بانک مقالات معارف قرآن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 551پيازپياز، گياهى خوردنى با طعمى تند از تيره سوسنيان با نام علمى (Alliumcepa) و از قديمىترين گياهان مصرفى آدمى است. خاستگاه آن احتمالاً جنوب غربى آسيا بوده است؛ ولى اكنون در همه جاى دنيا كشت مىشود. مصريان باستان پياز را نمادى از نظام كيهان دانسته، به نام آن سوگند ياد مىكردند. حكماى قديم فوايد بىشمارى براى آن برشمردهاند؛ مانند اشتهاآور، تقويت كننده معده و جسم، مرهم زخمها و جراحتهاى شديد، تقويت كننده قوه شهوانى. رواياتى نيز در بيان فوايد آن وارد شده است، با اين حال درباره جواز يا حرمت خوردن پياز و هر آنچه بوى تندى دارد كه موجب آزار ديگران مىشود، اختلاف نظرهايى نيز ميان دانشمندان اهلسنت وجود دارد.معادل عربى پياز، «بَصَل» است كه شباهت بسيارى به معادل عبرى آن دارد. در قرآن اين واژه تنها يك بار به عنوان يكى از خوراكيهاى درخواستى بنىاسرائيل ياد شده است كه به جاى مَنّ و سَلْوى به خوردن آنها رغبت داشتند:«و اِذ قُلتُم يـموسى لَن نَصبِرَ عَلى طَعام واحِد فَادعُ لَنا رَبَّكَ يُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذى هُوَ اَدنى بِالَّذى هُوَ خَيرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَكُم ما سَاَلتُم ...».(بقره/2،61) اين ماجرا در كتاب مقدس نيز آمده است. در نوشتههاى ربانى يهود هم بارها به پياز اشاره شده و خوردن آن، نشانه دورى از خوشگذرانى و قناعت به كم معرفى شده است. بيشتر مفسران اين آيه را متشكل از دو بخش بىارتباط به هم دانستهاند. در بخش نخست به ماجراى درخواست بنىاسرائيل از روييدنيهاى زمين اشاره شده و بخش دوم از گرفتارى آنها به ذلت و فقر و خشم خداوند به سبب كفر ورزيدن به آيات الهى و كشتن پيامبران خبر داده است:«...وضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَةُ وباءو بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِاَنَّهُم كانوا يَكفُرونَ بِـايـتِ اللّهِ ويَقتُلونَ النَّبِيّينَ بِغَيرِ الحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوا وكانوا يَعتَدون».(بقره/2،61) البته گروهى مجازات الهى براى آنها را تنها به اين سبب ندانستهاند، بلكه از كفران نعمت و سركشى به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 552 سبب فراوانى رزق و روزى نيز ياد كردهاند، زيرا منّ و سَلْوى بدون هيچ مشكلى براى آنها مهيا بوده است. در بيان اينكه چرا پياز و ديگر خوراكيهاى درخواستى بنىاسرائيل پستتر از منّ و سلوى معرفى شدهاند، موارد مختلفى ذكر شده است: 1. منّ و سلوى بر خلاف پياز و عدس و خيار و ... زيانى براى آنها نداشتند. 2. خوشمزهتر و لذيذتر بودند. 3. نيازى به كاشت و داشت و برداشت نداشتند. 4. شك و شبههاى در خلوص و حليت آنها راه نمىيافت و موهبتى الهى بودند كه شكر آن، اجر اخروى در پى داشت. (منّ و سلوى) در توجيه چنين درخواستى از سوى بنى اسرائيل نيز گفته شده كه ايشان به ياد زندگانى پيشين خود در مصر افتادند كه پياز و ديگر موارد، از مواد مصرفى آنها در آنجا بود. گروهى نيز گفتهاند كه ايشان از اينكه همگى در رفاه باشند و كسى نيازمند كمك ديگرى نباشد، خسته شده بودند و روييدنيهاى زمين را درخواست كرده بودند تا فقيران در كشت و برداشت آنها به مزدورى ثروتمندان درآيند. منابعبحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير كنزالدقايق و بحرالغرائب؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجامع لمفردات الادوية والاغذيه؛ كتاب الاغذية والادويه؛ كتاب مقدس؛ لغتنامه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مفردات پزشكى.Britannica ؛ Judaica. محمد جواد معمورى [1]. لغت نامه، ج 4، ص 5125، «پياز». [2]. Britanica: Onion. [3]. Britanica: Onion. [4]. Judaica: Onion. [5]. رك: الجامع لمفردات الادوية و الاغذيه، ج 1، ص 96؛ مفردات پزشكى، ص 1017 ـ 1018؛ كتاب الاغذية والادويه، ج 3، ص158 ـ 163. [6]. بحار الانوار، ج 59، ص 274. [7]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 426. [8]. Judaica: Onion. [9]. كتاب مقدس، اعداد 11 : 5. [10]. Judaica: Onion. [11]. التبيان، ج 1، ص 276؛ مجمع البيان، ج 1، ص 239؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 430 ـ 431. [12]. رك: تفسير ابن كثير، ج 3، ص 541؛ كنز الدقائق، ج 1، ص 261. [13]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 428. [14]. مجمع البيان، ج 1، ص 239؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 422. |
|
جايگاه درخت در قرآن
محتشم مؤمني
درخت آيت بيبيدل خداشناسي و نشانه بينظير قدرت پروردگار است . سورهاي است سرشار از آيات توحيد و يكتاپرستي كه در كتاب طبيعت به صورتهاي مختلف واشكال متفاوت ديده ميشود . همانگونه كه هر يك از سورههاي قرآن كريم، فارغ از كوتاهي و بلندي و تعداد آيات، نشانهاي بر علم و حكمت بيانتهاي خداوند هستند، هريك از درختان نيز ـ جداي از عوارضي نظير طول قامت، نوع مصولات و شكل و شمايل ظاهري ـ به تنهايي آيتي بر قدرت و توانايي و علم آن ذات مقدس و لايتناهي ميباشند.
واژه شجر و معاني آن
در قرآن كريم، در اغلب موارد، از درخت با واژه « شجر» ياد شده است و شجر را علماي لغتشناسي اين گونه معنا كردهاند :« هر چه از روئيدنيها كه تنه دارد »1، و آنچه را كه از زمين ميرويد ولي تنه ندارد، « نجم، عشب و حشيش » 2 مينامند . بايد دانست كه در قرآن، لفظ « شجر و تنازع » نيز به كار رفته است، همچنان كه درآيه 65 سور مباركه نساء ميخوانيم :« فال وربك لايؤمنون جق يحكموك فيما شجر بينهم ثم ... ولي چنين نيست، به پروردگارت سوگند كه ايمان نياوردهاند مگر آن كه تو را در آنچه ميانشان اختلاف است داور كنند »، كه البته در اين مورد هم از نظر ريشه لغوي با شجر به معناي درخت قريب المعني بوده و مناسبت دارد؛ چرا كه « منازعه را از آن جهت تشاجر ( مشاجره ) گويند كه سخن دو خصم يا خصوم مثل برگه و شاخه درخت، درهم ميآميزد».3 افزون بر اين كه كلمه « شجر » ـ يا اشكال گوناگون آن ـ مجموعاً 27 مرتبه در آيات قرآن بكار رفته، كلمات و عبارات ديگري نيز درباره درخت مورد استفاده قرار گرفتهاند كه هر يك بيان كننده يكي از صفات و ويژگيهاي آن ميباشند و ما در اين نوشتار جسته و گريخته بدانها اشاراتي خواهيم كرد.
موارد استفاده از درخت در قرآن
با دقت در آن دسته از آياتي كه از « درخت » ياد كرده است، در مييابيم كه از آن تحت يكي از عناوين نه گانه زير سخن به ميان آمده : 1. درخت و تسبيح خداوند، 2. درخت و سجده در برابر خداوند، 3. درخت نشانهاي بر قدرت خداوند، 4.استفاده از درخت براي تمثيل، 5. نقش درخت در زندگي انبياء، 6. درختان بهشتي، 7. درختان دوزخي، 8. درختان دنيوي و 9. نقش درخت در زندگي انسانها و حيوانات .
1. درخت و تسبيح خداوند
براساس آموزههاي قرآن كريم، هرچه در عالم آفرينش، لباس هستي پوشيده و از « عدم » به « وجود » آمده ـ اعم از جمادات، نباتات و حيوانات ـ جملگي با زبان حال و زبان قال به تسبيح وتقديس و ستايش ذات اقدس الهي مشغولند .
