بانک مقالات تفسیر قرآن
|
تفسير علمى در الميزان
على هدايت زاده
علامه محمدحسين طباطبايى از بزرگ ترين مفسران تاريخ اسلام و از جمله افتخارات شيعه به شمار مى آيد. او بيشترين تأثير را در مفسران و قرآن پژوهان داشته و ارج نهادن به ديدگاه هاى وى سنّت مفسران اخير گشته است.
تفسير علمى
تعريف (تفسير علمى) از نگاه علامه طباطبايى بدون توجه به ديدگاه ايشان درباره اصطلاح (تفسير) امكان پذير نيست. بدين جهت نخست تفسير را تعريف مى كنيم و پس از آن با بهره گيرى از موارد تفسير علمى در تفسير (الميزان) به تعريف تفسير علمى از منظر نويسنده الميزان خواهيم پرداخت.
تعريف تفسير
هريك از مفسران و قرآن پژوهان از دريچه خاصى به تفسير نگريسته اند و بر اساس همان ديد و نگاه خاص تفسير را تعريف كرده اند.
پيشينه تفسير علمى
در نگاه علامه طباطبايى از گذشته اى دور گروهى از فيلسوفان مسلمان كه در فلسفه با معناى گسترده آن تبحّر داشتند و با رياضيات, طبيعيات, الهيات و حكمت عملى آشنا بودند به تفسير علمى و به اصطلاح علامه تطبيق آيات روى آوردند. او مى نويسد:
تفسير علمى در نگاه علامه
تاريخ تفسير نشان از كاربرد روشها و شيوه هاى گوناگون تفسيرى دارد. در سده هاى نخست هجرى بيشتر مفسران تفسير نقلى را پذيرفته بودند و از روايات و سخنان صحابه در تفسير, فهم و درك آيات وحى سود مى بردند و گرايش شديدى به ظاهر آيات از خود نشان مى دادند و در اين ميان مفسرانى بودند كه تفسير عقلى را بيشتر مدّ نظر داشتند و آن را به عنوان معتبرترين روش بايسته تفسيرى مى شناختند و كوشش داشتند آيات را بر باورها و انديشه هاى كلامى, فلسفى و… خود تطبيق كنند.
نمونه هايى از تفسير علمى در الميزان
1. تأثير وزن در رويش گياهان
علامه ذيل آيه شريفه (و أنبتنا فيها من كلّ شىء موزون) مى نويسد:
2. زوجيت اشياء
نويسنده الميزان در تفسير آيه (و أنزل من السماء ماء فأخرجنا به أزواجاً من نبات شتّي…) (طه/53) مى نويسد:
3. انبساط و گستردگى جهان
ادوين هابل در سال 1929 ميلادى متوجه شد كه به هر سوى جهان كه نظر بيفكنيم كهكشانهاى دور به سرعت از ما فاصله مى گيرند. به ديگر سخن جهان در حال گسترش است; يعنى در زمانهاى گذشته اشياء به يكديگر نزديك تر بودند و در واقع به نظر مى رسد كه در حدوده ده يا بيست ميليون سال پيش, همه آنها در يك نقطه قرار داشتند در نتيجه چگالى جهان بى نهايت بود.
4. اختلاف شب و روز
يافته ها و دانسته هاى جديد دانش نجوم به روشنى اختلاف شب و روز را بيان مى كند و علامه نيز با استفاده از همين دستاوردها در تفسير آيه شريفه (و اختلاف الليل و النهار) مى نويسد:
روشهاى علمى تفسير
در سده اخير برخى از روشنفكران روشهاى سنتى تفسير را ناكافى و ناقص خوانده و استفاده از روشهاى نوين علمى مانند پراگماتيستى, مادى, تجربى, حسى و…را براى جبران كاستيهاى شيوه هاى سنتى و ضعف مسلمانان در ابعاد علمى, اخلاقى, سياسى, اقتصادى, صنعتى, فرهنگى, و… پيشنهاد كردند و ادعا نمودند فهم بهينه قرآن تنها با سود بردن از اين شيوه ها امكان پذير است.
تفسير پراگماتسيتى (اصالت عمل) از نگاه علامه
اصالت عمل در اصل يونانى آن از ريشه پراگماتا Pragmata)) مشتق شده كه به معناى اعمال يا امور يا مشاغل است. شعار اين مكتب عبارت است از:
تفسير مادى (ماترياليستى)
از نگاه علامه گرايش به اصالت ماده و تفسيرمادى گزاره هاى دينى از ديرباز مطرح بوده است و بنى اسرائيل در شمار معتقدان به اصالت ماده هستند.
تفسير امپريسيزمى (اصالت تجربه و حس)
مكتب اصالت تجربه و حس به عنوان يك روش ـ و نه يك مكتب فكرى مشخص ـ در انگلستان رايج بود. پيروان اين مكتب بر نقش تجربه در شناخت, تأكيد داشتند و معتقد بودند انسان هيچ آگاهى و شناختى ندارد مگر آنچه از تجربه به كمك حواس دريافت مى كند.
تفسير پوزيتيويستى
از پاسخ علامه به حسّ گرايان شايد بتوان به ديدگاه علامه در باره پوزيتويسم نيز دست يافت, زيرا يك خاستگاه پوزيتيويسم, مكتب شك تجربى ديويد هيوم در قرن هجدهم است و خاستگاه ديگر آن تا اندازه اى جديد است و در ميان استادان دانشگاه وين كه بعدها به (حلقه وين) معروف شدند ريشه دارد.) 35
تفسير سيستمى
گروهى از روشنفكران مسلمان تنها راه صحيح تفسير قرآن را تفسير سيستمى مى دانند. آنها بر اين باورند كه قرآن تمام ويژگيهاى يك سيستم را در بردارد و مى توان آن را تفسير سيستمى نمود. سيستم مجموعه اى از دست كم دو جزء با شرايط زير است:
1. هدفمندى قرآن
نخستين شرط مربوط به تعريف سيستم, كلى نگرى و با هر كلى وظيفه يا هدفى را همراه دانستن است. مرحوم علامه درباره هدف قرآن مى نويسد:
2. ارتباط اجزاء
دومين شرط در تعريف سيستم, ارتباط اجزاء آن; و در مورد قرآن, ارتباط سوره ها با يكديگر و آيه ها با آيه ها مى باشد.
سبك شناسى علامه در نقد و بررسى تفاسير علمى
گرايش به تفسير علمى در قرن چهاردهم به اوج خود رسيد. دراين قرن نويسندگان بسيارى در گرداب افراط گرايى گرفتار آمدند و تمام كوشش و توان خويش را صرف برابرسازى آيات قرآن با يافته ها و دستاوردهاى علمى كردند و با چشم پوشى از شرايط و ضوابط و معيارهاى تفسير بايسته قرآن, دائرة المعارف هايى علمى را به نام تفسير قرآن عرضه داشتند كه تفسير طنطاوى از نمونه هاى بارز و روشن اين گونه تفاسير به شمار مى آيد.
1. روشهاى برون دينى
دراين نگاه, علامه ديدگاه علمى مفسر را بيرون از فضاى تفسير و دين مورد ارزيابى قرار مى دهد و ديدى كاملاً علمى به آن دارد. وى در اين ارزيابى گاه فرضيه بودن و قطعى نبودن يك يافته و دستاورد علمى را سبب لغزش مفسر معرفى مى نمايد و گاه جامعيت نداشتن آن را مطرح مى كند و درمواردى نيز از ساير يافته هاى علمى براى نقد و بررسى يك ديدگاه سود مى برد.
الف. فرضيه بودن و قطعيت نداشتن.
نمونه نخست: تكامل انسان
علامه در نقد و بررسى ديدگاه هايى كه درباره تكامل انسان ارائه شده است پس از ذكر چندين ديدگاه مى نويسد:
نمونه دوم
طنطاوى نويسنده تفسير (الجواهر فى تفسير القرآن) از آيه شريفه (و إذ قال موسى لقومه إنّ الله يأمركم أن تذبحوا بقرة قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ بالله أن أكون من الجاهلين)(بقره/67) علم احضار ارواح را استنباط كرده است.45
ب. جامعيت نداشتن
دومين ملاك علامه در نگاه برون دينى جامع نبودن پاره اى از دستاوردهاى علمى است.
ج. ناسازگارى با ساير يافته هاى علمى
سومين ملاك علامه از نگاه بيرونى, استفاده ايشان از دستاوردهاى علمى در نقد و بررسى تفاسير علمى است.
2. روشهاى درون دينى
در اين شيوه علامه نگاهى درون دينى به تفسير علمى دارد و از روشهاى زير در نقد و بررسى تفاسير علمى سود مى برد.
الف. ناسازگارى با قرآن
از نگاه علامه يك تفسير علمى گاه به جهت ناسازگارى با آيات قرآن در خور نقد و بررسى است و گاه به جهت ناسازگارى با ظاهر يا سياق آيه اى كه تفسير علمى شده است.
ب. ناسازگارى با لغت
دومين روش علامه در نگاه درون دينى ايشان ناسازگارى تفسير علمى با لغات قرآن و كاربرد آنهاست. براى نمونه برخى از آيه شريفه (و الشمس تجرى لمستقرّ لها ذلك تقدير العزيز العليم)(يس/38) حركت وضعى خورشيد به دور مركز خود را استفاده كرده اند, ولى علامه اين تفسير را بر خلاف ظاهر واژه جريان مى داند. او مى نويسد:
ج. ناسازگارى با سياق
علامه در اين روش كه از روشهاى درون دينى به شمار مى رود تنها آن دسته از تفاسير علمى را مى پذيرد كه با سياق آيه ناسازگار نباشد; براى نمونه برخى از مفسران صعود و نفوذ به آسمانها و زمين را از آيه شريفه زير استفاده كرده اند:
نمونه ديگر:
در تفسير آيه شريفه: (و ترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمرّ مرّ السحاب صنع الله الذى أتقن كلّ شىء إنّه خبير بما تفعلون) علامه مى نويسد:
پی نوشتها:
1. سيوطى, جلال الدين عبدالرحمن ابى بكر, الاتقان فى علوم القرآن, 2/174. 2. زركشى, بدرالدين محمد بن عبدالله, البرهان فى علوم القرآن,1/13. 3. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 1/2. 4. همان, 1/4ـ5. 5. همان, 1/9ـ10. 6. همان, 1/9. 7. همان, 1/6. 8. همان, 1/5 ـ 6. 9. همان, 1/6. 10. همان, 12/214. 11. همان, 14/238. 12. همان, 17/129. 13. همان, 17/130. 14. همان, 12/214. 15. استيون و. هاوكينگ, تاريخچه زمان, ترجمه محمد رضا محجوب, 24. 16. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 18/573. 17. همان, 1/60 ـ 61. 18. همان, 1/13. 19. براون كالين, فلسفه و ايمان مسيحى, ترجمه طاطه وس ميكائيليان, 145; ويليام جيمز, پراگماتيسم, ترجمه, رشيديان, 39. 20. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 1/12. 21. همان, 1/214 و 234. 22. همان, 13/33. 23. همان, 1/88. 24. همان, 1/35. 25. همان, 1/36. 26. همان. 27. براون, كالين, فلسفه و ايمان مسيحى, ترجمه طاطه وس ميكائيليان, 56. 28. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 1/45 و 5/339. 29. همان, 1/339. 30. همان, 1/45 ـ 46. 31. همان, 5/338. 32. همان, 15/347. 33. همان, 2/19. 34. همان, 1/75. 35. براون, كالين, فلسفه و ايمان مسيحى, ترجمه, طاطه وس ميكائيليان, 171; خرمشاهى, بهاء الدين, پوزيتيويسم منطقى,4. 36. شيرزاد, توحيد و تفكر سيستميك, 21 ـ 22. 37. همان, 41. 38.طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 7/81 ـ 82. 39. همان, 12/127. 40. همان, 4/360. 41. همان, 12/131. 42. شيرزاد, توحيد و تفكر سيستميك, 34. 43. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 16/386. 44. همان, 16/387. 45. طنطاوى جوهرى, الجواهر فى تفسير القرآن الكريم (دارالفكر, بيروت), 1/84. 46. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 1/365. 47. همان, 2/459. 48. همان, 2/456. 49. همان, 4/141 ـ 142. 50. همان. 51. همان, 16/383. 52. طنطاوى جوهرى, الجواهر فى تفسير القرآن الكريم, 7/93. 53. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 11/397. 54. همان, 17/132. 55. يوسف مروه, العلوم الطبيعية فى القرآن, 167 ـ 168. 56. طباطبايى, محمد حسين, الميزان, 19/178 ـ 179. 57. همان, 14/390. |
|
ديدگاههاى قرآنى معتزله
حسين محمدى
درنگاه همه فرقه هاى اسلامى, قرآن ارجمند وگرامى است. هرچند فرقه ها به تناسب واقع نگرى ويا جمود انديشى خود, درچگونگى استفاده از آن ومستند ساختن فكر وعمل خويش به آن, نحله هاى گوناگونى برگزيده اند.
نكته اى در زمينه راه شناخت عقايد فرق
ييادكرد اين نكته ضرورى است كه پژوهش در زمينه عقايد فرقه ها, كار چندان سهلى نيست. چرا كه اگر بخواهيم تنها بااستناد به داوريها ونسبتهاى نويسندگان كتابهاى (فرق ونحل) بسنده كنيم, كار بسيار دشوار ودور از واقع خواهد بود, زيرا بسيارى از فرقه شناسان ونويسندگان, در اين زمينه نتوانسته اند خود را از تعصب و وابستگى به يكى از فرقه ها و دشمنى با ديگر فرق, دور بدارند. از اين روى, گاه نسبتهاى دروغ وتوهين آميز وتهمتهاى آشكار نيز در نوشته هاى آنان ديده مى شود.
معتزله و تفسير
دوران پيش از پيدايش معتزله را مى توان به دو بخش تقسيم كرد:
روش تفسيرى معتزله
چنانكه گفته شد, هيچ يك از نظريه هاى فوق, مورد پذيرش معتزله قرار نگرفت. آنان قرآن را داراى مفهوم مى دانستند وفهم وتفسير آن را امكان پذير مى شمردند واعتقاد داشتند كه فهم ودرك وتفسير آيات حتى آيات متشابه, اختصاص به پيامبر, ائمه, صحابه وتابعان ندارد.
1.تفسير به مأثور
تفسير آيات به كمك آيات, روايات پيامبر(ص)ومعصومين(ع) وياسخن صحابى وتابعى چنانكه اهل سنت مى گويند, تفسير مأثور ناميده مى شود.
2.تفسير قرآن به قرآن
ييكى از شيوه هاى تفسيرى معتزله, تفسير قرآن به قرآن است. آنان دراين روش تفسيرى از مبيّنات براى تفسير مجملات, از خاص جهت تفسير عام, از مقيدات براى تفسير اطلاقات واز محكمات در تفسير متشابهات سود مى بردند ودرموارى نيز از قراءت در تفسير آيات بهره مى گرفتند.
* تبيين مجملات به مبيّنات
(فتلقّى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه انّه هوالتوّاب الرّحيم…) بقره / 37
* تفسير عام به خاص
(والذين يتوفّون منكم و يذرون أزواجاً يتربّصن بأنفسهنّ أربعة أشهر و عشراً…)
* تفسير مطلق به وسيله مقيد
زمخشرى در تفسيرآيه: (حرّمت عليكم الميتة و الدّم…)(مائده/3 ) لفظ(دم) را كه مطلق است وخون داخل بدن مذبوح را نيز شامل است به كمك آيه: (الاّ أن يكون ميتة او دماً مسفوحاً) كه دلالت برحرمت خون بيرون ريخته از بدن حيوان دارد مقيد مى كند و مى نويسد:
* تفسير متشابه به محكم
معتزله بر خلاف عده اى كه تفسير متشابهات را ناممكن مى پندارند وبرخى كه تفسير متشابهات را مختص به پيامبر و ائمه مى دانند و ديگران را از تفسير آن عاجز مى خوانند, تفسير متشابه را ممكن ومفسران را درتفسير آن, توانا معرفى مى كنند.
* تفسير قرآن به وسيله قراءتهاى گوناگون
ييكى از روشهاى معتزله در تفسير قرآن به قرآن, سودگرفتن از قراءتهاى مختلف است; براى نمونه:
* تفسير قرآن به حديث پيامبر(ص)
ييكى از روشهاى مهم تفسيرى نزد بيشتر مفسران, تفسيرقرآن با استفاده از روايات تفسيرى پيامبراست. اين شيوه تفسيرى, در تفسير معتزله نيز به كار رفته است, ولى استفاده آنان از روايات تفسيرى پيامبر(ص) محدود است, زيرا معتزله مانند بسيارى از مفسران, روايات تفسيرى پيامبر را از جهت سند مخدوش مى دانند وگويا همين جهت موجب گرديده كه بزرگان اعتزال, ضوابطى را براى خبر صحيح وقابل استدلال وضع كنند. عبدالجبار معتزلى مى نويسد:
* تفسير قرآن به روايات اهل بيت(ع)
اين منبع در تفاسير معتزله به صورت محدود مورد استفاده قرار گرفته است.
