بانک مقالات تفسیر قرآن
تفسير / تفسير به رأى: تفسير با محوريت آراء و نگرش هاى غير معتبرتفسير به رأى به مثابه روشى نكوهيده در فهم و تبيين قرآن كريم از موضوعاتى است كه دانشمندان، از زواياى گوناگون در علوم مختلف اسلامى به آن توجه كرده اند؛ در حوزه علوم قرآنى و تفسيرپژوهى مفسران از ديرباز پديده تفسير به رأى را از آفت هاى دانش تفسير و فهم صحيح قرآن شمرده اند. مسائل مختلفى از علوم قرآنى نيز با مسئله تفسير به رأى پيوند دارند؛ از جمله تفسير و تأويل قرآن، روش ها و شرايط و آداب تفسير، محكم و متشابه و ظهر و بطن قرآن. در مبحث تفسير و تأويل، تفسير به رأى از آن جهت مطرح است كه اصولاً حدّ و مرز معقول و مقبول تفسير و تأويل و تفاوت اين دو چيست و عمل به رأى در كدام يك متصوّر است.در بحث ملاك اعتبار روش ها و گرايش هاى مختلف تفسيرى نيز، بحث از تفسير به رأى مناسب بلكه ضرورى است. در مسئله شرايط و آداب مفسّر نيز بايد به ضرورت احتراز از تفسير به رأى اشاره شود. در بحث مربوط به مصادر و منابع تفسير نيز، آنجا كه قول صحابى از مصادر معرفى مى شود، جاى اين گفتوگو هست كه آيا صحابيان به تفسير به رأى مبتلا نشده اند و آيا مذمّت تفسير به رأى كه در روايات نبوى آمده، شامل حال آنان نشده است؟ اين بحث با مسئله كلامى مربوط به عدالت صحابه نيز ارتباط نزديكى دارد؛ همچنين تفسير به رأى در باب فهم و تفسير متشابهات و بطون آيات، اهميت ويژه اى دارد. اين مسئله در دانش اصول فقه با بحث اجتهاد و مصادر فقهى و تشريعى مرتبط است و اصوليان به مناسبت بحث از ميزان اعتبار اجتهاد و رأى و قياس و استحسان در مسير استنباط احكام شرعى، از تفسير به رأى نيز بحث مى كنند. مبحث اصولى حجيت ظواهر قرآن نيز با تفسير به رأى مرتبط است و معمولا اخباريان مخالفان حجيت ظواهر قرآن شمرده مى شوند و مستند آنان نيز بعضاً همين روايات نهى از تفسير به رأى بوده است. در مباحث جديد كلامى نيز آنجا كه بر اساس مبانى فلسفى در فهم متون و قواعد آن (هرمنوتيك) و مكانيسم معرفت دينى به مثابه يكى از معرفت هاى بشرى، از نقش اساسى پيش دانش ها و انتظارات در فهم متن كتاب الهى و شناخت معارف دين سخن گفته مى شود، مسئله تفسير به رأى و مذموم بودن آن اهميت مى يابد. دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 176 نكته مهم در بررسى تفسير به رأى اين است كه برخلاف آنچه از مفاد روايات اسلامى به دست مى آيد، در مصطلح بسيارى از عالمان اسلامى اين موضوع دچار تحليل ها و تبيين هايى بيگانه از مفاد روايى آن شده است كه تقسيم تفسير به رأى به دو قسم ممدوح و مذموم از اين قبيل است. پيشينه آثار:درباره اين موضوع جز چند تأليف و پژوهش كم حجم، اثرى نگارش نيافته و بيشترين مباحث آن در منابع تفسيرى، آثار علوم قرآنى، كتب روش هاى تفسيرى و برخى دانشنامه ها آمده اند. در ميان آثار اهل سنت با توجه به اصطلاح عام آن ها از تفسير به رأى كه شامل تفسير اجتهادى نيز مى شود آثار چندى عمدتاً در گزارش و نقد تفسير به رأى نوشته شده اند؛ مانند التفسير بالرأى قواعده و ضوابطه واعلامه اثر زغلول، اثر المعنى النحوى فى تفسير القرآن الكريم بالرأى از بشيرة جميل و چند پژوهش دانشگاهى در سطح كارشناسى ارشد با عنوان هاى التفسير بالرأى ما له و ما عليه اثر احمد عمر عبداللّه از دانشگاه اسلامى مدينه (سال 1401 ق.)، التفسير بالرأى فى القرن الثانى الهجرى تأليف عبدالرحمن بن صالح الشبل از دانشگاه قاهره (سال 1985 م.).در ميان آثار شيعى نيز مى توان از اين آثار ياد كرد كه بعضاً با همان نگاه عام به مفهوم تفسير به رأى شامل تفسير اجتهادى است: كتابچه اى به قلم ناصر مكارم شيرازى با نام تفسير به رأى و هرج و مرج ادبى، تفسير به رأى نوشته احمد حسنعلى تفتى (سال 1371 ش.) و چندين مقاله در اين باره؛ از جمله التفسير بالرأى، تاريخه، حدوده المشروعة و رأى الشيخ الطوسى فيه به قلم سيد جعفر شهيدى، پژوهشى در روايات نكوهشگر تفسير به رأى با تأكيد بر ديدگاه علامه طباطبايى و امام خمينى(قدس سره) به قلم محمدتقى ديارى، نقد و بررسى استدلال اهل سنت به آيات قرآن در اثبات اجتهاد به رأى تأليف محمد ابراهيم جناتى، معنى تفسير به رأى قرآن از ديدگاه مقدس اردبيلى(قدس سره) اثر سيد محمد على ايازى، نگاهى به مسأله تفسير به رأى از بهاءالدين خرمشاهى و تفسير به رأى از منظر روايات نوشته محمد اسعدى است. پيشينه:سير كلى در تاريخ تفسير به رأى را در دو قسمت عصر نزول و پس از عصر نزول مى توان گزارش كرد:1. در عصر نزول:تفسير به رأى همزاد فهم و تفسير است و فهم و تفسير قرآن از آغازدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 177 نزول آن مطرح بوده است، بنابراين آغاز طبيعى آن را مى توان همان عصر نزول دانست. به لحاظ تاريخى مسئله تفسير به رأى را در عصر نزول محدودتر از دوران هاى بعدى مشاهده مى كنيم كه عوامل آن عبارت اند از: حضور شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه محور و ميزان مقبول و مورد اتفاق جامعه اسلامى بودند و ارتباط نزديك مردم با ايشان با توجه به محدوديت جامعه آن روز، وجود قراينِ مربوط به نزول آيات، وحدت مذهبى و عدم شكل گيرى فرقه ها و تعصبات فرقه اى و مذهبى گوناگون، محدوديت نيازها و پرسش هاى عمومى و اكتفاى بيشتر مردم به فهم كلى آيات قرآن. گفتنى است كه با وجود اين عوامل، شواهدى چند بروز تفسير به رأى را در برخى از ابعاد آن در عصر نزول، ثابت مى كنند: أ. روايات نهى از تفسير به رأى، عمدتاً از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده اند كه اين امر نشانه نگرانى آن حضرت از ابتلاى برخى به تفسير به رأى است. ب. شواهدى تاريخى از وجود تفاسير نادرست توسط برخى از معاصران پيامبر حكايت دارند، چنان كه نگرش بى اساس عايشه در فهم آيه«والَّذينَ يُؤتونَ ما ءاتَوا...» (مؤمنون/23،60) كه آن را به معناى اراده ارتكاب گناهان گرفته بود، مى تواند نمونه اى از تفسير به رأى باشد، گرچه با تبيين پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، اشتباه او آشكار شد. ج. از آنجا كه در عصر نزول، مدار تفسير را بيانات و احاديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تشكيل مى داد، نمونه اى از تفسير به رأى را مى توان، رواياتِ دروغين يا نادرستى دانست كه در عصر ايشان مطرح شده بود، چنان كه به فرموده حضرت على(عليه السلام)، در عصر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رواياتى دروغين منتشر شد تا آنكه ايشان در خطبه اى فرمودند: اى مردم! دروغگويان در حديث من فراوان شده اند، پس آن كس كه به عمد بر من دروغ بندد جايگاهش را در آتش فراهم كند، بنابراين اجمالا مى توان نشانه ها و زمينه هاى بروز تفسير به رأى را در همان عصر نزول جستوجو كرد. 2. پس از عصر نزول:پس از عصر نزول، فقدان هريك از موانع چهارگانه تفسير به رأى (حضور پيامبر(صلى الله عليه وآله)، وجود قراين، وحدت مذهبى و محدوديت نيازها)، موجب شيوع تدريجى اين پديده شد. برخى محققان پيدايش آن را به همين عصر و به طور خاص اواخر عهد صحابه و اوايل عهد تابعان رسانده اند، چنان كه برخى نيز نهى از تفسير به رأى را در روايات اهل بيت ناظر به رأى و قياس در مذاهب اهل تسنن دانسته اند.مى توان گفت پس از عصر نزول از يك سو با رحلت پيامبر اكرم و بى مهرى جامعه اسلامى به اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه به كتاب الهى و اسرار آن آگاهى داشتند، مرجعى محورى و مورد اتفاق براى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 178 حل شبهات و پرسش هاى قرآنى مطرح نبود و طبعاً راه تفسير به رأى باز شد. از سوى ديگر، فاصله زمانى مردم از عصر نزول و ناآشنايى با قراين و فضاى نزول آيات، امكان تفسير انحرافى و ناپسند را فراهم مى ساخت. از سوى سوم، اختلافات مذهبى و تعصّبات فرقه اى كه پس از پيامبر پديد آمد، زمينه بيشترى براى تفسير به رأى ايجاد كرد كه در پى آن، اصحاب هر فرقه در پى توجيه آرا و عقايد خود با آيات قرآن و سازگار كردن آن دو با يكديگر برآمدند و نهايتاً، مواجهه جامعه اسلامى با افكار و ايده هاى گوناگون، اوضاع تازه و احساس نيازهاى نوظهور و ناتوانى از حل آن ها راه تفسير به رأى را هموار ساخت. عامل اخير، در طول تاريخ انديشه اسلامى، باعث بروز جنبه هاى مختلفى از تفسير به رأى شده است كه در عصر اخير، انحرافى ترين و در عين حال فريبنده ترين شيوه در تفسير و فهم قرآن پيشنهاد و توصيه شده است؛ برخى نظريه پردازان با تأثر از مبانى فلسفى و كلامى جديد در باب زبان دين و قواعد فهم متون (هرمنوتيك) و يأس كامل از نيل به تفسير صحيح از راه هاى مقدس دينى و در عين حال، وجود پرسش هاى فراوان عصرى، پيشنهاد مى كنند كه مفسّران، علوم و انديشه هاى بيرون دينى را پيشاپيش اتخاذ كنند و از زاويه بينش ها و انتظارات و طرز تلقى هاى حاصل شده، دين و قرآن را بفهمند. صاحبان اين رويكرد، همه فهم ها و تفاسير محصول اين روش را معتبر مى شمارند و صرفاً فهم غير روشمند و سطحى قرآن را تفسير به رأى و نكوهيده مى دانند. بر اثر عوامل فوق، تفسير به رأى در حوزه هاى فكرى خاصى رخ نمود كه هر يك به گونه اى قرآن را دستاويز گرايش هاى فكرى خود كرد. در رأس اين جريانات مى توان از پيدايش خوارج، معتزله، اشاعره و باطنيه ياد كرد. وجه مشترك اين جريانات، تأويل ناپسند و بى اساس آيات متشابه است. مسئله تفسير به رأى در متون دينى:در منابع حديثى و تفسيرى فريقين، روايات فراوانى در نكوهش تفسير به رأى آمده و بر اين مبنا، اين شيوه تفسيرى ـ كه در واقع تحميل بر قرآن و تطبيق قرآن بر رأى مفسر است نه تفسير ـ در نظر بيشتر مفسران، ناپسند و غير معتبر شمرده شده است. مجموع روايات از طريق شيعه، به حدود 15 و از طريق عامه به 5 مى رسد كه سه روايت به ابن عباس و يكى به جندب بن عبداللّه و روايت پنجم هم به ابوهريره يا سعد ختم مى شود. روايات شيعى نيز گرچه فراوان اند، برخى از آن ها، مرسل و ضعيف است و چه بسا بتوان ادعا كرد كه به جز سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام)كه در نهج البلاغه آمده و اعتبار و حجيت آن ها از راه هاى گوناگون از جمله اتقان و قوت مضمون ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 179 ديگر قراين و شواهد تاريخى و نيز اعتماد به گردآورنده آن ثابت است ـ تنها روايت معتبر از نظر سندى، حديثى قدسى است كه صدوق به سند خود از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده و همگى راويان آن توثيق شده اند، با اين حال برخى محدثان و محققان درباره روايات ياد شده، ادعاى تواتر كرده اند. ظاهراً اين تواتر مستندى ندارد و روايات از حد استفاضه فراتر نمى روند، مگر اينكه به سبب يكنواختى مضمون آن ها، ادعاى تواتر معنوى بلكه تواتر اجمالى شود. گفتنى است كه با توجه به همگونى مضامين اين روايات و نقل از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) مى توان ضعف سندى برخى روايات را از طريق صحت مضمون ديگر روايات، جبران كرد، بنابراين، اطمينان و وثوق نوعى به صدور اين روايات فى الجمله از معصومان(عليهم السلام) حاصل است. 1. روايات شيعى:روايات موجود در منابع شيعى درباره مذمت تفسير به رأى از اين قرارند: أ. صدوق به سند خود از امام رضا(عليه السلام) به نقل از پدرانشان از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه خداوند مى فرمايد: آن كه كلام مرا به رأى خود تفسير كند به من ايمان نياورده است ... . سند اين روايت صحيح است و همه راويانش توثيق شده اند. ب. به نقل صدوق از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هركس قرآن را به رأى خود تفسير كند به خداوند دروغ بسته است. ج. نيز از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه از سه چيز از جمله تأويل نارواى قرآن بر امت خود اظهار نگرانى مى كند. د. بر پايه روايتى ديگر، بيشترين نگرانى آن حضرت معنا كردن نابجاى قرآن است. هـ . امام على(عليه السلام) در پاسخ شخصى كه مدّعى وجود تناقض در قرآن بود او را از تفسير قرآن به رأى خود برحذر داشت، چرا كه بسا آيه اى در ظاهر به كلام بشرى شباهت داشته باشد؛ ولى معنا و مقصود آن با كلام بشر شباهت نداشته باشد.و. بر پايه نقلى، امام صادق(عليه السلام) فرمودند: اهل بصره در نامه اى به امام حسين(عليه السلام) معناى «صمد» را خواستند و امام در پاسخ با استناد به حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آنان را از جدال بدون علم و آگاهى درباره قرآن برحذر داشتند. ز. به نقل كلينى قتادة بن دعامه به محضر امام باقر(عليه السلام) وارد شد. امام(عليه السلام) فرمود: اى قتاده! ... به من گزارش شده كه تو قرآن را تفسير مى كنى. گفت: آرى. حضرت در ضمن سخنان خود فرمود: واى بر تو! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كرده اى كه خود و ديگران را هلاك دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 180 كرده اى ... . ح. از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه هركس قرآن را به رأى خود تفسير كند حتى اگر به نتيجه درستى نيز برسد مأجور نيست. ط. امام صادق(عليه السلام) در سخنى ديگر، تفسير به رأى آيات كتاب خدا را كفر مى شمرد. ى. از امام رضا(عليه السلام) نيز نقل شده كه آن حضرت على بن محمدبن الجهم را از تأويل كتاب خدا با رأى خود برحذر داشت، چرا كه تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم نمى دانند.و 2. روايات اهل تسنن:در منابع اهل سنت نيز رواياتى به طرق مختلف از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده اند: أ. كسى كه به رأى خود يا به آنچه علم و آگاهى ندارد در قرآن سخن گويد در آتش منزل گزيند. ب. يا جايگاه خود را در آتش قرار دهد. ج. هر فرد با وضو كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، وضويش را اعاده كند. د. كسى كه در كتاب خداوند به رأى خود سخنى بگويد و به نتيجه درستى هم برسد، خطاكار است. بر پايه اين روايات مى توان برخى از آيات قرآنى را نيز در شمار نصوص نكوهش كننده تفسير به رأى دانست؛ مانند آيه 169 بقره/2: «واَن تَقولوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعلَمون» ، آيه 36 اسراء/17 كه انسان را از پيروى آنچه بدان علم ندارد نهى كرده است: «ولا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمعَ والبَصَرَ والفُؤادَ كُلُّ اُولـئِكَ كانَ عَنهُ مَسـولا» ، آيه 7 صفّ/61 كه كسانى را كه بر خدا افترا مى بندند ظالم ترين افراد معرفى كرده است: «ومَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ» ، آيه 68 انعام/6: كه رسول و مردم را به رويگردانى از ياوه گويان درباره آيات خدا امر مى كند: «واِذَا رَاَيتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى ءَايـتِنا فَاَعرِض عَنهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِه». در حديثى از امام باقر(عليه السلام) آمده است كه مراد از «يَخوضونَ فى ءَايـتِنا» كلام درباره خدا و جدال در قرآن است و شامل افسانه سازان و داستانسرايان هم مى شود.وجوه تفسير به رأى در ديدگاه عالمان اسلامى:آراى عالمان اسلامى را در تقسيمى كلى مى توان در دو دسته گزارش كرد كه از دو جبهه روياروى در شرح احاديث تفسير به رأى حكايت دارند: دسته نخست آرايى اند كه تفسير به رأى را در برابر تفسير روايى شمرده اند؛ سيوطى از ماوردى نقل مى كند كه برخى از اهلدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 181 تورع بر پايه ظاهر احاديث تفسير به رأى، هرگونه اجتهاد در فهم معانى قرآن را، هرچند با شواهدى همراه باشد و با نصّ صريحى معارض نباشد، ممنوع شمرده اند. شيخ طوسى نيز هرچند خود به تفسير اجتهادى در صورت فقدان روايت، قائل است، اما ظاهر اوليه روايات مزبور را همان مى داند كه تفسير قرآن جز بر اساس نقل صحيحى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) روا نيست كه بر اساس همين معناى ظاهرى، گروهى از تابعان و فقيهان مدينه مانند سعيد بن مسيّب، عبيد سلمانى، نافع، محمد بن قاسم و سالم بن عبداللّه از سخن گفتن درباره قرآن بر اساس رأى و نظر خود كراهت داشتند. اين رأى مورد توجه اخباريان شيعه نيز قرار گرفت و بر اساس آن استنباط احكام از ظواهر غير صريح قرآنى را جز به مدد روايات روا ندانسته يا اساساً تفسير هر آيه اى را جز با روايت ممنوع شمرده اند. بنابراين نظريه، تفسير به رأى مطلق تفسير اجتهادى را در بر مى گيرد و در برابر تفسير به مأثور (تفسير نقلى) قرار دارد. دومين دسته از آراى عالمان اسلامى كه در نقد رأى نخست شكل گرفته، حاكى از تبيين هايى از معناى تفسير به رأى اند كه مى توانند اطلاق نكوهيدگى و حرمت تفسير غير روايى را به چالش كشند. در اينجا گزارشى از اين آراء بيان مى شود: 1. طبرى (م. 310 ق.) با توجه به اخبار وارده، تأويل آن دسته از آيات قرآنى را كه بدون اسناد به بيان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) يا راهنمايى آن حضرت نمى توان شناخت، ناروا شمرده، آن را مصداق تفسير به رأى تلقى كرده است. سخن چنين كسى توأم با يقين و علم قطعى نيست، بلكه بر گمان و حدس مبتنى است و از اين رو بر اساس كلام الهى (اعراف/7،33) حرام شمرده شده است. 2. ابن انبارى (م. 328 ق.) بر اين باور بوده است كه مراد از روايت ابن عباس كسى است كه درباره قرآن چيزى بگويد كه مى داند حق غير از آن است و نيز مراد از «رأى» را در روايت جندب آراى شخصى دانسته است، بنابراين، كسى كه درباره آيات قرآن نظرى مطابق ميل خود بدهد، بدون آنكه آن را از ائمه پيشين گرفته باشد، حتى اگر به نتيجه درستى برسد، به خطا رفته است. 3. راغب اصفهانى (م. 502 ق.) بر اين باور است كه تفسير كسى كه علوم ده گانه (لغت، اشتقاق، نحو، قرائات، اخبار، سنن، اصول فقه، فقه، كلام و موهبت) را بشناسد، از جرگه تفسير به رأى خارج مى شود. 4. به گفته ابن عطيه (م. 546 ق.) دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 182 كسى كه بدون توجه به نظر دانشمندان و به كارگيرى قواعد علمى نظير نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسير كند، آن را به رأى خود تفسير كرده است. 5. قرطبى (م. 671 ق.) پس از برشمردن آراى گوناگون و ارزيابى آن ها، تفسير به رأى را در دو مصداق منحصر دانسته است: أ. شخص، قرآن را بر طبق ميل و عقيده خود تفسير كند. ب. مفسر بدون آگاهى از احاديث مربوط به غرايب قرآن و ديگر دانش هاى مورد نياز به تفسير قرآن بپردازد. 