عاشقان امام رضا
بگو من خيلي دورم، دورتر از آن كه نگران، گردن كج بگيرم و بگويم، من تو را فروختهام به ميزم، به قدرتم، به شهوتم. من تو را هر روز، هر ساعت و هر لحظه ميفروشم بيآنكه ملالي باشد يا كابوسي.
فكر كردهاي؟ نميدانم چقدر چشم روي خطاهايم پوشاندهاي، چقدر هوسهاي عاشقانهام را وقت و بيوقت ديدهاي و سكوت كردهاي. ببين من همينم، من تو را هميشه همينطور ديدهام براي نداشتههايم، براي پيمانههاي كوچك دنياييام.
در كنار تو وجودم بخدا نزديك است
هركه نزديك رضا شد بخدا نزديك است
تو خودت حافظ من باش به يغما نروم
دام ابليس به من در همه جا نزديك است
اعتقاد دلم اين است كه در هئيت ها
دست احسان كريمان به گدا نزديك است
شكوه اى نيست اگر غرق مصيبت شده ام
طالب وصل شدن هم به بلا نزديك است
تا همين جا بخدا قافيه را باخته ام
مرگ اين غمزه، بى چون و چرا نزديك است
دل بى تاب مرا روى گسل ساخته اند
غافل از يار شوم زلزله ها نزديك است
هركه دارد هوس كرببلا گريه كند
گريه كن ها سفر كرببلا نزديك است
گرچه دور از حرم كرببلاييم ولى
بازهم شكر، خراسان رضا نزديك است
وقتی که غم میگیره راه گلومو بد جور
خدا خدا میکنم زیارتت بشه جور
گنبدو که میبینم دلم بهاری میشه
شکوفه های دلم امام رضایی میشه
سحر های مشهدو عالم به خود ندیده
امام به این رءوفی عالم به خود ندیده
پنجره فولاد تو حال و هوایی داره
میرم دخیل میبندم عجب جوابی داره
دخیل اسمت میشم مرغ دلم هوایی
تذکره ی زیارت برات کربلایی
برای من حریمت یه تیکه از بهشته
خادمای حریمت همه مثه فرشته
من که شمارو دارم غمی به دل ندارم
چون که روز قیامت همچو شمایی دارم
پلکی به هم زد آدم و ناگاه دید هست
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست
بعدا یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست
پس بی خیال زردی پائیز گشت و گفت:
تا انبساط سبز شما هست عید هست
هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
این جا چقدر آمد و رفت جدید هست
از سینه چاک های شما کم نمی شود
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست
با سنگ های فرش حرم حرف می زنم
این جا چقدر سنگ صبور سفید هست!
دل را به دست پنجره فولاد می دهم
این جا برای هر دل بسته کلید هست
من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست
|
هــــر کجا رفت دلی خانهی تـــو مقصــد شد |
خانهات جای همه زائــر خــوب و بــد شد |
|
دوســـت دارم که شبی در حرمـــت بنشینم |
وای این فاصـــلهها باز برایـــم ســد شد |
|
راست گفتند همه، عشق نگاهیست که من |
با نگاهی دل من عاشــــق این گنبد شد |
|
باز با دســت شــما حاجت من حاصـل گشت |
عشق بین من و تو فاصـــلهی ممتد شد |
|
هـــر کجا دل بــرود دیـــده هــــم آنجا بــرود |
دل ما، دیدهی ما، در همه جا مشهد شد |
نماز را در يكي از صحنهاي حرم خوانده و در ايوان يكي از حجرههاي كنار صحن نشسته بودم. هر كس با زباني دعا ميخواند. صحن از جمعيت خالي شده بود، همه براي زيارت رفته بودند داخل.
كسي آرام از كنارم گذشت. صورتي استخواني داشت و ريشي چند روزه با يقه باز و راه رفتني كج و معوج. روبه روي گنبد ايستاده و حرف ميزد، بيتوجه به همه آدمهايي كه آنجا نشسته بودند.
