور میکند و برای رسیدن به اهداف خود هر راه ناامن و اضطرابزایی را انتخاب نمىکند و بهدنبال خواسته دل نمىرود و کرامت خود را به ثمنی ارزان نمىفروشد. انسانی که کرامت و عزتش را زیر پا گذارد در حقیقت ارزش انسانی خود را از دست مىدهد و پیامد آن ذلت، تباه شدن ایمان و از دست دادن آرامش روانی است. اگر هدف رسیدن به آرامش درونی باشد عزت نفس از لوازم آن خواهد بود زیرا با خواری نفس و از دست دادن آبرو آسایش و آرامش فراهم نمیشود.
امام علی (ع) مىفرماید:در عزّت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشى نگیرید، و فریب زینتها و نعمتها را نخورید و مغرور نشوید و از رنج و سختى آن ننالید و ناشکیبا نباشید، زیرا عزّت و افتخارات دنیا پایان مىپذیرد، و زینت و نعمتهایش نابود مىگردد، و رنج و سختى آن تمام مىشود. (دشتی، 1384: 185)تحلیل کلام مولا در دو محور قابل ارائه است؛ 1. فریب نخوردن و عدم پیشی گرفتن بر یکدیگر در صورت بهرهمندی از دنیا؛ 2. شکیبا بودن و عدم بیتابی درصورت مواجهه با مشکلات دنیا. در قرآن نیز آمده است: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ...»2 (حدید / 23)
اوامر و نواهی درآیین اسلام، روابط انسانی را تنظیم و تعدیل مىنماید و همه برای حفظ کرامت و عزت نفس انسان است. چنین زندگی که همراه با عزت و کرامت باشد موجب آرامش روانی مىگردد.علامه طباطبایی «تکریم انسان» را یکی از موهبتهای الهی و از ثمرات عقل و تکریم انسان را بواسطه اعطاء عقل به آدمی میداند. (طباطبایی، بیتا: 13 / 215)
عقل سلیم موجب مىشود انسان، از تعالیم ناب وحیانی کناره نگیرد و بسوی القائات شیطانی منحرف نشود لذا عزت و شرف انسانی خود را در همه حال حفظ کرده، با بیداری عقل زمینه را برای قناعت فراهم کند و در برابر مطامع و لذتهای دنیایی تن به ذلت ندهد؛ به بیان مرحوم نراقی:قناعت چون باعث اکتفا به مقدار کم و رضایت به آنچه هست میشود آدمی را توانا میکند تا در تحصیل آخرت بکوشد. (نراقی، 1372: 101)تلاش برای آخرت و رسیدن به نعمتهای جاودان بهشتی حسّ بندگی و تسلیم شدن و دریافت رحمت الهی موجب آرامش قلبی میشود.
2. شناخت حقیقی از نعمتها
عقل و دانایی، باعث قناعتجویی است. حضرت میفرماید: «من عقل قنع؛ آنکه تعقل میکند همو قناعتپیشه است.» (تمیمی آمدی،1384: 5 / 150) از نشانههای شخص عاقل آن است که دنیا را ترک میکند قبل از آنکه دنیا او را ترک کند. (ابن ابیالحدید، 1387: 19) آگاهی و خردمندی پردههای جهل را پاره مىکند و حقایق را نمایان مىسازد. تعقل یکی از راههایی است که انسان را به علم و یقین میرساند و آنچنان که بزرگان یقین را عامل آرامش روحی و روانی میدانند. (آلوسی،1420: 1 / 165)
امام علی (ع) برآیند میوه یقین را رضایت و خشنودی شمرده است. (تمیمی آمدی، 1360: 729) لذا یقین و معرفت، انسان را از پایبندی به امور فانی و بیارزش مادی مىرهاند و توجه او را به حیات جاودانه آخرت و یاد خداوند مستمر مىگرداند و زمینه آرامش او را فراهم میکند. امام علی (ع) در خطبهای نعمتهای بهشت را مفصلاً برمیشمرد و معتقد است اگر دل انسان به این نعمتها متوجه شود از دنیا و لذایذ آن دوری میگزیند و در نعمتهای بهشتی غرق میشود. (دشتی، 1384: 239) و نیز در خطابی به اهل کوفه مىفرماید:
من از شما دلتنگ و نگران مىباشم و از ملامت کردن شما رنجیده گشتم آیا در عوض زندگانی همیشگی به زندگانی موقت دنیا خشنود هستید و بهجای عزت و بزرگی تن به ذلت و خواری دادهاید؟ مانند آنکه عقل از شما زایل گشته دیوانه شدهاید که (راه صلاح را از فساد و خوبی را از بدی و عزت را از ذلت تمیز نمىدهید) نمىفهمید. (همان: 86)
در کلامی امام علی (ع) با اشاره به داستان حضرت آدم (ع) آفت یقین را پیروی از وسوسههای شیطان بیان میفرماید: «آدم، یقین خود را به شک و تردید او (شیطان) فروخت و تصمیم راسخ خود را با گفته سست شیطان مبادله کرد و بهخاطر همین موضوع شادی خود را به ترس و وحشت مبدل ساخت و فریب شیطان برای او پشیمانی بهبار آورد.» (همان: 35)
پیامد فریب خوردن از شیطان، بیثباتی عقیده و شک و تردید است که موجب لغزش و خطا مىشود و بهدنبال آن پشیمانی و پریشانی را نصیب انسان مىکند. بینش و اگاهی انسان را از بیراهههای اضطراب و نگرانی نجاتداده و او را در مسیر هدف هدایت مىکند، لذا آنچه را در زندگی بکار مىبرد، او را به هدف نزدیکتر مىکند.