* تفسير قرآن با سخن صحابه وتابعان
معتزله در تفسير و تبيين برخى از آيات ازسخنان صحابه وتابعان سود مى برند.
معتزله و تفسير به رأى
تفسير قرآن به وسيله باورها وتلاشهاى فكر با استفاده از لغت, نحو, صرف, بلاغت, كلام, فقه واصول فقه وبدون توجه به احاديث نبوى و معصومين, تفسير به رأى ناميده مى شود.
جايگاه عقل در تفسير معتزله
عقل, يكى از منابع مهم در تفسير معتزله است و اهميتى كه معتزله براى دليل عقلى قائلند, از ديگر ادله شرعى بيشتر است ودرحقيقت دليل عقل از ديدگاه معتزليان حاكم برساير ادله است وساير ادله بايستى با توجه به دليل عقل, معنى و تفسير شوند.
* تخصيص آيه به حكم عقل
تخصيص آيه به حكم عقل از ديگر موارد كاربرد عقل نزد معتزله است.
كاربرد عقل در شناخت محكم و متشابه و تفسير آن
از موارد ديگر استفاده معتزله از عقل, شناخت متشابه و تفسيرآن است.
لغت در تفسير معتزله
ييكى ديگر از منابع مهم تأويلات معتزله, لغت است. آنان برخى از الفاظ را كه مفهومى مخالف باورها و انديشه هايشان دارد, به معنى ديگرى كه در شعر آمده است, مى گيرند.
اسباب نزول در تفاسير معتزله
ييكى از منابع و مآخذ مهم در تفسير به رأى, اسباب نزول است. اين منبع در تفسير معتزله كم وبيش مورد استفاده قرار گرفته است.
امتيازات تفسير معتزله
1. معتزليان از نخستين نويسندگان تفسير علمى بودند و كتاب (التفسير عن الحسن) تأليف عمرو بن عبيد معتزلى نخستين تأليف آنان در اين زمينه است.
كاستيهاى تفسيرمعتزله
دركنار امتيازهاى تفسيرى معتزله و خدمات فراوانى كه به اسلام و قرآن داشتند, كاستيهايى نيز در تفسير آنان به چشم مى آيد كه مهم ترين واساسى ترين آنها عنايت شديد و نامحدود وبى ضابطه ايشان به عقل است.
پی نوشتها:
1. قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/345-346. 2.همو, شرح الاصول الخمسه, 603. 3. زمخشرى, محمود بن عمر, الكشاف, (قم, رضى),1/128. 4. همان, 1/601. 5. بصرى, ابوالحسين, المعتمد, (بيروت, دارالكتب العلمية), 1/255. 6. زمخشرى, الكشاف,1/603. 7. همان,4/488. 8.قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/360. 9. زمخشرى, الكشاف,1/338. 10. همان, 2/654. 11. همان, 1/631-232. 12. همان, 1/591. 13. همان , 16/10. 14. زمخشرى, الكشاف, 1/287. 15. بصرى,ابوالحسين, المعتمد,1/255. 16. زمخشرى, الكشاف, 18/19. 17. طبرسى,الاحتجاج, (بيروت, مؤسسه اعلمى), 2/326. 18. زمخشرى, الكشاف, 1/15. 19. همان, 3/203. 20. همان, 3/388. 21.قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/369. 22. همو, شرح الاصول الخمسه, 88; قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/1. 23. زمخشرى, اطواق الذهب فى المواعظ والخطب, مقاله 37. 24. همو, الكشاف, 2/511. 25.قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, مقدمه. 26. زمخشرى, الكشاف, 2/154. 27. همان, 1/591. 28. فخررازى, محمد بن عمر, التفسيرالكبير, (بيروت, داراحياء التراث العربى), 13/153. 29.قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/351. 30. همان, 1/179. 31. قاضى عبدالجبار, المغنى, 16/360. 32. زمخشرى, الكشاف, 4/662. 33. فخررازى, التفسيرالكبير, 7/13. 34. فخررازى, التفسيرالكبير, 6/471. 35. قاضى عبدالجبار, متشابه القرآن, 1/205. 36. زمخشرى, الكشاف, 1/174. 37. شيخ طوسى, محمد بن الحسن, التبيان فى تفسيرالقرآن, (قم, دفتر تبليغات اسلامى), 1/102. 38. زمخشرى, الكشاف, 2/43; طبرسى, مجمع البيان, 3-4/506. |
|
مروري بر زندگي و روش تفسيري
آيت الله ملكي ميانجي خداياري، علي نقي
آيتالله محمدباقر ملكيميانجي فقيه و مفسر قرآن و استاد معارف اهلبيت (ع) حدود سال 1324 هـ.ق (1285 هـ.ش) در قصبه ترك از توابع شهرستان ميانه در يك خانواده اصيل و مذهبي ديده به جهان گشود.خواندن و نوشتن و ادبيات فارسي را در زادگاه خود نزد استادان محلي از جمله ملامحمد و ملاعبادالله آموخت. ادبيات عرب، منطق، فقه (رياضالمسائل) و اصول (قوانينالاصول) را همانجا در محضر عالم بزرگوار مرحوم آيتالله سيدواسع كاظمي تركي، از شاگردان برجسته و عضو شوراي استفتاي آخوند خراساني (صاحب كفايةالاصول) فرا گرفت. اشتياق و اهتمام مرحوم ملكي براي علمآموزي و تفقه در دين، وي را واداشت كه در سال 1349 هـ.ق به مشهد مقدس هجرت ميكند. در آن روزگار، حوزه علميه مشهد افزون بر بركات و فيوضات قدسي حضرت ثامنالحجج(ع) به سبب حضور عالمان و استادان فرزانه و وارستهاي چون مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني و شيخ مجتبي قزويني از رونق و نشاط علمي خاصي برخوردار بود. باري مرحوم ملكي سطوح عالي را نزد مرحوم شيخهاشم قزويني (به سال 1380 هـ.ق) و دروس فلسفه انتقادي و مباحث اعتقادي را در محضر شيخ مجتبي قزويني (به سال 1386 هـ.ق) فرا گرفت. بخشي از علم هيئت را در درس آيتالله شيخحسنعلي اصفهاني نخودكي (به سال 1361 هـ.ق) آموخت. آنگاه در سال 1356 هـ.ق در درس خارج فقه مرحوم ميرزا محمد آقازاده خراساني - پسر آخوند خراساني و زعيم وقت حوزه علميه مشهد - شركت جست، و سرانجام در سال 1365 هـ.ق بخشي از مباحث فقه و يك دوره اصول را به همراه دوره كامل علوم و معارف اعتقادي در محضر عالم فرزانه مرحوم آيتالله ميرزا مهدياصفهاني به پايان برد و در سال 1361 هـ.ق از سوي ايشان به دريافتاجازه روايت و اجتهاد و افتأ مفتخر گشت. ميرزاي اصفهاني در اجازه خود با تعابيري بلند از مرحوم ملكي ياد كرده است. اين اجازه به تأييد مرحوم آيتالله سيدمحمدحجت كوهكمري (به سال 1372 هـ.ق) نيز رسيده است.
بازگشت به زادگاه
مرحله دوم از حيات پربار مرحوم ملكي، بازگشت به زادگاه و حضور در آنجاست. ايشان پس از 13 سال تحصيل و تحقيق و تفقه در دين با كولهباري از دانش و معرفت ديني، با بارگاه امام رضا(ع) و حوزه علميه مشهد وداع گفته و به زادگاه خود بازگشت و در آنجا سكني گزيد و با تمام توان به نشر و گسترش معارف اسلامي و برپايي احكام و شعائر ديني و خدمت به محرومان و مستضعفان پرداخت.
مهاجرت به قم
مرحوم ملكي پس از شانزده سال اقامت در زادگاه خود، در اثر فشارها و تهديدهاي برخي خانها و مالكين منطقه، مجبور به مهاجرت به قم ميشوند. (1378 هـ.ق). در آنجا مورد تكريم مرجع عاليقدر شيعه، مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي قرار ميگيرند. اقامت در قم مرحله سوم و مهمترين بخش از حيات علمي مرحوم ملكي را تشكيل ميدهد و از آنجاست كه ايشان با وجود موانع و مشكلات به تحقيق و تأليف و القاي دروس خارج فقه و اصول و مباحث تفسير و كلام اهلبيت(ع) پرداخته و شاگرداني فاضل تربيت ميكند.
سجاياي اخلاقي
آيتالله ملكي گذشته از مراتب و جامعيت علمي از مقامات والاي معنوي نيز برخوردار بوده و پيش از آنكه به اصلاح و تربيت ديگران بپردازد، خود، براي تهذيب نفس و پالايش آن از رذايل اخلاقي كمر همت بسته بود.
مباني فكري
براي آشنايي با شخصيت علمي و مباني فكري مرحوم آيتالله ملكي بايد به اين نكته عنايت ورزيد كه او از مدرسان و موءلفان مكتب معارفي خراسان (مكتب تفكيك) به شمار ميروند.
روش تفسير آيتالله ملكي
پيش از پرداختن به روش تفسيري مرحوم ملكي، ياد كردي از عامل مهم قرآنشناختي ايشان، ضروري است.
رويكرد تفسيري مناهجالبيان
مراد از اتجاه يا رويكرد تفسيري آن است كه گاه يك مفسر با عنايت به ذوق، علاقه، نگرش، مباني و معلوماتي كه دارد و باتوجه به نيازها و ضرورتهايي كه احساس ميكند، در مقام تفسير قرآن، جهتگيريهاي خاصي ميكند كه نشانگر رويكرد تفسيري اوست. لازمه رويكرد تفسيري، آن است كه مفسر به برخي آيات، موضوعها و مفاهيم قرآن، حساسيت و عنايت ويژهاي ميورزد. در تفسير اين آيات درنگ ميكند و به ابعاد و جنبههاي مختلف تفسيري آنها ميپردازد و تفاسير موضوعي خود را در راستاي اين مفاهيم سامان ميدهد.
الف - آثار چاپي
1. توحيدالاماميه، اين كتاب شامل مباني و ديدگاههاي موءلف فقيد درباره موضوع خداشناسي و مسائل مربوط به آن است و ميتوان آن را نوعي تفسير موضوعي قرآن كريم دانست. اين كتاب با تنظيم محمد بياباني اسكويي و اهتمام علي ملكيميانجي (در سال 1373ش) از سوي موءسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ و منتشر شده است. ترجمه فارسي كتاب نيز به قلم محمد بياباني اسكويي و سيدبهلول سجادي از سوي نشر نبأ منتشر شده است.
پاورقيها:
1 - شرح حال آيتالله ملكيميانجي در منابع زير آمده است: 1. مقدمه توحيدالاماميه به قلم فرزند موءلف علي ملكي 2. مكتب تفكيك به خامه استاد محمدرضا حكيمي؛ 3. يادنامه اولين سالگرد درگذشت آيتالله ملكي نوشته عبدالرحيم اباذري؛ 4. طبقات مفسران شيعه، نوشته عقيقي بخشايشي؛ كه و در نوشتار حاضر از منبع نخست، استفاده فراوان بردهايم. 2 - آيتالله ملكي - بهسان استادان خويش - نسبت به وجود مقدس ولي زمان حضرت مهدي(عج) توجهي ويژه داشت و همواره به ساحت قدسي آن سرچشمه جوشان معارق قرآن، توسل و تقرب ميجست. در يادنامه مرحوم ملكي، داستان تشرف ايشان به حضور ولي عصر(عج) در مكه مكرمه و عطوفت و مهرباني آن حضرت با ايشان آمده است. 3 - براي مطالعه درباره مباني مكتب تفكيك به كتاب مكتب تفكيك استاد محمدرضا حكيمي مراجعه فرماييد. 4 - توحيد الاماميه، ص 13. 5 - ر.ك: نگاهي به علوم قرآني، ص 28. 6 - مناهجالبيان، جزء 1، ص 15؛ نگاهي به علوم قرآني، ص 89. 7 - فوائدالاصول، چاپ جامعه مدرسين، ج 1، ص 159. 8 - ر.ك: توحيدالاماميه، ص 21. 9 - براي مثال، خداشناسي كه امري فطري است، درعينحال موضوعي كاملاً عقلي است. 10 - توحيدالاماميه، ص 44. 11 - مناهجالبيان، جزء 30، صص 153 و 154. 12 - همان، ص 153. 13 - همان، جزء2، ص 229. 14 - همان، جزء 1، ص 272. 15 - همان، جزء 30، ص 157. 16 - همان، جزء2، ص 206.c 17 - همان، ص 245. و ر.ك: توحيدالاماميه، ص 28 و 29. 18 - ر.ك: توحيدالاماميه، ص 39 به بعد. 19 - مناهجالبيان، جزء1، ص 338. 20 - همان، ص 225. 21 - همان، جزء 29، ذيل سوره قيامت، جزء 30، بحث موضوعي روح در قرآن. 22 - همان، ذيل آيه 30، سوره انسان. 23 - همان. 24 - همان، جزء 3، ص 226. 25 - همان، جزء 30، ص 344.c 26 - همان، جزء 3، بحث موضوعي معناي محبت. 27 - همان، ص 130 به بعد. 28 - همان، ص 187 و 67. 29 - همان، جزء 1،ص 180 و 255؛ جزء 4، صص 73 و 74. 30 - همان، جزء 4، ص 15. 31 - همان، ص 274. 32 - همان، جزء 2، ص 46. 33 - همان، ص 113. 34 - همان، جزء 1، ص 200. |
|
مبانی تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول
سید حسین هاشمی
چکیده:
این نوشتار مبانی شیوه تفسیر بر اساس ترتیب نزول را به کاوش نوشته است. اشاره گذرا به شیوههای تفسیر نویسی و پیشینه تفسیر بر اساس ترتیب نزول درآمد بحث را سامان داده است. برشماری رویکردهای تفسیری بر اساس ترتیب نزول و نیز تبیین ادله اجتهادی بودن ترتیب مصحف کنونی و همچنین یادکرد مستندات و شواهد ناروا و خلاف رضایت خدا و رسول بودن ترتیب فعلی به عنوان مبانی رویکرد نخست، و نیز تبیین برآیندهای مثبت تفسیر مطابق هندسه زمانی نزول، از جمله نقش مهم و غیر قابل اغماض توجه به اسباب و شرایط زمانی و مکانی نزول آیات و سورههای قرآن که در جایگاه مبانی دیدگاه دوم این شیوه تفسیری قرار دارد، بدنه و پیکره اصلی موضوع را سامان بخشیده است. نقدوارههایی بر این مبانی نیز در لابه لای بحث اشاره شده است.
کلید واژهها:
شیوههای تفسیری/ تفسیر بر اساس نزول/ مبانی تفسیر نزولگرا/ اسباب نزول/ جمع قرآن/ مشروعیت ساختار مصحف
پیشگفتار
تفسیر تنزیلی (ترتیب نزولی) قرآن یکی از ریشهدارترین سبکهای تفسیر قرآن، همزاد با نزول آیات و سور قرآن بر پیامبر اکرم۹بود.
سبکهای تفسیر
سبک غالب تفسیرنگاریها نشستن پای درس آیات و سور به ترتیب موجود در مصحف رسمی بوده است. در قرنهای اخیر نیز با روش تفسیر موضوعی به کشف نظریات قرآن درباره موضوعات خاص پرداخته شده است. این تلاشهای مأجور و مشکور باعث شده تا بسیاری از ابهامات عارض شده بر آیات رفع و مرادها و اغراض خدای متعال از آیات استخراج شود و سؤالات فراوانی پاسخ یابد.
تفسیر به ترتیب نزول
تفسیر به ترتیب نزول نیز از دیگر سبکهایی است که در میان معاصران، طرفدارانی پیدا کرده است و چندین تفسیرنگاری و حتی تاریخنگاری با توجه به این سبک تألیف شده است. در این سبک منابع و ابزار تفسیری تفاوت نمیکند و مفسر با پذیرش امکان بهرهگیری از منابع گوناگون نقلی و عقلی (= علمی)، سعی در رفع ابهامات از آیات مینماید. تنها با تغییر چینش آیاتِ موضوعِ مورد مطالعه، تلاش خواهد کرد تا به دریافتی روشنتر از آیات دست یابد و پاسخهای قابل دریافتی را که تنها در این سبک به دست میآیند از قرآن استخراج کند.
جواز و اعتبار این سبک تفسیری
۱. سیره ابلاغی و تعلیمی رسول الله
اصلیترین پایه و جواز اعتبار این سبک، سیره ابلاغی و تعلیمی رسول الله۹ است. پیامبر اکرم۹به پیروی از جبرئیل در هر نوبت نزول آیات، شروع به خواندن آن بر مردم میفرمود و نکات لازم علمی و عملی آن را به ایشان تعلیم میداد.
۲. ویژگی مصحف امیرمؤمنان۷
درست آنکه مصاحف صحابه قرآن خالص نبود، بلکه ترکیبی مزجی از قرآن و بیانات رسول الله۹و تفاسیر وی بود. به عبارت بهتر، مصاحف، تفاسیر فراهم آمده از بیانات پیامبر اکرم۹به تقریر صحابه بود. مصحف امیرمؤمنان۷ نیز همینگونه بود.
