کلبـــه عاشقــان جمکـــــران
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر میکشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
دلمان به مستحبی خوش است که جوابش واجب است:
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی
|
|
دل بی تو فغان آمد داد از غم تنهایی
دست از تو برندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان جان زتن برآید
آقا قسم به جان شما خوب میشوم
باور کن آخرش به خدا خوب میشوم
این روزها ز دست خویش شاکی ام
قدری تحمل بنما خوب میشوم
حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش
با یک نگاه لطف شما خوب میشوم
من ننگ و عار حضرتتان تا به کی شوم؟!
کی از دعای اهل بکاء خوب میشوم؟!
با یک دعای مادر دلسوز و مهربان
ام الأئمه النجبا خوب میشوم
جمعی کبوتر حرم فاطمه شدند
من هم شبیه آن شهدا خوب میشوم
من بدترین غلام حقیر ولایتم
ای بهترین امام بیا خوب میشوم
با این همه بدی به ظهور شما قسم
با یک نسیم کرب و بلا خوب میشوم
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
بر شوره زار معصیتم گریه میکنید
جانم فدای دیده ی بارانی شما
پرونده ام برای شما درد سر شده
وضع بدم هست دلیل پریشانی شما
آیا حقیقت است که اصلا شبیه نیست؟!
رفتار ما به رسم مسلمانی شما
یا فارس الحجاز برایم دعا کنید
درمانده است نوکر ایرانی شما
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
اللهم عجل لولیک الفرج
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
بي تو دنيا پوچ و زنداني بلاست يا ابا صالح طفيلي از شماست
عشق ديدارت مرا مجنون نگاشت اين جنون من رابسي محزون بداشت
هرزمان گويم اباصالح کجاست اين دوا بر درد بي درمان کجاست
جان ما آمد به لب جانان کجاست شب به سر آمد مه تابان کجاست
فضل ورحمت از شما بارد هزاران مثل باران برتمام کوهساران
صد مجلد هرکدامش صدهزار اين نباشد گوشه اي زآن چشمه سار
عشق مولا برتر از جانهاي ماست جان ما وابسته اين عسق هاست
يا الاهي عشق ما مهدي رساني يا که جان را زاين عاشق ستاني
تو جهانی و جهانی ز تو خرسند و خموش، به حقیقت که جهان با تو جهان خواهد بود. دادگستر گیتی خبر داد به یاران، که الا روز وصل شه و یاران دوان خواهد بود. چشمه آب حیات و گل و شبنم بیدوست، شوره زاریست که بیمایه روان خواهد بود. ای خوش آن روز که بانگ خوش" یا زهرا"مان، از همه جای جهان درسریان خواهد بود.
شعر علی سلیمانی برای امام زمان(عج)
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
جمكران درد مرا درمان بكن رحم بر این بنده گریان بكن
گو فقط او كی می آید جمكران قامتش بینم كی شاید جمكران
جان خود سازم فدایش جمكران تا ببوسم خاك پایش جمكران
جمكران ای منزل دلدار من جمكران تنها نشان یار من
دل چو اقیانوس طولانی شده دیده ها ابری و بارانی شده
كارم از گریه گذشته جمكران شیشه عمرم شكسته جمكران
من گدای تربت كوی توم حسرت دیدار مه روی توم
هیچ می دانی چرا آشفته ام؟ از غم او چون غزل ها گفته ام
كفتر جلد تو هستم جمكران حاجتم ده دل شكستم جمكران
هر سه شنبه، پنج شنبه ،آمدم بی غذا و آب ،تشنه، آمدم
آمدم اما ندیدم یار خود چشم گردان در پی دلدار خود
جمكران عشق مرا تو شاهدی جمكران تو خود گواه واحدی
درد من پیشینه دارد جمكران قدمت دیرینه دارد جمكران
من كه از هجرش چنین رنجیدم پرتوی رخسار دلبر دیدم
در نگاهش من محبت دیدم با جسارت پای او بوسیدم
گرچه در عشقش همی ناپختم سر دیدارش به كس ناگفتم
جمكران شاید گناهی كردم یا به نامحرم نگاهی كردم
جمكران گو تا ببخشاید مرا در خیالم یك نظر یاید مرا