طــریـق بـصــیـرت: خـتـم آنــلایـن قـرآن کـریـم هـمگام با بـصـیرت، مـعـرفت و کمـال
ردیف 78
سوره يوسف [12]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 111 آيه است
محتواى سوره:
قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره ذكر چند امر لازم است:
1- تمام آيات اين سوره جز چند آيه كه در آخر آن آمده سرگذشت جالب و شيرين و عبرت انگيز پيامبر خدا يوسف (ع) را بيان مىكند
و به همين دليل اين سوره به نام يوسف ناميده شده است و نيز به همين جهت از مجموع 27 بار ذكر نام يوسف در قرآن 25 مرتبه آن در اين سوره است، و فقط دو مورد آن در سورههاى ديگر (سوره غافر آيه 34 و أنعام آيه 84) مىباشد.
محتواى اين سوره بر خلاف سورههاى ديگر قرآن همگى به هم پيوسته و بيان فرازهاى مختلف يك داستان است، كه در بيش از ده بخش با بيان فوق العاده گويا، جذاب، فشرده، عميق و مهيج آمده است.
گرچه داستان پردازان بىهدف، و يا آنها كه هدفهاى پست و آلودهاى دارند سعى كردهاند از اين سرگذشت آموزنده يك داستان عشقى محرك براى هوسبازان بسازند و چهره واقعى يوسف و سرگذشت او را مسخ كنند، و حتى در شكل يك فيلم عشقى به روى پرده سينما بياورند ولى قرآن كه همه چيزش الگو و «اسوه» است، در لابلاى اين داستان عاليترين درسهاى عفت و خويشتن دارى و تقوا و ايمان و تسلط بر نفس را، منعكس ساخته آنچنان كه هر انسانى- هر چند، بارها آن را برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 392
خوانده باشد- باز به هنگام خواندنش بىاختيار تحت تأثير جذبههاى نيرومندش قرار مىگيرد.
و به همين جهت قرآن نام زيباى «احسن القصص» (بهترين داستانها) را بر آن گذارده است، و در آن براى «اولو الالباب» (صاحبان مغز و انديشه) عبرتها بيان كرده است.
2- دقت در آيات اين سوره اين واقعيت را براى انسان روشنتر مىسازد كه قرآن در تمام ابعادش معجزه است،
چرا كه قهرمانهايى كه در داستانها معرفى مىكند- قهرمانهاى واقعى و نه پندارى- هر كدام در نوع خود بىنظيرند.
ابراهيم قهرمان بت شكن با آن روح بلند و سازش ناپذير در برابر طاغوتيان.
موسى آن قهرمان تربيت يك جمعيت لجوج در برابر يك طاغوت عصيانگر.
يوسف آن قهرمان پاكى و پارسايى و تقوا، در برابر يك زن زيباى هوسباز و حيلهگر.
و از اين گذشته قدرت بيان وحى قرآنى در اين داستان آنچنان تجلى كرده كه انسان را به حيرت مىاندازد، زيرا اين داستان چنانكه مىدانيم در پارهاى از موارد به مسائل بسيار باريك عشقى منتهى مىگردد، و قرآن بىآنكه آنها را درز بگيرد، و از كنار آن بگذرد تمام اين صحنهها را با ريزه كاريهايش طورى بيان مىكند كه كمترين احساس منفى و نامطلوب در شنونده ايجاد نمىگردد، در متن تمام قضايا وارد مىشود اما در همه جا اشعه نيرومندى از تقوا و پاكى، بحثها را احاطه كرده است.
3- داستان يوسف قبل از اسلام و بعد از آن-
بدون شك قبل از اسلام نيز داستان يوسف در ميان مردم مشهور و معروف بوده است، چرا كه در تورات در چهارده فصل از سفر پيدايش (از فصل 37 تا 50) اين داستان مفصلا ذكر شده است.
البته مطالعه دقيق اين چهارده فصل نشان مىدهد كه آنچه در تورات آمده تفاوتهاى بسيارى با قرآن مجيد دارد و مقايسه اين تفاوتها نشان مىدهد كه تا چه حد آنچه در قرآن آمده پيراسته و خالص و خالى از هر گونه خرافه مىباشد. و اين كه قرآن به پيامبر مىگويد: «پيش از اين از آن غافل بودى» اشاره به عدم آگاهى پيامبر از برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 393
واقعيت خالص اين سرگذشت عبرت انگيز است.
به هر حال بعد از اسلام نيز اين داستان در نوشتههاى مورخين شرق و غرب گاهى با شاخ و برگهاى اضافى آمده است در شعر فارسى نخستين قصه يوسف و زليخا را به فردوسى نسبت مىدهند و پس از او يوسف و زليخاى شهاب الدين عمعق و مسعودى قمى است و بعد از او، يوسف و زليخاى عبد الرحمن جامى شاعر معروف قرن نهم است.
4- چرا بر خلاف سرگذشتهاى ساير انبياء داستان يوسف يك جا بيان شده است؟
يكى از ويژگيهاى داستان يوسف اين است كه همه آن يك جا بيان شده، به خلاف سرگذشت ساير پيامبران كه به صورت بخشهاى جداگانه در سورههاى مختلف قرآن پخش گرديده، اين ويژگى به اين دليل است كه تفكيك فرازهاى اين داستان با توجه به وضع خاصى كه دارد پيوند اساسى آن را از هم مىبرد، و براى نتيجه گيرى كامل همه بايد يك جا ذكر شود.
يكى ديگر از ويژگيهاى اين سوره آن است كه داستانهاى ساير پيامبران كه در قرآن آمده معمولا بيان شرح مبارزاتشان با اقوام سركش و طغيانگر است.
اما در داستان يوسف، سخنى از اين موضوع به ميان نيامده است بلكه بيشتر بيانگر زندگانى خود يوسف و عبور او از كورانهاى سخت زندگانى است كه سر انجام به حكومتى نيرومند تبديل مىشود كه در نوع خود نمونه بوده است.
5- فضيلت سوره يوسف-
در روايات اسلامى براى تلاوت اين سوره فضائل مختلفى آمده است از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره يوسف را در هر روز و يا هر شب بخواند، خداوند او را روز رستاخيز برمىانگيزد در حالى كه زيبائيش همچون زيبايى يوسف است و هيچ گونه ناراحتى روز قيامت به او نمىرسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود».
بارها گفتهايم رواياتى كه در بيان فضيلت سورههاى قرآن آمده به معنى خواندن سطحى بدون تفكر و عمل نيست بلكه تلاوتى است مقدمه تفكر، و تفكرى است سر آغاز عمل.
برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 394
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- احسن القصص در برابر تو است! اين سوره نيز با حروف مقطعه «الف- لام- راء» (الر) آغاز شده است كه نشانهاى از عظمت قرآن و تركيب اين آيات عميق و پرمحتوا از سادهترين اجزاء يعنى حروف الفبا مىباشد.
و شايد به همين دليل است كه بعد از ذكر حروف مقطعه بلافاصله اشاره به عظمت قرآن كرده، مىگويد «اينها آيات كتاب مبين است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ). كتابى روشنى بخش و آشكار كننده حق از باطل و نشان دهنده صراط مستقيم و راه پيروزى و نجات.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/yusuf-1-30.aspx
ردیف 104
(آيه 77)- نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پيروزى چشمگيرش بر آنها و ايمان آوردن آن جمعيت عظيم، آيين او رسما وارد افكار مردم مصر شد، هر چند اكثريت «قبطيان» آن را نپذيرفتند، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 133
بنى اسرائيل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقليتى از مصريان، بطور دائم با فرعونيان درگير بودند و سالها بر اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيرينى روى داد.
در اينجا به آخرين فراز از اين ماجراها يعنى برنامه خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما به موسى، وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي).
بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به كرانههاى نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند و فرعون با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا و دشمن ديدند.
اما خدا به موسى چنين دستور داد: «راهى خشك براى آنها در دريا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً).
راهى كه هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقيب فرعونيان مىترسى، نه از غرق شدن در دريا» (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
ردیف 106
(آيه 14)- به هر حال آنها در اين هنگام بيدار مىشوند، آنچه را قبلا شوخى مىپنداشتند به جدىترين صورت در برابر خويش مىبينند و فريادشان بلند مىشود «مىگويند: اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم»! (قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 159
(آيه 15)- اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنههاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مىشود بىارزش است، و اثرى در تغيير سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در اين آيه اضافه مىكند: «و همچنان اين سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بوديم) تكرار مىكردند تا آنها را درو كرده و خاموش ساختيم» (فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
ردیف 105
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 153
آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد
سوره انبياء [21]
اين سوره در «مكّه» نازل شده، و 112 آيه است.