2. درخت و سجده در برابر خداوند
در آيه 18 از سوره مباركه حج ميخوانيم : « الم تر ان اله يسجد له من في السموات و من في الارض والشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر والد و اب و كثير من الناس و ... آيا نميبيني كه سجده ميكنند براي خداوند و هر كس در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و عده بيشماري از مردم و ... »
3. درخت نشانه قدرت خداوند
برگ درختان سبز در نظر هوشيار***هر ورقش دفتري است معرفت كردگار
4. استفاده از درخت براي تمثيل در قرآن
خداوندعزيز در آيات متعددي از قرآن كريم، براي تفهيم بعضي از حقايق معنوي بهره جسته و براي اين امر از گروهي از آفريدههاي قدرت خويش استفاده كرده كه از جمله آنها ميتوان به « درخت » اشاره نمود . به عنوان مثال در آيه 24 سوره مباركه ابراهيم آمده است : « الم تر كيف ضرب الله مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اثلها ثابت و فرعها في السماء ... »
5. نقش درخت در زندگي انبياء الهي عليهم صلوات الله
قرآن كريم در كنار بيان و تشريع احكام و قوانين عبادي واخلاقي، داستانهاي فراواني را از زندگي و سرگذشت « انبياء سلف » نقل ميفرمايد: كه در خلال اين داستانها ميتوان نقشي را كه برخي از موجودات و مخلوقات الهي ـ غير از انسان ـ و از جمله « درخت » در زندگي آنها ايفاء نمودهاند ، مشاهده كرد .
6. درختان بهشتي
از نگرش اسلامي، حيات آدمي منحصر در جهان مادي نيست، بلكه اين عالم به منزله منزلگاه موقتي است كه اقامت انسان در آن پايان مييابد و در قرارگاه ابدي خود، آنان كه در حيات دنيوي خويش اهل صلاح و سداد بودهاند، در جايگاهي فرود ميآيند كه ازآن به « جنت » يا « بهشت » تعبير ميشود، كه باغي است بسيار جميل با منظرههاي چشمنواز. همان گونه كه يكي از ويژگيهاي باغ در اين عالم وجود درخت در آن است، بهشت نيز كه خودباغي سراسر حسن و جمال است. در آياتي از قرآن كريم به ويژگيهايي از آنها اشاره شده كه ذيلاً آنها را بر ميشمريم :
7. درختان دوزخي :
جهنم و دوزخ سراي ابدي كساني است كه عمري را در غفلت و گناه و طغيان سپري كردهاند و در آنجا علاوه بر هر چيز ديگر، حتي درختان نيز وسيله شكنجه و آزار دوزخيانند، در حالي كه علي القاعده درخت بايد وسيلهاي براي امن و آسايش باشد .
8. درختان دنيوي :
در قرآن كريم، آيات بسياري وجود دارد كه در آنها به درختاني كه در طبيعت و محل زيست اين جهاني آدميان وجود دارند، اشاره شده و به نوع اين درختان نيز تصريح گرديده كه عبارتند از :
9. نقش درخت در زندگي انسانها و حيوانات
در اين بخش از اين نوشتار با اشاره به آيهاي از قرآن كريم، به بيان تأثير و نقش درخت در زندگي آدميان از زوايه تأمين يكي از ضروريات حيات آدمي ( يعني آتش ) و نيز تأثير در زندگي يكي از حيوانات ( يعني زنبورعسل ) ميپردازيم :
پينوشتها
1ـ سيدعلياكبر قرشي، قاموس قرآن، ج4 ، ص7 . 2ـ همان . 3ـ همان . 4ـ سوره اسراء، آيه 44 . 5ـ علامه محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج13، ذيل آيه 44 اسراء . 6ـ سيدعلياكبرقرشي، قاموس قرآن، ج3، ص225 . 7ـ ناصر مكارم شيراز، تفسير نمونه، ج15، ص514. 8ـ الميزان، ج12، ص72 . 9ـ همان، ص74 . 10ـ الميزان، ج13، ص191 . 11ـ دكتر محمد خزائلي، اعلام قرآن، ص287 . 12ـ محمد مقيمي، قرآن بر فراز آسمانها، ص233 . 13ـ قاموس قرآن، ج3، ص246 . 14ـ قاموس قرآن، ج3، ص246 . 15ـ الميزان، ج7، ص499 . |
برگواژه «وَرَق» به معناى برگ، سه بار در قرآن به كار رفته است (انعام/6،59؛ اعراف/7، 22؛ طه/20،121)، افزون بر آن در آيات بسيارى كه باغهاى بهشتى يا زمينى با تعابيرى چون «حَدائِقَ ذاتَ بَهجَة» (نمل/27،60) به معناى باغهاى خوش منظره و سرورآفرين، «و جَنّـت اَلفافـا» (نبأ/78،16) به معناى باغهايى با تراكم بسيار، «جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ» (بقره/2،25) بهمعناى باغهايى با نهرهاى جارى از زير درختان وصف شده، يا گياهان و روييدنيهاى زمين آيتى الهى قلمداد شده اشاراتى به برگ رفته است. بنا به نظر برخى مفسران، تعبير «اَهُشُّ بِها عَلى غَنَمى» (طه/20،18) نيز در جريان تكلم خدا با موسى(عليه السلام)به معناى فرو ريختن برگها از درختان براى تغذيه گوسفندان است. شايان ذكر است كه واژه «وَرِق» در آيه «فَابعَثوا اَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هـذِهِ اِلَى المَدينَةِ» (كهف/18،19) به معناى دِرهَم بوده و به دليل تشابه آن با برگ در پهنا، بدين نام خوانده مىشدهاست.برگهاى درختان با ايفاى نقش غذاسازى، توليد اكسيژن و پاكسازى هوا، از شگفتيهاى آفرينش به شمار مىآيند و در روايتى منسوب به امام صادق(عليه السلام)، با اشاره به ساختمان پيچيده آنها، آيتى الهى بيان شدهاند. گياهان بدون برگ، در تهيه غذا به ديگر گياهان وابستهاند و انگل به حساب مىآيند.«سِپِس» (Dodder و در طب سنتى كشوث) از اين دسته گياهان است كه پس از يافتن گياه ميزبان به آن پيوند خورده، سپس ريشه و قسمت پيش از پيوند مىخشكد. برخى مفسران «شَجَرَةِ خَبيثَة» (ابراهيم/14،26) را كه گياهى بىريشه در زمين وصف شده، به آن تفسير كردهاند. خداوند در آيات بسيارى براى بيان علم و قدرت خود به برگها و روييدنيهاى زمين اشاره كرده است. در آيه 59 انعام/6 از علم خداوند به هرآنچه در خشكى و درياست و از جمله ريزش يكايك برگها سخن مىرود: «و عِندَهُ مَفاتِحُ الغَيبِ لا يَعلَمُها اِلاّ هُوَ ويَعلَمُ ما فِى البَرِّ والبَحرِ وما تَسقُطُ مِن ورَقَة اِلاّ يَعلَمُها...» . اين آيه افزون بر اشاره به علم كلى خداوند به همه اشيا، بيانگر آگاهى او به همه جزئيات و حتى ريزش برگهاست كه بر اثر فراوانى آنها، براى بشر غير قابل شمارش مىنمايند. در برخى روايات نيز ريزش برگها به سقط جنين تأويل شده است. خداوند در آياتى ديگر با اشاره به سرسبزى زمين و زيبايى بخشى گياهان* به طبيعت كه بيشتر ناشى از برگهاى درختان است نشانهاى بر قدرت خود مىآورد كه از آن جمله سبز گشتن زمين با آب باران در آيات 99 انعام/6 و 63 حجّ/22 و زيبايى بخشى درختان تحت عنوان «بَهيج» و «بَهجة» در آيات 5 حجّ / 22؛ 60 نمل/27 و 7 ق/50 است. در آيات ديگرى نيز از برگ به عنوان پوششى براى بدن و سايه سارى براى موجودات ياد شده است؛ آدم و حوّا پس از سرپيچى از فرمان خداوند با خوردن از آن درخت* ممنوع، از لباسهاى بهشتى عريان شده، براى پوشاندن خود از برگ درختان استفاده كردند: «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَت لَهُما سَوءتُهُماوطَفِقا يَخصِفانِ عَلَيهِما مِن ورَقِ الجَنَّةِ...» . (اعراف/7،22؛ طه/20،121) بر اساس گفته برخى مفسران آدم و حوا، خود را با برگ درخت انجير پوشاندند. برخى با تأويل «وَرَقِ الجَنَّة» به معنايى غير مادى آن را برگ صفا و روحانيت دانستهاند كه مرهم آسيبهاى ناشى از خوردن ميوه درخت خودپسندى و انانيت است. درباره حضرت يونس نيز گفته شده كه خداوند پس از خروج او از شكم ماهى، بوتهاى بدون ساقه در كنارش رويانيد كه به نظر بسيارى از مفسران بوته كدوبن بوده است: «و اَنبَتنا عَلَيهِ شَجَرَةً مِن يَقطين» . (صافّات/37،146) يونس در زير برگهاى پهن و مرطوب آن آرميد و خود را از گزند حشرات و سوزش آفتاب در امان نگاه داشت. همچنين از سايه درختان بهشتى نيز در قرآن ياد شده كه ناشى از برگهاى آنهاست. (واقعه/56،30؛ نساء/4،57؛ رعد/13، 35؛ يس/36،56؛ مرسلات/77،41؛ انسان/76، 14) برخى با رويكردى علمى، آيه 80 يس/ 36 را اشاره به ساختار و نظام عملكرد برگ دانستهاند. «اَلَّذى جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الاَخضَرِ نارًا...» . استناد به توانايىخداوند در پديدآورى آتش سرخ از درخت سبز نشانهاى بر قدرتش در رستاخيز مردگان تلقى شده است كه طبق نظر اين دسته از مفسران تصريح بر سبزى درختانِ پديد آورنده آتش اشاره به سلولهاى سبز رنگ (كلروفيل) موجود در برگ دارد كه طى فرآيند نورخاست (فتوسنتز) غذاى لازم را براى رشد گياه فراهم مىآورند. منابعآيات من الاعجاز العلمى فى القرآن؛ بحار الانوار؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير مجاهد؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامعلاحكام القرآن، قرطبى؛ رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء؛ روض الجنان و روح الجنان؛ فتح القدير؛ لسان العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معارف گياهى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة العربيةالعالميه؛ الميزان فى تفسير القرآن.
