طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال
ردیف 192 کد 2
محتوای کلی سوره عبس:
محتوای این سوره در 5 موضوع خلاصه می شود: 1- عتاب شدید خداوند نسبت به کسی که در برابر مرد نابینای حقیقت جو برخوردمناسبی نداشت 2- اهمیت و جایگاه قرآن 3- ناسپاسی انسان در برابر نعمت های خدا 4- بیان گوشه ای از نعمت های خدا 5- معاد و سرانجام مومنان و کافران
آیه 24 سوره عبس:انسان باید به غذای خود بنگرد
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ
پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.
روشن است که منظور از نگاه کردن در این آیه تماشای ظاهری نیست بلکه به معنای دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذایی و اجزای حیات بخش آن و تأثیرات شگرفی که در وجود انسان دارد و سپس اندیشه در خالق آنهاست. آری نزدیک ترین اشیاء خارجی به انسان، غذای اوست که با یک دگرگونی جزء بافت وجود او می شود و اگر به او نرسد به زودی راه مرگ را پیش می گیرد به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روی مواد غذایی آنهم موادی که از طریق گیاهان عائد انسان می شود تکیه کرده است. در بعضی از روایات که از معصومین روایت شده می خوانیم که منظور از غذا در اینجا علم و دانش است که غذای روح انسان است و او باید بنگرد که آن را از چه کسی می گیرد. البته معنای ظاهری آیه همان غذاهای جسمانی است که در آیات بعد تشریح شده؛ ولی از آن رو که انسان ترکیبی از روح و جسم است همان گونه که جسم او به غذای مادی نیاز دارد، روح او نیز به غذای روحانی محتاج است و جایی که انسان باید به غذای جسمانی اش دقیق شود و سرچشمه آن را که باران حیات بخش است بشناسد باید در غذای روحانی خود نیز دقت به خرج دهد که از طریق باران وحی بر سرزمین قلب پاک پیامبر(ص) نازل می گردد و در سینه های معصومان ذخیره می شود و همچون چشمه های جوشانی در صفحات قلوب جاری می گردد و انواع این میوه های لذت بخش ایمان و تقوی و فضائل اخلاقی را پرورش می دهد انسان باید بنگرد که مبادا از سرچشمه آلوده ای تغذیه شود و روح و جان او بیمار و نابود شود عجیب این که بعضی از مردم در غذای جسم بسیار سخت گیر و موشکاف اند. ولی برای غذای روحشان هیچ قید و شرطی قائل نیستند در روایتی از امام حسن مجتبی(ع) می خوانیم متعجبم از آن ها که به غذای جسم خود می اندیشند اما در غذای روح دقت نمی کنند خوراک زیانبار را از شکم دور نگه می دارند اما قلب را از مطالب هلاک کننده آکنده می کنند.
ردیف 151 (سوره زمر / آیات 1 الی 21)
معنی زمر- گروه های متفرق - گروه این سوره شامل هفتاد و پنج آیه می باشد - سوره ای مکی است.... قبل از این سوره، سوره ص با 88 آیه و سوره بعداز این سوره، سوره غافر با 85 آیه هر سه سوره مکی هستند.
ترجمه آیات 9 و 10 این سوره برام جالب بود: "ایا کسی که در ساعات شب در حال سجود و قیام به عبادت خدا پردازد او از اخرت بیمناک و به رحمت پروردگارش امیدوار است (با کسی که چنین نیست برابر است؟ ) بگو ایا دانایان و نادانان برابرند؟ تنها خردمندان پند می پذیرند" (9) "بگو: «ای بندگان مؤمن، از پروردگارتان بترسید و برای نیکوکاران در این دنیا پاداشی نیکوست و زمین خدا پهناور است. فقط پاداش شکیبایان است که بدون حساب داده می شود.»"
ردیف 193 کد 2
محتوای کلی سوره مطففین:
این سوره کم فروشان را به این تهدید می کند که در قیامت برای جزای اعمالشان برانگیخته می شوند و این مطلب را با بیان آنچه در روز قیامت و بهشت و جهنم بر بدکاران و نیکوکاران خواهد گذشت ادامه داده و سوره را به پایان می رساند
محتوای کلی سوره انشقاق:
این سوره به رستاخیز و برپائی قیامت اشاره دارد و یادآوری می کند که انسان سیری به سوی پروردگارش دارد. تا اینکه او را ملاقات می کند و در آن موقف، نامه اعمالش محاسبه می گردد.
ردیف 92
سوره اسراء
اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 111 آيه است.
قبل از ورود در تفسير اين سوره توجه به چند نكته لازم است :.
1.
نامهاى اين سوره :.
نـام مـشـهـور اين سوره ((بنى اسرائيل)) است و نامهاى ديگرى نيز از قبيل ((اسرا)) و ((سبحان)) دارد.
اگر نام ((بنى اسرائيل)) بر آن گذارده شده به خاطر آن است كه بخش قابل ملاحظه اى در آغاز و پايان اين سوره پيرامون بنى اسرائيل است.
و اگـر بـه آن ((اسـرا)) گـفـته مى شود به خاطر نخستين آيه آن است كه پيرامون اسرا (معراج) پيامبر(ص) سخن مى گويد، و ((سبحان)) نيز از نخستين كلمه اين سوره گرفته شده است.
ايـن سـوره بنابر مشهور در مكه نازل شده و طبعا ويژگيهاى سوره هاى مكى درآن جمع است ، و بطوركلى مى توان گفت آيات اين سوره بر چند محور زير دورمى زند.