محتواى سوره:
1- اين سوره چنانكه از نامش پيداست، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بعضى، با ذكر فرازهايى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهيم- لوط- اسحاق- يعقوب- نوح- داود- سليمان- ايوب- اسماعيل- ادريس- ذا الكفل- ذا النون (يونس)- زكريا و يحيى.
2- ويژگى سورههاى «مكّى» كه از عقايد دينى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مىگويد، كاملا در اين سوره منعكس است.
3- بخش ديگرى از اين سوره، از پيروزى حق بر باطل، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس، سخن گفته شده است.
جالب اين كه اين سوره با هشدارهاى شديد نسبت به مردم غافل و بىخبر از حساب و كتاب آغاز شده، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مىگردد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده:
«هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مىكند (و در محاسبه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 154
اعمالش در روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او در قرآن ذكر شده با او مصافحه كرده و سلام مىفرستد».
پيداست خواندن مقدمهاى است براى انديشيدن، و انديشيدن مقدمهاى براى ايمان و عمل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مىشود، هشدارى تكاندهنده و بيدار كننده، مىگويد: «حساب مردم به آنها نزديك شده، در حالى كه آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
عمل آنها نشان مىدهد كه اين غفلت و بىخبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقيق، داشته باشد و اين چنين همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟
منظور از نزديك شدن حساب و قيامت آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است، و به همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى) بخصوص اين كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده كه فرمود: «بعثت من و روز قيامت مانند اين دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» كه در كنار هم قرار دارند اشاره فرمود).
(آيه 2)- اين آيه يكى از نشانههاى اعراض و روى گردانى آنها را به اين صورت بيان مىكند، مىفرمايد: «هيچ ياد آورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها نمىآيد، مگر آنكه با بازى (و شوخى) به آن گوش مىدهند»! (ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ).
در حالى كه اگر حتى يك بار به صورت جدّى با آن بر خورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مىكند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 155
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
ردیف 107
(آيه 51)- گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبياء آمده است.
در اينجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مىفرمايد: «و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم، و به (شايستگى) او آگاه بوديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ).
(آيه 52)- سپس به يكى از مهمترين برنامههاى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مىگويد: «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمههاى بىروح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مىكنيد؟» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 174
تعبير «لابيه» (پدرش) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو «اب» مىگويد.
اين گفتار ابراهيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مىبينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل است و توهّم.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
ردیف 108
(آيه 82)- اين آيه يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (ع) را باز گو مىكند: «و گروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مىكردند و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مىدادند» (وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سر كشى در برابر فرمان او) نگاه مىداشتيم» (وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.
(آيه 83)- ايّوب را از گرداب مشكلات رهايى بخشيديم: در اينجا از سر گذشت آموزنده يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا سخن مىگويد او «ايّوب» و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشهاى از زندگانى او شده است.
«ايوب» سرگذشتى غمانگيز، و در عين حال پر شكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونهاى كه «صبر ايوب» يك ضرب المثل قديمى است.
مىفرمايد: «و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانى»! (وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
ردیف 139
(آيه 51)-
شأن نزول:
در تفسير آيه 28 و 29 همين سوره و بيان شأن نزول آنها گفتيم كه جمعى از همسران پيامبر- بنا بر آنچه مفسران نقل كردهاند- به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زندگى ما بيفزا از اين گذشته در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان آنها نيز با هم رقابتهايى داشتند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرار مىداد، هر چند آن حضرت كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مىكرد.
آيه نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت.
تفسير:
رفع يك مشكل ديگر از زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك رهبر بزرگ الهى همچون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئههاى خطرناكى از داخل و خارج براى او مىچينند، نمىتواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند، بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 624
در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر مىانگيخته، و فكر او را به خود مشغول مىداشته است.
اينجاست كه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده، و براى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.
و چنانكه در آيه مىخوانيم فرمود: (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى مىتوانى به تأخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» (تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ).
مىدانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها بطور عادلانه تقسيم كند، و از اين موضوع در كتب فقه اسلامى به عنوان «حق قسم» تعبير مىكنند.
يكى از خصايص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى، رعايت حق قسم به حكم اين آيه از او ساقط بود هر چند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را رعايت مىكرد.
سپس مىافزايد: «و هرگاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساختهاى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست» (وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ).
و به اين ترتيب نه تنها در آغاز، اختيار با توست، در ادامه كار نيز اين تخيير بر قرار است.
«اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختيارشان مىگذارى گردند نزديكتر است» (ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ).
چرا كه اين يك حكم عمومى در باره همه آنهاست كه از ناحيه خدا براى مصالح مهمى تشريع شده، بنا بر اين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مىكند: «خدا آنچه را در قلوب شماست مىداند، و خداوند (از همه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است، و در برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 625
عين حال حليم است» و در كيفر آنها عجله نمىكند (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً).
آرى! خدا مىداند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/ahzab-51-73.aspx
ردیف 140
(آيه 64)- سپس به تهديد كافران و گوشهاى از مجازات دردناك آنها پرداخته، مىفرمايد: «خداوند كافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزانندهاى فراهم كرده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً).
(آيه 65)- «آنها جاودانه در اين آتش سوزان خواهند ماند و سر پرست و ياورى نخواهند يافت» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
تفاوت ميان «ولىّ» و «نصير» در اينجاست كه «ولىّ» انجام تمام كار را بر عهده مىگيرد ولى «نصير» كسى است كه انسان را كمك مىدهد تا به مقصود خود برسد، اما اين كافران در قيامت نه وليى دارند و نه نصيرى.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/ahzab-51-73.aspx
ردیف 141
(آيه 20)- هيچ كس مجبور به پيروى وسوسههاى شيطان نيست! در اينجا يك نوع نتيجهگيرى كلى از داستان «قوم سبا» كرده، مىفرمايد: «به يقين ابليس گمان خود را در باره آنها (و هر جمعيتى كه از ابليس پيروى كنند) محقق يافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ).
«پس آنان همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
يا به تعبير ديگر پيش بينى ابليس كه بعد از سرپيچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه كبريايى خداوند گفت: «به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد» در باره اين گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)
(آيه 21)- در اين آيه در رابطه با وسوسههاى ابليس و كسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مىگيرند، و آنها كه بيرون از اين حوزهاند، به دو مطلب اشاره مىكند، نخست مىگويد: «شيطان سلطهاى بر آنها نداشت» و كسى را به پيروى خود نمىتواند مجبور كند (وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).
قرآن در جاى ديگر از گفتار خود شيطان نقل مىكند: «من سلطهاى بر شما نداشتم جز اين كه شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا اجابت نموديد. (ابراهيم/ 22).
ولى پيداست بعد از اجابت دعوت او از ناحيه افراد بىايمان و هوىپرست او آرام نمىنشيند و پايههاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحكم مىكند.
لذا در دنباله آيه مىافزايد: «هدف (از آزادى ابليس در وسوسههايش) اين بود، كه مؤمنان به آخرت از افراد بىايمان و كسانى كه در شكّند شناخته شوند» (إِلَّا برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 38
لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ)
.
و در پايان آيه به عنوان يك هشدار به همه بندگان مىگويد: «و پروردگار تو حافظ همه چيز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ).
تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مىرود يا خداوند آن را فراموش مىكند.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/saba.aspx
ردیف 142
(آيه 44)- قرآن در اين آيه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مىكشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ مىدهد، مىگويد: «ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها ندادهايم كه آن را بخوانند (و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم» (وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ).
اشاره به اين كه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مىبيند و به تكذيب بر مىخيزد.
اما كسى كه تنها به اتكا فكر خود- بدون هيچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهرهاى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.
(آيه 45)- در اين آيه اين گروه سركش را با بيانى مؤثر و گويا مورد تهديد قرار داده، چنين مىگويد: «كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند» (وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى كه اينها (از نظر قوت و قدرت حتى) به يك دهم آنچه به اقوام پيشين داديم نمىرسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ).
اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى «آنها رسولان مرا تكذيب كردند، برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 50
پس بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).
شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آيينه عبرت بگيريد، كه نه سنّت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد!
http://qurangloss.blogfa.com/page/saba.aspx
ردیف 143
(آيه 13)- باز در اينجا به قسمت ديگرى از آيات توحيد و نعمتهاى بىپايان پروردگار اشاره مىكند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شكرگزارى آنان را در مسير شناخت معبود حقيقى برانگيزد، مىفرمايد: «او شب را در روز داخل مىكند برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 64
و روز را در شب» (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).
بعد به مسأله تسخير خورشيد و ماه اشاره كرده، مىگويد: «و خورشيد و ماه را مسخّر (شما) كرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخيرى از اين برتر و بالاتر كه همه آنها در مسير منافع انسان حركت مىكنند، و سر چشمه انواع بركات در زندگى بشرند.
اما اين خورشيد و ماه در عين اين كه بطور كاملا منظم در مسير خود مىگردند و خدمتگزار لايق و خوبى براى انسانند نظامى كه حاكم بر آنهاست جاودانى نيست.
لذا به دنبال بحث تسخير مىافزايد: «هر يك تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مىدهد» (كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
سپس به عنوان نتيجهگيرى از اين بحث توحيدى مىفرمايد: «اين است خداوند، پروردگار شما» (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ). خداوندى كه نظام نور و ظلمت و حركات حساب شده خورشيد و ماه را با تمام بركاتشان مقرّر فرموده است.
«حاكميت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْكُ).
«و معبودهايى را كه شما جز او مىخوانيد حتى حاكميت و مالكيت (به اندازه) پوست نازكى كه روى هسته خرما كشيده شده (در سرتاسر عالم هستى) ندارند» (وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/fater.aspx
ردیف 170
سوره فتح [48]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 29 آيه است
محتواى سوره:
اين سوره چنانكه از نامش پيداست پيام آور فتح و پيروزى است، پيروزى بر دشمنان اسلام، پيروزى چشمگير و قاطع خواه پيروزى مربوط به فتح مكه باشد يا صلح حديبيه يا فتح خيبر يا پيروزى بطور مطلق.
موقعى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از حديبيه به سوى مدينه مىآمد مركبش از حركت باز ايستاد، و در همين حال چهره مباركش غرق سرور و شادمانى بى سابقهاى گشت و فرمود: هم اكنون آيات سوره فتح بر من نازل شد.
در يك بررسى مىتوان گفت كه اين سوره از هفت بخش تشكيل يافته است.
1- سوره با مسأله بشارت فتح آغاز مىشود، و آيات انجام آن نيز به همين مسأله مربوط است، و تأكيد بر تحقق خواب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دائر به وارد شدن به مكه و انجام مناسك عمره است.
2- بخش ديگرى از سوره حوادث مربوط به «صلح حديبيه» و «نزول سكينه» و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مسأله «بيعت رضوان» را بازگو مىكند.
3- در بخش ديگرى از مقام پيامبر و هدف والاى او سخن مىگويد.
4- در قسمت ديگرى، از كار شكنىهاى منافقان و نمونههائى از عذرهاى واهيشان در مورد عدم شركت در ميدان جهاد پرده بر مىدارد.
5- در بخش ديگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعكس مىسازد. برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 466
6- سپس كسانى را كه از شركت در ميدان جهاد معذورند معرفى مىكند.
7- و بالاخره در بخشى نيز از ويژگيهاى پيروان خط مكتبى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و صفات مخصوص آنها سخن مىگويد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «اموال و همسران و آنچه را در ملك شماست با قرائت «انّا فتحنا» از تلف حفظ كنيد.
كسى كه پيوسته آن را تلاوت كند روز قيامت منادى صدا مىزند آن چنان كه همه خلائق مىشنوند: تو از بندگان مخلص منى، او را به بندگان صالحم ملحق سازيد، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد كنيد، و از نوشابه مخصوص بهشتيان سيرابش نمائيد».
ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار با تلاوت خالى از انديشه و عمل حاصل نمىشود، بلكه هدف اصلى از تلاوت، تطبيق اعمال و خلق و خوى خويش بر مفاد اين آيات است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- فتح المبين! در نخستين آيه اين سوره بشارت عظيمى به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله داده شده است، بشارتى كه طبق بعضى از روايات نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله محبوبتر از تمام جهان بود، مىفرمايد: «ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم! ...» (إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً).
