کلبـــه عاشقــان جمکـــــران
درد هجران وفرقت يار آخر شد
عمر صد سال شبي چو تار آخر شد
گر چه مدحم همه در رساي يارم بود
اين عمل مانده به جا ونگار آخر شد
جرعه مي نوش زچشمه هاي انساني
کي توان گفت که چشمه سار آخر شد
روي دلدار و وصال يار ميمونست
اين مبارک همه اشکبار آخر شد
شرح ديدار و وصال فاش گفتن ني
بين که منصور سرش به دار آخر شد
اي خدا در دو جهان چو رمز ورازم را
آشکارش نکني که کار آخر شد
اي جلالي زچه ذکر يا علي گويي
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد
همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد
آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد
از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد
نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
علی اکبر لطیفیان
می ترسم از ان لحظه كه عمرم به سر آید
مهتاب رخت بعد غروبم به در آید
می ترسم از آن دم كه بیای و نباشم
جان از بدنم رفته و عمرم به سر آید
می خوانمت ای یار ز صبح ازلی
آه از دل خونم زغم هجر برآید
در راه تو من منتظرم تا كه بیای
از گل وصل رخت بهر دلم كی ثمر آید
جز هجر تو اندر دل من هیچ غمی نیست
كی می شود از سینه غم هجر برآید
تمام هفته گناه و غروب جمعه دعا
کمی خجالت از این انتظار هم خوب است
ای حضرت ولی عصر ما را ببخش
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم
بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما / که از وصلت رسد جانا به پایان انتظار ما
بیا تا یوسف کنعان شود همچون زلیخایت / فدای روی زیبایت که برد از دل قرار ما
درد هجران وفرقت يار آخر شد
عمر صد سال شبي چو تار آخر شد
گر چه مدحم همه در رساي يارم بود
اين عمل مانده به جا ونگار آخر شد
جرعه مي نوش زچشمه هاي انساني
کي توان گفت که چشمه سار آخر شد
روي دلدار و وصال يار ميمونست
اين مبارک همه اشکبار آخر شد
شرح ديدار و وصال فاش گفتن ني
بين که منصور سرش به دار آخر شد
اي خدا در دو جهان چو رمز ورازم را
آشکارش نکني که کار آخر شد
اي جلالي زچه ذکر يا علي گويي
يا علي گوي که انتظار آخر شد
نمی دونم اینجا اجازه هست حرف دلتم بزنی یا فقط شعر
ولی چقدر دلم لک زده واسه اینکه از کوه خضر تا جمکران پیاده برم و وقتی نزدیک مسجد رسیدم زار زار گریه کنم.آخه این همه آرامش رو کجا میشه پیدا کرد؟
یاعلی
خدایا؛ کام دل ها بر نیامد
عزیز جان ما از در نیامد
خدایا؛ کُشت ما را دوری او
چرا عهد فراقش سر نیامد؟!
"یا صاحب الزمان (عجل الله)"
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
یار ما همدلی میخواهد نه همدردی . یار ما همرهی میخواهد نه بی دردی . تنها با دل عاشق می توان منتظر بود. چرا که لذت وصال را را تنها چشم به راه عاشق میچشد. و بدانیم که , انتظار با عشق و درد معنا می گیرد.
یار من یوسف نیا اینجا کسی یعقوب نیست
لحظه ای چشمانشان از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من از غربتت اشکی بریز
نازنین، اینجا خدا هم پیششان محبوب نیست
گرچه در هر جمعه ای زیبا دعایت میکنند
بهترین این دعاها جنسشان مرغوب نیست