حركاتش برايم عجيب بود. نزديكتر رفتم، انگار اصلا مرا نميديد. زمزمههايش را خوب ميشد تشخيص داد
نگاهت اسمانی صاف و زیباست
دلت شفاف تر از رنگ دریاست
ندیدم از تو بالاتر كسی را
كه از هر دست دستان تو بالاست
بهاری لیك پائیزی نداری
همیشه سبز پوشی تو برجاست
رئوفی میچكد از چشمانت
نجابت از سراپای تو پیداست
كرامت خسته شد از دست لطفت
شفا در محضرت دائم هویداست
خراسان گر شود صحنت،بود كم
كه شآنت ماورای عقل دنیاست
یكی با پنجره فولاد میگفت
ببین دارالشفای خلق اینجاست
نگاهت اسمانی صاف و زیباست
دلت شفاف تر از رنگ دریاست
ندیدم از تو بالاتر كسی را
كه از هر دست دستان تو بالاست
بهاری لیك پائیزی نداری
همیشه سبز پوشی تو برجاست
رئوفی میچكد از چشمانت
نجابت از سراپای تو پیداست
كرامت خسته شد از دست لطفت
شفا در محضرت دائم هویداست
خراسان گر شود صحنت،بود كم
كه شآنت ماورای عقل دنیاست
یكی با پنجره فولاد میگفت
ببین دارالشفای خلق اینجاست
و من مي نويسم و هزاران هزار بار مي نويسم و نجوا مي کنم
السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا
السلام عليک يابن رسول ا...، السلام عليک يا غريب الغربا
السلام عليک يا معين الضعفا
دست ما را هم بگير آقا
اى امام همام!
چگونه مى توان دل را با نام والايت آذين نبست؟
چگونه مى توان شكوه و جلال بى حد و حصرت را ناديده گرفت؟
چگونه مى توان آواى دل دردمندى را كه از سر صدق از صدها فرسنگ راه تو را مى خواند نشنيد؟
مگر مى توان سلاله پاكت را از زمره آل على مرتضى (ع) و نبى مكرم، پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفى (ع) است ناديده گرفت و در جاى جاى قلب لرزان آرزومندانت جستجو نكرد؟
پس، سلام بر تو اى منادى توحيد!
اى قبله گاه نور!
سلام بر تو اى مظهر پر فروغ انسانيت و شرف!
اى منجى دلهاى دردمند!
السلام عليك يا على بن موسى الرضا(ع)
تا ملائک همه پر را حرکت میدادند
دور تو، قرص قمر را حرکت میدادند
به طواف تو زمین بار دگر میچرخد
چون که خدام تو در را، حرکت میدادند
احساس خواهد کرد کوه نور می بیند
وقتی که شهرت را کسی از دور می بیند
احساس انسانی که روی تکّه ی چوبی -
در عمق تاریکیِ دریا نور می بیند
جای قدم های بهشتی تو را عاشق -
در کوچه باغ سبز نیشابور می بیند
زائر همان آنی که مشهد می رسد، خود را -
با بچّه آهوی شما محشور می بیند
هر کس که می آید میان صحن های تو
شور خودش را گوشه ی ماهور می بیند
با اشک می آید ولی دل خوش به روزی که -
بالای بالینش تو را در گور می بیند
شاعر نگاهش سمت گنبد می رود امّا -
جای کبوتر دسته های حور می بیند
در بیت هشتم صحن کهنه، پنجره فولاد
انگار می گویند: مردی کور می بیند...
كه زيباتر از پرواز كبوتران برگرد حرم شما باشد؟
چگونه به سخن درآوريم و به تصوير كشيم كه شايسته و ذره اي از درياي حقيقت را بازگو باشد.
یا ضامن آهو
و من مي نويسم و هزاران هزار بار مي نويسم و نجوا مي کنم
السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا
السلام عليک يابن رسول ا...، السلام عليک يا غريب الغربا
السلام عليک يا معين الضعفا
دست ما را هم بگير آقا.
هرگز حکایت حاضر و غائب شنیده ای ؟
من در میان جمع و دلم جای دیگرست …
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)