نجوم و اختر شناسی
|
|
|
تفكري جديد درخصوص پيدايش سياركها؛ كمربند سياركها حدود 200 سال پيش كشف شد. اين اجرام آسماني در حد فاصل مريخ و مشتري قرار دارند و گرچه طي 2 قرن گذشته مملو از جذابيت بودهاند اما بعد معماگونه آنها بيشتر به چشم آمده است. در ميان انبوهي از ناشناختههاي اين بخش از منظومه شمسي، اخترشناسان اميدوار بودهاند تا انبوهي از سيارات جديد را شناسايي كنند. اما در عوض پهنه وسيعي از خرده اجرام كيهاني را شناسايي كردهاند. اين كشفيات اخترشناسان را بيشتر از گذشته بر اين نظريه مصمم كرده است كه كمربند سياركها در حقيقت بقاياي سيارهاي هستند كه در دورانهاي بسيار گذشته پيدايش عالم و در اثر برخورد بزرگ فضايي از ميان رفته است. براي ساليان طولاني اخترشناسان بر اين عقيده بودند كه اين بخش از منظومه شمسي باقيمانده كنار گذاشته شدهاي از معماري سيارات بودهاند اما آنها اكنون نگاه ويژهتري به اين اجرام نه چندان بزرگ آسماني دارند. اخترشناسان به اين نتيجه رسيدهاند كه درخصوص حوادث و دگرگونيهاي عمده در نخستين دورانهاي پيدايش منظومه شمسي ميتوان سرنخهاي قابل اطميناني پيدا كرد. اين كمربند مجموعهاي متنوع از اجرام فضايي است كه در ميان آنها ميتوان ردپايي از تودههاي بزرگ توپي شكل متشكل از صخره و فلز (كه برخي از آنها تا صدها كيلومتر عرض دارند) تا تودههاي كوچك و شكننده متشكل از يخ و گرد و غبار پيدا كرد. اكنون پرسش ديگري مطرح ميشود: چطور اين امكان وجود دارد كه طيف گستردهاي از مواد و تركيبات گوناگون در كنار هم قرار گرفته باشند؟ اين پرسشي است كه به دليل ناتواني فعلي دانش بشري در پاسخ دادن به آن بيشتر شكل و شمايل يك راز بزرگ را به خود گرفته است. البته در سالهاي اخير تلاشهاي زيادي براي پيدا كردن پاسخي مناسب به اين پرسش انجام شده است و در اين رهگذر برخي اخترشناسان موفق به ارائه توضيحاتي نيز شدهاند: بسياري از سياركها در مناطقي به دور از مركز منظومه شمسي شكل گرفته و به مرور زمان و به وسيله سيارات مختلف به اين نقطه از عالم كشيده شدهاند. در چنين حالتي ميتوان به سياراتي كه در اين ماجرا دست داشتهاند عنوان زورگير را داد! تيمي از اخترشناسان به سرپرستي دكتر هال با استفاده از يك سري شبيهسازيهاي رايانهاي در دوران بسيار آشفته مربوط به اوايل پيدايش منظومه شمسي نشان دادهاند كه به احتمال قريب به يقين اورانوس و نپتون از خورشيد بسيار دور گشته و همچون اجرام آسماني سرگردان به منطقهاي از فضا رسيدهاند كه غني از اجرام فضايي مشابه دنبالهدارها بوده است. اين اجرام دقيقا مشابه آن دسته از اجرام آسماني است كه هم اكنون و در قالب گلولههاي برفي كثيف و چركآلود در كمربند سياركها ديده ميشود. اين اجرام در ادامه و با گذشت زمان در دام ميدان جاذبه سيارات بزرگتر منظومه شمسي قرار گرفته و به خورشيد نزديك شدهاند. بر اساس اين شبيهسازيها بسياري از اين اجرام در حد فاصل فضاي ميان مشتري و مريخ متوقف شدهاند و اينجا نقطهاي است كه خرده سنگهاي آسماني موجود در منطقه با آنها تركيب شدهاند. البته اين پايان مسافرت آنها نيست. محاسبات رايانهاي نشان ميدهند اگر آنها همچنان به حركت خود به سوي مدارات مشخصي از منظومه شمسي ادامه دهند، در منطقه جاذبهاي پرنوسان مربوط به مشتري متوقف خواهند شد. نكته جالب توجه اين است كه بر اساس همين محاسبات مشتري بالغ بر 99 درصد از كمربند سياركها را دقيقا با توجه به همين فرآيند خالي از عضو كرده است. www.jamejamonline.ir |
|
|
|
مقدمه مشاهده بیش از شصت هزار بشقاب پرنده و اختفای اسرار ساخت و روش کار آنها از سوی سازندگان و استفاده کنندگان این شی سبب شده است تا بشقاب پرنده بصورت یک معمای غامض و لاینحل جلوهگر شود. اشیای مشاهده شده در آسمان یا در روی زمین را که تعبیر و تفسیر رفتار ، حرکت ، نمای ظاهری ، نورافشانی و سایر ویژگیهایشان در چارچوب دانش ما ، مشکل یا غیر ممکن به نظر آید و یا ظاهرا چنان نشان دهد که فناوری آنها نتواند فناوری زمین باشد یوفو (UFO) مینامند. کلمه یوفو از ترکیب حرق اول نام انگلیسی این اشیاء یعنی Unidentified Flying Objects ، گرفته شده و معادل فارسی آن "اشیای پرنده ناشناخته" است.این اشیاء را بشقابهای پرنده (Flying Saurars) ، اشیاء مرموز آسمان (Sky’s Mystenous Objects) ، اشیاء فضایی نامتعارف (Unconventional arial Objcts) و نامهای دیگر نامیدهاند. این نامها بویژه اصلاح بشقاب پرنده و برداشت مردم از ماهیت و منشأ آن توسط مطبوعات عنوان و منتشر و متداول شده است. در جامعه علمی از اصلاح بشقاب پرنده برای اشیاء یاد شده استفاده نمیشود، زیرا همه آنها به شکل بشقاب نیستند. اطلاعات جمع آوری شده درباره بشقابهای پرنده در چند دهه گذشته ، شامل عکس ، مشاهده راداری ، شواهد عینی و اثرهای بجای مانده روی زمین یا محیط اطراف محل فرود این شی پرنده ، همه دلالت بر وجود آن میکنند. تاریخچه بشقاب پرنده در اسناد تاریخی بطور وضوح ، مطلبی درباره بشقاب پرنده یافت نمیشود، مطالبی که در اسناد تاریخی به عنوان پدیدههای غیر متعارف نام برده شدهاند، همان پدیدههای آسمانی هستند. اگر چه باستان شناسان ، در گوشه و کنار جهان ، اشکالی را یافتهاند که تا آنها را به عنوان تصویر سفینههای انسان ماورا زمین قلمداد میکنند، این برداشتها درست نیست. بشقاب پرندههای زیادی در سال 1276 (1897) در آمریکا دیده شدهاند. مردم آنها را کشتی هوایی (Air ship) مینامیدند، که شبیه دیژیرابل بودند (Dirigeable) بودند. بشقابهای پرنده به مفهوم امروزی آنها ، ابتدا از سال 1322 (1943) تا پایان جنگ جهانی دوم مشاهده شدهاند که همان فوفایتر (Foo Fighter) آلمانیها بودند.در روزنامههای 22 آذر 1327 (13 دسامبر1944)، گلولههای نقرهای شناور در هوا ، که متناوبا خاموش و روشن میشدند و هواپیماهای شکاری و بمب افکنها را تعقیب میکردند، سلاحهای جنگی نازیها معرفی شدند. درست در زمانی که فناوری ساخت موشک و هواپیما به مرحلهای رسید که امکان سفرهای فضایی را بطور واقعی متصور کرد، فعالیت بشقابهای پرنده بطور ناگهانی افزیش یافت. روز جهانی بشقاب پرنده را باید 2 تیر 1326 (14 ژوئن 1947) در نظر گرفت، زیرا در بعد از ظهر این روز بود برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم ، گزارش مشاهده بشقاب پرنده در مطبوعات ایالات متحده آمریکا چاپ شد و از این روز صحبت بشقاب پرنده میان مردم شایع شد. مشاهده بیش از بیش بشقاب پرنده در کشورهای مختلف جهان در سال 1326 (1957) سبب شد تا این سال را "سال جهانی بشقاب پرنده" نام گذاری کنند. ماهیت بشقاب پرنده بررسی گزارشهای مشاهده بشقاب پرنده توسط افراد مطلع و آشنا ، فقط معتبر است. زیرا ، بسیاری از کسانی که مدعی مشاهده بشقاب پرنده شدند، اشیاء یا پدیدههای شناخته شده را به عنوان بشقاب پرنده تلقی کردند. مشهورترین و آشناترین این اشیاء یا پدیدهها عبارتند از: موشکهای پرتاب شده توسط هواپیما ، ماهوارههای برخاسته از زمین ، شهاب ، قطعات شهاب سنگ خرد شده که با انمعکاس نور خورشید روشن دیده میشوند، روشن شدن ابرهای ارتفاع پایین توسط خورشید ، طبقات موشکهای حامل ، نورهای به رنگهای مختلف حاصل از سوختن ماهوارهها در جو ، گلولههای منور نظامی ، هواپیماهایی که فرود آمدنشان را علامت میدهند، بالونهای آزمایش ، کرههای درخشان یا قرصهای براق و روشن حاصل از انعکاس نور توسط سطوح خارجی هواپیماهای مدرن ، دنباله بخار هواپیماها ، سطح بالونهای آزمایشی و هر سطح صیقل داده شده ، حشراتی که در ارتفاعات خیلی بالا پرواز میکنند، پرندگان ، هاله نورانی اطراف خطوط سیمهای انتقال برق فشار قوی در اثر احاطه شدن با کریستالهای یخ در زمستان ، سیارات ، ستارههای درخشان ، نورافکن ، اعلانات نورانی بدنه هواپیما ، امواج انعکاس یافته رادارهای دور برد روی صفحه رادار (در اثر تغییرات محلی جو) ، هواپیماهای بدون خلبان ، سراب نوری جو ، سراب الکترونیکی یونوسفری ، کاغذ سفید سرگردان در هوا که در اثر تابش نور خورشید درخشان دیده میشوند، حباب کف و غیره.از میان اشیاء و پدیدههای فوق الذکر ، هیچ شی به انداره سیاره زهره به عنوان بشقاب پرنده گزارش نشده است. دلیل این است که ظهور ، قطر زاویهای ، رنگ ، قرمز شدگی تدریجی ، تغییر ظاهری شکل و رنگ هنگام مشاهده با دوربینهای دو چشمی با تلسکوپهای کوچک سبب غیر طبیعی جلوه دادن سیاره زهره میشود. از پدیدههای جوی دیگر که باعث ایجاد تصورات خیالی میشوند، بادهای شدید و خشن هستند. فعالیتهای غیر عادی خورشیدی و پدیدههای مختلف جوی در لایههای مختلف جو ، شفق قطبی ، گردبادهای کوچک و ... را می توان نام برد. ملاحظه میشود که پدیدهها و اشیاء گوناگونی به عنوان بشقاب پرنده میتواند جلوهگر باشد. از میان آنها فقط تعداد کمی مربوط به بشقاب پرنده به مفهوم واقعی است. دلیل گزارشهای نامربوط به بشقتاب پرنده ، بیشتر از عدم آشنایی مشاهده کنندگان با پدیدههای طبیعی و عدم اطلاع آنها از وجود اشیاء موجود در فضا و جو زمین ناشی میشود. مشخصات کلی بشقاب پرنده بشقابهای پرنده صورتهایی از یک شی با پیچیدگی متغیر است و معمولا از شکل هندسی کروی مشتق میشوند و به شکل دیسک ، بیضوی (شبیه به توپ راگبی) ، دوکی ، استوانهای و مخروطی دیده شدند. بیشتر آنها به شکل بشقاب با قطری حدود 7.5 متر و با گنبدی به ارتفاع 1.5 تا 1.8ر در وسط بودند. بشقابهای پرنده قادرند به سرعت ابعاد خود را تغییر دهند. بشقاب پرنده شی کاملا مجهزی است که شکل سطح قابل مشاهده آن نقش ثانوی در پرواز دارد و معمولا فاقد بال و چرخ است. این اشیاء وقتی از فاصله نزدیک مشاهده میشوند، دارای ابعاد نسبتا کوچک ، غالبا کوچکتر از 20 متر هستند، ولی ابعاد انعکاسی راداری آنها تقریبا به اندازه یک هواپیمای جت بوتینگ 707 است.بشقابهای پرنده ، معما بصورت دسته جمعی پرواز میکنند، ولی بصورت انفرادی نیز زیاد دیده شدهاند. آنها ، گاه در فضا به قطعات کوچکتر تقسیم میشوند و در چندین مورد هم قطعات کوچک نورانی بهم پیوسته و شی واحدی را بوجود میآوزند. ازعجایب اینکه ، بشقابهای پرنده قادرند بطور ناگهانی و آنی خود را از نظرها ناپدید کنند. بشقابهای پرنده قابلیت ساکن ایستادن در هوا را دارند و میتوانند شتاب و سرعت زیاد را داشته باشند. از ویژگیهای جالب و جذابشان نور افشانی آنها میباشد. گزارشها نشان میدهند که آنها در دو فاز مختلف تاریک و روشن مشاهده میشوند، اغلب روی زمین مینشینند، گاه چنان آرام مینشینند که گویی روی قشری از مه آرمیدهاند. از ویژگیهای دیگرشان ، وجود یک یا چند سرنشین در آنهاست که معمولا مایل به مشاهده شدن نیستند. سرنشینان بشقابهای پرنده مجهز به دستگاهی با توانایی تابش پرتوهایی هستند که از میان اشخاص و دیوار عبور میکند. سرنشینان قادر به پرواز بوده ، اصابت تیر را احساس نکرده و متقابلا میتوانند مشاهده کنندگان را فلج کنند. در برخی گزارشها آمده که سرنشینان شبیه انسان هستند. بشقابهای پرنده در پرواز در ارتفاعات کم و یا در روی زمین اثرهایی بر دستگاههای ساخت بشر و محیط اطراف بر جای میگذارند. بشقابهای پرنده از تواناییهای هواپیماهای مدرن کاملا آگاهند، از اینرو فاصله خود را اسلحه هوایماها و توپهای ضد هوایی طوری حفظ میکنند تا هموراه در خارج از برد موثر آنها قرار گیرند و میتوانند کلیه سیستمهای الکترونیکی و موتوری و راداری و ... هواپیماها را از کار بیاندازند. مشاهده کنندگانی که به بشقابهای پرنده خیلی نزدیک شدند، در معرض آثار رادیواکتیو قرار گرفتند. به علاوه ، این اشیاء قادرند رادار را به موقع حس و خنثی نمایند و مانع قفل شدن رادارهای کنترل آتش شوند و در دید رادارهای دور برد واقع نشوند. سرنشینان بشقاب پرنده مجهز به سیستم مولد نیروی دافعه قابل حملاند، که پرواز و شناور شدن آنها را در فضا ممکن میسازد. به علاوه ، پدیدههای عدم اصابت گلوله به دستگاه و سرنشینان آن به کمک میدان دافعه قابل توجیهاند. منبع:http://daneshnameh.roshd.ir |
|
|
|
