با بزرگان
لخت و عریان هستند ...
بازهم منتظرت می مانم تاکه از غصه ماکم کنی
بازهم چشم به راه میدوزم تابیایی وجهان شاد کنی
بازهم منتظرت می مانم
بازهم العجل میگویم
بازهم می گویم میایی
بازهم می گویم می مانم
بازهم چشم به راهها دوختن
بازهم این جمعه ،شمع امیدی روشن
بازهم دست به دعا شب تا صبح
بازهم آهی بلند به دزازای وجودت تا من
بازهم قصه تکراریه من
بازهم منتظر توماندن
بازهم العجل ها گفتن
بازهم جمعه های دلتنگ
عاقبت می ایی
تو میایی زمانی که نه زود است ونه دیر
اما می ترسم که نبینم فجر ظهورت را من
تعجیل درامر ضهورش صلوات
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم
روشنی هست،خدا هست،ولی ما کوریم!
که شب هنگام،
سر به زیر افکنده،
شرم خالی دستان خود را در کویر مهربانی،
چاره میجوید.
دلم میگیرد از این سفره های کوچک بی نان،
و دستان نحیف کودکی یخ کرده بی فرجام
نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه.
و از احساس آن مردی که با تردید با اندوه،
به روی قامت شب مینویسد: تا طلوع صبح راهی نیست!!!
خدا را ای عزیزان مقوا فرش و آسمان شولای هم کیشم،
با چه کس گویم،
که این خلیفه، اشرف مخلوق عالم،
سرد و یخ کرده،
کنون در جوی می خوابد!!
خجالت میکشم از سجده های رفته بر آدم.
خلف فرزند آدم،
شرمگین سفره خالی،
برای رهن خانه،
کلیه های خودش را میفروشد...
خدای من چه میگویم؟؟!!
دلم میگیرد از این استخوان در گلو،
این خار در چشمی،
که میراند این شادی خوشبختی در جمع فقیران را
چه سخت است آن زمانی را که می فهمم گمان کردم مسلمانم.
شنیدم آن صدایی را که می خواند مرا
و دیدم خالی دستان بابا را ، که آب و نان نمی آرد،
ولیکن آبرو دارد.
که فقر مردمان تقدیر آنها نیست، آیا هست؟
فرو افتادگان را هم خدایی هست، آیا نیست؟
خدایا من نمیدانم گناه بی کسی با کیست!
دلم میگیرد از بغض و سکوت و ترس انسان ها
از آن حسرت که فریاد آوری یک آه
و از تک سرفه های کودک همسایه مان، وقتی دوایی نیست
و از نمناکی چشمان آن مردی که با دستان خالی
از تو می پرسد:
برای کودک تبدار من، آیا امیدی هست؟؟
چه شرمی دارم از این وصله های دامن سارا
و کفش پاره دارا
به هنگامی که تکلیف خودش را از میان پرده های اشک می کاود
و می خواند:
دوباره یک نفر با اسب می آید
که مردی از تبار روشنی
سارا نمی داند کدامین روز آدینه
ولی با بغض میگوید
که او یک روز می آید...
کیست مهدی؟ آرزوی فاطمه
کیست مهدی؟ درد دل را التیام
کیست مهدی؟ آخرین مرد قیام
کسیت مهدی؟ حامی محروم ها
کیست مهدی؟ همدم مظلوم ها
کیست مهدی؟ حجت ثانی عشر
کیست مهدی؟ منجی کل بشر
کیست مهدی؟ همدمی نشناخته
خلق نادیده به او دل باخته...
برای جلوگیری از “پس رفت” ، “پس باید رفت”
هر “چاله ای” ، “چاره ای” به من آموخت !
مشکل اینجاست،
همیشه آدم های تنوع طلب
دست می گذارند رو آدمهای وفادار !
آدمای بزرگ همه چیزشون بزرگه…
حتی اشتباهای کوچیکشون !
ای کاش انسانها همانقدر که ازارتفاع میترسیدند ,
کمی هم از پستی هراس داشتند…!
اشیا برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
ولی افسوس امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیا دوست داشته می شوند !
خودبینی، دیدن خود نیست
خودبینی، ندیدن دیگران است . . .
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
.
اگر به میهمانی گرگ میروی سگت را همراهت ببر . . .
قله ای که چند بار فتح شود ؛
بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !
مواظب دلت باش !…
.
گاهی لب های خندان بیشتر از
چشم های گریان”درد”می کشند . . .
.