بانک مقالات معارف قرآن
|
هفت آسمان و زمين
دكتر محمد علي رضائي اصفهاني
در قرآن كريم هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنايه سخن از آسمانهاي هفتگانه گفته دشه است. و در يك مورد نيز ظاهراً سخن از زمينهاي هفتگانه گفته شده است. كه به برخي از آن آيات اشاره ميكنيم :
تاريخچه و ديدگاهها:
قرآن كريم هفت آسمان را از كلام نوح (نوح/ 15) نقل ميكند و علامه طباطبائي در ذيل آيه نتيجه ميگيرد كه مشركين معتقد به هفت آسمان بودهاند كه نوح بوسيله اين مطلب با آنان احتجاج ميكند. پس معلوم ميشود مسذله هفت آسمان قبل از اسلام بلكه قبل از پيدايش اديان يهود و مسيحيت مطرح بوده است.
نكات تفسيري :
اكنون براي آنكه مقصود قرآن از هفت آسمان و زمين روشن شود ناچاريم كه به چند پرسش اساسي پاسخ گوييم و نظرات لغويين و مفسران قرآن را در اين زمينه بررسي كنيم:
پرسش اول: مقصود از آسمان(سماء) چيست؟
كلمه«سماء» و مشتقات آن كه سيصدودهبار در قرآن كريم به كار رفته است، مفهوم جامعي است كه مصاديق و معاني متعددي از آن اراده ميشود. و لذا در لغت، علم و قرآن با مقاصد و معاني متفاوتي بكار رفته است:
جمعبندي:
لفظ « سماء » در قرآن و علم و لغت به يك معناي واحد به كار نرفته است بلكه در معاني و مصاديق مختلف بكار رفته است. و به عبارت ديگر مشترك لفظي است. هر چند ممكن است برخي از اين معاني و مصاديق را در يك مفهوم واحد جمع كرد. براي مثال معناي چهارم و پنجم قرآني (كه از علامه طباطبائي ( ره) و استاد مصباح يزدي نقل كرديم) را ميتوان در معناي آسمان معنوي جمع كرد.
پرسش دوم: مقصود از زمين (ارض) چيست؟
كلمه « ارض» در قرآن كريم 461بار به كار رفته است و هيچگاه به صورت جمع نيامده است. بلكه در قرآن هميشه مفرد استعمال شده است. اما اين كلمه در لغت و قرآن داراي معاني و مصاديق مختلف است:
جمعبندي:
ميتوان گفت كه كلمه « ارض»نيز مثل « سما» داراي دو قسم ارزشي و غير ارزشي ( مادي و معنوي) است. و زمين (حسي) غير ارزشي گاهي به معناي قطعات وقارهها ـ طبقات داخلي زمين ـ كره خاكي ميآيد. و ارض ارزشي ( معنوي ) به معناي عالم پست طبيعت است.
پرسش سوم: مقصود از سبع ( هفت ) چيست؟
كلمه سبع ( هفت) در عربي به دو صورت بكار مي رود:
پرسش چهارم: مقصود از مثل هم بودن(مثلهن) در آيه چيست؟
در مورد مثليت در آيه (12 سوره طلاق ) چند احتمال وجود دارد:
پرسش پنجم: مقصود قرآن از واژه « هفت آسمان» چيست؟
با توجه به مقدماتي كه گذشت و معاني و مصاديقي كه براي كلمه « ارض ـ سما ـ سبع ـ مثل »، بيان شد ميتوانيم نتيجه بگيريم كه چندين احتمال در مورد واژه « هفت آسمان» وجود دارد:
پرسش ششم: مقصود از هفت زمين چيست؟
در قران كريم آيهاي به صورت صريح در مورد هفت زمين وجود ندارد و تنها آيهاي كه ميتواند اشاره به هفت زمين محسوب شود همين آيه 12 سوره طلاق است. البته اگر مثليت در اين آيه را به معناي « مثل هم بودن در عدد هفت» بدانيم. در حالي كه دو احتمال ديگر در مورد مثل بودن (مثليت در معلق بودن كرات در فضا و مثليت در ملكوتي بودن 9 وجود داشت.
بررسي:
1ـ با توجه به معاني متفاوتي كه از آسمان، زمين، مثليت آنها، هفت و هفت آسمان بيان كرديم و با توجه به احتمالات متعدد تفسيري در اين آيات نميتوان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد يك معناي آسمان بوده است و نميتوان يك معناي خاصي را بر قرآن در مورد هفت آسمان تحميل كرد.
پی نوشت ها:
[1] طلاق / 12. [2] ر.ك: جميز هاكس، قاموس كتاب مقدس، ماده آسمان. [3] بطميوس(Ptolemaos) منجم و جغرافيدان معروف يوناني صاحب كتابهاي مجسطي و آثار البلاد ( زنده در قرن دوم ميلادي ) او معتقد بود كه زمين ساكن و مركز جهان است و هفت فلك به دور آن ميچرخند كه عبارتند از ( قمر، عطارد، زهره، خورشيد،مريخ، مشتري، زحل، فلك هشتم كه ستارههاي ثابت هستند و فلك نهم يا فلك الافلاك يا فلك اطلس كه همه افلاك در آن قرار دارند). در مورد هيئت بطلميوسي در مبحث « حركت خورشيد» سخن گفتيم. [4] حاقه/17. [5] رسائل ابن سينا، ص 128ـ129 به نقل از التفسير و المفسرون، ج 2 ص 426. [6] محمد باقر بهبودي،هفتآسمان،ص 8، كتابخانه مسجد جعفري(قيطريه) تهران، بيتا. [7] محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 57، ص 5، (چاپ دارالكتب الاسلامية) . [8] شرح منظومه، قسمت فلسفه ،ص 269(انتشارات دارالعلم). [9] ر.ك: قاموس قرآن،ج 6، واژه كرسي و نيز نمونه، ج 2،ذيل آيه 155 بقره. [10] ر.ك: قاموس قرآن، ج 4، واژه عرش. [11] ر.ك: الميزان، ج 10، ص 155. [12] يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص 145 و 167(شركت چاپ ميهن ـ 1335 ش). [13] تفسير الكبير، ج 1، ص 156. [14] محاسن التأويل، طبع عيسي الحلبي، 1970، 16/5877 به نقل از التفسير العلمي في الميزان، احمد عمر ابو حجر، ص 380. [15] نپتون در سال 1846 و پلوتن در سال 1930 كشف شد. [16] در ادامه بعدي معاني لغوي و اصطلاحي « سماء» را بررسي خواهيم كرد. [17] عبدالقادر مغربي ، تفسير جزء تبارك، ط قاهره، 1947 م ،ص 4 به نقل از التفسير العلمي في الميزان، ص 383. [18] ابراهيم/34 و نحل /18. [19] المنتخب في التفسير، تعليق الخبراء،1/16، به نقل از التفسير العلمي في الميزان،ص 384. [20] المنتخب في التفسير، تعليق الخبراء، 1/16، به نقل از التفسير العلمي في الميزان،ص 384. [21] ايمان مرادي، رازهاي آسمانهاي هفتگانه، ص 84 به بعد ، معاونت فرهنگي دانشگاه علوم پزشكي اصفهان، 1373 ش. [22] محمد باقر بهبودي، هفت آسمان، ص 10 و نيز دكتر محمد صادقي، زمين وآسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 229. [23] همان، ص 11. [24] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165ـ 167 و نيز ذيل آيه 12 طلاق. [25] محمد باقر بهبودي، هفت آسمان،ص 13( با تلخيص) . [26] ر.ك: الميزان، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327 (چاپ بيروت) و ذيل آيات هفت آسمان. [27] ق/9. [28] مع القرآن في الكون ، ص 189ـ193. [29] ر.ك: تفسير الجواهر، ج 1، ص 46( نقل به مضمون). [30] ر.ك: دكتر محمد صادقي، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص 226. [31] همان، ص 227 و 232 و 242 و 2. [32] دكتر پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، 111. [33] حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 5، ص 256. [34] مفردات راغب، ماده سماء. [35] ر.ك: بينات، سال دوم، شماره 8، ص 86ـ87. [36] ابراهيم /24. [37] تفسير نمونه، ج 1، ص 165ـ167، چاپ دارالكتب الاسلاميه. [38] استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 234. [39] ق/9. [40] فرقان /61. [41] ر.ك: الميزان، ج 16، ص 247و ج 19، ص 327، چاپ بيروت. [42] سجده/5. [43] استاد مصباح يزدي،معارف قرآن، ص 234ـ236. [44] ذاريات / 22. [45] ر.ك: مفردات راغب، ماده سما و ارض . [46] ر.ك: حسن مصطوفي ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 56(مركز نشر كتاب). [47] مائده/33. [48] استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 238ـ239. [49] ر.ك: الميزان، ج 19، ص 326 و تفسير نمونه، زير آيه فوق (طلاق/12). [50] لقمان/27. [51] تفسير نمونه، ج 1، ص 165ـ 167 و زير آيه 12 سوره طلاق . [52] استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 239ـ 240. [53] ر.ك: تفسير اطيب البيان،ذيل آيه 12 سوره طلاق. [54] ظاهر آيه همين معنا است و فخر رازي هم در تفسير كبير همين احتمال را در معناي ط مثل » پذيرفته است. هر چند كه سيارات هفتگانه را بااقاليم هفتگانه در مقابل هم قرار داده است. (ر.ك: تفسير كبير، ج 30، زير آيه 12 سوره طلاق). [55] ر.ك: الميزان، ج 19 ، ص 326 كه بصورت احتمال ذكر ميكند. [56] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165 ـ 167 و زير آيه 12/طلاق. [57] ر.ك: صافات/6(انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب )و نيز ملك/3) [58] وسائل الشيعه، ج 4، ص 907: « لا اله الا الله رب السموات السبع و رب الارضين السلع» [59] نهيج البلاغه (سه جليد)، ج 1، ص 174 و نيز ر.ك: قرشي ، قاموس قرآن، ج 1، ص 65. [60] نهج البلاغه، ج 2، ص 177. [61] نهج البلاغه ، ص 179 و نيز خطبه 199 « والارضين المدحوة و الجبال ذات الطول...» |
آسمان: جوّ اطراف زمين، كرات غير از آن، فضاى گسترده، گنبد كبود و عالم ملكوتبرابر عربى آسمان، «سماء» است. ريشه سماء را سُمُوّ، سُمْى و سَمْو به معناى علوّ گفتهاند. مصطفوى، سماء را معرّب شِمَيا در آرامى، سريانى و عبرى مىداند. به گفته ابن اثير و راغب، سماء مؤنث است و گاهى مذكّر به كار مىرود؛ امّا جوهرى آن را هم مؤنث و هم مذكّر مىداند. در قرآن، افعال و ضمايرِ سماء، جز در آيه «السَّماءُ مُنفَطِرٌبه» (مزّمل/73،18) مؤنث آمده. ابنمنظور، سماء در مقابل ارض را مؤنث، وسماء به معناى سقف را مذكّر دانسته است. جمع سماء را اَسميه، سماوات، سُمِىّ و سماء گفتهاند. به نظر راغب و مصطفوى، سماء براى جمع و مفرد هر دو به كار مىرود؛ چنانكه در آيه 29 بقره/2 (ثُمَّ استوى إلى السَّماء فَسَوّهُنَّ سَبعَ سَموت) براى آن، ضمير جمع «هُنَّ» به كار رفته است؛ البتّه برخى آن را مفرد دانسته و گفتهاند: ضمير هُنّ در اين آيه به مناسبت «سَبعَ سَماوات» جمع آمده و جهت آنكه سماء، به صورت مذكّر و مؤنث، جمع و مفرد به كار مىرود، اسم جنس بودن آن است.سماء به معناى چيزى بالاى چيز ديگر و محيط بر آن است و اين معنا، در همه مواردِ به كار رفته، جارى است؛ از اين رو به باران*، گياه (زيرا از باران كه سماء است مىرويد يا چون از زمين بلندتر است)، سقف خانه و پشت اسب نيز سماء مىگويند. مقصود از سماء:كلمه سماء در قرآن، 120 بار مفرد، 190 بار جمع و 100 مرتبه تنها آمده و غير از آن، با ارض به كار رفته كه 173 بار بر ارض مقدّم و 7 مرتبه مؤخّر و بر موارد ذيل اطلاق شده است: 1. اجرام وفضاى بالا:«اللّه الذى رفع السّموت بِغَيرِ عَمَد تَرَوْنَها...» (رعد/13،2)، «جَعَل فىالسَّماءِ بُروجًا.» (فرقان/25، 61) اين مورد، بيشترين كاربرد را دارد. 2. قشر متراكم اطراف زمين (جوّ): «وجَعَلنا السَّماءَ سَقفًا مَحفُوظًا.» (انبياء/ 21، 32) 3. سقف و آسمانه خانه: «فَليَمدُد بِسبب إلى السَّماءِ.» (حج/22، 15) 4. عالم ملكوت* و مقام قرب الهى: «ءأمِنتُم مَن فِى السَّماءِ أن يَخسِفَ بِكمالأَرضَ.» (ملك/67، 16) 5. گنبد كبود كه انسان بالاى سر خود مشاهده مىكند: «وَالسَّحابِ المُسَخّر بَينَ السَّماءِ و الأرضِ.» (بقره/2،164) برخى معتقدند: سماء به معناى باران «يُرْسِلِ السَّماءَ عليكُم مِدرارًا» (نوح/71،11) و ابر «ونزّلنا مِنَ السَّماءِ ماءً مبركًا» (ق /50،9) نيز به كار رفته است. روشن است كه همه اين موارد، در معناى علوّ (مكانى يا رتبى) مشتركند. آسمان، گاهى مادّى و گاهى معنوى (ملكوت) است؛ امّا به دليل قطعى نبودن يكى از آن دو در هر آيه، ما نيز چون بيشتر مفسّران در مقام انتخاب نيستيم؛ بلكه به مباحث مطلق آسمان مىپردازيم. در قرآنكريم گويا هرگاه آسمانها و زمين* و موجودات ميان آن دو مقصود بوده، چنين آمده: «السَّمـوتِ والأرضِ و ما بَينَهما» (ص/38،66) و اگر مجموع آسمانها و زمين از حيث خودشان، نه موجودات در آنها منظور بوده، اينگونه آمده است: «إنَّ فى خَلقِ السَّمـوتِ و الأرضِ و اختِلـفِ الَّيلِ وَ النَّهارِ لاَيـت لاِولِى الأَلبـبِ» (آلعمران/3،190) و اگر ذوى العقول در آن دو منظور بوده، با اسم موصول «مَن» همراه شده: «ولَهُ أسلَمَ مَن فىالسَّمـوتِ و الأرضِ» (آلعمران/3،83) و هر گاه مطلق آسمان در برابر زمين اراده شده، هردوبه صورت مفرد آمدهاند:«فَوَربِّالسَّماءِ والأرضِ.» (ذاريات/51،23) افزون بر «سماء» واژههاى«سَبعاً شِداداً» (نبأ/78،12)، «سَبعَ طَرائقَ» (مؤمنون/23،17) كه مقصود از آن، آسمانهاى هفتگانه است و «السَّقفِ المَرفوعِ» (طور/52،5) به معناى آسمانند.