۳. ترغیب به ترتیب نزول
ظاهر برخی کلمات وارد شده در لا به لای روایات اهل بیت: بر مشروعیت این سبک گواه است. به طور مثال از امام صادق۷ وارد شده: «لَوْ قُرِءَ الْقُرْآنُ کَمَا أُنْزِلَ لَأَلْفَیْتَنَا فِیهِ مُسَمَّیْنَ.» (عیاشی، ۱/۱۳)
۴. استنادات ائمه اطهار:به ترتیب نزول
ائمه اطهار خود بر طبق ترتیب نزول برخی از مشکلات تفسیری را حل میکردند. مثلاً در مورد مراد از عفو در آیه (یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ)(بقره/۲۱۹) از امام صادق۷سؤال شد ایشان فرمودند: «(الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً)(فرقان/ ۶۷) نَزَلَتْ هَذِهِ بَعْدَ هذا.» (حویزی، ۴/۲۸)
۵. قیاس با سبک موضوعی
مفسران در کشف مرادهای خدای متعال تنها به سبک ترتیب مصحفی عمل نکردهاند، بلکه از سبک تفسیر به ترتیب موضوعی نیز بهره بردهاند و از این طریق لایههایی از مرادهای خدای متعال را استخراج کردهاند که از سبک ترتیب، مصحفی به دست نمیآید. این مطلب نشان میدهد که سبکهای تفسیری نقش طریقی دارند و هر طریقی که بتواند ما را در فهم و کشف آیات مساعدت کند، جایز است، مگرآنکه مانعی از آن باشد.
فایدهشناسی نظریه
در بخش گذشته مبانی تفسیر به ترتیب نزول آمد و معلوم شد که این سبک تفسیری علاوه بر مشروعیت، لازمه فهم بخشی از مرادهای خدای متعال است، به طوری که در دیگر سبکها به دست نمیآید. این مرادها خود به دو دسته کلیـ مرتبط با مقاصد عالیه قرآن ـ و جزئی ـ که به فهم صحیحتر برخی آیات کمک میکندـ تقسیم میشوند. در اینجا به بیان مهمترین فواید کلی و جزئی این سبک میپردازیم:
۱. کشف روشهای تحول دینی
میدانیم که تربیت و رشد کمالات عقلی، معنوی و رفتاری، همراه با گشودن برخی گرههای علمی و زدودن موانع تفکر و تعقل و تهذیب جان و روح از خواستهای پایین و کنترل غرایز و تطهیر رفتار ازناشایستهها میباشد. این امرِ بسیار پیچیده در چارچوب روشهایی حکیمانه سامان مییابد. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر نمایان میشود که در تربیت و تغییر و تحول مثبت، افزون بر تربیت فردی، به دنبال انجام تغییر اجتماعی باشیم و باز مهمتر آنکه مقرر شده باشد که در ضمن تحولآفرینی در یک جامعه و افراد آن، به دنبال مدلسازی جهانی و جاودانه تغییر و تثبیت آن باشیم.
الف) سوره علق ـ مکی ۱ ـ
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ)(قلم/۵ ـ ۱)
ب) سوره قلم ـ مکی ۲ ـ
پس از دعوت مردم به پذیرش ربوبیت پروردگار متعال، مردم به دو دسته تقسیم شدهاند: یک طرف طغیانگران و طرف دیگر پذیرندگان ربوبیت حقاند. حال در درگیریهایی که به دنبال دعوت به ربوبیت پدید آمده، نقش پروردگار روشنتر بیان میشود و به همین مناسبت مفهوم ربوبیت تبیین روشنتر مییابد(ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ)(قلم/۲)، (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ) (قلم۷)، (فَطافَ عَلَیْها (باغ کسانی که قصد منع فقرا از صدقه باغ را داشتند) طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ)(قلم/۱۹)، (قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ * قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ)(قلم/۲۸ـ۲۹)
ج) سوره مزمل
در این سوره که به مقتضای مقام جهت تربیت و آمادهسازی پیامبر اکرم۹ نازل شده و شامل دستوراتی از سوی خدای متعال به آن حضرت است، باز به واژه ربوبیت و واژههای مکمل و همراه با آن توجه شده و به خصوص از کاربست توجه به ربوبیت خداوند در تربیت سخن به میان آمده است: (وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً*رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً)(مزمل/۸ـ۹) فارغ کردن دل از اغیار و توکل بر پروردگار، در سایه توجه به صفت پروردگاریِ پروردگار و ربوبیت او بر شرق و غرب عالم است. ابعاد صفت ربوبی در سورههای علق و قلم بیان شد و یادکرد آنها کافی است تا پروردگاری پروردگار را آن چنان امری تأثیرگذار کند که دل را از اغیار خالی و برای پروردگار فارغ کند.
د) سوره مدثر ـ مکی ۴ ـ
در این سوره ربوبیت پروردگار کاربست تربیتی پیدا میکند. پیامبر باید مردم را انذار کند و این انذار باید در سایه تکبیر و بیان کبریایی پروردگار باشد؛ زیرا تا بزرگی پروردگار معلوم نشود، مردم این هشدارهای مربوط به قیامت و رستاخیز و یا عذابهای الهی را جدی نمیگیرند:(یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ*قُمْ فَأَنْذِرْ*وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ)(مدثر/۱ـ۳).
هـ) سوره حمد ـ مکی ۵ ـ
در سوره حمد نقش پروردگار در بیانی جامع و کامل دستهبندی شده و با تکیه بر آن، چگونگی ارتباطی که بشر باید با او داشته باشد، از زبان انسانها گفته میشود: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ*الرَّحْمنِ الرَّحیمِ*مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ)(آیات ۴ـ۲). در این آیات همه کمالات اختیاری و موجب مدح مخصوص «الله» یعنی معبود خاص میشود.
۳. کشف هندسه تحول دینی مخاطبان
تردیدی نیست که حکمت موجود در نزول آیات و سورهها و اصالتی که به برخی از مفاهیم دینی داده میشود و زمانی که به پردازش هر مفهوم اختصاص یافته است، موجب میگردد تا این مفاهیم همچون حلقههایی از یک زنجیره تربیتی پشت سر یکدیگر قرار گیرند، به گونهای که نادیده گرفتن هر حلقه موجب بریده شدن زنجیره و در نتیجه عدم تحقق اهداف تربیتی باشد. به طور مثال چند مفهوم محوری «احساس فقر به پروردگار»، «احساس ترس و دغدغه از آینده»، «اقدام به استهدای توحیدی از خدای متعال»، «اقبال به قرآن به عنوان منشور هدایت به راه مستقیم» و بالاخره «اقدام عملی به پذیرش برنامه رهایی» را متذکر میشویم.
۴. فهم رابطه چالشها با پیامهای دین
هدف قرآن شکوفاسازی و به کمالرساندن انسان و جامعه انسانی بود. این هدف در پرتو اصول و فروعی از معارف و دستورات الهی شکل گرفت که به تدریج و به تناسب آمادگیها و نیاز مخاطبان در قالب مجموعه آیات و سورهایی فرود آمد. اما این مطلب به معنی نادیده گرفتن موانع، شبهات و مخالفتهایی نیست که بر سر راه تربیت و شکوفایی جامعه دینی به وجود آوردند. هر اصل قرآنی که بیان میشد و هر حقیقتی که به مردم رسانده میشد، با چالشهایی۱ روبرو میگشت. قرآن نیز به تناسب چالشهای پیش آمده و موضعی که علیه یکی از حقایق گرفته میشد، موضع میگرفت و پیامبر و گروه مؤمنان را از آن عبور میداد.
۶. تقویت نگاه تربیتی و آموزش به مقوله تفسیر
یکی دیگر از فواید سبک تفسیر به ترتیب زمان نزول، تقویت نگاه هدایتی و تربیتی به تفسیر قرآن است. توضیح مطلب آنکه در شیوههای تدریس و نگارش تفسیر، جاذبههای قرآن، علایق و نیازها موجب به وجود آمدن رنگ و صبغهای خاص در تفسیر میشود. مثلاً در تفسیر «مفاتیح الغیب» اثر امام فخر رازی ما با نگارشی از تفسیر مواجهایم که تلاش میکند علتها، ارتباطات و سؤالات مربوط به عبارات را توضیح دهد و یا در تفسیر «کشاف» با تفسیری از آیات مواجهایم که در معانی و بیان و توضیح علل به کار بردن واژهها و عبارات، رنگ ادبی ـ بلاغی ویژهای به تفسیر داده است. همین وضع را در تفسیر «مجمعالبیان» میبینیم. خواننده با تفسیری مواجه است که مجموعهای از مباحث لغت، قرائت، اقوال مفسران ذیل آیات میباشد. همینطور در بیشتر تفاسیر خواننده نقش آموزشی را برجسته دیده و فضای غالب آنها انتقال مفاهیم، رفع ابهامات عارضی و پرداختن به ویژگیهای لفظی یا محتوایی آیات است. این برخورد با قرآن، لطایف، شیرینی و ملاحت پیامهای قرآن را کمرنگ میکند و جهت تفسیر را در مسیری غیر از آنچه باید، نموده است.
کاربردهای رعایت ترتیب نزول در تفسیر
رعایت ترتیب نزول صرف نظر از تفسیرنگاری به ترتیب نزول، حتی در فهم کاملتر مفسرانی که به سبکهای دیگر دست به نگارش میزنند، تأثیر دارد. در اینجا به بیان برخی از این فواید که آن را به عنوان فواید جزئی نام برداری میکنیم میپردازیم:
۱. درک بهتر کاربرد الفاظ مترادف
وجود کلمات مترادف در زبان عربی و کاربرد آن در قرآن غیر قابل تردید است. اما وجود حکمت، بصیرت و درایت در زمان استعمال واژهها موجب میشود که با وجود اشتراک اجمالی معانی، علت کاربرد و یا کاربست هر یک از واژهها در کلام از انگیزهای ویژه برخوردار باشد. حال اگر استعمال واژههای مترادف در کلام خدای حکیم باشد، به طور قطع مفسران به دنبال کشف علت استعمال واژهای خاص از میان دیگر واژههای مترادف خواهند بود.
واژههای فلاح، فوز، سعادت
این سه واژه مترادفاند و اشاره به دستیابی به لذتهایی ثابت و خالص دارند. با این وجود ویژگیهایی در هر کدام وجود دارد که از دید اهل دقت مخفی نیست. گویا در «فلاح» به رستن و رها شدن از مشکلات و در «فوز» به نائل آمدن به مطلوب و خواست و در «سعادت» به رسیدن به لذتهای خالص و ثابت توجه میشود.
۲. تشخیص درستی اسباب نزول روایت شده
اسباب نزول گوناگون و گاه متناقض که ذیل برخی آیهها و سورهها نقل شدهاند، از جمله مشکلات عملیات تفسیریاند. عوامل سیاسی، مذهبی، فرقهای و بدعتگذاریها و نیز قصهسراییها وخرافهگوییها بر نقل بسیاری از روایات اسباب نزول تأثیر گذاردهاند، تا آنجا که برخی از دانشمندان مسلمان را به نادیده گرفتن روایات اسباب نزول کشانده و اظهار داشتهاند: «ثلاثه لا اصل لها: المغازی و الفتن و التفسیر» این سخن احمد بن حنبل هر چند با توجیه کسانی از محققان تلطیف شد که «مقصود آنکه بیشترین روایات در این موارد قابل اعتماد نیست، نه اینکه همه آنها قابل اعتماد نباشد»، (زرکشی، ۲/۱۵۶) اما نشان از مشکل جدی مفسر با این دسته از روایات دارد.
۳. کشف مراد استعمالی واژهها
رعایت ترتیب نزول سورهها در عملیات تفسیر ما را در فهم صحیح اصطلاحات و مقصود مراد استعمالی واژهها مساعدت میکند. میدانیم که زبان قرآن ترکیبی از زبان عرفی به همراه کاربرد اصطلاحات خاص است. در همین حال میدانیم که قرآن عربی مبین بود و مخاطبان هنگام تلقی آیات، آن را به شیوهای رسا و روشن دریافت میکردند و بلاغت قرآن هرگونه ابهام و گنگی مراد را منتفی مینمود.
۴. فهم بهتر روایات تطبیقی و تنزیلی
یکی از ذخایر بزرگ در منابع روایی شیعه، روایات تفسیری ارزشمندی از ائمه اطهار:است که با هدف بیان تنزیل و توضیح مصداق نزول آیات و یا تطبیقات آن در گذر زمان صادر شدهاند. سوگمندانه قدر این ثروت ارزشمند چنان که باید، شناخته نشده است و از آن بهرهای که باید، برده نشده است، بلکه به عکس با خلط روایات تطبیقی با روایات تنزیلی زمینه شبهه و انتقاد دیگران علیه شیعه فراهم شده است.
۵. کاستن از شمار احتمالات تفسیری
یکی از کارآمدیهای توجه به ترتیب نزول سورهها تقلیل احتمالات تفسیری در آیات است. رسالت بزرگ مفسر حل ابهامات است. بیان احتمالات گوناگون در ذیل آیات دور کردن تفسیر از کارآمدی و فایده خود است و مخاطب را گاه به فلج ذهنی و تحیّر میرساند. نمونههایی از بیان احتمالات تفسیری با توجه به زمان نزول سورهها مرتفع میشود و رعایت ترتیب نزول، مفسران را حداقل در تقلیل احتمالاتمعاضدت میکند. در اینجا به بیان نمونهای اکتفا میکنیم:
۶. توضیح مناسبتر وحدت درونی آیات یک سوره و ارتباط میان سورهها
هنگامی که در نحوه ترکیب آیات و سورههای قرآن تأمل میکنیم، آنها را یکپارچه و با مضمونی واحد نمیبینیم، اما این عدم یکپارچگی به معنای بریدگی مطالب نیست، بلکه ضرورت و ارتباطی ویژه آنها را گرد همدیگر جمع کرده است. برخی مفسران تلاش زیادی نمودهاند تا پیوند میان بخشهای آیات برقرار شود. نمونه آن فخر رازی در تفسیر «مفاتیح الغیب» و علامه طبرسی در «مجمع البیان» هستند. این دو مفسر شهیر علاوه بر اعتقاد پیوند میان آیات یک سوره، بر پیوند میان سورهها بر اساس ترتیب مصحفی موجود باور دارند. شاید در نظر آنان این چینش از سوی خدای متعال بر پیامبر اکرم۹ نازل شده باشد و صحابه به همین منوال در مصاحف خود به ثبت رسانده باشند. به هر حال، ارتباط آیات یک سوره در تفسیر به سبک مصحفی و ارتباط سورهها در این سبک قائل دارد که در پایان تفسیر برخی از مفسران مذکور است.
پینوشت:
۱. در اینجا توضیح میدهیم که مراد از چالش فرهنگی، «ظهور و بروز جریانهای اجتماعی و فکری خاصی است که سعی دارند جنبههای دینی یا نگرش دینی نسبت به مؤلفههای فرهنگ را کمرنگ و تضعیف کنند و ساحت علم و اخلاق و هنر را از آن تهی نمایند. (معمولاً) جدیترین چالش پیش روی فرهنگ دینی، زدودن ملاحظات دینی مربوط به مقولات فرهنگ است». برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد جواد ابوالقاسمی، سید مهدی سجادی، پژوهش در چالشهای توسعه فرهنگ دینی، ص۳۳.
