بانک مقالات تفسیر قرآن
|
اسرائيليات و زمينههاى نفوذ آن به فرهنگ اسلامى
حميد محمد قاسمى
مقدمه
از آن هنگام كه آفتاب عالمتاب اسلام از پگاه جزيرةالعرب طلوع كرد و با شعاع حياتبخش خود كالبد مرده بشريت را جانى دوباره بخشيد و باتلاق عفونتبار عادات زشت جاهلى را به بوستان گلهاى دلنواز فضايل اخلاقى و انسانى مبدل ساخت، معاندان و بدخواهان اين آيين الهى كه بسان خفاشانى شبپرست تاب نظاره اين نور الهى را نداشتند تمام توان خود را به كار گرفتند تا مانع اين خورشيد جهان افروز شوند. ليكن به فرموده خداى متعال: يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم و الله متم نوره و لوكره الكافرون. (1)
معناى اسرائيليات
«فان فلوتن» در تعريف اسرائيليات مىگويد: «علماى اسلام واژه "اسرائيليات" را بر تمامى عقايد غير اسلامى به ويژه آن دسته از عقايد و افسانهها و خرافاتى كه يهود و نصارى از قرن اول هجرى در دين اسلام وارد نمودهاند اطلاق مىنمايند.» (3)
مصادر اسرائيليات
شايد بتوان گفت كه اسرائيليات از دو منبع و مصدر اصلى سرچشمه گرفتهاند:
1 - كتب تحريف شده يهود و نصارى
بسيارى از روايات اسرائيلى ريشه در منابع تحريف شده يهود و نصارى دارد كه با امعان نظر مىتوان دريافتبرخى داستانهاى خرافى و اساطير و اباطيل مندرج در كتابهاى آنها با رنگ و لعابى جديد و با پردازشى اسلامى وارد تفاسير و ساير منابع مسلمين گرديدهاند.
2 - خيال پردازى و افسانه سرايىهاى مسلمان نمايان اهل كتاب
يكى از سرچشمههاى مهم اسرائيليات، ذهنيت پردازى و افسانهسرايى يهوديان و مسيحيان تازه مسلمانى چون كعب الاحبار، وهب بن منبه، تميم دارى، عبدالله بن سلام و همكيشان آنها بوده است.
عوامل و زمينههاى نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلامى
بدون ترديد شناخت عوامل و زمينههاى ظهور و بروز اسرائيليات و ميدان يافتن مروجان اين اساطير و افسانههاى خرافى در ميان مسلمين اهميتخاص دارد و ناديده انگاشتن جريانهايى كه سبب گرديدند تا پاى اين مجعولات و خرافات اسرائيلى به حوزه فرهنگ اسلامى باز شود و تا اعماق جامعه اسلامى رسوخ كند همانا چشم فرو بستن از حقايقى است كه تاريخ اسلام شاهد و ناظر عينى آن واقعيات دردناك بوده است.
1 - حضور اهل كتاب (8) در جزيرةالعرب پيش از اسلام
گرچه آيين بت پرستى بر بيشتر اعراب غلبه داشت و تا اعماق جزيرةالعرب شيوع پيدا كرده بود، اما دو آيين يهوديت و مسيحيت - در مقايسه با ساير اديان - در جزيرةالعرب اهميتى. درخور توجه داشتند و آشنايى و امتزاج و معاشرت اعراب با پيروان اين اديان نقش بسزايى در انتقال فرهنگ اهل كتاب به اعراب چه قبل و چه بعد از اسلام ايفا مىنمود.
2 - ضعف فرهنگى عرب
مردم جزيرةالعرب كه بيشتر باديه نشين بودند عمدتا از معارف عقلى بى بهره بودند و مسائلى چون منازعات قبيلهاى و انتقامجويى مهمترين مشغله ذهنى آنها بود. درگيرى و جنگ و جدال دايم، فرصتى براى تامل در اعتقادات دينى براى آنها باقى نمىگذاشت. (11)
3 - قصه سرايان و افسانه پردازان و نقش آنها در ترويج اسرائيليات
از آنجا كه قصه همواره ابزارى كارآمد در تاثير گذارى بر مخاطبان بوده است، اسرائيليات پردازان نيز از اين ابزار در جهت پيشبرد اهداف خود استفادههاى فراوان بردند و خود به يكى از قطبهاى مهم خلق و اشاعه داستانهاى خرافى و جعلى مبدل شدند.
4 - حكومت اموى و نقش آن در اشاعه اسرائيليات:
با به سلطنت رسيدن معاويه و حاكميتخاندان اموى بر جامعه اسلامى سير قهقرايى فرهنگ و ارزشهاى اسلامى و احياى سنتهاى جاهلى آغاز گرديد و در چنين محيطى بود كه بسيارى از بيمار دلان، جاعلان حديث، قصه سرايان دربارى، مروجان اسرائيليات، مسيحيان رومى، ورشكستگان سياسى و تهماندههاى كفار قريش بسان مگسانى پيرامون شيرينى جاه و جلال حكام اموى گرد آمدند و از اين خوان گسترده بهرهاى وافر بردند.
پىنوشتها:
1- صف، 8 2- مثنوى معنوى، دفتر ششم. 3- السيادةالعربيه و الشيعة والاسرائيليات فى عهد بنى اميه، ص 109. 4- اثر التطور الفكرى فى التفسير فى العصر العباسى آل جعفر، ص 121. 5- الآلوسى مفسرا، محسن عبدالحميد ص 319 به نقل از: الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير، ص 73. 6- التفسير و المفسرون، محمد حسين الذهبى، ج 1، ص 165. 7- محمد رشيد رضا در تفسير المنار، ج 4 ص 268 مىنويسد: يهوديان گاه خرافات و يا ساختههاى ذهن خود را به مسلمين القا مىكردند تا آنان، اين مطالب را وارد كتابهاى خود كنند و با دين خويش در آميزند. به همين دليل در كتابهاى مسلمين به نوعى از اسرائيليات خرافى بر مىخوريم كه در عهد قديم (تورات) اصلا اشاره بدانها نشده است. 8- اهل كتاب در اصطلاح قرآن كريم بر يهود و نصارى اطلاق مىشود، هر چند عدهاى از علماى اسلامى فرقههايى چون مجوس و صائبين را نيز جزو اهل كتاب به شمار آوردهاند. 9- آيينه اسلام، طه حسين، ص 9. 10- الاسرائيليات فى التفسير و الحديث، ذهبى، ص 22 و 23. 11- تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 125. 12- فجر الاسلام، احمد امين، ص 48. 13- سيكولوجيه القصه فى القرآن، ص 317 و 138، در همين كتاب به نمونههايى از عقايد خرافى رايج در ميان اعراب جاهلى اشاره شده است. 14- قرآن كريم در سوره جمعه آيه 2 از اعراب جاهلى با تعابيرى ههچون «اميين» و بيسوادان و يا كسانى كه در گمراهى آشكارى به سر مىبردند ياد نموده است. 15- در برخى احاديث از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: «بعثت الى امة امية» و يا فرمود: نحن امة امية لا نحسب و لا نكتب (صحيح بخارى - كتاب الصوم. و جامع ترمذى كتاب ابواب القراءات) در نهج البلاغه نيز در خطبههاى 25 و 94 و 187 توصيفاتى چند از اوضاع و احوال عرب جاهلى بيان شده است. 16- الاسرائيليات فى التراث الاسلامى، ص 87. 17- همان، ص 90، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 1، ص 95. 18- سيرةابن هشام، ج 2، ص 166: تفسير طبرى، ج 1، ص 324. 19- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 261. 20- به نقل از: فى الفكر الدينى الجاهلى قبل الاسلام، ص 62. 21- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 550 و 557. 22- تفسير ابن كثير، ج 3، ص 71 و 72. 23- همان ماخذ و صفحه . 24- لباب النقول، ص 167، به نقل از: تاريخ سياسى اسلام، ج 1، ص 151. 25- عنكبوت، 51. 26- تاريخ سياسى اسلام، ج 2، ص 87 و 88. 27- البدايات الاولى للاسرائيليات فى الاسلام، اثر حسنى يوسف الاطير، ص 6. 28- نهج البلاغه، خطبه 201; اصول كافى، ج 1، ص 62. 29- تفسير طبرى، ج 12، ص 90. 30- تفسير در المنثور، ج 4، ص 2; تفسير طبرى، ج 12، ص 90. 31- تفسير در المنثور، ج 4، ص 3 و 4. 32- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 8، ص 372. 33- الصحيح من سيرةالنبى الاعظم، ج 1، ص 122 - 124. 34- الاصابة فى تمييزالصحابه، ج 1، ص 215. 35- همان ماخذ، ج 1، ص 183 و 184 و 186. 36- القصاص و المذكرين، ص 29. 37- تهذيب الكمال، ج 4، ص 314; به نقل از: قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 70. 38- قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 8. 39- فجر الاسلام، ص 160 و 161. 40- همان ماخذ و صفحات. 41- الجامع فى تاريخ الادب العربى، ص 328. 42- تاريخ المذهب الاسلامية، ج 1، ص 15; به نقل از: قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، ص 71 و بنگريد به: تاريخ الادب العربى (بروكلمان) ج 1، ص 128 و الاسرائيليات فى التراث الاسلامى، ص 101. 43- فجر الاسلام، ص 164. 44- همان ماخذ و صفحات. 45- تاريخ تحليلى اسلام، ص 187. 46- فجر الاسلام، ص 213. 47- شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 54 - 110. 48- همان ماخذ، ج 11، ص 44 و 45. 49- بنگريد به: تاريخ مدينة دمشق، ج 1، ص 24 - 169. |
|
نقش يهود در تخريب مبانى اسلام،(پژوهشى در باب حوزه هاى تأثيرگذارى اسرائيليات در فرهنگ اسلامى)
اسعدى، على
با طلوع خورشيد اسلام بر پهندشت شبه جزيره عربستان و پيام بيدادگر آن كه همانا رهايى انسان هاى در بند جهل و خرافه و كفر و ستيز بود، از يك سو كفّار عرب كه اين دين جديد را مخالف مطامع و منافع خويش مى ديدند با آن مخالفت ورزيدند و از ديگر سو يهوديان سر ستيز با آن گذاشتند.
زمينه ورود روايات اسرائيلى
قبل از هر چيز اين سؤال مطرح مى شود كه چرا در عين حضور پيامبر(ص) و مفسران قرآن آشنا راه نفوذ براى نشر آموزه هاى اسرائيلى در سطح جامعه و افكار مسلمين ايجاد شد؟
ابعاد حضور و تأثير گذارى اسرائيليات
روايات اسرائيلى بيشتر متشابهات و تفصيل داستانهاى قرآن را در برداشت. مشابهاتى از قبيل مسئله صفات خبرى خداوند و رؤيت، جبر و اختيار و قضا و قدر، قديم بودن كلام خدا و در بحث از داستانهاى قرآنى نيز تفصيل و جزئيات حوادث تشريح مى گردد كه در بيان داستانهاى پيامبران عمدتاً منجر به قول به عدم عصمت مى گرديد.
1) اسرائيليات و مسئله تجسم:
نگاهى اجمالى به دو كتاب عهد قديم و عهد جديد به وضوح ما را با وجود انديشه تشبيهى و تجسيمى در اين دو كتاب آشنا مى كند به عنوان مثال در باره راه رفتن خدا در سفر پيدايش باب سوّم از عهد عتيق مى خوانيم:
2) ممانعت از انتقال حكومت به اهل بيت(ع):
مسلمانان ساده دل بر اين باور بودند كه كتب موجود دست اهل كتاب پيشگوئى هاى فراوانى در باره مسلمانان شده و خلفا نيز از اين امر كمال استفاده را مى نمودند و اين امر نقش مهمى در مشروعيت دادن به حكومت آنان داشت به علاوه كه نوعى حتميت و قضاى الهى را نيز در روى كار آوردن يك خليفه مشخص، مطرح مى كرد[15] نقل كرده اند كه معاويه بعد از آن كه عثمان او و ديگران را براى مشورت در برخورد با مخالفان خود فرا خواند در طمع خلافت بود. در موسم حج اين رجز را شنيد كه «ان الامير بعده على و فى الذبير خلف رضى». كعب الاحبار به قايل شعر گفت: دروغ مى گوئى پس از عثمان معاويه صاحب خلافت است. خبر به معاويه رسيد، از كعب الاحبار در اين باره سؤال كرد او گفت: آرى تو پس از عثمان امير خواهى شد و اين در دل معاويه نشست.[16]
3) اسرائيليات، جعل حديث و نشر فضايل به سود خلفا
ناقلان اسرائيلى در راستاى سياست مشروعيت بخشيدن به حكومت خلفاى راشدين و بنى اميه و نزديك شدن به هيئت حاكمه با هدف سودجوئى از آنان، به جعل حديث در باب فضيلت اين خلفا پرداختند. نشر فضايل نوعى تقدس به چهره ظالمانه بعضى خلفا مى بخشيد كه نتيجه نهائى آن حجيت قول و فعل آنها در معارف دينى و مسائل حكومتى بود.
4) اسرائيليات و خدشه دار كردن عصمت انبياء
تورات و انجيل محرّف كنونى در بحث از قصه هاى قرآن از استناد گناه كبيره و صغيره بر انبياى عظام ابايى ندارند راويان اسرائيلى نيز با نقل آنها و با توجه به اين كه ظواهر آيات قرآن نيز بعضاً موهم عدم عصمت است به اين مسئله دامن مى زنند و در اين ميان ظاهر گرايان كه بر جمود به ظواهر آيات تأكيد و پاى بندى دارند بدون تحليل به نقل آنها مى پردازند.[29] امّا آنچه خوب است بدانيم اين كه انتشار اسرائيلياتى كه تبليغ عدم عصمت انبياء را مى نمايد نيز در راستاى سياست خلفا بويژه خلفاى بنى اميه قرار داشت. خلفا براى آن كه بتوانند ارتكاب صغيره و كبيره خود را توجيه نمايند و از يك سو رنگ مشروعيّت و تقدس خود را حفظ كنند با ميدان دادن به اين بخش از اسرائيليات، تلاش كردند اين تلقى را از اذهان محو كنند كه حاكم و زمامدار اسلامى بايد از گناه و آنچه بر ملكه عدالت وى تأثير سوء مى گذارد، پيراسته گردد و در اين صورت است كه خواهند توانست به سياستهاى خود ادامه دهند. و با تبليغ اين اسرائيليات اين هدف ميسر خواهد شد چرا كه چنانكه گفته شد بعضى از روايات اسرائيلى زشت ترين افعال را به انبياى الهى منتسب كرده وقتى آنان چنين افعالى را (نعوذ بالله) مرتكب گردند سرزنش بر خلفاى بنى اميه نخواهد بود».
موضع خاندان عترت(ع) و صحابه راستين در مسئله اسرائيليات
در پايان خوب است اشاره كوتاهى به موضع خاندان عترت(ع) و صحابه راستين در برابر اسرائيليات داشته باشيم.
پىنوشتها:
1 ـ براى آشنايى گسترده با اين بحث به كتاب: «پژوهشى در باب اسرائيليات در تفاسير قرآن» محمدتقى ديارى، فصل سوم، مراجعه كنيد. 2 ـ يك روز در مسجد پيامبراكرم(ص) بر گرد كسى جمع شده بودند. پيامبر وارد شد و پرسيد اين كيستء گفتند: «علامه» است. پيامبر پرسيد علامه چه چيزى است. گفتند: اعلم الناس بانساب العرب و وقايعها و ايام الجاهليه و الاشعار العربيه.» رك: اصول كافى ـ 1/79 ـ ر. ك: نقش ائمه در احياى دين، ج 6/80 به نقل از: منتخب الكنز 4/51. 3 ـ رك: نقش ائمه در احياى دين، ج 6 / 80 ـ 81 ـ 82 ـ ابن خلدون ـ مقدمه ـ ج 2 ـ صفحه 891 ـ 892، ترجمه: محمد پروين گنابادى. 4 ـ ابوريه محمود، الاضواء على سنة المحمديه، ص 174، نقل از: رشيد رضا، مجله المنار ش 27، ص541. 5 ـ عهد عتيق، سفر پيدايش باب 3، بند 8 و 9 ص 3. 6 ـ پيشين باب 6، بند 5 و 6، ص 5 . 7 ـ پيشين، اشعياء باب 40 بند 23 ص 673. 8 ـ پيشين، سفر ارميا، باب 1 بند 10 ص 696. 9 ـ از جمله آنان «ابن ميمون» از علماى يهودى در قرن ششم است كه به تأويل ظواهر اين نصوص پرداخته است رك: فصلنامه هفت آسمان ش 1، ص 185 به بعد . 10 ـ سلفيه، بدعت يا مذهب ص 66 ، نقل از: ابن عساكر، تبيين الكذب المفترى فيما نسب الى الامام الاشعرى، مقدمه شيخ محمد زاهد الكوثرى ص) ، 15. 11 ـ عبدالله بن سلام ـ كعب الاحبار ـ تميم بن اوس الدّارى ـ وهب بن منبّه ـ محمد بن كعب القرظى ـ ابو هريره و ابن جريج از ناقلان درجه اول روايات اسرائيلى هستند. شرح حال آنها را در ج 2 التفسير و المفسرون ـ محمد هادى معرفت ص 95 تا 121 بنگريد. 12 ـ نقش ائمه در احياى دين، ج 6 ، ص 106 نقل از: سيوطى الدر المنثور، ج 5، ص 344. 13 ـ شرف الدين، ابوهريره، نقل از صحيح بخارى ج 4، ص 68; صحيح مسلم، ج 1، 283. 14 ـ شرف الدين، ابوهريره، نقل از صحيح بخارى، ج 4، ص 68; صحيح مسلم، ج 1، ص 283. 15 ـ تاريخ سياسى اسلام جلد 2 / 736 ـ 735. 16 ـ پيشين ص 736 ـ نقل از تاريخ طبرى 4 / 343. 17 ـ فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى ج 1 / 112. 18 ـ همان منبع پيشين. 19 ـ شيعه و تهمتهاى ناروا / 66 ـ 67. نقل از: شرح نهج البلاغه ـ امالى ابو جعفر محمد بن حبيب. 20 ـ آنچه عمر تحت عنوان پيش گوئى كعب از آينده خلافت نام برد در حقيقت نقل روايتى از پيامبر توسط اوست كه فرمود: بنى اميه بر منبر من بالا خواهند رفت و من در خواب ديدم كه آنها روى منبرم جست و خيز مى كنند.....» عمر متوجه اين نكته نبود و به جهت شيفتگى به اسرائيليات آن را مبناى خود قرار داد. 21 ـ «ابو هريره» ص 31. 22 ـ پيشين. 23 ـ نقش ائمه در احياى دين،ـ 6 / 110 ـ نقل از: طبقات الكبرى 3 / 257. 24 ـ تاريخ سياسى اسلام 2 / 736 ـ نقل از: سيوطى ـ تاريخ الخلفا ـ 233. 25 ـ پيشين 2/736 ـ نقل از تاريخ خلفا / 245. 26 ـ «ابوهريره» / 141 نقل از «صحيح بخارى ج 2/194. 27 ـ «ابوهريره» / 38. 28 ـ نقش ائمه در احياى دين، ـ ج 12/29 ـ 30 ـ نقل از: احمد بن حنبل ـ مسند 2/252. 29 ـ رك: محمد ابو شبهه ـ محمد ـ الاسرائيليات و الموضوعات فى كتب التفسير ـ ص 159 به بعد الذهبى ـ محمد حسين ـ الاسرائيليات فى التفسير والحديث ص 117 به بعد. مغنيه ـ محمد جواد ـ اسرائيليات القرآن ص 48 به بعد نعناعه ـ رمزى ـ الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير 30 ـ الاضواء على السنة المحمديه، ص 165. 31 ـ مجمع البيان ج 8/354. 32 ـ الصافى ـ ج/4/295. 33 ـ شيعه و تهمتهاى ناروا ـ ص 72ـ73. 34 ـ نقش ائمه در احياى دين، ج 1ـ4 ـ ص 160 ـ 161 نقل از مروج الذهب ـ مسعود 2/340. 35 ـ پيشين. 36 ـ الاضواء على السنه المحمديه / 165. |
اِسرائيليّات: روايات و داستانهاى وارد شده از منابع يهود و غير يهود به فرهنگ اسلامىاسرائيليات، جمع اسرائيليه و منسوب به اسرائيل، لقب يعقوب پيامبر، جدّ اعلاى يهوديان است. اسرائيل، تركيبى از دو واژه «اسر» به معناى غلبه و «ايل» به معناى قدرت كامل است و در زبان عبرى، به كسى كه بر قدرت كامل، يعنى خداوند چيره شده گفته مىشود. اين لقب را از آنرو بر يعقوب نهادهاند كه به گمان يهود*، وى در مبارزه با خداوند بر او پيروز شد. برخى جزء نخست اين واژه را به معناى «عبد» و بخش دوم را به معناى «اللّه» دانستهاند، بنابراين، اسرائيل به معناى عبداللّه (بنده خدا) است.واژه اسرائيليات گاهى در معنايى ويژه، فقط بر آن دسته از رواياتى اطلاق مىگردد كه صبغه يهودى دارد و از طريق فرهنگ يهودى وارد حوزه اسلامى مىشود، و گاهى در معنايى گستردهتر هر آنچه را كه صبغه يهودى و مسيحى دارد و در منابع اسلامى داخل شده، و گاهى در مفهومى گستردهتر از دو مورد پيشين بهكار رفته و هر نوع روايت و حكايتى را كه از منابع غير اسلامى وارد قلمرو فرهنگ اسلامى مىگردد شامل مىشود. مراوده زياد يهوديان با مسلمانان در صدر اسلام، گستردهتر بودن فرهنگ يهود در مقايسه با ملّتهاى ديگر، عداوت بيشتر آنان با مسلمانان، كارآمدتر بودن حيلههايشان و نقش بيشتر يهود در گسترش اين روايات، سبب شد جنبه يهودى و اسرائيلى بر ديگر جهات غالب، و بر همه آنها واژه «اسرائيليات» اطلاق شود. اسرائيليات به اين معنا از اصطلاحاتى است كه در قرنهاى متأخّر از عهد صحابه و تابعان بر اين گونه مطالب نهاده شده است. آنچه در صدر اسلام و تا مدّتها بعد از عصر صحابه و تابعان در اين باره رواج داشته، تعبيراتى از قبيل «گفتههاى اهلكتاب»، «نقل از كتب پيشينيان» و امثال آن بوده است. در روايتى از امام صادق(عليه السلام) از اينگونه روايات به «احاديث يهود و نصارا» ياد شده است. قديمترين منبع موجود كه اسرائيليات را در معناى اصطلاحى آن بهكار برده، از مسعودى (م.343ق.) است كه در آن افزون بر اطلاق اسرائيليات بر روايات يهودى و مسيحى، به نمونههايى از اين روايات نيز اشاره كرده است. سپس شيخ مفيد (م.412ق.) اين واژه را در همين معنا بهكار برده است. در قرنهاى بعد نيز برخى مؤلّفان، ضمن كاربرد اين اصطلاح، مباحثى را درباره اسرائيليات در مباحث تفسيرى و غير تفسيرى مطرح كردهاند كه در اين ميان، مفسّران، بيشتر از ديگران به اين موضوع پرداختهاند، تا آنجا كه برخى از مؤلّفان معاصر تأليفات مستقلّى را به اين موضوع اختصاص دادهاند كه از مهمترين آنها مىتوان به الاسرائيليات فى التفسير و الحديث از محمد حسين ذهبى، الاسرائيليات و الموضوعات فى كتب التفسير از محمدابوشهبه و الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير از رمزى نعناعه اشاره كرد. مبدأ نفوذ اسرائيليات:آغاز ورود اسرائيليات به فرهنگ اسلامى به نفوذ تمدّن و فرهنگ يهودى به فرهنگ اعراب بت پرست قبل از اسلام بازمىگردد. پيش از ظهور اسلام، قبايل فراوانى از اهل* كتاب در مجاورت مشركان در مدينه و پيرامون آن از جمله خيبر و فدك زندگى مىكردند. اهل كتاب چون داراى دين و كتاب آسمانى بودند، موقعيت و فرهنگ بالاترى در مقايسه با مشركان داشتند و نزد آنان از جايگاه علمى ويژهاى برخوردار بودند. مشركان براى فهم بسيارى از مسائل، از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاريخ ملّتهاى گذشته و... به آنان مراجعه مىكردند، افزون بر اين، آنان در سال، دو كوچ زمستانى و تابستانى به يمن و شام داشتند و در اين مسافرتها با گروههاى فراوانى از اهلكتاب كه در اين دو سرزمين ساكن بودند مراودت داشتند و اين ارتباطها نيز خود عامل ديگرى در نفوذ فرهنگ يهودى در فرهنگ عرب جاهلى به شمار مىرفت. مراجعه اعراب به اهلكتاب، بعد از ظهور اسلام و پذيرش آيين جديد ادامه يافت و آنان براى فهم برخى ناشناختهها، اهلكتاب را بر ديگران ترجيح مىدادند، به ويژه كه قرآن نيز در آياتى، مشركان را به اهل كتاب ارجاع داده بود: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون * بِالبَيِّنـتِ والزُّبُرِ...». (نحل/16، 43ـ44; اسراء/17،101) مخاطب اصلى در اين آيات، مشركان هستند كه خداوند به آنان خطاب كرده: اگر در صحّت گفتههاى قرآن شك داريد، از اهلكتاب بپرسيد; امّا برخى مسلمانان گمان كردند كه اين آيات مراجعه آنان به اهلكتاب را مجاز شمرده است، بدين سبب براى سؤال از معارف اصلى دين به اهلكتاب مراجعه مىكردند.