راسخون

عاشقان امام رضا

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

توحید نخلی پر ثمر دارد به میقات الرضا

شمس ولایت هم قمر دارد به میقات الرضا

ای با حقیقت واقفان ای عارفان، ای عارفان

طوبای عرفان برگ و بر دارد به میقات الرضا

نور علی نور است این یا جلوه ی طور است این

یا خود نشان از آن شجر دارد به میقات الرضا

خورشید تا سر می زند در این حرم پر می زند

هر روز گل باران زر دارد به میقات الرضا

رونق ندارد نور ازاو تا وام گیرد نور از او

مهتاب هم شوق سفر دارد به میقات الرضا

چون ماه روشن می شود، چون باغ گلشن می شود

هر دل که آهی شعله ور دارد به میقات الرضا

چون عطر گل در بوستان هر شب دعای دوستان

هر بار با مرغ سحر دارد به میقات الرضا

جامش شود لبریزتر، صبحش سعادت خیزتر

هر کس ارادت بیشتر دارد به میقات الرضا

پیچیده در این سرزمین بوی خوش روح الامین

جبریل هم گاهی گذر دارد به میقات الرضا

دارند اینجا یاسها شرقی ترین احساسها

یعنی که زهرا هم نظر دارد به میقات الرضا

خورشید غایب از نظر یعنی امام منتظر

از شور و حال ما خبر دارد به میقات الرضا

توحید نخلی پر ثمر، دارد به میقات الرضا

شمس ولایت هم قمر دارد به میقات الرضا

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

به تو مي باليم و به تو مي نازيم...

به کرمت...به نظرت...به وجودت... به حريمت...

به لطفت که هر بي پناهي را زير سايه اش در بر گرفته است...

وبه نگاهت که هرقلب ملتهبي را آرام مي سازد...

اي امام رئوف!

در اين درياي پر تلاطم وسوسه ها ودر اين سياهي شب هاي عصرغيبت،

چشمان ما به درگاه نجات بخشت خيره شده،

تا که گوشه چشمي بر اين بيچارگان آستانه غرق وگمراهي  افکني

 و از اين گرداب غفلت رهايي بخشي.

اي مهربان!

دل مجروح داغ ديده ازهجران ما به پنجره فولادين عطوفتت گره خورده

وچشمان غيبت ديده ما خاک آستان حضورت را سرمه کشيده است...

اي شفا بخش!

درياب مارا...

 

 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

 

*ماییم و اسیر غمت دیگر هیچ*

*دلداده خاک غمت دیگر هیچ*

*مارا همه شوق کفشداریه تو بس*

*در صحن و سرای حرمت دیگر هیچ*

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

باید که دلم به عشق عادت بکند

 

در محضر دوست حفظ حرمت بکند

 

من پشت در حرم چنان می مانم

 

شاید که کبوتری ضمانت بکند

yasbagheri کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6297
|
تاریخ عضویت : آذر 1390 

السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا


دستم به بلنداي آسمانِ آستانت نميرسد
دنبالت ميگردم
از کوچه ي گرم نگاهت
تا شبکه هاي ضريح آستانت
و من
چونان
کبوتري سرخوش
خودم را مي رسانم
به اي کاش ِ تمام آرزوهايم
همين که زائر کويت شدم کافي است
السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا




nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 



احساس خواهد کرد کوه نور می بیند…
وقتی که شهرت را کسی از دور می بیند…
احساس انسانی که روی تکّه ی چوبی…
در عمق تاریکیِ دریا نـــــــــور می بیند…

زائر همان آنی که مشهد می رسد،خود را…
با بچّه آهوی شما محشور می بیند …

با اشک می آید ولی دل خوش به روزی که …
بالای بالینش تو را در گور می بیند …

ialimohammadi کاربر برنزی
|
تعداد پست ها : 107
|
تاریخ عضویت : اسفند 1389 

بااینکه ده روز قبل مشهد بودم اما انقد دلم واسه آقا تنگ شده که نگو.از هرکی که به این زودی ها میره مشهد میخاو واسم دعا کنه

yasbagheri کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6297
|
تاریخ عضویت : آذر 1390 
 

 

و من گریخته ام؛

  و در پی من صیادها؛

    و فرا رویم دام ها؛

        یا ضامن آهو؛


          من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست ...