6. سيوطى (م. 911 ق.) از ابن النقيب بلخى (م. 698 ق.) 5 قول را درباره تفسير به رأى يادآور مى شود: أ. تفسير بدون آگاهى از دانش هايى كه تفسير با آن ها رواست؛ ب. تفسير آيات متشابه كه جز خداوند كسى تفسير آن ها را نمى داند؛ ج. تفسيرى كه براى اثبات مذاهب فاسده به كار رود؛ د. تفسير مراد الهى به نحو قطع و بدون دليل؛ هـ . تفسير با استحسان و هواى نفس. 7. ابن عاشور (م. 1393 ق.) در مقام بيان مفهوم تفسير به رأى و روا بودن تفسير غير مأثور در پاسخ به شبهه اى كه از روايات ناهى از تفسير به رأى ناشى مى شود، يكى از 5 وجه را احتمال مى دهد: أ. مراد از «رأى»، هر گونه سخنى باشد كه بدون توجه به ادله و قواعد زبان عربى و مقاصد شريعت گفته شده باشد. ب. مفسر بدون تدبر شايسته در قرآن و بدون احاطه علمى به همه جوانب آيه، بر اساس رأى خود به تفسير بپردازد. ج. بر اساس گرايش هاى فرقه اى و مذهبى، قرآن را مطابق رأى و عقيده خود تأويل كند. د. قرآن را به گونه اى تفسير كند كه مقتضاى الفاظ قرآنى و در حد مدلول استعمالى است، به گمان اينكه مراد واقعى و جدّى همان است. هـ . مراد توجه دادن مفسر به اين مطلب مهم است كه در تدبر و تأويل قرآن كريم اهل احتياط و دقت و تقوا باشد و هرگز شتابزده اقدام نكند. 8. از دانشمندان شيعه، شيخ مفيد(قدس سره) (م. 413 ق.) تفسير و تأويل كتاب الهى (قرآن) را بر اساس عقايد شخصيت ها و هواهاى نفسانى و نيز بدون علم، ناروا شمرده و ديگران را از پيامدهاى سوء آن برحذر داشته است. 9. فيض كاشانى(قدس سره) (م. 1091 ق.) در تبيين روايات ياد شده، دو معنا را يادآور شده كه احتمالا بيان وى برگرفته از سخن غزالى باشد. 10. برخى از صاحب نظران معاصر، ضمن تصوير اعمال رأى در قرآن به سه شكل (أ. اخذ به ظهور عرفى و اجتهاد نوعى كه براى عموم قابل برداشت است؛ ب. اخذ به برداشت شخصى مفسر به نحو احتمال؛ ج. اخذ به برداشت شخصى به نحو قطع) گفته اند كه مسلماً اخبار شامل قسم دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 183 نخست نمى شود، زيرا لازم آن، تعطيل كتاب الهى است. قسم دوم نيز مشمول تفسير به رأى ممنوع نيست، زيرا اثرى بر چنين رأى و نظرى مترتب نيست، زيرا صرف احتمال و برداشت ذهنى است، پس قدر متيقن از مفاد روايت، قسم سوم است كه قول به غير علم به شمار مى رود. 11. برخى ديگر، در معناى تفسير به رأى ممنوع، سه احتمال را متصور دانسته اند: أ. مراد، تفسير بر اساس رأى و ذوق شخصى (ظهور شخصى) مفسر باشد در مقابل ظهور عرفى؛ ب. مراد از نهى از تفسير به رأى در لسان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رويارويى با پديده اى است كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به صورت محدود در قلمرو تفسير قرآن پديدار شد و سپس در جامعه اسلامى گسترش يافت، چنان كه برخى از مسلمانان صدر اسلام با اثر پذيرى از عقايد و انديشه هاى پيروان آيين هاى پيشين نظير يهوديت، مسيحيت و آيين بودا، تلاش كرده اند تا آراى باطل خود را بر كلام الهى تحميل كنند؛ ج. معنايى است كه با مفهوم «رأى» در مكتب خلفا و اصحاب رأى در فقه اسلامى هماهنگ است. از اواسط قرن دوم هجرى، مكتب فقهى بزرگى با نام مكتب رأى و اجتهاد شكل گرفت كه ابوحنيفه (م. 150 ق.) رهبرى آن را بر عهده داشت. فتاواى فقهى ابوحنيفه و پيروان او، اصولا مبتنى بر اجتهاد و رأى شخصى و قياس و استحسان بوده است تا آنجا كه وى تنها شمار اندكى از احاديث را صحيح شمرده است. از همين رو، ائمه اطهار(عليهم السلام)، اين تفكر را انحراف از مسير فهم قرآن و سنت دانسته، به شدت نكوهش كرده و مردود شمرده اند. شايد بتوان گفت مذمت از تفسير به رأى در روايات معصومان(عليهم السلام)، به همين مكتب نظر دارد. 12. از برخى سخنان امام خمينى(قدس سره) نيز چنين بر مى آيد كه ايشان افزون بر پذيرش مفهوم متعارف تفسير به رأى در ميان مفسران و قرآن پژوهان پيشين و معاصر، محتمل بلكه مظنون مى دانند كه تفسير به رأى راجع به آيات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است و با تعبد و انقياد بايد از خازنان وحى و مهابط فرشتگان الهى اخذ كرد، چنان كه اكثر روايات شريف در اين باب در برابر فقهاى عامه وارد شده اند. 13. علامه طباطبايى(قدس سره)، افزون بر اقوال ياد شده از سوى سيوطى در تفسير به رأى، آراى ديگرى را نيز نقل كرده و شمار آن ها را به 10 قول رسانده است. گرچه به گفته وى، برخى از آن ها را مى توان به برخى ديگر ارجاع داد، با دقت در كلمات ايشان، مى توان نتيجه گرفت كه وى هر روشى را براى فهم و تفسير قرآن، بدون استمداد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 184 از خود قرآن كريم، مصداق تفسير به رأى و مذموم دانسته اند. او نهى در روايات را، نهى از مطلق رأى و اجتهاد نمى داند، بلكه به قرينه اضافه «رأى» به ضمير (برأيه)، مراد از آن را نهى از رأى شخصى مفسر، مستقل از توجه به قراين و شواهد قرآنى تلقى كرده است؛ بدين معنا كه مفسر، اسباب عادى در فهم كلام عربى را در تفسير قرآن، معيار قرار دهد. در كلام عادى مردم، هر بخشى قابل پذيرش است، چنان كه در شهادت و اقرار و جز آن ها پذيرفته مى شود؛ اما بيان قرآنى، مجموعه اى پيوسته است كه بخشى از آن مفسر بخشى ديگر است، از اين رو بدون مراجعه به همه آيات هماهنگ با مضمون يك آيه و تدبر در آن ها نمى توان يك آيه را با به كارگيرى قواعد عرف زبان عربى درك كرد، بنابراين تفسير به رأيى كه از آن نهى شده ناظر به طريق كشف است نه مكشوف. يعنى تفسير به رأى حتى اگر به نتيجه درستى نيز برسد باز ممنوع و منهى است، زيرا بر روشى نادرستى مبتنى است. در واقع، بيان علامه درباره معناى تفسير به رأى، بر مبناى تفسيرى ايشان متكى است كه در جاى خود آن را تبيين كرده است. ايشان اشاره دارد كه به جز تفاصيل امورى مانند احكام و قصص و معاد، كه شناخت آن جز با رجوع به بيان نبوى ممكن نيست، فهم درست مفاد كلام الهى تنها از رهگذر تدبّر در قرآن و شواهد موجود در آن و ملاحظه شأن و مقام متكلّم آن ميسّر است و تكيه بر قواعد عرفى در فهم تعابير و كلمات، يا تكيه بر فرضيات علمى و فلسفى در فهم وتفسير قرآن صحيح نيست، چنان كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) نيز براى فهم آيات از همان شواهد قرآنى بهره مى گرفتند؛ نه از ادله و حجت هاى نظرى و عقلى و فرضيات علمى. به نظر مى رسد تعريف ها و بيانات عالمان اسلامى در اين باره از 4 جهت قابل دقت اند: أ. تعريف به لحاظ مصدر تفسير؛ ب. تعريف به لحاظ غايت تفسير؛ ج. تعريف به لحاظ موضوع تفسير؛ د. تعريف به لحاظ نحوه بيان تفسير. در اين ميان، به نظر مى رسد بايد با دقت و تعمق بيشتر روايات تفسير به رأى بررسى شوند، از اين رو ابتدا بايد دو واژه «تفسير» و «رأى» معنا شوند. واژه تفسير در تاريخ فرهنگ اسلامى تطوّر خاصّى داشته است. در قرآن، اين واژه در خصوص تفسير قرآن به كار نرفته و در يك بار كاربردش (فرقان/25،33) صرفاً از همان معناى لغوى مايه گرفته است. از مجموع روايات تفسير به رأى برمى آيد كه در فرهنگ احاديث مى توان تفسير را همان شرح و تبيين مفاد آيات، اعم از مفاد ظاهرى يا باطنى و عميق و گسترده آن ها شمرد، هرچند به مقتضاى همين عموميت معنا، در برخى روايات، صرفاً معناى شرح مفاد باطنى و تأويلى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 185 آيات اراده شده است. از اخبار برخى صحابه نيز بر مى آيد كه تفسير را در معنايى اعم از شرح معناى ظاهرى و غير ظاهرى به كار مى برده اند. ماده «رأى» را واژه شناسان به معناى ديدن، اعم از ديدن ظاهرى و با چشم، يا ديدن غير ظاهرى و ادراك و كسب آگاهى دانسته اند كه گاه بىواسطه حرف جرّ، متعدّى به كار مى رود و يك مفعول مى گيرد كه مفيد معناى رؤيت و ديدن ظاهرى است و گاه دو مفعول مى گيرد و مفيد معناى علم و دانستن است. گاه نيز با حرف جرّ «إلى» مى آيد كه به معناى نظر انداختن و نگاه كردن به قصد عبرت است؛ نيز واژه «رأى» را به معناى نظريه و انديشه انسان درباره موضوعى شمرده اند و جمع آن «آراء» است. اما در كاربرد روايى، افزون بر مفاد لغوى، در مواردى خاص، مفادى ويژه نيز در آن ملحوظ است؛ از جمله در احاديثى كه درباره تفسير به رأى آمده، ضمن آنكه همان مفاد لغوى مورد توجه است جنبه منفى نيز يافته كه اين جنبه به لحاظ شخصى و سطحى بودن رأى و تكيه نداشتن به منبعى معتبر و سطحى نگرى در آن است، چنان كه در برخى احاديث، اضافه واژه رأى به شخص مفسّر: «برأيه»، در برابر تكيه بر منبع علمى آمده است؛ همچنين در رواياتى با مضمون مشابه تعبير «عقول الرجال» آمده و ميزان قرار دادن آن براى فهم قرآن ناروا شمرده شده است. در رواياتى ديگر ميزان قرار دادن آراى برگرفته از سخن مردم در فهم قرآن و توجيه كلام الهى با آن، نكوهش شده است. در همه اين موارد مراد همان رأى و انديشه اى است كه بدون توجه به منابع صحيح و معتبر در تفسير ملحوظ شده باشد كه ريشه در نگاه سطحى به قرآن و اعتماد بر آراى غير عقلانى و غير دينى دارد. با اين بيان روشن مى شود كه مفهوم رأى در احاديث مزبور، غير از اعمال انديشه و تفكر متكى بر مفاد عرفى و عقلايىِ كلام الهى و قراين و شواهد قرآنى و دينى است كه در اصطلاح «تدبّر» خوانده مى شود. نكته مهم در فرق ميان تدبّر، و تفسير به رأى آن است كه در تفسير به رأى نظريه شخصى و پيش فرض هاى مفسر محور است؛ ولى در تدبر، مفاد ذاتى آيات، موضوع و محور است و فكر و انديشه تنها ابزار شناخت است و مانند آينه و به تعبير صحيح تر، مانند چراغى عمل مى كند كه زواياى معانى كلام را مى نماياند. تحوّل مفهوم رأى در استعمال احاديث، از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 186 معناى لغوى و قرآنى به معناى اخير، ريشه در گرايش هاى انحرافى برخى مسلمانان در صدر اول اسلام دارد كه در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)شالوده آن ريخته شد و پس از رحلت ايشان به عنوان مسلكى فكرى در استنباط احكام مطرح شد و تحت عنوان «اجتهاد» توجيه يافت.اين عنوان را درباره قضايايى دانسته اند كه نصّى از قرآن و سنّت درباره آن يافت نشود كه ابتدا صرفاً بر تشخيص شخص مجتهد از روح حاكم بر شريعت متكى بود و بعدها در قالب قواعد اصول فقه اهل سنت مطرح شد. از آنجا كه بسيارى از احكام شرعى درباره موضوعاتى است كه به نحو كلى در قرآن كريم به آن ها اشاره شده است، تفصيل اين احكام، تفسير و بيان اشارات قرآنى نيز محسوب شده است. با اين زمينه تاريخى است كه مى بينيم اهل بيت(عليهم السلام) به شدّت با گرايش فوق مخالفت كردند و عمل به رأى را نه تنها در تفسير قرآن، بلكه در عموم مسائل دينى، محكوم كرده، آن را ناشى از جهل و بى خبرى از اصول علمى و حقايق دينى دانسته اند؛ اصولى كه در پرتو بيانات نبوى مى توان به آن ها دست يافت و با عنايت به آن ها، اعتماد بر رأى، ناروا و مايه هلاكت است. البته راه مطمئن و معتبر ولايت و گنجينه دانش اهل بيت(عليهم السلام) در اين باب بسيار كارساز و به ويژه در بيان مراتب عميق و بطون معانى و تأويلات صحيح آيات، ضرورى است. بر پايه نقلى امام صادق(عليه السلام) فرمودند كه ما اگر بر اساس رأى و گرايش خود فتوا مى داديم از تباه شدگان بوديم، بلكه احاديث ما آثارى از پيامبر خداست و اصول و ريشه هاى دانشى است كه يكى پس از ديگرى به ارث مى بريم و چنان كه مردم سيم و زر خود را در گنجينه ها نگاه مى دارند، ما احاديث نبوى را مى اندوزيم. به اين ترتيب، روشن است كه در فرهنگ احاديث، عمل به رأى در مسائل دينى، اعم از تفسير قرآن يا استنباط احكام شرعى، روشى نكوهيده است و احاديث مربوط به تفسير به رأى را هم در همين فضا مى توان تبيين كرد. چنان كه گذشت، وجوه تفسير به رأى در بيانات عالمان اسلامى از 4 زاويه قابل دقت اند. اكنون مفهوم تفسير به رأى را از همان زواياى چهارگانه ارزيابى و جستوجو مى كنيم. 1. تفسير به رأى به لحاظ مصدر و منبع تفسير:پيش از اين، نظريه اتكا به نقل به عنوان تنها مصدر تفسير صحيح، به طور اجمال با بيانات عالمان اسلامى نقد شد؛ به عبارتى، مى توان گفت تفسير به رأى مفهومى عميق تر و فراتر از تفسير به غيرمأثور دارد؛ از يك سو ممكن است تفسير به غيرمأثور، با بهره گيرى از شيوه هاى معتبر، تفسير به رأى نباشد. از سوى ديگر، تفسير به مأثور ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 187 متكى بر نقل مى تواند مبتلا به روش هاى نكوهيده شود و به طور غير مستقيم مشمول تفسير به رأى گردد، چنان كه تفسير بر اساس روايات موضوع (مجعول) و ضعيف و نيز اسرائيليات به تفسير غير صحيح و انحرافى از قرآن مى انجامد، بنابراين تفسير به رأى روشى در عرض تفسير به مأثور و در برابر آن نيست. تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير را مى توان دو گونه دانست: گاه بدون اتكا به هيچ مصدر و روش خاصى و تنها با نگاه سطحى و ظاهرى انجام مى گيرد و گاه متكى به نگرش ها و ديدگاه هاى خاصى است كه مفسّر پيش از مواجهه با قرآن اتخاذ كرده (پيش فرض ها) و آن ها را در مقام فهم قرآن اصل قرار داده و فهم خود را به برداشت هاى ويژه اى محدود كرده است. اين ديدگاه ها و نگرش هاى پيشين، اگر دليل دينى و عقلى استوارى نداشته باشد، در حدّ رأى و نظريه شخص تلقى شده و تفسير قرآن بر اساس آن، تفسير به رأى خواهد بود. صورت اول حاصل نگاه سطحى و بى ضابطه است؛ نظير غرايب تفسيرى كه از برخى نقل شده است، چنان كه محمود بن حمزه كرمانى كتابى به نام العجائب والغرائب در اين باره نگاشته و سيوطى مواردى را از آن نقل كرده است؛ مثلا در آيه «ولَكُم فِى القِصاصِ حَيوةٌ...» (بقره//2،179) برخى قصاص را قصص قرآنى معنا كرده اند يا در آيه «يَومَ نَدعوا كُلَّ اُناس بِاِمـمِهِم...» (اسراء/17،71) امام را جمع أمّ شمرده و گفته اند كه در قيامت مردم با مادرانشان فرا خوانده مى شوند نه با پدرانشان. اما صورت دوم را كه حاصل ذهنيت هاى ساختگى پيش از تفسير قرآن است (پيش فرض)، در حوزه هاى گوناگونى از تفاسير مى توان جستوجو كرد؛ ليكن نمونه روشن و تأمل انگيز آن را مى توان در روش پيشنهادى برخى از نظريه پردازان كلام جديد براى تفسير قرآن سراغ گرفت. در اين روش گفته شده است كه پيش فرض ها و ذهنيت هاى شخصى، قبل از ورود به عرصه تفسير، به طور طبيعى در ساختار فهم مفسّر در هر متنى نقش دارند و گوينده و متكلم قرآن نيز به لحاظ علم و آگاهى اش و با توجه به همين قانون طبيعى، قرآن را به گونه اى فرستاده كه معنايى معين ندارد و فهم آن در گرو انتظارات و پيش فرض هاى مفسّران است و طبعاً همه معانى متكثر قابل استفاده از آن، مراد الهى خواهند بود. طبق اين نظريه، متن قرآن واجد ابهام و عدم تعيّن ذاتى در معناست و ورود ابهام و مجاز و تمثيل نيز در متن مقدس از باب ضرورت و اضطرار ناشى از همان لا تعيّن معنايى است، نه عمدى و قراردادى. به نظر مى رسد كه نظريه فوق به شكل ظاهراً علمى، روش نكوهيده تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 188 به رأى را توجيه و توصيه مى كند و صريحاً به تحميل آراى پيشين و اتخاذ آن آرا به عنوان مصدر تفسير و فهم قرآن فرا مى خواند و متن قرآن را بدون مفاد ذاتى تلقى مى كند. نظريه مزبور نقدها و مناقشات فراوانى را در ميان عالمان اسلامى و غيراسلامى از منظر دينى و فلسفى و كلامى در پى داشته است كه خود از منقّح نبودن و ناسازگارى آن با ادله گوناگون حكايت مى كند. برخى عالمان در مقام نقد نظريه «قبض و بسط تئوريك شريعت» مناقشاتى بر سخن فوق وارد ساخته اند و برخى خصوصاً، به نقد روش تفسير مذكور در قالب قواعد فهم متن (هرمنوتيك) پرداخته اند. مى توان گفت نظريه مزبور با يك اصلاح اساسى در تبيين تعدّد و كثرت بطون و وجوه معنايى قرآن كه البته در طول يكديگرند و با هم در تضاد و تعارض نيستند قابل دقت است؛ اما در تصحيح همه اختلافات تفسيرى حتى اختلافات اساسى كه گاه متعارض اند و زمينه پديد آمدن فرقه هاى انحرافى را فراهم كرده اند، به هيچ رو قابل دفاع نيست، چنان كه ابهام ذاتى و لا تعيّن معنايى متن قرآن نيز پندارى بى پايه و ادعايى گزاف است كه هيچ دليل قانع كننده اى بر آن اقامه نشده است و با بيانات گوناگون ناسازگارى هاى جدّى دينى دارد. اين در حالى است كه به تصريح صاحبان نظريه مذكور بايد قرآن را در پرتو پيش فرض ها و انتظارات برون دينى فهميد و اگر فهم دينى ما با پيش فرض ها و پيش دانش هاى ما ناسازگار باشد، بايد فهم دينى را تأويل برد و توجيه كرد و اگر موارد تأويل پذير بسيار شد، دلسردى از دين حاصل خواهد شد. با اين بيان، مفهوم تفسير به رأى به لحاظ مصدر تفسير، روشن مى شود و با نگاهى به روايات مربوط درمى يابيم كه اين احاديث بيش از آنكه، در ناحيه ايجابى، به روش صحيح و مصدر درست تفسير قرآن اشاره كنند، در ناحيه سلبى، ناظر به روش ها و مصادر غير معتبرند كه به طور خاص با نگاهى سطحى و نگرشى ابتدايى به آيات و ابتناى آن بر آرا و نظريات شخصى مفسّر يا آراى برگرفته از ساير مردم همراه است؛ اما كشف مصادر و روش هاى صحيح تفسير در گرو ادله ديگر است؛ مثلا ملاك و ميزان اعتبار شواهد قرآنى، تاريخى و لغوى، احاديث معصومان(عليهم السلام) و روايات و اخبار غير معصومان، اعم از صحابه و تابعين و ديگران، بحث هايى مستقل مى طلبند، لذا در احاديث تفسير به رأى نيز گاه رأى و نظر ابتدايى و شخصى مفسّر مطرح است و گاه مرجع قرار دادن آراى غير مستدلّ و غير معتبر ديگران و گاه به طور عام، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 189 تفسير بدون علم و آگاهى. 2. تفسير به رأى به لحاظ غايت تفسير:تفسير و فهم قرآن به عنوان كلام الهى، به طور طبيعى، در راستاى بندگى خدا و دل سپردن به پيام الهى است و با كسب معرفت و تذكّر و پند گرفتن و تفكر در حقايق هستى انجام مى گيرد و بيانات دينى و قرآنى نيز اين هدف را بارها تأكيد كرده اند (ر.