دانشمندان به دنبال روشي هستند که بتوانند با کمک ماهواره ها اقدام به جمع آوري انرژي خورشيد که در فضا پخش است، کنند و سپس آن را براي استفاده روزمره به سمت زمين بفرستند اما اين کار به چه دليل انجام مي شود؟ دليل عمده اين است که دريافت انرژي خورشيدي روي زمين داراي محدوديت هايي است. براي مثال صفحات جذب کننده انرژي خورشيد تا زماني خوب عمل مي کنند که هوا ابري، باراني و برفي نبوده و ابرها جلوي خورشيد را نگرفته باشند. نکته بعدي اين بوده که کلاً خورشيد شب از ديده ها پنهان شده و انرژي آن قابل دسترس نيست حالا قرار است روي همين ماهواره ها صفحات جذب کننده انرژي خورشيدي نصب شود که 5 برابر بيش از صفحاتي که روي زمين نصب مي شوند کارآيي دارند. در سال 2007 نيز انجمن ملي هوافضا، تحقيقاتي را آغاز کرد که به واسطه آن قرار است حدود 800 متر از فضاي مدار دور زمين از صفحات جذب کننده نور خورشيد با نام فتوولتائيک پوشيده شود که همين امر طبق محاسبات کارشناسان سبب مي شود انرژي معادل يک سال استفاده از ذخاير نفتي کل دنيا توليد شود. آنچه که در اين ميان مورد استفاده قرار مي گيرد، فضاپيماهاي حمل کننده اين صفحات هستند که انرژي دريافتي را به زمين منتقل مي کنند. سيستم کار اين ماهواره ها پيچيده نيست و دور آن مجهز به اين صفحات مي گردد. پس از دريافت انرژي و تبديل آن به صورت امواج مادون قرمز، آن را به صورت 24 ساعته به زمين ارسال مي کند. اين سامانه ليزري که بسيار قدرتمند بوده مي تواند 80 درصد انرژي دريافتي از خورشيد را به مرکز فرماندهي در زمين ارسال کند. البته اين پرتوهاي ليزري هر کدام 18/2 متر عرض دارند که در ايستگاه زميني با عرض 9700 متر مربع مورد استفاده قرار مي گيرند. در اين ميان ماهواره ها به گونه اي ساخته شدند که قادرند انرژي دريافتي را به ماهواره ها و شبکه هاي ديگر هم انتقال دهند. در اين خصوص در ماه هاي گذشته کمپاني اروپايي فضايي «آستريوم» امکان استفاده و پياده سازي اين سيستم اين سيستم ليزر را در کشور آلمان آزمايش کرد. همچنين اين کمپاني به دنبال آن است که تا سال 2016 يک ماهواره با طول 500 فوت مربع از پنل هاي جذب کننده نور خورشيد به فضا بفرستد که تا سال 2020 بتواند به بهره برداري برسد که توليد برق آن به 10 کيلووات رسيده و قادراست برق 10 خانه را تأمين کند. در اين بين آژانس فضايي ژاپن (JAXA) با همکاري يک شرکت توليد کننده لوازم نيروگاه هاي خورشيدي در کاليفرنيا به دنبال استفاده از امواج مايکروويو براي ارسال انرژي خورشيدي هستند، اگر چه آزمايش ليزر کمپاني «آستريوم» سريع تر جواب داده و زودتر هم به بازار عرضه مي شود. در سال 2008 نيز فيزيکدانان اقدام به آزمايش پرتوهاي 20 واتي در حد فاصل کوه هاي «مائويي» و جزاير «هاوايي» کردند که حدود 150 کيلومتر يعني 1/5 برابر عمق اتمسفر زمين هستند. JAXA با تشکيل تيمي از ميتسوبيشي و شرکت هاي ديگر در قالب يک پروژه 30 ساله 21 ميليارد دلاري، تصميم به ارسال فضاپيما به فضا با طول پنل هاي خورشيدي کردند. نتيجه اين تلاش، توليد يک گيگاوات انرژي به اندازه نيروي يک نيروگاه اتمي است. در اين خصوص تني چند از مقامات مسؤول گفته اند اگر مشکلات سياسي از سر راه برداشته شود. به زودي شاهد آغاز به کار نخستين آزمايشگاه تحقيقاتي در قطب شمال و جنوب خواهيم بود. وزارت دفاع ايالات متحده نيز به دليل اينکه مبلغي حدود 400 دلار براي هر گالن سوخت هزينه مي کند. اعلام آمادگي کرده که از اين تکنولوژي استفاده کند. «استفان سوويني» از دانشگاه سوري در انگلستان در حال کار روي تأثيرات اين ليزرها روي دماي زمين است وي در اين باره مي گويد ممکن است طول موج اين ليزرها به گونه اي باشد که بر سلامت حيوانات تاثير بگذارد. اما در حال تحقيق روي آن هستيم. در حال حاضر نيز انرژي برابر 1 تا 2 گيگا بايت با توجه به فعاليت يک ماهواره وجود دارد. تا سال 2030 پروژه اي تعريف شده که 220 بيليون کيلو وات انرژي از اين راه توليد شود. منبع: ماهنامه نوآور شماره 88 |
|
قسمت دوم |
|
ناپديدشدن يک خلبان استراليايي با شروع پروژه بلوبوک گزارش هاي بسياري مبني بر ديده شدن جسم ناشناخته پرنده در اين طرح به ثبت رسيد اما در هيچ گزارشي خبر از ربوده شدن فرد يا چيزي داده نشد تا اينکه ناپديد شدن خلبان فردريک والنتيچ پس از به پرواز درآمدن و مخابره ديدن شيء ناشناخته در آسمان به برج مراقبت فرودگاه مورابين، سروصداي بسياري برپا کرد. اگر چه مقامات مسؤول هيچ گاه صريحا اعلام نکردند که والنتيچ ربوده شده اما صحبت نکردن در مورد اين موضوع موجب شد تا بسياري راي به ربوده شدن والنتيج توسط يوفو بدهند.ماجراي ناپديد شدن خلبان فردريک والنتيچ روز 21 اکتبر سال 1987 شرايط براي بلند شدن هواپيماها بسيار مساعد بود و باد ملايمي مي وزيد. فردريک والنتيچ 20 ساله- دانشجوي خلباني کلاس چهار نيروي هوايي- با 150 ساعت تجربه پرواز براي تمرين بيشتر سوار بر هواپيماي آموزشي سسنا ال- 182 با سرعتي تقريبي 256 کيلومتر در ساعت شد تا از فرودگاه مورابين ملبورن به مقصد تنگه باس به پرواز درآيد. والنتيچ به وقت محلي ساعت 18:19مورابين را ترک کرد و با واحد سرويس هوايي تماس گرفت تا حضور خود را در آسمان اعلام کند. تا ساعت 19:00 که به کيپ اوتواي برسد هيچ تماس غيرعادي اي از خلبان دريافت نشد.شش دقيقه اي از رسيدن والنتيج به اوتواي مي گذشت که او با استيو رابري- افسر بخش پرواز ملبورن- تماس گرفت و از وجود هواپيماي ديگري در ارتفاع 1524 متري خودش خبر داد. اما از برج مراقبت پيام رسيد که در اين ساعت هيچ رفت وآمد ديگري مخابره نشده است و نبايد هواپيماي ديگري با چنين ارتفاعي در آسمان باشد. چند دقيقه از ردوبدل شدن اين پيام ها نگذشته بود که والنتيچ گزارش کرد هواپيمايي که تا به حال مانند آن را نديده با چهار چراغ بزرگ که نور بسيار قوي اي هم دارد قابل مشاهده است. او دقيقا نمي توانست بگويد که چه چيزي را ديده اما نظر والنتيچ اين بود که هواپيماي ناشناخته در 300 متري هواپيماي خودش با سرعت بسيار بالايي در حرکت است و به دنبال آن نزديک شدن عمدي جسم پرنده ناشناخته به سسنا را خبر داد.در ساعت 19:9 افسر رابي از والنتيچ خواست که موقعيت و ارتفاع خود و جسم ناشناخته را گزارش کند. والنتيچ با اعلام ارتفاع شروع به توضيح مشخصات پرنده آهنين غول پيکر کرد و هنگامي که رابي در مورد اندازه تقريبي شيء پرنده از والنتيج سؤال کرد، هيچ پيامي از خلبان مخابره نشد.30 دقيقه اي از قطع ارتباط مي گذشت که دوباره تماس برقرار شد و خلبان از چرخيدن جسم پرنده در بالاي سرش خبر داد. پس از ارسال اين پيام 28 ثانيه سکوت برقرار شد و پس از تماس مجدد، والتنيچ از ناپديد شدن يوفو خبر داد و دوباره 28 ثانيه تماس قطع شد. بعد از برقراري مجدد تماس، افسر رابي مدام در تلاش بود تا اطلاعات بيشتري در مورد جسم پرنده ناشناخته و موقعيت آن به دست آورد و نظر والنتيج اين بود که شايد يک فروند هواپيماي نظامي در تعقيب او باشد. 29 ثانيه بعد از اينکه والنتيچ با افسر رابي صحبت کرد، در ساعت 19:12:09 خلبان فردريک والنتيچ گزارش کرد که انگار موتور هواپيمايش نقص فني پيدا کرده و مجبور است که در جزيره کينگ فرود آيد. پس از ارسال اين پيام، در مدت بسيار کوتاهي هيچ پيام ديگري مخابره نشد و ناگهان والنتيچ از آن سوي خط راديويي به برج مراقبت گفت: «اين يک هواپيما نيست». تقريبا17 ثانيه صدايي شبيه به برخورد آهن پاره ها به يکديگر از فرستنده هواپيماي والنتيچ به گيرنده برج مراقبت مورابين رسيد و سپس تماس براي هميشه قطع شد. آغاز جست وجو براي يافتن خلبان به دنبال قطع پيام از سوي والنتيچ و فرود نيامدن او در جزيره کينگ،گروه ويژه تجسس و امداد به منطقه اي که رادارها ناپديد شدن خلبان را نشان ميدادند اعزام شدند و دو هواپيماي آر.اي.اي.اف.پي- 3 اورين براي يافتن والنتيچ فورا به پرواز درآمدند. جست و جو و تلاش براي هواپيما و خلبان گمشده هفت روز به طول انجاميد. اما گروه هر چه بيشتر مي گشت نتيجه کمتري عايدش مي شد و سرانجام تفحص در روز 25 اکتبر سال 1978خاتمه يافت. تنها اثر برجاي مانده از ماجرا رد سوخت هواپيماي والنتيچ بود که جست و جوگران آن را در نزديکي محلي که آخرين پيام از سوي والنتيچ مخابره شد، يافتند. اگر چه همه ابتدا تصور مي کردند که اين مايع يافت شده متعلق به هواپيماي والنتيچ است اما آزمايش هاي انجام شده روي آن نتيجه را طور ديگري گزارش داد، به عقيده متخصصان اين سوخت متعلق به وسيله هاي هوانوردي نبود. نکته اي که تمامي مسؤولان پرونده ناپديد شدن والنتيچ را در حيرت فرو برد اين بود که هواپيمايي که خلبان گمشده با آن به پرواز درآمد مجهز به چهار جليقه نجات و راديو تماس اضطراري و همچنين در شرايط خراب شدگي موتور قادر به حرکت کردن تا چند دقيقه بود. اما به نظر مي رسد خلبان از هيچ يک از آنها استفاده نکرده يا فرصت استفاده از آنها را نداشت. پس از راهي شدن گروه نجات و بي نتيجه ماندن تلاش هاي جست و جوگران، تحقيقات از سوي بخش رسمي حمل و نقل در جهت يافتن سرنخي از خلبان و هواپيماي ربوده شده آغاز شد. اما متاسفانه آنها هم پس از دو هفته جست و جوي مداوم به نتيجه نرسيدند و هيچ ردي از هواپيما پيدا نشد؛ گويي که اصلا هيچ هواپيمايي در آسمان به پرواز درنيامده بود. سرانجام پس از تمامي تحقيقات انجام شده در 27 آوريل سال 1982 تنها سرنخ موجود از حادثه 21 اکتبر سال 1978 تماس هاي راديويي موجود بين والنتيچ و برج مراقبت مورابين اعلام شد. سرنخ هايي مهم از پرونده والنتيچ زماني که آخرين پيغام ارسالي از سوي والنتيچ به برج مراقبت مورابين ارسال شد، حدود 17 ثانيه صداهاي مبهم و شبيه به برخورد تکه هاي آلومينيوم و آهن به يکديگر در نوار ضبط شده از اين گفت و گو به ثبت رسيده است. پل نورمن و جان آچت- دو محققي که روي اين پرونده کار مي کردند- يک نسخه کامل از اين مکالمه را براي انجام تحقيقات بيشتر و تحليل روي آن از بخش حمل و نقل هوايي استراليا و پدر فردريک گرفتند. يک نسخه آن را آچت به ملبورن و نسخه ديگر را نورمن به آمريکا برد تا عمراه دکتر ريچارد هينز- يکي از محققان ناسا و استاد دانشگاه سن جونز- روي آن کار کنند بلکه سرنخ جديدي بيابند. هينز با گوش کردن به نوار، نظر خود را اين طور اعلام کرد: «در اين نوار صداي شش انفجار جداگانه به گوش مي رسد که هر يک از اتمام ديگري اتفاق مي افتد. اما هيچ سرنخ مشخص يا بسامدي که بتوان با آن چگونگي ماجرا را تشخيص داد وجود ندارد».گزارش هاي ديده شدن يوفو پس از اينکه خبر ناپديد شدن والنتيچ به گوش عموم رسيد، تعدادي از مردم با پليس تماس گرفتند و خبر از مشاهده اتفاقات غيرمعمول در محل زندگي شان دادند. در ميان آنها 20 نفر مصرانه اصرار داشتند که شيئي را که نورهاي سبز رنگي داشت در آسمان ديده اند و در اين رابطه تعدادي از شاهدان که محل زندگي شان در دو کيلومتري خليج آپولو بود، ادعا مي کردند که نور سبز رنگي را ديده اند که هواپيماي والنتيچ را تعقيب مي کرده و در آن زمان، هواپيما حالت سقوط و شيب به طرف سطح زمين داشت و جالب اينجاست که طبق نظر يوفو شناسان اين ادعاها دقيقا شبيه صحبت هاي والنتيچ هنگام ديدن آن شيء عجيب بود.نظر پدر والنتيچ «اميدوارم که آدم فضايي ها پسرم را ربوده باشند تا اينکه سانحه هوايي اي برايش اتفاق افتاده باشد. اينکه هيچ کس نتوانسته سرنخي از فردريک پيدا کند بدين معناست که مطمئنا يوفو، او و هواپيمايش را با خود برده. پسرم در اوقات فراغتش در مورد يوفوها بسيار مطالعه مي کرد هميشه در پي يافتن اطلاعات جديدي در اين مورد بود اما هيچگاه در اين مورد داستان پردازي نمي کرد و به دنبال حقيقت مي گشت. او در مورد هر نکته اي که ذهنش را به خود مشغول مي کرد آن قدر تحقيق و مطالعه مي کرد تا هيچ ابهامي در آن مورد برايش وجود نداشته باشد». اين حرف ها را گويدو والنتيچ - پدر خلبان گمشده - به خبرنگار آسوشيتدپرس پس از نابود شدن پسرش زد.تئوري هاي منطقي در مورد ناپديد شدن خلبان سسنا 182 اولين احتمالي که در مورد پيدا نشدن هيچ اثري از والنتيچ به ذهن مي رسد اين است که خلبان به عمد ناپديد شده است زيرا دقيقا زمان ناپديد شدن والنتيچ، پليس ملبورن گزارشاتي مبني بر فرود مرموز يک هواپيما در فاصله اي نه چندان دور از کيپ اوتوا دريافت کرد. نظر ديگر اين است که والنتيچ به درستي نتوانسته مسير خود را تشخيص دهد و همين عدم تشخيص صحيح موجب شده تا خلبان سروته هواپيما را براند و نوري که از آن صحبت مي کرد، نور هواپيماي خودش بود که در آب منعکس مي شد و او خيال مي کرد که يوفو ديده است و هنگامي که سرگرم تشخيص شيء ناشناخته بود ناگهان به درون دريا سقوط کرد. اما اين فرضيه سريعا از سوي مقامات هوايي رد شد زيرا به گفته آنها هواپيماي سسنا 182 بال هاي بلندي دارد که سوخت اين هواپيما تنها زماني تامين مي شود که در جهت جاذبه قرار گرفته باشد. بنابراين برعکس پرواز کردن با اين هواپيما به هيچ عنوان امکان پذير نيست. در سال 2000 يک کارآگاه خصوصي حوادث طي تحقيقاتش به اين نتيجه رسيد که به دليل اينکه موتور و سيستم راديويي هواپيماي والنتيچ دچار مشکل شده، او نتوانسته به درستي مسير خود را تشخيص دهد و همين موجب شده تا در دريا سقوط کند. بعضي ها هم براين باورند که او با قاچاقچيان مواد مخدر برخورد کرده و توسط آنها کشته شده است. به دنبال چنين نظري فيليپ کلاس- يکي از منتقدان مسائل يوفو در سال 1992- اعلام کرد که خود والنتيچ قاچاقچي بوده و به دليل اينکه خانواده او درخطر بودند خودکشي کرده است. در اين بين يوفوشناسان براين باورند که ديدن جسم پرنده با نورهاي سبزي را که والنتيچ به برج مراقبت مخابره کرد، يک وسيله نقليه فرازمين بوده که يا او را دزديده اند يا به نوعي موجب انحراف والنتيچ از مسير شده اند؛ موضوعي که باعث شد پاي يوفوها به اين ماجرا باز شود. آخرين جملات ارسالي از سوي خلبان والنتيچ بود که ادعا مي کرد سايه شيء غول پيکري را که اصلا شبيه هواپيما نيست و صداي عجيبي هم دارد در بالاي سر خود مي بيند.