پیامک انتظار و مهدویت
گر چه عمری است که از دیده نهانی آقا! به خدا سبزترین مرد جهانی آقا!دلم از خاطره خوب به تنگ آمده است کاش این بار خودت را برسانی آقا!
خیلی دور ...خیلی نزدیک!صدای موذن از مناره های مسجد شهر شنیده می شود:نماز صبح به امامت امام حاضر مهدی صاحب الزمان(عج) و آن روز خیلی دور و خیلی نزدیک است!
کجاست منتظر تو؟چه انتظار غریبی؟تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی،عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت،چه بی خیال نشستیم.چه کوششی؟چه وفایی؟
فقط نشستم و گفتم خدا کند که بیایی؟!!
عصر یک جمعه دلگیر،دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیدست؟چرا آب به گلدان نرسیدست و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیدست...
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید،بنویسد
که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست...
عصر یک جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود هست...
تو کجایی گل نرگس...؟
کسی آرام می آید،نگاهش خیس عرفان است،
قدمهایش پر از معنا،دلش از جنس باران است
کسی فانوس بر دستش به سان نور می آید
امید قلب ما روزی ز راه دور می آید
قطعه ی گمشده ای از پر پرواز کم است
بار شمردیم یکی باز کم است 11
این همه آب که جاریست نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
عزیز دیدنت را بهانه بسیار داریم اما بها نه
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
کلاس اول خواندیم ” آن مرد در باران آمد ” …
اکنون می فهمیم تا آن مرد نیاید
باران نخواهد آمد …
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
مهدی جان !
روا بود که گریبان ز حجر تو پاره کنم
دلم هوای تو کرده
بگو چه چاره کن
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
مهدی جان !
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به
هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می
گردد
مهدی به میان شیعه برمی گردد
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
از عشق تو گفتيم و نمك گيـر شديـم*تا ساحل چشمان تـو تـكثيـر شديـم
گفـتـنـد
غروب جـمـعـه خـواهـي آمـد*آنـقـدر نيــامـدي كـه مـا پـيـر شديـ
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
رو جانب صاحب الزمان آوردیم
دیدیم که در بساط ما آهی نیست
دامن دامن اشک روان آوردیم
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند
دستانی که به
خون آلوده است
گویند که انتظار ما بیهوده است
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
تمام مشکل بشر این است که خیال می کند:
ظهور یکی از راههای نجاتش
است!
.
.
.
.
.
.
.
و حال آنکه:
ظهور "تنها راه نجات"
است.
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد، جز برای فرج یار دعایی نكنیم...!
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
مولا
خلاصه عرض کنم دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم