نقد و بررسی بازی های رایانه ای
من این بازی رو نصب نکردم Assassin's Creed IV ولی به تریلرهاش که نگاه میکنم واقعا گرافیک خوبی داره من تمام قیمت های این بازی رو بازی کردم خیلی خوب بود
من این بازی رو نصب نکردم Assassin's Creed IV ولی به تریلرهاش که نگاه میکنم واقعا گرافیک خوبی داره من تمام قیمت های این بازی رو بازی کردم خیلی خوب بود
با عرض سلام وادب
ممنون از این که نظراتتان را در مورد بازی ها مطرح می کنید . به نظر بنده نیز بازی Assassin's Creed IV با استقبال زیادی رو به رو می شود
منتظر حضور شما در این تالار هستیم.
با تشکر فراوان
عطش سرعت | Need for Speed: Rivals
بهتر است در هیاهوی بازی های پاییز امسال کمی هم هیجان را تجربه کنید؛ هیجانی از نوع سرعت، هیجانی که در آن خبری از خون و خونریزی نیست و شما و حریف هایتان و این جاده سرنوشت این گوی و میدان را روشن می کنید. وقت، وقت رقابت است، رقابت با رقبایتان و این بار همه ی این جاه طلبی ها را باید در Need for Speed: Rivals تجربه کنید. با این تفاوت که عطش سرعت امسال با دست پر تری این گوی و میدان را تعبیه کرده تا هم خط و نشانی برای حریف های نسل بعدیش بکشد و هم این که اولین تجربه ی استودیو تازه تاسیس شده ی Ghost، دست پختی مطلوب را به Need for Speed بازان تقدیم کند.
نام: Need for Speed: Rivals
سازنده: Ghost Games
ناشر: Electronic Arts
تاریخ انتشار جهانی: ۱۹ / November / 2013
تاریخ انتشار شمسی: ۲۸ آبان ۱۳۹۲
سبک: Racing (مسابقه ای)
مد ها: تک نفره / چند نفره
موتور: Frostbite 3
پلتفرم ها: PC Windows / X360 / PS3 / Xbox One / PS4
بدون شک سری بازی های Need for Speed یا همان عطش سرعت یکی از پر طرفدار ترین بازی ها در سبک مسابقه ای است که در سر تا سر جهان طرفداران بسیاری را به سمت و سوی خودش جلب کرده است. درست یا غلط خیلی ها معتقدند که این سری در سال های اخیر از آن ابهت و خاص بودنش دور شده و در تاثیر پذیری از همین عقیده ها، این IP حائز اهمیت EA در باتلاقی گرفتار شده بود که هر چه در آن بیشتر دست و پا می زد به مرز نابودی اش نزدیک تر می شد تا این که سال گذشته با هنر آفرینی Criterion Games که حاصل آن NFS: Most Wanterd بود، سال پیش عرضه شد و توانست تا حدودی رضایت طرفداران این سبک را به طرف Need for Speed بازگرداند.
امسال هم EA قصد دارد تا روند جدیدی که برای این سری آغاز کرده را به Rivals ادامه دهد تا بتواند به همان روند صعودی که مد نظرش است، برسد. اما چیزی که کار EA را برای پیشبرد اهدافش سخت تر می کرد، رقیبان نسل هشتمی این بازی بود و همین جا بود که برگ برنده ی EA، نسخه ی جدیدش قوه ای تازه را به Need for Speed و چند بازی دیگر الکترونیک ارتز هدیه کرد؛ Frostbite 3! اما همه چیز گرافیک نیست. قبل از هر چیزی ما انتظار رقابت تا سرحد هیجان و سرعت را از یک بازی مسابقه ای انتظار داریم و این همان چیزی است که امیدوارم Need for Speed Rivals و سازندگانش در ارائه ی آن عاجز نباشند.
روح تازه کار:
قطعا ریسینگ باز ها با Criterion Games خاطرات خوشی دارند اما خوب یا بد EA تصمیم گرفت تا یک استودیو تحت نظر خودش بر سری NFS متمرکز باشد. به همین منظور دست به تاسیس استودیوی Ghost Games در گوتنبرگ سوئد زد. اقدامی با در نظر گرفتن موفقیت Criterion با Most Wanted تا حدودی غیر منتظره بود اما به هر حال، الکترونیک ارتز به تاسیس یک استودیوی جدید اقدام کرد. جالب است بدانید که ۸۰ درصد از کارکنان بریتانیایی Criterion Games هم برای رشد و تاسیس Ghost Games به این استودیو منتقل شدند تا در خوش بینانه ترین حالت، Ghost Games را یک تازه کار مطلق ندانیم و ضمن تجربه ی بسیاری از کارکنانش و نام و قدرت EA، به حاصل تلاش های این استودیو در NFS: Rivals امیدوار باشیم
مطمئنا نمی توان از یک بازی ریسینگ توقع و انتظار خط داستانی را داشت؛ شاید برخی از بازی ها در این سبک مانند Forza Horizon و Driver San Francisco با پیگیر کردن بازیکن در داستانی مختصر خلاقیت خرج کردند، اما حقیقت این است که هنوز هم می توان از این سبک توقع خلاقیت در این بُعد را نداشت. واقعا نیازی نیست که ما در جایگاه یک کارکتر خاص که فقط پشت فرمان می نشیند و رانندگی می کند رانندگی کنیم. چیزی که از NFS: Rivals هم انتظار نداریم و امیدواریم تا این بازی به لطف سایر نقاط قوتش ما را به قدر کافی سرگرم کند. هر چند که گفته شده چند میان پرده هم در جریان بازی به نمایش در خواهد آمد.
رانندگان در این بازی همگی تشنه ی سرعت هستند و این عطش آن ها را به جاده ها کشانده برای این رفع عطش فقط مسابقات خیابانی غیرقانونی را چاره می دانند. اما وقتی حرف از غیرقانونی بودن به میان می آید بدیهی است که پای مجری قانون هم به میدان باز می شود تا دومین چالش شما در جاده ها باشد. همچون NFS قبلی در Rivals هم پلیس ها با تعقیب هایشان شما را وادار به گریز می کنند تا بعد از چالش مسابقه با رقبا، چالش دیگری در افزایش هیجان شما موثر واقع شود. البته این بار شما می توانید با تعویض جناح دست از رقابت بردارید و با انتخاب خودرو های پلیس، فقط به تعقیب مسابقه دهندگان، یا به عبارتی قانون شکنان بپردازید. قطعا انتخاب این جناح نمی تواند انتظار محض شما از NFS: Rivals باشد چرا که در هر بازی ریسینگی بیش از هر چیز مسابقه دادن با سایر اتومبیل ها اولویت دارد. اما می توانید توانایی انتخاب این جناح را به فال نیک بگیرید و آن را محض تنوع بدانید. در صورتی که شما یک خودروی پلیس را برای ایفای نقش در این بازی انتخاب کنید، چند قابلیت هم در اختیار شما قرار می گیرد تا راحت تر بتوانید رانندگان قانون شکن را متوقف کنید؛ برای مثال می توانید با قرار دادن موانع در جاده ها، ماشین های مسابقه را به حاشیه جاده و یا راه های فرعی بکشانید تا سرعتشان کم شود و یا با برخورد به این مانع ها به کلی از مسیر منحرف شوند. همچنین می توانید یک هلی کوپتر را به دنبال خودروی مد نظرتان بفرستید. اما فقط همین نیست؛ حتی در گروه پلیس ها هم ماشین ها به تنوع خودرو توجه شده است. نکته ی جالب توجه وجود دو کلاس برای بخش پلیس ها به نام های Patrol و Enforcer است. کلاس پاترول شامل خودرو های معمولی می شود اما کلاس انفرسر که در ابتدای بازی در دسترس و قابل انتخاب نیست، دارای خودرو هایی است که هم از نظر قدرت و هم از نظر سرعت بهتر از کلاس دیگر عمل می کند؛ و اگر تجربه ی NFS: Hot Pursuit و NFS: Most Wanted را داشته باشید، قطعا می دانید که قدرت بدنی ماشین ها در تعقیب و گریز ها بسیار کارآمد و موثر خواهند بود.
وقتی بوگاتی ماشین پلیس شود…..
یکی دیگر از میراث های NFS: Hot Pursuit هم سیستم Autolog هست که در بخش چند نفره ی بازی نقش مهمی ایجاد می کند و خوشبختانه می توانیم باری دیگر این سیستم را در Rivals هم ملاقات کنیم.
اما مهم ترین تفاوت NFS Rivals با سایر NFSها محیط کاملا Open World آن است که یک سر و گردن وسیع و جامع تر از آخرین NFS است. این بار بسیاری از محدودیت های محیطی برداشته شده تا جهانی آزاد تر را در این نسخه تجربه کنیم. با افزایش وسعت قابل توجه نقشه بازی، راه های فرعی بسیاری هم به بازی اضافه شده است. ضمن این که محیط به اصطلاح جهان باز Rivals به شما اجازه گشت و گذار بیشتری را می دهد، این امکان را هم در اختیار سازندگان قرار داده تا بتوانند صحنه های جذاب تر و واقع گرایانه تری را خلق کنند. برای مثال سکو های پرتاب و پستی ها و بلندی ها، صحنه های سینمایی و واژگون شدن ماشین ها در این قسمت هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت بیشتر از نسخه های پیشین NFS ظاهر شده است.
ضمن HUD ساده و کلیشه ای، یک راه یاب یا همان GPS هم در بازی تعبیه شده تا به مانند خیلی از دیگر بازی های ریسینگ مسیر اصلی را به شما نشان دهد؛ البته همان طور که ذکر شد می توانید از مپ کوچک پایین نقشه هم بهره ببرید تا از مسیر های فرعی هم حداکثر استفاده را بکنید که هم در گم کردن پلیس ها و هم در نزدیک تر شدن به مقصد و نقطه ی پایان مسابقه در برخی از مواقع خیلی بیشتر از مسیر های اصلی به شما کمک می کنند.
این هم یکی دیگر از نوآوری های NFS: Rivals است
پیشرفت بعدی که سری Need for Speed در Rivals داشته، قابلیت ارتقا یا همان آپگرید کردن و اسپرت کردن ماشین ها است. از سیستم ارتقا بازی شروع کنیم که به گفته Ghost Games به یازده بخش تقسیم می شود که ازجمله ی آن ها می توان به ارتقا EMP ها، شاک ویو ها اشاره داشت. حدس سایر آیتم های قابل ارتقا هم نباید برای هیچ بازیبازی کار سختی باشد چرا که قرار مورد جدید و خاص دیگری به این بخش اضافه شود و چیزی که سازندگان سعی در ارائه ی آن دارند، کارآمد و کافی بودن همین یازده آیتم در جریان بازی است. در مورد کنترل ها هم NFS: Rivals سرگرم شدن شما را اولویت قرار داده است. به همین منظور، هر چند که هنوز هم حالت رانندگی در این سری ارکید محسوب می شود اما در این قسمت، سری عطش سرعت یک قدم به سمت شبیه ساز رانندگی نزدیک تر شده اما با این وجود هنوز هم نمی توانیم این عنوان را یک شبیه ساز رانندگی بدانیم.
یکی دیگر از نقاط قوت سری Need for Speed تعداد ماشین های لایسنس شده ی این سری بازی هست که به لطف سرمایه و حساسیت EA، سعی دارد تا در هر نسخه عملکرد بهتری نسبت به نسخه ی قبلی داشته باشد. در این قسمت هم به نظر این روند NFS رعایت شده تا باز هم در این زمینه بتواند به راحتی در برابر رقیب هایش سینه سپر کند! خودرو های زیادی در این بازی حضور دارند که قطعا ذکر نام تک تک ان ها در این مقاله نمی گنجد اما از نام دار ترین شرکت هایی که لایسنس محصولاتشان را در اختیار NFS: Rivals و سازندگانش قرار دادند، می توان به Mercedes Benz، Audi، Alfa Romeo، Aston Martin، Bentley، BMW، Bugatti، Cadillac، Chevrolet، Dodge، Ferrari، Ford، Jaguar، Rang Rover، Lamborghini، Lexus، Maserati، Mc Laren، Nissan، Porsche، Renault، Subaru اشاره داشت که چند تیپی از هر یک از این برند ها در این Rivals حضور دارد و بعید به نظر می رسد که بتوانیم این بازی را به عدم تنوع خودرو متهم کنیم!
بازگشت غرورآمیز فراری پس از سال ها
همان طور که می دانید در سال های اخیر بخش چند نفره بسیاری از بازی ها بعضا نقش پر رنگ تری در فروش عناوین ایفا کرده است. بدون شک بخش چند نفره در محیط open world بازی می تواند جذابیت های خاصی را به این عنوان ببخشد. مطمئنا برخورد اتفاقی شما با دوستان تان در این فضای وسیع می تواند امری جالب توجه باشد؛ به خصوص با چاشنی تعقیب و گریز بخش چند نفره در NFS: Rivals می تواند یکی از بهترین ها در این سبک و این مد باشد. همان طور که ذکر شد باز هم شاهد Autolog در NFS دیگری خواهیم بود که مطابق وعده ی سازندگان این بار قرار است کارایی بیشتری در بخش چند نفره داشته باشد و ضمن ارائه ی جزئیات و اطلاعات بیشتر، وسیع تر از نسخه های قبل باشد. ضمن این که این بار می توانید این سیستم را در جریان بازی هم مشاهده کنید! هم چنین می توانید به رقبای تان امتیاز هم بدهید و محدودیت هایی در این بخش اعمال شده تا مسابقات از عدالت دور نشود.
اما بخش مهم دیگری که در NFS: Rivals وجود دارد، سیستم All Drive است که به موجب آن می توانید که سعی در برچیدن مرز بین بخش تک نفره و چند نفره را دارد. در این بخش که شامل اسپرت کردن ماشین تان هم می شود، شما می توانید با دوستان خود دیدن کنید و مهارت های رانندگی و آیتم های ارتقا یافته ی خودرو تان را به رخ دیگران بکشید.
سرعت بالای بازی را در همین تصویر احساس کنید
برسیم به یکی دیگر از مهم ترین نقاط قوت NFS Rivals یعنی موتور گرافیکی Frostbite 3 که در همین بدو کار لرزه ای به اندام حریف های نسل بعدی این بازی هم انداخته است. Rivals اولین تجربه ی این انجین در یک بازی ریسینگ است. ضمن ارائه ی فیزیکی بهتر نسبت به نسخه ی قبلی فراست بایت، نسخه ی سوم قرار است یک انجین بدون باگ باشد و در ارائه ی هوش مصنوعی، خیلی هوشیار تر عمل کند. اگر بخواهیم بر اساس تصاویر رندر شده و تریلر های in game بازی در مورد گرافیک آن صحبت کنیم، چاره ای جز تحسین و امیدواری نداریم. همه چیز عالی به نظر می رسد. بافت بدنه و داشبود خودرو ها، به خصوص متالیک بدنه ها نظر هر کسی را به سوی خود جلب می کند. اما کیفیت فوق العاده ی بافت ها در طراحی ماشین ها خلاصه نمی شود بلکه آسفالت و محیط بازی هم از این حساسیت سازندگان مستثنی نشده است. همه ی این ها در حالی است که ما با یک بازی open world طرف هستیم. محیط بازی شهر ساختگی Redview است که شاید بتوان جاده هایش را تا حدودی مشابه به نقاط سرسبز جاده های خارج شهر کلورادو دانست. نکته ی قابل ذکر بعدی هم سیستم آب و هوایی بازی است که به صورت پویا طراحی شده تا حس واقع گرایانه بازی در این محیط وسیع بیشتر از پیش به شما القا شود. در مورد صداگذاری و موسیقی بازی هم بنا به تجربه نمی توان هیچ دلهره ای داشت. در چنین بازه ی زمانی و با این تجربه ای که سازندگان Rivals دارند، می توان به این بخش خوش بین بود.
افکت باران که به طرز فوق العاده ای در NFS: Rivals پیاده شده است
Need for Speed Rivals با برگ برنده ی EA در نسل هشتم یعنی موتور گرافیکی Frostbite 3 برای کنسول های نسل هفتم و هشتم عرضه خواهد شد تا هر دو سوی گوی و میدان را داشته باشد. این در حالی است که رقبای انحصاری NFS هم قصد دارند تا بهتر از هر وقت دیگری ظاهر شوند اما این طور که به نظر می رسد، Rivals با حفظ نقاط قوت NFS های قبلی و بهبود چشم گیر گرافیکش و چند تایی هم نوآوری حرف های زیادی برای گفتن داشته باشد.
من این بازی رو نصب نکردم Assassin's Creed IV ولی به تریلرهاش که نگاه میکنم واقعا گرافیک خوبی داره من تمام قیمت های این بازی رو بازی کردم خیلی خوب بود
بازی فرقه قاتلین 4 هنوز نیامده آخر این ماه میاد.
منتظر این بازی جدید NFS هستم . واقعا زیباست.
من این بازی رو نصب نکردم Assassin's Creed IV ولی به تریلرهاش که نگاه میکنم واقعا گرافیک خوبی داره من تمام قیمت های این بازی رو بازی کردم خیلی خوب بود
بازی فرقه قاتلین 4 هنوز نیامده آخر این ماه میاد.
با عرض سلام وادب
البته این بازی برای کنسول ها عرضه شده است و در چارت فروش هفتگی بریتانیا رتبه سوم فروش را دارا می باشد.
- Call of Duty: Ghosts
- Battlefield 4
- Assassin’s Creed 4: Black Flag
- FIFA 14
- GTA 5
- Batman: Arkham Origins
- WWE 2K14
- Minecraft: Xbox 360 Edition
- Football Manager 2014
- Skylanders Swap Force
من این بازی رو نصب نکردم Assassin's Creed IV ولی به تریلرهاش که نگاه میکنم واقعا گرافیک خوبی داره من تمام قیمت های این بازی رو بازی کردم خیلی خوب بود
بازی فرقه قاتلین 4 هنوز نیامده آخر این ماه میاد.
با عرض سلام وادب
البته این بازی برای کنسول ها عرضه شده است و در چارت فروش هفتگی بریتانیا رتبه سوم فروش را دارا می باشد.
- Call of Duty: Ghosts
- Battlefield 4
- Assassin’s Creed 4: Black Flag
- FIFA 14
- GTA 5
- Batman: Arkham Origins
- WWE 2K14
- Minecraft: Xbox 360 Edition
- Football Manager 2014
- Skylanders Swap Force
بله میدونم منم منظورم نسخه رایانه ایش بود.
CI Games با سبک FPS بیگانه نیست، زیرا یکی از بزرگترین عناوین آن ها، سری Sniper: Ghost Warrior بوده است. عنوان جدید علمی-تخیلی این استودیو، یعنی Alien Rage با تمرکز روی یک اکشن Arcade سریع، یک قدم از سری Sniper دور می شود. بازی ای که سرشار از انفجار و سلاح های خودکار هست. AR یک محصول نسبتاً خوب شبیه به سری بازی های Unreal Tournament است که بازیکن را وارد یک جنگ فضایی می کند.
داستان
انسان ها موفق به کشف یک سیاره کوچک می شوند که می تواند یک بحران انرژی را در زمین از بین ببرد، اما در این بین، بیگانه ها مانع مسیر این افراد می شوند. شما در نقش یک سرباز فضایی به نام جک (Jack) قرار می گیرید و باید بیگانه ها را بکشید و تأسیسات را از بین ببرید. داستان بازی نکته قابل توجهی ندارد. دیالوگ های آن سطحی هستند، ولی نوع روایت در حد استاندارد واقع شده و نسبتاً قابل قبول است.
گرافیک
طراحی و گرافیک AR در کل، خوب است. البته مشکلاتی مانند فریم ریت در بعضی بخش ها، به خصوص در نسخه PC وجود دارد. بازی دارای باگ های نسبتاً زیادی است که استودیوی CI Games آن ها را برطرف نکرده است! طراحی دشمنان بد نیست، ولی محیط ها بسیار تکراری و فاقد از هر گونه خلاقیت هستند و بعضی اوقات رنگ آمیزی آن ها نیز چشم را خسته می کند.
موسیقی/صداگذاری
افکت های صوتی نظیر صدای دشمنان، تیر و... مشکل زیادی ندارند، ولی موسیقی بازی آنطور که باید، جذاب نیست. البته می توان این مورد را با توجه به بودجه کم استودیوها برای سرمایه گذاری در این بخش نادیده گرفت. دیالوگ های بازی با وجود سطحی بودن، خوب ادا می شوند و در کل بجز موسیقی، AR در این بخش در حد استاندارد ظاهر شده است.
گیم پلی
گیم پلی بازی های این سبک، مانند سری Gears of War کاملاً به نبرد با انواع و اقسام موجودات فضایی اختصاص داده شده است. در AR اسلحه کمری، شاتگان و انواع تک تیراندازها و سلاح های هجومی به وفور یافت می شوند. هر سلاحی، یک نارنجک انداز خاص خود را دارد و یا بمب الکترومغناطیسی پرتاب می کند. همچنین بازیکن می تواند با چاقو دشمنان را از پا درآورد که در مقایسه با اسلحه تأثیر بیشتری دارد. متأسفانه یکی از نکات بد بازی، کوتاهی بیش از حد پرش ها است و شما آزادی عمل زیادی در حرکت ندارید. با کشتن دشمنان که تنوع چندانی هم ندارند، جایزه می گیرید و می توانید برای مثال، تا مدتی نامرئی شوید. در طول بازی، درگیر چندین Boss Fight می شوید که نسبتاً این قسمت ها بهتر کار شده اند. بخش چندنفره AR از دو حالت Team Deathmatch و Deathmatch تشکیل شده، ولی متأسفانه جذابیت بالایی ندارد و پس از مدتی خسته کننده خواهد شد.
نتیجه گیری
AR عنوانی معمولی در سبک خود است که نمونه های بسیار بهتری از آن در بازار وجود دارند. بازی ای که سعی کرده جای پای GeoW قدم بگذارد، ولی موفق به این کار نشده است. اگر از معضلات آن بگذریم، در کل گیم پلی بازی، روانی و ضرب آهنگ خوب خود را به عنوان FPS حفظ کرده است.
به نام امپراطوری روم
امپراطوری پر عظمت روم كه همواره از آن به عنوان نماد و سمبل تمدن و فرهنگ یاد می شود، سال ها پیش به دست نمایندگان اقوام پرنفوذ رومی اداره می شد كه در محلی به نام سنا گرد هم می آمدند و در مورد كم و كیف حكومت با یكدیگر تبادل نظر می كردند. تا قبل از ظهور جولیوس سزار (Julius Caesar) كه از مجلس سنا برخاست، چیزی به نام یك امپراطوری وجود نداشت، بلكه حكومتی مركزی تحت كنترل اعضای سنا بنا شده بود. سزار اولین فرمانده رومی بود كه توانست از قدرت و فتوحات قابل توجهی كه به دست آورده بود، در مقابل سنا دفاع و به عنوان اولین شخص در حكومت، یك امپراطوری مستقل تأسیس كند.
او پس از كاهش دادن قدرت اعضای سنا، به هیچ وجه حاضر نبود تا قدرتش را تسلیم آن ها كند. چنین وقایعی در تاریخ باستانی روم بسیار یافت می شوند و همین موارد باعث شده تا فرهنگ آن ها همواره به یكی از سوژه های مرجع برای ساخت فیلم های هالیوودی یا عناوین مطرحی در صنعت بازیسازی تبدیل شود. یكی از زیرشاخه های اصلی و مجبوب سری بازی های Total War كه در آن همواره به تاریخ و فرهنگ باستانی تمدن ها پرداخته شده Rome نام دارد كه در رابطه با تمدن امپراطوری روم است كه پس از عرضه یك نسخه موفق، به عنوان یكی از گزینه های اصلی برای علاقه مندان به سبك استراتژی، خود را مطرح نمود. این بازی به سرعت به جایگاهی رسید كه شاهد نسخه های جدیدتری از آن در سال های آتی باشیم. اكنون Rome II پس گذشت یك دهه، قرار است تجدید خاطره ای با تمدن های باستانی باشد.
داستان
بر خلاف اكثر قریب به اتفاق عناوین سبك استراتژی كه فاقد هر گونه پیچش یا نكته های خاص داستانی هستند، نسخه اول این سری با ارائه مجموعه ای از وقایع و منازعات تاریخی میان تمدن ها و صد البته مقدار قابل توجهی نیز از تخیلات سازندگان، مسیر خود را از سایر عناوین هم سبك جدا نمود. RII به نوعی همان روند را ادامه داده و بر تمدن رومی متمركز است، اما دستبردهای سازندگان به تاریخ نسبت به گذشته، بسیار كمتر شده است. این، بدان معناست كه در این نسخه شاهد میزان بیشتری از نبردها و اتفاقات تاریخی هستیم و از آغاز تا شكل گیری تشكیلات نظامی قدرتمند در طول داستان روایت می شوند. همچنان، این نسخه نگاه ویژه ای به آغاز جمهوری روم تا تبدیل شدن آن به یك امپراطوری عظیم دارد كه در طول داستان روابط با ملت های دیگر تأثیر به سزایی در آن ایجاد می كنند. به طور كلی، داستان این قسمت به مراتب واقع گرایانه تر و حماسی تر از نسخه قبل كار شده و دیگر آن حس تكراری و مصنوعی موجود در نسخه اول را تكرار نمی كند.
گرافیك
سری بازی های TW همواره به عنوان یكی از با کیفیت ترین عناوین سبك استراتژی در سال های گذشته شناخته شده كه توجه سازندگان به ریزه كاری ها و جزئیات در این سری، زبانزد خاص و عام بوده است. RII با استفاده از موتور Warscape ساخته شده كه توانایی عجیبی در به تصویر كشیدن محیط های شلوغ، پرجزئیات و گسترده دارد. مراحل بازی به مراتب وسیع تر، پر ازدحام تر و زیباتر از قبل شده اند و ارزش های فنی بسیاری در جای جای آن دیده می شوند. توجه به سایه زنی ها و Draw to Distantهای عالی، این نسخه را به بهترین عنوان گرافیكی در كل سری TW تبدیل کرده است. گذشته از تمامی موارد نامبرده شده، طراحی مدل سربازان جنگی و انیمیشن های آن ها پیشرفته تر از گذشته شده و الگوهای متنوع تری برای طراحی چهره ها بکار رفته است.
البته این ویژگی، آن طور كه سازندگان روی آن مانور می دادند، به مرحله اجرا نرسیده، اما در ابعاد كمتری شاهد مواردی از این قبیل هستیم. نکته قابل تأمل، اینجاست كه ویژگی های بصری RII تنها به مدل شخصیت ها و طراحی مراحل بازی محدود نمی شود و در طول بازی شاهد صحنه های خیره كننده ای همچون طراحی استادانه شهرها كه تنوع آن ها به بیش از 30 نمونه می رسند و بناهای قدیمی در كنار تركیبی از جغرافیای بیابانی، كوهستانی و جنگلی هستیم. از طرفی، باید به هوش مصنوعی پیشرفته و زوایای فوق العاده چرخش دوربین اشاره كرد كه هر دو كمك شایانی به لذت بخش تر شدن گیم پلی كرده اند. البته لازم به ذكر است که رسیدن به آن سطح ایده آل كه از آن سخن گفتیم، نیازمند یک PC قدرتمند است. در غیر اینصورت، شاید در كیفیت های پایین تر گرافیكی به آن چیزی كه در این نقد اشاره شده، نرسید و شاهد مشكلات عدیده ای چون، افت فریم شدید و برش تصویر باشید.
موسیقی/صداگذاری
با توجه به گستردگی RII، این عنوان به یك اثر بی نظیر در زمینه صداگذاری تبدیل شده كه گاه تا حد و اندازه های عناوین مطرح نقش آفرینی جلوه می کند. صدای محیط، شخصیت ها و حیوانات كه هر کدام از این موارد به زیرشاخه های دیگری تقسیم می شوند، بسیار عالی کار شده اند. هر قبیله از حیوانات خاصی استفاده می كنند. مثلاً اقوام آسیایی به فیل های غول پیكری مجهز هستند كه صدای هولناك آن ها، لرزه بر پیكر دشمنان می اندازد، تا جایی كه می تواند باعث عقب نشینی دسته ای از دشمنان شود. در سرتاسر نبرد، شاهد دیالوگ های خاصی هستیم كه بسته به استراتژی جنگی و نحوه نبرد افراد، متغیر هستند.
گاهی سربازان، ندای افتخار و حماسه سر می دهند و گاهی در طول گریز از میدان نبرد، شاهد یأس و ناامیدی در كلام آن ها هستیم. سایر افكت های صوتی همچون صدای برخورد شمشیرها، پرتاپ نیزه ها، غرش پای دسته های نظامی و... همگی به شكل تأثیرگذاری شما را در خود غرق می كنند. موسیقی بازی نیز در جریان حس و حال حماسی آن، تمی مشابه دارد كه بسته به شرایط عمل می كند. پس از آغاز آتش و شروع درگیری، شاهد نواهای به مراتب هیجان انگیزتر و حماسی تری نسبت به سایر بخش های بازی هستیم. البته گاهی ضرب آهنگ موسیقی ها در اوج نبرد به صورت نامتعارفی تغییر می كند که گویی نتیجه جنگ عوض شده است.
گیم پلی
آنچه كه باعث محبوبیت بالای سری TW در یك دهه اخیر شده، گیم پلی حماسی، هیجان انگیز و همه جانبه آن است كه با نبردهای فوق العاده سنگین و بی نهایت تاكتیكی اش هنوز هم به عنوان یكی از اصلی ترین گزینه ها برای علاقه مندان به این سبك شناخته می شود. اكنون پس از عرضه Shogun 2 نوبت به نبردهای روم رسیده تا هر چه بیشتر ما را با دنیای حماسی خود همراه كند. همان طور كه از عنوان RII برمی آید، معنی واقعی یك جنگ همه جانبه را تجلی می كند. پس از عرضه چند نسخه تقریباً تكراری در این مجموعه، سازندگان برای این نسخه تغییرات گسترده ای را در نظر گرفته اند كه حتی رابط كاربری را نیز شامل می شود.
همچنان از طریق نقشه جغرافیایی و میادین نبرد، می توانید نیروهای خود را سازماندهی كنید. مانند نسخه های قبلی، شرایط جغیرافیایی نقش به سزایی را در نوع استراتژی جنگی شما ایفا می كنند. به عنوان مثال، از ارتفاع های بالاتر، می توانید خسارات بیشتری به دشمنان خود وارد سازید. تعداد تمدن ها و كشورهای درون نقشه به اندازه قابل توجهی بالا رفته و همین امر، باعث بكار گیری مكانیزم ایالتی كردن سرزمین های تحت سلطه برای غافل نشدن از وضعیت و شرایط آن ها شده است. اكنون قادر خواهید بود که تصمیمات خود را با كمترین انرژی ممكن به سراسر امپراطوری خود مخابره كنید. همان طور كه اشاره كردیم، پیشرفت هوش مصنوعی بازی، تأثیر مستقیمی بر روند آن گذاشته و دیگر كمتر شاهد رفتارهای نامعقول دشمنان چه در محیط جنگ و چه در نقشه جغرافیایی هستیم.