بر اساس کلام علوی خردمندی که به دیده دل مىنگرد و از روی بصیرت کار مىکند باید بداند که آنچه مىکند به زیان اوست یا به سود او، اگر به سود او بود سزاوار است که آن را پیگیرد و اگر به زیان او بود از انجام آن بازایستد زیرا هرکس که بدون علم و آگاهی، دست به عملی زند چونان کسی است که بیرون از راه گام مىزند که هرچه بیشتر رود بیشتر از هدف دور گردد. (همان: 286)
توصیف حقیقی دنیا از زبان علی (ع) نیز حائز اهمیت است؛ دنیا، سرای ناپایدار، (نهجالبلاغه، 1384: خ 28، خ 45، خ 52، خ 99، خ 103) پست و بیارزش که ظاهری زیبا و فریبنده دارد و باطنی زشت، (همان: 82) هرخوشی آن با تلخی و غم و هرنعمت آن با نبود نعمت دیگری همراه است؛ (همان: خ 202) همراه با بلا و خیانت است و به ساکنان خود امنیت نمیدهد. (همان: خ 226) غنی در دنیا فقیر و آنکه بینیاز باشد آسوده خاطر است. (همان: ح 366)بیخردی موجب اختلالات رفتاری و عاطفی مىشود. شخص نادان و بیخرد قدرت و تشخیص شناخت خود را از دست داده، لذا نعمتهای فانی را بر نعمتهای جاودان ورذایل اخلاقی را بر فضایل ترجیح مىدهد.
دو. زمینههای رفتاری
1. تهذیب و پالایش روح
قناعت با تزکیه و پالایش روح ممکن میشود روشی که خداوند به پیامبر اکرم| دستور میفرماید. (جمعه / 2) با پالایش روح و روان، انسان به حقیقت دنیا و ویژگیهای آن معرفت مییابد.با صیقل دادن روح و روان، پذیرش تعالیم الهی ممکن میشود و دلبستگی به دنیا و علاقمندی به نعمتهای آن از چشم و گوش رخت میبندد. امام علی (ع) میفرماید:
«صالحترین و بهترین کار در عالم به تهذیب نفس است.» (تمیمی آمدی، 1384: 1 / 348) تهذیب نفس موجب مىشود رفتارهای درست بهصورت ملکه شده و در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تأثیرگذار گردد. عادات قابلیت عملکرد خودکار را دارند. اغلب آنها را «طبیعت ثانوی» مینامند. به این معنی که وقتی آنها را کسب کردیم کم و بیش وضعیتی ذاتی و مادرزادی پیدا میکنند. کسی که به تهذیب نفس میپردازد میتواند با تسلط بر هوس و زیادهخواهیهای دنیایی، روح قناعت را در خود رشد دهد. امام علی (ع) میفرماید:
شما را به تقوای الهی توصیه میکنم، که با بیمهایی که داده جای عذری نگذارده و با راهی که پیشپا نهاده حجت را تمام کرده و شما را از دشمنی بیم داد که پنهانی در سینهها راه یافته، و رازگویان در گوشها میدمد تا آدمی را گمراه کند و تباه سازد و وعده دهد و او را به دام هوس اندازد ... . (دشتی، 1384: 125)
با تهذیب نفس و دوری از هوای نفس حجابهای انباشته شده بر عقل یکی پس از دیگری کنار میرود و بیداری اندیشه این حقیقت راکه دنیا و هرآنچه متعلق به آن است ناپایدار است، را زنده میکند و خوی حرص و آز را خاموش میکند. صفتی که اگر رشد آن متوقف نشود اوصاف زشت دیگر را بهدنبال خواهد داشت و درتصمیمات مهم زندگی اثرگذار بوده و پشیمانی و پریشانی را موجب میشود. کنترل نفس، موجب کنترل احساسات و خواستههای زودگذر و درنتیجه موجب رفتار متعادل و حکیمانه خواهد شد که انسان را از خطای دور شدن از حقیقت مصون داشته و آرامش او را ناآرام نمىکند. امام علی (ع) مىفرماید:
آنکس که (به اطاعت از هوای نفس) از دنیا زیاد برداشت به درویشی محکوم است و آنکس که (با اطاعت از عقل) خود را بینیاز دانست در آسایش است. (همان: 717)با اسارت انسان در زندان هوای نفس و فرورفتن در باتلاق دنیاپرستی، عقل و اندیشه قادر به گواهیدادن بر صحت و سقم قضایا نخواهد بود.
لذا ثروتاندوزی و تنوعطلبی افراطی درنظر چنین شخصی عزت و افتخار بهشمار میرود. غافل از اینکه سوق دادن روح به خواستههای نفس و رهاکردن افسار آن او را به دنیای حیوانی کشانده و انسان پاک سیرت ملکوتی در چنین دنیایی دراحساس ناامنی اضطراب، نابود مىشود. امام خمینی (ره) درباره عواقب کنترل نکردن هوای نفس و تأیید به تهذیب نفس مىفرماید:
انسان اگر از تصرفات رحمانیه و عقلانیه خارج شد و تحت تصرفات شیطانیه و جهلانیه وارد شد در اوصاف حیوانی از همه حیوانات بالاتر شود. قوه غضب و شهوت انسانی عالم را آتش زند و بنیان جهان را فروریزد و سلسله موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدن را منهدم کند. (امام خمینی، 1387: 163)شهید مطهری بهترین وسیله تهذیب نفس را طریق محبت و ارادت که طریق عرفا است میداند ایشان از زبان عرفا بیان میدارد که کاملی را پیداکن و رشته محبت او را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال بیخطرتر و سریعتر است.
و تاثیر نیروی محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقی از دل، از قبیل تاثیر مواد شیمیایی بر روی فلزات است. (مطهری، 1378: 16 / 263) لذا تهذیب نفس که یک رفتار آگاهانه است مبدأ میل انسان را تغییر داده و میل انسان را به حقایق متمایل میسازد. لذا انسان بر اساس نیاز واقعی به دنیا مینگرد و در نداشتن فضولات دنیایی دچار استرس و غصه نمیگردد و این همان خوی قناعت است.
2. اقدام عملی در قناتپیشگی
تفکر در گذشته و عبرت گرفتن از حوادث آن، حضور خداوند را ثابت مىکند و با باور به امدادهای غیبی الهی، در بحرانها و سختیهای زندگی، گشایش و آرامش محقق مىشود. (انشراح / 6) دوراندیشی در عواقب کار، انسان را از اشتباهات مصون داشته و آرامش را جایگزین نگرانیها و اضطرابها مىکند. انسان دوراندیش با قناعتجویی و پسانداز بخشی از ثروت خود، دست نیاز به دیگران دراز نمیکند و ذلت بردگی و بندگی کسی را بهدوش نمیکشد.
