اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

یه توپ دارمقلقلیه

سرخ وسفیدوآبیه

میزنم زمین هوامیره

نمی دونی تاکجامیره

من این توپونداشتم

واحداموخوب پاس کردم

بابام بهم عیدی داد

یه تبلت مفتی داد

یادم میاد کوچولو بودم
دلم می خواست همیشه
بذارنم به مدرسه
مامان می گفت نمیشه
وقتی که هفت ساله شدی
میذارمت دبستان
برات بابا جون میخره
کیف و کتاب و لیوان
ب و آ و ب و آ.. میشه بابا
م و آ و م و آ... میشه ماما

کبوترنازمن بالش شکسته
دلم براش میسوزه تنهانشسته
مامان جون مهربون بالش روبسته
کبوترنازمن خوب میشی فردا
بازم دوباره پرمیزنی تو اسمونها

اولیا شلخته
دومیا پا تخته
سومیا رئیسن
چهارمیا پلیسن
پنجمیا رفوزه
یه وری میرن تو کوزه
کوزه که در نداره
باباش خبر نداره
کوزه که در دار شد
باباش خبر دار شد

بابای خوب و نازم
من با تو سرفرازم
هر روز بی بهانه
تو میروی ز خانه
خدا تو را نگهدار
که میروی سرکار

گل گل گل
گل از همه رنگ
سرتو با چی میشوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با شامپو گلرنگ

باز باران با ترانه

با گوهرهای فروان

میخورد بر بام خانه

گل همه رنگش خوبه/بچه زرتگش خوبه/توکتابانوشته/تنبلی کارزشته/تنبل همیشه خوابه/جاش توی رختخوابه/بدوبدوبیدارش کن/ازرختخواب جداش کن/بشوردست ورویش/شانه بزن به مویش

دويدمو دويدم/ سر كوهي رسيدم/ دو تا خاتون رو ديدم

يكي به من نان داد/ يكي به من آب داد

نان رو خودم خوردم/ آبو دادم به زمين/ زمين به من علف داد

علفو دادم به بزي/ بزي به من شير داد ....

خوشا به حالت ای روستایی

چه شاد و خرم، چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین

دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد

خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم

با شادمانی پر می‌گشودم

می‌رفتم از شهر به روستایی

آنجا که دارد آب و هوایی.

عمو زنجیر باف...

بهله....

زنجیر منا بافتی.....

بهله....

بارون میادجرجر

پشت خونه هاجر

هاجرعروسی داره

دمب خروسی داره

به بهونه اومدن بارون دوروزه وشادی درمشهد

حیوونا خیلی هستن

وحشی واهلی هستن

گاو، بچه اش گوساله

بز، بچه اش بزغاله

گوسفند و میش و بره

می چرند توی دره

اسب و شتر تو صحرا

بار می برند به هرجا

روباه وشیر و پلنگ

حیوونای رنگارنگ

تو دشت وکوه و بیشه

پیدا می شه همیشه