منابع و مآخذ:
۱. اعلمی، محمد حسین؛ دائره المعارف الشیعه العامه، بیروت، بینا، بیتا. |
|
روش تفسيري آيت الله سبزواري در «مواهب الرحمن»
پيري سبزواري، حسين
آيتالله العظمي سيد عبدالاعلي موسوي سبزواري، فقيه و مفسر و قرآنپژوه بزرگ جهان تشيع و از مفاخر علمي و برجسته اسلام در دورهِ معاصر است كه عمر شريف خويش را در نشر و گسترش معارف اسلام و قرآن مصروف داشت.وي در هيجدهم ذيحجه 1328 هـ .ق. - مصادف با عيد غدير خم - در سبزوار ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي پدر بزرگوارش طي نمود و مقدمات ادبيات عرب و فقه و اصول و... را از پدر و عمويش، آيتالله سيد عبداللّه برهان (م 1384 هـ .) فراگرفت و تا سن چهاردهسالگي در زادگاه خود به تحصيل مقدمات علوم اسلامي و عربي پرداخت. در سال 1342 هـ . ق. به مشهد مقدس رفت و در آنجا از محضر بزرگاني چون: علاّمه حاج ميرزا عبدالجواد اديب نيشابوري (م1344 هـ .)، ميرزا عسكر شهيدي، معروف به ‹‹آقابزرگ حكيم›› (م 1354 هـ .)، آيتالله سيدمحمّد عصّار لواساني (م 1356هـ.) و حاج شيخ علياكبر نهاوندي (م 1369هـ .) بهره برد. سبزواري پس از حدود هشت سال اقامت در مشهد، براي تكميل درس سطح فقه و اصول و نيز فلسفه و تفسير و ديگر علوم اسلامي عزم سفر نجف اشرف نمود و در آن شهر در درس آيات عظام: مرحوم نائيني (م 1355 هـ.)، آقا ضياءالدين عراقي (م 1361 هـ.)، شيخ محمّدحسين اصفهاني، معروف به ‹‹كمپاني›› (م 1361 هـ.)، آقاي سيد ابوالحسن اصفهاني و آقاسيد حسين بادكوبهاي (م 1358 هـ) و... شركت نمود و آموختههاي فقهي و فلسفي خويش را تكميل كرد. وي تفسير قرآن و مناظره و كلام را با حضور در جلسات تفسيري علامه محمدجواد بلاغي فراگرفت. او همچنين از علاّمه مامقاني (م 1351 هـ.) و حاج شيخ عباس قمي (م 1359 هـ.) و ديگر مشايخ و استادان خود اجازات روايتي و اجتهادي كسب نمود و در حالي كه 36 سال داشت، در سال 1365 هـ. ق. خود عهدهدار تدريس خارج فقه و اصول شد و به تربيت شاگردان و دانشوران پرداخت. آيتالله سبزواري، در كنار فقيه برجسته اهلبيت، آيتالله العظمي سيد ابوالقاسم خوئي (م 1413 هـ.) خدمات شاياني به حوزهِ نجف اشرف نمود و چراغ فقاهت را در آن حوزه، نوراني نگهداشت و خود چيزي كمتر از يك سال - بعد از آيتالله خوئي - عهدهدار رياست آن حوزه علمي شد. ايشان مردي متواضع، بردبار، قليلالكلام و دائمالذكر و از حافظان قرآن كريم بود. وي در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي ايران و عراق نقش داشت و از انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن - حضرت امام خميني(رض) - كمال حمايت و پشتيباني را نمود. در زمان اقامت امام در نجف، در كنار ايشان بود و از امام و نهضت وي حمايت ميكرد. چندين بار درس خويش را براي توجّه دادن حوزه علميهِ نجف، به وقايع انقلاب اسلامي ايران تعطيل نمود و به هنگام همهپرسي نظام جمهوري اسلامي، در فروردين 1358 ش. پيامي مبني بر حمايت از آن صادر فرمود. وي همواره حامي مردم مظلوم و مسلمان عراق بود و در جنبش و قيام معارضان عراقي در سال 1370 ش. نقش هدايت و رهبري داشت. او هرگز با رژيم بعث حاكم بر عراق سازش ننمود و چند بار منزلش به محاصرهِ نظاميان بعث درآمد و رژيم بعث برايش محدوديتهايي قائل شد. سرانجام اين فقيه فرزانه و مفسر عاليقدر تشيع و عالم وارسته، بعد از عمري تدريس و تحقيق و تأليف و مجاهدت در روز دوشنبه 25 مرداد 1372 ش. (27 صفر 1414 هـ.) - مصادف با شب رحلت رسول خدا(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) - در نجف اشرف درگذشت و به ديدار حق شتافت. برخي معتقدند كه وي توسط رژيم بعث عراق مسموم و شهيد شده است. از آثار و تأليفات ارزشمند وي ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد: 1- ‹‹ مواهب الرحمن في تفسير القرآن››، در تفسير قرآن كه مفسر طرح آن را در 30 جلد ريخته بود و تاكنون قريب به 12 جلد آن به چاپ رسيده و متأسفانه باقي مجلدات در صورت وجود، چاپ و منتشر نشده است. اين تفسير به عربي است و نخستينبار تا جلد چهارم آن، در ‹‹مطبعه` الاداب›› نجف به سال 1404 هـ. به چاپ رسيد و در سال 1409 هـ. مؤسسهِ اهلالبيت بيروت آن را تجديدچاپ كرد. چاپ ديگر آن در همان سال در ‹‹مطبعه` الديوان›› بغداد صورت پذيرفت. امّا چاپ بهتر و با حروفچيني و تحقيق جديد، با اشراف فرزند مفسر، در سال 1414 هـ. انجام گرفت كه متأسفانه با درگذشت وي در همان جلد اول توقف يافت و بعد با همكاري ‹‹مؤسسه` المنار›› حدود 12 جلد آن به چاپ رسيد. 2- ‹‹ مهذبالاحكام في بيان الحلال و الحرام››، در فقه امامي و شامل يك دورهِ كامل فقه استدلالي در 30 جلد وزيري در مطبعه` الاداب نجف به سال 1982 م. چاپ شد. 3- ‹‹ تهذيب الاصول››، يك دوره اصول فقه، به صورت فشرده، ولي روان در 2 جلد كه به طبع رسيده است. 4- ‹‹ لباب المعارف››، در علم كلام و دفاع از عقايد شيعه و از جمله اولين آثار آيتالله سبزواري است كه در 2 جلد به عربي تأليف شده است. 5- ‹‹ افاضه` الباري في نقد ما الّفه الحكيم السبزواري››، در نقد و بررسي آثار فلسفي حكيم حاج ملّاهادي سبزواري (م 1289 هـ.). 6- ‹‹ رفض الفضول عن علم الاصول››، در علم اصول. 7- ‹‹منهاج الصالحين››، در فقه. 8- ‹‹مناسك الحج››، در مسائل حج. 9- ‹‹رسالهِ توضيح المسائل››، به فارسي 10- حاشيه بر بسياري از كتابهاي شيعه چون: عروه`الوثقي، وسيله`النجاه`، حدائقالناظره، جواهرالكلام، مستندالشيعه، اسفار، تفسير صافي، شرح منظومهِ حكيم سبزواري، و... 11- مجموعهاي در رسائل فقهي و... از ديگر آثار علمي آن دانشيمرد است كه نشر و گسترش احكام اسلامي و معارف قرآني را سرلوحه خود كرده بود.
روش تفسيري ‹‹مواهب الرحمن››
‹‹ مواهب الرحمن في تفسير القرآن›› آيتالله سبزواري، تفسيري است ارزشمند، با عبارات ساده و روان، كه به زبان عربي سليس نگارش يافته و مفسر پس از يك مقدمهِ مختصر، به ترتيب مصحف شريف، به شرح و تفسير سورههاي قرآن كريم پرداخته است. ايشان در همان مقدمهِ كوتاه، با انتقاد از شيوه بسياري از مفسران گذشته، مينويسد:
1- بحث روايي :
معمولاً آيتالله سبزواري، در تفسير خويش، يك دسته از آيات را تفسير كرده و در بحث روايي، روايات مربوط به آن آيات را از منابع مهم شيعه و اهل سنّت ذكر ميكند. او در شرح و تفسير آيات از روايات معصومين (ع) بهره جسته، و اقوال شاهدان نزول قرآن، مانند صحابه را نيز ميآورد و از نظرات تفسيري تابعين همانند سعيد بن جبير، قتاده، مجاهد، سُدّي و... استفاده مينمايد. روايات و احاديث اهل سنت را از منابع خودشان ذكر ميكند و موارد اتفاق نظر شيعه و اهل سنت را يادآور ميشود.(13) و خود، به نقد احاديث پرداخته، از نقل روايات جعلي و اسرائيلات به شدّت پرهيز مينمايد، اگر برخي از اين دسته از روايات را نقل ميكند، به خاطر نقد و ابطال آنهاست و او در اين روش، از منهج ‹‹تفسير اجتهادي›› و عقلي بهره ميجويد و اين از امتيازات ‹‹مواهبالرحمن›› است.
2- بحث كلامي:
مرحوم سبزواري كه جامع منقول و معقول بوده و در علم كلام اسلامي نيز سررشته داشته است، در تفسير خويش به مناسبتهايي مباحث كلامي را ذكر ميكند و با توجّه به آيات و روايات، عقايد صحيح اسلامي و شيعي را بازگو كرده، سعي در رفع خرافات و شبهات دارد. مثلاً در بحث شفاعت كه از موضوعات مهم كلامي است به تفصيل سخن ميگويد و آن را از نظر لغوي و اصطلاحي بررسي نموده، مباحثي چون شفاعت در اسلام، ثبوت آن، ديدگاه قرآن، سنت، عقل و اجماع در مورد شفاعت و ديگر بحثهاي مربوط به آن را به طور مفصّل تبيين ميكند.(14)
3- بحث فلسفي :
سبزواري در تفسير خويش، به بحثهاي فلسفي توجّه داشته و در بيان مسائل فلسفي پيرو ملا صدراي شيرازي و روش فلسفي او، يعني ‹‹حكمت متعاليه›› است. او آراء ابوعليسينا، ملاصدرا، حكيم سبزواري و... را نقل ميكند و گاه براي بيان آراي فلاسفهِ متقدّم از عنوان و عبارت ‹‹بعض اكابر الفلاسفه›› بهره ميجويد. وي پس از بيان آراء، به نقد و بررسي آنها پرداخته، نظريات فلسفي خويش را دربارهِ موضوع آن آيه بيان ميكند و با مشرّبي اجتهادي و عقلگرايانه، به تفسير آيه يا آيات ميپردازد.
4- بحث فقهي :
مفسر گرانقدر شيعه كه خود فقيهي اصولي و مجتهدي مسلم است و عمري بالغ بر هفتاد سال در خدمت فقه جعفري و نشر آن سپري كرده، در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› نيز، مباحث فقهي را در ذيل آياتالاحكام (آياتي كه احكام شرعي دارند) به بحث نهاده است. دقّت نظر و توجّه وي در بيان مباحث شرعي و فقهي بسيار است و از طرفي از تطويل كلام ميپرهيزد و مباحث را مختصر و موجز ذكر ميكند و آنجا كه نياز به بحث طولاني است، خواننده را به كتاب ‹‹مهذبالاحكام›› خويش - كه يك سري كامل فقه استدلالي است - رجوع ميدهد. مثلاً در ذيل آيه 275-279 سورهِ بقره كه دربارهِ حرمت ربا است، 12 نكته فقهي جالبتوجّهي را آورده و بيان كرده، امّا تفصيل بحث را به كتاب ‹‹مهذّبالاحكام›› خويش ارجاع داده است.(15)
5- بحث اخلاقي :
بحثهاي اخلاقي كه از مهمترين مباحث تفسيري است، در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› در بسياري از جاها طرح شده، مثلاً در تفسير آيهِ 219 بقره، پس از بحثهاي روايي و فقهي، دربارهِ شراب و قمار در بحث اخلاقي به بيان مضرات فردي و اجتماعي اين دو پديدهِ شوم در جامعه پرداخته و نكات اخلاقي تازهاي از آيات قرآن ارائه ميدهد.
6- بحث ادبي :
آيتالله سبزواري در بحث ادبي، به مباحث نحوي و بلاغي آيات ميپردازد و براي بيان دقيق موضوع، به اشعار عرب استشهاد ميكند.(16) از نحويان بزرگي چون مبرّد و زجّاج در تأييد قول خود نيز استفاده كرده، به قول آنها استناد مينمايد.
7- بحث دلالي :
بحث دلالي در تفسير ‹‹مواهبالرحمن›› از امتيازات اين تفسير است كه كمتر در تفاسير ديگر به چشم ميخورد.
پاورقيها:
در شرح احوال و آثار آيتالله سبزواري از منابع زير بهره بردهام: الف) ‹‹آينهِ پژوهش››، سال چهارم، شمارهِ 20، 1372 ش. ب) ‹‹سبزوار، شهر دانشوران بيدار››، محمود بيهقي، مشهد: انتشارات امام، دوّم، 1377ش. ج) ‹‹سيماي سبزوار، سرزمين سربداران››، محمد ابراهيم احمدي، قم: نشر نبوغ، اوّل، 1375ش. د) ‹‹موسوعه`النجف الاشرف››، بيروت: دارالضواء، اوّل، 1417 هـ. 1- ‹‹مواهب الرحمن في تفسير القرآن››، بيروت: مؤسسه` اهلالبيت، 1409 هـ. ج1، ص6. 2- اين عبارت، خبر مشهوري است كه دربارهاش اختلاف نظر است (الاتقان، 4 - 200، قانون تفسير، كمالي دزفولي، ص392. 3- ‹‹نهجالبلاغه››، خطبه 133. و نيز ر.ك. به خطبهِ 18. 4- مانند تفسير ‹‹ظلم›› در آيهِ 82 سورهِ انعام، به ‹‹شرك›› در آيه 13 سورهِ لقمان، (ر.ك. به صحيح بخاري، ج 3/88 و ‹‹البرهان›› زركشي، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، المكتبه` العصريه، بيروت، ج2، ص156 و ‹‹تفسير ابنكثير›› 4/445. ج2، 195، دار ابن كثير، بيروت، اوّل، 1415 هـ. 5- مانند تفسير امام حسن(ع) از آيه 3 بروج: ‹‹و شاهد و مشهود››، ‹‹شاهد›› را به حكم آيهِ 45، سوره احزاب، رسول خدا(ص) تفسير نمود و به حكم آيه 103، سوره هود، ‹‹مشهود›› را روز قيامت معرفي كرد. (ر.ك به بحارالانوار، ج1/13). 6- ر.ك به مقدمه ‹‹تفسير الميزان››، ج 1/11 به بعد. 7- در سورهِ نساء / 174 و مائده / 15 (به نور بودن قرآن) اشاره دارد و سورهِ آل عمران / 138، قرآن را ‹‹بيان›› معرفي مينمايد 8- سورهِ نحل / 89. 9- ‹‹مواهب الرحمن››، مقدمه، ج 1/6 . 10- همان مأخذ، همان صفحه. 11- ر.ك به ‹‹مجلهِ پژوهشي دانشگاه تربيت معلم سبزوار››، ش1، سال اوّل، 1376 ش، صص7 - 9، مقالهِ استاد دكتر احمد وحيد. 12- ‹‹مواهبالرحمن›› ج 1/30. 13- منابع و مصادر تفسير ‹‹مواهبالرحمن››، بالغ بر پنجاه عنوان از آثار مهم شيعه و اهل سنت است. سبزواري از تفاسير شيعه، غالباً به ‹‹مجمعالبيان›› طبرسي و از تفاسير اهل سنّت به ‹‹الدر المنثور›› سيوطي نظر داشته است. 14- ‹‹مواهب الرحمن››،ج 4 / صص 215-243. 15- همان مأخذ، ج4 / صص 441-444. 16- همان مأخذ، ج 2/114. 17- همان مأخذ، ج2 / صص 129 - 132. 18- همان مأخذ، ج1/31 و ج 4 / 319 و... 19- ر.ك به همان مأخذ، ج3/183 - 185. 20- ر.ك به ‹‹المفسرون حياتهم و منهجهم››، ص 697. هـ ) ‹‹مستدركات اعيان شيعه››، (ج7)، حسن امين، بيروت، دارالتعارف، بيروت، اوّل. و) ‹‹طبقات مفسران شيعه››، (ج5)، عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، نويد اسلام، دوّم، قم، 1377ش. ز) ‹‹المفسرون حياتهم و منهجم››، سيدمحمدعلي ايازي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، اوّل، 1414 هـ. |
|
پژوهشی در روش تفسیر علمی قرآن(قسمت دوم)
محمد علی رضایی
دلیلهای مخالفان تفسیر علمی قرآن
برای رد ضرورت تفسیر علمی قرآن و اثبات بیاعتبار بودن این روش به دلیلهای زیر استناد شده است:
بررسی دلیلهای مخالفان تفسیر علمی
در مورد دلیل اول میگوییم این که قرآن برای بیان مسایل آخرت و احکام آمده باشد، با این مطلب که قرآن بعضی مطالب علمی را قبل از کشف آن به وسیله علوم تجربی، خبر داده باشد، منافاتی ندارد، بلکه دلیل عظمت قرآن و علم غیب نازل کننده آن است .
نتیجه:
از مجموع دلیلهایی که برای رد تفسیر علمی آورده شده بود، به این نتیجه میرسیم که بیشتر آنها، برای رد قسم خاصی از تفسیر علمی (مانند استخراج همه علوم از قرآن یا تطبیق علوم بر قرآن) بود . مطلب دیگر آن که بسیاری از اشکالات، در مورد سوء استفاده از تفسیر علمی، برای اثبات افکار انحرافی یا تفسیر به رای بوده است که این اشکال به افراد است، نه به شیوه تفسیری خاص! که این اشکال کم و بیش به همه روشهای تفسیری وارد است; زیرا هر کس ممکن است از هر شیوه تفسیری سوء استفاده کند .
دلیلهای دیدگاههای تفصیل در تفسیر علمی
بسیاری از مفسران به خصوص متاخران به «تفصیل» در مورد تفسیر علمی معتقد هستند; زیرا تفسر علمی، شیوههای فرعی و اقسام مختلفی دارد که بعضی صحیح و معتبر و و برخی نامعتبرند . ما سعی میکنیم این دیدگاهها و دلیلهای آنها را تا حد امکان ادغام کنیم، تا یک دسته بندی و نظمی در آنها به وجود آوریم .