این انسان با اقدامات پیشگیرانه خود را در معرض فقر قرار نمیدهد و با مدیریت زندگی و نیازهای خود، خویشتن را در کسب فضیلت یاری میرساند.امام علی (ع) در دعایی راه بینیازی از خلق را التجاء به خداوند و نیازمندی به درگاه او بیان مىفرماید:خدایا با بینیازی آبرویم را نگاه دار و با تنگدستی احترامم را از بین مبر تا روزی از کسی خواهم که از تو روزی میطلبد و توجه بخواهم از بندگان بدکارت و مبتلی شوم به ستودن کسی که به من عطایی کرده و امتحان شوم به نکوهیدن آنکه بخشش خود را از من بازداشته است و تو از پی همه اینها صاحب بخشیدن و بازداشتن هستی و برهمه چیز توانایی. (قرشی، 1384: 2 / 762)
کنترل افکار نیز آدمی را در کسب آرامش میتواند یاری کند. این ذهن بشر است که مىتواند بهشتی از جهنم و دوزخی از بهشت را بوجودآورد. امام علی (ع) اصل مهمی را مىفرماید: «در چیزی اندیشهکن که یاریات دهد.» (همان: 611) غور در دنیا و لذتهای آن بر شهوتهای نفسانی و حرص و آز میافزاید و او را به ذلت مینشاند.
نتیجه
فضیلت قناعت و رذیله طمعورزی دو کشش متقابلاند که هر کدام تأثیر روانی خاصی در روح و جان آدمی میگذارد و یکی عامل آرامش و دیگری باعث استرس و اضطراب میگردد. باتوجه به خصلت قناعت، برای دستیابی به این خوی ارزشمند، ایمان و توکل به خداوند نقش اساسی را دارد. این ایمان و باور مولِدِ حقیقی است که آدمی را نسبت به نیازهای دنیوی آرام میسازد و نتیجه آن آرامش است.
بر اساس آموزههای علوی بهویژه در نهجالبلاغه بین قناعت و آرامش همبستگی وجود دارد؛ به این معنا که هرچه روحیه قناعتجویی در آدمی بالاتر رود میزان نگرانیهای مخرب او کمتر شده و زندگی او معنادار میشود، چرا که قناعت آدمی را به داشتههای خود خرسند میسازد و درنتیجه آرامش روانی بر وجودش حاکم میشود.
بر این اساس اگر روحیه قناعتجویی در انسان کمتر شود او با زیادهخواهی و رنج نداشتهها همواره در معرض گناهان و نگرانیهای مداوم در روح و جان خود مواجه است و نتیجه طبیعی چنین وضعیتی سیطره اضطراب و استرس بر وجود اوست.برای کسب چنین فضیلتی در دو ساحت اندیشه و شناخت و نیز رفتار میتوان گام برداشت تا ضمن کسب آگاهی و شناخت حقیقت دنیا و آگاهی از نیازهای واقعی انسان اقدامات عملی و رفتاری بهویژه در حوزه کنترل نیازهای فردی انسان را به مقام این فضیلت اخلاقی نایل گرداند.
"القناعة" به اندك اكتفا كردن و راضي بودن از امور گذرندۀ دنيوي است و "قَنَعَ" يعني كسي كه از روي نيازمندي پرسش و سؤال كند و "قَلُعَ" هنگامي است كه كسي راضي و خشنود شود.[1]
قناعتي كه انسان قانع، به آن موصوف شده، عبارتست از رضايت از همان بهرههايي كه در زندگي براي او ميسر است، اگر قناعت به رضايت يعني خشنودي از آنچه حاجت انسان را برآورده ميكند تحول يابد، در اين وقت ميتوان گفت كه قناعت، اخلاقي انسانی و فضيلتي بزرگ و نشانۀ نزديكي به خداي متعال است، رضايت به اين چيز اندك در حقيقت رضايت از آن چيزي است كه خداوند مقرر داشته و رضايت به آنچه خدا داده همان اطاعت خدا و موجب تقرب به اوست.[2]
قناعت در مقابل حرص است، حرص صفتي سيري ناپذير است كه انسان را وادار ميكند، بيش از حد نياز ثروت جمع كند، كسي كه به حرص گرفتار شود روي رهايي نميبيند،[3] فزون طلبي، سرچشمه انواع جنايات و جنگها و قتل و غارتهاست، حرص و فزون طلبي حضرت آدم سبب رانده شدن او از بهشت گرديد.[4]
قوم شعيب به خاطر همين صفت به مخالفت با اين پيامبر بزرگ برخاستند.[5] قوم يهود به خاطر حرص مورد نكوهش واقع شدند.[6] كسي كه حسن ظن به پروردگار و قدرت او نسبت به انجام وعدههايي كه دربارۀ تأمين رفاه و روزي بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براي جمعآوري اموال حرص نميزند.[7]
عمدتاً مردم فكر ميكنند كه بايد چيزي داشته باشند تا بينياز شوند در حاليكه اگر قناعت پيشه كنند و به اندازه حاجت و نياز اكتفا كنند، اين همان بينيازي است، قناعت تملق و چاپلوسي و حرام و حلال كردن ندارد در حاليكه بينيازي با دارايي نياز به تلاش و دوندگي دارد[8] و ممكن است براي كسب دارايي انسان دچار تملق شود و حرام و حلال خدا را رعايت نكند.
افراد حريص نسبت به مردم عجز و تذلل بيشتري دارند و به خاطر خواهش و ميل نفساني از همه كس محتاجترند، زيرا؛ دنيا مثل آب شور درياست كه هر چه بيشتر ميخورند تشنهتر ميشوند.[9]
حضرت امير المؤمنين (ع) ميفرمايند:
«مَنْ لَمْ يُقْنِعْهُ الْيَسيرُ لَمْ يَنْفَعْهُ الكَثيرُ »[10]
«كسي كه اندك قانعش نكند مال بسيار سودش ندهد »
قناعت نوعي نگرش خاص دربارۀ دنياست كه نشانهاي از عزت نفس و شخصيت يك انسان مسلمان در مقابل داراييهاي ديگران است. نتيجۀ قناعت احساس آزادگي و بينيازي از غير خداست و اين بزرگترين فضيلت براي انسان است، طلب حداقل نياز از دنيا هم امكان پذير است هم آسان ولي بدست آوردن حداكثر آن امكان ندارد.[11]
قناعت داراي دو مرتبۀ عالي و اعلي است؛ مرتبۀ نخست راضي بودن به حد ضرورت و كفاف و مرتبۀ دوم رضايت به كمتر از آن است.[12]
قناعت تنها جنبۀ آخرتي ندارد بلكه از نظر سياسي و اقتصادي نيز ريشه امور است، بسياري از جهت گيريهاي سياسي در روابط بينالملل بر ميزان قناعت صورت ميگيرد، آبروي سياسي و اقتصادي و خود كفايي يك مملكت را قناعت حفظ ميكند.[13]
قناعت در قرآن:
«وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ...»[14]
«و شترهاي فربه را (در مراسم حج) براي شما از شعائر الهي قرار داديم. در آنها براي شما خير و بركت است. نام خدا را (هنگام قرباني كردن) در حالي كه به صف ايستادهاند بر آنها ببريد و هنگامي كه پهلوهايشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آن بخوريد و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد...»