در قرآن، روايات و فرهنگ اسلامى، آسمان داراى جاىگاه بلند و پراهمّيّتى است و در روايات و اشعار، اشيا و امور ارزشمند به آن تشبيه شده است. نظامشگفتانگيزآسمان كه هر جزء آن آيتى از آيات الهىاست، با گذشت ميليونهاسالبدون كمترين انحراف ودگرگونىادامه داردوبا پيشرفت علم، هر روز پرده از اين نظام شگفتآور كنار رفته، اسرارآن آشكار مىشود وخداونددر آياتى چند به آسمان سوگند ياد مىكند (ذاريات/51،7) كه اين سوگند به سبب شرف و نورانيّت آن است. آسمان معنوى جاىگاه و معبد فرشتگان*، محل صدور احكام و اوامر الهى و الواح و مقدّرات است و نامههاى اعمال به آنجا مىرود. آفرينش آسمان:براساس آياتِقرآن، چهار مرحله بر آفرينش آسمانها گذشته است:1. مرحلهاى كه در فضاى خالى جهان هيچ چيز وجود نداشت، جز مايعى كه قرآن از آن به «ماء» تعبير كرده، وعرش آفرينش خدا بر آن بوده است:«هُوَ الَّذى خَلَق السَّمـوتِ والأرضَ فى سِتّةِ أيّام وَ كانَ عَرشُه عَلى الماءِ.» (هود/11،7) از آيه پيش گفته، به اجمال (به كمك دانش كيهانشناسى) مىتوان فهميد كه آسمان و زمين، پيش از مرحله دخان كه در آيه 11 فصّلت/41 آمده، «ماء» و به صورت گازهاى بسيار فشرده بوده كه شكل موادّ مذاب را داشته است. دانشمندان نيز مادّه نخستين آفرينش جهان مادّى را كه قرآن از آن به ماء تعبير كرده، موادّ مذاب داراى حرارت بسيار و فوق العاده مىدانند، نه آب معمولى كه تركيب «H2O» دارد؛ زيرا آب، در حرارت بيش از صد درجه، به طور كلّى به بخار تبديل مىشود. افزون بر آن، آب در حالت غليان، آتش و زبانه توليد نمىكند؛ چه رسد به اينكه دود (دخان) ايجاد كند. برخى برآنند كه پيدايش و تكامل جهان، از فضايى مملو از مادّهاى بسيار گرم آغاز شده و تحت تأثير فشار شگرف آن، گسترش يافته و در اين مدّت، انبساط جهان و درجه حرارت مادّه به كندى در حال تنزّل است، ودر مرحله معيّنى از اين گسترش، گازِ پيوسته، بريدگى يافته و به پاره ابرهاى منظم گِردى كه همان ستارگان* است، مبدل گشته است. اين حقيقت را مىتوان از روايات امامان(عليهم السلام)نيز استفاده كرد. امام باقر(عليه السلام)درباره آغاز آفرينش مىگويد: همه چيز آب بود و عرش الهى بر آن قرار داشت؛ سپس خداوند، اشتعال و انفجارى در آب پديد آورد و پس از آن، شعله و زبانهاش را خاموش كرد و در پى آن، گازى پديد آمد كه مادّه آفرينش آسمانها شد. حضرت، در روايتى ديگر، مادّه نخستين آفرينش* را «ماء» و ويژگى آن را سابقه و نَسَب نداشتن دانسته است و از آن به دست مىآيد كه «ماء» آب معمولىِ داراى سابقه و تركيب نبوده است. برخى نيز معتقدند «ماء» در اين روايت، استعاره از عقل يا نور است كه نخستين آفريده خدا به شمار مىرود؛ بنابراين منظور از آن آب جسمانى نيست. 2. مرحله دخانى: اين دوره، پس از دوره موادِّ مذابِ يكنواخت است. قرآن، پس از بيان آفرينش زمين، به دوره دخانِ آسمان تصريح مىكند: «ثُمَّ استوَى إلَى السَّماءِ وَ هِى دُخانٌ فَقالَ لَها و لِلأرضِ ائتِيا طَوعًا أو كَرهًا قالَتا أَتينا طائِعينَ» . (فصلت/41، 11) لغويان، دخان را به دود* معنا كردهاند. راغب، دخان را چيزى مىداند كه به همراه زبانه آتش متصاعد مىشود. چگونگى پيدايش دخان، در روايت پيشين از امام باقر(عليه السلام)آمده است. به نظر بيشتر كيهانشناسان نيز فرضيه انفجار بزرگ (Bigbang)در مادّه نخستين آفرينش، به حقيقت پيوسته. درباره شكل و تركيب دخان بايد گفت: همانگونه كه مقصود از ماء، آب معمولى نيست، دخان نيز نبايد دود ساده و معمولى باشد. «ژرژگاموف» مىنويسد: ادلّه نجومى، ما را به اين حقيقت رهنمون مىسازد كه اين ستارگان بىشمار آسمان، آغازى دارند و تمام آنها از گازهاى بسيار داغ پديد آمدهاند.«بوكاى» در ذيل آيه پيشين، واژه دخان را چنين ترجمه كرده است: بنيانى گازىِ ساخته شده كه در آن، بخشچههاى ريزى به حالت كمابيش پايدار معلّقند و ممكن است داراى حالت جامد يا مايع و درجه گرماى بالا باشد. در روايات امامان(عليهم السلام)از اين مرحله، گاهى به بخار (خلقتالسموات... من بخار الماء) و گاهى به دخان: (ثمّ امر النار فخمدت فارتفع من خمودها دخان فخلق الله السموت من ذلك الدخان) تعبير شده است. 3. مرحله شكل گرفتن هفتآسمان كه پس از دخان بودن پديد آمده: «ثمّ استوى إِلىالسَّماءِ و هِى دُخانٌ... * فَقضـهُنَّ سَبعَ سَمـوت فى يَومَينِ و أَوحى فى كُلّ سَماء أَمرَها» (فصلت/41، 11 و 12) چنانكه در روايت امام باقر(عليه السلام)به اين دوره نيز اشاره شده است. 4. مرحله رتق و فتق آسمانها: قرآن، به رتق آسمانها و زمين در ابتداى آفرينش، سپس فتق آنها تصريح كرده است؛ «أَوَلَميَر الَّذِينَ كَفَروا أنَّ السَّموتِ و الأرضَ كانتا رَتقًا فَفَتَقنـهُما...» . (انبياء/21،30) در اين كه رتق و فتق آسمانها و زمين چيست، آراى گوناگونى براساس شواهدى از آيات و روايات يا دادههاى علمى، گفته شده است: الف. رتق، به هم پيوستگى آسمانها با زمين در آغاز آفرينش است. به نظر دانشمندان، جهان ابتدا به صورت توده بزرگى از بخار سوزان بود كهبراثر انفجارهاى درونى و حركت، آرام آرام تجزيه شد و كواكب و ستارهها، از جمله منظومه شمسى و كره زمين پديد آمد. ب. آسمانها طبقههاى به هم پيوسته بودند و خداوند آنها را فتق (جدا) كرد و به شكل هفت آسمان پديد آورد، زمين نيز چنين است.امام على(عليه السلام)در داستان آغاز آفرينش، به اين موضوع تصريح مىكند: خداوند، آسمان را به طبقهها تبديل كرد و طبقهها را از هم گشود و آن را هفت آسمان ساخت؛ پس از آنكه به يكديگر بسته و به فرمان او، چنگ در يكديگر نهاده بودند. ج. آسمانها رتق بودند؛ يعنى محكم بودند و خلل و فُرَجى در آنها نبود و خداوند، آنها را با باران گشود و اين معناىِ «وَالسَّمـاءِ ذاتِ الرَّجعِ» (طارق/86، 11) است. زمين نيز رتق و محكم بود و آمادگى رويش گياهان را نداشت و خداوند آن را فتق كرد و براى روييدن گياهان آماده ساخت: «وَالأرضِ ذاتِ الصَّدعِ.» (طارق/86، 12) امام صادق(عليه السلام)در تفسير رتق و فتق در آيه 30 انبياء/21 مىگويد: آسمان به رنگ آب سبز، وزمين خشك و به رنگ آب زلال، وهر دو «مرتوق» بودند و در نداشتند. زمين، داراى در (منفذ)ى كه محل رويش گياهان است، نبود و آسمان بر زمين نمىباريد تا از آن گياه برويد؛ پس خداوند، آسمان را با باران و زمين را با رويش گياهان گشود. د. آسمانها و زمين، رتق يعنى تاريك بودند و موجودات آنها ديده نمىشدند. خداوند آنها را با اجرام نورانى، فتق (روشن) كرد. هـ. آسمانها و زمين «رتق» بودند؛ يعنى موجود نبودند و با فتق، وجود يافتند. فخررازى تفسير اوّل، دوم و سوم را به ترتيب راجح دانسته و سوم را به بيشتر مفسّران نسبتداده است. الفرقان، ميان آراى پيشين چنين جمع كرده: «رتقاً» كه به صورت مصدر و مفرد آمده، دليل بر آن است كه آن دو، در آغاز يكى بودند و زمين و آسمانى وجود نداشت؛ بلكه هر دو، مادّه واحد نخستين بودند كه از آن به «ماء» تعبير مىشود و در اين مادّه، به هم پيوسته بودند؛ سپس ماء، فتق، وبه دخانِ سماء و زَبَدِ ارض تقسيم شد. در آيه 11 و 12 فصلت/41 رتق و فتق دوم بيان شده: «ثُمَّ استَوى إلىالسَّماءِ و هِى دُخانٌ ... * فقضـهُنَّ سَبعَ سمـوت...» ؛ پس دخانِ آسمان، اصلِ دوم آسمانها است كه از «ماء»، فتق (جدا) سپس به هفت آسمان فتق شد؛ چنانكه زَبَد ارض، براى ارضين سبع، اصل بود و فتق شد؛ سپس فتق سوم صورت گرفت و زمين با رويش گياهان و آسمان با نزول باران فتق شد: «والسَّماءِ ذاتِ الرَّجعِ * و الأرضِ ذاتِ الصَّدعِ = سوگند* به آسمان پرباران و سوگند به زمين پرشكاف.» (طارق/86، 11 و 12) علاّمه طباطبايى، جدا شدن تركيبات زمينى و هوايى را از يكديگر، از جمله گياهان از زمين، حيوان از حيوان و انسان از انسان، وپديد آمدن تركيبات و ويژگىهاى تازه را رتق و فتق در جهان مادّى مىداند كه در آسمانها و زمين و كواكب نيز جارى است و تكرار آن در اين جهان، دليل بر آن است كه روزى همه آنها، رتق (به هم پيوسته) بودند. وى يافتههاى علمى را نيز مؤيّد اين نظر دانسته؛ زيرا اجرامى كه در ديد ما هستند، از عناصر مشترك معيّنى تشكيل شدهاند و هر كدام عمرى محدود دارند. و. مقصود از «رتق»، وحدت حقيقت وجود واحد بسيط، ومقصود از «فتق»، تفصيل آن به صورت آسمان، زمين، عقل، نفس و... است. طبق اين قول، رتقوفتق طولى خواهند بود و بر اين اساس تحقّق مرحله فتق مستلزم از بين رفتن مرحله رتق نيست؛ چنانكه خود اين قول نيز در طول اقوال پيشين بوده و با هر يك از آنها قابل جمع است. تورات نيز درباره آغاز آفرينش آسمانها عباراتى دارد كه رتق و فتق آسمانها به اجمال از آن برداشت مىشود: و خداوند گفت: فلكى باشد در ميان آبها و آبها را از آبها جدا كند و خدا فلك را بساخت و آبهاى زير فلك را از آبهاى بالاى فلك جدا كرد و چنين شد. نويسنده التمهيد بر آن است كه در سفر پيدايش تورات اين عبارت بوده: خداوند، جوهرى را آفريد؛ آنگاه با ديده هيبت به آن نگريست و ماء شد و آسمانها و زمين را از آن آفريد و ميانشان جدايى افكند؛ ولى اين عبارت از تورات حذف شده است. ترتيب آفرينش آسمانها و زمين:از ظاهر برخى آيات استفاده مىشود كه آفرينش آسمان پس از زمين بوده است: «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم ما فِى الأرض جَميعاً ثُمَّ استَوى إلى السَّماءِ فَسَوّهنَّ سَبعَ سموت». (بقره/2، 29) و نيز فصلت /41، 9تا 12، طبق ظاهر اين آيات، خداوند پس از آفرينش زمين و موجودات آن، قصد آفرينش آسمانها را نموده و آنها را آفريد؛ زيرا قصد آفرينش آسمانها با «ثمّ» كه بيانگر ترتيب است، بر آفرينش موجودات زمين عطف شده.در دو آيه، آفرينش آسمان پيش اززميندانستهشدهاست: «ءَأَنتُم أشَدُّ خَلقاً أمِالسَّماءُ بَنـها» (نازعات/79، 27)، «وَالأرضَ بَعدَ ذلِكَ دَحـلـهَا». (نازعات/79، 30) بيان مفسّران درباره ترتيب آفرينش آسمان و زمين به سبب اختلاف در ظاهر اين دو دسته آيات ـ در صورتى كه گسترانيدن زمين (دحوالأرض) با آفرينش آن يكى بوده باشد ـ چهار گونه است كه در برخى از آنها صرفا به اظهار نظر بسنده شده و در برخى ديگر، جمع بين آيات نيز ذكر شده است:الف. بيشتر مفسّران برآنند كه آسمان، پيش از زمين آفريده شده؛ زيرا در آيه 30 نازعات/79 پس از بيان آفرينش آسمان، گسترانيدن زمين را بيان مىكند: «وَالأرضَ بَعدَ ذلك دَحلهَا» و در آيه «ثُمَّ استَوى إلى السَّماءِ» (فصّلت/41، 11) از ظاهر كلمه «ثُمّ» به دست مىآيد كه خداوند، آسمانها را پس از زمين آفريده؛ ولى اين ترتيب و تأخّر در بيان است، نه در آفرينش و واقع. علاّمه طباطبايى گسترش زمين (دَحوُالأرض) را كه در آيات 30 33 سوره نازعات/79 پس از آسمان آمده، از آفرينش آن به همان شكل كروى جدانمىداند و بر آن است كه خلقت و گسترش زمين يكى بوده و پس از آفرينش آسمان اتّفاق افتاده است. افزون بر اين، در اين آيات، پسازبيان گستردن زمين، به اخراج آب و چراگاه و ريشهدار كردن كوهها اشاره شده و اين همانچيزى است كه در آيات 9 و 10 فصّلت/41 آمده است: «قُل أئِنَّكم لَتكفرونَ بِالَّذى خَلَقَ الأرضَ فِى يَومَينِ... * و جَعَل فيها رَوسِىَ مِن فَوقِها و بـرَكَ فِيها و قَدَّر فِيها أقوتَها...». در اين آيات، قراردادن كوهها در زمين و بركت دادن به آن و تقدير ارزاق كه اين امور يك مرحله ديگر است، با آفرينش زمين يكجا آمده و آفرينش آسمان را با «ثُمَّ» بدان عطف كردهاست؛ بنابراين، «ثُمَّ» به معناىبَعديت زمانى نيست؛ بلكه بَعديّت در ذكر و خبراست وظهور«بعد ذ لك» درتأخّرزمانىدرآيات سوره نازعات كه خلقت زمين را پس از آسمانها مىداند، از ظهور «ثمّ» روشنتر و قوىتراست كه آفرينش آسمان را پس از زمين مىداند. ب. دستهاى ديگر از جمله مجاهد، حسن بصرى و ابنعبّاس با استدلال به آيه 29 بقره/2 و 9 و 11 فصّلت/41 آفرينش آسمان را پس از زمين مىدانند. ج. برخى، تعارض ميان آيه سوره فصلت و آيات سوره نازعات را اين گونه برطرف مىكنند: آسمانها پس از مرحله «دخان» دو بنا داشتهاند: بناى اوّل، همان است كه در اين آيات آمده: «رفع سَمكَها فَسَوّـها * وأغطَش لَيلَها و أخرجَ ضُحلـهَا» (نازعات/79، 28 و 29) و بناى دوم، هفتگانه كردن آن بوده؛ پس آيات سوره نازعات، بناى اوّل را بيان مىكند؛ زيرا هفتگانه كردن در آنها نيامده و آيات سوره فصلت، هر دو بنا را بيان مىكند: «ثُمَّ استوى إلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلأرضِ ائتِيا... * فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمَوت فى يَومَين...» و گسترش زمين (دَحوالأرض) و اخراج آب و چراگاه و ارساء كوهها در زمين، در فاصله دو بناى آسمان صورت گرفته است. د. گروهى از مفسّران از جمله طبرسى، ميان دو دسته آيات مزبور چنين جمع كردهاند: خداوند جِرم زمين را پيش از آسمان خلق كرد؛ ولى آن را گسترش نداد؛ سپس آسمان را آفريد و پس از آن زمين را گسترانيد: «وَالأَرضَ بَعدَ ذلكَ دَحلهَا». (نازعات/79، 30) بوكاى، با بررسى آيات به اين نتيجه مىرسد كه قرآن، ترتيبى را در آفرينش آسمان و زمين بيان نكرده و كاربرد واژههاى «واو» «ثمّ» و «بعد» هنگام بيان آفرينش آسمان و زمين، فقط براى ارتباط كلام و جملههااست. مدّت آفرينش آسمانها:در هفت آيه، مدّت آفرينش آسمانها و زمين و آنچه در آنها قرار دارد (جهان آفرينش مادّى) شش روز بيان شده است: «وَ لَقَد خَلَقنا السَّمـوتِ وَ الأرضَ وَ ما بَينَهما فِى سِتَّةِ أيّام...» (ق/50، 38) و در يك آيه، مدّت آفرينش آسمانها، دو روز بيان شده: «ثُمَّ استَوى إلى السَّماءِ وَ هِىَ دُخانٌ... * فَقضـهُنَّ سَبعَ سَموت فِى يَومَين». (فصّلت/41، 11 و 12) بيشتر مفسّران برآنند كه مقصود از يوم در آيه، روز معمولى نيست؛ زيرا روز معمولى با حركت وضعى زمين به دور خود و تابش نور خورشيد بر آن پديد مىآيد؛ حال آنكه پيش از آفرينش زمين و خورشيد، روز و شبى نبود؛ بنابراين، روز به معناى مرحلهاى از وجود آفرينش است؛ يعنى خداوند، آسمانها و زمين (مجموعه آفرينش) را در شش دوره، وآسمانها را در دو دوره آن آفريد. اطلاق «يوم» بر مرحلهاى كه در آن حادثهاى رخ داده، بسيار به كار رفته؛ از جمله در آيه 140 آلعمران/3: «وتِلكَ الأيّامُ نُداوِلُها بَينَالناسِ...» و 102 يونس/10: «فَهَل يَنتَظِرونَ إلاّ مِثلَ أيّامِ الَّذِينَ خَلَوا مِن قَبلِهم...». رشيدرضا «يوم» را به معناى مرحله دانسته، مىگويد: يعنى در شش زمان (مرحله) كه در هر مرحله يك شكل آفرينش كامل شده؛ گرچه ممكن است مدّت آن هزاران سال از روزهاى زمين باشد. كيهان شناسان به مراحل ششگانه اشارهاى نمىكنند؛ امّا به اين موضوع كه هر مرحله از پيدايش آفرينش، دورهاى طولانى بوده، اذعان دارند؛ از اين رو احتمال اين كه مقصود، همين شش روز هفته باشد كه از يكشنبه آغاز و به جمعه ختم شده، از دليل استوارى برخوردار نيست؛ همچنين نظر مجاهد كه جمعه را به اين نام خوانده است؛ زيرا همه موجودات در آفرينش، در آن روز براى خدا جمع شدند. صدرالمتألهين، يوم را روزهاى ربوبى مىداند كه هر روز آن هزار سالِ دنيا است.