منظور از اين فتح پيروزى عظيمى است كه از «صلح حديبيه» نصيب مسلمانان شد.
اما براى روشن شدن تفسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشردهاى از داستان حديبيه را در اينجا بياوريم كه به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حديبيه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به قصد عمره به سوى مكه حركت كرد و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گروهى خوددارى كردند، ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 467
و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.
اين جمعيت كه در حدود يك هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مىشد هيچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى كه پيامبر به «عسفان» در نزديكى مكه رسيد با خبر شد كه قريش تصميم گرفتهاند از ورود او به مكه جلوگيرى نمايند، تا اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به «حديبيه» رسيد پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به «عمر» پيشنهاد فرمود كه به مكه رود و اشراف قريش را از هدف اين سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر اين است كه «عثمان» به اين كار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در ميان مسلمانان شايع شد او را كشتهاند، در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تصميم به شدت عمل گرفت و در زير درختى كه در آنجا بود با يارانش تجديد بيعت كرد كه به نام «بيعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست كه تا آخرين نفس مقاومت كنند، ولى چيزى نگذشت كه عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قريش «سهيل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرستاد.
بعد از گفتگوهاى زياد پيمان صلحى منعقد شد. اين پيمان در حقيقت يك پيمان عدم تعرض همه جانبه بود كه به جنگهاى مداوم و مكرر بين مسلمانان و مشركان موقتا پايان مىداد.
«متن پيمان صلح» از اين قرار بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به على عليه السّلام دستور داد «بنويس: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم».
«سهيل بن عمرو» كه نماينده مشركان بود گفت: من با چنين جملهاى آشنا نيستم، بنويس بسمك اللّهمّ! پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «بنويس: بسمك اللّهمّ»! سپس فرمود: بنويس اين چيزى است كه محمد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله با سهيل بن عمرو مصالحه كرده! «سهيل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مىدانستيم با تو جنگ نمىكرديم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنويس. برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 468
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنويس: «اين چيزى است كه «محمّد بن عبد اللّه» با سهيل بن عمرو صلح كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را باز يابند.
علاوه بر اين همه آزادند هر كس مىخواهد در پيمان محمّد وارد شود و هر كس مىخواهد در پيمان قريش.
ازين گذشته محمّد امسال باز مىگردد و وارد مكه نمىشود، اما سال آينده ما به مدت سه روز از مكه بيرون مىرويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز توقف نكنند.
در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودند در همانجا قربانى كنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند. اما اين امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پيغمبر شخصا پيشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بيرون آمد، و به مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنائى است در قانون احرام و قربانى كه از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمين هنگامى كه چنين ديدند تسليم شدند و دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دقيقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدينه كردند، اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگينى مىنمود، چرا كه ظاهر قضيه يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه چه پيروزيهائى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است، و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حديبيه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال گروه عظيمى اسلام آوردند، و جمعيت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/fath.aspx
ردیف 171
(آيه 19)- چهارمين نعمتى كه به دنبال بيعت رضوان نصيب مسلمانان شد غنائم فراوان مادى بود چنانكه در اين آيه مىفرمايد: پاداش ديگر «غنائم بسيارى كه آن را به دست مىآورند» (وَ مَغانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَها).
اين تعبير مىتواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را كه بعد از فتح خيبر رخ داد در بر گيرد.
و از آنجا كه بايد مسلمانان به اين وعده الهى كاملا اطمينان كنند در آخر آيه مىافزايد: «و خداوند شكست ناپذير و حكيم است» (وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً).
اگر به شما دستور داد كه در حديبيه صلح كنيد بر اساس حكمت بود، و اگر به شما وعده فتح قريب و غنائم فراوان مىدهد اين توانائى را دارد كه به وعدههاى خود جامه عمل بپوشاند.