اقسام تفسیر علمی از جهتشکل و شیوه تفسیر
تفسیر علمی روش تفسیری است که خود دارای روشهای فرعی متفاوتی است که بعضی سر از تفسیر به رای و شماری منجر به تفسیر معتبر و صحیح میشود و همین مطلب موجب شده، تا برخی تفسیر علمی را رد کنند و آن را نوعی تفسیر به رای یا تاویل بنامند و گروهی آن را قبول کنند و بگویند تفسیر علمی، یکی از راههای اثبات قرآن است .
الف: استخراج همه علوم از قرآن کریم
طرفداران قدیمی تفسیر علمی، مانند: ابنابی الفضل المرسی، غزالی و . . . کوشیدهاند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند; زیرا عقیده داشتند که همه چیز در قرآن وجود دارد و در این راستا، آیاتی که ظاهر آنها با یک قانون علمی سازگار بود، بیان میکردند و هر گاه ظاهر قرآن کفایت نمیکرد، دستبه تاویل، میزدند و ظاهر آیات را به نظریهها و علومی که در نظر داشتند، بر میگرداندند . از این جا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیات، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج میکردند . برای مثال: از آیه شریفه (اذا مذضت فهو یشفین) (19) آن جا که خداوند از قول حضرت ابراهیم8 نقل میکند که «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا میدهد» علم پزشکی را استخراج کردند (20) علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سورهها استفاده کردند (21) از آیه شریفه (اذا زلزلت الارض زلزالها) زمین لرزه سال 702 ق را پیش بینی کردند (22) .
ب: تطبیق و تحمیل نظریههای علمی بر قرآن کریم
این شیوه از تفسیر علمی، در یک قرن اخیر رواج یافته و بسیاری از افراد، با مسلم پنداشتن قوانین و نظریههای علوم تجربی، سعی کردند تا آیاتی موافق آنها در قرآن بیابند و هر گاه آیهای موافق با آن نمییافتند، دستبه تاویل یا تفسیر به رای زده و آیات را بر خلاف معانی ظاهری حمل میکردند . برای مثال در آیه شریفه «هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» (24) ، اوستخدایی که همه شمار ا از یک تن آفرید و او نیز جفتش را مقرر داشت» ، کلمه نفس را، به معنای پروتون و زوج را الکترون معنی کردند و گفتند منظور قرآن، این است که همه شما را از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی اتم است آفریدیم و در این تفسیر، حتی رعایت معنی لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند (25) .
ج: استخدام علوم برای فهم و تبیین بهتر قرآن
در این شیوه از تفسیر علمی، مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسر معتبر، اقدام به تفسیر علمی قرآن میکند و سعی میکند با استفاده از مطالب قطعی علوم که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی میشود و با ظاهر آیات قرآن - طبق معنی لغوی و اصطلاحی موافق استبه تفسیر علمی بپردازد و معانی مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسانهای تشنه حقیقت قرار دهد . این شیوه تفسیر علمی، بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است .
معیارهای تفسیر علمی معتبر
در روشهای تفسیری دو گونه شرایط و معیار وجود دارد . یک قسم شرایط و معیارهای عام که باید در تمام روشهای تفسیری مراعات شود و قسم دوم شرایط و معیارهای خاصی که باید در هر روش تفسیر خاص، رعایتشود . در این جا هدف ما بیان شرایط و معیارهای قسم دوم است .
معیارهای خاص روش تفسیر علمی قرآن
1 - تفسیر علمی با علوم تجربی قطعی صورت پذیرد .
پینوشتها:
1) سوره نحل (16) آیه 89 . 2) سوره انعام (6) آیه 38 . 3) ر . ک: شاطبی، الموافقات، ج 2ص 69 - 76; ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج 2، ص 485 . 4) همان، ص 489 . 5) ر . ک: مسیح مهاجری نظریه تکامل از دیدگاه قرآن; استاد مشکینی تکامل در قرآن، یدالله سحابی خلقت انسان در بیان قرآن . 6) ر . ک: التفسیر والمفسرون، دارالکتاب الحدیثه ج 2، ص 491 - 494 . 7) همان . 8) همان . 9) برای اطلاع از معانی تاویل و موارد جواز و عدم جواز آن ر . ک: آیة الله معرفت التفسیر و المفسرون، محمد عل رضایی، در آمدی بر تفسیر علمی، مبحث تاویل . 10) سوره رعد) (آیه 2 . 12) آیت الله سبحانی، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، تنظیم سید هادی خسرو شاهی، ص 315 . 13) تفسیر نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275و . . . 14) قرآن و آخرین پیامبر، تهران انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ص 147 به بعد . 15) قرآن و آخرین پیامبر، 147 به بعد . 16) به سوی آفریدگار، ص 85 . 17) تفسیر فی ظلال القرآن بیروت، احیاء التراث العربی، ج 1، ص 260 به بعد . 18) رفیعی تفسیر علمی قرآن، ج 1، ص 145، 146 . 19) سوره شعراء) (آیه 80 . 20) ابو حامد غزالی، جواهر القرآن، بیرت المرکز العربی الکتاب، ص 27، فصل خامس . 21) التفسیرو المفسرون، ج 2، ص 481، از ابنابی الفضل موسی نقل میکند . 22) البرهان فی علوم القرآن، بیروت دار المعرف، ج 2، ص 181 - 182 . 23) ر . ک: التفسیر والمفسرون، ج 2، ص 485 - 494 . 24) سوره اعراف،) (آیه 189 . 25) عبدالرزاق، القرآن و العلم الحدیث، ص 156 . 26) ر . ک: مقدمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 6 . 27) سوره یس (36)، آیه 38 . 28) دکتراریک اوبلاکر، فیزیک نوین، ترجمه بهروز بیضایی، نشر قدیانی، 1370 ش، ص 45 - 48 . 29) همان . 30) سوره یس، (36) آیه 36 . 31) مضمون این معیار را آیت الله مکارم شیرازی در کتاب قرآن و آخرین پیامبر، ص 147 آوردهاند و در کلمات بسیاری از معتقدان به تفسیر وجود داشت . 32) همان، عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص 224 ; عمید زنجانی، مبانی و روش تفسیر قرآن ص 256 . |
|
امام سجاد (ع) و روشهای تفسیری
محمدعلی اسدی نسب
مدخل
رابطه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله با قرآن مجید، رابطهای عمیق و همه جانبه است . ارتباط میان آن دو به حدی قوی است که تفکیک آن دو، به منزله تباه ساختن آنان است . نه قرآن بدون اهلبیت، هدایتبخش است و نه وجود اهل بیتبدون قرآن امکانپذیر است .
1 . روش تفسیری قرآن به قرآن
این روش تفسیری بسیار متقن و قابل اعتماد و بیان برای همگان است که در بسیاری از آیات کاربرد دارد . زیرا بسیاری از عبارات و مفاهیم قرآنی در خود قرآن به علل خاص تکرار شده است . در اینجا به یک نمونه از این روش اشاره میشود:
2 . تفسیر بطنی
طبق روایات منقول از شیعه و سنی، آیات قرآنی علاوه بر معانی ظاهری، دارای معانی باطنی است ولی فقط کسانی میتوانند به آن معانی راه گشایند که از علوم الهی مخصوص، بهرهمند شوند . و ائمه معصوم که با اسرار آیات الهی مانوسند، چنین توانایی را دارند . لذا مشاهده میکنیم که آنان بدون آنکه از کسی نقل کنند، تفاسیری از آیات ارائه میدهند که از توان تمامی عاقلان زمین و مفسران عالم خارج است . و جز از راه عصمت و الهام و پیوند با عوالم دیگر، امکانپذیر نیست . در اینجا به یک نمونه از این تفسیر اشاره میشود:
3 . جری و انطباق
بسیاری از آیات قرآنی دارای اسباب نزول میباشند . اما نباید آیات قرآنی منحصر به همان موارد نزول شوند و مفاهیم قرآن را نباید در تنگنای حوادث صدر اسلام، محصور کنیم . بلکه چنانکه امام باقر علیه السلام می فرماید: «آیات قرآن همانند خورشید و ماه دائما در حال جریان و تابش جدیدند .» (4) به همین علت امام سجاد علیه السلام در موارد بسیاری، برای آیات قرآن مواردی جدید را ذکر کردهاند و آیه را بر آن موارد منطبق و جاری نمودهاند که از این روش به «روش جری و انطباق» تعبیر میشود . برای نمونه، یک مورد را ذکر میکنیم:
4 . تفسیر به ظاهر آیه
یکی از روشهای شایع و روشمند، بهرهگیری از قواعد عرفی در تفسیر آیات قرآن است; همان قواعدی که برای فهم عبارات هر قومی میتواند مورد استفاده قرار گیرد . امام سجاد علیه السلام در این روش به مثابه امامی که در صدد گفت و گو و ارائه برهان برای دیگران است ظاهر میشود و به همین جهت از قواعدی استفاده میکند که برای دیگران حجت و دلیل، محسوب میگردد . و باید همه به آن قواعد گردن نهند و چنین تفسیری را برگزینند . که در ذیل به یک نمونه آن اشاره میشود:
5 . تفسیر عقلی
عقل انسانی حجتباطن خداوند در همه زمینههاست و امکان تخطئه آن، امری محال است; زیرا تخطئه آن نیز خود نیازمند برهانی عقلی است .
6 . تفسیر به بیان مصداق روشنتر
خداوند در برخی آیات قرآن، علتی را برای حکمی بیان میکند و آن را بر مصداقی استوار میسازد، مانند آیه ذیل که میفرماید: «و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین» (11); «و کسانی از شما [بنی اسرائیل] را که در روز شنبه از فرمان الهی سر باز زدید، نیک شناختید . پس ایشان را گفتیم: بوزینگان طرد شده باشید .»
7 . تفسیر به بیان فلسفه حکم
طبق نظریه صحیح و مشهور، هر حکمی در اسلام، دارای فلسفهای است و هر امر یا نهیی در ورای خود، حکایت از مصلحتیا مفسدهای دارد که موجب «تکلیف» میشود . آیات قرآن نیز از این قاعده مستثنا نیستند . و یکی از روشهای بیان آیات قرآنی و توضیح و تفسیر آنها، بیان فلسفه و علتحکم است . که در اینجا به یک نمونه اشاره میشود:
8 . تفسیر قرآن به تاریخ
بسیاری از آیات قرآن دربردارنده حوادث تاریخ و بیانگر قصص انبیا و صالحان است . برای تفسیر این دسته از آیات، راهی مناسبتر از آشنایی به تاریخ آنان نیست . لذا ائمه اطهار در تفسیر این گونه آیات، همانند کسانی که در جریان تاریخی همان زمانها قرار گرفتهاند و به شکل عمیق با علل آن حوادث آشنا بودهاند، به تفسیر پرداخته و زوایای حیات گذشتگان و تحولات تاریخی را برای نسلهای بعدی شکافتهاند . و این تفسیر آنگاه ضرورتش احساس میشود که سؤالهای عمدهای پیرامون تحولات تاریخی وجود داشته که در قرآن به آن پرداخته نشده، و بیان آنها به پیامبر و اهل بیت عصمت علیهم السلام سپرده شده است .
9 . تفسیر تاریخ به قرآن
روش تفسیر تاریخ به قرآن، شاید در نگاه ابتدائی گفته شود ربطی به تفسیر قرآن ندارد، اما چون با عمقی بیشتر به قضیه نگاه شود معلوم میشود که توضیح حوادث تاریخی به واسطه قرآن، خود نوعی برداشت از قرآن و در حقیقت، نوعی تفسیر آیات مورد استناد، محاسبه میشود . که در اینجا به یک نمونه اشاره خواهیم کرد:
10 . تفسیر به روایت
یکی از مسائلی که مورد اتفاق همه فرق اسلامی است، اولویت «تفسیر روایی» بر انواع دیگر تفسیر است و میتوان گفت رتبهای بعد از «تفسیر قرآن به قرآن» دارد .
یادآوری
الف: برخی از مواردی که برای شیوههای تفسیری ذکر شد، چنین نیست که فقط مصداق همان شیوه باشد; زیرا گاهی در موردی، به طور همزمان از چند شیوه استفاده شده است .
پینوشتها:
1 . ر . ک: تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 377، ح 306، چاپ اسماعیلیان، قم . 2 . هود/118 و 119 . 3 . تفسیر عیاشی، ج 2، ص164، ح 82 . 4 . همان، ج 1، ص10 . 5 . بقره/126 . 6 . ر . ک: تفسیر عیاشی، ج 1، ص 59، ح 96 . 7 . انعام/68 . 8 . ر . ک: علل الشرایع، ج 2، باب 385، ح 80 . 9 . نجم/8 و 9 . 10 . علل الشرایع، ج 1، باب 112، ح 1 11 . بقره/65 . 12 . احتجاج، طبرسی، ص 312 . 13 . مائده/95 . 14 . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 77، ح 1784 . 15 . بقره/179 . 16 . احتجاج، ص 319 . 17 . علل الشرایع، ج 1، ص 45، باب 41، ح 1 . 18 . انعام/160 19 . کتاب التوحید، ص 176، باب 28، ح 8 . 20 . احتجاج، ج 1، ص 528، محاجه 128 . |
|
علم محوري در تفسير قرآن
محمد علي رضائي اصفهاني
درآمد
قرآن كريم درياي بيكراني است كه انسانها ميتوانند از راههاي گوناگون از چشمه زلال آن آب حيات بنوشند؛ از همين جاست كه روشهاي تفسير قرآن پديد ميآيد و تنوع پيدا ميكند.
بخش اول
دلايل دانشمندان درباره تفسير علمي
در اين باره نظريات و آراء مختلف و گاهي متضاد هست زيرا بحثي است كه دانشمندان علوم تجربي و مفسران و متكلمان در آن شركت دارند. بالطبع هركس از ديدگاه خاص خود نظري داده است به ويژه از اين جهت كه تفسير علمي انواع مختلف دارد كه از هم جدا نشده است. لذا هركس به يك نوع خاصي از تفسير علمي نظر داده است به ويژه از اين جهت كه تفسير علمي انواع مختلف دارد كه از هم جدا نشده است. لذا هركس به يك نوع خاصي از تفسير علمي نظر كرده و سپس نظريهاي درباره مطلق تفسير علمي ارائه داده و دليل آورده است. گاهي بين اقسام تفسير علمي از نظرگاه خاصي تفاوت قايل شدهاند.
الف ـ دلايل موافقان تفسير علمي
1. كشفيات جديد و قوانين علمي موجب تبيين مسايل قرآن ميشود و ما را در تفسير آيات كمك ميكند.
نقد و بررسي
1. دليل پنجم كامل نيست زيرا كه روش عقلي به وسيله فلسفه غرب باطل شده باشد مطلبي است قابل بحث وبسياري آن را قبول ندارند. لااقل در بخشي از معارف بشري قابل قبول نيست زيرا بعضي مسايل علمي مانند شيمي و فيزيك از راه آزمايش پيشرفت ميكند و لكن در همان موارد هم استقراء ناقص است و براي تعميم قوانين علمي احتياج به استدلال عقلي است.
ب: دلايل مخالفين تفسير علمي
1. قرآن براي بيان احكام و مسايل تعبدي و آن چه مربوط به آخرت است، نازل شده است پس براي بيان علوم نيامده است و آيات شريفه هم ظهور در اين مطلب دارد مانند نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء ( نحل /16/89) و ما فرطنا في الكتاب من شيء ( انعام/6/38) مربوط به تعبد و تكليف است بلكه منظور از كتاب در آيه دوم لوح محفوظ است.
بررسي
1. در دليل اول اين كه قران براي بيان مسايل آخرت و احكام آمده باشد با اين مطلب كه بعضي علمي را قبل از كشف تجربي آن به وسيله انسان، خبر داده باشد منافات ندارد بلكه دليل عظمت قران و داشتن علم غيب نازل كنند آن است.
نتيجه
از مجموع دلايل كه براي رد تفسير علمي آورده شده بود به اين نتيجه ميرسيم كه اكثر آن ها براي رد قسم خاصي از تفسير علمي ( مثل استخراج همه علوم از قرآن يا تطبيق علوم بر قرآن ) بود كه ما هم بعضي از اين اقسام را رد ميكنيم و مطلب ديگر ، آن كه بسياري از اشكالات در مورد سوء استفاده از تفسير علمي براي اثبات افكار انحرافي يا تفسير به رأي بوده است كه اين اشكال به افراد است، نه به شيوه تفسيري خاص، وانگهي ، اين اشكال كم و بيش به همه روشهاي تفسيري وارد است زيرا هركس ممكن است از هر شيوه تفسيري سوء استفاده كند.
ج : ديدگاههاي تفصيل ودلايل آنها در تفسير علمي
در بين مفسران شيعي و سني بسياري( خصوصاً متأخران) معتقد به تفصيل در مورد تفسير علمي هستند چه تفسير علمي شيوههاي فرعي و گونههاي مختلفي دارد كه بعضي صحيح و بعضي نامعتبر هستند. ما سعي ميكنيم اين ديدگاهها ودلايل آنها را تا حد امكن در هم ادغام كنيم تا دستهبندي و نظمي در آنها پديد آوريم و تقديم خواننده محترم كنيم:
بررسي ديدگاههاي تفصيل
به نظر ميرسد كه يك مفسر آگاه براي تفسيرعلمي از هيچ كدام از تفصيلهاي چهارگانه بينياز نيست، يعني اين تفصيلها مكمل يكديگرند و بيتوجهي به هر كدام انسان را به پرتگاه تفسير به رأي ميرساند. لذا ما از هر چهار نوع تفصيل علمي استفاده خواهيم كرد.