عظمت آفرينش آسمانها:درچند آيه، برعظمتو شگفتى آفرينش آسمانها تصريح شده، وآن را از آفرينش انسان (باتمام پيچيدگى آن) دشوارتر و مهمتر دانسته است: «لَخَلقُ السَّمـوتِ والأرضِ أَكبرُ مِن خَلقِ النّاسِ» (غافر/40، 57)، «ءَأنتُم أشدُّ خَلقاً أمِ السَّماءُ بَنـلـها * رفعَ سَمكَها فَسَوّها». (نازعات/79، 27 و 28) چنان كه در روايتى، زمين و موجودات آن در برابر آسمان اوّل به حلقهاى در بيابان تشبيه شده است. بشر تا كنون درباره بزرگى، گستردگى و پيچيدگى آسمانها و كرات، بسيار تحقيق و تفحّص كرده و كتابهاى فراوانى نوشته؛ ولى يافتهها و دانستههاى او در مقايسه با نادانستههايش اندك است. در اينباره مىتوان به موارد ذيل اشاره كرد: آفرينش آغازين آسمانها، وسعت و گسترش آنها كه آسمان دنيا (همه ثوابت و سيّارات كه ما مىبينيم) يكى از آنها است و شمار ستارگان كه با چشم عادى، هفتهزار و با تلسكوپ قوى، دوهزار ميليون و پس از كشف كهكشانها دههزارميليارد گفته شده است، فاصله آنان با يكديگر كه سال نورى مقياس اندازهگيرى آن است، وزن و حجم هر يك و وجود نيروى جاذبه كه هر كدام را در مدار معيّنى نگه داشته و نظم دقيق در حركت آنها.تداوم ثبوت آسمانها به امر خداوند:قيام آسمانهابه امر خداوند از آيات الهى است: «وَ مِن ءايـتِهِ أَنتَقومَالسَّماءُ والأَرضُ بِأمرِه» (روم/30،25) مقصود از قيام آسمان و زمين به امر خداوند، ثبوت آن دو بر حالاتى چون حركت و سكون و تغيير و ثبات است. تعبير به امر در اين آيه، به نهايت قدرتپروردگار اشاره دارد كه براى ادامه حيات ونظم اين جهان پهناور، فقط يك فرمان او كافىاست.حقّانيّتِ آفرينش آسمانها:در آيات فراوانى از حقانيّتِ خلقت آسمانها ياد شده: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَق السَّمـوتِ والأرضَ بِالحَقِّ». (انعام/6، 73) راغب براى واژه «حق» كاربردهاى گوناگونى از جمله هدفدارى و حكيمانه بودن را گفته است. در برخى آيات به بازيچه نبودن آفرينش آسمانها: «وما خَلَقنا السَّماءَ وَ الأرضَ وَ ما بَينَهُما لـعِبينَ» (انبياء/21، 16) و باطل* نبودن آن تصريح شده است: «وما خَلَقنا السَّماءَ والأرضَ و ما بَينهما بطِلا». (ص/38،27) منظور از باطل نبودن آن است كه از روى مصلحت و غايتِ درست، پديد آمدهاند. غايت آسمانها مانند همه موجودات ديگر، بازگشت آنها به سوى خدااست.آسمانها مخلوق، مِلك و ميراث خداوند:قرآن با تعبيرهاى گوناگون خداوند را آفريدگار آسمان دانسته؛ چون: 1. «بَديعُ السَّمـوتِ و الأرضِ». (بقره/2،117) كلمه (بديع*) به معناى «مبدع»، ومبدع از إبداع، به معناى ساختن و ايجاد چيزى است بدون آن كه نمونه قبلى داشته باشد و در اصطلاح، آفرينش بدون وساطت مادّه، ابزار و زمان و مرتبهاى بالاتر از تكوين (آفرينش با وساطت مادّه) و احداث (آفرينش با وساطت زمان) است. 2. «وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمـوتِ و الأرضَ بِالحقِّ.» (جاثيه/45، 22) كلمه «خلق» به معناى تقدير و اندازهگيرى است و از آن جهت كه آفرينش آسمانها توأم با تقدير و اندازهگيرى بوده، كلمه «خلق» به كار رفته است. 3. «فاطِرِ السَّمـوتِ والأرضِ.» (ابراهيم/14،10) كلمه «فطرت» به معناى آفريدن، براى طبيعت و شكلى كه آماده كارى باشد، به كار مىرود. 4. «فَقَضـهُنَّ سَبعَ سَمـوت.» (فصّلت/41، 12) كلمه «قضى» به معناى پايان و به نهايت كمال رساندن است. 5. «والسَّماءَ بَنينـها.» (ذاريات/51، 47) به گفته قتاده، مقصود آيه اين است كه ما آسمان را آفريديم و با بهترين نظام برافراشتيم. اين تعبيرهاى گوناگون، گرچه در اصلِ معناى ايجاد مشتركند، هريك افزون بر معناى اصلى، داراى بار معرفتى خاصّى نيز هست. از آن جهت كه خداوند آفريدگار آسمانها، به شمار مىرود مالكيّت تام بر آسمانها نيز فقط از آن او است و در آيات فراوانى چون: «ولِلّهِ مُلكُ السَّمـوتِ» (آلعمران/3، 189) و «لَه مُلكُ السَّمـوتِ و الأرضِ» (توبه/9،116) به اين مطلب تصريح شده است كه مالكيّت آسمانها به خداوند اختصاص دارد. خداوند افزون بر آنكه خالق و مالك آسمانها است، وارث آنها نيز شمرده مىشود: «ولِلّهِ مِيرثُ السَّمـوتِ و الأرضِ.» (آلعمران/3،180) اضافه «ميراث» به «السموت و الارض» در اين آيه، بيانيّه است؛ يعنى آسمانها و زمين با آنچه در آنها قرار دارد، ميراث خداوند است. گويا مقصود از ميراث بودن آسمانها و زمين اين است: تمام انسانهايى كه در دنيا بر اموالى مالكيّت اعتبارى دارند، سرانجام فانى شده، آن اموال را از دست مىدهند و فقط خداوند كه مالك حقيقى آن اموال بوده و آنها را به انسانها عطا كرده است، مالك آنها باقى خواهد ماند؛ چنانكه ظاهر آيات قيامت مانند آيه 26 رحمن/55 بر آن دلالت دارند.شمار آسمانها:در آيات بسيارى با تعبير سماوات، بر تعدّد آسمانها و با واژههاى سبع سماوات، سبع طرائق و سبعاً شداداً به هفتگانه بودن آنها تصريح شده است. برخى، عدد هفت در اين آيات را كنايه از تعدادِ نامعيّن و تعداد آسمانها را به شمار ستارگان مىدانند. طنطاوى، با ذكر اجمالى از سير تطوّر آرا درباره هفت آسمان، وافلاك سبعه و ورود اين نظريّات به حوزه انديشه اسلامى مىگويد: دانشمندان مسلمان برآنند كه واژه «سبع» حصر را نمىرساند؛ زيرا عدد، مفهوم مخالف ندارد و نفى ما عدا نمىكند. وى، مقصود از هفت آسمان را منظومه شمسى مىداند كه براى بشر كشف شده و شايد سيّارات ديگرى وجود داشته باشند كه به دور خورشيد مىچرخند و تاكنون كشف نشدهاند؛ ولى بيشتر مفسّران برآنند كه عدد هفت، حقيقى است نه كنايى؛ زيرا اگر كنايى بود، نُه بار در آيات گوناگون تكرار نمىشد؛ البته بشر تا كنون نتوانسته نظر نهايى و دقيقى را درباره هفت آسمان و طبقات آن ارائه دهد. ملاّصدرا، شمار آسمانها را براساس قرآن، بيش از هفت عدد نمىداند و بر آن است كه روش رصد و حسّ در فهم امور آسمانى ناقص است و هيچكس جز پديد آورندهاش بر آن احاطه ندارد؛ چنانكه خداوند مىفرمايد: «ما أَشهَدتُّهم خَلقَ السَّمـوتِ والأرضِ و لا خَلقَ أَنفُسِهم» (كهف/18، 51) بنابراين بايد به ظاهر قرآن بسنده كرد كه فقط بر وجود هفت آسمان و دو جسم عظيم به نام عرش و كرسى دلالت دارد. منجّمان قديم، گمان مىكردند كه زمين مركز عالم است و حالت سكون دارد و پديدهها و افلاك ديگر، در حال گردش به دور آن هستند. به نظر شيخ بهايى، وپيش از او بوعلى سينا كه در اين زمينه از فلسفه يونان، يعنى هيأت بطلميوس (بطليموس) متأثّر بودند، جهان* از سيزده كره به هم پيوسته تشكيل شده؛ نُه فلك عِلوى و چهار عنصر سِفلى كه پايينتر از همه، زمين است و در وسط عالم قرار دارد؛ سپس كره آب كه بر زمين احاطه تام ندارد. سوم كره هوا، چهارم كره نارى، سپس افلاك نُه گانه، به ترتيب فلك قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشترى، زحل، فلك ثوابت و فلك اطلس يا فلك الافلاك كه چرخش روزانه همه افلاك به چرخش فلكالافلاك بسته است. همو، با بيان اينكه مقصود از «سبع سماوات» در قرآن، افلاك منظومه شمسى است، دو فلك ثوابت و اطلس را همان كرسى و عرش در اصطلاح شرع مىداند؛ ولى محىالدين، افزون به سيزده فلك، عرش و كرسى را نيز دو فلك* ديگر دانسته. هبةالدين شهرستانى، با ردّ نظريّه قدما كه اساس آن، هيأت بطلميوس است، مىگويد: منظور از ارضين سبع (زمينهاى هفتگانه) ـ چنانكه در دعاها آمده ـ هفت كره اطراف خورشيد، يعنى زمين، زهره، عطارد، مريخ، مشترى، زحل و اورانوس هستند، وآسمانهاى هفتگانه، هوا يا بخارهايىاند كه هر يك از اين كرات را احاطه كردهاند؛ پس هفت آسمان بر هفت زمين محيط است. برخى، آسمانها را از نظر عنصرهاى تشكيل دهنده آن، به هفت قسمت تقسيم كرده و برخى اسم خاصّى را براى هر كدام از آسمانهاى هفتگانه ذكر كردهاند. آنان براى نظر خود دليلى بيان نكردهاند. برخى نيز با تقسيم عناصر موجود در جهان آفرينش و تعبير عوالم از آنها، آسمانهاى هفتگانه را به اين عوالم تفسير و ترتيب آنها را چنين ذكر كردهاند: عالم جماد، نبات، حيوان، انسان، آسمانهاى محسوس مادّى، موجودات برزخى، ملكوت و عالم عقل و جبروت. در هر حال، مهم، ملاحظه تعابير قرآن است كه نُه بار به آسمانهاى هفتگانه تصريح كرده و در دعاها نيز «هفت آسمان» فراوان آمده است و نمىتوان به سادگى از كنار آنها گذشت؛ بنابراين بايد گفت: آسمانها، فضاى گستردهاى هستند كه يكى پشت ديگرى، در فضاى بىپايان قرار دارد و همه ستارگان و مجموعههاى شمسى و كهكشانهاى مشهود، در متن نخستين و نزديكترين آسمان (سماء دنيا) جاى گرفتهاند؛ چنانكه در آيه 12 فصّلت/41 آمده است: «وَ زَيّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصـبِيحَ». با توجّه به اين آيه و آيه 6 صافّات/37 (إنّا زَيَّنّا السّماءَ الدُّنيا بِزينة الكَواكِبِ) آشكار مىشود كه اجرام آسمانىِ قابل مشاهده، در آسمان اوّل جاى دارند؛ پس بايد شش آسمان ديگر وجود داشته باشد كه در دسترس بشر نيست. در قرآن از اين شش آسمان، وصفى به ميان نيامده، جز آن كه به صورت طبقاتى پشت سر هم قرار دارند. آيه 15 نوح/71 نيز قرار گرفتن هفت آسمان روى هم را تأييد مىكند: «ألَمتَرَوا كَيف خَلَقَ اللّهُ سَبعَ سَمـوت طِباقاً = آيا نمىدانيد خداوند چگونه هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريد؟» برخى، رؤيت در آيه را به معناى علم دانسته و برآنند كه ذكر هفت آسمان در كلام نوح به صورت نشانه توحيد، دليل آن است كه مردم آن زمان از هفت آسمان آگاه بودند و انبياى گذشته نيز از آن ياد كردهاند.علاّمه طباطبايى بر آن است كه از مجموع آيات مربوط به آفرينش آسمانها در قرآن، چهار مطلب درباره آسمانهاى هفتگانه به دست مىآيد: 1. از ظاهر (نَه صريح) آيات فهميده مىشود كه آسمان دنيا از اين هفت آسمان، جهان ثوابت و سيّارات است كه بالاى سر ما قرار دارند. 2. همهآسمانهاىهفتگانه،مخلوقات جسمانى، وهفت طبقه بر روى هم هستند و نزديكترين آنها به ما، جهان ثوابت و سيارات (آسمان دنيا) است. 3. مقصود ازسماوات سبع، اجرام آسمانى يا خصوص بعضى از آنها، مانند خورشيد و ماه نيست. 4. مواردى از آيات و روايات كه به جاىگاه ملائكه بودن آسمانها يا اينكه آسمان درهايى دارد كه به روى كافران باز نمىشود و اينكه اشيا و روزىها از آنجا نازل مىشوند و مانند اين امور اشاره دارد، كاشف از آن است كه اين اموربهآسمانهاى هفتگانه،نوعىتعلّق دارند كه مانند تعلّق اجسام به جاىگاه جسمانيشان نيست؛ زيرا امور ياد شده همگى غير جسمانى هستند؛ پس روشن مىشود براى فرشتگان، عوالم هفتگانه ملكوتيهاى وجود دارد كه آنها جسمانى نيستند. اين عوالم در آيات و روايات، آسمانهاى هفتگانه ناميده شده و خواص و آثار آنها بهظاهر آسمانهاى جسمانى نسبت داده شده است تا فهم مخاطبان معمول به آن برسد. گسترش آسمانها:در صورتى كه عبارت «وإنّا لموسعون» در آيه 47 ذاريات/51 (وَالسَّماءَ بَنَينها بأييْد وَ إنّا لَمُوسِعُونَ) جمله مستأنفه باشد، به گسترش آسمانها اشاره دارد. در اينكه مقصود از توسعه آسمانها چيست، آراى گوناگونى بيان شده است. از ابنعبّاس نقل شده كه يعنى ما توانايى آفرينش پديدهاى بزرگتر از آسمانها يا توسعه در آفرينش را داريم. به نظر برخى، خداوند در اين آيه، عظمت آفرينش آنها را گوشزد كرده؛ يعنى آسمان به قدرى بزرگ است كه زمين و فضاى اطراف آن در برابرش، چون حلقهاى در كوير است؛ امّا اين تفسيرها با صريح آيه ناسازگار است؛ زيرا كلمه «لموسعون» بر فعليّت و ادامه توسعه دلالت دارد و نه صِرف مقدور بودنش براى خداوند؛ ازاينرو برخى مفسّرانِ متأخّر، آيه را با توجّه به كشفيّات كيهانشناسى تفسير كرده و گفتهاند: به نظر دانشمندان، همه جهان در آغاز، يك قطعه بوده است؛ سپس انفجارى رخ داده و كرات و كهكشانها پديد آمدهاند و همواره در حال دورشدن از مركز اصلى خود هستند و اين تغيير، تحوّل و تكامل، ميليونها سال طول كشيده است و هم اكنون نيز ادامه دارد. برخى نيز اين نظر را يكى از احتمالها، در تفسير آيه مذكور دانستهاند. آنيشتاين، سليفر و هوبل از جمله كسانىاند كه بر گسترش دائم آفرينش و كهكشانها تأكيد دارند. هوبل مىگويد: تمام سحابىها جز پنج يا ششتاى آنها كه به ما نزديكترند، از ما دور مىشوند و سرعت آنها متناسب با فاصله زمين است؛ يعنى ستارهاى كه يك ميليون سال نورى فاصله دارد، در هر ثانيه 25 كيلومتر از زمين دور مىشود و آن كه دو ميليون سال نورى فاصله دارد، سرعتش دو برابر اوّلى است؛بنابراين، آيه در صدد بيان ادامه گسترش آسمانهااست؛ چنانكهآيات27 و 28 نازعات/79 به برافراشتن سقف آسمان (وسعت آفرينش) تصريح دارد: «ءَأنتم أشدُّ خَلقاً أمِالسَّماءُ بَنلـها * رَفَعَ سَمكَها فَسَوّها» و به سبب توسعه آسمانها، با وجود ستارگان نورافشان؛ شب، تاريك و سياه است.ويژگىهاى آسمان:در قرآن، براى آسمان ويژگىهاى گوناگونى ذكر شده كه برخى از آنها به آسمان مادّى و برخى به آسمان معنوى مربوط مىشود و بعضى نيز بين آسمان مادّى و معنوى مشترك است.ويژگىهاى آسمان مادى1. سقف مرفوع:قرآن، درباره شكل و چگونگى بناى آسمانها تعبيرهاى گوناگونى دارد. در يكجا آنرا سقف برافراشته دانسته: «وَالسَّقفِ المَرفُوعِ» (طور/52، 5) و در يك آيه، تعبير رفع (برافراشتن آسمانها) آمده: «اللّهُ الَّذِى رَفعَ السَّموتِ...» (رعد/13، 2) و يك جا، رفع را در مورد سقف آسمان به كار برده است: «رَفعَ سَمكَها فَسَوّها = سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت». (نازعات/79، 28) مقصود از برافراشتن آسمان، جدا ساختن آن از زمين است؛ بهگونهاىكه بانورافشانى، رعدوبرق و ريزش باران بر زمين تسلّط دارد. برخى، تعبير «فَسَوّلـها» را به كروى بودن آسمان كه گرداگرد زمين را احاطه كرده، اشاره دانستهاند؛ زيرا «تسويه» به فاصله مساوى اجزاى اين سقف با زمين اشاره دارد و اين، فقط با كروى بودن آسمان سازگار است. علاّمه طباطبايى «سوّاها» را به معناى چينش منظّم و مرتب اجزاى آسمان مىداند؛ به گونهاى كه هر جزئى براساس مقتضاى حكمت در جاى خود قرار گرفته است. به گفته فخر رازى، درباره شكل آسمان دو نظر وجود داشته: گروهى آسمان را همچون صفحهاى صاف و گسترده و جمعى آن را كروى و مدوّر مىدانند. تعبير «كُلٌّ فِى فَلَك يَسبَحُون = هريك در فلكى [= مدارى]شناورند» (انبياء/21، 33) نظر دوم را تأييد مىكند؛ زيرا اگر كروى باشد، داراى فلك است. نيز گفتهاند: خداوند آسمان را به شكل بنا، سقف و گنبدى استوار و بر افراشته برفراز زمين قرار داد و آن را با نيروى جاذبه، از سقوط حفظ كرد. تعبير «سقف» از آن رو است كه ستارگان و كرات، چنان سراسر آسمان را پوشاندهاند كه به سقفى مىمانند؛ همچنين ممكن است به جوّ اطراف زمين اشاره باشد كه مانند سقفى محكم آن را فرا گرفته، از آسيب شهابسنگها حفظ مىكند.2.