بانک مقالات معارف قرآن
|
اعجاز رنگ ها در قرآن
حجت الاسلام دکتر مهدي رستم نژاد*
عضو هيئت علمي جامعه المصطفي(ص) العالميه
مهدي نويد*
کارشناس ارشد علوم قرآني و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي
چکيده
قرآن کريم از جنبه هاي گوناگون معجزه است و اعجاز علمي يکي از اين ابعاد مي باشد. در اين ميان «اعجاز رنگ ها» موضوعي است که کم تر مورد توجه و بحث قرار گرفته است؛ در حالي كه با اثبات آن، گوشه اي ديگر از اعجاز علمي قرآن روشن مي شود. اين مقاله در پي اثبات اين ادعا است که خداوند در بسياري از آيه هاي مربوط به رنگ ها، به آثار رواني رنگ بر شخصيت انسان اشاره کرده است. نويسنده پس از بيان جايگاه و ضرورت موضوع، آيه هايي را که واژه «الوان» و «لون» در آن ها به کار رفته است مي آورد، سپس جداگانه رنگ هاي زرد، قرمز، آبي، سبز، سفيد و سياه را در قرآن بررسي مي كند و توضيح مي دهد كه قرآن از يک رنگ معنوي، وراي همه رنگ ها، نام برده است که «رنگ خدايي و توحيد» و بهترين رنگ هاست. آيات مربوط به رنگ ها، گاه اعجاز علمي اند و در مواردي شگفتي ها علمي قرآن به شمار مي آيند؛ ضمن اين كه اختلاف رنگ در جهان آفرینش، هم نشانه توحيد ربوبي است و هم می تواند نشانه حکمت الهی باشد.
واژه هاي اصلي:
قرآن، اعجاز، اعجاز علمي، اعجاز رنگ ها، رنگ.
مقدمه
اعجاز علمي يکي از ابعاد گوناگون اعجاز قرآن است که از جنبه هاي متفاوتي قابل بررسي است. يكي از شگفتي هاي مطرح شده در قرآن، مسائل مربوط به رنگ ها است که در مورد برخي از آن ها ادعاي اعجاز شده است؛ چون قرآن شايد براي اولين بار به برخي آثار رنگ ها اشاره کرده است و بشر تا زمان نزول قرآن، به آن ها پي نبرده بود. با اثبات اعجاز علمي در پديده «رنگ ها» مي توان پرده از روي يکي ديگر از ابعاد اعجاز علمي اين کتاب آسماني برداشت.
مفهوم شناسي رنگ
رنگ يک انعکاس مرئي است که در اثر عبور يا انتشار يا بازتاب ترکيب رنگ ها توسط اشياء به وجود مي آيد (بلوردي، رنگ ها و پيام ها در قرآن، نشريه مشکات). از ديدگاه علمي ثابت شده که همه رنگ ها از تشعشع هاي نور خورشيد است و هر شيء به ميزان شفافيت و خاصيت جذب پرتوها، بعضي پرتوها را جذب مي كند و برخي را باز مي تاباند، در نتيجه آن شيء را به رنگ پرتوهاي بازتاب شده مي بينم. از سوي ديگر اين پرتوها با ترکيب شدن، نورهاي ديگري را مي سازند که بريافته هاي مخروطي شکل اعصاب چشمي اثر مي گذارد و سبب ديدن آن نور مي شود. وقتي جسمي همه نورها را بازتاباند، سفيد و زماني كه همه نورها را جذب کند، سياه ديده مي شود. چشم انسان نسبت به آن دسته از امواج که طول موجشان بين 400 تا 700 ميکرون است، حساسيت دارد. بخش ديدني طيف نور سفيد دقيقاً از 380 تا 770 نانومتر است. امواج فراسوي بنفش طول موجي کم تر از 380 و امواج مادون قرمز، بيش تر از 770 نانومتر (هر نانومتر يک ميليونيم ميلي متر است) دارند (آيت اللهي، رنگ در قرآن، فصل نامه دانشور، ش21، س ششم، ص 1 و 2).
تاريخچه
دانش هاي گوناگوني از جمله، فيزيک، شيمي، روان شناسي، طب و هنر، متصدي بررسي مسأله رنگ ها شده و هر کدام از يک جنبه درباره رنگ ها بحث کرده اند و کتاب هايي هم دربارة تأثيرهای رواني رنگ ها بر انسان و درمان با رنگ ها نوشته شده است، مانند کتاب «روان شناسي رنگ ها از دکتر ماکي، ترجمه ويدا أبي زاده» و کتاب «رنگ ها و تأثيرات درماني شان از پائولين ويلز، ترجمه مينا اعظامي». در عرصه «رنگ در قرآن مجيد» نيز كتاب ها و مقالاتي نوشته شده است، مانند کتاب «الاعجاز اللوني في القرآن الكريم». دکتر شهيد رضا پاک نژاد در کتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر» که رسالة دکتراي اوست، در چند مورد ادعاي اعجاز مي كند؛ از جمله در ذيل آيه «69 سورة نحل» که قدرت شفا دهندگي عسل را مربوط به رنگارنگ بودن مواد اوليه عسل مي داند و اين را اعجاز قرآن مي شمارد. وي در ذيل آيات 28 سوره فاطر و سوره 69 بقره نيز معجزه هاي مربوط به رنگ شناسي قرآن را مي آورد. بحث مفصلي هم در جلد سوم راجع به تأثيرهاي رواني رنگ ها دارد و متذکر مي شود که بقراط حکيم گفتاري راجع به رنگ ها دارد (پاک نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 154). در قرن يازدهم ميلادي پزشک ايراني، بوعلي سينا، در کتاب قانون با اشاره به کاربرد درماني رنگ ها، بار ديگر بحث رنگ درماني را زنده کرد. از جمله مي گويد: رنگ قرمز فشار خون را بالا مي برد و رنگ آبي آن را پايين مي آورد و رنگ زرد التهاب و درد را كاهش مي دهد (پائولين، همان، ص 15). ياد آوري اين نكته لازم است كه پس از جست وجوي فراوان در كتاب قانون بو علي، به منبع اصلي اين نكته دست نيافتيم.
رنگ در قرآن
مجموع الفاظ قرآني که بر رنگ ها دلالت دارند، سي و پنج 35 کلمه اند (اشرف فتحي، الألوان في القرآن، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن و السنّة، ص 20 (www.55a.net) ).
اول) بررسي آيات گروه اول
1. «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ» (روم/ 22)؛ «و از نشانههاى او آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانهايتان و رنگهاى شماست. قطعاً، در آن[ها] نشانههايى براى دانايان است».
بررسي
با توجه به اين که ضمير «فيه» به «شرابٌ» برمي گردد و شراب باوصف «مختلف الوانه» توصیف شده است می توان از این آیه چنین برداشت کرد: در نوشيدني که داراي رنگ هاي مختلف است، براي مردم شفاست. آيه در اين صورت به يک مطلب علمي اشاره دارد؛ اين که رنگ ها مي تواند نقش تعيين کننده اي در درمان بيماري ها داشته باشند. بنابراين اگر بپذيريم که قرآن درمان با رنگ را براي اولين بار مطرح کرده است، مي توان گفت اين آيه از آيات مربوط به اعجاز علمي قرآن در رابطة با رنگ هاست.
بررسي
در اين قسمت از آيه که مربوط به اختلاف رنگ کوه ها مي باشد، تفسيري که مي گفت رنگ ها به معناي خود رنگ ها است؛ نه انواع، ترجيح داده مي شود؛ به دلايلي که ذکر شد؛ اما در مورد اين که مراد از اختلاف رنگ ها، گوناگوني رنگ هاي راه هاي کوه ها (جُدَد) است يا انواع گوناگون رنگ قرمز و درجات مختلف اين رنگ خاص، به نظر مي رسد تفسير دوم بهتر باشد؛ يعني مراد درجات مختلف قرمزي کوه ها باشد؛ چرا که در غير اين صورت بايد مي گفت اين رگه ها در کوه ها رنگ هاي گوناگون دارد؛ نه اين که بگويد برخي از آن ها سفيد، برخي قرمز و برخي رنگ هاي مختلف است. در اين صورت ذکر سفيد و قرمز زايد به نظر مي رسد. شاید هم «مختلف الوانها» حکم کلی کوه ها نسبت به رنگ های مختلف را بیان مي كند تا بگوید اگر جاده ها به رنگ سفید، قرمز و سیاه شدید است، به خاطر رنگارنگ بودن کوه هاست و گرنه رنگ های جاده ها از خودش نیست. به هر حال اگر به طور قطعي از نظر دانشمندان رنگ شناسي ثابت شود که رنگ هاي ديگر (غير از سفيد و سياه) از تجزية رنگ قرمز به دست مي آيند و در اصل به قرمز برمي گردند، مي توان گفت اين آيه به يک نکته اعجاز گونه اشاره دارد و از سرّي از اسرار خلقت پرده برداشته است.
بررسي
قرآن کريم براي اولين بار علاوه بر رنگ هاي محسوس و مادي، يک رنگ معنوي را هم مطرح كرده است که فراتر از همه رنگ هاي مادي است و در واقع همان رنگ بي رنگي است. و اين خود از اسرار و شگفتي هاي قرآن است؛ البته اعجاز علمي نيست، زيرا يک بحث علمي به معناي علوم تجربي شمرده نمي شود.
دوم) بررسي آيات گروه دوم (رنگ هاي خاص)
1ـ رنگ زرد
ارزيابي دانشگاه هاي لوئيزيانا و پوردو در آمريکا نشان مي دهد که رنگ زرد حالت شعف و سرور را بازگو مي کند و اين همان مطلبي است که قرآن پانزده قرن قبل بيان فرمود: «صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ» (بقره/ 69) «زرد اندک متمايل به پررنگي که ناظرين را به نشاط و مسرّت مي رساند» (پاک نژاد، همان، ج5، ص143). رنگ زرد تحريک کنندة فکري است. بر کمبود فکري روحي مؤثر است و برخي حالات عصبي را آرام مي کند. شايد به همين خاطر است که اين رنگ براي اتاق مطالعه پيشنهاد شده است (همو، ص157). زرد گرم کننده و از رنگ هاي گرم است و آزمايش هاي روان شناسي ثابت کرده كه زرد زياد خوشحالي بخش است (همو). زرد باعث افزاش سوخت و ساز بدن است و چون از بقيه رنگ ها زودتر ديده مي شود، به دليل نور زيادي که منعکس مي کند، بيشتر از بقيه رنگ ها براي جلب توجه استفاده مي شود (اصغري نژاد، دنياي هنر رنگ و نقاشي، سايت Aftab، تأثير رنگ ها بر رفتار انسان ها). در رنگ درماني طبق آن چه از بوعلي سينا طبيب ايراني در کتاب قانون نقل شده است، رنگ زرد التهاب و درد را کاهش مي دهد (پائولين ويلز، همان، ص 15).
بررسي
آيه به صراحت بر شادي بخش بودن رنگ زرد پررنگ دلالت دارد و ظاهراً اين راز قبل از قرآن بيان نشده بود آيه در اين صورت مي تواند نوعي اعجاز علمي در بحث رنگ ها باشد. يکي ديگر از كاربردهاي قرآني رنگ زرد، دربارة آتش جهنم است. قرآن آتش جهنم را به شتران زرد مو تشبيه كرده است:
بررسي
در آيات (مرسلات/ 32؛ زمر/ 21) به يکي ديگر از آثار رنگ زرد؛ يعني گرمي و حرارت بخشي و درخشش و نيز نماد پژمردگي و نابودي اشاره شده است و این که رنگ زرد با توجه به آثار متضاد آن، باید درجه هاي مختلفی داشته باشد. با تدبر بيشتر در اين آيات مي توان به نکات مهمي دست يافت.
2ـ رنگ سبز
رنگ سبز زيباترين رنگي است که ده بار در قرآن مطرح شده و در چند آيه به بساط بهشتيان و لباس هاي ابريشمي و حريرهاي سبز رنگ آنان اشاره شده است. همچنين رنگ گياهان سبز هم چند بار در قرآن تكرار شده است. سبز، انتقال دهنده شادي، انبساط خاطر و بهجت است. نماد رويش، حيات و زندگي است. رنگ سبز در نظر روان شناسان آرامش بخش ترين رنگ ها و نشانه حيات، رويش و جاودانگي است (نساجي زوّاره، اسماعيل، رنگ سبز، رنگ تعلق، آرامش، درس هايي از مکتب اسلام، س48، ش8، ص2). سبزرنگ صبر، شکيبايي، بردباري و پايداري است. تقويت كننده و محرّک چشم آرامش بخش و استراحت دهنده است. امام کاظم(ع) فرمود: سه چيز نور چشم را زياد مي کند [و در روايتي ديگر سه چيز غم و اندوه را از دل بيرون مي کند] نگاه به سبزه، نگاه به آب روان و نگاه به صورت زيبا (مجلسي، بحارالانوار، ج 104، ص 45، ح10).
بررسي
در مجموع از اشارات قرآن کريم و تحقيقات دانشمندان روشن مي شود که رنگ سبز از رنگ هاي شادي آور و از نشانه هاي پرورگار عالميان است و به توحيد ربوبي دلالت دارد؛ چون همان کسي که انسان را خلق کرد، اين طبيعت سرسبز و زيبا و مسرّت بخش را براي او آفريد و نهايت و پيوستگي و ارتباط و نظم در كل اين مجموعه هست و بين تک تک اجزاي اين مجموعه هماهنگي وجود دارد كه بر وجود خالق و مدبّر يگانه و حکيم دلالت مي کند.
3ـ رنگ قرمز
رنگ قرمز انرژي دهنده و محرک بسيار قوي است. به گفته بوعلي سينا فشار خون را بالا مي برد، جزء رنگ هاي گرم است (پائولين، همان، ص 15 و 105)، به هضم غذا کمک مي کند و سفره قرمز اشتها را زياد مي کند (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 138). ذائقه انسان تحت شعاع بينايي است، به همين جهت قرآن کريم دستور مي دهد که انسان به غذاي خويش نگاه کند «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ».
بررسي
همين تشبيه روز قيامت به رنگ قرمز گل و روغن سرخ شده مي تواند گوياي اين باشد که اين رنگ جزء رنگ هاي محرّک و غم انگيز است و مانند ساير رنگ هاي تيره حالت هيجان انگيزي دارد و اين تشبيه اشاره اي به برخي آثار رواني اين رنگ است.
4ـ رنگ آبي
اين رنگ به صورت مستقيم يک بار در قرآن (طه/ 102)، به معناي حزن و اندوه، به كار رفته است.
برخي آثار رنگ آبي:
از بوعلي سينا نقل شده است که آبي فشار خون را پايين مي آورد (همو). آبي درد شکن، استراحت بخش، تسکين دهنده و مناسب براي درمان بي خوابي است (پاک نژاد، همان، ج 5، ص 157). رنگ آبي براي اتاق خواب پيشنهاد مي شود؛ چرا که اين رنگ آرام بخش و خواب آور است (پائولين، همان، ص95). آبي رنگ آرامش، الهام و آسودگي است. در آسم، فشار روحي، بي خوابي و فشارخون بالا رهايي بخش است. آبي تند و شفاف،نشانه احساس هاي مذهبي، آبي کم رنگ نشانه ايمان به اعتقادي اصيل و آبي روشن نشانه وفاداري و صميميت است (همو، ص 59).
بررسي
قرآن هيچ گاه برخلاف حکم قطعي علم سخن نمي گويد و اگر از نظر علمي رنگ آبي آرام بخش است، مراد رنگ آبي روشن است که قرآن به صراحت درباره آن اظهار نظري نکرده است و اگر قرآن کريم چهرة مجرمان را با آبي رنگ آميزي مي کند، مرادش آبي تيره و مايل به سياهي است؛ نه آبي روشن. از اين آيه مي توان استفاده کرد که رنگ آبي تيره مانند ساير رنگ هاي تيره غم انگيز و شوم است.
5 ـ رنگ سفيد و سياه در قرآن
بعضي از هنرمندان و علماي رنگ شناس سفيد و سياه را جزء رنگ ها نمي دانند؛ چون سفيد رنگ اصلي نور خوشيد است و وقتي تمام نور تابيده شده به اشياء به چشم ما بازتاب کند، آن اشياء سفيد و اگر تمام نور را جذب کند، سياه ديده مي شود، زيرا هيچ اشعه اي از آن به سلول هاي بينايي چشم برخورد نمي كند. رنگ سفيد رنگ طهارت، پاکي، خلوص، صفا، خير، عدالت و حقيقت است و با رنگ سياه در تعارض است. اين رنگ ويژگي ها و صفات مثبت و پسنديده و حالات مطلوب را متصور مي شود. اين رنگ به صورت صريح در قرآن يازده مرتبه استفاده شده است. با واژه هاي (ابيضت، تبيضّ، ابيض، بيضاء و بيض) چهار مرتبه به صورت تقابل با رنگ سياه آمده است.
جمع بندي
موضوع رنگ ها يكي از شگفتي هاي مطرح شده در قرآن مي باشد. قرآن كريم علاوه بر كاربرد واژه هاي كلّي مربوط به رنگ ها از قبيل (لون، الوان، و صبغه) از برخي رنگ ها (مانند زرد، سبز، آبي ، قرمز ، سفيد و سياه) نيز به طور ويژه نام برده و رنگ خدايي را بهترين رنگ معرفي كرده است چون در بسياري از اين آيات مطالبي درباره آثار رنگ ها آمده است، برخي بر آن شده اند پديده رنگ ها را از مظاهر اعجاز علمي قرآن به شمار آورند؛ بر خلاف عده اي ديگر كه آيات مربوط به رنگ ها را جزء رازگويي ها و شگفتي هاي علمي قرآن شمرده اند.
منابع
1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بيروت، 2005.