بخش دوم
اقسام تفسير علمي از جهت شكل و شيوه تفسير
تفسير علمي يك روش تفسيري است كه خود داراي روشهاي فرعي متفاوتي است كه بعضي سر از تفسير به رأي درميآورد و بعضي منجر به تفسير معتبر و صحيح ميشود. همين مطلب موجب شده تا بعضي تفسير علمي را به كلي رد كنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و بعضي آن را بپذيرند و بگويند: تفسير علمي يكي از راههاي اثبات اعجاز قرآن است.
الف ـ استخراج همه علوم از قرآن كريم
بعضي از دانشمندان ( مثل ابن ابي الفضل المرسي و غزالي و ... جز ايشان) سعي ميكردند همه علوم را از قرآن استخراج كنند زيرا عقيده داشتند كه همه چيز در قرآن هست. در اين راستا آياتي را كه ظاهر آنها با يك قانون علمي سازگار بود، بيان ميكردند و هرگاه ظواهر قرآن كفايت نميكرد، دست به تأويل ميزدند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي كه در نظر داشتند برميگرداندند. و از اين جا بود كه علم هندسه و حساب و پزشكي و هيأت و جبر و مقابله و جدل را از قرآن استخراج ميكردند.
ب ـ تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن كريم
اين شيوه از تفسير علمي در يك قرن اخير رواج يافت و بسياري از افراد با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي سعي كردند تا آيات موافق آنها در قرآن بيابند و هرگاه آيهاي موافق با آن نمييافتند دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را برخلاف معاني ظاهري حمل ميكردند.
ج ـ استخدام علوم براي فهم بهتر قرآن
در اين شيوه از تفسير علمي مفسر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر اقدام به تفسير علمي قرآن ميكند.
بخش سوم
الف: معيارهاي تفسير علمي معتبر
با توجه به اين كه ما در سه شيوه تفسير علمي يك قسم را پذيرفتيم ( استخدام علوم در فهم قرآن) در اين جا معيارهاي زير را براي صحت و اعتبار تفسير علمي لازم ميدانيم:
ب: معيارها تفسير علمي غير معتبر
با توجه به معيارهاي علمي معتبر هر تفسير علمي كه به اين امور منتهي شود معتبر و صحيح نيست:
بخش چهارم
آثارمثبت تفسير علمي
طرفداران تفسير علمي آثار و نتايج مثبتي را براي تفسير علمي متذكر شدهاند كه ما به گونه خلاصه آنها را ذكر ميكنيم.
تذكر
آثار منفي كه در دلايل مخالفان ذكر شد، مربوط به تفسير علمي غير معتبر ( استخراج علوم، تحميل و تطبيق) است.
پی نوشت ها:
1. مقاله « عقل و علم در تفسير الجواهر» نوشته خانم زهرا نفيسي ، بينات شماره6، تابستان 1374؛ و مقاله « زمينهها و انگيزههاي تفسير علمي» نوشته خانم فروغ پارسا، بينات شماره 8 ، زمستان 1374. 2. ترجمه الهي قمشهاي در قرآن معني اول را ذكر ميكند. 3. تفسير الفرقان، 29/341، طبع بيروت (1978م). 4. ر.ك: « مقايسهاي ميان تورات، انجيل ، قرآن و علم» نوشته دكتر بوكاي ترجمه مهندس ذبيح الله دبير، تهران، دفتر فرهنگ اسلامي و نيز « قرآن و ديگران» نوشته سيد علي اكبر صداقت ،قم ، نشر روح. 5. اين استدلال را علامه طباطبايي (ره) در جلد اول الميزان ص7 از قول طرفداران تفسير علمي ميآورند ( با تصرف در عبارات). 6. بطليموس (Ptolemaos) منجم و جغرافيدان يوناني( قرن دوم ميلادي) صاحب كتابهاي مجسطي و آثار البلاد. 7. بحارالانوار ، 57/5 ، چاپ دارالكتب الاسلامية ، تهران؛ نيز رسايل ابن سينا، ص 128. 8. ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله ... ( بقره/2/23). 9. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث ، ص 26، چاپ دارالكتاب العربي( 1973م با تصرف در عبارت ذكر كرديم.) 10. الاحياء ، 1/289، طبع دارالمعرفة ؛ الاتقان سيوطي، 4/38، طبع رضي . 11. اخبار آحاد صحيح در مورد عقايد حجت نيست ولي در مورد احكام حجت است. 12. مجمع البيان ( مرحوم طبرسي) 4/289 و 6/38، . طبع اسلامية ؛ تفسير كشاف، جزء الثاني ، ص 628، ذيل آيه 89، سوره نحل ، طبع بيروت؛ الميزان، 14/325 طبع بيروت. 13. مجمعالبيان ، 4/289 ، طبع السلامية؛ تفسير كشاف ( زمخشري) ، جزء الثاني، ص 21 و 31؛، ؛ تفسير الجواهر (طنطاوي)، 4/37، طبع اسلايمه. 14. كشاف ، جزء الثاني ، ص 31. 15. تفسير البرهان ،1/529. 16. مجمع البيان ، 4/298 و 311 ، طبع السلامية. 17. ر.ك: رابطه علم و دين، عباسعلي سرفرازي ، ص 12،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 18. عن النبي (ص) : من قال في القرآن برأيه فليبوء مقعده من النار، منابع اهل سنت: سنن ترمذي، 5/199، تفسير قرطبي، 1/27، كنز العمال،2/10. منابع شيعه مضمون حديث را به نوع ديگري نقل كردهاند: ر.ك: تفسير البرهان، 1/19؛ امالي صدوق، ص 6، حديث 3. 19. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص 156، طبع دارالكتب العربي (1973م). 20. دروس سنن كائنات، ص 228 به نقل از تفسير علمي اثر عمر ابوحجر ، ص 451. 21. تفسير به رأي ، استاد مكارم شيرازي، ص 78. 22. منظور سالهاي 1345-1346 هجري شمسي است كه ايشان مقمده كتاب علل گرايش را در چاپ هشتم نوشتهاند. 23. مجموعه آثار شهيد مطهري، 1/458- 460، (علل گرايش به ماديگري). 24. مجموعه آثار شهيد مطهري، 1/460- 470، چاپ انتشارات صدرا. 25. براي اطلاع بيشتر به كتاب نظريه تكامل از ديدگاه قرآن تأليف مسيح مهاجري و كتاب تكامل در قرآن استاد مشكيني و كتاب خلقت انسان در بيان قرآن تأليف دكتر يدالله سحابي مراجعه كنيد. 26. بحارالانوار ، 57/5، طبع دارالكتاب الاسلامية ؛ رسايل ابن سينا، ص 128. 27. مضمون كلام علامه طباطبايي در الميزان، 1/8، به بعد. 28. مضمون كلام علامه طباطبايي در الميزان، 1/6 به بعد. 29. همان. 30. التفسير و المفسرون، 2/491 – 494، چاپ دوم ، سال 1976، چاپ دارالكتب الحديثة ( با تخليص و تصرف در عبارات). 31، 32 و 33. همان. 34. تفسير في ظلال القرآن، 1/ 261-263، ( با تصرف در عبارات). 35. ر. ك: تفسير نور الثقلين ، 3/74؛ اصول كافي ، 1/388، تهران ، طبع دفتر نشر فرهنگ اهل البيت(ع). 36. كتاب به سوي آفريدگار ، تأليف آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، ص85، چاپ اول دفتر انتشارات اسلامي. 37. تفسير الفرقان، 29/341، طبع بيروت. 38. الميزان، 1/7-8. 39. براي مثال به ذيل آيه 2 سوره رعد و 10 سوره لقمان مراجعه فرماييد كه ايشان مسأله نيروي جاذبه و زوجيت گياهان را مطرع ميكنند؛ نيز 18/382، ذيل آيه 47، ذاريات. توسعه آسمانها را از نظر علمي مطرح ميكنند و در 14/279 ذيل آيه 30 انبياء تأثير آب را در حيات بررسي علمي ميكنند. 40. معارف قرآن، استاد مصباح يزدي، ص229. 41. تفسير صحيح آيات مشكلة قرآن، اثر استاد سبحاني، تنظيم سيد هادي خسروشاهي، ص 315. 42. التفسير العلمي في الميزان، احمد عمر ابوحجر. 43. تفسير نمونه، 1/131؛ 12/257؛ 11/410. 44. قرآن و آخرين پيامبر، ص147 به بعد، انتشارات دارالكتب الاسلامية تهران. 45. مجله پيام قرآن ، پيش شماره ص 48 ( انتشارات دارالقرآن كريم، قم). 46. به سوي آفريدگار ، نوشته آيت الله صافي گلپايگاني ، چاپ اول ، دفتر انتشارات اسلامي، ص 85 به بعد. 47. ايشان در صحبت دو طرفي نظر خويش را به ما فرمودند. 48. تفسير في ظلال القرآن، جلد اول ص 260 به بعد ( با تلخيص و نقل به معني) ، طبع داراحياء التراث العربي، بيروت. 49. جواهر القرآن تأليف ابوحامد غزالي، ص 27 ( فصل خامس)، طبع بيروت ( المركز العربي للكتاب). 50. التفسير و المفسرون، 2/481، ا زابن ابي الفضل المرسي نقل ميكند. 51. البرهان في علوم القرآن ، 2/181-182، چاپ دارالمعرفة بيروت. 52. عبدالرزاق نوفل ،القرآن و العلم الحديث ، ص 156 ، طبع دارالكتب العربي. 53. به مقدمه تفسير الميزان، ص 6 به بعد مراجعه كنيد. 54. كتاب فيزيك نوين ، تأليف دكتر اريك ـ اوبلاكر( ترجمه بهروز بيضايي) انتشارات قدياني، زمستان 1370، صص45-48. 55. سوزه يس آيه 36. 56. ر.ك: علم و دين ، اين يارپور، ترجمه خرمشاهي، تهران ، مركز نشر دانشگاهي. 57. براي اين مورد مثال حركت زمين يا تسخير ماه را ميآورند و با آيات مطابقت ميكنند و لكن اين مثلها قابل خدشه است چون بداهت حسي دارد اما بداهت عقلي ( مثل قضاياي اوليه : اجتماع نقضين ، كل اعظم از جزء است) ندارد لكن بحث ما در تقسيم علوم است و گرچه مثال فعلي در قرآن و علم نداشته باشد و اين ضرري به صحت مطلب نميزند. |
|
معارف قرآنى و شيوه هاى تفسيرى
آيت اللّه محمد هادى معرفت
انـديـشه حوزه مى كوشد با انجام گفت و گو با دانشوران و صاحبنظران مسائل دينى , در نشر و انـعـكـاس ديدگاهها و نظريه هاى ارزنده آنان گام بردارد.در اين راستا, اين بار به حضور آيت اللّه مـعـرفت , استاد حوزه علميه قم رسيديم .
انـديـشـه حوزه : حضرت استاد, ابتدا شرح حال كوتاهى از خود را براى آگاهى خوانندگان مجله بيان فرماييد.
آيـت اللّه مـعرفت : اين جانب در سال 1309 در شهر كربلا متولد شده ام .اجدادم همگى روحانى و از نسل شيخ عبدالعالى ميلسى جبل عاملى هستند . شيخ على ميلسى فرزند شيخ عبدالعالى (صاحب صـيـغ العقود)نزديك به سيصد سال پيش از جبل عامل به اصفهان مهاجرت نموده وفرزندان و دودمان وى نيز در اصفهان ساكن بوده اند. پدرم با تمام اعضاى خانواده در 15 سالگى به كربلا مهاجرت نمود و به تحصيل علوم دينى پرداخت و يكى از خطباى بنام كربلا گرديد. ايـن جـانـب بـخـشـى از صرف و نحو را نزد والد گرامى و اساتيد ديگرى مثل سيد سعيد تنكابنى گذراندم . سپس ادبيات عالى و منطق و اصول فقه را نزدآقاى شيخ يوسف خراسانى از شاگردان مـرحـوم نـايينى و نيز آقاى سيد حسن حاج آغامير از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى و نيز شيخ هـادى طـهـرانـى كـسب فيض نمودم . در سال 1339 به نجف مهاجرت و خارج فقه و اصول رانزد اساتيدى همچون سيد محسن حكيم , شيخ حسين حلى , شيخ محمدباقر زنجانى , سيد على فانى و بـويـژه آيـت اللّه سـيد ابوالقاسم خويى گذراندم . درس اساسى و پيوسته كه مى رفتم , درس فقه و اصـول آقـاى خـويى بود, چون مدت 10 سال در محضر درس ايشان حاضر مى شدم . پس از اين كه حضرت امام (قدس سره ) به نجف آمدند و در مسجد شيخ انصارى مشغول تدريش شدند, بنده براى حـضور در د ايشان با قرآن تفال زدم كه اين آيه آمد: ولاتياسوا من روح اللّه لذا ملتزم شركت در بـحـث ايـشـان گرديدم . در اين بحث بروفق قواعد مقرر در باب معاملات , مسائل در سطحى وسيع و تحقيقى ارائه مى شد. در سـال 1350 از نـجف به قم مهاجرت كردم و در بحثهاى آيات عظام گلپايگانى و اراكى و ميرزا هاشم آملى شركت جستم و در هر سه حوزه كربلا,نجف و قم ضمن تحصيل , امر تدريس و تحقيق را نيز دنبال كرده ام .
انديشه حوزه : در زمينه تحقيق و آثار منتشر شده خود توضيحاتى را ارائه فرماييد:
آيـت اللّه معرفت : از روزى كه وارد زمينه تحقيق شدم به دو چيز علاقه وافرداشتم : قرآن و فقه لذا تمامى جد و جهد تحقيقى خود را در همين دو راه مصروف داشته ام كه هنوز ادامه دارد .تحقيقات ايـن جـانـب در بـاره عـلـوم قـرآن بـه صـورت مـدون از نجف آغاز شد و حدود 30 سال است كه مشغول مى باشم . آثـار ايـن جـانـب عبارت است از كتابهاى علوم قرآنى 3 جلد, اعجاز 3جلد, ملحقات 3 جلد, تـفـسـيـر و مفسران 3 جلد, كه مجموعا در 12 جلدبه نام التمهيد تنظيم گرديده و كتابهاى ديـگـرى از قبيل تناسخ الارواح ,مالكيه الارض , ولايت فقيه , تعليقه كبرى بر جواهر الكلام , تمهيدالقواعد و.. . به رشته تحرير آمده است .
انديشه حوزه : در بحث معارف قرآنى , يكى از مسائل مطرح اين است كه معارف قرآنى گستردگى خـاصـى دارنـد, بـه گـونه اى كه پاسخگوى همه نيازهاى بشر, در همه دوره هاست . از سويى اين مـعارف , در اندازه مورد نيازكنونى , استخراج نشده است . در اين زمينه چه روشهايى را بايد به كار ببنديم تا اين معارف را از دل آيات قرآن كشف كنيم .