Britanica
محمد جواد معمورى [99]. مفردات، ص520؛ لسان العرب، ج10، ص374، «ورق». [100]. مجمع البيان، ج7، ص358. [101]. جامع البيان، مج15، ج30، ص10. [102]. همان، مج9، ج16، ص193. [103]. التحقيق، ج13، ص88، «ورق». [104]. الموسوعة العربية العالميه، ج27، ص84. [105]. بحارالانوار، ج3، ص131. [106]. معارف گياهى، ج6، ص392ـ393؛ رسائل اخوان الصفا، ج2، ص161؛ Britanica : Dodder. [107]. تفسير قرطبى، ج9، ص237؛ فتح القدير، ج3، ص106. [108]. الميزان، ج7، ص129. [109]. روض الجنان، ج7، ص315؛ البرهان، ج2، ص425ـ426. [110]. جامعالبيان، مج5، ج7، ص188؛ مجمعالبيان، ج4، ص234. [111]. التحقيق، ج13، ص88، «ورق». [112]. تفسير مجاهد، ج2، ص545؛ التبيان، ج8، ص530. [113]. نمونه، ج19، ص159. [114]. آيات من الاعجاز العلمى، ص19ـ20. [115]. جامع البيان، مج12، ج23، ص39؛ الميزان، ج17، ص112. [116]. ر. ك: .Britanica : laef |
|
گیاهان در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
درخـتـان - گـيـاهـان - مـیـوه هـا
«و در زمين مزرعه های کوچک ناهمگون در جوار همديگر وجود دارد، در حالی که در آنها باغهای انگور، کشت و درخت های خرما از نوع صنو و غـير صنو وجود دارد، که همه با يک آب آبياری میشوند ولی از نظر غذائی آنها را بر يکديگر برتری میدهيم! دراين موارد برای کسانيکه فکر میکنند نشانه هائی وجود دارد».
1ـــ مزرعه های کوچک کنار هم ناهمگون هستند:
در زمان محمد انسان می دانست که خاکهای زمين با هم فرق میکنند، ولی اينکه خاک دو مزرعه کوچک چسـبيده به هم نيز دقـيـقـاً يکی نيستند، از عـلـم امـروزی بشر است که با امکانات پيچيده علمی امروزی آنرا بدست آورده است.
2ــ صفات و خصوصيات ميان درختان به صنو و غير صنو بودن آنها بستگی دارد:
درختی که از درخت ديگر روئيده باشد صِـنـْـو ناميده می شود و درختی که از بذر روئيده باشد غير صنو ناميده می شود.
3ـــ در موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد:
(منظور از وجود "نشانه ها"، وجود هـدايت خداوندی است). آيه اين موضوع را مطرح می کند که در صورت نبودن هدايت پشت پديده ها اگر بنا می بود چيزی برويد، در يک خاک و از يک آب منطقاً می بايست فقط يک نوع گياه می روييد، نه اينکه مثلاً درخت خرما در انواع خاکها برويد.
باغ در بلندی
« و نمونه کسانيکه دارائی خود را در جستجوی خوشنودی خدا و استواری (ايمان) خود انفاق مي کنند، مانند باغ پر درخت واقع در بلندی (بالاتر از تل) می مانند که اگر بارش سنگين به آن ببارد ثمر خود را دوچندان می دهد و اگر بارش سنگين به آن نبارد با بارشِ کمِ نيز ثمر خود را می دهد. و خدا به خوبی و بدی همه آنچه انجام میدهيد نگاه می کند و آنرا می شناسد (265)».
مـاده سـبـز گـيـاهی
« و اين اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنيها را در میآوريم، و از جوانه ماده سبز را درمی آوريم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنيم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنيم، و باغهای انگور و زيتون و انار که ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنيم».
نکات آيه:
1ـــ همه گياهان ماده سبز درست می کنند که آن بنوبه خود دانه و ثمر درست می کـند:
در سلول گياهی کيسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـيل نامـيـده می شود. کلروفـيل به معنی «ماده سبز گياهی و سبزينه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است (يعنی همان چيزيکه در آيه مطرح شده است). اين ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشيد را جذب می کند و به انرژی شيمائی تـبـديـل می کند.
2ـــ نخل، انگور، زيتون و انار ترکيبات مشترک زيادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند:
ثمر نخل و انگور و انار و زيتون ضمن اينکه هـمانـنـد نـمـائی نمی کـنـنـد تـرکـيـبـات مـشـتـرک زيادی دارند. از جـمـلـه:
آتش از درخت سبز
« و آفرينش خود را فراموش کرده و برای ما مثال زد! گفت: چه کسی استخوانها را در حاليکه پوسيده اند زنده می کند؟ ـــ بگو: کسيکه نخستين بار آن را پديد آورده و پرورش داد آن را زنده خواهد کرد و او به هر گونه آفرينشی داناست ـــ آن کسيکه از درخت سبز برای شما آتش قرار داد هنگامی که از آن آتش می زنيد».
جـنـبـش، پـرورش و رشـد دانـه
« و زمين را بی گـیـاه می بـیـنـی ولی هـمـیـنـکـه آب بر آن نازل می کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و می پـرورانـد و انـواع گـیـاهـان نـشـاط انـگـیـز را می رویـانـد»!
نگهداری محصول در خوشه خود
«(يوسف گفت): هفت سال افزون بر سالهای گذشته می کاريد. هر چه درو کرديد در خوشه خود باقی بگذاريد بجز بخش کمی از آن که می خوريد». (دأب: بمعنی: جنب و جوش و فعاليت افزون در انجام سنت ها (مانند آداب و رسوم و شعائر و کشت و غيره) است).
دلـيـل تـنـوع گـيـاهـان و درخـتـان
« و در زمين هر نوع گياهی را در تعادل و توازنی آفريديم».
رطب و زایمان
« و تنه نخل را تکان بده، رطب تازه را بر تو خواهد ريخت. بخور و بياشام و به آرامش و شادابي برس...».
در اين آيات چند نکته علمی وجود دارد:
1ــ آرامش و شادماني در رطب. رُطـَب يکي از مراحل ثمر نخل است (قبل از خرما شدن آن). اين غذا از ميزان بالائي از مواد کربوهيدرات برخوردار است و مواد قندي آن به 75 درصد مي رسد. بدن با استفاده از آن انرژي و گرماي بالائي را توليد مي کند. رطب ميزان بالائي از پروتئينها، ويتامينها و املاح معدني گوناگوني مانند کلسيوم و سديم دارد که بدن به آنها احتياج دارد. و بدن را گرم و شاداب مي کند. و چنانکه ميدانيم وضعيت روحي زن هنگام زايش تأثير زيادي روي راحتي يا سختي زائيدن دارد. بميزاني که راحت باشد و مشکلاتي نداشته باشد، عمل زايش را راحتر انجام ميدهد. و هر چه گرفتاري و ناراحتي هاي روحي و گرفتاري داشته باشد عمل زائيدن براي وي سختر ميشود. |
|
تفسیری جدید از مثال عنكبوت در قرآن
دكتر صلاح رشید
رابطة العالم الاسلامی، مركزی است كه در شهر مكه واقع شده و امور تبلیغی دینی را انجام می دهد. حوزه فعالیت این مركز داخل و خارج عربستان سعودی است. یكی از بخش های این مركز بخش "اعجاز علمی" است كه مجله ای فصلی به نام "الاعجاز العلمی" دارد. مقاله مذكور حاوی نكات تازه ای درباره آیات 41-43 سوره عنكبوت است. وی مثال عنكبوت را مورد بررسی تفسیری و علمی قرار داده و تفسیر تازه ای از آن را ارائه می كند.