رجوع به اهلكتاب به همين منوال ادامه داشت، تا اينكه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در رواياتى كه خواهد آمد، بهطور صريح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع كرد; ولى با وجود نهى صريح پيامبر، گروهى از مسلمانان براى دستيابى به مطالبى كه به گمان آنان در معارف اسلامى وجود نداشت، به اهلكتاب مراجعه مىكردند. رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فقدان آن حضرت سبب ورود بيشتر اسرائيليات به فرهنگ اسلامى شد، زيرا از طرفى حضرت مانعى براى مراجعه مسلمانان به اهلكتاب به شمار مىرفت و از سوى ديگر، با وفات وى راه كسب دانش و معارف اسلامى بر كسانى كه از جانشين عالِم و دروازه علم پيامبر، على(عليه السلام) و صحابيان دانشمندى همچون ابنعباس و ابنمسعود غافل بودند، مسدود ساخت، به همين جهت ذهبى مىنويسد: داخل شدن اسرائيليات در تفسير از امورى است كه به عهد صحابه بازمىگردد. نو مسلمانان اهلكتاب كه در عهد صحابه، اسلام را پذيرفته بودند، از عوامل ديگر ورود اسرائيليات به فرهنگ اسلامى بودند. اينان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخى صحابه، خرافات فراوانى را وارد حوزه فرهنگ اسلامى كردند. ورود و نفوذ اين روايات در دوره تابعان نيز ادامه يافت، بلكه در اين عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شيوع پديده داستانسرايى، گرويدن شمار بيشترى از اهلكتاب به اسلام و نيز رغبت بيشتر مسلمانان به شنيدن داستانهاى ملّتهاى پيشين، اسرائيليّات بيشترى وارد تفسير و حديث اسلامى شد، افزون بر اين، وجود مفسّرانى در اين عصر همچون مقاتل ابنسليمان كه مىخواستند نقص و كمبودهاى تفسير را با روايات اسرائيلى برطرف سازند، بر نفوذ بيشتر اين روايات افزود تا اينكه عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسيد. در اين عصر نيز علاقه به اخذ روايات اسرائيلى افزونتر شد و گروهى در مراجعه به اهلكتاب، راه افراط را پيش گرفتند، بهگونهاى كه هر روايت اسرائيلى را مىپذيرفتند و آن را صحيح تلقّى مىكردند. اين گرايش شديد ادامه يافت تا نوبت به عصر تدوين تفسير* رسيد. در اين عصر، برخى مفسّران بخش اعظم اين روايات اسرائيلى را وارد تفسير كردند. زمينههاى گسترشاسرائيليات:افزون بر عواملى كه اسرائيليات را در تفسير و حديث اسلامى وارد كرد، زمينهها يا عواملى نيز باعث شد تا اين روايات، در دايرهاى وسيع گسترش يافته همه شئون اخلاقى، اعتقادى و مذهبى مسلمانان را فراگيرد. اين زمينهها عبارتاست از:1. ضعف فرهنگى عرب:مردم جزيرةالعرب پيش از اسلام و سالها پس از ظهور اسلام از نظر فرهنگ و دانش در سطح بسيار پايينى قرارداشتند، بهطورى كه افراد با سواد ميان آنان كمتر يافت مىشد، بدين سبب همواره در برابر اهلكتاب كه موقعيّت علمى و اجتماعى برترى داشتند، خاضع و تسليم انديشهها و افكار آنان بودند. ابنعباس مىگويد: گروهى از انصار از زمانى كه بتپرست بودند به جهت اعتقاد به جايگاه علمى والاى اهلكتاب، در بسيارى از كارها از آنان پيروى مىكردند و تا آمدن مهاجران به مدينه به اين روش خود پايبند بودند. ابنخلدون نيز يكى از اسباب گسترش اسرائيليات را بدوى بودن اعراب، جهالت و بىسوادى آنان و بهرهمند بودن اهلكتاب از آيين و كتاب آسمانى دانسته است كه اين امر باعث شده اعراب، هر آنچه را اهلكتاب مىگفتهاند بپذيرند.2. كينه و دشمنى شديد يهود:يهوديان با ظهور اسلام، موقعيّت سياسى ـ اجتماعى و اقتصادى خود را از دست رفته مىديدند. از سوى ديگر پيامبر خاتم از ميان آنان برانگيخته نشد، ازاينرو از اسلام و مسلمانان كينه بسيار شديدى در دل داشتند و همواره درصدد نابودى و ضربهزدن به اسلام بودند و چون از طريق مقابله نظامى و همدستى با مشركان نتوانستند به اين هدف دست يابند، از درِ حيله و تزوير وارد شده، با پذيرش اسلام و تظاهر به آن و جلب اعتماد برخى مسلمانان، عقايد خرافى فراوانى را وارد فرهنگ اسلامى كردند.3. ايجاز و گزيدهگويى قرآن:قرآنكريم طبق اسلوب ويژه خود در بازگويى داستانها و نقلهاى تاريخى، فقط به ذكر آنچه با هدف و مقصود كلام ارتباط داشته، بسنده كرده و به جزئيّات اين داستانها كمتر پرداخته است. اين امر، گروهى از صحابه را بر آن داشت تا براى به دست آوردن جزئيات، به اهلكتاب كه اين داستانها در كتابهايشان با تفصيل بيشترى آمده است، مراجعهكنند.4. قصّهسرايان و همراهى دستگاه خلافت با آنان:علاقه وافر صحابه و ديگران به شنيدن داستانهاى ملّتهاى گذشته باعث شد داستانپردازى در صدر اسلام گسترش يابد. اينان با اهداف گوناگون، از جمله كسب مقام، شهرت، مال، بد نام كردن اسلام و فاسد كردن عقايد مسلمانان، داستانهاى خرافى فراوانى را ساخته و آنها را وارد فرهنگ اسلامى مىكردند. طبق نقل ابوشهبه، اين كار در اواخر خلافت عمر آغاز و بعد به حرفهاى رسمى از سوى جاهلان مبدّل شد. سپس به تدريج، ابزار دست صاحبان سياست گرديد كه براى رسيدن به مقاصد خود از گسترش اين پديده پشتيبانى كردند.نامورترين اين افراد تميم اوسدارى است كه عمر به او اجازه داد پيش از خطبههاى نماز جمعه در مسجدالنّبى بهايراد موعظه و نقل داستان بپردازد. اين كار درزمان عثمان به هفتهاى دو بار افزايش يافت. نيز نقل شده كه عمر به كعب اجازه داد تا از كتابهاى كهن براى او داستان نقل كند و مردم را نيز در شنيدن سخنان او آزاد مىگذاشت. گرچه در روايات ديگرى نقل شده كه عمر از نقل روايات اهلكتاب به شدّت منع، و ناقلان اينگونه روايات را توبيخ مىكرده است. اين توبيخ و تشديد او به نوشتن روايات اهلكتاب مربوط بود، چنانكه در نوشتن روايات پيامبر نيز همين سرسختى را نشان مىداد; امّا درباره نقل شفاهى اينگونه نبود.اين حرفه در زمان معاويه گسترش بيشترى يافت و وى نخستين زمامدارى بود كه داستانسرايان را براى اهداف سياسى به خدمت گرفت. او براى اين كار افرادى را منصوب و براى آنان كارمزد معيّنى قرار داد، چنانكه از وجود برخى صحابه پيامبر نيز براى جعل حديث بر ضدّ مخالفان خود استفاده مىكرد. 5. ممنوعيّت نگارش حديث:ممنوعيّت نگارش حديث پيامبر كه در صدر اسلام پديد آمد و تا يك قرن بعد ادامه يافت، به دستور خلفا، به ويژه خليفه دوم بود. خلأ حاصل از نگارش حديث و نشر آن، زمينه مناسبى را براى بدعتهاى يهودى و ياوههاى مسيحى و افسانههاى زردشتى، به ويژه از سوى يهود و نصارا پديد آورد تا اينان احاديث فراوانى را جعل كنند و آن را به پيامبران الهى از جمله پيامبر اسلام نسبت دهند. محمود ابوريه مىنويسد: از جمله پيامدهاى تأخير تدوين حديث تا پس از قرن اوّل، باز شدن درهاى جعل حديث و رونق گرفتن آن بود، به حدّى كه احاديث موضوعه فراوانى در منابع اسلامى وارد شد.6. مسامحه در نقل و بررسى روايات:از ديگر زمينههاى نشر و گسترش اسرائيليات، تسامح صحابه، تابعان و ديگر مفسّران و راويان حديث است كه بدون توجه به موثّق بودن راويان اين احاديث و سازگار بودن مضمون اين روايات با كتاب خدا، سنّت پيامبر و عقل، آنها را براى ديگران نقل يا در كتابهاى تفسيرى خود ثبت مىكردند و بدين وسيله، كتابهاى تفسيرى را ازاينروايات انباشتند.آثار و پيامدهاى اسرائيليات:ورود و نفوذ اسرائيليات به فرهنگ اسلامى، آثار سوء فراوانى را در پى داشت كه عمدهترين آنها عبارت است از:1.آميخته شدن تفسير و حديث صحيح اسلامى با خرافات:روايات اسرائيلى چون بهطور عمده ساخته دست يهود و جاعلان حديث بود، هيچگونه تطبيقى با واقعيّت نداشت و اين امر سبب آميختگى روايات صحيح و غير صحيح شد كه خود زمينههاى تضعيف يا از بين رفتن اعتماد عمومى به تفسير و حديث و دور كردن مردم از معارف صحيح اسلامى را فراهم ساخت، بهگونهاى كه احمدبنحنبل مىگويد: سه چيز اصل و واقعيّتى ندارد و يكى از آنها تفسير است.2. فساد و انحراف در عقايد مسلمانان:نقل عقايد باطل اسرائيلى و انتساب آن به پيامبر اسلام و ديگران باعث شد تا برخى از مذاهب اسلامى بدون تحقيق، اين روايات را پذيرفته و آنها را بهصورت عقيده و مذهب خود برگزينند. عقيده به جسم بودن خداوند، معصوم نبودن پيامبران و... را مىتوان رهآورد اينگونه روايات دانست.3. مشوّه كردن چهره اسلام:ورود اسرائيليات به فرهنگ اسلامى باعث شد تا عدّهاى اسلام را دينى خرافى جلوه دهند، و بگويند: اسلام مىكوشد پيروانش را با تعاليم پوچ و واهى كه با هيچ معيار عقلى سازگارى ندارد، سرگرم سازد، چنانكه برخى مستشرقان، بعضى ازاينروايات را از منابع اسلامى استخراج كرده و با ترويج آنها درصدد بدنام كردن اسلام و ضربه زدن به آن هستند.حكم مراجعه به اهلكتاب:درباره مراجعه به اهلكتاب دو ديدگاه كلّى جواز و عدم جواز بين مفسران وجود دارد; برخى از نويسندگان متأخّر كه مراجعه به اهلكتاب را جايز مىدانند، براى اثبات اين نظريّه و توجيه رجوع برخى از صحابه به اهلكتاب، به ادلّهاى از آيات، روايات و سيره صحابه استناد كردهاند; از جمله قرآن در آيه 94 يونس/10 پيامبر و مسلمانان را به مراجعه به اهلكتاب دعوت كرده است: «فَاِنكُنتَ فى شَكّ مِمّا اَنزَلنا اِلَيكَ فَسـَلِ الَّذينَ يَقرَءونَ الكِتـبَ مِن قَبلِكَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلا تَكونَنَّ مِنَ المُمتَرين». در آيهاى ديگر، به مسلمانان مىگويد: ازاهل ذكر كه همان اهلكتاب هستند، بپرسيد: «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون». (نحل/16،43) در آيه 45 زخرف/43 مىگويد: «وسـَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنا...». مقصود از كسانى كه بايد از آنان پرسيده شود امّتهاى گذشته و عالمان دينى آنان هستند. در آياتى نيز به صراحت، پرسش از بنىاسرائيل به ميان آمده است:«فَسـَل بَنى اِسرءيلَ» (اسراء/17، 101 و نيز بقره/2، 211) آيات پيشين و آيات ديگرى كه در اين زمينه وجود دارد، مراجعه به اهلكتاب را در مواردى كه تحريف و تغييرى در آن صورت نگرفته و موافق شريعت اسلام و عقل باشد، جايز شمرده است. اهل سنت روايتى از پيامبراكرم نقل كردهاند كه فرمود: «حدثوا عن بني اسرائيل و لا حرج= از بنىاسرائيل روايت كنيد و مانعى ندارد». اين روايت نيز بر جواز مراجعه به اهلكتاب دلالت دارد; همچنين از اينكه برخى صحابه از جمله ابوهريره و ابنعبّاس به اهلكتاب تازه مسلمان مراجعه مىكردند و در برخى از مسائل قرآنى از آنان مىپرسيدند و عبداللّهبنعمروبنعاص در جنگ يرموك به دوبار شتر از كتب يهود دست يافت و از آنها روايت نقل كرد، مىتوان جواز مراجعه به اهلكتاب را بهدستآورد.در پاسخ بايد گفت حق اين است كه هيچيك از ادلّه ارائه شده نمىتواند مراجعه به اهلكتاب را در هيچ موردى (چه تفسير و چه تاريخ انبياى پيشين) ثابت كند، زيرا مخاطب آيات مورد استناد، گرچه در ظاهر شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان هستند; ولى مقصود اصلى، كافران و منافقانى هستند كه در رسالت پيامبر شك دارند. دليل اين امر، صدر و ذيل آيه 94 يونس/10 است: «فَاِن كُنتَ فى شَكّ مِمّا اَنزَلنا اِلَيكَ ... فَلا تَكونَنَّ مِنَ المُمتَرين». مقصود از اين دو جمله كه بحث شك در رسالت در آن مطرح شده، بهطور يقين شخص پيامبر و مسلمانان معتقد نيست، بلكه مقصود كافران و منافقاناند كه خداوند براى برطرف شدن اين شك، آنان را به اهلكتاب كه نبوّت پيامبر خاتم در كتب آنان موجود بود ارجاع داده است، چنان كه مخاطب در آيات «فَسـَلوا اَهلَ الذِّكرِ اِن كُنتُم لاتَعلَمون * بِالبَيِّنـتِ...» (نحل/16، 43ـ44) نيز ارشاد به اصل عقلايى رجوع بهكارشناسان و اهل خبره است و بر جواز رجوع به فرد يا گروهى خاص دلالت ندارد. بر فرض دلالت داشتن اين آيات، در مقابل آنها آياتى هست كه اهل كتاب، به ويژه عالمان آنان را اهل تزوير، مكر و تحريف كتابهاى آسمانى معرّفى كرده است: «يَسمَعونَ كَلـمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ...» (بقره/2،75) در آيهاى ديگر آنان را كسانى دانسته كه مطالبى را از جانب خود نوشته و براى دستيابى به متاع دنيا آن را ميان مردم منتشر مىكنند: «فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّهِ لِيَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِيلاً» (بقره/2،79) بر همين اساس، قرآن در آياتى ديگر به صراحت مسلمانان را از مراجعه و پرسش از آنان درباره تاريخ گذشتگان منع كرده است: «قُلرَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما يَعلَمُهُم اِلاّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِم اِلاّ مِراءً ظـهِرًا ولا تَستَفتِ فيهِم مِنهُم اَحَدا» (كهف/18،22) امّا حديث «حدثوا عن بنيإسرائيل ولاحرج» نيز بر مدّعا دلالتى نداشته و كنايه از اين است كه شما در بيان زشتيها و فضاحتهاى اهلكتاب در وسعت هستيد و هرچه درباره آنان بگوييد خلاف واقع نخواهد بود، زيرا رسوايى و پليدى اين قوم گستردهتر از آن است كه در مورد آنان احتمال داده مىشود. مؤيّد اين مسئله روايت ديگرى است كه پيامبر فرمود: «تحدثوا عن بنياسرائيل و لا حرج فإنكم لاتحدثون بشىء الاّ و قد كان فيهم أعجب= درباره بنىاسرائيل سخن بگوييد و ايرادى ندارد، زيرا شما هيچ مطلبى درباره آنان نقل نمىكنيد جز اينكه شگفتانگيزتر از آن ميان آنان وجود دارد»، افزون بر اين، روايات متعدّدى در منع از مراجعه به اهلكتاب از پيامبر و صحابه وارد شده است; ازجمله در روايتى نقل شده كه پيامبر پس از مشاهده نسخهاى از تورات در دست عمر، بهشدّت خشمناك شد و مسلمانان را از پرسش از اهلكتاب منع كرد. سپس فرمود: اگر موسى(عليه السلام)نيز اكنون زنده بود براى او پيروى جز از دين من جايزنبود. در روايتى ديگر، حضرت در برابر قرائت مطالبى از اهلكتاب بهوسيله عمر فرمود: من برانگيخته شدم، درحالىكه آغازكننده و پاياندهنده بودم. به من كلمات مفيد و بىشمار داده شده است. مبادا سخنان اهلكتاب شما را سرگرم سازد. از ابنعبّاس نيز روايت شده كه مسلمانان را از پرسش از اهلكتاب منع كرده و مىگفت: چگونه به اهلكتاب مراجعه مىكنيد، درحالىكه كتاب فرود آمده بر رسولخدا تازهترين اخبار را دارد؟ افزون بر اين، قرآن اهلكتاب را اهلتزوير و تحريف آيات الهى معرّفى كرده است. از ابنمسعود نيز روايت شده: درباره هيچچيز، از اهلكتاب نپرسيد، زيرا آنان هرگز شمارا هدايت نخواهند كرد و اگر ناچار به اين كار هستيد، در آن خوب بنگريد و آنچه را موافق كتابخداست پذيرفته، مخالف با كتاب خدا را دورافكنيد. برخى از جمله ابنحجر روايات مانعه را مختص صدر اسلام دانسته كه در آن زمان، بهجهت نو پا بودن حكومت اسلامى و براى جلوگيرى از وقوع فتنه، از سوى پيامبر و صحابه صادر شده است; امّا زمانى كه احتمال فتنه ازبينرفت، به مسلمانان اجازه داده شد كه به اهلكتاب مراجعه كنند. در پاسخ بايد گفت همان علّتى كه به سبب آن، مسلمانان صدر اسلام از مراجعه به اهلكتاب منع شدند، در عصرهاى متأخّر نيز ممكن است وجود داشته باشد. در پاسخ به دليل سوم كه عمل صحابه از جمله ابنعبّاس بود، بايد گفت عالمان از صحابه از مراجعه به اهلكتاب خوددارى مىكردند، زيرا آنان با وجود شخص پيامبر كه منبع علوم اوّل و آخر بود و اميرمؤمنان كه دروازه علم حضرت به شمار مىرفت، نيازى به مراجعه به اهلكتاب و ابىبنكعب و امثال او نداشتند و اينكه به ابنعبّاس نسبت دادهاند كه به اهلكتاب مراجعه مىكرده يا در منابع تفسيرى، اسرائيليات فراوانى از او نقل شده، اتّهام و جعليّاتى است كه با اهداف سياسى از جمله مخدوش كردن خاندان نبوّت به واسطه انتساب ابنعبّاس به آن خاندان و تقرّب به دستگاه خلافت عبّاسى به وسيله نقل حديث از بزرگ خاندان اين سلسله و نيز سوء استفاده ديگر جاعلان حديث از اعتبار و شخصيّت ابنعبّاس به او نسبت داده شدهاست. نهايت چيزى كه مىتوان درباره ابنعبّاس پذيرفت، مراجعه محدود وى به اهلكتاب براى شناخت برخى از لغات عبرانى است; امّا مراجعه ديگر صحابه همچون عبداللّهبنعمروبنعاص، عبداللّهبنعمر و ابوهريره و امثال آنان كه بضاعت و سابقه علمى نداشتند، قابل انكار نيست، بلكه اين افراد افزون بر مراجعه، خود از عوامل نفوذ و گسترش اسرائيليات در فرهنگ اسلامى بودند; امّا با وجود نهى پيامبر و ديگر صحابه بلند مرتبه حضرت، عمل اين عدّه نمىتواند مجوّزى براى رجوع به اهلكتاب باشد. اقسام اسرائيليات:اسرائيليات به لحاظ محتوا، درستى و نادرستى و كيفيّت نقل، به انواع متعدّدى تقسيم شده است كه هر يك حكمى خاص دارد. ابنتيميه، اين روايات را براساس صدق و كذب به سه دسته تقسيم مىكند: 1.رواياتى كه درستى آنها معلوم است و شاهدى بر صدق آنها وجود دارد. 2.رواياتى كه نادرستى آنها معلوم است و شاهدى بر كذب آنها وجود دارد. 3.رواياتى كه بر درستى و نادرستى آنها دليل وجود ندارد و اسلام درباره آنها سكوت كرده است. وى قسم اوّل را مىپذيرد و قسم دوم را مردود شمرده، درباره قسم سوم مىگويد: اين روايات را نه مىپذيريم و نه رد مىكنيم; ولى نقل آنها براى استشهاد جايز است.ذهبى در تقسيمى اين روايات را به صحيح، ضعيف وموضوع تقسيم مىكند و در تقسيمى ديگر مىگويد: اسرائيليات موافق با اسلام يا مخالف با آن است، يا اسلام درباره آن سكوت كرده است. وى در تقسيم سوم آورده است: اين روايات يا به عقايد يا به احكام مربوط مىشود، يا از قبيل موعظه و حوادث تاريخى است. سپس درباره اين اقسام مىنويسد: آنچه با شريعت اسلام موافقت دارد، پذيرفتنى و نقل آن جايز است و آنچه با شريعت اسلام مخالفت دارد، مردود و نقل آن حرام است و آنچه اسلام درباره آن سكوت كرده، نه قابل تصديق و نه شايسته تكذيب است; امّا نقل آن اشكالى ندارد، زيرا غالب روايات اين قسم به قصص و اخبار تاريخى مربوط مىشود و با عقايد و احكام ارتباطى ندارد تا نقل آن جايز نباشد. تقسيم بهترى كه مىتوان در اين باره مورد توجّه قرار داد، اين است كه روايات اسرائيلى، يا بهطور شفاهى نقل شده، چنانكه بيشتر منقولات كعبالاحبار، ابنمنبه، ابنسلام و امثال آنان چنين است، يا شفاهى نبوده، بلكه در كتابهاى عهدين وجود دارد، چنانكه بيشتر آنچه از اهلبيت(عليهم السلام)در مقام احتجاج اهلكتاب به آن استناد شده، از اين قبيل است. بيشتر منقولات شفاهى ـاگر نگوييم همه آنهاـ مطالبى ساختگى است كه هيچ اصل و اساسى ندارد و منشأ آن، شايعات عوام و ساختگى است، بدين جهت نمىتوان آنها را پذيرفت; امّا قسم دوم به سه دسته تقسيم مىشود: يا در اصول و فروع با شريعت اسلام موافق است كه اين قسم را مىپذيريم; مانند آنچه در مزامير آمده است: متوكّلان و اميدواران به پروردگار، وارث زمين خواهند شد، و قرآن اين مطلب را تصديق كرده است: «و لَقَد كَتَبنا فِى الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّكرِ اَنَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّــلِحون» (انبياء/21، 105) يا با شريعت اسلام مخالف است كه آن را ترك مىكنيم; مانند آنچه در سفر خروج آمده كه مىگويد: هارون، خود گوسالهاى را براى پرستش بنىاسرائيل ساخت; نه سامرى. اين مطلب، با هدف خداوند از ارسال رسولان و آيات قرآن در تضادّ است كه مىگويد: «فَكَذلِكَ اَلقَى السّامِرىّ * فَاَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ فَقالوا هـذا اِلـهُكُم و اِلـهُ موسى...»(طه/20، 87ـ97); امّا آنچه را اسلام دربارهاش سكوت كرده، نه مىپذيريم و نه رد مىكنيم و شايد سخن پيامبر كه فرمود: اهلكتاب را نه تصديق كنيد و نه تكذيب، به همين قسم ناظر باشد، زيرا آنان حقّ و باطل را به هم آميختهاند كه اگر آنان را در اين امور تصديق كنيم، ممكن است باطل باشد و اگر تكذيب كنيم، ممكن است حق باشد، بنابراين، در اينگونه موارد، احتياط و طبق قواعد نقل حديث عمل مىكنيم. معروفترين چهرههاى پديدآورنده اسرائيليات:افرادى كه روايات اسرائيلى را پديد آورده يا به نشر و گسترش آن كمك كردهاند، فراواناند; امّا برخى در اين زمينه، بيشترين نقش را ايفا كردهاند، بهگونهاى كه بيشتر روايات و افسانههاى اسرائيلى موجود در كتابهاى تفسير، حديث و تاريخ اسلامى به اين گروه ختم مىشود. اين عدّه عبارتاند از:1. عبداللّهبنسلام:حصينبن سلامبن حارث اسرائيلى از عالمان يهود و از قبيله خزرج است كه هنگام ورود پيامبر به مدينه، اسلام آورد و حضرت، نام او را عبداللّه نهاد. عبداللّه همواره ادعا مىكرد كه عالمترين يهود بوده و درباره كتابهاى پيشين از همگان آگاهتر است. او از كسانى بود كه احاديث فراوانى را جعل كرد تا نظر عوام را به خود متوجه، و جايگاهش را ميان آنان رفيع سازد. از وى روايت شده كه پيامبر به او اجازه داده يك شب قرآن و يك شب تورات بخواند; امّا ذهبى اين روايت را به سبب وجود ابراهيمبنابىيحيى كه فردى متروك الحديث و متّهم است، ضعيف دانسته است. او در سال 43 هجرى و در زمان خلافت معاويه در مدينه درگذشت.2. كعبالاحبار:ابواسحاق كعببنماتع حميرى، معروف به كعب الاحبار از دانشمندان بزرگ يهود در يمن بود كه در اوايل خلافت عمر به اسلام گرويد و در سال 34 هجرى در شهر حمص درگذشت. صحابه از جمله عمر در آغاز براى اطّلاع از برخى معلومات به او مراجعه مىكردند; امّا پس از مدّتى بر اثر نقل روايات دروغ به سخنان او با ديده ترديد نگريسته، او را تكذيب كردند. نيز روايت شده است كه على(عليه السلام)او را دروغگو خواند. وى در زمان عثمان نيز به نقل اسرائيليات پرداخت. سپس به شام رفت و جزو مشاوران معاويه و تحت حمايت او قرار گرفت و از طريق نقل روايات اسرائيلى و دروغ، پايههاى حكومت وى را تثبيت كرد. روايات فراوانى كه درباره فضيلت شام و ساكنان آن از وى نقل شده، مؤيّد اين معناست. اين يهودى به ظاهر مسلمان، توانست به كمك برخى صحابه از جمله ابوهريره كه بيشترين نقش را در نقل و گسترش روايات كعب برعهده داشت، خرافات و داستانهاى دروغ و جعلى فراوانى را وارد معارف دينى مسلمانانكند.3. تميم*بناوسالدارى:ابورقيه تميمبن اوسبنحارثه يا خارجه الدارى از عالمان مسيحى است كه در سال نهم هجرى به مدينه آمد و اسلام را پذيرفت. وى راهب زمان خويش و عابد مردم فلسطين بود. اين كاهن مسيحى كه پس از پذيرش اسلام، گرايشهاى مسيحى خود را حفظ كرده بود، نخستين كسى است كه داستانسرايى را در مسجد رواج داد و حتّى به اتفاق روايات، نخستين قصّهگو در اسلام است. وى از خليفهدوم اجازه قصّهگويى خواست. عمر ابتدا ممانعت كرد. سپس به او اجازه داد تا پيش از نمازجمعه مردم را موعظه كند. اين امر در زمان خلافت عثمان به هفتهاى دوبار افزايش يافت. مشهورترين حديثى كه از وى نقل شده، حديث جساسه (خبرچين) است كه مسلم آن را در صحيح خود نقل كرده است. اين حديث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نيز با معيارهاى حديث صحيح سازگارى ندارد. او در شام درگذشت و در «بيتجبرين» فلسطين دفن شد.4. وهببنمنبّه:ابوعبداللّه وهببنمنبه صنعانى. پدرش منبه از اهالى خراسان و از شهر هرات بود كه كسراى ايران، او را اخراج كرد و به يمن فرستاد. وهب از دانشمندان بزرگ اهلكتاب در يمن بود كه در سال 34 هجرى متولّد شد. وى مورّخ بود و از علوم اهلكتاب بهره فراوان داشت. نقل شده كه وى حدود 70 و چند كتاب از كتابهاى پيشينيان را خوانده است. در روايتى، او عبداللّهبنسلام و كعبالاحبار را داناترين زمان خويش، و خود را داناتر از آن دو مىدانست.