آموزش فیلمبرداری
بخش اول ـ متد ترکیب تصویری
اولین سلسله مباحث آموزشی ما پیرامون اصول فیلمبرداری به نحوهی قاب بندی و ترکیب تصویری اختصاص دارد، چه لزوم بیان برخی ازجزای ضروری صحنه و حذف اجزای غیرضروری صحنه میتواند کادری زیبا و مناسب و منسجم را از یک تصویر برای شما فراهم سازد چرا که اگر تصویر به درستی ترکیب نشده باشد، با انحراف چشم از موضوع اصلی، ارزش تصویر را کاهش داده و از رساندن هدف و پیام به بیننده در میماند. ترکیب درست یک تصویر علاوه بر ایجاد توازن، بیننده را از سردرگمی نجات داده و نقطه ی تمرکز وی را بر روی نقطهی تأکید تصویر موجب میگردد. همچنین ترکیب و کادربندی درست تصاویر، میتوانند پرسپکتیو تصاویر را افزایش داده و تناسبات میان اجزای آن را شدت بخشد و چگونگی القای تصویر را آنگونه که در ذهن فیلمبردار و کارگردان میباشد نظیر رسمیت، هیجان و …، به نحو درستی به تماشاگر بقبولانیم. لذا میتوان ترکیب تصویری را شامل ذکر آحاد تصویر به گونهای که ذهن بیننده را بر روی نقطهی تأکید تصویر متمرکز کند ، تعریف نمود. اما نباید از این نکته نیز غافل بود که هدف اصلی دلپذیر ساختن تصویر برای دید بیننده خواهد بود و هرگز نباید این را فدای قواعد دست و پا گیر نمود، هر چند که قواعد و قوانین نیز بر اساس لذّت بیننده و نگاه وی تدوین گردیده اند. بنابراین ترکیب تصویری دارای اهمیت به خصوصی میباشد. بنابراین لازم است تا فیلمبردار با برخی از اصول این فن آشنا شود. عوامل بصری سازندهی یک تصویر شامل گروه، خط، رنگمایهو عمق ظاهری یا واقعی میباشد که به تفصیل در مورد آنها مطالبی بیان میداریم.
الف ـ گروه:
شامل تمامی اجزایی است که باید در یک کادر جا بگیرند. تصویری بسته از یک گویندهی خبری که در جلوی یک میز قرار دارد و در پشت سر وی نیز نقشهای ترسیم شده است و همچنین میکروفون و گلدانی که بر روی میز میباشد ، گروهی شامل میز، نقشه، میکروفون و گلدان گل را تشکیل میدهد که چگونگی قرار گرفتن آنها بحث ترکیب تصویری در یک گروه میباشد. ترکیب قرینه ای اجزای یک گروه معمولاً حالت رسمیت را القاء میکند و نقطهی تأکید آشکاری را نخواهد داشت. و از نظر بصری نیز طرحی جالب نخواهد بود. معمولاً نمیتوان مرکز هندسی یک تصویر را نقطهی تأکیدی بر تصویر در نظر گرفت اما هر گاه عکس را به صورت افقی و عمودی به سه بخش تقسیم کنیم، محلّ « برخورد یکسوم ها » که به همین اصل نیز معروف میباشد، نقطهی تأکیدی مناسب را فراهم میآورد. این اصل معمولاً در نماهای توشات ( دو نفره ) و آورشولدر ( از روی شانه ) کاربردی عالی دارد.
تئوری تناسب طلایی یونانیان نیز کاربردی مفید دارد. آنها معتقد بودند که نقطهی تأکید باید پنج هشتم داخل هر کدام از لبههای کادر قرار گیرد که تقریباً برابر با همان محلّ برخورد یک سومها میباشد. ترکیب مثلثی نیز یکی از راههای دستیابی به نقطهی تأکید تصویر میباشد. هر گاه مثلثی از اجزای یک تصویر فراهم شود، به گونهای که دوربین بر روی قاعده ی مثلث و نقطهی تأکید بر رأس مثلث واقع شوند، ترکیب تصویری قویای فراهم میگردد.
ب ـ خط
آنچه در این بحث مورد بررسی قرار میگیرد شکل مسیر خطوط میباشد. خطوط میتوانند قصد و حالت صحنه را ترسیم کنند. خطوط موازی با کادر، احساسی از رسمیت، ترتیب و تعلّق به آن میدهد. این گونه تصاویر که از چنین خطوطی بهرهمندند، هیجان چندانی را خلق نمیکنند و لذا برای تصاویری انتخاب میشوند که برای ترسیم هیجان به کار نمیروند. تداخل خطوط افقی و عمودی و کثرت آنها در یک صحنه، فضایی خشن وانعطاف ناپذیر را بهوجود میآورد که تصاویر زندان از این دست میباشد. خطوط اریب در صحنه معمولاً فضایی پر هیجان و
منعطف را القاء میکنند و جذّابیت تصویری خاصّی را بهوجود میآورند. تسلّط بیش از حد خطوط اریب میتواند موجبات سردرگمی بیننده را فراهم کند. خطوط منحنی معمولاً جلوهای از آرامش و وقار و زنانگی را بیان میدارد. هر چه انحنای خطوط بیشتر شود از قدرت آن کاسته شده و وقار را از آن میگیرد. میتوان با پایین و بالا بردن دالی و حذف برخی از اجزای زیاد، خطوط بیش از حد منحنی را حذف نمود.