گفت وگوي والنتيچ با برج مراقبت اين گفت و شنودها اولين صفحه از گفت و گوي سه صفحه اي به ثبت رسيده در برج مراقبت مورابين است.ساعت 19:06:14 والنتيچ: از دلتا سيرا به برج مراقبت ملبورن. آيا هواپيماي ديگري در ارتفاع زير50000 مشاهده مي کنيد؟ سرويس پرواز، افسررابي: دلتا سيرا هيچ پرواز ديگري مشاهده نمي شود. به نظر مي رسد هواپيماي غول پيکري در اين ارتفاع در حال حرکت است. 19:06:44 چه نوع هواپيمايي است؟ نمي توانم تشخيص دهم. چهار چراغ بسيار نوراني دارد شبيه به چراغ هاي فرود. 19:07:31 ملبورن، دلتا سيرا صحبت مي کند. هواپيما از بالاي سر من رد شد. او تقريبا در فاصله 305 متري من در حال پرواز است. پيام دريافت شد. تاييد کنيد که آيا هواپيماي بزرگي است يا خير؟ اه ه ه؛ نمي توانم دقيقا تاييد کنم زيرا سرعتش بسيار بالاست. آيا رادار هواپيماي ديگري را در نزديکي من نشان مي دهد؟ نه هيچ هواپيمايي مشاهده نمي شود. 19:08:18 ملبورن، هواپيما از سمت شرق در حال نزديک شدن به من است. 19:08:41 بازشدن ميکروفن براي دو ثانيه. 19:08:48 انگار که مي خواهد با من بازي کند. در حال پرواز بالاي سر من است. سرعتش سه برابر سرعت من است. موقعيت خود را گزارش کن. چهار، پنج، صفر، صفر مطمئني که نمي تواني سوژه را شناسايي کني؟ کاملا مطمئنم. پيام دريافت شد، تماس را حفظ کن. 19:09:27: از دلتا سيرا به برج مراقبت، اين يک هواپيما نيست. اين...(قطع تماس) 19:09:42: مي تواني مشخصات آن را توضيح دهي؟ (برقراري تماس به مدت 3 دقيقه) ظاهرش کشيده به نظر مي رسيد. بيشتر از اين نمي توانم توضيح دهم زيرا سرعتش زياد بود. پشت سر من است. الان بايد در ملبورن باشد. 19:10: هواپيما يا هر چه که هست اندازه اش چقدر است؟ 19:10:19: به نظر مي رسد که در يک نقطه ايستاده. الان دارم مي چرخم و آن هم بالاي سر من مي چرخد. نور سبز رنگي دارد و جنسش انگار که از آهن است. تمام بخش بيروني درخشان به نظر مي رسد. 19:11:00: تشخيص داديد که چه نوع هواپيمايي را ديده ام؟ هواپيماي نظامي است؟ دلتا سيرا، هواپيما ناپديد شده، تاييد کن. تکرار کنيد. آيا هواپيما هنوز با توست؟ از سمت جنوب غربي در حال نزديک شدن به من است. 19:11:50: به نظرم موتور هواپيما دچار مشکل شده. بايد هر چه زودتر فرود بيايم. مقصدت کجاست؟ مي خواهم در جزيره کينگ فرود بيايم. جسم ناشناخته دوباله بالاي سرم است. خداي من! اين هواپيما نيست. دلتا سيرا صدايم را مي شنوي؟ (قطع تماس) 19:12:28: (برقراري تماس) از دلتا سيرا به ملبورن...(شنيده شدن صداهاي مبهم و قطع تماس). منبع: نشريه سرنخ- ش 38 |
|
|
|
اين روزها كمتر كسي است كه با مشكلات كمآبي دست و پنجه نرم نكرده باشد. حتي در كشور كانادا نيز كه يكي از عظيمترين منابع آبي دنيا را در مجاورت خود دارد، طرحهاي بيشماري براي صرفهجويي در مصرف آب پيشنهاد شده است. اين روزها دانشمندان به دنبال سرچشمه اين ماده حياتي در منظومه شمسي هستند. شايد يافتن تاريخچه دقيق پديد آمدن آب بتواند كليد حل بسياري از مشكلات بشر امروز باشد. آنها همچنين ستارههاي دنبالهدار و شهاب سنگهاي كربني را يكي قلمداد كرده و آنها را منابع اصلي عناصر فرار زمين و احتمالا مواد ارگانيك در آغاز خلقت معرفي ميكردند. منظور از عناصر فرار هيدروژن، نيتروژن و كربن است. در علم نجوم، مواد فرار گروهي از عناصر و تركيبات شيميايي هستند كه نقطه جوش كمي دارند. تركيب اين مواد باعث شكلگيري اتمسفر زمين و قشر ماه شده است. تعيين مبدأ اصلي اين مواد فرار بسيار حياتي و مهم است چراكه دانشمندان از اين طريق ميتوانند منشأ اصلي آب و حيات را روي كره زمين مشخص كنند. موسسه علمي كارنجي يك دپارتمان علمي پژوهشي در واشنگتن است، اين دپارتمان در زمينه مغناطيس زمين تحقيقات گستردهاي را انجام داده، اما اين دپارتمان اخيرا شروع به تحقيق درباره آبهاي يخزدهاي كرده كه در سالهاي آغازين پيدايش منظومه شمسي در سراسر اين منظومه پراكنده بودهاند. تيم تحقيقاتي الكساندر مسووليت اين كار را به عهده گرفته است. نتايج نشان ميدهد احتمالا آبهاي يخزده منظومه شمسي از مواد اوليه تشكيلدهنده زمين نبودهاند. در حال حاضر آنها شاهد حضور يخهاي منظومه شمسي ستارههاي دنبالهدار و شهاب سنگهاي كربني هستند. يافتههاي تيم تحقيقاتي الكساندر با بيشتر فرضيات غالب درباره ارتباط ميان ستارههاي دنبالهدار و شهابسنگها، تناقضات عمدهاي دارد. اين تحقيقات حاكي از آن است كه شهاب سنگها و والدين آنها يعني سيارههاي كوچك بين مريخ و مشتري، به احتمال زياد منابع اصلي تشكيل آب در كره زمين بودهاند. با در نظر داشتن نسبت معين هيدروژن به ايزوتوپ سنگين آن دوتريم كه در آب يخزده (H2O) موجود است، دانشمندان ميتوانند فاصله نسبي خورشيد را از اجرام ظاهرا مجهولي كه حاوي مواد تشكيلدهنده آب بودهاند، تخمين بزنند. اجرام آسماني كه در مسافتي دورتر شكل گرفتهاند، به احتمال زياد در يخشان دوتريم سنگينتري وجود داشته، اما اجرام آسماني كه در همان محدوده نسبي شكل گرفتهاند، به احتمال زياد بايد حاوي تركيبات هيدروژني با ايزوتوپهاي مشابه بوده باشند. بنابراين با مقايسه محتويات دوتريمي آب در شهابسنگهاي كربني و ستارههاي دنبالهدار اين احتمال وجود دارد كه دانشمندان بتوانند محدوده شكلگيري آنها را در منظومه شمسي مشخص كنند. پيشتر عنوان شده كه هم شهاب سنگهاي كربني و هم ستارههاي دنبالهدار احتمالا در آن سوي سياره مشتري شكل گرفتهاند. احتمالات زيادي هم مطرح شد مبني بر آن كه اين دو در حاشيه منظومه شمسي شكل گرفتهاند، اما اگر اين فرضيات درست بود، آنگاه بايد يخ پيدا شده در ستارههاي دنبالهدار و بقاياي يخي كه به شكل سيليكات هيدراته (مثل رس) در شهاب سنگهاي كربني حفظ شدهاند، هر دو تركيبات ايزوتوپي مشابهي داشتند در حالي كه تيم الكساندر اين مورد را رد ميكند. اين تيم تحقيقاتي نمونههايي از 85 شهاب سنگ كربني را مورد آزمايش قرار داد و توانست نشان دهد كه شهاب سنگهاي كربني درست در همان محدودهاي از منظومه شمسي كه ستارههاي دنبالهدار شكل گرفتهاند، پديد نيامدهاند. چرا كه در شهاب سنگهاي كربني دوتريم بسيار سبكتري وجود دارد. اگر اين طور باشد اين نتيجه كاملا با دو مدل غالب و پيشفرضي كه چگونگي پيدايش منظومه شمسي را تشريح كردهاند، تناقض دارد. منبع:www.jamejamonline.ir |
DNA از فضاي دورتر
آيا زندگي روي زمين به وسيله ي سنگي آسماني که حاوي ساختارهاي DNA بوده است، آغاز شده؟
دانشمندان ناسا اين امر را متحمل مي دانند.
دانشمندان ناسا، سنگ هايي آسماني در قطب جنوب يافته اند که حاوي ترکيبات DNA است.
اگر چه ما هنوز حيات غير زميني را به طور کامل کشف نکرده ايم؛ اما با اين شواهد، ممکن است کمي به آن نزديک تر شويم. دانشمندان سراسر جهان نيز، از اين اعلان ناسا، مبتني بر کشف ساختاره اي DNA در چندين سنگ آسماني و اينکه ترکيبات اين ساختارهاي DNA، ناخالصي اي از DNAهاي روي زمين ندارند، بسيار هيجان زده شده اند.
با دست يابي به اين کشفيات، فرضيه "آغاز زندگي روي سياره ما توسط سنگ هاي آسماني، ستاره هاي دنباله دار و يا اجسام ديگري که با آن برخورد کرده اند" را قوي تر مي کند.
در اينجا چهار سوال اساسي وجود دارد:
1-گروه تحقيقات ناسا در اصل، چه چيزي پيدا کرده است؟
دانشمندان دوازده سنگ آسماني شناسايي کرده اند که چهار تاي آنها در قطب جنوب کشف شد. يازده سنگ از اين دوازده سنگ آسماني کشف شده، محتوي اثري از آدنين و گوانين(1) بودند. اين مواد دو تا از چهار ترکيب ساختارهاي بنيادي ناميده مي شوند، که عامل اصلي براي شکل گيري ساختار DNA هستند. دانشمندان همچنين سه ترکيب ناشناخته ديگر که شبيه ساختارهاي بنيادي هستند را نيز يافته اند، که "نظيرهاي هسته بنياد" (2) ناميده مي شوند.
2-چگونه اين دانشمندان فهميدند که اين ساختارها زميني نيستند؟
به اين دليل که اين سه ساختار بنيادي ناشناخته، در فرم هاي زندگي روي زمين پيدا نشدند. دانشمندان معتقد هستند که اين ساختارهاي کشف شده در سنگ هاي آسماني، از فضاي دورتر آمده اند و احتمالاً ساختارهايشان درون همان سنگ هاي آسماني شکل گرفته اند. تحقيقات همچنين نشان داده است که يخ و خاک موجود در ناحيه اي که اين سنگ ها افتاده اند، و يا در واقع پيدا شده اند، شامل اين سه نوع ساختار بنيادي نيستند.
3-آيا اين بدين معني است که زندگي روي زمين به وسيله ي سنگ هاي آسماني به وجود آمده است؟
احتمالاً. هنگامي که در گذشته دانشمندان ساختارهاي DNA را درون سنگ هاي آسماني پيدا کرده اند، آنها فرض کردند، اين ساختارها ناخالصي افتادن اجرام آسماني روي زمين هستند. تحقيقات جديد اين موضوع عجيب تر را به وجود مي آورد که سنگ هاي آسماني قابليت حيات زميني را در خود دارند.
4-زندگي روي سيارات ديگر چگونه است؟
اگر تحقيقات ناسا تحت بررسي هاي دقيق ادامه پيدا کند، امکان بررسي اين احتمال را فراهم مي کند که سنگ هاي آسماني برخواسته از سياره هايي باشند که امکان زندگي در آنها وجود دارد و اين دنيا ممکن است شامل چند نوع زندگي باشد. بر اساس نظر دانشمندان، "اثبات اين فرضيه، ديدگاه ما را از زندگي در اين دنيا تغيير مي دهد."
توضيحات:
1- Adenine و guanine
2- nucleobase analogs
منبع: NASA, Popsci,Washington Post
منبع: لذت فيزيک شماره20
|
|
|
دانشمندان دانشگاه استنفورد با استفاده از اطلاعات پروژه "ارزیابی دیجیتالی آسمان" (SDSS) کشف کردند که تنها چهار درصد از کهکشانها همسایه ای شبیه به ابرهای ماژلان دارند و بنابراین راه شیری یک کهکشان نمونه و کمیاب است. پروژه SDSS در مدت 8 سال فعالیت توانسته است یک نقشه سه بعدی تهیه کند که محتوی بیش از 930 هزار کهکشان و 120 هزار اخترنما است. آیا راه شیری خاص است؟ این ستاره شناسان در این خصوص توضیح دادند: "چیزی که برای ما بسیار جالب است روشی است که کهکشان راه شیری از طریق آن وارد وسیع ترین بافت جهان می شود. این تحقیقات به ما کمک می کند که بفهمیم آیا راه شیری یک کهکشان نمونه است یا خیر و همچنین می تواند در خصوص چگونگی تشکیل این کهکشان اطلاعاتی را به ما عرضه کند."براساس گزارش ساینس نیوز، این دانشمندان اطلاعات پروژه SDSS را با یک سری از شبیه سازیهای مربوط به مدلهای تشکیل کهکشانها در جهان نخستین مقایسه کردند. سپس، این تیم تئوریهای مختلف مرتبط با تشکیل کهکشانها را برپایه این اطلاعات آزمایش کرد و دریافت که این اطلاعات با نظریه ای با عنوان "تئوری ماده تاریک سرد" منطبق است. این نظریه، ساده ترین توضیح درباره روش چیدمان کهکشانها در پهنه جهان پس از بیگ بنگ را ارائه می کند و نشان می دهد که بیشتر ماده موجود در جهان از موادی تشکیل شده است که به دلیل وجود پرتوهای الکترومغناطیس تاریک، رصد نمی شوند و همچنین شامل ذراتی است که به آهستگی حرکت می کنند و بنابراین سرد هستند. ماده تاریک، یک ماده غیرمتعارف و نامرئی از ترکیبات ناشناخته است. اعتقاد براین است که این ماده بر روی توزیع و چیدمان کهکشانها در فضا و در کل بر روی گسترش جهان می گذارد. بنابراین کهکشان راه شیری برپایه تئوری ماده تاریک سرد تشکیل شده و یک مورد بسیار نادر است. نادربودن راه شیری می تواند اطلاعاتی را در خصوص تاریخ تشکیل این کهکشان ارائه کند. همچنین ستاره شناسان آمریکایی در این تحقیقات، راه شیری را با کهکشانهای دیگری که از نظر وسعت انتشار نور و فاصله به این کهکشان شباهت داشتند مقایسه کردند. آیا راه شیری خاص است؟ در این مقایسه مشخص شد کهکشانهایی که دو قمر بسیار نزدیک و درخشان همانند ابرهای کوچک و بزرگ ماژلان که قمرهای راه شیری هستند، دارند بسیار نادرند.این محققان در این خصوص توضیح دادند: "از آنجا که حضور دو قمر شبیه به ابرهای ماژلان در کنار راه شیری غیرعادی است، ما توانستیم از این قمرها برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد نادربودن کهکشان خود استفاده کنیم." در همین راستا گروهی از محققان به سرپرستی "کارن مسترز" از دانشگاه پورت اسموث در انگلیس با استفاده از اطلاعات جمع آوری شده در دو پروژه "نقشه برداری دو میکرونی از تمام آسمان" (2MASS) و "نقشه برداری انتقال به سرخ" (2MRS) توانستند نقشه ای سه بعدی از تمام ساختارهای قابل رویت در فاصله حدود 380 میلیون سال نوری از زمین را تهیه کنند. این دو نقشه برداری حاصل 10 سال اسکن از تمام آسمان شب در طیف نور نزدیک به مادون قرمز و با استفاده از دو تلسکوپ "رصدخانه فرد لارنس ویپل" در مونت هاپکینز و رصدخانه "سرو تولولو" در شیلی است. نور نزدیک به مادون قرمز که نسبت به نور مرئی طول موج بلندتری دارد می تواند در ابرهای تیره گرد و غبارهای کهکشانها نفوذ کند به این ترتیب درک دانشمندان از جزئیات مربوط راه شیری و کهکشانهای همسایه آن افزایش می یاید. این دانشمندان اظهار داشتند: "این نقشه 95 درصد از آسمان را پوشش می دهد. در نور مادون قرمز ما کمتر با مناطق تاریک راه شیری روبرو می شویم و بنابراین می توانیم پرواز نزدیک تری به کهکشان داشته باشیم."