طبق روند آشنای این سری، در ابتدا می توانید ملیت مورد نظر خود را از انواع موجود انتخاب كرده و در طول دوره های در نظر گرفته شده، به فكر هموار كردن روابط دوستانه خود و برقراری دیپلماسی با سایر ملت ها باشید و یا به صورت مخفیانه با جاسوس هایتان برای تضعیف دشمنان اقدام كنید. تنوع واحدهای نظامی موجود در RII به شكل قابل ملاحظه ای بالا رفته و ممكن است در طی چند دوره، شناختی كافی از آن ها پیدا نكنید. رابط كاربری این نسخه بسیار كاربردی تر از گذشته شده و به راحتی می توانید دسته لژیون های خود را هدایت كنید و به سمت استراتژی جنگی مورد نظر خود سوق دهید. آرایش های نظامی، همچنان نقش مهمی در گیم پلی ایفا می كنند و می توانند باعث تغییر سرنوشت جنگ شوند. نبردهای دریایی و تأثیر آن ها بر نتیجه جنگ دوچندان شده و برای اولین بار شما می توانید با قرار دادن پیاده نظام خود در اطراف كشتی های جنگی، از قدرت تخریب بالای آن ها در صحنه های نبرد كمك بگیرید و یا آنكه مانع نزدیك شدن ناوگان نیروهای دشمن به پیاده نظام خود شوید.
نتیجه گیری
به طور كلی، محصول جدید استودیوی Creative Assembly از آن دسته بازی هایی نیست كه از ریشه های خود دور شده باشد و می تواند برای هر دو دسته مخاطب جدید و قدیمی تجربه ای لذت بخش باشد. RII تلاش موفقی برای بازگرداندن محبوبیت از دست رفته مجموعه TW به حساب می آید. اكنون می توانید یك دهه دیگر با این بازی و دنیای بزرگ آن سرگرم باشید، به شرط آنكه با حال و هوای خاص آن آشنا و علاقه مند به این سبك از بازی ها باشید.
آخرین امید كهكشان
اگر به سال ها پیش و دوران باشكوه عناوین پلتفرمر در ششمین نسل از كنسول های بازی نگاهی بیندازیم، با لیست قابل توجه ای از عناوین مفرح و محبوبی همچون Crash Bandicoot ،Jack & Daxter و... مواجه خواهیم شد كه شاید به همان زمان محدود شده و در ادامه نتوانستند مثل گذشته ساعت ها وقت بازیكنان مشتاق را به خود اختصاص دهند. سری دوست داشتنی Ratchet & Clank كه ماحصل عقد یك قرارداد همكاری بین یكی از برجسته ترین استودیوهای بازیسازی یعنی Insomniac Games با SCEA در سال 2001 است، یكی دیگر از این دسته بازی ها است كه با درخشش روی PlayStation 2 خیلی زود توانست نامی برای خود دست و پا كند. در ادامه، با آغاز نسل هفتم، Insomniac Games بر آن شد كه R&C را برای PS3 عرضه كند تا شاید در نبود بهترین های نسل ششم، چهره واقعی خود را به علاقه مندان نشان دهد و موفقیت های بزرگتری كسب كند.
واكنش های متفاوتی در خصوص نسخه های متعدد R&C در نسل هفتم بوجود آمد و بجز یكی دو نسخه نه چندان خوب، این سری همواره جزو بهترین های پلتفرمر بوده است. شاید اقدام سازنده برای ایجاد تحول در سری، اصلی ترین دلیلی بود كه یكی از ضعیف ترین نسخه ها با عنوان All 4 One راهی بازار و با عدم استقبال علاقه مندان مواجه شود. اما این پایان كار نبود و سیاست های تحسین برانگیز Insomniac Games باعث شد تا آن ها خیلی زود به فكر جبران و دلجویی از طرفداران خود بیفتند و در كمتر از 1 سال با عرضه نسخه موفق Full Frontal Assault اشتباهات گذشته خود را جبران كنند. آن ها تصمیم گرفتند در آخرین هفته های این نسل، با انتشار Into the Nexus نسخه ای كاملاً وفادار به ریشه های این مجموعه را به عنوان حسن ختامی بر همكاری های چند ساله خود با Sony راهی بازار كنند.
داستان
R&C در تمامی 14 نسخه گذشته خود، همواره از یك سناریوی كودكانه و خیلی ساده استفاده كرده كه با توجه به درجه بندی سنی بازی، نه تنها از نقاط ضعف آن به حساب نمی آید، بلكه خیلی شیوا و به دور از هر گونه پیچش خاصی روایت می شود. ItN نیز از همین قاعده پیروی می كند و همچون یك كارتون سرگرم كننده دنبال می شود. قضیه از این قرار است كه گروهی از خطرناك ترین خلافكاران كهكشان، مانند وندرا پراگ (Vendra Prog) دستگیر شده و باید به زندان Vartax منتقل شوند. در این بین، قهرمانان همیشگی داستان یعنی رچت و كلنك به سازمان امنیتی كهكشان پیشنهاد می كنند تا خلافكاران را به وسیله كشتی فضایی خود تا سیاره ای كه زندان در آن واقع شده، همراهی كنند و مسئولیت این انتقال بزرگ را بر عهده بگیرند. اما از بد روزگار در مسیر، نفتین پراگ (Neftin Prog) برادر دوقلوی وندرا به آن ها یورش می برد و موجبات فرار خواهرش را فراهم می كند.
بدین ترتیب، این مأموریت، شكست می خورد و اعتبار قهرمانان داستان به خطر می افتد. پس از آن، فقط یك هدف برای این دو باقی می ماند كه با جستجو كردن كهكشان، آب رفته را به جوی بازگردانند و از بدنامی خود جلوگیری كنند. همانطور كه در ابتدا اشاره شد، داستان بازی بر مبنای استانداردهای كلاسیك سری، به ساده ترین شكل ممكن بدون نقطه مبهمی روایت می شود و همچنان بر شخصیت پردازی طنزآلود و كارتونی قهرمانان با همان دیالوگ های شیرین مخصوص به خودشان تمركز دارد. از طرفی، سازندگان در بخش داستانی طوری عمل كرده اند كه حتی اگر برای اولین بار خیال تجربه یكی از نسخه های این سری را در سر می پرورانید، چیزی را از دست نداده و نیازی به انجام بازی های قبلی نداشته باشید. البته نویسندگان، با هوشمندی كامل، سناریوی ItN را با عناصر داستانی نسخه های اخیر به خوبی پیوند زده اند تا به این طریق رضایت علاقه مندان همیشگی خود را هم بدست آوردند.
گرافیك
تم شاد و متشكل از رنگ های متنوع، اصلی ترین ویژگی این سری در زمینه گرافیكی است كه تقریباً در همان بخش هنری خلاصه می شود. برای ItN همچنان از موتور مورد استفاده در نسخه های قبلی یعنی Insomniac Engine v.4.0 استفاده شده كه سن بالای خود را در این بازی نشان می دهد. در نگاه اول، طوری به نظر می رسد كه پیشرفت آنچنانی حاصل نشده، اما حقیقت این نیست. از نظر هنری، همچنان با یكی از زیباترین بازی های كارتونی طرف هستیم كه دارای محیطی رنگارنگ، شاد و پر زرق و برق است. طراحی شخصیت ها بسیار خوب كار شده و بر تنوع میزان دشمنان و اسلحه ها افزوده شده است.
مراحل بازی در قسمت های مختلفی از كهكشان با شرایط محیطی گوناگون واقع شده اند. انیمیشن ها نیز همان ساختار مناسب گذشته را حفظ كرده اند و از مهم ترین ویژگی های نسخه های متعدد R&C محسوب می شوند. البته سازندگان سعی كردند تا افكت های تصویری بیشتری را برای ItN در نظر بگیرند، اما در عین حال، از ساختار همیشگی دور نشدند. البته از نظر تكنیكی، همچنان انتظار زیادی از این بازی نمی رود و برخی مشكلات همچون افت فریم شدید در صحنه های شلوغ و وجود لبه های نامنظم در طراحی محیط در ذوق می زنند. اما طبیعتاً جنبه های هنری بازی به قدری چشمگیر و زیبا هستند كه شاید كم كاری های سازندگان در بخش فنی خیلی به نظر نرسد.
موسیقی/صداگذاری
از نظر صداگذاری نیز با حال و هوای مشابهی از نسخه های اخیر R&C طرف هستیم كه پر از افكت های صوتی به همراه دیالوگ های بسیار زیبا است. شاید اصلی ترین نكته بازی در این زمینه، همان مکالمه های بامزه شخصیت ها باشد كه بارها می توانند باعث خنده بازیكن شوند. استفاده از صداپیشگان كار بلد و بعضاً آشنا، همچون نیکا فوترمن (Nika Futterman) و... این اجازه را به سازندگان داده تا مثل گذشته مشكل خاصی در این بخش وجود نداشته باشد. با توجه به بالا رفتن تنوع اسلحه ها و مكانیزم های گیم پلی، افكت های صوتی نیز به شكل قابل توجهی افزایش یافته و این نكته برای كسانی كه نسخه های قبلی را تجربه كرده اند، به وضوح احساس می شود. موسیقی نیز توسط مایکل براس (Michael Bross) آهنگساز 3 قسمت اخیر کار شده که در پس زمینه گوشنوازی می كند و در اكثر اوقات شرایط پایداری دارد.
گیم پلی
همانطور كه می دانید، گیم پلی مهم ترین دلیل محبوبیت R&C در میان علاقه مندان است. فاصله گرفتن از استانداردهای قدیمی سری، اصلی ترین دلیلی بود كه برخی از آخرین نسخه های آن را به یك شكست تجاری تبدیل كرد. سازندگان در ItN از اشتباهات خود درس گرفتند و از همان ابتدای رونمایی، از عرضه عنوانی وفادار به ریشه های مجموعه خبر دادند. گیم پلی R&C بر 3 اصل معمایی، پلتفرمینگ و اكشن بنا شده كه تعادل بسیار خوبی میان این 3 بخش در این نسخه وجود دارد. همچنان هسته اصلی دست نخورده باقی مانده، اما یك سری مكانیزم جدید اضافه شده كه به شكلی بسیار كاربردی با گیم پلی همخوانی دارند.