خانه عنكبوت در نظر مفسران
در مورد آیه 41 سوره عنكبوت "ان اوهن البیوت لبیت العنكبوت" تامل و توقف كردم و سپس به كتاب های تفسیر مراجعه نمودم. (مثل تفسیر جامع البیان عن تاویل آیات القرآن، طبری/ مختصر تفسیر قرطبی، قرطبی/ تفسیر ابن كثیر، ابن كثیر/ تفسیر البحرالمحیط، ابی حیان آندلسی/ فتح الغدی، شوكانی/ تیسیر الكریم الرحمن فی تفسیر كلام المنان، سعدی/ صفوة التفاسیر، صابونی/ تفسیر ابی السعود، عمادی/ فتح البیان فی مقاصد القرآن، فتوجی بخاری/ زادالمسیر فی علم التفسیر، جوزی/ الضوء المنیر علی التفسیر، صلاحی/ تنویر الاذهان عن تفسیر روح البیان، بروسوی/ تفسیر القرآن العظیم، قرشی دمشی). همه این تفاسیر بر این موضوع اتفاق داشتند كه مقصود از " بیت العنكبوت" در این آیه، همان بیت مادی یعنی "خانه" است كه عنكبوت به عنوان محل سكونت خود انتخاب می كند. در تفسیرها این خانه را چنین تفسیر كرده اند:
تعارض دیدگاه مفسران با علوم جدید
علوم جدید ثابت كرده اند كه تارها - بافته های-�عنكبوت از قویترین بافته های طبیعی است و سختی آن از سختی آهن محكم، محكم تر است. تا آنجا كه به نام "آهن حیوانی" خوانده می شود. خانه عنكبوت از قویترین خانه هاست كه از ناحیه استحكام بافت آن مشهور است؛ از این رو می تواند در برابر بادهای شدید مقاومت كند و در تارهای خود شكارهای عنكبوت را نگهداری نماید به طوری كه نمی توانند از آن جدا شوند. از آنجا كه ایمان كامل دارم كه ممكن نیست حقایق علمی با آیات قرآن معارض باشند و اگر تعارض داشتند شكی نیست كه آنچه قرآن ثابت كرده [و به طور قطعی و نص فرموده] حق است و علوم بشری از حقیقت فاصله گرفته است.
نتایج پژوهش های لغوی و قرآنی
1- واژه "اولیاء" در قرآن كریم:
نتایج پژوهش های علمی در مورد عنكبوت
1- حقایق علمی در مورد تارها و بافته های عنكبوت و�خانه آن:
تارهای عنكبوت از پروتئین ساخته می شود كه در حفره های حریری، شكل می گیرد و آنچه به دست می آید جداً قوی است؛ استحكام آن از استحكام آهن محكم، بیشتر است و دو برابر كش می آید بدون آنكه پاره شود(1) و این (بافته عنكبوت) در همه موارد، از قویترین الیاف طبیعی به شمار می آید.
2- حقایق علمی در مورد زندگی عنكبوت ها و روابط اجتماعی آنها:
عنكبوت ها، گروهی هستند كه در جهان بیش از سی هزار نوع آنها وجود دارد و در حجم و شكل و روش زندگی متفاوت هستند؛ روش زندگی فردی همراه دشمنی با یكدیگر در آنها غالب است و انواع اندكی از آنها یافت می شوند كه به صورت دسته جمعی زندگی می كنند.
اشكال و پاسخ
صاحبان كتاب های تفسیر بر آنند كه مقصود از مثال در آیه 41 سوره عنكبوت (مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء كمثل العنكبوت اتخذت بیتا) آن است كه مشركان، معبودان (و بت هایی) غیر از خدا را انتخاب می كنند كه در هنگام حاجت، امید یاری و فایده و رزق از آنان دارند و در سختی ها به آنان تمسك می جویند.(3)
پی نوشت ها:
1- ر- ك: الحشرات فی القرآن و الاحادیث النبویه و التراث الشعبی الكوینی، دكتر و سیمة الحوطی. 2- تقریر نكسیاینایر2002م. 3- ر- ك: تفسیر طبرسی، ابن كثیر و دیگران (ذیل آیه). 4- ر- ك: زاد المسیر فی علم التفسیر، جوزی. |
پروانه : از تيره حشرههاى پرنده، تمثيلى براى سرگردانى مردم در رستاخيزبرابر عربى پروانه «فَراشه» است. اين واژه تنها يك بار به صورت جمع در آيه 4 قارعه/101 براى تشبيه حال مردم در روز رستاخيز به كار رفته و تعبير«جَرادٌ مُنتَشِر»به معناى ملخهاى پراكنده در آيه7قمر/54 نيز بيانگر همين تشبيه است شايد از همينرو گاه واژه «فَراش» و «جراد» هم معنا تلقى شده است.جايگاه نمادين پروانه مانند بسيارى از حيوانات ديگر در ادبيات ملل متفاوت است؛ بعضى گونههاى آن كه در اطراف آتش مىگردند و مىسوزند در ادبيات فارسى، نماد كامل عشق و فداكارى شمرده مىشوند؛ ولى در فرهنگ عرب اين عمل از نادانى و درك اندكِ اين حشره و نماد بىخردى و بىهدفى تلقى مىشود. بازتاب اين ديدگاه در امثال و حكم عربى و نيز روايات، فراوانبه چشم مىخورد. ضعف و خوارى، سرگردانى و بىنظمى هنگام پرواز، تصادم بر اثر اين سرگردانى و... از ديگر ويژگيهاى اين حشره در ادبيات عرب است. مردم در روز رستاخيز* به سان پروانههاى پراكنده و سرگردان درخواهند آمد: «يَومَ يَكونُ النّاسُ كالفَراشِ المَبثوث».(قارعه/101،4) در تفسير واژه «فَراش» اختلاف است؛ برخى مقصود از آن را پروانههاى گرد چراغ دانستهاند. گروهى نيز معانى ديگرى را چون پشه يا پشههاى ريز و كوچك، ملخهاى كوچك يا ازدحام ملخها براى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 486 آن بيان كردهاند. شايد بتوان منظور از فراش را هر حشرهاى كه گرد آتش مىگردد و گاه در آن مىافتد ـ اعم از پشه، پروانه، ملخ و... ـ دانست. برخى تفسير «فَراش» را به پروانه، نادرست و آن را هم معناى فِراش (فرش و گستردنى) دانستهاند كه اين تعبير به شدت خفت و خوارى مردم در رستاخيز اشاره دارد. با توجه به معانى گوناگون «فَراش» وجوه مختلفى را براى اين تشبيه ذكر كردهاند؛ برخى وجه تشبيه را فراوانى، پراكندگى و ضعف و خوارى مردم در آن روز دانستهاند. برخى نيز با بررسى علت اقدام پروانه در به آتش افكندن خويش، سعى كردهاند وجه شبهى ميان اين حشره و انسانهاى گنهكار در همين جهان تصوير كنند. اين عمل پروانه به سبب نادانى و ضعف بينايى است كه با مشاهده پرتو درخشان نور، خود را براى رهايى از ظلمت به كانون آن مىافكند. انسان گنهكار نيز با ديدن ظاهر نيكو و لذتبخش گناه و شهوات، خود را در آن كانون آتشين انداخته، به عذابى دراز مدت گرفتار ساخته، عملى بارها احمقانهتر از پروانه مرتكب مىشود. پيامبر در حديثى با اين نگاه به تشبيه گنهكاران به پروانه پرداخته است: شما خود را همانند پروانه پياپى به آتش مىافكنيد، در حالى كه من شما را برمىگيرم. گروه ديگرى از مفسران با توجه به تفسير «فراش» به ملخ و با استناد به آيه 7 قمر /54 كه مردم را هنگام خروج از قبر به ملخهاى پراكنده تشبيه كرده: «يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ كَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر»وجه شبه را در هر دو آيه حركت دسته دسته مردم و پراكندگى و سرگردانيشان در جهات مختلف بر اثر فزع رستاخيز دانستهاند. البته گروهى اين دو آيه را وصف مردم در دو زمان مختلف دانستهاند: يكى هنگام خروج از قبر كه مانند پروانه سرگردان و بىهدف به اين سو و آن سو مىروند و ديگر هنگامى كه منادى آنان را فرامىخواند كه توده مردم همچون ملخهاى پراكنده به سوى صدا مىروند يا اينكه يكى هنگام خروج از قبر كه به جهت كثرت، تجمع، اختلاط و تصادم مانند خيل ملخ پراكندهاند و ديگر هنگام توقف براى حسابرسى است كه مانند دستهاى پروانه سرگردان و پراكنده سرگشته خود را به هر سو كه گمان كنند رهايى مىيابند مىافكنند. در روايتى از پيامبر «فراش مبثوث» وصف مردم هنگام عبور از صراط دانسته شده، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 487 هرچند تفسير «مبثوث» به «هيجان بعد از آرامش و خفا» مؤيد ارتباط وصف «فراش مبثوث» با آغاز خروج مردم از گورهاست، در هر صورت اين تعبير به چنان هول و هراسى اشاره دارد كه امام سجاد(عليه السلام) از آن روز با وصف مذكور به خدا