راسخون

اشعار کودکیمان!!!(یادش به خیر)

MRezass کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 2073
|
تاریخ عضویت : مرداد 1392 

به به به رنگین است

خوش مزه شیرین است

رویش زرد بیمار است

لپش سرخ تب دار است

مغذش را چون بادام

بشکن زود دام دام دام

هم خوش رو هم خوش بو

زرد و سرخ زرد آلو

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

گلوله گلوله برف میاد

سرد هوا زمستونه

سرمای بی حد هوا

تن ادمو می لرزونه

برف که میاد از اسمون

سفید می شه درختچه ها

شادی داره صفا داره

بازی توی پس گو چه ها

وقتی زمستون می رسه

همش بخاری روشنه

باید پوشید لباس گرم

که وقت سر ما خوردنه

amir83610 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 995
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 

شعر کودکانه دریا :

 با موج و با باد    

می آید از دور

با داد و فریاد

طوفانی و سرد

خاکستری رنگ

امروز با ما

دارد سر جنگ

دنبال دعواست ،

با این هیاهو !

بیچاره ماهی ،

می ترسد از او

 

شعر کودکانه زنبور طلایی :

    ای زنبور طلایی    

 نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره

گل وا شده دوباره پاشو پاشو بهاره

گل وا شده دوباره

 ای زنبور طلایی

 نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره

 عسل بساز دوباره پاشو پاشو بهاره

 عسل بساز دوباره

 

شعر کودکانه نهنگ و دریا :

 دریاچه آبی رنگه        

توش ماهی و نهنگه

ماهی رو موج می شینه

نهنگ اونو می بینه

می گه نهنگ پرزور

یه وقت نری راه دور

شب که بشه، جای شام

می خورمت هام و هام

ماهیه از روموجا

می پره توی دریا

شناکنون می ره

به یک جای دور

جا می مونه

نهنگ چاق و مغرور

amir83610 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 995
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 

آی حلزون شاخكی!
كجا می ری یواشكی؟
جلو میری یواش و ریزه،ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه،دونه داری
به روی پشت روی خود یه لونه داری
ساكتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما.

شاعر : مهری ماهوتی

 

شعر کودکانه پدربزرگ و مادر بزرگ :

پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی كه پیشم باشه
برام كتاب می خونه

مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه

وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی كم ندارم.

شاعر : جواد محقّق

 

سپیده زد، سپیده
وقت سحر رسیده
خاموش شده ستاره
صبح اومده دوباره

***
خروس پر طلایی
با پاهای حنایی

قوقولی قوقو میخونه
تو کوچه و تو خونه
اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره
***
بابام پامیشه از خواب
میره لب حوض اب
می شوید او دست و رو
با اب میگیره وضو
تمیز و پاکیزه باز
میاد سر جا نماز
***
من هم کنار بابا
نماز می خوانم حالا

amir83610 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 995
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست


آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

یکی روشنی روز، یکی نور شب افروز

یکی طلای زرده، یکی نقره سرده

یکی پرتو خورشید، به روی خاک پاشید

یکی از ماه زیبا، بتابد بر همه جا

آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

 

آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

یکی روشنی روز، یکی نور شب افروز

یکی طلای زرده، یکی نقره سرده

یکی پرتو خورشید، به روی خاک پاشید

یکی از ماه زیبا، بتابد بر همه جا

آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

 

آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

یکی روشنی روز، یکی نور شب افروز

یکی طلای زرده، یکی نقره سرده

یکی پرتو خورشید، به روی خاک پاشید

یکی از ماه زیبا، بتابد بر همه جا

آفتاب، مهتاب، چه رنگه؟، چقدر هر دو قشنگه!

 

باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
:
در گذرها

رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم

یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر

نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
:

کودکی دهساله بودم

شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد ... چرخ می زد همچو مستان
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دوپای کودکانه
می پریدم همچو آهو
می دویدم از سر جو
دور می گشتم زخانه
می پراندم سنگ ریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
می کشانیدم به پایین
شاخه های بیدمشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و وحشی
می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی
هرچه می دیدم در آنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم

می سرودم :

" روز ! ای روز دلارا
!
داده ات خورشید رخشان

این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان
!
" این درختان

با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان
!

" روز ! ای روز دلارا
!
گر دلارایی ست ، از خورشید باشد

ای درخت سبز و زیبا
هرچه زیبایی ست از خورشید باشد
... "

اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چیره

آسمان گردیده تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان
ریخت باران ، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
برق چون شمشیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا


بس دلارا بود جنگل
به ! چه زیبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه
بس گوارا بود باران
وه! چه زیبا بود باران

می شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی

" بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تیره ، خواه روشن
-
هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا !

amir83610 کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 995
|
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 

تمامی اشعار کودکی خاطره است

چه اونایی که کامل میخوندیم

چه ائنایی که ناقص

چه اونایی که اشتباه

nazarianali کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 1442
|
تاریخ عضویت : بهمن 1389 

شبها که ما می خوابیم

آقا پلیسه بیداره

ما خواب خوش می بینیم

اون دنبال شکاره

.

.

.

nazarianali کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 1442
|
تاریخ عضویت : بهمن 1389 

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟.... بی سوادی؟...

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

شبا كه ما مي خوابيم اقا پليسه بيداوه
ما خواب خوش مي بينيم اون دنبال شكاره
اقا پليسه زرنگه با دزدا خوب مي جنگه
ما پليسو دوست داريم بهش احترام مي زاريم

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

یه روزی آقا خرگوشه پرید جلو بچه موشه

موشه پرید تو سوراخ

خرگوشه گفت آخ

وایسا وایسا کارت دارم

من خرگوشم و بی آزارم

کاریت ندارم

مادر موشه عاقل بود
زنی کامل و بالغ بود

به بچه موشه گفتش
این یه خرگوشه

خیلی باهوشه

کاریت نداره

اون بی آزاره

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود

چار قدش و
دور سرش
بسته بود

صدای كفشش كه اومد
دویدم

دور گُلای دامنش
پریدم

بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

 با موج و با باد    

می آید از دور

با داد و فریاد

طوفانی و سرد

خاکستری رنگ

امروز با ما

دارد سر جنگ

دنبال دعواست ،

با این هیاهو !

بیچاره ماهی ،

می ترسد از او

 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

    ای زنبور طلایی    

 نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره

گل وا شده دوباره پاشو پاشو بهاره

گل وا شده دوباره

 ای زنبور طلایی

 نیش می زنی بلایی پاشو پاشو بهاره

 عسل بساز دوباره پاشو پاشو بهاره

 عسل بساز دوباره

farshon کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 43957
|
تاریخ عضویت : آذر 1387 

یه توپ دارم قلقلیه

سرخ وسفید وآبیه

می زنم زمین هوامیره

نمی دونی تاکجامیره

من این توپونداشتم

مشقاموخوب نوشتم

بابام بهم عیدی داد

یه توپ قلقلی داد