ك: نور/24، 34 ؛ عنكبوت/29،51 و...)؛ اما در تفسير به رأى، غرض و غايت تفسير امورى مانند اثبات رأى و نظر شخصى و فرقه اى يا مجادله و منازعه و مراء در مباحثات علمى اند، از اين رو در روايات تفسير به رأى، گاه سخن از كوشش مفسر در توجيه آراى شخصى خود در ضمن تفسير قرآن است و گاه سخن از جدال و مراء و نزاع علمى مفسر با خصم.در برخى حوزه هاى تفسيرى مى توان اين روش را ديد؛ از جمله در مباحثات و منازعات مذهبى در تاريخ فرق و مذاهب اسلامى، استناد به آيات و توجيه آن ها بر مشرب كلامى خاص براى سازگار نشان دادن آراى مذهبى با قرآن، شيوه اى رايج بوده است. در اين شيوه اگر آراى مذهبى پايه دينى و قرآنى داشته، مقتضى تأويل و توجيه صحيح آيه اى باشد بى اشكال است؛ اما در غير اين صورت، تفسير به رأى به شمار مى آيد، چنان كه بسيارى از تفاسير اشعرى و معتزلى از اين قبيل اند. در ميان برخى نظريه پردازان كلام جديد نيز مى توان اين رويكرد را ديد، چنان كه در مسائلى همچون پلوراليزم (كثرت گرايى) دينى، با آنكه ادعا شده است كه اين بحث ها، برون دينى و معرفت شناختى است؛ اما براى سازگار نشان دادن مدعيات آن ها با متون دينى، تأويل هايى انحرافى در آيات قرآن نيز صورت گرفته است كه خود ريشه در اعتقاد به دخالت قطعى و ضرورى پيش فرض هاى غير دينى در فهم دين و قرآن دارد كه پيش تر بدان اشاره شد. با اين بيان روشن مى شود كه نكوهش تفسير به رأى منحصر به مواردى نيست كه شخص بداند برداشت هايش خلاف مقصود الهى و معناى صحيح آيات است؛ نظريه اى كه سيوطى آن را از ابن الانبارى نقل كرده است، بلكه بايد گفت اين صورت معمولا با تعبير جدال و مراء در قرآن يا كذب و افترا بر خدا آمده است؛ ولى تفسير به رأى مفهومى اعم دارد و ناظر به روشى خاص در فهم قرآن است، اعم از آنكه با علم به خلاف يا جهل بدان باشد و اعم از آنكه نتيجه آن مساوى واقع باشد، يا نه؛ يعنى اساساً از انتخاب روش نادرست و بى اساس نهى شده است، چنان كه قرآن كريم قذف كنندگان و تهمت زنندگان را نزد خداوند كاذب و دروغگو مى شمارد، هرچند ممكن است اتفاقاً سخنشان مطابق واقع نيز باشد. (نور/24،13) دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 190 به هر حال نكوهيده بودن تفسير با قطع به خلاف، امرى روشن است؛ اما به لحاظ ضرورت تحرّز و احتياط در تفسير كلام الهى، مفهومى عام تر از انتساب عمدى كذب به خداوند، مورد نهى قرار گرفته و در حكم افترا و كذب شمرده شده كه همان تفسير به رأى است: «كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، همانا به خداوند نسبت دروغ داده است»، بر همين اساس آيات مربوط به افتراى كذب بر خداوند و نكوهش آن، به ادله دينى نكوهش كننده تفسير به رأى ملحق شدند. نكوهش تفسير با هدف مخاصمه و مجادله را در روايات ديگرى نيز مى توان يافت كه از عنوان «ضرب القرآن بعضه ببعض» ياد مى كنند. مفاد اين روايات آن است كه شخص هنگام جدال و بحث، بدون تدبّر در قرآن كه سراسر هماهنگى و نظم و صدق است، آيات را به گونه اى تفسير كند كه بخشى از آن بخشى ديگر را تكذيب و نفى كند. اين روش گاه از سر جهل و نادانى است و گاه از سر غرضورزى و خباثت، بر اين اساس بسيارى از عالمان اسلامى در پرتو آموزه هاى دينى براى صيانت حريم تفسير شرايطى را مطرح ساخته اند كه از آن جمله، سلامت مفسّر از تكبر و هوا و هوس و حبّ دنيا و اصرار بر گناه است، زيرا اين رذايل حجاب و مانع فهمِ صحيح اند و غايات و اغراض باطلى را در تفسير وارد مى كنند و مفسر را به تفسير به رأى مى كشانند. 3. تفسير به رأى به لحاظ موضوع تفسير:تبيين معناى تفسير به رأى از ديدگاه موضوع تفسير و نوع آياتى كه تفسير مى شوند نيز صورت گرفته است. پيشتر به كلام كسانى اشاره شد كه تفسير به رأى را در خصوص برخى آيات، همچون آيات متشابه يا آيات الاحكام در نظر گرفته اند. برخى ديگر نيز بر اساس رواياتى كه آيات قرآن را به لحاظ امكان معرفت و فهم به انواعى تقسيم كرده، تفسير به رأى را در خصوص دو مورد شمرده اند: أ. تفسير لفظ مشكل كه محتاج تبحّر در شناخت لغت عرب است؛ ب. حمل لفظ محتمل (قابل حمل بر معانى مختلف) بر يكى از معانى آن كه نيازمند تبحّر در عربيّت و لغت و اصول فقه و ... است.به نظر مى رسد تفسير به رأى داراى معنايى وسيع است كه اختصاص آن به آياتى خاص، درست نيست، مگر آنكه صرفاً به لحاظ شيوع و امكان بيشتر آن، به برخى آيات تخصيص يابد. مى توان گفت كسانى كه تفسير به رأى را فقط در برخى آيات ممكن شمرده اند، معناى خاصى از تفسير را اراده كرده اند كه در ساير آيات مصداقى ندارد؛ مثلا تصور شده است كه در محكمات و آيات واضح اعتقادى و احكام حلال و حرام، تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 191 لازم نيست و از اين رو در اين موارد تفسير به رأى هم مطرح نخواهد بود، حال آنكه اگر تفسير را به معناى عام آن بدانيم، چنان كه ظاهراً احاديث تفسير به رأى نيز مفيد آن است، انواع گوناگون آيات را در بر مى گيرد، بر اين اساس مى توان گفت معارف قرآنى به دو گونه كلى تقسيم مى شوند: تفسيرپذير و تفسيرناپذير. مراد از معارف تفسيرپذير معارفى است كه از راه هاى پسنديده و متعارف، نظير لغت و بيان قرآن و حديث از آيات قرآن قابل دستيابى اند كه ظاهراً همه معارف مستفاد از ظواهر آيات را شامل است؛ اما معارف تفسيرناپذير معارفى است فراتر از آنچه از ظاهر كلام الهى استفاده مى شود؛ مانند معرفت حقيقت و ژرفاى ذات الهى و خصوصيات بسيارى از مسائل مبدأ و معاد. تفسير به رأى در معارف تفسيرپذير، باانتخاب روش ناپسند و نادرست و عدم رعايت شرايط و لوازم تفسير از سوى مفسر حاصل مى شود و در معارف تفسيرناپذير نيز طبعاً تفسير بر اساس رأى و نظر شخصى نكوهيده خواهد بود؛ مانند بافته ها و تحليل ها و تصوّرات پيش ساخته و بى اساس درباره حقايق مبدأ و معاد. حضرت على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: رأى و گمان خود را در آنچه ژرفايش را نمى توانيد ببينيد و در آن انديشه را به جولان اندازيد، به كار مگيريد، بنابراين تفسير به رأى حوزه وسيعى دارد و مخصوص آياتى خاص از قرآن نيست. 4. تفسير به رأى به لحاظ نحوه اِسناد:برخى، از احاديث تفسير به رأى نتيجه گرفته اند كه اظهار نظر درباره مفاد آيات قرآن بدون اسناد قطعى آن به خداوند جايز است و آنچه از آن نهى شده اسناد قطعى آن به خداوند است. به نظر مى رسد اين بيان تام نيست و روايات مربوط، نظرى به اين جهت ندارند، زيرا حتى اگر كسى بدون تصريح به قطعى بودن، يا با تصريح به ظنى بودن معنا، كلام الهى را تفسير كند، ممكن است به لحاظ اتكا به روش ها و منابع غير معتبر، مشمول تفسير به رأى باشد.البته مى توان در حدّ فرضيه متزلزل، بدون هرگونه دلبستگى و گرايش، در مقام تحقيق علمى، وجهى را در نظر گرفت و در پى منابع معتبر و ظهور صحيح آيات براى كشف صحت يا بطلان آن بود، آن گونه كه در علوم تجربى، بسيارى از كشفيات، مسبوق به يك فرضيه علمى است؛ ليكن اين مرتبه را نمى توان تفسير شمرد و در واقع مقدمه كار تفسيرى است و اگر در مقام تفسير و بيان مراد الهى باشد شايسته است كه بدون در اختيار داشتن مصادر و منابع معتبر، از هرگونه اظهار رأى خوددارى شود. در رواياتى آمده است كه اصولا قول بدون علم درباره قرآن نكوهيده است و در مجهولات، به سكوت و ارجاع امر به علم الهى توصيه شده است؛ نه فرضيه پردازى و عرضه آن ها به عنوان تفسير قرآن كريم، چنان كه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 192 در روايتى از امام باقر(عليه السلام) آمده است: [در شناخت قرآن ]آنچه علم داريد بگوييد و آنجا كه علم نداريد، بگوييد: خدا داناتر است، چرا كه انسان گاه آيه اى را بر معنايى حمل مى كند و آن را از مقصود حقيقى، به اندازه فاصله زمين تا آسمان دور مى كند. نظريه پردازى هاى تفسيرى، هرچند با بيان احتمالى، با اين توصيه هاى شرعى درباره ادب برخورد با قرآن منافات دارند. منابعآداب الصلوه، امام خمينى(قدس سره) (م. 1368 ش.)، نشر آثارالامام(قدس سره)، 1378 ش؛ الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ اضواء على السنة المحمديه، محمود ابوريّة (م. 1385 ق.)، دارالكتاب الاسلامى؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ بصائرالدرجات، الصفار (م. 290 ق.)، به كوشش كوچه باغى، تهران، اعلمى، 1404 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسير سوره حمد، امام خمينى(قدس سره) (م. 1368 ش.)، تهران، نشر آثار الامام(قدس سره)، 1375 ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن المجيد (المستخرج من تراث الشيخ المفيد)، سيد محمد على ايازى، قم، بوستان كتاب، 1424 ق؛ التوحيد، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش حسينى تهرانى، قم، جامعه مدرسين؛ ثواب الاعمال، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، منشورات الرضى، 1368 ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، جعفر نكونام، رايزن، 1378 ش؛ الخصال، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1416 ق؛ الذكرى الالفية للشيخ الطوسى، مشهد، دانشگاه، 1391 ق؛ رسالة القرآن (فصلية تعنى بالشئون القرآنيه)، قم، دارالقرآن الكريم، 1412 ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. 279 ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دارالفكر، 1402 ق؛ صراط هاى مستقيم، عبدالكريم سروش، تهران، طلوع آزادى، 1387 ش؛ علوم القرآن، محمد باقر حكيم، تهران، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ق؛ علوم القرآن عند المفسرين، مركز الثقافة والمعارف القرآنية، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1416 ق؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق (م. 381 ق.)، بيروت، اعلمى، 1404 ق؛ قبض و بسط تئوريك شريعت، عبدالكريم سروش، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1373 ش؛ الفوائد المدنيه، محمد امين استرآبادى (م. 1119 ق.)، به كوشش رحمتى، النشر الاسلامى، 1424 ق؛ فهم القرآن (دراسة على ضوء المدرسة السلوكيه)، جواد على كسار، تهران، العروج، 1424 ق؛ فيض القدير، المناوى (م. 1031 ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كتابنامه بزرگ قرآن كريم، محمد حسن بكائى، قبله، 1376 ش؛ كتاب نقد (فصلنامه)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كفاية الاصول، محمد كاظم الخراسانى (م. 1329 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1417 ق؛ كمال الدين، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1405 ق؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، الادب الحوزه، 1405 ق؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 193 تهران، وزارت ارشاد، 1373 ش؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ المحاسن، ابن خالد البرقى (م. 274 ق.)، به كوشش حسينى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1326 ش؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش المجلس العلمى بفاس، 1411 ق؛ مسند احمد، احمدبن حنبل (م. 241 ق.)، بيروت، دارصادر؛ معالم المدرستين، العسكرى (م. 1386 ش.)، بيروت، النعمان، 1410 ق؛ معرفت (ماهنامه)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(قدس سره)؛ معرفت دينى، صادق لاريجانى، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370 ش؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ مقدمة جامع التفاسير، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش احمد حسن، كويت، دارالدعوة، 1405 ق؛ منية المريد، الشهيد الثانى (م. 995 ق.)، به كوشش المختارى، الاعلام الاسلامى، 1409 ق؛ مواهب الرحمن، سيد عبدالاعلى السبزوارى، دفتر آية الله سبزوارى، 1414 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ النص والاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين (م. 1377 ق.)، به كوشش ابومجتبى، سيدالشهداء، 1404 ق؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415 ق؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام) لاحياءالتراث، 1412 ق. محمدتقى ديارى ـ محمد اسعدى [1]. كفاية الاصول، ص 281 - 282. [2]. ر.ك: الميزان، ج 3، ص 75 - 78؛ علوم القرآن، ص 232 - 342؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج 3، ص 249 - 303. [3]. ر.ك: رسالة القرآن، ش 8، ص 204؛ كتابنامه بزرگ قرآن، ج 5، ص 1920. [4]. ر.ك: رسالة القرآن، ش 8، ص 204؛ كتابنامه بزرگ قرآن، ج 5، ص 1920. [5]. ر.ك: چكيده پايان نامه هاى علوم قرآنى، ج 1، ص 119. [6]. الذكرى الالفيه، ج 2، ص 701 - 720. [7]. الاتقان، ج 2، ص 523. [8]. الكافى، ج 1، ص 62؛ نهج البلاغه، خطبه 210. [9]. الذكرى الالفيه، ج 2، ص 715. [10]. علوم القرآن، ص 235؛ آداب الصلاه، ص 200. [11]. صراط هاى مستقيم، ص 2 - 3. [12]. الميزان، ج 3، ص 41 - 42. [13]. التوحيد، ص 68. [14]. ر.ك: وسايل الشيعه، ج 27، ص 45؛ البيان، ص 269؛ مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 249. [15]. ر.ك: علوم القرآن، ص 233. [16]. التوحيد، ص 68. [17]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 190؛ بحارالانوار، ج 36، ص 227. [18]. الخصال، ص 164. [19]. بحار الانوار، ج 92، ص 112. [20]. التوحيد، ص 264 - 265. [21]. التوحيد، ص 90 - 91. [22]. الكافى، ج 8، ص 311. [23]. تفسير عياشى، ج 1، ص 17. [24]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 60؛ بحارالانوار، ج 89، ص 111. [25]. وسائل الشيعه، ج 27، ص 187؛ عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 171. [26]. براى نمونه هاى بعدى نك: تفسير عياشى، ج 1، ص 17 - 18؛ منية المريد، ص 369؛ وسائل الشيعه، ج 27، ص 202 - 203؛ نهج البلاغه، خطبه 87. [27]. جامع البيان، ج 1، ص 54. [28]. مسند احمد، ج 1، ص 233، 269، 323، 327. [29]. كنزالعمال، ج 2، ص 621. [30]. همان، ص 16؛ براى نمونه هاى ديگر نك: سنن الترمذى، ج 4، ص 268 - 269. [31]. بحارالانوار، ج 2، ص 260. [32]. الاتقان،ج 2، ص 475. [33]. التبيان، ج 1، ص 4. [34]. الفوايد المدنيه، ص 104. [35]. البرهان، ج 1، ص 7 - 8. [36]. ر.ك: جامع البيان، ج 1، ص 58 - 60؛ التأويل، ص 94. [37]. سنن ترمذى، ج 4، ص 268. [38]. همان. [39]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 32. [40]. مقدمه جامع التفاسير، ص 96. [41]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 41 - 42. [42]. ر.ك: تفسير قرطبى، ج 1، ص 31 - 34. [43]. الاتقان، ج 2، ص 482. [44]. ر.ك: التحرير و التنوير، ج 1، ص 30 - 37؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج 3، ص 279 - 280. [45]. ر.ك: تفسير القرآن المجيد، ص 21 - 22. [46]. ر.ك: الصافى، ج 1، ص 33 - 34. [47]. ر.ك: مواهب الرحمن، ج 5، ص 55 - 60. [48]. ر.ك: اضواء على السنة المحمديه، ص 50، 265، 370. [49]. علوم القرآن، ص 233 - 236. [50]. آداب الصلوة، ص 200. [51]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 482. [52]. نك: الميزان، ج 3، ص 84 ـ 85. [53]. الميزان، ج 1، ص 12 - 14. [54]. مجمع البيان، ج 7، ص 266. [55]. جامع البيان، ج 1، ص 26 - 27؛ المحاسن، ج 2، ص 300. [56]. الاتقان، ج 2، ص 182. [57]. مفردات، ص 373 - 374؛ لسان العرب، ج 14، ص 291 - 292، «رأى». [58]. مجمع البيان، ج 5، ص 233. [59]. التوحيد، ص 68. [60]. بحارالانوار، ج 89، ص 91،110 ـ 111. [61]. نهج البلاغه، خطبه 87 ، 176. [62]. النص والاجتهاد، ص 85. [63]. معالم الدرستين، ج 2، ص 364 - 365. [64]. الصافى، ج 1، ص 20. [65]. بصائر الدرجات، ص 299. [66]. الاتقان، ج 2، ص 491. [67]. الكشاف، ج 2، ص 682. [68].نك: قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 190 - 195. [69]. معرفت دينى، ص 190 - 195. [70]. ر.ك: معرفت، ش 24، ص 30، «معنا و تفسير»؛ ر. ك: كتاب نقد، ش 5، ص 163 - 187، «هرمنوتيك كتاب و سنت». [71]. قبض و بسط تئوريك شريعت، ص 152. [72]. صراط هاى مستقيم، ص 27، 37 - 38. [73]. الاتقان، ج 2، ص 476. [74]. كمال الدين، ج 1، ص 257. [75]. ثواب الاعمال، ص 280؛ الميزان، ج 3، ص 81؛ فيض القدير، ج 1، ص 175. [76]. الاتقان، ج 2، ص 467 - 468. [77]. همان، ص 477 - 479. [78]. نهج البلاغه، خطبه 87. [79]. الاتقان، ج 2، ص 482. [80]. الكافى، ج 1، ص 42. |
|
تفسير به رأي و عواقب آن (قسمت اول)
آيت الله ناصر مكارم شيرازي
نام اسلام و قرآن هميشه با هم بوده و خواهد بود و هميشه مسلمانان را با قرآن، و قرآن را با مسلمانان مي شناسند. دليل اين موضوع روشن است زيرا قرآن بزرگترين كتاب آسماني و مهمترين اعجاز پيامبر و روشنترين معرف اسلام و عميقترين برنامه مسلمانان است. قرآن قانون اساسي اسلام و تكيه گاه مسلمين در اصول و فروع مي باشد. قرآن زنده ترين سند براي شناسايي اسلام و محكمترين مدرك براي درك مباني فكري و عقيده اي و اصول اجتماعي و سياسي و اقتصادي و اخلاقي اسلام است. قرآن كتابي است دست نخورده، كه در طي چهارده قرن در هر عصر و زمان هزاران نفر حافظ و كتاب و مفسر داشته، كتابي است كه از آغاز اسلام تاكنون دوره سنتي و فترتي در آن وجود نداشته، و در تاريخ آن هيچ گونه فاصله و بريدگي زماني نبوده، از آغاز اسلام تا به امروز مسلمانان شب و روز آن را مي خواندند، و دانشمندان روي آن بحث مي كردند، و مفسران، فقها و متكلمان درباره مسائل آن بررسي داشتند. و به همين دليل مي گوييم دراز شدن دست تحريف به آيات و كلمات قرآن - با توجه به موقعيت و وضع خاص آن - امكان پذير نبوده، كتابي نبوده است كه در گوشه اي گذارده شود و شخص مغرض يا بي خبري بيايد و آهسته دستي در آن برد، بلكه كتابي بوده است كه هميشه در متن زندگي مسلمانان قرار داشته و بر فراز منابر و در مساجد و در نمازها و در خانه ها و در محافل علمي اسلامي و در كتب مختلف همواره تلاوت مي شده و مورد بررسي بوده است.