فرق ميان "قانع" و "معتر" اين است كه قانع به كسي گويند كه اگر چيزي به او بدهي قناعت ميكند و راضي و خشنود ميگردد و اعتراض و ايراد و خشمي نميگيرد، اما معتر كسي است كه به سراغ تو ميآيد و سؤال و تقاضا ميكند و اي بسا به آنچه ميدهي راضي نشود و اعتراض كند.[15] برخي گويند قانع كسي است كه سؤال مي كند و معتر كسي است كه خود را در معرض اطعام قرار ميدهد و سؤال نميكند.[16]تفسير اول طبق روايت صحيحتر به نظر ميرسد.[17]
نكتۀ مهم اينكه مقدم شدن قانع بر معتر نشانۀ آنست كه آن دسته از محروماني كه عفيف النفس و خويشتن دارند، بايد در مقام اول و پيشتر از
ديگران مورد توجه قرار گيرند.[18]
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ »[19]
«هر كس كار شايستهاي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است او را به حياتي پاك زنده ميداريم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام ميدادند خواهيم داد.»
اين آيه يك قانون كلي را بيان ميكند و نتيجه اعمال صالح توأم با ايمان را حيات طيبه ميداند، مفسران در معني حيات طيبه (زندگي پاكيزه) تفسيرهاي متعددي آوردهاند، بعضي آن را روزي حلال و برخي قناعت ورضا دادن به نصيب و... ميدانند.
«لمّا سُئِلَ عَنْ قَولِه تعالي (فَلَنُحينيّه حياةً طيبةً) هي القَناعةُ »[20]
«حضرت امير (ع) در پاسخ به پرسش از آيۀ (فلنحينيه حياه طيبه) فرمود: مقصود قناعت است.»
بدون شك مفهوم اين تفسير محدود ساختن زندگي پاكيزه به قناعت نميباشد بلكه بيان مصداق است ولي مصداقي بسيار روشن چرا كه اگر تمام دنيا را به انسان بدهند ولي روح قناعت را از او بگيرند هميشه در آزار و رنج است ولي اگر از حرص و طمع دور باشد هميشه آسوده خاطر و خوش است، هدف اصلي از بيان رضا و قناعت پايان دادن به حرص و طمع و هواپرستي است كه عامل تجاوز و جنگ و گاه عامل زندان و اسارت است.[
رنج انسان معاصر، بيش از «نداشتن»، «افزون خواهي» است.
سيري ناپذيري روح بشر، پيوسته او را مي آزارد و عرصه زندگي را برايش تنگ مي سازد و «داشته ها» را مورد غفلت قرار مي دهد. از اين رو، آزمندان، هرگز از زندگي راضي نمي شوند و لذتِ حيات را نمي چشند.
آموزه هاي ديني، بر عناصري همچون «قناعت»، «رضا»، «تسليم»، «توکل» و... تأکيد دارند.
بيشترين هدف در تأکيد بر اين موارد، «تهذيب نفس» آدمي است و خاموش ساختن شعله حرص و طمع در دل او که آرامش روحي و رواني را از او سلب مي کند.
وقتي انسان به «آرامش روح» رسيد، فرشته خو و آهنين اراده و عزيز و والا مي شود و روحش به غنا و بي نيازي و وارستگي مي رسد و اين بي نيازي و غنا، در راه هدف و آرمان هاي بزرگ، نسبت به خطرها، تهديدها، تطميع ها، جاذبه هاي نفساني و شيطاني و کشش هاي مادي و غيرفطري او را بي اعتنا و نستوه و نشکن و مقاوم مي سازد و چه صفتي نيکوتر از اين؟
ميل به زندگي و رفاه و دنيا و تمتّعات، در انسان هست و لجام گسيختگي او در اين وادي، خرابش مي کند و در دام تعلّقاتش مي افکند؛ اما آن چه تمايلات او را تعديل و خواسته هاي او را کنترل مي کند، صفات ارزشمندي همچون «قناعت» است. اين خصلت، انسان را به مرز انسانيت نزديک و از خوي حيواني دور مي سازد.
قناعت چيست؟
اين که انسان به اندک، بسنده کند و به قسمت خود، راضي باشد و حرص و آز و طمع نداشته باشد، «قناعت» است.
در فرق ميان قصد (ميانه روي) و قناعت گفته اند: قصد، به معناي ترک اسراف است و قناعت به معناي اکتفا کردن به اندک.[1]
برخي نيز ريشه آن را از «قناع» گرفته اند؛ به معناي چيزي که روي سر مي اندازند؛ تا سر و گردن را بپوشاند و قناعت نيز پوشاندن فقر و نياز است و به عبارت ديگر، صورت را با سيلي سرخ نگاه داشتن!
در متون اخلاقي نيز گفته اند: «ضد صفت حرص، ملکه قناعت است و اين، حالتي است براي نفس که باعث اکتفا کردن آدمي است به قدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشيدن در تحصيل فضول از مال... . صفت قناعت، مرکبي است که انسان را به مقصد مي رساند و وسيله اي است که سعادت ابدي را به جانب آدمي مي کشاند؛ زيرا هر که به قدر ضرورت قناعت نمود و دل را مشغول قدر زائد نکرد، هميشه فارغ البال و مطمئن خاطر است».[2]
در متني کهن تر، از زبان خواجه نصير نيز چنين مي خوانيم:
«قناعت آن بود که نفس، آسان فرا گيرد امور مآکل و مشارب و ملابس و غير آن را و رضا دهد به آن چه سد خلل کند؛ از هر جنس که اتفاق افتد».[3]
پس قناعت، گريز از توليد نيست؛ بلکه فشار بيشتر روي توليد، اما همراه با کاهش مصرف است و اين که «ساده زيستي» در خوردني ها، نوشيدني ها و پوشيدني ها، رعايت گردد و انسان به حد کفاف و عفاف، بسنده کند و حرص را در وجود خويش و در زندگي، کنترل کند و چنان نشود که «مصرف گرايي»، رويه دائمي گردد و زندگي امروز و آينده خود و خانواده، پيش فروش شود؛ يعني رهايي از تعلق و تکلّف.
