راسخون

عاشقان امام رضا

saeedakh کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 2084
|
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
باغ بهشت این شکوه و جاه ندارد جلوه در این حسن خانه ماه ندارد
نیست چنین دلگشا رواق فلک هم قصر خیال این شکوه و جاه ندارد
جلوه حسن تو را غزاله خورشید صبحدمی طاقت نگاه ندارد
هر که فروزد زمهر روی تو شمسی در افق دل، شب سیاه ندارد
کشته مهر تو در حضور شهادت جزدل صد پاره ای گواه ندارد
خاک به سر می کند هر آنکه زغفلت حرمت این آستان نگاه ندارد
گو برو و آستین به خون جگرشوی هر که در این آستانه راه ندارد
رانده این در، در آفتاب قیامت سایه کاهی به سر پناه ندارد
ناله این امت غریب به عالم جز تو در این جا گریز گاه ندارد
در صف رندان پاک باخته (نجوا) عشق تو می ورزد و گناه ندارد

مهدی عطری یا «نجوا»

saeedakh کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 2084
|
تاریخ عضویت : خرداد 1390 

بارگاه قدس رضا

کیست این آرمیده در دل طوس که شهانند آستانبانش؟
روضه اش رشک روضه مینو برتر از عرش، طاق ایوانش
یا رب این بارگاه قدس کراست که بود جبرئیل، دربانش؟
چیست این شوکت و جلال وشکوه که تماشائیست حیرانش؟
کیست این خسرو بلند مقام که جهانی است زیر فرمانش؟
عارف و عامی و فقیر و غنی میهمان جمله بر سر خوانش
همه را فیض او رسد لیکن لطف خاصی است با غریبانش
به ادب پای نه در این درگاه بوسه ده دست پاسبانانش
تا در این عالمیم زنده «فتی» می ستائیم از دل و جانش
در قیامت که هست روز حساب دست امید و ما و دامانش

محمدعلی فتی

09303495228 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8721
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

تورو خواب دیدم ,تورویادمه
همون شب که لالاییِ مادرم...
داره بوی عطرت بهم میرسه
توی خلوت کوپه ی آخرم

توروخواب دیدم , تورویادمه
دلم کفتراتو بغل کرده بود
یه گوشه توی دفتر حاجتش
یه شاعر نگاتو غزل کرده بود

دارم میرسم ,میرسه گنبدت
هوای چشام باز بارونیه
چرا حال اینجا یه جور دیگه ست؟
چرا عشق کم نیست  ؟ارزونیه
...
ضریح تو نزدیکه ,راهش کمه
غریبی که ازراه دور اومده
نوشتن:(به خورشید هشتم سلام)
به پابوسیِ ماه دور اومده
...

مگه دست من میرسه دست تو؟
صف عاشقاتو ببین پرشده
خودآسمونم نشسته زمین
نگا کن نگا کن زمین پرشده

میشینم همینجا نگات میکنم
کنارزنی که شبیه منه
داره غرق تو میشه حس می کنم
تورو توی اشکاش صدا میزنه

یه گوشه  یکی  زل زده سوی تو
میدونم میدونی دلش خونه نه ؟
داره عاشقت میشه باهر نگاش
مث عشق لیلی به مجنونه ,نه ؟

یکی توی سجده ست چن ساعته
همه عاشق  صحن وسجاده ان
مث کفترات  توی هفت آسمون
به گلدسته های تو دل داده ان

یه بچه کنارغم مادرش
نشسته  به دستای تو زل زده
چه معصومِ ,انگاری از چشم هاش
 به چشمای معصوم تو پل زده

...
چقد عاشقات پاک وخوبن آقا
میذاری منم خاک پاشون بشم؟
آخه عاشق عاشقاتم شدم
فدای امام رضا(ع) شون بشم
.....