ذات حُبُك:«وَالسَّماءِ ذاتِ الحُبُكِ.» (ذاريات/51،7) حُبُك جمع حِباك است و به چين و شكنهايى گفته مىشود كه باد بر روى رملها و آب پديد مىآورد. معناى ديگرش، موهاى مجعّد است. درباره آسمان، به راههايى گفته مىشود كه در آن وجود دارد. اين راهها ممكن است بر اثر شكلهاى گوناگون تودههاى ستارگان و افلاك موجود بر صفحه آسمان يا بر اثر نقشها و موجهاى ابرها پديد آمده باشد. از حسن بصرى نقل شده: حبُك يعنى ستارگان فروزان آسمان. ابنعبّاس، قتاده، عكرمه و مجاهد گفتهاند: حبك يعنى استوارى، محكمى و زيبايى آسمان. سعيدبن جبير آن را به زينت و زيبايى تفسير كرده است. به نظر علاّمه طباطبايى «حُبُك» درباره آسمان اگربه معناى زينت* و زيبايى باشد، با آيه «إنّا زَيَّنّا السَّماءَ الدُنيا بِزينَة الكَواكِب» (صافّات/37، 6) تأييد مىشود و اگر به معناى آفرينش استوار باشد، باآيه «والسَّماءَبَنينها بأييْد= وماآسمان راباقدرت بنا كرديم» (ذاريات/51، 47) تقويت مىشود و اگر به معناى راههاى گوناگون آسمان باشد، در آيه«وَلقد خَلَقنا فَوقَكمسَبعَ طَرائِقَ» (مؤمنون/23،17) بيان شدهاست واين معنا با جمله قسم «وَالسَّماءِ ذاتِ الحُبُك» (ذاريات/51،7) و جواب آن «إنّكم لَفىقَولمُختَلِف» (ذاريات/51،8) كه در آن گوناگونى آراى مردم را باز مىگويد، مناسبتر است. از امامرضا(عليه السلام)روايتى نقل شده كه از آن استفاده مىشود، حُبُك نيروى جاذبه ميان آسمان و زمين است.3. ذات رَجع:«وَالسَّماءِ ذاتِ الرَّجعِ = قسم* به آسمان پر باران.» (طارق/86، 11) بيشتر مفسّران، «رجع» را به باران تفسير كردهاند؛ زيرا به شكل بخار از دريا به آسمان مىرود و دوباره از آن جا به زمين بازمىگردد. مؤيّد اين نظر، سياق آيه بعدى است: «وَالأرضِ ذاتِالصَّدع = قسم به زمين پر شكاف» (طارق/86، 12) كه با قسم به آسمان پر باران مناسب است. برخى «رجع» را به حركت، رفت و برگشت و جابهجايى ستارگان، خورشيد و ماه تفسير كردهاند و قرطبى آن را بهمعناى نفع، نقل كرده است. فرشتگان را نيز رجع آسمان دانستهاند؛ چون به زمين مىآيند و با اعمال بندگان به آسمان بازمىگردند.4. ذاتِ بروج:خداوند، در سه آيه تصريح كرده كه در آسمان برجهايى را قرار داده است: «وَالسَّماءِ ذاتِالبُروج = قسم به آسمان كه داراى برجهاى [بسيار]است» (بروج/85، 1) و نيز حجر/15، 16 و فرقان/25، 61. گفتهاند: بروجِ* آسمانها، ستارگانند كه مانند قصر در آسمان برافراشتهاند. جمعى، بروج را ستارگان مخصوص دانستهاند، نه همه ستارگان، و گروهى، آن را بروج دوازدهگانه شمردهاند كه عبارتند از: حَمَل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سُنبله، ميزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و حوت، و برخى آن را به منظومه شمسى تفسير كردهاند؛ ولى علاّمه طباطبايى، بروج را جاىگاه ستارگان آسمان مىداند و معتقد است كه تفسير آن به بروج دوازدهگانه علم هيأت درست نيست. گويا مقصود وى از جاىگاه ستارگان، كهكشانها باشد؛ چنانكهبروج آسمان را به كهكشانها نيز تفسير كردهاند.5. برافراشته با ستون نامرئى:خداوند در آيه 2 رعد/13 به برافراشتن آسمانها بدون ستون يا بدون ستون ديده شدنى اشاره مىكند:«اللّهُ الَّذِى رَفعَ السَّموتِ بِغَير عَمَد تَرونَها». اين موضوع در آيه 10 لقمان/31 نيز آمده است. در تفسير اين دو آيه گفتهاند: اگر «ترونَها» را جمله معترضه بدانيم، به اين معنا است كه آسمانها ستون ندارند و به فرمان خداوند نگهدارى مىشوند. اين نظر با هيأت بطلميوس (بطليموس) كه آسمانها را چون پوست پياز تودرتو مىداند، موافق است؛ زيرا براساس آن، هريك از آسمانها به ديگرى تكيه دارد و معلّق نيست تا به ستون نياز داشته باشد. شيخ طوسى نيز بر آن است كه «بِغَير عَمَد تَرَونَها» يعنى ستون ندارند؛ زيرا اگر چنين مىبود، ديده مىشدند و به سبب بزرگىشان نياز به ستونهاى ديگرى داشتند و همينطور ادامه مىيافت و تسلسل لازم مىآمد. اگر «تَرَوْنَها» را صفت «عَمَد» بدانيم بايد گفت: براساس قانون عمومى «علّيت»، آسمانها نيز داراى ستونند و ممكن است ستون آنها قوّه جاذبه يا اسباب ديگرى باشد؛ ولى ديدنى نيستند و اين از قدرت خداوند دور نيست؛ چه اينكه او خود، آسمانها را با جاذبه برافراشته است. در هيأت جديد نيز ثابت شده كه تمام اجرام آسمانى (ثوابت و سيّارات) درفضايى بىپايان، مشمول قانون جاذبه عمومى، وهمه جاذب و مجذوب يكديگرند و آسمانها را همين قانون، نگه داشته است. برخى «ميزان» در آيه 7 الرحمن/55 (وَالسَّماءَ رَفَعَها و وَضَعَ الميزانَ) را به معناى تعادل ميان قواى جاذبه آسمانها دانستهاند كه از سقوط و جدايى آنها جلوگيرى مىكند. از امام رضا(عليه السلام)روايتى نقل شده كه از آن برداشت مىشود، مقصود از حُبك در آيه 7 ذاريات/51 نيروى جاذبه است.6. بىشكاف و شكست:خداوند آسمانها را پر از ستارگان زيبا آفريد؛ با اين حال، هيچ رخنه و شكافى در آن ديده نمىشود: «أَفلَم يَنظرُوا إلى السَّماءِ فَوقَهم كَيف بَنَينـها و زَيَّنـّهَا وَ مالَها مِن فُروج.» (ق/50،6) «مالَها مِن فُروج» يا معناى نبود شكاف در آسمان اطراف زمين (جوّ) را داردكه تعبير ديگر آن، «سقف محفوظ» (انبياء/21، 32) است يا به معناى نبود نقص و ناموزونى در آسمانها است و يا به اين نظريّه اشاره دارد كه فضاى تمام عالم مادّى و فواصل ستارگان، از مادّهاى بىرنگ و بىوزن به نام اِتِر (اثير) پر است كه امواج نور را حمل مىكند. طبق اين نظريّه، هيچ شكافى در آسمانها نيست؛ بلكه همه سيّارات و ثوابت در آن مادّه غوطهورند؛ البتّه اين سه تفسير با يكديگر منافاتى ندارند.7. مبدأ نزول باران:براساس آيات بسيارى، آسمان مبدأ نزول باران شمرده شده: «وَاللّهُ أنزَلَ مِن السَّماءِ ماءً فَأحيابِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها». (نحل/16،65)8. محكم و استوار:«وَ بَنَينا فَوقَكم سَبعاً شِداداً = و بر فراز شما، هفت [آسمان]محكم بنا كرديم.» (نبأ/78،12) خداوند، آسمانها را به «شداد» وصف كرده؛ زيرا با صلابت و فسادناپذير است. آن را بدون ستون ديده شدنى برافراشته و از سقوط حفظ كرده و شكستگى و سوراخ در آن نيست و «بَنينا» (آن را بنا كرديم) به اين اشاره دارد كه آسمان سقف است؛ ولى در محكمى، به بُنيان مىمانَد كه در برابر آفتها و خرابىها از سقف مقاومتر است.9. مزيّن به ستارگان:در آيه 16 حجر/15 «تزيين» براى مطلقِ آسمان و در آيات 6 صافات/37 و 12 فصّلت/41 و 5 ملك/67 براى آسمان دنيا (اوّل/ نزديك) دانسته شده و در آيه 6 ق/50 به تزيين آسمانى كه بالاى سر انسانها قرار دارد، اشاره شده: «اَفلَميَنظروا إلى السَّماءِ فَوقَهم كيف بَنينـها وَ زَيَّنّـها». همين امر، سبب اختلاف مفسّران شده كه آيا ستارگان، مخصوص آسمان دنيا و زينت آن هستند يا در همه آسمانها پراكنده شده، از آنجا بر آسمان اوّل مىتابند و موجب زينت آن شدهاند. برخى برآنند كه ستارگان، نه تنها براى ساكنان زمين، بلكه براى همه تماشاگران، در همه جهان، زينت آسمانند؛ بنابراين، همه ستارگان در همه آسمانها، سبب زينت آسمان هستند. علاّمه طباطبايى معتقد است: معناى تزيين آسمان به ستارگان، اين است كه آنها در آسمان اوّل (يا ابتداى آن) مانند قنديلهايى آويزانند و اگر در همه آسمانها پراكنده بودند، نه تنها زينت آسمان اوّل، بلكه زينت ديگر آسمانها نيز شمرده مىشدند؛ در حالى كه قرآن مىگويد: آنها زينت آسمان دنيا هستند. افزون بر اين، از ظاهر آيات بهدستمىآيد كه آسمان اوّل، همين عالمِ نجوم و كواكب بالاى سر ما است؛ پس اين نظر كه در همه آسمانها ستاره وجود دارد و چون بر آسمان اوّل مىتابند، زينت آن شمرده شدهاند، بىدليل است. خداوند در يك جا زينت آسمان دنيا را ستارگان معرّفى مىكند: «إنّا زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِزينَة الكَواكِبِ» (صافات / 37، 6) و در آيات 12 فصّلت/41 و 5 ملك / 67 از ستارگان زينتدهنده آسمان، به مصابيح تعبير كرده است: «وَ زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصـبِيحَ» «وَ لَقَد زَيَّنّا السَّماءَ الدُّنيا بِمَصـبِيحَ» و در جاى ديگر، بنابراحتمالى «بروج» را زينت آسمان مىداند: «وَلَقَد جَعَلنا فِىالسَّماء بُروجاً و زيَّـنّـها لِلنّـظرينَ». (حجر/15، 16) مفسّران، مصابيح را همان ستارگان و بروج را ستارگان يا منازل سير آنان مىدانند. (<=ذات بروج، همين مقاله) زينت بودن ستارگان براى آسمان، به سبب نور آنها است؛ زيرا هنگامى كه به آسمان مىنگريم، ستارگان را مىبينيم كه هم چون گوهرهاى درخشانبرروى آن، زيباترين صحنهها را پديد آوردهاند يا با شكلهاى متناسب و گوناگون، مانندجوزاء، بنات نعش، ثريّا يا با طلوع و غروبشانزينتند.10. داراى ملكوت:آسمان و زمين داراى مُلك و ملكوتند. به گفته ابنمنظور، مُلك و ملكوت به معناى قدرت و عظمت است و خداوند مردم را به انديشه در ملكوت آسمانها و زمين سفارش مىكند: «أوَلميَنظُروا فِى مَلَكوتِ السَّمـوتِ والأرضِ». (اعراف/7، 185) ملكوت، از ملك به معناى حكومت و مالكيّت، ورساتر از مُلك* در مالكيّت است؛ زيرا «واو» و «تاء» بر مبالغه دلالت مىكنند. هر موجودى به جز وجه ظاهرى كه رو به خود او است (مُلك) وجهى باطنى نيز دارد كه رو به خدا است و در عرف قرآن به آن ملكوت گفته مىشود: «إنّما أمرُهُ إذا أرادَ شَيئاً أَن يَقولَ لَه كُن فَيكونَ * فسُبحنَ الَّذى بِيدِه مَلكوتُ كُلِّ شَىء» (يس/36، 82 و 83) و اين كه قرآن مىفرمايد: ملكوت هر چيز به دست خدا است، براى اين است كه دلالت كند خداوند بر باطن هر چيز تسلّط دارد و غير او كسى از اين تسلّط بهرهمند نيست. مشاهده ملكوت ملازم با يقين است؛ از اين رو خداوند مىفرمايد: «وَ كَذلِكَ نُرِى إبرهيمَ مَلكوتَ السَّموتِ وَالأرضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ المُوقِنينَ = و اينگونه، ملكوت* آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقينكنندگان باشد». (انعام/6، 75) آراى مفسّران درباره ارائه ملكوت آسمانها و زمين به ابراهيم گوناگون است: 1. مقصود رؤيت خورشيد، ماه و ستارگان هنگام طلوع آنها است؛ 2. مقصود از رؤيت، ديدن ظاهرى نبوده؛ بلكه ديدن آثار قدرت الهى بر آفرينش خورشيد، ماه، ستارگان و موجودات در زمين است تا در برابر بتپرستان بر توحيد استدلال كند؛ 3. مراد، آيات خداوند است؛ 4. منظور، حوادثى است كه بر مالكيّت خداوند دلالت مىكند و جز او كسى مالك آنها نيست؛ 5. منظور، عبادت فرشتگان و شگفتىهاى آفرينش است.ابوالفتوح مىگويد: خداوند حجاب را از مقابل چشمان ابراهيم برداشت. درهاى آسمان به رويش گشوده شد و عرش را به او نشان داد تا عجايب آسمان و زمين را ببيند؛ 6. ملك عظيم و سلطه قاهر خداوند است. از امامصادق(عليه السلام)نقل شده كه خداوند براى ابراهيم از آسمان و زمين و هر آنچه در آنها وجود دارد و از فرشتهاى كه آسمان را حمل مىكند و از عرش و كسى كه بر آن قرار دارد، پرده برداشت و همين معنا براى رسولخدا(صلى الله عليه وآله)و اميرمؤمنان(عليه السلام)نيز وجودداشت.11. مورد عرضه امانت:خداوند مىفرمايد: ما امانت* را به آسمانها و زمين عرضه كرديم؛ ولى آنها از پذيرش آن سرباز زدند و از آن ترسيدند: «إنّا عَرضنا الأمانَةَ على السَّموتِ و الأرضِ و الجِبالِ فَأبَينَ أن يَحمِلنَها وَ أَشفَقنَ». (احزاب/33، 72) نظر مفسّران درباره امانتى كه به آسمانها عرضه شد، گوناگون است: 1. تكاليفى كه خداوند بر بندگان واجب كرده است؛2.امانتهاى مردم و وفاى به عهدشان است؛ 3. عقلى است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عقاب به شمار مىرود. 4. قول «لاإله إلاّ اللّه» است؛ 5.ولايتالهى و كمال عبوديت است؛ 6. منظور صفت اختيار و آزادى اراده است كه انسان را از ديگر موجودات ممتاز مىكند.به گفته ابن عبّاس، عدم پذيرش امانت الهى از سوى آسمان از باب معصيت نبوده؛ بلكه مىترسيده كه نتواند به تكليف عمل كند. ويژگىهاى آسمان معنوى1. جاىگاه فرشتگان:از آيات به دست مىآيد كه جاىگاه فرشتگان آسمان است: «قُل لَو كانَ فِىالأرضِ مَلـئِكةٌ يَمشُونَ مُطمَئِنّينَ لَنزَّلنا عَليهِم مِنالسَّماء مَلَكاً رَسُولاً» (اسراء/17، 95)، «وَ كَم مِن مَلَك فِىالسَّموتِ.» (نجم/53، 26) حضرت على(عليه السلام)دروصف فرشتگانواعمالشان مىگويد: سپس خداوندِ سبحان، آسمانهاى برافراشته را از هم گشود و ميان آنها را از اقسام فرشتگان پر كرد. آيا مقصود از آسمانهايى كه محل فرشتگان است، كرات و افلاك محسوس و مادّى است يا كنايه از عالمى ديگر است؟ به نظر علاّمه طباطبايى، مقصود، آسمانى كه مىبينيم، نيست؛ بلكه عالم ملكوت است كه افقى عالىتر از عالم ملك و محسوس دارد؛ چنانكه ملائكه نيز خود مجرّدند نه مادّى.2. داراى كليد:در آيه 63 زمر/39 از كليدهاى آسمان ياد شده: «له مَقاليدُ السَّمـوتِ والأرضِ...». نظر مفسّران درباره كليدهاى آسمان گوناگون است: 1. كليدهاى خزينههاى آسمان مقصود است؛ 2. كليد ارزاق آسمان و زمين و اسباب رزق چون باران است؛ 3. طاعت آنها مقصود است و معناى آيه چنين مىشود: اِطاعت هر آنكه در آسمانها و زمينها وجود دارد براى خدا است؛ 4. مراد از كليدهاى آسمانها و زمين، كليدهاى خزائن و غيب آنها است كه تمام اشياء و نظام جارى در آنها از آنجا ظهور كرده، به عالم شهادت مىآيند و مالكيّت كليدها كنايه از مالكيت اين خزائن است كه از جمله آنها وجود اشيا و روزىها و عمرهاى آنان و هر آن چه از ابتداى وجود تا هنگام رجوع به پروردگار با آن مواجه هستند، به شمار مىرود. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در تفسير «مقاليد» فرمود: يعنى، هر صبح و شام ده بار اين جمله را تكرار كنى: لا إله إلاّ اللّه و اللّه اكبر و سبحان اللّه و الحمد للّه و أستغفر اللّه و لا قوّة إلاّ باللّه الأوّل و الأخر و الظاهر و الباطن له الملك و له الحمد بيده الخير و هو على كلّ شىء قدير.3. داراى دَر:براساس پارهاى از آيات و راويات، آسمان درهايى دارد كه به روى برخى باز مىشود و به روى برخى ديگر بسته است: «إنّ الَّذينَ كَذَّبوا بـايـتِنا و استَكبَروُا عَنها لاتُفَتَّحُ لَهُم أبوبُ السَّماءِ و لايَدخُلونَ الجَنَّةَ = در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند واز [پذيرفتن]آنهاتكبّر ورزيدند، درهاى آسمان بر ايشان گشوده نمىشود و به بهشت درنمىآيند». (اعراف/7،40) امامباقر(عليه السلام)مىفرمايد: اعمال و ارواح مؤمنان را بهسوى آسمان مىبرند و درهاى آسمان به رويشان گشوده مىشود؛ امّا روح و عمل كافر را بهسوى سجّين (دوزخ) پايين مىبرند. از آيات قرآن مىتوان استفاده كرد كه گاهى آسمان مقصد بوده وداراى درهايى است كه با گذر از آنها مىتوان به آسمان رسيد و گاهى نيز مرتبهاى بالاتر از آسمان مقصد است كه در اين صورت، خود آسمان «در» براى آن مرتبه بوده، با گذر از آسمان مىتوان به آن مقصد رسيد: «وفُتِحتِ السَّماء فكانت أبوباً» (نبأ/78،19) البتّه برخى مفسّران در ذيل اين آيه گفتهاند: درهاى آسمان براى نزول فرشتگان گشوده مىشود.درباره حقيقى يا مجازى بودن درهاى آسمان دو رأى است: 1. آسمان، به حقيقت درهايى دارد كه به روى بعضى گشوده و به روى برخى بسته مىشود كه اين قول، دور از ذهن نيست. 2. وجودِ در براى آسمان و گشوده نشدن آن كنايه و تمثيل است و اينگونه نيست كه آسمان داراى سقفى جرمانى با دو لنگه در باشد كه به روى بعضى باز و به روى برخى بسته باشد. گشوده شدن درهاى آسمانكه همانجوّ بالاى سر ما است، به وسيله آب: فَفَتحنا أبوبَ السَّماءِ بماء مُّنهمِر» (قمر/54،11) نيز كنايهاى تمثيلى از شدّت ريختن آب و جريان پپاپى باران است كه گويى باران در پشت آسمان انبار شده و همين كه درهاى آسمان بازمىشود، به شدّت فرومىريزد. 4. مجراى نزول وحى:از آيه 144 بقره/ 2 استفاده مىشود، پيامبر كه در انتظار تغيير قبله بود، براى نزول وحى* به آسمان مىنگريست: «قَد نَرى تَقَلُّبَ وَجهِك فِىالسَّماءِ = ما گردش روى تو را در آسمان [به انتظار وحى]مىبينيم». طبرسى در شأن نزول اين آيه مىگويد: پيامبر به جبرئيل گفت: دوست دارم خداوند مرا از قبله يهود به غيرِ آن بگرداند. جبرئيل گفت: من هم بندهاى چون تو هستم. تو نزد پروردگارت با كرامتى. از او درخواست كن. چون جبرئيل به آسمان رفت، حضرت، پيوسته به آسمان نظر مىكرد تا اين آيه نازل شد.5. جاىگاه ومبدأ تدبير امور:از آيات قرآن به دست مىآيد كه جاى گاه تدبير امور، آسمان است: «إنّ ربَّكمُ اللّهُ الّذى خَلَقَالسَّمـوتِ والأرضَ فِى سِتَّةِ أيّامثُمَّاستَوى عَلَىالعَرشِ يُدَبّرُالأمرَ = هماناپروردگار شماخدايى يكتااست كهآسمانهاو زمين را در شش روز آفريد؛ پس بر عرش استيلا يافت [و]كار [جهان]را تدبير مىكند». (يونس/10، 3) تدبير، عبارت از چينش اشياى گوناگون در جاى خاصّ خود با نظمى زيبا است؛ به طورى كه هر چيز به هدف و مقصود خود برسد. خداوند كه بر هر چيز احاطه دارد، تدبير امور زمين را از آسمان نازل مىكند؛ بنابراين، موطن تدبير امر زمينى، آسمان است: «يُدَبِّرُالأمَر مِنَ السَّماءِ إلىَ الأرضِ.» (سجده/32،5) به گفته ابنعبّاس، مقصود از تدبير، نزول قضا* و قدر از آسمان است. به گفته علاّمه طباطبايى، از مجموعه آيات مربوط به امر در آسمانها معناى دقيقى فهميده مىشود. از آيه «يُدبِّرُ الأمرَ مِن السَّماءِ إِلَى الأرضِ» (سجده/32،5) استفاده مىشود كه آسمان، مبدأ امرى است كه از ناحيه خداوند به زمين نازل مىشود و آيه«اللّهُ الَّذى خَلَق سَبعَ سَموت وَ مِن الأرضِ مِثلَهنَّ يَتَنزَّلُ الأَمرُ بَينَهنّ» (طلاق/65، 12) دلالت دارد كه امر، از آسمانى به آسمان ديگر نازل مىشود تا به زمين مىرسد و از آيه «وَ لَقَد خَلَقنا فَوقَكم سَبعَ طرائقَ» (مؤمنون/23، 17) استفاده مىشود كه آسمانها راههايى براى سلوك امر از سوى خداوند هستند؛ بنابراين در آيه«... و أوحى فى كلّ سماء أمرها» (فصلت،41،12) مقصود از وحى كردن امر هر آسمانى به آن، اين است كه خداوند به اهل هر آسمانى يعنى فرشتگان ساكن آن، امر مربوط به آنها را كه عبارت از خلق اشيا و ايجاد حوادث باشد، وحى كرده است؛ البتّه در تفسير آيه 12 فصلت/41، آراى ديگرى نيز گفته شده است؛ مانند: خداوند آنچه كه هر آسمانى استعداد آن را داشت يا حكمت الهى مقتضى وجود آن در آسمانها بود، مانند فرشتگان، ستارگان و... را آفريد. به فرشتگان هر آسمان، فرمان عبادت را وحى كرد. براى هر آسمان تكاليف ويژهاى قرار داد و به آن وحى فرستاد.6. جاىگاه بهشت:از ظاهر بعضى آيات استفاده مىشودكه بهشت* در آسمان است: «إنَّ الَّذِين كَذَّبوا بِـايـتِنا واستَكبَرُوا عَنها لاتُفَتَّحُ لَهُم أبوبُ السَّماءِ وَلا يَدخُلُونَ الجَنَّة = در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن]آنها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان بر ايشان گشوده نمىشود و به بهشت درنمىآيند» (اعراف/7،40)، «وَ فِىالسَّماءِ رِزقُكُم وَ ما تُوعَدُون = و روزى و آن چه وعده داده شدهايد، در آسمان است». (ذاريات/51، 22) به نظر برخى مفسران مقصود از«ماتوعدون» بهشت است كه با توجّه به آيه «عِندَ سِدرَةِالمُنتَهى * عِندَها جَنَّةُ الَمأوى = نزديك سدرةالمنتهى*، همانجا كه بهشت جاى آرامش است» (نجم/53، 14 و 15) فهميده مىشود؛ زيرا سدرةالمنتهى نيز در آسمانها قرار دارد. زمخشرى، جاىگاه بهشت را در آسمان هفتم،تحت عرش مىداند.ويژگىهاى مشترك بين آسمان مادّى و معنوى1. تسبيح كننده:آسمانها همانند ديگر موجودات عالم، حمد و تسبيح* خدا را مىگويند: «تُسَبِّـحُ لَهُالسَّمـوتُ السَّبعُ والأرضُ وَ مَن فِيهِنَّ و إن مِن شَىء إلاّ يُسبِّـحُ بِحَمدِه وَ لكِن لاّ تَفقَهُونَ تَسبيحَهُم....» (اسراء/17، 44) شايد از پايان آيه كه دلالت دارد انسانها، تسبيح اشيا از جمله آسمانها را نمىفهمند، بتوان استفاده كرد كه مقصود از اين تسبيح، تسبيح تكوينى نيست؛ زيرا وجود هر موجودى تسبيح تكوينى او را نشان مىدهد و اين مطلب براى انسانها قابل فهماست.2. مطيع خداوند:قرآن، با صراحت، فرمانبردارى آسمان و زمين در مقابل اوامر الهى را بيان مىكند: «فَقالَ لَها و لِلأرضِ ائتِيا طَوعاً أو كَرهاً قَالَتا أتَينا طائِعِين». (فصّلت/41، 11) به گفته ابنعبّاس، خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين به آنها فرمود: همراه با آنچه در شما خلق كردم بياييد. آسمان به همراه خورشيد و ماه و ستارگان آمد. خداوند به آسمان فرمود: خورشيد و ماه و ستارگان تو طلوع كنند و آنچه امر مىكنم، انجام ده. اطاعت* آسمان و زمين چون امر خداوند به آنها، تكوينى و ايجادى بوده است.3. جاىگاه رزق و بركت:آيات فراوانى گوياى اين است كه رزق* و روزى شما در آسمان است: «وَ فِىالسَّماءِ رِزقُكُم وَ ما تُوعَدُون». (ذاريات/51، 22) درآيه ديگر مىفرمايد: چهكسى شما را از آسمانو زمين روزى مىدهد؟ «...وَ مَن يَرزقُكُم مِنالسَّماءِ والأرضِ». (نمل/27،64) در جاى ديگر مىفرمايد: آيا جز خداوند كسى هست كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟«هَل مِن خـلق غَيرُ اللّهِ يَرزُقُكم مِن السَّماء والأرضِ...». (فاطر/35، 3) به گفته بسيارى از مفسّران، مقصود از رزق در اينگونه آيات، اسباب رزق، ومنظور از اسباب رزق، نزول باران يا اعمّ از خورشيد، ماه، ستارگان و اختلاف شب و روز و پيدايش چهار فصل است. در آيه ديگر مىفرمايد:«وَلَو أنَّ أهلَالقُرى ءامَنوا وَاتَّقوا لَفَتحنا عَليهِم بَرَكـت مِنالسَّماءِ وَالأرضِ = و اگر مردم شهرها ايمان آورده، به تقوا گراييده بودند، به طور قطع بركاتى از آسمان و زمين برايشان مىگشوديم». (اعراف/7،96) به گفته برخى، مقصود از «وَفِىالسَّماءِ رِزقُكُم...» در آيه 22 ذاريات/51 اين است كه رزق و روزى شما در آسمان اندازهگيرى مىشود يا اينكه رزق و روزى شما در لوحِ محفوظِ موجود در آسمان نوشته شده است. اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از آسمان، عالم غيب باشد و مقصود از رزق، هر آن چه انسان از آن بهره مىبرد، اعمّ از خوردنى، نوشيدنى، لباس، مسكن، فرزند، علم، نيرو، ومانند آن كه تمام اين موارد از عالم غيب و از نزد خداوند نازلمىشوند.4. سقفِ محفوظ:آسمان، سقفى برافراشته و در همان حال، محفوظ است: «وَ جَعَلنا السَّماءَ سَقفًا مَحفُوظًا.» (انبيا/21،32) درباره محفوظ بودن آسمان، تفسيرهاى گوناگونى بيان شده است: الف. آسمان، از پوسيدگى، نابودى، تغيير و دستيابى كسى به آن حفظ شده است. ب. از نفوذ و استراق* سمع شيطانها حفظ شده؛ چنانكه در جاى ديگر آمده است: «وحَفِظنـها مِن كُلِّ شَيطـن رَجِيم = و آن [آسمان]را ازهرشيطان* رانده شدهاى حفظ كرديم». (حجر/15،17) پ. خداوند، آن را از سقوط بر زمين حفظ كرده. در آيهاى ديگر آمده است: «وَ يُمسِكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلىالأرضِ إلاّ بإذنهِ = و آسمان را نگه مىدارد تا جزبه فرمان او برزمين فرو نيفتد». (حج/22، 65) ت. از شرك و گناهان محفوظ است؛ يعنى در آن شرك و گناهى واقع نمىشود.حيات در آسمانها:در وجود موجودات جاندار و عاقل ديگر، جز فرشتگان در آسمانها اختلاف است. گروهى با ادلّه عقلى، روايى و قرآنى، اصرار بر اثبات وجود حيات در آسمانها دارند. از دو آيه مىتوان وجود «دابّه» در آسمانها را استفاده كرد: «وَلِلّهِ يَسجُد ما فِى السَّمـوتِ وَ ما فىالأرضِ مِن دابّة و الملـئكةُ = تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مىكنند» (نحل/16،49)، «وَ مِن ءايـتهِ خَلقُ السَّمـوتِ و الأرضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِن دابّة = و از آيات او است، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر كرده» (شورى/42، 29) برخى برآنند كه در آيه نخستين، چون فرشتگان از دابّه جدا شدهاند، نمىتوان دابّه را به فرشته تفسير كرد؛ افزون بر اين كه اطلاق دابّه بر فرشته مصطلح نيست. از سوى ديگر بعيد است كه از اين كرات و اجرام آسمانى و كهكشانهاى عظيم، فقط زمين محل زندگى باشد. گروهى ديگر، به وجود موجودات زنده، جز فرشتگان در آسمانها عقيده ندارند و در تفسير آيات مذكور گفتهاند: در آيه 49 نحل/16 «دابّه» مربوط به زمين، وفرشته مربوط به آسمان است و در آيه 29 شورى/42 دابّه به آسمان و زمين نسبت داده شده؛ ولى ويژه زمين است؛ چنانكه خروج لؤلؤ ومرجان از آب شور است؛ امّا در آيه «يَخرُجُ مِنهُما اللُّؤلُؤُ وَ المَرجانُ» (الرحمن/55،22) به آب شور و شيرين هر دو نسبت داده شده است.عدم نفوذ در آسمان و گذر از آن:براساس هيأت قديم، افلاكى وجود دارند كه داراى صفات اجسام عنصرى از جمله خرق و التيام نيستند؛ ازاينرو نفوذ به آسمانها غيرممكن است. كيهانشناسان كنونى به طور كلّى نظريّه افلاك را باطل مىدانند. در آيه 33 الرحمن/55 به خروج از آسمانها اشاره شده است: «يَـمَعشَر الجِنِّ وَالإِنسِ إن استَطَعتُم أن تَنفُذُوا مِن أقطارِ السَّموتِ وَالأرضِ فانفُذُوا لاتَنْفُذُونَ إلاّ بِسُلطـن = اى گروه جن و انس! اگر مىتوانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، بگذريد؛ ولى هرگز نمىتوانيد، مگر با نيرويى [فوقالعاده]». (الرحمن/55،33)از سياق آيات به دست مىآيد كه اين خطاب، به روز قيامت مربوط بوده، خطابى تعجيزى است؛ يعنى انسانها نمىتوانند با نفوذ از نواحى آسمانها و زمين، از ملك الهى خارج شده، از مؤاخذه بگريزند؛ زيرا اين نفوذ، به نوعى سلطه و قدرت نياز دارد كه انسانها فاقد آن هستند. در تفسير اين آيه نظريّات ديگرى نيز ارائه شده است؛ مانند اينكه آيه، هم ناظر به رستاخيز و هم ناظر به دنيا است و يا اينكه آيه به مسافرتهاى فضايى بشر اشاره دارد كه شرط آن داشتن سلطه علمى و صنعتى است يا اينكه منظور از نفوذ، نفوذ فكرى و علمى در اقطار آسمانها است كه با قدرت استدلال امكان دارد. برخى نيز مقصود از خروج از آسمانها و زمين را فرار از مرگ دانستهاند كه براى آدميان و جنّيان امكانپذير نيست. خداوند در جايى ديگر، مشركانرابه تحدّى (مبارزهطلبى) فرا مىخواند كه اگر مىتوانند، با اسباب به آسمانها بروند و در امور آن جا تصرّف و دخالت كنند و نگذارند بر پيامبر، وحى نازل شود: «أم لَهُم مُلكُ السَّموتِ وَالأرضِ و ما بَينَهُما فَليَرتَقُوا فِىالأسبـبِ». (ص/38،10) «اسباب» در اينجا به چيزهاى نفوذناپذير، مانند راههاى آسمان يا درهاى آن، تفسير شده است. در جاى ديگر، از اين مطلب كه شياطين مىخواهند به آسمانها نفوذ كرده، سخنان ملكوت اعلا را بشنوند، ولى شهابها آنان را تعقيب مىكنند و از استراق سمع بازشان مىدارند، سخن به ميان آمده است: «إلاّ مَن خَطِفَ الخَطْفةَ فَأتبَعَه شِهابٌ ثاقِبٌ». (صافات/37،10) بيشتر مفسّران از جمله طبرى، آلوسى و سيدقطب، آيات پيشين را بر ظاهرشان تفسير كردهاند؛ ولى برخى احتمال دادهاند كه آسمان، شهاب و رجم جنّيان تمثيلهايى باشد كه خداوند براى تشبيه معقول به محسوس آورده و مقصود از آسمان، ملكوت اعلا و مقصود از شهاب، نور ملكوت باشد كه شياطين را تعقيب مىكند و آنان را از آنجا مىراند. در اينجا آيات مربوط به معراج* پيامبر(صلى الله عليه وآله)و عروج عيسى(عليه السلام)به آسمانها نيز قابل توجّه است. گريه آسمان:در آيه 29 دخان/44 از گريه آسمان يادشده است: «فَمابَكَت عَليهِمُ السَّماءُ وَالأرضُ ... = و آسمان و زمين بر آنان زارى نكردند». ابنعبّاس مىگويد: آسمان و زمين بر مرگ مؤمن مىگريند؛ زيرا با مرگ او درى كه روزىاش از آن نازل مىشود و عمل نيكش از آن بالا مىرود، بسته مىشود. به نظر حسن بصرى، منظور، گريه* اهل آسمان است، و به نظر بعضى از مفسّران، گريه آسمان، غير حقيقى و كنايه از عظمت مصيبت و شدّت تأثر براى از دست رفتن چيزى است. مردى از دشمنان خدا و پيامبر بر امام على(عليه السلام)گذشت و حضرت، اين آيه را تلاوت كرد: «فَما بَكَت عَليهِمُ السَّماءُ و الأرضُ...» ؛ سپس حسين(عليه السلام)بر حضرت گذشت. فرمود: آسمان و زمين بر حسين مىگريد و فرمود آسمان و زمين فقط بر يحيىبنزكرّيا و حسينبن على گريست.