تکلّف گر نباشد خوش توان زيست
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
نياز به آرامش روح
گفتيم که حرص و افزون خواهي، قرار و آرام را از انسان مي گيرد و قناعت و رضا، آرامش روحي و ثبات شخصيت و قوام و استحکام در معيشت مي آورد.
انسان در پي رسيدن به آن آرامش است؛ ولي چگونه بايد آن را به دست آورد؟ گاهي علم و آگاهي، عامل آرامش روحي است؛ گاهي يقين و ايمان؛ گاهي توکل و رضا و تسليم و گاهي هم قناعت در قلمرو امور مادي و معيشتي. آنان که حريصند، دغدغه هاي هميشگي رسيدن به آن چه ندارند، عذابشان مي دهد و آسايش را از آنان سلب مي کند و با آن که دارند، ولي چشمشان سير نمي شود؛ جمع مي کنند؛ ولي از نظر روحي، هميشه فقير و گداصفت مي باشند.
گفت: چشم تنگ دنيا دوست را
يا قناعت پُر کند، يا خاک گور
توصيه بزرگان دين به اين که در امور مادي و مالي و دنيوي، به پايين تر از خود نگاه کنيد، براي کاشتن همين بذر قناعت و رضا، در دل و ضمير انسان است؛ چون آنان که خود را با توان گران و مرفّهان و ثروتمندان مقايسه مي کنند، کمبودهاي خود را مي بينند و دچار «رنج روحي» مي شوند؛ اما اگر به کساني بنگرند که سطح معيشت و دارايي و امکاناتشان کمتر و پايين تر از آنان است، خود را داراتر مي بينند و داشته هاي خود را حس مي کنند و روحيه شکر و سپاس بر نعمت، در آنان پديد مي آيد.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «الطمع رقٌّ مؤبّد؛[4] طمع و آز، بردگي ابدي است».
همچنين آن حضرت درباره قناعت مي فرمايد: «طوبي لمن... وقنع بالکفاف و رضي عن الله؛[5] خوشا به حال کسي که به اندازه کفاف، قناعت کند و از خدا راضي باشد».
در روايات متعددي «حيات طيّبه» که يکي از موهبت هاي الهي به انسان هاي وارسته و مؤمن است، به قناعت، تفسير شده است. مفسر بزرگ، مرحوم طبرسي هم بر اساس همين روايات، حيات طيبه و زندگي پاک و شايسته را که در قرآن آمده است، به «روزي حلال» و «قناعت» و «رضا به قسمت الهي» تفسير کرده است.[6]
در سايه چنين حيات و زندگاني متعالي اي، انسان به آرامش و خرسندي و رضا مي رسد و لذت زندگي نيز در همين حس متعالي نهفته است.
ما محو تجلّي الهيم آسوده ز حبّ مال و جاهيم
همواره به مسند قناعت در کشور فقر، پادشاهيم
ثروت در قناعت
مال و سرمايه، هميشه مادي نيست. غنا و بي نيازي هم هميشه از طريق پول و زر و سيم و اعتبار و سپرده و پس انداز، حاصل نمي شود.
غناي برتر و ثروت ماندگارتر، «قناعت» است؛ چون ريشه در درون دارد و انسان بي طمع، خود را غني حس مي کند.
هر که نان از عمل خويش خورد
منت حاتم طايي نبرد
اين همان ثروت روحي و معنوي است که ثمره قناعت است؛ زيرا آزمندي، ممکن است دين انسان را به مخاطره اندازد.
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «القناعة مالٌ لاينفد؛[7] قناعت، ثروتي است بي پايان».
امام علي (عليه السلام) در نهج البلاغه، در توصيف پيامبران الهي که اغلب از مال دنيا تهيدست بودند و زر و سيم و گنج و جواهرات نداشتند، تا افراد به خاطر مال و منال به آنان بگروند، مي فرمايد: گرچه آنان اموال فراوان نداشتند، ولي قناعتي داشتند که دل ها و چشم ها را از نظر بي نيازي پر مي کند؛ «مع قناعهٍ تملأ القلوب و العيون غنيً...».[8]
اين حالت، هم در خود صاحب قناعت، احساس بي نيازي و توانگري پديد مي آورد و هم در چشم و دل صاحبان ثروت و مقام، افراد قانع و بي طمع، عزيز و بلندمرتبه جلوه مي کنند. آنان که توانگرند، خود را برتر مي بينند و به ديگران که مال کمتري دارند، به چشم حقارت مي نگرند؛ ولي وقتي با کسي مواجه مي شوند که اهل طمع نيست، خلع سلاح مي شوند و ناخواسته، افراد بي طمع را بزرگ مي شمارند.
حضرت امير (عليه السلام)، قناعت را مُلک و دارايي مي داند و مي فرمايد: «کفي بالقناعةِ ملکاً؛[9] قناعت به عنوان پادشاهي، بس است».
اين همان تکيه زدن به «مسند قناعت» در کشور فقر و نداري است که براي خود، نوعي فرمانروايي و عزت و شوکت است.
سعدي و قناعت
باب سوم گلستان سعدي، به همين نکته اختصاص دارد. اين شاعر حکيم، عنوان باب سوم را «در فضيلت قناعت» قرار داده است.
وي با حکايت هايي نغز، شعرهايي دل نشين و حکمت هايي گرانبها، به حق در اين عرصه، مربي خوبي به شمار مي رود. وي بيست و نه حکايت شيرين و پرنکته در اين باب آورده است. يکي از آن حکايت ها اين است:
درويش فقيري در آتش فقر مي سوخت وصله بر لباسش مي دوخت و با خود زمزمه مي کرد:
به نان خشک، قناعت کنيم و جامه دلق که بار محنت خود، به که بار منت خلق.