پي نوشت
[1] این که واژه لون (به صورت مفرد) محاسبه نشده، به خاطر این است که طیف سفید که مشتمل بر هفت رنگ است، با الوان مناسبت دارد و نیاز نیست مفرد آن در این قضیه محاسبه شود. * . rostamnejad1946@gmail.com این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. * . mahdinavid@ymail.com این آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. |
|
نگاهي به رنگها در قرآن
محمد اصغرينژاد
مفهوم رنگ
رنگ كيفيتي است كه از ظاهر چيزي ديده ميشود مانند سفيدي، سرخي، سبزي، زبيدي1 و…. تاج العروس گفته است: رنگ كيفيتي است كه از قرمزي و زردي و جز آن به وسيله چشم درك ميشود.2 ابنمنظور در اين باره گويد: رنگ هيأتي است چون سياهي و قرمزي، رنگ هر شئ چيزي است كه باعث تمايز آن شئاز شئ ديگري ميشود.3 بنابراين بايد گفت كه رنگ از مفاهيم بسيار واضح و معروف درميان عرف و فرهنگهاي عمومي است، به گونهاي كه برخي از اهل لغت نيازي به تعريف آن نديدهاند.4 نكته مهم تفاوت آن با نور است، كه در قسمت بعد بدان ميپردازيم.
مفهوم نور
ديدگاه عرف و علم فيزيك
مفهوم نور نيز چون رنگ از نظر عرفي بسيار بديهي و غير قابل نياز به توضيح است. شيخ سهروردي در اينباره ميفرمايد: «ان النور لايحتاج الي تعريف…، لا شئاظهر من النور فلا شئ اغني منه عن التعريف»5؛ نور به تعريف احتياج ندارد؛ زيرا هيچ چيزي ظاهرتر از نور نيست. از اين رو هيچ چيز در تعريف بينيازتر از نور نيست.
تفاوت رنگ و نور
در اينكه نور و رنگ تفاوت دارند يا نه، پاسخهاي گوناگوني از سوي فلاسفه و دانشمندان داده شده است. صدر المتألهين در اين باره گويد: برخي بر اين باوراند كه رنگ، حقيقتي ندارد و كليه رنگها خيالياند و سفيدي به نور و سياهي به ظلمت باز ميگردد و ديگر رنگها از تفاوتي كه در تركيب اجسام شفاف با هوا وجود دارد، تخيل ميشوند. ولي پژوهشگران گويند كه رنگها كيفيّاتي حقيقي هستند؛ گرچه در مواردي تخيلياند.12
رنگ در قرآن
در قرآن از رنگهاي زرد، سبز، سفيد، قرمز و سياه به صراحت ياد شده و از رنگهاي ديگر به اجمال.
بخش اوّل
رنگهايي كه به اجمال ياد شدهاند:
1. آيه 27 و28 سوره فاطر؛رنگهاي نباتات و حيوانات و انسان
«الم تر ان الله انزل من السماءماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاًالوانها…. ومن الناس والدواب والانعام مختلف الوانه كذلك انما يخشي اللّه من عباده العلماءان الله عزيز غفور»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد كه از آن ميوههايي رنگارنگ بر آورديم…؟! و از انسان و جنبندگان و چهارپايان انواعي با رنگهاي مختلف آفريديم. حقيقت اين چنين است كه از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او ميترسند. خداوند عزيز و غفور است.
2. آيه22 سوره روم؛رنگهاي تيرههاي گوناگون انسان
«ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف السنتكم والوانكم إن في ذلك لآيات للعالمين»؛ و از جمله نشانههاي خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگهاي شماست. در اين موضوع، نشانههايي است براي انديشمندان.
3. آيه 13 سوره نحل؛ رنگهاي متنوع و گوناگون نعمتها
«وما ذرأ لكم في الارض مختلفاًالوانه ان في ذلك لاية لقوم يذكرون»؛ و آنچه را كه خداوند براي شما در زمين به رنگهاي مختلف آفريد [نيز مسخر شما ساخت] در اين موضوع، نشانه روشني براي گروهي كه متذكر ميشوند، وجود دارد.
4. آيه 69 نحل؛ رنگهاي متفاوت عسل
«ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللاًيخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاءللناس ان في ذلك لايةلقوم يتفكرون»؛ سپس از تمامي ثمرات و شيره گلها بخور و راههايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است، براحتي بپيما. از درون شكم آنها نوشيدنياي با رنگهاي مختلف خارج ميشود كه در آن براي مردم شفاست. به يقين در اين موضوع، نشانه روشني براي انديشمندان وجود دارد.
رنگهاي گوناگون عسل و نيازهاي آدمي
از آنجايي كه خداوند مهربان به حالتهاي مختلف انساني و گرايشهاي گوناگون او نسبت به رنگ خوردنيها و نوشيدنيها توجه داشته، عسل را نيز به رنگهاي متفاوتي خلق و در اختيار انسان قرار داده است. و اين واقعيتي است كه نوع بشر از قديم الايام تا كنون رعايت ميكرده، سفره غذاي خويش را با خوردنيهاي متفاوت و ملوّن، تزيين ميكرده است. و امروزه هم انسان از راه عناصر طبيعي و يا غير طبيعي و به وسيله مصنوعات شيميايي يا تركيبي از محصولات طبيعي و شيميايي به رنگ غذاها و نوشيدنيها و تزيين آنها ميپردازد. شهيد پاكنژاد درباره رنگهاي مختلف عسل كه متأثر از گياه مورد استفاده زنبور است، گويد:
مسائل زيستشناختي آيه 69 نحل
از آيه 69 سوره نحل بخوبي ميتوان فهميد كه ميان رنگ گلها و محصولي كه زنبور عسل توليد ميكند، ارتباط مستقيمي وجود دارد. حتي برخي گويند كه در آيه شريفه به اين نكته توجه شده كه رنگ عسل در تأثير بر بيماريها دخالت دارد و به علاوه در آيه مزبور به طور ضمني اشاره شده كه عسل در زمره شيرينيهاست. زيرا رنگ گلها از قندهاي گياهي است و بالتبع محصول آن يعني عسل هم شيرين خواهد بود. دكتر پاكنژاد در اين باره گويد:
5. آيه21 زمر؛رنگهاي گوناگون گياهان
«الم تر انّ الله انزل من السماءماءً فسلكه ينابيع في الارض ثم يخرج به زرعاًمختلفاًالوانه…»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان، آبي فرو فرستاد و آن را به صورت چشمههايي وارد زمين نمود، سپس با آن زراعتي به عمل آورد كه رنگهاي گوناگوني دارد؟!
بخش دوم
رنگهايي كه به تفصيل ياد شدهاند:
1. زرد
رنگ زرد انواع متنوعي دارد و تمامي آنها زيبا نيست. در قرآن مجيد از رنگ زرد و برخي از انواع آن سخن به ميان آمده و تعدادي از مصاديق زشت و زيباي آن به تصوير كشيده شده است:
الف) زرد ليمويي
قرآن كريم به زرد گاوي و به تعبيري زرد ليمويي در آيه69 سوره بقره اينگونه اشاره فرموده است: «صفراءفاقع لونها تسّر الناظرين». اين آيه در دنباله آيات67 و68 سوره بقره درباره ويژگيهاي گاوي بوده كه خداوند در راستاي يافتن قاتل فردي از قوم حضرت موسي(ع) دستور ذبحش را به آنان داده بود و اين قومِكوته فكر با پرسشهاي مكرر خود ـكه بهانههايي بيش نبودـ به دنبال دانستن خصوصيات دقيق آن گاو بودند و سرانجام با آنكه به اطلاعات مورد نظر خويش رسيدند، ولي تمايلي به انجام تكليف الهي نداشتند: «فذبحوها وما كادوا يفعلون» (بقره، 2/71) زيرا قيمت گاوي كه ميبايست به ذبحش بپردازند، بسيار زياد بود. اما سرانجام از روي نيتي زشت و پليد به اين كار اقدام كردند؛ زيرا به حضرت موسي(ع) سوءظن داشتند و ميپنداشتند كه آن حضرت قاتل واقعي است و اميدوار بودند با ذبح آن گاو آن حضرت رسوا شود.25
ويژگيهاي گاو زرد
شهيد پاكنژاد درباره ويژگيها و خواص گاو زردي كه در قرآن مجيد از آن ياد شده، گفته است:
ب) زردِ چوبي
قرآن مجيد به اين نوع از رنگ زرد در آيه20 سوره حديد و آيه51 سوره روم و21 زمر اشاره كرده است. در سوره حديد در نكوهش زندگي دنيوي و عدم ثبات و ناپايداري آن به همراه تمثيلي ميفرمايد: «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو وزينة وتفاخر بينكم وتكاثر في الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاماً…»؛ بدانيد زندگي دنيا بازيچه و لهو و زينت و فخر فروشي و زيادهطلبي در اموال و اولاد است همانند باراني كه برزگران را به شگفتي مياندازد. آنگاه آن زراعت به تحرك ميافتد، پس آن را زرد ميبيني و بعد خشك ميگردد.
جـ زرد شتري
با توجه به سخن جمعي از مفسران به رنگ زرد شتري در آيه 32 و33 مرسلات، كه در توصيف رنگ و شرارههاي آتش دوزخ است، اينگونه اشاره شده است: «انها ترمي بشرر كالقصر. كانه31 جمالت32 صفر33»؛ آن آتش شرارههايي از خود پرتاب ميكند [كه در بزرگي] چون قصر و [در رنگ] گويي شتران زرد رنگ است.
آثار زيستي ـ رواني رنگ زرد
شهيد پاكنژاد درباره اثرات رواني و تأثيرات زيستي رنگ زرد مينويسد: «پشه و بسياري از حشرات از رنگ زرد گريزانند و بعضي [در] باغها [يِ خود] براي دور شدن حشرات لامپهاي زرد ساختهاند.34
2. رنگ سبز
به رنگ سبز در نه آيه قرآن مجيد به صراحت اشاره شده است؛ برخي از آنها مربوط به عالم طبيعت و موجودات دنيوي است و برخي مربوط به جهان ديگر و بهشت برين و موجودات آنجاست:
1. آيه 63 سوره حج؛ رنگ سبز زمين39
«الم تر انّ اللّه انزل من السماء ماءً فتصبح الارض مخضرةانّ اللّه لطيف خبير»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آب نازل كرد و بر اثر آن زمين سرسبز گشت؟! خداوند لطيف و آگاه است.
2. آيه80 سوره يس؛سبزي درختان
«الذي جعل لكم من الشجر الاخضر ناراًفإذا انتم منه توقدون»؛ [خداوند] همانكه براي شما از درخت سبز آتش ايجاد كرد و شما به واسطه آن، آتش ميافروزيد.
3. آيه 99 انعام؛ سبزينهها
«وهو الذي انزل من السماءماءً فأخرجنا به نبات كل شيءفأخرجنا منه خضراًنخرج منه حباًمتراكباً…»؛ او كسي است كه از آسمان آب نازل كرد و از آن هر نوع روييدني برآورديم و از آن، سبزينههايي با دانههاي متراكم خارج ساختيم.
4. آيه 43 سوره يوسف؛خوشههاي سبز
اين آيه مربوط به رؤيايي است كه پادشاه مصر در زمان حضرت يوسف(ع) ديد. پادشاه مصر گفت: «اني اري سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات يا ايها الملأ افتوني في رؤياي ان كنتم للرؤيا تعبرون»؛ من در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را ميخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده، اي اشراف و اعيان، درباره خوابم نظر دهيد اگر تعبير خواب ميدانيد.
5. آيه46 سوره يوسف؛خوشههاي سبز
اين آيه نيز درباره موضوع آيه پيش و در دنباله آن است: هم سلولي سابق حضرت يوسف(ع) كه بعد از آزادي مقرب درگاه پادشاه شده بود، خدمت آن حضرت در زندان رسيد و از ايشان درباره تعبير خواب پادشاه اينگونه پرسش كرد: «يوسف ايها الصديق أفتنا في سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر واخر يابسات لعلي ارجع الي الناس لعلهم يعلمون»؛ يوسف، اي بسيار راستگو، درباره هفت گاو چاقي كه آنها را هفت گاو لاغر ميخورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشكيده نظر ده تا به سوي مردم باز گردم شايد از تعبير خواب آگاه شوند.
6. آيه 21 سوره انسان؛لباس حرير سبز اهل بهشت
«عاليهم ثياب سندس خضر واستبرق وحلوا اساور من فضة وسقاهم ربهم شراباًطهوراً»؛ بهشتيان لباسهايي از حرير نازك سبز و ديباي ضخيم بر تن دارند و با دستبندهايي از نقره آراسته شدهاند و پروردگارشان نوشيدنياي پاكيزه به آنان مينوشاند.
7. آيه 31 سوره كهف؛لباس حرير سبز بهشتيان
«اولئك لهم جنات عدن تجري من تحتهم الانهار يحلون فيها من اساور من ذهب ويلبسون ثياباًخضراًمن سندس واستبرق متكئين فيها علي الارائك، نعم الثواب وحسنت مرتفقاً»؛ براي آنان بهشتهاي جاودان است. از زير پاي بهشتيان نهرها جاري است، و آنان به دستبندهايي از طلا آراسته ميشوند، و لباس سبز رنگ از حرير نازك و ضخيم ميپوشند و بر تختها تكيه ميزنند. چه پاداش خوبي و چه جايگاه نيكويي!
8. آيه 76 سوره الرحمن؛ تخت سبز بهشتيان
«متكئين علي رفرف خضر وعبقري حسان»؛ بهشتيان بر تختهايي سبز و بسيار زيبا و نيكو تكيه زدهاند.
9. آيه 64 سوره الرحمن؛ سبزي و خرمي دو بهشت
آخرين آيهاي كه در آن از رنگ سبز سخن به ميان آمده، مربوط به رنگ زيباي دو بهشت از بهشتهاي عالم آخرت است. قرآن مجيد در اين باره ميفرمايد: «مدهامّتان» [آن دو بهشت كه در آيه 62 سوره رحمن از آنها صحبت شده] در نهايت سبزي و خرمي هستند.
آثار زيستي و رواني رنگ سبز
محققان و روانشناسان براي رنگ سبز آثار فراواني را برشمردهاند. يكي از آنها در درمان برخي از بيماريها است.41 دكتر پاكنژاد در اين زمينه گويد: رنگ سبز، مفرح و براي باز و گشاد نمودن رگها و تسكين اعصاب و كم كردن فشار خون مؤثر است و باعث كاسته شدن تب ميشود و در اطاق بيمارستانها نيز به كار ميرود، و براي كساني كه پرتلاش هستند، رنگ سبزِملايم، مناسب است.42
3. رنگ سفيد
كلمه «بيض» (سفيد) و مشتقات آن11 بار به طور صريح و يكبار هم به طور كنايي در قرآن به كار رفته است. يك مورد آن مربوط به نور است.
1. آيه 27 سوره فاطر؛جادههاي سفيد
«الم تر أنّ اللّه أنزل من السماءماءًفأخرجنا به ثمرات مختلفاًالوانها ومن الجبال جدد بيض وحمر مختلف الوانها وغرابيب سود»؛ آيا نديدي خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد كه از آن ميوههايي رنگارنگ برآورديم و از كوهها نيز جادههايي به رنگ سفيد و سرخ و به رنگهاي مختلف و گاه كاملاًسياه ساختيم؟!
2 تا 6. دست سپيد و درخشان حضرت موسي(ع)
يكي از معجزات حضرت موسي(ع) براي هدايت مردم و فرعونيان اين بود كه وقتي دست شريفش را به گريبانش ميبرد، ميتوانست آن را به صورتي زيبا و درخشنده و سفيد خارج كند. در قرآن مجيد در پنج آيه از اين موضوع سخن به ميان آمده است:
الف) آيه108 سوره اعراف و 33 سوره شعراء:
«ونزع يده فإذا هي بيضاءللناظرين»؛ و دستش را [از گريبانش] جدا ساخت. بناگاه بينندگان را سپيد و درخشان بود.
ب) آيه 22 سوره طه:
«واضمم يدك إلي جناحك تخرج بيضاءمن غير سوءايةاخري»؛ و دست خود را به گريبانت ببر. به صورتي سپيد و درخشنده و بيعيب بيرون ميآيد. اين نشانه ديگري از سوي خداوند است.
ج) آيه 12 سوره نمل:
«وادخل يدك في جيبك تخرج بيضاءمن غير سوء في تسع آيات الي فرعون وقومه إنهم كانوا قوماًفاسقين»؛ و دست خود را در گريبان كن، سفيد و درخشان بيآنكه عيبناك باشد، بيرون ميآيد، همراه نُه معجزه ديگر به سوي فرعون و قوم او روانه شو؛ چه آنان گروهي نابكارند.
د) آيه 32 سوره قصص:
«أسلك يدك في جيبك تخرج بيضاءمن غير سوء…»؛ دستت را به گريبانت ببر كه سفيد و درخشنده و بيعيب بيرون ميآيد.
7. آيه 84 سوره يوسف؛ سفيد شدن چشمان حضرت يعقوب(ع)
حضرت يعقوب(ع) در فراق حضرت يوسف شديداً اندوهناك شد و بسيار گريست، و همين امر باعث نابينايي و سفيدي مردمك چشمان وي گرديد. در آيه 84 سوره يوسف به اين موضوع اشاره شده است: «وتولي عنهم وقال يا اسفي علي يوسف وابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم»؛ و از آنان [فرزندان خود] روي برگرداند و گفت: افسوس بر يوسف!و چشمانش از اندوه، سفيد [و نابينا] شد اما خشم خود را فروخورد.
8،9. آيههاي106 و107 آل عمران، سپيدي و درخشندگي مؤمنان
«يوم تبيض وجوه وتسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم، أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون. واما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمةالله هم فيها خالدون.»؛ روزي كه چهرههايي سپيد و چهرههايي سياه ميگردد. اما آنان كه صورتهايشان سياه گشته [به آنان گفته ميشود:] آيا بعد از ايمان آوردن كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر ميورزيديد، عذاب را بچشيد. و اما كساني كه رخسارشان سپيد گشته، در رحمت الهي خواهند بود و جاودانه در آن هستند.
