هفته هفدهم:...( " دوری از صفت رذیله عجب و تکبر "). ...
ماکاربران راسخون دراین هفته عهدمی بندیم که ازصفت غروروتکبرخودداری نمائیم خداونددرقرآن می فرمایدخطاب به چنین انسانهایی که بافخرفروشی وغروربرروی زمین راه نرویدازطرفی جسم انسان وکالبداون باتوجه به اینکه هنگامیکه ازدنیامی رویم جسدبوگندی بیش نیست پس چراانسانهااینقدربه یکدیگرفخرمی فروشند دنیاچه ارزش داره که دوروزهم بیشترنیست.
صفت پانزدهم: کبر و فرق آن با عجب
و آن عبارت است از حالتی که آدمی خود را بالاتر از دیگری ببیند و اعتقاد برتری خود را بر غیر داشته باشد. و فرق این با عجب، آن است که: آدمی خود را شخصی داند، و خود پسند باشد، اگر چه پای کسی دیگر در میان نباشد، ولی در کبر، باید پای غیر نیزدر میان آید تا خود را از آن برتر داند و بالاتر بیند. و این کبر، صفتی است در نفس وباطن. و از برای این صفت، در ظاهر، آثار و ثمرات چندی است که اظهار آن آثار راتکبر گویند.
و آن آثاری است که: باعث حقیر شمردن دیگری و برتری بر آن گردد، مانند:
مضایقه داشتن از همنشینی با او، یا همخوراکی با او، یا امتناع در پهلو نشستن با او، یارفاقت او، و انتظار سلام کردن و توقع ایستادن او، و پیش افتادن از او در راه رفتن، وتقدم بر او در نشستن، و بی التفاتی با او در سخن گفتن، و به حقارت با او تکلم کردن، وپند و موعظه او را بی وقع دانستن، و امثال اینها.
و از جمله آثار کبر است خرامان و دامن کشان راه رفتن. و بعضی از این افعال گاهی ازحسد و کینه و ریا نیز نسبت به بعضی صادر می شود، اگر چه آدمی خود را از او بالاتر هم نداند.
و بدان که: کبر از اعظم صفات رذیله است، و آفت آن بسیار، و غائله آن بی شماراست. چه بسیاراند از خواص و عوام که به واسطه این مرض به هلاکت رسیده اند. و بسی بزرگان ایام، که به این سبب گرفتار دام شقاوت گشته اند. اعظم حجابی است آدمی را ازوصول به مرتبه فیوضات، و بزرگ تر پرده ای است از برای انسان از مشاهده جمال سعادات، زیرا که: این صفت، مانع می گردد از کسب اخلاق حسنه. چون به واسطه این صفت، آدمی بر خود بزرگی می بیند، که او را از تواضع و حلم، و قبول نصیحت، و ترک حسد و غیبت و امثال اینها منع می کند. بلکه خلق بدی نیست مگر اینکه صاحب تکبرمحتاج به آن است به جهت محافظت عزت و بزرگی خود. و هیچ صفت نیکی نیست مگر اینکه از آن عاجز است به سبب بیم فوت برتری خود. و از این جهت آیات و اخباردر مذمت و
[269]
انکار بر آن خارج از حیز شمار و تذکار است.
خدای - تعالی - می فرماید:
«یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار» (1)
خلاصه معنی آنکه: زنگ و چرک می فرستد خدا بر هر دل متکبری.
و می فرماید:
«انه لا یحب المستکبرین» (2)
یعنی: «به درستی که خدا دوست ندارد تکبرکنندگان را» .
و دیگر می فرماید:
«ساصرف عن آیاتی الذین یتکبرون» (3)
یعنی: «زود باشد که برگردانم از آیات خود، روی کسانی را که تکبر می ورزند» .
و باز می فرماید:
«ادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوی المتکبرین» (4)
یعنی:
«داخل شوید در درهای جهنم، در حالتی که مخلد خواهید بود در آن، پس بد مقامی است مقام تکبر کنندگان» .
چکیده مطالب تکبر
یکی از خطرناکترین صفات رذیلهای که ممکن است انسان را به خود مشغول کند؛ تکبر است. تکبر دارای آفات بسیار و گزند بیشمار است.
تکبر در لغت به معنای تَعَظُّم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. تکبر، صفتی است که از خود بزرگ بینی حاصل شود.
تکبر سبب ایجاد بسیاری از اخلاق فاسد و مانع نیکی است. این صفت از گناهان نابخشودنی در درگاه خداوند است.
در قرآن کریم نیز تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ مانند آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکنند.
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر و استکبار و مُختالٍ فَخور (خرامنده فخرفروش)؛ به این معنا اشاره دارد. همچنین نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم مىخورد و به اعتقاد بسیارى از علماى اخلاق، ریشه همه مفاسد و مادر همه رذایل اخلاقى و ریشه بسیاری از بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تکبر و استکبار مىباشد که دراین زمینه، داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم (علیه السّلام) و امر به سجود فرشتگان و همچنین ابلیس براى او، داستانى بسیار تکان دهنده و عبرت انگیز است.
در منابع حدیثی نیز، روایات زیادى در باره مذمت تکبر و تفسیر حقیقت آن و علاج و آثار آن آمده است.
تکبر دارای تقسیماتی است؛ در یک تقسیم بندی میتوان تکبر را به سه بخش تقسیم کرد:
۱٫ تکبر در برابر خداوند، مثل تکبر فرعون و نمرود.
۲٫ تکبر در برابر پیامبران و اولیاء الهی، مثل تکبر کفار.
۳٫ تکبر در برابر بندگان خدا.
همچنین در تقسیمی دیگر «تکبر» به دو قسم تقسیم شده است:
۱٫ ممدوح و پسندیده: که این قسم در مورد خداوند به کار مىرود، چون بزرگى و کبریایی مختص ذات مقدس حق تعالی است.
۲٫ نکوهیده و مذموم: که در مورد غیر خدا بهکار مىرود.
تکبّر دارای درجاتی نیز میباشد که عبارتند از:
۱٫ تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان است.
۲٫ تکبر قلبی و عملی با همدیگر است.
۳٫ تکبر قلبی تنها است.
در پایان باید گفت: ایجاد تکبر در افرد انسان، بهواسطه اسباب و عواملی حاصل میشود که از جمله آنها میشود به عوامل زیر اشاره کرد:
۱٫ علم؛ ۲٫ اعمال نیک و عبادات است؛ ۳٫ داشتن نسب و حسب عالی؛ ۴٫ جمال و زیبایی و حسن ظاهر. ۵٫ داشتن مال و ثروت فراوان؛ ۶٫ داشتن قدرت و نیروی جسمانی و بدنی ستبر؛ ۷٫ فزونی فرزندان و اقوام و یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان؛ ۸٫ انحرافات اخلاقی؛ ۹٫ جهل و حماقت.
مفهوم شناسی تَکَبُّر
تکبر در لغت به معنای تَعَظُّم؛ (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است.[۱] برخی، کبر، استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار بردهاند،[۲] ولی برخی میان کبر و تکبّر فرق گذاشتهاند؛ یعنی کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند.[۳]
اما در اصطلاح؛ کبر از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن (متکبّر)، خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد.
پس، کبر یک حالت نفسانی است که در آن حالت انسان خود را برتر از دیگران میداند. به آثار ناشی از این حالت درونی که در کلام یا رفتار شخص ظاهر میشود، تکبر گفته میشود. به عبارت دیگر تکبر اظهار کردن کبر است.
منظور از این آثار؛ هرگونه رفتار تحقیر آمیز شخص با دیگران است که به دلیل اینکه او خود را برتر از دیگران میبیند، مرتکب این گونه اعمال و گفتار میشود. مثلاً از سلام کردن به دیگران خودداری میکند و انتظار دارد دیگران به او سلام کنند؛ به سخنان مردم گوش نمىدهد ولى انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند؛ با غرور و فخر فروشی راه میرود؛ انتظار دارد در بهترین جای مجلس بشیند و … اگر انسان متکبّر از روى خودبزرگ بینی، نافرمانى و سرکشى کند، میگویند: استکبارکرد. پس استکبار نافرمانى و سرکشى حاصل از کبر است، و آن در مقابل استسلام است که انقیاد و عدم سرکشی ظاهرى است که ناشی از تسلیم باطنى میباشد.[۴]
تکبر در قرآن و روایات
در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ مانند آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکنند.[۵]
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر[۶] و استکبار[۷] و مُختالٍ فَخور (خرامنده فخرفروش)،[۸] به این معنا اشاره شده است.
در آیه ۷۲ سوره زمر، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است. در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل میتوان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الهی بدون چون و چرا دانست.