منبع: |
آیا براستی موجودات فضایی وجود دارند؟ بله. کافی است تا نگاهی دقیق تر به اطراف خود بیاندازید. آنها را خواهید دید. شما یکی از آنها هستید... بالغ بر میلیون ها گونه مختلف جانوری و ارگانیسم زنده بر روی زمین وجود دارد.
اینها موجوداتی هستند بر سیاره کوچکی به نام زمین، و در گوشه ای از کیهان. اینها همان موجودات فضایی هستند. پس اگر به دنبال بیگانگان فضایی خارج از زمین می گردید شاید بهتر باشد تا سوال اول را به گونه بهتری بیان نماییم." آیا حیات در خارج از زمین وجود دارد؟" با اینکه هنوز مدارک عینی اثبات این موضوع وجود ندارد اما جواب این سوال هم آنقدرها سخت نیست: " اینطور به نظر می رسد".
استفن هاوکینگ، دانشمند بسیار پرآوازه ومشهور فیزیک نجومی در سال 2010 به طور رسمی اعلام نمود که موجودات فضایی به طور حتم وجود دارند. او به سخنانش در این حد بسنده نکرد وهمچنین اخطار داد که ارتباط با آنها می تواند ایده بسیار بدی باشد. اما چطور ممکن است؟ از کجا می دانیم که موجودات فضایی ممکن است وجود داشته باشند و بر چه اساسی ارتباط با آنها خطرناک است؟
در واقع بخش عمده استدلال هاوکینگ و فرضیه وجود موجودات فضایی بر پایه محاسبات ریاضی می باشد. تاکنون هیچ مدرکی دال بر وجود "زندگی" در هر سیاره دیگری به غیر از زمین یافت نشده است. اما با این حال ، این امر امکان وجود حیات فرازمینی بر سایر سیارات ناشناخته را از بین نمی برد. در واقع اثبات عدم وجود موجودات فضایی غیرممکن است. هم اکنون و بر اساس یافته های فعلی، شاید تنها پاسخ به واقع درست برای این سوال همان گزینه " بله ، به نظر می رسد که وجود دارند " باشد.اما هنوز نمی دانیم و برای اثبات نهایی این فرضیات، نیاز است تا آنها را بیابیم، و یا منتظر باشیم تا با زمین ارتباط برقرار نمایند.!
حیات فرازمینی
زمانی که می گوییم " موجودات فضایی" منظور آن دسته از تمدن های پیشرفته فضایی موجود در فیلم های علمی-تخیلی نیست. اگرچه احتمال وجود چنین تمدن هایی نیز وجود دارد، اما تاکنون هیچگونه مدرکی دال بر اثبات آن یافت نشده و فعلاً در محدوده فیلم های علمی-تخیلی باقی خواهند ماند. پس آنچه که مد نظر ما می باشد، به مبحث کلی "حیات خارج از زمین" اشاره دارد. بر همین اساس اینگونه به نظر می رسد که عدم وجود حیات فرازمینی غیر ممکن می باشد. مهم نیست اگر تاکنون با آن روبرو نشده ایم، احتمالات چنین بیان می کنند که این حیات وجود دارد. به این اعداد نگاهی بیاندازید و لحضه ای به آن بی اندیشید.
فقط در کهکشان راه شیری در حدود 300 میلیارد ستاره وجود دارد. (هر ستاره می تواند دارای صدها و هزاران جرم آسمانی، سیاره و قمر در منظومه خود باشد. به عنوان مثال کل منظومه شمسی ما و اجرام آن را فقط در محدوده یکی از این ستارگان/یعنی خورشید در نظر بگیرید) انتظار می رود که بخش وسیعی از این ستارگان دارای سیاراتی باشند که قادر به میزبانی حیات است. حال در نظر بگیرید که عدد گفته شده تنها در یک کهکشان بود. در حدود 100 تا 300 میلیارد کهکشان در کیهان شناخته شده، وجود دارد. هر کهکشان شامل میلیاردها و برخی شامل تریلیون ها ستاره است. به راستی چطور می توانید باور کنید که هیچ شانسی برای رویداد زندگی در هیچ یک از این ترلیون ها ترلیون سیاره که به دور این ستارگان در حال گردشند وجود ندارد؟ حتی اگر بر این باور باشید که خداوند حیات را مستقیماً بر زمین آفریده، باور آفرینش کیهانی با این اندازه تنها برای ما، تاحدی غیرمنطقی و متکبرانه به نظر می رسد.
منبع:سایت نجوم ایران
چرا زمين تكان ميخورد؟ لرزش ناگهاني پوستههاي جامد زمين، زلزله يا زمينلرزه ناميده ميشود. دليل اصلي وقوع زلزله را ميتوان افزايش فشار بيش از حد داخل سنگها و طبقات دروني زمين دانست. اين فشار به حدي است كه در سنگ گسستگي بهوجود ميآيد و 2 قطعه سنگ در امتداد سطح شكستگي نسبت به يكديگر حركت ميكنند. به سطح شكستگي كه توأم با جابهجايي است، گسل گفته ميشود.
وقتي كه سنگ شكسته ميشود، مقدار انرژياي كه در زمان طولاني در برابر شكستگي حالتهاي مختلفي را براي آزادسازي انرژي نهفته شده است به وجود ميآورد. به طوري كه ابتدا فشار و نيروهاي دروني ممكن است باعث ايجاد برخي لرزههاي خفيف و كوچك در سنگها شود كه پيشلرزه ناميده ميشود. بعد از اينكه فشار دروني بر مقاومت سنگها غلبه كرد، انرژي نهفته آزاد ميشود و زمينلرزه اصلي رخ ميدهد. البته نبايد از اثر لرزشهاي كوچكي كه بعد از زمينلرزه اصلي نيز اتفاق ميافتد و به نام پسلرزه معروف هستند، چشمپوشي كرد. لرزه، پيشلرزه، لرزه اصلي و پسلرزه مجموعاً يك زمينلرزه را نشان ميدهند.
به درستي مشخص نيست چرا زلزله بهوجود ميآيد، اما همانطور كه قبلا اشاره شد، تجمع انرژي در درون زمين از يك طرف و افزايش نيروي زياد در زمين و عدم تحمل طبقات زمين براي نگهداري اين انرژي از طرف ديگر، موجب شكسته شدن زمين در بعضي نقاط آن شده و انرژي از محل آن آزاد ميشود. اين شكستگي كه بيشتر با جابهجايي زمين اتفاق ميافتد، باعث خطرات و ايجاد لرزش زمين ميشود كه به آن زلزله گفته ميشود.
اما اين انرژي از كجا ميآيد؟ برخي معتقدند زمين از ورقههايي تشكيل شده است كه اين ورقهها با صفحاتي كه كنار هم قرار دارند به يكديگر فشار ميآورند و باعث ميشوند ورقههايي كه داراي وزن كمتري هستند، به داخل زمين فرو روند. اين پديده در اصطلاح علمي فرو رانش صفحات گفته ميشود. همچنين ممكن است ورقهها كنار يكديگر به هم فشرده شوند. بر اثر فرو رانش و پايين رفتن صفحه به درون زمين و به دليل افزايش فشار و دماي طبقات دروني، ورقه شروع به گرم شدن و ذوب شدن ميكند و مواد مذاب حاصل سبك ميشوند و مجدد به سمت بالا حركت كرده و فشاري را به طبقات مجاور وارد ميكنند.
تركيب اين نيروها در زمين باعث ايجاد حالت عدم تعادل انرژي ميشود. اين وضعيت تا وقتي طبقات فوقاني و سطحي زمين، تحمل مقاومت در برابر آن را داشته باشند، حفظ ميشود، اما زماني كه سنگها ديگر تحمل اين فشارها را نداشته باشند، انرژي يكباره آزاد ميشود و زلزله به وجود ميآيد. البته اين به آن مفهوم نيست كه تمامي زلزلهها به اين طريق ايجاد ميشوند، بلكه ميتوان گفت بخش اصلي زمينلرزهها، با اين فرضيه قابل توجيه است.
به طور كلي رابطه گسل و زلزله دو طرفه است. يعني وجود گسلهاي فراوان در يك منطقه سبب بروز زلزله ميشود. وقوع زلزله بهنوبه خود، سبب ايجاد گسل جديدي ميشود كه در نهايت تعداد شكستگيها زيادترشده و به اين ترتيب قابليت لرزهخيزي منطقه افزايش مييابد. ممكن است يك زلزله همراه خود پيشلرزه و پسلرزههايي داشته باشد كه اين دو قبل و بعد از زلزله اصلي ممكن است وقوع يابند. به عبارت ديگر، اين موضوع به نحوه آزاد شدن انرژي زلزله بستگي دارد. به طوري كه انرژي زلزله به صورتهاي مختلفي آزاد ميشوند.
پيشلرزه: گاهي پيش از بروز زلزله اصلي، يكسري زلزلههايي با بزرگي كمتر از زلزله اصلي به وقوع ميپيوندند كه معمولا فراواني آنها با نزديك شدن به زمان وقوع لرزش اصلي افزايش مييابد.
لرزش اصلي: لرزشي است كه به واسطه آن، بيشتر انرژي ذخيرهشده در سنگها يكباره آزاد ميشود و چنانچه دادههاي مربوط به يك زلزله بزرگ غيردستگاهي باشد، مهلرزه ناميده ميشود.
پسلرزه: زلزلههاي خفيفتري را كه پس از لرزش اصلي از حوالي كانون زلزله اصلي منشأ ميگيرند پسلرزه ميگويند. پسلرزهها ميتوانند حتي تا سالها پس از وقوع زلزلههاي اصلي نيز به طول انجامند.
دستهلرزه: مجموعهاي از تعداد زيادي زلزله كه در يك منطقه محدود در مقطع زماني يك هفته تا چند ماه به وقوع ميپيوندد، دسته لرزه ناميده ميشود. دسته لرزهها اغلب در نواحي آتشفشاني ديده ميشوند.
ريزلرزه: زلزلههاي ضعيفي هستند كه بزرگي آنها 3 ريشتر يا كمتر است و بيشتر افزايش ناگهاني و نامنظم آنها نشانه قريبالوقوع بودن مهلرزه يا زلزله اصلي هستند.