ج ـ حرکت
از دراماتیکترین ابزار جلب توجه بیننده به نقطهی تأکیدی خاص میباشد. معمولاً حرکات ا ریب، تأثیر گذارترین حرکات در صحنه میباشند، چنان که حرکت در طول صحنه و موازی با قاعدهی کادر چندان جالب نیست. حرکات اجرا کننده به صورت مستقیم و به طرف دوربین خالق صحنهای تکان دهنده می باشد. اما به طور کل دو حالت کلی برای بهرهگیری از ابزار « حرکت» در صحنه وجود دارد.
1. هرگاه بازیگر در یک صحنهی عمومی، خلاف مسیر حرکت سایرین و در حالی که به شدت از لابهلای آنها عبور میکند به طرف دوربین بیاید، خواه ناخواه دید بیننده به طرف وی جلب میشود و حتی گاه سرعت حرکت او بیشتر نمود پیدا میکند هر گاه وی فرضاً به سمت چپ کادر بدود و سایرین به سمت راست کادر.
2. هر گاه بازیگر در میان انبوهی جمعیت متحرک ثابت باشد، دید را به سوی خود میکشاند همانند کودکی که در لابه لای جمعیتی متحرک گوشهای نشسته و گریه میکند و یا تصور کنید میدان جنگی را که در آن تنهای بی حرکت فراوانی دیده میشود و حال ناگهان یکی از آنها بنشیند و یا حرکت کند، واضح است که به طور ناخودآگاه دید متوجهی وی میشود.
د ـ رنگمایه
معمولاً روشن ترین نقاط یک صحنه، نقطهی تأکیدی در آن صحنه است. همچنین نقطهای در تصویر و یا جزیی از تصویر که دارای رنگمایهای متمایز از سایر اجزاء میباشد دارای کشش دیدی بیشتر میباشد. وجود رنگمایههای روشن در گوشههای کادر معمولاً چشم را از صحنهی اصلی منحرف میکند، حال آنکه رنگمایههای تیره در گوشههای کادر، با افزایش فشردگی آن چشم را به طرف نقطهی تأکید تصویر جذب میکند. رنگمایههای تاریکتر که در نزدیک قاعده قرار بگیرند ترکیب مثلثی مطلوبی را ایجاد نموده و نقطهی تأکید تصویر که در رأس مثلث قرار گرفته بیشتر جلب توجه میکند. باید در تصویر برداریهای رنگی دقت داشت که برش در تصویر باید به گونهای باشد که رنگهای زمینه به شدت تغییر نکند.
هـ ـ عمق
خلق تصویری سه بعدی، در مدیوم دو بعدی تلویزیون، تخصّصی است که همواره مد نظر فیلمبرداران قرار داشته و از چهار طریق امکان پذیر میباشد: پرسپکتیو گروه، پرسپکتیو خط، پرسپکتیو رنگمایه، وضوح قیاس.
1. پرسپکتیو گروه
در این مورد بحث بر سر نسبتهای منظرهای میباشد. تصویری از دو درخت را در نظر بگیرید که یکی نزدیک به دوربین ایستاده و دیگری پشت سر آن و دورتر میباشد. هرگاه درخت جلو، بزرگتر باشد، به نظر میرسد فاصلهی زیادی بین دو درخت وجود دارد. این خطای چشم بوده و درست همان کاری است که تصویرگر باید انجام بدهد اما چگونه؟ این عملی است که با یاری جستن از عدسیها ممکن میگردد و در بحثهای آتی پیرامون آن صحبت خواهد شد. مثلاً عدسی زاویهی باز، عمق را افزایش داده و برعکس عدسی تله فتو عمق را کاهش میدهد. تصویرهای زاویهی بالا فضای بین اجزای عمودی را کوتاهتر کرده و ارتفاع را کاهش میدهد و تصویرهای زاویهی پایین هر گاه با عدسی زاویهی باز گرفته شود، سطح عمودی را بیشتر مورد تأکید قرار میدهد.
2. پرسپکتیو خط
ترکیب خطوط در یک صحنه جهت برقراری تناسبات منظرهای. میدانیم که خطوط نزدیک به دوربین بزرگتر و خطوط دورتر، کوچکتر به نظر میرسند که هر گاه از عدسی زاویهی باز استفاده شود این تأثیر نمود بیشتری پیدا میکند. از همین خاصیت و با استفاده از زوایای اریب، میتوان به تصویر، تصوری از عمق را بخشید.