وى در پيدايش و نشر انديشههاى خرافى نقش بسزايى داشت، بهگونهاى كه محمد رشيدرضا او و كعبالاحبار را بدترين و رياكارترين افراد در برابر مسلمانان دانسته و مىنويسد: هيچ خرافهاى در كتابهاى تفسيرى و تاريخى درباره آفرينش موجودات، پيامبران، امّتهاى آنان و رستاخيز، به كتابهاى تفسير و تاريخاسلامى راهنيافت، جز آنكه اين دو در آن نقش داشتند. وى در سال 110 يا 116 هجرى بر اثر ضربات يوسفبنعمر، والى يمن و عراق درگذشت. 5. محمدبنكعب القرظى:پدر وى از اسيران بنىقريظه واز فرزندان كاهنان يهود بود. وى در سال40 هجرى متولّد شد و در سال117 هجرى وفات يافت و از كسانى بود كه در مساجد به قصّهگويى مىپرداخت و افسانههايى را از كتابهاى پيشينيان نقل مىكرد و سرانجام درحالىكه در مسجد مشغول قصّهگويى بود، سقف مسجد فرو ريخت و به همراه گروهى ديگر جانسپرد.6. عبداللّهبنعمروبنعاص:ابومحمد عبداللّهبنعمروبنعاص از قبيله قريش. وى پيش از پدرش اسلام آورد. 7 سال پيش از هجرت متولّد شد و در سال 65 هجرى از دنيا رفت. او نخستين كسى بود كه پس از وفات پيامبر، به نشر اسرائيليات پرداخت. در جنگ يرموك به دو بار شتر از كتب يهود دست يافت و از آن، مطالب و داستانهايى نقل مىكرد و عمل خود را با حديثِ «حدثوا عن بنيإسرائيل و لا حرج» كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل مىكرد و روايت خود ساختهاى كه مدعى بود پيامبر در تعبير خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود، توجيه مىكرد.7. ابوهريره:نام، اصل و نسب او بهطور دقيق روشن نيست و مورّخان در اين جهت اختلاف دارند. حدود 20 سال پيش از هجرت متولّد شد و در سال هفتم هجرت از يمن نزد پيامبر آمد و اسلام را پذيرفت. وى نخستين راوى است كه در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسيارى از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عايشه او را به دروغگويى متّهم كردند و على(عليه السلام) او را دروغگوترين مردم دانست. وى رواياتى را از اهلكتاب گرفته و آن را به پيامبر و اصحاب نسبت مىداد. به گفته برخى وى در ميان صحابه، بيش از ديگران فريفته كعبالاحبار شده و به او اعتماد كرد. كعب با ذكاوت و حيلهگرى، از سادگى ابوهريره بهره مىبرد و هر خرافه و سخن باطلى را كه مىخواست وارد اعتقادات مسلمانان كند به او تلقين و براى تأكيد بر اين امر، خود روايت ابوهريره را تصديق مىكرد. ابوهريره افزون بر تأثيرپذيرى از كعبالاحبار، از القائات وهب ابنمنبّه نيز متأثّر بوده است. در اواخر عمر، از سوى معاويه والى مدينه شد و در سال 59 هجرى و در80 سالگى در قصر عقيق خود درگذشت و در قبرستان بقيع مدفون شد.8. ابنجريج:ابوخالد يا ابوالوليد عبدالملكبن عبدالعزيزبنجريج. اصل وى رومى، و پيش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال 80 هجرى متولّد شد و در سال 150 هجرى وفات يافت. ذهبى وى را يكى از قطبهاى نشر اسرائيليات دانسته و مىنويسد: او محور نشر اسرائيليات در دوره تابعان است و هرگاه آيات مرتبط به نصارا را دنبال كنيم، مىبينيم بيشترين رواياتى كه طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابنجريج دور مىزند; امّا اين نظريّه پندارى بيجا و مبتنى بر حدس است كه شاهدى بر صحّت آن وجود ندارد، بلكه شاهد نادرستى اين مدعا، افسانههايى است كه درباره مائده (سفره) آسمانى نازل بر حضرت عيسى(عليه السلام) و حواريّون در جامعالبيان و الدرالمنثور آمده است كه فقط دست وهببنمنبّه و كعبالاحبار در آنها ديده مىشود و از ابنجريج خبرى نيست; نيز صدها روايت اسرائيلى كه ابوشهبه در كتاب الاسرائيليات والموضوعات گرد آورده و در آن دستهاى افرادى چون عبداللهبنسلام و تميم دارى و كعب و وهب و قرظى و ابوهريره بهطور فراگير ديده مىشود، و ابنجريج فقط در يك مورد (هنگام نجات بنىاسرائيل از وادى تيه) از ابنعبّاس نقلمىكند.اسرائيليات و كتابهاى تفسير:با آغاز عصر تدوين تفسير، اسرائيليات فراوانى كه وارد حوزه فرهنگ اسلامى شده بود، به تفاسير نيز راه يافت. مجموع تفاسير تدوين شده را مىتوان به لحاظ نقل و عدم نقل اسرائيليات، كيفيّت نقل و نيز نقد اين روايات به چند دسته تقسيم كرد: 1.تفاسيرى كه اسرائيليات فراوانى را بدون سند و بدون اينكه به نقد يا ردّ آنها بپردازند، آوردهاند; مانند تفسيرمقاتل ابنسليمان (م.150ق.)، و الدرالمنثور سيوطى.2.تفاسيرى كه اسرائيليات را با سند ذكر كرده و جز در مواردى اندك، به نقد آن نپرداختهاند; مانند جامعالبيان طبرى. 3.تفاسيرى كه اسرائيليات را با سند ذكر كرده و در بيشتر موارد به نقد و بررسى آنها پرداختهاند; مانند تفسيرالقرآن العظيم ابنكثير. 4. تفاسيرى كه اسرائيليات را بدون سند نقل كرده و بيشتر به نقد آن پرداختهاند; مانند مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن طبرسى و روضالجنان و روحالجنان ابوالفتوح رازى. 5.تفاسيرى كه ضمن حمله شديد به اسرائيليات و ناقلان آنها، خود در مواردى گرفتار اين روايات شده و بدون نقد آنها را در تفاسير خود آوردهاند; مانند الجامع لاحكام القرآن قرطبى و روحالمعانى فى تفسيرالقرآن آلوسى. 6.تفاسيرى كه از نقل اسرائيليات احتراز و جز در موارد اندك همراه با نقد و ردّ آنها، از ذكر اين روايات خوددارى كردهاند; مانند الميزان فى تفسيرالقرآن طباطبايى كه گاهى اسرائيليات را با سند يا بدون سند و با ذكر منبع نقل كرده; امّا با معيارهاى عرضه بر قرآن، سنّت و عقل به نقد اين روايات مىپردازد.منابعاثر التطور الفكرى فىالتفسير; الارشاد فى معرفة حججالله على العباد، مفيد; اسباب النزول، واحدى; اسدالغابة فى معرفة الصحابه; الاسرائيليات فى التفسير والحديث; الاسرائيليات و اثرها فى كتبالتفسير; الاسرائيليات و الموضوعات فى كتب التفسير; اضواء على السنة المحمديه; الاعلام; بحوث فىالملل والنحل; پژوهشى در باب اسرائيليات در تفاسير قرآن; تذكرةالحفاظ; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; التفسيروالمفسرون، ذهبى; التفسير والمفسرون فى ثوبهالقشيب، معرفت; تقييد العلم; تهذيب التهذيب; حليةالاولياء و طبقات الاصفياء; دائرة المعارف فارسى; الدرالمنثور فىالتفسير بالمأثور; سنن الدارمى; سيراعلامالنبلاء; شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد; شيخالمضيرة ابوهريره; صحيح البخارى; صحيح مسلم با شرح سنوسى; فتحالبارى شرح صحيح البخارى; فجرالاسلام; قاموس كتاب مقدس; كتاب الخصال; كتاب مقدس; كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; مجمعالزوائد و منبعالفوائد; مروج الذهب و معادن الجوهر; مسند احمدبنحنبل; المصنف; مقدمةابنخلدون; مقدمة فى اصولالتفسير; الميزان فى تفسير القرآن; نقش ائمه(عليهم السلام) در احياى دين.محمدهادى معرفت [1]. قاموس كتاب مقدس، ص53، 142. [2]. كتاب مقدس، پيدايش، 32: 25ـ 29. [3]. مجمع البيان، ج1، ص206. [4]. دائرةالمعارف مصاحب، ج1، ص135; الاسرائيليات فى التفسير والحديث، ص19. [5]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج1، ص165; الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير، ص72ـ73. [6]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج1، ص165، 169. [7]. اسرائيليات در تفاسير، ص71ـ77. [8]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج1، ص165ـ166; التفسيروالمفسرون، معرفت، ج2، ص80ـ81. [9]. الخصال،، ص353. [10]. مروج الذهب، ج2، ص245. [11]. الارشاد، ج1، ص8. [12]. الاسرائيليات فى التفسير والحديث، ص22ـ23. [13]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج1، ص169. [14]. همان، ص175ـ177. [15]. همان، ص175ـ177. [16]. تفسير ابنكثير، ج1، ص268ـ269. [17]. اضواء على السنة المحمديه، ص146; مقدمه ابنخلدون، ج3، ص1031. [18]. اضواء على السنة المحمديه، ص145ـ146. [19]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج1، ص169. [20]. الاسرائيليات ، ص89ـ90; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص130. [21]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص103ـ108. [22]. المصنف، ج3، ص219; سير اعلامالنبلاء، ج2، ص447ـ448. [23]. تفسير ابنكثير، ج4، ص19. [24]. همان، ج2، ص485. [25]. فجرالاسلام، ص160; التفسير و المفسرون، معرفت، ج2، ص125ـ126. [26]. اضواء على السنة المحمديه، ص216; شرح نهجالبلاغه، ج4، ص283. [27]. الملل و النحل، ج1، ص68ـ69، 77. [28]. اضواء على السنة المحمديه، ص118. [29]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج1، ص176ـ178; الميزان، ج11، ص133ـ134. [30]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص86. [31]. الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير، ص214. [32]. همان، ص386ـ387. [33]. الاسرائيليات فى التفسير والحديث، ص64ـ65. [34]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص89. [35]. الاسرائيليات فىالتفسير والحديث، ص63ـ65; التفسيروالمفسرون، معرفت، ج2، ص90. [36]. مسند احمد، ج3، ص386; كنزالعمال، ج10، ص231. [37]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص90ـ91. [38]. الميزان، ج12، ص259. [39]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص92. [40]. مسند احمد، ج3، ص386. [41]. همان، ج4، ص376ـ377; سنن الدارمى، ج1، ص115. [42]. المصنف، ج6، ص112ـ113; مجمعالزوائد، ج1، ص182. [43]. صحيح البخارى، ج3، ص218; ج8، ص261. [44]. الدرالمنثور، ج6، ص470; تقييدالعلم، ص53ـ56. [45]. فتح البارى، ج6، ص361. [46]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص128. [47]. همان، ذهبى، ج1، ص82ـ83; نقشائمه در احياى دين، ج12، ص20. [48]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج1، ص252ـ253. [49]. همان، ج2، ص128. [50]. مقدمة فى اصول التفسير، ص98. [51]. الاسرائيليات فى التفسير و الحديث، ص47ـ54. [52]. همان، ص68. [53]. كتاب مقدس، مزامير، 37: 9. [54]. همان، خروج32: 21ـ24. [55]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص134، 138ـ140. [56]. صحيح البخارى، ج3، ص217. [57]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص141. [58]. الاصابه، ج4، ص102. [59]. همان، ص103. [60]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص96. [61]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص418ـ 419. [62]. الاصابه، ج4، ص104. [63]. همان، ج5، ص481ـ484; سير اعلام النبلاء، ج3، ص489ـ490; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص97. [64]. حليةالاولياء، ج5، ص426ـ427; سير اعلامالنبلاء، ج3، ص489ـ490; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص98. [65]. شرح نهج البلاغه، ج4، ص292. [66]. اضواء على السنة المحمديه، ص181. [67]. همان، ص164. [68]. الاصابه، ج1، ص488; اضواء على السنة المحمديه، ص182. [69]. فجر الاسلام، ص159; اسدالغابه، ج1، ص428. [70]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص447ـ448. [71]. صحيح مسلم، ج9، ص412ـ417. [72]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص107. [73]. الاصابه، ج1، ص488. [74]. تهذيب التهذيب، ج11، ص148. [75]. تذكرة الحفاظ، ج1، ص100ـ101; الاعلام، ج8، ص125. [76]. تهذيب التهذيب، ج11، ص147. [77]. تذكرة الحفاظ، ج1، ص101. [78]. اضواء علىالسنة المحمديه، ص174. [79]. تهذيبالتهذيب، ج11، ص148; الاعلام، ج8، ص126، 243. [80]. تهذيب التهذيب، ج9، ص363ـ364. [81]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص80; الاصابه، ج4، ص165ـ167; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص110. [82]. صحيح البخارى، ج4، ص175; تفسير ابنكثير، ج1، ص5; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص110. [83]. سيراعلامالنبلاء، ج3، ص86; مسند احمد، ج2، ص444; حليةالاولياء، ج1، ص357. [84]. اضواء على السنة المحمديه، ص196; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص112. [85]. الاعلام، ج3، ص308; حليةالاولياء، ج1، ص376; اسرائيليات در تفاسير، ص141. [86]. اضواء علىالسنة المحمديه، ص200ـ204. [87]. همان، ص210; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص116ـ118. [88]. شيخ المضيره، ص269. [89]. اضواء على السنة المحمديه، ص218. [90]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج1، ص198. [91]. الاسرائيليات، ص159ـ305. [92]. همان، ص206ـ207. [93]. الاسرائيليات و اثرها فى كتب التفسير، ص222، 329. [94]. الاسرائيليات، ص123; التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص313. [95]. التفسير والمفسرون، معرفت، ج2، ص340; الاسرائيليات، ص129. [96]. روضالجنان، ج2، ص82; مجمعالبيان، ج8، ص736. [97]. الاسرائيليات، ص137، 146. [98]. الميزان، ج4، ص146ـ147; ج8، ص378; اسرائيليات در تفاسير، ص208، 244. |
|
اسرائيليات؛ زمينه ها و ريشه ها
محمد کاظم شاکر
استاديار گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه قم
اشاره
در بسياري از تفاسير, به ويژه تفسيرهاي روايي اهل سنت , روايات فراواني در زمينه ي تاريخ و سرگذشت پيامبران پيشين و نيز اعتقادات و معارف ديني نقل شده كه سرمنشاء بسياري از آنها خرافات و داستان هاي ساختگي اهل كتاب است. اين روايات كه به (اسرائيليات) شهرت يافته,بيشتر از طريق عالمان نومسلمان اهل كتاب به حوزه ي تفسير راه يافته است. سوگمندانه,بسياري از مفسران, بدون نقد اين روايات, به نقل آنها پرداخته اند. در سده ي اخير با گسترش عقل گرايي درتفسير, رويكردي نقادانه به اين روايات در ميان مفسران و اهل تحقيق نضج گرفته است.
كليد واژه ها: اسرائيليات, خرافات, نصرانيات, روايات تفسيري, اهل كتاب, كتب مقدس.
1ـ مقدمه
در برخي منابع تفسيري شيعه و سني به ويژه تفاسير روايي نقل هاي فراواني در زمينه ي تاريخ و سرگذشت پيامبران الاهي و نيز اعتقادات و معارف ديني گزارش شده كه قابل تأمل و بررسي است. بيشتر اين حكايات و روايات از طريق دانشمندان نوآيين اهل كتاب به ويژه يهود به حوزه ي فرهنگ اسلامي راه يافته است. اين گونه سخنان در اصطلاح اسرائيليات ناميده مي شود.
2ـ معناي لغوي و اصطلاحي اسرائيليات
واژه ي (اسرائيليات) جمع اسرائيليه, در اصطلاح گاهي در معنايي ويژه, فقط بر آن دسته از رواياتي اطلاق مي گردد كه صبغه ي يهودي دارد[6] و گاهي د رمغهومي گسترده تر به كار مي رود و روايات يهودي و مسيحي را دربر مي گيرد و نيز گاهي در مفهومي فراگيرتر از دو مورد پيشين به كار مي رود و هر نوع روايت و حكايتي را كه از منابع غير اسلامي به قلمرو فرهنگ اسلامي وارد گردد, شامل مي شود[7]. گاهي نيز واژه ي اسرائيليات به معناي گزارش ها و وقايع تاريخي قوم يهود و بني اسرائيل به كار مي رود, چنانكه كتاب اسرائيليات القرآن[8] جهت بررسي اين نوع رويدادهاي تاريخي و سرگذشت قوم يهود, تأليف شده است.
3ـ آغاز ورود اسرائيليات به تفسير قرآن كريم
برخي از نويسندگان, آغاز پيدايش و نفوذ اسرائيليات به حوزه ي تفسير را عهد صحابه دانسته و يكي از منابع تفسيري را نيز (اهل كتاب) شمرده اند. دكتر ذهبي ضمن بيان اين مطلب مي نويسد:
4ـ زمينه ها و ريشه هاي پيدايش و گسترش اسرائيليات
در باب عوامل پيدايش و گسترش اسرائيليات, مسايل فراواني است كه هر يك از محققان به بخشي از آنها اشاره كرده اند؛ بديهي است كه همه ي اين عوامل و علل از نظر اهميت و نقش و تأ ثير در يك سطح نيستند؛ از جمله ي اين عوامل عبارتند از:
4ـ1ـ زمينه ها و ريشه هاي اصلي پيدايش و گسترش اسرائيليات
از ميان علل و عوامل پيش گفته, هشت عامل را كه نقش مهمي درپيدايش و ترويج روايات اسرائيلي داشته است, مورد بررسي قرار مي دهيم.
4ـ1ـ1ـ ارتباط مسلمانان با اهل كتاب
از جمله زمينه هاي پيدايش و نفوذ اسرائيليات و انديشه هاي اهل كتاب و به ويژه يهوديان در ميان جمعيت و فرهنگ اسلامي, كوچ يهود و نصارا به سوي جزيره العرب و هم جواري مسلمانان با آنان در مدينه بوده است. يهوديان پيش از آمدن به مدينه, تاريخي پرفراز و نشيب و زندگي تلخ و طاقت فرسا و دوراني طولاني از خانه به دوشي و آوارگي و بردگي را پشت سر نهاده اند. درباره ي پيشينه ي تاريخي يهوديان در سوره ي يوسف آمده است كه حضرت يعقوب (ع) همراه با فرزندانش از فلسطين به سوي مصر هجرت نمود, محلي كه فرزندش يوسف (ع), در آن عصر وزير پادشاه بود[17]. پادشاه مصر به خاطر يوسف (ع) سرزمين حاصلخيز و مناسبي را در مصر در اختيار آنها نهاد و تبار يعقوب (ع) در آنجا براي مدتي طولاني ماندند... , اما بعدها, (فراعنه) يهوديان را تحت شكنجه قرار مي دادند و با آنان بدرفتاري مي نمودند؛ فرزندانشان را مي كشتند و زنانشان را كنيز و خدمت كار خود قرار مي دادند, تا اينكه خداوند پيامبري ـ حضرت موسي بن عمران (ع) ـ را از ميان اين قوم براي آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگي آزاد كرد و از آنان خواست تا بار ديگر به سرزمين فلسطين باز گردند و با ساكنان آنجا به نبرد بپردازند و به آنان وعده ي پيروزي بر دشمن داد, اما آنان از سر ترس و زبوني, تن به جنگ ندادند و قعود را بر قيام عليه ستمگران ترجيح دادند؛ آنگاه خداوند مقدر ساخت تا چهل سال در صحراي سينا سرگردان مانده, كيفر نافرماني و سرپيچي از فرمان پيامبر و رهبري الاهي را بچشند.
4ـ1ـ2ـ هيمنت و عظمت علمي اهل كتاب نسبت به اعراب
هيبت ديني يهود و نصارا (اهل كتاب)[24]كه پشتوانه ي فرهنگي آنان به حساب مي آمد, سبب شده بود تا عرب جاهلي كه از آن پشتوانه بي بهره بودند, آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهي هاي وسيع يهود و نصارا از تاريخ و دانستن داستان هاي شگفت انگيز, عامل مهمي در برتري آنان بر اعراب جاهلي بوده است[25]. ابن خلدون درباره ي سبب و انگيزه ي نقل اسرائيليات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامي مي نويسد:
4ـ1ـ3ـ وجوه اشتراك متون ديني يهود با قرآن كريم
چه بسا بتوان وجوه اشتراك زياد متون ديني با قرآن كريم را يكي از زمينه هاي بهره گيري مسلمانان از اهل كتاب دانست. قرآن كريم همانند تورات, بسياري از قضايا و تاريخ پيامبران امت هاي پيشين را بيان نموده است. همچنان كه موارد مشابه بين قرآن و انجيل به ويژه درباره ي حضرت عيسي (ع) وجود دارد, بسنده كرده است. قرآن كريم طبق اسلوب ويژه در بازگويي داستان ها و نقل تاريخ كمتر به جزئيات پرداخته و در هر مورد, تنها به ذكر آنچه با هدف و مقصود اصلي كلام ارتباط دارد, بسنده كرده است. دكتر ذهبي در اين باره مي نويسد:
4ـ1ـ4ـ اسطوره گرايي و حس كنجكاوي مسلمانان
همان طور كه پيش تر اشاره شد, اشتياق عرب ها براي شناخت علل پديده ها و راز و رمز عالم وجود آغاز آفرينش جهان و موجودات و حل مبهمات قرآن كريم زمينه اي مناسب براي دانشمندان اهل كتاب فراهم كرد تا بسياري از افسانه ها و خرافات و انديشه هاي موهوم و بي اساس را در اذهان انسان هاي ساده دل جاي دهند. از اينرو برخي از نويسندگان يكي از علل ورود اسرائيليات به انديشه هاي اسلامي را, آمادگي مسلمانان براي شنيدن اين افسانه ها, از طريق يهوديان دانسته اند[37].
4ـ1ـ5ـ حذف اسناد روايات و خوش بيني نسبت به اهل كتاب
در علم حديث و درايه, اصطلاح (حديث) به موضوع سند و متن اطلاق مي شود. از اينرو براي ارزيابي صحت و سقم يك حديث, غير از بررسي محتواي آن با معيارهاي (فقه حديث), لازم است سند حديث و ميزان اعتبار و وثاقت راويان آن به دقت مورد بررسي قرار گيرد. بديهي است غفلت و مسامحه در هيچ بخشي از آنها جايز نيست و چه بسا ممكن است اين غفلت يا مسامحه, پيامدهاي ناگواري در پي داشته باشد.