از تأثیرگذارترین آن ها، می توان به Gravity Boots و Grav-Stream اشاره كرد كه نقش بسیار مهمی در طول بازی ایفا می كنند. Grav-Stream كانال های فضایی در خلاء ایجاد می كند كه مانند بازی Portal می توانید از مكانی به مكان دیگر نقل مكان كنید. از سوی دیگر، بالا رفتن تنوع و كاربرد اسلحه ها، كمك بسیار زیادی به بخش اكشن كرده است. مثلاً می توان به Winterizer اشاره كرد كه با هر شلیك، دشمنان مورد هدف را به یك آدم برفی شب كریسمس تبدیل می كند. برای سلاح ها هم یك سیستم ارتقاء در نظر گرفته شده كه عملكردی بسیار پیش پا افتاده و سطحی دارد. فقط با استفاده از پیچ مهره ها به آنچه كه می خواهید دسترسی پیدا می كنید و این بخش نتوانسته به كاربرد مطلوبی كه سازندگان برای تحریك بازیكنان جهت انجام یك سری اهداف در طول مراحل، نزدیك شود.
نكته قابل توجه در گیم پلی این نسخه، مربوط به یك سری مراحل دو بعدی می شود كه خود به اندازه یك بازی مستقل هیجان انگیز است. اما یك مشكل اساسی وجود دارد و آن هم خط داستانی بسیار كوتاه، یعنی چیزی در حدود 5 تا 6 ساعتی است كه تا با ساختار بازی آشنایی پیدا می كنید، به پایان می رسد! جمع آوری اسلحه های مختلف و مكانیزم های كاربردی، به خصوص برای بازیكنانی كه برای اولین بار در كل سری این نسخه را تجربه می كنند، خود زمانبر است، اما مدت زمان گیم پلی به قدری نیست كه پس از تسلط كامل، بخش عمده ای را با خلاقیت خود پشت سر بگذارید. در حالت عادی، گیم پلی همچنان چالش برانگیز است، اما مدهای دیگری هم در نظر گرفته شده كه شاید برای كسانی كه درجه های سختی بالاتر را می پسندند، رضایت بخش باشد.
نتیجه گیری
فارغ از برخی موارد كه در طول نقد به آن ها اشاره ای شد، آخرین نسخه از سری دوست داشتنی R&C در نسل هفتم، توانست اعتبار و ارزش های مجموعه را حفظ كند و حسن ختامی بر پایان كار این مجموعه روی PS3 باشد. اگر تا به حال به هر دلیلی موفق به انجام این بازی نشده اید، آخرین روزهای سال 2013 كه سرعت انتشار بازی های بزرگ پایین آمده، زمان مناسبی برای سفر به دنیای رنگارنگ ItN به حساب می آید.
آخرین پرتوی انسانیت
بازی «مترو: آخرین نور» دومین بازی ساخته شده توسط شرکت نوپای ۴A Games می باشد. این شرکت تازه کار، با این که در سال ۲۰۰۶ در «کیف» پایتخت کشور اوکراین تاسیس شده، از دست اندرکارانی با تجربه بهره می برد. دو نفری که از عوامل اصلی ساخت سری بازی های S.T.A.L.K.E.R بوده اند، بر روی اولین موتور گرافیکی شرکت ۴A Games کار کردند و موتوری با امکاناتی فراوان، مناسب برای ساخت محصولاتی برای نسل آتی بازی های رایانه ای به نام ۴A Engine طراحی کردند. اولین بازی این شرکت به نام «مترو:۲۰۳۳» بود که بر اساس رمان نویسنده ی روسی به نام «دیمیتری گلوخوفسکی» ساخته شده بود و به نوعی یک بازی اقتباس ادبی محسوب می شد. دومین و جدیدترین بازی این شرکت اوکراینی که در ادامه ی «مترو:۲۰۳۳» ساخته شده است «مترو: آخرین نور» نام دارد. با این که ۲۰۳۳ یک بازی کامل و فوق العاده بود، نتوانست موفقیت زیادی کسب کند. اما «آخرین نور» بدون شک یک موفقیت بزرگ و نقطه ی عطفی در پرونده کاری ۴A Games محسوب می شود.
داستان سری بازی های «مترو» مربوط به سال ۲۰۳۳ می باشد در حالی که ۲۰ سال از بمباران اتمی مسکو می گذرد. زمانی که سرانجام جنگ جهانی سوم پایان میابد، فقط به خاطر این که دیگر کسی باقی نمانده است که به جنگ ادامه دهد. ابرقدرت ها با به کارگیری سلاح های هسته ای، دنیا را به ویرانه ای رادیواکتیویته تبدیل کرده اند و بیشتر جمعیت جهان را به کام مرگ فرستاده اند. داستان بازی در شهر سوخته در بمب اتمی «مسکو» می گذرد. از آن جا که سطح شهر آکنده از اشعات کشنده اتمی و موجودات و هیولاهای جهش یافته است، مردم در تونل های طویل زیر زمینی مسکو به زندگی رقت انگیز خود ادامه می دهند. با این که تقریبا همه چیز در جنگ از بین رفته است، هنوز هم عداوت و دشمنی، نژاد پرستی و قدرت طلبی در میان بازماندگان موج می زند. بازماندگان به سه گروه سیاسی الهام شده از جنگ جهانی دوم تقسیم شده اند. گروه کمونیسم سرخ(اشاره به روسیه شوروی در جنگ جهانی دوم)، گروه نژاد پرست نازی(اشاره به آلمان هیتلری) و گروهی به نام «هنسا» (که نماینده حکومت های دموکراسی متفقین در جنگ جهانی دوم هستند) تقسیم شده اند. هر یک از این گروه ها تلاش دارند که بر مناطق بیشتری از تونل های متروی مسکو حکومت کنند که اکنون تمام دنیای باقی مانده ی بازماندگان محسوب می شود. قهرمان بازی «آرتیوم» نام دارد که عضو گروه هنسا می باشد. وظیفه ی اصلی آرتیوم جلوگیری از ورود و نفوذ موجودات جهش یافته(ملقب به «سیاه ها» یا Dark Ones) به داخل مترو می باشد. این هیولاها دشمن هر سه گروه سیاسی مترو محسوب می شوند. اما آرتیوم ناخواسته به داخل درگیری های سیاسی هم کشیده می شود و آن طور که خودش می گوید، پیش از آن که «سیاه ها» مترو را نابود کنند، اختلافات و جنگ داخل مترو، ما را از بین خواهد برد. «آرتیوم» خیلی زود متوجه ارتباط عجیبی که با «سیاه ها» دارد، می شود. این ارتباط که به صورت فلش بک هایی در میان بازی به زیبایی، به بازیکن منتقل می شود، آرتیوم را در دوران کودکی نشان می دهد که توسط یک «سیاه» از سطح مسکو نجات داده می شود. «آرتیوم» در طول داستان «مترو:۲۰۳۳» شهر سیاه ها را بمباران می کند و همه ی آن ها را از بین می برد.(حداقل «مترو:آخرین نور» این طور فرض می کند!) اما او در «مترو: آخرین نور» با توجه به رابطه ی ذهنی ای که با سیاه ها دارد، کم کم آن ها را به عنوان یک نژاد جدید می پذیرد و حق زندگی برای آن ها قائل می شود. آرتیوم از بمباران سیاه ها پشیمان است و دچار عذاب وجدان و کابوس می شود. این کابوس ها که به شکل فلش بک هایی به گذشته نشان داده می شود و پر از صداهای ناله و فریاد عذاب آور است یکی دیگر از بخش های زیبای بازی است.به عنوان مثال می توان به سکانس تحسین برانگیز سقوط هواپیمای مسافربری در داخل شعله های آتشی که بر اثر انفجار بمب اتم بر روی مسکو ایجاد شده است، اشاره کرد. تا این که یکی از دوستان نزدیکش خبری برای او می آورد. یکی از سیاه ها به طور معجزه گونه ای از بمباران نجات یافته است. دوست آرتیوم معتقد است که با استفاده از ارتباط ذهنی آرتیوم با سیاه ها، انسان ها می توانند با تمام موجودات جهش یافته صلح کنند و با آرامش در کنار یکدیگر زندگی کنند. اما فرمانده نظامی «هنسا» به آرتیوم دستور می دهد که به محل بمباران برود و سیاه بازمانده را یافته و نابود کند. تقریبا در تمام طول بازی به جز مراحل پایانی، هدف آرتیوم یافتن همان یک سیاه باقی مانده است. اما در برهه ای از داستان، وقتی آرتیوم متوجه می شود که این سیاه او را در بچگی نجات دادهگشت به است، هدف آرتیوم تغییر می کند و تصمیم می گیرد سیاه را یافته و با او ارتباط برقرار کند. در ادامه پس از یافتن سیاه، این دو با هم دوست می شوند و مسیر بازپایتخت مترو را با هم می پیمایند. مونولوگ های «سیاه» واقعا تحسین برانگیز است و نشان دهنده ی توانایی های بالای نویسنده داستان «دیمیتری گلوخوفسکی» می باشد. این سیاه در سفر نسبتا کوتاهی که با آرتیوم دارد، از سطح ویران مسکو، از کنار کاخ کرملین ویران شده و میدان سرخ سوخته می گذرند. سیاه در طول سفر معنی احساسات انسانی را درک می کند. انتقام در مقابل گذشت، قناعت در مقابل زیاده خواهی، و خوی فراموش شده ی انسانی را درک می کند. دو پایان برای داستان بازی درنظر گرفته شده است. در پایان بد بازی، آرتیوم به همراه مقر استقرار گروه هنسا و سلاح پیشرفته ی D6 همگی توسط خود آرتیوم نابود می شوند تا از دستیابی دشمن کمونیسم به این سلاح وحشتناک جلوگیری شود. در پایان خوب بازی، در نبرد پایانی «سیاه» همراه هم نژادانش به کمک گروه هنسا و آرتیوم می آیند و دشمن کمونیسم را شکست می دهند و در این جاست که آرتیوم به سیاه می گوید که تو «آخرین پرتوی نور امید» برای انسان ها هستی و سیاه نیز قول می دهد که همراه هم نوعانش برای کمک به انسان ها بازگردد.