قرآن كتاب عمل است
مهم اين است كه بدانيم قرآن تنها كتاب تلاوت نيست، بلكه قرآن كتاب عمل است، و اهميت تلاوت آن نيز به خاطر اين است كه مقدمه اي براي عمل باشد و به همين جهت آيات قرآن، آن چنان روشن و قابل فهم است كه مي تواند براي عموم طبقات راهنما و رهبر باشد. گرچه با نهايت تأسف مشاهده مي كنيم كه امروز عده اي تنها به آن به عنوان يك كتاب مقدس و آسماني و قطع نظر از جنبه هاي علمي نگاه مي كنند. در مراسم تشريفاتي آنها قرآن حضور دارد، ولي در متن زندگي آنان اثري از آن نيست.
نكوهش تفسير به رأي
قبل از آن كه وارد توضيح معناي «تفسير به رأي» شويم، اجازه بدهيم رواياتي كه در مذمت از اين كار وارد شده است را نقل كنيم. در روايات ما و رواياتي كه از طرف اهل سنت وارد شده، شديدا از مسئله «تفسير به رأي» نكوهش و مذمت گرديده، تا آن جا كه گاهي در رديف كفر و رها ساختن قرآن مجيد معرفي شده است. در اينجا نخست قسمتي از رواياتي كه از طرف اهل بيت (ع) در اين زمينه واردشده مي آوريم و سپس به روايات اهل سنت مراجعه مي كنيم:
معني تفسير به رأي
«تفسير» در اصل لغت چنانكه در كتاب «قاموس» آمده است به معناي «آشكار كردن و پرده برداشتن» است، و لذا به چيزهايي كه طبيب از بررسي و با تجزيه آن به حالات دروني بيمار پي مي برد «تفسره» گفته مي شود گاهي به تعبير خواب نيز «تفسير» اطلاق مي گردد.
نتايج شوم تفسير به رأي
تفسير به رأي نه تنها به حكم روايات اسلامي ممنوع است، بلكه عقل و خرد نيز گواهي بر زشتي آن مي دهد. اگر بنا شود هر كس مطابق سليقه و فكر خود مطلبي بينديشد سپس الفاظ قرآن و سنت را بدون در نظر گرفتن قواعد ادبي، و ضوابط لغت آن تفسير كند، هرج و مرج شديدي در فهم معاني آيات قرآني و سنت واقع مي شود، و در اين موقع آيات و كلماتي كه مي بايد رهبري فكري انسان ها را به دست گيرد، عملا به صورت پيرو و وابسته و تابع درمي آيد، و به جاي اين كه روشنگر جامعه ها گردد، پشتيبان انحرافات فكري و اخلاقي خواهد شد و به جاي اين كه عامل وحدت شود، وسيله اي براي نفاق و پراكندگي مي گردد! هر كس از گوشه اي برمي خيزد و با فكر نارسايش ادعايي مي كند سپس براي توجيه ادعاهاي بي اساس خود آيات قرآن و رواياتي از پيشوايان بزرگ اسلام را مطرح كرده، و آنها را به وسيله تفسير به رأي بر مقصود خود تطبيق مي دهد، و مايه گمراهي افراد بي خبر مي گردد، حتي گاهي ممكن است يك آيه يا يك روايت معين را دو مدعي دروغين بر دو مطلب متضاد حمل كنند، در
تفاوت تفسير به رأي و تفسير به عقل
گاهي بعضي از كوته بينان چنين مي پندارند، كه تفسير به رأي همان تفسير به عقل است در حالي كه از آنچه قبلا گفتيم به خوبي آشكار شد كه منظور از تفسير به رأي اين نيست كه انسان از قرائن عقلي در فهم آيات و روايات استمداد جويد، بلكه منظور آن است كه سليقه هاي شخصي و پندارها و اوهام خود را بر آيات و روايات تحميل كند، و الفاظ و جمله هايي كه از نظر قواعد ادبي و مفهوم لغوي اصلا تاب معنايي را ندارد، بر آن معنا حمل كند، و
نمونه هايي از تفسير به رأي در گفته هاي ديروز و امروز
الف) تفسير به رأي در ميان صوفيه
كساني كه با كتب صوفيه آشنا هستند، به خوبي مي دانند، كه مسأله تفسير به رأي در ميان آنها يكي از شايعترين كارهاست و اصولا توجيه عقايد متصوفه بدون استمداد از تفسير به رأي مكان پذير نيست، آنها آزادي بي حسابي براي خود در تفسير معاني الفاظ قائلند، و بسياري از الفاظ را بدون هيچ قرينه اي بر معناي مجازي يا كنايي حمل مي كنند و گاهي آن چنان اين كنايات و مجازات از مفهوم لفظ دور است كه انسان را غرق در تعجب مي كند.
ب) تفسير به رأي در ميان كمونيسم زده ها
اخيراً جمعي از كم مايه ها كه باغ سبز بهشت خيالي كمونيسم جلب توجه آنها را كرده و بر اثر عدم اطلاع كافي از مباني اسلامي از يك سو، و از مباني كمونيسم از سوي ديگر، چنان تحت تأثير عقايد چپي قرار گرفته اند كه مي خواهند آن را بر مفاهيم اسلامي نيز تحميل كنند، هرچند ناسازگار و بي تناسب باشد.
پاورقي
1. تفسير مجمع البيان، جلد 7، صفحه 221، اول سوره نور. 2. براي آگاهي از اين احاديث به وسائل الشيعه، جلد 819، باب از ابواب صفات قاضي، صفحه 87-97 و 80 مراجعه شود. 3. امالي صدوق، صفحه 5. 4. توحيد صدوق، باب 63. 5. خصال، جلد1، صفحه 87. 6. بنا به نقل تفسير برهان، جلد 1، صفحه 91. 7. تفسير عياشي، جلد1، صفحه 71. 8 و 9. بنا به نقل از بحارالانوار، جلد 29، صفحه 111 و 112. 10. نهج البلاغه، خطبه 78. 11. نهج البلاغه، خطبه 138. 12. تفسير برهان، جلد 1، صفحه 81. 13. از تفسير قرطبي، جلد 1، صفحه 72، كنزالعمال، جلد2، صفحه 10 و سنن ترمذي، جلد 5، صفحه 199 و 200. 14. همان مدرك. 15. فصوص الحكم، چاپ بيروت با تعليمات ابي العلاء عفيفي. جلد1، صفحه، 291. 16. تفسير غرائب القرآن كه در حاشيه تفسير طبري آمده است، جلد 9، صفحه 42 و 52. 17. همان مدرك، جلد3، صفحه 44. 18. سوره ابراهيم، آيات 13. |
|
سرگذشت علم تفسیر(4)؛ اجتناب از تفسیر به رأی
فرج الله فرج اللهی
یکی از آفات بیدقّتی و بیاحتیاطی در تفسیر، گرفتار شدن به «تفسیر به رأی» است که بسیار خطرناک است.
کسانی که ترس از تفسیر داشتند
از جمله سعید بن جُبیر که وقتی از او درباره تفسیر سؤال میشود، میگوید: «انّا لا نقول فی القرآن شیئا». «ما در مورد قرآن نمیتوانیم چیزی بگوییم». و همچنین شعبی میگوید: «واللّه ما من آیةٍ الاّ قد سألت عنها و لکنّها الرّوایة عن اللّه».«به خدا قسم آیهای نیست مگر ا ین که از آن سؤال خواهد شد. و لکن تفسیر؛ همان روایت کردن از خداست» . و همچنین جندب بن عبداللّه و نافع و عروة و عبیدة السلمانی و اصمعی که به خاطر تقوا و ورع از تفسیر دوری میجستهاند(1).
تفسیر به رأی
چنان که از موارد استعمال آن استفاده میشود، به معنی درک عقلانی نیست، بلکه تفسیر به عقیده و سلیقه شخصی است و یا تفسیر به گمان و پندار و تخمین است.
تفصیل میان چند نظریه
ممکن است بین دو نوع از اقوال قائل به تفصیل شویم و بگوئیم:
پی نوشت ها:
1) قصّةالتفسیر: ص 24. 2) کتاب «تفسیر به رأی»، زیر نظر آیةالله مکارم، ص 17 به نقل از تفسیر عیّاشی. 1) برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «منشور جاوید» جلد سوم نوشته استاد آیةاللّه سبحانی مراجعه فرمایند. 1) آیةاللّه سبحانی، منشور جاوید: ج3، ص 363، چ 1368. 2) نهج البلاغه فیض: ج1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10. |
|
تفسير به رأي در ميان فرقه ضاله؛ تفسير به رأي قرآن و عواقب آن (قسمت دوم)
آيت الله ناصر مكارم شيرازي
در قسمت اول مقاله تفسير به رأي و عواقب آن مباحث: قرآن كتاب عمل است، نكوهش تفسير به رأي، تفاوت تفسير به رأي و تفسير به عقل و... مورد بررسي قرار گرفت. اينك قسمت دوم و آخر اين مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
ج. تفسير به راي در ميان فرق ضاله
در مسئله تفسير به راي دست بسياري از همفكران خود را بسته اند، نيز موارد فراواني از قرآن و سنت را بر طبق اميال و هوس ها و افكار خود تفسير كرده اند، كه ذكر همه آنها نه لزومي دارد نه شناخت تازه اي از آنها به ما مي دهد. زيرا خوشبختانه در سال هاي اخير چهره استعماري اين فرقه براي همگان تقريبا روشن شده است و واضح است كه براي اين گونه افراد كه آلت دست بيگانگان و دشمنان اسلام هستند، تفسير به رأي وسيله بسيار موثري است.
پاورقي
19. سوره حج، آيه 52. 20. سوره معارج، آيه 40. 21. كتاب ايقان، چاپ 199 صفحه اي، صفحه 31 تا 34. 22. كتاب ايقان، صفحه 34. 23. تفسير المنار، جلد 2، صفحه 458. 24. تفسير المنار، جلد 3 صفحه 55. 25. در پايان براي آگاهي بيشتر از تفسير آيه به تفسير نمونه، ذيل آيه 260 سوره بقره مراجعه شود. 26. (فاينما تولوا فثم وجه الله) سوره بقره، آيه، 115. 27. شرح ابن ابي الحديد، جلد 3، صفحه 224-227. |
|
التفسیر بالرأی (معناه، تأریخه، حدوده المشروعة)
السید جعفر شهیدی
قال تعالی:« و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون.قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون »1صدق اللّه العظیم نعم،لقد أنزل اللّه تعالی کتابه الکریم علی قلب رسوله العظیم،لیکون هدی و بشری للمتقین،و اودع فیه سبحانه من آیاته الباهرات و کلماته الزاهرات،ما یحتاج الیه عباده، مصداقا لقوله عزّ من قائل:« و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء »2.
پی نوشت ها:
(1)-الزمر 29،الایة 27،28. (2)-النحل 16،الایة 89. (1)-الانعام الایة 86. (2)-البخاری:تفسیر سوة الانعام. (3)-لقمان الایة 13. (4)-القرطبی:ج 1 ص 33،1387. \(1)-الانعام الایة 38 (2)-الاتقان،ج 2،ص 130،سنة 1306 (3)-نفس المرجع السابق. (4)-الصحاح-ذیل فسر. (5)-الاتقان،ج 2،ص 179. (6)-الصحاح:ذیل فسر. (7)-المفردات. (8)-آل عمران،الایة 7. (9)-الاعراف،الایة 53. (10)-النساء،الایة 59. (1)-المفردات:ذیل اول. (2)-الاتقان،ج 2 ص 179 و انظر مقدمة الکشاف. (3)-ابو مسلم الاصفهانی المتوفی 459 ق. (4)-التوبة،الایة 37. (5)-الاتقان ج 2 ص 79. (6)-الفجر،الایة 14. (7)-الاتقان،ج 2 ص 79. (8)-ارجع الی: Fraenkl:286-283 و جفری ص 92. (1)-سورة الدخان،آیة 10. (2)-انظر صحیح مسلم الجزء الثامن ص 131،طبع محمد صبیح.و انظر مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 38.البخاری: کتاب التفسیر سورة 2 ذیل آیة«قولوا آمنا». (3)-انظر الاتقان،ج 2 ص 181.و انظر الطبری،المقدمة. (4)-ارجع الی الجامع لاحکام القرآن ج 1،ص 33،1387. (5)-النساء،الایة 59. (6)-التبیان للطوسی،ج 1 ص 3 و ایضا الجامع لاحکام القرآن:ج 1،ص 31. (7)-التبیان،ج 1 ص 3. (1)-الجامع لاحکام القرآن ج 1 ص 33. (2)-جامع البیان ج 1 ص 27. (3)-التبیان ج 1 ص 3. (4)-التبیان ج 1 ص 3 ط تهران. (5)-الجامع لاحکام القرآن ج 1 ص 32. (6)-الجامع لاحکام القرآن ج 1 ص 32. (1)-الاتقان،ج 1 ص 179 و کشاف اصطلاحات الفنون:ذیل تفسیر. (2)-آل عمران،الایة 13. (3)-المفردات:رأی. (1)-الزخرف،الایة 3. (2)-الشعراء،الایة 195. (3)-ابراهیم،الایة 4. (4)-النحل،الایة 89. (5)-الانعام،الایة 38. (6)-القمر،الایة 17. (7)-النساء،الایة 83. (8)-محمد،الایة 24. (9)-الجامع لاحکام القرآن،چ 1،ص 34. (10)-الاعراف،الایة 186. (11)-لقمان،الایة 34. (12)-الاسراء،الایة 33. (13)-الاخلاص،الایة 1. (14)-البقرة،الایة 277. (15)-آل عمران،الایة 97. (16)-الانعام،الایة 141. (1)-التبیان:ج 1،ص 3. (2)-الذاریات:الایة 56. (3)-الانبیاء،الایة 22. (4)-النساء،الایة 83. |
|
مروری بر تاریخچه تفسیر و تفسیر نگاری
مهرداد عباسی
چکیده: آندرو ریپین (Anndrew Rippin) از مشهور ترین قرآن پژوهان غربی معاصر و استاد تاریخ در دانشگاه ویکتوریا در کانادا است. وی مقالات چندی در قرآن پژوهی داشته و با برخی دائره المعارف های مشهور مانند EI و ER و EQ همکاری داشته است. ترجمه مقاله تفسیر وی را که در E2 (ویراست دوم دائره المعارف اسلام، جلد دهم، لیون، 2000) درج شده است، در پیش رو دارید. وی در این مقاله پس از بررسی اصطلاح تفسیر، به تلاشهای گوناگون برای دسته بندی تفاسیر بر حسب عناصر تأثیرگذار بر فرآیند تفسیری می پردازد، عناصری مانند علوم ادبی، فقه، کلام و تاریخ ، و در ادامه از توجه مفسران به منابع پیشین و آراس مفسران گذشته سخن می گوید. سپس تاریخ تفسیر را به چهار دوره : پیدایش، کلاسیک، بالندگی و معاصر تقسیم کرده ویژگیها و تفاسیر هر دوره را به گونه گذرا یادآور می شود. در این میان دوره معاصر به صورت گسترده تری معرفی شده است.
