تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام
دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود
سلام مهربانم...دلتنگتم مث هميشه آقا
نگاهم رو به سمت آسمان، گوشم شنواي صداي دعوت توست...
به دستاي نيازم نگاهي كن، به دل تنگم نظري كن،صدايم كن تا بدونم هنوزم مرا ميبيني...
اگه آرامشي هست مديون خداي بزرگ و شمايم آقا...
اگه نگراني هست، تمومه اميدم خدايم است و شما...
ماه خداست، آرومم...شكرت خدا...شكرت خدا...
آقا جون كاش ميزبان ماه رمضان امسالم بوديد...دعايم كنيد...دعايمان كنيد...
اگه در حياط حرمت، سر سفره ي افطاريت نيستم ولي دلم اونجاست...يادم كنيد...
آقا جونم برآورده شدن آرزوهاي همه دوستانم را از شما مي خوام...انشاا...
عاشقونه خدا را و شمارو دوست دارم...
کمتر از اهو که نیستم میشه ضامنم بشی
یا ضامن اهو
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
کاشکی ما هم دعوتت بودیم آقا.
..
حتما اگر دوباره زمین را بنا کنند
باید تو را از آدم و عالم سوا کنند
ما آدمیم یا که شما؟ این درست نیست
باید حساب ما و شما را جدا کنند
حتی کبوتران همگی خوب واقفند
در آسمان صحن تو باید دعا کنند
در آسمان شهر، تو پیدا ترین کسی
باید که جای جای شما را طلا کنند
من حدس می زنم که دری در بهشت را
هم از برای نام تو باب الرضا (ع) کنند
ترکیب آسمان و زمینی، نمی شودـ
ابیات حق مطلبتان را ادا کنند!
کیا دلشـون لک زده برای شنـیـدنـش ؟؟
.
.
.
تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام
دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود
دلبری دارم که از صاحب دلان دل می برد
غمزه ای مشکل گشا دارد که مشکل می برد
گر نقاب از چهره گیرد آن نگار نازنین
پرتو رخساره اش دلهای مایل می برد
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب
زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب
نگاه حسرت زائر به دیده ی منت
ز خاک پاکت اثر می کشد امام غریب
چه نعمتی است که شوق زیارت حرمت
مرا به دیده تر می کشد امام غریب
چه با صفاست که آغوش مهربانی تو
مرا همیشه به بر می کشد امام غریب
فدای خوی رئوف تو ای گل زهرا
که دست مهر به سر می کشدامام غریب
همین که خسته ز باب الجواد می آیم
شب دلم به سحر می کشد امام غریب
دل رمیده شبیه کبوتری خسته
ز صحن قدس تو پر می کشد امام غریب
نگاه تشنه گواهی دهد که کار آخر
ز جام عشق تو سر می کشد امام غریب
فدای سینه سوزان زهر خورده تو
که سخت آه جگر می کشد امام غریب
سلام اقا
امشب دلم هوای پابوسی کرده پاهایم که لیاقت دیدار ندارند دلم را عازم ضریحت کردم اغوش مهربانت را بگشای
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
من خوب میدانم بَدَم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
به به! چه میآید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
وقت نظر بر گنبد و گلدستههای عرشیت
افتاده با عمامهها از سر کلاهم یا رضا !
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطهخواه»م یا رضا !
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
یادم نمیآید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانهات
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمندهی آن اشتباهم یا رضا !
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
از آب سقا خانهات یک جرعه نوشیدم ببین
«رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا !
« شعر از: قاسم صرافان »
بادلی محرم طواف حج سلطان امدم
حاجی ام از ان زمانی که خراسان امدم
در کنار تو به حس بی نیازی می رسم
درد دارم بی تو که دنبال درمان امدم
روبروی پنجره فولاد گریه می کنم
مشهد ابری بود که مانند باران امدم
گنبد تو اسمان را افتابی می کند
من دمت را گرم دیدم چون زمستان امدم
گرچه در چشم همه مانند سلمان امدم
روز میلادت شنیدم سفره ات پهن است که
اینچنین من دست پاچه مثل مهمان امدم
فرض کن ان بچه اهویم که با صد ارزو
لنگ لنگان دیدن شاه خراسان امدم
يلدا بهرامي در دلنوشتهاي به امام رضا (ع) مينويسد:
مولاي من! تو را امام غريب مينامند، ميدانم بد ميزباني بودند و در مهماننوازي وفا نكردند.
مولاي من! بعد از گذشت روزگار، حال تو ميزبان ما هستي؛ تو ميزبان گريهها و نيازها؛ غمها و دلتنگيهاي ما هستي.
تو كه غريبي را احساس كردهاي! حال غريبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند.
مولاي من! ميخواهم از زائراني بگويم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند تا نفسي مهمان شوند و از مي عشق تو بنوشند.
مولاي من! ميخواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگويم كه سجدهگاه قدوم مهمانانت شده است؛ از كبوتران عاشقي كه گرداگرد حرم پاك تو ميچرخند و تو را طواف ميكنند؛ از نسيم بگويم كه بيرق گنبدت را بوسهاران ميكند و عطر دلرباي تو و اشك تمناي زائرانت را به اوج افلاك ميبرد.
مولاي من! ميخواهم از آسمان بگويم كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان ميگيرد و در پيشگاه شكوه تو جان ميدهد.
اي آفتاب مهرباني! ميخواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ ميزند و از ضريح تو نور ميگيرد.
اي حجت خدا! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهايي خود را ميشكند و خاك پايشان را به سينه زخمآلود خود ميزند كه عمري است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواقها، درها و ديوارهايي كه از نفس مهمانانت پَِر ميگيرند و به ضريح پاك تو ميرسند.خوش به حال منارهها وكاشيها!
حال در آستانه سالروز طلوع جاودانه تو اي شمسالشموس، از راه دور به ميعادگاه عاشقي تو چشم دوختهايم تا از جام كرامتت جرعهاي بنوشيم.
ما را بينصيب مگردان!
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی علی بن مُوسَی الِّرِضاالمَرُتَضي اَلاِمام
سلام آقا جون دیشب خیلی دلم گرفته بود. خیلی دلتنگت شدم. رفتم به وبلاگ دوست خوبم کفتر ایوون طلا برات یادگاری نوشتم...
ولی الان تصمیم گرفتم همین جا تو وبلاگی که متعلق به نوه اته برات بنویسم...
بنویسم که چقدر دلتنگتم...
که دیشب دلم می خواست تو حرمت باشم و تو باب الجواد می شستم باهات درد و دل میکردم...
آخ چقدر دلم تنگ شد برای پارسال که اونجا بودم...
تو رو به جون جوادت بطلب که هم من هم عاشق دل شکسته ات کفتر ایوون طلا تو این تابستون بیایم پابوست...
دیشب بعد از اذان مغرب داشتن گنبد طلا رو نشون می دادن...
بی اختیار اشکام سرازیر شد...
از همون جا بهت سلام دادم...
هر وقت این صحنه ها برام تکرار میشه خوب حس میکنم که جوابمو میدی...
اگه دیشب تو نبودی...اگه آرومم نمی کردی...نمیدونم که چی میشد...
مثله همیشه دستمو گرفتی...ازت هزاران بار ممنونم...
جون جوادت قسمت میدم بطلبمون...