4ـ1ـ6ـ كينه توزي و سوء نيّت يهود
گرچه مي توان همه ي دانشمندان اهل كتاب و راويان روايات اسرائيلي را كه به آيين اسلام گرويده اند, به سوء نيت و كذب و دسيسه عليه اسلام متهم كرد؛ ولي علاوه بر اين مي توان در لابلاي صفحات تاريخ, قراين و شواهدي نيز بر عداوت برخي از آنان نسبت به اسلام, مشاهده كرد. قرآن كريم قوم يهود را سرسخت ترين دشمن مسلمانان معرفي كرده, اهل ايمان را نسبت به نيرنگ ها و نقشه هاي شوم آنان هشدار مي دهد:
4ـ1ـ7ـ ممنوعيت نگارش و نقل حديث
يكي از رخدادهاي تلخ تاريخ صدر اسلام, جريان ممنوعيت نگارش و نقل روايات پيامبر اكرم (ص) است كه به دستور خلفا به ويژه خليفه ي دوم پديد آمده است.
4ـ1ـ8ـ ميدان دادن دستگاه خلافت به داستان سرايان
يكي از ريشه هاي اصلي و علل مهم نشر و گسترش اسرائيليات و احاديث جعلي در ميان مردم, شيوع قصه خواني و آزادي عمل داستان سرايان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموي بوده است. آزادي عمل قصه خوانان در شرايطي بوده است كه نگارش و نقل احاديث و سنت پيامبر اكرم (ص) از سوي خلفا, به ويژه با فرمان رسمي خليغه ي دوم, منع شده بود. در دوره ي صحابه و تابعان و پس از آنان, كساني كه در حوادث گذشته و تاريخ انبيا و خلقت و امثال آن بدون سند متصل به پيامبر اكرم (ص) سخن مي گفتند و سخنانشان نوعي شباهت ظاهري با داستان هاي قرآن داشت, به (قصاص) مشهور شدند[74]. منبع اصلي قصّه خوانان را تورات و نقل هاي شفاهي رايج درميان عالمان يهودي و نصراني تشكيل مي داد. قصه خوانان معمولاً در هنگام اقامه ي نماز, براي عموم مردم به ايراد سخن و داستان سرايي مي پرداختند.
منابع و پي نوشت ها
دكتر محمد تقي دياري در سال 1338ش در كاشان متولد شد. تحصيلات متوسطه را در همان جا به پايان برد و آنگاه در حوزه ي علميه ي كاشان تحصيلات خود را در علوم اسلامي آغاز كرد. در سال 1356 وارد حوزه ي علميه ي قم شد و هم اكنون نيز تحصيلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه مي دهد. وي هم زمان با تحصيلات خود را در سطح خارج فقه و اصول ادامه مي دهد. وي هم زمان با تحصيلات حوزوي, دوره ي كارشناسي ارشد را در مركز تربيت مدرس دانشگاه قم و دوره ي دكتري را در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به پايان رسانده است. وي درسال 1377 از پايان نامه ي خود تحت عنوان (پژوهشي پيرامون اسرائيليات) در رشته ي علوم قرآن و حديث دفاع كرده است. ايشان از سال 1371 تاكنون عضو هيأت علمي دانشگاه قم و هم اينك در سمت معاون آموزشي اين دانشگاه است. از وي تاكنون يك كتاب و چند مقاله منتشر شده است. 1. ر.ك: محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، قاهره، دارالكتب الحديثه، 1381ق، ج8، ص165. 2. تقيالدين بن تيمه: مقدمة في اصول التفسير، بيروت، دارالقرآن الكريم، 1391ق، ص56-58. 3. اسماعيل بن كثير دمشقي: تفسير القرآن الكريم، بيروت، دارالمعرفة، 1407 ق، ج1، ص80. 4. عبدالرحمن بن خلدون: مقدمه ابن خلدون، ترجمهي محمد پروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1366ش، ج2، ص140. 5.مهمترين آثار و تأليفات در اين زمينه عبارتند از: ـ الاسرائيليات و اثرها في كتب التفسير، رمزي نعناعه. ـ الاسرائيليات في التفسير و الحديث، محمد حسين ذهبي. ـ الاسرائيليات و الموضوعات في كتب التفسير، محمد بن محمد ابو شهبه. ـ الاسرائيليات في التراث الاسلامي، مصطفي حسين. ـ البدايات الاولي للاسرائيليات في الاسلام، حسن يوسف الاطير. ـ السيادة العربية و الشيعه و الاسرائيليات في عهد بني امية. فان فلوتن ـ اضواء علي السنة المحمديّه، محمود ابوريّه. 6. ر.ك: دائرة المعارفبزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، چاپ دوم. تهران، مركز نشر دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1369ش، ج11، ص135. 7. ر.ك: محمد حسين ذهبي: پيشين، ج11، ص165؛ دائرةالمعارف تشيّع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي، كامران فاني و بهاء الدين خرمشاهي، چاپ دوم، تهران، بنياد خيريهو فرهنگي شطّ، 1372ش، ج2، ص139. 8. ر.ك: محمد جواد مغنيه: الأسرائيليات القرآن. بيروت، دارالجواد، 1404قدرت انتقالي 9. محمد حسين ذهبي: پيشين, ج1. ص61-62. 10. ر.ك: محمد تقي دياري: پژوهشي در باب اسرائيليات در تفاسير قرآن. دفتر پژوهش و نشر سهروردي. 1379ش. ص155-176. 11. سيد مرتضي عسكري: نقش ائمه دراحياي دين, تنظيم از محمد علي جاويدان, تهران, موسسه اهل بيت. 1361ش, ج6, ص98. 12. ر.ك: محمد تقي دياري: پيشين, ص 186-194. 13. ر.ك: محمد حسين ذهبي: پيشين, ج1, ص61-62. 14. همان, ج1, ص130. 15. رمزي نعناعه: الاسرائيليات و اثرها في كتب التفسير, دمشق, دارالقلم, بي تا , ص18. 16. محمد حسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن, بيروت, موسسه الاعمي, 1393ق, ج1, ص4-5. 17. يوسف, 99 به بعد و نيز ر.ك: جان بي.ناس: تاريخ جامع اديان, ترجمه علي اصغر حكمت, چاپ پنجم, تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (شركت سهامي), 1372ش, ص 488. 18. جان.بي.ناس: پيشين, ص 499 و صحيفه ي يوشع باب 19. 19. محمد جواد مغنيه: پيشين, ص41 و 42. 20. جان ناس: پيشين, ص 554. 21. ابن هشام: پيشين, ج1, ص300 به بعد و نيز ج2, ص543 و 549 به بعد. 22. محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات في التفسير و الحديث, ص 22-25 با تخلص. 23. احمد امين: فجر الاسلام, چاپ دهم, بيروت, دارالكتاب العربي, 1944م, ص23. 24. در قرآن كريم , يهود و نصار (اهل كتاب) معرفي شده اند. اين تعبير 31 بر در قرأن به كار رفته است. 25. رسول جعفريان: پيشين, ج1, ص150. 26. ابن خلدون: مقدمه العبر, ص439 و 440 و نيز ر.ك: عمر لطفي العالم: المستشرقون و القرأن, مركز دارسات العالم الذاسلامي, بي جا, بي تا, ص108 و 109. 27. محمود ابوريه: اضواء علي السنه المحمديه, چاپ دوم, مصر, دارالمعارف (افست قم, دارالكتب العلميه), بي تا, 146. 28. جعفر مرتضي عاملي: پيشين, ج1, ص175. 29. ابن هشام : پيشين, ج3, ص225 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين, جپ, ص176. 30. شهيد مرتضي مطهري (ر) پيامبر امي, قم, دفتر انتشارات اسلامي, بي تا, ص 51 و 52. 31. ابن قتيبه دينوري: الشعر و الشعراء (طبقات الشعراء), لَيدن, 1902 م, ص234 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين, ج1, ص49. 32. ابن هشام: پيشين, ج1, ص300. 33. رسول جعفريان : پيشين, ج1, ص151 و نيز ر.ك: واحدي نيشابوري و جلال الدين سيوطي, شان نزول آيات, ترجمه دكتر محمد جعفر اسلامي, چاپ دوم, جام , بي جا, 1371ش, ص434. 34. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون, ج1, ص169. 35. گلدزيهر: مذاهب التفسير الاسلامي, ترجمه ي عبدالحليم النجار, قاهره, مكتبه الخانجي, 1376ق, ص75. 36. محمد حسين طباطبايي: پيشين, ج12, ص291 و 292 با اندك تلخيص. 37. سيد علي كمالي دزفولي: قانون تفسير, تهران, كتابخان ي صدر, 1396 ق, ص466 و محمد واعظ زاده خراساني: مكاتب و روشهاي تفسيري (جزوه ي درسي استاد , موجود در كتابخانه ي تخصصي مركز فرهنگ و معارف قرآن قم). ص37 و 38 و ابن خلدون: پيشين, ص439. 38. احمد امين: پيشين, ص 205 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات, ص 24. 39. محمد بن اسماعيل بخاري: صحيح البخاري, دارالفكر (افست دارالطباعه العامره باستانبول). 1401 قف. ج2, ص92, 40. محمد بن يعقب كليني: الاصول من الكافي, با تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري, چاپ پنجم, تهران, دارالكتب الاسلاميه, 1363 ش, ج1, ص52. 41. ابن خلدون: پيشين, ص439 و 440. 42. محمد حسين ذهبي: پيشين, ج1, ص108 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات, ص32 و 33. 43. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون’ ج1, ص202. 44. همو: الاسرائيليات, ص27 به نقل از صحيح مسلم, ج1, ص112. 45. احمد خليل: نشاه التفسير في الكتب المقدسه و القرآن, ص35. 46. جلال الدين سيوطي: الاتقان في علوم القرآن, با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم, قم, منشورات الشريف الرضي, بي تا, ج4,ص242. 47. محمد حسين طباطبايي: قرآن در اسلام, چاپ پنجم, قم, دفتر انتشارات اسلامي, 1372ش, ص55. 48. محمد حسين طباطبايي: الميزان, ج19, ص133 و 134. 49. محمد واعظ زاده خراساني: پيشين, ص38. 50. اين توجيه در سخنان كساني نظير ابن تيميه, ابن خلدون و ذهبي و ديگران ديده مي شود و ظاهراً اصل سخن از ا، ابن خلدون است. 51. ابن خلدون: پيشين, ص439 و احمد امين: پيشين, ص201. 52. برگرفته از محمد واعظزاده خراساني: پيشين, ص40. 53. محمد هادي معرفت: التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب, ط1, مشهد, الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه, 1419ق, ج2, ص32. 54. محمد جواد مغنيه: پيشين, ص42 و 43 و محمد عزه دروزه: پيشين, ص455. 55. محمود ابوريه: پيشين, ص145. 56. محمد رشيد رضا: تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم), چاپ دوم, بيروت, دارالمعرفه, بي تا, ج1, ص9. 57. ابن كثير برخي از مسلمانان اهل كتاب را به افراد نادان و جاهل توصيف مي كند؛ ر.ك: ابن كثير: پيشين, ج2, ص32. 58. مصطفي حسين: الاسرائيليات في الثراث الاسلامي, بي جا, بي تا, ص96-98. 59. محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون, ج1, ص189-194 و همو: الاسرائيليات,ص 65-104. 60. محمد بن جرير طبري: جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير طبري), چاپ اول, بيروت, دارالكتب العلميه, 1412ق, ج23, ص53 به نقل محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات, ص100. 61. محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوك, با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم, چاپ دوم, بيروت, بي تا, 1387ق, ج1, ص268 و سيد جعفر مرتضي عاملي: الاسرائيليات در تاريخ طبري, كيهان انديشه (نشريه ي موسسه ي كيهان درقم), شماره ي 25. 62. محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوك, ج1, ص65 و درباره ي نيرنگ و دروغ گويي كعب ر.ك: محمود ابوريه: پيشسين. ص158, 160. 164, 165, 174,؛ ابن ابي الحديد: شرح نهج البلاغه, با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم, قم, منشورات مكتبه آي÷ الله العظمي المرعشي النجفي (چا1پ افست), 1404ق, ج4, ص77. 63. سيد مرتضي عسكري: پيشين, ج4, ص239. 64.شيخ صدوق : كتاب الخصال, با تصحيح و تعليقه ي علي اكبر غفاري, قم, موسسه النشر الاسلامي, 1402ق, ج1, ص352, باب السبعه, حديث 33. 65. محمد بن يعقوب كليني: پيشين, ج3, ص54. 66. ابن ابي الحديد: پيشين, ج3, ص54. 67. پيشين, ص145-147. 68. سيد مرتضي عسكري: معالم المدرستين, ط6, قم, كليله اصول الدين و المجمع العلمي الاسلامي, 1416ق, ج2, ص 57. 69. جعفر سبحاني: ابحاث في الملل و انحل, چاپ دوم, قم, مركز مديريت حوزه علميه, 1408ق, ج1, ص65. 70. سيد مهدي حسيني روحاني: بحوث مع اهل السنه و السلفيه, چاپ اول, قم, المكتبه الاسلاميه, 1399ق, ص97. 71. خطيب بغدادي: تقييد العلم, با تعليقات يوسف الغش, ط2, دارالحياء السنه النبويه, 1974م, ص50. 72.امنيه يعني آرزو و خيال. مثناه, همان كتابي است كه اهل كتاب بعد از موسي (ع) د ر كنار تورات قرار دادند. ر.ك: ابن اثير: النهايه في غريب الحديث و الاثر, چاپ چهارم, قم, موسسه ي مطبوعاتي اسماعيليان, 1364ش, ج5, ص255 و نيز خطيب بغدادي: ص 52؛ محمود ابوريه: پيشين, ص47. 73. رسول جعفريان : پيشين, ج2, ص97. 74. سيد مرتضي عسكري: نقش ائمه در احاي دين, ج60, ص83. 75. رسول جعفريان: پيشين, ج2, ص98 و نيز عبدالرحمن بن الجوزي: القصاص و المذكرين, با تحقيق ابوها جر محمد سعيد زغلول, چاپ اول بيروت, دارالكتب العلميه, 1406 ق, ص20. 76 عبدالرحمن بن الجوزي: پيشين, ص20 و 21. 77. عبدالرزاق: المصنف, ج3, ص219. 78.احمد امين: پيشين, ص160. 79. به نظر مي ايد خلفا براي اشراف و سلطه بر كار قصه خوانان, رواياتي ر با اين مضمون كه قصه خوان بايد از طرف امير گماشته شود ساخته اند, تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر.ك: ابن اثير: پيشين, ج4, ص70, ماده ي قص. 80. عبدالرحمن بن الجوزي: پيشين, ص25. 81. عبدالرزاق: پيشين,. ج3, ص219. 82. ابن كثير : تفسير ابن كثير, ج4,ص18 و جعفر سبحاني: پيشين, ج1, ص74. 83. ابن حجر عسقلاني: الاصابه في تمييز الصحابه, با تحقيق علي محمد بجاوي, چاپ اول, بيروت, دارالجيل, 1412ق, ج3, ص437. 84. محمود ابوريه: پيشين, ص152. 85. محمد بن يعقوب كليني : پيشين, ج1, ص50. 86. محمود ابوريه: پيشين, ص126. 87. تاريخ مدينه دمشق, ج1, ص110 به نقل از سيد مرتضي عسكري؛ نقش ائمه در احياي دين, ج6, ص105. 88.جعفر سبحاني: پيشين, ج, ص77. 89.متقي هندي: پيشين, ج6, ص88. 90. سيد مرتضي عسكري: معالم المدرستين, ج2, ص60. 91. محمد بن يعقوب كليني: پيشين, ج4.ص240. 92. جلال الدين سيوطي: الدر المنثور, ج1, ص329. 93. سيد مرتضي عسكري: نقش ائمه دراحياي دين, ج6, ص107 و 108. قبلاً روايتي از امام باقر (ع) نقل شد كه حضرت سخن كعب و ناقل آن را تكذيب كردند و درباره ي كعبه فرمودند: خدلوند هيچ نقطه اي از زمين را نيافريده كه نزد او محبوب تر از اين خانه باشد. ر.ك: محمد بن يعقوب كليني: پيشين, ج4, ص240, باب (فضل النظر الي الكعبه) حديث1. |
|
اسرائیلیات؛ زمینهها و ریشهها
دكتر محمدتقي دياري
اشاره
در بسیاری از تفاسیر، به ویژه تفسیرهای روایی اهل سنّت، روایات فراوانی در زمینهی تاریخ و سرگذشت پیامبران پیشین و نیز اعتقادات و معارف دینی نقل شده كه سرمنشأ بسیاری از آنها خرافات و داستانهای ساختگی اهل كتاب است. این روایات كه به «اسرائیلیات» شهرت یافته، بیشتر از طریق عالمان نومسلمان اهل كتاب به حوزهی تفسیر راه یافته است. سوگمندانه بسیاری از مفسّران، بدون نقد این روایات، به نقل آنها پرداختهاند. در سدهی اخیر با گسترش عقلگرایی در تفسیر، رویكردی نقّادانه به این روایات در میان مفسّران و اهل تحقیق نُضج گرفته است.
1. مقدمه
در برخی منابع تفسیری شیعه و سنّی بهویژه تفاسیر روایی، نقلهای فراوانی در زمینهی تاریخ و سرگذشت پیامبران الاهی و نیز اعتقادات و معارف دینی گزارش شده كه قابل تأمّل و بررسی است. بیشتر این حكایات و روایات از طریق دانشمندان نوآیین اهل كتاب بهویژه یهود به حوزهی فرهنگ اسلامی راه یافته است. اینگونه سخنان در اصطلاح اسرائیلیات نامیده میشود.
2. معنای لغوی و اصطلاحی اسرائیلیات
واژهی «اسرائیلیات» جمع اسرائیلیه، در اصطلاح گاهی در معنایی ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق میگردد كه صبغهی یهودی دارد،[6] و گاهی در مفهومی گستردهتر به كار میرود و روایات یهودی و مسیحی را در بر میگیرد و نیز گاهی در مفهومی فراگیرتر از دو مورد پیشین به كار میرود و هر نوع روایت و حكایتی را كه از منابع غیراسلامی به قلمرو فرهنگ اسلامی وارد گردد، شامل میشود.[7] گاهی نیز واژهی اسرائیلیات به معنای گزارشها و وقایع تاریخی قوم یهود و بنیاسرائیل به كار میرود، چنانكه كتاب اسرائیلیات القرآن[8] جهت بررسی این نوع رویدادهای تاریخی و سرگذشت قوم یهود، تألیف شده است.
3. آغاز ورود اسرائیلیات به تفسیر قرآن كریم
برخی از نویسندگان، آغاز پیدایش و نفوذ اسرائیلیات به حوزهی تفسیر را عهد صحابه دانسته و یكی از منابع تفسیری را نیز «اهل كتاب» شمردهاند. دكتر ذهبی ضمن بیان این مطلب مینویسد: «صحابه وقتی به طور طبیعی به داستانی از داستانهای قرآنی برخورد میكردند، دوست داشتند دربارهی زوایای پیچیده و پنهان آن، كه قرآن متعرض آن نشده است، ولی به جز یهودیان تازه مسلمان، كسی را كه پاسخگوی آنان باشد نمییافتند؛ از اینرو، بسیاری از اخبار و اطلاعات را از آنان دریافت میكردند.[9]
4. زمینهها و ریشههای پیدایش و گسترش اسرائیلیات
در باب عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات، مسایل فراوانی است كه هریك از محققان به بخشی از آنها اشاره كردهاند؛ بدیهی است كه همهی این عوامل و علل از نظر اهمیت و نقش و تأثیر، در یك سطح نیستند؛ از جملهی این عوامل عبارتند از: مهاجرت یهود و نصارا به جزیره العرب و ارتباط و همجواری مسلمانان با آنان؛ سابقهی دیرینهی فرهنگ یهود و هیمنت علمی و فرهنگی اهل كتاب بر عربها؛ بیسوادی و ناآگاهی جامعهی عرب و غلبهی بدویّت بر آن و خودباختگی عربها در برابر دانش اهل كتاب؛ اشتراك فراوان متون دینی یهود با آیین اسلام؛ ایجاز و اختصار داستانهای قرآن كریم و اطناب و تطویل در داستانهای اهل كتاب؛ حرص و ولع مسلمانان برای شنیدن افسانههای بافتهی یهود در اثر خودستایی یهود و برتریطلبی آنان بر عربها گرایش عوام بر امور شگفتانگیز و حیرتآور و كنجكاوی آنان در دست یازیدن به جزئیات داستانها و حوادث تاریخی، سادهلوحی برخی از راویان حدیث و خوشباوری برخی از عالمان نسبت به دانشمندان نوآیین اهل كتاب؛ سهلانگاری و عدم دقت و احتیاط در سندهای روایات تفسیری؛ نبود ارتباط اطلاعاتی با مركز دنیای اسلام؛ تظاهر به اسلام برخی از راویان و سوء نیّت و مقاصد شیطنتآمیز آنان، منع نگارش و نقل احادیث پیامبر اكرم ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و فضای بستهی فرهنگی وجوّ خفقان و فشار حاكم بر جامعه از سوی حكّام وقت؛ میدان دادن خلفاء، بهویژه خلیفهی دوم و معاویه به داستانسرایان و ترویج اسرائیلیات در پناه حكومت اموی؛ بازی دادن مردم و سرگرمی و انحراف اذهان آنان با داستانهای اسرائیلی برای دور ماندن از مسایل مهم سیاسی اجتماعی بهویژه در عصر بنیامیّه؛ عدم توانایی صاحبان قدرت در پاسخگویی به مسایل مورد نیاز مردم؛ نفوذ نصرانیها در دستگاه خلافت امویان و تلاش برای انزوای اهل بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـ از صحنهی سیاست و حكومت و رویكرد آنان به اهل كتاب و ترویج اندیشههای انحرافی آنان.
4 ـ 1. زمينهها و ريشههاي اصلي پيدايش و گسترش اسرائيليات
از ميان علل و عوامل پيشگفته، هشت عامل را كه نقش مهمي در پيدايش و ترويج روايات اسرائيلي داشته است، مورد بررسي قرار ميدهيم.
4 ـ 1 ـ 1. ارتباط مسلمانان با اهل كتاب
از جمله زمينههاي پيدايش و نفوذ اسرائيليات و انديشههاي اهل كتاب، بهويژه يهوديان در ميان جمعيت و فرهنگ اسلامي، كوچ يهود و نصارا به سوي جزيرة العرب و همجواري مسلمانان با آنان در مدينه بوده است. يهوديان پيش از آمدن به مدينه، تاريخي پرفراز و نشيب و زندگي تلخ و طاقتفرسا و دوراني طولاني از خانه بهدوشي و آوارگي و بردگي را پشت سر نهادهاند. دربارهي پيشينهي تاريخي يهوديان در سورهي يوسف آمده است كه حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ همراه با فرزندانش از فلسطين به سوي مصر هجرت نمود، محلي كه فرزندش يوسف ـ عليه السلام ـ ، در آن عصر وزير پادشاه بود.[1] پادشاه مصر به خاطر يوسف ـ عليه السلام ـ سرزمين حاصلخيز و مناسبي را در مصر در اختيار آنها نهاد و تبار يعقوب در آنجا براي مدتي طولاني ماندند...، امّا بعدها، «فراعنه» يهوديان را تحت شكنجه قرار ميدادند و با آنان بدرفتاري مينمودند؛ فرزندانشان را ميكشتند و زنانشان را كنيز و خدمتكار خود قرار ميدادند، تا اينكه خداوند پيامبري ـ حضرت موسي بن عمران ـ عليه السلام ـ ـ را از ميان اين قوم براي آنان فرستاد و آنان را از ستم و بردگي آزاد كرد و از آنان خواست تا بارديگر به سرزمين فلسطين بازگردند و با ساكنان آنجا به نبرد بپردازند، و به آنان وعدهي پيروزي بر دشمن داد، امّا آنان از سر ترس و زبوني، تن به جنگ ندادند و قعود را بر قيام عليه ستمگران ترجيح دادند؛ آنگاه خداوند مقدّر ساخت تا چهل سال در صحراي سينا سرگردان مانده، كيفر نافرماني و سرپيچي از فرمان پيامبر و رهبري الاهي را بچشند.