اشاره
اندرو ریپین (Andrew Rippin) از مشهورترین قرآن پژوهان غربی، در 1950 در لندن به دنیا آمد. تحصیلات تكمیلی خود را در دانشگاه مك گیل كانادا گذراند و در 1981 از رساله دكتری خود درباره ارتباط اسباب نزول با تفسیر قرآن دفاع كرد. وی تا سال 2000 در دانشگاه كالگری كانادا تدریس كرد و از آن زمان تاكنون در سمت استاد تاریخ و ریاست دانشكده علوم انسانی در دانشگاه ویكتوریا در كادانا مشغول به فعالیت است. ریپین طی دو دهه اخیر مقالات متعددی در حوزه قرآن پژوهی به چاپ رسانده و ویراستاری دو مجموعه مقاله: «رهیافت هایی به تاریخ تفسیر قرآن» (آكسفورد 1988) و «پیدایش تفسیر قرآن» (آمریكا 1999) را بر عهده داشته است. همچنین وی با برخی دائرة المعارف های مشهور نظیر EI(دائرة المعارف اسلام)، ER (دائرة المعارف دین)، EQ (دائرة المعارف قرآن) همكاری داشته و چندین مقاله قرآنی برای این مجموعه تألیف كرده است.1
اصطلاح شناسی
«تفسیر» اصطلاحی است كه هم بر فرایند شرح و توضیح و هم بر «گونه ادبی»2 حاصل از این فرایند دلالت دارد و عموماً ـ نه همیشه ـ درباره قرآن به كار می رود. این واژه مترادف شرح ٭ است؛ چنان كه شروح آثار علمی و فلسفی یونانی از جمله شرح های یونانی و عربی آثار ارسطو تفسیر نامیده شده است. همچنین این واژه در نوشته های یهودی و مسیحی به زبـان عربی نظیر برخی از آثـار سعدیـا قــائون3 (Saadia Gaon) (882 ـ 942 میلادی) به مفهوم ترجمه شرح كتاب مقدس به كار رفته است؛ گرچه مهم ترین كاربرد اصطلاح تفسیر ـ كه این مقاله نیز ناظر به آن است ـ در مورد شاخه ای از علوم اسلامی مرتبط با قرآن است.
دسته بندی تفاسیر
برای دسته بندی تفاسیر مختلف بر اساس ویژگی های صوری گونه ادبی آنها تلاش هایی صورت گرفته است. تلاش مسلمانان بیشتر در جهت توصیف و تبیین «روش» (method) تفاسیر موجود بوده است و دسته بندی های آنان به آثار تحقیقی و دانشگاهی نیز راه یافته است8. تفكیك اساسی ایجادشده بین تفسیر مأثور و تفسیر به رأی ـ كه گاه تفسیر اشاری هم به آنها افزوده می شود ـ نشان دهنده كشمكشی میان اقتدار (authority) سنت (مأثور) و عقل (رأی) است كه همواره در سنت و علوم عقلی اسلامی جریان داشته است9؛ گفتنی است این جداسازی، ابزار تحلیلی مناسبی را فراهم نمی آورد تا بوسیله آن بتوان تفاوتی عمیق میان تفاسیر گوناگون و میان رویكردهایی كه در گونه تفسیری ـ به معنای عام كلمه ـ می گنجد، قائل شد؛ زیرا این تفكیك، ناظر به فهمی سطحی از صورت تفاسیر است و در آن كمتر به محتوای زیرساختی اثر توجه می شود.
تفسیر و عناصر مؤثر بر آن
تلاش های محققانه اخیر برای تعیین گونه تفسیری، معطوف به بررسی جداگانه عناصر گوناگونی بوده است كه با نسبت های متفاوت در تفاسیر گردهم می آیند10. مفسران مختلف، گرایش ها و اهداف مختلفی دارند. انعكاس این اختلاف در اهمیت نسبی ای است كه هر مفسّر برای عناصری چون تاریخ، نحو، معنی شناسی، فقه، كلام یا فرهنگ عامه (Folklore) قائل است. هر مفسری با نگاه به «جهان خارج» به تحلیل متن می پردازد، گرچه این تحلیل را به هدف برطرف ساختن تعارض های ظاهری متن و روشن كردن معنای آن انجام می دهد. ورود هر یك از عوامل ذكر شده به تفسیر، از یك سو به فرایند تفسیر متن كمك می كند (به این معنی كه مفسر به تعارضی بین متن و عالم واقع پی برده است) و از سوی دیگر نشان دهنده آن است كه مفسر بر كدام رویكرد (approach) تفسیری تمركز و تأكید دارد.
تفسیر و علوم ادبی
در میان علومی كه در فرایند تفسیر به كار می رود، علوم ادبی (grammar) ـ كه شامل واژه شناسی و رسم الخط نیز می شود ـ از جایگاه ویژه ای برخوردار است، چنان كه برای اثبات شأن علمی و اقتدار عالمان، معیاری مهم تر از آن وجود نداشته است.11 در فرایند تفسیر، برخی تنها به علوم ادبی روی آورده اند كه تألیف آثاری چون «معـانی القـرآن و إعـرابه» زجّـاج (م 311 / 923)12، «إعراب القـرآن» نحّـاس (م 338 / 950)13 و «مشكل إعراب القرآن» مكّی قیسی٭ (م 437 / 1045) از نتایج آن است.
تفسیر و فقه
در برخی از تفاسیر، ساختار تحلیل فقهی ـ كه با وجود رقابت با علوم ادبی هنوز وابسته به آن تلقی می شود ـ كاملاً نمایان است. این نگرش ویژه به آیات قرآن در عناوینی مانند احكام القرآن انعكاس یافته است و افرادی چون جصّاص٭ حنفی (م 370 / 981)، ابن عربی مالكی (م 543 / 1148) و قرطبی٭ مالكی (م 671 / 1272) از نویسندگان مشهور این گونه تفاسیر به شمار می آیند. این تفاسیر با هدف اثبات اینكه بدنه فقه اسلامی در درجه نخست نشأت گرفته از قرآن است، برای مستدل كردن دیدگاه های فقهی خود از عناصر تاریخی و ادبی بهره می گیرند.
تفسیر و كلام
از سوی دیگر، كلام، غالباً جزئی از محتویات تمامی تفاسیر بوده است؛ اگرچه درپاره ای از آثار متكلمان مشهور مانند «حقائق التأویل فی متشابه التنزیل» شریف رضی٭ (م 406/ 1016)، گرایش به عرضه تفسیر بر مبنای یك دیدگاه كلامی خاص وجود دارد. اثر مشهور زمخشری٭ (م 538/ 1144) كه به سبب دیدگاه معتزلی اش معروف است، بیشتر به دلیل همین نگرش كلامی خاص و نه كیفیت یا كمیت استدلال هایش از دیگر تفاسیر متمایز شده است. آثار دیگر، بویژه تفسیرهای شیعیان از جمله تفاسیر طوسی (م 460/ 1067) و طبرسی (م 548 / 1153)، نمونه های جامع و فراگیرتری از گرایش معتزلی را دربردارد، چنان كه در اثر جُبّایی٭ (م 303/ 915)18 نیز چنین نمونه هایی را می توان دید. تمامی تفاسیر مهم نیز چشم اندازی كلامی دارند،19 اما از این جهت مشهور نیستند. مؤید متمایز و متفاوت ـ اما نه منحصر به فرد ـ بودن تفسیر زمخشری آن است كه این كتاب در عین داشتن دیدگاه خاص كلامی اش از متون رایج در مدارس اسلامی بوده است.
تفسیر و تاریخ
شاید نبوغ (genius) تفسیر مسلمانان را بیش از هر جا در تاریخمند كردن (historicisation) متن قرآن، از طریق روش های عام روایت (narrative) كه برگرفته از تاریخ انبیاست، بتوان دید. این تاریخ، هم شامل گذشته ای دور است؛ آن گونه كه در قصص الانبیاء یافت می شود، و هم شامل نبوت در دوره اخیر است؛ آن گونه كه در سیره نبوی [پیامبر اسلام] قابل دست یابی است. تاریخمند كردن متن قرآن با تفسیر، به دو منظور [از سوی مسلمانان] طراحی شد؛ یكی اثبات واقعیت وحی و دیگری مجسّم كردن تفسیری كه متن قرآن را با شرایط آن مرتبط سازد.20 و برای این متن پیشینه ای مرتبط با زندگی روزمره جامعه مسلمانان فراهم آورد. بدین ترتیب استخراج قوانین اسلامی ساده تر شد، مفهوم هدایت اخلاقی اهمیت یافت و آنچه بیگانه (foreign) می نمود، اسلامی گردید. تاریخمند كردن، خواه موضوعی برای تكمیل جزئیات زندگی پیامبران پیشین با توجه به حوادثی كه مسلمانان می توانستند با آن مرتبط شوند21 بوده باشد، خواه دغدغه ای برای شناسایی نقاط ناشناخته زندگی پیامبر اسلام(ص) (تعیین المبهم) 22 بوده باشد و خواه انگیزه ای جدلی (polemical impulse) متأثر از تعامل شیعی ـ سنی23 بوده باشد، [در هر صورت امری] همه جانبه و پرجاذبه بوده است. البته این تاریخمند كردن [ناظر به] تاریخ مورخان معاصر آن دوره نیست، بلكه تاریخی است كه هم در چهارچوب معنای متن قرآن بوده و هم آن را پرفایده كرده است.
تفسیر و تصوف
اگر چه رمز، تمثیل و الهام به منظور گریز از محدودیت های تاریخ مقدس، (sacred) به ویژه به تفاسیر صوفیانه راه یافته است، اما هرگز منحصر در آن حوزه نشده است. ظاهراً مطالعه ویژگی های ادبی قرآن با توجه به آرایه های ادبی و موضوعات كلی سبك شناختی به تدریج به برداشت های رمزی و تمثیلی گسترده تری انجامیده است. این برداشت ها در نزد صوفیان با تصورات (notion) حاصل از تجربه عرفانی تأیید می شود. این برداشت ها در آن بخش از تفاسیر صوفیانه انعكاس می یابد كه عبـارت قرآنی محلی منـاسب برای بیـان معانی افزون تر و مبدأ تأمل و جهش (jumping -off point) به موضوعی باشد كه به ظاهر با متن مرتبط نیست، اما صوفی آن را به كمك تصورات ناشی از تجربه عرفانی خود به دست می آورد.24
عوامل متغیر در نگارش تفاسیر
میزان توجه به برخی جنبه ها و رویه ها در نگارش تفاسیر، در گذر زمان دستخوش تغییر بوده است. از جمله این موارد، تفاوت در نقل از منابع است كه مسلمانان نیز در دسته بندی تفاسیر به آن توجه كرده اند. قبض و بسط (expantion and contraction) برخی معانی نیز متغیر دیگری است كه می توان از آن به عنوان عاملی مستقل یاد كرد. آنچه كه شاید طنزآمیز بنماید ـ اما از اسباب تحلیل از مفسر نیز به شمار می رود ـ این است كه اتكا به نقل از منابع، دست كم در برخی موارد، به افزایش معانی انجامیده است.
سیر تاریخی تفسیر
در مسیر تحول تاریخی گونه ادبی تفسیر، چهاردوره مشخص وجود دارد كه می توان این چنین از آنها تعبیر كرد:
دوره پیدایش
در بحث درباره دوره پیدایش تفسیر، دلایل نسبتاً محكم تری در دست داریم؛ چه، مجموعه ای از تفاسیر منسجم تر و در نتیجه قابل اعتمادتری از آن زمان باقی مانده است؛ هر چند این كتاب ها نیز مسلماً از افزودن ملحقات جدید، تدوین های مجدد و دخالت های ویرایشی در امان نبوده اند. تفاسیر منسوب به مقاتل بن سلیمان٭ (م 150/767)، فرّاء٭ (م 207/ 822)، عبدالرزاق صنعانی (م 211/ 827) 42 و اخفش اوسط (م 215/ 830)43 از جمله چنین آثاری است كه همگی در این طبقه قرار می گیرند؛ اگر چه اثر منسوب به كلبی٭ (م 146/ 763) ـ كه در عین حال به عبدالله بن عباس٭ (م حدود 68/ 687) و فیروزآبادی٭ (م 817/ 1415) نیز نسبت داده شده ـ نشان می دهد كه نمی توان به سادگی و بدون ارزیابی و بررسی جامع، انتساب [یك اثر به مؤلف] را پذیرفت. البته درباره این تفسیر خاص باید گفت كه به احتمال زیاد متعلق به قرن چهارم/دهم است.44 بر اساس پژوهش مورانیی درباره پراكنده بودن اثر منسوب به ابن وهب٭ (م 197/ 812)،45 معلوم می شود كه دوره پیدایش نیز آن چنان كه از بحث اجمالی فوق بر می آید، یكدست و هم شكل نیست، بلكه معضل تاریخگذاری متون اولیه همچنان باقی است.
دوره كلاسیك
مشهور است كه دوره كلاسیك تفسیر با تألیف كتاب ابوجعفر طبری٭ (م 311/ 923)، «جامع البیان عن تأویل آی القرآن» آغاز می شود. تفسیر طبری ـ كه موضوع اصلی مجموعه ای از پژوهش های ژیلیو (claude Gilliot) است46 ـ چكیده ای پربار از روایات و تحلیل هایی است كه در آنها صرف و نحو و لغت، نقش اصلی را در انتخاب وجه صحیح از میان وجوه متعدد معنایی ایفا می كند. این دوره مشخصاً با گسترش جدی آثار تفسیری همراه بوده و امروزه چند اثر مهم از مفسران تقریباً معاصر طبری در دست است كه باید در زمره تفاسیر كلاسیك به حساب آیند. بویژه برخی از این تفاسیر كه دیدگاه های كلامی متفاوتی را ـ خصوصاً در مقایسه با جنبه های جدلی تفسیر طبری ـ عرضه می كنند، نیازمند توجه دقیق تری هستند كه عبارتند از: تفسیر هود بن محكم (م اواخر قرن سوم/ نهم)47، تفسیر، ابضی؛ فرات كوفی (م حدود 310/922) 48؛ عیاشی٭ تفسیر شیعی( م ح 320/932)، تفسیر العیاشی، شیعی؛ قمّی (متوفای پایان قرن چهارم/ دهم)49، تفسیرالقرآن، موجز و مشخصاً شیعی؛ تُستری (م 283/ 896)،50 تفسیر. در ضمن «تأویلات أهل السنة» از ما تُریدی، اثری است كه از حیث كلامی كمترین تفاوت را با تفسیر طبری دارد، اما در عین حال تفسیری مهم محسوب می شود.