|
|
|
ذاتالکُرسی ، خداوند کرسی یا Cassiopeia ، از پیکرهای آسمانی است که در نیمکره شمالی زمین دیده میشود. این پیکر آسمانی بهترین نقطهٔ شروع برای یافتن ستارگان در پاییز است. پنج ستارهٔ اصلی در آن، مانند حرف W کنار هم قرار گرفتهاند و با اینکه هیچکدام روشنتر از قدر اول نیستند به راحتی میتوان شکل W یا M را مشاهده کرد. درخشانترین ستارهٔ ذات الکرسی ستارهٔ صدر (Schedar) در راس غربی W واقع است. اگر از ستارهٔ میانی W یعنی گاما- تختنشین، خطی فرضی را به صدر وصل کنیم و آن را ۱۰ برابر فاصلهٔ دو ستاره امتداد دهیم به پیکره بزرگ فرس اعظم یا اسب بالدار میرسیم. ستارگان اصلی آن مربع بزرگی را میسازند که مربع فرس اعظم نامیده میشود و قدر ستارگان آن کمتر از قدر اول است. در یک شب تاریک برای امتحان تیزبین بودنتان میتوانید ستارگان درون آن را بشمارید که به بیش از ۱۲ تا هم میرسند. ذاتالکرسی نخستین بار توسط عبدالرحمان صوفی رازی با چشم غیرمسلح رصد شد و مورد مطالعه قرار گرفت. زمان رسیدن به نصف النهار : 29 آبان ؛ مساحت : 598 درجه مربع ذاتالکُرسی، خداوند کرسی یا Cassiopeia چارگوش بزرگ (Great square) پگاسوس (Pegasus) در افسانهها اسب بالداری بوده، به گونهای که مربع بزرگ، بدن و بالهای آن را تشکیل میدهد. ستارگان بزرگ از بالا طرف راست در جهت عقربههای ساعت به ترتیب ساق (Scheat)، مرکب (Markab)، جنب (Algenib) و فرس (Alpheratz) نام دارد، فرس ستارهٔ فوقانی چپ مربع، در واقع متعلق به پیکر زن برزنجیر (آندرومدا) است که شامل دو ردیف از ستارگان قدر سوم و چهارم است که یک V با دهانهٔ تنگ تشکیل میدهند و نوک این V را ستارهٔ فرس میسازد.اگر در آندرومدا، دومین جفت ستارهٔ شکلV را بسوی تختنشین و به اندازهٔ فاصله خودشان امتداد دهیم به یک لکهٔ نورانی میرسیم که کهکشان مارپیچی M۳۱ نام دارد. این کهکشان شبیه کهکشان راه شیری است که درفاصلهٔ ۲٫۹ میلیون سال نوری از ما قرار گرفته و نزدیکترین کهکشان از نظر فاصلهاست و با چشم غیر مسلح نیز دیده میشود. اگر دو ستارهٔ آلفا و بتا که در راس عمودی ذات الکرسی قرار دارد را در جهت بتا دنبال کنیم ، به پیکره قیفاووس (Cepheus) میرسیم که درخشانترین ستارهٔ آن الدرامین (Alderamin) است که در عربی بازوی راست معنی میدهد و ستارهٔ درخشان بعد از آلدرامین، الفرق (Alphirk) است. ستارهٔ دلتا در قیفاووس ، ستارهٔ متغییر معروفی است که درخشندگی آن هر ۵٫۳ روز بین ۴٫۱+ تا ۵٫۲+ تغییر میکند. این سه پیکره در اساطیر باستان با هم خانوادهای را تشکیل میدهند که آندرومدا شاهدخت اتیوپی دختر قیفاووس و کاسیوپیا (ذات الکرسی) بودهاست. دو رشته ستارگان آندرومدا را میتوان به دو پای اسب تشبیه کرد. کاسیوپیا (Cassiopeia) یا تختنشین، ملکهٔ اتیوپی، مادر آندرومدا ، طبق افسانهها بر روی تختی نشستهاست که چندان راحت نیست! و پادشاه اتیوپی پدر آندرومدا ، قیفاووس است. ستاره ها آلفای این پیکره یعنی صدر ذات الکرسی (در عربی به نام حیوان چهار پا) یک ستاره تقریباً متغیر است. طیف آن از نوع ko II – III قدرش 2/2 و تا زمین 120 سال نوری فاصله دارد. گامای ذات الکرسی یا cih ( در زبان چینی به معنای «تازیانه» می باشد) که یک ستاره خرده غول، در فاصله 730 سال نوری از زمین است. قدر آن از 6/1 تا 3 بدون امکان پیش بینی ، تغییر می کند. ستاره اتا که گاهی Achird نامیده می شود. در کنار خط واصل بین صدر ذات الکرسی و گامای ذات الکرسی قرار دارد. طیف آن از نوع GO v ، قدرش 4/3 و به فاصله 19 سال نوری است. اتای این پیکره ستاره ای جفتی و جذاب از نوع k با همدمی با قدر هفتم است.اجرام غیر ستاره ای در این پیکره تعدادی خوشه و سحابی قابل مشاهده با دوربین دو چشمی با تلسکوپ وجود دارد. M52 یک نمونه ی خوب از خوشه های باز ، شامل بیش از 100 ستاره است و درخشان ترین آن ها در حدود قدر هفتم در سطحی به درازای 12 دقیقه قوسی قرار دارد M103 خوشه ای باز و کوچکتر ، با تعداد ستارگان کمتر می باشد.در نزدیکی ذات الکرسی، خوشه ی دوتایی x و h قرار دارند که با چشم غیر مسلح به مانند منطقه ای مه آلود در زمینه ی آسمان دیده می شودT این دو مجموعه ی ستاره ای را خوشه ی باز می خوانند. مجموعه ای از چندین هزار ستاره در منطقه ای از آسمان به دور هم جمع شده اند. باید توجه داشت که خوشه ها بسیار کوچکتر از کهکشانها هستند، چراکه کهکشانها میلیاردها ستاره دارند و خوشه ها داخل آنها قرار گرفته اند. تمامی خوشه هایی که ما در آسمان شب می توانیم ببینیم، درون کهکشان خودمان یعنی راه شیری واقع شده اند. با یک دوربین دوچشمی می توان ستاره های درون این خوشه ها را به طور تفکیک شده ملاحظه کرد. بوسیله ی یک دوربین دوچشمی در حالی که ستارگان یک کهکشان بسیار انبوه تر و فشرده تر از آن است که تفکیک شوند. خوشههای دوگانه x و h از معروفترین اجرام خوشهای نیم کره شمالی نیز هستند و از زمان باستان شناخته شدهاند و نخستین بار اختر شناسان یونانی ابرخوس آن فهرست نموده است و خوشه x وh در فهرست NGC به ترتیب نامهای NGC 869 , NGC 884 نامگذاری شدهاند . و ابعاد ظاهری ای برابر با ۳۰ دقیقه قوسی دارند .این دو خوشه در فاصلهای حدود ۷۰۰۰ سال نوری از ما گرفتهاند و خوشههای جوانی هستند که به ترتیب سنشان ۲/۳ و ۶/۵ میلیون سال است . پیدا کردن ستاره قطبی : نکته حایز اهمیت اینکه ذات الکرسی به عنوان علامت و نشانه برای پیدا کردن ستاره قطبی یا همون جدی یا Polaris هست.۱. از طریق دب اکبر : این روش به این صورت هست که اگر دو ستاره مراق و دبه را ادامه بدهیم به ستاره قطبی می رسیم و همون سمت آسمان جهت شمال را به ما نشون میده پس در نتیجه پشت سرمون جنوب و ... .این روش به این صورت هست که اگر دو ستاره مراق و دبه را ادامه بدهیم به ستاره قطبی می رسیم و همون سمت آسمان جهت شمال را به ما نشون میده پس در نتیجه پشت سرمون جنوب و ... . ۲. از طریق ذات الکرسی : اگر ستاره وسطی مثلث کوچک ذات الکرسی را به سمت دو ستاره جفتی عناق و سها در پیکره دب اکبر را نشانه برویم دقیقا از روی ستاره قطبی گذشته ایم (یعنی ستاره قطبی بین ستاره وسطی مثلث کوچک ذات الکرسی و ستاره جفتی عناق و سها در پیکره دب اکبر قرار دارد )اگر ستاره وسطی مثلث کوچک ذات الکرسی را به سمت دو ستاره جفتی عناق و سها در صورت فلکی دب اکبر را نشانه برویم دقیقا از روی ستاره قطبی گذشته ایم (یعنی ستاره قطبی بین ستاره وسطی مثلث کوچک ذات الکرسی و ستاره جفتی عناق و سها در صورت فلکی دب اکبر قرار دارد ) منبع: پایگاه اطلاع رسانی علوم ستاره شناسی و فضایی |
|
|
|
مزرعه دار تازه کارش را تمام کرده بود و مي خواست به خانه برگردد. خورشيد پاييزي در حال غروب کردن بود. او برگشت تا زير آخرين پرتوهاي خورشيد، نگاهي به مزرعه اش بيندازد اما يک چيز عجيب توجه او را به خود جلب کرد؛ نوري قرمز رنگ در آسمان مي درخشيد. آسمان صاف و بي ابر بود. خوب دقت کرد. مطمئن بود که اين، يک نور عادي نيست. با سرعت به سمت خانه حرکت کرد. به خانه که رسيد، خورشيد غروب کرده بود. هنوز داخل خانه نرفته بود که پارس هاي سگش او را متوجه سروصداي عجيبي کرد. با سرعت از خانه بيرون دويد. يک شيء پرنده عجيب که در نور کم غروب تنها سايه اي از آن ديده مي شد از سمت همان نور قرمز به طرف او آمد و با سروصدا از روي خانه و مزرعه او گذشت. مزرعه دار به دنبال سگش دويد. سگ بيچاره از ترس در گوشه اي از انبار کز کرده بود.او به سرعت به سمت خانه برگشت و به شهر تلفن کرد؛ جايي که پسرش درس مي خواند. تمام ماجرا را براي پسرش شرح داد. پسر مزرعه دار، پدرش را مطمئن کرد که او يک بشقاب پرنده ديده است و بايد پليس را خبر کند. مزرعه دار ماجرا را براي پليس شرح داد و پليس به او گفت که بايد در اين مورد تحقيق شود. آيا او واقعا يک شيء عجيب و ناشناس را ديده و يک يوفو از روي مزرعه او رد شده بود؟ به هر پديده قابل ديدن که در آسمان پرواز کند اما قابل شناسايي نباشد، شيء ناشناس پرنده يا «يوفو» گفته مي شود. مشاهده اشياي ناشناس پرنده که بيشتر با نام بشقاب پرنده شناخته مي شوند، مدت هاست از سوي افراد بسياري در گوشه و کنار جهان گزارش مي شود. شايد باور نکنيد اما تعداد اين گزارش ها به بيش از60 هزار مورد رسيده است. اما آيا واقعا يوفوها بيشتر از 60 هزار بار در زمين ديده شده اند؟ اين رقم به اين معني است که از هر50 هزار نفر، يکي يوفو را ديده. مثلا اگر شما در يک شهر400 هزار نفري زندگي مي کنيد، احتمالا هشت نفر از همشهري هاي شما افتخار ديدن يک يوفو را به دست آورده اند. عدد عجيبي است، نه؟ تازه، اين تعداد مواردي است که يک نفر توانسته مچ موجودات عجيب فضايي را روي زمين بگيرد. بايد حساب کنيد که با توجه به هوش و تکنولوژي پيشرفته فضايي ها (البته اين طور که شنيده ايم!) ممکن است آنها چند بار ديگر به زمين آمده باشند و ما آنها را نديده باشيم! با اين حساب، اين قضيه بيشتر به يک شوخي شبيه است. پس بهتر است بدانيد که پديده هاي علمي و طبيعي زيادي وجود دارند که ممکن مي شود که بسياري از پديده هاي عجيب را به حساب آدم فضايي ها نگذاريم. هواپيماي فضانما ماجراي مزرعه دار که در ابتداي گزارش خوانديد، تقريبا يک داستان واقعي است چون همين چند سال پيش بود که دم غروب، يک نور عجيب و قرمز در آسمان شمال غربي ايران ديده شد. در عرض چند ساعت هم، تعداد آدم هايي که آن را ديده بودند، زياد شد. کار به تلويزيون رسيد و ماجرا جدي شد.خيلي ها مطمئن بودند که اين نور يک سفينه فضايي است. بعد از بررسي هاي زياد، دست آخر واقعيت ماجرا برملا شد؛ يک هواپيما که در حال پرواز در آن منطقه بود، دچار اشکال فني مي شود. اين اشکال که در باک هواپيما بوده، خطرناک تشخيص داده مي شود و خلبان با مشورت برج مراقبت، تصميم به تخليه باک مي گيرد. سوخت تخليه شده در سرعت زياد پودر مي شود و با تابش خورشيد، درخشش عجيبي پيدا مي کند. هواپيما هم از همان نقطه، ارتفاعش را کم مي کند تا در نزديک ترين باند براي رفع نقص فني فرود بيايد. حالا اگر در نزديکي باند، از روي يک مزرعه هم رد شده باشد، داستان ما رنگي از واقعيت به خودش مي گيرد. اما آن شيء ناشناس فقط يک هواپيما بود و اصلا خبري از فضايي ها نبود. اين ماجرا البته فقط مشتي است نمونه خروار. ماجراهاي زيادي وجود دارد که در آنها يک اتفاق ساده و قابل توضيح به گردن فضايي ها انداخته شده است؛ در صورتي که گزارش هاي مشاهد بشقاب پرنده، فقط وقتي معتبر است که توسط افراد مطلع تاييد شود. جالب است بدانيد نزديک ترين همسايه ما در فضا، بيشتر از هر چيزي ديگري به جاي يوفو اشتباه گرفته شده است؛ سياره زهره که نزديک ترين سياره به زمين است و بعد از ماه، پرنورترين شيء در آسمان شب. دليش هم اين است که بعضي وقت ها، اين سياره به نزديک ترين فاصله اش تا زمين مي رسد و خيلي پرنورتر از باقي شب ها ديده مي شود. در کنار اين قضيه، قرمزشدگي تدريجي و تغيير شکل ظاهري وقتي با دوربين هاي دوچشمي معمولي يا تلسکوپ هاي کوچک به آن نگاه مي کنيم- خيلي اتفاق مي افتد. در يک کلام، دوربين هاي دوچشمي يا تلسکوپ هاي کوچک، سبب غيرطبيعي جلوه دادن سياره زهره مي شوند؛ پس اگر با آنها به آسمان و اين سياره نگاه کرديد و چيز عجيبي ديديد، مواظب باشيد که توهم بشقاب پرنده برتان ندارد! تکنولوژي هاي فضانما عده کمي از آدم ها هستند که در جريان جديدترين پيشرفت هاي نظامي و تسليحاتي قرار دارند. کشورهاي توليد کننده هم بالاخره يک روز و يک جايي، تصميم مي گيرند تا هواپيما هاي جديد نظامي و موشک هاي تازه ساخته شده شان را آزمايش کنند. هواپيماهاي جديد نظامي و موشک هاي شليک شده از آنها، در رديف دوم متهمان پرونده يوفو قرار دارند. بعد از سياره زهره ، اين دو عامل بيشتر از هر چيز ديگري به جاي فضايي ها اشتباه گرفته مي شوند. ماهواره هايي که از زمين به فضا پرتاب مي شوند هم در بسياري از موارد به جاي يوفو گزارش شده اند.در مناطقي هم که مانورهاي نظامي انجام مي شود، منورهاي پرتاب شده (که نور خيره کننده اي هم دارند) مي توانند به جاي اشياي ناشناس پرنده اشتباه گرفته شوند. در بسياري از موارد، سطح صيقلي هواپيماها، نور خورشيد را به طرز عجيبي باز تاب مي دهد. اين اتفاق وقتي مي افتد که خورشيد، در افق يک منطقه غروب کرده باشد. در اين صورت اگر هواپيمايي از آن منطقه در حال عبور باشد چون ارتفاع زيادي دارد، هنوز نور خورشيد به آن مي تابد و درخشش آن ممکن است با يکي شيء عجيب اشتباه گرفته شود. اين اتفاق در مورد بالن هاي هواشناسي و هواپيماهاي جاسوسي که در ارتفاع زياد پرواز مي کنند هم رخ مي دهد. پس اگر شيء عجيبي در آسمان ديديد، عجله نکنيد. با کمي صبر و تامل ممکن است به اين نتيجه برسيد که چيزي که مشاهده کرده ايد چندان هم عجيب نبوده است. مثلا ممکن است يک هواپيما که دچار نقص فني شده، در ارتفاع کم از روي شهر شما بگذرد ولي در نور کم، شکل عجيبي پيدا کند. اما خوب دقت کنيد؛ چون هر گردي گردو نيست. توفان در خورشيد گاهي طبيعت هم سربه سر کساني مي گذارد که زياد به بشقاب پرنده ها فکر مي کنند؛ مثلا حشرات مي توانند به جاي يک يوفو اشتباه گرفته شوند. باورش سخت است که يک حشره کوچک، به جاي يک شيء عظيم ناشناس اشتباه گرفته شود اما اين اتفاق مي افتد. حشراتي وجود دارند که در ارتفاع زياد پرواز مي کنند و دسته جمعي هم اين طرف و آن طرف مي روند. در نگاه ما، آنها با سرعت جابه جا مي شوند و مي توانند نور را به صورت غيرعادي بازتابش کنند. يک دسته از آنها در آسمان، مي تواند به جاي بشقاب پرنده اشتباه گرفته شود.