با این که داستان های «آخرالزمانی» با سری بازی Fallout وارد عرصه بازی های رایانه ای شد و پس از آن هم در موارد بسیاری از این ایده، برای داستان پردازی بازی های گوناگون رایانه ای استفاده شده است، اما داستان «مترو» را نمی توان کلیشه خواند. این داستان با المان های خاصی که به آن وارد شده آن را از کلیشه بودن نجات می دهد و ابعاد جدیدی از داستان های آخرالزمانی را روایت می کند. نحوه ی روایت داستان در بازی بسیار مهم است و در این بخش نیز مترو به زیبایی عمل کرده است. این قصه ی زیبا در کنار فضاسازی های فوق العاده جلوه ی دیگری میابد که هیچ بازیکنی نمی خواهد فرصت تجربه ی آن را از دست بدهد.
بازی های مترو همیشه به خاطر گرافیک دیدنی خود شهره بوده اند. ارتقای گرافیکی در «آخرین نور» نسبت به نسخه ی پیشین آشکار است. کیفیت بافت ها بدون توجه به فاصله عالیست. فضاسازی ها و جوسازی هایی که در تونل های تنگ و تاریک مترو انجام می شود کاملا شما را از مقابل صفحه نمایش به دنیای مترو وارد می کند. البته متاسفانه ضعف هایی نیز چه در بخش گرافیک و چه در جوسازی ها به چشم می خورد. به عنوان مثال کیفیت آتش و دود آن و همچنین باران می توانست خیلی بهتر از این ها باشد. همچنین گرافیک بازی «آخرین نور» بر روی رایانه هایی که مجهز به کارت گرافیکی شرکت ATI هستند، با مشکلاتی آزار دهنده مواجه است. همچنین اختلاف کیفیت گرافیکی نسخه های کنسولی نیز غیرقابل چشم پوشی است. بدون شک دارندگان Xbox360 متروی زیباتری را نسبت به PS3 داران تجربه خواهند کرد.
در بخش فضا سازی ها، اگر توجه بیشتری به صداگذاری می شد، «آخرین نور» موفقیت بیشتری کسب می کرد. با این که در بخش گرافیک توجه کافی به جزئیات شده است، اما این توجه به جزئیات در بخش صداگذاری شنیده نمی شود. در بسیاری از مواقع هیچ صدایی به گوش نمی رسد به جز صدای زیادی آرام قدم های آرتیوم. البته سکوت و تاریکی برای ایجاد حس ترس از جهل و نادانی لازم است. اما به عنوان مثال هنگامی که درون یک لوله فاضلاب حرکت می کنید، شنیدن صداهای جزئی مثل چکیدن قطرات آب بر روی فلز و… به فضاسازی هرچه بهتر کمک زیادی می کند. البته موسیقی و صداگذاری زیبایی در بخش های سینماتیک و فلش بک ها شنیده می شود که به خوبی حس ویرانی و از دست رفتن هر آن چه که ارزش داشته است را القا میکند.
اگر هوش مصنوعی و تنوع دشمنان کمی بیشتر بود، گیم پلی مترو می توانست نمره ۱۰ را بگیرد. در بسیاری از مواقع مخصوصا وقتی به طور مخفیانه قصد دارید مراحل را پشت سر بگذارید، با ضعف هوش مصنوعی دشمنان مواجه می شوید. مثلا یک نگهبان در یک قدمی شما جلوی شما می ایستد بدون این که شما را ببیند. فقط چون شما در زیر نور مستقیم نبوده اید! همچنین تنوع دشمنان جهش یافته هم کم است. به گونه ای که در اغلب موارد تنها با دو گونه از دشمنان جهش یافته مبارزه می کنید. البته به جز هیولاهای بزرگ(Boss) برخی مراحل، تنها دو گونه دشمن جهش یافته دیگر نیز وجود دارد که تنها در دو مرحله مشخص و کوتاه از بازی با آن ها مواجه میشوید. اما گیم پلی در بخش های دیگر عالی عمل کرده است و از تنوع فوق العاده ای برخوردار است.
وقتی در مناطق مسکونی تونل های مترو قدم می زنید، هیچ کس را بیکار یا بی هدف نخواهید دید. همه مردم مشغول کارهای روزمره خود هستند و تقریبا با نزدیک شدن به هر کسی می توانید حرف هایی که آن ها با یکدیگر می زنند را بشنوید. در مناطق مسکونی می توانید قدم بزنید، به حرف های مردم گوش کنید، از بازار اسلحه و مهمات خرید بکنید و اسلحه های خود را تجهیز بکنید. همچنین می توانید در مسابقه تیراندازی شرکت کنید و فشنگ جایزه بگیرید(پول رایج در مترو فشنگ است!) و یا حتی در یک نمایش شرکت کنید! در بخش فوق العاده زیبا و نوآورانه ی بازی، می توانید در یک نمایش ۱۵ دقیقه ای شرکت کنید. بر روی صندلی بنشینید و از هنرنمایی حیوانات(جهش یافته!) تربیت شده سیرک، موسیقی نوازندگان، رقص رقاصان و … لذت ببرید. تقریبا در بین هر مرحله به یک منطقه مسکونی می رسید که به خوبی تنوع در گیم پلی را ایجاد می کند. اما در بخش اکشن بازی، شما مسلما به اسلحه های خود وابسته هستید. اسلحه هایی که به صورت ابتدایی در خود مترو به صورت دست ساز ساخته شده اند. اما باز هم از قدرت قابل توجهی برخوردارند. اگر بازی را روی درجه سختی بالا و در حالت Ranger Mode اجرا بکنید، فشنگ و مهمات کم خواهید داشت و پس از شلیک هر تیر افسوس از دست دادنش را خواهید خورد. این اسلحه ها هر کدام قابلیت نصب تجهیزات اضافی دارند. این تجهیزات شامل دوربین، دوربین دید در شب، هدف گیری لیزری، صداخفه کن برای عملیات مخفی کاری، خشاب های بزرگ تر، بدنه ی قوی تر و… می باشد. به طور همزمان سه اسلحه می توانید حمل کنید. همچنین دو نوع نارنجک انفجاری و آتشین، یک نوع مین و چاقوهای کوچک نیز به عنوان اسلحه های پرتابی قابل حمل هستند. یکی از اسلحه های جالب مترو که نیاز به مراقبت ویژه دارد، اسلحه های بادی هستند که با فشار هوا گلوله را به سمت دشمن پرتاب می کنند. پس از استفاده باد این اسلحه ها خالی می شود که باید آرتیوم دوباره آن ها را باد کند. در دالان های تنگ و تاریکی که اغلب در زیر زمین از آن ها عبور می کنید، چراغ قوه و دوربین دید در شب نقشی عمده دارند. مخصوصا یک نوع از موجودات جهش یافته به نور حساسیت دارند و با انداختن نور چراغ قوه بر آن ها می توانید جان خود را نجات دهید. البته شارژ باتری چراغ قوه تمام می شود که توسط دستگاهی شبیه دینام که همیشه همراه آرتیوم است، قابل شارژ مجدد است. منبع نوردیگری که در اختیار دارید فندک آرتیوم است. این فندک علاوه بر نور کمی که ایجاد می کند برای سوزاندن تارهای عنکبوتی که بسیاری از مواقع راه شما را سد می کنند، استفاده می شود. مسافت زیادی از مترو را می توانید بوسیله ماشینی که بر روی ریل حرکت می کند طی کنید. یکی از مراحل استثنائی بازی مرحله ای است که طی آن با همین ماشین ریلی باید مسافت زیادی را در تونل های تاریک مترو بپیمایید که ممکن است شما را به یاد قطار وحشت بیندازد! اما وقتی به سطح شهر ویران شده مسکو بیایید، با گیم پلی جدید و فوق العاده جذابی رو به رو میشوید. قبل از هر چیز باید از داشتن ماسک اکسیژن و همراه داشتن محفظه اکسیژن کافی مطمئن شوید. وقتی که ماسک را بر صورت می گذارید هم دید و هم صدای تنفس آرتیوم تغییر می کند. ماسک در نبردها ممکن است ترک بردارد و در نهایت بشکند که شکستن آن به معنی خفه شدن آرتیوم در کمتر از ۱۰ ثانیه است. این ماسک کثیف می شود و دید شما را مختل می کند. آرتیوم می تواند آن را با دستش پاک کند. اگر در معرض طوفان های ویران کننده سطح مسکو قرار بگیرید گرد و خاک بر روی ماسک می نشیند، اگر در آب ها و لجن زارهای سطح مسکو بیفتید، لجن بر روی آن می چسبد و یا اگر یک هیولا را از فاصله نزدیک به قتل برسانید خونش بر روی ماسک می پاشد. همچنین در سطح مسکو همواره باید مراقب اکسیژن مصرفی خود باشید. هر محفظه اکسیژن ۵ دقیقه به آرتیوم اجازه تنفس می دهد که این زمان بر روی ساعت مچی دیجیتال آرتیوم قابل مشاهده است. اگر زمان سنج ساعت صفر بشود و شما محفظه اکسیژن ذخیره همراه نداشته باشید آرتیوم پس از حدود ۱۰ ثانیه خفه می شود. از همه ی مطالب گفته شده مشخص است که زنده ماندن در بازی «مترو» یک تلاش پیوسته لازم دارد.آرتیوم یک ابر قهرمان مثل بازی Crysis نیست که با تفنگ های سنگین و گلوله های بی پایان همه ی دشمنان را به سادگی قلع قمع کند. او نیز یک انسان عادی است که برای زنده ماندن تلاش می کند وتمام بازی مترو نیز بر این اساس ساخته شده است که حس تلاش برای بقا را به بازیکن القا کند.
«مترو:آخرین نور» یک بازی فوق العاده است که ضمن بیان پیام های آموزنده به صورت هنری ونه مستقیم، تجربه ای منحصر به فرد از یک بازی رایانه ای برای شما به ارمغان می آورد.
حداقل سیستم مورد نیاز بازی Metro: Last Light
Windows XP 32bit, Vista, 7, 8
CPU 2.2 GHz Dual Core
RAM 2GB
DirectX 9, Shader Model 3 compliant e.g. nVidia GTS 250 (or AMD equivalent e.g. HD Radeon 4000 series) or higher
مرگ ماجراجویی
در دوره ای که بزرگ ترین کمپانی های بازیسازی با سرمایه های فراوان و پشتوانه های قوی، عناوین متوسط و بعضاً ضعیفی را روانه بازار می کنند، نمی توان از استودیوی Farm 51 که عنوان افتضاح Painkiller: Hell & Damnation را در کارنامه خود دارد، انتظار یک بازی خوب را داشت. مهم نیست که چقدر سازندگان از بازی خود تعریف کرده باشند و حتی بازی خود را با شاهکار Naughty Dog یعنی Uncharted مقایسه کنند! Deadfall Adventures عنوانی حقیقتاً عذاب آور است.