دوره بالندگی
در دوره بالندگی تفسیر، آثار فراوانی یافت می شوند كه ابعاد مختلف آنها به طور كامل معرفی نشده است. برخی از مشهورترین تفاسیر این دوره عبارتند از:
دوره معاصر
به نظر می رسد در میان پیروان ادیان مختلف، تنها مسلمانان اند كه تفسیرنگاری سنتی (classical) خود را تا به امروز ادامه داده اند و از طرفی گام هایی نیز در راستای حركت به سمت حوزه های جدید ادبی برداشته اند. بنابراین دوره معاصر، دوره ای بااهمیت محسوب می شود. از قرن نوزدهم به بعد بسیاری از تفسیرنگاری ها به انگیزه ساده سازی متون تفسیری انجام شده؛ به شكلی كه فهم این متون را برای افرادی كه آگاهی بسیار بیشتری دارند ـ اما لزوماً دارای تحصیلات رسمی دینی نیستند ـ آسان تر كند. انگیزه دیگر، گرایش به گستردن نظریات دینی و اجتماعی بوده است. این نظریات در ایجاد خط مشی های اصلاحی معاصر نقش مهمی داشته اند و تفسیر، ابزاری مؤثر برای رسیدن به این هدف بوده است.59
پی نوشتها:
1. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار قرآنی ریپین بنگرید به: ـ مرتضی كریمی نیا، كتاب شناسی مطالعات قرآنی به زبان های اروپایی: 1700ـ1995، تهران 1380، 198-199؛ ـ محمدكاظم رحمتی، «قرآن پژوهان جهان: اندرو ریپین»، گلستان قرآن، سال پنجم، شماره پیاپی 161، خرداد 1381،16ـ18 (مترجم). 2. در ترجمه مقاله «گونه ادبی» معادل literary genre یا genre انتخاب شده است.(مترجم) 3. Saadia Gaon (882ـ942 میلادی): سعدیا بن یوسف فیومی، فقیه، متأله ، محقق یهودی اهل مصر و صاحب تألیفات متعدد، از جمله ترجمه و تفسیر كتاب مقدس به عربی. برای آگاهی بیشتر از شرح حال و آثار او بنگرید به: B. S. Kogan, "Saadia Gaon", in M. Eliade (ed.) ER (Encyclopaedia of Religion), 42,437-435. Religion 4. بنگرید به: John Wansbrough, Quranic Studies: sources and methods of scriptural interpretation, oxford.1977, 154 - 158. [مطالعات قرآنی: منابع و روش های تفسیر كتاب مقدس] 5. در واقع این دیدگاه لغت شناسان بوده است. بنگرید به: E.W.Lane, An Arabic - English Lexicon, London. 1863 - 1893 (reprint New York 1955-1956), 1, 2397. برای آگاهی از ابهامات معنایی این اصطلاحات در قرون اولیه بنگرید به: Naphtali Kinberg, A Lexicon of al-fdrra's terminology in his Qur'an commentary, Leiden, 1996,40-42, 503-527,563-566. [فرهنگ اصطلاح شناسی تفسیر قرآن فراء] 6. بنگرید به: J.J.G.Jansen, The interpretation of The koran in The modern Egypt, Leiden 1947, 13-14. Religion Religion [تفسیر قرآن در مصر معاصر] 7. كتب علوم قرآن عبارت از كتاب هایی است كه شامل چكیده ای از علوم فرعی [مورد نیاز در تفسیر] اند؛ مانند: زركشی٭ (م 794/1392)، البرهان فی علوم القرآن و جلال الدین سیوطی (م 911/1505)، الإتقان فی علوم القرآن. 8. مثلاً كتاب زیر: Ignaz Golbziher, Die Richtungen der islamichen kornausegung, Leiden 1920. [روش های اسلامی تفسیر قرآن] 9. اشاره، بیان كنایی و رمزی نكته ای نظری است كه عموماً مربوط به تصوف است و خارج از این تقسیم بندی دوگانه اساسی قرار می گیرد. 10. بنگرید به: Norman Calder, "Tafsir from Tabari to ibn kathir: problems in the description of a genre, illustrated with riference to story of Abraham", in G.R.Hawting and A.Shareef(eds.), Approaches to the Quran, London 1993 101-140 [تفسیر از طبری تا ابن كثیر: مسائلی راجع به تعریف گونه تفسیر؛ با اشاره به داستان ابراهیم] P.Heath, "Crative hermenutics: a comparative analysis of three Islamic approaches", in Arabica, 36 (1989), 173-210. [هرمنوتیك خلاق: تحلیل تطبیقی سه رهیافت اسلامی] 11. بنگرید به: M.G.Carter, "Language Control as people control in medieval Islam: the aims of the grammarians in their cultural context", in Al-Abhath, 31 (1983), 65_84. [مهار زبان راهی برای مهار مردم در اسلام سده های میانی: اهداف نحویان در شرایط فرهنگی] 12. بنگرید به: F.Sezgin, GAS (Geschichte des arabischen schrifttums), Leiden 1967-1984,8, 99-101. [تاریخ نگارش های عربی] 13. بنگرید به: F.Sezgin, GAS, 9,207-209. Religion 14. بنگرید به: J.Wansbrough, Quranic Studies,216-227. Religion 15. مشخصات كتاب شناختی پژوهش های این دو چنین است: C.H.M.Versteegh, Arabic Grammar and Quranic exesis in early Islam, Leiden1993. (نحو عربی و تفسیر قرآن در سده های نخست) M. Muranyi, "Neue Materialien zur tafsir-forschung in der Moscheebibliothek von Qarawan", in S.Wild(ed.), the Quran as text, Leiden 1996,225-255. [مواد جدید برای تحقیق درباره تفسیر در كتابخانه مسجد قیروان) 16. همان. 17. بنگرید به: Andrew Rippn, "Studying early tafsir text", in Der Islam, 72 (1995), 310_323. [مطالعه متون تفسیری اولیه] 18. بنگرید به: Daniel Gimaret, Une Iecture mu'tazilite du coran: Le tafsir d Abu Ali al-Djubbai [m.303/915], Louvain-paris. 1994. [دیدگاه اعتزالی درباره قرآن: تفسیر ابوعلی جبایی]. امروزه تنها صورت بازسازی شده تفسیر جبّایی در دست است. 19. برای نمونه بنگرید به: Claude Gilliot, Exegese, Language, et the'ologie en Islam: Lexegese coranique de Tabari (m.311/923), Paris 1990, 207-278. [تفسیر، زبان و الهیات در اسلام: تفسیر قرآن طبری (م311/923)] 20. بنگرید به: A.Rippin, "the function of asbab al-nuzul in Quranic exegesis", in BSOAS (Bulltein of the School of oriental and African Studies), 51(1988), 1-20. [كاركرد اسباب نزول در تفسیر قرآن] 21. برای نمونه بنگرید به: J. Lassner, Demonizing the Queen of Sheba: Boundaries of gender and culture in postbiblical. Judaism and medieval Islam, Chicago 1993. [ملكه سبا از نسل جن ها: بحثی درباره جنسیت و فرهنگ در یهودیت پس از كتاب مقدس و اسلام سده های میانی] 22. بنگرید به: Uri Rubin, the eye of the beholder: the life of Muhammad as viewed by the early Muslims: a Textual analgsis, Princeton 1995. [چشمان نظاره گر: حیات پیامبر از دید مسلمانان نخستین: تجزیه و تحلیل متنی] 23. برای نمونه بنگرید به: Uri Rubin, "Prophets and progenitors in the earhy shi a traditiohn" JSAI (Jerusalem studies in Arabic and Islam), 1 (1979), 41-65. [پیامبران و اجداد آنها در سنت شیعی نخستین] 24. درباره تفسیر صوفیانه بنگرید به: P.Nwyia, Exegese Coranique et laugue mystique, Beirut 1970. [تفسیر قرآن و زبان عرفانی] 25. مثلاً بر اساس تصوری كه وی از اسلام اصیل (sunni') داشته است. 26. درباره ویژگی های خاص مسأله اخیر بنگرید به: G.Monnot, "Islam: exegese coranique", in Annuair EPHE, V section, xci(1982-1983),309-317. 27. مؤلف این مرحله را سومین مرحله از مراحل تفسیر قرآن می داند. به ادامه مقاله مراجعه شود.(مترجم) 28. اصطلاحی تخصصی در تفسیر است كه ظاهراً اولین بار، ابن تیمیه٭ (م 728/ 1328) آن را به این صورت به كار برد. 29. وی این بحث را در كتاب معروف خود (Die Richtungen der...) طرح كرده است؛ به پاورقی شماره 8 مراجعه شود. 30. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است: Harris Birkeland, Old Muslim opposition against the interpretation of the koran, Oslo. 1955. [مخالفت مسلمانان نخستین با تفسیر قرآن] 31. وی این بحث را در منبع زیر طرح كرده است: Nabia Abbott, Studies in Arabic literary papyri: Qura'nic Commentary and tradition, Chicago 1967. [مطالعاتی در مخطوطات ادبی ـ عربی: تفاسیر قرآن و روایات] 32. وی این بحث را در كتاب معروف خود، Quranic studies... طرح كرده است. به پاورقی شماره 4 مراجعه شود. 33. بنگرید به: Claude Gilliot, "Les debuts de li exegese coranique" in RMM (Revue du Monde Musulman), 68.4(1990),82-100. [آغازه های تفسیر قرآن] 34. چنان كه فؤاد سزگین در منبع زیر با ارائه شواهدی این مطلب را ثابت می كند: F. Sezgin, GAS, 1,6-8,25-35 esp. 35. بنگرید به: C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994", in MIDEO (Melanges de L' Institut Dominican d'E'tudes oriental du caire), 22(1994),295-296,no.36. [متون كهن عربی منتشر شده در مصر از سال 1992 تا 1994] 36. بنگرید به: C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees 1990 & 1992", in MIDEO, 21(1993),439-440 ,no.78. 37. بنگرید به: C.Gilliot, "Texts arabes ancienc edites en Egypte au cours des annees1992 & 1994", 296,no.37; E.Kohlbery, A medieval Muslim scholar at work: Ibn tawus and his Ligrary, Leiden.1992,348,no.574. [كتابخانه ابن طاووس] 38. بنگرید به: C.Gilliot, "Les debuts de L' exegese coranique", 89-90. 39. بنگرید به: C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Eyypte au course des annees1990 a 1992, 440,no.79. 40. بنگرید به: C.Gilliot, "Les debuts de L exegese coranique", 89. 41. در این باره بنگرید به: A.Rippin, "Al-zuhri', naskh al-Qruan and the problem of early tafsir texts, in BSOAS, 47(1985),22-43. [نسخ القرآن زهری و مسئله متون تفسیری اولیه] 42. بنگرید به: F.Sezgin, GAS,1, 99. 43. بنگرید به: C.Gilliot, "Texts arabes anciens edites en Egypte au Cors des Annees1990 a 1992", 441-442, no.81. 44. بنگرید به: A.Rippin, "tafsir Ibn Abbas and Criteria for dating early tafsir texts", in JSAI, 18(1994), 38-83. [تفسیر ابن عباس و معایر تاریخ گذاری متون تفسیری اولیه] 45. مشخصات كتابشناختی پژوهش وی چنین است: M.Muranyi, Abd Allah b.wahb (125/743-197/812): al-Jami: Tafsir al - Quran (Die koranexegese), Wiesbaden 1993-1995,1,2. [الجامع: تفسیر قرآن عبدالله بن وهب (125ـ197)] 46. به ویژه بنگرید به این كتاب او: Exegese, langue, et theologie en Islam. به شماره 19 مراجعه شود. 47. بنگرید به: F.Sezgin, GAS,1,41. 48. بنگرید به: F.Sezgin, GAS,1,539. 49. بنگرید به: F.Sezgin, GAS,1,45-46. 50. بنگرید به: F.Sezgin, GAS,1,647 Gerhard. Bowering," the mystical vision of exitence in Classical Islam: the Quranic hermeneutics of the sufi sahi al-tustari" (d.283/896),Berlin1980. [تصویر عرفانی از وجود در اسلام سنتی: تفسیر قرآن سهل تستری صوفی (م896/283)] 51. مقدمه كتاب شناختی این تفسیر، جداگانه به چاپ رسیده است: Isaiah Goldfeld(ed), "Quranic commentory in the Eastrn Islamic Tradition of the first four cenuries of the hijra: an annotated edition of the preface to the thalabis "kitab al-kashf waal-bayan an tafsir al-Quran", Acer1984. [تفسیر قرآن در سنت اسلامی شرق در چار قرن نخست پس از هجرت: تصحیح و تعلیقی بر مقدمه كتاب «الكشف و البیان عن تفسیر القرآن» ثعلبی] 52. بنگرید به: F.sergin, GAS, 1,671-674; G.Bowering, the Quran commentary of al-Sulami" , in W.B. Hallaq and D.P. Little (eds), Islamic Studies presented to charles J.Adams, Leiden.1991,41-56. [تفسیر قرآن سلمی] 53. بنگرید به: C.Gilliot, "Text arabes anciens edites en Egypte au cours des annees1992 a 1994, 296-297,no 38. 54. بنگرید به: Musa O.A.Abdul, The Quran: shaykh Tabarsi's commentary, Lahore1977. [تفسیر قرآن امین الاسلام طبرسی] 55. بنگرید به: Jane Dammen Mcauliffe, "Ibn al-Jawzi's exegetical propaedutic: introduetion and translation", in Alif: Journal of Comparative poetics, 8(1988),101-113. [علوم مقدماتی تفسیر ابن جوزی: مقدمه و ترجمه] 56. بنگرید به: Jacques Jomier, "Les mafatih al-ghayb de l'imam Fakhr al-Din al-Razi: quelques dates, lieux, manuscrits", in MIDEO, 13(1977),253-290. [مفاتیح الغیب امام فخرالدین رازی: تاریخ ها، مكان ها، نسخه ها] J.Jomier, "Fakhr al-Din al-Razi (m.606/1210) et les commentaires du coran plus anciens, in MIDEO, 15(1982), 145-172. [فخرالدین رازی (متوفی 606/ 1210) و تفاسیر متقدم تر قرآن] 57. بنگرید به: Pierre Lory, Les commentaires esoteriques du coran d'apres Abd ar-razzaq al-Qashani, paris 1980. [تفاسیر رمزی و صوفیانه قرآن، از عبدالرزاق كاشانی] 58. بنگرید به: Norman Calder, "Tafsir from Tabari to Ibn Kathir", 130. J.D.Mc Auliffe, "Quranic hermenutics: the views of al-Tabari and Ibn Kathir", in Rippin(ed), Approahes to the history of the interpretation of the Quran, Oxford 1988,46-62. Religion [هرمنوتیك قرآنی: دیدگاه های طبری و ابن كثیر در باب تأویل قرآن] 59. رئوس كلی این موضوع در پژوهش های زیر آمده است: J.M.S. Baljon, Modern Muslim Koran interpretation (1880-1960),Leeden 1968. [تفاسیر جدید مسلمانان از قرآن (1880 ـ 1960)] J.J.G. Jansen, the interpretation of the koran in the morden Egypt. 60. برای نمونه بنگرید به: Anthong H.Johns, "Let my people go! Sayyid Qutb and the vocation of Moses", in Islam and christian-Muslim relations, 1(1990), 143-170. [أرسل معی بنی اسرائیل: بعثت موسی در نگاه سید قطب] Oliver Carre, Mystique, et politique: Lecture revolutionnaire du coran par sayyid Qutb, frere musulman radical, Paris 1984. [عرفان و سیاست: قراءت انقلابی از قرآن، از سوی سید قطب و اخوان المسلمین رادیكال] 61. بنگرید به: Rotraud Wielandt, "Wurzeln der schwierigkeit innerislamischen Gesprachs uber neue hermeneutiche Zugange zum korantext", in Wild(ed.), the Quran as text, 257-282. [ریشه های دشواری بحث درباره رهیافت های جدید هرمنوتیكی به متن قرآن در بیان مسلمانان] 62. بنگرید به: K.Zebiri, Mahmud shaltut and Islamic Modernism, Oxford 1993. [محمود شلتوت و نوگرایی اسلامی] 63. مثلاً در تفسیر طبری خواننده در مواضع متعددی به مباحث مطرح شده قبلی درباره بحث مورد نظر ارجاع داده می شود. 64. مانند: محمود شلتوت، «من هدی القرآن» كه شامل چند تك نگاری جداگانه است. 65. مقایسه كنید با: تفسیر فارسی میبدی (م قرن ششم/دوازدهم)، كشف الأسرار و عدة الأبرار. 66. بنگرید به: Howard M.Federspiel, popular Indonesian literature on the Quran, Ithaca (USA)1994. [نوشته های عمومی قرآنی به زبان اندونزیایی] 67. علاوه بر منابع معرفی شده، پژوهش های زیر برای مطالعه بیشتر توصیه می شود: الف. كتاب زیر شامل كتاب شناسی مهمی درباره تفسیر است: C.Gilliot, Exeges, Iangue et theologie en Islam. ب. برای كتاب شناسی بیشتر بنگرید به: A. Rippin, "the present status of tafsir studies", in MW (the Muslim world), 72(1982),224-238. [وضعیت كنونی مطالعات راجع به تفسیر قرآن] A.Neuwirth, "koran", in H.Gaetje(ed.), Grundriss der arabis chen philologie, Band II, literatur wissenchaft, Wiesbaden 1987, 119-135 (Section3.7 and 3.8) and Band III, supplement (W.Fiseher(ed.)), Wicsbaden 1992, 262-264. [مبانی فقه اللغة العربی] ج. منبع دیگری كه همچنان به عنوان خلاصه ای در باب تفسیر ارزشمند است عبارت ا ست از: Theodor Noldeke and Friedrich Schwally, Geschichte, des Qorans, 2,Die Sammlung des Qorans, Leipzig 1919,163-192. [تاریخ قرآن] د. پژوهشی دیگر كه به شكلی سودمند تفاسیر مهم را بررسی كرده است. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، قاهره، (چاپ دوم) 1967. |
|
رويگرداني از تفسير در سده نخست و انگيزههاي آن
معارف، مجيد
12 ارديبهشت، سالروز شهادت علامه فقيد، استاد شهيد مرتضي مطهري و «روز معلم» است. به پاس خدمات ارزنده اين شهيد بزرگوار به فرهنگ اهل بيت و در گراميداشت خاطره شهادت او و يادكرد از اينكه اين معلّم نمونه، در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) مدفون است، به معرفي كتاب «جلوههاي معلمي استاد مطهري» ميپردازيم.
پاورقيها:
- در برخي از اين روايات آمده است كه صبيغ پس از ملاقات خود با عمر سؤالاتي در باب سوره و الذاريات مطرح نمود و خليفه به سؤالات وي پاسخ داده آنگاه او را در دو نوبت و هر بار صد ضربه شلاق زد (ابن كثير، 4/248)، اما به نظر ميرسد كه اين قسمت از روايت ساختگي باشد، زيرا در رواياتي كه گذشت بحثي از پرسش و پاسخ در بين نبود و ابن ابي الحديد نيز كه اين ماجرا را در شرح نهج البلاغه آورده است، گرچه اصل سؤالات صبيغ را مطرح ساخته لكن اشارهاي به پاسخهاي عمر ندارد. كلام اين دانشمند چنين شروع ميشود: صبيغ تيمي بر عمر وارد شد او ابتدا از غذاهايي كه نزد خليفه بود تناول كرد - اين مقدمه چنانكه از بررسي آن به دست ميآيد مقدمه تفسيري بنام المباني لنظم المعاني بوده كه متأسفانه اصل آن تفسير مفقود شده و نام مؤلف آن نيز ناشناخته مانده است. اين مقدمه معهذا به دليل اشتمال بر مباحث سودمندي در تاريخ و علوم قرآني مورد توجه محققان واقع شده و از مفسران اهل سنت قرطبي در تفسير خود از آن سود جسته ا 2- تحرَّجَ: تجنّبَ الحَرَج: از گناه دو رشد و استنكر الامر اي جهله يعني امر و مطلب را ندانست (منجد الطلاب، ص 92 و 609) 3- مرا از شيخين بخاري و مسلماند. معروف است كه اين دو نفر در تعيين حديث صحيح شرايطي را به طور مشترك در نظر داشتهاند كه از جمله آنها اتصال سند و وثاقت ناقلان حديث بوده است، پس اين دو نفر حاكم نيشابوري تصميم گرفت با همان شرايط بخاري و مسلم روايات صحيح ديگري را - كه اين دو نفر در كتابهاي خود نياورده بودند - شناسايي و جمعآوري كند و حاصل كار او پيدايش كتاب المستدرك علي الصحيحتين گرديد (جهت اطلاع بيشتر بنگريد به علم الحديث، شانه چي، ص 49 و 62) 5- يكي از محققان معاصر با استناد به مدارك تاريخي ثابت كرده است كه در دوره خلافت عمر دو تن از صحابه يعني ابن عباس و عايشه و نيز برخي از علماي اهل كتاب مانند كعب الاحبار استثناءً اجازه يافتند كه در مورد تفسير قرآلن يا نقل حديث و فتوي، مطالبي براي مردم بازگو كنند (عسكري، القرآن الكريم و روايات المدرستين، 2/419 الي 431) اما در جايي كه ابن عباس جرئت طرح سؤال خود را از خليفه نداشته باشد تكليف بقيه صحابه روشن است. |
|
تحولات تفسير نگارى در قرن چهاردهم
سيد موسي صدر
قرن چهارده از نظر شمار تفسيرهاى نگاشته شده سرآمد قرنهاى گذشته است. آمار و ارقامى كه از تفسير و تفسيرنويسان وجود دارد, 1 در هر قرنى بيش از 25 تا 35 تفسير را نشان نمى دهد. درحالى كه در قرن چهارده, شمار تفاسير مهم ومطرح قرآن به بيش از شصت تفسير مى رسد كه بيش از دوبرابر قرن پيشين است.از نظر كيفى نيز, گونه گونى و دگرديسيها و تغييراتى كه در گرايشها و روشهاى تفسير رخ نموده است, شايد درخور سنجش با هيچ قرنى نباشد.
ملاكها و منابع رنگ باخته
برخى از منابع و معيارها در تفاسيرقرنهاى گذشته اعتبار داشته و در فهم كلام الهى عناصر مهم تلقى مى شده اند, درحالى كه مفسران قرن چهارده به آنها بها نداده و به پيراستن تفسير ازآنها پرداخته اند. از اين جمله مى توان به محورهاى زير اشاره كرد:
1. بى اعتبارى اسرائيليات
كم تر پژوهشگرى است كه نداند تفاسير گذشتگان آميخته با خرافات و نقلهاى تاريخى بوده است, نقلهايى كه ريشه در بينش و انديشه يهود دارد و هيچ مأخذ معتبر اسلامى براى آن نمى توان يافت. كافى است محورهاى تاريخى چندى را همچون داستان آفرينش آسمان و زمين, خلقت آدم, سرگذشت انبياء و غيره كه بستر روايات اسرائيلى است, در نظر بگيريم و سپس به تفاسير اسلامى از طبرى گرفته تا بغوى, قرطبى, ابن كثير, بيضاوى, خازن , ثعالبى, ابوالفتوح 2 و… مراجعه كنيم, تا دريابيم كه تا چه حدّ نقلهاى تاريخى اسرائيلى در درون تفاسير اسلامى رخنه كرده است. البته شدت و ضعف در بهره گيرى تفاسير پيشين از اسرائيليات درخور انكار نيست چه اين كه تفاسير اهل سنت, به لحاظ تكيه و استناد به آراى صحابه, بيش تر در معرض چنين ناهنجارى قرار گرفته است, امّا در مجموع پرداختن به اسرائيليات و استفاده از داستانهاى تاريخى غيرمعتبر, درد مشترك بسيارى از تفاسير روزگاران پيشين است, در حالى كه روح غالب در تفاسير قرن چهارده, بى اعتبارى اسرائيليات و كنار نهادن نقلهاى تاريخى بى اساس است.