به اين ترتيب مسلمانان ايثارگر در سايه بيعت رضوان پيروزى دنيا و آخرت را به دست آوردند، در حالى كه منافقان بىخبر و ضعيف الايمانهاى ترسو در آتش حسرت سوختند؟
بيعت و خصوصيات آن:
قرائن نشان مىدهد كه بيعت از ابداعات مسلمين نيست، بلكه سنتى بوده كه قبل از اسلام در ميان عرب رواج داشته است، برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 480
و به همين دليل در آغاز اسلام كه طايفه «اوس» و «خزرج» در موقع حج از مدينه به مكه آمدند و با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در عقبه بيعت كردند برخورد آنها با مسأله بيعت برخورد با يك امر آشنا بود، بعد از آن پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله نيز در فرصتهاى مختلف با مسلمانان تجديد بيعت كرد كه يك مورد از آن همين «بيعت رضوان» در حديبيه بود، و از آن گستردهتر بيعتى بود كه بعد از فتح مكه انجام گرفت كه در تفسير «سوره ممتحنه» شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.
اما چگونگى «بيعت» بطور كلى از اين قرار بوده كه بيعت كننده دست به دست بيعت شونده مىداده و با زبان حال يا قال اعلام اطاعت و وفادارى مىنمود، و گاه در ضمن بيعت شرائط و حدودى براى آن قائل مىشد، مثلا بيعت تا پاى مال، تا سر حد جان.
پيامبر اسلام بيعت زنان را نيز مىپذيرفت، اما نه از طريق دست دادن، بلكه چنانكه در تواريخ آمده، دستور مىداد ظرف بزرگى از آب حاضر كنند، او دست خود را در يك طرف ظرف فرو مىبرد، و زنان بيعت كننده در طرف ديگر.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/fath.aspx
ردیف 79
(آيه 31)- «هنگامى كه همسر عزيز، از مكر زنان حيلهگر مصر، آگاه شد (نخست ناراحت گشت، سپس چارهاى انديشيد و آن اين بود كه) به سراغشان فرستاد و از آنها دعوت كرد و براى آنها پشتى (گرانبها و مجلس باشكوهى) فراهم ساخت و به دست هر كدام چاقويى براى بريدن ميوه داد» اما چاقوهاى تيز، تيزتر از نياز بريدن ميوهها! (فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً).
و اين كار خود دليل بر اين است كه او از شوهر خود، حساب نمىبرد، و از رسوايى گذشتهاش درسى نگرفته بود.
«در اين موقع (به يوسف) گفت: وارد مجلس آنان شو»! تا زنان سرزنش گر، با ديدن جمال او، وى را در اين عشقش ملامت نكنند (وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ).
زنان مصر كه طبق بعضى از روايات ده نفر و يا بيشتر از آن بودند، هنگامى كه آن قامت زيبا و چهره نورانى را ديدند، و چشمشان به صورت دلرباى يوسف افتاد، صورتى همچون خورشيد كه از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خيره كند، در آن مجلس طلوع كرد چنان واله و حيران شدند كه دست از پا و ترنج از دست، نمىشناختند «هنگامى كه چشمشان به او افتاد، او را بسيار بزرگ و زيبا شمردند» (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ).
و آنچنان از خود بىخود شدند كه به جاى ترنج «دستهايشان را بريدند» (وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 418
و هنگامى كه ديدند، برق حيا و عفت از چشمان جذاب او مىدرخشد و رخسار معصومش از شدت حيا و شرم گلگون شده، «همگى فرياد برآوردند كه نه، اين جوان هرگز آلوده نيست، او اصلا بشر نيست، او يك فرشته بزرگوار آسمانى است» (وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ).
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/yusuf-31-70.aspx
ردیف 80
(آيه 55)- تو بايد امروز در اين كشور، مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امور همت كنى، يوسف پيشنهاد كرد، خزانهدار كشور مصر باشد و «گفت: مرا در رأس خزانهدارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 430
و هم به اسرار اين كار واقفم» (قالَ اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ).
يوسف مىدانست يك ريشه مهم نابسامانيهاى آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصاديش نهفته است، اكنون كه آنها به حكم اجبار به سراغ او آمدهاند، چه بهتر كه نبض اقتصاد كشور مصر، مخصوصا مسائل كشاورزى را در دست گيرد و به يارى مستضعفان بشتابد، از تبعيضها تا آنجا كه قدرت دارد بكاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگيرد، و به وضع بىسر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.
ضمنا تعبير «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» دليل بر اهميت «مديريت» در كنار «امانت» است و نشان مىدهد كه پاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است.
منبع :
http://qurangloss.blogfa.com/page/yusuf-31-70.aspx