1ـ دلائل نبوت مخصوصا قرآن و نيز معراج.
2ـ بحثهائى مربوط به معاد، مساله كيفر و پاداش و نامه اعمال و نتائج آن.
3ـ بخشى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل.
4ـ مساله آزادى اراده و اختيار.
5ـ مساله حساب و كتاب در زندگى اين جهان.
6ـ حق شناسى در همه سطوح ، مخصوصا درباره خويشاوندان ، وبخصوص پدر و مادر.
7ـ تـحـريم ((اسراف و تبذير)) و ((بخل)) و ((فرزندكشى)) و ((زنا)) و ((خوردن مال يتيمان)) و ((كم فروشى)) و ((تكبر)) و ((خونريزى)).
8ـ بحثهايى در زمينه توحيد و خداشناسى.
9ـ مبارزه با هرگونه لجاجت در برابر حق.
10ـ شخصيت انسان و فضيلت و برترى او بر مخلوقات ديگر.
11ـ تاثير قرآن براى درمان هرگونه بيمارى اخلاقى و اجتماعى.
12ـ اعجاز قرآن و عدم توانايى مقابله با آن.
13ـ وسوسه هاى شيطان و هشدار به همه مؤمنان.
14ـ بخشى از تعليمات مختلف اخلاقى.
15ـ و سـرانـجام فرازهايى از تاريخ پيامبران به عنوان درسهاى عبرتى براى همه انسانها و شاهدى براى مسائل مزبور.
نـخـسـتـيـن آيـه اين سوره از مساله ((اسر)) يعنى ، سفر شبانه پيامبر(ص) از((مسجدالحرام)) به ((مسجداقصى)) (بيت المقدس) كه مقدمه اى براى معراج بوده است سخن مى گويد، اين سفر كه در يـك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حداقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكان پذير نبود، و جنبه اعجازآميز و كاملا خارق العاده داشت.
نـخـسـت مـى گـويـد: ((مـنـزه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب ازمسجدالحرام به مـسـجداقصى ـكه گرداگردش را پربركت ساخته ايم ـ برد)) (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجد الا قصا الذى باركنا حوله).
اين سير شبانه خارق العاده ((به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خودرا به او نشان دهيم)) (لنريه من آياتنا).
پـيـامـبـر(ص) گرچه عظمت خدا را شناخته بود، اما سير در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آيات بينات عظمت بيشترى داد تا آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند.
و در پايان اضافه مى كند: ((خداوند شنوا و بيناست)) ((انه هو السميع البصير).
اشـاره بـه اين كه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى دليل نبود،زيرا او گفتار و كـردارى آنـچـنـان پـاك و شـايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبابود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود ((5)).
(آيه) از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر(ص) سخن مى گفت ،و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مى شد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما برخيزد كه اين همه افتخار داشته باشد لذاقرآن در اينجا اشاره به دعوت موسى و كتاب آسمانى او مـى كـنـد تـا مـعـلوم شود اين برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست ، همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل ، سابقه دارد.
آيه مى گويد: ((و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم)) (وآتينا موسى الكتاب).
((و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم)) (وجعلناه هدى لبنى اسرائيل).
بـدون شـك منظور از ((كتاب)) در اينجا ((تورات)) است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (ع) گذاشت.
سـپـس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى كند كه به آنهاگفتيم : ((غير مرا وكيل و تكيه گاه خود قرار ندهيد)) (الا تتخذوا من دونى وكيل).
اين يكى از شاخه هاى اصلى توحيد است ، توحيد در عمل كه نشانه توحيددر عقيده است ، كسى كه مؤثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مى داند به غير اوتكيه نخواهد كرد.
(آيـه) در ايـن آيـه بـراى اين كه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه باشكرگزارى از نعمتهاى الهى مـخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته ، مى گويد: ((اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم))! (ذرية من حملنا مع نوح).
فراموش نكنيد كه : ((نوح بنده شكرگزارى بود)) (انه كان عبدا شكورا).
شـمـا كـه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان با ايمانتان اقتدانكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟!.
(آيـه) سپس به ذكر گوشه اى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل پرداخته ،مى گويد: ((و ما در كتاب (تـورات) بـه بـنـى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين ، دوبار فساد خواهيد كرد، و راه طغيان بـزرگـى را در پـيـش خواهيد گرفت)) (وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الا رض مرتين ولتعلن علوا كبيرا).
مـنـظـور از كـلـمـه ((الا رض)) بـه قـريـنـه آيـات بـعـد سـرزمـيـن مقدس فلسطين است كه ((مسجدالاقصى)) در آن واقع شده است.
(آيـه) سـپـس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته ، چنين مى گويد: ((هنگامى كه نخستين وعده فرارسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظـلـم و جـنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى) خود را به سراغ شما مى فرستيم)) تا به كيفراعمالتان شما را درهم بكوبند (فاذا جا وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد).
ايـن قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مى برند كه حتى براى يافتن نفراتتان ((هر خانه و ديارى را جستجو مى كنند)) (فجاسوا خلا ل الديار).
((و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود)) (وكان وعدا مفعول).
(آيـه) ((سـپـس (الـطـاف الـهى بار ديگر به سراغ شما مى آيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم) چيره مى كنيم)) (ثم رددنا لكم الكرة عليهم).
