بخونو بخند
بخونو بخند
کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!
***********************
یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟
***********************
میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!
***********************
تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!
***********************
جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!
***********************
تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!
***********************
تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی نیست ...!!!
***********************
بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!
واعقا هرکدومش یه واقعیتی هست یس عظیم
بخونو بخند
کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!
***********************
یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟
***********************
میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!
***********************
تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!
***********************
جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!
***********************
تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!
***********************
تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی نیست ...!!!
***********************
بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!
http://isar313.rasekhoonblog.com/posts
دوستان عزیزراسخونی لطفاازوبلاگ بنده بازیدکنیدوبانظرات
خوبتان مرابرای ایجادیک وبلاگ خوب یاری کنیدباتشکر
خيلي جالب بود.
قشنگ بودن و تازه.
ممنون
مردی دلیر و شجاع در راهی می گذشت، دید که اژدهایی خرسی را می بلعد. آن دلیرمرد هم که فریاد خرس مظلوم را بشنید برای رحمت و لطف بدان سو شتافت، خود را به زحمت افکند تا مِهری نماید و دردمند و درمانده ای را نجات دهد.
اژدهایی خرس را درمی کشید شیر مردی رفت و فریادش رسید
شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
هرکجا دردی، دوا آنجا رود هرکجا پستی است، آب آنجا رود
آب رحمت بایدت رو پست شو وانگهان خور خمر رحمت، مست شو
خلاصه با دلاوری تمام با وجود همه ی خطرات، پا پیش نهاد و خرس را از دهان اژدها نجات داد. خرس وقتی این جوامردی را از وی دید به او انس گرفت و در پی او روان شد. مرد خسته شد و خوابید. خرس کشیک می داد و از او مواظبت می کرد تا اینکه مردی دانا و خیرخواه این وضع را دید، پیش رفت و آن مرد را بیدار کرد و گفت : «ای برادر مر تو را این خرس کیست ؟»
مرد داستان خرس و اژدها را باز گفت. مرد گفت : «بر خرسی منه دل ابل ها.»
دوستی ابله بتر از دشمنی است او به هر حیله که دانی راندنی است
مرد که غفلت چشم و دلش را بسته بود (شجاعت داشت ولی حکمت نداشت) :
گفت: والله از حسودی گفت این ورنه خرسی چه نگری این مهربین
آن مرد پاسخ داد : « فرض کن به تو حسادت می کنم ولی حسادت دانا بهتر از دوستی نادان است.»
شیر مرد : «برو دنبال کارت !»
مرد دانا گفت :«کار من همین بوده است، تو دست از خرس بردار تا من یار تو باشم من دلم به حال تو می سوزد، در دلم نور حق تابیده و به من فهمانده که تو را از دوستی با خرس بازدارم، می دانی که مومن به نور خدا می نگرد.»
هرچه آن مرد دانا گفت در گوش آن شیرمرد فرو نرفت.
این همه گفت و به گوشش در نرفت بدگمانی مرد را سدّی است زَفت
شیرمرد چون به آن مرد بدگمان بود که حسودیش می شود، پند او را هم نشنید ، درحالی که به قول سعدی :
مرد باید که گیرد اندر گوش ور نوشته است پند بر دیوار
حتی دستش را گرفت که با خود ببرد ولی شیرمرد مغرور دستش را رها کرد و گفت : «بیشتر از این در کار من فضولی نکن !»
دانامرد گفت : «من دشمن تو نیستم، دنبالم بیا.»
شیرمرد پاسخ داد : «خوابم می آید.»
دانا مرد گفت : «خوب است در کنار خردمند صاحبدل بخسبی، نه در کنار ابلهی که از جنس تو نیست.»
شیرمرد با خود گفت : «این مرد یا قصد خون ریختن من دارد یا می خواهد مال مرا از دستم درآورد. یا با دوستانش شرط بسته که مرا از این دوست خوب (خرس) محروم کند. بیچاره بر خود خوش بین بود و بر آن مرد دانا بدبین.