سيم هاي انتقال برق فشار قوي با همدستي طبيعت هم مي توانند شما را فريب بدهند. اگر در نزديکي يکي از خطوط انتقال برق زندگي مي کنيد، در زمستان ها حواستان به آنها باشد. جريان برق در اين سيم ها عملا از فضاي اطرف سيم براي عبور استفاده مي کند و يک محوطه الکترومغناطيس قوي به وجود مي آورد. بلورهاي يخ که در زمستان به علت افت ناگهاني دما درست مي شوند، وقتي به طرف زمين حرکت مي کنند به دام اين مناطق مغناطيسي مي افتند؛ آن وقت يک هاله نوراني در اطراف اين سيم ها به وجود مي آيد که درخششي غيرعادي دارد. اين منبع نوراني، به سرعت در طول سيم جابه جا مي شود و ممکن است به خاطر سرعت و درخشش، با يک شيء پرنده اشتباه گرفته شود. در کنار اين اتفاقات کوچک، گاهي اتفاقات بزرگي مثل توفان هاي خورشيدي هم مي تواند باعث اشتباه شود. ممکن است از خودتان بپرسيد که مگر در خورشيد هم توفان مي شود؟ بله، اما نه از جنس توفان هايي که در زمين اتفاق مي افتد. توده هاي بزرگي از گازهاي خورشيدي که اندازه شان گاهي از سياره ما هم بزرگ تر است، در خورشيد فوران مي کنند و در فضا پراکنده مي شوند. اين ذرات، گاهي به دام قطب هاي زمين مي افتند که مثل يک آهن رباي بزرگ عمل مي کنند. حالا درست مثل اتفاق اطراف سيم ها، رطوبت و مولکول هاي هوا شروع به درخشش مي کنند. اين اتفاق که به شفق و فلق قطبي معروف است، گاهي به علت بزرگي توفان خورشيدي، در مناطق زيادي ديده مي شود که قسمت هاي شمالي ايران هم جزء اين منطقه ها هستند، نورهاي عجيب وخيره کننده اي که در آسمان ديده مي شوند و نبايد به حساب فضايي ها گذاشت. يک يوفوي کاملا واقعي! اگر تمام اين پديده ها مي توانند به جاي بشقاب پرنده اشتباه گرفته شوند، پس واقعا هيچ پديده مشکوکي در آسمان ديده نمي شود؟ براي جواب دادن به اين سوال، بهتر است اول بدانيم که اصلا بشقاب پرنده به چه چيزي گفته مي شود. بشقاب پرنده، شيئي است که معمولا شبيه يک کره است. گاهي اين کره، کامل است و گاهي هم به صورت ناقص و بريده شده ديده مي شود. شکل هاي رايج آن، شبيه به يک ديسک يا بشقاب، بيضوي (شبيه به توپ راگبي)، دوکي، استوانه اي و مخروطي ديده شده اند. بيشتر آنها به شکل بشقاب با قطري حدود 7/5 متر و گنبدي به ارتفاع 1/5 تا 1/8 در وسط ديده شده اند و شکل رايج آنها، در ذهن همه و حتي کارتون ها همين طور است.اما چرا اشياي پرنده اين شکلي را به فضايي ها نسبت مي دهند؟ در بين همه وسيله هاي ساخت بشر، هيچ پرنده اي به اين شکل شناخته شده نيست؛ مگر اينکه جزء وسايل نظامي و علمي سري اي باشند که جز عده کمي، کسي از وجود آنها اطلاع ندارد.گفته مي شود اشيايي که به يوفو مشهور شده اند، مي توانند به سرعت ابعاد خود را تغيير دهند و با سرعت زياد به اين طرف وآن طرف بروند. هيچ کدام از هواپيماهاي ساخته بشر، از نظر سرعت به پاي آنها نمي رسند. بشقاب پرنده، شيء کاملا مجهزي است که معمولا هيچ بال و چرخي ندارد. جالب است که در تمام موارد گزارش شده، ابعاد اين اجسام از 20 متر کوچک تر است اما در رادارهاي نظامي، بزرگي آنها به اندازه يک بوئينگ غول پيکر 707 هم مي رسد. گفته مي شود اشياي ناشناخته اي که به بشقاب پرنده مشهورند، معمولا به صورت دسته جمعي پرواز مي کنند ولي به صورت انفرادي نيز زياد ديده شده اند. آنها مي توانند در آسمان به تعدادي پرنده کوچک تر تقسيم شوند يا اينکه با هم ترکيب شده يک شيء بزرگ تر را درست کنند. نکته عجيب ديگر در باره آنها، اين است که مي توانند ناگهان غيب شده و در جاي ديگري ظاهر شوند. اين ساخته دست موجودات باهوش، مي تواند به صورت کاملا بي حرکت در آسمان بايستد و از جايش تکان هم نخورد. در بيشتر گزارش هاي رسيده از بشقاب پرنده ها، گفته شده که آنها سرنشين هم دارند. اين موجودات عجيب، مي توانند خودشان هم پرواز کنند و هيچ گلوله اي در آنها اثر نمي کند! بشقاب پرنده ها، مي توانند رادارها، آنتن هاي تلويزيوني، وسايل الکتريکي و سلاح هاي نظامي را از کار بيندازند. گويا فضايي ها، از توانايي هاي هواپيماهاي مدرن انسان ها کاملا باخبر هستند چون به خلبانان خود توصيه کرده اند فاصله خود را با اسلحه هواپيماها و توپ ها ي ضد هوايي طوري حفظ کنند تا خارج از برد موثر آنها قرار گيرند. ادعا مي شود بعضي از کساني که به بشقاب هاي پرنده خيلي نزديک شده اند، در معرض آثار راديواکتيو قرار گرفته اند. پس حواستان باشد اگر يکي شان سرراهتان قرار گرفت، خيلي به آنها نزديک نشويد. با اين همه معلوم نيست که اين موارد عجيب، از کجا آب مي خورند و هنوز اين سوال باقي است که آيا آنها واقعا از فضا آمده اند؟ منبع: نشريه سرنخ- ش 38 |
|
|
|
یکی از ویژگیهای ایرانیان باستان برگزاری جشنهای متعدد در اوقات مختلف سال است که تقریباً همگی آنها در پیوند با پدیدههای طبیعی هستند و به همین دلیل بر مبنای تقویم خورشیدی مشخص میشدند. در گاهشماری تقویمی ایران باستان هرروز از ماه دارای نام خاص خود بود و هر بار که نام ماه و نام روز با هم منطبق میشد، جشنی بدین مناسبت برپا میشد. علاوه بر این جشنهای ماهیانه، آیینهایی دیگری نیز در طول سال برگزار میشد که از آن میان، آیین شب یلدا هنوز هم در میان ایرانیان گرامی داشته میشود. یلدا، واژهای سریانی به معنای تولد است و آیین یلدا ریشه در یکی از آیینهای ایران باستان یعنی میتراییسم یا پرستش مهر دارد و جالب اینجاست که بر مبنای علمی و نجومی بنا شده است. مهرپرستان شب یلدا را شب تولد ایزد مهر، میترا میپنداشتند و به همین دلیل این شب را جشن میگرفتند. گفته شده که در این شب میترا (ایزد خورشید) از دل سنگی درون غاری به دنیا آمد. تندیس میترا معمولاً در حال قربانی کردن گاو نر ترسیم شده است. شب یلدا آخرین شب پاییز و بلندترین شب سال است و مردمان باستان، این شب را بسیار شوم و نامبارک میدانستند؛ از این رو تا سپیدهدم بیدار میمانند و در کنار یکدیگر، خود را سرگرم میکردند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی، روحیه آنان را تضعیف نکند. از یلدا به عنوان «شب چله» نیز یاد میکنند، چرا که چهل روز پس از آن، دهم بهمن، جشن سده برگزار میشود. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکیهای گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید بیدار مینشستند. روز یکم دی ( خرمروز یا خور روز یا روز خورشید) از گرامیترین روزهای ایرانیان و یکی از جشنهای آیین زرتشتی بوده است. هرمان هیرت، زبانشناس بزرگ آلمانی معتقد است که دِی- به معنای روز در انگلیسی- به این دلیل بر این ماه ایرانی گذارده شده که ماه تولد دوباره خورشید است. آیین پرستش مهر پس از حمله اسکندر به ایران، همراه با سربازان یونانی به اروپا برده شد و به طور گستردهای در اروپا مورد توجه قرار گرفت، طوریکه در سدههای سوم و چهارم میلادی به اوج خود رسید. باید توجه داشت که طبق نظر محققین، جشن میلاد مسیح (ع) که در قرن چهارم میلادی به روز ۲۵ دسامبر تثبیت شد، در اصل جشن ظهور مهر بوده است. دلایل نجومی شب یلدا محور دوران وضعی زمین نسبت به صفحه دورانش به دور خورشید کج است، یعنی آنکه محور دوران زمین بر صفحه گردش زمین به دور خورشید عمود نیست بلکه از حالت قائم به اندازه ۲۳٫۵ درجه انحراف دارد و در همان حالیکه زمین به دور خودش میچرخد، به دور خورشید نیز گردش میکند.برای ما که بر روی زمین قرار داریم، اینطور به نظر میرسد که خورشید در حرکتی سالیانه در آسمان جابهجا میشود. به مسیر حرکت ظاهری خورشید در زمینه آسمان در مدت یک سال خورشیدی، دایرةالبروج گفته میشود. ناظر زمینی اینطور تصور میکند که خورشید روی دایرهالبروج مسیری را از بین صورتهای فلکی مختلف طی میکند. در واقع حرکت خورشید در دایرةالبروج ناشی از حرکت سالیانه زمین به دور خورشید است. مشابه این پدیده در حرکت روزانه زمین نیز اتفاق میافتد و به دلیل حرکت غرب به شرق زمین، به نظر میرسد که خورشید و ستارگان در طی شبانهروز از شرق به غرب جابهجا میشوند. از آنجاییکه صفحه چرخش مدار زمین حول خورشید بر استوای زمین منطبق نیست و با آن زاویهای حدود ۲۳٫۵ درجه میسازد، استوای سماوی که امتداد استوای زمین در فضا است نیز با دایرةالبروج همصفحه نیست و زاویه ۵/۲۳ درجه میسازد. برای ما که بر روی زمین زندگی میکنیم، همین زاویه عامل پدید آمدن فصول است. استوای سماوی و دایرةالبروج یکدیگر را در دو نقطه قطع میکنند که به آنها نقاط اعتدالین گفته میشود. در روز اول بهار که اعتدال بهاری است، خورشید دقیقاً در شرق طلوع میکند؛ اما هر چه به انتهای فصل بهار نزدیک میشویم، فاصله خورشید از استوای سماوی بیشتر میشود و نه تنها طول روز (فاصله بین طلوع تا غروب خورشید) بیشتر میشود، که محل طلوع خورشید کمی به سمت شمال تغییر میکند. هرچه عرض جغرافیایی بیشتر باشد، این جابجایی نیز بیشتر است. این رویداد در اول تیرماه که انقلاب تابستانی است، به اوج میرسد و نهتنها طول روز به بیشترین مقدار خود در نیمکره شمالی میرسد، که خورشید از شمالشرقیترین حالت ممکن طلوع میکند و در شمالغربیترین حالت ممکن غروب میکند. پس از آن، خورشید آرامآرام به استوای سماوی نزدیکتر میشود تا در اول مهرماه به اعتدال پاییزی برسد و روی استوای سماوی قرار بگیرد. اول مهر هم مانند اول فروردین، خورشید دقیقا از شرق طلوع میکند، دقیقا در غرب غروب میکند و طول روز هم ۱۲ ساعت است. پس از اعتدال پاییزی، خورشید به جنوب استوای سماوی میرود و برای ساکنین نیمکره شمالی، روزها کوتاهتر میشود. بنابراین خورشید مدت کمتری در آسمان قرار دارد. محل طلوع خورشید هر روز بیشتر به سمت جنوب منحرف میشود و طول روز کاهش مییابد. این وضعیت در اول دی ماه که انقلاب زمستانی است، به اوج خود میرسد: خورشید از جنوبشرقیترین حالت ممکن طلوع میکند، در جنوبغربیترین حالت ممکن غروب میکند و طول روز هم به کمترین مقدار خود میرسد. در ظهر اول دی، ارتفاع خورشید در آسمان به کمترین مقدار خود میرسد که این مقدار در شهر تهران به ۳۰٫۵ درجه است و در دیگر شهرهای ایران میتوان مقدارش را از رابطه «عرضجغرافیایی - ۶۶٫۵» بدست آورد. در چنین شرایطی، زمین کمترین مقدار نور و گرما را از خورشید دریافت میکند و این بهترین مناسبت برای آغاز زمستان در نیمکره شمالی است. همچنین از آنجا که خورشید کوتاهترین مسیر ممکن را بر فراز افق طی میکند، دقیقاً در شب انقلاب زمستانی یعنی آخرین شب پاییز که ایرانیان از چند هزار سال پیش آن را می شناختند و شب یلدا نام نهادند، طول شب (فاصله غروب امروز تا طلوع خورشید در روز بعد) به بیشترین مقدار خود میرسد. طول شب یلدا در مناطق مختلف کره زمین متفاوت است. انقلاب زمستانی امسال در ساعت ۳:۰۸ بامداد اول دیماه اتفاق خواهد افتاد. در تهران این مقدار حدود ۱۴ ساعت و ۱۷ دقیقه است و هر چه به شهرهای شمالی (با عرض جغرافیایی بالاتر) برویم، مقدار آن افزایش مییابد. در ایران بیشترین طول شب یلدا در شمال غرب و شهرهایی مانند ماکو در آذربایجان غربی و پارسآباد (در شمال استان اردبیل) با ۱۴ ساعت و ۳۹ دقیقه اتفاق میافتد. طبیعی است شهرهای شمالی کره زمین بخصوص در اسکاندیناوی مانند هلسینکی و استکهلم با شبهای طولانیتر از ۱۸ ساعت، شب یلدای طولانیتری را سپری خواهند کرد. در مقابل، هرچه به استوا نزدیکتر شویم، طول شب یلدا کوتاهتر میشود تا جاییکه در خود استوا، این مقدار به ۱۲ ساعت میرسد. استوا، تنها جایی از زمین است که طول شب و روز در هر زمان از سال برابر ۱۲ ساعت است. اگر از استوا به نیمکره جنوبی برویم، اوضاع دقیقا برعکس میشود. اول دی در نیمکره شمالی که مقارن با انقلاب زمستانی است، در نیمکره جنوبی متناظر با اول تابستان و طولانیترین روز سال است. هرچه عرض جغرافیایی جنوبیتری بگیرید، طول روز طولانیتر خواهد شد، تا جاییکه از عرض جغرافیایی ۶۶٫۵ درجه جنوبی تا قطب جنوب، خورشید تمام شبانهروز را بر فراز افق سپری خواهد کرد و روز طولانی قطبی اتفاق خواهد افتاد. |
|
|
|