((و شـمـا را بـه وسـيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد))(وامددناكم باموال وبنين).
((و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار مى دهيم)) (وجعلناكم اكثر نفيرا).
(آيـه) ايـن گـونـه الـطـاف الـهى شامل حال شما مى شود شايد به خود آييد وبه اصلاح خويشتن بـپـردازيـد دسـت از زشـتيها برداريد و به نيكيها روآريد، چرا كه :((اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مى كنيد)) (ان احسنتم احسنتم لا نفسكم وان اساتم فلها).
اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سرانجام به خود انسان بازمى گردد ولى مع الاسف نه آن مـجازات شما را بيدار مى كند ونه اين نعمت و رحمت مجدد الهى ، باز هم به طغيان مى پرازيد و راه ظـلـم و سـتـم و تعدى و تجاوز را پيش مى گيريد و((فساد كبير)) در زمين ايجاد مى كنيد و برترى جويى را از حد مى گذرانيد.
سـپـس وعـده دوم الـهى فرا مى رسد: ((و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (بازگروهى جنگجو و پـيـكـارگـر بـر شـمـا چـيـره مى شوند، آن چنان بلايى به سرتان مى آورندكه) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مى شود)) (فاذا جا وعد الا خرة ليسـؤاوجوهكم).
آنـهـا حـتـى بـزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مى گيرند; ((و داخل مسجد(الاقصى) مى شوند همانگونه كه بار اول وارد شدند)) وليدخلوا المسجد كمادخلوه اول مرة).
آنها به اين هم قناعت نمى كنند; ((و آنچه را زير سلطه خود مى گيرند، درهم مى كوبند)) (وليتبروا ما علوا تتبيرا).
(آيـه) بـا ايـن حـال بـاز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست بازهم ; ((اميد است پروردگارتان به شما رحم كند)) (عسى ربكم ان يرحمكم).
((و هـرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم بازمى گرديم)) (وان عدتم عدنا) و لطف و رحمت خود را بـه شـمـا بـاز مـى گـردانيم ، و اگر به فساد وبرترى جويى گراييد بازهم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت.
و تـازه ايـن مـجازات دنياست ((و جهنم را براى كافران زندان سختى قرارداديم)) (وجعلنا جهنم للكافرين حصيرا).
ردیف 153 ـ آیات 48 تا 75 سوره زمر --- کد 3
ردیف 93
در تـعـقـيب آيه قبل كه خاطر نشان مى كرد ((هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دسـتورات خود مجازات نمى كنيم)) در اين آيه همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده اسـت ، مى گويد: ((و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم ، نخست اوامر خود را براى مترفين (و ثروتمندان مست شهوت) آنجابيان مى داريم ، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و اسـتحقاق مجازات يافتندآنها را به شدت درهم مى كوبيم)) و هلاك مى كنيم (واذا اردنا ان نهلك قرية امرنامترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا).
بنابراين خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمى كند، بـلـكـه نـخـسـت به بيان فرمانهايش مى پردازد، اگر مردم از دراطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گـشـتـند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است ، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و هـمـه را زيـر پـا گـذاشـتند اينجاست كه فرمان عذاب درباره آنها تحقق مى پذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
از آيه استفاه مى شود كه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدابى خبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند.
(آيـه) ايـن آيه به نمونه هايى از مساله فوق به صورت يك اصل كلى اشاره كرده ، مى گويد: ((و چه بـسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مى كردند (و طبق همين سنت) هلاك و نابودشان كرديم)) (وكم اهلكنا من القرون من بعد نوح).
با عرض سلام
ردیف2 کد 1
علت اینکه فرعونیان فرزندان را میکشتند این بود که فرعون در خواب دیده بود گویا آتشى از طرف بیت المقدس آمد تا تمام خانههاى مصر را فرا گرفت و سوزاند و قبطیان را نیز هلاک نمود و تنها بنى اسرائیل مصون و محفوظ ماندند.
فرعون از دیدن این خواب نگران شد و ساحران و کاهنان را طلبید و از آنان در باره این خواب پرسید. آنان گفتند در میان بنى اسرائیل پسرى بدنیا میآید که نابودى تو و سلطنت و همچنین تغییر دین تو بدست او خواهد بود.
پس فرعون فرمان داد تا هر پسرى که در بنى اسرائیل بدنیا آمد بکشند و براى این منظور همه قابلههاى مملکت را جمع کرد و به آنان تأکید نمود که هر پسرى از بنى اسرائیل بدست شما بدنیا آید باید فورى کشته شود و اگر دختر بود زنده بماند.
آنان نیز همین کار را کردند و در نتیجه، بنى اسرائیل رو به انقراض میرفتند و مرگ بزرگان و کشته شدن فرزندان همه آنان را تهدید به نیستى میکرد و عدّهاى از بزرگان قبط بر فرعون وارد شده گفتند مرگ در بنى اسرائیل افتاده است فرزندانشان کشته میشوند و بزرگانشان میمیرند نزدیک است که از نبود کارگر در میان ما، خود ما بکار وادار شویم.
فرعون دستور داد که یک سال بکشند و یک سال رها کنند هارون در آن سالى که نمىکشتند و موسى در سالى که میکشتند بدنیا آمدند.