اما روایات هم در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرند. از جمله: روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارند؛[۹] روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمارند و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر میخوانند. روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت میپردازند و همچنین روایاتی در بیان سیره پیامبر و اهل بیت (ع) در تقبیح کبر و مدح تواضع.[۱۰]
آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ـ هماهنگ با قرآن کریم ـ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند.
تکبر در قرآن کریم
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم مىخورد و اتفاقاً به اعتقاد بسیارى از علماى اخلاق، ریشه همه مفاسد و مادر همه رذایل اخلاقى و منشأ تمام بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تکبر و استکبار مىباشد. دراین زمینه، داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم (ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنین ابلیس براى او، داستانى است بسیار تکان دهنده و عبرت انگیز، داستانى که بسیار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى است.
قابل توجه اینکه پیامدهاى سوء تکبر و استکبار نه تنها در داستان آفرینش آدم دیده مىشود که در تمام طول تاریخ انبیاء (علیهم السّلام) نیز نقش بسیار مخرب آن آشکار است.
اکنون به چند نمونه از آیات قرآن کریم در این زمینه اشاره میشود:
۱٫ قرآن کریم میفرماید: «و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده (و خضوع) کنید! همگى سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد».[۱۱]
۲٫ همچنین میفرماید: «گفت: از آن (مقام و مرتبهات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى!».[۱۲]
۳٫ نیز میفرماید: «(از زبان حضرت نوح)، و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند!».[۱۳]
۴٫ نیز میفرماید: «امّا قوم عاد بناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمىدانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار مىکردند!».[۱۴]
در این زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که به خاطر اختصار تنها به ذکر نام برخی از سورهها و شماره آیات آنها اشاره میشود:
نحل ۲۹؛ زمر، ۶۰؛ زمر، ۷۲؛ غافر، ۷۶؛ نحل، ۲۳؛ نساء، ۱۷۳؛ لقمان، ۱۸ و حدید، ۲۳.
تکبر در روایات
در منابع حدیثی، روایات زیادى دربارهٔ مذمت تکبر و علاج و آثار آن آمده است، که به دلیل فراوانی روایات تنها به تعداد بسیار محدودی از آنها اشاره مىشود:
در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است که فرمود: «از تکبر بپرهیزید که ابلیس به خاطر تکبر از سجده کردن بر آدم خوددارى کرد (و براى همیشه مطرود درگاه الهى شد)».[۱۵]
همین معنا به تعبیر دیگرى در خطبههاى نهجالبلاغه آمده است، به عنوان مثال: امام علی (علیه السّلام) در خطبه قاصعه که بخش عظیمى از آن دربارهٔ «تکبر ابلیس» و پیامدهاى آن مىباشد، مىفرماید: «پند و عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود، … به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مىتواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشتهاى[۱۶] را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است».[۱۷]
تعبیرات کوبنده فوق به خوبى نشان مىدهد که تکبر و خودخواهى حتى برای لحظات کوتاه، چه پیامدهاى خطرناکى را دارد و چگونه مىتواند همچون آتش سوزان حاصل یک عمر اعمال صالح را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدى و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد.
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده: «اصول و ریشههاى کفر و عصیان، سه چیز است، حرص، تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند و حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم، دیگرى را به قتل رساند!».[۱۸]
در روایات آمده است که فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مىبرد، روى مسئله «تکبر» تکیه مىکنند، اشاره به اینکه سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. در روایتى از امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) نقل شده است: «کسى که به مقدار ذرهاى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمىشود!».[۱۹]
امام صادق (علیه السّلام) در مورد معنای تکبر میفرماید: «تکبر، این است که مردم را تحقیر کنى و حق را خوار بشمارى».[۲۰]
از دیدگاه احادیث، برخی امور موجب از بین رفتن حالت تکبر در انسان میشود؛ بهعنوان مثال در این حدیث که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است، به یکی از این امور اشاره شده است: «بهراستى که خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چیزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدین وسیله تکبر را از خود دور کند».[۲۱]
از امام حسن مجتبى (علیه السلام) نقل شده در پاسخ کسى که به ایشان عرض کرد: «در وجود شما تکبّر است، فرمود: هرگز، تکبّر تنها از آن خدا است. اما در وجود من، عزّت است. خداى متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و پیامبر او و مؤمنان است[۲۲]».[۲۳]
دربارهٔ بیاثر بودن حکمت در دلهاى متکبران، امام کاظم (علیه السلام) میفرماید: «زراعت در زمین هموار مىروید، نه بر سنگ سخت، و چنین است که حکمت، در دلهاى متواضع جاى مىگیرد نه در دل متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل قرار داده است».[۲۴]
اقسام تکبر
تکبر بر دو قسم کلی تقسیم میشود:
۱٫ مذموم.
۲٫ ممدوح.
برای تکبر مذموم اقسامی ذکر شدهاست که عبارتند از:
۱٫ تکبر در برابر خداوند، مثل تکبر فرعون و نمرود.
۲٫ تکبر در برابر پیامبران و اولیاء الهی (علیهم السّلام)، مثل تکبر کفار.
۳٫ تکبر در برابر سایر بندگان خدا.
مرحوم نراقی میگوید: در این میان، قسم اول تکبر از دو قسم دیگر زشتتر و بدتر، قسم دوم از قسم سوم بدتر است. قسم اول و دوم کفر است و قسم سوم معصیت کبیره است.[۲۵]
تکبر مذموم
مرحوم ملا مهدی نراقی (قده) در این زمینه میگوید: بدان که تکبر بر سه قسم است:
قسم اول: اینکه انسان نسبت به خداوند تعالی تکبر ورزد، همچنان که نمرود و فرعون کردند و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است و سبب آن، نادانی محض و طغیان است. خدای تعالی در قرآن کریم به این قسم اشاره فرموده در آنجا که میفرماید: «به درستی کسانی که از بندگی من تکبر و گردن کشی مینمایند، زود باشد که داخل جهنم شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند».[۲۶] همچنین در آیات ۱۷۲ سوره نساء، ۶۹ سوره مریم،و ۲۲ سوره نحل به این قسم از تکبر اشاره فرموده است.
قسم دوم: انسان بر پیامبران خدا (علیهم السلام) تکبر (ورزد) و خود را بالاتر از آن بداند که از آنان انقیاد و اطاعت کند؛ مانند: «ابوجهل» و امثال او. این افراد کسانی بودند که به فرموده قرآن کریم، میگفتند: «آیا خدا برما منت گذارد که ایشان؛ (پیامبران) را در میان ما، بر ما پیامبر کرد؟».[۲۷] همچنین میگفتند: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو آدمی مانند ما (خودمان)!؟»،[۲۸] و نیز میگفتند: «نیستید شما مگر بشری مانند ما!؟».[۲۹] این قسم از تکبر، نزدیک تکبر به خدا است.
قسم سوم: انسان بر سایر بندگان خدا تکبر نماید؛ یعنی خود را از ایشان برتر ببیند و آنها را در کنار خود پست و حقیر شمارد. این قسم اگر چه در شناعت و بدی، از قسم اول کمتر میباشد، اما این نیز از مُهلِکات عظیم (هلاک کنندههای بزرگ) است و چهبسا منجر به مخالفت با خدا شود؛ زیرا که صاحب آن، گاهی ممکن است حق را از کسی بشنود، ولی بهدلیل اینکه خود را از او بالاتر میداند، از قبول و پیروی آن سرباز زده زیر بار نمیرود.
نتیجه اینکه چون عظمت و تکبر و برتری و تجبر مختص ذات پاک خداوند علی اعلی است، پس هر بندهای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا با او منازعه نموده در نتیجه شامل یکی از سه قسم بالا میشود.[۳۰]
تکبر در برابر خدا
یکی از اقسام تکبر ورزیدن و کبر که آن را کفر میدانند، تکبر در برابر خداوند قادر متعال است و این خود دارای انواعی است.