آن مسلمان ترک ابله کرد و رفت زیر لب لاحول گویان باز رفت
شخص خفت و خرس می راندش مگس وز ستیز آمد مگس زو باز پس
هرچه خرس مگس را می پراند که بر مرد خفته ننشیند سودی نداشت. رفت و سنگ بسیار بزرگی برداشت و بر مگس ها زد که بگریزند.
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مَثَل بر جمله عالم فاش کرد
مهر ابله مهر خرس آید یقین کین او مهر است و مهر اوست کین
عهد او سست است و ویران و ضعیف گفت او زفت و وفای او نحیف
نفس ِ او میر است و عقل او اسیر صد هزاران مصحفش خود خورده گیر
ممنون جالب بودن و البته بعضی هاشونم پر معنی
هه هه هه پایه بود
جای جالب بود و هه هه،ادامه بدید و جوک بذارید
جوک خنده دار
دقت کردین اونایی که می خوان برن دندون پزشکی
ده برابر قبل مسواک می زنن که نشون بدن دندوناشون تمیزه ؟
جوک خنده دار Funny Jokes
به دوستم می گم کیف پولت چقدر قشنگه
می گه چرم مشهد عموم از آلمان برام آورده!
حیف نون به زنش می گه ببینم دیروز چت بود؟
زن می گه هیچی
امروز چته ؟
هیچی
نبینم فردا چت باشه ها !
جوک خنده دار
ثابت شده !
دور از دسترس ها همیشه می تابند ، مثل ستاره ، ماه
در دسترس ها لامپی بیش نیستند !
اونم اکثرا لامپ دستشویی !
جوک خنده دار Funny Jokes
من و بابام رفته بودیم مهمونی
حوصله م سر رفت بهش مسج دادم بابا پاشو بریم
وسط صحبتش بود گوشیشو برداشت همه هم منتظر بودن که صحبتشو ادامه بده
بلند گفت :عه تویی؟ باشه باباجان الان میریم!
جوک خنده دار
دقت کردین ؟
هیچکی درس نمیخونه که چیز یاد بگیره
درس میخونه که نمره بیاره !
جوک خنده دار
وقتی پشت آیفون می پرسی : کیه؟
۹۵% مردم میگن باز کن ۵% باقیمونده هم میگن : منم
هیچکس جواب درست نمیده
جوک خنده دار
حیف نون چند متر دورتر از قبری گریه میکرد
ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟
گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود !
جوک خنده دار
ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﻧﻪ ﮐﻮﻟﺮ ﺭﻭﺷﻨﻪ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﺭﯼ
ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ ﺑﺎﺱ ﺩﻗﯿﻘﻦ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻦ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ؟
ﻫﯽ ﺍﻟﮑﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻥ
ﻭ ﺩﺭِ ﮐﺎﺑﯿﻨﺘﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﻭﺑﺴﺘە ﻣﯿﮑﻨﻦ !
جوک خنده دار
رانی چیست؟
وقتی کوچه ای بسته باشد
مردم به هم می گویند رانی نرو !
جوک خنده دار
پلیس شهر حیف نون از شهروندان خواهش کرد :
از تعریف کردن مشکلات
جلوى دوربین هاى بزرگراه ها جدأ خوددارى کنند !
جوک خنده دا
شاید باور نکنید ولی هنوز هم آدم هایی وجود دارن
که تا دوربین و میکروفن می بینن
اولین چیزی که به ذهنشون می رسه اینه :
من کوچیکتر از اونی هستم که پیامی داشته باشم!
جوک خنده دار
موبایلم امروز بهم گفت : منُ چرا میزنى به شارژ؟ واسه کى؟ واسه چى؟
هیچ جوابى نداشتم بدم، فقط از اتاق رفتم بیرون گذاشتم کمى با خودش خلوت کنه
جوک خنده دار
آیا می دانید
دکمه آسانسورو پشت هم تند تند بزنی آسانسور زودتر نمیاد !
