عاشقان امام رضا
با سنگهای فرش حرم حرف می زنم
اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست !
دل را به دست پنجره فولاد میدهم
اینجا برای هر دل بسته کلید هست
من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست
هرروز ساعت 8 شبکه 8 (شبکه قرآن) صلوات خاصه امام رضا (ع) را پخش میکند
دوستان این فرصت رو از دست ندید
ضمن سلام و خیر مقدم
ذکر صلوات را شبکه یک هر روز قبل از اخبار 8 بامداد پخش می کند. و عجب دلنشین است.
باغ جنت به دل انگیزی درگاه تو نیست
می برد دل بخدا كوی تو از كوی بهشت
گفته ای هركه زیارت كند از صدق مرا
میكنم بدرقه اش تا در مینوی بهشت
به امید كرمت در حرمت آمده ام
نا امیدم منما ای گل خوشبوی بهشت
بخدا دلخوشیم مهر و تولای شماست
جذبه مهر شما میكشدم سو ی بهشت
احساس خواهد کرد کوه نور می بیند
وقتی که شهرت را کسی از دور می بیند
احساس انسانی که روی تکّه ی چوبی -
در عمق تاریکیِ دریا نور می بیند
جای قدم های بهشتی تو را عاشق -
در کوچه باغ سبز نیشابور می بیند
زائر همان آنی که مشهد می رسد، خود را -
با بچّه آهوی شما محشور می بیند
هر کس که می آید میان صحن های تو
شور خودش را گوشه ی ماهور می بیند
با اشک می آید ولی دل خوش به روزی که -
بالای بالینش تو را در گور می بیند
شاعر نگاهش سمت گنبد می رود امّا -
جای کبوتر دسته های حور می بیند
در بیت هشتم صحن کهنه، پنجره فولاد
انگار می گویند: مردی کور می بیند..
با نام رضا به سینه ها گل بزنید ، با اشك به بارگاه او پل بزنید،
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید . .
مجبورشدم به هر كسى روبزنم
در محضرهرغریبه زانو بزنم
تحقیرشدم چونكه فراموشم شد
یك سربه شماضامن آهوبزنم
چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
همیشه از حرمت، بوی سیب می آید
صدای بال ملائک، عجیب می آید!
سلام! ضامن آهو، دل شکسته من
به پای بوس نگاهت، غریب می آید
نگاه زخمیِ تو، تا بقیع بارانی است
مگر ز سمت مدینه، طبیب می آید؟!..
به پای در دلت، ای غریبه تنها
علی(ع) ز سمت نجف، عنقریب می آید
طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست.
کبوتر دل من، بی شکیب می آید
برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد
چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست ،تمام آرزوی من زیارت امام رضاست
من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا میشنوم زقدسیان فریاد یا رضا رضا
از من پرسیدند چه خاطره ای از سفر به مشهد داشتی؟ تا خواستم بدنبال قشنگترین خاطره هام بگردم بی اختیار این حرفها از دل تا زبان و این صفحه جاری شد...
امام رضا حلالم میکنی آقا؟...من از زبون دلم اینجا مینوسم...خیلیها میگن انگار حرف دل اونهاست...امام رضای غریب ....میشه ضامن این همه دل بشی؟!
از کدامین خاطره...
از کدام خاطره ماندگار یاد کنم. سفر مشهد سرشار از خاطره هست ،
آسمانش چه برفی چه بارانی چه آفتابی سوزان ،
زمین صحنش چه با فرش چه روی سنگ فرش ،
نمازش چه در داخل رواقها و چه زیر آسمان صحن انقلاب ،
اشکها و لبخندهای جاودانه در حرم ، اذن دخول خواندن ها ،
غذای نذری اش که 3 بار توفیق چشیدن مزه اش نصیبم شده و عطر خوشبویش را استشمام کرده ام ،
و..........
و پنجره فولادش چه با پارچه ای سبز حاجتت را گره بزنی چه تمام دلت را وصل کنی....
و باب الجواد همانجا که دلهای شکسته حاجت میگیرند.....
همه و همه اش خاطرات زیبایی است که از این سفرها داشتم
ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم
یا هم نفس صبح و نسیمت باشم
از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب
تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم
نمیدونم شما هم تا حالا تو همچین حالتی بودید...همین تصویر بلوار امام رضا رو میگم!!!؟ قشنگه نه؟!!
اینجا صحن جامع رضوی هست..
اینجا هم صحن انقلاب هست ...سقا خونه اسماعیل طلا...دلم تشنه اس یا امام رضا...
این هم نمایی دیگر از گنبد و گلدسته طلای امام رضا(ع) که برف روش نشسته...
زائرای زمستونی امام رضا(ع) التماس دعا
سلام آقاي من، كه همگان مرا به نام تو ميشناسند.
سلام آقاي من كه به انگشت اشاره كه بخوانيام، شتابان مسافر ميشوم و تا قاف عشق رحلت ميكنم!