سفر...روز آخر...یه بغض عجیب
نگات میکنم بانگاهِ ترم
داری دور میشی ..دارم میرسم
توی خلوت کوپه ی آخرم

yasbagheri کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6297
|
تاریخ عضویت : آذر 1390 

ای آفتاب مهربانی! می ‌خواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می ‌زند و از ضريح تو نور می ‌گيرد.

yasbagheri کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 6297
|
تاریخ عضویت : آذر 1390 

مولای من! می ‌خواهم از آسمان بگويم كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان می ‌گيرد و در پيشگاه شكوه تو جان می ‌دهد.

09303495228 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8721
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

امام رصا یه مشکلی دارم لازم نیست بگم خودت خوب میدونی ...واقعا چا نمیتونم او کاری رو که دوست دارم انجام بدم

چرا؟!!  ...

چرا!!!!!!!/؟

چرا نمیتونم به اینده فکر کنم

امام رضا کمکم کن

fateme74 کاربر طلایی2
|
تعداد پست ها : 3243
|
تاریخ عضویت : تیر 1392 
nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 

آرام مي شود دل بي تابم، وقتي سوي سراي تو مي آيد
با هر نفس که مي کشم از هر سو عطر خوش هواي تو مي آيد
بي شک در اين ديار، شب از چشمت، رو به نماز نيمه شب آورده است
بي شک سپيده حمد و ثناگويان هر صبح پا به پاي تو مي آيد
جان مي دهد سکوت نگاهم را در من هواي شوق تو مي پيچد
اين است عطر ساده دلخواهي کز صحن آشناي تو مي آيد
پر مي شود دو چشم پر از شورم در من دويده رگ به رگ احساست
بي تاب مي شوم چه کنم وقتي از هر طرف صداي تو مي آيد
پنهان نکرد چادرم از چشمت، شوق دلم و دست نيازم را
پيک اجابت است که مي بينم از سمت دلگشاي تو مي آيد

 

 

09303495228 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8721
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
.. -یـ ِ سابق - ..



حتی اگر بهـ آخــر ِ خط هم رسیدهـ ای
اینجآ برآیـ ِ عشــق شـروعـی مجـددـ استــ . .

 

 

amirhossian1390 کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 1660
|
تاریخ عضویت : آذر 1391 

یا امام رضا(ع). من خواسته ای دارم که می دانم که تو از خواسته ی من آگاهی.

خواهش می کنم.

خواهش می کنم به خدا بگویی که خواسته ی مرا مستجاب کند.

amirhossian1390 کاربر طلایی3
|
تعداد پست ها : 1660
|
تاریخ عضویت : آذر 1391 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

09303495228 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8721
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

وقتی دلم خیلی هــــــــــــــــــواتو میکنه

چشـــــــــــــــــم هوس گنبد طلاتو میکنه

بی اختیار چشــــــــــــام میشن ابر بهار

میشــــــــــــــــــــــم مثه کبوترای بیقرار

ای کاش میشد وقتی که دلتنگت میشم

به عشــــــــــق تو به سمت تو پر میزدم

یه روز میام ، همین روزا به شـــــــهرتون

فدات بشم امام رضای مهـــــــــــــــربون

 

mohsen_alavi کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8348
|
تاریخ عضویت : آبان 1391 

قربون آقام برم که موقع خوردن زهر شکم مبارکش را از درد روی خاک میکشیدند

09303495228 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 8721
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

شهر من !
شهر من !
هر روز سلام مي دهم به خورشيد
و اندوه هايم را
که همچون دست اندازهاي خيابانهايت بسيار است
فراموش مي کنم
آي ، شهر من !
شهر من !
من و هزاران نفر چون من
هر روز خيابانهايت را ورق مي زنيم
تا شرمندگي
دستهايمان را لمس نکند

nazaninfatemeh کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 81124
|
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
زمزمه‌هاي قلبي در آستانه عرفه اي ديگر در جوار امام مهرباني ها
 

بگو من خيلي دورم، دورتر از آن كه نگران، گردن كج بگيرم و بگويم، من تو را فروخته‌ام به ميزم، به قدرتم. من تو را هر روز، هر ساعت و هر لحظه مي‌فروشم بي‌آنكه ملالي باشد يا كابوسي.
فكر كرده‌اي؟ نمي‌دانم چقدر چشم روي خطاهايم پوشانده‌اي، چقدر هوس‌هاي عاشقانه‌ام را وقت و بي‌وقت ديده‌اي و سكوت كرده‌اي. ببين من همينم، من تو را هميشه همين‌طور ديده‌ام براي نداشته‌هايم، براي پيمانه‌هاي كوچك دنيايي‌ام.