خداوند نعمت دیگر خود را بر بنى اسرائیل بیان میکند: بیاد آرید وقتى که دریا را براى شما شکافتیم و آبها را از هم جدا کردیم تا شما از وسط آن گذشتید پس شما را از دریا و غرق، نجات داده و آل فرعون را غرق کردیم.
در اینجا اگر ذکرى از خود فرعون بمیان نیامده از نظر روشن بودن آن است زیرا هدف، هلاک و نابودى فرعون و یاران است و طبعاً خود او در درجه اول باید نابود گردد و در آیات دیگر غرق خود فرعون بیان شده است مانند آیه کریمه:«فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِیعاً»
(او و کسانى که با او بودند همه را غرق کردیم) و نیز امکان دارد که منظور از آل فرعون خود او باشد مانند آیه کریمه: «مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» (باقیماندهاى از آنچه موسى و هارون واگذاشتند) که در این آیه مقصود از آل موسى و هارون، خود آنها هستند.
وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ...- در حالى که شما ناظر بودید که آنان غرق میشدند که خود سبب شماتت بیشتر و ناراحتى زیادتر براى فرعونیان و اظهار قدرت و معجزه براى موسى است.
بعضى گفتهاند: مقصود این است که اگر مىخواستند میتوانستند غرق شدن آنان را ببینند نه اینکه دیدند زیرا یاران موسى سرگرم وضع خود بودند ولى قول اول صحیحتر است زیرا اولًا بنى اسرائیل کارى نداشتند تا بدان سرگرم شوند و ثانیاً همه مفسران بر آنند که یاران موسى شکافتن دریا و برخورد امواج آن را بفرعونیان دیدند تا آنان غرق شدند.
دنباله داستان ابن عباس خلاصه داستان فرعون را با بنى اسرائیل در دریا چنین بیان میکند که خداوند به موسى وحى کرد که بنى اسرائیل را از مصر حرکت دهد موسى آنان را شبانه حرکت داد و فرعون نیز بدنبال آنان با هزار هزار اسب سوار حرکت کرد همراهان موسى 620 هزار نفر بودند وقتى فرعون آنان را دید گفت اینان گروهى اندکاند که موجب خشم ما هستند و ما همگى آماده کاریم
موسى بنى اسرائیل را حرکت داد تا بدریا رسیدند ناگاه توجهشان بفرعون افتاد دیدند در نزدیکى آنان است بنى اسرائیل بموسى گفتند: «پیش از آنکه تو بسوى مابیایى و پس از آنکه آمدى ما آزار دیده و مىبینیم»
هم اکنون در جلو ما دریا و بدنبال ما فرعون و یارانش هستند.
موسى گفت شاید پروردگارتان دشمنانتان را هلاک کند و شما را در این سرزمین جانشین آنها نماید و بنگرد چگونه عمل میکنند .
یوشع بن نون بموسى گفت: فرمان خدا چیست؟
موسى گفت فرمان، آن است که با این عصایم بدریا بزنم گفت بزن و خدا بدریا وحى کرد که در اطاعت موسى باشد و دریا را چنان لرزشى گرفت که موسى نمیدانست بکدام قسمت بزند.
موسى با عصایش بدریا زد و دریا از هم شکافته شد و دو راه پدید آمد و براى هر سبطى یک راه که بروند بنى اسرائیل گفتند این راه تر است و ما مىترسیم غرق شویم خدا باد صبا را فرستاد تا آن راهها خشک شد همانطور که قرآن میگوید:
«فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً» (و براى آنها راهى خشک از میان دریا پدید آر) پس از آنکه براه افتادند بعضى گفتند ما یاران و رفقاى خود را نمىبینیم و از موسى یاران خود را جویا شدند موسى گفت آنان نیز مانند شما در راهند گفتند ما اطمینان پیدا نمىکنیم جز اینکه آنها را ببینیم.
موسى از خدا خواست که او را بر این مردم (بهانه جو) کمک کند به او وحى شد که عصایت را بسمت راست و چپ بگردان و موسى با عصا بر است و چپ اشاره کرد و و مانند پنجرههایى پدید آمد که هر دسته، دسته دیگر را میدیدند.
وقتى فرعون به کنار دریا رسید در حالى که بر اسبى سیاه رنگ نشسته بود از وارد شدن در آب ترسید ولى در هر حال خود را به آب زد و یارانش بدنبال او وارد دریا شدند پس از آنکه آخرین نفر یاران موسى از دریا خارج، و آخرین یاران فرعونوارد دریا شدند دریا متلاطم شده همه آنها را غرق کرد و موسى و یارانش نجات یافتند.
با عرض سلام
ردیف 3 کد 1
آیه 58 سوره بقره) مراد از باب، دروازهى شهر نیست، بلکه درب مسجد است که الآن هم به نام «باب الحطّة» معروف مىباشد و مراد از «سُجّداً» نیز سجدهى شکر، بعد از ورود به مسجد است.
آیه 65 سوره بقره) باز توجه سخن به یهود است که شما دانستید و فهمیدید داستان کسانى را از شما که از شکار در روز شنبه نهى شده بودند ولى آنان به این قانون، تجاوز کردند و ماهىها که روز شنبه را براى خود روز امنى دانسته بودند در آن روز، زیاد جمع میشدند یهود آنها را روز شنبه در آب، حبس میکردند و یکشنبه میگرفتند (باصطلاح، حیله شرعى بکار میبردند) در حالى که این عمل، تجاوز بود زیرا حبس، همان شکار است.