يکي به او گفت: چه نشسته اي که فلاني در اين شهر، طبع کريم دارد و سخاوتي فراگير. اگر از حال تو باخبر شود، حتماً احسان و کمک مي کند.
گفت: خاموش که به درويشي مردن، به که حاجت پيش کسي بردن.[10]
در حکايت ديگري آمده است: رنجوري را گفتند: دلت چه مي خواهد؟ گفت: آن که دلم چيزي نخواهد.[11]
اين حکمت هاي ناب که در گلستان سعدي است، همه برگرفته از معارف ديني است که در احاديث پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) آمده است.
به ترجمه چند نمونه از اين احاديث اشاره مي شود:
1. ثمره قناعت، عزت است.
2. هر که قانع باشد، اندوه نخواهد خورد.
3. کسي که اندک دنيا او را سير نکند، دنياي فراوان هم سيرش نخواهد کرد.
4. قناعت، شمشيري است که کند نمي شود.
5. قانع، ثروتمند است؛ هر چند گرسنه و عريان باشد.
6. هرگز قناعت پديد نخواهد آمد؛ مگر آن که حرص برود.
7. قناعت، بهترين ياور انسان براي اصلاح نفس و خودسازي است.
سخن پاياني از امام صادق (عليه السلام) است که فرمود: از جمله آن چه از آسمان فرود آمده است (حديث قدسي)، اين است
که خداوند مي فرمايد: اي فرزند آدم! شکم تو دريايي از درياها و يکي از وادي هاي بزرگ است که جز خاک، آن را پر
نمي کند.[12]
باري ... رسيدن به «گنج قناعت»، جز از راه ريشه کن کردن حرص و طمع و تفکر در سرنوشتِ حريصان افزون طلب و يادآوري گذرا بودن دنيا و ناپايداري مال و منال آن، به دست نمي آيد.
قناعت پيشه کن؛ تا عزيز باشي.
حريص نباش؛ تا به ذلت نيفتي.
* امام على عليه السلام :
اَطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ؛
خوشترين زندگى، زندگى با قناعت است.
* امام على عليه السلام :
مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الراحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ؛
هر كس به مقدار كفايت، قناعت كند، آسايش مى يابد و براى خويش زمينه گشايش فراهم مى كند.
* امام على عليه السلام :
مِن شَرَفِ الهِمَّةِ لُزومِ القِناعَةِ؛
پايبندى به قناعت، از والايى همّت است.
* امام صادق عليه السلام :
حُرِمَ الحَريصُ خَصلَتَينِ و َلَزِمَتهُ خَصلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافتَقَدَ الرّاحَةَ و َحُرِمَ الرِّضا فَافتَقَدَ اليَقينَ؛
حريص از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در نتيجه آسايش را از دست داده است، از راضى بودن محروم است و در نتيجه يقين را از دست داده است.
* امام على عليه السلام :
اِنتَقِم مِنَ الحِرصِ بِالقَناعَةِ كَما تَنتَقِمُ مِنَ العَدُوِّ بِالقِصاصِ؛
از حرص، با قناعت انتقام بگير، چنان كه با قصاص از دشمن انتقام مى گيرى.
آرامش و سازگاري در زندگي با قناعت
يكي از صفاتي كه آرامش و سازگاري را در زندگي اجتماعي تضمين ميکند و فقدان آن آرامش را از زندگي ميربايد، قناعت است. قناعت از عوامل مهم براي همزيستي مسالمتآميز و آرامش در زندگي، به حساب ميآيد. يعني تا آنجا كه فرد ميتواند زندگي خود را با امكاناتي كه در دست دارد، منطبق سازد. از مصاديق آن، رضايت دادن به چيزي است كه به او ميرسد، ضمن اينکه بايد بدانيم«قناعت» با «خسيس بودن» کاملاً متفاوت است.
در اين زمينه، كتابهاي اخلاقي از جمله «محجة البيضاي» اثر فيض كاشاني، «جامع السعادات» اثر ملامهدي نراقي و «معراج السعاده» اثر ملااحمد نراقي و ساير كتابهاي اخلاقي همچون «كيمياي سعادت» به بحث قناعت اشاره كردهاند.
دستيابي به قناعت پيامدهاي خوبي دارد که در ذيل به چند نمونه ازآنها اشاره خواهيم کرد:
1- جالب است بدانيم صفت ناپسنديدهي «حرص» با قناعت درمان ميشود.
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودهاند: «به افرادي كه از نظر امكانات مادي از تو برترند، نظر نيفكن؛ چرا كه اين امر تو را به آنچه از سوي خدا برايت مقدر شده است، قانعتر خواهد ساخت.»
راهکارهاي مقابله با حرص:
الف) فردي که در محيط خانواده و جامعه مورد احترام باشد، روح آرامي دارد و در خود احساس حقارت و کمبود نميکند، اين عزت با مناعت طبع و قناعت به دست ميآيد وگرنه هر چه به خواستهها و اميال نفساني بيشتر تن دهيم، انتظارات و مطالبات او را بالا و رضايتمندي او را پايين آوردهايم.
ب) به ياد داشتن اين سخن زيبا از حضرت اميرالمؤمنين (ع): «اي انسانها،اگر از دنيا به اندازهي کفايت بخواهيد کمترين اندازه شما را کفايت خواهد کرد و اگر بيش از آن بخواهيد، همهي آن چه در دنيا است نيز شما را کفايت نخواهد کرد».
ايشان از اين شيوه براي درمان حرص و دعوت به قناعت استفاده ميکردند.
ج) هميشه به خاطر داشته باشيم هر چقدر حرص مال دنيا را بزنيم روزي کوچ کرده و بدون هيچ دارايي مادي دنيارا ترک ميکنيم.
2- آينده نگري
به اين معناکه به انسان اميد ميدهد و يکي از عواملي است که موجب ميشودتا فرد بتواند با دشواريهاي اقتصادي حاكم بر زندگي كنار آيد و بر آنها غلبه كند، همچنين زماني که انسان به فکر آينده باشد، ديگر مخارج اضافي را از زندگي خود حذف ميکند و احتمال اين را ميدهد که شايد روزي به اين مقدار ناچيز که اکنون بيهوده مصرف ميشود نياز داشته باشد.
3- عزت نفس
حرمت نفس يکي از بهترين نشانههاي سعادت و خوشبختي است، قناعت باعث ميشود هميشه عزتنفس داشته باشيم و هيچگاه دست نياز سوي کسي نبريم، و اين امر باعث بزرگي انسان و در نهايت رضايتمندي او ميشود.