دوست دارم حرف‌هاي آخرم را هميشه اول بزنم. اين مدام نقش عوض كردنم هم، خاصيت دنياي كوچك من است. فكر مي‌كني آسان است بين اين حس‌هاي متضاد مدام بازي كردن؟ در روزهايي كه حيله‌ها مجازند و چيزي جز اين نمي‌شود. چند سال است من دارم اين‌طور نقش بازي مي‌كنم. من نگران پايان كارم.
من در منگنه تضادها هر روز پرس مي‌شوم. بگو مرا بردارند و بگذارند نزديك خود خدايي‌ات. پاهاي نحيف من چه تناسبي با اين همه دويدن دارد؟ جهنم براي من راه دوري نيست. من جهنم را با خويش راه مي‌برم.
نمي‌دانم اين چند خط مي‌تواند مرا به تو برساند يا نه؟ توي روزي كه خيابان‌ها شلوغ و ديدني شده است. نم‌نم باران، روي حاشيه برگ‌هاي خشكي كه باد توي هوا پخش كرده، نشسته است. در اين تقابل زرد برگ‌ها و خاكستري آسمان، آدم‌هاي رنگارنگي با قدم‌هاي تند به سمت تو مي‌آيند. كوچك و بزرگ، پير و جوان همه مثل تو شده‌اند و حرم آقا كه مثل هميشه معجزه مي‌كند...
اين چشم‌هاي كنجكاو و بازيگوش مثل هميشه حس رسيدنم را شدت مي‌دهد، حس دوست داشتني عصرهاي عرفه بي‌نظير است! يك يادآوري كوچك توي اين عصر بزرگ هم غنيمت است...
توي حرم همهمه‌ها بلند است و خيس، پاي چشم‌هاي اشك آلود پر از حيرت و تحسين، من بين همهمه‌ها صدايت را مي‌شنيدم كه به همه لبيك مي‌گويي.
دلم شور مي‌زند، زمان مي‌گذرد. با قدم‌هاي كوچك با عجله مي‌روم به سمت جمعيت و آيينه‌ها. گرما و گلاب و همهمه‌ها را حس مي‌كنم. صداها بلند مي‌شود، بلند و بلندتر. من هيچ مولايي را كريم‌تر از تو بر خود نديده‌ام، اشك توي چشم‌هايم جمع مي‌شود، يكي مي‌گويد «تشريف ببريد دارالهدايه، مي‌خواهم در شبستان را ببندم». توان ندارم، دلم مي‌خواهد بگويم نبند، در شبستان را نبند، من اينجا را دوست دارم. دلم نمي‌خواهد برگردم... همان جا مي‌نشينم.
حالا مي‌شود آدم‌ها را ديد؛ خود واقعي‌شان را. آدم‌هايي كه تصور آمدنشان نبود. آن‌ها به شكل غيرقابل باوري خودشان هستند. نقش بازي نمي‌كنند. خسته‌اند. سردرگمند. عاشقند. خوشحالند.
فقط حالاست كه مي‌شود به آن‌ها اعتماد كرد، برايشان دست تكان داد، رويشان را بوسيد و مطمئن بود هيچ چيزي توي اين حركت سرخوشانه‌شان نيست.
زماني نمانده است. من همه روزهايم را پاي ميزم گذاشته‌ام؛ پاي قدرتم، دلم مي‌خواهد بيايي روي همين خطوط پاي همين كلمات بازي را تمام كني و بگويي با لطف خدايي‌ات بخشيدي‌ام.

 

 با آرزوی حضور در حرم امام رضا (ع) در روز عرفه