ديار مرا ببين، اگر حرارت بازدم مسيحايي تو بر سرزمين من نبود، تا حال در اين انجماد نام تو نبردن، خون از رمق دويدن در رگهاي اين جامعه و سرزمين ميافتاد.
سلام و ارادت كه نبايد هميشه از نزديك باشد. از راه دور هم ميشود، نه؟! از اين راه دور سلامت ميكنم كه اگر دستم را نگيري، به كه دل خوش كنم؟ به كدام همراه، دست اعتماد دهم؟ پشت سر كدام رفيق راه بيفتم؟ پس مرا با خودت محشور كن كه اين دنيا، صحراي محشر است! همه كلاه خود را چسبيدهاند، تا باد نبرد!
دريا زده شدهام در اين دريايِ طوفانيِ دنيايِ سخت امروز! ميان همهِ اين تبسمهاي دروغين، تبسم تو را ميخواهم كه اصالت دارد، آقا!
حمايت تو را ميطلبم كه هرگز بيپناه را از سر خود وا نميكند، آقا!
مرا به كشتي مهرباني و لطفت ميهمان كن قول ميدهم ديگر دريا زده نشوم!
رهايم مكن مولاي من كه اگر بي تو بمانم، بدنم گروگان گور ميشود و روحم زنداني برزخ!
بارها و بارها تجربه كردهام، وقتي با رفيقي همنشين ميشوم؛ وقتي مُلك محبتم را به نام كسي ميزنم، وقتي خيمه دوستي را براي كسي ستون ميزنم، هنوز چشم بر هم نزده، رهايم ميكنند؛ كه برايشان تكراري شدهام! ماهي اميدم را به درياهايشان راه نميدهند!
تو مرا يار باش كه نارفيق نميشوي كه در ميانه راه رهايم كني، يا برايت تكراري شوم و يا ماهي اميدم را به درياي وجودت راه ندهي!
اين صحن گوهرشاد پاي افزار مرا ميشناسد از بس كه رفتهام و آمدهام! شنيدهام داستان آن آهوي رميده صحرا را كه ضامن شدهاي، مرا ضامن نميشوي؟ تو كه از تبار رأفتي؟
تو كه همان صدرنشيني كه سايهات سعيد ميسازد، اين ضمير گُر گرفته را ببين، رو به تو كرده تا ابن السبيل دوستي تو باشد.
گيتي سرگردان است در پاي ضريحت، يا ضامن آهو!
«لا تَكِلْني إلي نفسي طَرْفَة عينٍ ابداً؛ مرا چشم بر هم زدني، به خود وامگذار...»، تو همّ و غمّم را از دوشم بردار. مَردُمِ ديدهام را آوردهام در سراي اين دولت كريمهات. ميخواهم تو اجابت دعاي «اللَّهُمَّ... لقِّنْه حجّتَه» من باشي. ميخواهم تو بر سر تربتم بيايي و جواب تمام سلامهايم را بدهي.
حرمت، حرم عشق است برايم. اگر چه تنم اينجاست، اما جانم پيش توست و تو ميداني، نيك هم ميداني كه تا تن به جانان نرسد، از خمودي خلاصي نمييابد.
اسمت را نسخ گرفتهام و همه معشوقهاي درونيام را منسوخ كردهام، يا عليبن موسيالرضا.
مگر نه اين كه گفته بودي به هنگام مرگ ميآيي تا دست نوازش بر سرم بكشي. يك روز مرگ ـ اين حتم مقتضي ـ مرا تا قبرستان عدم، كشان كشان ميبرد؛ آن وقت لبهايم را براي ثناي تو باختهام كه من از يادت نروم!
من هستي بي هويت نميخواهم. اين جان را خواستهام تا براي تو خرج كنم و اين زبان را خواستهام تا با تو مناجات كنم. كتاب عمرم اگر شالودهاش تو نباشي، بي ارزش است!
تو براي من زندهتر از همهاي، براي همين است كه در كنف حفظ احدي نميروم مولاي من.
مولاي مهرباني، روز فزع اكبر، فرياد رسي من يادت نرود كه به حقيقت، تو ياري براي آنكه تنهاي تنها تو را دارد، كه تو نصرت ميكني آن را كه «ثبّت اقدامنا» بگويد، چون خودت گفتهاي: «والله أنا أرحم بكم منكم بانفسكم».
هر نفسي كه با ياد تو فرو ميرود، تسبيح است و چون با بندگي تو بيرون ميآيد، نَفسي پاك بر جاي نهاده؛ زوّار تو بودن، تنها پاداشش اين است كه دل پينه بسته را ميسايد و آدمي را آدم ميكند، آن سان كه از چشمانش پيداست در دلش چه ميگذرد؛ زلال زلال كيوم ولدته امّه.
السلام عليك يا عليبن موسيالرضا المرتضي(ع)....