پناه برده است: «أسئلك الأمان الأمان يا كريم يوم يكون الناس كالفراش المبثوث». اين حالت عمومى سرگردانى، اضطراب و وحشت روز رستاخيز در آيات ديگرى نيز بيان شده است. (حجّ/22،2؛ مؤمن /40،18؛ نمل/27،87) عبارت «... يَومَئِذ يَصَّدَّعون»(روم/30،43) نيز ناظر به مفهوم پراكندگى در آيه«كالفَراشِ المَبثوث»دانسته شده است. با اينكه واژه «ناس» در آيه، شامل عموم مردم از نيكان و بدان بوده و مىتواند بيانگر رهسپارى هركدام به سوى جايگاه مخصوص خود باشد گروهى اين وضعيت را خاص بدكاران و كافران دانسته كه سراسيمه و وحشتزده، گروه گروه مىدوند و مىافتند و خوارى مىكشند و مىسوزند؛ امّا نيكان در آن زمان در سايه رحمت پروردگارند و وحشتى آنان را فرا نمىگيرد. جايگاه تمثيلى پروانه نزد عرب به عنوان نماد حماقت، ضعف و بىهدفى، تأييدى بر اختصاص آيه به بدكاران به شمار مىرود. بعضى آيات ديگر نيز اين ديدگاه را تقويت مىكند. (انبياء /21، 103؛ طه/20، 102) در كنار برداشت تمثيلى از تعبير«فراش مبثوث»برخى سعى كردهاند آن را دليلى بر عدم فناى موجودات تلقى كنند. با توجه به اطلاق «طير» بر حشرات پرنده در زبان عربى آن دسته از آياتِ در بردارنده اين واژهبه پروانه نيز مىتوانند اشاره داشته باشند (بقره/2،260؛ آل عمران/3،49؛ مائده/5،11؛ يوسف/12،36، 41؛ حجّ/22، 31؛ نمل/27،20؛ ...)، هرچند بيشتر اين آيات با قرائنى، چنين شمولى را از دست مىدهند. (پرندگان) طبق آيه 38 انعام/6 همه آفريدهها اعم از جنبندگان، پرندگان و... امتهايى مانند انساناند كه برانگيخته خواهند شد. مفسران نظرهاى گوناگونى در معناى حشر غير آدمى ارائه كردهاند. (حشر و نشر) منابعاحياء علوم الدين؛ اقرب الموارد فى فصحالعربية والشوارد؛ الامالى، صدوق؛ امثالالقرآن؛ بحار الانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير المنار؛ تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر الحسان فى تفسيردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 488 القرآن، ثعالبى؛ حياة الحيوان الكبرى؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ كتاب الحيوان؛ الكشاف؛ كشفالحقايق عن نكت الآيات و الدقايق؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ الوجوه والنظائر لالفاظ كتاب الله العزيز. عبدالصمد مجدى [1]. ر. ك: التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 808. [2]. لغت نامه، ج 4، ص 5532، «پروانه». [3]. لسانالعرب، ج 10، ص 227، «فرش»؛ فتحالقدير، ج 5، ص486. [4]. الحيوان، ج 3، ص 304 ـ 305؛ حياةالحيوان، ج 2، ص 36؛ فيضالقدير، ج 2، ص 499. [5]. الكشاف، ج 4، ص 789. [6]. مجمع البيان، ج 10، ص 808. [7]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 120. [8]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ اقرب الموارد، ج 4، ص 145، «فرش»؛ حياة الحيوان، ج 2، ص 36. [9]. كشف الحقايق، مج 2، ج 3، ص 335؛ احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82. [10]. لسان العرب، ج 10، ص 227؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 384، «فرش». [11]. مجمعالبيان، ج 10، ص 808؛ الوجوه والنظائر، ج 2، ص 104؛ الفرقان، ج 30، ص 424. [12]. جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 359؛ التبيان، ج 10، ص 399؛ مجمع البيان، ج 10، ص 808. [13]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 112. [14]. التحقيق، ج 9، ص 57، «فرش». [15]. الكشاف، ج 4، ص 789. [16]. احياء علوم الدين، ج 14، ص 81 ـ 82. [17]. صحيح مسلم، ج 8، ص 20. [18]. مجمعالبيان، ج 10، ص 428؛ بحارالانوار، ج 7، ص98؛ الميزان، ج 20، ص 349. [19]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 85؛ ج 20، ص 112؛ تفسير ثعالبى، ج9، ص 163. [20]. امثال القرآن، ص 144. [21]. الامالى، ص 242. [22]. مفردات، ص 108، «بث». [23]. بحارالانوار، ج 97، ص 424. [24]. روح المعانى، مج 11، ج 21، ص 61. [25]. الميزان، ج 20، ص 349. [26]. تفسير نوين، ص 311. [27]. الفرقان، ج 30، ص 424. [28]. بحار الانوار، ج 6، ص 335 ـ 336. [29]. مفردات، ص 528، «طير». [30]. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 246 ـ 248؛ مجمع البيان، ج 4، ص461؛ تفسير المنار، ج 7، ص 396. |
پيه: نوعى خاص از چربى جانورانپيه واژهاى فارسى به معناى چربى گوسفند و جانوران ديگر و مادهاى است كه بر گوشت قرار دارد و رنگ و نوع آن بر حسب جنس و سن حيوان متفاوت است و وجود يا عدم آن در حيوان* نشانه چاقى يا لاغرى آن شمرده مىشود. معادل عربى آن «شَحْم» است كه دقيقاً به همين معنا به كار رفته است. پيه مادهاى است كه افزون بر خوراكى بودن در تأمين نيازهاى صنعتى و دارويى بشر نيز كاربرد دارد. قرآن كريم از پيه در يك آيه به صراحت ياد كرده و در آن از حرمت پيه گاو و گوسفند بر يهود سخن گفته است: «و عَلَى الَّذينَ هادوا حَرَّمنا كُلَّ ذى ظُفُر ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَيهِمشُحومَهُما ...».(انعام/6،146) در ادامه آيه، بخشى از پيه اين دو حيوان از اين حكم استثنا شده و بر آنان حلال شمرده شده است؛ از جمله:1. پيه پشت و كتف گاو و گوسفند: «ماحَمَلَت ظُهورُهُما». برخى گفتهاند: مراد از آن، دنبه گوسفندان است؛ ولى عدهاى ديگر برآناند كه مراد پيه پشت و پهلوهاى حيوان است.نظر گروهى ديگر آن است كه در پشت و دو پهلوى حيوان پيه وجود ندارد و مراد از اين تعبير در آيهگوشت سفيد پشت و دو پهلوى حيوان است كه به گوشت قرمز چسبيده است. 2. «الحَوايا»كه جمع حاويه يا حويه و به نظر بيشتر مفسران مراد از آن چرب دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 586 رودههاست. برخى ديگر مراد از آن را شيردان يا شكمبه يا روده حيوان دانستهاند كه بر روى آن چربى وجود دارد.عدهاى نيز آن را تمامى محتويات شكم حيوان دانستهاند كه در درون پوشش كرهاى شكل قرار دارد. 3. پيه مخلوط با استخوان: «اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم».عدهاى مراد از آن را پيه دنبه و پهلو دانستهاند كه با استخوان مخلوط است و برخى گفتهاند: مراد پيه موجود در رانها، پهلو، سر و چشم است. گفتنى است كه برخى مفسران جمله «اَوِ الحَوايا اَو مَا اختَلَطَ بِعَظم»را در آيه شريفه معطوف به مستثنا منه دانستهاند نه مستثنا. بنابراين قول، آيه بر حرمت* اين بخش از پيه بر يهود دلالت دارد. با توجه به حليت پيه موجود در اين سه مورد بر يهود برخى نتيجه گرفتهاند كه تنها پيهى از گوسفند و گاو بر يهود* حرام شده بود كه به سهولت از گوشت جدا مىشد؛ اما پيهى كه جدا كردن آن با زحمت همراه بود، بر حليت خود باقى مانده بود.تورات نيز به حرمت برخى از پيهها بر يهود اشاره كرده است. قرآن كريم علت تحريم پيه را بر يهود ظلم و تجاوزگرى آنان دانسته است: «... ذلِكَ جَزَينـهُم بِبَغيِهِم ...».(انعام/6،146) مفسران مراد از ظلم يهود را امورى مانند كشتن انبياى بنىاسرائيل، سد كردن راه خدا، خوردن ربا و حلال دانستن اموال مردم ذكر كردهاند، چنانكه در آيات 160 ـ 161 نساء/4 به برخى از اين امور اشاره شده است: «فَبِظُـلم مِنَ الَّذينَ هادوا حَرَّمنا عَلَيهِم طَيِّبـت اُحِلَّت لَهُم وبِصَدِّهِم عَن سَبيلِ اللّهِ كَثيرا * واَخذِهِمُ الرِّبوا وقَد نُهوا عَنهُ واَكلِهِم اَمولَ النّاسِ بِالبـطِـلِ ...».