3. پرسپکتیو رنگمایه
هر گاه رنگمایهها طوری ترکیب شوند که تصاویر تیره در جلو و تصاویر روشن در عقب صحنه واقع شوند، تصویری از عمق به صحنه داده میشود، نورپردازان در این مورد کمک شایانی به فیلمبردار میکنند.
4. وضوح قیاسی
هر گاه تصویری را با دوربینی قاب بندی کنیم که از عدسی زاویهی باریک تر یا هر عدسی که درجهی F (کانونی) آن کاملاً باز شده است بهرهمند باشد، زمینهی عقب تقریباً به طور قطع از عمق تصویری صحنه بیرون مانده و دارای وضوح نخواهد بود، در نتیجه نقطهی تأکید تصویر در وضوح مشخّص بوده که حاصل آن افزایش عمق در صحنه میباشد. گذشته از افزایش عمق در تصویر، وضوح قیاسی، به تمرکز حواس بیننده بر روی موضوع اصلی کمک میکند. این متدی است بسیار مفید که اغلب فیلمبرداران از آن استفاده میبرند
انواع لنزها و کاربرد هریک در تصویر برداری
آیا تا به حال سعی کرده اید اقدام به تصویربرداری از منظره ای نمایید به طوری که ویژگی خاصی در نظرتان بوده باشید ؟ مثلا فیلمبرداری در یک اتاق به طوری که قصد داشته اید تمام اتاق را در کادر داشته باشید اما حوزه دید کوتاه دوربین و کوچکی اتاق مانع شده باشید ؟ یا این که به صورتی اغراق آمیز سعی در نشان دادن بیش از حد نزدیک بودن اشیا و یا از بین بردن عمق تصویر را کرده اید ؟ و خیلی از کارهای دیگر که شاید نهایتا به بن بست خورده باشید و انجام آن را به تدوین گر محول کرده باشید هر چند که می دانید آنی که شما می خواهید نخواهد شد . اگر که با لنز ها آشنا شوید همه آن چه می خواهید در قاب بندی داشته باشید برایتان قابل اجرا خواهد بود . این مقاله را تا ته بخوانید . متوجه خواهید شد .
بخش سوم ـ زاویه دید
تفاوت و شباهت های زاویه دید چشم انسان و دوربین, راه هایی برای ساختار سه بعدی و استفاده ی عمق در فیلمبرداری دو بعدی
عدسی دوربین در مقایسه با چشم انسان ابزاری است ناکامل و دارای کاستی که نه همانند چشم انسان نیروی برجسته بینی (سه بعدی) را دارد و نه نیروی وضوح دوباره و پیاپی از چیزی به چیز دیگر را.
هم چنانکه از تغییر پیاپی زاویه سازگار ساختن یا تطبیق دادن خود با روشنایی محیطهای متفاوت ناتوان می باشد به همین دلیل فیلم حتی از لحاظ بصری تنها یک بیان تقریبی و نا کامل از دنیای واقعی را به ما نشان می دهد.
با توجه به دو بعدی بودن سطح پرده های نمایش همچنین نمایش دو بعدی از اجسام اشیاء و آدمها بر روی پرده، به منظور حفظ تداوم بصری و انعکاس عینی و درست از اشیاء (به همانگونه که کارگردانان در نظر داشته اند) می بایست زاویه فیلم برداری (محل قرار گرفتن منابع نور) به گونه ای انتخاب شود تا حد اکثر تاثیر مورد نظر را از موضوع بر روی پرده سینما منتقل نماید. به عنوان مثال حتی هنگام فیلمبرداری از یک شئ ساده مانند مکعب نیز باید زاویه فیلمبرداری و نورپردازی درستی را بر گزینیم. در دنیای واقعی ما می توانیم به مکعب نور یا نزدیک شویم پهلوهایش را بشماریم با آنچه در پیرامونش هست و یا با خودمان مقایسه اش کنیم ودر نهایت مکان وموقعیت آن را در فضا نسبت به اجزاء دیگر پیرامونش بسنجیم. اما در سینما تماشاگر نه تنها از چار چوب فضای چیزهای که در فیلم می بیند بیرون است بلکه بی حرکت نیز می باشد و دوربین یا شئ باید به جای او حرکت نماید.
اگر مکعب را درست از مقابل فیلمبرداری کنیم وجوه متفاوت مکعب دیگر دیده نخواهد شد و تبدیل به یک مربع می شود. برای پرهیز از بروز چنین مواردی لازم است تا زاویه درستی برای انتقال صحیح و بهتر موضوع مورد نظر اتخاذ نماییم. هم چنانکه یک نور پردازی درست از شئ می تواند به آن بر جستگی بخشیده و یا عمق آن را از بین ببرد.