فرجام آسمان:خداوند، براى عالم هستى اجل معيّنى قرار داده كه از آن فراتر نمىرود: «ما خَلَقنَا السَّموتِ وَالأرضَ وَ ما بَينَهُما إلاّ بِالحَقِّ وَ أجَل مُسمّىً». (احقاف/46، 3) با فرا رسيدن اجل معيّن آسمانها كه روز قيامت است، آسمان، چون طومار، درهم پيچيده مىشود: «يَومَ نـَطوِى السَّماءَ كَطَىِّ السِّجِلِّ لِلكُتُبِ....» (انبياء/21،104) اجل معيّنِ آسمانها، در لوح محفوظ نوشته شده است و فرشتگان از آن آگاهند. براساس پارهاى از آيات، پايان عمر آسمان را حوادثى تشكيل مىدهد كه با انقراض عالم و از بين رفتن نظام موجود ملازم است؛ نظير شكافته شدن و از هم گسستنآسمان: «وَانشَقَّتِ السَّماءُ فَهِى يَومَئِذ واهِيَةٌ» (حاقه/69،16) و به حركت درآمدن آن: «يَومَ تَمُوُر السَّماءُ مَورًا» (طور/52،9) و برآمدن دودى نمايان از آن: «فَارتَقِب يَومَ تَأتِى السَّماءُ بِدُخان مُبِين.» (دخان/44، 10) به فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله)«دخان» دودى است كه در آستانه قيامت، جهان را فرامىگيرد و تبديل آسمانها به آسمانهاى ديگر: «يَومَ تُبَدَّلُ الأرضُ غَيرَ الأرضِ وَالسَّموتُ...». (ابراهيم/14، 48) مفسّران درباره تبديل و دگرگونى آسمانها آراى گوناگونى دارند؛ مانند اينكه صورت آسمانها تغيير مىيابد؛ بهگونهاى كه خورشيد و ماه و ستارههاى آن از ميان مىروند. آسمانها به بهشت، وزمين به آتش تبديل مىشود و.... به گفته فخررازى، تبديل و دگرگونى آسمانها به دو گونه است: 1. تبديل ذات؛ 2. تبديل صفات. منشأاختلاف در تفسيرِ تبديل، اختلاف رواياتى است كه در تفسير اين آيه آمده و آيات مربوط به تبديل زمين و آسمان، گوياى اين معنا است كه تبديل، بزرگتر از حدّ تصوّر است، وآنچه در روايات آمده، تمثيل و براى نزديك كردن به ذهن است.منابع:الاشارات والتنبيهات؛ اقرب الموارد؛ بحارالانوار؛ بيّنات؛ پرتوىازقرآن؛ پيدايش و مرگ خورشيد؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فىكلمات القرآن الكريم؛ تشريح الافلاك؛ تفسيرالتحرير والتنوير؛ التفسيرالعلمى للآيات الكونيـّه؛ تفسير القرآن الكريم، ملاصدرا؛ تفسير القمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسيرالمراغى؛ تفسير المنار؛ التفسير المنير؛ التمهيد فى علوم القرآن؛ تفسير نورالثقلين؛ تفسير نمونه؛ التوحيد، صدوق؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر فى تفسيرالقرآن؛ الحكمةالمتعاليه؛ دانش عصر فضا؛ الدرّالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسيرالقرآنالعظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ زمين و آسمان وستارگان ازنظر قرآن و علم؛ شرحتوحيد صدوق؛ شرح فصوص الحكم، قيصرى؛ شرح منظومه سبزوارى؛ الصحاح؛ الفرقان فىتفسير القرآن؛ فى ضلالالقرآن؛ قاموس قرآن؛ كتاب مقدّس؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ الكشّاف؛ لسانالعرب؛ مجمعالبيان فىتفسير القرآن؛ معانىالقرآن؛ المعجم الاحصائى؛ معجم مقاييساللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآنوعلم؛ منعلمالفلك القرآنى؛ الميزان فىتفسير القرآن؛ نثر طوبى؛ النهايه، ابناثير؛ نهجالبلاغه؛ وجوه قرآن؛ هيئت در مكتب اسلام؛ الهيئة فى الاسلام.مرتضى اورعى، لطفالله خراسانى [1] الصحاح، ج 6، ص 2381، «سما»؛ مقاييس، ج 3، ص98، «سمو». [2] التحقيق، ج5، ص220، «سمو». [3] النهايه، ج2، ص406، «سماء». [4] مفردات، ص 427، «سماء». [5] الصحاح، ج6، ص2381، «سما». [6] لسانالعرب، ج6، ص378، «سما». [7] مفردات، ص427، «سماء». [8] التحقيق، ج5، ص221، «سمو». [9] قاموس قرآن، ج3، ص332، «سماء». [10] مفردات، ص427، «سما». [11] التحقيق، ج5، ص220، «سمو». [12] مقاييس، ج3، ص98، «سمو». [13] مفردات، ص427، «سما». [14] مقاييس، ج3، ص98، «سمو». [15] المعجم الاحصائى، ج2، ص863ـ867. [16] نمونه، ج13، ص398. [17] وجوه قرآن، ص134، «سما». [18] نثر طوبى، ج 1، ص 352. [19] مجمع البيان، ج10، ص543؛ وجوه قرآن، ص134، «سماء». [20] قرطبى، ج17، ص6. [21] التحقيق، ج5، ص220، «سمو»؛ نمونه، ج11، ص47. [22] التحقيق، ج5، ص220، «سمو». [23] قرطبى، ج12، ص75، ج19، ص112. [24] تفسير ملاصدرا، ج7، ص100. [25] الميزان، ج12، ص136. [26] نهجالبلاغه، خطبه 1، ص15. [27] الفرقان، ج16 و 17، ص285؛ نمونه، ج9، ص26. [28] زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص18. [29] پيدايش و مرگ خورشيد، ص203. [30] نورالثقلين، ج4، ص540. [31] همان. [32] زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص21. [33] توحيد صدوق، ص64؛ شرح توحيد صدوق، ج1، ص518. [34] مفردات، ص310، «دخن». [35] من علم الفلك القرآنى، ص30. [36] پيدايش و مرگ خورشيد، ص203. [37] مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص196. [38] بحارالانوار، ج54، ص73 و ج55، ص88. [39] نورالثقلين، ج4، ص541. [40] همان. [41] الفرقان، ج16 و 17، ص285؛ نمونه، ج13، ص394. [42] مجمعالبيان، ج7، ص72. [43] نهجالبلاغه، خطبه 211، ص444. [44] مجمعالبيان، ج10، ص716؛ التفسير الكبير، ج22، ص163. [45] نورالثقلين، ج3، ص425. [46] كشفالاسرار، ج6، ص230. [47] التفسير الكبير، ج 22، ص 162 و 163. [48] همان. [49] الفرقان، ج 16 و 17، ص 285. [50] الميزان، ج14، ص278. [51] الحكمةالمتعاليه، ج6، ص117. [52] كتاب مقدّس، پيدايش 1: 6. [53] التمهيد، ج6، ص133. [54] الميزان، ج17، ص365. [55] المنير، ج1، ص119. [56] الميزان، ج17، ص365. [57] التحريروالتنوير، ج1، ص384. [58] الفرقان، ج24 و 25، ص26. [59] مجمعالبيان، ج10، ص659. [60] مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص195. [61] الكشّاف، ج3، ص288؛ الميزان، ج17، ص 362؛ قرطبى، ج7، ص140. [62] الميزان، ج 17، ص 362 ـ 365. [63] المنار، ج11، ص295. [64] مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص192. [65] مجمعالبيان، ج4، ص659. [66] تفسير ملاصدرا، ج6، ص28 ـ 30. [67] بحارالانوار، ج57، ص83. [68] دانش عصر فضا، ص71. [69] الميزان، ج16، ص168. [70] نمونه، ج16، ص402. [71] مفردات، ص246، «حق». [72] مجمعالبيان، ج2، ص910 و ج8، ص737. [73] الميزان، ج7، ص146. [74] مقاييس، ج1، ص209؛ اقرب الموارد، ج1، ص150، 151. [75] الاشارات، ج3، نمط پنجم، ص120. [76] لسانالعرب، ج 4، ص 193، «خلق». [77] مفردات، ص640، «فطر». [78] التحقيق، ج9، ص284، «قضى». [79] مجمعالبيان، ج9، ص242. [80] همان، ج7، ص233. [81] الميزان، ج19، ص153. [82] مراغى، مج 10، ج 28، ص 151. [83] الجواهر، مج1، ج1، ص47. [84] التفسير الكبير، ج2، ص153. [85] تفسير ملاصدرا، ج2، ص289 ـ 293. [86] زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، ص223. [87] تشريح الافلاك، ص 5 و 6. [88] شرح فصوص قيصرى، ص543. [89] الهيئة و الاسلام، ص178 و 179. [90] روحالمعانى، مج16، ج30، ص153. [91] كشفالاسرار، ج2، ص385. [92] التحقيق، ج5، ص220، «سمو». [93] بيّنات، س1، ش3، ص57 ـ 62. [94] نمونه، ج20، ص229. [95] الميزان، ج17، ص369 و 370. [96] الميزان، ج20، ص32. [97] الميزان، ج17، ص369 و 370. [98] مجمعالبيان، ج9، ص242. [99] التفسير الكبير، ج28، ص227. [100] التمهيد، ج6، ص111. [101] الفرقان، ج26 و 27، ص335؛ نمونه، ج22، ص375. [102] الميزان، ج 18، ص 381. [103] من علم الفلك القرآنى، ص 33. [104] هيئت در مكتب اسلام، ص199. [105] من علم الفلك القرآنى، ص33 و 34. [106] الميزان، ج11، ص287. [107] نمونه، ج26، ص99. [108] الميزان، ج20، ص190. [109] التفسير الكبير، ج25، ص143. [110] روحالمعانى، مج10، ج17، ص59؛ المنار، ج1، ص187. [111] نمونه، ج22، ص413. [112] معانى القرآن، ج3، ص82. [113] مفردات، ص217، «حبك». [114] التبيان، ج9، ص380؛ الكشّاف، ج4، ص396؛ روحالمعانى، مج15، ج27، ص4. [115] روحالمعانى، مج 15، ج 27، ص 4. [116] الكشاف، ج 4، ص 396؛ مجمعالبيان، ج 9، ص230. [117] روضالجنان، ج18، ص92. [118] الميزان، ج18، ص366. [119] قمى، ج2، ص336. [120] مجمعالبيان، ج10، ص716. [121] روحالمعانى، مج16، ج30، ص178. [122] نمونه، ج26، ص372. [123] روحالمعانى، مج16، ج30، ص178؛ الميزان، ج20، ص260. [124] قرطبى، ج20، ص8. [125] كشفالاسرار، ج7، ص60. [126] پرتوى از قرآن، ج3، ص303. [127] الكشّاف، ج4، ص729؛ مجمعالبيان، ج7، ص279. [128] قرطبى، ج10، ص8. [129] الميزان، ج20، ص249. [130] من علم الفلك القرآنى، ص43 و 45. [131] التبيان، ج8، ص272؛ مجمعالبيان، ج6، ص421. [132] نمونه، ج10، ص111. [133] التبيان، ج8، ص273. [134] الميزان، ج11، ص287. [135] هيئت در مكتب اسلام، ص59. [136] التفسير العلمى للآيات الكونيّه، ص247. [137] قمى، ج2، ص336. [138] نمونه، ج22، ص234. [139] كشفالاسرار، ج10، ص351. [140] التفسير الكبير، ج31، ص7. [141] قرطبى، ج15، ص44. [142] الميزان، ج 17، ص 369 و 370. [143] التفسير الكبير، ج26، ص120. [144] لسانالعرب، ج13، ص182، «ملك». [145] التبيان، ج4، ص176. [146] الميزان، ج8، ص348، ج17، ص116. [147] التبيان، ج4، ص177. [148] مجمعالبيان، ج4، ص498. [149] التبيان، ج 4، ص 177. [150] همان. [151] قرطبى، ج7، ص17. [152] روضالجنان، ج7، ص342. [153] روحالمعانى، مج5، ج7، ص287. [154] قمى، ج1، ص234. [155] جامعالبيان، مج12، ج22، ص66؛ مجمعالبيان، ج8، ص584. [156] مجمعالبيان، ج8، ص584. [157] روحالمعانى، مج12، ج22، ص143. [158] همان، ج24، ص140. [159] الميزان، ج16، ص350. [160] نمونه، ج17، ص452. [161] جامعالبيان، مج12، ج22، ص67. [162] نهجالبلاغه، خطبه 1، ص16. [163] الميزان، ج17، ص125. [164] جامعالبيان، مج12، ج24، ص30. [165] مجمعالبيان، ج9، ص37. [166] قرطبى، ج15، ص179. [167] قرطبى، ج15، ص179. [168] مجمعالبيان، ج4، ص646. [169] همان، ج10، ص642؛ قرطبى، ج19، ص115. [170] التفسير الكبير، ج29، ص36. [171] الميزان، ج12، ص136. [172] الميزان، ج19، ص68. [173] مجمعالبيان، ج1، ص419. [174] الميزان، ج11، ص289. [175] همان، ج16، ص247 و 248. [176] قرطبى، ج14، ص58. [177] الميزان، ج17، ص367 و 368. [178] روح المعانى، مج13، ج24، ص159. [179] جامعالبيان، مج12، ج24، ص125؛ مجمعالبيان، ج9، ص9. [180] التفسير الكبير، ج27، ص107. [181] الميزان، ج18، ص375. [182] الكشّاف، ج4، ص400. [183] كشفالاسرار، ج8، ص511؛ مجمعالبيان، ج9، ص8. [184] الميزان، ج17، ص366. [185] التبيان، ج9، ص385؛ الكشّاف، ج4، ص400. [186] التفسير الكبير، ج28، ص208؛ الميزان، ج18، ص375. [187] الميزان، ج18، ص375. [188] التبيان، ج7، ص245؛ قرطبى، ج11، ص189. [189] كشفالاسرار، ج6، ص231؛ الميزان، ج14، ص280. [190] كشفالاسرار، ج6، ص231؛ قرطبى، ج11، ص189. [191] قرطبى، ج11، ص189. [192] روحالمعانى، مج14، ج25، ص61؛ الميزان، ج18، ص58. [193] الفرقان، ج24 و 25، ص197. [194] قرطبى، ج17، ص107. [195] شرح منظومه، ص268. [196] روحالمعانى، مج5، ج8، ص176. [197] الميزان، ج19، ص106 و 107؛ التفسير الكبير، ج29، ص113. [198] نمونه، ج23، ص149. [199] مجمع البيان، ج9، ص310. [200] روحالمعانى، مج13، ج23، ص248. [201] قرطبى، ج15، ص101. [202] جامعالبيان، مج12، ج23، ص50. [203] روحالمعانى، مج13، ج23، ص106. [204] فى ظلال، ج5، ص2984. [205] الميزان، ج17، ص125. [206] جامعالبيان، مج13، ج25، ص161. [207] الكشّاف، ج4، ص277. [208] التفسير الكبير، ج27، ص245؛ الميزان، ج18، ص141. [209] قمى، ج2، ص296. [210] الميزان، ج18، ص186. [211] التبيان، ج9، ص267. [212] الدرّالمنثور، ج7، ص408. [213] مجمعالبيان، ج6، ص498. [214] الميزان، ج12، ص88. [215] التفسير الكبير، ج19، ص146 و 147. [216] الميزان، ج12، ص88. |
|
آسمان و زمین در قرآن
مرکز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه
مقدمه:
جهان شناسی یکی از موضوعاتی است که در قرآن کریم مطرح شده است, در این مقاله مطالبی پیرامون زمین و آسمان که بخشی از جهان آفرینش است در چند بحث کوتاه ارائه می گردد:
الف: تعداد آسمان و زمین:
در قرآن كریم، هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنایه[1] سخن از آسمانهای هفتگانه و در یك مورد نیز سخن از زمینهای هفتگانه[2] آمده است.