۱٫ گاهی به انسان جاهل و مغرور حالتی دست میدهد که در آن حال، خود را مستقل دانسته، هستی و تمام شئون خود را از خودش میداند و حاضر نیست خود را مخلوق و تحت تدبیر و تربیت خدا بداند و در اثر توانائی محدود و ظاهری و مستی مال و جاه، خدائی و پروردگاری آفریدگار را تصدیق نمیکند و ظلمت کفر تمام دلش را میگیرد. خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید: «کسانى که در آیات خداوند بدون هیچگونه دلیلى که براى آنها آمده باشد، ستیزهجویى مىکنند، در سینههایشان فقط تکبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بینا است!».[۳۱]
۲٫ گاهی این غرور و نخوت و کبر شدیدتر شده و از خودش تجاوز میکند و نسبت به دیگران هم ادعای ربوبیت و الوهیت میکند .چنانچه فرعون گفت: «… من پروردگار برتر شما هستم»؛[۳۲] همچنین: «فرعون گفت: اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم».[۳۳]
۳٫ شکل دیگرى از تکبر در برابر خدا، تکبر در برابر اوامر و نواهی خداوند است. در حقیقت ترک عبادت و اطاعت از روی کبر و سرکشی، کفر و انکار الوهیت و ربوبیت خداوند است؛ به این معنا که او را سزاوار ستایش و پرستش نمیداند؛ زیرا کسیکه خود را به بندگی و خدا را به خدائی شناخت و تمام شئون خود را مخلوق او دانست، محال است در برابر او سرکشی کند. هر گناهی که از روی کبر و سرکشی باشد، قابل آمرزش نیست؛ زیرا نشانه کفر صاحبش میباشد و از اینجا کفر ابلیس ظاهر میشود که در مقابل فرمان خداوند سرکشی کرد. ترک عبادت بهخاطر تکبر، گاهی در اهل معصیت رخ میدهد؛ مثلا حج را ترک میکند براى آنکه اعمال آن را از قبیل لباس احرام و غیره مناسب خود نمیبیند، نماز را ترک میکند؛ زیرا که وضع سجده را با مقام خود مناسب نمیبیند. گاهى هم در بین بعضی اهل عبادت و دیانت پیدا میشود؛ مثلا بهخاطر تکبر، اذان گفتن را ترک میکند و از اقامه نماز جماعت در مسجد کوچک و برای عده کم خودداری میکند، اگرچه می داند که رضاى خداوند در آن است.
۴٫ دعا نکردن و ترک عبادت خدا نیز اگر از روی کبر باشد؛ یعنی خود را نیازمند او نبیند موجب کفر و خلود در آتش است. قرآن کریم مىفرماید: «و پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، کسانى که از عبادت من سر باز زده و تکبر مىورزند به زودى با کمال ذلت داخل جهنم خواهند شد»؛[۳۴] چون حقیقت دعا؛ (یعنی سؤال در حال احتیاج و از روی عجز)، عبودیت و پرستش خداوند است، پس کسی که از روی کبر دعا را ترک کند؛ یعنی خود را نیازمند او نداند، خدا را سزاوار پرستش ندانسته و آن کفر محض و موجب خلود در آتش است. بعضی از فلسفههای امروز، ایستادن در مقابل خدا را عالیترین کمال انسان میشمارند. حرفشان این است که تکبر، تسلیم نبودن و عصیان حتی در مقابل خدا، کمال انسانیت است. شیطان شدن و نه گفتن، سجده نمیکنم، امرت را اطاعت نمیکنم، این کمال است؛ چون در مقابل او هم باز از خودش خود نشان میدهد، شخصیت نشان میدهد، بی شخصیتی نشان نمیدهد که بگوید: بله.
مثلا فلسفه اگزیستانسیالیسم، منکر هر نوع تعیُّن و رنگ و شکلی برای انسان میشود و هر گونه تقید و پایبندی را، بر ضد انسانیت انسان میداند و تنها بر آزادی و بیقیدی و تمرد و عصیان تکیه میکند. از جمله ایرادهایی که بر این فلسفه گرفتهاند، این است که لازمه آن، هرج و مرج اخلاقی و بیتعهدی و نفی هر گونه مسؤولیت است.[۳۵]
تکبر در برابر پیامبران و اولیاء الهی (علیهم السلام)
قسم دوم از تکبر مذموم، تکبر در برابر انبیا و پیامبران (علیهم السلام) است که در میان امتهاى پیشین بسیار دیده شده است؛ مانند: ابوجهلها و امثال آنها. گروهى از مستکبران در این امتها، از اطاعت و پیروی پیامبران الهى (علیهم السّلام) سرباز مىزدند. سبب این تکبر آن است که انسان خود را بالاتر و برتر از آن بداند که از یک بشر معمولى اطاعت کند. قرآن کریم دربارهٔ یکی از اقوام چنین نقل مىکند: «آیا به دو انسان مثل خودمان ایمان آوریم؟»[۳۶] و در جای دیگری میفرماید: «و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت کنید به یقین زیانکار هستید»[۳۷]. این افراد، گاه به بهانه جویىهاى کودکانه مىپرداختند و از سر لجاجت مىگفتند: «… چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمىبینیم؟! آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیانِ بزرگى کردند».[۳۸]
در حقیقت تکبر در مقابل پیامبر و امام (علیهم السّلام)، تکبر نسبت به خدا است. چنانچه تکبر بر نمایندگان پیامبر و امام (علیهم السّلام) و اطاعت نکردن از ایشان در موردی که در آن نماینده هستند، تکبر در برابر پیامبر و امام (علیهم السّلام)، بلکه در برابر خدا است.[۳۹]
تکبر در برابر سایر بندگان خدا
قسم سوم از اقسام تکبر مذموم، تکبر در برابر بندگان خدا است؛ به گونهای که خود را بزرگ و دیگران را کوچک و خوار و بىمقدار بشمارد، خود را از همه برتر ببیند و حق هیچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد که دیگران براى او عظمت قائل شوند. این نوع از تکبر نمونههاى فراوانى دارد و گاه به حد اعلا مىرسد و به تکبر در برابر پیامبران (علیهم السلام) و خداوند منتهى مىگردد. بنابراین آتش کبر و غرور، نخست از تکبر در برابر بندگان خدا سر مىزند، سپس به استکبار در برابر انبیا و رسولان پروردگار (علیهم السلام) مىرسد و سرانجام به تکبر در برابر ذات پاک خداوندگار مىانجامد!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «بزرگترین مراتب کبر، خوار شمردن خلق و سبک گرفتن حق است. راوی میگوید: پرسیدم (معنای این سخن) چیست؟ فرمود: این است که شخص نسبت به حق جاهل است و بر اهل حق طعنه میزند، پس کسی که این کار را انجام دهد، بر سر تصاحب ردای خداوند عز وجل با او نزاع کرده است».[۴۰]
قرآن کریم میفرماید: لقمان حکیم به پسرش فرمود: «(اى پسرک من) با بىاعتنایى از مردم روى مگردان؛ (یعنی با تواضع با مردم با گفتوگو و سلام، برخورد و ملاقات کن و از ایشان روی برمگردان، چنانکه متکبران از روی تحقیر و خوار شمردن مردم، اینگونه با آنها رفتار میکنند) و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغرورى را دوست ندارد».[۴۱]
در روایت آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این که کسی از روی تکبر راه برود، نهی فرموده و میفرماید: «هر کس که جامهای بپوشد و درآن تکبر کند، خدا او را از پرتگاه دوزخ به آتش جهنم فرو برد، او در دوزخ همنشین قارون است؛ زیرا او اولین انسانی است که تکبر ورزید و خدا به سبب آن، خانهاش را در زمین فرو برد و هر که تکبر کند، با خدا در جبروت او منازعه کرده است».[۴۲]
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه که در آن کسب صفات شایسته و دوری از صفات نکوهیده را از خداوند طلب میکند، عرضه میدارد: «(پروردگارا!) مرا عزیز گردان و به خودبزرگ بینی دچارم مکن». همچنین عرضه میدارد: «بار خدایا، مرا در نظر مردم درجهاى بالا مبر، مگر آنکه بههمان قدر در نفس خود، خوارم گردان و عزتى آشکار را نصیب من نکن، مگر آنکه به همان قدر در نفس خود، ذلیل گردانی».[۴۳]
طبق این دعای حضرت، بالا رفتن درجه در بین مردم و کسب عزت ظاهری اگر همراه با ذلت در نزد نفس خود نباشد، بلکه موجب کبر و خودبینی شود، عدم آن بهتر از وجودش است و نیز مقام ظاهری که همراه با خودبزرگ بینی باشد ،ارزشی ندارد.[۴۴]
نکته آخر اینکه خودبزرگ بینى همیشه از اعتقاد به وجود یکى از صفات کمال در انسان سرچشمه مىگیرد و صفات کمال یا مربوط به دین هستند یا دنیا.
