احمد فرنود

ماشین که رسید ،دلبری یادش رفت
از ترس ، زبان مادری یادش رفت
آنقدر دلش خون شده بود از ارشاد...
سنگینی ِ وزن روسری یادش رفت!
 
آیات غمزه