تماشاگر هنگام تماشای فیلم چنانچه در آن نبیند، در تعیین اندازه واقعی اجسام دچار اختلال می شود. به همین جهت وجود مقیاس در نماهای فیلم عامل موثری در تشخیص اندازه و ابعاد اجسام است.
اما هنگام ساخت یک فیلم، مشکل تنها تشخیص اندازه یک شئ و یا دست یافتن به خصوصیات مادی آن نیست. در مورد فیلمبرداری از یک ساختمان مجسمه یا یک فرد زاویه فیلمبرداری را می توان برای نمایان ساختن و برجسته تر کردن طبیعت بنیادی و اصلی آنها به کار برد و یا بالعکس.
شیوه ای که کارگردان توسط آن به انتخاب زاویه مناسب دست می زند، در واقع با موقعیت شخصیت فیلم و عملی که در حال انجام است در ارتباط می باشد.
همچنین نوع مخاطب نیز در تعیین شیوه پرداخت یک موضوع واحد دخالت دارد. بطور مثال اگر قرار باشد عده ای دانشجوی پزشکی شاهد جزئیات یک عمل جراحی باشند، باید فیلم به گونه ای باشد که بتواند با تاکید بر جزئیات تشریحی به عنوان یک ناظر و راوی جزئیات علمی عمل جراحی را به خوبی و با دقت ضبط نموده سپس بازگو نماید. از طرفی یک بیننده غیر پزشکی نیازی ندارد تا با جزئیات عمل جراحی در یک فیلم داستانی آشنا شود، بلکه در اینجا برای او هیجان ناشی از عاقبت عمل و سرنوشت بیمار مطرح است.
بخش چهارم ـ فیلتر دوربین
فیلتر ( Filter )
صفحه شفاف یا نیمه شفافی که جلو یا پشت عدسی دوربین قرار می گیرد
تا انتقال امواج متفاوتی از نور و طیف رنگ آن را ، کنترل کند و
یا ابعاد و اشکال را تغییر دهد. فیلتر های ( صافی ) مختلفی در
فیلم برداری مورد استفاده قرار می گیرند و هر یک کاربردهای ویژه
ای دارند ، برای مثال از صافی های پخش کننده برای ارائه حالت
کانونی محو ، از صافی های مه برای خلق جلوه مه ، از صافی های
فرابنفش برای کاهش مه و غبار استفاده می شود و ... .
نقش فیلتر در فیلم برداری بسیار حائز اهمیت است. استفاده درست و
کارامد فیلم بردار ، از فیلتر ها ، به او کمک می کند تا رنگ فیلم
، بهتر ، شفاف تر و جذاب تر شود و جلوه های مختلفی چون شب ، مه ،
جلوه های تشعشعی ، حالت متفاوت رنگ فضا در ساعات مختلف شبانه روز
و... به خوبی خلق شود. استفاده نابجا از فیلتر ، عمدتا موجب بد
رنگ شدن تصویر و ندرتا موجب روشن یا تاریک شدن بیش از اندازه بخش
هایی از فیلم می شود.
یک فیلم بردار با تجربه ، همواره انواع فیلترها را به همراه دارد
و در موقعیت های مختلف از آنها استفاده می کند. فیلم برداران کم
تجربه باید از فیلترهای مختلف در نورهای مختلف استفاده کنند تا
فیلتر مناسب را بیابند.
انواع فیلتر از نظر جنس
فیلترهای شیشه ای ( Glass Filter )
این فیلتر ها از جنس شیشه هستند و نمی توان آن ها را برش داد ،
ولی در اندازه های مختلف و برای عدسی های متفاوت ساخته می شوند.
این فیلترها ، ممکن است بی رنگ یا رنگی باشند.
فیلترهای ژلاتینی ( Gelatin Filter )
جنس این فیلترها از ژلاتین مخصوصی است. این فیلترها را با توجه
به اندازه عدسی می توان برش داد و به قطعات کوچکتری تقسیم کرد.
از این نوع صافی ها بیشتر برای کاهش شدت نور استفاده می شود.
کاربرد فیلترها
فیلترها از نظر کاربرد دو دسته هستند :
فیلترهایی تصحیح نور
این فیلترها نور موجود در صحنه را اصلاح می کنند ، رنگ نور را با
توجه به موقعیت صحنه تغییر می دهند و یا آن را تلطیف می کنند و
یا شدت می دهند.
فیلترهای تروکاژی
این فیلترها ، نور را تغییر نمی دهند ، بلکه اشکال ، ابعاد و
تعداد اجسام را تغییر می دهند.