تکبر ممدوح
«متکبر» از ماده «تکبر» به دو معنا است: یکى از آن معانی ممدوح و پسندیده است که در مورد خداوند به کار مى رود و آن دارا بودن بزرگى و صفات پسندیده فراوان است؛ و دیگرى نکوهیده و مذموم است که در مورد غیر خدا بهکار مى رود و آن حالتی استکه انسان خود را بالاتر و برتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. اولی پسندیده است و دومی ناپسند و در وصف عموم مردم است.[۴۵]
طبق تعریف ارائه شده از کبر و تکبر؛ تکبر صفتی از صفات خدا است؛ چون عظمت و کبریایی مختص ذات خداوند است. هر بندهای که تکبر کند در صفتی از صفات خدا با او به مقابله و منازعه برخاسته است. بنابر این، از آن جا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خدا است، این واژه به معناى ممدوحش تنها در بارهٔ خدا بهکار مىرود و هرگاه در غیر مورد او بهکار رود، بهمعناى تکبر مذموم است.[۴۶]
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «کبریا و بزرگى رداى خداوند است و هر کس بر سر این ردا با او ستیزه و کشمکش کند، خداوند وى را در آتش سرنگون سازد».[۴۷]
نکته قابل ذکر اینکه صفت تکبر در حالی که از غیر خداوند بهشدت نهی شده است، اما برخی از اقسام تکبر هستند که نه تنها از آنها نهی نشده است، بلکه پسندیده هم میباشند و حتی گاهی واجب هستند.
الف. یک نوع از تکبر که حتی در بنده هم مطلوب است این است که انسان نسبت به همه چیز دیگر به خاطر خدا بی اعتنا است. معنای این تکبر این است که شخص، هیچ موجودی را به جای خدا نمینشاند؛ یعنی او را معبود قرار نمیدهد و لو به عبادت کوچک یا مورد توجه قرار دادن، یعنی هیچ موجودی بهغیر از خدا را شایسته اینکه او را هدف، قبله و مقصد قرار بدهد نمیداند. قرآن کریم میفرماید: «منزه است ذات پروردگار از این شرکهایی که میورزند».[۴۸]
ب. یکی دیگر از موارد تکبر ممدوح، جایی است که افرادی؛ مانند کفار هستند که نباید در برابر آنها هیچگونه خضوع و فروتنی کرد، بلکه باید بر آنها برتری جست. در برابر کافر نباید به هیچگونهای تواضع کرد؛ زیرا مورد بغض خدا هستند.
ج. مورد دیگر اینکه نباید در برابر انسان متکبر که دیگران را کوچک و خوار میکند، متواضع بود؛ زیرا اولاً: خضوع در برابر متکبر یک نوع ذلت و خواری است که عقلاً و شرعاً ناپسند است و ثانیاً: تواضع برای متکبر سبب جرأت او بر این کار ناشایست میشود. چنانچه اگر در برابر او فروتنی نکنند، ممکن است متنبه شده و تکبر را ترک نماید.
د. همچنین تواضع در برابر اغنیاء و ثروتمندان نیز اگر به ملاحظه ثروت و طمع به مال دنیا از آنها باشد، بسیار مورد نهی قرآن مجید و روایات است.
هـ. یکی دیگر از موارد تکبر ممدوح، تکبر کردن تهیدستان بر ثروتمندان از راه تکیه به خدا است که مطلوب میباشد؛ به این نحوه که مستمند در برابر ثروتمند تملقهای گدایانه و افتادگیهای خسیسانه را ترک و در برابر مالش خضوع نکند، نه اینکه خود را بالاتر و برتر ببیند و تکبر کند.
و. یکی دیگر از تکبرهای مورد ستایش که در روایات هم به آن تأکید شده است؛ تکبر زنان برای مردان نامحرم است. از امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه نقل شده که فرمود: «بهترین خصلتهاى زنان، بدترین خصلتهاى مردان است که تکبر ورزیدن و ترسو بودن و بخل ورزیدن مىباشد …»،[۴۹] اما بلافاصله حضرت دلیل را مشخص کرده و در صدد توضیح آن بر میآید که این سه خصلت (که برای زنان پسندیده و برای مردان ناپسند است)، به صورت خُلق و خوی اخلاقی نیست؛ یعنی ترس یا بخل یا تکبر به عنوان صفت منفی، برای همه مردم اعم از زن و مرد ناپسند و مذموم است، ولی این سه خصلت برای زنان به عنوان یک رفتار اخلاقی در اوضاع ویژه پسندیده است؛ از این رو حضرت میفرماید: «هرگاه زنی متکبر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمیدهد و اگر بخیل باشد، اموال خود و شوهرش را حفظ میکند و چون ترسان باشد، از هر چیزی که به آبروی او زیان برساند، فاصله میگیرد».[۵۰] امام (علیه السّلام) در این جا نمیفرماید زن مطلقاً خوب است متکبر باشد؛ حتی با زنان دیگر یا با پدر یا برادر یا عمو و دایی و محارم خودش، بلکه میفرماید: زن در مقابل نامحرم رفتارش متکبرانه باشد. فرق است بین تکبر و رفتار متکبرانه، در اینجا یعنی رفتارش بزرگ منشانه باشد. تواضع و فروتنیهایی که مثلاً یک مرد در مقابل مرد دیگر یا یک زن در برابر زن دیگر نشان میدهد، برای زن شایسته نیست که در مقابل مرد نامحرم از خود نشان دهد و خود را کوچک کند.
تفاوت تکبر با اعتماد به نفس و عزت نفس
تکبر؛ یعنى آدمى خود را نسبت به دیگران – به جهت کمالى که در خود مىبیند – بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال را داشته باشد یا نداشته باشد و خواه آن صفتى را که دارد و به آن مىبالد، در واقع هم کمال باشد یا نه؛[۵۱] مانند تکبر شیطان نسبت به انسان، آنجا که خداوند فرمود: «چرا به آدم سجده نکردى؟ عرض کرد: من از آتش خلق شدهام و آدم از خاک آفریده شده است».[۵۲]
اما اعتماد به نفس؛ یعنى، علاوه بر اینکه انسان خودش را مثبت ارزیابى مىکند، به این باور هم رسیده که توان کافى براى انجام کارهایش دارد و مىتواند از توانمندىهاى خود، به خوبى در جهت نیل به اهدافش استفاده کند.
به عبارت دیگر خود را باور کرده و توانمندىهایش را به صورت واقع بینانه ارزیابى مىکند و در هر شرایطى، مىتواند از این توانمندىها به خوبى استفاده کند و هیچگاه شکستها موجب تغییر این باورها نسبت به خودش نمىشود؛ بلکه شکستها را به خوبى تحلیل و سپس به عنوان سکوىپرش براى دستیابى به اهداف خود از آن استفاده مىکند.
اما عزت نفس در مقابل، سبکى و رذالت است. عزت نفس امرى پسندیده و مطلوب است و مؤمن باید براى تقویت آن کوشا باشد. بهطورى که با حفظ عزت نفس بتواند؛ در مقابل گناه، خود را حفظ کند و در تأمین نیازهاى خود هیچگاه در مقابل متمکنین و پولداران، خود را خوار و ذلیل نکند و مناعت طبع را پیشه خود سازد.
با دقت در معنا و مفهوم اصطلاحات فوق، به خوبى تفاوت آنها روشن مىشود. اگر انسان، خود را داراى کمالى مىداند و تصور مثبتى از خود دارد، براى این که دچار غرور نشود، باید راه تواضع را در پیش گیرد و هیچگاه به خود نبالد که من داراى چنین کمالى هستم!! بلکه از آن توانمندى یا آن صفت کمال، در راه صحیح استفاده کند.
بنابراین تکبر، در مقابل تواضع است و راه درمان آن نیز فروتنى کردن در مقابل دیگران است.[۵۳]
تفاوت تکبر با عُجب
عجب و کبر صفاتی هستند که مفهوم و ریشه مشترکی دارند و هر دوی آنها در خودبزرگ بینی و غرور به خود مشترک هستند، اما فرق میان آنها این است که: کبر به این معنا است که شخص، خود را بالاتر از دیگران بداند، ولى در عجب، پاى کس دیگری در میان نیست؛ بلکه معجِب؛ (شخصی که دچار عجب شده)، کسی است که به خود ببالد و از خود راضی باشد و خود را کسی بداند. کبر ثمره عجب است؛ زیرا که عجب خودپسندى است و کبر بزرگى کردن بر دیگران و خود را برتر از دیگران دانستن است. خودخواهی و علاقه زیاد به خود باعث می شود که وقتی انسان در خود کمالى دید، حالت خودپسندی و سروری به او دست دهد که به آن حالت «عجب» میگویند، و وقتی در اثر همین خودپسندی و حب نفس، دیگران را فاقد آن کمال گمان کند، حالت دیگرى به او دست میدهد که عبارت است از: خود را برتر دیدن، که به آن «کبر» میگویند. تمام اینها در باطن است، ولی اثر آن در ظاهر، چه در ظاهر بدن و چه در عمل و گفتار، «تکبر» است.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «حواریون به عیسی بن مریم (علیهما السلام) عرض کردند: ای معلم خیر و نیکی! به ما بیاموزید که کدام چیز سختتر است؟ فرمود: سختترین چیزها خشم خدای عزوجل است، عرض کردند: به چه چیزی خشم خدا نگهداری میشود؟ فرمود: به اینکه شما خشمگین می شوید، عرض کردند: مبدأ خشم چیست؟ فرمود تکبر و جباری و حقیر شمردن مردم».[۵۴]
تفاوت تکبر با غرور
همانگونه که در بحث مفهوم شناسی تکبر آمده است؛ تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است.[۵۵] برخی کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانستهاند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند.[۵۶]
و در اصطلاح تکبر، از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن – که متکبّر نامیده میشود – خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد.