حسن بصرى میگوید: اینان رسماً روز شنبه شکار میکردند و آن را حلال مىشمردند، ما به آنان گفتیم: بوزینگانى مطرود باشید و منظور از این امر (باشید) بجا آوردن خودکار است نه فرمان اصطلاحى نظیر آیه کریمه: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» «3» (به آن (آسمان) و زمین گفت با رغبت و میل یا بى میلى و کراهت بیائید).
با اینکه آنجا امر نبود و منظور آفرینش آسمان و زمین است بسهولت و بدون مشقّت و سختى، ابن عباس میگوید: خدا آنان را مسخ کرد و سه روز بیشتر باقى نماندند و در آن سه روز نه مىخوردند و نه مىآشامیدند تا طوفانى تند وزید و آنان را در آبانداخت و آنان نیز مانند هر جمعیّتى که مسخ میشوند هلاک شدند.
مجاهد میگوید: اینان راستى مسخ نشده بصورت بوزینه در نیامدند بلکه قرآن مثال میزند همانطورى که در آیه کریمه میفرماید: «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً» «1» (مانند خر است که کتابها را بردارد).
و باز از او نقل شده که دلهاى آنان مسخ شد و چون بوزینگان موعظه و بیان عقاب در آنان اثرى نمىگذاشت.
در این آیات احتجاجى است از خدا بر یهود به نعمتهاى پیاپى که بر پدرانشان داده بود و نیز اخبارى است به رسول اکرم از لجاجت و سرپیچى و گناه و ناسپاسى پى در پى پدرانشان با معجزات و براهین و دلیلهایى که میدیدند. تا براى رسول اکرم تسلیت و دلگرمى باشد در برابر اذیّتها و خیانتهاى یهود که به آن حضرت میرسید و نقشههاى شیطانى که بر ضدّش میکشیدند و هم براى یهود تهدیدى باشد که اگر از همان راهى که پدرانشان رفتند بروند گرفتار همان نوع عذابها خواهند شد و سرنوشتى چون پدرانشان خواهند داشت
ردیف 178 کد 2
سوره الرحمن
ین سوره به طور کلی بیانگر نعمتهای مختلف معنوی و مادی خداوند است که بر بندگان خود ارزانی داشته و آنها را غرق در آن ساخته است به طوری که می توان نام این سوره را "سوره رحمت" یا "سوره نعمت" گذارد و به همین دلیل با نام مبارک "الرحمن" که رحمت واسعه الهی را بازگو میکند آغاز شده و با جلال و اکرام خداوند پایان گرفته است و ۳۱ بارجمله ﴿فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ که به وسیله آن از بندگانش بر نعمتهای خود گواه می گیرد در آن ذکر شده است .
می توان محتوای این سوره را به چند بخش تقسیم کرد:
- بخش اول که مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهای بزرگ خلفت، تعلیم و تربیت، حساب و میزان، وسایل رفاهی انسان و غذاهای روحی و جسمی او سخن می گوید.
- بخش دوم توضیحی است بر مساله چگونگی آفرینش انس و جن.
- بخش سوم بیانگر نشانهها و آیات خداوند در زمین و آسمان است .
- بخش چهارم از نعمتهای دنیوی فراتر رفته، سخن از نعمتهای جهان دیگر است که نعمتهای بهشتی اعم از باغها، سرچشمهها، میوهها، همسران زیبا و با وفا و انواع لباسها توضیح داده شده است.
- و بالاخره در بخش پنجم این سوره اشاره کوتاهی به سرنوشت مجرمان و قسمتی از مجازاتهای دردناک آنها آمده است.
ردیف 144 کد 1
در احادیث مختلفى نیز آمده است که این کلمه یکى از نامهاى پیغمبر گرامى اسلام است .
دیگر اینکه مخاطب در اینجا انسان است ((سین )) اشاره به او است ، ولى این احتمال با آیات بعد سازگار نیست ، زیرا در این آیات روى سخن تنها به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) است .
لذا در روایتى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم که فرمود: یس اسم رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) و الدلیل على ذلک قوله تعالى انک لمن المرسلین على صراط مستقیم : ((یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مى فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى (نور الثقلین جلد 4 صفحه 375).
جالب اینکه ((قرآن )) را به ((حکیم )) توصیف مى کند، در حالى که حکمت معمولا صفت شخص زنده و عاقل است ، گوئى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفى مى کند که مى تواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید، و به صراط مستقیمى که در آیات بعد به آن اشاره کرده راهنمائى کند.
البته خداوند نیازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است : نخست تاکید روى مطلب ، و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مى شود، زیرا هیچکس به موجودات کم ارزش سوگند یاد نمى کند.
و تکیه روى ((رحیمیت )) خداوند براى بیان این حقیقت است که رحمت او ایجاب کرده که چنین نعمت بزرگى را در اختیار انسانها بگذارد.
بعضى از مفسران این دو توصیف را براى بیان دو نوع عکس العمل متفاوت میدانند که ممکن است مردم در برابر نزول این کتاب آسمانى و فرستادن این رسول نشان دهند:
اگر به انکار و تکذیب بر خیزند خداوند با عزت و قدرتش آنها را تهدید کرده ، و اگر از در تسلیم و قبول در آیند خدا با رحمتش آنها را بشارت داده .
بنا بر این عزت و رحمتش که یکى مظهر ((انذار)) و دیگرى مظهر ((بشارت )) است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است .