چند نکته
• هر فیلتر را باید به عدسی بست که حلقه اش برابر با دهانه آن
عدسی باشد. اگر حلقه فیلتر بزرگ تر از دهانه عدسی باشد ، می توان
از آن استفاده کرد ، اما اگر کوچکتر باشد ، نمی توان ، زیرا آن
بخش از تصویر که نورش از فیلتر ، به دلیل کوچکی آن ، عبور نکرده
نیز در تصویر می افتد و سایه ایجاد می کند.
• کاربرد فیلتر ، ربطی به اندازه فیلم یا دوربین ندارد و از تمام
فیلترها برای تمام فیلم ها ، در هر اندازه ای که باشند ( 8 ، 35
و ... میلیمتر ) و همه دوربین ها می توان استفاده کرد.
• در استفاده از فیلتر ، تفاوتی بین دوربین عکاسی و دوربین فیلم
برداری وجود ندارد. هر دوی این دوربین ها می توانند از فیلتر
استفاده کنند و معمولا تاثیر فیلتر ها در تصویر هر دوی آنها
یکسان است.
.
شناخت فرمت ویدئو
HDV High Definition Video
از آنجا که اواخر قرن بیستم با شروع عصر دیجیتال همراه شد و پیشرفت تکنولوژی سرعت زیادی به خود گرفت بهمین علت در عرصه ویدئو نیز پی در پی فرمت های دیجیتال جدیدی وارد بازار شدند. فرمتهایی که هر کدام روزگاری از لحاظ کیفی رویای فیلمسازان بود و امروزه تحقق یافته است و درست بهمین سبب فیلمسازان معاصر بایستی یک شناخت نسبی بر این گوشه از پیشرفت تکنولوژی داشته باشند و من در اینجا فقط به گوشه ای از آن میپردازم البته ناگفته نماند که فرمت HDV در کشور عزیز مان چند سالی است که به شدت مورد استفاده قرار گرفته که نویسنده حقیر نیز فقط به همین بخش میپردازد.
HDV فرمتی از ویدئو دیجیتال می باشد که توانست فرمتی چون DV را که از نیمه های دهه 1990 میلادی عرصه بازار مصرف کننده و تا حدودی حرفه ای ها را به خود اختصاص داده بود از میدان خارج کند و با بهتر کردن کیفیت تصویری جایگزین آن شود. DV براساس Standard Definition (SD) سیستم PAL و NTSC و فرمت تصویری 4:3 ، بنا شده بود. HDV بر مبنای High Definition ، p720 و 1080i و فرمت تصویری 16:9 پی ریزی گردیده است. این فرمت ویدئویی ابتدا توسط JVC و SONY ساخته و کامل شد و رفته رفته توسط همه تولید کننده های دیگر نیز مورد حمایت و مصرف قرار گرفت. کیفیت ضبط HDV به شرح زیر می باشد:
HDV₁ 720p .1 ï 720 × 1280 پیکسل با تعداد 25p فریم یا 50p فریم در کشورهای دارای سیستم PAL و 30p فریم و 60p فریم در کشورهای دارای سیستم NTSC و بعضأ 24p .
HDV₂ 1080i .2 ï 1080 × 1440 پیکسل با تعداد 25i و یا 50i فریم در کشورهای دارای سیستم PAL و 30i و یا 60i در کشورهای دارای سیستم NTSC .
HDV₁ از فرمات P (Progressive) استفاده می کند. در این حالت تصویر سازی به شکل فریم کامل و پیشرفته بصورت یکمرتبه از بالا تا پایین خطوط دیجیتال را می پوشاند در صورتی که HDV₂ همانند DV از i (interlaced) استفاده می کند، طوری که یک فریم آن تشکیل شده از دو نصف تصویریا (fields) که ابتدا اعداد فرد آن و در نهایت زوج خطوط دیجیتال ساخته می شود و این بعلت توانایی چشم انسان است که هر دو نصف تصویر را به صورت یک تصویر می بیند.
نحوه ضبط این فرمت ویدئویی با فشرده سازی MPEG - 2 در حالت 720p تقریبأ با 19Mbps و برای 1080i بطور تقریبی با 25Mbps بروی همان کاستهای DV و یا HDV می باشد و گاهأ بروی هارد HDD ضبط می گردد.
طبق تحقیقی که جدیدأ در اروپا صورت گرفته، تفاوت چندانی مابین کاست DV با کاست HDV گران قیمت وجود ندارد. علت ساخته شدن کاستهای HDV توسط SONY آن بود که گفته می شد فشرده سازی MPEG – 2 با کاست های DV سازگار نیست و Dropt out زیادی برای تصویر بوجود می آید که بر اساس تحقیق اخیر چنین خطری به ندرت پیش می آید و می توان براحتی از همان کاست های DV برای فرمت HDV استفاده کرد. مخصوصأ نوصیه می شود از کاست های حرفه ای استفاده نمود.