4 ـ 1 ـ 2. هيمنت و عظمت علمي اهل كتاب نسبت به اعراب
هيبت ديني يهود و نصارا (اهل كتاب)[8] كه پشتوانهي فرهنگي آنان به حساب ميآمد، سبب شده بود تا عرب جاهلي كه از آن پشتوانه بيبهره بودند، آنان را برتر از خود بپندارند. آگاهيهاي وسيع يهود و نصارا از تاريخ و دانستن داستانهاي شگفتانگيز، عامل مهمي در برتري آنان بر اعراب جاهلي بوده است.[9] ابنخلدون دربارهي سبب و انگيزههاي نقل اسرائيليات و نفوذ آنها در فرهنگ اسلامي مينويسد: «اين امر بدان جهت بوده است كه در آن زمان، عربها اهل علم و كتاب نبودند و با زندگي باديهنشيني و بيسوادي خوگرفته بودند. وقتي به شناخت چيزي تمايل پيدا ميكردند و ميخواستند مطالبي دربارهي آفرينش و اسرار جهان هستي بدانند، به «اهل كتاب» مراجعه ميكردند و از آنان بهره ميبردند. اين عدّه از اهل تورات كه در آن روزگار در ميان اعراب ميزيستند، مانند خود ايشان، باديهنشين بوده و از اينگونه مسايل به جز آنچه عامّهي اهل كتاب ميدانستند باخبر نبودند. ريشه و منبع آنها، چنانكه اشاره شد، اهل تورات باديهنشيناند و آنچه را نقل ميكنند از روي تحقيق و آگاهي درست نيست، ولي آنان با اين وجود، شهرت يافتند و كارشان بالا گرفت؛ زيرا در آيين اسلام داراي مقام والايي بودند. بدين ترتيب، به تدريج از آن روزگار همهي آن منقولات (افسانهها) مورد قبول واقع شد».[10]
4 ـ 1 ـ 3. وجوه اشتراك متون ديني يهود با قرآن كريم
چهبسا بتوان وجوه اشتراك زياد متون ديني با قرآن كريم را يكي از زمينههاي بهرهگيري مسلمانان از اهل كتاب دانست. قرآن كريم همانند تورات، بسياري از قضايا و تاريخ پيامبران و امتهاي پيشين را بيان نموده است. همچنان كه موارد مشابه بين قرآن و انجيل بهويژه دربارهي حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ وجود دارد. قرآن كريم طبق اسلوب ويژهي خود، در بازگويي داستانها و نقل تاريخ كمتر به جزئيات پرداخته و در هر مورد، تنها به ذكر آنچه با هدف و مقصود اصلي كلام ارتباط دارد، بسنده كرده است. دكتر ذهبي در اينباره مينويسد: «آنچه زمينهي انباشته شدن روايات اسرائيلي در تفاسير را فراهم آورده است، هماهنگي و اشتراك قرآن با تورات و انجيل در بيان برخي از موضوعات و نيز به دليل اينكه قرآن مسايل را، برخلاف تورات و انجيل، با ايجاز و اختصار بازگو ميكند، بوده است».[6]
4 ـ 1 ـ 4. اسطورهگرايي و حس كنجكاوي مسلمانان
همانطور كه پيشتر اشاره شد، اشتياق عربها براي شناخت علل پديدهها و راز و رمز عالم وجود و آغاز آفرينش جهان و موجودات و حل مبهمات قرآن كريم، زمينهاي مناسب براي دانشمندان اهل كتاب فراهم كرد تا بسياري از افسانهها و خرافات و انديشههاي موهوم و بياساس را در اذهان انسانهاي سادهدل جاي دهند. از اينرو، برخي از نويسندگان، يكي از علل ورود اسرائيليات به انديشههاي اسلامي را، آمادگي مسلمانان براي شنيدن اين افسانهها، از طريق يهوديان دانستهاند.[9]
4 ـ 1 ـ 5. حذف اسناد روايات و خوشبيني نسبت به اهل كتاب
در علم حديث و درايه، اصطلاح «حديث» به مجموع سند و متن اطلاق ميشود. از اينرو، براي ارزيابي صحّت و سقم يك حديث، غير از بررسي محتواي آن با معيارهاي «فقه الحديث» لازم است سند حديث و ميزان اعتبار و وثاقت راويان آن به دقّت مورد بررسي قرار گيرد. بديهي است غفلت و مساحمه در هيچ بخشي از آنها جايز نيست. و چهبسا ممكن است اين غفلت يا مساحمه، پيامدهاي ناگواري درپي داشته باشد. تلاش محدّثان و فقيهان در نقل دقيق روايات و ذكر كامل سلسلهي سند آن، براي پيشگيري از جعل و تحريف در نصوص ديني است. در روايتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است كه اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ فرمودهاند: «چون حديثي براي شما گويند، در مقام نقل، آنرا به گويندهاش نسبت دهيد؛ زيرا اگر راست باشد به سود شما است و اگر دروغ باشد، به زيان گويندهي آن است».[12]
4 ـ 1 ـ 6. كينهتوزي و سوء نيّت يهود
گرچه ميتوان همهي دانشمندان اهل كتاب و راويان روايات اسرائيلي را كه به آيين اسلام گرويدهاند، به سوءنيّت و كذب و دسيسه عليه اسلام متّهم كرد، ولي علاوه بر اين، ميتوان در لابلاي صفحات تاريخ، قراين و شواهدي نيز بر عداوت برخي از آنان نسبت به اسلام، مشاهده كرد. قرآن كريم قوم يهود را سرسختترين دشمن مسلمانان معرفي كرده، اهل ايمان را نسبت به نيرنگها و نقشههاي شوم آنان هشدار ميدهد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» «مائده (5)، 82» به يقين دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهي يافت.
4 ـ 1 ـ 7. ممنوعيّت نگارش و نقل حديث
يكي از رخدادهاي تلخ تاريخ صدر اسلام، جريان ممنوعيّت نگارش و نقل روايات پيامبر اكرم ـ صلي اللّه عليه و آله ـ است كه به دستور خلفا بهويژه خليفهي دوم پديد آمده است.
پینوشتها
[1] . ر.ك: محمد حسین ذهبی: التفسیر و المفسرون، قاهره، دار الكتب الحدیثه، 1381ق، ج 8، ص 165. [2] . تقی الدین بن تیمیه: مقدمه فی اصول التفسیر، بیروت، دارالقرآن الكریم، 1391ق، ص 56 ـ 58. [3] . اسماعیل بن كثیر دمشقی: تفسیر القرآن الكریم، بیروت، دار المعرفه، 1407ق، ج 1، ص 80. [4] . عبدالرحمن بن خلدون: مقدمه ابنخلدون، ترجمهی محمّد پروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366ش، ج 2، ص 140. [5] . مهمترین آثار و تألیفات در این زمینه عبارتاند از: 1. الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، رمزی نعناعه؛ 2. الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، محمد حسین ذهبی؛ 3. الاسرائیلیات و الموضوعات فی كتب التفسیر، محمد بن محمد ابوشهبه؛ 4. الاسرائیلیات فی التراث الاسلامی، مصطفی حسین؛ 5. البدایات الاولی للاسرائیلیات فی الاسلام، حسن یوسف الاطیر؛ 6. السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنیامیّه، فان فلوتن؛ 7. اضواء علی السنه المحمدیّه، محمود ابوریّه. [6] . ر.ك: دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر كاظم موسوی بجنوردی، چاپ دوم، تهران، مركز نشر دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1369ش، ج 11، ص 135. [7] . ر.ك: محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 11، ص 165؛ دائره المعارف تشیّع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، كامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران، بنیاد خیریه و فرهنگی شط، 1372ش، ج 2، ص 139. [8] . ر.ك: محمد جواد مغنیه: اسرائیلیات القرآن، بیروت، دار الجواد، 1404ق. [9] . محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 1، ص 61 ـ 62. [10] . ر.ك: محمد تقی دیاری: پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1379ش، ص 155 ـ 176. [11] . سید مرتضی عسكری، نقش ائمه در احیای دین، تنظیم از محمد علی جاویدان، تهران، مؤسسه اهل البیت، 1361ش، ج 6، ص 98. [12] . ر.ك: محمد تقی دیاری: پیشین، ص 186 ـ 194. [13] . ر.ك: محمد حسین ذهبی: پیشین، ج 1، ص 61 ـ 62. [14] . همان، ج 1، ص 130. [15] . رمزی نعناعه: الاسرائیلیات و اثرها فی كتب التفسیر، دمشق، دار القلم، بیتا، ص 18. [16] . محمد حسین طباطبایی: المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1393ق، ج 1، ص 4 ـ 5. [1] . يوسف، 99 به بعد و نيز ر.ك: جان. بي. ناس: تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حكمت، چاپ پنجم، تهران انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (شركت سهامي)، 1372ش، ص 488. [2] . جان. بي. ناس: پيشين، ص 499 و صحيفهي يوشع باب 19. [3] . محمد جواد مغنيه: پيشين، ص 41 و 42. [4] . جان ناس: پيشين، ص 554. [5] . ابنهشام: پيشين، ج 1، ص 300 به بعد و نيز ج 2، ص 543 و 549 به بعد. [6] . محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات في التفسير و الحديث، ص 22 ـ 25 با تلخيص. [7] . احمد امين: فجرالاسلام، چاپ دهم، بيروت، دار الكتاب العربي، 1944م، ص 23. [8] . در قرآن كريم، يهود و نصارا «اهل كتاب» معرّفي شدهاند. اين تعبير 31 بار در قرآن به كار رفته است. [9] . رسول جعفريان: پيشين، ج 1، ص 150. [10] . ابنخلدون: مقدمة العبر، ص 439 و 440 و نيز ر.ك: عمر لطفي العالم: المستشرقون و القرآن، مركز دارسات العالم الاسلامي، بيجا، بيتا، ص 108 و 109. [11] . محمد ابوريّه: اضواء علي السنة المحمدية، چاپ دوم، مصر، دار المعارف (افست قم، دار الكتب العلميّه)، بيتا، ص 146. [12] . جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج 1، ص 175. [1] . ابنهشام: پيشين، ج 3، ص 225 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج 1، ص 176. [2] . شهيد مرتضي مطهري (رحمة الله): پيامبر امّي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بيتا، ص 51 و 52. [3] . ابنقتيبه دينوري: الشعر و الشعراء (طبقات الشعراء)، لَيْدَن، 1902م، ص 234 و جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج 1، ص 49. [4] . ابن هشام؛ پيشين، ج 1، ص 300. [5] . ابنهشام؛ پيشين، ج 1، ص 300. [6] . محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 169. [7] . گلدزيهر: مذاهب التفسير الاسلامي، ترجمهي عبدالحليم النجّار، قاهره، مكتبة الخانجي، 1376ق، ص 75. [8] . محمد حسين طباطبايي: پيشين، ج 12، ص 291 و 292 با اندك تلخيص. [9] . سيد علي كمالي دزفولي: قانون تفسير، تهران، كتابخانهي صدر، 1396ق، ص 466 و محمّد واعظزاده خراساني: مكاتب و روشهاي تفسيري (جزوهي درسي استاد، موجود در كتابخانهي تخصصي مركز فرهنگ و معارف قرآن قم)، ص 37 و 38 و ابنخلدون: پيشين، ص 439. [10] . احمد امين: پيشين، ص 205 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص 24. [11] . محمد بن اسماعيل بخاري: صحيح البخاري، دار الفكر (افست دار الطباعة العامرة باستانبول)، 1401ق، ج 2، ص 92، كتاب الجنائز باب «من احبّ الدفن في الارض المقدسة» و مسلم بن حجاج نيشابوري: صحيح مسلم با شرح محيالدين نَوَوي، بيروت، دار الكتب العربي، 1407ق، ج 15، ص 127 باب «فضائل موسي ـ عليه السلام ـ»؛ محمد صادق نجمي: سيري در صحيحي، دفتر انتشارات اسلامي قم، بيتا، ص 209. [12] . محمد بن يعقوب كليني: الاصول من الكافي، با تصحيح و تعليق علي اكبر غفّاري، چاپ پنجم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363ش، ج 1، ص 52. [13] . ابنخلدون: پيشين، ص 439 و 440. [14] . محمد حسين ذهبي: پيشين، ج 1، ص 108 و محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص 32 و 33. [15] . محمد حسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 202. [16] . همو: الاسرائيليات، ص 27 به نقل از صحيح مسلم، ج 1، ص 112. [1] . احمد خليل: نشأة التفسير في الكتب المقدسة و القرآن، ص 35. [2] . جلال الدين سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات الشريف الرضي، بيتا، ج 4، ص 242. [3] . محمد حسين طباطبايي: قرآن در اسلام، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372ش، ص 55. [4] . محمد حسين طباطبايي: الميزان، ج 19، ص 133 و 134. [5] . محمد واعظزاده خراساني: پيشين، ص 38. [6] . اين توجيه در سخنان كساني نظير ابنتيميه، ابنخلدون و ذهبي و ديگران ديده ميشود و ظاهراً اصل سخن از آن ابنخلدون است. [7] . ابنخلدون: پيشين، ص 439 و احمد امين: پيشين، ص 201. [8] . برگرفته از محمد واعظزاده خراساني: پيشين، ص 40. [9] . محمد هادي معرفت: التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ط 1، مشهد، الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية، 1419ق، ج 2، ص 32. [10] . محمد جواد مغنيه: پيشين، ص 42 و 43 و محمد عزّه دروزه: پيشين 455. [11] . محمود ابوريّه: پيشين، ص 145. [12] . محمد رشيد رضا: تفسير المنار (تفسير القرآن الحكيم)، چاپ دوم، بيروت، دار المعرفه، بيتا، ج 1، ص 9. [13] . ابنكثير برخي از مسلمانان اهل كتاب را به افراد نادان و جاهل توصيف ميكند؛ ر.ك: ابنكثير: پيشين، ج 2، ص 32. [14] . مصطفي حسين: الاسرائيليات في التراث الاسلامي، بيجا، بيتا، ص 96 ـ 98. [15] . محمد حسين ذهبي: التفسير و المفسرون، ج 1، ص 189 ـ 194 و همو: الاسرائيليات، ص 65 ـ 104. [16] . محمد بن جرير طبري: جامع البيان عن تأويل آي القرآن (تفسير الطبري)، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلمية، 1412ق، ج 23، ص 53 به نقل محمد حسين ذهبي: الاسرائيليات، ص 100. [17] . محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوك، با تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، بيروت، بيتا، 1387ق، ج 1، ص 268 و سيد جعفر مرتضي عاملي: اسرائيليات در تاريخ طبري، كيهان انديشه (نشريهي مؤسسهي كيهان در قم)، شمارهي 25. [18] . محمد بن جرير طبري: تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 65 و دربارهي نيرنگ و دروغگويي كعب ر.ك: محمود ابوريّه: پيشين، صص 158، 160، 164، 165، 172، 174؛ ابن ابيالحديد: شرح نهج البلاغه، با تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات مكتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي (چاپ افست)، 1404ق، ج 4، ص 77؛ محمد بن يعقوب كليني: پيشين، ج 4، ص 239. [1] . سيد مرتضي عسكري: پيشين، ج 4، ص 239. [2] . شيخ صدوق: كتاب الخصال، با تصحيح و تعليقهي علي اكبر غفّاري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1402ق، ج 1، ص 352، باب السبعه، حديث 33. [3] . محمد بن يعقوب كليني: پيشين، ج 4، [4] . ابن ابيالحديد: پيشين، ج 3، ص 54. [5] . پيشين، ص 145 ـ 147. [6] . سيد مرتضي عسكري: معالم المدرستين، ط 6، قم، كلية اصول الدين و المجمع العلمي الاسلامي، 1416ق، ج 2، ص 57. [7] . جعفر سبحاني: ابحاث في الملل و النحل، چاپ دوم، قم، مركز مديريت حوزه علميه، 1408ق، ج 1، ص 65. [8] . سيد مهدي حسيني روحاني: بحوث مع اهل السنة و السلفية، چاپ اول، قم، المكتبة الاسلامية، 1399ق، ص 97؛ سيد جعفر مرتضي عاملي: پيشين، ج 1، ص 27؛ محمود ابوريّه: پيشين، ص 47 پاورقي. [9] . خطيب بغدادي: تقييد العلم، با تعليقات يوسف الغش، ط 2، دار احياء السنة النبوية، 1974 م، ص 50. [10] . امنيّة يعني آرزو و خيال. مثناة يا مشناة، همان كتابي است كه اهل كتاب بعد از حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در كنار تورات قرار دادند. ر.ك: ابناثير: النهاية في غريب الحديث و الاثر، چاپ چهارم، قم، مؤسسهي مطبوعاتي اسماعيليان، 1364ش، ج 5، ص 225 و نيز خطيب بغدادي: پيشين، ص 52؛ محمود ابوريّه: پيشين، ص 47. [11] . رسول جعفريان: پيشين، ج 2، ص 97. [12] . سيد مرتضي عسكري: نقش ائمه در احياي دين، ج 60، ص 83 . [13] . رسول جعفريان: پيشين، ج 2، ص 98 و نيز عبد الرحمن بن الجوزي: القُصّاص و المذكّرين، با تحقيق ابوهاجر محمد سعيد زَغْلول، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلميّة، 1406ق، ص 20. [14] . عبد الرحمن بن الجوزي: پيشين، ص 20 و 21. [15] . عبد الرزاق: المصنّف، ج 3، ص 219. [16] . احمد امين: پيشين، ص 160. [17] . به نظر ميآيد خلفا براي اشراف و سلطه بر كار قصّهخوانان، رواياتي را با اين مضمون كه قصّهخوان بايد از طرف امير گماشته شود ساختهاند، تا بتوانند آزادانه به عزل و نصب آنان بپردازند. ر.ك: ابناثير: پيشين، ج 4، ص 70، مادّهي قصّ. [18] . عبدالرحمن بن الجوزي: پيشين، ص 25. [19] . عبدارزاق: پيشين، ج 3، ص 219. [20] . ابنكثير: تفسير ابنكثير، ج 4، ص 18 و جعفر سبحاني: پيين، ج 1، ص 74. [1] . ابنحجر عسقلاني: الاصابة في تمييز الصحابة، با تحقيق علي محمّد بجاوي، چاپ اول، بيروت، دارالجيل، 1412ق، ج 3، ص 473. [2] . محمود ابوريّه: پيشين، ص 152. [3] . محمد بن يعقوب كليني: پيشين، ج 1، ص 50 باب «اختلاف الحديث» و صبحي صالح: نهج البلاغه، خطبهي 210: «وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَي رَسُولِ اللهِ ـ صلّي الله عليه و آله ـ عَلَي عَهْدِهِ حَتّي قَامَ خَطيباً فَقَالَ: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً، فَلْيَتَبوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». همچنين ر.ك: ابن ابيالحديد: شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 42 و 44 و 45. [4] . محمود ابوريّه: پيشين، ص 126. [5] . تاريخ مدينة دمشق، ج 1، ص 110 به نقل از سيد مرتضي عسكري؛ نقش ائمه در احياي دين، ج 6، ص 105. [6] . جعفر سبحاني: پيشين، ج 1، ص 77. [7] . متّقي هندي: پيشين، ج 6، ص 88. [8] . سيد مرتضي عسكري: معالم المدرستين، ج 2، ص 60. [9] . محمد بن يعقوب كليني: پيشين، ج 4، ص 240. [10] . جلال الدين سيوطي: الدر المنثور، ج 1، ص 329. [11] . سيد مرتضي عسكري: نقش ائمه در احياي دين، ج 6، ص 107 و 108. قبلاًروايتي از امام باقر ـ عليه السلام ـ نقل شد كه حضرت سخن كعب و ناقل آن را تكذيب كردند و دربارهي كعبه فرمودند: خداوند هيچ نقطهاي از زمين را نيافريده كه نزد او محبوبتر از اين خانه باشد. ر.ك: محمد بن يعقوب كليني: پيشين، ج 4، ص 240، باب «فضل النظر الي الكعبه»، حديث 1. |
|
راههای نفوذ اسراییلیات در تفسیر قرآن (1)
مهدی پیشوایی
در بخش پیشین این مقال، آغاز شکلگیری علم تفسیر، سیر تاریخی تدوین علم تفسیر،منابع تفسیر در عصر صحابه، تفسیر در عصر تابعان و نیز منابع تفسیر در اینعصر، مورد بحث و بررسی قرار گرفت و روشن گردید که در عصر تابعان، روایات وحکایتها و گزارشهای اسراییلی، از سوی یهود یا بعضی از نو مسلمانانیهودیالاصل، به منابع تفسیر در عصر صحابه افزوده شد و این، آغاز نفوذاسراییلیات در تفسیر بود. همچنین نگرشی بر تفاسیری که از اسراییلیات بیشتراثر پذیرفته، به عمل آمد.
نمونههایی از اسراییلیات در تفاسیر
اینک که با ریشهها و عوامل و تاریخ نفوذاسراییلیات در تفسیر آشنا شدیم و نیز راویان اسراییلیات در تفسیر را به اختصارمعرفی کردیم، وقت آن رسیده است که نمونههایی عینی از اسراییلیات در تفاسیر رامعرفی کنیم. در این زمینه به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم:
1- افسانهی انگشتری حضرت سلیمان، علی نبینا و آلهو علیهالسلام
در قرآن مجید در آیات 34 و 35 سورهی «ص» سخن از آزمایش الهی در مورد حضرت سلیمان به میانآمده است که به علت ایجاز و اختصار آیه، مفسران و محدثان، آن را به گونههایمختلفی تفسیر کردهاند. قضیهی این آزمایش، دست مایهی ورود داستان انگشتریسلیمان که در افسانههای یهود آمده به برخی از کتابهای تفسیری شدهاست.
2- افسانهی عشق در قرآن مجید، در سورهی «ص»
پس از بیان صفات ویژهی داوودپیامبر و مواهب بزرگ خداوند بر او، طی آیات 21 - 25، از یک ماجرای دادرسی نزدوی سخن به میان آمده که در واقع، آزمونی از طرف خداوند بوده است. این آزمایشکه خداوند آن را در قرآن به اختصار، اما به روشنی، برای پیامبر اسلام بیانفرموده، به گونههای مختلف تفسیر شده است. ترجمهی آیات چنین است:
نقد و بررسی
افسانهی عشق حضرت داوود به زن اوریا و ارتباط آن پیامبر بزرگ باوی، از تورات، به برخی از تفاسیر اسلامی نفوذ کرده و گروهی از راویان و مفسراناسلامی، آن را با مقداری تفاوت از نظر اختصار و تفصیل و نیز در برخی ازجزئیات در تفسیر آیهی 21 و 22 سورهی «ص» آوردهاند. از آن جمله طبری درتفسیر خود، آن را به تفصیل از طریق ابن عباس نقل کرده است. (15) نیز سیوطی، بایک طریق ، از هر کدام از انس و مجاهد و سدی، و چند طریق از ابنعباس نقل کردهاست (16) .
3- گرفتاری فرعونیان به بلاهای آسمانی
رشید رضا، از مفسرانی است که در مواردیاز تفسیرالمنارش، در شرح و تفصیل معانی آیات قرآن و بیان جزئیات شان نزولآنها، به سراغ تورات رفته است. او که «سلفی مسلک» است و مانند همهی علمایسلفی، داعیهی اصلاح دین و ارائه و معرفی تعلیمات خالص و اصیل اسلام به دور ازپیرایهها و بدعتها و زواید را دارد، خود در مواردی، به اسراییلیات روی آوردهاست. وی در مقدمهی جلد اول تفسیر خود، پس از بررسی و معرفی منابع تفسیری(مانند ادبیات عرب و حدیث صحیح و...) از روش «تفسیر حدیثی» (تفسیربالماثور) انتقاد میکند و میگوید:
4-طول و عرض تابوت بنیاسراییل
تابوت، در لغتبه معنای صندوقی است که از چوبمیسازند و اگر در فرهنگ امروزی ما، به صندوق نقل و انتقال جنازه، تابوتمیگویند، به همین مناسبت است، اما باید توجه داشت که معنای اصلی تابوت،اختصاصی به مردگان ندارد، بلکه هرگونه صندوق چوبی را شامل میشود.
5- هدیهی ملکهی سباء برای سلیمان
قرآن، طی آیات 20 تا 35 سورهی نمل، ماجرایسفر هدهد به کشور سباء (یمن) و آگاهی حضرت سلیمان از طریق گزارش او از حکومتمقتدر بلقیس در این کشور را نقل کرده، توضیح میدهد که سلیمان، طی نامهای، حاکمسباء را به دربار خویش خواست و او پس از مشاوره با درباریان، تصمیم گرفت پیشاز اجابت دعوت سلیمان، او و اطرافیاناش را آزمایش کند که آیا پادشاه استیاپیامبر؟ او گفت: من هدیهای برای آنها میفرستم تا ببینم فرستادگانام چه واکنشیرا از ناحیهی آنها برای ما میآورند (36) ؟ او که خود، ملکه بود از خصلت پادشاهانآگاهی داشت، از اینرو گفت: پادشاهان علاقه شدیدی به هدایا دارند، آنها رامیتوان با هدایای گرانبها، رام و مهار کرد. اگر دیدیم سلیمان با این هدایا رامشد، معلوم میشود شاه است که در این هنگام در برابر او میایستیم و تکیه بر قدرتمیکنیم که ما نیرومندیم. و اگر بیاعتنایی به ما نشان داد و بر پیشنهاد خوداصرار ورزید، معلوم میشود پیامبر خدا است که در این صورت باید با او عاقلانهبرخورد کرد. اما این که ملکهی سباء چه هدایایی برای سلیمان فرستاد، قرآنتوضیحی نداده و تنها با «نکره» آوردن لفظ «هدیه»، عظمت و اهمیت آن را نشانداده است (37) . این سربسته گویی، تشنگی برخی از مفسران را جهتشرح و بسطجزئیات، فرو ننشانده برای رسید به این مقصود، به سوی اسراییلیات لغزیدهاند وبا استناد به پارهای روایات، در مورد ارقام و انواع هدایای ملکه سباء بهافسانه سرایی پرداختهاند، از آن جمله «نسفی» مینویسد:
6- چگونگی ویرانی شهرها
راویان اسراییلیات، در تفسیر آیات و قرآن تنها بهداستان پردازی در حوادث گذشته اکتفا نمیکردند، بلکه گاهی به پیشگویی حوادثآینده نیز میپرداختند که یکی از آنها چگونگی پایان عمر دنیا است.
7- اعجوبهای به نام عوج بن عنق
خداوند طی آیهی 12 سورهی مائده، یاد میکند کهاز بنیاسراییل، عهد و پیمان گرفته که به فرمانهای او عمل کنند و دوازده نفر ازآنها را سرپرستان طوایف دوازده گانهی بنیاسراییل قرار داده است (47) .