در تاریخ علم شاهد هستیم که همواره وجود برخی شباهتهای ظاهری که معمولاً افراد عادی به راحتی و بدون اهمیت دادن به آنها از کنار آنها میگذرند باعث ایجاد جرقههای اندیشه در دانشمندان کنجکاوی شده است که هیچ نشانهای را کوچک و بیاهمیت نمیبینند. و همین جرقهها، درگیریِ آتشِ یک کشف بزرگ توسط آنها را باعث شده است. مثلاً مشابهت بین موجودات زندهی مختلف روی زمین به ویژه در گونههای نزدیک هم منجر به شکل گیری نظریهی تکامل زیستی و تبدیل انواع گردید. یا مشابهت بین گردباد و گرداب منجر به پی بردن به علت گردباد از روی مکانیسم دردسترستر گرداب شد. مشابهت ظاهری دیگری نیز وجود دارد که منجر به پدید آمدن نظریهی تکتونیک صفحهای زمین شد، نظریهای که امروزه به صورت امری مسلم و پدیدهای علمی که شکی در آن نمیتوان کرد درآمده است. یک نگاه ساده و اولیه به نقشهی زمین کافی است که ما را متوجه شباهتهای زیادی که مرزهای غربی قارههای آفریقا و اروپا با مرزهای شرقی قارههای امریکای جنوبی و شمالی دارند بنماید. اما غالباً به آن اهمیت نمیدهیم. اما در اوایل قرن بیستم یک زمین شناس کنجکاو آلمانی به نام آلفرد وِگنر به این مشاهدهی ساده اهمیت داد. او با کپی برداری از نقشهی قسمتهای مختلف خشکیهای زمین و جور کردن آنها با یک دیگر متوجه مشابهتهای بیشتری در کنارههای دور از هم افتادهی برخی از قطعات خشکی شد که البته مانند مورد مربوط به افریقا و امریکا کاملاً رو به روی هم نبودند و گویا تا حدودی چرخیده بودند. برای او این سؤال مطرح شد که چگونه این ساحلها با وجود هزاران کیلومتر فاصله از یک دیگر دارای آرایشهای مشابهی هستند. توجیه این مسأله برای او در آن زمان به کمک نظریههای رایجِ زمین شناسی مورد قبول در آن زمان، مشکل بود، زیرا این نظریهها بر این باور بودند که پوستهی زمین به طور یکدست و محکم و ثابت بر روی قسمتهای مذاب داخل زمین قرار گرفته است. آنها اعتقاد داشتند این پوسته درواقع روزی سطح بالایی زمینِ مذاب بوده است که به تدریج سرد و سخت شده است و در حین سرد شدن با از دست دادن گرما چروک خورده و کوهها و درهها را به وجود آورده است و پس از این تغییرات دیگر ثابت مانده است. باور به این نظریات برای وگنر برای توجیه مشابهتهای بین ساحلها که نظر او را به خود جلب کرده بود مشکل بود و نمیتوانست با آنها ذهن کنجکاو خود را راضی کند. بدین خاطر مجبور شد نظریهای انقلابی در مقابل نظریات مرسوم زمین شناسی ارائه دهد که به نظریهی انشقاق قارهای معروف گردید. کتاب او به عنوان ایجاد اقیانوسها و قارهها که در آن به توضیح این نظریهاش پرداخته بود در سال 1912 منتشر شد. او بر اساس این نظریهاش، اعتقاد داشت که قارهها و کف اقیانوسها مثل کشتی بر روی قسمت مذاب داخل زمین شناورند و محرک آنها در حرکت بر سطح مذاب، حرکتهای مربوط به گردش زمین حول محور خودش میباشد. این نظریه در آن زمان در مقابله با عقاید مستحکم و قدیمی زمین شناسی چندان انقلابی بود که هر چند توجه زیادی را به خود جلب کرد انتقادها و تمسخرهای فراوانی را نیز علیه او و نظریهاش که ناشی از خیالبافیهای انسانی منزوی تلقی شد برانگیخت. همین امر باعث شد به زودی این نظریه به فراموشی سپرده شود و دهها سال به آن اهمیتی داده نشود. بالاخره تنها در اواخر قرن بیستم بود که اندازهگیریهای زمین شناسی به کمک ابزارهای پیشرفتهی علمی، جابجایی قارهها و دور شدن آنها از یکدیگر (یا نزدیک شدنشان به یکدیگر) را به صورت کمی نشان داد و مجدداً این بار به گونهای مثبت نظرها به نظریهی وِگنر معطوف شد. اکنون ما میدانیم پوستهی زمین از قطعات کوچک و بزرگ متعددی (در حدود بیست عدد) تشکیل شده است و این قطعات مرتباً در حال تغییر مکان میباشند. این دانستهها اکنون در نظریهی تکتونیک صفحهای تدوین شدهاند. بر اساس این نظریه، قطعات مذکور هرکدام ضخامتی بین شصت تا صد کیلومتر دارند و بر روی مواد مذاب درون زمین شناورند. حرکتهای مختلف مداری و گردشی زمین و نیز کشندهای جاذبهای ماه و خورشید عوامل دخیل در حرکتهای مختلف این تکههای شناور میباشند. آنچه که به این نظریه مقبولیت علمی زیادی داد این بود که این نظریه توانست به گونهای همزمان، پدیدهی زلزله را نیز توجیه کند. چند ده سال است که پایگاههای لرزهنگاری مختلفی در جای جای زمین با استفاده از پیشرفتهترین ابزارهای اندازهگیری به ثبت مکان و شدت زلزلههای مختلف واقع بر روی زمین میپردازند. جالب این جاست که مشابهت دیگری از نوعی که در ابتدای مقاله گفته شد در مکانها و نقاط زلزلهخیز رخ مینماید. نگاهی به نقشهی زمین که بر روی آن مراکز زلزلههای ثبت شدهی واقع بر روی زمین نقطهگذاری شده است نشان دهندهی خطوطی است که برخی از آنها به موازات همان ساحلهای دور از هم افتاده که در ابتدا به آنها اشاره کردیم میباشد. بقیه نیز خطوط تمرکزی کاملاً روشنی را نشان میدهند و به هیچ وجه دارای پراکندگی یکنواختی نمیباشند. همین امر، زمین شناسان را متقاعد کرد که این خطوط درواقع همان مرزهای مشترک صفحات شناور میباشند. آنها باید چنین ایدهای را آزمایش نیز مینمودند. لذا با استفاده از ابزارهای بسیار حساس اندازه گیری، که بعضاً در آنها از فاصله یابهای لیزری استفاده میشد، و تعبیهی آنها در دو سوی گسلهای واقع در برخی از این مرزهای مشترک قادر شدند به طور عینی و دقیق، سرعت و جهت جا به جایی برخی از این صفحات را اندازهگیری نمایند. پس نتیجهی بدیهی این بود که پدیدهی زمین لرزه چیزی جز اصطکاک بین این صفحات در حرکتشان بر روی مذاب داخل زمین نمیباشد. اما با توجه به این که این صفحاتِ مجزا در عین حال کل سطح زمین را میپوشانند و در هیچ قسمتی از زمین ما شاهد دریایی از مادهی مذابِ داخل زمین نیستیم این پرسش مطرح میشود که این صفحات چگونه در حالی که فضای خالیای بین آنها وجود ندارد میتوانند نسبت به یک دیگر جا به جا شوند. به عبارت دیگر به نظر میرسد این قطعات باید همچون پازلهایی که در هم کیپ شده اند موقعیتشان نسبت به یک دیگر تغییر ننماید. بررسی آتشفشانهای واقع بر پوستهی زمین به ویژه در بستر اقیانوسها به حل این معما کمک کرد. پراکندگی نقاط آتشفشانی تطابقی معنادار با قسمتی از مرزهای صفحات تکتونیک دارد. در یک پدیدهی آتشفشانی مواد مذاب داخل زمین فرصت پیدا میکنند که از شکاف ایجاد شدهای در پوستهی زمین به خارج فوران کنند. اگر فرض کنیم داخل زمین پر از مواد مذاب سیال است که پوستهی جامد سوراخداری روی آن را گرفته است تنها هنگامی فوران شدید این سیال از برخی از این سوراخها توجیهپذیر است که قبول کنیم که از طریق دیگر سوراخها از بیرون (به طور ناگهانی) به این سیال به طرف داخل فشار آورده میشود. درست شبیه به وقتی که با دمیدن به داخل یک ظرف بستهی مملو از آب از داخل یک روزنِ موجود بر روی آن ظرف، باعث شویم که آب از روزنهی موجود در قسمت دیگری بر بالای ظرف فوران کند. اما در مورد زمین چه فشار خارجی اعمال شدهای بر مذاب داخل زمین میتوان درنظر گرفت که باعث فوران مذاب از روزنههای دیگر شود؟ این فشار تنها میتواند با فرو رفتن پوستهی یک صفحه در درون مذاب ایجاد شود. پس این نظریه میتواند مشکل قفل شدگی پازلی فوقالذکر را حل نماید. صفحات، روی سیال مذابِ داخل زمین حرکت میکنند و در برخوردهای شاخ به شاخ با یکدیگر حد اقل یکی از صفحات، مغلوبتر شده و به زیر به داخل سیال مذابِ درون زمین رانده میشود و با این کار، تلاطم و فشاری را در این مذاب باعث میشود که باعث فورانهای آتشفشانی حتی از روزنههای اتفاقی تکی بین صفحهای میشود. البته روشن است که بیشتر این فورانها در امتداد مرز مقابل این مرز فرورونده از صفحه، جایی که مواد مذاب بیرون میآیند تا کسریِ حجم فرو شدهی صفحه را جبران کنند، واقع میشود. درست از همین روست که شاهدیم گسل آتشفشانی بسیار فعالی در کف اقیانوس درست در فاصلهی بین افریقا و امریکا و درست به موازات مرز مشابه رو به روی همِ این دو قاره وجود دارد که بررسیهای زمین شناسی نشان میدهد که مواد مذاب سخت شدهی ناشی از آتشفشانیهای مرتب آن، هم به طرف افریقا و هم به طرف امریکا رو به گسترش است و به عبارت دیگر دو صفحهی افریقا و امریکا با این زایشهای آتشفشانی مواد مذاب از درون زمین، همچنان از هم دور میشوند. طبیعی است که این صفحات در آن سوی خود باید در حال فرو رفتن به داخل مذاب درون زمین باشند. وضعیت، مانند غلیان مذاب درون زمین است که با جوش و خروش خود سمتی از پوستهی روی خود را به بالا هل میدهد و سمت دیگر را به درون میکشد تا نهایتاً پوسته کاملاً درون کشیده شود و پوستههای نوی از مواد مذاب سرد شده تشکیل شود. این نوع حرکات صفحات پوستهای زمین مستلزم برخوردها یا اصطکاکهای صفحات با یکدیگر است. در جاهایی که برخوردها شاخ به شاخ باشند و پوستهای به زیر کشیده شود تنشهای ناشی از برخورد، زلزلههای شدیدی را باعث میشود. حرکت صفحات در جاهایی ممکن است به موازات یک دیگر و به صورت خراشان باشد که در این حال تنشها و لرزشهای ضعیفتری ایجاد میشود. چروک خوردگیهای سطح زمین و فرایندهای کوهزایی که عمدتاً در مرزهای صفحات رخ میدهد در راستای همین زیرورو شدن صفحات توجیه میشود. معروفترین مرز صفحهای، گُسل سَن آندریاس در ساحل غربی قارهی امریکای شمالی است که در آن، صفحهی اقیانوس آرام تقریباً به صورت متقابل با صفحهی امریکای شمالی دارای خط تماسی هزار و صد کیلومتری است. همین تماس مرگبار تاکنون باعث چندین زلزلهی مهیب در طول این خط تماس شده است که از جملهی آنها زلزلههای شدید رخ داده در سانفرانسیسکو میباشد. سالانه بیش از یک میلیون بار زمین میلرزد که نشاندهندهی تلاطم و برخورد و اصطکاک مداوم صفحات است. تنها کمتر از یک درصد از این زلزلهها شدید میباشند. این امر نشان میدهد که در صورتی که مانع عمدهای وجود نداشته باشد حرکت صفحات بر روی سیال مذاب درون زمین به آرامی صورت میپذیرد و حتی روال فرو رفتن یا سر برآوردن صفحات نیز در حالت عادی میتواند به آرامی صورت گیرد. زلزلههای شدید هنگامی رخ میدهند که چیزی مانع حرکت آرام تودههای سنگین صفحهای شود. این چیز همانا ناصاف و بعضاً دندانهای بودن کنارههای صفحات است که باعث قفل شدن موقتی آنها در یکدیگر میشود و هنگامی که حرکت کلی کل صفحات روی زمین زیر پای دو صفحهی گیر افتاده در هم را خالی میکند ناگهان قفل آنها شکسته یا رها میشود و صفحات به گونهای مهیب درواقع فرو ریزش میکنند و زلزلهها و گسلها و جابجا شدگیهای بزرگ ناگهانیای را باعث میشوند. |
|
|
|
دانشمندان پس از بررسيهاي مجدد، عنوان داغترين دماي تجربه شده در جهان را به «دره مرگ» واقع در كاليفرنيا اعطا كردند. پيش از اين شهر العزيزه ليبي با ۱۳۶.۴ درجه فارنهايت اين عنوان را داشت، اما بررسيهاي مجدد محققان پس از ۹۰ سال نشان داده كه كاليفرنيا در دهم ژوئيه ۱۹۱۳ با ۱۳۴ درجه فارنهايت گرمترين دماي جهان را خود تجربه كرده است. دماي پيشين ثبت شده براي ليبي كه در ۱۳ سپتامبر ۱۹۲۲ در يك پايگاه نظامي ايتاليايي ثبت شده بود، هميشه با ترديد روبرو بود، اگرچه كشور ليبي هميشه با دماهاي بالا روبرو بوده است. شعر العزيزه در ۵۶ كيلومتري جنوب غرب تريپولي در ساحل مديترانه قرار دارد. اين دريا از تاثير قابل توجهي بر محيط اطراف خود برخوردار بوده كه هيچ كدام از آنها از اين دماي بالاي ثبت شده براي العزيزه برخوردار نبودهاند. دانشمندان با مقايسه دماي ثبت شده براي منطقه با دماهاي ثبت شده پيش و پس از اين سال دريافتند كه آنها با هم سازگار نبوده و به بررسي ركوردهاي تاريخ براي ارزيابي دماهاي معقول پرداختند. آنها با شناسايي و بررسي كتاب ثبت دماي اصلي دريافتند كه پنج مشكل اصلي در اعلام ليبي براي برخورداري از داغترين دماي جهان وجود دارد: اين تجربه توسط يك ناظر جديد و بيتجربه ثبت شده بود، دما با ابزاري سنجيده شده كه حتي در آن زمان نيز قديمي محسوب ميشده، محل نظارت نمايشگر محيط اطراف آن نبوده، ميان دماهاي سنجيده شده در ديگر بخشهاي منطقه سازگاري وجود نداشته و با دماهاي ثبت شده پس از آن سال خوانش نداشته است. اين دانشمندان دريافتند كه دماي اعلام شده تا ۱۲.۶ درجه فارنهايت بيشتر از دماي ممكن در آن ناحيه بوده است. اين اطلاعات به جوامع داراي تجربيات هواي بسيار شديد كمك ميكند تا يك برنامه جامع را براي اين شرايط ايجاد كنند. www.afkarnews.ir |
از چرخ تا سياهچاله هنگامي که مدل خورشيد مرکزي جاي مدل زمين مرکزي را گرفت، دريچه هاي تازه اي براي مشاهدات انسان گشوده شد. يکي از اين دريچه ها اين بود که «همه چيز در حال گردش است »به تدريج و با تبيين حرکت هاي اجرام منظومه ي شمسي توسط قوانين فيزيک ،مشاهدات از اين هم فراتر رفت ؛اين اجرام نه تنها مي گردند، بلکه گردششان الگوي خاصي نيز دارد. يعني، تقريبا همه ي آنها در يک جهت مي گردند. اين پرسشي را برانگيخت که خود به نظريه اي جديد منجر شد ،خورشيد و خانواده اش از يک منشأ سرچشمه گرفته اند . آنچه راز اين هم سويي را برملا کرد، از فيزيک آمد . برملا کننده مفهومي است کمتر شناخته به نام تکانه ي زاويه اي . و اين داستان تکانه ي زاويه اي است و اينکه چگونه رازهاي نجومي را بر ما آشکار مي کند.
دوران يا چرخش يکي از دو شکل حرکت در طبيعت است . شکل ديگر حرکت ،حرکت انتقالي است.دوران همواره حول محوري انجام مي گيرد. اطراف ما پر است از حرکت هاي دوراني يا چرخشي ؛چرخش چرخ هاي اتومبيل و دوچرخه ،توپي که در حال قل خوردن است ،اتومبيلي که در حال دور زدن در يک ميدان است ،حتي پيچيدن به داخل يک کوچه همگي مثال هايي آشنا و روزمره از حرکت هاي دوراني اند. چرخش پره هاي هواپيما يا هلي کوپتر، دوران الکترون در يک شتاب دهنده ي سيکلوتروني ،چرخش سريع سانتريفيوژ براي جدا کردن مواد از يکديگر از ديگر مثال هايي اند که به دوران مربوط اند.
دوران در نجوم نيز حضور دارد . به نظر مي رسد بيشتر اجرام آسمان در حال دوران اند: ماه به دور زمين مي گردد، زمين به دور خورشيد و خورشيد به دور مرکز کهکشان. علاوه بر آن، همه ي آنها هريک، حرکت دوراني به دور خودش دارد . تکانه ي زاويه اي مفهوم و کميتي است بسيار مهم براي توصيف و تبيين حرکت هاي دوراني . همانند جرم ،انرژي ،و تکانه ،تکانه ي زاويه اي نيز از خاصيت هاي مهم هر جسم است . ما به کمک تکانه ي زاويه اي مي توانيم گرايش يک جسم براي حفظ چرخش يا حرکت روي دايره را توضيح دهيم . اجازه بدهيد همين جمله ي آخر را تعريفي براي تکانه ي زاويه اي بگيريم و در ادامه درباره ي ويژگي هاي تکانه زاويه اي صحبت کنيم.