برخى برآناند كه به سبب ظلم يهود بر خود، خداوند پيه را بر آنان حرام كرد. بر پايه برخى احاديث پادشاهان بنىاسرائيل تهيدستانشان را از خوردن گوشت پرندگان و چربيها منع كردند و خداوند به اين جهت چربيهاى گاو و گوسفند را بر آنان حرام كرد. در ادامه آيه 146 انعام/6 آمده است: «اِنّا لَصـدِقون».(انعام/6،146) به نظر برخى مفسران دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 587 مقصود آن است كه ما در نقل خبر حرمت اين خوراكيها بر يهود راستگو هستيم؛ ولى عدهاى اين جمله را ردّ اين ادعاى يهود دانستهاند كه تحريم پيه و ديگر خوراكيها از سوى خود يهوديان و به جهت پيروى از حضرت يعقوب بوده است، زيرا وى اين خوراكيها را بر خود حرام كرده بود، چنانكه در آيه93 آل عمران/3 اين موضوع آمده است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ ...».به تصريح مفسران يعقوب(عليه السلام)گوشت چارپايان يا برخى قسمتهاى درون شكم حيوانات از جمله پيه را بر خود ممنوع كرده بود؛ ولى بر پايه برخى روايات آن حضرت گوشت شتر را به جهت ناسازگارى آن با مزاج خويش بر خود ممنوع كرده بود.احتمال ديگر اين است كه مراد از«اِنّا لَصـدِقون»درستى اخبار خداوند از بغى يهود و تحريم اين خوراكيها به سبب بغى آنان است. پس از حرام شدن پيه اين دو حيوان بر يهود، آنان حيلهگرانه با فروش پيه پول آن را صرف مىكردند كه قرآن كريم در آياتى ضمن نكوهش اين رفتار بنىاسرائيل لعنشدن آنان را از سوى داود و عيسى يادآور مىشود:«لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ و عيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون * كانوا لا يَتَناهَونَ عَن مُنكَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما كانوا يَفعَلون».(مائده/5،78 ـ 79) مفسران يكى از مصاديق مُنكَر را در اين آيه، فروش پيه و صرف كردن پول آن دانستهاند. بنا به روايتى، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نيز اين گروه از يهوديان را به سبب اينكار ناپسند نكوهش و نفرين كرده است. حرمت پيه اين دو حيوان و برخى خوراكيهاى ديگر بر بنىاسرائيل تا بعثت حضرت عيسى(عليه السلام)ادامه داشت؛ ولى با نزول انجيل اين حرمت از ميان برداشته شد: «... و لاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم...».(آلعمران/3،50) منابعاولين دانشگاه و آخرين پيامبر؛ بحارالانوار؛ التبيان فىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 588 تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير والتنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرةالمعارف بستانى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ فرهنگ فارسى؛ الكافى؛ كتاب مقدس؛ كشف الاسرار و عدةالابرار؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مسند احمدبن حنبل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعةالعربية العالميه؛ الميزان فى تفسيرالقرآن. محمد فرهادى [1]. لغتنامه، ج 4، ص 5298، «پيه». [2]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 984. [3]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 47. [4]. مفردات، ص 446؛ لسانالعرب، ج 7، ص 47؛ التحقيق، ج 5، ص 23، «شحم». [5]. اولين دانشگاه، ج 8، ص 24. [6]. دائرةالمعارف بستانى، ج 10، ص 426 ـ 427؛ الموسوعة العربيه، ج 14، ص 82 ـ 83؛ بحارالانوار، ج 59، ص 88 ـ 89، 173، 176، 191. [7]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التبيان، ج 4، ص 305 ـ 306؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 512 ـ 513. [8]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379. [9]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 223 ـ 224. [10]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ اللباب، ج 8، ص 491. [11]. لسانالعرب، ج 3، ص 409 ـ 410، «حوا»؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 603؛ «ح و ى»؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224. [12]. مجمع البيان، ج 4، ص 585؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83. [13]. التبيان، ج 4، ص 146؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 83. [14]. نمونه، ج 6، ص 18. [15]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التبيان، ج 4، ص 306؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585. [16]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224؛ الدر المنثور، ج 3، ص 379. [17]. التفسير الكبير، ج 7، ص 224. [18]. تفسير المنار، ج 8، ص 172. [19]. كتاب مقدس، لاويان، 3 : 17. [20]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 513؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 224. [21]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585. [22]. مجمعالبيان، ج 4، ص 585؛ بحارالانوار، ج 9، ص208؛ الميزان، ج 7، ص 5371. [23]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 102؛ التبيان، ج 4، ص 307؛ مجمع البيان، ج 4، ص 585. [24]. التحرير والتنوير، ج 8 ـ 9، ص 146؛ نمونه، ج 6، ص 19. [25]. التفسير الكبير، ج 8، ص 148؛ روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 4. [26]. الكافى، ج 5، ص 306؛ نورالثقلين، ج 1، ص 364؛ كنز العمال، ج 9، ص 672. [27]. التفسير الكبير، ج 13، ص 224؛ مجمع البيان، ج 4، ص585. [28]. التبيان، ج 3، ص 611؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 358؛ زادالمسير، ج 2، ص 406. [29]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ مسند احمد، ج 1، ص 25، 43؛ بحارالانوار، ج 100، ص 71. [30]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 384؛ روض الجنان، ج 4، ص 336؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 62. |
پرنده : رده بزرگى از شاخه مهرهداران خونگرم با بدنى پوشيده از پرقرآن در آيات گوناگونى به دو روش از پرندگان نام برده است: در دستهاى از آيات از پرندهاى خاص نام برده است، چنان كه در آيه 31 مائده/5 از نقش كلاغ در ماجراى هابيل و قابيل سخن گفته و در آيه 23 نوح/71 در ضمن شمارش بتهاى قوم نوح از بت «نسر» ياد كرده كه احتمالاً به سبب شباهت به عقاب به اين نام شهرت يافته بود و در آيات 57 بقره/2؛ 160 اعراف/7 و 80 طه/20 در ماجراى فرستادن عذابى آسمانى براى بنىاسرائيل به «سَلْوى» اشاره كرده كه بيشتر مفسران آن را نوعى پرنده دانستهاند كه از اطراف به اراضى مقدس بنىاسرائيل مىآمده و آنها از گوشت اين پرندگان استفاده مىكردند و ظاهراً همان بِلْدِرْچيناست.در دستهاى ديگر از آيات كلمه «طير» به صورت عام به كار رفته است: «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ...»(نحل/ 16، 79)؛ «و حُشِرَ لِسُلَيمـنَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ والاِنسِ والطَّيرِ فَهُم يوزَعون».(نمل/27، 17) در يك آيه نيز ابتدا واژه طير و سپس نام هدهد ذكر شده است: «و تَفَقَّدَ الطَّيرَ فَقالَ ما لِىَ لا اَرَى الهُدهُدَ اَم كانَ مِنَ الغائِبين».