اما واژه غرور در لغت به معنای فریب خوردن و فریفته شدن و گول خوردن است[۵۷] و در اصطلاح عبارت است از: «اعتماد و تکیه کردن نفس به آنچه که مطابق هوی و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبههافکنی و فریب شیطان به آن گرایش یابد. پس هرکس بر اساس شبهه فاسدی معتقد شود که در دنیا یا آخرت به خیر و سعادت رسیده مغرور است».[۵۸]
غرور یکی از مرضهای قلبی است که انسان را از درون تهی کرده، اعمال و رفتار انسان را نابود میکند و در حقیقت به جای اینکه پروردگار بیهمتا را پرستش کند، از نفس، مال، مقام و علمش بتی ساخته و آنها را عبادت میکند.
مراتب تکبر
علمای اخلاق برای تکبر سه درجه بیان کردند که عبارتند از:
۱٫ اولین درجه تکبر؛ تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان است.
۲٫ دومین درجه؛ تکبر قلبی و عملی با همدیگر است.
۳٫ سومین درجه؛ تکبر قلبی تنها است.[۵۹]
تکبر قلبی
سومین درجه از تکبر؛ تکبر قلبی است. این درجه از تکبر به این صورت است که: انسان در دل، خود را بالاتر از دیگران بداند، اما در کردار و گفتار مطلقاً اظهار ننماید و نهایت سعی را در تواضع و فروتنی بهکار بندد. چنین شخصی شاخ و برگ درخت کبر را قطع کرده است، اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و در این کار سعی فراوان کند، به آسانی میتواند از آن خلاص گردد و اگر احیاناً بیاختیار میل به برتری کند ولی در مقام مجاهده با نفس خود باشد، گناهی بر او نیست و خداوند توفیق نجات به او کرامت میفرماید.[۶۰]
تکبر قلبی و عملی
دومین درجه از تکبر این است که: انسان علاوه بر این که در دل خود دارای تکبر است و در قلب خود کبر میورزد، در کردار و عمل هم مانند متکبرین متکبرانه عمل میکند، اما این را به زبان نمیآورد؛ در زبان اظهار تکبر نکرده، دیگران را تحقیر نمیکند. این درجه، یک رتبه پایین تر از درجه اول است.[۶۱]
تکبر هم زمان قلبی، زبانی و عملی
اولین درجه از تکبر، تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان است. این درجه از تکبر چنان است که این صفت خبیثه در دل آدمی جا میگیرد و انسان طوری میشود که خود را بهتر و برتر از دیگران میبیند و آن را در کردار و گفتار خود ظاهر میکند؛ مثل این که در مجالس، بالاتر مینشیند، یا خود را بر همردیفان و همراهان خود مقدم میدارد، روی خود را از ایشان برمیگرداند و اخم میکند، چین بر پیشانی میافکند و کسی را که در احترام به او کوتاهی کند، انکار مینماید و اظهار مفاخرت و مباهات میکند و در مسائل علمی و کارهای عملی در صدد غلبه بر دیگران میباشد.[۶۲]
اسباب و عوامل تکبر
مرحوم فیض کاشانی اسباب تکبر را در هفت چیز خلاصه کرده و آنها را به ترتیب ذیل بیان میدارد:
۱٫ یکی از عوامل تکبر، علم است، افرادی که خودسازی نکردند و دارای ظرفیت بالایی نیستند، علمشان موجب غرور و در نهایت موجب تکبر خواهد شد.
۲٫ یکی دیگر از عوامل تکبر، اعمال نیک و عبادات است در حالی که همراه با عجب و ریا و غرور باشد.
۳٫ داشتن نسب و حسب عالی است نیز گاهی موجب تکبر می شود؛ در روایت آمده است: «روزی ابوذر در حضور پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به شخصی گفت: (یَابنَ السَّوداء؛ یعنی ای فرزند زن سیاه)، حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: ابوذر آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است بر کسی که مادرش سیاه پوست است هیچ برتری ندارد، ابوذر متوجه اشتباه خود شد، برای جبران روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: برخیز و پایت را روی صورت من بگذار».[۶۳]
۴٫ جمال و زیبایی و حسن ظاهر.
۵٫ داشتن مال و ثروت فراوان؛ مانند قارون و امثال او.
۶٫ داشتن قدرت و نیروی جسمانی و بدنی ستبر.
۷٫ فزونی فرزندان و اقوام و یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان که گاهی عامل تکبر و خود برتربینی است، مثل اینکه برخی به واسطه داشتن چند هزار طرفدار و امثال آن دارای تکبر هستند.[۶۴]
۸٫ یکی از عوامل اصلی انحرافات اخلاقی و از جمله تکبر، غرور و خود بزرگبینی، ضعف شخصیتی افراد است، افرادی که از نظر شخصیتی مشکل دارند، به تکبر و خود بزرگبینی مبتلا میشوند.
۹٫ یکی دیگر از عواملی که باعث تکبر و خود بزرگبینی افراد میشود، جهل و حماقت انسان است. یعنی فردی که خودش را نشناخته و نمیداند که سراپای وجود او ضعف و ناتوانی است، احساس میکند که هیچ مشکلی ندارد و بهتر از همگان است. علی (علیه السّلام) در این باره میفرماید: «تکبر خود حماقت است».[۶۵]
سخن آخر اینکه گاهی خداوند انسانها را بهواسطه این اسباب آزمایش و امتحان میکند تا افراد باظرفیت از افراد بی ظرفیت شناخته شوند و یا اینکه برای بالابردن ظرفیت انسان او را در موقعیت مقام، شهرت، پول و… قرار میدهد. در این میان کسانیکه فریب این اسباب را میخورند بهراحتی در چاله این امور فرو میروند و این اسباب آنها را مانند باتلاق در درون خود میکشد.
عواقب و پیامدهای تکبر
(در حال تکمیل)
اثر تکبر بر عقل
(در حال تکمیل)
ذلت و خواری نتیجه تکبر
(در حال تکمیل)
محرومیت متکبر از برخی امور
(در حال تکمیل)
جایگاه متکبران نزد خداوند
(در حال تکمیل)
پست شدن متکبران توسط خداوند
(در حال تکمیل)
کیفیت حشر متکبران در قیامت
(در حال تکمیل)
جایگاه متکبران در دوزخ
(در حال تکمیل)
درمان تکبر
روح انسان نیز مانند جسم وی دچار بیماری میگردد؛ لذا باید برای درمان بیماری خود چارهای بیندیشد.
یکی از بیماریهای روحی و قلبی مهم انسان، تکبر است.
دانشمندان علم اخلاق برای درمان تکبر، راههکارهای بسیاری ارائه کردند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
الف. درک عظمت خداوند در تکبر زدایی نقش به سزایی دارد:
امام حسن (علیه السّلام) فرمود: «سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی (و خود برتربینی) کند. پس بهراستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافتهاند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که میدانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است».[۶۶]
ب. قیامت باوری و ایمان به حسابهای دقیق آن روز، در تکبر زدایی نقش مهمی دارد؛ چنان که در حدیثی از امام زین العابدین (علیه السّلام) آمده است که «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی (چه کارهای)؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیدهای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بیمقدار است».[۶۷]
ج. یکی از راه ها این است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی خود پیببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد.
علی (علیه السّلام) با توجه به همین نکته فرمود: «از فرزند آدم تعجب میکنم که آغاز او نطفه (بدبو) و آخرش مردار (گندیده) و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع (ظرفی پر از کثافت ونجاست) است؛ با این حال، تکبر میورزد!!».[۶۸]
از امام باقر (علیه السّلام) روایتی شبیه روایت فوق با تفاوت مختصری نقل شده است: «از متکبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیدهای خواهد بود و در این میان، نمیداند به چه سرنوشتی گرفتار میشود و با او چه میکنند».[۶۹]
اهمیت درمان تکبر
(در حال تکمیل)
عوامل درمان تکبر
در مورد راههای عملی درمان تکبر باید گفت: انجام چند امر در تکبر زدایی نقش بسزایی دارد:
۱٫ کارهای روزانه را خود انجام دادن:
گاهی امور سادهای؛ مانند سر یک سفره نشستن با زیردستان، کارهای خانه را انجام دادن، در سلام پیشی گرفتن و در راه رفتن بر کسی مقدم نشدن، میتواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند.