2. اختصار در طرح مباحث ادبى و لفظى
شاخصه ديگر در تفاسير قرن چهارده دورى از بحثهاى درازدامن درباره قراءتها و نيز بحثهاى ادبى همچون صرف و نحو, و لغت و غيره است. جوّ غالب بر تفاسير اين قرن, بسنده كردن به ضرورت در زمينه هاى يادشده است. بررسى ديدگاههاى نادر و گونه گون, وارد شدن درمسائل جزئى و تخصصى وپرداختن به امور غير ضرورى در محورهاى بالا, چندان جايگاهى درتفاسير اين قرن ندارد. 6 درحالى كه در گذشته بيش تر تفاسير مانند: التبيان, مجمع البيان, ابوالفتوح, جواهر الحسان, زادالمسير, كشاف, مدارك التنزيل وحقايق التأويل(تفسير نسفى), تفسير كبير فخر رازى, السراج المنير و … به مباحث ادبى و لغوى اهميت ويژه داده و بيش از آنچه در فهم كلام الهى دخالت داشت, به ايراد مباحث و نقض و ابرام ديدگاهها واحتمالها اهتمام داشته اند.
3. پرهيز از تفصيل در آيات الاحكام
در تفاسير گذشتگان مباحث فقهى و پرداختن به آيات الاحكام, اهميت ويژه اى داشته است و به همين جهت چه در تفاسير جامع, مثل مجمع البيان و روح المعانى ومفاتيح الغيب وچه در تفاسير تك بعدى مثل قرطبى, ابى السعود, فتح القدير وابن كثير, مباحث فقهى به گونه گسترده مطرح مى شود. از بررسى بيش تر تفاسير گذشته چنين برمى آيد كه محور فقه الاحكام, همانند محورهاى ديگر قرآنى و در همان سطح براى مفسران مطرح بوده است.
4. ميانه روى در تكيه بر روايات
اگر به تفسيرهاى پيشين مراجعه كنيم درمى يابيم كه بخش زيادى ازآنها را روايات تشكيل داده است و دراين تفاسير, محور بودن روايات درفهم آيات مورد تأكيد قرار گرفته است.
ره آوردهاى اثباتى, در تفسير قرن چهارده
آنچه تاكنون ياد شد, ناظر به گرايشها و روشهايى بود كه در تفاسير كهن و قرون پيشين مورد استفاده بوده, ولى در تفاسير قرن چهارده مورد انكار و بى توجهى قرار گرفته اند. امّا در اين بخش نظر به دگرديسيهاى اثباتى و ايجادى داريم وموضوع را در دو زمينه: 1. گرايشهاى نوين 2. روشهاى نوپيدا, دنبال مى كنيم.
گرايشهاى نوين
گروهى از نويسندگان, مجموع گرايشهاى نوين تفسيرى در قرن چهارده را چهار گرايش دانسته اند: 16 گرايش علمى, اجتماعى, مذهبى والحادى. امّا گرايش مذهبى را نمى توان از ويژگيهاى تفسيرى قرن چهارده دانست, چنانكه خود نيز به آن اعتراف دارند, 17 بلكه در طول تاريخ تفسير گرايش به تفسير بر اساس معيارهاى مذهبى و اعتقادى مفسر وجود داشته و تاكنون نيز ادامه دارد وبه نظر مى رسد اين يك ضرورت اجتناب ناپذير باشد; زيرا هر مفسرى بنا بر باورهاى مذهبى خود عقيده دارد كه مبانى و اصول فكريش در قرآن وجود دارد وناگزير درمواردى, از تأييد باورهاى خود با آيات, خوددارى نمى كند.
1. گرايش علمى
ماهيت اين گرايش پرداختن به آيات از نگاه علوم گوناگون و تلاش درجهت فهم بهتر آنها در پرتو دستاوردهاى علم است. مفسرانى كه اين جريان را به وجود آورده اند, سعى مى كنند تصورهاى گذشته نسبت به برخى آيات را كنار بگذارند و درسايه ديدگاهها و حقايق علمى تفسير جديدى ازآن ارائه دهند.
2. گرايش اصلاحى
اين گرايش نخستين بار توسط شيخ محمد عبده به وجود آمد 25 و سپس توسط رشيد رضا و مراغى و سيد قطب ادامه يافت وهم اينك به عنوان يك جريان نيرومند در متن تفاسير قرن چهارده وجود دارد. در شيعه نيز افرادى چون سيد محمدحسين فضل اللّه در من وحى القرآن, محمد جواد مغنيه در الكاشف, محمد تقى مدرسى در من هدى القرآن, سيد محمود طالقانى درپرتوى از قرآن, ناصر مكارم شيرازى در تفسير نمونه و افراد ديگرى به اين جريان پيوسته اند.
3. گرايش مادى
درگذشته تاريخ تفسير, هيچ نشانى ازاين جريان (تفسير مادى آيات وحى) ديده نمى شود و فقط در قرن چهارده است كه اين گرايش در صحنه تفسير ظهور كرده است.
4. همه نگرى
ييكى ديگر از گرايشهايى كه در بستر تفاسير اين دوره به ظهور پيوسته , گرايش به كلى نگرى و درنظرداشت پيامها ومحورهاى اصلى آيات است.
روشهاى نوپيدا
مهم ترين محورهاى اين دگرديسى را در تفاسير قرن چهارده, در سه زمينه مى توان شاهد بود:
1. تفسير موضوعى
تفسير موضوعى در يك نگاه كلى عبارت است از تحليل آيات مربوط به يك موضوع براى دستيابى به ديدگاه قرآن نسبت به آن. فرقى نمى كند كه موضوع مورد نظر ازخارج قرآن برگرفته شده باشد, يا از خود قرآن و همچنين آيات مربوط, پيوستگى مستقيم داشته باشند يا به گونه فراگير به موضوع نظر داشته باشند. در نمونه هايى از تفسير موضوعى مؤلفه هاى يادشده به روشنى ديده مى شود.
2. روش قرآن به قرآن
اين روش كه يكى از مطرح ترين روشها در تفسير قرن چهارده است, وشايد بتوان گفت غالب تفاسير اين قرن مدّعى آنند كه بر روش يادشده عمل كرده اند, برپايه پيوند آيات با يكديگر و نقش شرح كنندگى هريك نسبت به ديگرى, استوار است. دراين روش, هدف مفسر آن نيست كه مفاهيم آيات را به سمت مشخصى هدايت كند (وازهمين روى درشمار گرايشهاى تفسيرى نمى گنجد) بلكه تمام همّت صرف آن مى شود كه از نگاه خود آيات به قلمرو تفسير و فهم آيات راهى گشوده شود.البته ممكن است مفسرى كه ازاين روش بهره مى گيرد خود داراى گرايش اصلاحى باشد يا كلامى و…
3. ساده نويسى
پديده ديگرى كه در بخش سبكهاى تفسير قرن چهارده درخور توجه است, ساده نويسى و دورى از پيچيدگى است. در گذشته مفسران گرايش زيادى به استفاده كردن از اصطلاحات علوم و فنون ازخود نشان مى دادند وبه قول مراغى, به اين شيوه مباهات مى كردند 47 وازهمين روى تفاسير غير مأثور, بيش تر به كتابهاى فلسفى و عرفانى مانند بود, تا به تفسير قرآن! امّا در قرن چهارده سبك پيچيده گويى از رونق افتاد وتفاسير اين قرن, به سمت ساده نويسى و تفهيم مقاصد قرآنى حركت كرد. زيرا در تفاسير اين قرن, تنها فهميدن آيات هدف نيست, بلكه فهماندن و خشنودى مخاطبان نيز مورد توجه بوده است.
ريشه يابى دگرديسى تفسير نگارى در قرن چهارده
هرچند در لابه لاى مطالب گذشته, گاه, نگاهى به انگيزه هاى دگرديسيهاى تفسيرى داشتيم; امّا ريشه يابى اين مهم نياز به درنگ ويژه نيز دارد.
پی نوشتها:
1. تهرانى, آغابزرگ, الذريعة الى تصانيف الشيعة (بيروت, دارالاضواء) 4 / 231 ـ 322; خرمشاهى, بهاءالدين, تفسير و تفاسيرجديد (تهران, انتشارات كيهان) / 189 ـ 209; ايازى, محمدعلى, المفسرون حياتهم و منهجهم (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى) / 792 ـ 804. 2. نيشابورى, حسين بن على بن محمد, روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن (مشهد, بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى)2 / 2 ـ 9; خرمشاهى, بهاءالدين, قرآن پژوهى (مركز نشر فرهنگى مشرق) / 189. 3. رشيد رضا, محمد, تفسير المنار, (بيروت, دارالمعرفة للطباعة والنّشر) 1/10; ذهبى, محمد حسين, التفسير والمفسرون (بيروت, دار إحياء التراث العربى) 2/548. 4. طباطبائى, محمد حسين, الميزان (مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان) 11/ 133 5. رشيد رضا, محمد, تفسير المنار, 1/ 175, 347, 2/483; صادقى, محمد, الفرقان (تهران, انتشارات فرهنگ اسلامى) 1/ 84; طالقانى, سيد محمود, پرتوى از قرآن, 1/ 191 ـ 252; مراغى, احمد بن مصطفى, تفسير المراغى (بيروت, دارالاحياء التراث العربى) 1/ 11 ـ 19; مغنيه, محمد جواد, الكاشف, 1/ 14 ,161; الزحيلى, وهبة, المنير (دارالفكر المعاصر) 1/ 5ـ 6; اشراقى, شيخ شهاب الدّين, سخن حق, 2/ 80. 6. مراغى, احمد بن مصطفى, تفسير المراغى, 1/ 11 ـ 12. 7. اوسى, على, الطباطبائى و منهجه فى تفسير الميزان, (تهران, سازمان تبليغات اسلامى)/ 228; شرقاوى, عفت, قضايا انسانية فى اعمال المفسرين/ 80. 8. طباطبائى, سيدمحمد حسين, الميزان , 1/ 13. 9.مراغى, احمد بن مصطفى, تفسير المراغى 1 / 11 ـ 12. 10. همان, 1/4. 11. ذهبى, محمدحسين, التفسير والمفسرون, 2/ 575 ـ 567. 12. همان, 2/ 549. 13. اوسى, على, الطباطبائى و منهجه فى تفسيرالميزان /152. 14. صادقى, محمد, الفرقان, 1/ 25. 15. بنت الشاطى, دكتر عايشه عبدالرحمن, التفسير البيانى للقرآن الكريم (مصر, دارالمعارف) / 104. 16. ذهبى, محمد حسين, التفسير والمفسرون, 2/ 496. 17. همان, 2/ 520. 18. طباطبائى, محمدحسين, الميزان, 17/ 124; شريعتى, محمد تقى, تفسير نوين (دفتر نشر فرهنگ) /16 19. مراغى, احمدبن مصطفى, تفسير المراغى, 15 و 13/ 63 ـ 67. 20. مكارم شيرازى, ناصر, وجمعى از نويسندگان, تفسير نمونه, 18/ 382. 21. طيب, عبدالحسين, اطيب البيان فى تفسير القرآن ( بنياد فرهنگ اسلامى كوشان پور) 12/ 284. 21. مغنيه, محمد جواد, الكاشف, 7/ 157 ـ 158; مدرسى, سيد محمد تقى, من هدى القرآن, 14/16 22. رشيد رضا, محمد, المنار, 12/ 17; قاسمى, محاسن التأويل, 13 و 14/258; سيد قطب, فى ظلال القرآن, 7/ 229 ـ 230. 23. مكارم شيرازى, ناصر, وجمعى از نويسندگان, 14/ 504. 24. طنطاوى, الجواهر فى تفسير القرآن الكريم, 1/3. 25. ذهبى, محمد حسين, التفسير والمفسرون, 2/ 548 26. مغنيه, محمد جواد, الكاشف, 1/ 12. 27. سيد قطب, فى ظلال القرآن, 2/ 73. 28. هندى, سرسيد احمد خان,تفسير القرآن و هوالهدى والفرقان, ترجمه فخرداعى گيلانى, محمد تقى (تهران, چاپخانه آفتاب) 1/ 60 29. همان, 1/ 71 ـ 73. 30. همان, 1/ 128 ـ 129. 31. قاسمى, داود, اصول تفكر قرآنى /91. 32. همان / 85. 33. همان / 50. 34. همان / 35. 35. همان / 26. 36. همان / 4. 37. هندى, سرسيد احمدخان, تفسير القرآن و هوالهدى والفرقان, 1/ 2 ـ 3. 38. صابرى,جواد, تفسير سوره بقره /10. 39. سيد قطب, فى ظلال القرآن, 1/ 23. 40. صدر, سيد محمد باقر, المدرسة القرآنية/ 33 ـ 37; سبحانى, جعفر, منشور جاويد ,1/ 11. 41. صدر, سيد محمدباقر, المدرسة القرآنية/ 33. 42. جليلى, هدايت, روش شناسى تفاسير موضوعى قرآن (انتشارات امير كبير) /62 ـ 63. 43. صدر, سيد محمدباقر, المدرسة القرآنية /37 ـ 38. 44. طباطبائى, سيد محمد حسين, الميزان, 1/ 14. 45. بنت الشاطى, عائشه عبدالرحمن, التفسير البيانى للقرآن الكريم /39 , 41 , 104 , 112 , 130 و 182. 46. طباطبائى, سيد محمدحسين, الميزان, 1/ 8. 47. مراغى, احمد بن مصطفى, تفسير المراغى, (3ـ1) / 3 ـ 4. 48. مغنية, محمد جواد, الكاشف, 1/ 13; مراغى, احمد بن مصطفى, تفسير المراغى, 3ـ1/ 3 ـ 4; شريعتى, محمدتقى, تفسير نوين /5; مجله صفا, پاييز 1374 /79. 49. رشيد رضا, محمد, المنار, 1/10. 50. حوى, سعيد, الاساس فى التفسير, 1/10. 51. مكارم شيرازى, ناصر, وجمعى از نويسندگان, تفسير نمونه, 1/54. |
|
سنجش تطبیقی تفسیر اهل بیت (ع) و صحابه
هاشم اسلامي
تاريخ تفسير قرآن نشان ميدهد كه درنگ و ژرفانديشي در كلمات وحي، داراي سير تكاملي بوده است، چه اين كه در سالهاي نخستين نزول قرآن به دليلهاي گوناگون فرهنگي، سياسي و اقتصادي، توجه و همّت مسلمانان بيشتر متوجه فراگيري اصل قرآن و حفظ واژهها و فهم مفهوم ظاهري آيات آن بوده و كمتر به كندوكاو در مفهوم پيامها و درنگ در معارف آن ميپرداختند. و به قول تقي الدين مقريزي:
مكتب تفسيري صحابه و تنگناهاي آن
در نخستين و دومين دوره تلاشهاي تفسيري كه هما عهد صحابه و طبقه نخست تابعان باشد، تفسير قرآن بيش از آن كه به گشودن گرهها و آشكار ساختن رازها و رابطههاي آيات نظر داشته باشد، در حدّ شناخت معناي لغوي و تبيين مفهوم ظاهري آيات جريان داشت.
جامع بودن مكتب تفسيري اهل بيت (ع)
روش تفسيري اهل بيت، تفاوتهاي چشمگيري با تفسير صحابه و تابعان داشت، از جمله اين كه روايات تفسيري اهل بيت از تفصيل و توضيح بيشتري نسبت به گزارهها و فرايافتههاي قرآني برخوردار بوده است و در ميدانهاي گوناگون: اعتقادي، اجتماعي و فقهي وارد شدهاند و هيچ پرسشي را منع نكرده و از پاسخ به هيچ پرسش قرآني و ديني رويگردان نبودهاند.
تفسير استواي الهي بر عرش
از جمله موارد كه ديگران يا از تفسير آن دم فروبسته و يا به تشبيه و تجسيم كشيده شدهاند، ولي امامان معصوم، با آگاهي و چيرهدستي در مفاهيم توحيدي به تفسير بايسته پرداختهاند موضوع استواي الهي بر عرش است.
تأثير اهل كتاب، بر تفسير صحابه
عالمان اهل كتاب، پيش از ظهور اسلام در ميان جامعه خود و حتي مشركان، از آگاهي و فرهنگ برتري برخوردار بودند و به طور طبيعي محترم شمرده ميشدند. 25
تفسير اهل بيت (ع)، پيراسته از آراي اهل كتاب
پژوهنده در مكتب تفسيري اهل بيت، درخواهيد يافت كه ائمه (ع) هرگز از سر نياز و جبران ندانستههاي خود به دانشيان اهل كتاب روي نكردهاند.
ابزارهاي تفسير در مكتب اهل بيت و اصحاب
پس از رحلت رسول اسلام (ص) كه مفسر امين و راستين كلام وحياني الهي براي اصحاب و ياران بود، قرآن به عنوان مهمترين منبع شناخت و معرفت ديني برجاي ماند. اصحاب در فهم آن دسته از آيات كه تفسير آن را از شخص پيامبر (ص) فراگرفته بودند، مشكلي نداشتند و در مقام تفسير آنچه را از پيامبر دريافت كرده بودند، بازميگفتند و اما در آن بخش از آيات كه روايتي از پيامبر دردست نداشتند، با تلاش و اجتهاد، سعي ميكردند معناي آن را بدانند و در اين راه به ابزاري چند تمسّك ميجستند كه «ذهبي» آن ابزار را در چهار چيز خلاصه كرده است.
ميزان استناد به لغت در تفسير اصحاب و اهل بيت (ع)
قرآن به زبان عربي كه زبان پيامبر (ص) و سرزمين نزول قرآن (شبه جزيره العرب) بود، نازل گرديد؛ از اين روي، دانستن و تسلّط كامل بر زبان عرب و شرح يكايك واژههاي آن، چه از جنبه وضع لغوي و اصلي و چه معناي اصطلاحي، عرفي و يا شرعي كه همزمان با نزول قرآن و تأسيس شريعت اسلامي جعل گرديد، از ضروريات فهم معاني و مفاهيم نخستين قرآن، شمرده ميشود.
استشهاد به اشعار جاهلي در تفسير صحابه
شعر، قدرتمندترين گنجينه لغت عرب بود و نيز براي شناخت لغات مهجور و غريب بهترين مأخذ به شمار ميآمد. 42
تفسير اهل بيت، به دور از اشعار جاهلي
مكتب تفسيري اهل بيت در استفاده از اشعار جاهلي، به عنوان ابزاري در تفسير قرآن، به طور دقيق نقطه مقابل مكتب تفسيري اصحاب به شمار ميآيد.
نقش سبب نزول در تفسير اهل بيت (ع)
از روايات اهل بيت، چنين استفاده ميشود كه آگاهي به سبب نزول، تأثير بايستهاي در كار تفسير قرآن و فهم مرادهاي الهي دارد و البته اين مطلب نميتواند مورد انكار هيچ عالمي باشد، زيرا بديهي است كه توجه به شرايط و مورد نزول يك آيه، به فهم آن كمكي شايان خواهد كرد.
حضور تاريخ، در تفسير اهل بيت
در آياتي كه جنبه تاريخي دارند، ولي بخشهايي از آن را قرآن به اجمال بيان كرده است، آن جا كه شرح آن وقايع ميتوانسته است نتيجهاي به دست دهد، ائمه (ع) به بيان آن همّت گماشتهاند.
ميزان بهرهگيري از سياق در تفسير، از نظر اهل بيت (ع)
سياق قرآن يا وحدت موضوعي آيات از جمله ابزارهايي است كه برخي از مفسران آن ر امهمترين ابزار تفسيري به شمار آوردهاند و در فهم تمام قرآن دخيل ميدانند، ولي در مكتب تفسيري اهل بيت (ع) با پذيرش تأثير سياق در فهم قرآن، آن را ابزار مطمئن و ساري در همه جاي قرآن نميشناسند.