تمامی سیستم های پیشرفته پخش و ضبط امروزی همگی بروی P (Progressive) انجام می شود پس بهترآن است که اگر با دوربینی کار می کنید که قابلیت P را دارد از همان ابتدا با 25p فریم یا 50p فریم کار کنید چرا که هنگام تبدیل interlaced به progressive اندکی افت کیفیت تصویر خواهید داشت. دیگر آنکه فرمت P فضای رنگی مجازی است که در فرمت i وجود ندارد و این فضای مجازی باعث می شودکه مشکل همیشگی ویدئو با رنگ های شدید تا حدود زیادی حل شود و تصویر ایده آل تری بدست آورید.
البته نا گفته نماند HDV همانند DV امروزه کمتر در کارهای حرفه ای استفاده می گردد و بجای آن از فرمت های DVC Pro-HD و یا HDCam و یا غیره که Full HD با کیفیت های بسیار بالاتر ( چهار یا بعضأ تا شش برابر HDV) استفاده میکنند. بعنوان مثال فرمت XDCam HD قابلیت آن را دارد که تصاویر را با 18 یا 25 و یا 35 و یا حتی Mbit/s50 متفاوت و پیکسل های متفاوت را بر کد MPEG – 2 فشرده سازی کند.
HDV با بالاترین کیفیت 1080 × 1440 پیکسل نمی تواند با Full HD مطابقت کند چرا که Full HD از 1080× 1920 یا 2K پیکسل که معادل کیفیت 16میلی متری است شروع می شود و از 4K که معادل کیفیت 35 میلی متری است گذر میکند و تا 7K امروزه اختراع گردیده است . فرمت هایی هستند همچون AVC HD که بروی هارد مخصوص با کد فشرده سازی H.264 ضبط می گردد. و بعلت حجم زیاد کاستی هنوز برایشان اختراع نگردیده است.
میتوان به روشهای مختلف از سوژههای درحال حرکت تصویربرداری کرد . هریک از این روشها ، تاثیرات خوب و مشکلاتی دارند
محدودیتهای قاب بندی
دنبال کردن حرکت با لنز بسته مشکل است و جایی که قاب تصویر ، فضای کافی برای حرکت بیشتر ندارد وبسیار فشرده به نظر میرسد سوژه ،ناخواسته از محدوده قاب خارج میشود . بنابراین اگر قصد ندارید که بخشی از حرکت را از دست دهید ، یا باید یک نمای بازتر یا نقطه دیدی متفاوت بگیرید،یا باید تلاش کنید که با این محدودیت کنار بیایید و سوژه را درآن شرایط دنبال کنید . البته اگر حرکات را برنامهریزی کرده باشید ،به طور معمول دوربین میتواند حرکت را در قاب خود داشته باشد.
حرکات دوربین
حرکت سوژههایی که از دوربین دور میشوند یا به طرف دوربین میآیند ، بسیار سادهتر و راحتتر درقاب تصویر نگهداری میشود تا حرکاتی که به طور متقاطع یا عمود بر محور دید دوربین انجام میگیرند. هرچند به این نکته هم باید اشاره کنیم که حرکات مورب همیشه برای دید دوربین جالبتر و جذابتر است.
میتوانید یک حرکت افقی را با چرخاندن سر دوربین دنبال نمایید . اما این اشکال وجود دارد که در پایان حرکت پان ، ممکن است پیشتر از نقطهای که باید درآنجا توقف میکردید،رفته باشید . تعقیب موضوع با دوربین به جلو یا عقب به نظر ساده میآید. البته روشهای دیگری هم هست . مثلا در آغاز حرکت ، میتوانید به نقطه دید دوربین دیگری که با فاصله ،در محل مناسب دیگری مستقر شده ، برش دهید . این دوربین ،رسیدن بازیگر را تا جلوی خود نظاره خواهد کرد .
باید بدانیم که اگر حرکت مستقیم سوژه به سوی دوربین ثابت ، مناسب و با منطق و اصول همراه نباشد، غیر طبیعی و تصنعی به نظر خواهد رسید.
تغییرات نقطه دید دوربین
هنگام طراحی عمل دوربین ،کارگردان)) همیشه باید موظف باشد که حرکات دوربین)) به طور کامل نرم ،آرام و قابل اطمینان صورت گیرد. دوربین ، در حالی که نمای انتخاب شده را در قاب تصویر خود دارد ، میتواند به طور غیر محسوس به سوژه نزدیکتر شود و به اصطلاح بخزدعمل زوم کردن آرام لنز ، بسیار راحتتر از حرکت دوربین به جلو یا عقب است و شاید هم جایگزین مناسبی برای حرکت دوربین باشد . عقب کشیدن دوربین ،نیازمند مهارت تصویربردار است و باید بسیار مواظب بود که هنگام عقب کشیدن دوربین و بازتر شدن میدان دید لنز ، اشیای ناخواسته نزدیک به سوژه اصلی ، درقاب تصویر دیده نشوند . بویژه زمانی که سوژه خود متحرک است ، چرخیدن به دورآن ( arching ) نیازمند تمرین بسیار است.