آيت اللّه معرفت : معارف قرآنى , در واقع همان تفسير موضوعى است كه مسائل مطرح شده در قرآن را به ترتيب گردآورى كرده و در باره آن بحث شود.قرآن مسائل گوناگونى را مطرح كرده كه شمار آنها در حدود 900 مساله است . اين مسائل در باره معارف , احكام , مسائل شناخت و غير اينهاست كه در مجموع , پيام قرآن را شكل مى بخشند . اين يك امـر ضـرورى اسـت كـه مفسر وظيفه دارد پيام قرآن را براى جهانيان منعكس كند . امروزه جهان درانـتـظـار آن است كه ببيند قرآن , چه رسالتى را نسبت به جهانيان دارد و در اين ميان به لغت يا تـركـيب بندى هاى قرآن و حتى جنبه فصاحت و بلاغت قرآن كارى ندارد . در واقع به محتوا و پيام قـرآن اهـمـيـت مـى دهند . از اين رو, آنچه امروز ضرورى به نظر مى رسد همين است كه مفسران عاليقدر اين مسائل راگردآورده و به جهانيان ارائه دهند. راه آن اين است كه آيات مربوط به هريك از مسائل مطرح شده را در يك جاگردآورى كنند, چون قـرآن در باره هر مساله اى به طور پراكنده بحث كرده است . اين , معلول آن است كه قرآن يكجا (به عـنـوان يـك كـتـاب مـدون ) برپيامبر نازل نشده است , بلكه به صورت پراكنده و در مناسبتهاى گـونـاگـون ,آيـاتـى نـازل شده است . چه بسا راجع به يك موضوع , در مناسبتهاى مختلف ,آيات گـوناگونى نازل شده باشد, كه يك مفسر توانا بايد آيات مربوط به هريك از مسائل را گردآورد و سـپس با ملاحظه مفاد اين آيات , روى هم رفته استنباط كند و ببيند اين مجموعه آيات مربوط به يـكـديگر چه پيامى دارند وآن گاه بتواند آن را ارائه دهد . البته اين كار مشكلى است , چون ارتباط آيـات بـه يـك مـوضوع , تنها از جنبه لفظ نيست , به عنوان نمونه آيات مربوط به هدايت , تنها آياتى نـيـسـتند كه لفظ هدايت در آنها به كار رفته , بلكه آيات ديگرى نيز در مورد هدايت مطرح شده اسـت , گـرچه لفظ هدايت را به كارنبرده باشد . اين كار, نيازمند احاطه كامل به قرآن و معانى آن است كه كمتراتفاق مى افتد كسى چنين احاطه اى را داشته باشد . از اين رو, اين كار, بايد به صورت گـروهـى انجام شود و نوعا كار يك نفر دچار كاستى و اشتباه خواهدبود و هميشه كار گروهى از اشتباه دورتر است . اشتباه بعضى از موضوعى نويسان نكته اى را كه بايد يادآور بشوم , اين است كه افرادى از موضوعى نويسان اشتباهى كرده اند و آن اين اسـت كـه بـعـضـى مباحث و مسائل اسلامى را مطرح كرده اند همانند توحيد در ذات , يا صفات يا افـعـال , و آن گـاه بـحث را از ديدگاه كلامى پى گرفته اند و گاه به آياتى از قرآن هم استشهاد كرده اند . اين , تفسيرموضوعى نيست , بلكه يك بحث كلامى و اسلامى است . تفسير موضوعى اين است كه دقيقا آيات مربوط به اين موضوع را در قرآن جستجو كنند و تنها مفاد و محتواى همان آيات را بررسى نمايند, تا بحث به طور كامل , قرآنى باشد . آرى , گاهى براى تاييد, از خارج قرآن , از كلام و ازساير معارف اسلامى بهره گرفتن اشكالى ندارد, اما نه اين كه متمحض درمـباحث كلامى يا فلسفى شوند و سبب استشهاد به يك يا دو آيه قرآن , نام آن را تفسير موضوعى بگذارند . متاسفانه امروزه اين شيوه متداول شده است واين شيوه , نادرستى است . قرآن در طرح مسائل كاستى ندارد مـا پيشنهاد مى كنيم گروههايى از دانشمندان و محققان , به دنبال اين هدف حركت كنند, يعنى به بررسى سخن و پيام قرآن نسبت به هر مساله بپردازند. البته يادآور مى شوم كه قرآن در مطرح كردن مسائل كاستى ندارد, يعنى قرآن بسيارى از مسائل را در تمامى ابعاد, بخوبى بررسى كرده و چيزى فروگذارنكرده است و نيازى نيست اين سو و آن سو بـرويـم , بـلكه برخى از مسائل درقرآن به اندازه اى گسترده و همه جانبه مطرح شده كه در جاى ديگر چنين گستردگى اى يافت نمى شود. به عنوان نمونه , قرآن مساله شناخت انسان و قدرت او در طبيعت را به گونه گسترده و عميق مطرح كرده كه در هيچ جا اين مساله با اين گستردگى بحث نشده است . بنا بر اين , قرآن كاستى ندارد . از اين رو, پيشنهاد اين است كه مسائل قرآنى , كاملا قرآنى مطرح شوند, نه اين كه قرآن به عنوان يدك در بحث مطرح شود. پـس راه صـحـيح اين است كه اولا, آيات مربوطه , در لفظ و معنى , گردآورى شود . ثانيا, روى اين آيات دقت و بررسى كامل شود تا مساله به گونه كامل ,قرآنى باشد.
جايگاه قرآن در علوم اسلامى
انديشه حوزه : جايگاه قرآن را در علومى همچون : فقه , كلام , فلسفه و سايرعلوم رايج در حوزه هاى علميه , توضيح دهيد . آيا قرآن هم اكنون در اين علوم , جايگاه روشن و متقنى دارد.
آيت اللّه معرفت : قرآن به عنوان اولين منبع و مصدر در شريعت مطرح است و لذا ساير علوم اسلامى بـه قرآن نياز دارند .اگر قرآن اساس كار نباشد, هيچ يك از علوم اسلامى پيشرفت نخواهند داشت . فـقـه كه اساس علوم اسلامى است , مصدر نخستين آن قرآن است . از اين رو, بايد در حوزه ها قرآن بـه عـنوان اساسيترين و مهمترين موضوع و مساله , مورد بحث قرار گيرد و رتبه نخست را داشته بـاشـد, نـه ايـن كـه به عنوان علوم جنبى در حوزه هها مطرح گردد . اين اهانت به قرآن است و جايگاه قرآن اين است كه محور قراربگيرد.
انـديـشه حوزه : به عنوان نمونه در فقه , الان آيات قرآن كمتر مورد استشهادقرار مى گيرند, علت امر چيست .
آيـت اللّه مـعرفت : اين مساله درست نيست .در فقه تا آن جا كه در رابطه باقرآن است , قرآن مطرح شده است . البته معروف است كه حدود 500 آيه قرآن در ارتباط با فقه است , اما اين سخن , نادرست اسـت , بـلكه بيش از2000 آيه قرآن مربوط به فقه است و تا آن جا كه بنده اطلاع دارم , اين دوهزار آيـه , در فـقـه مـطـرح است , مخصوصا فقهاى سلف , در استنباط فقهى به قرآن , توجه داشته اند و اكنون نيز دارند.
شيوه هاى تفسير قرآن انديشه حوزه : شيوه هاى تفسيرى فراوانى وجود دارند, چند شيوه را ياد كنيدو ضمنا برترين شيوه را كه در حوزه هاى علميه كارآمدتر است , بيان فرماييد:
آيت اللّه معرفت : شيوه تفسيرى , دو نوع بيشتر نيست : 1 .نقلى , 2.اجتهادى . تـفسير نقلى اين است كه به احاديث و رواياتى كه در تفسير قرآن آمده است ,اكتفا شود . اين شيوه , در صدر اسلام , قرن اول و بخصوص نيمه اول , متداول بود . در تفسير قرآن فقط به سخنان پيغمبر اكـرم (ص ) و صـحابه طراز اول اكتفامى شد, اما از اواخر قرن اول و مخصوصا قرن دوم , اجتهاد در تفسير, مطرح شد . بدين سان براى فهم معانى قرآن , به اقوال سلف و روايات اكتفا نشد,يعنى جرح و تعديل مى شد, سبك و سنگين مى شد و براى فهميدن معناى آيه بحث مى كردند . اين شيوه توسط مجاهد آغاز شد و كار درستى هم كرد,زيرا قرآن براى همه مردم آمده است تا از آن استفاده كنند. اگر بـنـا بـاشـد, در تـفـسـير قرآن فقط به سخن مثلا ابن عباس اكتفا كنيم , يعنى آنچه وى از قرآن فـهـمـيـده است , همان بسنده باشد, يا اين كه به آنچه پيامبر اكرم يايكى از امامان معصوم (ع ) در تفسير قرآن داشته اند اكتفا كنيم , اين به معناى سد باب فهم است و اين چند اشكال دارد: اول ايـن كـه مـا به اندازه كافى روايات در تفسير قرآن نداريم . روايات نسبت به تفسير قرآن بسيار اندك است , لااقل آنچه در دست ما هست , اندك است . دوم اين كه بيشتر روايات به يك جمله , يا يك كلمه از آيه اكتفا كرده اند. سـوم ايـن كـه مساله افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها ((1)) چه مى شود . اگر بنا باشد به غـيـر از آنچه از طريق امامان معصوم (ع ) رسيده است ,استفاده نكنيم , پس تدبر در قرآن جايگاهى نخواهد داشت . شيوه برتر تفسيرى بـرتـريـن شـيوه و شيوه مرضى ائمه (ع ) و صحابه و علما, همان شيوه اجتهادى است , كه روايات مـنـقـوله نيز يكى از منابع تفسيرى شناخته شود,نه اين كه تنها شيوه تفسيرى باشد, بلكه يكى از مـنـابـع تـفسير, اقوال سلف است , اعم از روايات رسيده از امامان معصوم يا از سلف صالح كه خود اين روايات نيز قابل بررسى است . خداوند در قرآن مى فرمايد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون ((2)) يعنى ما قرآن را فرستاديم كه آن را براى مردم تبيين كنى و مردم نيز روى گفته هاى تو در قرآن بينديشند . پس انديشيدن مردم , موضوعيت ومطلوبيت دارد . صرف تعبد, مورد پسند قرآن نيست . آنـچـه مـورد پـسـنـد اسـلام و قرآن است , اين است كه انسانها عقل خود را به كار اندازند, تفكر و تـدبـرنـمـايند و آنچه را انتخاب مى كنند, دريافته باشند, نه اين كه از باب تعبد باشد.تعبد بدون تعقل يعنى كوركورانه چيزى را پذيرفتن و اين هرگز مورد پسنداسلام نيست , بلكه بايد به دنبال تـعـبـد, تعقل هم باشد, چنان كه در اين آيه تفكر را پس از تبيين پيغمبر مطرح كرده است . بنا بر ايـن , بـايـد تـعـبـد, تـفـكر وتعقل را به دنبال داشته باشد و اين همان شيوه اجتهاد است . شيوه اجتهاددر تفسير قرآن , شيوه صحيحى است كه از صدر اسلام تا كنون به كار رفته است . الـبـتـه افـراد و گروههايى اندك هستند كه اين شيوه را نمى پسندند و مى گويندبايد به روايات رسيده از معصومان اكتفا كرد, ولى چنان كه گفتيم , ما روايات كافى در تفسير تمام آيات نداريم و مـعـناى بسنده كردن به روايات , بستن باب فهم قرآن است , در حالى كه قرآن نيز چنين چيزى را نخواسته است .
انديشه حوزه : از سخن شما استظهار مى شود كه شيوه اخباريگرى در تفسيرقرآن , مطرود است . آيا اين صحيح است .
آيـت اللّه مـعرفت : بله , اما بايد توجه داشت كه اولا, اين نسبتى را كه به اخباريها مى دهند, به عقيده بنده نادرست است .اخباريها چنين چيزى نگفته اند . هيچ اخبارى كه قابل توجه باشد, چنين حرفى نـزده كـه بـاب اجـتـهـاددر قـرآن بسته است . بنده چنين چيزى در هيچ يك از كلمات بزرگان اخباريهانديده ام . آنـچـه اخـبـاريـها مى گويند اين است كه در قرآن كريم , عموماتى وجود دارد كه مخصصاتش در سخنان معصومان است . نيز در قرآن مطلقاتى هست كه مقيداتش در فرمايش معصومان (ع ) است و هـمـچـنين در قرآن اجمالى هست كه تبيين آن در كلام معصومان است و مقصود از معصومان , پيغمبراكرم (ص ) و ائمه هدى (ع ) هستند. چـنـان كه درباره همان آيه اى كه تلاوت شد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم , امام صادق (ع ) مى فرمايد: در قرآن , اصل وجوب نماز و حج گفته شده , اما جزئيات آن در سخن پيغمبر است . آنـچـه در كلمات اخباريها هست اين است كه مى گويند رجوع به عمومات قرآن , پيش از فحص از مـخـصـص , و رجـوع بـه مـطـلـقـات آن پـيش از فحص ازمقيد, و رجوع به مجملات قرآن مثل اقـيمواالصلاه و للّه على الناس حج البيت و آتوا الزكاه پيش از فحص از مبين , صحيح نيست و مـخـصـصـات ,مقيدات و مبينات در كلمات معصومان آمده است . اخباريها اين را مى گويندو اين هـمـان حرفى است كه ما اصوليين هم مى گوييم . ما هم مى گوييم رجوع به هيچ عامى پيش از فحص از مخصص , رجوع به هيچ مطلقى پيش ازفحص از مقيد, اخذ به هيچ مجملى , بدون رجوع بـه تـفـاصيل , جايز نيست . ازاين رو, به عقيده بنده , نسبتى را كه به اخباريان داده اند كه اساسا به قـرآن رجـوع نمى شود, نسبتى است ناروا و نادرست و هيچ اخبارى كه موردعنايت باشد مثل شيخ حـر عاملى , صاحب مدائن و حتى مثل ميرزا محمدامين استرآبادى , چنين چيزى نگفته اند . سخن آنـهـا همانى است كه عرض كردم و چيزى جز اين ندارند . به گمان من در جهان اسلام و در ميان علماى اسلام , كسى كه بخواهد بگويد ظواهر قرآن حجت نيست , و جود ندارد واصلا چنين توهمى , جنايت به قرآن است . نبايد اين حرف را گفت و به كسى نسبت داد.
انديشه حوزه : بنابراين , چه تفاوتى بين شيوه اخبارى و اصولى در تفسير قرآن وجود دارد.
آيـت اللّه مـعـرفـت : شيوه اخبارى در تفسير بيشتر اعتماد به نقل است و عمده تفاسير نقلى , از اين گـروه بـه وجـود آمـده اند, و چون بيشترين روايات تفسير,ضعيف السند يا موهون الدلاله است و بـسـيـارى از اسـرائيـلـيات در آن رخنه كرده , از اين رو چندان اعتبارى در جهان تفسير به دست نـيـاورده است , ولى شيوه تفسير اصولى , اجتهاد و اعمال نظر است , در سند و متون روايتها بحث و تحقيق مى شود, و روايات صادر شده از مقام عصمت , كاملا رعايت مى شود تا از نظر سند و دلالت , مـخـدوش نباشد, آنگاه با ضوابط شرعى وجوانب عقلى تطبيق مى گردد, و آنگونه كه مورد پسند شرع و عقل باشد,تفسير و ارائه مى شود.
انطباق قرآن با نيازهاى روز
انـديـشه حوزه : يكى از شبهاتى كه امروز مطرح مى شود, عدم انطباق قرآن بانيازهاى روز است . اخيرا بعضى به اين مساله بيشتر دامن مى زنند . چه پاسخى براى اين شبهه داريد.
آيت اللّه معرفت : اگر مقصود اين است كه قرآن به جزئيات مسائل نپرداخته است , اين امروز و ديروز ندارد .در قرآن اوفوا بالعقود هست , اما اين كه اين عقد و معامله چه معامله است , تفصيل آن در قـرآن نـيـست . در آن عصر(عصر نزول قرآن ) معاملاتى كه وجود داشته , همچون بيع , اجاره , هبه ومصالحه , مشمول افوا بالعقود بوده و امروز نيز كه معاملات ديگرى پيداشده , همچون : بيمه و... هـمـچـنـان مشمول اوفوا بالعقود هست . اگر آقايان مدعى هستند كه مثلا مساله بيمه در قرآن مطرح نيست , خيلى از مسائل درقرآن مطرح نيست . قرآن بنا نيست وارد جزئيات شود. اگـر مـقـصودشان اين است كه احكام گمركات و مرزبنديها در قرآن مطرح نيست , خوب همين مسائل در صدر اسلام هم در قرآن مطرح نبوده است . قرآن يك سرى زيربناها و اصول كلى را براى رهـنـمـود جامعه مطرح مى كند وبايستى خود جامعه , زندگيشان را با اين قواعد تطبيق بدهند. بيش از اين نيست . اصلا قرآن در امور جزئى دخالت نمى كند . اسلام كار به زندگى خصوصى مردم , يا كارهايى كه خود مردم انتخاب مى كنند, ندارد . تنها سرى قواعد و اصول كلى آورده است . امام صادق (ع ) مى فرمايند: انما علينا القا الاصول وعليكم التفريع . پـس آنـچـه از قرآن انتظار مى رود, مطرح كردن زيربناها و اصول و قواعد كلى است كه اين كار را كرده است و اين مساله در تمام زمانها و مكانها قابل اجرا وپياده شدن است .
استفاده از علوم جديد براى فهم بهتر قرآن انـديـشـه حـوزه : آيـا پـيـشرفت دانش جديد از نظر كمى و كيفى , مى تواند درخدمت رهيافتهاى جديدى از قرآن مجيد باشد.