در اینجا سؤ الى مطرح است که مگر مى توان حقانیت یک پیامبر یا کتاب آسمانى را با سوگند و تاکید اثبات کرد؟
ولى پاسخ این سؤ ال در دل آیات فوق نهفته است ، زیرا از یکسو قرآن را توصیف به حکیم بودن میکند، اشاره به اینکه حکمتش بر کسى پوشیده نیست ، و خود دلیل بر حقانیت خویش است .
دیگر اینکه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را به ره سپردن بر صراط مستقیم توصیف کرده ، یعنى محتواى دعوت او خود بیان میکند که مسیر او مسیر مستقیمى است ، سوابق زندگى او نیز نشان میدهد که او طریقى جز طریق مستقیم ندارد.
و ما در بحثهاى دلائل حقانیت پیامبران این مطلب را اشاره کرده ایم که یکى از بهترین طرق براى پى بردن به حقانیت آنها این است که محتواى دعوت آنان دقیقا بررسى شود، هرگاه هماهنگ با فطرت و عقل و وجدان بود و در سطحى قرار داشت که از انسان با نیروى بشرى امکان پذیر نیست ، بعلاوه سوابق زندگى شخص پیامبر چنان بود که نشان میداد مرد امانت و صداقت است ، نه دروغ و مکر و تزویر، این امور قرائن زنده اى میشود بر اینکه او فرستاده خدا است ، و آیات فوق در حقیقت اشاره اى به هر دو مطلب است ، بنابر این سوگند و ادعاى فوق هرگز بیدلیل نیست .
از این گذشته از نظر فن مناظره ، براى نفوذ در دلهاى منکران لجوج هر قدر عبارات محکمتر و قاطعتر و تواءم با تاکید بیشتر مطرح شود این افراد را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد.
باز سؤ ال دیگرى مطرح میشود که چرا مخاطب را در این جمله شخص پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) قرار داده است نه مشرکان ، و نه عموم مردم ؟
پاسخ اینکه هدف این بوده که تاکید کند تو بر حقى و بر صراط مستقیمى خواه آنها بپذیرند و خواه نپذیرند، به همین دلیل در رسالت سنگین خود کوشا باش ، و از عدم قبول مخالفان کمترین سستى به خود راه مده .
ردیف 4 و 5 کد 2
علت نامگذاری
به معنی گاو مادهاست. دلیل نامگذاری این سوره به این نام، این است که در آیات ۶۷ تا ۷۳ این سوره داستان فرمان خدا به بنیاسرائیل مبنی بر کشتن و ذبح کردن گاو، بیان شدهاست.
نامهای دیگر سوره
قسطاط القرآن، سنام القرآن، با سوره آل عمران تواما.
محتویات سوره
این سوره از نظر اصول اعتقادی اسلام و بسیاری از مسائل عملی (عبادی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) جامعیت دارد. در این سوره:
- بحثهائی پیرامون توحید و شناسائی خدا مخصوصا از طریق مطالعه اسرار آفرینش آمدهاست.
- بحثهائی در زمینه معاد و زندگی پس از مرگ، مخصوصا مثالهای حسی آن مانند داستان ابراهیم و زنده شدن مرغها و داستان عزیر.
- بحثهائی در زمینه اعجاز قرآن و اهمیت این کتاب آسمانی.
- بحثهائی پیرامون داستان آدم و حوا و توبهٔ آنها
- بحثهائی پیرامون رزم و ماهیت نبرد در اسلام
- بحثهائی بسیار مفصل درباره یهود و منافقان و موضع گیریهای خاص آنها در برابر اسلام و قرآن.
- بحثهائی در زمینه تاریخ پیامبران بزرگ مخصوصا ابراهیم و موسی.
- بحثهائی در زمینه احکام مختلف اسلامی از جمله : نماز، روزه، حج، تغییر قبله، ازدواج و طلاق، احکام تجارت، احکام ربا، بحثهایی در زمینه انفاق در راه خدا، مسائل قصاص، تحریم قمار و شراب و قسمتی از گوشتهای حرام و احکام وصیت و مانند آن.
همچنین آیات آیه الکرسی در این سوره قرار دارد.
ردیف 146 و 147 کد 2
فضیلت وخواص سوره صافات
صافات، سی و هفتمین سوره است كه مكی و 182آیه دارد.
درفضیلت این سوره از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نقل شده: هر كس سوره صافات را بخواند خداوند به تعداد همه جنیان و شیطان ها به او ده حسنه عنایت می كند و شیطان ها را از او دور می كند و از شرك مبرّی شده و دو فرشته حافظ او، در روز قیامت به سود او شهادت می دهند كه به پیامبران الهی ایمان دارد(1)
از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده: هر كه سوره صافات را در هر روز جمعه قرائت نماید، همواره در حفظ و امان الهی بوده و آفت ها و بلاها در زندگی دنیایی، از او دفع می شود. روزی فراوانی از جانب خداوند به او داده می شود و از سوی شیطان و حاكمان ستمگر، آسیبی به مال و فرزندان و بدن او نمی رسد و اگر در همان روز یا شب جمعه بمیرد خداوند او را شهید به شمار آورده و در رمز قیامت در شمار شهدا خواهد بود و در بهشت هم درجه با شهیدان است(2)
آثار و بركات سوره
1) قرائت این سوره بر بالین محتضر، جان دادن را برای او آسان می كند.