به خاطر داشته باشید که وقتی دوربین و سوژه ،هر دو در حرکتند ،همکاری و همراهی بسیار نزدیک این دو ، ضروری و اساسی است . بنابراین ، برای مثال ،سرعت راه رفتن بازیگر در زمان تمرین با دوربین ،باید با حرکت دوربین متناسب باشد.
_شرح تصویر
1- سمت حرکت : عبور از صحنه الف) بسرعت در عرض صحنه (عمود بر محور دوربین) ب) به شکل مورب و مایل ج) حرکت از انتهای صحنه و مستقیم به سوی دوربین ( منطبق بر محور دوربین) که تا حدودی بیشتر طول خواهد کشید وممکن است خسته کننده به نظر برسد.
2- زوایای مایل: حرکت بین سوژههای با فاصله زیاد را ،میتوان با حرکات مایل نسبت به محور دوربین پوشش مناسب داد.
3- از گرفتن تصاویر ناقص ( سر از تن جدا شده یا ..) بپرهیزید: تصویربرداران را از بلند شون یا نشستن بازیگرانتان آگاه سازید . در مورد ارائه تصاویر و آثار عجیب و غریب و باورنکردنی وخیالی آنها را راهنمایی کنید.
برای تشخیص یک ترکیب بندی درست باید در درجه اول به این نکته توجه کنید که هیچ عنصر تصویری در یک قاب به تنهایی حضور ندارد و همه عناصر تشکیل دهنده با هم مرتبط هستند. به همین خاطر باید تصویر را به گونه ای ترکیب بندی کرد که از نظر شیوه ادراک چشم – ذهن منطقی باشد.
یکی از عناصر مهم در کادربندی «تعادل» است. شما باید با درنظر گرفتن وزن تصویری هر کدام از المان های تشکیل دهنده کادر به گونه ای ترکیب بندی کنید که تعادل در دو سویه قاب برقرار شود.
تعادل در تصویر هم با همین شیوه بدست می آید. تعادلی که برای ایجاد یک تصویر دلپذیر و جذاب نقش مهمی دارد. تعادل در ترکیب بندی بر مبنای وزن المان های تصویری موجود در آن بدست می آید. هر کدام از المان های تصویری موجود در کادر با توجه به رنگ، سایز، شکل، تیرگی و روشنی، جهت حرکت و نگاه، احساس و... دارای وزنی هستند که شکل چیدمان آنها در قاب می تواند ایجاد تعادل کند یا اینکه تعادل را به هم بزند.
تعادل ترکیب بندی می تواند به گونه ای انتخاب شود که مضمون و هدف کادر را تقویت کند چون تعادل می تواند توجه مخاطب را به المانی که برای شما اهمیت بیشتری دارد جلب کند.
تشخیص تعادل
دو عامل مهمی که تعادل را در قاب تعیین می کند وزن تصویر و جهت حرکت است. وزن هر المان تصویری مشروط به محل قرار گیری اش در کادر است. یک المان تصویری در مرکز یا نزدیک به نقطه اتکا وزن کمتری نسبت به المانی دارد که نزدیک به لبه کادر قرار گرفته است.
شیئ بلند در کادر، وزن بیشتری نسبت به شیئ کوتاهتر در همان کادر دارد. شیئ در سمت راست قاب – برای بیننده غربی- از نظر ترکیب بندی وزن تصویری سبکتری نسبت به شیئ در سمت چپ قاب دارد. این موضوع برای بیننده شرقی که از راست به چپ می نویسد برعکس است.
مانند مثال الاکلنگ که در بالا به آن اشاره کردم وزن یک تصویر با دور شدن آن از نقطه اتکا افزایش می یابد. البته باید توجه داشته باشید که در تصویر لزوماً نباید نقطه اتکا در وسط کادر باشد. یک المان تصویری کوچک در پس زمینه می تواند تعادل تصویر را با المانی به مراتب بزرگتر در پیش زمینه بهم بزند.
بنابر این تشخیص تعادل در ترکیب بندی و وزن تصویر، با توجه به کوچک و بزرگ بودن اِلمان تصویری و قرار گرفتن در مرکز یانزدیک لبه کادر سنجیده می شود. اگر یک عنصر تصویری بزرگ و سنگین وزن در ترکیب بندی در نقطه ای نزدیک به مرکز کادر قرار می گیرد، یک جزء سبکتر و کوچکتر می تواند در نقطه ای دورتر از مرکز قرار بگیرد و ایجاد تعادل کند.
همانطور که پیشتر هم گفتم وزن تصویر تنها به تفاوت سایز محدود نمی شود. خط، شکل، رنگ، تیرگی و روشنی و... در وزن المان تصویری موثر است.