براي مقايسه ابتدا حرکت انتقالي را ،که ساده تر است، در نظر مي گيريم . در حرکت انتقالي ما مفهوم تکانه (بدون پسوند «زاويه اي »)را داريم که گرايش جسم براي حفظ حرکت مستقيم در غياب نيروي خارجي را بيان مي کند. براي اينکه اهميت اين مفهوم را بهتر متوجه شويم مثالي مي زنيم . دو جسم در حال حرکت، مثلا يک دوچرخه و يک کاميون، را در نظر بگيريد که هر دو با سرعت يکساني حرکت مي کنند. هر دو داراي تکانه يا اندازه ي حرکت معيني هستند. اما واضح است که نگه داشتن دوچرخه، که جرمش به مراتب کمتر است، راحت تر از متوقف کردن کاميون است. عکس اين مطلب نيز صحيح است ؛يعني به حرکت در آوردن دوچرخه و رساندن آن به يک سرعت معين سهل تر از به حرکت در آوردن کاميون و رساندن آن به همين سرعت است. حالت ديگر، مقايسه دو جسم هم جرم است . مثلا دو کاميون هم جرم را در نظر بگيريد. اگر سرعت هاي آنها متفاوت باشد متوقف کردن کاميوني که سرعتش کمتر است راحت تر است . به اين ترتيب، ملاحظه مي کنيم که تکانه ي يک جسم به مقدار جرم و سرعت آن بستگي دارد .تعريف آن نيز به همين صورت است:
تکانه =سرعت×جرم
ما همين نوع تعبير را براي تکانه ي زاويه اي به کار مي بريم. با اين تفاوت که در حرکت دوراني، علاوه بر جرم کل جسم، نحوه ي توزيع آن نيز در حرکت دوراني جسم تأثير دارد. مثلا، دو چرخ را در نظر بگيريد که جرم و شعاع يکسان دارند اما توزيع جرم آنها متفاوت است. در يکي تقريبا تمامي جرم به صورت طوقه اي توزيع شده که با پره هاي سبکي به محور چرخ وصل است و در ديگري جرم به صورت قرصي يکنواخت توزيع شده است.
حالا فرض کنيد که هر دو چرخ با سرعت زاويه اي يکساني حول محورهاي خود مي گردند. شايد اينجا چندان بديهي نباشد ،اما،تجربه نشان مي دهد که متوقف کردن چرخ توپر، که جرم آن به صورت قرص يکنواخت توزيع شده، راحت تر است . در اينجا نيز،همانند مثال دوچرخه و کاميون، حالت عکس نيز صادق است ؛يعني ،به حرکت در آوردن چرخ توپر و رساندنش به يک سرعت زاويه اي معين راحت تر از رساندن چرخ طوقه اي به همان سرعت است.
پايستگي تکانه ي زاويه اي
همانند انرژي و تکانه ي خطي ،تکانه ي زاويه اي نيز پايسته است . اين يعني ،تا زماني که جسم در حال دوران تحت تأثير نيرويي خارجي قرار نگرفته است ،تکانه ي زاويه اي آن تغييري نمي کند و ثابت مي ماند. اين موضوع زماني جالب مي شود که ما سامانه ي در حال دوراني را در نظر بگيريم که از قسمت هاي مختلف تشکيل شده است . اجزاي داخل سامانه ممکن است نسبت به هم تغيير وضعيت بدهند که اين به معناي تغيير در توزيع جرم کل سامانه است . در اين صورت، سرعت دوران سامانه، يا اجزاي آن چنان تغيير مي کند که کماکان تکانه ي زاويه اي سامانه همان مقدار اوليه باقي بماند. مثال معروف و آشنا در اين مورد، حرکت هاي اسکيت بازها و شيرجه روهاست. بياييد ببينيم اينها چگونه از قانون پايستگي تکانه ي زاويه اي استفاده مي کنند ؟
هنگامي که اسکيت باز شروع به دوران مي کند، سرعت زاويه اي و تکانه ي زاويه اي معيني پيدا مي کند که با نحوه ي حالتي که به خود مي گيرد متناسب است . اکنون اسکيت باز مي تواند با تغيير وضعيت بدنش حالت يا فيگورهاي مختلفي را ايجاد کند. مثلا، ممکن است دست هاي خود را به طرفين باز کند، يا برعکس، بدن خود را تا حد ممکن جمع کند . در حالت اول، که توزيع جرم بيشتر مي شود، سرعت چرخش وي کم و در حالت دوم، که توزيع جرمش کمتر مي شود، سرعت چرخشش بيشتر مي شود . شيرجه رو نيز دقيقاً از همين خاصيت استفاده کرده و سرعت چرخش خود را با تغيير وضعيت بدنش کم يا زياد مي کند.
از مثال هاي فوق نتيجه مي گيريم در يک سرعت دوران معين هرچه جسم از مرکز دوران دورتر باشد، تکانه ي زاويه اي آن بزرگ تر است . مثلا، اگر جسمي را به نخي ببنديم و آن را به دوران در بياوريم، هرچه طول نخ بلندتر باشد تکانه ي زاويه اي بيشتر است و به همان نسبت متوقف کردن دوران دشوارتر مي شود (شکل 2).
تکانه ي زاويه اي در نجوم
«همه هم مي گردند، هم مي چرخند.» اين خصوصيتي است که مي توانيم تقريبا در همه ي اجرام آسماني، از قمر تا کهکشان، ببينيم. از آنجا که از قرن هفدهم به اين سو پذيرفته ايم که قوانين طبيعت در همه ي عالم يکسان است، پس براي توصيف يا تبيين اين حرکت ها نيز از مفهوم تکانه ي زاويه اي و پايستگي آن استفاده مي کنيم.
در اينجا، به چند پديده ي نجومي، که توضيح آنها بر مبناي مفهوم تکانه ي زاويه اي و پايستگي آن است، فهرست وار اشاره مي کنيم:
خورشيد و خانواده اش همگي (به جز چند استثناء)حرکت هاي دوراني و چرخشي همسو دارند.
از ميلياردها سال پيش تاکنون اجرام عالم در حال دوران و چرخش بوده اند به نظر مي رسد اين دوران ها تا ابد ادامه خواهند داشت.
ماه در دوران خود به دور زمين هميشه يک طرفش را نشان مي دهد و به تدريج از زمين دور مي شود.
در جزر و مد اقيانوس هاي زمين، آب هايي که در سوي دورتر زمين نسبت به ماه قرار دارند نيز به حالت مد در مي آيند.
سرعت چرخش ستاره هاي نوتروني در حد سرگيجه آوري بالاست . زمان تناوب چرخش آنها در حد ميلي ثانيه است!
براي توصيف سياهچاله از سه پارامتر استفاده مي شود که يکي از آنها تکانه ي زاويه اي است.
در ادامه، در جعبه هاي مختلف مي توانيد درباره ي برخي موارد فوق و رابطه ي آنها با تکانه ي زاويه اي جزييات دقيق تري را مطالعه کنيد. البته مورد اول، يعني تکانه ي زاويه اي در منظومه شمسي را مفصل تر آورده ايم.
تکانه ي زاويه اي و منظومه ي شمسي
تکانه ي زاويه اي در ارائه نظريه اي درباره ي منظومه ي شمسي نقش مهم و اساسي ايفا مي کند . بياييد ببينيم چگونه اين مفهوم و قانون پايستگي تکانه ي زاويه اي مي تواند در پذيرش نظريه اي معقول و مقبول تاثيرگذار باشد.
براي شروع از مشاهداتمان آغاز مي کنيم . مي خواهيم ببينيم مشاهداتمان از منظومه ي شمسي چه واقعيت هايي را در اختيار ما قرار مي دهند . اما، براي انجام اين مشاهده بايد مدل يا نظريه اي را انتخاب کنيم. اين از ويژگي هاي علم است که مشاهده در آن متکي بر مدل يا نظريه است . مدلي که ما انتخاب مي کنيم،مدل پذيرفته شده ي خورشيد مرکزي است که بر مبناي آن خورشيد در مرکز منظومه ي شمسي قرار دارد و سيارات و اقمار آنها همراه با سيارک ها و دنباله دارها به دور آن مي گردند. اگر بخواهيم قدري دقيق تر بگوييم، سيارات به دور خورشيد و اقمار سيارات به دور آنها مي گردند. در چنين مدلي است که وقتي به گردآوري داده هاي رصدي، يا به تعبيري مشاهده مي پردازيم متوجه الگوي خاصي در حرکت هاي اجرام منظومه ي شمسي مي شويم. در ادامه، اين الگو و ارتباط آن را با مدلي براي منشأ منظومه ي شمسي مطرح خواهيم کرد.
هنگامي که صحبت از «مدلي براي منظومه ي شمسي» مي کنيم، درواقع منظورمان مدلي رياضي است که بر مبناي قوانين مکانيک بيان مي شود. الگوي خاص مورد اشاره، که بر مبناي اين قوانين و داده هاي رصدي مشاهده شده، خيلي ساده اما در عين حال پرسش برانگيز است: اگر از بالاي قطب شمال زمين به حرکت خورشيد، سيارات و قمرهاي آنها نگاه کنيم مي بينيم همگي آنها، با چند استثناء، در يک سو،يا درواقع در جهت پادساعتگرد حرکت هاي دوراني و چرخشي دارند. شکل 5،طرحي گرافيکي است براي بيان روشن تر اين مطلب.
البته، مشاهدات ما بيش از اين را نشان مي دهد . يعني، علاوه بر سيارات و قمرها، سيارک ها و دنباله دارها نيز، که عضو خانواده ي منظومه ي شمسي اند، از همين الگو پيروي مي کنند. همين جا بايد به اين نکته اشاره کنيم که در اين الگو استثنايي هم وجود دارد: مثلا، دوران زهره و اورانوس يا چرخش برخي قمرها به دور سياراتشان.
«خوب ،چرا؟»اين نخستين چيزي است که به ذهن ما مي رسد . اين هم از ويژگي هاي علم و مدل ها يا نظريه هاي علمي است که در مقابل پاسخ هايي که براي پرسش هاي ما مي دهند، موجب پرسش هاي جديد نيز مي شوند . مدل خورشيد مرکزي توانست بسياري از مشکلات و پرسش هايي را، که مدل بطلميوسي نمي توانست پاسخ دهد، حل کند. اما خود موجب طرح پرسش ها و مسائل جديد شد . براي پاسخ به اين «چرا؟» يعني «چرا دوران و چرخش اجرام منظومه ي شمسي الگوي مشابهي دارند؟»،مي توانيم رويکردهاي متفاوتي داشته باشيم. بياييد در زير سه تا از اين رويکردها را بررسي کنيم.
رويکرد اول :خورشيد و خانواده اش از ابتدا به همين صورت بوده اند . اين ساده ترين رويکرد يا جواب است. اما ،واضح است که اين جواب ما را قانع نمي کند. در واقع ،اگر قرار بود که انسان به پرسش هايي که برايش مطرح بود از اين نوع پاسخ ها بدهد، هيچگاه علمي به وجود نمي آمد. علم به معناي جستجو گري و کاوشگري از اين پاسخ خوشش نمي آيد.
رويکرد دوم :خورشيد و خانواده اش به طور تصادفي در کنار هم قرار گرفته اند و يکسان بودن الگوي حرکت ها نيز تصادفي است. به نظر مي رسد اين پاسخ قدري از رويکرد اول بهتر است . در هرحال تلاش مي کند تا تبيين يا توضيحي براي اين پديده ارائه کند. با اين حال ،اين جواب نيز راضي کننده به نظر نمي رسد. با اينکه تصادف در علم نيز مورد توجه است ،آن نيز «قانونمندي»خودش را دارد. البته، مي پذيرم که دو رويکردي که تا کنون مطرح شد بيش از حد ساده انگارانه به نظر مي رسند. اما هدف ،بيشتر ،نشان دادن الگوي تفکر است . رويکرد اول، طرفدار ثابت يا ايستا بودن عالم يا طبيعت است و رويکرد دوم به نقش اقبال و تصادف اهميت بيشتري مي دهد . هر کدام از اينها به نوعي در تاريخ علم نقش داشته اند و هنوز هم گاهي در اشکال پيچيده تر ظاهر مي شوند.
و اما، رويکرد سوم . در رويکرد سوم ما براي پاسخ به چرايي که مشاهداتمان مطرح کرده است، مدل يا نظريه مي سازيم. در واقع، گاهي براي تبيين يا توضيح در علم نياز به ارائه مدل يا نظريه ي جديد است . در نگاه اول نظريه ي جديد مجموعه اي است از مدل هاي پيشين ،قوانين فيزيک و داده ها و مشاهدات گردآوري شده اما اين تمام داستان نيست !هر نظريه اي، در عين حال، حاصل تلاش ذهني انسان است که در آن ديدگاه افراد ،شهود،خلاقيت ،تلاش و پشتکار ـ که گاه و بي گاه با احساس نااميدي ،يأس و شکست همراه است ـ تأثيري بي چون و چرا دارد.
رويکرد سوم براي منظومه ي شمسي منشأ اوليه اي در نظرمي گيرد . بدون اينکه وارد جزييات اين رويکرد شويم فقط توضيح مي دهيم که چگونه بر اساس مدلي ک اين رويکرد ارائه مي دهد ،تکانه ي زاويه اي براي مشاهدات ما درباره ي الگوي يکسان حرکت اجرام ،تبييني ارائه مي دهد.
بنا به نظريه ي پيدايش منظومه ي شمسي، خورشيد و تمامي اجرام منظومه ي شمسي همگي از يک ابر يا سحابي اوليه ي چرخان به وجود آمده اند. اين ابر چرخان، که به آن سحابي خورشيدي مي گويند،داراي تکانه ي زاويه اي بوده که مقدار آن به سرعت چرخش ابر و نحوه ي توزيع جرم بستگي داشته است .اين ابر در طي زمان و گذشت ميليون ها سال به تدريج تکه پاره شده و از آن خورشيد در مرکز و سيارات و اقمارشان همراه با اجرام ديگري، که بعدها نام سيارک و دنباله دار گرفتند ،پديد آمدند که همگي در صفحه اي که اکنون به آن صفحه ي دايرة البروج مي گوييم در حال دوران اند. اما اين رويداد، يا هر رويداد ديگري که براي اين ابر پيش مي آمد بنا به اصل پايستگي تکانه ي زاويه اي، کل آن مي گذاشت.
در اينجاست که قانون پايستگي تکانه ي زاويه اي به کمک اين مدل مي آيد تا توضيح دهد، چرا همه ي اين اجرام دوران و چرخش يک سويه دارند . البته براي اينکه توضيح مان روشن تر و دقيق تر شود بايد به قاعده ي جمع تکانه هاي زاويه اي نيز اشاره بکنيم . اين قاعده به طور خلاصه در جعبه ي يک آمده است.
به اين ترتيب، به سادگي نتيجه مي شود که براي حفظ تکانه ي زاويه اي اوليه، خورشيد و تمامي اجرام ديگر بايد در يک جهت بچرخند . در اينجا مي توانيم موضوع وضعيت هاي استثنايي را نيز مطرح کنيم . چرا حرکت چرخشي زهره و اورانوس که پيش از اين اشاره کرديم، از الگوي عمومي پيروي نمي کنند؟اتفاقا ـ و نکته ي جالب در اينجاست ـ براي ارائه پاسخي مناسب به خود نظريه يا مدلمان رجوع مي کنيم . اين نيز از ويژگي هاي نظريه هاي علمي است که جا براي وضعت هايي که خارج از مدل اند باز مي گذارد. ببينم:
بنا به قاعده ،زهره ،اورانوس و ....نيز بايد طبق قانون پايستگي تکانه ي زاويه اي، دوران و چرخشي پادساعتگرد داشته باشند . اکنون که ندارند، پس حتما اتفاقي روي داده است . اين قانون يا مدل ما درباره ي آنچه براي اين سياره ها روي داده سخني نمي گويد . اما سرنخي، براي اينکه حدس بزنيم چه اتفاقي ممکن است روي داده باشد، به ما مي دهد. مثلا شايد دنباله داري بزرگ در دوران اوليه ي شکل گيري منظومه ي شمسي با اينها برخورد کرده است يا اين اثري است که برخورد خراشان ستاره اي هنگام عبور از نزديکي خورشيد گذاشته است . در هر حال، بدون اين مدل و توجه به قانون پايستگي تکانه ي زاويه اي ما متوجه بي نظمي هايي، که در منظومه ي شمسي وجود دارد ،نمي شديم.
منبع:نجوم،شماره 186.
نويسنده:منصور وصالي