10. آيه 45 و46 سوره صافات؛ شراب سپيد و درخشان بهشتيان
«يطاف عليهم بكأس من معين. بيضاء لذة للشاربين»؛ گرداگرد بهشتيان جامههايي از شراب پاكيزه به حركت در آورده ميشود كه سپيد و درخشان، و لذتبخش نوشندگان است.
11. آيه 48 و49 سوره صافات؛ سپيدي همسران بهشتي
«وعندهم قاصرات الطرف عين . كانهن بيض مكنون»؛ و در نزد بهشتيان همسراني زيبا چشم وجود دارند.
12. آيه 4 سوره مريم؛ سپيدي موهاي حضرت زكريا(ع)
«قال رب اني وهن العظم مني و اشتعل الرأس شيباً…»؛ زكريا گفت: خدايا، استخوانم سست و شعله پيري [ سپيدي] سرم را برافروخته است.
نگاهي به آثار رواني رنگ سفيد
مارتين لانك درباره اثر پسيكولوژيك رنگ سفيد گفته است: سفيد، مليح و براق است.50
4. رنگ قرمز
در قرآن مجيد، به رنگ قرمز دوبار تصريح شده، يكي در آيه 27 سوره فاطر در اين باره كه رنگ جاده مانند كوههاست: «الم تر انّ اللّه انزل من السماء ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود». و ديگري در آيه 37 سوره الرحمن: «فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان» اين آيه درباره آسمانِ روز قيامت و حالت آن است كه خداوند ميفرمايد: در آن هنگام كه آسمان شكافته ميشود، به رنگ گُلي چون روغن در ميآيد. شيخ طبرسي ذيل اين آيه به نقل از برخي از مفسّران در توضيح «وردة» گويد: مقصود خداوند از «وردة» رنگ گُلي است. گرچه گياهان الوان گوناگوني دارند ولي بيشتر سرخرنگ هستند. از اين رو آسمان روز قيامت به گل در سرخي آن تشبيه شده است. طبرسي در دنباله به نقل از مفسر ديگري در توضيح «الدهان» گويد: آسمانِ روز قيامت مانند روغنهاي رنگارنگي است كه پارهاي از آنها بر پارهاي ديگر ريخته مي شوند.53
آثار رنگ قرمز از نگاه روانشناسي
طبق گفته مارتينلانك صفات پسيكولوژيك رنگ قرمز عبارت است از نيرو بخشي، محرك بودن، ايجاد فعاليت و سمپاتيك بودن.54
5. رنگ سياه
قرآن مجيد در هفت مورد بهطور صريح و در دو مورد بهطور غير صريح به واژه «سود» (سياه) و مشتقّات آن اشاره دارد. يك مورد از آنها به مبحث نور ارتباط دارد و موارد ديگر به رنگ، كه در پي ميآيد:
1. آيه 27 سوره فاطر؛ جادههاي سياه
«الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود»
2. آيه 58 سوره نحل: چهره سياه عربهاس جاهلي
«و إذا بشّر احدهم بالأنثي ظلّ وجهه مسوداً و هو كظيم» و زماني كه به يكي از مردم عرب نوزاد دختري بشارت داده ميشد، صورتش را سياهي فرا ميگرفت در حالي كه سخت دلتنگ بود.61
3. آيه 17 سوره زخرف؛ سياه شدن چهره عربهاي، هنگام بشارت به نوزاد دختر
«و اذا بشّر احدهم بما ضرب للرحمن مثلاً ظل وجهه مسوداً و هو كظيم» و هنگامي كه به يكي از مشركان عرب آنچه [ دختري] را كه براي خدا قرار داده بودند، بشارت داده ميشد، چهرهاش را سياهي ميگرفت و سخت رنجيده خاطر ميشد.
4،5. آيه 106 سوره آل عمران؛ رخساره سياه اهل عذاب
«يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون» روزي كه چهرههايي سپيد و چهرههايي سياه ميگردد. اما آنانكه صورتهايشان تيره گشته [به آنان گفته ميشود:] آيا پس از ايمان آوردن، كافر شديد؟! پس به سبب آنچه بدان كفر ميورزيديد، عذاب را بچشيد.
6. آيه 60 سور زمر، چهره سياه جهنميان
«و يوم القيامة تري الذين كذبوا علي اللّه وجوههم مسودّة أليس في جهنم مثوي للمتكبرين» و در روز قيامت خواهي ديد كساني كه به خدا دروغ بستهاند، چهرههايشان سياه است آيا در جهنم جايگاهي [مناسب] براي متكبران نيست؟!
7. آيه 27 سوره ملك؛ زشتي و سياهي رخساره كفّار در روز قيامت
«فلمّا رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذي كنتم به تدّعون» وقتي آن [عذاب] را از نزديك مشاهده كنند؛ چهره كساني كه كفر ورزيدهاند، زشت [و سياه] گردد و گفته شود: اين همان [وعده عذابي] است كه تقاضايش را داشتيد.
8. آيه 40 و41 سوره عبس؛تاريكي و كدورت چهره كفّار در قيامت
«و وجوه يومئذٍ عليها غبرة. ترهقها قترة» و صورتهايي در آن روز غبارآلود است و دود تاريكي آنها را پوشانده است. در تفسير صافي «قتره»را سياهي و ظلمت معنا كرده؛63 و شايد به اصطلاح مفهوم لازمي يا ملازم آن باشد. يعني لازمه تيرگي و آميختگي با غبار تيره يا ملازم آن سياهي و كدورت وجه است.
آثار رواني رنگ سياه
از آنجايي كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از بهكارگيري آن در هواپيما و كشتي خودداري ميكنند.64
پاورقيها:
1. معين، فرهنگ فارسي، 2/1677. 10. لغتنامه دهخدا، مادّه «رنگ»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، 3/58، 59. 11. نيوتن عقيده داشت كه رنگهاي هفتگانه طيف، رنگهاي خالصاند و به رنگهاي ديگر تجزيه نميگردند ليكن بهموجب نظريه موجي نور، رنگهاي مختلف، نورهايي هستند كه طول موجشان با هم اختلاف دارد. هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش ميرويم، طول موج نور، كم ميشود.ضمناًهر يك از رنگهاي طيف مثلاًنور قرمز داراي طول موج معيني نيست بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز داراي طول موجهايي است كه از قرمز سير با طول موج80 ميكرون شروع ميشود و به قرمز روشن با طول موج65 ميكرون خاتمه مييابد. اين رنگها به طور اتصالي تغيير ميكنند و حد فاصلي بين آنها نميتوان تشخيص داد؛يعني معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مييابد و رنگ نارنجي آغاز ميگردد. (لغتنامه دهخدا، ماده رنگ). 12. الحكمة المتعاليه، 4/85 ـ 88. 13. ر.ك: همان/93. 14. همان/94. 15. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 18/144. 16. لغتنامه دهخدا، ماده «رنگ». 17. روانشناسي عمومي/160. 18. در تفسير قمي از امام باقر(ع) نقل شده، كه منظور از صبغةاللّه اسلام است. علامه طباطبائي ميفرمايند: ظاهر آيات اين روايت را تأييد ميكند. الميزان، 1/303. 19. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/205. 2. تاج العروس، مادّه لون. 20. مجمع البحرين، طريحي، ماده «ذ، ر، أ». 21. مجمع البيان، 3/543 دار المعرفه. 22. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/176 ـ 177. 23. همان، 11/248. 24. همان/273. 25. در اين زمينه ر.ك: تفسير صافي، 1/128. 26. همان/127. 27. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/281، 282. 28. ر. ك: همان، 6/247. 29. همان/248. 3. لسان العرب، 12/367 و نيز ر. ك: مجمع البحرين، 2/155، با تغييرات محمّد عادل، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 2ربع. 30. همان/245 و 247. 31. فيض كاشاني وجههاي تشبيه دو آيه را به ترتيب، «بزرگي» و «رنگ» دانسته است. (تفسير صافي، 5/270). 32. اين واژه را برخي «جمالات» (جمعِ جمعِجَمَل) قرائت كردهاند. (مجمع البيان، 5/633). 33. برخي از مفسران نظير جبايي، «جمالت صفر»را به شتران زرد موي ترجمه كردهاند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/632). در تفسير نمونه نيز اين قول اختيار شده است. (تفسير نمونه، 25/419). البته اين نظر اشتباه و از قياس با آتشهاي دنيوي ناشي گرديده است. در متن به اين مطلب اشاره شده است. در مقابل، گروهي ديگر چون حسن بصري و قتاده و فرّا و قمي و فيض، «صفر» را به معناي سياهي مايل به زردي ترجمه كردهاند. فرّا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهي ديده نشده جز آنكه به رنگ زرد تمايل دارد. و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، «صفراء»گويند. (ر. ك: مجمع البيان، 5/634؛ تفسير قمي، تصحيح موسوي جزايري، 2/400؛ تفسير صافي، تصحيح اعلمي، 5/270). و به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا حضرت زين العابدين(ع) در دعاي 32 صحيفه سجاديه در توصيف آتش دوزخ ميفرمايد: «اللهم اني أعوذبك… من نارٍ نورها ظلمة»؛ خدايا به تو پناه ميبرم از آتشي كه نورش تاريكي است. سيد علي خان ـشارح و مفسّر صحيفه سجاديهـ در رياض السالكين در شرح اين بخش از دعا گويد: امام(ع) با اين جمله، ويژگي آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوي بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروي نوري ندارد و تاريك و سياه است؛ و علت اينكه فرموده: «نورها ظلمة» مطلبي است كه در اذهان جاي گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است؛فلذا امام(ع) فرموده كه نور آتش اخروي، ظلمت است. در احاديث اسلامي نيز مطالبي در اين راستا و همسو با آن روايت شده است: ترمذي و جز او نقل كردهاند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا آنكه سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا آنكه سپيد گشت. آنگاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آنكه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است. 34. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/280. 35. همان، 5/189، 190. 36. همان، 18/138. 37. همان، 5/194، 195. 38. آيين بهزيستي اسلام، 2/47. 39. مقصود رنگ گياهان است كه دورنماي آن زمين را سبزفام جلوه ميدهد. 4. ر. ك: مفردات راغب اصفهاني/457، تحقيق محمّد سيّد گيلاني، نشر مرتضويه. 40. تفسير نمونه، 23/176، 177. 41. اصولاً رنگها ـنه تنها رنگ سبزـ نسبت به مداواي تعدادي از بيماريها اثرات قابل توجهي دارند. 42. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/278،279. 43. همان/279. 44. همان، 11/250. 45. همان، 3/282. 46. چنانكه مشاهده ميشود، رنگ سبز در حالات متفاوت، برودت و گرما را در انسان ايجاد ميكند و اين را بايد به حالات مختلف افراد مربوط دانست. 47. ر. ك: اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/190، 191 و 196. 48. آيين بهزيستي اسلام، 2/47، 48. 49. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/198. 5. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، 2/106. 50. همان/197. 51. همان. 52. آيين بهزيستي اسلام،2/75 و 76. 53. مجمع البيان، 5/311، دار المعرفه. 54. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 5/196. 55. همان/197. 56. همان/198ـ 199. 57. همان/201. 58. همان، 11/248. 59. همان، 5/195. 6. الحكمة المتعالية، 4/91، دار احياء التراث العربي، بيروت. 60. آيين بهزيستي اسلام، 2/41. نامبرده دربار آثار طبي رنگ قرمز نيز توضيحات ارزشمندي داده كه بهعلت آنكه بهنظر ما ارتباط حقيقي با رنگ قرمز ندارد و از خواص اشعههاي قرمز است، از درج آن خودداري كرديم. 61. دربار نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان ر.ك: الصحيح من سيرة النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي، 1/46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتب سيره و تاريخ. 62. همان، 5/66. 63. ر.ك: تفسير صافي، 5/288. 64. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، 3/279. 65. همان، 5/192. 66. همان/281. 67. همان/195. 7. الميزان، 15/122. 8. لغتنامه دهخدا، مادّه «نور»، نيز ر.ك: موسوعة المورد، اثر بعلبكي، 6/119. 9. اصول روانشناسي، نرمانل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچي، 2/340. |
|
روانشناسي رنگ ها و قرآن کريم
اکرم پهلوان حسين
چکيده
طبق تحقيقات جامعه شناسي ،رنگ ها ،نه تنها افراد را تحت تاثير خود قرار مي دهند بلکه منجربه پيشرفت ويا رکود يک جامعه نيز مي شوند. با عدم جايگزيني صحيح رنگ در مکان خاص خود و به کارگيري نادرست آن در محيط هاي انساني ،صدمات روحي شديدي برانسان وارد خواهد آمد .«اصلاح املاي کودک با خط قرمز توسط معلم »يا «چراغ قرمز هشدار دهنده،براي رانندگان»يا «سفيد بودن پاکت شير »،«رنگ آبي يا سبز روشن ديوارهاي کلاس درس يا کتابخانه براي مطالعه بهتر»و«استفاده از پوشش سفيد درعالم پزشکي و سبز براي بيماران» همه وهمه مؤيد اين مطلب است که يک ارتباط تنگاتنگ بين نظام خلقت انسان وطبيعت وجود دارد.
کليد واژه ها:
تفسير موضوعي قرآن ،روانشناسي ،کاربرد رنگ ها در قرآن ،انواع رنگ ها .
مقدمه:
درژرفاي اسرار قرآني مي توان از رموز و هر آنچه سبزوزرد،سياه و سفيد،سرخ و کبود دردل دارند وبا ما مي گويند نام برد.«...ولا رطب ولا يابس إلا في کتب مبين»؛(انعام59)هيچ ترو خشکي در جهان نيست مگرآنکه در کتب مبين مستور است و گنجانده شده است.
فصل آبي
آنجا که خداوند متعال فرمود :«فالق الإصباح و جعل اليل سکنا »؛(انعام ،96) خداست شکافنده پرده صبحگاهان و او شب را براي آسايش خلق قرار داد .
فصل زرد
در سوره مبارکه بقره آيه 69اشاره به درخواست قوم موسي از وي شده است :«قالوا ادع لنا ربک يبين لنا ما لونها قال إنه يقول إنها بقرة صفراءُفاقع لونها تسر الناظرين »؛گفتند :از پروردگارت بخواه که رنگ گاو (ي که بايد ذبح شود )را مشخص کند و خداوند فرمود :گاوي که به رنگ زرد خالص است ؛به طوري که بينندگان را شادماني و سرور مي بخشد.
فصل سبز
درمورد رنگ سبز نيز آيات زيادي وجود دارد ؛ خداوند در قرآن کريم فرموده است «الذي جعل لکم من الشجر الأخضر ناراًفاذا انتم منه توقدون ».(يس،80)آن خدايي که براي بهره برداري شما از درخت سبز (تر وتازه )(4)آتش قرار داده است ،تا وقتي که مي خواهيد برافروزيد .بنابراين کشاورزي در اختيار صنعت قرار مي گيرد ودر نتيجه سبزبه سرخ تبديل مي شود .(5)
فصل سياه و سفيد
«..ومن الجبال جدد بيض و حمرمختلف الوانها و غرابيب سود ...»؛(فاطر ،27)و از کوه ها نيز راه هايي خلق کرد سفيد و سرخ و به رنگ هاي مختلف و گاه به رنگ کاملاًسياه .طبق آيه مربوطه،کوه ها به رنگ سفيد خالص نيستند ؛چنانچه در علم روانشناسي رنگ ها آمده است که :«رنگ سفيد کامل ،حتي در مدت کم ،قدرت ديد را (به علت خستگي اعصاب و عضلات چشم )تغيير داده و دچار حاد و مزمن مي کند که در صورت مداومت ممکن است تا مرحله ي ايجاد کوري پيش رود ؛مانند تماس طولاني با برف يا منابع نورشديد طبيعي يا مصنوعي ».(صبور اردوبادي ،1368،ص75)
فصل قرمز
درميان کلماتي که در سوره ي مبارکه فاطر آيه 27آمده است ، کلمه حمر به معناي رنگ قرمز ديده مي شود: « ... و من الجبال جدد بيض وحمر مختلف ألوانها وغرابيب سود»؛ واز کوه ها نيزراه هايي به رنگ سفيد وسرخ ورنگ هاي مختلف وهمچنين کاملاً سياه خلق کرد. زيرا ترکيبات شيميايي عناصر تشکيل دهنده کوه ها وسنگ ها به رنگ هاي مختلف مانند: سياه ، سفيد،خاکستري،آبي ،بنفش وحتي قرمز وجود دارد.