از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده که فرمود: هر کس که نعلین (کفش) خود را پینه زند، و جامهاش را وصله کند، و متاعش را (که از بازار میخرد)، خودش بهخانه بَرَد از تکبر برکنار است (اینها نشانه آن است که مرد متواضعى است و تکبر ندارد)».[۷۰]
در جای دیگری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «حَمْل بار (ما یحتاج منزل) برای خانواده تکبر را از انسان دفع میکند».[۷۱]
۲٫ انجام عبادت:
انجام عبادت، مخصوصاً نماز که همراه با سجده و رکوع است، اگر با معرفت همراه باشد، باعث از بین رفتن تکبر میشود. علی (علیه السّلام) فرمود: «خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد».[۷۲]
۳٫ امتحانها و شداید:
عامل دیگر برای تکبر زدایی، امتحان های الهی و شداید و گرفتاریهای روزگار است. در اینباره علی (علیه السّلام) فرمود: «خداوند بندگانش را با انواع گرفتاریها آزمایش میکند و به انواع تلاشها (همچون جهاد و حج و…) متعبد و پای بندشان میکند و به سختیهای مختلف گرفتارشان میسازد تا تکبر را از دلشان بیرون آورد و رام شدن (تواضع) را در روحشان جای دهد».[۷۳]
۴٫ اجتناب از عوامل تکبرزا:
برخی از امور در انسان ایجاد تکبر میکند، مثل: عادت به صدر نشینی، عدهای را همراه و دور خود راه انداختن، استقبالها و بدرقه های سنگین راه انداختن و… .
برای اینکه انسان گرفتار تکبر نشود، باید سعی کند از این امور اجتناب نماید. ابوامامه نقل کرده است که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روزی به سوی بقیع میرفت و اصحاب هم به دنبال او راه افتادند. پس حضرت توقف فرمود و دستور داد آنها جلوتر از حضرت حرکت کنند. از راز این قضیه سؤال شد، فرمود: «بهراستی صدای کفشهای شما را شنیدم، ترسیدم که (در نفس و روحم) چیزی از تکبر واقع شود؛ (لذا گفتم جلوتر حرکت کنید)».[۷۴]
نکته برجسته در این سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که وقتی ایشان از صداهای کفشها بر خود بترسد، دیگران لازم است بهشدت مواظب خود باشند.[۷۵]
سجده عامل از بین بردن تکبر
(در حال تکمیل)
عبرت از تکبر ابلیس
پند آموزی و عبرت گیری از جمله اموری است که در دین اسلام و معارف دینی نسبت به آن تأکید فراوان شده است. یکی از مطالبی که عبرت گرفتن از آن در آموزههای دینی اشاره و تأکید شده است؛ عبرت از تکبر ابلیس است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در کتاب شریف نهج البلاغه به کسانی که خواهان کمال و سعادت حقیقی هستند و از گذشتگان، عبرت و پند میگیرند، چنین سفارش مینمایند: «پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد، عبرت گیرید؛ زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداومِ او را با تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخّص نمیباشد از سالهای دنیا یا آخرت است، امّا با ساعتی تکبّر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟!».[۷۶]
از مجموع سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام)، بهدست میآید که انسان نه تنها نباید تکبر بورزد، بلکه باید از تکبر ورزی ابلیس و بلایی که بهواسطه تکبر او دامنگیرش شد، درس عبرت بگیرد.
تکبر در آیات و روایات
در آیات و روایات متعدّد از تکبّر به شدّت نکوهش و جایگاه متکبّر، دوزخ دانسته شده است. ضمن آنکه روایات، متکبّران را دورترین مردم به خداوند و بیشترین ساکنان دوزخ برشمردهاند.
← در قرآن کریم
در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است.
در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکند، [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] از این جمله است.
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر [۱۲] و استکبار [۱۳] و خرامنده فخرفروش (مُختالٍ فَخور) [۱۴] [۱۵] به این معنا اشاره شده است.
در آیه ۷۲ سوره زمر ، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است.
در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل میتوان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الاهی بدون چون و چرا دانست.
← در روایات
روایات در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرد.
از جمله، روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارد [۱۶] [۱۷] [۱۸] روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمرد [۱۹] [۲۰] [۲۱] و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر میخواند [۲۲] [۲۳] [۲۴] روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت میپردازد [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] و روایاتی در بیان سیره پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام در تقبیح کبر و مدح تواضع . [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳]
آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ــ هماهنگ با قرآن کریم ــ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند. [۳۴] [۳۵]
در علم اخلاق[ویرایش]
در علم اخلاق، تکبر از رذایل اخلاقی و یکی از اسباب غضب الاهی به شمار میآید.
حتی برخی آن را منشأ سایر رذایل دانسته [۳۷] [۳۸] [۳۹] و با شرک در یک مرتبه نهادهاند. [
← تعریف
تعریف تکبر در علم اخلاق برتر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است
← تفاوت با عجب
بخش اول این تعریف با تعریف عجب مشترک است و این امر از ارتباط مفهومی کبر و عجب حکایت دارد، چنانکه کبر را از نتایج عجب و در معنا شبیه آن دانستهاند. [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸]
تفاوت کبر و عجب در آن است که کبر، بر خلاف عجب، صرفِ برتر دانستن و بزرگ پنداشتن خود نیست و مستلزم خوار دیدن دیگران هم هست. [۴۹] [۵۰]
← مراتب
تکبر خصلتی ذومراتب است: یکی آنکه کبر در دل باشد و در گفتار و کردار نیز ظاهر شود؛ دیگر آنکه به زبان نیاید اما در کردار معلوم باشد، که این از مرتبه اول خفیفتر است؛ مرتبه سوم وقتی است که کبر در دل مستقر باشد و فرد نتواند خود را از این عیب خالی کند، اما سعی کند تا در رفتار و گفتار تکبر نکند.
در چنین وضعی گناه فرد بسیار کمتر است و چه بسا همین مجاهده در دفع تکبر منجر به رفع کامل آن به توفیق الاهی شود. [۵۱] [۵۲]
تکبر مذموم[ویرایش]
برای تکبر اقسامی نیز ذکر کردهاند، شامل تکبر در برابر خدا ؛ تکبر نسبت به پیامبران؛ تکبر در برابر دیگر انسانها. [۵۳] [۵۴] [۵۵]
کبرورزی و غرور در برابر خداوند، آیات او، انبیا، جانشینان ایشان، عالمان ربّانی و مؤمنان، حرام و از گناهان بزرگ است. [۵۶] [۵۷] [۵۸]
← در برابر خدا
تکبر در برابر خدا را بدترین قسم تکبر خواندهاند که منشأ آن نادانی و گمراهی است، همچون تکبر نمرود و فرعون و دعوی خدایی آنان. [۵۹] [۶۰]
← در برابر پیامبران
تکبر نسبت به پیامبران مانع از ایمان آوردن انسانهاست، چنانکه کفار قریش در برابر پیامبر اسلام تکبر کردند، گروهی از آنان پیامبری ایشان را قبول داشتند لیکن به سبب غلبه تکبر نمیتوانستند به آن اقرار کنند و گروهی نیز بر اثر تکبر حتی از شناختن پیامبری ایشان بازماندند. [۶۱]
← در برابر انسانها
تکبر در برابر دیگر انسانها نیز ناپسند شمرده شده است تا آنجا که حتی تکبر مؤمن بر اهل کفر و شرک را جایز ندانستهاند، زیرا نه ماندن مؤمن بر سر ایمان خود مسلّم است و نه اصرار کافر بر کفرش؛ یعنی هیچکس نمیتواند با اتکا به خوبی احوال خود و بدی وضع دیگران از عاقبت خوب خود و سرانجام بد دیگری مطمئن باشد و بر این اساس به دیگری فخر بفروشد. [۶۲]
قبح این قسم تکبر از جهتی بسیار زیاد است، چرا که مانع پذیرش حق از دیگران میشود و به معصیت میانجامد [۶۳] [۶۴] [۶۵] و انسان را از طلب کمال باز میدارد. [۶۶]
مهمتر از این، بزرگی، صفتِ خاص خداست و کسی که تکبر و دعوی بزرگی میکند، در صفت خاص خدا با وی منازعه کرده است. [۶۷] [۶۸] [۶۹]
تکبر تمامی اعمال ما را می شوید و می برد.