داستان
وقایع بازی در سال 1938 رخ می دهند. شخصیت اصلی جیمز لی کواترمین (James Lee Quatermain) نام دارد که وظیفه اسکورت و همراهی یک نماینده آمریکایی برای یافتن شیء باستانی The Heart of Atlantis را در معبدی مصری بر عهده دارد. قلب آتلانتیس قدرت های مرموزی دارد و به همین خاطر، این دو، تنها کسانی نیستند که به دنبال آن می گردند. وقتی سخن از سبک ماجرایی به میان می آید، ناخودآگاه ذهن مخاطب به سمت عناوینی نظیر Uncharted ،Tomb Raider و The Last of Us می رود.
جالب اینجاست که این بازی ها با وجود داستان هایی به ظاهر سرراست، پیچیدگی های بسیاری را در خود دارند که بر جذابیت آن ها می افزایند. اما در DA نه تنها داستان بیش از حد ساده است، بلکه فاقد هر گونه پیچیدگی و یا شخصیت پردازی جالب است. همه چیز در این بخش کلیشه ای است. این مسئله حتی در ظاهر شخصیت ها نیز قابل مشاهده است! جیمز یک کپی بی ارزش از ایندیانا جونز (Indiana Jones) است که تنها شباهتشان، همان ظاهر و نوع لباس پوشیدنشان است و بویی از آن شخصیت سرگرم کننده نبرده است. نکته جالب این است که داستان بازی بر اساس یک مجموعه رمان نوشته شده، اما سازندگان بیشتر تلاش کرده اند تا آن را به سمت فیلم ایندیانا جونز سوق دهند که البته شکست بدی هم خوردند.
گرافیک
خوشبختانه گرافیک بازی به اندازه داستان ناامید کننده نیست. هر چند در برابر بازی های روز حرفی برای گفتن ندارد، با این حال می توان نکات مثبتی در آن یافت. نورپردازی در حد قابل قبولی است و طراحی خوب صورت ها یکی از نکات مثبت گرافیک است. محیط ها نیز نسبتاً با دقت ساخته شده و حس حضور در فضاهای باستانی را القا می کنند. هر چند شتاب زدگی هایی در بافت ها دیده می شود، اما در کل آزار دهنده نیست. با این حال، همان طور که اشاره کردم، گرافیک DA در برابر بازی های روز واقعاً حرفی برای گفتن ندارد. به خصوص اینکه با یک عنوان اول-شخص طرف هستیم.
موسیقی/صداگذاری
واقعاً نمی توان در این بخش هم نکته خاصی را دریافت. موسیقی کاملاً معمولی و فراموش شدنی است. در بعضی از قسمت ها هیجان نسبی ایجاد می کند، اما از آنجا که بازی فاقد صحنه های زیبا و به یادماندنی است، موسیقی نیز فرصتی برای خودنمایی نمی یابد. این قضیه درباره صداپیشگان نیز صدق می کند و بعید می دانم آن ها کاری جز خواندن دیالوگ ها از روی کاغذ را انجام داده باشند!
گیم پلی
DA تلاش کرده تا با ترکیب دو سبک ماجراجویی و FPS گیم پلی متفاوتی را رقم بزند، اما نه تنها یک اول-شخص جذاب نیست، بلکه در قسمت های ماجرایی نیز آنقدر ضعیف عمل کرده که مخاطب را از همان ابتدا آزرده می کند. مولفه های بخش اکشن کاملاً آشنا هستند. جیمز می تواند 3 سلاح با خود حمل کند که به 3 دسته Pistol ،Rifle و Special Weapon تقسیم می شوند. نبردها تکراری و بیش از حد آسان هستند، به طوری که کمتر نیاز می شود تا برای احیای سلامتی از کاورگیری استفاده کنید. انبوه سلاح ها و مهمات که اغلب هم قدیمی و مربوط به جنگ جهانی دوم هستند، باعث می شوند تا جیمز از این بابت نیز چالشی را تجربه نکند و به دنبال آن مخاطب نیز دائما روی دکمه شلیک کلیک کند و به جلو برود. در این بین، هیچ چیز اکشن خسته کننده بازی را متنوع نمی کند.
نه دشمنان (که همگی از یک سری انیمیشین های تکراری و قابل پیش بینی بهره می برند) و نه سلاح ها و محیط های مختلف. بخش معمایی بازی، دست کمی از اکشن آن ندارد. به کمک یک دفترچه، می توان تمام آن ها را حل کرد. کسی هم فکر نمی کند که این دفترچه یک کپی از دفترچه نیتن دریک (Nathan Drake) در Uncharted است!!! چراغ قوه نیز یکی دیگر از ابزارها برای حل (یا بهتر است بگویم آسان سازی) معماها است. مشکل اصلی این است که DA به عنوان یک بازی ماجرایی به هیچ وجه حس کاوش گرایانه را در مخاطب ایجاد نمی کند تا به دنبال چیزهای جدید باشد و بدتر از آن، در اجرای کلیشه ها نیز ناموفق است.
نتیجه گیری
گاهی اوقات باید بازی های ضعیف را تجربه کرد تا قدر عناوین خوش ساخت و بزرگ را دانست، اما حتی اگر قصد انجام این کار را دارید، به هیچ وجه به سراغ DA نروید. من امیدوارم سرنوشت سری Darksiders و Red Faction که توسط ناشر این بازی خریداری شده، همانند این فاجعه نباشد. تجربه DA حتی برای نوشتن نقد برای آن نیز اشتباهی بزرگ است!
نکات مثبت
- طراحی جالب بعضی از معماها
- طراحی نسبتا بهتر مراحل محیط های جنگل
نکات منفی
- نکات منفی این عنوان به قدری زیاد است که فهرست کردنش کار وقت گیر و بیهوده ایست بنابر این بهتر است به متن رجوع کنید!
دشمن خانگی
XCOM: Enemy Unknown از شگفتی سازهای صنعت بازی در سال 2012 بود. یک عنوان استراتژی نوبتی بسیار خوش ساخت که اتفاقاً تبلیغات زیادی را هم به همراه خود نداشت. اما در نهایت، توانست با وجود رقبای قدرتمند، جایزه بهترین بازی سال پلتفرم PC را از آن خود کند. خالقان سری Civilization نشان دادند که در این سبک، حرف اول را می زنند و اکنون با Enemy Within ثابت کردند که مسیر صحیح را تشخیص داده اند و موفقیت EU اتفاقی نبوده است. در حالیكه این بازی چند ماه پس از The Bureau: XCOM Declassified عرضه شده، باید دید که شرایط به چه شكل ادامه پیدا كرده است.
گرافیک
از نظر گرافیکی، بازی تغییر چندانی نسبت به نسخه اصلی نداشته است. البته یک سری پیشرفت های جزیی در کیفیت بافت ها و رنگ پردازی ها داشته، ولی مجموعاً نمی توان آن را برتر از EU دانست. به علاوه اینکه، می توان نمونه های بسیار بهتری در بازار پیدا کرد. حتی با در نظر گرفتن این مسئله که بازی های استراتژی نیاز به گرافیک با جزئیات بالا ندارند، با این حال گرافیک EW در سطح مطلوبی است و در طول بازی مخاطب را اذیت نمی کند.
موسیقی/صداگذاری
خوشبختانه کار صداگذاری بازی به خوبی انجام شده و سازندگان سرسری از آن نگذشته اند. افکت های صوتی با دقت کافی طراحی شده و در صحنه های شلوغ، می توان آن ها را از هم تفکیک کرد. درباره موسیقی، نمی توان اظهار نظر خاصی کرد. قطعات در حد معمولی و بعضاً خوب نواخته شده اند، اما به اندازه کافی در بازی خودنمایی نمی کنند.
گیم پلی
هسته کلی گیم پلی، چیز جدیدی نیست، اما فراموش نباید کرد که EW یک بسته الحاقی است و هدف، اضافه شدن محتواهای جدید در چهارچوب اسکلت کلی بازی است. کسانی که EU را بازی کرده اند، با گیم پلی آن آشنایی دارند. رهبری گروهی سرباز در مبارزات به سبک استراتژی نوبتی و به طور همزمان، مدیریت منابع و دفاع از آن ها در برابر حملات بیگانگان، اما موارد زیادی در EW وجود دارند که باعث می شوند تا نسبت به نسخه قبلی تا حد زیادی متمایز باشد. در EW بیش از 40 نقشه جدید با تنظیمات گسترده اضافه شده است. امکانات وسیعی برای شخصی سازی، قدرت ها و کلاس های متنوع در اختیار مخاطب قرار داده شده که باعث می شوند گیم پلی حالت تکراری به خود نگیرد. اما مهم ترین بخش اضافه شده به بازی، Meld نام دارد که توانایی خرید Genetic و Cyberneticها و ارتقاء آن ها را می دهد.
علاوه بر آن، یک درخت تکنولوژی بسیار وسیع تر را فراهم می کند که انواع و اقسام توانایی ها (نظیر پرش به ارتفاع های بلند و دیدن دشمنان غیر قابل رویت) و آزادی عمل در قوی تر کردن سلاح و زره ها را در اختیار مخاطب قرار می دهد. کاربردهای Meld به همین جا ختم نمی شود و قابلیت های دیگری نظیر تبدیل Soldier به Mech Trooper را نیز دارا است. در آن سوی نبرد، دشمنان نیز تغییراتی در خود می بینند. Seekerها به بازی اضافه شده اند. ربات هایی که توانایی پرواز کردن دارند و بیشترین مشکل را برای Sniperها که روی ارتفاعات مستقر می شوند، ایجاد می کنند. البته بیگانگان تنها دشمنان شما نیستند و Exaltها (گروهی از انسان ها که باور دارند بیگانگان نسل بشر را پیشرفت می دهند) نیز در جبهه مقابل قرار دارند. شیوه مبارزه با آن ها متفاوت است، چون انسان هستند و به تعبیری، نیمه تاریک شما به حساب می آیند!
نتیجه گیری
EW یک بسته الحاقی موفق است و به خوبی بعد از یک سال، طرفداران بازی را دوباره به دنیای خود برمی گرداند. Firaxis که تخصص منحصر به فردی در خلق بازی های استراتژی نوبتی دارد، در ساخت مضامین اضافی نیز متبحر است. اما سوال اینجاست که آیا EW می تواند مخاطبان جدید را نیز به خود جذب کند؟ جواب دادن به این سوال کمی پیچیده است، اما مسلماً به تمام کسانی که EU را تجربه نکرده اند، پیشنهاد می کنم حتماً EW را امتحان کنند.