 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

از سوي که مي‌تابد؟ از روي تو يا خورشيد؟
آيينه بگردانم من سوي تو يا خورشيد؟

اين سلسله‌ي زرين با تار که مي‌رقصد،
بر شانه‌ي نيشابور، گيسوي تو يا خورشيد؟

تير مژه‌اي سوزان بر قلب من آتش زد
آه، از چه کماني بود، ابروي تو يا خورشيد؟

خورشيد پرستم من، با روي تو حيرانم
دل پيش که بنشانم، پهلوي تو يا خورشيد؟

يک ذرّه، کبوتر شد؛ گرماي چه دستاني
اين‌گونه طلسمش کرد، جادوي تو يا خورشيد؟

باراني يک بغضم در سايه‌ي دلتنگي
سر روي چه بگذارم، زانوي تو يا خورشيد؟

سيب دل غلتانم، داغ است نمي‌دانم،
مي‌چرخد و مي‌آيد، از جوي تو يا خورشيد؟

در نيمه‌ي خود اما، گم شد و ببين تنها
يک آه به جا ماند از آهوي تو، يا خورشيد !

tahmores کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 11998
|
تاریخ عضویت : شهریور 1391 

دلم  واسه صدای نقاره خونه تنگ شده

واسه لحظه نماز جماعت زیر بارون تو صحن انقلاب  واسه اشکای مردم از شوق وصال اقا

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

اینجا مشهد الرضاست

چشم ها به گنبدش برپاست

همه چی به صاحب حرم ختم می شود

قلب شکسته و ورشکسته

دردمند و دل و پرشکسته

مادران و فرزندان داغدیده

بیماران و گرفتاران رنگ پریده

همه ملتمس دعایند به خدای رضا

راضی اند به رضای او در کنار رضا

faghaghia کاربر نقره ای
|
تعداد پست ها : 486
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

برروی رضا شمس امامت صلوات

برشافع ماروز قیامت صلوات

....یا امام رضا توفیق پابوسی میخوام....

yasbagheri کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6297
|
تاریخ عضویت : آذر 1390 

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!

سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید

برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید ...

 


================

السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا اباالحسن یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مَه و مهر

نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد

که چون شکنج ورق‌های غنچهٔ توبرتوست

نه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس

بسا سرا که در این کارخانهٔ سنگ و سبوست

مگر تو شانه زدی زلف عَنبرافشان را

که باد غالیه‌سا گشت و خاک عنبربوست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است

فدای قد تو هر سَروبُن که بر لب جوست

زبان ناطقه در وصف شوق نالان است

چه جای کِلکِ بریده‌زبانِ بیهُده گوست

رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت

چرا که حال نکو در قفای فال نکوست

نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است

که داغدار ازل همچو لالهٔ خود روست

 

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

هواي کوي رضا ع در سر است و در سفرم‏
نصيب گشته سعادت که ره سويش ببرم‏

به سوي دوست زدم تا ببوسمش درگاه‏
اگر که بخت عنايت کند بر آن گذرم‏

چه رحمت است و چو باران ز مهر خاک رهش‏
ز جان ببويم و گيرم از آن به چشم ترم‏

بر او به مژده نثارش کنم سرم از عشق‏
ز شوق پر بکشم تا بگيرمش به برم

خداي عشق مدد کن که قلب بي‏تابم!
نباشدش دگر امکان به جسم در به درم‏

فداي موسي رضايم (ع) که داردم مددي‏
که خاکپاي ره او شود گلي به سرم‏

تلاطمي است درونم بشارتي است مرا
که ره برم سوي جانان ز عشق سر به درم‏

حکيم عشق ولايت مراست در دل و جان!
به عشق خود بسرايم به راه منتظرم‏