برای درمان تکبر شیوههایی، هم در مقام علم هم در مقام عمل، ذکر کردهاند.
در مقام علم، راه درمان تکبر شناخت عظمت خدا و وقوف به اختصاص این صفت به اوست.
فرد با چنین شناختی، به دوری خود از عظمت هم پی میبرد.
تفصیلِ این شناخت وقتی است که فرد اسباب تکبر را بررسی میکند تا بی اساس بودن تکبر به چنین اموری معلوم شود، چرا که تمامی این امور یا خارج از ذات انسان یا فانی و تباه شدنی است.
در مقام عمل، توصیه کردهاند که انسان در گفتار و کردار دقیق شود تا آنچه از او پدید میآید از سر تواضع و به دور از خودپسندی باشد.
در این باره در فقه توصیههای بسیاری در موارد مختلف وجود دارد، مثلاً یکی از علل تحریم ظرف طلا و نقره را اظهار تکبر در استفاده از چنین ظرفهایی دانستهاند یا به
همین سبب بعضی لباسها را برای نمازگزار مکروه شمردهاند
از دیگر راههای درمان تکبر این است که انسان به آنچه موجب تکبر میشود، توجه نکند؛ یعنی محاسن و امتیازات خود را در نظر نگیرد و درعوض همواره عیوب خود را در نظر داشته باشد.
همچنین خود را با افراد فرودستتر مقایسه نکند تا کمالات خود را بزرگ نبیند.
تکبر و غرور مادر همه رذایل اخلاقی و ریشه تمام بدبختی ها و صفات زشت انسانی است. تکبر میتواند سرچشمه انواع گناهان و حتی سرچشمه کفر گردد. آنها که در این خصلت زشت غوطه ورند، هرگز روی سعادت را نخواهند دید.
اما باید بدانید که رذایل اخلاقی از جمله غرور یک شبه از بین نمی رود؛ بلکه ریاضت و تمرین لازم دارد و احتیاج به زمان دارد.
برای این که بتوانید غرورتان را زیر پا بگذارید باید توجه داشته باشید که صفت غرور ریشه در دو چیز دارد:
1 - عدم شناخت صحیح و کافی از خداوند و انسان :
اگر به این نکته توجه شود که انسان یک موجود ممکن و ضعیفی است که از خودش چیزی ندارد و آن قدر ضعیف است که در قرآن هیچ موجودی با صفت ضعف یاد نشده مگر انسان : «خلق الانسان ضعیفاً». (1)
از طرف دیگر اگر عظمت پروردگار عالم و این که هر چه هست از اوست روشن شود دیگر جایی برای غرور و عجب باقی نمی ماند ؛ چون می فهمد که اگر علمی و دانشی دارد از اوست و ابزار درک و فهم آن علم را خدا داده است و اگر قدرتی دارد از اوست و اگر عبادت و نیایشی می کند آن هم به توفیق اوست و ... و نیز اگر بداند که خداوند با اندک اشاره ای می تواند همه این سرمایه ها وقدرت ها را از انسان سلب کند و بگیرد همیشه خودش را بدهکار او می بیند و عجب و غرور را از وجود خویش دور می کند . البته رسیدن به این مرحله از معرفت کار ساده ای نیست و جهاد با نفس لازم دارد .
دقت در آیات قرآن ، سرنوشت مغروران ، ( چون شیطان ، قارون ، فرعون ها و ...) و نیز دقت در روایات و تاریخ اسلام ، کمک خوبی برای شناخت راه درست و مبارزه با این صفت رذیله است .
بنا بر این انسانی که از خود هیچ ندارد، غرورش برای چیست ؟!
2- غفلت :
گاهی اوقات ما معرفت به خود و خدای خود داریم ، ولی دچار غفلت می شویم و هر چه غفلت گستردهتر و پر دامنهتر گردد، غرور نیز گسترش پیدا نموده و بسترساز بیماری خطرناک خود برتربینی و تکبر میگردد.
و در پرتو از بین بردن غفلت و خروج از خیالات و موهومات توخالی و توجه به عزت حق تعالی ، با امداد از حضرات معصومین ان شاء الله میتوان گام های بلندی در درمان بیماری غرور برداشت.
اما چگونه میتوان در عمل بر تکبر و غرور خود غلبه کرد؟
راه عملی این است که ؛ انسان سعی کند اعمال متواضعانه را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقی در اعماق وجود او ریشه بدواند و در برابر خدا و خلق تواضع کند؛ لباس ساده بپوشد؛ در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید؛ صدر مجلس ننشیند؛ با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و با متکبران همنشین نشود. خلاصه آن چه را که نشانه تواضع است، در عمل و سخن به کار بندد.
حضرت امام صادق ( علیه السلام ) فرموده است : «إِنَّ فِي السَّمَاءِ مَلَكَيْنِ مُوَكَّلَيْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَاهُ؛ ( 2) دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگانند؛ هر که تواضع کند، اورا بلند مرتبه کنند و هر که تکبر نماید، او را پست مرتبه سازند».
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
اگر طالب تحقیق بیشترهستید، شما را به مطالعه کتاب های اخلاقی مثل اخلاق در قرآن اثر آیت الله مکارم، معراج السعاده و چهل حدیث امام خمینی و قلب سلیم شهید دستغیب توصیه می نماییم.
موفق باشید.
شیطان هم با آن همه عبادت و جایگاهش تکبر ورزید و از درگاه خدا رانده شد خدا به داد ما برسد
صفت غرور ریشه در دو چیز دارد:
1 - عدم شناخت صحیح و کافی از خداوند و انسان :
اگر به این نکته توجه شود که انسان یک موجود ممکن و ضعیفی است که از خودش چیزی ندارد و آن قدر ضعیف است که در قرآن هیچ موجودی با صفت ضعف یاد نشده مگر انسان : «خلق الانسان ضعیفاً».
از طرف دیگر اگر عظمت پروردگار عالم و این که هر چه هست از اوست روشن شود دیگر جایی برای غرور و عجب باقی نمی ماند ؛ چون می فهمد که اگر علمی و دانشی دارد از اوست و ابزار درک و فهم آن علم را خدا داده است و اگر قدرتی دارد از اوست و اگر عبادت و نیایشی می کند آن هم به توفیق اوست و ... و نیز اگر بداند که خداوند با اندک اشاره ای می تواند همه این سرمایه ها وقدرت ها را از انسان سلب کند و بگیرد همیشه خودش را بدهکار او می بیند و عجب و غرور را از وجود خویش دور می کند . البته رسیدن به این مرحله از معرفت کار ساده ای نیست و جهاد با نفس لازم دارد .
دقت در آیات قرآن ، سرنوشت مغروران ، ( چون شیطان ، قارون ، فرعون ها و ...) و نیز دقت در روایات و تاریخ اسلام ، کمک خوبی برای شناخت راه درست و مبارزه با این صفت رذیله است .
بنا بر این انسانی که از خود هیچ ندارد، غرورش برای چیست ؟!
2- غفلت :
گاهی اوقات ما معرفت به خود و خدای خود داریم ، ولی دچار غفلت می شویم و هر چه غفلت گستردهتر و پر دامنهتر گردد، غرور نیز گسترش پیدا نموده و بسترساز بیماری خطرناک خود برتربینی و تکبر میگردد.
و در پرتو از بین بردن غفلت و خروج از خیالات و موهومات توخالی و توجه به عزت حق تعالی ، با امداد از حضرات معصومین ان شاء الله میتوان گام های بلندی در درمان بیماری غرور برداشت.
اما چگونه میتوان در عمل بر تکبر و غرور خود غلبه کرد؟
راه عملی این است که ؛ انسان سعی کند اعمال متواضعانه را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقی در اعماق وجود او ریشه بدواند و در برابر خدا و خلق تواضع کند؛ لباس ساده بپوشد؛ در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید؛ صدر مجلس ننشیند؛ با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و با متکبران همنشین نشود. خلاصه آن چه را که نشانه تواضع است، در عمل و سخن به کار بندد.
حضرت امام صادق ( علیه السلام ) فرموده است : «إِنَّ فِي السَّمَاءِ مَلَكَيْنِ مُوَكَّلَيْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَاهُ؛ دو ملک در آسمان هستند که موکل بندگانند؛ هر که تواضع کند، او را بلند مرتبه کنند و هر که تکبر نماید، او را پست مرتبه سازند».
تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت
اگر طالب تحقیق بیشترهستید، شما را به مطالعه کتاب های اخلاقی مثل اخلاق در قرآن اثر آیت الله مکارم، معراج السعاده و چهل حدیث امام خمینی و قلب سلیم شهید دستغیب توصیه می نماییم.