سلیمان جعفری می گوید: امام كاظم علیه السلام را دیدم كه به فرزندش قاسم فرمود: برخیز و در كنار بستر برادرت سوره صافات را قرائت نما. سلیمان می گوید: قاسم چنین كرد و وقتی به آیه«هم اشدّ خلقا ام من خلقنا» رسید عمر برادر پایان یافت. آنگاه یعقوب بن جعفر به امام رو كرد و گفت: پیش از این برای كسی كه در حال مرگ بود، سوره یس را قرائت می كردیم اما امروز شما فرمودید كه سوره صافات را بخوانند. امام فرمود: سوره صافات را بخوانند. امام فرمود: سوره صافات را نزد هر مؤمنی كه به سختی در حال جان دادن است بخوانند، خداوند مرگش را سریع و آسان می كند(3)
2) راه اجابت دعا
از دیگر بركات قرائت سوره اجابت دعاست. از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: كه هر كس سوره «یس» و «صافات» را در روز جمعه قرائت كند و آنگاه دعا كند، خداوند خواسته اش را اجابت می كند.(4)
مرحوم طبرسی نیز در كتاب مكارم الاخلاق آورده است: در روایت است كه سوره صافات را برای دستیابی به شرف و جاه در دنیا و آ خرت خوانده می شود(5)
3) جهت حصول آرامش
امام صادق علیه السلام فرموده است: اگر انسانی كه دچار اضطراب و ترس است، از آب نوشته این سوره، استحمام كند آرامش می یابد(6)
4) تسكین درد
در كتاب المصباح كفعمی آمده: اگر كسی سوره صافات را بنویسد و پس از شستن آن، بدنش را با این آب بشوید دردهایش برطرف می شود(7)
5) ترس از عقرب گزیدگی
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: هر كس از عقرب گزیدگی می ترسد آیات 81-79 این سوره را بخواند خداوند او را از این ترس ایمن می كند(8)
پی نوشت ها :
(1) مجمع البیان، ج8، ص293
(2) ثواب الاعمال، ص112
(3) الدعوات، ص251
(4) الدر المنثور، ج5، ص270
(5)مكارم الاخلاق، ص 364
(6) تفسیرالبرهان، ج4، ص590
(7)المصباح كفعمی، ص 457
(8) الخصال، ص 619
منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ،صص 190-189»
ردیف 6 و 7 و 8 و 9 و10 کد 2
فضیلت و خواص سوره بقره
در ابتدا لازم است که اين حقيقت مهم را بيان کنيم ، که ثواب ها و فضيلت ها و پاداش هاى مهمى که براى تلاوت قرآن يا سوره ها و آيات خاصى نقل شده هرگز مفهومش اين نيست که انسان آنها را به صورت اوراد بخواند و تنها به گردش زبان قناعت کند.
شماره سوره :2
ردیف 8 و 9 کد 1
(هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملئکه ):(آیاانتظاردارند که خدا و ملائکه بر ابرها سوار شده نزد آنان بیایند؟)(ظله )به معنای سایبان است و می فرماید: اینان به راستی حرف حسابشان چیست ،آیا انتظاردارند عذاب خدا به وسیله ابرهای ویرانگر بیاید و تکلیفشان را یکسره کند؟پس مراد از آمدن خدا برطرف شدن مانع بین آنها و بین قضای الهی در باره آنانست ،(و قضی الامر):(و امر خدا به انجام رسد)یعنی روز موعود برای عذاب آنها برسد،(والی الله ترجع الامور):(در حالیکه باز گشت همه امور به جانب خدای متعال است )و اوست که سرنوشت ها را معین می کند و کبریاء وبزرگی خدا مانع شد که بفرماید:(الله قضی الامر)،بلکه مانند هربزرگی فرمود:قضای امررانده شد و سلاطین در عالم نیز به جهت تکبر نمی گویند ،ما چنین و چنان کردیم ، بلکه می گویند چنین و چنان شد ،در حالیکه کبریائی فقط از آن خداست . [ نظرات / امتیازها ]
ردیف 94
40- آيا خداوند پسران مخصوص شما قرار داد و خودش دختراني از فرشتگان انتخاب کرد؟! شما سخن بزرگ (و بسيار زشتي) ميگوئيد!
در آخرين آيهي مورد بحث، به يکي از افکار خرافي مشرکان اشاره کرده و پايهي منطق و تفکر آنها را به اين وسيله روشن ميسازد و آن اينکه: بسياري از آنها معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند در حالي که خودشان از شنيدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانهي خود مايهي بدبختي و سرشکستگي ميپنداشتند!.
قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند کرده، ميگويد: «آيا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دختراني انتخاب کرد» (ا فاصفاکم ربکم بالبنين و اتخذ من الملائکة اناثا).
بدون شک فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهي هستند و هيچگونه تفاوتي از نظر ارزش انساني ندارند، اصولا بقاء نسل بشر بدون هيچ يک از آنها امکان پذير نيست و به همين دليل تحقير دختران که مخصوص جوامع جاهلي بوده و هست يک فکر خرافي است که ريشههاي آنرا در بحثهاي گذشته بيان کردهايم .
ولي هدف قرآن اين است آنها را با منطق خودشان محکوم سازد که شما چگونه افراد ناداني هستيد براي پروردگارتان چيزي قائل ميشويد که خود از آن عار داريد.
سپس در پايان آيه به صورت يک حکم قاطع ميگويد: «شما سخن بسيار
بزرگ و کفرآميزي ميگوئيد» (انکم لتقولون قولا عظيما).