فصل کبود
يکي ديگر از رنگ هايي که در قرآن کريم ذکري از آن به ميان آمده است ،رنگ ازرق يا کبود است .به طور کلي اين رنگ ،منفورترين رنگ ها در نزد عرب محسوب مي شود ؛مخصوصاًاگر رنگ چشم کبود باشد ،زيرا اعراب صفت دشمن خود را مي گويند:«أزرق العين »يعني «چشم کبود »
نتيجه
آنچه از تأمل در آيات و روايات به وضوح به دست مي آيد اين است که :
پي نوشت :
1.برگزيده از فصلنامه علمي پژوهشي دانشور،دکتر حبيب الله آيت اللهي و حکيمه گوهريان ،دانشگاه شاهد ،پاييز 77،سال ششم ،شماره 21؛رنگ و تربيت ،مهدي علي اکبر زاده ،چاپ سعيد نو،چاپ دوم ،انتشارات ميشا. 2.بحارالانوار ،ج43،ص73؛تفسير رازي ،ج1،ص463؛تفسير فرات ،ص199؛موسوعه ادعيه ،تحقيق جواد قيومي ،ج2. 3.علامه مجلسي ،حليةالمتقين ،فصل 11از آداب لباس پوشيدن صص12و13،نشرمهد ،تهران . 4.در بين مفسران معروف است که مراد دو درخت «مَرخ و عُفار »است که وقتي به هم ساييده بشوند مشتعل گردند درحالي که اين دو شاخه تروتازه هستند !(ترجمه تفسير الميزان ،ج17،ص177) 5.مجله نگاه حوزه ،71-69،صاحب امتياز :دفترتبليغات اسلامي قم ،تلخيص :هموم الفکر ...،از حسين حنفي ،ترجمه باغستاني. 6.دايرةالمعارف تشيع ،ج9،ص57،چاپ اول ،نشر محبي ،1381،حاج سيد جوادي وخرمشاهي ،خاني. 7.شادي آوربودن 8.موسوعه ادعيه ،تحقيق جواد قيومي ،دعاي روزدوم ماه از حضرت علي (ع) 9.سنن النبي ،ص120؛محجة البيضاء ،مولي محسن فيض کاشاني ،ص140؛ احياء العلوم غزالي . 10.رنگ و تربيت ،ص78. 11..سنن النبي ،ص120؛محجة البيضاء ،مولي محسن فيض کاشاني ،ص140؛ احياء العلوم غزالي . 12.اصول کافي ،کليني ،ج3،ص375،ترجمه سيد جواد مصطفوي ،دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ،تهران. 13.رنگ و تربيت ،ص79. 14.عمامه سياه سادات از غديرخم ،سيد مجتبي ذاکري. 15.موسوعه ادعيه ،ج2،نقل از سيد رضي در نهج البلاغه ،خطبه 137. 16.سنن النبي ،137از ملحقات لباس ،ص133. 17.سنن النبي ،ص130،131از ملحقات لباس ،نقل از شيخ صدوق در خصال . 18.بحارالانوار ،ج76،ص98؛ثواب الاعمال ،ص20. 19.بحارالانوار ،ج76،ص99،دارالکتب الاسلامية. 20.روانشناسي رنگ ها ،لوشر ،ص 21. 21.سنن النبي ،ص135/133و 137از ملحقات لباس. 22.سنن النبي ،ص143/138از ملحقات مسکن . 23.سنن النبي ،ص142/138از ملحقات مسکن .
کتاب نامه
1.آيت اللهي حبيب الله ؛گوهريان ،حکيمه ،1377،فصلنامه علمي پژوهشي دانشور ،دانشگاه شاهد ،سال ششم ،شماره 21. |
|
نگاهى به مقوله رنگ در قرآن
سيد محمد جواد صداقت كشفي
چکیده: این نوشتار به اهمیت رنگ از نگاه قرآن می پردازد. نویسنده پس از مقدمه ای راجع به اهمیت رنگ در زندگی، چگونگی نگاه قرآن به انواع رنگ را بررسی کرده و در این راستا نخست از یاد کرد کلی رنگ در تعبیرهای «لون» و «صبغه» سخن می گوند و به راز و رمز مفهومی این دو اشاره می کند، آنگاه به انواع رنگها پرداخته از رنگ سیاه، سفید، زرد، سرخ، سبز به تفصیل بحث می کند.
رنگ و زندگى
از مقولههاى با اهميّت جوامع بشرى كه تأثير آن بر بسيارى پوشيده مانده، مقوله رنگ است. شايد بسيارى از افراد با شنيدن چنين جملهاى آن را مورد تمسخر يا بى اعتنايى قرار دهند، اما وقتى ظرافتهاى درباره رنگ، آشكار مىگردد، بينش مخاطب نيز تغيير خواهد يافت. بى ترديد رنگها در زندگى انسان و همچنين جامعه، نقش پيش برنده اهداف و متوقف كننده برخى فعاليتها را دارند. اين مسئله به دوران كنونى محدود نمىشود، زيرا تا آنجا كه تاريخ از بشر سخن مىگويد، رنگ، همواره جزو معيارهاى او بوده است؛ البته براى بشر اوليه دو رنگ آشناى كارساز، آبى متمايل به تيره آسمان در هنگام شب، و زرد روشن و متمايل به سفيد نور آفتاب بود. او تاريكى و روشنى را ملاك فعاليتهاى خود مىدانست؛ از اين رو رنگ خورشيد و نور آن حكايت از تلاش داشت و رنگ شب، رنگ استراحت و توقف كار بود.1
رنگ در قرآن
قرآن كريم در بسيارى از آيات خود با عنوان كلى رنگ، و يا به تفكيك، رنگهاى مختلف را ذكر مىنمايد. بى ترديد تمامى موارد استفاده از اين واژهها با دليل و حكمت خاصى است كه برخى از آنها در تفاسير بيان شدهاند و بعضى ديگر پوشيده ماندهاند. در اين بخش ما تنها فهرستى از آيات بكار برنده رنگ را ارائه مىنمائيم و آنگاه در بخشهاى بعد به بررسى جزئى مقوله رنگ خواهيم پرداخت. آيات مذكور در بر گيرنده رنگ را مىتوان دو دسته كلى دانست: يك دسته آنهايى كه از واژه «لون» يا «صبغة» استفاده كردهاند. يعنى بحث كلى رنگ. و دسته ديگر آنها كه رنگهاى مختلف را در خود جاى دادهاند. در اين جا فهرستى كه از آيات مورد بحث ارائه مىشود به ترتيب قرارگيرى رنگها در سورههاى مباركه است. البته در ابتدا آيات مربوط به لون و صبغة بيان مىشوند و سپس به رنگهاى بيان شده در قرآن مىپردازيم.
لون و صبغه در آيات
واژه «لون»، و جمع آن «الوان»، 9 بار تكرار در هفت آيه از قرآن مجيد آمده است. از اين تعداد، 7 مورد به صورت جمع، يعنى «الوان»، و دو مورد مربوط به »لون» است؛ و اما كلمه «صبغة» دو مرتبه و تنها در يك آيه وجود دارد. آيات مربوط به «لون» و «صبغة» به ترتيب قرارگيرى در سوره هاى قرآن كريم چنين مىباشند:
رنگ زرد در آيات
رنگ زرد با واژههاى صفر، صفراء و مصفرّاً، 5 بار در آيات قرآن كريم معرفى شده است. اين آيات عبارتند از:
رنگهاى سفيد و سياه در آيات
رنگ سفيد در 12 آيه قرآن كريم آمده است. كلمات قرآنى مربوط به اين رنگ، ابيضّت، تبيضّ، ابيض، بيضاء و بيض مىباشند. اولين كلمه مربوط به اين رنگ، ابيض است كه در سوره مباركه بقره قرار دارد. اما رنگ سياه 7 بار و در 6 آيه قرآن كريم وجود دارد. در اين بين 3 مرتبه به صورت مشترك با رنگ سفيد و 3 مرتبه به طور مستقل، مورد استفاده قرار گرفته است. واژه سياه در قرآن، شامل كلمات اسود، اسودّت، مسودّاً، مسودّة و سود مىباشد. در اين بخش، ما سفيد و سياه را تفكيك نمىكنيم بلكه برخى آيات را به ترتيب سورههاى مباركه، به طور متوالى، ذكر مىنماييم. با اين حساب، آيات به كار برنده رنگهاى سفيد و سياه عبارتند از:
رنگ سبز در آيات
در قرآن كريم كلمات خضر خضراً أخضر و مخضرّة به معنى سبز آمدهاند. البته دو كلمه ديگر نيز وجود دارد كه از آنها نيز به سبزى تعبير مىشود. يكى كلمه مدهامّتان در سوره مباركه الرّحمن، و ديگرى كلمه أحوى در سوره أعلى. به اين ترتيب، مجموعه دفعات كاربرد رنگ سبز در قرآن كريم، 10 مورد است. آيات شامل رنگ سبز، به ترتيب چنين مىباشند:
رنگ قرمز در آيات
قرمز با واژه «حمر» در قرآن كريم، تنها يكبار و آن هم در آيه 27 سوره مباركه فاطر با همراهى رنگهاى ديگر آمده است. اين آيه در فهرست مربوط به لون و رنگهاى سفيد و سياه ذكر شد.
شرح لون در آيات
چنان كه در كتاب لغت آمده، لون كلمهاى معروف است و بر سفيد و سياه و آنچه از اين دو تركيب مىشود اطلاق مىگردد.3 لسان العرب، لون را هيئتى مانند سياهى و قرمزى و نيز آنچه عامل تمايز و جدايى دو چيز است، بيان مىكند،4 البته از نظر علمى اين تعريفها واقعاً كامل نيست و دليل اين مدعا در بررسىهاى انجام شده علمى آشكار است. براساس علوم بشرى، رنگ وابسته به نور است و بر اساس ظرفيت بينايى انسان ديده مىشود. از آنجا كه نور به صورت امواج مىباشد، نوع رنگ نيز با ميزان طول موج نور تغيير خواهد كرد و بدين ترتيب در محدوده مشخصى از امواج وسيع نورانى، رنگها بسته به ميزان طول موج در مقابل ديدگان انسان ظاهر خواهند شد. متوسط اين ميزان در كتب فيزيكى بين 400 تا 700 نانومتر است (هر نانومتر يك ميليونيم ميليمتر است) بديهى است كه در اين محدوده رنگهايى مختلف به صورت مستقل يا تركيبى ديده مىشوند.5 البته جزئيات اين بحث مفصل است و ما قصد پرداختن به آنها را نداريم و اين ميزان نيز براى روشن نمودن پيچيدگىهاى ماهيت رنگ بيان شد. به هر حال آياتى را كه در اين رابطه مورد بررسى قرار مىدهيم، عبارتند از:
شرح و تفسير «صبغة» در آيات:
آيه 138 سوره مباركه بقره به صبغة مىپردازد.
پی نوشتها:
1 - ر.ك. لوشر، ماكس، روانشناسى رنگها، ترجمه ويدا ابى زاده، چاپ پانزدهم، انتشارات درسا، 20 1379. 2 - ر.ك. خير انديش، رسول، و شايگان، سياوش، ريشهيابى نام و پرچم كشورها، چاپ اول، انتشارات كوير. 115-16 1370. 3 - اصفهانى، راغب، مفردات، 751. 4 - ابن منظور، محمد ابن مكرم، لسان العرب، نرمافزار نور 2، بى تا، ج 393 13. 5 - طباطبايى، غلامرضا، فصلى در نور و رنگ، /38 و نيز يوجين، هشت و آلفرد، زاياك، نور شناخت، 58. 6 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 176 11. 7 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 317 12. 8 - همان. 9 - ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 39 / 13. 10 - پاكنژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 178/5. 11 - مكارم شيرازى، ناصر، نمونه، 301-302/11. 12 - همان، 395/16. 13 - همان. 14 - همان، 243/18. 15 - همان، 246. 16 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 58/17. 17 - السيوطى، جلالالدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 249/5. 18 - اصفهانى، راغب، مفردات، 475. 19 - همان. 20 - ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، 437-438/8. 21 - طبرسى، فضل بن الحسن، مجمعالبيان، 79/2. 22 - همان. 23 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 473-474/1. 24 - السيوطى، جلالالدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 141/1. 25 - همان. 26 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان، 475/1. |
|
نگاهى به مقوله رنگ در قرآن (قسمت دوم)
محمد جواد صداقت كشفي
چکیده: رنگ هاى به كار رفته در آيات قرآن كريم به ترتيب:
رنگهاى زرد، سفيد و سياه
پيش درآمد
موضوع رنگ در قرآن كريم از مباحث شيرين و زيبايى است كه مى تواند نكته هاى بسيارى را به ما بياموزد. پيشتر از اين در باره مفهوم كلى رنگ در قرآن از طريق كاربرد واژه هاى لون و صبغة سخن گفته شد و در اين مقاله برآنيم تا از مبحث رنگهاى مختلف به صورت تفكيك شده مطالبى بيان نماييم.
تقسيمات رنگها
رنگها، در تقسيمهاى خود ويژگىهايى منحصر به فرد مى يابند.البته بعضى از اين ويژگىها به تك تك هر رنگ مربوط است و بعضى ديگر به يك گروه از رنگها اختصاص مىيابند. بعضى از انواع رنگها را مى توان چنين تقسيم بندى نمود:
رنگ زرد در قرآن مجيد
اكنون به سراغ قرآن مجيد مى رويم اما براى تفكيك بيشتر و خوددارى از اطاله سخن در اين شماره سه رنگ زرد، سفيد و سياه را مورد بحث قرار مى دهيم و در زمانى ديگر رنگهاى باقى مانده را مطرح مى نماييم. همانگونه كه در مطالب شماره قبل بيان شد رنگ زرد به عنوان اولين رنگ مطرح شده در قرآن مى باشد و جالب اين است كه در علم نيز خواص منحصر به فردى از جمله بيشترين درخشندگى براى آن ذكر شده است. اين رنگ با واژه هاى صفر، صفراء و مصفّرا، 5 بار در آيات قرآن كريم معرفى شده است. اين آيات عبارتند از:
شرح رنگ زرد در آيات
درباره معناى صفر گفته مى شود كه رنگى است بين سياهى و سفيدى كه البته به سياه نزديكتر است به همين دليل بعضى آن را به سياه تعبير كرده اند.3 از جمله در روايتى از الدر المنثور، اين معنى بيان شده است؛ گرچه جايى ديگر مى گويد ابن عباس معناى چنين زردى را،زرد تندى مى داند كه به سفيدى متمايل شده باشد.4
زرد از نظر علم
در بين طول موجهاى مرئى، 550 تا 580 نانومتر، متعلق به رنگ زرد است.22 چنانكه قبلاً بيان شد، زرد روشنترين رنگ است كه به صورت شادمانى ظاهر مى شود. از خواص روانشناسانه اين رنگ كه بر روى جسم نيز تأثير مى گذار موارد متعددى هست كه در لابلاى مطالب زير به آنها اشاره مى شود:
رنگهاى سفيد و سياه
رنگهاى مورد بحث ديگر سفيد و سياه مى باشند. چنانكه قبلاً بيان شد رنگ سفيد در 12 آيه قرآن كريم آمده است. كلمات قرآنى مربوط به اين رنگ، ابيضّت، تبيّض، أبيض، بيضاء، و بيض مى باشند. اولين كلمه مربوط به اين رنگ، أبيض است كه در سوره مباركه بقره قرار دارد. و اما رنگ سياه 7 بار و در 6 آيه قرآن كريم وجود دارد. در اين بين 3 مرتبه به صورت مشترك با رنگ سفيد و 3 مرتبه به گونه مستقل، مورد استفاده قرار گرفته است. واژه سياه در قرآن، شامل كلمات أسود، سوّدت، مسوّداً، مسودة و سود مى باشد. ترتيب قرار گيرى سفيد و سياه در آيات قرآن چنين است:
شرح رنگهاى سفيد و سياه در آيات
تفسير برخى از آيات مذكور به شرح زير مى باشد:
سفيد و سياه از نظر علم
هرگاه امواج باز تابيده به چشم، حاوى طول موج تمام رنگهاى اصلى با درصدى مشخص باشد، چشمان ما رنگ يا نور سفيد را خواهد ديد، و برعكس زمانى كه از جسمى بازتابى به چشم نرسد، آن جسم به رنگ سياه ديده خواهد شد. در اينجا ابتدا مواردى در باره سفيد و سپس خواصى از سياه بيان خواهد شد:
پی نوشتها:
1 - ر.ك. جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /124-126 2 - ر.ك. همان، /162-165 و /56 و نيز ادموند بورك، فلدمن، تنوع و تجارب تجسمى، ترجمه، شرح و نگارش پرويز مرزبان، چاپ اول، انتشارات سروش، 58/ 1378. 3 - ر.ك. راغب، مفردات، /487 4 - ر.ك. سيوطى، جلالالدين، الدر المنثور، 78/1 5 - ر.ك. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 302/1 6 - ر.ك. طباطبايى، محمد حسين، الميزان، 310/1 7 - ر.ك. ابن منظور، لسان العرب، 255/8 8 - الحويزى، نورالثقلين، 89/1 9 - ر.ك. بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، 245/1 و نيز حرّ عاملى، وسايل الشيعه، مؤسسه آلالبيت، قم، 1409 ه.ق. 68-70/5 10 - ميبدى، رشيدالدين، كشف الاسرار، 229-230/1 11 - ر.ك. تفسير نمونه، 474/16 12 - همان، 423/19 13 - طبرسى، محمد فضل بن الحسن، مجمع البيان، 210/26 14 - تفسير البرهان، 417/5 15 - ر.ك. تفسير نمونه، 419/25 16 - ر.ك. پاكنژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 40/18 17 - ر.ك. ابوطالبى، الهه، بررسى مفاهيم نمادين رنگها، /75 18 - همان. 19 - ر.ك. وسايل الشيعه، 366/5 20 - طباطبايى، سيد محمد حسين، سنن النبىصلى الله عليه وآله وسلم، ترجمه حسين استاد ولى، چاپ چهارم، انتشارات پيام آزادى، 75/ 1382 21 - ر.ك. وسايل الشيعه، 410/21 22 - ر.ك. جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /59 23 - ر.ك. محدثى، جواد، هنر در قلمرو مكتب، /212 24 - ر.ك. رضا، پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 190/5 و نيز ماكس، لوشر، روانشناسى رنگها، /19-20 و 90-97 و نيز ژرارد، اد، رنگها براى سلامتى شما، /49 و نيز جوهانز، ايتن، كتاب رنگ، /210-212 25 - ر.ك. پاكنژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 144/18 26 - ر.ك. تفسير نمونه، 653-654/1 27 - ر.ك. همان، 45/3 و نيز 517-518/9 28 - طه: 22 و القصص: 32 و الشعراء: 33 29 - تفسير نورالثقلين، 375/3 30 - ر.ك. تفسير نمونه، 216/5 31 - ر.ك. الميزان، 318/11 32 - ر.ك. همان، 400/12 33 - ر.ك. تفسير نمونه، 54/19 34 - همان، 56-57/19 35 - ر.ك. همان 36 - ر.ك. ابوطالبى، الهه، بررسى مفاهيم نمادين رنگها، /46-47 37 - محمد، محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شيخى، چاپ چهارم، دارالحديث، قم، 5284/11 1383. 38 - طباطبايى، سيد محمد حسين، سنن النبىصلى الله عليه وآله وسلم، ترجمه حسين استاد ولى، ملحقات 39 - همان، /70-75 40 - ر.ك. رضا، پاكنژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، 185-191/5 و 151 - 152/18 و نيز ماكس، لوشر، روانشناسى رنگها، /97 و نيز الهه، ابوطالبى، بررسى مفاهيم نمادين رنگها، /28 و /24 - 54 و /188 - 189 و نيز جواد، محدثى، هنر در قلمرو مكتب، /21 |
|
پژوهشى پيرامون رنگ در اسلام
محمد اصغرى نژاد
*آثار روانى رنگ سياه
از آن جايى كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به كارگيرى آن در هواپيما و كشتى خوددارى مى كنند.[107] برخى گويند كه رنگ سياه، رنگ سبك و غلط اندازى است.[108] اما در مقابل، برخى بر اين باورند كه جلوه و ابهت رنگ سياه از ديگر رنگ ها بيشتر است.