پی نوشت ها:
1- بخش اول این مقاله در شماره 15، صص59-74 آمده است. 2- تفسیر نمونه، ج19، ص 280 . 3- طبق یکی دیگر از افسانهها، سلیمان، انگشتری داشته که حکومت و تسلط او،وابسته به آن بوده و آن را در مواقع عادی از خود جدا نمیکرده است و هنگامی کهقصد تطهیر داشته آن را به یکی از همسراناش به نام امینه میسپرده است (اعلامقرآن، دکتر محمد خزائلی، ص 371) بنابراین، شیطان، هنگامی انگشتری را از امینهگرفت که سلیمان موقتا آن را به وی سپرده بوده است. 4- اعلام قرآن، صص 371 - 372 . 5- جامعالبیان، دارالفکر، ج12، ص157. 6- مدارک التنزیل و معانی التاءویل، ج4، ص 42، چاپ استانبول. 7- تفسیرالکشاف، دارالمعرفه، ج3، صص 328 -329. 8- مجمعالبیان، ج8، ص476. 9- تفسیر نمونه، ج19، صص 244-250 (باتلخیص). علامهی طباطبائی، این آزمون 00را،تمثل گرفته است. 10- اوریا (با تشدید«ی» نام یکی از افسران ارشد لشگر داوود بود و «حتی»(باکسر «ح» و تشدید «ت») منصوب به حت ابن کنعان است که طایفهی او را «بنیحت» میگفتند. 11- فرماندهی لشگر داوود. 12- تورات ترجمهی فارسی، چاپ لندن، 1920، کتاب دوم سموئیل، باب یازدهم،جملههای 2 -27. 13- یکی از پیامبران بنیاسرائیل و مشاور داوود. 14 تورات، کتاب دوم سموئیل، باب دوازدهم، جملههای 1-7. 15- جامعالبیان، دارالفکر، 1408، ج12، صص146-147. 16- الدرالمنثور فیالتفسیر بالماثور، ج7، صص 155-159. 17- تفسیرالقمی، ج2، صص229 و233 18- همان کتاب، حاشیهی ص233. 19- نورالثقلین، ج4، ذیل صفحهی 450. 20- مجمعالبیان، ج8، ص472. 21- تفسیر نسفی، استانبول، دارقهرمانللنشر والتوزیع، ج4، ص 38. 22- تفسیرکشاف، دارالمعرفه، ج3، صص 321-322. 23- لباب التاءویل فی معانی التنزیل، چاپ حسن حلمی کتبی،1317، ج4، ص 31. 24- لباب التاءویل، ج4، ص31. 25- تفسیر کبیر (مفاتیحالغیب)، ج9، ص377. 26- «من حدثکم بحدیث داوود، علی مایرویه القصاص، جلدته مائه و ستین جلده وهو حدالفریه علی الانبیاء» (تفسیر کشاف، ج3، ص322; لباب التاءویل، ج4، ص31;تفسیرکبیر، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، ط 1، 1415 ه ، ج9، ص379). 27- «لااوتی برجل یزعم ان داوود تزوج امراءه اوریا الا جلدته حدین: حداللنبوه و حداللاسلام» مجمعالبیان، ج8، ص 472. 28- امالی صدوق، قم، مطبعه الحکمه، مجلس 22، ص63. 29- همان، مجلس 20، صص56-57; تفسیرالمیزان، بیروت، موسسهالاعلمی للمطبوعاتج17، ص 20، به نقل از عیون اخبارالرضا. 30- تفسیرالمنار، ط2، بیروت، دارالمعرفه، ج1، صص7-8. 31- فاءرسلنا علیهمالطوفان والجراد والقمل والضفادع والدم آیات مفصلاتفاستکبروا و کانوا قوما مجرمین». یاد آوری میشود که نزول این بلاها، در اثراجابت دعای حضرت موسی(ع) بود که بر فرعونیان نفرین کرد. قرآن نفرین او را در آیهی 88 سورهی یونس چنین حکایت میکند: و موسی گفت: پروردگارا! تو، به فرعون و [اطرافیان] اشراف او، در زندگی دنیازیور و اموال دادهای. پروردگارا! [در نتیجه، خلق را] از راه تو گمراه میکنند. پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دلهایشان را [به جرم گناهان] سختبگردان،به گونهای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک ببینند. 32- تورات، ترجمهی فارسی، چاپ لندن، 1920، سفر خروج، باب نهم، جملههای 12-26. 33- تفسیر نمونه، ج2، صص 165-174. 34- ترجمهی آیهی246 و247 چنین است: پیامبرشان به آنها گفت: خداوند، طالوت را برای زمامداری شما گماشته است. گفتند: چهگونه او بر ما حکومت کند، با آنکه ما به زمامداری و حکومت از ویشایستهتریم و او ثروت زیادی ندارد؟ [پیامبرشان] گفت: خدا او را برای حکومتبرشما برگزیده و او را در دانش و [نیروی] بدنی بر شما برتری بخشیده است. وخداوند، ملک و حکومتاش را به هرکس که بخواهد میدهد و خدا، گشایشگر دانا است[احسان خداوند، وسیع و از لیاقت افراد برای تصدی منصبها آگاه است]. وپیامبرشان به آنها گفت: نشانهی حکومت او این است که آن صندوق [عهد] که در آنآرامش خاطری از جانب پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی و خاندان هارون قراردارد در حالی که فرشتگان آن را حمل میکنند، [به سوی شما خواهد آمد]. بیشک اگرایمان داشته باشید. در این رویداد نشانهای برای شما است. 35- تورات، سفر خروج، باب 25، جملههای 1-22. 36- « [ملکهی سباء] گفت: ای اشراف [و ای بزرگان کشور!] نظر خود را در اینامر [مهم] به من بازگو کنید که هیچکاری بدون حضور [و مشاورهی] شما انجامندادهام. گفتند: ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، و [لی] اختیارکار با تو است، ببین چه دستور میدهی؟ گفت: پادشاهان چون به شهری [و منطقهیآبادی] وارد شوند، آن را تباه و عزیزاناش را خوار و ذلیل میگردانند. [آری] کارآنان اینگونه است. و [اینک] من هدیهای گرانبها برای آنان میفرستم تا ببینمفرستادگان من چه خبری میآورند. [و از این طریق آنها را میآزمایم]. آیات 32-35 37- اقتباس از تفسیر نمونه، ج 15، ص457. 38- تفسیر نسفی، ج3، ص 211، تفسیر آیهی 35 سورهی نمل. 39- تفسیر ابن کثیر، دارالفکر، ج5، ص 234. 40- همان. 41- الکشاف، قاهره، مصطفی البابی الحلبی، ج2، ص 451. 42- تفسیر ابنالسعود (ارشادالعقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم)، ط 2،داراحیاءالتراث العربی، 1411 ه ، ج6، ص 284. 43- تفسیر المیزان، ج15، ص369. 44- (و ان من قریه الا نحن مهلکوها قبل یومالقیمه او معذبوها عذابا شدیداکان ذلک فی الکتاب مسطورا). 45-احتمالا این کلمه، تبتبوده که اشتباها«نبت» قید شده است. 46- روحالمعانی، ج15، ص 100. 47- (ولقد اخذالله میثاق بنی اسراییل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیبا...). 48- روح المعانی، ج6، ص86. |
|
بررسی اسرائیلیات در تفسیر و حدیث
محمد هادی مؤذن جامی
*الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، دکتر محمد السید حسین الذهبی، دمشق، لجتةدمشق، لجنة النشرفی دارالایمان، چاپ دوم، 1405 ه /1985 م، 210 صفحه موصوع اسرائیلیات از قدیمیترین موضوعاتی است که در فرهنگ اسلامی بدان توجه شده و در روند رشد فرهنگی اسلامی اثرات متعددی بر جای گذاشته است.اسرازیلیات و در شکل وسیعتر آن«اسرائیلیات و مسیحیات»از نتایج محتوم اختلاط فرهنگهای سه دین بزرگ ابراهیمی است، چه از بعد تبادل فرهنگی و میل به فراگیری دانش از اهل کتاب و چه از بعد تهاجم فرهنگی و مقاصد شیطنت آمیز پارهای از علمای دو دین و مسلمان شدههای آن.
*اقسام اسرائیلیات
اسرائیلیات را به اعتبارهای مختلف دستهبندی کردهاند.به اعتباری دو قسم صحیح و غیر صحیح (شامل ضعیف و موضوع)و به اعتباری موافق یا مخالف با اسلام و یا غیر مباین و موافق.
*حکم روایت اسرائیلیات چیست؟
از نظر ادله قرآنی و حدیثی دو نوع ادله قابل استخراج است:ادله منع و ادله جواز:
از صفحه 143
علامه طباطبائی چنین روایاتی را از باب جری و تطبیق و یا بیان مصداق اعلی و اکمل دانسته است نه به جهت انحصار معنای آیه در آنچه معصوم فرمودهاند.(المیزان، ج 1، ص 42). |
|
مباني قرآني تفسير قرآن به قرآن
علي فتحي1
چكيده
تفسير قرآن به قرآن به معناي استفاده حداكثري از آيات در فهم معنا و مراد آيات قرآن، همواره مورد پذيرش قرآنپژوهان بوده است؛ ولي به مباني آن به صورت مستقل و مستدل، نپرداختهاند. حال آنكه يكي از مسائل سرنوشتساز درباره تفسير قرآن به قرآن، تبيين زيرساختهاي نظري آن است كه از آن به «مباني» ياد ميشود. نوشتار حاضر به هدف شناسايي مباني قرآني تفسير قرآن به قرآن سامان يافته و با نگرش نظري و استدلالي و به روش تبييني به بررسي مباني يادشده پرداخته است. از نظر قرآن كريم، آياتِ آن نه تنها تناقض و اختلافي ندارد، بلكه داراي انسجام كامل، پيوسته، مصدِّق و مفسّر يكديگرند. ساختار كلي آن بر اساس اصول متقن عقلايي شكل گرفته و زبانش در بيان مقاصد خود روشن و دلالتش مستقل است و در موارد متشابه نيز آيات محكم، مرجع فهم متشابهات قلمداد شده است. افزون بر آن، بين آيات هر سوره به ويژه آن دسته از آيات كه پيوستگي صدوري دارند، ارتباط معنايي وثيق وجود دارد. به منظور دستيابي به روش صحيح تفسير قرآن به قرآن، توجه به مباني مرتبط با آن، امري اجتنابناپذير است.
كليدواژهها:
تفسير قرآن به قرآن، مباني تفسير قرآن به قرآن، انسجام آيات، دلالت استقلالي، محكم و متشابه، پيوند معنايي.
مقدّمه
تفسير قرآن به قرآن، از روشهاي مورد توجه مفسّران و قرآنپژوهان از صدر اسلام تاكنون بوده است، و برخي آن را اولين روش در تفسير به شمار ميآورند؛ چراكه در تفسير قرآن، پيش از هر چيز ديگر بايد از خود قرآن، تفسير آن را بخواهيم.2 اين روش كه از عصر معصومان عليهمالسلاممورد استفاده و استناد بوده است، كارآمدترين شيوه تفسيري قرآن است. دانشمندان قرن اخير به اهميت ويژه اين نوع تفسير به منزله روشي كارآمد و اصيل تأكيد داشتهاند تا آنجا كه از سوي مفسّراني همچون علّامه طباطبائي تنها روش صحيح تفسير خوانده شده است.3
مباني تفسير قرآن به قرآن
براي دستيابي به روش صحيح تفسير قرآن به قرآن، توجه به مباني آن، امري ضروري است؛ زيرا تبيين اين مباني در نحوه استفاده از آيات ديگر در تفسير قرآن به قرآن، تأثير بسزايي دارد؛ چون مباني، اصل تفسير قرآن به قرآن و يا روش تفسير يادشده را پشتيباني و تأييد ميكند. مراد ما از مباني در اين نوشتار، امور بنياديني است كه هر نوع موضعگيري در خصوص آنها، در اصل تفسير قرآن به قرآن و يا روش آن، تأثير دارد. آنچه كه در پي ميآيد عمدتا مباني15 قرآني آن است:
1. هماهنگي آيات با يكديگر
يكي از مباني تفسير قرآن به قرآن، هماهنگي مجموع آيات قرآن كريم است. بيترديد، قرآن از يك پيوستگي نظاممند برخوردار است. با وجود تنوع و گستردگي مطالب در آيات قرآني، يكي از امتيازات ويژه قرآن نبودِ اختلاف و تناقض در ميان مطالب آن است. گويش قرآن چنان استوار است كه از هرگونه اختلاف گويي يا تضاد در گفتار به دور است. قرآن مجيد از يكسو، در طول بيست و سه سال به تدريج، در جنگ و صلح، به هنگام پيروزي و شكست، در مواقع سختي و راحتي، و حالات گوناگون نازل شده است. از سوي ديگر، جامعيت دارد و در مواردي يك مطلب را با عبارتهاي مختلف و گاهي با همان عبارت تكرار كرده؛ ولي هيچگاه اختلاف و تضادي در آن نيست، بلكه همسويي شگفتي در مجموعه اين كتاب آسماني نمايان است. قرآن در عين بيان مطالب مختلف، جملاتش بسان درهاي گرانبهايي است كه با تناسب خاصي به رشته درآمده و با نظم اعجابانگيزي به هم متصل و مرتبط شده است.16 به باور اينكه ميان معاني آيات قرآن ارتباطهايي وثيق وجود دارد، ميتوان به راهبردهايي اساسي براي كشف ضابطهمند انواع مداليل آيات و مقاصد خداوند دست يافت. از سوي ديگر، نميتوان يك آيه از آيات قرآن را جدا كرد و بدون لحاظ آيات ديگر قرآن، تفسير نمود.17
2. ساختار كلي قرآن بر اساس اصول محاوره عقلايي
شيوه و سبك بيان قرآن در رساندن پيام، همان شيوه زبان عمومي و بر اساس اصول محاوره عقلايي است. انديشمندان مسلمان از ديرزمان بر اين باور بودهاند كه اسلوب زبان قرآن، همان اسلوب تفهيم و تفاهم عقلا وعرف عمومي مردم در انتقال معناست و خداوند متعال نيز سبك جديدي براي ابلاغ پيام خود ابداع نكرده است. اين امر از نظر بسياري از انديشمندان يك امر معلوم و بديهي است30 و اگر شارع، زباني غير از زبان معمول و متعارف و سبك بياني خاصي تأسيس كرده بود به دست ما ميرسيد.31 و برخي از بزرگان مانند امام خميني قدسسره32 و مرحوم نائيني33 زبان قرآن و سنّت را همان زبان عرف و عقلا، كه از قواعد و بناي مستحكم زباني پيروي ميكند، دانستهاند.
3. دلالت استقلالي قرآن در بيان مقاصد
دلالت استقلالي قرآن در بيان مقاصد، بدين معناست كه مفاد بسياري از آيات بدون مراجعه به غير قرآن، معلوم و روشن است. مقتضاي نور بودنِ55 قرآن كريم آن است كه قرآن در بيان خويش به غيرنيازمند نباشد؛ زيرا در صورت نياز به مبيّني ديگر، آن مبيِّن اصل بوده، قرآن كريم فرع آن خواهد بود و اين فرع و تابع قرار گرفتن قرآن با نور بودن آن ناسازگار است.56 از اينرو، قرآن در بيان مقاصد خود، مستقل است.
4. ساختار قرآن بر اساس محكم و متشابه
طبق بيان خود قرآن كريم، آيات آن بر دو قسم «محكم» و «متشابه» تقسيم ميشود: «هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُالْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ.»(آلعمران: 7) در اين آيه، آيات محكم، «اُمّالكتاب» معرفي شدهاند. «اُمّ» به معناي مرجع و مقصد است و «اُمّالكتاب» يعني: آياتي كه براي آيات ديگر مرجع واقع ميشود. محكمات به تصريح قرآن، آيات مادر و مرجع هستند؛ با اين ويژگي كه خود هيچ ابهامي نداشته، برطرفكننده ابهام و تشابه از آيات متشابهند؛81 چون محكم آيهاي است كه در مدلول خود محكم و استوار باشد و معناي مراد آن به غير مراد اشتباه نشود. و متشابه برخلاف آن است؛ آياتيكه چند وجه معنايي شبيه به هم داشته و روشن نيست كدام مراد ميباشد. با ارجاع آيات متشابه به محكم، ترديد از ذهن مخاطب و مفسّر براي تشخيص مصداق زدوده ميشود.
5. پيوند معنايي آيات هر سوره
اعتقاد به ارتباط معنايي آيات يك سوره يا آيات سورههاي مختلف قرآن يكي از مباني ديگر تفسير قرآن به قرآن محسوب ميشود و اگر معتقد باشيم مجموعه آيات يك سوره با يكديگر پيوند معنايي دارند، در مقام تفسير هر آيهاي از يك سوره، نميتوان آن را بدون لحاظ آيات ديگر سوره مورد نظر تفسير كرد. طبيعي است لحاظ اين مبني ميتواند در تفسير آيات يك سوره تأثير بسزايي داشته باشد و تأثير آن به ويژه در تفسير سورههايي كه يكجا نازل شدهاند، بسيار روشن و بينياز از استدلال است. گرچه آيات بسياري از سورهها به صورت پراكنده و در طول زمان نازل شدهاند، ولي اين حقيقت را كه آيات هر سوره يك پيوند و انسجام ويژهاي دارد نميتوان ناديده گرفت.91 از اينرو، در عين عدم تمركز نزولي، داراي ارتباط معنوي ميباشند.92 در ذيل، به شواهد و دلايل اين مطلب اشاره ميگردد:
نتيجهگيري
1. شيوه تفسير قرآن به قرآن، كارآمدترين روش، بلكه تنها روش استواري است كه زيرساختهاي نظري آن در خود قرآن كريم ترسيم شده است.
پى نوشت ها
1 دانشجوى دكترى علوم قرآن و حديث، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. دريافت: 11/9/87ـ پذيرش: 26/12/87. 2ـ ر.ك: ابن تيميه، مقدمة فى اصولالتفسير، ص 39 / محمّدحسين ذهبى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 37ـ38 / عبدالفتاح الخالدى، تعريف الدارسين بمناهجالمفسرين، ص 150. 3ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 13ـ15. 4ـ عباسعلى عميدزنجانى، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص 361. 5ـ حسامالدين متقى هندى، كنزالعمّال، ج 1، ص 691، ح 2861. 6ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 12. 7ـ نهجالبلاغه، خ 126، ص 227. 8ـ همان، خ 17، ص 59. 9ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 76ـ80. 10ـ ابن تيميه، مقدّمه فى اصولالتفسير، ص 93 / عبدالفتاح خالدى، تعريف الدارسين، ص 150. 11ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 12؛ ج 3، ص 75. 12ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، حاشيه كفايهالاصول، ج 1، ص 161ـ163. 13ـ ر.ك: همان، ج 14، ص 205. 14ـ بررسىها نشان مىدهد كه تاكنون كتاب يا مقالهاى به صورت مستقل درباره مبانى قرآن به قرآن منتشر نشده است، هرچند كه مطالب پراكندهاى در اين زمينه در برخى از كتابها آمده است. براى نمونه، ر. ك: مقدّمه تفسير گرانسنگ الميزان، و كتابهايى كه پيرامون آن نوشته شدهاند؛ تفسيرالقرآن بالقرآن عندالعلّامه طباطبائى، خضير جعفر / منهجالتفسيرى للعلامه فى تفسيرالميزان، على الاوسى / مقدّمه تفسير تسنيم آيتاللّه جوادى آملى و پژوهشى پيرامون تدبر در قرآن از ولىاللّه نقىپور و مقالههايى همچون: «مبانى و معيار فهم روشمند وحى»، از محمّدباقر سعيدىروشن / «تفسير قرآن به قرآن و جايگاه سنّت» از سيد ابراهيم سجادى / پژوهشهاى قرآنى، «تفسير روشمند وحى با وحى» از محمّدعلى رضايى اصفهانى. 15ـ مىتوان مبانى تفسير قرآن به قرآن را به صورتهاى گوناگون دستهبندى كرد؛ همچون مبانى كلامى و معرفتشناختى، مبانى برون متنى و درون متنى، مبانى پيشينى و پسينى و... كه تبيين آنها از حوصله اين نوشتار خارج است؛ و در اين نوشتار تكيه بر مبانى درون قرآنى بوده است. 16ـ سيد ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسيرالقرآن، ص 95. 17ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن، ج 1، ص 21. 18ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 19ـ21. 19ـ نهجالبلاغه، خ 20، ص 57. 20ـ عبداللّه جوادى آملى، «سيره تفسيرى علّامه طباطبائى»، شناختنامه علّامه طباطبائى، ج 2، ص 87. 21ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 8، ص 772 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 191. 22ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 191 / جلالالدين سيوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 610. 23ـ عبداللّه جوادى آملى، قرآن در قرآن، ص 140. 24ـ همو، سرچشمه انديشه، ص 59ـ60. 25ـ همو، تفسير تسنيم، ج 1، ص 99. 26ـ محمّدبن على صدوق، كتاب التوحيد، ص 255، رقم 7 / احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 358 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 90، ص 98ـ127. 27ـ محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود، ص 312ـ243 / محمّد صادق، البشارات و المقارنات، ص 383ـ407. 28ـ بدرالدين زركشى، البرهان، ج 2، ص 64. 29ـ ر.ك: بدرالدين زركشى، البرهان، ج 2، ص 64 / محمّدهادى معرفت، شبهات و ردود، ص 249ـ251. 30ـ سيدابوالقاسم خوئى، البيان، ص 261ـ265 / محمّد فاضل لنكرانى، مدخل التفسير، ص 161. 31ـ على عندليب، قواعد اصولالفقه على مذهبالاماميه، ص 336 / محمّدجواد سلمانپور، «عرفى و عقلايى بودن زبان دين در حوزه تشريع و تقنين»، قبسات 25، ص 54. 32ـ سيد روحاللّه خمينى، مناهجالوصول الى العلمالاصول، ج 1، ص 106. 33ـ محمّدحسين نائينى، فوائدالاصول، ج 2، ص 308. 34ـ بقره: 182. 35ـ سيدابوالقاسم خوئى، البيان، ص 262 و 270 / عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده، ص 138. 36ـ محمّدحسن قدردان قراملكى، «زبان قرآن از منظر علّامه طباطبائى»، قبسات 20، ص 66ـ68. 37ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 14. 38ـ مهدى هادوى، مبانى كلام اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، ص 300. 39ـ سيدابوالقاسم خوئى، البيان، ص 262. 40ـ حميد آريان، «زبان قرآن ساختار و ويژگىها»، معرفت 35، ص 18. 41ـ جعفر نكونام، صحيفه مبين 20، ص 20. 42ـ نك: يوسف: 2 / فصلت: 1 و 44 / نحل: 103. 43ـ محمّدهادى معرفت، «گفتوگو با استاد معرفت»، پژوهشهاى قرآنى 21ـ22، ص 278. 44ـ محمود رجبى، روش تفسير قرآن، ص 208 / محمّدباقر سعيدىروشن، علوم قرآن، ص 262. 45ـ ر.ك: عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 99. 46ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 87. 47ـ ر.ك: علىاكبر سيفى مازندرانى، دروس تمهيدية فى القواعد التفسيريه، ص 116. 48ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 85. 49ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 3. 50ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 548، ذيل واژه «ضرب». 51ـ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، ج 2، ص 106. 52ـ ر.ك: على ربانى گلپايگانى، هرمنوتيك و منطق فهم قرآن، ص 39. 53ـ حسامالدين متقى هندى، كنزالعمّال، ج 1، ص 619، ح 2861. 54ـ جلالالدين سيوطى، الدرالمنثور، ج 3، ص 90. 55ـ مائده: 15 / اعراف: 157. 56ـ ر.ك: عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 65. 57ـ براى نمونههاى بيشتر، نك: محمّدتقى مصباح، قرآنشناسى، ج 1، ص 19ـ56. 58ـ محمّدبن مسعود عيّاشى، تفسير عيّاشى، ج 1، ص 74. 59ـ نهجالبلاغه، خ 183. 60ـ محمّدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 2، ص 600. 61ـ محمّدبن خالد برقى، المحاسن، ج 1، ص 420. 62ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن / محمّدبن احمد ازهرى، تهذيباللغة، ج 15، ص 355. 63ـ محمّد اسعدى، سايهها و لايههاى معنايى، ص 130. 64ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 89، ذيل آيات 7ـ9 آلعمران. 65ـ همان، ج 1، ص 11. 66ـ ر. ك: همان، ص 9. 67ـ ر.ك: اميررضا اشرفى، «مفهومشناسى تفسير قرآن به قرآن از ديدگاه علّامه طباطبائى»، قرآنشناخت 1، ص 218. 68ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 85. 69ـ ر.ك: محمّد اسعدى، سايهها و لايههاى معنايى، ص 141ـ142 با دخل و تصرف. 70ـ عبدالنبى مهدى، روش صحيح تفسير قرآن، ص 73. 71ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، حاشيه كفايهالاصول، ج 1، ص 161ـ163. 72ـ همو، الميزان، ج 3، ص 84. 73ـ عباسعلى عميدزنجانى، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص 289. 74ـ محمّدهادى معرفت، «تفسير قرآن به قرآن و جايگاه سنّت»، پژوهشهاى قرآنى 46ـ47، ص 18. 75ـ عبدالنبى مهدى، روش صحيح تفسير قرآن، ص 18. 76ـ احمدبن تيميه، مقدمة فى اصولالتفسير، ص 39ـ40. 77ـ علىاكبر بابايى، مكاتب تفسيرى، ج 2، ص 128. 78ـ محمّدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 1، ح 112، ص 120. 79ـ ر.ك: محمّدجواد شهرستانى، الملل والنحل، ج 1، ص 155 / عبدالقاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 72. 80ـ خادمحسين الهىبخش، دراسات فى الفرق القرآنيون و شبهاتهم حول السنّة، ص 8ـ10. 81ـ ر.ك: محمّدجواد بلاغى، آلاءالرحمن فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 255. 82ـ ر.ك: خليل فراهيدى، العين، ج 8، ص 426 / اسماعيلبن حمّاد جوهرى، الصحاح، ج 5، ص 1863 / ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 28. 83ـ محمّدبن احمد ازهرى، تهذيب اللغة، ج 15، ص 453، ذيل «المكنى بالام». 84ـ ر.ك: محمّدجواد بلاغى، آلاءالرحمن فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 255. 85ـ ر.ك: عبدالرحمن سعدى، القواعد الحسان، ص 58. 86ـ ر.ك: شريف رضى، حقائقالتأويل فى متشابه التنزيل، ترجمه محمود فاضل، ص 110. 87ـ ر.ك: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 899 / همو، آشنايى با قرآن، ج 3، ص 134. 88ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، كتاب القضا، ب 13، ح 23، ش 3355، ص 183. 89ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 68. 90ـ همان، ص 30. 91ـ براى توضيح بيشتر، ر.ك: سيدابوالقاسم خوئى، البيان، ص 250 / ولىاللّه نقىپور، پژوهشى پيرامون تدبر در قرآن، ص 275ـ279. 92ـ محمّدباقر سعيدى روشن، «مصادر فهم قرآن»، شناختنامه قرآن، ج 1، ص 108. 93ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، النوع الثامن عشر، ص 79. 94ـ همان، ص 80. 95ـ محمّدهادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 323. 96ـ همان، ج 1، ص 276 / جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 322. 97ـ ر.ك: سيدابوالقاسم خوئى، البيان، ص 251. 98ـ محمّد عبداللّه دراز، مدخل القرآن الكريم، ص 121. 99ـ محمّد محمود حجازى، الوحدة الموضوعية فى القرآن الكريم، ص 24، 52، 53 و 112. 100ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 14. 101ـ همان، ج 13، ص 230؛ ج 13، ص 231؛ ج 10، ص 167. 102ـ همان، ج 1، ص 16. محقق شاطبى، علّامه طباطبائى و محمّد حجازى قايل به وحدت موضوعى هستند و قرآن را مجموعهاى به هم پيوسته دانسته و بر اساس آن، به تفسير قرآن به قرآن پرداختهاند. سعيد حوّى سوره بقره را محور هفت سوره بعدى يعنى آلعمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و برائت دانسته است. ر.ك: عبدالكريم بىآزار شيرازى، ترجمه آوايى، تفسير پيوسته و تأويل قرآن به قرآن ناطق، ج 1، ص 437ـ439. 103ـ نگارنده به بخشى از آن معيارها تحت عنوان «معيارهاى پيوند معنايى آيات قرآن» پرداخته است. ر.ك: على فتحى، «معيارشناسى پيوند معنايى آيات قرآن»، معرفت122، ص 45.