حضرت علي(ع) ميفرمايد: «کسي که نزد خود عزت و کرامت داشته باشد، با معصيت، نفس خود را پست نميکند».
درنتيجه عزت و نفوذناپذيري اثر ارزشمند قناعت است و رهايي از اسارت نفس به قناعت وابسته است.
ما می توانیم با بهره گیری از آیات قرآن کریم و سیره نقلی و عملی اهل بیت علیهم السلام بهترین شیوه زندگی را در تمام ابعاد و بطور خاص در خانواده طراحی، تببین و معرفی کنیم.
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (نحل/97) هر کس از کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مومن است، او را به حیاتی پاک طیبه زنده می داریم و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد.
مطابق آیه فوق، حیات طیبه و زندگی پاکیزه نصیب و بهره کسی است که مومنانه در پی انجام عمل صالحی است و صحیفه اعمال خود را از حسنات پر کرده است. چنین کسی به سبب سعی و تلاش خود فرجامی شایسته خواهد داشت.
گويند شغالي، چند پرِ طاووس بر خود بست و سر و روي خويش را آراست و به ميان طاووسان درآمد. طاووس ها او را شناختند و با منقار خود، بر او زخم ها زدند. شغال از ميان آنان گريخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ امّا گروه شغالان نيز او را به جمع خود راه ندادند و روي خود را از او برمي گرداندند. شغالي نرمخوي و جهانديده، نزد شغال خودخواه و فريبكار آمد و گفت: « اگر به آنچه بودي و داشتي قناعت مي كردي، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود مي آمد و نه نفرتِ همجنسانِ خود را بر مي انگيختي. آن باش كه هستي و خويشتن را بهتر و زيباتر و مطبوع تر از آنچه هستي، نشان مده كه به اندازه ي بود، بايد نمود»
مجله ي حديث زندگي-ش4-سال سوم-مهروآبان82
و روي الا عمش عن ابي وائل انّه قال: مضيت مع صاحب لي نزور سلمان فقدم إلينا خبزاً شعيراً و ملحاً جريشاً فقال صاحبي: لو كان في هذا الملح سعتر كان أطيب فخرج سلمان و رهن مطهرته و اخذ سعتراً فلمّا أكلنا قال صاحبي:« الحمدلله الّذي قنّعنا بما رزقنا» فقال سلمان: لو قنعت بما رزقت لم تكن مطهرتي مرهونة ابو وائل گفت: من با دوستم به زيارت سلمان رفتيم و سلمان نان جو و نمك برايمان آورد. دوست من گفت: اگر در اين نمك سعتر هم بود بهتر بود. سلمان از نزد ما رفت و آفتابه اش را به رهن گذاشت و مقداري سعتر گرفت و آورد. وقتي غذايمان را خورديم دوست من گفت: شكر خداوند كه ما را قناعت بخشيد (و با قناعت غذا خورديم ) سلمان گفت: اگر به روزي خود قانع بوديد آفتابه من به رهن نمي رفت.
بهجت عارفان-باقي زاده
. «اذا ارادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً الْهَمَهُ الْقَناعَةَ فَاكْتَفى بِالْكَفافِ وَاكْتَسى بِالْعِفافِ» «1»
هرگاه خدا بخواهد به بندهاى خيرى دهد، قناعت را به او الهام مىكند، چنين بندهاى به قدر كفاف بسنده مىكند و با لباس عفاف، خود را مىپوشاند.
نكتهها و پيامها
1- قناعت، به اين معنا است كه انسان از ثروت و درآمد خود به حدّ ضرورت و نياز اكتفا كند و در پى فزونطلبى نباشد.
2- شخص قانع، سريعتر از ديگران به سعادت ابدى نائل مىشود، زيرا اكتفا كردن به حداقل امكانات زندگى به انسان فرصت مىدهد كه به مسائل دينى خود بپردازد و توشه آخرت ذخيره نمايد.
3- در مقابل؛ حرص و آز، باعث غرق شدن در مادّيات و زرق و برق دنيا و در نتيجه از دست دادن آخرت مىشود. چنانكه حضرت مىفرمايد: «الْقانِعُ ناجٍ مِنْ آفاتِ الَمجامِعِ» «2»
شخص قناعت پيشه از آفتهاى طمعورزى (غرق شدن در ماديات و از دست دادن آخرت) در امان است.
4- قناعت، موجب عفاف مىشود و انسان عفيف به مقدورات و
امكانات خود اكتفا و از چشم دوختن و دست دراز كردن به مال و ناموس ديگرى پرهيز مىكند.
قناعت كن اى نفس بر اندكى كه سلطان و درويش بينى يكى
چرا پيش خسرو بخواهش رَوى چو يك سو نهادى طمع، خسروى «3»
( 1)- غررالحكم، ج 3، ص 175.
( 2)- همان، ج 2، ص 43.
( 3)- كليات سعدى، ص 334، امير كبير.
(4)يكصد درس زندگى از امام على(ع)، ص: 69
تاکید آیتالله جوادیآملی بر قناعت در زندگی
با مروری بر سخنان آیت الله جوادی آملی به این نتیجه نزدیک خواهیم شد که سبک زندگی اسلامی که در آن ربا وجود ندارد کشیدن دندان طمع یا همان زندگی با قناعت است. این سبک زندگی اسلام برکات بسیاری دارد. در ادامه به گزیده ای از سخنان این عالم گرانقدر اشاره می کنیم:
…زندگی با قناعت زمینه رسیدن به کرامت را فراهم میکند، در سوره مبارکه نحل وقتی خداوند فرمود : «فلنحیینه حیاة طیبه» یعنی اگر کسی با علم صائب و عمل صالح زندگی کرد ما زندگی او را طیب میکنیم، از بیان نورانی علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه آمده است که «حیاة طیبه هی القناعه» اعضای محترم خانوادههای روحانیت اگر با قناعت زندگی کنند زمینه کرامت آن روحانی فراهم میشود در نتیجه خود آن دودمان کریمانه زندگی میکنند، پس معلم ما خدای اکرم است درس کرامت میدهد….