سخني که با هيچ منطقي سازگار نيست و از چندين جهت بيپايه است زيرا.
1- اعتقاد به وجود فرزند براي خدا اهانت عظيمي به ساحت مقدس او است، چرا که نه او جسم است نه عوارض جسماني دارد، نه نياز به بقاء نسل، بنابراين اعتقاد به فرزند براي او صرفا از عدم شناخت صفات پاکش سرچشمه ميگيرد.
2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر ميدانيد؟ در حالي که براي دختر پائينترين منزلت را قائليد اين اعتقاد سفيهانه اهانت ديگري از نظر پندارهاي شما به خدا است.
3- از همه گذشته اين عقيده اهانتي به مقام فرشتگان الهي است که فرمانبران حقند و مقربان درگاه او شما از شنيدن نام دختر، وحشت داريد ولي اين مقربان الهي را همه دختر ميدانيد.
آري با توجه به اين امور به خوبي روشن ميشود که اين سخن، سخن بسيار عظيم و بزرگي است، بزرگ از نظر انحراف از واقعيات، بزرگ از نظر گناه و کيفر و بالاخره بزرگ از نظر عرف و عادت خودتان، همان عرف و عادت زشتي که دختران معصوم را تحقير ميکرد و احترام آنها را ميکاست.
اما اينکه چرا مشرکان، مشرکان عرب، فرشتگان را دختران خدا ميپنداشتند؟ و همچنين چرا عرب جاهلي دختران را زنده بگور ميکرد و از شنيدن نام آنها وحشت داشت؟! و نيز نقش اسلام در احياي ارزش و مقام زن و مبارزه با هر گونه تحقير جنس زن بحثهاي مشروحي در جلد يازدهم در ذيل آيات 57 تا 59 سوره نحل آمده است که مطالعه مجدد آنرا توصيه ميکنيم.
41- ما، در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا متذکر شوند، ولي (گروهي از کوردلان) جز بر نفرتشان نميافزايد.
تفسير:
چگونه از حق فرار ميکنند؟!
از آنجا که سخن در آيات گذشته به مسأله توحيد و شرک منتهي شد، در آيات مورد بحث اين مسأله با بيان روشن و قاطعي دنبال ميشود.
نخست از لجاجت فوقالعادهي جمعي از مشرکان در برابر دلائل مختلف توحيد سخن به ميان آورده ميگويد: «ما در اين قرآن انواع استدلالات و بيانات مؤثر را آورديم تا آنها متذکر شوند و در راه حق گام بردارند، ولي اين همه بيان و استدلال جز بر نفرت و فرار آنها نيفزود» (و لقد صرفنا في هذا القرآن ليذکروا و ما يزيدهم الا نفورا).
«صرف» از مادهي «تصريف» به معني تغيير دادن و دگرگون ساختن است، و مخصوصا با توجه به اينکه از باب «تفعيل» است، معني کثرت را نيز در بردارد.
و از آنجا که بيانات قرآن در زمينهي اثبات توحيد و نفي شرک، گاهي در لباس استدلال منطقي، گاهي فطري، زماني در شکل تهديد، گاهي تشويق، و خلاصه از انواع طرق و فنون مختلف کلام براي آگاه ساختن و بيدار کردن مشرکان استفاده شده است، تعبير به «صرفنا» در مورد آن بسيار مناسب است.
قرآن با اين تعبير ميگويد: ما از هر دري وارد شديم، و از هر راهي استفاده کرديم تا چراغ توحيد را در دل اين کوردلان بيفروزيم، اما گروهي از آنها آنقدر لجوج و متعصب و سرسختند که نه تنها اين بيانات آنها را به حقيقت نزديک نميسازد بلکه بر نفرت و دوري آنها ميافزايد!
در اينجا اين سؤال به ذهن ميرسد که اگر اين بيانات گوناگون نتيجه معکوس دارد، ذکر آنها چه فائدهاي خواهد داشت؟!
پاسخ اين سؤال روشن است و آن اينکه قرآن براي يک فرد يا يک گروه
خاص نازل نشده بلکه براي کل جامعهي انساني است، و مسلما همهي انسانها اين گونه نيستند، بلکه بسيارند کساني که اين دلائل مختلف را ميشنوند و راه حق را بازمييابند، هر دستهاي از اين تشنگان حقيقت از يک نوع بيان قرآن بهره ميگيرند و بيدار ميشوند، و همين اثر، براي نزول اين آيات، کافي است، هر چند کوردلاني از آن نتيجهي معکوس بگيرند.
به علاوه اين گروه متعصب لجوج گر چه راهشان خطا است و خود بدبختند، ولي حقطلبان ميتوانند در مقايسه کردن خويش با آنها راه حق را بهتر بيابند که در مقابلهي نور و ظلمت ارزش نور بيشتر معلوم ميشود و ادب را حتي از بيادبان ميتوان آموخت.
ضمنا از اين آيه اين درس را در زمينه مسائل تربيتي و تبليغي ميتوان فراگرفت که بايد براي رسيدن به هدفهاي عالي تربيتي، تنها از يک طريق استفاده نکرد، بلکه از طرق گوناگون و وسائل مختلف بهره گرفت، که مردم ذوقها و استعدادهاي مختلفي دارند، و براي نفوذ در هر يک بايد از راهي وارد شد و يکي از فنون بلاغت نيز همين است.