منابع
ـ نهجالبلاغه، تحقيق محمّد عبده، بيروت، دارالاسلامية، 1412. |
|
جايگاه تفسير قرآن با قرآن در روايات اهل بيت(عليهم السلام)
غلامعلى عزيزى
در روايات تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام)از راه هاى مختلفى كه در عرف عقلا براى فهم كلام رايج است استفاده شده كه يكى از آن راه ها توجه به قراين كلام است و از جمله قراين، سخنانى است كه گوينده در جاى ديگرى گفته و توجه به آن در فهم بخش هاى ديگرى از سخن وى تأثير دارد و مراد او را روشن مى سازد. قرآن كريم نيز كه بر اساس اصول محاوره عقلايى سخن مى گويد از اين گونه قراين كه همان آيه هايى است كه در جاى جاى آن آمده، برخوردار است و بنابراين به هنگام فهم بعضى از آيه ها بايد به آيه هاى ديگرى كه ممكن است است قرينه اى بر فهم مراد خدا از اين آيه مورد بحث باشد توجه كرد. كاربرد اين قرينه در فهم قرآن همان روش تفسير قرآن به قرآن است اگرچه قرينه هاى ديگرى نيز وجود دارد، اما مهم تر از همه خود قرآن است كه ارزش تفسيرى آن نيازى به توضيح ندارد. بر اساس سخن فوق، تفسير قرآن با قرآن بخشى از روش تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام)است و نه همه آن. از سخنان مفسّر و قرآن پژوه بزرگ معاصر مرحوم علامه طباطبايى چنين برمى آيد كه اين روش، ويژه اهل بيت بوده و به جهت كارايى آن در كشف مراد خداوند تنها روش قابل اعتماد است و خود ايشان همين روش را برگزيده و در تفسير شريف الميزان آن را به كار بسته است. ايشان درباره استناد اين روش به اهل بيت(عليهم السلام)فرموده است: «و قد كانت طريقتهم فى التعليم و التفسير هذه الطريقه بعينها على ما وصل الينا من اخبارهم فى التفسير... هذا هوالطريق المستقيم و الصراط السوى الذى سلكه معلموا القرآن و هداته صلوات اللّه عليهم.»1 و در جاى ديگرى فرموده است: «... در درك معانى آن ها [آيات ]روش اهل بيت(عليهم السلام)را بايد اتخاذ نمود و هر آيه قرآنى را با آيات ديگر قرآنى توضيح داد و تفسير كرد نه به رأى و نظر خود... كسى كه با نظر كنجكاوى در احاديث اهل بيت(عليهم السلام)و در رواياتى كه از مفسرين صحابه و تابعين در دست است رسيدگى نمايد ترديد نمى كند كه روش تفسير قرآن به قرآن تنها روش ائمه اهل بيت(عليهم السلام)مى باشد.»2 و از برخى كلمات ايشان نادرستى روش هاى ديگر و جامع بودن اين روش استفاده مى شود: «تفسير واقعى قرآن تفسيرى است كه از تدّبر در آيات و استمداد در آيه به آيات مربوطه ديگر به دست مى آيد.»3 وى معتقد است كه تفسير با مقدمات علمى و غيرعلمى قابل اعتماد نيست و در حقيقت از قبيل تفسير به رأى است، مگر در جايى كه با تفسير قرآن با قرآن توافق كند.4 در توضيح ديدگاه مرحوم علّامه طباطبايى دو نكته قابل طرح است:
نمونه اى از روايات تفسيرى قرآن با قرآن
در ميان ده ها روايتى كه در آن به تفسير قرآن با قرآن7 پرداخته شده روايت هاى معتبرى ديده مى شود كه از نظر دلالت هم جاى ابهامى ندارد كه در اينجا به بيان دو نمونه از آن ها بسنده مى كنيم:
نسبت تفسير قرآن با قرآن با ضرب القرآن
مهم ترين شبهه اى كه در باب استفاده تفسيرى از آيات قرآن مطرح شده يكى دانستن آن با «ضرب القرآن بعضه ببعض» است كه در سخن پيشوايان دين از آن نكوهش شده و عامل كفر و گمراهى معرفى شده است. اينك به بررسى روايات يادشده مى پردازيم:
الف. بررسى سند
سند روايت نبوى(صلى الله عليه وآله) عامى است و راويان آن مورد وثوق عالمان رجالى ما نيستند. بنابراين، معتبر نيست. دو روايت شيعى نيز فاقد اعتبار است; زيرا راوى يكى از آن دو قاسم بن سليمان است (كتاب وى را نضر بن سويد نقل كرده است) كه رجاليان او را توثيق نكرده اند، هرچند سخنى در ضعيف بودن وى نيامده است. بر اين اساس، روايت يادشده پذيرفته نمى شود.14 در سند روايت ديگر نيز حسن بن على بن حمزه بطائنى ـ از سران واقفيه ـ است كه تضعيف شده و او را از دروغ گويان دانسته اند. همچنين احمد بن يوسف بن يعقوب جعفى توثيقى ندارد. به اين ترتيب هيچ يك از روايت هاى مورد بحث سند درستى ندارد و نمى توان آن را به معصوم نسبت داد.
گفته هاى محدثان و مفسران در توضيح روايت ضرب القرآن
1. قديمى ترين سخن از استاد شيخ صدوق، محمدبن الحسن بن الوليد است: ان تجيب الرجل فى تفسير آيه بتفسير آية اخرى15. مقصود مرحوم ابن الوليد آن است كه فردى تفسير آيه ديگرى را در تفسير آيه مورد بحث خود ارائه دهد كه هيچ ربطى به تفسير آيه با كمك آيه ديگر ندارد.
جمع بندى گفته هاى يادشده:
1. تفسير آيه اى درباره آيه ديگر آوردن;
ب. بررسى دلالت روايت هاى ضرب القران
مفاد روايت هاى يادشده آن است كه زدن برخى از آيه هاى قرآن به برخى ديگر موجب كفر و يا گمراهى است. واژه شناسان درباره ضرب الشىء بالشىء گفته اند: ضرب الشىء بالشىء و ضربته: خلطته21 و ضريب به شيرى گفته مى شود كه مخلوطى از شير خوب و بد يا تازه و كهنه و... باشد.22
پى نوشت ها
1ـ محمدحسين، طباطبايى، الميزان، ج 1، ص 12 2ـ همو، شيعه در اسلام، ص 80 و 81، قم، انتشارات اسلامى، 1375 3و4ـ همان، قرآن در اسلام، ص 61 5ـ براى آشنايى با سير تاريخى تفسير قرآن با قرآن نك: به: على اكبر بابايى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379، ص 263 6ـ نگارنده با نگاهى گذرا به تفسير شريف الميزان به بيش از بيست مورد دست يافته است. از جمله درباره صلوة وسطى در آيه 238 بقره «حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى....» الميزان، ج 2، ص 266 و نيز ر. ك.به: همان، ج 5، ص 221 در تفسير آيه وضو (مائده: 6) و ج 9، ص 89 در تفسير آيه خمس (انفال: 41) و ج 2، ص 78 در تفسير ماه هاى حج (بقره: 197) و ج 5، ص 327 در تفسير آيه محاربه (مائده: 33) 7ـ اهل بيت(عليهم السلام) راه هاى مختلفى را در استفاده تفسيرى از آيه هاى قرآن پيموده اند كه اهم آن ها از اين قرار است: الف. توجه به كاربرد قرآنى واژه به كار رفته در آيه مورد تفسير. ر. ك. به: نورالثقلين، ج 1، ص 380 ب. استفاده از تفسير آيه اى در تفسير آيه ديگر. ر. ك. به: نورالثقلين، ج 3، ص 387 ج. تبيين مراد آيه با استناد به آيه ديگر. ر. ك. به: نورالثقلين، ج 4، ص 294 د. توجيه مفاد آيه با توجه به مسلم بودن همان معنى در آيه ديگر. ر. ك. به: نورالثقلين، ج 1، ص 148 8ـ سند روايت مزبور چنين است: على بن ابراهيم حدثنى ابن عن ابن ابى عمير عن حماد عن حريز عن ابى عبداللّه(عليه السلام)نورالثقلين، ج 1، ص 708 9ـ سند: على بن محمد عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن يعقوب بن يزيد عن ابن ابى عمير عن ابن اذينه عن ابى عبدالله(عليه السلام). محمدين يعقوب، كلينى، الاصول من الكافى، ج 1، ص 136، بيروت، دارصعب و نورالثقلين، ج 4، ص 314 10ـ محمد بن حسين صدوق، معانى الاخبار، ص 190، قم، انتشارات اسلامى (جامعه مدرسين)، 1361 11ـ محمد بن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 633، بيروت، دارصعب 12ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 3 13ـ عبدالرحمن، سيوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 149، چاپ قديم، همين روايت را احمد از طريق ديگر از عمروبن شعيب با اندك اختلاف نقل كرده است. 14ـ ملامحسن فيض، الوافى، ج 2، ص 274، چاپ قديم / تفسير صافى، مقدمه پنجم، ص 35، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات 15ـ ملا صالح مازندرانى، شرح اصول كافى، ج 11، ص 72 16ـ محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 3، ص 83 17ـ محمدتقى مصباح، معانى الاخبار، ص 190، پاورقى / رشيد رضا، المنار، ج 10، ص 198 18ـ علامه محمدباقر مجلسى نيز در شرح روايت ياد شده در مرآة العقول ـ آن را مجهول دانسته است. 19ـ ر. ك. به: صدوق، معانى الاخبار، ص 190، قم، انتشارات اسلامى، 1361 20ـ محمدباقر مجلسى، مرأة العقول، ج 12، ص 521، تهران، درالكتب الاسلاميه، 1363 21ـ ابن منظور لسان العرب 22ـ همان، ابن فارس، معجم مقاييس اللغة و... 23ـ و فى الحديث ضربوا كتاب الله بعضه ببعض اى خلطوا بعضه ببعض فلم يفرقوا بين المحكم و المتشابه و الناسخ و المنسوخ و المطلق و المقيد و المجمل و المبين اخذاً من قولهم ضربت اللبن بعضه ببعض. فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، ج 2، ص 106 24ـ ر. ك. به: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 90، ص 127 و 98 / نهج البلاغه، خطبه 18 25ـ در اين جا به دو نمونه ديگر از اين موارد اشاره مى كنيم كه با استناد به آيات ديگر قرآن احكامى از قرآن استنباط شده است: 1. «.. و حمله و فصاله ثلثون شهراً» (احقاف: 15) والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين... (بقره: 233) از حضرت على(عليه السلام) نقل شده كه ايشان با بيان دو آيه فوق كم ترين زمان حمل (6 ماه) را استفاده كرده اند. / ر.ك. به: السيد هاشم الحسينى البحرانى، البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 174، حديث 11، قم، اسماعيليان 2. امام باقر(عليه السلام) با استفاده از آيه «فلا جناح ان يطوف بهما» (بقره: 158) كه لا جناح در آن دلالت بر وجوب سعى و مروه دارد آيه «ليس عليكم جناج ان تقصروا من الصلاة» نساء: 101 را دال بر وجوب شكسته خواندن نمازهاى چهارركعتى در مسافرت دانسته اند. ر. ك. به: محمدبن مسعود عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 297، بيروت مؤسسه اعلمى 1411 |
|
تفسير روشمند وحى با وحى
محمدعلى رضايى اصفهانى
مقدمه
يكى از پرسابقه ترين روش هاى تفسير قرآن كريم، روش تفسيرى قرآن به قرآن است. اين روش تفسير، يكى از اقسام روش نقلى تفسير به شمار مى آيد.
واژگان
1. تفسير:كشف و پرده بردارى از ابهامات كلمات و جمله هاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آن هاست. به عبارت ديگر، تبيين مفاد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّى آن ها بر اساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلانى محاوره است.1
تاريخچه تفسير قرآن به قرآن
تفسير قرآن به قرآن يكى از كهن ترين روش هاى تفسير قرآن است. سابقه آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) باز مى گردد. سپس اين روش توسط اهل بيت(عليهم السلام)ادامه يافت و برخى از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كرده اند.
دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن
در مورد جايز بودن و مطلوب بودن تفسير قرآن به قرآن، مى توان به آيات قرآن و سنّت و سيره استدلال كرد. در اين جا مهم ترين اين دلايل را بيان مى كنيم:
الف. آيات قرآن
1. قال الله تعالى: «و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شىء» (نحل: 89); كتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم در حالى كه بيانگر هرچيز است.
ب. سنت
در اين مورد به دو بخش از سنّت مى توان استدلال كرد:
ج. روش عقلا
هنگامى كه نويسنده اى كتابى مى نويسد و به ديگران عرضه مى كند، براى فهم آن مى بايست قراين موجود در كلام وى را در نظر بگيريم و اگر در جايى از كتاب مطلبى را به صورت مطلق و عام بيان كرده و در جاى ديگر با قيد و استثناى خاص، لازم است به كل سخنان و جملات او توجه كرده و سپس نتيجه گيرى نماييم.
دلايل مخالفان تفسير قرآن به قرآن
هرچند كه مخالفت صريحى با تفسير قرآن به قرآن ثبت نشده است، ولى برخى مبانى اخباريون و برخى احاديث، موهم مخالفت با اين روش است. در ذيل برخى از اين احاديث و مبانى را مورد بررسى قرار مى دهيم.
الف. احاديث ضرب القرآن
1. على بن ابراهيم عن ابيه عن نضربن سويد عن قاسم بن سليمان عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: قال ابى: «ما ضرب رجل، القرآن بعضه ببعض الاكفر;»23
ب. عدم حجيّت ظواهر قرآن در نظر اخباريون
جواز تفسير قرآن به قرآن متوقف بر آن است كه ظاهر قرآن حجّت باشد و مفسّر بتواند در تفسير به ظواهر قرآن استدلال كند.
جمع بندى و نتيجه گيرى
از مجموع دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن استفاده شد كه اين روش تفسيرى معتبر بوده و مورد تأييد خود قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) بوده است و دلايل مخالفان تفسير قرآن به قرآن، قابل اشكال و ردّ بود.
ديدگاه ها درباره تفسير قرآن به قرآن
1. علامه طباطبائى
ايشان در مقدمه تفسير الميزان پس از بيان مطالبى در مورد تفسير قرآن مى فرمايد: «اين مطلب بر دو گونه است:
2. آية الله معرفت
ايشان پس از بيان اين مطلب كه استوارترين منبع براى تبيين قرآن، خود قرآن است، تفسير قرآن به قرآن را به دو شيوه تقسيم مى كند:
3. استاد عميد زنجانى
ايشان در مورد روش تفسير قرآن به قرآن مى نويسد: «از روش هاى نوينى كه از عصر حاضر در باب تفسير قرآن معمول و متداول شده است، تفسير قرآن به قرآن و استخراج معانى آيات به كمك آيات مشابه است كه موضوع و محتواى آن ها يكسان يا نزديك به هم است.»44
4. ابن تيميه (661ـ728 هـ.)
وى روش تفسير قرآن به قرآن را بهترين و صحيح ترين روش مى داند و مى گويد: «آنچه كه در جايى مجمل آمده در جاى ديگر تفسير شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع ديگر توسعه داده شده است.»45
جايگاه سنت در تفسير قرآن به قرآن
در مورد جايگاه و ارزش سنت و احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن به قرآن، دوديدگاه عمده وجود دارد:
جمع بندى و نتيجه گيرى
بنابراين، استفاده از احاديث معتبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن مانعى ندارد، بلكه روش تكامل يافته تفسير قرآن به قرآن آن است كه از قراين موجود و احاديث نيز استفاده شود كه اين دستور خود قرآن است.
پى نوشت ها
1ر.ك به: راغب اصفهانى، تاج العروس، قاموس قرآن / علامه طباطبائى، الميزان، ج 1، ص 4 / سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 192 / طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 13 2استاد عميد زنجانى معناى استعانت را آورده اند. (مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 288) اما به نظر مى رسد كه معناى سببيّت نيز صحيح است هرچند كه تفاوت چندانى در اين جا وجود نخواهد داشت. 3فقالوا ينالم يظلم نفسه، ففسره ره النبى(صلى الله عليه وآله) بالشرك و استدل بقوله تعالى ان الشرك لظلم عظيم. صحيح بخارى، كتاب تفسير قرآن / تفسير ابن كثير، ج 4، ص 444 / بصائر الدرجات، صفار، ص 195 4صافى، ج 5، ص14 (ذيل آيه 16ـ15 سوره احقاف) و نيز تفسير القرآن العظيم، ابن كثير، ج 2، ص 445 از صحابه نقل مى كند. 5وسايل الشيعه، ج 5، ص 538، باب 22 من ابواب صلوة المسافر، حديث 2 6دكتر ذهبى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 41 7ر.ك: مجمع البيان، طبرسى، ج 1، ص 478 ذيل آيه 1: غاشيه، چاپ قاهره، 1379 8ابن تيميه،(728ـ661 هـ.)، مقدمة فى اصول التفسير، ص 93 (فالجواب ان اصح الطرق فى ذلك، ان يفسر القرآن بالقرآن) 9نك: تفسير الميزان، ج 1، ص 15ـ14، از مقدمه تفسير نقل به مضمون كرديم و كلام ايشان را به طور كامل در ديدگاه ها خواهيم آورد. 10ر.ك.به: التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 2، مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 287 و اصول التفسير و قواعده، ص 79 11الميزان، ج 1، ص 14 12الميزان، همان 13الميزان، ج 5، ص 20 14تفسير نمونه، ج 2، ص 320 تا 329 15تفسير نمونه، ج 2، ص 320 تا 329 16در مورد گونه هاى تفسير قرآن به قرآن و رجوع آيات متشابه به محكم و مثال هاى آن در مباحث بعدى مطالبى بيان خواهيم كرد. 17نهج البلاغه، خطبه 133 18«ذلك القرآن فاستنطقوه»، نهج البلاغه، خطبه 188 19بحارالانوار، ج 9، ص 127 و مشابه آن (ان الكتاب يصدق بعضه بعضا) در نهج البلاغه، خطبه 158 20پيام قرآن، آيت الله ناصر مكارم شيرازى، ج 1، ص 21 21سيوطى، درّالمنثور، سيوطى، ج 2، ص 6 / فيض كاشانى، صافى، (مقدمه تفسير)/ دكتربى آزارشيرازى، قرآن ناطق،ج1،ص266 22از اين مطلب با عنوان «سيره متشرعه» ياد مى شود. 23كافى، ج 2، ص 632 و بحارالانوار، ج 89 ،ص 39 و نيز مشابه همين حديث در معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 190 24الميزان،ج3،ص90، ومبانىوروش هاى تفسير قرآن، ص 4ـ 373 25ر.ك.به: معجم رجال الحديث، آية الله خوئى و ديگران ذيل نام «قاسم بن سليمان» 26الميزان، ج 3، ص 85 27وافى، ج 5، ص 274 28بحارالانوار، ج 89، ص 39 29مبانى و روش هاى تفسيرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم 30مبانى و روش هاى تفسيرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم 31بحارالانوار، ج 89، ص 39 32اخباريه همان اصحاب حديث هستند كه در شيعه آنان را اخبارى مى نامند. ايشان تابع اخبارند و اجتهاد را باطل مى دانند. ملا محمدامين بن محمد شريف استرآبادى (متوفى 1033 هـ.) مؤسس اين مذهب در ميان شيعيان متأخر بود. و كتاب او به نام فوائد المدنيه مشهور است. او منكر اجتهاد شد و گفت: قرآن هم داراى ناسخ و منسوخ و... است و استخراج احكام دين از آن دشوار است. پس بايد به اخبار ائمه(عليهم السلام)مراجعه كرد. در برابر اخباريه، گروه اصوليون قرار دارند كه در استنباط احكام شرعيه فرعيه، به قرآن، سنت، اجتماع و عقل استناد مى كنند و اجتهاد را واجب كفائى مى دانند. (فرهنگ فرق اسلامى، دكتر محمدجواد مشكور، ص 41ـ40) 33كفاية الاصول، مبحث حجيّت ظواهر (حجيّت ظاهر كتاب)، ج 3، ص 405 34در اين مضمون روايات متعددى حكايت شده است از جمله: «عن الصادق(عليه السلام) قال: يا اباحنيفه تعرف كتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ فقال: نعم. يا اباحنيفه لقد ادعيت علماً و يلك ما جعل الله ذلك الاّ عند اهل الكتاب الذى انزله عليهم» عن الباقر(عليه السلام): «ويحك يا قتاده انما يعرف القرآن من خوطب به» عن الباقر(عليه السلام): «ما يستطيع احد ان يدعى ان عنده جميع القرآن كلّه ظاهره و باطنه غيرالاوصياء (تفسير صافى، ج 1، ص 20و22، مقدمه تفسير) البته اين گونه احاديث ناظر به همه علوم قرآن (اعم از ظاهر و باطن و تأويل و...) است و معمولاً در برابر مخالفان و كسانى كه خود را فقيه مى دانسته اند و بدون توجه به احاديث اهل بيت(عليهم السلام)فتوا مى داده اند. همان طور كه حديث اول به «قتاده» فقيه اهل بصره و ابوحنيفه فقيه اهل عراق گفته شده است. براى اطلاع بيش تر نك: بيّنات، ش 3ـ22، ص 226، مقاله روايت «انّما يعرف القرآن...») 35كفاية الاصول، همان و نيز فرائد الاصول، شيخ انصارى، ج 1، ص 140 به بعد 36در اين زمينه، ر.ك. به: همان ها و نيز آية الله خوئى، مصباح الاصول / امام خمينى، تهذيب الاصول، مبحث حجيّت ظواهر كتاب / آية الله خوئى، البيان، مبحث حجيت ظواهر قرآن. 37كفاية الاصول، همان 38در مورد روايات تفسيربه رأى در مبحث روش تفسير به رأى مفصل بحث كرديم. 39كفاية الاصول، همان و نيز فوائدالاصول، ج 1، ص 142 همين مضمون را دارند. 40الميزان، ج 1، ص 11 (مقدمه) 41اين كلام علامه را در مبحث دلايل موافقان تفسير قرآن به قرآن آورديم. 42ر.ك: دخان: 1ـ3 و قدر: 1 و بقره: 185 43تفسير عياشى، ج 1، ص 320ـ319 والتفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب، ج 2، ص 25ـ 22 44مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 228، چاپ اول 45مقدمة فى اصول التفسير، ابن تيميه، ص 93 46المدرس فى ادارة الافتاء العام بدمشق 47اصول التفسير و قواعده، ص 79 48يعنى در حديث ثقلين هر دو در كنار هم آمده اند و لازم است به هر دو تمسك جوييم. 49البيان فى تفسيرالقرآن، ص 269 50مبانى و روش هاى تفسيرقرآن، ص 289 51كلام ايشان در ديدگاه ها و تاريخچه گذشت. 52والمحصل: ان المنهى عنه انما هو الاستقلال فى تفسير القرآن و اعتماد المفسر على نفسه من غير رجوع الى غيره، و لازمه وجوب الاستمداد من الغير بالرجوع اليه و هذا الغير لا محالة اما هو الكتاب او السنة. و كونه هى السنة يثافى القرآن و نفس السنة الامرة بالرجوع اليه و عرض الاخبار عليه فلا يبقى للرجوع اليه و الاستمداد منه فى تفسير القرآن الاّ نفس القرآن (الميزان، ج 3، ص 89، ذيل آيات 9ـ7: آل عمران، بحث آخر روايى) 53مبانى و روش هاى تفسيرى قرآن، ص 8ـ287 54الميزان، ج 12، ص 2ـ161 55الميزان، ج 12، ص 2ـ161 5657البته ممكن است كه گفته شود منظور علامه در ذيل آيه 7: آل عمران آن است كه قرآن نيازى به سنّت ندارد و مستقلاً قابل تفسيراست و ظاهر آن حجّت است. يعنى رجوع به سنت جايز است نه واجب، اما در ذيل آيه 44: نحل بحث از حجيّت قول پيامبر و اهل بيت است. پس اين دو با همديگر تفاوت ندارد. ولى مشكل اين جاست كه اگر حجيّت سنّت در تفسير اثبات شد، و قرينه بودن احاديث مشخص شد ديگر نمى توان آن قرينه ناديده گرفت و گفت كه قرآن بى نياز است. |
|
منبع بودن قرآن در تفسير
اسمعيل سلطانى
مقدّمه
شناخت هر موضوعى و استفاده صحيح از آن بستگى تام به شناخت منابع اطلاعاتى آن دارد. در تفسير قرآن كريم نيز بحث از منابع تفسير، كه در كتاب هاى علوم قرآن با عناوين «مآخذ / مصادر تفسير» نيز از آن ياد شده، از اهميت فوق العاده اى برخوردار است و به همان ميزان كه بهره مندى از منابع تفسيرى اطمينان بخش و راهگشاست، بى توجهى به آن موجب افتادن مفسّر در دامن تفسير به رأى يا برداشت هاى ناروا از آن خواهد شد.