وی افزود: تلاش در تولید و قناعت در مصرف از بهترین برکات است، چنین سرمایه داری محبوب جامعه است، کسی که فکر اقتصادی خود را به کار بگیرد تا مشکل گرانی و تورم را حل کند و خود هم مثل افراد دیگر جامعه زندگی کند، جمع بین تلاش در تولید و قناعت در مصرف از بهترین فضائل اقتصادی است……تلاش در تولید و قناعت در مصرف انسان را پیش خدا، فرشته ها، اهل بیت علیهم السلام و جامعه محبوب می کند و از آن طرف هم تظاهر به ثروت انسان را مشمول خطاب «أفسق الفاسقین» فرشته ها می کند.
حدیث قدسی: من شش چيز را در شش جا قرار دادم، ولي مردم آن را در شش جاي ديگر طلب مي كنند و هرگز به آن نمي رسند:
من علم را در گرسنگي قرار دادم، ولي مردم آن را در سيري دنبال مي كنند.
من عزت را در نماز شب قرار دادم، ولي مردم آن را در دستگاه سلاطين مي جويند.
من ثروت را در قناعت قرار دادم، ولي مردم آن را در كثرت مال طلب مي كنند.
من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم، ولي مردم آن را در قيل و قال دنبال مي كنند.
من بلند مرتبگي را در تواضع قرار دادم، ولي مردم آن را درتكبر مي طلبند.
من راحتي را در بهشت قرار دادم، ولي مردم آن را در دنيا طلب مي كنند.
دربارة فضيلت اخلاقي «قناعت» توضيح دهيد؟
پاسخ :
قناعت در لغت: قناعت اكتفاء كردن به مقدار ناچيزي از وسايل زندگي (در حد نياز و ضرورت است).1
قناعت در اخلاق: قناعت ضد صفت حرص است. ملكهاي (صفتي كه در جان انسان رسوخ كرده و تثبيت شده است) كه باعث ميشود كه آدمي به قدر حاجت و ضرورت اكتفا كند و براي كسب مال زياد، زحمت نكشد. قناعت از جمله صفات نيكوست كه بسياري از فضائل به آن منوط ميشود بلكه راحت دنيا و آخرت به آن مربوط ميگردد.2
به پادشاهي عالم فرو نيارد سر اگر زسرّ قناعت خبر شود درويش
سعدي ميفرمايد:
قناعت كن اي نفس بر اندكي كه سلطان و درويش بيني يكي
آثار قناعت:
1. آرامش روحي، رواني:3 مهمترين بارزة صفت قناعت همان رضايت خاطر و روحية بالاي انسانهاي قانع نسبت به مقدرات عام است در واقع بسياري از جرمها، دزديها، بيعدالتيها، روشوهدهيها و رشوهگيريها كه در دنبال آن تشويش و نگراني است بخاطر حرص و غافل بودن نسبت به گنج قناعت است.
2. عزت و سرفرازي:4 پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ فرمودند شايسته نيست مؤمن خود را ذليل كند.
تشنة جوي كريمان نشوي كه قناعت همه دريا باشد
انساني كه به كم خود قانع است هيچگاه دست نياز به سوي ديگران براي كسب مال زيادتر برنميآيد و عزت نفس خود را حفظ ميكند به همين خاطر است كه در روايت از قناعت تعبير به گنج بيپايان شده است.
3. زندگي پاكيزه:5 از حضرت علي ـ عليه السلام ـ سؤال شد منظور از زندگي پاك در آية ذيل چيست هر كس كه عمل صالحي انجام دهد، اگر مؤمن باشد، ما او را به زندگي پاك زنده خواهيم كرد6 حضرت در جواب فرمودند: منظور قناعت است.
4) محبوب مردم: كسي كه روحية بينيازي دارد و منيع الطبع است نزد مردم نيز محبوب است مردم از چنين فردي راضياند و بيشتر دوست دارند كه با او پيوند دوستي برقرار كند چرا كه او از شكرگذارترين مردم است و هيچ كه بخاطر حرص و جمع مال و... از خط عدالت خارج نميشود.
5. بهترين كمك براي اصلاح نفس است:7 چون بيشتر شهوترانيها و عنان گسيختگيهاي نفس بخاطر حرص و زيادهخواهي است ولي كسي كه به سلاح قناعت مجهز است زمينه خوبي براي تزكيه و تهذيب نفس پديد آورده است براي اينكه اين امر واضحتر شود به زندگي افراد حريص بنگريد كه چگونه از حرص آنها اغلب شرارتها برميخيزد.
6. راحتي بدن:8 حريص علاوه بر اينكه آرامش روحي خود را به هم ميزند هميشه در تعب و رنج جسماني است به اين در و آن در ميزند تا بيشتر و بيشتر بدست آورد كه «حريص به جهاني گرسنه است و قانع به ناني سير»
مراتب قناعت:9 قناعت يكي از فضائل بالاي انساني است كه خود داراي دو مرتبه عاليتر و عاليتر (اعلي) است در مرتبه عالي انسان، به حد ضرورت مال راضي است و در مرتبة عاليتر (اعلي) علاوه بر قناعت انسان از روحيه ايثار و
گذ شت نيز برخوردار است
منابع كمكي:
1. علم اخلاق اسلامي ترجمه كتاب جامع السعادات، مولا مهدي نراقي، ترجمه: سيد جلال الدين مجتبوي، انتشارات حكمت، ج 2.
2. ترجمة ميزان الحكمه، بحث قناعت.
3. اصول كافي، بحث قناعت.
4. توجه و مشاهدة زندگي انسانهاي قانع و مقايسه با افراد حريص.
سعدي:
حريص به جهاني گرسنه است و قانع به ناني سير.
1 . مفردات راغب اصفهاني.
2 . خلاصه معراج السعاده، مؤسسه در راه حق، ص 91.
3 . نقطه آغاز در اخلاق عملي آيت الله محمد رضا مهدوي كني، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 634.
4 . همان، ص 642.
5 . همان، ص 642.
6 . نحل، آية 96.
7 . ميزان الحكمه، بحث قناعت.
8 . همان.
9 . نقطه آغاز در اخلاق عملي، ص 634.
قناعت از مهمترین راهکارهای تحقق اخلاق و تربیت اسلامی در جامعه است
قناعت حکم آسودگی رو داره
به قول سعدی:
خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهان گرد را
سکونی به دست آور ای بی ثبات که بر سنگ گردان نروید نبات