1. مقصود از سماء (آسمان):
كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سیصد و ده بار در قرآن كریم به كار رفته است؛ دارای مفهوم جامعی است كه مصادیق و معانی متعددی از آن اراده میشود از جمله؛
آسمان مادی:
1. آسمان به معنای جهت بالا «املها ثابت و فرعها فی السماء» «مانند درخت پربركت و پاكیزه كه ریشه آن در زمین ثابت و محكم است و شاخههای آن به آسمان كشیده شده است». (سوره ابراهیم، آیه 24).
آسمان به معنای معنوی:
1. آسمان به معنای مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبیر امور عالم است: «یدبّر الامر من السماء الی الارض» (سجده، آیه 5) «اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر میكند».
2. مقصود از ارض (زمین):
كلمه «ارض» در قرآن، 461 بار به كار رفته است و همیشه به صورت مفرد استعمال شده است و دارای معانی و مصادیق مختلف است، از جمله؛
3. مقصود از سبع (هفت) چیست؟
كلمه سبع (هفت) در عربی به دو صورت به كار میرود.
4. مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان»
مفسرین درباره واژه «هفت آسمان» چندین احتمال دادهاند.
پاورقی ها
[1] . بقره، 29 ـ اسراء، 44 ـ مؤمنون، 86 ـ فصلت، 12 ـ ملك، 3 ـ نوح، 15 ـ طلاق، 12. [2] . طلاق، 12. [3] . همان. [4] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوی، (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1، تهران، 1371ش) ج 5، ص 254. [5] . مفردات، راغب اصفهانی، المكتبه الرضویه، تهران، 1332 ش، ماده سماء. [6] . ر.ك: معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، (انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش)، ص 234؛ و ر.ك: پژوهش در اعجاز علمی قرآن، دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، انتشارات مبین، رشت، چ 1، 1380، ج 1، ص 134. [7] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، همان، ج 1، ص 56؛ مفردات راغب، ماده ارض. [8] . همان، ج 1، ص 165. [9] . ر.ك:المیزان، علامه طباطبایی، نشر اسراء، قم، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327. [10] . ر.ك: تفسیر الجواهر، طنطاوی جوهری، دار الفكر، بیتا، ج 1، ص 46؛ ر.ك: پژوهش در اعجاز قرآن، دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، همان، ج 1، ص 126 ـ 142. |
|
شمس و قمر
اباذر بشيرزاده - محمد شمس اللهي
كلمات كليدي :
قرآن، شمس، قمر، آفرينش، آيت، نظم، نور، روشنايي، شب و روز، سجده، تسخير، سوگند، قيامت
آیت و مخلوق بودن شمس و قمر
خدای متعال در بیان خالقیت خویش به خلقت و عظمت ماه و خورشید پرداخته و میفرماید:
حساب زمان با ماه و خورشید
قرآن کریم در مواضع مختلف بیان میدارد که حساب و نظم امور در جهان هستی، توسط ماه و خورشید انجام میگیرد:
نظم عبادات با ماه و خورشید
زمان آغاز و پایان بسیاری از اعمال عبادی با طلوع و غروب ماه و خورشید مشخص میشود؛ به عنوان نمونه قرآن اوقات نماز را چنین بیان میکند:
ضیاء و نور بودن ماه و خورشید
خداوند در قرآن کریم خورشید را به ضیاء و ماه را به نور بودن توصیف کرده است:
ماه و خورشید در خدمت انسان
خداوند در قرآن مجید بالاترین ارزش و عظمت را به انسان قائل شده، بطوریکه تمام کائنات را مسخّر او بیان نموده است.[31] خدای متعال آفتاب، ماه، ستارگان و... را آفریده، درحالىكه همه به امر او جارى و طبق مشیت او جریان دارند؛[32] و در برابر ذات اقدس احدیت سجده میکنند؛[33] و از سویی کل عالم هستی از جمله خورشید و ماه، برای خدمترسانی به انسان معرفی شده است:[34]
پرستش ماه و خورشید
برخی انسانهای ضعیف که افق دیدشان در سطح پایین است و در مادیات منجمد شدهاند، خورشید و ماه را پرستش مىنمودند؛ چون منبع همهی بركات مادى منظومهی خورشید است از جمله نور، گرما، نزول باران، رویش گیاهان، رنگهاى زیباى گلها و... که همه از برکت پرتو وجود خورشید است؛ و ماه که روشنى بخش شبهاى تار و چراغ پرفروغ و زیباى رهروان بیابانها و صحراهاست؛ همچنین بركات فراوانی که به وسیلهی جزر و مد این دو كوكب آسمانی پدید میآید، موجب سجده نمودن برخی انسانهای مادی در برابر این اسباب میشود که قرآن با نهی و توبیخ شدید از خورشید و ماه پرستی، این نوع انسانها را متوجه خالق هستی و مسببالاسباب نموده و میفرماید:[37]
قسم خداوند به ماه و خورشید
خداوند در قرآن کریم به بسیاری از مخلوقات قسم یاد کرده که ماه و خورشید نیز از جملهی آنهاست:
قیامت و خورشید و ماه
قرآن کریم در بیان ویژگیها و حالات روز قیامت به جمع شدن ماه و خورشید اشاره دارد:
پی نوشت ها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق، چاپ اول، ص464. [2]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه، 1360ش، ج9، ص316. [3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، دمشق،دار العلم الشامیه،1412، اول:ص684. [4]. قرشی، سیدعلیاکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1371ش، چاپ ششم، ج4، ص67. [5]. همان، ج6، ص33. [6]. انبیا/33. [7]. نجفی خمینی، محمد جواد؛ تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق، چاپ اول، ج12، ص227. [8]. گنابادی، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت، موسسۀ اعلمی، 1408ق، چاپ دوم، ج9، ص348. [9]. فصلت/37. [10]. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، چاپ اول، ج14، ص430 و 431. [11]. بانو اصفهانی، سیده نصرت امین؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج11، ص334. [12]. الرحمان/5. [13]. طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج12، ص371. [14]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج11، ص21. [15]. یونس/5. [16]. مكارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج8، ص225. [17]. یس/40. [18]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، 1374ش، چاپ پنجم، ج17، ص134. [19]. اسراء/78. [20]. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج6، ص669. [21]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص175. [22]. ق/39 و 40. [23]. بروجردی، سید ابراهیم؛ تفسیر جامع، تهران، صدر، 1366ش، چاپ ششم، ج6، ص431. [24]. هود/114، طه/130 و... . صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقران، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج28، ص 298 و 299. [25]. یونس/5. [26]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص349. [27]. همان، ج1، ص414. [28]. انوار درخشان، ج17، ص103. [29]. نوح/16. [30]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص49. [31]. ابراهیم/32 و 33، نحل/14، حج/36، 37 و 65، لقمان/20، زخرف/13، جاثیه/12-13 و... [32]. اعراف/54. المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص178. [33]. حج/18. [34]. نحل/12، عنکبوت/61 و... [35].ابراهیم/33. [36]. طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیر قرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص297. [37]. تفسیر نمونه، ج20، ص290. [38]. فصلت/37. [39]. فخرالدین رازی ابوعبدالله، محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار إحیاءالتراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج27، ص566. [40]. شعراء/97 و 98. [41]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص82. [42]. نمل/24. [43]. تفسسیر نمونه، ج15، ص444، التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص89 و الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج22، ص185. [44]. انعام/76. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص170 و 173. [45]. انعام/77. [46]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص178. [47]. انعام/78. [48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص179. [49]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص122. [50]. شمس/1و2. [51]. کاشانی، ملافتح الله؛ منهج الصادقین، تهران، کتابفروشی علمی، 1336ش، ج10، ص257. [52]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص238. [53]. قیامت/6- 9. [54]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج29، ص275. [55]. تکویر/1. [56]. تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج14، ص451. [57]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج14، ص209. |
|
قرآن وحرکت منظومه شمسی
منصوره فرقانی
والشمس تجری لمستقرلها ذلک تقدیرالعزیز العلیم لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولا اللیل سابق النهار وکل فلک یسبحون وخورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش درحرکت است،این تقدیر خداوند قادر ودانااست ونه برای خورشید سزاوار است که به ماه برسد و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند.1 دلیل دیگر بر قدرت کامله ما آفتاب است که می رود وحرکت می کند برای قرارگاهی که او رااست یعنی همیشه حرکت می کند تا هنگام انقضای دنیا ویا برای حد معینی که هر شبانه روز دور به آن منتهی می شود وقرائت ائمه (علیهم السلام) است که مستقرلها،به نصب یعنی آفتاب همیشه متحرک است ونیست آنرا سکونی. در کتاب توحید از ابوذر غفاری رحمه الله نقل کرده که روزی من دست مبارک حضرت رسالت پناه را گرفته پیاده به راهی می رفتیم ونظر بر آفتاب داشتیم تا آنکه غروب کرد،پس من گفتم ای رسول خدا آفتاب به کجا فرود می رود؟ حضرت فرمودند: درآسمان بلند می شود از سمائی به سمائی دیگر تا آنکه به آسمان هفتم در زیرعرش می رسد ودر آنجا سجده می کند وفرشتگانی که موکل برآنند آنها نیز به سجده در می آیند. پس آفتاب می گویدای پروردگار من به کجا امر می کنی که طلوع کنم ا زمحل غروب من یااز موضع طلوع ؟واین است معنی قول خدای تعالی که فرموده : والشمس تجری لمستقرلها. ذلک تقدیرالعزیز العلیم : این است که صنع پرودگار که غالب است بر مملکت خود ،دانااست بر ظواهر وبواطن اشیاء.(لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر) نیست آفتاب را سزاوار که اینکه ادراک کند ماه را ودریابد ماه را درآن سرعت زیراکه قمر تمام دوازده برج را درعرض یک ماه قطع کند وآفتاب دریک سال (ولا اللیل سابق النهار) محتمل است که مراداز لیل قمر باشد واز نهار شمس یعنی نه ماه پیش گیرنده است بر آفتاب وحاصل کلام آنکه چنانچه آفتاب سرعت ماه را در نمی تواند یافت ، همچنین ماه نیز در ضیاء وروشنی بر آفتاب سبقت نتواند گیرد وبه نور آفتاب نتواندرسید بلکه ماه کسب نور از آفتاب کند، وبعضی این چنین تفسیر کرده اند که نیست آنکه شب غلبه کند به روشنی روز بر وجهی که دوشب یا بیشتر با هم جمع شوند که میان آنها روز نباشد . بلکه همیشه شب وروز متعاقبانند وآنچه از حدیث حضرت (علیه السلام) استفاده می گردد مراد این است که شب درخلقت سبقت بر نهار گرفته بلکه اول نهار خلق شده وبعد از آن شب.2 تفسیر مجمع البیان: درقول خدا،لمستقرلها، چند قول است .
پی نوشت ها:
1- یس ، 38-40 2- تفسیر شریف لاهیجی ، ج 3،ص747 3- تفسیر مجمع البیان، ج 20،ص403و405 4- تفسیر نمونه ،جلد18،ص381. 5- تفسیر نمونه ، ج18،ص390 6- پیام قران،ج8،ص155. 7- المیزان ،ج17،ص139و |
|
خورشيد در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
« سوگند به خورشید و پرتو آن ــ و به ماه وقتیکه آنرا بازتاب می دهد ــ و به روز وقتیکه آنرا متجلی می کند ــ و به شب وقتیکه آنرا می پوشاند»نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آنرا می پوشاند: تصویری که می بینیم تصویر کره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنانکه می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبروی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جـو است. و با چرخش زمین و رفتن روز بجای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.
حرکت خورشيد
«و خورشيد در قرارگاه خود در حرکت است»!
نوع کار خورشيد وشراره های آن
« و چراغ (خورشيد) روشنگری با شراره های بزرگ قرار داديم».
نکات آيـه:
1ــ خورشيد بمثابه چراغ می ماند:
تشبيه خـورشـيـد بـه چـراغ بـه ايـن مـعنی است که خورشيد سوختی را می سـوزانـد و نـور و گرما میدهـد. خـورشـيـد از عنصر هـيدروژن و هـليوم تشکـيـل شده. به دلـيل دمای بسـيار زياد درون آن، پيوسته بخشی از هـيدروژن می سوزد و به هـلـيـوم تبديل می شود و مقادير زيادی نيز انرژی مانند گرما و نور و تشعشعات آزاد می کند. و به اين ترتيب بمثابه چراغ می ماند.
2ـــ خورشيد پيوسته شراره دارد:
سـطح خـورشـيـد نـيـز هـمـانگـونه کـه قـرآن آن را توصيف نموده، از جمله به شکلی که در تصوير می بينيم شراره های بزرگ دارد.
دور بردنِ گرما
« آيا نمی بينی خدا چگونه (تا کجا) گرما را کشيد و دور برد؟ و اگر می خواست آنرا يکنواخت می کرد. افزون بر آن، خورشيد را نيز دليلی برای آن قرار داديم ـــ سپس آنرا در چنگ خود به طرف خود کشيديم کشيدنی نامحسوس».
نکات آيه:
1ــ گرما دور برده شده است و متغير قرار داده شده. 2ـــ علاوه بر دور بردن گرما خورشيد نيز دليلی (سببی) برای عدم يکسانی گرما قرار داده شده. 3ـــ گرما (زمين) در چنگ خورشيد است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشيده می شود.
1ــ گرما دور برده شده است و متغير قرار داده شده:
زمين در آغاز پيدايش و شکل گيری خود در نزديکی خورشيد بوده است. بعد دور برده شده و مداری تقريباً بيضی شکل برای آن در نظر گرفته شده تا به خورشيد دور و نزديک بشود و گرمای زمين متغير باشد.
2ـــ علاوه بر دور بردن گرما، خورشيد نيز دليلی (سببی) برای عدم يکسانی گرما قرار داده شده:
نقاط سياهی که روی خورشيد می بينيم مناطقی هستند که سردتر از بقيه سطح خورشيد هستند. از آنجا که خورشيد به دور خود می چرخد (تقريباً هر 4 هفته يک دور به دور خود می چرخد)، گاهی آن نواحی از خورشيد روبروی زمين قرار می گيرند و گاهی نيز نيستند. وقتی روبروی زمين هستند گرمای کمتری به طرف زمين می آيد. و به اين شکل خود خورشيد نيز در عدم يکنواختی گرما نقش دارد.
3ـــ گرما (زمين) در چنگ خورشيد است و بطور نامحسوسی بطرف آن کشيده می شود:
گرما (که پيش از اين گفتيم منظور از آن زمين است) در چنگ خورشيد است (که ما آنرا نيروی جاذبه خورشيد می ناميم). و خورشيد زمين را به طوريکه برای ما نامحسوس است بطرف خود می کشد، و ما به خورشيد نزديک تر می شويم و هوا گرمتر می شود، که همان فصل تابستان است. |
|
شمس و قمر
اباذر بشيرزاده - محمد شمس اللهي
كلمات كليدي :
قرآن، شمس، قمر، آفرينش، آيت، نظم، نور، روشنايي، شب و روز، سجده، تسخير، سوگند، قيامت
آیت و مخلوق بودن شمس و قمر
خدای متعال در بیان خالقیت خویش به خلقت و عظمت ماه و خورشید پرداخته و میفرماید:
حساب زمان با ماه و خورشید
قرآن کریم در مواضع مختلف بیان میدارد که حساب و نظم امور در جهان هستی، توسط ماه و خورشید انجام میگیرد:
نظم عبادات با ماه و خورشید
زمان آغاز و پایان بسیاری از اعمال عبادی با طلوع و غروب ماه و خورشید مشخص میشود؛ به عنوان نمونه قرآن اوقات نماز را چنین بیان میکند:
ضیاء و نور بودن ماه و خورشید
خداوند در قرآن کریم خورشید را به ضیاء و ماه را به نور بودن توصیف کرده است:
ماه و خورشید در خدمت انسان
خداوند در قرآن مجید بالاترین ارزش و عظمت را به انسان قائل شده، بطوریکه تمام کائنات را مسخّر او بیان نموده است.[31] خدای متعال آفتاب، ماه، ستارگان و... را آفریده، درحالىكه همه به امر او جارى و طبق مشیت او جریان دارند؛[32] و در برابر ذات اقدس احدیت سجده میکنند؛[33] و از سویی کل عالم هستی از جمله خورشید و ماه، برای خدمترسانی به انسان معرفی شده است:[34]
پرستش ماه و خورشید
برخی انسانهای ضعیف که افق دیدشان در سطح پایین است و در مادیات منجمد شدهاند، خورشید و ماه را پرستش مىنمودند؛ چون منبع همهی بركات مادى منظومهی خورشید است از جمله نور، گرما، نزول باران، رویش گیاهان، رنگهاى زیباى گلها و... که همه از برکت پرتو وجود خورشید است؛ و ماه که روشنى بخش شبهاى تار و چراغ پرفروغ و زیباى رهروان بیابانها و صحراهاست؛ همچنین بركات فراوانی که به وسیلهی جزر و مد این دو كوكب آسمانی پدید میآید، موجب سجده نمودن برخی انسانهای مادی در برابر این اسباب میشود که قرآن با نهی و توبیخ شدید از خورشید و ماه پرستی، این نوع انسانها را متوجه خالق هستی و مسببالاسباب نموده و میفرماید:[37]
قسم خداوند به ماه و خورشید
خداوند در قرآن کریم به بسیاری از مخلوقات قسم یاد کرده که ماه و خورشید نیز از جملهی آنهاست:
قیامت و خورشید و ماه
قرآن کریم در بیان ویژگیها و حالات روز قیامت به جمع شدن ماه و خورشید اشاره دارد:
پی نوشت ها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق، چاپ اول، ص464. [2]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه، 1360ش، ج9، ص316. [3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، دمشق،دار العلم الشامیه،1412، اول:ص684. [4]. قرشی، سیدعلیاکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1371ش، چاپ ششم، ج4، ص67. [5]. همان، ج6، ص33. [6]. انبیا/33. [7]. نجفی خمینی، محمد جواد؛ تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق، چاپ اول، ج12، ص227. [8]. گنابادی، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت، موسسۀ اعلمی، 1408ق، چاپ دوم، ج9، ص348. [9]. فصلت/37. [10]. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، چاپ اول، ج14، ص430 و 431. [11]. بانو اصفهانی، سیده نصرت امین؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج11، ص334. [12]. الرحمان/5. [13]. طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج12، ص371. [14]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج11، ص21. [15]. یونس/5. [16]. مكارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج8، ص225. [17]. یس/40. [18]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، 1374ش، چاپ پنجم، ج17، ص134. [19]. اسراء/78. [20]. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج6، ص669. [21]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص175. [22]. ق/39 و 40. [23]. بروجردی، سید ابراهیم؛ تفسیر جامع، تهران، صدر، 1366ش، چاپ ششم، ج6، ص431. [24]. هود/114، طه/130 و... . صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقران، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج28، ص 298 و 299. [25]. یونس/5. [26]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص349. [27]. همان، ج1، ص414. [28]. انوار درخشان، ج17، ص103. [29]. نوح/16. [30]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص49. [31]. ابراهیم/32 و 33، نحل/14، حج/36، 37 و 65، لقمان/20، زخرف/13، جاثیه/12-13 و... [32]. اعراف/54. المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص178. [33]. حج/18. [34]. نحل/12، عنکبوت/61 و... [35].ابراهیم/33. [36]. طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیر قرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص297. [37]. تفسیر نمونه، ج20، ص290. [38]. فصلت/37. [39]. فخرالدین رازی ابوعبدالله، محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار إحیاءالتراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج27، ص566. [40]. شعراء/97 و 98. [41]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص82. [42]. نمل/24. [43]. تفسسیر نمونه، ج15، ص444، التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص89 و الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج22، ص185. [44]. انعام/76. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص170 و 173. [45]. انعام/77. [46]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص178. [47]. انعام/78. [48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص179. [49]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص122. [50]. شمس/1و2. [51]. کاشانی، ملافتح الله؛ منهج الصادقین، تهران، کتابفروشی علمی، 1336ش، ج10، ص257. [52]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص238. [53]. قیامت/6- 9. [54]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج29، ص275. [55]. تکویر/1. [56]. تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج14، ص451. [57]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج14، ص209. |
|
آفرينش منظومه شمسی
پایگاه قرآنولوژی
مـنـظـومـه شـمـسـی
آفرينش منظومه شمسی
«آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت ـــ و شب و روز را برای آن درست کرد»! « زمين و سيارات را نوآوری نمود».