* پوشش هاى رنگى
طبيعت، آميخته و جلوه اى از رنگ هاى بسيار متنوع و گوناگون اشيا و گياهان و جانوران است كه خداوند رحمان در اختيار انسان قرار داده و استفاده از اين نعمت ها را روا دانسته است.
1- پوشش زرد در روايات
در روايات اسلامى به استفاده از پوشش هاى زرد توصيه و ترغيب و بهره گيرى از آن ها بلامانع دانسته شده است. در روايتى امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است: "ما لباس هاى زرد رنگ و گلگون مى پوشيم."[117]
2- پوشش قرمز در اسلام
از ديدگاه اسلام، استفاده از پوشش هاى قرمز در اصل، اشكالى ندارد، مگر آن كه عرف به دليلى آن را ناپسند شمارد; مثلاً ـ چونان امروزه ـ استفاده از اين رنگ را در لباس هاى رو در ملأ عام سبك يا زننده و تحريك آميز انگارد. در اين صورت حكم جواز به كراهت يا حرمت تغيير مى كند.
3- پوشش سبز
در اسلام از رنگ سبز تعريف و تمجيد شده است. برخى از فقيهان در ترتيب درجه رنگ لباس از نظر خوبى گفته اند: بهترين رنگ ها در لباس، سفيد و بعد از آن زرد و سپس سبز و بعد از آن سرخ ملايم و كبود و عدسى است. امّا سرخ تيره مكروه است ـ به ويژه ـ در نماز و پوشيدن لباس سياه كراهت شديد دارد.[137]
4- پوشش سفيد
بى شك بهترين رنگ لباس در اسلام، رنگ سفيد است. امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود: پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ فرموده است:
5- پوشش سياه
در روايات اسلامى در غالب موارد استفاده از پوشش هاى سياه نهى شده است. در روايتى آمده است كه از جمله تعاليم امام على ـ عليه السلام ـ به يارانش اين بود: لباس سياه مپوشيد چرا كه پوشش فرعون بود.[147] در خبر ديگرى آمده كه رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در پوشش ها ناخوش داشت.[148]
پوشش سياه در هنگام نماز
استفاده از پوشش سياه در هنگام خواندن نماز مكروه است[152] و در اين حكم، تفاوتى ميان زن و مرد وجود ندارد.[153] حتى استفاده از شب كلاه سياه هم در نماز نامطلوب است.
پوشش سياه در اعمال حج و عمره
بهره گيرى از رنگ سياه در لباس احرام خوشايند نيست. حسين بن مختار گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد احرام در پوشش مشكى پرسش كردم. حضرت فرمود:
موارد استثنا
در موارد ذيل مى توان از پوشش هاى سياه استفاده كرد:
كفش، عبا، عمامه
در مورد عدم كراهت استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه در روايتى به نقل از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است:
* تقيه و ضرورت[166]
از تأكيد زيادى كه امام صادق ـ عليه السلام ـ نسبت به پوشيدن كفش سياه به داود رقى در روايت گذشته فرموده، نكته اى علاوه بر آنچه گفته شد، به ذهن خطور مى كند و آن رعايت تقيه است. چون در آن اعصار، خفقان شديدى در شهرهاى اسلامى حاكم بود و شيعيان از سوى خلفاى ستمگر وقت دچار سخت ترين فشارهاى سياسى و اقتصادى شده، گاه دستگير و در زندان هاى مخوف امويان و عباسيان به انواع شكنجه ها دچار مى شدند و در بسيارى از موارد نيز به شهادت مى رسيدند.
* عزادارى
از جمله موارد استثنا شده از كراهت استفاده از لباس مشكى، مراسم عزادارى سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ است. شيخ عبدالله مامقانى در اين زمينه گويد: كراهت پوشش سياه، به هنگام برپايى مراسم عزادارى سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ برطرف مى گردد.[173]
پى نوشت :
[1]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176. البته اظهار فوق مربوط به زمانى است كه آن شهيد درصدد نگارش مجموعه اولين دانشگاه و آخرين پيامبر بود. [2]- همان، ص 201. [3]- البته انسان هايى كه در ماوراء ماده سير مى كنند به محسوسات و طبيعتاً رنگ ها كمتر توجه دارد. [4]- اقتباس از مأخذ پيشين، ج 11، ص 248. [5]- همان، ج 3، ص 28. [6]- اقتباس از همان مأخذ، ج 5، ص 195. [7]- فرهنگ فارسى معين، ج 2، ص 1677. [8]- تاج العروس، ماده لون. [9]- لسان العرب، ج 12، ص 367. [10]- مجمع البحرين، با تعليقات محمد عادل، نشر فرهنگ اسلامى، ج 2، ربع 4، ص 155. [11]- ر.ك: مفردات راغب اصفهانى، تحقيق محمد سيد گيلانى، نشر مرتضويه، ص 457. [12]- مجموعه مصنّفات، شيخ اشراق، ج 2، ص 106. [13]- اسفار، ج 4، ص 91. [14]- الميزان، ج 15، ص 122. [15]- لغت نامه دهخدا، ماده نور. نيز بنگريد به "موسوعة المورد"، بعلبكى، ج 6، ص 119. [16]- اصول روانشناسى، نرمان ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچى، ج 2، ص 340. [17]- لغت نامه، ماده "رنگ" نيز بنگريد به موسوعة المورد، ج 3، ص 59 ـ 58. [18]- نيوتن عقيده داشت كه رنگ هاى هفت گانه طيف، رنگ هاى خالص اند و به رنگ هاى ديگر، تجزيه نمى گردند. ليكن به موجب نظريه موجى نور، رنگ هاى مختلف، نورهايى هستند كه طول موج آن ها با يكديگر اختلاف دارد. مثلاً طول موج نور قرمز سير حدود 80/0 ميكرون و نور بنفش 40/0 ميكرون است و ساير رنگ هاى طيف، داراى طول موج هايى ميان اين دو هستند: قرمز سير: 80/0 ميكرون; قرمز: 65/0 ميكرون; نارنجى: 60/0 ميكرون; زرد: 58/0 ميكرون; سبز 55/0 ميكرون; آبى: 48/0 ميكرون; نيلى: 42/0 ميكرون; بنفش: 40/0 ميكرون. چنان كه ملاحظه مى شود هر چه از رنگ قرمز به طرف بنفش پيش مى رويم، معينى است. بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز، داراى طول موج هايى است كه از قرمز سير با طول موج 80/0 ميكرون شروع مى شود و به قرمز روشن با طول موج 65/0 ميكرون خاتمه مى يابد. اين رنگ ها به طور اتصالى تغيير مى كنند و حد فاصلى بين آن ها نمى توان تشخيص داد; يعنى معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان مى يابد و رنگ نارنجى آغاز مى گردد. (لغت نامه دهخدا، ماده رنگ) [19]- اسفار، ج 4، ص 85 ـ 88. [20]- اسفار، ج 4، ص 92 ـ 93. [21]- ر.ك: همان مأخذ، ص 93. [22]- همان، ص 94. [23]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144. [24]- سوره بقره (2) آيه 187. [25]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144. [26]- لغت نامه دهخدا، ماده رنگ. [27]- روان شناسى عمومى، ص 160. [28]- برخى از محققان از رنگ هاى "احوى" (سياه متمايل به سبز) و "مدهامتان" (سبز سيه فام) هم ياد كرده اند. (ر.ك: دانستنى هاى قرآن، مصطفى اسرار، ص 126). [29]- سوره بقره (2) آيه 138. [30]- الميزان، ج 1، ص 313 ـ 315. [31]- سوره روم (30) آيه 30. [32]- كشف الاسرار، ج 1، ص 381 ـ 382. [33]- همان، ص 387. [34]- سوره فاطر (35) آيه 27 و 28. [35]- سوره روم (30) آيه 22. [36]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 205. [37]- سوره نحل (16) آيه 13. [38]- مجمع البحرين، ماده "ذ، ر، أ". [39]- مجمع البيان، دارالمعرفه، ج 3، ص 543. [40]- سوره نحل (16) آيه 69. [41]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176 و 177. [42]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، ص 248. [43]- همان، ص 273. [44]- سوره زمر (39) آيه 21. [45]- سوره بقره (2) آيه 69. [46]- ر.ك: تفسير صافى، ج 1، ص 128. [47]- همان، ص 128. [48]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 282 ـ 281. [49]- همان، ج 5، ص 172 ـ 171. [50]- همان، ص 189 ـ 190. [51]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 6، ص 247 و 248 و 254. [52]- فيض كاشانى وجه هاى تشبيه دو آيه را به ترتيب، "بزرگى" و "رنگ" دانسته است. (تفسير الصافى، ج 5، ص 270). [53]- اين واژه را برخى "جمالات" (جمعِ جمعِ "جَمَل") قرائت كرده اند. (مجمع البيان، ج 5، ص 633). [54]- برخى از مفسران چون حسن بصرى و قتاده و فرّا و قمى و فيض، "صفر" را به معناى سياهى مايل به زردى ترجمه كرده اند. فرا در اين باره گفته است: هيچ شتر سياهى ديده نشده جز آن كه به رنگ زرد تمايل دارد و از اين رو مردم عرب به شتر سياه، "صفراء" گويند. (ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 634; تفسير قمى، ج 2، ص 400; تفسير صافى، ج 5، ص 270). به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا در دعاى 32 صحيفه سجاديه(ع) در توصيف آتش دوزخ آمده است: "اللهم انى اعوذ بك ... من نار نورها ظلمة". سيد على خان در شرح اين بخش از دعا گويد: امام (ع) با اين جمله، ويژگى آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوى بيان نموده و مفهوم كلام حضرت اين است كه آتش اخروى نورى ندارد و تاريك و سياه است. و علت آن كه فرموده: "نورها ظلمة" مطلبى است كه در اذهان جاى گرفته كه آتش هميشه با نور همراه است. فلذا امام فرموده كه نور آتش اخروى، ظلمت است. در احاديث اسلامى نيز مطالبى در اين راستا روايت شده است ... و جز او نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند تا سپيد گشت. آن گاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آن كه سياه شد. بنابراين سياه و تاريك است. در روايت ديگرى اين نكته اضافه شده كه آتش دوزخ مانند سياهى شب است. و در حديث ديگرى آمده كه از قير سياه تر است. و در گزارش ديگرى نقل شده كه جهنم، تاريك و سياه است نه نورى دارد و نه شعله اى. از سلمان فارسى حكايت شده كه: آتش آخرت، تاريك و سياه است. (رياض السالكين، ج 5، ص 108، با تصرف). [55]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 280. [56]- همان، ج 5، ص 189 ـ 190. [57]- همان، ج 18، ص 138. [58]- همان، ج 5، ص 194 ـ 195. [59]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47. [60]- مقصود رنگ گياهان است كه دورنماى آن، زمين را سبز فام جلوه مى دهد. [61]- سوره حج (22) آيه 63. [62]- سوره يس (36) آيه 80. [63]- سوره انعام (6) آيه 99. [64]- سوره يوسف (12) آيه 43. [65]- سوره كهف (18) آيه 31. [66]- سوره رحمان (56) آيه 76. [67]- همان، آيه 64. [68]- تفسير نمونه، ج 23، ص 177 و 176. [69]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279. [70]- همان، ص 278. [71]- همان، ص 274. [72]- سوره نمل (27) آيه 60. [73]- همان، ج 11، ص 250. [74]- همان، ج 3، ص 282. [75]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 5، ص 190 و 191 و 196. [76]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47 ـ 48. [77]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 198. [78]- سوره فاطر (35) آيه 27. [79]- سوره طه (20) آيه 22. نيز ر.ك: سوره نمل (27) آيه 12; سوره اعراف (7) آيه 108; سوره قصص (28) آيه 32; سوره شعراء (26) آيه 33. [80]- سوره فاطر (35) آيه 27. [81]- سوره يوسف (12) آيه 84. [82]- سوره آل عمران (3) آيات 106 و 107. [83]- سوره صافات (37) آيات 45 و 46. [84]- ر.ك: همان، آيه 47. [85]- همان، آيه 48 و 49. [86]- سوره مريم (19) آيه 4. [87]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 197. [88]- همان جا. [89]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 75 و 76. [90]- سوره فاطر (35) آيه 27. [91]- سوره رحمان (55) آيه 37. [92]- مجمع البيان، ج 5، ص 311. [93]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 196. [94]- همان، ص 197. [95]- همان، ص 199 ـ 198. [96]- همان، ص 201. [97]- همان، ج 11، ص 248. [98]- همان، ج 18، ص 141 ـ 140. [99]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 41. [100]- البته شايد مورد يا موارد ديگرى هم باشد كه از نظر حقير دور مانده است. [101]- سوره فاطر (35) آيه 27. [102]- سوره نمل (16) آيه 58. [103]- در مورد نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان بنگريد به "الصحيح من سيرة النبى الاعظم" جعفر مرتضى عاملى، ج 1، ص 46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و كتاب هاى تاريخ و سيره. [104]- سوره آل عمران (3) آيه 106. [105]- سوره ملك (67) آيه 27. [106]- سوره عبس (80) آيه 41. [107]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279. [108]- همان، ج 5، ص 192. [109]- همان، ص 281. [110]- ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 195. [111]- ر.ك: الحدائق الناظرة، ج 7، ص 611. [112]- عروة الوثقى، آيت الله سيد محمد كاظم طباطبايى، ج 1، ص 572. [113]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 342. [114]- همان. [115]- مرآة الكمال، ص 54. [116]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [117]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [118]- همان، ص 359. [119]- همان، ادامه روايت. [120]- كافى، ج 1، ص 308. [121]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358. [122]- حلية المتقين، ص 7. [123]- ر.ك: جامع عباسى، ص 347. [124]- الكافى، ج 6، ص 465. [125]- همان، ص 465. [126]- كافى، ج 6، ص 447. [127]- يعنى پوشيدن لباس قرمزى كه انسان را در جامعه انگشت نما كند. [128]- حلية المتقين، علامه مجلسى، ص 15. [129]- نام زنى كه امام با او ازدواج كرده بود و ظاهراً اين ماجرا مربوط به اوايل ازدواج ايشان با او بوده است. [130]- الكافى، ج 6، ص 447. [131]- البيان و التبيين، جاحظ، ج 3، ص 72; المفصل، جواد على، ج 5، ص 56. [132]- الكافى، ج 6، ص 447. [133]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572. [134]- جامع عباسى، ص 347. [135]- اين رويت را قبلاً نقل كرديم. [136]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118 و 119. [137]- حلية المتقين، ص 7. [138]- سنن النبى، علامه طباطبايى، ترجمه فقهى، ص 120; المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. [139]- يعنى امام ـ عليه السلام ـ در اين مقام بوده كه بيان كند احرام با برد سبز، حرام نيست. عبارت علامه مجلسى در اين جا چنين است: "يدل على جواز الاحرام فى الاخضر اذا كان برداً بغير كراهية الا ان يكون لبيان الجواز" (ر.ك: حاشيه من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 335). [140]- بحارالانوار، ج 39، ص 131. [141]- روايت دنباله دارد. (بنگريد به نجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى، ص 18 و 23; بحارالانوار، ج 19، ص 51.) [142]- ر.ك: عروة الوثقى، ج 1، ص 572. [143]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 356; مكارم الاخلاق، ص 104. [144]- المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. برخى از متخصصان درباره مزيت انتخاب لباس سفيد گويند: "از نظر روانى پوشاك سفيد مانند نور و روشنايى، اثر محرك عمومى در انسان داشته و از عوامل مؤثر در ايجاد بهجت و سرور و انبساط خاطر بوده و مفرح و دلگشاست و از اين لحاظ است كه ... بشر روحاً و فطرتاً ترجيح داده است كه از پوشاك سفيد استفاده كند."، "لباس به جهت اين كه كمتر از تمام رنگ هاى ديگر، نور جذب كرده و قسمت اعظم تشعشعات را كه خاصيت گرمازدايى از محيط و از جمله اشعه قرمز و مادون قرمز موجود در نور آفتاب را كه خاصيت گرمازدايى دارد منعكس ساخته و از خود دفع مى نمايد، وسيله طبيعى و سالمى است در مبارزه با گرماى فصلى و منطقه اى ..."، "لباس سفيد سبب مى شود كه قسمت اعظم اشعه نورانى محيط بخصوص در روز منعكس شود و شخص در محيط خود، روشنايى بيشترى را احساس نمايد كه ]اين امر[ خالى از اثرات محرك عمومى و هيجانات موزون روحى و انبساط خاطر نبوده و اثرى مفرح و دلگشا دارد." (آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 88 و 89). [145]- عروة الوثقى، ج 1، ص 574. [146]- جامع عباسى، ص 346. [147]- الحدائق الناظرة، ج 7، ص 116; مستند الشيعه، ج 1، ص 295. [148]- الكافى، ج 6، ص 449. [149]- الوافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 392. [150]- ر.ك: مرآة الكمال، ص 59. [151]- تعدادى از فقها در اين باره حكم به حرمت داده اند. (ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه، ص 31، 32). [152]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572. [153]- پيشين. [154]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 280، 281. [155]- ر.ك: الحدائق الناظره، ج 7، ص 118; ذخيرة المعاد، ص 228. [156]- الكافى، ج 4، ص 341. [157]- حاشيه الكافى، ج 4، ص 341. [158]- الكافى، ج 6، ص 449. [159]- الوافى، ج 5، ص 391 و 392. [160]- مرآة الكمال، ج 1، ص 71. [161]- البته اگر مانع ديگرى چون مخالفت با عرف مذهبى وجود نداشته باشد. [162]- ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، ص 31 و 32. [163]- ابن دريد گويد: ينبع نام محلى است ميان مكه و مدينه. (معجم البلدان، ج 5، ص 450). [164]- كافى، ج 6، ص 467. (با تصرف) [165]- مرآة العقول به نقل از حاشيه كافى، ج 6، ص 467. [166]- درست است كه تقيه نوعى ضرورت است اما اين دو مفهوم مترادف نيستند; زيرا مواردى وجود دارد كه ضرورت هست ولى عنوان تقيه صدق پيدا نمى كند. مثلاً وقتى سرماى شديد جان انسان را تهديد مى كند و انسان يك لباس بيشتر ندارد، استفاده از آن حتى اگر سياه و نجس و از گوشت مردار باشد، واجب مى شود. [167]- معلوم مى شود كه در آن زمان از پنبه در پوشاندن لايه ميانى كفش ها استفاده مى كردند. [168]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 280. (با تصرف) [169]- پيشين. [170]- حيره نام شهرى بود در يك فرسخى شهر كوفه. بعد از آن كه حيره توسط مسلمانان فتح شد، به واسطه بناى كوفه، ارج و اعتبار پيشين خود را از دست داد و قبل از قرن چهارم هجرى به كلى از ميان رفت. (فرهنگ معين، ج 5، ص 407). [171]- الكافى، ج 6، ص 449. [172]- حاشيه كافى، ج 6، ص 449. [173]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85 (با اندكى تصرف). [174]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118. [175]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85. |
