اینجا هیروشیما نیست، مردمش هم چشم های بادامی ندارند، اما نفسهایشان 24 سال است که بوی بادام های تلخ می دهد، یک کشتار جمعی در روستایی که مردمش حتی معنای شیمیایی و عامل اعصاب را نمی دانستند اما این مفهوم سالها در تاول های سینه هاشان برای آنها ترجمه شد در حالی که شاید هنوز بسیاری از مردم ایران حتی نام "زرده" را نشنیده باشند.

به گزارش خبرنگار مهر، امروز سالروز بمباران شیمیایی روستای "زرده" شهرستان دالاهو نیست، حتی از آن روزهایی هم نیست که یک نفر به قربانی های مظلوم روستای باصفای آن روزهای کرمانشاه اضافه شده باشد.

واقعیت این است که زرده با بیش از هزار و 500 نفر جمعیت هنوز دور از چشمان دوربین ها و لنزهای نابینای حامی حقوق بشر که جانشان برای هولوکاست ها به لب می آید نفس می کشد. نفس هایی با طعم تاول و سرطان.

وقتی چند هفته از یادمان های دفاع مقدس در کرمانشاه گذشت تازه یادمان افتاد که سی و یکم تیر ماه 67 برای مردمان دیار زرده هم، نبردی با بی دفاعی هرچه تمام تر رخ داده است، جنایتی که به عنوان اولین جنگ با استفاده از گازهای عصبی ثبت شد ولی در هفته دفاع مقدس آنچنان که باید به آن نپرداختیم.

اجتماعی که در کنار بقعه ای مقدس در باور مردمان آن دیار، تبدیل به 270 جسد یا به عبارت درست تر 270 سند در یک لحظه برای حقوق بشر آمریکایی با بمب های 250 کیلوگرمی شد.

سندی سیاه از چشمان سبز دخترکی که در میان عطر سبزه های تازه دامنه های دالاهو تا به حال بوی سبزی گندیده به مشامش نرسیده بود و چشمهای کوچکش روی شانه های بابا خوابی دردناک را تجربه نکرده بود.

گرچه کمی دیر و با فاصله چند هفته ای از گرامیداشت دفاع هشت ساله ملت ایران اما به هر حال با دوربین خبرگزاری مهر سری به قربانگاه اهالی زرده زدیم تا شاید تصاویری تازه از زخم های کهنه مردمان رنجور این دیار به سراسر دنیا مخابره کنیم و مردم و مسئولین کشور را نیز بار دیگر متوجه نیازهای این دهکده پرماجرا کنیم.

اهالی زرده به سختی به میانسالی می رسند

یکی از اهالی روستا در مورد روز واقعه به خبرنگار مهر گفت: صبح آنروز در کنار بقعه بابا یادگار گرد آمده بودیم اما فکر نمی کردیم روز وداع بین پدران و پسران، و مادران و دخترانمان باشد.

قربانعلی حیدری اضافه کرد: رفت و آمد هواپیماهای شوم آن رو ز را هرگز فرا موش نمی کنم که بمب های خود را اطراف روستا رها کرد و دودهای زرد و سبز و سفید آن روزگار مردم را سیاه کرد.

وی ابتدا صدایش معمولی به نظر می رسید ولی بعدا سرفه های کوتاه و بریده اش را نمی توانست پنهان کند و با این حالش گفت: تا وقتی که یکی از روی بلندیها فریاد زد شیمیایی زدند، کسی گمان نمی کرد که این اتفاق افتاده باشد حتی من هم تصور می کردم فقط ترس مردم را برداشته است.

حیدری گفت: مردم حتی نمی دانستند که برای رهایی از این دودها و بوها باید چه کار کنند یکی سرش را زیر آب می کرد و یکی فقط سربندش را دور دهانش می پیچید اما مدت زیادی طول نکشید که از بابایادگار تا روستا هرجا را که نگاه می کردی جنازه ای افتاده بود و یا با بدنی نیمه جان دست و پا می زد.

وی افزود: آثار شیمیایی و نفس های دردناک مردم و حتی آثار روحی و روانی ناشی از آن روز سیاه به کنار، اما حقیقتا تولد فرزاندانی با نشانه بیماری های خطرناک مردم را بیشتر نا امید کرد.

وی همچنین ادامه داد: بسیاری از مردم این منطقه به سنین میانسالی نرسیده از دنیا می روند.

حیدری که چند تن از اعضای خانواده اش را در حادثه هولناک زرده از دست داده است کمی از کم توجهی مسئولین به نیازهای مردم گفت و از سرکشی های های یک بار در سال آنها گلایه کرد.

همه اینها گوشه ای از حادثه دهشتناکی است که بر روستای زرده گذشته است، روستایی که مردمش نیازمند توجه بیشتر مسئولین و رسانه ها هستند.

توجهی که شاید کمترین آن، جانباز شناخته شدن قربانیان ددمنشی های دیکتاتوری به نام صدام باشد.