فرمانروای پیست ها
در بین عناوین شبیه ساز اتومبیل رانی، Gran Turismo یکی از مشهورترین، قدیمی ترین و موفق ترین نام ها است که به نوعی با کنسول های PlayStation گره خورده و هر کدام میزبان یک یا چند نسخه از این سری محبوب بوده است. به طور کلی، GT ویژگی های منحصر به فردی دارد. اگر بخواهیم از بحث های فنی، مانند دقت بسیار بالای سازندگان در شبیه سازی مسابقات، لایسنس های فوق العاده، تعدد بسیار زیاد ماشین ها و گرافیکی که همواره جلوتر از نسل خود حرکت می کرد، بگذریم، به توجه ویژه Sony بر این بازی می رسیم و بیراه نیست که بگوییم همواره بیشترین تبلیغات و سرمایه گذاری در بین تمام عناوین این کمپانی متعلق به GT است.
البته مسلماً این سرمایه گذاری همواره جواب داده و این مجموعه جزو پرفروش ترین بازی های کنسول های PlayStation بوده است. برای نمونه، GT5 با وجود پروسه ساخت 6 ساله، بیش از 10 میلیون نسخه تا کنون فروش داشته و پرفروش ترین انحصاری PS3 و در نسل هفتم است. اما غیر منتظره ترین خبری که می توان درباره GT شنید، ساخت نسخه ششم در کمترین شکل تبلیغات در مدتی کوتاه و آن هم برای کنسول PS3 که آخرین سال های خود را سپری می کند، است. اتفاقی که هر چند ناخوشایند نیست، اما شاید بهتر بود برای نسل هشتم رخ می داد.
گرافیک
خیلی ساده می توان گفت که گرافیک GT6 نسخه ارتقا یافته GT5 است و ایرادات قبل را تا حد زیادی برطرف کرده است. طراحی پیست ها و اتومبیل ها در دقیق ترین حالت ممکن شکل گرفته و این دقت در ماشین های Premium بسیار به چشم می آید. به لطف پیشرفت موتور پردازش HDR نورپردازی و بازتاب آن بسیار عالی است و به خصوص در مراحل شب، زیبایی بصری فوق العاده ای را به وجود می آورد. علاوه بر آن، افکت های بازی، به خصوص Motion-Blur جهش قابل توجه و مثبتی داشته است. خلق تکنیک Adaptive Tessellation شاید بزرگ ترین کمک را به کیفیت گرافیک GT6 کرده که میزان چند ضلعی ها (Polygon) را نسبت به دور یا نزدیک بودن تغییر می دهد.
موسیقی/صداگذاری
در این بخش باید واقعاً کار دپارتمان صداگذاری Polyphony Digital را تحسین کرد. صداگذاری بازی بسیار دقیق است. تا حدی که می توان اتومبیل ها را بر اساس صدای موتورشان از هم تشخیص داد. این دقت در افکت های برخورد آن ها با یکدیگر و یا سائیده شدن لاستیک روی سطوح مختلف نیز دیده می شود. اما بر خلاف صداگذاری، موسیقی بازی چندان جالب نیست. البته موسیقی در همه بازی های مسابقه ای همین است و چندان نقشی ایفا نمی کند. با این حال شخصاً ترجیح می دهم که گزینه موسیقی را در بازی قطع کنم!
گیم پلی
GT6 درست مانند نسخه های قبلی یک گیم پلی با وسعت بی اندازه و جزئیات فراوان را در اختیار مخاطب قرار می دهد. چیزی حدود 1200 اتومبیل، رقمی وسوسه برانگیز برای هر طرفداری است. در این بین، 123 اتومبیل جدید در نسخه ششم اضافه شده و مابقی از نسخه های پیشین انتقال یافته اند. Ferrari Dino ،Lamborghini Reventon ،Ford Focus ST 13 ،Chevrolet el Camino ،Bugatti Veyron 16.4 ’13 و Alpha Romeo TZ3 Stradale نمونه هایی از اتومبیل های جدید مجموعه GT است. همچنین، یکی از جالب ترین ابتکارهای سازندگان Lunar Roving Vehicle یا همان ماه نورد است که فضانوردان از آن برای حرکت روی سطح ماه استفاده می کردند و در GT6 این فرصت برای مخاطب وجود دارد تا از آن استفاده کند لذت ببرد!
از بین 1200 اتومبیل قرار داده شده، 400 عدد Premium و سایر آن ها Standard هستند. یکی از مشکلاتی که به شخصه با GT5 و متأسفانه GT6 دارم، همین موضوع است. بر خلاف اتوموبیل های Premium که با دقت فوق العاده و بی نظیر طراحی شده اند، Standardها با کمی پالیش بیشتر از GT5 پورت شده اند و البته اینبار یک کابین بی جزئیات هم برای آن ها در نظر گرفته شده است. با این وجود، نمی توان لایسنس خارق العاده بازی را نادیده گرفت و بدون شک چنین مجموعه کاملی را نمی توان در هیچ عنوان دیگری مشاهده کرد. هر چند جای خالی برند Porsche که در انحصار سری Need for Speed است، واقعا احساس می شود.
تنوع پیست ها نیز دست کمی از اتومبیل های بازی ندارند. بیش از 30 پیست در 33 مکان مختلف که 9 تای آن ها جدید هستند و تقریباً همه آن ها در دو موقعیت شب، روز، بارانی و حتی برفی قرار می گیرند. نتیجه، تنوع فوق العاده بالا در این زمینه است که به هیچ وجه مخاطب را خسته نمی کند. در مورد طراحی پیست ها هم مسلماً چیزی جز سطح بالای کیفی نمی توان انتظار داشت و بسیاری از آن ها مدل های واقعی هستند و تعدادی نیز توسط سازندگان خلق شده اند. گذشته از تمام مدها و تعدد اتومبیل ها، یکی از جذاب ترین بخش های بازی های مسابقه ای، Tuning است و GT6 نیز درست مانند سایر قسمت ها، گستره ای وسیع از کوچک ترین قطعات تا بزرگ ترین ها را برای تغییر ظاهر و توانایی های خودرو در اختیار مخاطب قرار می دهد.
این وسعت، حتی در ظاهر راننده هم دیده می شود و بیش از 30 مدل مختلف کلاه ایمنی در 950 رنگ مختلف برای انتخاب وجود دارند. این تنوع در لباس راننده نیز به همین شکل است و واقعاً می توان یک شخصی سازی کامل را درباره راننده خود انجام دهید. بخش اصلی GT6 همچنان Career Mode است. در ابتدا بازی، یک اتومبیل Honda در اختیار شما قرار می گیرد تا در مسابقات ابتدایی شرکت کنید. بعد از گذشت حدود یک ساعت، میزان اعتبار شما به حدی می رسد که بتوانید ماشین های بهتری خریداری کنید و البته خود بازی هم خودروهایی را به شما جایزه می دهد.
مسابقه های متعدد در 6 سطح مختلف، کسب اعتبار بیشتر و ارتقا یافتن برای باز شدن اتومبیل های جدید و مسابقات سخت تر از جمله زیرشاخه های این مد هستند. شاید بهترین پیشرفت گیم پلی را بتوان Handling فوق العاده بازی دانست که تجربه ای بسیار نزدیک به واقعیت، دقیق و صد البته مختص حرفه ای ها را ارائه می دهد. علاوه بر آن، یکی دیگر از مشکلات اصلی نسخه پنجم در GT6 تا حد زیادی حل شده و آن هم طراحی منوهای بازی است. مدهای مختلف دیگری نیز در بازی وجود دارند که بازگشت Coffee Break از نسخه چهارم یکی از جالب ترین آن ها محسوب می شود.
Special Events هم یک مد انتقال یافته از GT5 است که همان طور که از نامش پیداست، از طریق آن می توان لحظات زیبایی را خلق و ثبت کرد. بخش Course Maker همچنان در اختیار کاربران است که به کمک آن می توان مسیرهای دلخواهی را به وجود آورد. به این شکل که در رانندگی واقعی، مسیری را طی کرده و پس از ثبت آن توسط GPS، اطلاعاتش را به بازی منتقل می کنید و یک مسیر مجازی بر اساس آن، در بازی ایجاد می شود. GPS Data Logger نیز یکی از مدهای عجیب GT6 است که به وسیله آن با اتومبیل های مخصوص در پیست های معتبر GT6 رانندگی کرده و پس از ثبت نوع رانندگی و انتقال آن به بازی، نمونه مجازی رانندگی شما با بالاترین دقت ممکن ایجاد می شود و با استفاده از آن می توانید مهارت خود را ببینید!
نکته قابل شتایشی که به واقع، فقط در مرام Polyphony Digital در نسل هفتم مشاهده می شود، عرضه DLCهای عظیم و سرشار از محتویات جدید است که بدون کوچک ترین چشمداشت و به صورت رایگان در اختیار بازیکنان قرار می گیرند و انصافاً خود آن ها به تنهایی می توانند یک بازی مجزا محسوب شوند. تا به امروز دو Update به حجم 3 گیگابایت برای GT6 عرضه شده که علاوه بر اضافه کردن مدهایی همچون Red Bull X Challenge که مسابقات F1 را بطور مفصل پوشش می دهد، پای خودروهای 2014 مانند BMW M4 Coupe را نیز به آن باز کرده اند. این نشان از اعتبار بالای سری GT و آقای یامائوچی (Yamauchi) است که کمپانی های مشهور خودروسازی قبل از عرضه محصول جدید خود به بازار، آن را در جدیدترین قسمت GT به نمایش و آزمایش می گذارند.
نتیجه گیری
GT6 پیشنهادی است که هر طرفدار سبک مسابقه ای نمی تواند آن را رد کند. ویژگی های مثبت زیادی در بازی وجود دارند که ارزش انجام مجدد آن را شدیداً بالا می برند و ساعت ها مخاطب را درگیر خود می کنند. اما چالش اصلی GT6 این است که ای کاش کنسول نسل هشتمی PS4 میزبان نسخه آن بود. مسبب این مسئله را باید خود کمپانی Sony دانست، چون می شد در این مورد سیاست بهتری را در پیش گرفت. با این حال Gran Turismo 6 یک عنوان جذاب و لذت بخش است و نیازهای طرفدارانش را به خوبی برطرف می کند.