تقويم: گاه شمارىتقويم از ماده «ق ـ و ـ م» در لغت به معناى راست و تعديل كردن است. استعمال تقويم در معناى گاه شمارى در زبان عربى قدمت زيادى نداردو در معاجم قديمى تر اثرى از آن نيست. در زبان فارسى تقويم در دو معنا به كار رفته است: دانش شناسايى زمان ها كه در عربى «معرفة المواقيت» خوانده مى شود و اين مقاله به آن مى پردازد و دفترى كه احوال ستارگان را پس از استخراج از زيج در آن مى نويسند و در زبان عربى «دفتر السَّنَه» خوانده مى شود و زيج يا زج نيز به آن گفته مى شود. تقويم در اصطلاح نجوم، مجموعه اى از اصول و قوانينى است كه براىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 459 تنظيم زمان و تطبيق سال حقيقى با سال مجازى و تقسيم آن به ماه هاى دوازده گانه جهت تشخيص اوقات شرعى و انجام فرايض دينى و امور اجتماعى استفاده مى شود و در زبان فارسى مترادف با كلمه «گاه شمارى» است. شناسايى زمان از ضروريات زندگى انسان است و بدون آن بسيارى از جنبه هاى زندگى دچار بى نظمى مى شود. تشكيل واحدهاى زمانى، همچون سال، ماه و هفته نيز براى همين است كه برخى اختراع آن را به بابليان نسبت مى دهند. معمولاً در تقويم نگارى از دو شيوه براى تعيين زمان استفاده مى شود كه يكى بر حركت خورشيد* و ديگرى بر حركت ماه* مبتنى است و اين امر از ديرباز به ايجاد دو تقويم بر اساس سال هاى شمسى و قمرى انجاميده است. در شبه جزيره عربستان و پيش از ظهور اسلام از هر دو تقويم شمسى و قمرى استفاده مى شده است؛ از تقويم شمسى براى تعيين موسم هاى زراعت سود مى بردند. نامگذارى ماه ها با لحاظ تغييرات جوى، همچون سرما و گرما، گواهى بر استفاده از تقويم شمسى است؛ اما اين امر آنان را از تقويم قمرى غافل نمى ساخت و اعراب از اين تقويم نيز به سبب سهولت و روشنى محاسبه ماه هاى قمرى، براى زندگى روزانه و كارهايى چون پرداخت ديون، دريافت ديه و خريد و فروش استفاده مى كردند. استفاده از گاه شمارى قمرى ـ شمسى، در ميان ديگر اقوام، از جمله بابليان و يهوديان نيز رايج بوده است. تقويم يهوديان قمرى بوده است، از اين رو هرچند سال يك ماه به آن مى افزودند تا فصل ها ثابت بمانند. در قرآن كريم ذكرى صريح از تقويم به معناى مورد نظر نيامده است؛ اما به گاه شمارى، اشاراتى شده و آفرينش خورشيد و ماه و نظم موجود در گردش آن ها و در پى آن، پيدايش روز* و شب*، موهبتى الهى معرفى شده اند. (نك: يونس/10، 5؛ اسراء/17، 12؛ انعام/6، 96) قرآن، نقش اساسى ماه و خورشيد در تقويم و شناسايى زمان را چنين مورد توجه قرار داده كه به واسطه حركت منظم و دقيق آن هاست كه روز، ماه و سال مشخص مى شوند: «اَلشَّمسُ والقَمَرُ بِحُسبان» (الرّحمن/55،5) و كار هيچ يك كمترين تداخلى با كار ديگرى ندارد: «لاَالشَّمسُ يَنـبَغى لَها اَن تُدرِكَ القَمَرَ و لاَ الَّيلُ سابِقُ النَّهارِ وكُلٌّ فى فَلَك يَسبَحون» (يس/36،40) و اين امر چيزى جز دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 460 تدبير الهى براى خورشيد و ماه نيست. گاه شمارى شمسى و قمرى:در قرآن كريم براى محاسبه زمان به ابزار متعددى توجه شده است؛ در آياتى خورشيد و ماه وسيله اى براى به دست آوردن زمان به شمار آمده اند: «والشَّمسَ والقَمَرَ حُسبانـًا» . (انعام/6،96) اين آيه به عقيده جمعى از مفسران، به گردش خورشيد در مدارش در طول يك سال* و گردش ماه در مدار خود در يك ماه اشاره دارد. اين گردش منظم در مدار و تنظيم سرعت اين دو، پيدايش روز و شب را سبب شده و اندازه آن ها را مشخص مى كند.واحدهاى زمانى ماه و سال نيز برگرفته از همين نظم دقيق است. به لحاظ اهميت فوق العاده اين نظم، قرآن كريم آن را به تقدير آفريدگارى دانا نسبت مى دهد: «ذلِكَ تَقديرُ العَزيزِ العَليم» . (انعام/6،96)از ماه و نقش آن در تقويم نيز در آيات بسيارى يادشده است تا جايى كه برخى از مفسران نقش اساسى در تعيين ماه و سال را از آنِ ماه دانسته اند. در آياتى به منازل ماه در حركت خود و نقش آن در تعيين ايام نيز اشاره شده است: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ اِلاّ بِالحَقِّ يُفَصِّلُ الأيـتِ لِقَوم يَعلَمون» . (يونس/10،5) قرآن به حركت ماه در مدارى مشخص و عبور آن از منازل اشاره مى كند: «والقَمَرَ قَدَّرنـهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالعُرجونِ القَديم». (يس/36،39) مفسران مقصود از منازل را محل هايى مى دانند كه ماه در گردش ماهانه خود در هر روز از آن ها مى گذرد و با توجه به منازل 28 گانه آن در طول ماه، امكان شناسايى تاريخ و گذشت ايام فراهم مى گردد. نقش ماه در سال شمارى از ديرباز مورد توجه بوده است و علت پرسش از تغييرات ماه و اَشكال مختلف آن نيز همين است:«يَسـَلونَكَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِىَ مَوقيتُ لِلنّاسِ والحَجِّ» . (بقره/2، 189) خداوند در پاسخ، به بيان حكمت هلال هاى ماه مى پردازد و اينكه سبب خلقت اين نظم و گردش ماه، تشخيص زمان ها و سامان بخشيدن به امر دنيا و آخرت است. در ديگر آيات نيز به اين امر توجه شده و به استفاده از ماه براى تشخيص مدت حمل و رضاع (احقاف/46،15)، امور دينى و عبادى مانند ايام حج (بقره/2، 197)، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 461 ماه رمضان (بقره/2، 185)، عده زن بعد از مرگ شوهرش (بقره/2، 234) و ... اشاره شده است. اشكال مختلف ماه در روزهاى گوناگون تشخيص ايام را آسان تر مى سازد. تغييرات منظم و تدريجى ماه، از آن وسيله اى براى تعيين اوقات براى مردم ساخته و مرجعى براى تنظيم اوقات شرعى، مانند ايام حج، ماه رمضان و ... فراهم آورده است. قرآن درباره زمان و تقسيمات آن نيز در آيه 5 يونس/10 اشاراتى دارد. (همچنين نك: اسراء/17، 12؛ توبه/9، 36) بعضى مفسران، عبارت «عَدَدَ السِّنينَ» در آيه مذكور را اشاره به سال و مقصود از «حساب» را مقاطع زمانى كوچك تر از سال، مانند ماه و روز و ساعات، دانسته اند. سال شمسى، مدت زمان گردش زمين* در مدار خود به دور خورشيد است و سال قمرى كه در قرآن نيز به آن اشاره شده، عبارت از 12 ماه قمرى پياپى است. خداوند شناخت عدد ساليان و نيز محاسبات اقتصادى مردم را از ادله نظم موجود در حركت ماه دانسته است: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ». (يونس/10، 5) واحد زمانى سال در قرآن كريم براى بيان گذشت ايام (نك: يوسف/12، 42؛ كهف/18، 11؛ طه/20، 40) و نشان دادن دقيق تاريخ به كار رفته است. (نك: يوسف/12، 47؛ مائده/5، 26؛ كهف/18، 25؛ عنكبوت/29، 14) قرآن كريم در آياتى به تعداد ماه هاى قمرى اشاره كرده است: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا» . (توبه/9، 36) ادامه اين آيه شريفه: «مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9، 36) مشخص مى كند كه مقصود از ماه ها، ماه هاى قمرى است، زيرا ماه هاى حرام نزد خداوند 4 ماه مشخص قمرى است. گردش و حركت قمر از نقطه اى از مدار خود تا بازگشت آن به همان نقطه، يك ماه قمرى است. ماه قمرى از دير باز مورد استفاده اعراب بوده و قرآن نيز آن را تأييد كرده است. راز انتخاب و استفاده از ماه قمرى از سوى مردم را مى توان در امتياز ماه قمرى نسبت به ماه شمسى در سهولت اندازه گيرى و قابل استفاده بودن آن براى همه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 462 مردم دانست، در حالى كه شناخت ماه از طريق خورشيد تنها پس از سال ها پيشرفت علم نجوم ميسر گرديده و با اين حال هنوز نيز به سبب پيچيدگى و نياز به اطلاعات نجومى، همواره براى همه مردم ممكن نيست. روز و شب را مى توان كوچك ترين واحد زمانى مورد استفاده در تقويم دانست. گذشتگان شبانه روز را معلول حركت آفتاب به دَوَران مجموعه نظام كيهانى به دور زمين، در دايره اى فرضى مى دانستند؛ ولى امروزه اخترشناسان آن را معلول حركت وضعى زمين مى دانند. روز و شب كه تشكيل دهنده ماه و سال است، در قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته و در آياتى به مشخص شدن ماه و سال بر اثر گردش شب و روز اشاره شده است: «و جَعَلنَا الَّيلَ والنَّهارَ ءايَتَينِ فَمَحَونا ءايَةَ الَّيلِ وجَعَلنا ءايَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم و لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (اسراء/17،12) روز در اصطلاح فقهى از فجر (سپيده دم) شروع شده و آن هنگام، آغاز زمان نماز صبح و روزه است و به غروب آفتاب ختم مى گردد. شب و روز دائماً در حال آمد و شد هستند و يكى از آن ها بر ديگرى تقدم يا تأخر نمى يابد: «لاَ الشَّمسُ يَنـبَغى لَها اَن تُدرِكَ القَمَرَ ولاَ الَّيلُ سابِقُ النَّهارِ». (يس/36، 40) به عقيده بيشتر مفسران، تأكيد اصلى قرآن كريم بر استفاده از تقويم قمرى براى انجام امور دينى است؛ ولى مى توان اشاراتى بر اهميت تقويم شمسى نيز در قرآن مشاهده كرد: «وجَعَلنَا الَّيلَ والنَّهارَ ءايَتَينِ فَمَحَونا ءايَةَ الَّيلِ و جَعَلنا ءايَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّكُم و لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (اسراء/17،12) البته تمام تأكيد قرآن كريم بر استفاده از تقويم قمرى، تنها براى انجام اعمال عبادى است و نمى توان ممنوعيت كاربرد ديگر گاه شمارى ها را براى استفاده در ديگر شئون زندگى از آيات قرآن برداشت كرد. نشانه هاى تأكيد قرآن بر استفاده از تقويم قمرى را مى توان در موارد ذيل خلاصه كرد: 1. قرآن كريم به نقش برجسته ماه در تعيين سال اشاره مى كند: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» . (يونس/10،5) برخى مفسران، با اشاره به بازگشت ضمير مفرد در «قَدَّرَهُ» تنها به ماه، علت آن را نقش برجسته تر دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 463 ماه در شناسايى ماه ها و زمان دانسته و برخى ديگر به تأكيد آن را يكى از احتمالات در آيه برشمرده اند. در اين آيه شريفه، تقدير ماه علت براى شناخت سال ها دانسته شده است و اين امر تنها در صورتى صحيح است كه سال از طريق حركات ماه شناخته شود. ديگر آيات قرآن، مانند 39 يس /36 نيز اين قول را تقويت مى كند: «والقَمَرَ قَدَّرنـهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالعُرجونِ القَديم» . (همچنين نك: بقره/2، 189؛ توبه/9،36؛ اسراء17/، 12) 2. اشاره به ماه هاى حرام در ميان ماه هاى دوازده گانه مورد نظر خداوند: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فى كِتـبِ اللّهِ يَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9، 36) و مشخص است كه خداوند جز 4 ماه مشخص از ميان ماه هاى قمرى را حرام نكرده است. 3. نهى قرآن از نسىء*. (=> نسىء و همين مقاله، شمار ماه هاى سال) نهى قرآن كريم از نسىء و جابه جايى ماه هاى حرام (نك: توبه/9، 37) را مى توان دليلى بر تأكيد قرآن بر استفاده از سال قمرى براى انجام اعمال دينى دانست. 4. اشاره و نام بردن قرآن از يك ماه قمرى: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِى اُنزِلَ فيهِ القُرءانُ» (بقره/2، 185) نيز مى تواند نشانه اى ديگر بر توجه قرآن به سال شمارى قمرى باشد. شمار ماه هاى سال:قرآن كريم شمار ماه هاى سال را نزد خداوند و در لوح محفوظ، 12 دانسته است: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا فى كِتـبِ اللّهِ يَومَ خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ». (توبه/9،36) در حديثى از امام صادق(عليه السلام) اين ماه ها بر ائمه دوازده گانه معصوم(عليهم السلام) تطبيق شده اند. بيشتر مفسران در مورد چرايى انتخاب عدد 12 براى ماه هاى سال سخنى نگفته اند. برخى علت انتخاب عدد 12 براى ماه هاى سال از سوى خداوند را مطابقت آن با حساب اهلّه و عدد بروج خورشيدى مى دانند.با توجه به متن آيه و تأكيدهاى به كار رفته در آن به روشنى مى توان دريافت كه مقصود پى ريزى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 464 نظامى زمانى براى برخى عبادات و به كارگيرى آن در زندگى اجتماعى مسلمانان است و به همين سبب قرآن كريم هرگونه تغيير در نظم ماه هاى قمرى و ماه هاى حرام مشخص شده در آن را كه به نسىء مشهور بود به شدت نكوهش و رد مى كند. (توبه/9،36 - 37) نسىء* در لغت به معناى به تأخير انداختن و در اصطلاح عبارت است از به تأخير انداختن حرمت ماهى حرام به ماهى ديگر كه آن حرمت را ندارد. البته برخى نيز نسىء را به معناى زيادى در چيزى دانسته و به استفاده اعراب از كبيسه و تبديل بعضى از سال ها به 13 ماه اشاره كرده اند. اين مدعا را برخى مفسران نقد كرده اند. مورخان و مفسران درباره چگونگى نسىء بر يك نظر نيستند. درباره علت اين عمل نزد اعراب نيز اقوال گوناگونى است؛ برخى سبب آن را علاقه اعراب جاهلى به جنگ و جلوگيرى از قطع آن دانسته اند. برخى ديگر، استفاده اعراب از تقويم قمرى براى مراسم عبادى و كاربرد تقويم شمسى براى امور جارى زندگى، مانند زراعت و تجارت را عامل آن شمرده اند، زيرا از آنجا كه سال قمرى كوتاه تر از سال شمسى است هر ساله ماه هاى قمرى در تناسب با ماه هاى شمسى جابه جا مى شدند و بدين ترتيب ايام حج گاهى در تابستان و گاه در زمستان قرار مى گرفت و چون اعراب در ايام حج تجارت نيز مى كردند، براى هماهنگ و ثابت كردن ماه هاى قمرى با ماه هاى شمسى، با الگوگيرى از يهوديان به تغيير در تقويم روى آوردند. قرآن كريم اين عمل را نكوهيده و از نسىء كه موجب تغيير در تقويم مورد نظر خداوند و جابه جايى ماه هاى حرام و زمان عباداتى همچون حج مى شود به شدت نهى كرده و آن را زيادى در كفر دانسته است: «اِنَّمَا النَّسِىءُ زيادَةٌ فِى الكُفرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَروا يُحِلّونَهُ عامـًا ويُحَرِّمونَهُ عامـًا لِيواطِـوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّهُ». (توبه/9، 37) منابعآثار الباقيه، ابوريحان بيرونى (م. 440 ق.)، ترجمه: داناسرشت، تهران، اميركبير، 1363 ش؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. 982 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411 ق؛ انوار التنزيل، البيضاوىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 465 (م. 685 ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دارالفكر، 1416 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1412 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، بيروت، مكتبة الحيات؛ تاريخ تمدن، ويل دورانت (م. 1981 م.)، ترجمه: آرام و ديگران، تهران، علمى و فرهنگى، 1378 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ التفسير الكاشف، المغنية، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981 م؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق؛ تفسير كنزالدقايق، المشهدى، به كوشش درگاهى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. 988 ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385 ق؛ التفسير المنير، وهبة الزحيلى، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ تقويم و تقويم نگارى در تاريخ، ابوالفضل نبىّ، مشهد، آستان قدس رضوى، 1365 ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لأحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875 ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393 ق.)، به كوشش عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق؛ عجائب الآثار، عبدالرحمن الجبرتى (م. 1227 ق.)، بيروت، دارالجبل؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ لغت نامه، دهخدا (م. 1334 ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزة، 1405 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مدارك التنزيل، النسفى (م. 701 ق.)، به كوشش ابراهيم محمد، بيروت، دارالقلم، 1408 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ المفصل، جواد على، بيروت، دارالعلم للملايين، 1976 م؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق.