(نمل/27،20) زنده شدن پرندگان نشانهاى براى معاد:آيه260بقره/2 به داستان ابراهيم و زنده شدن 4پرنده پرداخته است. ابراهيم(عليه السلام) از خداوند خواست تا جهت اطمينان قلب نسبت به رستاخيز چگونگى زنده شدن مردگان را به او بنماياند. خداوند به او فرمود كه 4 نوع پرنده را ذبح كند. سپس پَرِ آنها را بكند و آنها را در هاون بكوبد تا كاملاً مخلوط و ممزوج شوند. ابراهيم(عليه السلام) گوشت آنها را بر بالاى 10 كوه قرار داد و يكايك آنها را صدا زد. هريك كه خوانده مىشدند، زنده شده، به سويش مىآمدند. او پس از ديدن اين منظره گفت:«اَعلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىء قَدير» و بدينسان به آگاهى برينىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 479 دست يافت: «قالَ اَولَم تُؤمِن قالَ بَلى و لـكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبى».(بقره/2،260) گفته شده كه علت انتخاب پرنده براى اين منظور، قدرت پرواز آن بوده است. برخى، نوع پرندگان انتخاب شده را به روحيات و صفات مختلف آدمى تأويل بردهاند كه هر كدام مظهر يكى از صفات انسان هستند؛ طاووس مظهر زيبايى و خودنمايى، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، كبوتر مظهر انس و الفت و كلاغ مظهر آرزوهاى دور و دراز و حرص و آز. پرندگان امتهايى همچون انسانها:آيه 38 انعام/6، خطاب به مردم مىفرمايد: جنبندگان زمين و پرندگان نيز مانند شما امتهايى هستند: «و ما مِن دابَّة فِىالاَرضِ و لا طئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُكُم ما فَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء ثُمَّ اِلى رَبِّهِم يُحشَرون».درباره مماثلت، بعضى گفتهاند: مماثلت در تكليف و جزاست، با اين تفاوت كه تكليف صاحبان عقل (انسان و جنّ) با تكليف صاحبان شعور (حيوانات و پرندگان) متفاوت است، چنانكه تكاليف صاحبان عقل نيز بر حسب مقدار عقلشان مختلف است. عدهاى نيز گفتهاند:«اُمَمٌاَمثالُكُم»بدين معناست كه هريك از آنها مانند شما صنف خاصى دارند كه با نام ويژهاى شناخته مىشوند يا اينكه شباهت در توحيد و تسبيح است يا منظور شباهت در خلقت و مرگ و برانگيخته شدن است. بعضى گفتهاند: ارزاق و آجال و اعمال آنها همانند شما، نوشته مىشود يا شباهت در حشر و تنعّم در بهشت است. بعضى نيز شباهت در وجود را مطرح كردهاند.برخى مفسران گفتهاند: اين شباهت تنها در كثرت و جماعت نيست، زيرا هر جماعتى را به صرف كثرت «امت» نمىگويند، بلكه بايد آن جمعكثير، جهت جامعى داشته باشند و هدفى (اجبارىيا اختيارى) را دنبال كنند. با استفاده از عبارت«ثُمَّاِلى رَبِّهِم يُحشَرون»مىتوان نتيجه گرفت كه اين شباهت تنها در احتياج به غذا و جفتگيرى و... نيست، بلكه وجه اشتراك ديگرى است كه آنها را در مسئله بازگشت به سوى خدا شبيه انسان كرده است. همين مفسر معتقد است كه با تفكر در زندگى حيوانات (از جمله پرندگان) فهميده مىشود كه اين مخلوقات مانند انسانها داراى آرا و عقايد فردى و اجتماعى هستند و حركات و سكناتى كه در راه بقا از خود نشان مىدهند همه بر مبناى آن عقايد است. قرآن در موارد مختلفى چون آيه 4 جاثيه/45 مردمدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 480 را به شناخت عموم حيوانات و تفكر در كيفيت آفرينش آنها و اعمالشان، ترغيب و در برخى آيات به عبرت گرفتن از بعضى از آنها دعوت كرده است. حشر پرندگان در روز رستاخيز:جمله «ثُمَّاِلى رَبِّهِم يُحشَرون»در آيه 38 انعام/6 و نيز آيه «واِذَا الوُحوشُ حُشِرَت»(تكوير/81،5) به حشر پرندگان اشاره دارد. بعضى گفتهاند: معناى حشر در پرندگان و عموم حيوانات همان حشر انسانهاست كه حشر براى اِنعام و انتقام است؛ انعام نيكوكار و انتقام از ظالم و چون اين دو وصف بين حيوانات نيز وجود دارد آنها نيز حشر دارند. نيز گفته شده: حشر حيوانات و پرندگان از لوازم تجردِ روح آنهاست. با اثبات حشر، تجرد روح آنها نيز ثابت مىشود. البته تجرد خود مراتبى دارد كه پايينترين مرتبه آن در حيوانات است.توجه به پرندگان راهى براى شناخت خداوند:آيات 19 ملك/ 67 و 79 نحل/16 با جلب توجه مخاطبان به پرواز پرندگان در آسمان، نگهدارى آنها در آسمان را به خداوند نسبت داده و اين حيوان را وسيلهاى براى خداشناسى مىشمرد: «اَوَ لَميَرَوا اِلَى الطَّيرِ فَوقَهُم صـفّـت ويَقبِضنَ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ الرَّحمـنُ...»؛ «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ اللّهُ».تسبيح پرندگان :در قرآن آيات بسيارى از تسبيح و حمد موجودات عالم، حكايت دارد. آيه 44 اسراء/17 به صورت كلى و روشن به اين امر مىپردازد: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمـوتُ السَّبعُ والاَرضُ و مَن فيهِنَّ و اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لـكِن لاتَفقَهونَ تَسبيحَهُم ...»(اسراء/17، 44) و در آيه 41 نور/24 به طور مشخص از تسبيح* پرندگان ياد شده و اين عمل موجودات عالم از جمله پرندگان از روى علم و آگاهى شمرده شده است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ ... والطَّيرُ صـفّـت كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبيحَه».يكى از مواهب خداوند به داود*(عليه السلام) آن بود كه كوهها و پرندگان را مسخر او ساخته بود تا همراه وى تسبيح حق بگويند: «فَفَهَّمنـها سُلَيمـنَ وكُلاًّ ءاتَينا حُكمـًا وعِلمـًا و سَخَّرنا مَعَ داودَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ والطَّيرَ و كُنّا فـعِلين».(انبياء/21، 79) در چگونگى همصداشدن پرندگان و كوهها با داود و اصل تسبيح آنها اختلاف است؛ بعضى گفتهاند: ممكن است خداوند در پرندگان قدرت شناختى نهاده كه امر و نهى داود را مىفهميدند و از او پيروى مىكردند. عدهاى نيز گفتهاند كه خداوند به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 481 اين موجودات تسبيح مناسب و شايسته آنها را الهام فرموده است و برخى آن را از قبيل تسبيح همه موجودات جهان: «اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِه»(اسراء/17، 44) دانسته يا تسبيح را به دلالت اين پديدهها بر قدرت خداوند تفسير كردهاند. آيه10سباء/34 نيز به اين امر پرداخته: «و لَقَد ءاتَينا داودَ مِنّا فَضلاً يـجِبالُ اَوِّبى مَعَهُ والطَّيرَ ...»كه به گفته بعضى از مفسران «اَوِّبى مَعَهُ»به معناى «سبِّحي معه = به همراه او تسبيح كنيد» است، بدين صورت كه هرگاه داود زبور را تلاوت مىكرد، كوهها آن را تكرار مىكردند و پرندگان با او همصدا مىشدند. در همين مورد حديثى از امامصادق(عليه السلام)نقل شده كه داود به بيابان مىرفت و زبور تلاوت مىكرد و هنگام تلاوت او هيچ كوه و سنگ و پرندهاى نبود، مگر اينكه با او همصدا مىگشت. در آيهاى ديگر چنين آمده است: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشىِّ والاِشراق * والطَّيرَ مَحشورَةً كُلٌّ لَهُ اَوّاب».