1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:
مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 ميليارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخی عناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت يک ديسک در آمده بوده که بدور خود می چرخيده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـيروی جاذبه مـواد بيشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحيه متراکم گرمای لازم برای ايجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـيـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای ديگری از گاز و غـيره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبديل شده اند که همان سيارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پيدايش منظومه شمسی چندين نظريه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آيات قرآن می خواند را می گيريم).
2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:
کسانی که به خدا معتقد نبوده و نيستند از جمله می گفـته اند و می گويند که: وقـتی مـا می ميرويم ديگر زنده نمی شويم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ايـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آيا آفـرينش شما مشکـل تر است يا منظومه شمسی؟ اين به اين معنی است که مـنـظـومـه شمسی مرده بوده و دوباره به حيات و زندگی برگردانده شده است.
3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:
منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سيارات آنست. و شب و روز در سيارات ناشی از گردش آنها بدور خود و وضعيت محور آن نسبت به خورشيد است. وقتی محور سياره به موازات خورشيد قرار می گيرد با چرخش سياره بدور خود باعث ايجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمين يا هر سياره ديگری عمود بر خورشيد قرار می گرفت شب و روز ايجاد نمی شد هر چند سياره بدور خود نيز می چـرخيد. مثلاً اگر قطب شمال زمين رو به خورشيد می بود قطب شمال هميشه روز می بود و قطب جنوب هميشه شب، هر چند زمـيـن بدور خود نيز می چرخيد.
فـاصـلـه گـرفـتـن سـيـارات و زمـيـن از هـمـديـگـر
«آيا کسانيکه بخدا ايمان ندارند نمی توانند ببينند کـه زمين و سيارات منظومه شمسی در آغاز "بهم چسبيده" بـودند بعد آنها را با نيرو از هم باز کرديم»؟
1ـــ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:
چنانکه پيش از اين آمد خورشيد و ساير سيارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اينکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ" آنها توصيف نموده اين است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.
2ـــ ميان سيارات ستونهای نامرئی وجود دارد:
سيارات منظومه شمسی با نيروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند.
3ـــ ميان سيارات تعادل وجود دارد:
عـلـتِ کشيده نشدن سيارات بطرف همديگر و يا هل ندادن همديگر وجود نيروی جذب و دفع متعادل ميان آنها است. مثلاً خورشيد زمين را بـطرف خود می کشد و زمين در حرکت خود دور خورشيد که رو به دور شدن از از خورشـيـد است خود را از خورشيد دفع می کند (که به آن نيروی گريز از مرکز گفته می شود). نيروی کشش خورشيد و دفع زمين به يک اندازه است، به اين خاطر نه خورشيد می تواند زمين را بطرف خود بکشد و نه زمين از مدار خود دور خورشيد خارج شده و به بيرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمين در مداری شبه بيضی دور خورشيد می گردد هنگامی که به خورشيد نزديک می شود سرعت آن بيشتر می شود، در نتيجه نيروی دفع (نيروی گريز از مرکز) آن نيز بيشتر می شود که برابر می شود با نيروی جاذبه بيشتر شده خورشيد، و هنگاميکه از خورشيد دور می شود و نيروی جاذبه خورشيد کمتر می شود سرعت حرکت آن نيز کمتر می شود، و به اين شکل هميشه نيروی جذب و دفع (نيروی گريز از مرکز) برابر است. اين وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمين و ماه.
وجـود 11 سـيـاره
« يوسف به پدر خود گفت: پدرم! من يازده سياره ديدم و خورشيد و مـاه را ديدم که برای من سجده مي کرده اند». |
|
مـاه در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
خورشيد و ماه در تناسب می باشند
« خورشيد و ماه در تناسب هستند».
نور خورشيد نور اصلی و نور ماه نور بازتابی است
«اوست که خورشيد را نور اصلی و ماه را نور بازتابی قرار داد».
ماه شکافته شده بوده
« روز رستاخيز نزديک شد و ماه شکافته شد».
خـورشـيـدهـا و مـاهـهـا
« نه به خورشيد و نه به ماه هيچکدام سجده نکنيد، بلکه به خدائی سجده کنيد که آنها را (يعنی: ماهها و خورشيدها را) آفـريد». |
|
ستارگان
پایگاه قرآنولوژی
فـاصـلـه سـتـارگان
«به فواصل ستارگان سوگند ياد می کنم ــ سوگندی که وقتی فواصل را دانستيد سوگند بسيار بسيار بزرگی خواهد بود ــ که اين قرآن قرآنِ پرباری است».
1ــ فواصل ميان ستارگان سرسام آور است:
در زمان محمد انسان می دانسته که ستارگان خيلی از ما دور هستند. ولی اينکه فـاصله آنها بسيار بسيار زياد است (يعنی سرسام آور است) طبعاً کسی چيزی نمی دانسته است. (بسيار بسيار بزرگ بودن سوگند در آيه، بمعنی: بسيار بسيار دور بودن ستاره ها است).
2ــ روزی انسان فواصل ستارگان را اندازه خواهد گرفت و آنها را خواهد دانست:
فعلاً انسان فواصل ستارگان را اندازه گيری می کند و آنها را می داند.
3ــ قرآن کتاب پرباری است:
تا اينجا بخشی از پرباری آنرا ديديم و در ادامه بيشتر خواهيم ديد.
شليک شدن يا شليک کردن ستاره
« وآسمان نزديک (نزديکترين آسمان) را با ستارگان آراسته نموديم و همينطور آنها را شليکی به شيطانها قرار داديم».
نکات آيه:
1ـــ آسمانی که می بينيم آسمان نزديک به ما است:
در عـلـم نـجـوم زمان محمد سـتـارگـانی کـه بـا چـشـم ديـده می شدند نهايت مرز هستی بودند. در حاليکه قرآن ستارگانی که می بينيم را در آسمان نزديک به ما قرار می دهد. و اين به معنی است که هـسـتی خـيلی فـراتـر از آنچه کـه ما آنـرا با چشم می بينيم هست. و اين نيز چيزی است که امروزه در عصر تـلـسکـوپ درستی آن به اثبات رسيده است.
2ـــ ستارگان به شيطانها شليک می شوند:
در رابـطـه با شيطانهای مورد نظر آيه ما فعلاً چيزی نمی دانيم ولی در رابطه با اينکه آيـه می گويد: ستارگان شليک می شوند" درست است. انسان فعلاً با تلسکوپ عکسهائی از ستارگان گرفـته که: منفجر و شليک می شوند، يا در بخشی از آنها انفجاری رخ می دهد و توده های گاز و مواد مذاب ديگر از آنها شليک می شوند.
سقوط ستاره در چاله
« سوگند به ستاره وقتيکه از بالا به گودال فرو می افتد (يا فرو می ريزد)».
مخفی های پاک کننده فضا
«سوگند یاد می کنم به آنکه در هم شکسته و پنهان می شود ـــ آنکه سطح را پاک میکند».
ستارگان نیز تابع قانون هستند
«همینطور ستارگان نیز به فرمان او تابع قوانین هستند».
صدای تک تک ستاره
« سوگند به فضا و به آنچه تک تک می کند ـــ چه می دانی آنچه تک تک می کند چیست؟ ــــ آن ستاره پر درخشش است». |
|
قرآن و اثرات مهم جوزمین
منصوره فرقاني
قرآن از اثرات مهم جوزمین سخن می گوید:
منابع:
1- سوره انبیاء /32 |
|
رنگ و درنگ آب در قرآن(بخش اول)
باران حلقهاي از زنجيره نشانهها
غلامرضا رحمدل
يكي از عناصر طبيعي و مفاهيم كليدي كه در قرآن از آن نام برده شده مفهوم باران است . اين مفهوم با تعابير و ساز و كارهاي زباني مختلف، بيان ميشود . واژه كليدي و مركزي اين مفهوم واژه « غيث » است كه در آيات 34 از سوره لقمان، 28 از سوره شوري و 20 از سوره حديد به كار برده شده است . در چشمانداز نخست از سوره لقمان ، نزول غيث به عنوان يكي از حلقههاي به هم پيوسته زنجيره حكمت فراگير خدا، مورد ارزيابي قرار گرفته است، حكمتي كه شمول دانش آن افق تا افق خلق و امر را درنورديده است . در اين آيه، علم به كم و كيف قيامت، نزول باران و علم به موجوديت نطفه منعقد شده در رحم، سه حلقه از زنجيره به هم پيوسته اين منظر از مناظر حكمت خداوند به شمار آمدهاند: « ان الله عنده علم الساعة و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام .»
پي نوشتها :
1ـ جلال الدين محمد مولوي ، مثنوي معنوي ، دفتر دوم ، تصحيح دكتر محمد استعلامي ، تهران ، انتشارات زوار 1371 ، مقدمه منثور . 2ـ همان ، صص 164-162. 3ـ مهدي اخوان ثالث ، در حيات كوچك پاييز در زندان ، تهران ، انتشارات بزرگمهر ، شعر زمستان . |
|
جلوه های طبيعت در قرآن
اكرم صابري مقدم
اِنَّ هذا القُرآن يَهدي لِلَّتي هِيَ اَقوَم1
چگونگي تشكيل باد:
علت اصلي جريانهاي عمومي اتمسفر را بايد در تفاوت عظيم ترازنامه انرژي مناطق قطبي و منطقه حاره جستجو كرد . به عبارت ديگر موتور اين جريان را تفاوت انرژي اين مناطق به چرخش در مي آورد . اگر زمين به دور خود نمي چرخيد ، در اين شرايط هواي صعودي از منطقه حاره به صورت بادهاي آزئوستروفيك Ageostrphic ( نيروي منحرف كننده حاصل از گردش زمين به دور محور خودش ) از سطوح فوقاني به جهت دو قطب حركت مي كردند و پس از نزول ، دوباره به استوا برمي گشتند ، در نتيجه يك سيستم ساده از اين نوع بادها به وجود مي آمد ولي به سبب گردش زمين به دور خود ، جهت باد تغيير كرده و تقريباً حالتي موازي با مدارها به وجود مي آيد كه سيستم گردش عمومي اتمسفر را پيچيده و گوناگون مي كند كه هر كدام شكلها و جهتها و ويژگيهاي خاص خود را دارا هستند ، مانند بادهاي موسمي ، بادهاي غربي ، بادهاي قطبي و ... .
رعد و برق:
مشاهدات نشان مي دهد كه رعد و برق فقط زماني رخ مي دهد كه توده هاي عظيمي از آب مايع و يخ به سطوحي با ميزان دماي تا 20 درجه سانتي گراد برخورد مي كند از اين رو به عنوان يك قاعده كلي توفانها فقط در ارتباط با هواي گرم و مرطوب و غير پايدار به ظهور مي رسند . ساختار هر توفان كامل رعد و برق ، سلولهاي متراكم جابجايي هستند كه ممكن است قطر سلولي از آن از يك تا چند كيلومتر باشد .
اشكال بارندگي:
باران آشناترين نوع نزولات آسماني است كه نتيجه مستقيم قطرات كوچك آب در ابرهاست كه در نتيجه به هم پيوستن ، رشد كرده و به اندازه اي مي رسند كه اثر شناوري هوا را خنثي مي كنند و بر زمين فرود مي آيند . قرآن كريم مي فرمايد :
برف:
يكي ديگر از اشكال بارندگي است كه به سبب تراكم بخار آب بر ذرات ريز غبار موجود در جو تشكيل مي گردد . بدين گونه كه بخار آب بي آنكه مايع شود مستقيماً منجمد مي گردد به جهت اينكه درجه حرارت زيرنقطه انجماد است .
تگرگ:
تگرگ حاصل حركات قائم شديد قطرات باران است كه در توفان هاي رعد و برق مشاهده مي گردد . تگرگ از ابرهايي به نام « كومولونيمبوس » به وجود مي آيد . شكل ظاهري اين ابر به شكل برج عظيمي سر به آسمان كشيده تشكيل مي گردد . قاعده آن صاف و سطح فوقاني آن سنداني شكل است . نمو ارتفاعي در اين ابر فوق العاده است . به طوري كه ارتفاع قله آن تا حدود 6000 متر مي رسد . رنگ قسمت فوقاني متمايل به آبي و سطح زيرين آن تيره است . در موقع نزديك شدن اين ابرها فشار هوا افت ناگهاني پيدا مي كند و شدت باد در پايين ترين قسمت بسيار زياد است . ملاحظه مي شود اين ابرها از لحاظ ظاهري شباهت زيادي به كوه دارد به همين دليل يكي از دانشمندان روسي از اين ابرها با عبارت كوههاي ابري يا كوههاي برفي ياد كرده است . آيه شريفه ذيل مطلب فوق را كاملاً تأييد مي كند و مي فرمايد :
چگونگي تشكيل تگرگ:
تگرگ مركب از دانه هايي است كه مانند پوست پياز از چند لايه يخ شفاف و كدر تشكيل يافته و منحصراً در توفانهاي تندري سفت پديد مي آيد . باد در ساختمان تگرگ نقش اساسي دارد . بدين گونه كه توده هاي هواي ابر آلود توسط گرد بادهايي به سرعت به طرف بالا برده شده و سپس پايين مي آيد و دگر بار به بالا رانده مي شود . قسمت پايين چين ابري ممكن است از دانه هاي باران و قسمت بالاي آن از بلورهاي برف تشكيل يافته باشد دانه هاي باران با حركت گردباد به طرف بالا كه ناحيه اي سردتر است رانده مي شوند و در آنجا منجمد مي گردند و قشري از دانه هاي برف روي آن مي نشيند سپس پايين مي آيد و آب بيشتري روي آنها يخ مي بندد و بار ديگر كه بالا روند پوسته تازه اي از برف روي آنها كشيده مي شود و اين عمل تا زماني ادامه پيدا مي كند كه سنگيني دانه به حدي رسد كه ديگر نتواند بالا رود و به طرف زمين سرازير شود . قطر آنها به 5 تا 8 سانتيمتر هم مي رسد و در موارد استثنايي قطر آنها تا حدود 40 سانتي متر نيز ديده شده است .
اهميت چرخه آب:
آب در طبيعت دائماً در حال گردش است و پيوسته بين اقيانوسها ، هوا كره و خشكيها مبادله مي شود . سير گردش آب در طبيعت را اصطلاحاً چرخه آب شناسي يا به طور ساده چرخه آب مي خوانند . اين چرخه آغاز و پاياني ندارد و در آن فرآيندهاي بسياري به طور پيوسته روي مي دهد .
منابع و مآخذ :
1. قرآن كريم ، ترجمه مهدي الهي قمشه اي .
پي نوشت :
1. اسري / آيه 9 . 2. يوسف / آيه 105 . 3. كهف / آيه 109 . 4. حج / آيه 46 . 5. عنكبوت / آيه 14 . 6. اعراف / آيه 133 . 7. فصلت / آيه 16 . 8. رعد / آيه 12 . 9. حجر / آيه 22 . 10. اعراف / آيه 57 . 11. بقره / آيه 20 . 12. نور / آيه 43 . 13. همان . 14. مؤمنون / آيه 18 . 15. انعام / آيه 99 . 16. مؤمنون / آيه 18 . 17. زمر / آيه 21 . 18. سجده / آيه 37 . |