Encyclopedia Britannica 2002؛ Delaxe Edition
حميد بيگزاده جلالى [1]. الصحاح، ج 5، ص 2017؛ مقاييس اللغه، ج 5، ص 43؛ لسان العرب، ج 12، ص 499، «قوم». [2]. تقويم، ص 15 - 16. [3]. تاج العروس، ج 2، ص 55، «زوج». [4]. تقويم، ص 15. [5]. تاريخ تمدن، ج 1، ص 302 - 303. [6]. المفصل، ج 8، ص 509. [7]. همان، ص 510. [8]. Britannica : Ancient And Religious Calender Systems, The Near East And Middle East. [9]. Britannica : Jewish Religious Year, The Cycle Of The Religious Year. [10]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 153؛ تفسير بيضاوى، ج 5، ص 273؛ الكاشف، ج 7، ص 205. [11]. التبيان، ج 8، ص 459؛ مجمع البيان، ج 8، ص 664؛ المنير، ج 23، ص 12. [12]. الميزان، ج 17، ص 91. [13]. التبيان، ج 4، ص 211؛ مجمع البيان، ج 4، ص 524؛ التفسير الكبير، ج 5، ص 78. [14]. مجمع البيان، ج 4، ص 524. [15]. التفسير الكبير، ج 5، ص 78. [16]. الميزان، ج 17، ص 90. [17]. مجمع البيان، ج 4، ص 524. [18]. تفسير صدرالمتألهين، ج 5، ص 105. [19]. الميزان، ج 17، ص 90؛ المنير، ج 23، ص 16؛ ج 27، ص 99. [20]. روض الجنان، ج 10، ص 99؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 310؛ المنير، ج 23، ص 16. [21]. الميزان، ج 2، ص 55. [22]. التفسير الكبير، ج 2، ص 283، تفسير قرطبى، ج 2، ص 342. [23]. مجمع البيان، ج 2، ص 508؛ التفسير الكبير، ج 2، ص 284. [24]. التفسير الكبير، ج 2، ص 283. [25]. همان، ج 7، ص 307؛ الكشاف، ج 2، ص 329؛ منهج الصادقين، ج 4، ص 343. [26]. لغت نامه، ج 9، ص 12766، «شمسى سال». [27]. التبيان، ج 5، ص 213 - 214؛ مجمع البيان، ج 5، ص 42؛ الميزان، ج 9، ص 268. [28]. الميزان، ج 9، ص 267. [29]. التفسير الكبير، ج 2، ص 282. [30]. البحر المحيط، ج 5، ص 414؛ المفصل، ج 8، ص 510. [31]. تفسير نسفى، ج 1، ص 621؛ تفسير ابى السعود، ج 4، ص 63. [32]. المنير، ج 11، ص 111. [33]. الميزان، ج 2، ص 56. [34]. آثارالباقيه، ص 1. [35]. كنزالدقائق، ج 7، ص 366؛ المنير، ج 15، ص 31 - 33. [36]. التفسير الكبير، ج 2، ص 282. [37]. التبيان، ج 8، ص 459. [38]. مجمع البيان، ج 5، ص 44؛ البحر المحيط، ج 5، ص 44؛ الميزان، ج 13، ص 276. [39]. مجمع البيان، ج 4، ص 524؛ روض الجنان، ج 7، ص 387 - 388؛ المنير، ج 11، ص 111. [40]. مجمع البيان، ج 5، ص 138؛ الكشاف، ج 2، ص 329؛ الصافى، ج 2، ص 394؛ الميزان، ج 10، ص 12. [41]. جامع البيان، ج 11، ص 114؛ التبيان، ج 5، ص 339؛ روض الجنان، ج 10، ص 98. [42]. التفسير الكبير، ج 6، ص 40؛ بحارالانوار، ج 55، ص 337. [43]. مجمع البيان، ج 5، ص 42. [44]. الميزان، ج 13، ص 52. [45]. الميزان، ج 9، ص 268. [46]. همان، ج 2، ص 14. [47]. التبيان، ج 5، ص 214؛ مجمع البيان، ج 5، ص 42. [48]. نورالثقلين، ج 2، ص 215. [49]. الكشاف، ج 2، ص 270؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 133؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 234. [50]. مجمع البيان، ج 5، ص 42. [51]. التبيان، ج 5، ص 213 - 214؛ كشف الاسرار، ج 4، ص 127. [52]. ترتيب العين، ج 7، ص 306؛ لسان العرب، ج 1، ص 167، «نسىء». [53]. التبيان، ج 5، ص 216؛ التفسيرالكبير، ج 6، ص 44؛ الميزان، ج 9، ص 271. [54]. التفسير الكبير، ج 6، ص 44؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 139؛ فتح القدير، ج 2، ص 360. [55]. الكشاف، ج 2، ص 270؛ التفسير الكبير، ج 6، ص 42؛ تفسير ثعالبى، ج 2، ص 49. [56]. الميزان، ج 9، ص 276. [57]. الدرالمنثور، ج 4، ص 188 - 189؛ عجائب الآثار، ج 1، ص 7؛ الميزان، ج 9، ص 271. [58]. مجمع البيان، ج 5، ص 45؛ الكشاف، ج 2، ص 270؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 137؛ الميزان، ج 9، ص 272. [59]. التفسير الكبير، ج 6، ص 45؛ عجائب الآثار، ج 1، ص 7. [60]. التفسير الكبير، ج 6، ص 41؛ آثار الباقيه، ص 16. |
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 13تابستان : از فصول چهارگانه سال، در برابر زمستان و از فصول تجارى قريش در عصر ظهور اسلامتابستان كه از دو بخشِ «تابْ» به معناى گرما، تابش و روشنايى[1] و «ستان» (پسوند زمانساز و مكانساز)[2] ساخته شده، به معناى زمانِ تابش، مَوْسِم گرما و نام يكى از 4 فصل سال است كه بين بهار و پاييز[3] و مقابل زمستان* قرار دارد.معادل اين كلمه در زبان عربى، واژه «صَيْف» است كه آن را در اصل به معناى دگرگونى و تحول چيزى از حالتى به حالت ديگر[4] و فصل مقابل زمستان دانستهاند.[5] اينكه در فرهنگ عربى كدام بخش از سال، تابستان نام دارد، مورد اختلاف است؛ برخى با استناد به كاربرد قرآنى صَيْف (قريش/ 106، 2) آن را فصل مقابل زمستان دانسته و معتقدند كه مردم جزيرة العرب به سبب گرماى شديد آنجا در بيشتر سال، آنچه را كه در مناطقى چون ايران و عراق، بهار خوانده مىشود، تابستان مىنامند.[6] برخى ديگر تابستان را يكى از 4 فصل سال و پس از بهار مىدانند.[7] ديدگاه سومى هم با تقسيم سال به 6 بخش، بر آن است دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 14 كه پس از يك دوره هواى معتدلِ پس از زمستان كه از آن به «بهاراول» تعبير مىشود، فصل تابستان آغاز مىشود.[8] تابستان در بيشتر مناطق با ويژگيهايى چون تابش نسبتاً شديد و طولانى آفتاب و در نتيجه افزايش دماى هوا، بلندى روزها و رسيدن محصولات و فرآوردههاى كشاورزى شناخته مىشود. واژه «صَيْف» فقط يك بار در قرآن آمده است: «لاِيلـفِ قُرَيش * ايلـفِهِم رِحلَةَ الشِّتاءِ والصَّيف».(قريش/106، 1 ـ 2) اين آيه بهسفرهاى تجارى قريش اشاره دارد كه بنابر ديدگاه مشهور مفسران در تابستان به سوى شام كه آب و هواى خنكى داشت و در زمستان بهسوى يمن به سبب آب و هواى ملايم آن انجام مىگرفت.[9] مكه در سرزمينى خشك و بىآب و علف با هوايى گرم و سوزان قرار دارد.[10] گرماى زياد و خشكى از ويژگيهاى بارز عربستان است و اين كشور از معدود مناطق جهان است كه درجه دما در تابستانهاى آن به 48 درجه هم مىرسد. هيچگونه درياچه دائمى در عربستان وجود ندارد و فقط 7% از زمينهاى آن داراى پوشش جنگلى است.[11] با توجه به اين شرايط زمينه كشاورزى و دامدارى براى قريش فراهم نبود و آنان ناگزير براى گذران زندگى در سال به دو سفر تجارى تابستانه و زمستانه مىپرداختند. از سوى ديگر خطر حمله، قتل و غارت همواره از سوى باديهنشينان، قبايل و كاروانهاى تجارى را تهديد مىكرد. براى همين خداوند از مأنوس و دلگرم كردن قريش به سفرهاى تجارى تابستان و زمستان به سبب امنيتى كه در لواى همجوارى با خانه خدا براى آنان پديد آمده بود، به عنوان نعمت براى آنها ياد مىكند. بنابر ديدگاهى كه سوره قريش و فيل را يك سوره مىداند، نابودى سپاه ابرهه باعث شد كه قريش با امنيت كامل به سفرهاى تجارى خود بپردازد، چرا كه پس از حادثه ياد شده كعبه قداست و قريش حرمت بيشترى يافت و ديگر كسى متعرض آنان و كاروانهايشان نمىشد.[12] برخى گفتهاند: اگر چنين نمىشد، زندگى قريش به خطر مىافتاد و آنان ناگزير بهمناطق ديگر كوچ مىكردند و زمينه بعثت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) فراهم نمىشد.[13] افزون بر آيه ياد شده، كه صريحاً در آن از تابستان ياد شده است، شمارى ديگر از آيات نيز به گونهاى در ارتباط با تابستان تفسير شدهاند؛ دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 15 شمارى از مفسران اعتقاد دارند كه آيه 37 آلعمران/ 3 به آمدن ميوههاى تابستانى براى حضرت مريم(عليها السلام)در زمستان و بالعكس اشاره دارد[14]: «كُلَّما دَخَلَ عَلَيها زَكَرِيا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقـًا قالَ يـمَريَمُ اَنّى لَكِ هـذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّهِ».برخى در ذيل آيه74 اعراف/7 گفتهاند: خانههايى كه قوم ثمود از خاكهاى نرم دشت مىساختند، مسكن تابستانى آنان بودهاست[15]: «و بَوَّاَكُم فِى الاَرضِ تَتَّخِذونَ مِن سُهولِها قُصورًا و تَنحِتونَ الجِبالَ بُيوتـًا»؛همچنين برخى بر اين باورند كه آيه 18 مؤمنون/23 به ذخيره شدن آب باران در سفرههاى زيرزمينى اشاره دارد تا در تابستان كه بارندگى اندك است، كمبود آب برطرف شود[16]: «و اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَر فَاَسكَنّـهُ فِى الاَرضِ».در شمارى ديگر از آيات از برخى ميوههاى تابستانى كه در اين فصل رسيده و چيده مىشوند ياد شده است. از اين قبيل است: خرما (بقره/2، 266؛ انعام/6، 99)، زيتون (تين/95، 1؛ نور/ 24، 35)، انگور (بقره/2، 266؛ انعام/6، 100)، انجير (تين/ 95، 1) و موز.[17] (واقعه/56،29) آياتى كه در فصل تابستان نازل شده و در علوم قرآنى و منابع تفسيرى باعنوان «آيات صيفيّه» شناخته مىشوند، از ديگر آيات مرتبط باتابستاناند؛ از جمله مىتوان به آيات176 نساء/4؛ 1مائده/5؛ 281 ـ 282 بقره/2 و 81 توبه/9 اشاره كرد.[18] منابعالاتقان، السيوطى (م. 911ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ انوار التنزيل، البيضاوى (م. 791ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ ترتيب العين، خليل (م. 175ق.)، به كوشش محمد حسن بكايى، قم، نشر اسلامى، 1414ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310ق.)، به كوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ دقائق التفسير، ابن التيمية (م. 728ق.)، به كوشش محمد سيد، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، 1404ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393ق.)، بهكوشش عبدالغفورالعطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ فرهنگ فارسى، معين (م. 1350ش.)، تهران، اميركبير، 1375ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 670ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 850ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مفردات، الراغب (م. 425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 16 دارالقلم، 1412ق؛ الميزان، سيد محمد حسين الطباطبايى (م. 402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق. The Encyclopedia Britannica, 2003, DeluxeEdition. مهدى اميريان [1]. لغتنامه، ج4، ص5319؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص988، «تاب». [2]. لغتنامه، ج8، ص11862؛ فرهنگ فارسى، ج2، ص1831، «ستان». [3]. لغت نامه، ج4، ص5324، «تابستان». [4]. لسان العرب، ج7، ص455؛ التحقيق، ج6، ص315، «صيف». [5]. مفردات، ص499، «صيف». [6]. لسانالعرب، ج7، ص456؛ دقائق التفسير، ج9، ص219. [7]. ترتيبالعين، ص464؛ مجمعالبحرين، ج2، ص650، «صيف». [8]. الصحاح، ج4، ص1389؛ تاج العروس، ج12، ص333، «صيف». [9]. جامعالبيان، ج30، ص396؛ مجمعالبيان، ج10، ص829؛ الميزان، ج20، ص365 ـ 366. [10]. الميزان، ج20، ص365. [11]. Britannica : Summer. [12]. جامعالبيان، ج30، ص398؛ مجمعالبيان، ج10، ص831؛ الميزان، ج20، ص366. [13]. مجمع البيان، ج10، ص829؛ الميزان، ج20، ص366. [14]. مجمعالبيان، ج2، ص740؛ التفسير الكبير، ج8، ص32؛ تفسير بيضاوى، ج1، ص252. [15]. الكشاف، ج2، ص122؛ التفسير الكبير، ج14، ص164. [16]. مجمع البيان، ج7، ص162. [17]. همان، ج9، ص329؛ الميزان، ج19، ص128. [18]. الاتقان، ج1، ص45؛ كشف الظنون، ج2، ص1085. |
|
نسبيت زمان در قرآن
مرتضي دانشمند
وَ إنَّيوماًعِندَ رَبِّكَ كَاَلْفِ سَنَةٍمِمّا تَعُدّونَ.1
خلاصهي نظريهي نسبيت2:
گذر زمان امري مطلق و ثابت نيست، بلكه سرعت يا كندي آن در شرايط گوناگون متفاوت است.3
انذاري بزرگ
نكتهي مهمّي كه از اين مبحث ميآموزيم و فراتر ازنظريهي نسبيت علمي و حتّي فراتر از بررسي پژوهشي يك موضوع قرآني بوده و در عين حال، بسيار هشدار دهنده و تكان دهنده است، اين است كه بيشترما انسانها فكر ميكنيم تا قيامت، زمانِ درازي مانده است؛ مثلاً يك ميليارد سال يا چيزي در همين حدود، در حالي كه با تحليل زماني قرآن، يك يا حداكثر ده روز بيشتر نمانده است.
پاورقيها:
1. حج، 47. 2.All motion is relative (هر حركتي نسبي است). دايرة المعارفEncarta واژهي Relativity. 3. يادآور ميشود كه نظريهي نسبيت حركت، با نسبي بودن فهم از متون ارتباطي ندارد. 4. اعراف، 187. 5. معارج، 5 و 6. 6. كهف، 19. 7. بنابراين نظر كه پيش از حضرت آدم (ع) نيز انسان هايي ميزيسته اند. 8.طه، 103 و 104. 9. زير نويس 1. 10. جمعه، 8. 11. همان. 12. جمع«حقبه»معادل 80 سال. بحارالانوار، ج 8، ص283. |
|
شب؛ بهترين زمان معراج
محمد باقر منصوري
انسان همواره در جست وجوي آسان و كوتاه ترين راه براي رسيدن به اهداف و مقاصد مادي و معنوي خويش است. از اين رو جست وجوي روش هاي ساده و آسان و كوتاه، به عنوان دغدغه اي، ذهن و فكرش را مشغول مي دارد. دست يابي به كمال و عروج معنوي نيز يكي از مقاصد و اهداف عالي انساني است كه ذهن بسياري از انسان هاي باشخصيت طبيعي و سالم را به خود مشغول داشته است. هر شخصيت سالم از نقص بيزار و در پي كمال است. شايد بتوان گفت يكي از راه هاي شناسايي كوتاه ترين و ساده ترين روش كمالي، بازخواني آيات الهي است كه به عنوان آفريدگار هستي و انسان از همه امور آگاه و خبير است. اين نوشتار كوششي است تا يكي از راه هاي رسيدن به كمال از ديدگاه خداوند بيان و تبيين شود. با هم اين مقاله را از نظر مي گذرانيم.