جوک خنده دار
آقا کیف پول من مثل پیازه
بازش که میکنی گریت میگیره
جوک خنده دار
صبح تو راه از یه خانمی خواستم ساعت بپرسم
گفتم ببخشید گفت خواهش میکنم رفت!
جوک خنده دار
حشره کش خالی کردم تو اتاقم
من سر درد گرفتم دارم میمیرم
پشه هه رو آینه اتاقم وایساده داره شاخکاشو مرتب می کنه!
جوک خنده دار
تاحالا دقت کردین بعضیا وقتی میخوان یه حرف خنده دار بزنن
قبلش اعلام میکنن :آقا یه چی میگم بخند
لامصبا آدم رو تو رودروایسی میزارن که بخندی
جوک خنده دار
آقا وقتی گوشیم خاموش باشه
حتی بیل گیس هم شخصأ برای استخدام شدنم توی مایکروسافت تماس گرفته
ولی بدلیل خاموش بودن بیخیالم شده
بعععععله اینجور شخص بد شانسیم من
جوک خنده دار
من غلطای املایی مو اینجوری تشخیص میدم
که انگار این کلمه که نوشتم قیافش جدیده قبلنا یه جور دیگه بود
جوک خنده دار
مامان بزرگم گفت به منم اینترنت یاد بده
ببینم چیه که تورو از کارو زندگی انداخته
هیچی دیگه ازساعت ۶:۳۰ شروع کردیم
هنوز نتونستم بهش بگم موس چیه !
جوک خنده دار
دختر همسایمون زنگ خونمون زده
رفتم درو باز کردم میگم سلام بفرمائید
میگه : سلام، خونه اید؟؟!؟
گفتم نه منو که می بینی آخرین مدل پیغام گیر هستم
جوک خنده دار
اگه از بچگی به جای سیگار بهمون می گفتن مسواک ضرر داره
الان هیچکس دندون درد نداشت همه دور هم جمع میشدیم
یواشکی مسواک میزدیم !
ممنون خیلی جالب بودن
من بصورت رندوم چندتاشو خوندم ... برام جدید بودن... ممنون از مطالب زیباتون
اعتراف میکنم وقتی من کوچیک بودم مامانم برای اینکه خرابکاری یا شیطونی نکنم بهم میگفت من پشت سرم هم دوتا چشم دارم اگه کار بد کنی خیلی زود متوجه میشم.!منم از ترسم هیچ وقت به پشت سرش نگاه نمی کردم چون میترسیدم دو تا چشم ببینم
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز صبح که شدیدا خوابم میومد مامانم اشغال داد بندازم سطل زباله منم که چشمام وا نمیشد کیفمو انداختم سطل اشغال و با کیسه زباله رفتم مدرسه …قیافه ی دوستام سر صف هیچ وقت یادم نمیره
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم روی زانوم باند پیچیدم تا به بهانه پا درد فردا همراه بابام نرم سر کار.صبح بابام صدام زد گفت :عزیز دلم هنوز پات درد میکنه؟ با حالت تضرع دست گذاشتم رو زانوی بانداژ شده و گفتم آره بابا جون.یه پس کله ای بهم زد و گفت پاشو بریم که دیر شده .داداشا و خواهرم هی میخندیدن.بعدا فهمیدم بابام شب که خواب بودم باند رو از زانوی چپم باز کرده بوده و روی زانوی راستم بسته بوده
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم موقع عقد داییم بود تو محضر بودیم،منم مسئولیت کله قندارو به عهده گرفتم،موقعی که عاقد از زن داییم واسه سومین بار پرسید و زن داییم جواب بله رو داد منم از خوشحالی نفهمیدم چی شد کله قندا رو ول کردم و شروع کردم به دست زدن بعد چند ثانیه دیدم همه دارن میخندن تازه یادم اومد که کله قندارو رو سر عروس دوماد انداختم..