مفهوم شناسى منابع تفسير
منبع: «منبع» از ريشه «النبع» (جوشيدن آب از چشمه)2 به جايى گفته مى شود كه چشمه از آن مى جوشد. به همين دليل، سرچشمه و منشأ هر چيزى را «منبع» آن چيز گويند.3
ارتباط منابع تفسير با مبانى، قواعد و علوم مورد نياز مفسّر
مفسّر پيش از ورود به تفسير آيات قرآن، بايد موضع خود را نسبت به مسائلى همچون اعجاز قرآن، مصونيت آن از تحريف، معناى تفسير، نيازمندى به تفسير و امكان و جواز تفسير روشن كند. از اعتقاد مفسّر درباره اين مسائل، به «مبانى تفسير» ياد مى شود; چرا كه هر نوع موضع گيرى در مورد آنها در موجوديت و نحوه تفسير تأثير مى گذارد. متناسب با مبانى تفسير، قواعد تفسير معلوم مى شود. قواعد تفسير نيز منابع تفسير را مشخص مى كند و پس از آن علوم موردنياز مفسّر آشكار خواهد شد; مثلا، وقتى مفسّر بر اين باور باشد كه روايات قرينه لفظى منفصل تفسير قرآن است، اين قاعده حاصل مى شود كه بايد از روايات تفسيرى (با شرايطى) در فهم قرآن استفاده كرد. سپس معلوم مى شود كه روايات منبع تفسير است و پس از آن لزوم آگاهى مفسّر از علوم حديثى روشن مى شود.12
اهميت و ضرورت شناخت و استفاده از منابع تفسير
با چند مقدّمه ذيل، مى توان اهميت و ضرورت شناخت منابع تفسير و استفاده از آنها را اثبات كرد:
اقسام منابع تفسير
منابع معتبر تفسير قرآن كريم را مى توان به دو دسته منابع «نقلى» و منابع «غير نقلى» تقسيم كرد: منابع نقلى عبارت است از: 1. آيات قرآن كريم; 2. روايات معصومان(عليهم السلام); 3. ادبيات; 4. لغت; 5. تاريخ.
مقصود از «منبع بودن قرآن در تفسير»
قرآن كريم اولين و مهم ترين منبع نقلى تفسير است. منبع بودن قرآن در تفسير، به دو صورت قابل تبيين است:
پيشينه مراجعه به قرآن به عنوان يكى از منابع تفسير
پيشينه مراجعه به آيات قرآن به عنوان يكى از منابع تفسير، به اولين روزهاى نزول قرآن برمى گردد. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت ايشان(عليهم السلام)، كه عهده دار تبيين قرآن بوده اند، استفاده از قرآن را در تفسير به اصحاب خويش تعليم داده اند. شاگردان مكتب تفسيرى اهل بيت(عليهم السلام) و ديگر مفسّران نيز در طول تاريخ از اين منبع در تفسير استفاده كرده اند. تفسيرهاى بر جاى مانده از صحابه و تابعان و مفسّران ديگر شاهد گويايى بر اين ادعاست. در ذيل، نمونه هايى از مراجعه به قرآن از كلام معصومان(عليهم السلام)و ديگران ذكر مى شود:
جايگاه قرآن در ميان ساير منابع
چنان كه گذشت، طبق معيار صحيح، تفسير بايد بر مبناى ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره صورت گيرد، اولين اصل از اصول عقلايى محاوره در فهم سخنان گوينده، مراجعه به سخنان ديگر وى در همان موضوع است و در صورتى كه در سخنان خود گوينده، قرينه اى21 يا توضيح و تبيينى بر مطالب خودش يافت نشود، به شارحانى كه خود گوينده تعيين كرده است مراجعه مى شود. بنابراين، محل مراجعه به قرآن به عنوان منبع، قبل از ديگر منابع است.22 البته در اين باره، بايد به دو نكته توجه شود:
ادلّه منبع بودن قرآن در تفسير
چهار دسته دليل مى توان بر منبع بودن قرآن در تفسير برشمرد كه عبارتند از:
1. سيره عقلا
سيره عقلا اين است كه در فهم سخن هر گوينده و نويسنده اى، از سخنان ديگر وى براى رفع اجمال و ابهام آن كمك مى گيرند، به ويژه اگر صاحب سخن از كسانى باشد كه مطالب مربوط به يك موضوع را متفرّق و در زمان هاى متفاوت بيان مى كند; حتى اگر در سخن وى ابهام و اجمالى نباشد و احتمال داده شود كه در سخنان ديگر او، قيدى، قرينه اى، مخصّصى، مبيّنى باشد كه به فهم بهتر آن كمك مى كند، بررسى سخنان ديگر او را لازم مى دانند.
2. برخى ويژگى هاى قرآن
برخى از ويژگى هاى قرآن نشان مى دهد كه در تفسير اين كتاب الهى، ناچار بايد از آيات ديگر آن استفاده كرد; مانند:
3. دليل قرآنى
از آيه 7 سوره آل عمران منبع بودن قرآن كريم براى تفسير استفاده مى شود. اين آيه مى فرمايد: (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءامَنا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْألْبَابِ) (اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد; برخى از آن آيات محكم [صريح و روشن] است، آنها اساس كتابند، و [برخى] ديگر متشابهاتند. اما كسانى كه در دل هايشان انحراف است، براى فتنه جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى كنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند; [آنان كه] مى گويند: ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان كسى متذكر نمى شود.)
4. دلايل روايى
الف. در روايت آمده است كه «كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْض وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْض.»33 (اين كتاب خداست كه بدان بينش مى يابيد و با آن سخن مى گوييد و به وسيله آن مى شنويد; [كتابى است كه] هر قسمتى از آن، از قسمت ديگر سخن مى گويد و برخى بر برخى ديگر گواهى مى دهد.)
يك شبهه
گرچه منبع بودن قرآن در تفسير با توجه به ادلّه آن، امرى ضرورى است، ولى روايات موسوم به «ضرب القرآن» به ظاهر با منبع بودن قرآن در تفسير متنافى مى نمايند. از اين رو، طرح و نقد و بررسى آن ضرورت دارد.
روايات ضرب القرآن
مهم ترين شبهه اى كه ممكن است در مقابل ادلّه منبع قرار دادن قرآن در تفسير مطرح شود، ملازم بودن آن با «ضرب القرآن بعضه ببعض» است كه بر اين اساس، پيامبر گرامى و ائمّه اطهار(عليهم السلام)نسبت به كار برخى اعتراض مى كردند كه چرا آيه اى را بر آيه ديگر حمل مى كنند و اين همان منبع قرار دادن قرآن در تفسير است. براى روشن شدن مطلب، روايات ياد شده در ذيل، بررسى مى شود:
پاسخ شبهه
الف. نقد سندى روايات: دو روايت نخست، كه در كتب شيعه نقل شده است، از نظر سند، اعتبار چندانى ندارد; زيرا در روايت نخست، كه به دو طريق از نضربن سويد از قاسم بن سليمان روايت شده، يكى از راويان، قاسم بن سليمان است كه در كتب رجالى، گرچه تضعيف نشده، ولى سخنى در توثيق وى نيز وارد نشده است.43 در سند روايت دوم نيز حسن بن على بن ابى حمزه و پدرش على بن ابى حمزه قرار دارند و اين دو به خاطر آنكه از سران «واقفيه» بودند، تضعيف شده و از دروغ گويان دانسته شده اند.44 سومين روايت نيز، كه بيان سبب نزول است، بدون هيچ سندى از ابن عبّاس نقل شده است. بنابراين، هيچ يك از سه روايت شيعى مذكور سند صحيحى ندارد. دو روايت بعدى نيز، كه از اهل سنّت است براى اثبات وثاقت راويان آن راهى جز مراجعه به رجال اهل سنّت و اقوال رجال شناسان اهل سنّت نيست، و چون كه عدالت و وثاقت رجال شناسان اهل تسنّن نزد شيعه ثابت نيست، توثيق آنان نيز براى شيعه اعتبار ندارد.
نظر صحيح در رابطه با مفاد روايات
در روايت نخست، «ضرب القرآن بعضه ببعض» موجب كفر دانسته شده است.
• پى نوشت ها
1ـ مانند: مفهوم شناسى منابع تفسير، ارتباط منابع تفسير با هر يك از مبانى، قواعد و علوم مورد نياز، اهميت و ضرورت شناخت و استفاده از منابع، مقصود از منبع بودن قرآن در تفسير، پيشينه مراجعه به قرآن به عنوان يكى از منابع تفسير، جايگاه قرآن در ميان ساير منابع. 2ـ «نبع الماء نبعاً: خرج من العين.» خليل بن احمد فراهيدى، ترتيب كتاب العين، قم، اسوه، 1414 ق، ج 3، ص 1749. 3ـ ابراهيم انيس و ديگران، المعجم الوسيط، ط. الثانية، استانبول، دارالدعوة، 1410 ق، ص 898. 4ـ احمدبن فارس، معجم مقاييس اللغه، تحقيق و ضبط عبدالسلام هارون، بيروت، دارالاسلاميه، 1990، ج 4، ص 504 / احمدبن محمّد فيومى، مصباح المنير فى غريب الشرح الكبير، ط. الثانيه، قم، دارالهجرة، 1414 ق، ص 472 / سعيد شرتونى، اقرب الموارد، ذيل واژه «فسر». 5ـ ابن منظور در لسان العرب (بيروت، دار صادر، ج 5، ص 55) و محمّدبن يعقوب فيروزآبادى در القاموس المحيط (بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1412 ق، ج 2، ص 156) آن را به «آشكار ساختن امر پوشيده» و ابوالقاسم حسين راغب اصفهانى در مفردات الفاظ القرآن (تحقيق صفوان عدنان داوودى، بيروت، دارالشاميه، 1416 ق، ص 636) آن را به «اظهار معناى معقول» معنا كرده اند. 6ـ محمّدبن دريد، جمهرة اللغه، ج 2، ص 718. 7ـ راغب اصفهانى، پيشين، ص 636 / احمدبن محمّد فيومى، پيشين، ص 472. 8ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1379 ق، ج 1، ص 39 / على جرجانى، التعريفات، ص 76 / آقا بزرگ تهرانى (محمّدمحسن رازى) الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 232 / سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقرآن، ط. الثالثه، طهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ص 4. 9ـ معناهايى كه با قطع نظر از ساير آيات و ادلّه و شواهد ديگر از آيه فهميده مى شود. 10ـ ر.ك. على اكبر بابائى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه / سمت، 1379، ص 23. 11ـ علّامه طباطبائى در اين زمينه مى نويسد: «بنابر اينكه معناى تفسير محصّل مدلول آيه مى باشد، بحثى را "بحث تفسيرى" مى توان گفت كه در محصّل معناى آيه تأثير داشته باشد. اما بحث هايى كه در محصّل معناى آيه تأثير ندارند، مانند برخى بحث هاى مربوط به لغت، قرائت و بديع، اين نوع بحث ها تفسير قرآن نيست.» (سيد محمّدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 70.) 12ـ ر.ك. على اكبر بابائى و ديگران، پيشين، ص 261ـ262. 13ـ برخى از قرآن پژوهان با استفاده از ظاهر عبارت شيخ طوسى در مقدّمه تفسير گران سنگ التبيان كه مى نويسد: «و لاينبغى لاحد ان ينظر فى تفسير آية لاينبىء ظاهرها عن المراد تفصيلا، أو يقلّد احداً من المفسّرين، الاّ ان يكون التأويل مجمعاً عليه، فيجب اتباعه لمكان الاجماع» (محمّدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن، تحقيق احمد حبيب قصير العاملى، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1409 ق، ج 1، ص 6) «اجماع» را جزو منابع تفسير دانسته اند. (محمّدكاظم شاكر، مبانى و روش هاى تفسيرى، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1381، ص 107ـ108) با توجه به اين نكته كه حجّيت اجماع اصالت ندارد; يعنى حجّيت آن از نظر اجماع و اتفاق آراء نيست، بلكه حجّيت آن منوط به كاشف بودن از قول معصومان(عليهم السلام) است، نمى توان «اجماع» را به عنوان منبعى مستقل در كنار منابع ديگر ذكر كرد. پژوهشگر يادشده «شهود عرفانى» را يكى ديگر از منابع تفسير شمرده است (همان)، هرچند وى بر يافته هاى عرفانى ضابطه مند و هماهنگ با نقل صحيح و برهان عقلى تأكيد دارد. ولى به نظر مى رسد با توجه به اين اصل مسلّم كه مستندات تفسير بايد از امور يقينى يا چيزى كه به منزله آن است، باشد و شهود عرفانى در صورتى كه با نقل صحيح يا عقل تأييد شود حجّيتش به خاطر همان نقل و عقل خواهد بود و در صورتى كه مورد تأييد هيچ يك از آن دو نباشد تنها بر شهودكننده حجّت است و بر ديگران حجّيت ندارد. بنابراين، نمى توان شهود عرفانى را منبعى مستقل در كنار منابع ديگر به حساب آورد. 14ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1376 ق، ج 8، ص 244. 15ـ فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 3ـ4، ص 506، ذيل آيه 82 سوره انعام. 16ـ محمّدبن جريرطبرى، تفسير طبرى (جامع البيان فى تأويل القرآن)،ط.الثالثه، بيروت، دارالكتب العلميه،1402،ج12،ص 521. 17ـ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين، ط. الثانيه، قم، مطبعة العلميه، ج 4، ص 492 و ص 493. 18ـ اسماعيل بن كثير، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالاندلس، ج 6، ص 54. 19ـ جلال الدين سيوطى، الدّر المنثور فى التفسير المأثور، بيروت، دارالفكر، 1403 ق، ج 1، ص 105. 20ـ فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 9ـ10، ص 725. 21ـ مراد از «قراين» در اين مقاله، قراينى است كه از مقوله الفاظ يا اصول كلى قطعى مستفاد از مفاد كلام است كه در فهم مقصود گوينده از آيه ديگر مفيد است. 22ـ برخى از قرآن پژوهان متقدّم بر اين نكته تصريح كرده اند كه مفسّر ابتدا بايد از خود قرآن تفسير آن را بجويد، اگر نيافت به سنّت مراجعه كند. سيوطى مى نويسد: «قال العلماء: من اراد تفسير الكتاب العزيز، طلبه اولا من القرآن، فما اجمل منه فى مكان فقد فسّر فى موضع آخر، و ما اختصر فى مكان فقد بسط فى موضع آخر منه... فان اعياه ذلك طلبه من السنّة; فانّها شارحة للقرآن و موضّحة له» (جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، منشورات الشريف رضى، ج 3ـ4، نوع هفتاد و هشت، ص 200 / احمدبن تيميّه، مقدّمه فى اصول التفسير، بيروت، منشورات دار مكتبة الحيات، ص 39) محمّدحسين ذهبى نيز مى نويسد: «لابدّ لمن يتعرّض لتفسير كتاب اللّه تعالى أن ينظر فى القرآن اولا، فيجمع ما تكرّر منه فى موضع واحد، و يقابل الآيات بعضهاببعض ليستعين بماجاء مسهباً على معرفة ماجاء موجزاً...» (محمّدحسين ذهبى، التفسير و المفسّرون، ج 1، ص 37.) 23ـ برخى از قرآن پژوهان با تمسّك به برخى ادلّه و شواهد ادعايى با صراحت يا بدون آن، ممكن است ادعا كنند كه همه معانى قرآن را با تدبّر در خود قرآن مى توان به دست آورد و از كمك گرفتن از غيرقرآن ـ به هرنوع كه باشد ـ بايدخوددارى كرد. در قسمت«يك شبهه» به نقدوبررسى اين سخنان پرداخته شده است. 24ـ براى نمونه مى توان به موارد ذيل اشاره كرد: مراد از كسانى كه به آنان نعمت داده شده، در سوره حمد بيان نشده و در آيه 69 نساء بيان گرديده است و نيز مصداق «صراط مستقيم» در سوره حمد بيان نشده و در آيات 61 يس و 161 انعام بيان گرديده است. همچنين مراد از «عهد خداوند» و «عهد مردم» در آيه 40 بقره بيان نشده و در آيه 12 سوره مائده آمده است. 25ـ ر.ك. محمّدحسين ذهبى، پيشين. 26ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 21. 27ـ «اعلم أنّ كل شىء يضمّ اليه سائر ما يليه، فانّ العرب تسمّى ذلك الشىء اُمّاً.» (خليل بن احمد فراهيدى، پيشين، ج 1، ص 104). 28ـ «امّ الشىء اصله.» (احمدبن محمّد فيومى، مصباح المنير، ص 23); «اُمّ: يقال لكلّ ما كان أصلا لوجود شىء...» (راغب اصفهانى، پيشين، ص 85) 29ـ «أمّ: اصل واحد يتفرّع منه اربعة أبواب، و هى: الاصل، المرجع، الجماعة، الدين. و هذه الاربعة متقاربه» (احمدبن فارس، پيشين، ج 1، ص 21. 30ـ ر.ك. سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 43 / ابوالفتوح رازى (حسين بن على بن احمد خزاعى نيشابورى)، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1372، ج 4، ص 174 / محمّدبن حسن طوسى، پيشين، ج 2، ص 394 / مولى محسن فيض كاشانى، الصافى فى تفسير كلام اللّه (تفسير الصافى)، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ج 1، ص 294 / محمّدجواد بلاغى، آلاء الرحمن، بيروت، داراحياء التراث العربى، ج 1، ص 255. 31ـ ر.ك. محمود رجبى، روش تفسير قرآن، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص 209. 32ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، تحقيق مؤسسه آل البيت، قم، 1409 ق، ج 27، ب 9 (ابواب صفات قاضى)، ص 15. 33ـ نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح، قم، دارالهجره، خطبه 133، ص 192. در منابع اهل سنّت، رواياتى وجود دارد كه در آنها به منبع بودن قرآن در تفسير تصريح شده است. با تتبع مختصر به دو مورد برمى خوريم كه عبارتند از: اول. روايتى از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه به طريق حذيفه نقل شده است: «و الحديث كالقرآن يفسّر بعضه بعضاً.» (محمّدبن احمد قرطبى انصارى، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1416 ق، ج 13، ص 35) دوم. «اخرج ابن جرير و ابن المنذر عن سعيد بن جبير فى قوله "متشابهاً" قال: يفسّر بعضه بعضاً، و يدلّ بعضه على بعض.» (جلال الدين سيوطى، پيشين، ج 7، ص 221.) 34ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 93، ص 4. 35ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 27، ب 9 (ابواب صفات قاضى)، ص 115. 36ـ أبى عن على بن النعمان عن أيوب بن الحر قال سمعت أبا عبداللّه ما يقول: «كل شىء مردود إلى كتاب اللّه و السنّة، و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف.» (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 2، ص 242، ب 29.) 37ـ «مُحَمَّدُبْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَبْنِ مُحَمَّد عَنِ ابْنِ فَضَّال عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُون عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْس، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ (ع): «مَا مِنْ أَمْر يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلاَّ وَ لَهُ أَصْلٌ فِى كِتَابِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ.» (محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ط. الثالثة، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق، ج 1، ص 60) مشابه همين روايت در مصادر ذيل نيز آمده است: همان، ج 7، ص 158 / محمّدبن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، ج 9، ص 357 / شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 26، ص 293 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 89، ص 100، ب 8 / احمدبن محمّدبن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالكتب الاسلاميه، ج 1، ص 267. 38ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 633 باب «النوادر»، ص 627. همين روايت با حذف ابتداى سند در عدة الداعى و نجاح الساعى احمدبن فهد حلّى (ص 229) و ثواب الاعمال، (شيخ صدوق) (ط. الثانية، قم، منشورات رضى، 1368، ص 280) آمده است. نيز استاد شيخ صدوق، محمّدبن حسن، از حسين بن حسن بن ابان، از حسين بن سعيد، از نضر بن سويد، از قاسم بن سليمان، از امام صادق(عليه السلام) و ايشان از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است. (ر.ك. محمّدبن على بن حسين بن بابويه (شيخ صدوق)، معانى الاخبار، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 190.) 39ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 93، ص 3 / شيخ حرّ عاملى روايت ياد شده را با همين سند، ولى با اندكى تفاوت در متن نقل كرده است. (ر.ك. شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 27، ص 200.) نيز علّامه مجلسى همين روايت را بدون ذكر سند و نام امام، بلكه با تعبير «عن الائمه» در بحارالانوار، (ج92، ص72) نقل كرده است. 40ـ فضل بن حسن طبرسى، پيشين، ج 1، ص 780 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 9، ص 70. 41ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 30، ص 512 / جلال الدين سيوطى، الدرّ المنثور، ج 2،ص 149 / اسماعيل بن كثير، پيشين، ج 2، ص 10. 42ـ جلال الدين سيوطى، پيشين، ج 2، ص 149. 43ـ سيد ابوالقاسم موسوى خوئى، معجم رجال الحديث، ط. الرابعة عشر، بيروت، دارالزهراء، 1409 ق، ص 20 / محمّدتقى تسترى، قاموس الرجال، ط. الثانيه، قم، انتشارات اسلامى، 1410 ق، ص 472 / محمّدباقر مجلسى روايت را مجهول دانسته است. (ر.ك. مرءاة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363، ج 12، ص 521.) 44ـ سيد ابوالقاسم موسوى خوئى، پيشين، ج 5، ص 14 و ج 11، ص 214 / سيد محمّدجواد حسينى، المعين على معجم رجال الحديث، مشهد، آستان قدس رضوى، 1415 ق، ص 306. 45ـ «هو أن تجيب الرجل فى تفسير آية بتفسير آية أخرى» (شيخ صدوق، معانى الاخبار، ص 190، ب «معنى الحديث الذى روى عن الباقر(عليه السلام).» 46ـ «لعلّ المراد بضرب بعضه ببعض تأويل بعض متشابهاته إلى بعض بمقتضى الهوى من دون سماع من أهله أو نور و هدى من اللّه» (مولى محسن فيض كاشانى، پيشين، ج 1، ص 70.) 47ـ «افيد انّ المراد تفسيرالقرآن و الجمع بين آيها و استنباط الاحكام، فإنّه لايعلم ذلك غير المعصوم.» (محمّدباقر مجلسى، مرءاة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج 12، ص 521 و 522.) 48ـ «و يحتمل ان يكون المراد المعنى الظاهر بتقدير الاستخفاف او ارتكاب التجوز فى الكفر.» (همان، ص 522.) 49ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 83. 50ـ همان، ص 81. 51ـ سيد محمّدسعيد حكيم پس از بيان دو دسته روايت، كه دسته دوم آن روايات ضرب قرآن است، مى نويسد: «ظهورهما فى ابتناء اخذ المعنى على التكلّف و العناية او التحكّم.» (سيد محمّدسعيد حكيم، المحكم فى اصول الفقه، 6 جلدى، مؤسسة المنار، 1414 ق، ج 3، ص 175.) 52ـ «المعروف انّ البعض يتلاعب بمعانى القرآن حسب اهواءه و مصالحه فيضرب بعضه ببعض ليثبت حجته و يسكت خصمه تجنيا على الحق و الحقيقة و تشويها لمعانى و مفاهيم القرآن الصافية و هذا هو عين الجحود و الكفر بالله تعالى.» (مركز الرساله، الايمان و الكفر و آثارها على الفرد و المجتمع، قم، مركز الرسالة، 1419 ق، ص 73.) 53ـ عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 99. 54ـ عباسعلى عميد زنجانى، مبانى و روش هاى تفسير قرآن، چ چهارم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1373، ص 118ـ130. 55ـ ابن منظور، پيشين، ص 536 / مصطفى ابراهيم و ديگران، پيشين، ذيل واژه. |