شب، زمان معراج پيامبران
شب كه در اصطلاح فاصله زماني غروب خورشيد تا طلوع فجر است، از نظر قرآن آفريده خداوند است و اين كه خداوند آن را همانند روز آفريده است و اين گونه نيست كه عدم چيزي همانند فقدان خورشيد دانسته شود. از نظر قرآن مرگ و شب و برخي از امور ديگر موجود در هستي، بر خلاف باورهاي عمومي از آفريده هاي خداوند است. اين بدان معنا است كه دست آفريدگاري توانا در كار است تا اين امور به اين شكل آفريده شود كه ظاهري عدمي دارد. هر چيزي كه آفريده الهي است در راستاي اهداف كلان و اصلي خلقت و آفرينش است و نمي توان آفريده اي را يافت كه بيهوده باشد و يا در مسير كمال هستي و انسان نباشد. از اين رو از نظر قرآن، ابليس و شيطان نيز آفريده اي است كه براي تكامل هستي و كمال يابي انسان بسيار مهم و مؤثر است.
تفاوت ساعات و لحظات زماني
آيات قرآني براي برخي از زمان ها و مكان اقتدار و خصوصيات ويژه اي را بيان مي كند كه بيانگر تمايز هر زماني از زمان ديگر است. اگر براي زمان روز بتوان لحظات و ساعاتي را درنظر گرفت هر دم و لحظه اي مي تواند خصوصيت ويژه اي داشته باشد كه با دم و ساعت ديگر متمايز است و اين بيانگر آن است كه همه لحظات و ساعات همانند هم نيستند و نمي توان مدعي شد كه تفاوتي ميان ساعات و زمان ها نيست. برخي از ساعات و لحظات از خصوصيات و ويژگي هاي برتري برخوردار مي باشند كه ساعات ديگر از آن برخوردار نيستند.
فوايد شب
شب به طور كلي بخشي از زمان است كه به عنوان آفريده خاص خداوند معرفي شده است. براي آن فوايد و آثاري در آيات قرآن بيان شده تا گرايش مردم بدان افزايش يابد و آدمي بتواند از آن براي تعالي و تكامل و تقرب بهره گيرد؛ زيرا شناخت، يكي از عوامل اصلي تغيير رفتار در آدمي است. در روان شناسي اثبات شده است كه رفتار آدمي متأثر از عواملي شناختي و عاطفي است. اگر براي نگرش سه مولفه شناختي و عاطفي و رفتاري برشماريم بي گمان عوامل شناختي و عاطفي نقش مهمي را ايفا مي كنند و در حقيقت آن دو هستند كه رفتار آدمي را تحت تأثير قرار مي دهند و مديريت مي كنند. از اين رو قرآن بر عوامل شناختي و عاطفي تأكيد مي ورزد و حتي ايمان را تركيبي از عوامل شناختي و عاطفي بر مي شمارد و مي گويد كه عمل و رفتار آدمي تحت تأثير اين دو عامل اصلي نگرش قرار دارند.
خوشبختي در آرامش
اگر براي آدمي چيزي به عنوان فضيلت ارزشي سعادت و خوشبختي فرض كنيم كه به عنوان تنها دغدغه او مطرح مي شود، اين امر يعني سعادت، دو مؤلفه و عنصر اصلي دارد كه به سعادت و خوشبختي معنا و مفهوم مي بخشد. به اين معنا كه سعادت چيزي جز آرامش و آسايش نيست. از اين رو همواره در جست وجوي آن است تا عوامل و زمينه ها و بستر آرامش روحي و اجتماعي خود را فراهم سازد و وسايل رفاه و آسايش خويش را مهيا كند. البته تفاوتي در اين مسأله نيست كه اين سعادت و خوشبختي دنيوي و يا اخروي و يا هر دو باشد. همگان در جست وجوي سعادت و خوشبختي هستند با اين تفاوت كه حوزه و دامنه آن با توجه به نگرش آدمي و بينش وي متغير است. برخي، تنها سعادت دنيوي را مي جويند و از خداوند حسنات دنيا را مي خواهند و برخي تنها به آخرت مي نگرند و حسنات اخروي را مي خواهند و تنها جماعتي اندك هستند كه دين و دنياي خويش را به گونه اي ترسيم و تصوير مي كنند كه از هر دوي آن ها بهره ببرند و از سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت بهره مند گردند.
روز براي تلاش و شب براي آرامش
البته همه به طور طبيعي از آرامش شبانه بهره مي برند و فايده شب همگان را دربر مي گيرد. شب زماني است كه خداوند براي آرامش آدمي آفريده است. اگر اين زمان آفريده نمي شد شايد براي بسياري از مردم كه همواره دغدغه طلب دنيا و گردآوري ثروت را دارند فرصت آرامشي پديد نمي آمد. با آن كه شب آفريده شده و ناخواسته آدمي را به سوي خواب و آرامش سوق مي دهد، با اين همه بشر در جست وجوي دنيا آن چنان تلاش دارد كه با فن آوري هاي خويش آن را به روز كاري تبديل مي كند تا بتواند بهره بيش تري از روز برد. در تفسير و تحليل قرآن، روز، زمان جست و جوگري آدمي براي دست يابي به منافع مادي دنيوي است. و لذا از آن به «سبح طويل» (تلاش طولاني» ياد مي كند. با اين كه اين روز خود به اندازه كافي طولاني و بلند است ولي بسياري كه در جست وجوي دنيا هستند همين زمان را اندك مي شمارند و بخشي از شب را بلكه بخش اعظم آن را به درآمدزايي و گردآوري ثروت تبديل مي كنند و تنها بخشي كوچك را مي خوابند و يا براي تفكر در هستي از آن بهره مي گيرند. در حقيقت آنان با بهره گيري از فن آوري، كوشيدند تا زماني از آرامش شبانه و بهره گيري تكاملي را به سبح طويل خويش بيافزايند و دنيا را بجويند و اين درحالي است كه همه آن چه را گرد مي آورند مي بايست فرو گذارند؛ زيرا خداوند وارث همگان است و اوست كه ميراث السموات و الارض را خواهد برد و همه مي بايست آن را به صاحب اصلي آن بازگردانند و اين سباحان روز و شب تنها از خسران و زيان در سرمايه هاي كمالي خود بهره مي برند و وارثان هيچ مي شوند؛ زيرا كه ترازوي وجوديشان از هيچ خالي مي شود و «خفت موازينه» مي گردد.
خواب، بهترين هديه خدا
از ديگر فوايدي كه قرآن براي شب برمي شمارد خواب است. به اين معنا كه خواب در شب بهترين چيزي است كه خداوند به آدمي هديه كرده است. آدمي در خواب است كه به آرامش تن و حتي روح دست مي يابد. بسياري از كساني كه با مصيبت هاي بزرگ و جانگداز روبه رو مي شوند در خواب به آرامش دست مي يابند و اين مسأله افزون بر اين است كه تن آدمي با خواب به آرامش مي رسد و توانايي و قدرت از دست رفته اش دوباره بازسازي مي شود.
تشبيه شب به لباس
پوشش شب از ديگر فوايدي است كه قرآن براي آدمي برمي شمارد. به اين معنا كه آدمي در شب تحت پوشش شب قرار مي گيرد و اجازه داده نمي شود تا عناصر مزاحم، آرامش او را بر هم زند و او را به سوي تشويش و اضطراب براند. |
|
نور در منظر آیات و روایات
عزیزالله افشارکرمانی
چکیده :
نور در متون دینی بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است این مصادیق طیفی از موجودات را شامل میشود که یک طرف آن نور حسی و طرف دیگر آن ذات خداوندی است در میان این دو عقل، علم، ایمان، پیامبر، امام هدایت و...هم نور نامیده شدهاند ولی نور بودن همه این موجودات به نور حقیقی برمیگردد که ذات لا یزال خداوندی است.
کلمات کلیدی :
نور، ظلمت، علم، ایمان، هدایت، عقل، پیامبر، امام، خداوند.
مقدمه:
نور نامی از نامهای خداوند و اسم یکی از سورههای قرآن کریم است و از کلماتی است که در قرآن و احادیث کاربردهای بسیاری دارد.و بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است.گرچه این مصادیق از نوع واحدی نیستند ولی وجود ویژگی خاصی در آنها سبب شده است که آنها را نور بنامند در این مقاله مهمترین مصادیق نور از دیدگاه قرآن کریم و احادیث را مورد بررسی قرار میگیرد و ارتباط آنها با یکدیگر روشن میشود.
تعریف نور
برای نور تعریفهای مختلفی آوردهاند بعضی از این تعاریف فقط بر نور حسی دلالت دارد مانند اینکه گفتهاند نور پرتوهایی است که پراکنده میشود و به دیدن کمک میکند(راغب اصفهانی، ص 827)و بعضی دیگر میگویند نور همان چیزی است که اشیاء را آشکار میکند و حقیقت اشیاء را به چشم نشان میدهد(ابن منظور، 14/321)با توجه به مصادیقی که در متون دینی برای نور ذکر شده است نمیتوان با این تعاریف همه آنها را تفسیر کرد تعاریف فوق نور را محدود به نور حسی میکنند بنابراین باید در جستجوی تعریفی باشیم که تمام مصادیق را شامل شود.تعریف مشهور دیگری که برای نور آوردهاند این است که نور چیزی است که به ذات خود ظاهر باشد و غیر را هم ظاهر سازد(همان، 14/321)این تعریفگر چه نور حسی را شامل میشود ولی به آن محدود نمیشود و هر چه ظاهر با لذات و مظهر للغیر باشد را در برمیگیرد.و بنابر این میتواند تمام مصادیق نور را تعریف کند.
کاربردهای نور
باید پذیرفت که اولین و سادهترین تجربه ما از نور، همان نور حسی است و در عرف عام غالبا از نور همان معنا را منظور میکنند ولی ویژگی ظاهر با لذات و مظهر للغیر اعم از نور حسی است.یکی از کاربردهای نور در قرآن همان نور حسی است مانند
نتیجه:
نور به معنای روشنایی که زایل کننده تاریکی و ظلمت است بر موجودات مختلفی اطلاق شده است.سادهترین معنای آن نور حسی است که از مراتب عالم اجسام است.مراتب والاتر نور، نور علم، ایمان، هدایت، امام، پیامبر، عقل، ذات خداوندی و غیره است.در تمام این مصادیق، رفع سرگردانی و ظلمت و ایجاد روشنی و وضوح و تعیین راه و هدف از لوازم نور و روشنایی است.بنابراین آدمیان که در این دنیا گرفتار انواع ظلمات و تاریکیها هستند میبایست به انواع روشنایی و نور تمسک کنند تا به مراتب بالاتری از کمال دست یابند.
منابع:
1-مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، صدرا، تهران، 1378 ش.
پی نوشت
(1)-استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشکده الهیات دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی |
|
فيزيك ستارگان در قرآن
سيّد محمدحسين اميدياني*
لخلق السماوات والأرضأكبر منخلق الناسولكنّ اكثر النّاس لايعلمون. (غافر،40/ 57)
مقدمه:
علم ستاره شناسي از قديمي ترين و در عين حال پيشرفته ترين علوم بشري است. از آنجا كه جهان خارج از كرهي خاكي ما و مسائل آن در محدودهي ستاره شناسي قرار ميگيرد. دامنهي اين علم بيش از همهي علوم ديگر گسترده است. از نخستين تصورات و برداشتهاي بشر اوليه نسبت به عالم لايتناهي و ماه و خورشيد و ستارگان و كهكشانها تا پيشرفته ترين سفينه ها، آخرين تجهيزات فني رصدخانه هاي كنوني، همگي دستاوردها و زمينه هاي علم ستاره شناسي هستند. امروزه بشر نه تنها پا از سيارهي خود فراتر نهاده بلكه فضاپيماهاي مصنوع وي تا آخرين سيارات منظومهي شمسي را نيز پشت سرگذاشته اند و به آن سوي منظومهي ما راه يافته اند.
انبساطعالم
والسّماء بنينها بأييد و إنّا لموسعون (ذاريات، 51/47)
شرحآيه
آنچه به «ما آن را بسط مي دهيم ـ وسعت مي بخشيم» ترجمه شده اسم فاعل جمع «موسعون»از فعل «اوسع»است كه دربارهي اشيا ـ عريض كردن، گستردن، وسيعتر كردن، جادارتركرد ـ معني مي دهد. عده اي كه براي تفسيرشان از آراي علمي صلاحيتدار استفاده مي كنند همين معني را كه نقل شد عرضه مي دارند. هم چنين تفاسير «منتخب»كه از طرف «شوراي عالي امور اسلامي قاهره»نشرشده، انبساط جهان را بدون كمترين ابهام ذكر ميكنند.9
چگونگي پيدايجهان
قرآن مجيد در سورهي مباركه انبيا آيهي 30، به چگونگي آفرينش اوليه جهان اشاره كرده و ميفرمايد:
نشانههاي مهبانگ
ستاره شناسان به كمك سه نشانهي اساسي به مهبانگ هدايت شده اند. اوّلين و چشمگيرترين نشانه ها اين است كه كل عالم در حال انبساط است. همان طور كه اشاره شد ادوين هابل در سال 1929 (1308 هـ. ش) كشف كرد كه اجزاي عمدهي سازندهي عالم ـكهكشانها ـ مانند كهكشان خودمان ـ شبيه به تركشهاي گلولهي انفجاري كيهاني در لحظهيپس از انفجار عظيمش، در حال گريختن از يكديگرند.
در آغاز…
واپسين تكه از شواهدي كه نويد دهندهي نظريهي مهبانگ است، عبارت ست از اين دليل كه حدود 25 درصد جرم عالم بهصورت عنصرهليم است. هرچند كه اكثر عناصر، مانند كربن و آهن را، حاصل هيدروژن مي دانند كه بر اثر واكنش هسته اي در داخل ستارگان به وجود ميآيند، اما طول عمر عالم كافي نبوده است تا ستارگان فرصت داشته باشند چنين مقدارزيادي هليم بسازند. موجّه ترين توضيح براي اين موضوع عجيب و غريب اين است كه در زماني كه در گذشته تمامي عالم از يك مرحلهي چگال داغ عبور كرد كه طي آن بر اثر واكنشهاي هستهاي قسمت اعظم هليم از هيدروژن ساخته شد. محاسبات نشان ميدهند كه در اين مرحله (يافاز) ـ يعني مهبانگ داغ ـ تقريباً 25 درصد جرم عالم، به طوري كه مشاهده شده،به هليم تبديل شده است.
آيندهي عالم
يكي ديگر از سؤالات اساسي بشر در مورد جهاني كه در آن زندگي مي كند هميشه اين بوده كه سرنوشت اين زمين و خورشيد و آسمان چه خواهد شد؟ اوّل پاسخ قرآن مجيد را مي آوريم و سپس به بحث علمي آن به اختصار اشاره مي كنيم:
وقتي آسمان بشكافد.
فاذا النجوم طمست. واذا السّماء فرجت. (مرسلات، 77/8 ـ 9)
شرحمختصرعلمي:
به عقيدهي فيزيكدانان مسير تكوين عالم از اين پس به مقدار مادهاي كه در آن مي گنجد بستگي دارد، زيرا تركيبگرداني همه كهكشانها همواره در كار است تا از انبساط شتابان آن جلوگيري كند. اگر عالم حاوي جرم كافي باشد، دير يا زود اين انبساط به تدريج كُند ميشود، باز مي ايستد، و جهتش برعكس مي شود. [و شروع به انقباض ميكند] در اين صورت تمامي پيدايش به رُمبش لگام گسيخته اي به صورت يك «انفجار عظيم»، نوعي تصوير آينه اي مهبانگ، شروع مي كند.22
پاورقيها:
1.موسوي همداني ، ترجمهي تفسير الميزان، 19/160،ذيل تفسير آيهي 5، سورهي الرحمن. 2. احمد سيّاح، فرهنگ دانشگاهي 1، ترجمهي المنجد الأبجدي ـ عربي به فارسي/431، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1374. 3. ترجمهي تفسير الميزان، 7/182، ذيل تفسير آيهي 59، سورهي انعام. 4. دكتر مهدي گلشني، قرآن و علوم طبيعت، /102و 119،120، تهران: نشر مطهر، 1375. 5.بدر الدين زركشي، البرهان في علوم القرآن،2/ 48. 6. سيد محمّد علي ايازي، قرآن و تفسير عصري/41 و 42و 194 ـ 196، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376. 7. محمد علي رضايي اصفهاني، درآمدي برتفسير علمي قرآن،340، به نقل از آيت اللّه محمّد هادي معرفت، قم: انتشارات اسوه، 1375. 8. همان/ 327 ـ 348، بهطور مشروح موافقان تفسير علمي را بيان كرده است. 9. دكتر بوكاي، مقايسه اي ميان: تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: مهندس ذبيح الله دبير/225 ـ 226، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1374. 10. ترجمهي تفسير الميزان، 18/573. 11. مكارم شيرازي تفسير نمونه،22/373. 12. همان، به نقل از: «مرزهاي نجوم» ترجمه: رضا اقصي/ 338 ـ 340. 13. همان/374، به نقل از: «آغاز و انجام جهان»/74ـ77 (باتلخيص). 14. همان. 15. همان/375. 16. پاول هاچ، ساختار ستارگان و كهكشانها، ترجمه: توفيق حيدرزاده/250ـ261، تهران: سازمان جغرافيايي و كارتوگرافي گيتاشناسي، 1372. 17. ترجمهي تفسير الميزان، 14/391. 18. تفسير نمونه، 13/394. 19. ماركوس چرون،26 Feb.1994 New scientist, ، ترجمه: بهرام معلمي (ماهنامه نجوم، شماره 35/8 ـ10 مرداد 1373.) 20. ژان گيتون، گريشكا بوگدانف ـ ايگور بوگدانف، خدا و علم، ترجمه: دكتر عباس آگاهي/31و36. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374. 21. تفسير نمونه،13/513. 22.همان،19/11. 23. استيفن هاوكينگ، تاريخچهي زمان از انفجار بزرگ تا سياهچالها، ترجمه: حبيب اللّه دادفرما ـ دكتر زهره دادفرما/143. 24. همان،/169ـ171. 25. خدا و علم/173. 26. محود طيار مراغي. فصلنامهي وقف ميراث جاويدان، شمارهي 14، به نقل از: دكتر سيّد حسين نصر، علوم و تمدن در اسلام، ترجمه: احمد آرام/70. |