بیچاره زن داییم تا ۲روز سرش درد میکرد
********* اعترافات خنده دار *********
مامانم بیرون از خانه بود من و برادرم تصمیم گرفتیم برای پدر یخ در بهشت درست کنیم .برادرم یخ وشکر را آماده کرد من هم پودر رنگی فراهم کردم.معجون که آماده شد همه با هم خوردیم.چند دقیقه بعد دیدم چشمهای بابام سرخ شد وشروع کرد به بادگلو زدن.
مادرم به خانه برگشت به بابام گفت :چرا اینجوری شدی ؟بابا گفت نمیدونم این بچه ها یه چیزی دادن خوردم حالم یه جوری شده .
مامان گفت مگه چی بهش دادین ؟گفتم این مواد که میبینی.مادرم گفت:ای وای این که جوهر مخصوص رنگرزی قالیه.بعدفهمیدم چه دسته گلی به آب دادیم.جالب اینکه چون بابا بزرگتر بود برای احترام براش ۲ لیوان ریخته بودیم
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز که از کلاس داشتم بر میگشتم خونه مامانم ز زد گفت ساندویچ همبر بگیر بیا من که منتظر تاکسی بودم تو فکر اینم بودم که کجا همبر بگیرم چند تا بسر جوون هم به فاصله ۱ متریم بودن که یهو یه تاکسی بوق زد منم حواسم نبود به جه مقصد بلند گفتم(همبر)… که چند نفر کناریم زدن زیر خنده منم از خجالت رفتم اون سمت خیابون
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه روز دختر همسایه مونو توخیابون داشت میرفت بامامانش دیدم
نیشمو با ذوق زدگی تا بناگوشم بازکردم و گفتم
سلام مونا………. چطوری؟………
دیدم تحویلم نگرفت و مامانشم میخندید
اومدم خونه به مامانم گفتم این دختر همسایه چه زود بزرگ شد تا دیروز اینقد بود
گفت :کی
من:همین مونا دیگه دختر آقای …
گفت :اون مبیناست مونا مامانشه
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم میدیدم این مجری های تلویزیون مستقیم به ادم نگاه میکنند همش فکر میکردم منو میبینن چون هر جا چپ و راست میرفتم داشتن مستقیم منونگاه میکردن…من خنگول هم میرفتم زیر مبل یا از پشت پرده قایمکی نگاه میکردم ببینم بازم دارن نگاهم میکنن یا نه! همش درگیری ذهنیم این بود که آخه اینا از کجا فهمیدن من پشت پرده ام
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم شیش هفت ساله که بودم یه روز که کسی خونه نبود یه طالبی ورداشتم خوردم میخاستم که مثلا بابام نفهمه پوستش و تخمه هاش ازپنجره ریختم پایین تخمه هاش ریخت تو سر پسر همسایمون اونم به بابام گفت
وقتی بابام به من گفت ازین کارا نکن من بااعتماد به عرش عجیبی گفتم من نریختم که
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم
از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم الانم که اینو دارم میگم دستشویی دارم من برم بیرون عمرآ
********* اعترافات خنده دار *********
اقا اعتراف میکنم که
دوران دبستان تو کلاسمون یه پنکه داشتیم این پنکه خیلی تکون می خورد پنکه هم بالای سره دوستم بود اقا ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع بپرم جلوش و به جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم
یه همیچین ادمیم من
********* اعترافات خنده دار *********
اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومد و ناخونای منو همچین از ته چید
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم بچه که بودیم می رفتم خونه مامان بزگمینا با پسرخاله هام بابرق 220فشار قوی قطار بازی میکردیم هرچیم میگفتن نکنید خشک میشید گوشمون بدهکار نبود الآن که فکر میکنم میبینم راست میگفتنا ما باورمون نمیومد
********* اعترافات خنده دار *********
اعتراف میکنم یه بار یکی از آشنا هامون اومدن خونمون بعد یه پسر سه ساله داشتن (گودزیلا) انقد حرف میزد و فضول بود بهش گفتم این یه بازی مثلا تو یه زندانی هستی من گرفتم دستو پاشو بستم ولش کردم مامانشم نفهمید من یک پلیدم آره
********* اعترافات خنده دار *********