تعادل و ابهام
«تعادل» یعنی مرتب کردن تصویر و واضح کردن آن. تصویر نا منظم و بدون تعادل، پیام را گنگ و نامفهوم می کند و مخاطب در درک فرم و گرفتن اطلاعاتی که تصویر می خواهد منتقل کند سردرگم می شود.
البته استمرار تصویر بهم ریخته و اینکه مخاطب از نظر ذهنی تلاش می کند تا از دل این تصاویر بهم ریخته یک خط سیر منطقی پیدا کند هر چند باعث خستگی ذهنی او می شود اما می تواند سرگرم کننده باشد. این یک شیوه متداول درساخت برخی برنامه های تلویزیونی علی الخصوص آنهایی که به موسیقی پاپ می پردازند است. معمولاً در این برنامه ها با خاموش روشن کردن چراغ ها، فلاش زدن و برش های تصویری سریع و بعضا بی ربط سعی می کنند تا درک مخاطب را اجزای صحنه پایین بیاورند و با این کار سرگرمی ایجاد کنند. اما چنین فضایی تنها مخاطب را سرگرم و در طولانی مدت عصبی می کند ولی نمی تواند هیچ پیامی به او منتقل کند.
ساخت موزیک ویدیوها با طی مراحل فنی سنگین و پرهزینه عمدتاً بر همین مبنا استوار است. این موزیک ویدئوها معمولاً مجموعه ای از تصاویر بی ربط، برش های تحریک آمیز و چند پلان خوب از نظر نور و رنگ است که هدفمندانه هیجانات تصویری را زیاد کرده و بیننده را جذب می کند.
برنامه سازان جوان با سو استفاده از توانایی های تکنولوژیکی مرتباً از دوربین های روی دست بهمراه حرکت های گرافیکی بر روی تصویر استفاده می کنند تا بتوانند غیر متجانس بودن تصویر را بپوشانند. اطلاعات بسیار اندک با گنگی و بهم ریختگی تصویر ادغام و مخاطب را جذب می کند.
تعادل ديناميكي
برای برقرار کردن «تعادل دینامیکی» یا تعادلی که در تصویر ایجاد انرژی و حرکت کند هم باید به محل قرار گرفتن هرکدام از اجسام در کادر، بزرگی و کوچکی، تیرگی و روشنی و... توجه کرد و هم باید به ارتباط میان المان ها در کادر تصویر توجه داشت.
تعادل دینامیکی با ایجاد انرژی در قاب برای مخاطب جذابیت ایجاد می کند. این انرژی می تواند بوسیله خطوط مشابه، ایجاد کنتراست بین مجموعه های مختلف، تقابل رنگ ها و یا استفاده از لنزهای واید در گرفتن تصویر نزدیک از یک سوژه در حال حرکت ایجاد شود. حرکت دوربین با لنز واید در بین اشیایی با اندازه های یکسان – مثل درخت، ساختمان و... – تصاویری با تغییر سریع در سایز بوجود می آورد.
«تعادل» با المانهایی که به صورت ناگهانی در قاب دیده شوند بهم می خورد. اگر مخاطب مثلاً می داند که چیزی پشت در است و انتظار ورود آن را می کشد، طولانی شدن این انتظار حالت تعلیق در تصویر را بیشتر می کند. در این حالت مخاطب مرتب به این فکر می کند که سوژه مورد نظرش از کجا وارد می شود. ورود این سوژه از جایی که مخاطب انتظارش را داشته او را آرام می کند. اما می توان با اینکار ترس او را از بین برد سپس با یک ورود یا اتفاق غیر منتظره از سمتی که او انتظارش را نداشته غافلگیرش کرد.
کاراکتر یا حادثه ای که در خارج از قاب قرار دارد اما مخاطب از وجود آن آگاه است می تواند وزن تصویری زیادی ایجاد کند. در این حالت تخیل مخاطب بین آنچه نمایش داده می شود و آنچه را که نمی بیند ارتباط ایجاد می کند. خالی نگه داشتن قسمتی از کادر مخاطب را وادار به مشارکت و خلاقیت می کند او با ذهنش بخش های خالی را تصور کرده و پر می کند.
کادر های قوی و موثر در سینما با کمتر نمایش دادن تولید می شوند یعنی یک کادر هر چه کمتر نشان دهد بیشتر مخاطب را درگیر می کند. برای جلب توجه مخاطب و از بین بردن کسالت او نیاز به کادرهایی با دینامیک بالا و پشت سر هم است به طوریکه مخاطب نتواند لحظه ای از تصویر چشم بردارد. البته در این میان گرفتن یک تصویر باز از صحنه که همه عناصر را نشان دهد تاثیر را بسیار بیشتر می کند. با اینکار شما عناصر لازم را برای خلاقیت مخاطب در اختیار او قرار می دهید.