آيت اللّه معرفت : يقينا بجهت اينكه قرآن از مصدرى نشات گرفته كه خالق طبيعت است , قل انزله الذى يعلم السر فى السموات والارض ((3)) قـرآن از نـزد كسى نازل شده است كه بر تمامى اسرار طبيعت جهان آگاهى دارد .از اين رو, براى فـهـم صحيح مطالب قرآن , در هر زمان , به علوم بشرى (علوم طبيعى ) نياز بوده است . بسيارى از عـلوم طبيعى در كشف حقايق قرآنى و فهم معانى قرآنى دخالت بسزايى دارند و يكى از منابع فهم تـفـسـيرى شمرده مى شوند, اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه علم پيوسته درحال تزلزل اسـت و قـرآن تـمام مطالبش ثابت و لايتغير است . از اين رو, اگرنظريه علمى جديدى پديد آمد و قطعى نيست , نبايد آن را بر قرآن تحميل كنيم . چه بسا نادرستى اين نظريه در آينده آشكار شود و آنـگاه اين اقدام ما,ناروا خواهد بود . آرى درباره مسائل علمى مى توان گفت كه شايد قرآن ناظربه اين جهت باشد . با كلمه شايد و احتمالا مسائل علمى را بر قرآن عرضه كنيم . البته اگر بعضى از مسائل علمى قطعيت پيدا كرده باشد, آن حساب ديگرى دارد . بنابراين , اصل اين مساله كه علم در فهم قرآن نقش دارد,انكارناپذير است ((4)) . |
|
اخبارگرايي در تفسير
روششناسي اهلبيت ـ عليهالسّلام ـ در تفسير، تأويل و تطبيق آن؛اثر
محمد علي كوشا
اين كتاب با مقدمهاي نسبتاً طولاني در 14 صفحه, از آقاي مجيد جعفريتبار آغاز شده كه در واقع تقريظي مبسوط در راستاي تأييد نويسندة كتاب است. او تلاش مؤلّف را به عنوان «تبيين منطقي و مستدل و مستندِ اتّصال عميقِ كتاب و عترت» ستوده و با تعبير «عالمِ عامل و مخلص، صاحبنظر و مجتهد در علوم قرآني و تفسير و فقه و اصول» به عظمت و بزرگي از او نام برده است، و خوانندگان را به مطالعة اين كتاب توصيه كرده است.
تفسير قرآن به روايت يا تفسير روايت به قرآن؟
مؤلف محترم در (ص 152) ذيل عنوان «تفسير قرآن به روايت» اظهار داشتهاند: «در روش تفسيري اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ افزودن بر شيوة تفسير قرآن به روايت با روش ديگري روبهرو ميشويم كه معصومين ـ عليهالسّلام ـ براي زدودن ابهامي از روايتي به آيهاي از قرآن استناد جستهاند». آنگاه به بيان چند نمونه ميپردازد كه نمونة دوم آن اعتماد به حديث علي بن ابي حمزة بطائني است كه به اتفاق علماي رجال از ضعفاء و مردودين است، بنابراين نميشود با تكيه بر چنان احاديثي وارد عرصه تفسير شد. و نمونة دوم هم بيان گفتوگوي امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ با مردي شامي است كه آن هم در حدّ يك جوابِ نقضي است تا راهي حلّي و تفسيري. مرد شامي به امام سجاد ميگويد: پدر شما ]اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام[ قاتل مؤمنان است! امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ به او فرمود: به چه استنادي چنين سخن ميگويي؟ مرد شامي گفت: به استناد سخن خود ايشان كه گفتهاند: «اِخوانُنا قَدْ بَغَوْا علينا فقاتلناهم علي بغيهم» برادران ما بر ضدّ ما شوريدند، پس ما به خاطر شورش آنها با آنها كارزار نموديم. امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ فرمود: تو مگر با قرآن سر و كار نداري و قرآن را نميخواني؟ گفت: چرا ميخوانم. فرمود قرآن ميفرمايد: «وَاِلي مَدْيَنَ أَخاهُم شعيباً» (اعراف / 85)؛ «و الي ثمود أخاهم صالحا» (هود / 61) آيا تعبير «اخ» (برادر) در مورد اقوام صالح و شعيب به عنوان برادران ديني است يا برادراني عشيرهاي و قبيلهاي؟ مرد شامي گفت: آنها برادران قبيلهاي بودهاند نه ديني. آنگاه پاسخ امام را قانعكننده يافت و گفت: شبهة مرا زدودي و سينهام را گشودي. بدينگونه امام ـ عليهالسّلام ـ ابهام بخشي از روايات را با استناد به آيهاي از قرآن برطرف ساختند.
پينوشت:
1. اين سه علامت تعجب از خود مقدمه نويس است. 2. اين سه علامت تعجب از خود مقدمه نويس است. 3. ر.ك: ترجمههاي ممتاز قرآن در ترازوي نقد, محمد علي كوشا، انتشارات كتاب مبين، 1382. 4. محمد كاظم شاكر، روشهاي تأويل قرآن، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي, قم، 1376 هـ .ش, ص 169 تا 200. 5. نگارندة كتاب روششناسي اهلبيت, تمامي موارد را نياورده و مورد (ز) را از قلم انداخته است, شايد دليل علمي (!) متقني (!) در نقد آن, را از ياد برده است!!! 6. دربارة غلو در متون روايي و كتب, اشارات بسياري آمده است, اما نمونههاي خوبي از نقد غلو در حق ائمة اطهار ـ عليهمالسّلام ـ كه به دور از افراط و تفريط باشد كمتر يافت ميشود. نمونة خوبي از آن در دانشنامة امام علي ـ عليهالسّلام ـ جلد سوم, بخش نبوت و امامت آمده است. اين مقاله كه از نعمتالله صفري فروشاني با همين نام (غلو) در صص (375-424) آمده است, تقريباً به دور از زيادهروي يا كاستي, توانسته است مفهوم غلو و ادوار تاريخي آن را بررسي و نقد كند. مراجعه به ديگر اثر نويسنده يعني غاليان با كاوشي در جريانها و برآيندها, چاپ اول, بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي, خالي از فايده نخواهد بود. همچنين در باب غلو و تفاسير و تأويلهاي آيات و انطباق آن بر معصومين ـ عليهمالسّلام ـ مراجعه به دو كتاب ذيل توصيه ميشود: 1. آسيبشناسي و روششناسي تفسير معصومان ـ عليهمالسّلام, مركز نشر علوم و معارف قرآن كريم (كتاب مبين) علي اكبر رستمي, 1380, 250 صفحه. كتاب فوق نمونهاي روشمند از تفسير قرآن كريم از ديدگاه معصومان است و زدودن آنها از پيكرة روايات تفسيري را بررسي كرده است. نگارنده به موضوع تفسير قرآن با قرآن تأكيد و پافشاري كرده و از پرداختن به ديگر موضوعات پراكنده پرهيز نموده است. 2. روشهاي تأويل قرآن به معناشناسي و روششناسي تأويل در سه حوزة روايي, باطني و اصولي, دكتر محمد كاظم شاكر, زمستان 76, دفتر تبليغات اسلامي حوزة علمية قم, كه در متن كتاب نيز بدان اشارت رفته است. نگاهي به كتب و نشريات ذيل نيز خالي از فايده نخواهد بود: 1. التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب, محمد هادي معرفت, دانشگاه علوم اسلامي رضوي, چاپ اول, مشهد, 1418 هـ .ق, ج 1 (صص 456-566). 2. علوم القرآن, محمّد باقر حكيم, مجمع الفكر الاسلامي, چاپ دوم, قم, 1417 هـ .ق, (صص 307-340). 3. قانون تفسير, سيّد علي كمالي دزفولي, انتشارات كتابخانة صدر, تهران بي تا, (صص 61-75). 4. فصلنامة پژوهشهاي قرآني, بهار و تابستان 75, شمارة 6-5. 5. فصلنامة رسالة القرآن, ش 9. 6. مسائل عقائدية في الغلو والتفويض, الخلق والرزق, العلم بالغيب, الحقيقة المحمدية, قم سيد علاءالدين امير محمد قزويني ـ قم ـ ياس زهرا ـ چاپ سوم, 1382 هـ .ش. 7. امام علي و قرآن: پژوهشي در تفسير و روشهاي آن در انديشة امام علي(ع)؛ محمّد مرادي ـ قم ـ نشر هستينما ـ چ اول, 263. 8. مكاتب تفسيري, مفسران نخستين, مكتب روايي محض, تفاسير روايي محض, علي اكبر بابايي ـ جلد اول, تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني, چ اول, 1382. 9. باطن و تأويل قرآن, علي اكبر بابايي و محمد كاظم شاكر, مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزة علمية قم, چاپ اول, قم, 1381, (صص 83-122). 10. همچنين نويسندة محترم براي فهم و تأويل و تفسير قرآن ميبايست؛ نخست به فراگيري مباحث علوم قرآني بپردازد و مخصوصاً واژههاي تأويل و تفسير را فرا گيرد, براي وي نيز رجوع به منابع ذيل خالي از فايده نيست. ـ روشهاي تأويل قرآن, با مشخصات پيشگفته؛ فصول: تأويل در قرآن, معناشناسي تأويل, فصل سوم؛ دانش تأويل و آگاهان به آن در متون اسلامي (صص 111-147), فصل چهارم. جري و تطبيق قرآن بر اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ و مخالفانشان در روايات تفسيري (صص 147-205) مخصوصاً بخش تطبيق. ـ دانشنامة قرآن و قرآنپژوهي, به كوشش بهاءالدين خرمشاهي, دوستان, ناهيد, تهران 1377, اول, ج 1 (صص 468-471). 7. بهاءالدين خرمشاهي, قرآنپژوهي به هفتاد بحث و تحقيق قرآني, ناهيد 1376, تهران, چاپ سوم, تأويل (صص 158-166) و فهم قرآن با قرآن (صص 323-342). |
|
روشهای تفسير
محراب صادق نيا
مفسران در برخورد با فهم و تفسير قرآن , داراى يك سليقه نبوده اند و در تبيين معارف آيات قرآن , يك شيوه را انتخاب نكرده اند. به اين معنى كه هر كدام از آنان قرآن را از زاويهء نگاه خويش مورد مطالعه قرار داده وبراساس بينش محدود خود در يك زمينهء خاص آيات قرآن را تفسير كرده است .
منابع مورد استفاده :
مقدمهء تفسير الميزان ـ علامه طباطبائى |
|
اهل بيت(عليهم السلام) و تأويل قرآن
سيدحسين تقوى
اشاره
با گذار در بوستان احاديث اهل بيت(عليهم السلام) براى كشف روش هاى تفسير، با دو شيوه متفاوت روبه رو مى شويم:
مبناى اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن
از مجموعه روايات درباره تفسير، مى توان به يك موضوع اصلى در دو سطح متفاوت در برداشت و تفسير قرآن دست يافت:
الف. مفهوم «تأويل»
واژه «تأويل» در فرهنگ لغت، به معناى رجوع و بازگشت و برگرداندن است، و در اصطلاح مفسّران گذشته، مترادف با تفسير و گاه به جاى يكديگر به كار رفته اند. در نزد متأخّران، آن ها متباين با يكديگر و گاه تفسير كاربردى اخصّ از تأويل داشته است. در قرآن نيز 17 بار در مورد قرآن و غير آن با معانى گوناگون و متعددى جلوه كرده است و در آموزه هاى اهل بيت(عليهم السلام)با سه معناى متفاوت از آن روبه رو مى شويم:
ب. آموزه «ظاهر» و «باطن»
دو مفهوم «ظاهر» و «باطن» ريشه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام)دارند. گرچه از اين دو در قرآن نامى برده نشده است، اما از برخى مفاهيم ديگر همچون «تأويل» مى توان آن ها را اصطياد نمود. احاديث در خصوص ظاهر و باطن، هم در كتب شيعه و هم سنّى نقل شده اند كه اين اخبار به چند دسته تقسيم مى شوند:
ج. قلمرو تأويل
برخى از متون روايى دايره تأويل را قرآن شمول و قلمرو آن را به تمام آيات كشانده است. در روايات بسيارى كه در منابع روايى شيعه به چشم مى خورند، امامان معصوم(عليهم السلام) مفاهيم آيات را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) (اولياء اللّه) و يا دشمنان خدا تطبيق داده و به «تأويل» تعبير كرده اند كه با توجه به ويژگى برخى موارد، مى توان آن ها را در چهار بخش ياداور شد:
د. دانش تأويل
در پرتو روايات رسيده از اهل بيت(عليهم السلام) به اين نتيجه مى رسيم كه:
ابهام زدايى
آيا دانش تأويل به خداوند اختصاص ندارد؟
هـ. تأويل و آگاهان به آن
تأويل قرآن اصلى پذيرفته شده و اجماعى در تعاليم اهل بيت است كه به ديگران معرفى شده، گرچه در اين كه دانش تأويل در اختيار چه كسانى قرار گرفته و اين كه آيا ميزان اطلاع آگاهان به تأويل فراگير بوده و يا تنها به بخشى از قرآن محدود مى گردد، نظريه يكسانى وجود ندارد.
و. مبانى تأويل
در برداشت از متون دينى، به ويژه مواردى كه با تكثير جواب و خرق اصطلاح، صواب پنهان مى ماند، پسنديده ترين شيوه در آغاز، طرح مستقيم هر آموزه دينى است و بر همين پايه، نخست ترجمه چند روايت صحيح السند را سنگ بناى بحث قرار داده، سپس فروع ديگر آن را بر همين مبنا استوار مى سازيم.
ز. شرايط تأويل
به نظر مى رسد اهل بيت(عليهم السلام) كه آگاهان از دانش تأويل و حقايق امورند، امكان فهم اين موهبت الهى را براى ديگران فراهم ساخته اند و با دادن آموزه هاى شرعى و قواعد و موازين حكيمانه با ذكر نمونه هايى، دست بشر را براى آگاهى از اين معلومات بازگذاشته اند. برخى از اين قواعد و شرايط عبارتند از:
ح. تأويل و قواعد علمى
در برخى روايات، امامان(عليهم السلام) درصدد برآمدند قواعدى عام در تطبيق مفاهيم قرآنى بر مصاديق گذشته، حال و آينده در جرى و يا انطباق ارائه دهند و يا معيارهاى علمى را بر اساس قوانين ادبى، لغوى، گفتارى، شنيدارى، يا قراين حاليه و مقامى را در چگونگى انطباق با ظاهر و تنزيل و يا مراجعه به سنّت ارائه دهند. برخى خطاهاى تفسيرى را نيز در تأويل بر پايه عدم رعايت همين اطلاعات و ضوابط كلى و عدم مستندسازى برشمرده اند.
ط. تأويل و غيب
در بسيارى از روايات، از اختصاص يافتن دانش تأويل به اهل بيت(عليهم السلام)سخن رفته و با قيودى همچون كلّ يا جميع همراه گشته است و يا آن كه آمده: تفسير قرآن، اعمّ از تنزيل و تأويل، موهبتى است الهى كه خداوند فقط به برخى بندگان شايسته همچون ائمه(عليهم السلام) وارثان علم پيامبر و يا انبياى بنى اسرائيل همچون يوسف(عليه السلام)اختصاص داده است. بدون شك، چنين دانشى را درباره تأويل نبايد در صلاحيت علمى و رعايت ضوابط جستوجو نمود; زيرا منبع اين دانش جز در مبدأ وحى در چيز ديگرى نخواهد بود و اين گونه دانش فقط از آبشخور وحى، كه الهام بخش پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز بوده است، پيدا مى شود، وگرنه «ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحىٌ يوحى.» (نجم: 3و4) به بيان ديگر، اين نوع دانش از تأويل، از مقوله امور غيبى است كه خداوند بر اساس حكمت و مصلحت به برخى برگزيدگان از جمله اهل بيت(عليهم السلام) ارزانى داشته، و چه بسا بر پايه حكمتى، آن دانش ها از آنان ناپديد گردد اين علم به بطون قرآن، كه تأويل بر آن منطبق است، قابل تعليم و تعلّم نبوده و در نتيجه هرگز معرفتى عمومى نيست و ديگران حتى از بخشى از آن هم نمى توانند آگاه شوند، چه رسد به همه عناصر و ويژگى هايى كه در دست رسى به دانش تأويل در مقوله امور غيبى لازمند. در اين جا، تذكر دو نكته خالى از فايده نيست:
ى. تأويل و زمان
يكى از وجوه تأويل را مى توان با دخالت عنصر زمان به دست آورد; زيرا در پرتو زمان و مرور ايّام، مفاهيم قرآن تفسير مى گردند; چرا كه زمان هرگز قادر نخواهد بود مفاهيم قرآن را كهنه نمايد و آن ها را بميراند و تا ماه و خورشيد در مدار خود در حركتند، آيات قرآن نيز در بستر زمان در گردش و قابل انطباق بر هر شخصى و هر قومى در هر دوره زمانى هستند. برخى روايات نيز در اين حقيقت، گويا هستند; از جمله آنچه صفّار به سند معتبر از امام صادق(عليه السلام)نقل كرده است: «قرآن تأويل دارد، بعضى از تأويلات قرآن آمده و دوران آن سپرى شده است و بعضى هنوز نيامده. هرگاه تأويل قرآن در زمان يكى از امامان روى دهد و آشكار گردد، امام آن زمان آن را دريافت خواهد كرد.»33
تأويل يا تطبيق موهن
با توجه به آموزه هاى اهل بيت(عليهم السلام)، هم در شرايط تأويل و هم قواعد آن و نكوهش از تأويل به رأى، طبيعى است در صورت عدم رعايت موازين ياد شده، تأويل سرانجام به ناحق كشانده شود. در همين زمينه، در شيوه هاى آموزش اهل بيت(عليهم السلام) ديده مى شود كه آنان در تثبيت موازين، نمونه هايى از تأويل را حق يا ناحق (روا و ناروا) به شمار آورده اند و به ديگران نيز آموزش داده اند. پس از ديدگاه اهل بيت(عليهم السلام)سرنوشت تأويل، داير مدار بين تقسيم دوگانه حق و باطل (و يا مقبول و نامقبول و يا روا و ناروا و يا صحيح و ناصحيح) است. |