راههاي دوري از عجب و غرور
از آفت هاي بزرگ عبادت ، ((غرور)) و عجب است . چگونه مي توان آنرا درمان كرد، يا به آن گرفتار نشد? توجّه به نكات زير، حالت پيشگيري يا درمان نسبت به اين آفت تباه كننده نماز و ساير عبادت ها دارد:1 آيا واقعا عبادت كرده ايم ?
گاهي انسان در ((جهل مركب )) است و مي پندارد كه به عبادت خدا مشغول است در حاليكه به بيراهه مي رود و كارهاي خود را بيش از حدّ بها مي دهد. گاهي كارهاي ناپسند، در نظر انسان ((كار نيك )) جلوه مي كند و ابليس نيز در اين زمينه ، فعّال است . قرآن در آياتي چند به اين ((تزيين عمل سوء)) اشاره دارد. از جمله در اين آيه ها: ((أفمن زين له سوء عمله فرئاه حسنا)) (33) و((الذين ضل سعيهم في الحيوة الدنيا وهم يحسبون أنهم يحسنون صنعا)) (34) و ((زين لهم سوء أعملهم )) (35) 2
آيا عبادت هاي ما قبول شده است ?
در بحث شرايط و نشانه هاي قبولي عبادت ، خواهيد خواند كه ارزش مهم ّ عبادت ها و نماز به قبولي آنهاست و خداوند از بندگان شايسته و اهل تقوا عبادت را مي پذيرد و انفاق و صدقات را قبول مي كند. (36) انساني كه به قبولي عبادت مطمئن نيست ، چرا مغرور به آن شود?...3 آيا عبادت هاي ما تباه نشده است ? برخي از گناهان است كه نماز و عبادت هاي يك عمر را ((حبط)) و تباه مي كند و
افراد، از بازار عمل ، تهيدست برمي گردند. نماز و عباداتي كه همراه با برخي معصيت هاست ، آيا از حبط شدن به سلامت گذشته است تا به آنها دل خوش كنيم ?(َ37)4 آيا حسن عاقبت خواهيم داشت ?
بسيارند آنانكه گرفتار فرجام بد و عاقبت سوء شدند. حسن عاقبت و عاقبت بخيري نعمت بزرگي است كه اولياء خدا همواره از خداوند مي طلبيده اند. حضرت يوسف از خدا خواسته كه : مرا مسلمان بميران ((و توفني مسلما)) (38)
قرآن مي گويد: خردمندان ، يكي از خواسته هايشان از خدا آنست كه آنان را با نيكان بميراند. ((وتوفنا مع الا برار)) (39) درخواست هدايت به ((صراط مستقيم ))، دعا به تداوم اين راه است و قرآن در چند جا عاقبت را از آن اهل تقوا مي شمارد:
((والعاقبة للمتقين )) (40)
مگر شيطان با آنهمه عبادت ، از محضر خدا رانده نگشت ? مگر افرادي پس از يك عمر نماز و عبادت ، در بدترين وضع روحي و عملي و گمراهي از دنيا نرفتند? پس نبايد به وضع فعلي مغرور شد!5
مقايسه عبادت ها و نعمت ها
ما هر چه داريم از خداوند است . نعمت سلامتي ، اعضاء، امكانات و رزق ، همه از الطاف خداوند مي باشد. توفيق عبادت هم از اوست . سراپا غرق در نعمت هاي اوييم ، او براي آنكه مارا به سعادت برساند، دعوت مي كند، راهنما مي فرستد، تشويق مي كند، وسيله مي دهد، مارا در هر مكان و زمان و شرايط و سن ّ و وضعي كه هستيم به حضور مي پذيرد، فراريان را هم قبول مي كند، از تكرار درخواست و حضور خسته نمي شود، از پذيرايي كم نمي كند، عبادت هاي ناقابل را هم مي پذيرد و گران هم مي خرد، عيوب را مي پوشاند و صدها لطف و انعام ديگر.
آيا عبادت ما در مقابل نيكي هاي او به چه حسابي مي آيد? ((و ما قدر اعمالنا في جنب نعمائك ?))6
مقايسه عبادت ها و غفلت ها
. به خانه زهرا(س ) رفتم تاخبر دهم ، فرمود: اين حالت ، از خوف خدا براي علي (ع) پيش مي آيد. سپس ، آبي آورديم وعلي (ع) به هوش آمد ومن نيز مي گريستم . وقتي به هوش آمد، گفت : اي ابودرداء! چگونه مرا مي بيني ، آنگاه كه در قيامت ، مرا به سوي حساب ، فرا خوانند و گنهكاران به عذاب خداي يقين كنند. (43)
آري ، غرور به عبادت هاي ناچيز، در مقابل وسعت نياز ما به رحمت پروردگار، نشان غفلتي ديگر است .8
مقايسه عبادت خود با عبادت اولياء خدا
عبادات ناچيز ما، در مقايسه با عبادت هاي اولياء اللّه ، به راستي كه اندك است . با آنكه آنان ، معصوم بودند و در عبادت و نيايش و بندگي ، سرآمد عصر خويش و همه دوران ها به حساب مي آمدند، امّا آنهمه اهل توجّه به پروردگار و عبوديّت در آستان او بودند. ما كه سراپا نقص و عجز و نيازيم ، بايد بسي بيشتر عبادت كنيم . توجّه و شناخت نسبت به عبادت اولياء خدا، مارا از مغرور شدن به نماز و دعايمان باز مي دارد. اينك به چند نمونه اشاره مي كنيم : (44) 1 پيامبر خدا (ص ) بسيار عبادت مي كرد و خود را به مشقّت مي انداخت ، تا آنكه اين آيه نازل شد: ((طه . مآ اّنزلنا عليك القرّان لتشقي )) (45
شيطان ، اين دشمن قسم خورده و ديرينه انسان ، كه همواره در كمين انسان است تا عبادت هايش را تباه و بى نتيجه سازد، از اين راه ها براى فاسد كردن و باطل نمودن عبادات ما وارد مى شود:
1- ريا
كسى كه نه براى خدا، بلكه براى جلب نظر مردم يا رسيدن به موقعيّت و شهرت ، عبادت مى كند، او گرفتار دام شيطان است و عباداتش به هدر مى رود. اين اخلال در عبادت ، توسّط شيطان حتّى گاهى پيش از عمل هم ، در نيّت پديد مى آيد و از قصد قربت باز مى دارد.
2- عُجب
شيطان انسان را در حين عبادت ، به خودپسندى و مهم دانستن عبادت ها مى كشد، و اگر كار، با نام و براى خدا هم شروع شده باشد، در نيمه راه ، شيطان آنرا تباه مى سازد و انسان را به غرور، دچار مى سازد.
3- گناه
بى شك ، گناهان ، آثار خوب عبادات را از بين مى برند. كشاورزى كه پس از ماهها تلاش وزحمت درراه به ثمر رساندن مزرعه وباغ ، در اثر يك غفلت ، گرفتار آتش سوزى و حريق خرمن مى شود، رنجهايش هدر رفته است . گناهان ، آتشى در خرمن عبادات و اعمال ما هستند كه آنها را بر باد مى دهند.
خلاصه آنكه : شيطان ، يا جلوى ورود آب زلال را به جام دل انسان مى گيرد، يا پس از پر شدن اين ظرف ، آنرا آلوده و فاسد مى سازد و يا زيراب آنرا كشيده ، آب ها را هدر مى دهد.
امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين مى طلبد: اِلهى عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عِبادَتىِ بِالْعُجْبِ... اَعِزَّنى وَلا تَبْتَلينّى بِالْكِبْرِ...(29) خدايا، مرا بنده خودت ساز، ولى عبادتم را با عُجب ، فاسد مگردان ، مرا عزيز كن ولى به تكبّر مبتلايم مساز.
صدقه هم كه نوعى عبادت مالى است ، به تعبير قرآن ، با منّت نهادن باطل و تباه مى شود.(30)
كاشتن نهال ، وقت چندانى نمى برد، ولى به ثمر رساندن و مواظبت از سلامت آن و زدودن آفت ها دشوار است . گاهى گناهان يا حالات ناپسند روحى ، همه نيكى ها را بر باد مى دهد.
در حديث مى خوانيم : اِنَّ الْحَسَدَ يَاْكُلُ الْحَسَن اتِ كَما تَاءْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ(31)
آنگونه كه آتش ، هيزم را مى خورد، حسد هم حسنات را مى خورد.
در روايتى آمده كه : عابدى مغرور و فاسقى شرمنده ، هر دو وارد مسجد شدند، فاسق ، بخاطر حالت توبه و پشيمانى ، دگرگون گشت و مؤ منى صالح شد ولى عابد، به خاطر غرورش ، فاسق از كار درآمد.(32)