پی نوشت ها:
1 . عبدالله محمود شحاته، علوم القرآن، قاهره، مكتبه نهضه الشّرق، 1985 م / 222، به نقل از: خطط مقريزي، 4/180. 2 . كمالي دزفولي، علي، شناخت قرآن، تهران، انتشارات فجر / 376. 3 . سيوطي، جلالالدّين، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات الرّضي، 1367 ، 4/239. 4 . كمالي دزفولي، علي، قانون تفسير. 5 . طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 8/161. 6 . عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: محمدپروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 2/955. 7 . عبدالله محمود شحّاته، علوم القرآن، 222 به نقل از: خطط مقريزي، 4/180. 8 . سيوطي، جلالالدّين، الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، 1403 هـ . 1983، 3/274. 9 . همان. 10 . همان. 11 . همان. 12 . همان. 13 . عطاردي، عزيزالله، مسند الامام الكاظم، مشهد، كنگره جهاني امام رضا، 1409 هـ .ق ، 1/257. 14 . بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، بيتا، 3/30. 15 . همان. 16 . عطاردي، عزيزالله، مسند الامام الكاظم، 1/260. 17 . همان. 18 . تقيالدّين، ابن تيميه، التّفسير الكبير، تحقيق دكتر عبدالرحمن عميره، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408 هـ . ق، 2/131. 19 . همان. 20 . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (ع) ، چاپ سوّم، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ . ق، 10/118. 21 . محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمه، 4/334. 22 . قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح سيدمحمد طيّب جزائري، نجف، مطبعه النجف، 1378 هـ . ق، 1/20؛ بحارالانوار، 92/105. 23 . بحارالانوار، 92/105. 24 . اميني، عبدالحسين، الغدير، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 2/45. 25 . عاملي، جعفر مرتضي، الصحيح من سيره النّبي الأعظم (ع)، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1403 هـ . ق، 1/175. 26 . احمد امين، فجر الاسلام، بيروت، دارالكتب العربي / 201. 27 . محمود ابوريه، اضواء علي السنه المحمديّه، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات / 164. 28 . دمشقي، ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالمعرفه، 1407 هـ . ق، 4/17. 29 . محمود ابوريه، اضواء علي السنه المحمديه / 153. 30 . ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، 2/892. 31 . ابن تيميه، التفسير الكبير، 2/210. 32 . ذهبي، محمدحسين، التفسير والمفسرون، 1/74. 33 . كليني، محمدبن يعقوب، الاصول من الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363 هـ . ش، 2/484. 34 . ذهبي، محمدحسين، التفسير و المفسرون، 1/74. 35 . سيوطي، جلالالدّين، الاتقان في علوم القرآن، 2/162. 36 . همان، 2/4. 37 . همان. 38 . كمالي دزفولي، علي، شناخت قرآن / 339. 39 . عياشي، محمدبن مسعود، تفسير العياشي، تصحيح سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، مكتبه العلميه الاسلاميه، 1/180. 40 . شيخ صدوق، محمدبن علي، التوحيد، تصحيح سيدهاشم طهراني، قم، مؤسسه النشر الاسلامي / 153؛ باب 13، 1. 41 . تفسير الامام الحسن العسكري، قم، مدرسه الامام مهدي (ع)، / 271. 42 . حنّا الفاخوري، تاريخ ادبيات زبان عربي، ترجمه عبدالمحمّد آيتي، تهران، انتشارات توس / 40. 43 . ذهبي، محمدحسين، التفسير و المفسرون، 1/74. 44 . سيوطي، جلالالدّين، الاتقان في علوم القرآن، 2/67 ـ 105. 45 . همان. 46 . عسكري، مرتضي، نقش ائمه در احياء دين، تهران، مجمع علمي اسلامي، 7 ـ 5 / 112. 47 . ذهبي، محمدحسين، التفسير و المفسرون، 1/76. 48 . همان. 49 . محمدرشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، بيروت، دارالمعرفه، 3/140. 50 . صبحي صالح، نهجالبلاغه، كلمه 455. 51 . سيوطي، جلالالدّين، الدر المنثور، 8/577. 52 . قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، 1/139. 53 . عياشي، محمدبن مسعود، تفسيرالعياشي، 1/14. 54 . صفارقمي، محمدبن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد (ص)، تصحيح ميرزا محسن كوچه باغي تبريزي، قم، 1404 / 31. 55 . سبط ابن جوزي، تذكره الخواص / 202. 56 . سيوطي، جلالالدّين، الدر المنثور، 4/32. 57 . قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، 2/152. 58 . عياشي، محمدبن مسعود، تفسير العياشي، 1/14. 59 . طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 1/315. 60 . قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، 1/306. |
|
پیدایش و تطور تفسیر اثری
ملیحه پورستار مهادی
چکیده
در میان مباحث مختلف علوم قرآنی، بحث از مکاتب و روشهای تفسیری، جایگاه مهمّی دارد.تفسیر اثری یکی از آن روشهاست که پیدایش آن به تاریخ تدوین حدیث مربوط است.سابقه این روش تفسیری به عصر پیامبر(ص)برمیگردد، چون طبق نصّ قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام نخستین مصّر و شارح قرآن میباشد.خداوند در قرآن میفرماید:
مقدّمه
مفسّران برای کشف معانی و مقاصد آیات قرآن کریم، روشهای گوناگونی به کار میگیرند که این روشها به سبب تفاوت ابزار مورد استفاده آنان، با یکدیگر تفاوتهای دارند.
مدلول تفسیر در لغت و اصطلاح
کلمه تفسیر در لغت به معنای«روشن نمودن و بیین»است. دانشمندان لغت معتقدند کلمه تفسیر از ریشه«فسر»بوده و یا از ریشه«سفر» میباشد که مقلوب فسر است و هر دو به معنی کشف و برداشتن پرده و پوشش میباشد.مانند:«والصّبح اذا اسفر» 2 سوگند به صبح وقتی که روشن شده باشد و مانند:اسفرت المرأة عن وجهها»یعنی زن، روی باز نمود و صورتش نمایان گردید.تفاوت این دو در آن است که«سفر»، اغلب به معنای کشف ظاهری و مادّی و«فسر»اغلب به معنای کشف باطنی و معنوی است. 3
مدلول اثر در لغت و اصطلاح
«اثر»در لغت به معنای بقیّه شیء است؛جمع آن آثار و أثور میباشد. اثر به فتح همزه و ثاء؛یعنی، آنچه از رسم چیزی باقی میماند و تأثیر، ابقاء اثر در شیء است.
مرحله اوّل:تفسیر در عصر پیامبر اکرم(ص)
از جمله مسائل مورد بحث این است که، آیا آشنایی صرف به زبان عربی برای فهم قرآن و بیان مقاصد آن کافی است؟
مرحله دوم:تفسیر در عصر صحابه
بعد از رحلت نبی اکرم(ص)، مرحله دیگری برای تفسیر قرآن کریم آغاز گردید که پیشتازان امر تفسیر، یعنی صحابه، بار آن را به دوش میکشیدند. فهم آنان از معانی قرآن در یک سطح نبود؛بلکه مراتبشان متفاوت بوده است. این اختلاف به تفاوت آنان در قوه تعقّل و در شناخت و معرفت شرایط و اوضاع و آنچه در پیرامون قرآن اتفاق میافتاد، مربوط میشد.و نیز آنان در شناخت معنیهایی که مفردات برای آنها وضع شده بود، یکسان نبودند.بنابراین تفاوتهایی میان صحابه در فهم قرآن وجود داشته و هر یک از آنان بنا به درک و فهم خویش، استفادههای متفاوتی از آیات قرآن کریم میکردند.
منابع صحابه در تفسیر قرآن کریم
از آنجا که در قرآن، ایجاز و اطناب، مجمل و مبیّن، مطالق و مقیّد، و عامّ و خاصّ وجود دارد؛بنابراین اوّلین منبعی که صحابه در تفسیر قرآن به کار گرفتند، خود قرآن کریم بود.زیرا موضوعی که در آیهای از قرآن به صورت مختصر بیان شده، در جای دیگر از قرآن به صورت مشروح بیان شده است. مطلبی که در آیهای از قرآن به صورت مجمل بیان گردیده، در جای دیگر به صورت مبیّن آمده است.و آنچه در جایی از قرآن به صورت مطلق آمده، در جای دیگر مقیّد ذکر شده است.و مطلبی که در آیهای از آن به صورت عام آمده، در آیه دیگری به صورت خاص آمده است.
مشخصات تفسیر در عصر صحابه
تفسیر قرآن در عصر صحابه به صورت روایت و حدیث بیان میشد. در این زمان تفسیر، شاخهای از«علم الحدیث»بوده است.مشخّصات تفسیر در این عصر عبارت است از:
مرحله سوّم:تفسیر در عصر تابعین و تابعین تابعین
بعد از اتمام عصر صحابه، مرحله جدیدی از مراحل تفسیر اثری آغاز شد که لوای تفسیر را علمایی از تابعین حمل کردند که نزد صحابه شاگردی کرده بودند.در این عصر به دلیل گسترش اسلام و گرایش مردم به این آیین، نیاز به تفسیر قرآن کریم، بیش از پیش احساس میشد.و آن به دلیل فاصله زمانی از عهد رسول خدا(ص)و اختلاط آنان با غیر عربهایی بود که به اسلام گرویده بودند و از زبان عربی چیزی نمیدانستند.در میان تابعین، افرادی بودند که در تفسیر قرآن کریم شهرت خاصّی داشتند و برای معاصران خود معانی مشکل قرآن را توضیح میدادند.
منابع تابعین در تفسیر قرآن کریم
تابعین در تفسیر قرآن، ابتدا به آنچه در خود قرآن، از تخصیص عام و تقیید مطلق و تبیین مجمل و...آمده است، اعتماد میکردند.سپس به روایاتی که صحابه از رسول گرامی اسلام(ص)نقل میکردند، رجوع نمودند.و در مورد مسائلی که نصّی از قرآن و سنت نمییافتند به سخنان اهل کتاب توجه مینمودند؛البتّه اعتماد به اجتهاد و اظهار نظر شخصی نیز در میان تابعین رواج داشت.
مراکز تعلیم تفسیر یا مکاتب تفسیری
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام با گسترش دامنه فتوحات اسلامی، بسیاری از صحابه شهر مدینه را ترک کرده و در شهرهای فتح شده اقامت نمودند.افرادی از میان صحابه در حکومت اسلامی به عنوان فرماندار، قاضی، معلّم و خزانهدار برگزیده شدند.این گروه معارفی را که از رسول گرامی اسلام فرا گرفته بودند در اختیار تابعین قرار دادند.بنابراین، مراکزی برای تفسیر قرآن تشکیل شد که استادان آنها صحابهها بودند و دانشجویان انان تابعین.
ویژگیهای تفسیر در عصر تابعین
1-راه یافتن اسرائیلیات به تفسیر قرآن
ویژگیهای تفسیر در عصر تابعین تابعین
1-در این عهد قرآن کریم به طر کامل، به صورت آیهای بعد از آیه دیگر، تفسیر نگردید.
مصادر تفسیر اثری
1-قرآن کریم
مشتمل بودن قرآن بر ایجاز و اطناب، اجمال و تبیین، اطلاق و تقیید، و عامّ و خاصّ زمینهای را فراهم آورده تا پارهای از آیات قرآن با آیات دیگر تفسیر گردد.تفسیر قرآن با قرآن، یک روش قدیمی در میان مفسّران است که از عهد رسول گرامی اسلام رایج بوده است.عدهای از علما آن را اوّلین و صحیحترین روش، در تفسیر قرآن به شمار آوردهاند.
2-تفسیر مأثور از رسول خدا(ص)
دوّمین منبعی که برای فهم و تفسیر قرآن باید به آن رجوع کرد حضرت رسول اکرم(ص)میباشد.هر وقت برای صحابه در فهم قرآن مشکلی روی میداد به آن حضرت مراجعه میکردند، و از آنجا که وظیفه پیامبر(ص)بیان و توضیح و ارشاد بود، آنان را در فهم مشکلات قرآن راهنمایی میکرد.
3-تفسیر مأثور از اهل البیت(ع)
پیامبر گرامی اسلام میفرماید:
«انّک إلی خیر»
شیعه طبق نصّ قرآن مجید، قول پیامبر اکرم(ص)را در تفسیر آیات قرآنی حجّت میداند و برای اقوال صحابه و تابعین مانند سایر مسلمین هیچگونه حجیّتی قائل نیست، مگر از راه روایت از پیامبر اکرم(ص).طبق نصّ خبر متواتر ثقلین، قول عترت و اهلالبیت را«تالی تلو»قول پیامبر(ص)و همانند آن حجّت میداند و به همین جهت در نقل و اخذ روایات تفسیری، تنها به روایاتی که از پیامبر(ص)و ائمّه اطهار(علیهم السّلام)نقل شده اکتفاء کردهاند.
تفسیر مأثور از صحابه
در اصطلاح حدیث، صحابه کسی است که پیامبر اکرم(ص)را در حال اسلام دیدار کرده باشد.در مورد حجیّت قول صحابه در تفسیر آیات قرآن کریم، اختلاف نظر وجود دارد.عدّهای معتقدند اگر یکی از صحابه راجع به آیهای از قرآن کریم این گونه گزارش کند که«نزلت فی کذا:آیه درباره فلان امر نازل شده است.»باید خبر و گزارش او را به عنوان«مسند»برشمرد. 19 برخی دیگر گویند:تفسیر صحابی از موقوفات است نه مرفوعات، مگر در اسباب نزول. مسلّما هر وقت صحابهها بیان بخشی از قرآن را در اخبار مرفوعه پیامبر(ص)نمییافتند، به اجتهاد خویش متوسّل میشدند.پس بیشتر تفاسیری که از آنان یا تابعین نقل شده از موقوفات است و الزامی در اخذ آنها نیست.اما در مورد اسباب نزول آیات، برخی استدلال کردهاند.که راهی به دانستن آن جز از طریق صحابه وجود ندارد.
5-تفسیر مأثور از تابعین
تابعی کسی است که خود پیامبر اکرم(ص)را دیدار نکرده باشد ولی اصحاب آن حضرت را در حال اسلام دیدار نموده باشد.در قبول روایاتی که از تابعین در تفسیر قرآن وارد شده است، اختلاف نظر وجود دارد.عدّهای، روایات تفسیری مفسّرین سلف از تابعین را پذیرفته و استدلال کردهاند که آنها گفتههایشان را از صحابه دریافت میکردند؛عدّهای دیگر به طور مطلق نمیپذیرند؛و جمعی هم به تفصیل معتقدند.
خصوصیات تفسیر اثری
در ضمن مباحث پیشین منابع تفسیر اثری را بازگو کرده و متذکر شدیم که قران و سنت، با توجه به میزان دلالتشان در کشف از هدف پروردگار، از مهمترین منابع به شمار میروند.اگر چه این دو از نظر بیان مراد از کلام الهی، در یک سطح قرار ندارند؛امّا در هر حال با تکیه بر آن دو به مقصود الهی از کلامش در قرآن رهنمون میشویم.
بررسی تفسیر اثری
با وجود این که در اثر فتوحات اسلامی، مسلمین با فرق مختلف برخورد نموده و بحثهای کلامی در میان آنها شیوع یافت و یا با ترجمه فلسفه یونان به زبان عربی، دامنه بحثهای عقلی و فلسفی گسترش پیدا کرد؛اما هیچ یک از روشهای تفسیری از جمله روش عقلی، فلسفی، علمی، صوفی، باطنی، ادبی و ...از اهمیّت تفسیر اثری نکاسته است.چون پارهای از علوم و معارف جز از طریق روایت به دست نمیآید.
نتیجهگیری:
با توجّه به مطالب مذکور میتوان گفت، چون علم تفسیر از زمان نزول قرآن، یعنی عصر رسول خدا(ص)مورد توجه مسلمین بود؛تفسیر اثری که اوّلین روش در تفسیر قرآن است، از مهمّترین روشهای تفسیری محسوب میشود.
پینوشت
(1)-النّحل/44 (2)-المدّثّر/34 (3)-سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، دکتر سید محمد باقر حجتی، ص 12 (4)-لسانالعرب، ابن منظور، ج 5، ص 55 (5)-معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، ج 4، ص 504 (6)-مناهل العرفان فی علوم القرآن، زرقانی، ج 1، ص 470 (7)-المیزان، علاّمه طباطبایی، ج 1، ص 4 (8)-یس/12 (9)-لسانالعرب، ابن منظور، ج 1، ص 71-69 (10)-الصّافّات/70 (11)-علومالتفسیر، عبدالله شحاته، ص 10 (12)-التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج 1، ص 36 (13)-التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج 1، ص 61 (14)-مقدمة فی اصول التفسیر، ابن تیمیه، ص 98 به نقل از المنهج الأثری، ابوطبره، ص 58 (15)-المیزان، علاّمه طباطبایی، ج 1، ص 10 (16)-النّحل/44 (17)-المیزان، علاّمه طباطبایی، ج 12، ص 261 (18)-الأحزاب/33 (19)-اسبابالنزول، دکتر سید محمد باقر حجتی، ص 171 (20)-التبیان، شیخ طوسی، ج 1، ص 4 (21)-التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج 1، ص 128 (22)-البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج 2، ص 171
منابع:
قرآن کریم با ترجمه فولادوند، محمدمهدی، دار القرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی قم، چاپ اول 1373 ش |
|
تاریخچهء تأویل و تفسیر قرآن
سید جعفر سجادی
خداوند ان تفسیر و علماء اسلام گفتهاند قرآن عبارت از مجموعهء کلام خدا است که مکتوب و مضبوط بین دفتین است و بعنوان وحی بر حضرت رسول محمد(ص)پیامبر اسلام نازل شده است و دستور العمل ملت مسلمان قرار گرفته است.و نیز اتفاقی است که این مجموعه حاضر بوسیله عثمان بن عفان جمعآوری و منظم شده است و همه مسلمانان آن را پذیرفتهاند نهایت پارهای از صحابه حضرت رسول روایاتی از پیامبر نقل کردهاند مبنی بر تغییر بعضی از آیات در بعضی از الفاظ و حروف و یا کیفیت اداء آنها از لحاظ قرائت و تلفظ.
بحث در عربیت قرآن
آنچه مسلم است قرآن به زبان عرب نازل شده است و اسلوب بلاغی آنرا را بطور کامل رعایت کرده است و طوری است که در نظر اول چنان مینماید که هرکس میتواند مفاهیم و معانی آن را اعم از مفردات یا مرکبات به خوبی دریابد و یکی از اسرار فصاحت و زیبائی قرآن نیز همین است که خواننده احساس انس و الفت کند و عبارات آن را در نظر اول به دل نشیند.خداوند فرماید:«هذا لسان عربی»و«لسان عربی مبین»و«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»و«و کذالک انزلناه حکما عربیا»و«کذالک انزلناه قرآنا عربیا»و«قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون»و «کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا یقوم یعلمون»و«کذالک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها»و«انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»و«هذا کتاب مصدق لسانا عربیا لینذر الذین ظلمو».
عمومات و مجملات قرآن
چون بنای کار و اساس قوانین الهی مودع،در قرآن و اخبار نبوی بر کلیت است و پایهء آن بر تبصره و تخصیص نیست مگر در مواردی که عسر و حرجی باشد یا وضع خاصی که آنهم مستند به دلیل عقل و نقل است تخصیصی را ایجاب کند که در اینگونه موارد استثنائی،عمومات تخصیص مییابد بنا- بر این،اصل اولیهء قوانین قرآن بر کلیت و عمومیت قرار گرفته است لکن این اصل بحکم،عقل و نقل استثناءپذیر است چنانکه گفتهاند:«و ما من عام الاوقدخص» تخصیص این عمومات،گاه آیات قرآنی است و گاه اخبار نبوی و روایات است. |