(ص/38،18 ـ 19) زبان پرندگان :در قرآن آياتى به صراحت نطق پرندگان را مطرح كرده و افزون بر صدور برخى صداها از آنان به وجود نوعى سخن گفتن مرموز نيز اشاره كرده است. آيه 38 انعام/6 نيز كه آنها را امتهايى همچون بشر مىداند به نوعى مؤيّد اين ادعاست. در داستان سليمان نيز از تسخير پرندگانبه دست سليمان (نمل/27،17) و آشنايى وى با زبان آنها اشاره شده است. (نمل/27،27)در روايات نيز مطالب گوناگونى درباره نطق حيوانات و پرندگان آمده است. برخى مفسران گفتهاند: كلمه نطق و منطق هر دو به معناى صوت يا اصوات متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرار داد واضع لغت، بر معانى مورد نظر ناطق دلالت مىكند و در اصطلاح اين اصوات را «كلام» مىگويند و بنابه گفته بعضى لغتشناسان اين دو كلمه فقط به سخنان انسان اطلاق مىشود و مثلاً به صداى گنجشك نطق يا منطق گفته نمىشود؛ ولى قرآن با استعمال نطق در معنايى وسيعتر يعنى «دلالت شى بر معناى مقصود» آن را در مورد شهادت پوست انسان در قيامت به كار برده است: «وقالوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا قالوا اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنطَقَ كُلَّ شَىء...»(فصّلت/ 41، 21) كه اين استعمال يا از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 482 باب تحليل معناست ـ كه در آن معنايى كه تنها براى امور مادى وضع شده به گونهاى تحليل مىشود كه در امور غير مادى نيز به كار رود ـ چنانكه قرآن بيشتر معانى و مفاهيمى را كه تنها در جسمانيات به كار مىرود در غير جسمانيات نيز استعمال كرده است يا براى اينكه لفظ نطق براى معنايى اعم وضع شده است و اختصاص به انسان از باب انصراف و به جهت كثرت استعمال است، در هر صورت «منطق طير» عبارت است از هر طريقى كه پرندگان با آن مقاصد خود را با هم مبادله مىكنند كه البته مقصود صداى ظاهرى آنها نيست، بلكه معنايى دقيقتر و وسيعتر، چون اولاً سياق آيه گواهى مىدهد كه سليمان(عليه السلام)از نعمتى سخن مىگويد كه به خود وى اختصاص داشته و او با عنايت خاص الهى به آن دست يافته است، در حالى كه معناى ظاهرى منطقطير چيزى نيست كه كسى غير از سليمان به آن دست نيابد:«وورِثَ سُلَيمـنُ داودَ وقالَ يـاَيُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ واوتينا مِن كُلِّ شَىء اِنَّ هـذا لَهُوَ الفَضلُ المُبين».(نمل/ 27، 16) ثانياً محاورهاى كه خداوند متعالى در آيات بعد، از سليمان و هدهد حكايت مىكند، متضمن معارف بلندى است كه در وسع صداهاى ظاهرى هدهد نيست: «فَمَكَثَ غَيرَ بَعِيد فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ وجِئتُكَ مِن سَبَإ بِنَبَإيَقين * اِنّى وجَدتُ امرَاَةً ... قالَ سَنَنظُرُ...».(نمل/27،22 ـ 28) زمخشرى از مفسران معتزلى در نقطه مقابل اين ديدگاه، نطق مرغان را معجزه سليمان شمرده و تعميم آن را به همه حيوانات درست نمىشمرد. درباره آشنايى امامان شيعه با زبان پرندگان به سان پيامبران نيز در ميان روايات، ديدگاههاى موافق و مخالفى ذكر شده است. آفرينش پرنده از معجزات عيسى(عليه السلام):در آيه «...اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُفيهِفَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ اللّهِ...»(آلعمران/3، 49) نسبت خلقت به عيسى(عليه السلام) داده شده است. لغت «خلق» به معناى جمعآورى اجزاى چيزى است.بعضى از مفسران گفتهاند: نهايت دلالت آيه اين است كه خداوند چنين سرّى را به عيسى بن مريم داده و او هم در مقام احتجاج فرموده كه من از طرف خدا چنين قدرتى دارم، به نحوى كه اگر از او مىخواستند، انجام مىداد؛ اما آيه بر تحقق همه يا بخشى از اين معجزات دلالت ندارد. در مقابل، گروه ديگرى از مفسران چنين استدلال كردهاند كه ظاهر آيه «اَنّى اَخلُقُ لَكُم»اين است كه اين معجزات در عمل، از آن جناب صادر مىشد، چون اگر صرف تحدى بود شايسته بود آن را به قيدى كه اين مطلب را افاده كند،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 483 مقيد سازد، افزون بر اين، آيه 110 مائده/5 به طور كامل و روشن بر وقوع اين معجزات از آن جناب دلالت دارد:«اِذقالَ اللّهُ يـعيسَى ابنَ مَريَمَ اذكُر نِعمَتى عَلَيكَ و عَلى ولِدَتِكَ اِذ اَيَّدتُكَ بِروحِ القُدُسِ ... و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ بِاِذنى فَتَنفُخُ فيها فَتَكونُ طَيرًا بِاِذنى و ...»؛اما در كيفيت خلقت و نوع پرنده اقوال مختلفى نقل شده كه بيشتر نظرهايى شخصى و غير مستند از برخى تابعان و مفسران نخستين است؛ از باب نمونه گفته شده كه پرنده پس از آفرينش به پرواز درمىآمد و مادامى كه مردم به آن نگاه مىكردند به پرواز ادامه مىداد و چون از ديدهها پنهان مىشد و ديگر كسى آن را نمىديد، مىمرد و به زمين سقوط مىكرد تا بين خلقت خداوندى و خلقت بشرى، اختلافى باشد. در نوع آن، گفته شده كه آن حضرت به درخواست مردم، خفاش را مىآفريد، زيرا اين پرنده نسبت به ديگر پرندگان داراى خلقت كاملترى است. گفته شده كه تسويه گل (و ساختن شكل) و دميدن، كار عيسى بوده؛ ولى خلقت از جانب خداوند بودهاست. نقش پرندگان در انهدام لشكر ابرهه:انهدام لشكر ابرهه به وسيله پرندگان در سوره فيل/105 آمده است. (آيات 1 ـ 5) اصل ماجرا مورد قبول عموم مورخان و قرار گرفتن آن به عنوان مبدأ تاريخ در دوره قبل از اسلام مؤيّد آن است. پرندگان مهاجم بنابر نظر مشهور مفسران، پرستو بودند. در بعضى روايات در بيان تفصيلى ماجرا گفته شده كه دستهاى پرنده از سمت دريا (احتمالا درياى سرخ) به سوى آنها گسيل شد كه گويى پرستوهايى با گردنهاى سبز و منقار سرخ بودند و هريك از آنها سه سنگ مانند دانههاى عدس همراه داشت كه يكى را با منقار و دو تا را بادو پا حمل مىكرد. بعضى روايات نيز پرندگان راچنين وصف كرده است: پرندگانى شكارى بودند كه سرى شبيه درندگان و پنجههايى شبيه پرندگان گوشتخوار داشتند. گروهى از مورخان از وقوع بيمارى حصبه و آبله در همين سال (عام الفيل) در عربستان خبر دادهاند و در بعضى از روايات نيز آمده كه اين سنگها به هر كس مىخورد بدنش آبله بر مىآورد و پيش از آندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 484 بيمارى آبله در آنجا ديده نشده بود. در روايتى چنين آمده كه هيچ سنگى بر احدى واقع نشد، مگر آنكه بدنش را مجروح ساخت و آبله برآورد. برخى مفسران معاصر با رويكرد تفسير علمى و با استناد به گزارشهاى تاريخى اين احتمال را مطرح كردهاند كه اين سنگها، به ميكروب آبله آلوده بوده است. گوشت پرنده غذاى بهشتيان:يكى از نعمتهاى بهشتى كه مقربان در بهشت از دست پسركان زيبارو دريافت مىكنند، گوشت پرندگان است، آن هم از هر نوعى كه خود بخواهند: «يَطوفُ عَلَيهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون * بِاَكواب واَباريقَ وكَأس مِنمَعين * لا يُصَدَّعونَ عَنها ولا يُنزِفون * و فـكِهَة مِمّا يَتَخَيَّرون * ولَحمِ طَير مِمّا يَشتَهون».(واقعه/56،17ـ 21) در بعضى روايات آمده كه هرگاه بهشتيان به گوشت پرندهاى ميل داشته باشند آن پرنده، بريان شده، در اختيار آنها قرار مىگيرد و هرچه بخواهند از آن مىخورند و آن پرنده دوباره زنده شده، پرواز مىكند.ديدن پرنده در رؤيا(عليه السلام):«و دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ قالَ اَحَدُهُما اِنّى اَرنى اَعصِرُ خَمرًا و قالَالأخَرُ اِنّى اَرنى اَحمِلُ فَوقَ رَأسى خُبزًا تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُنَبِّئنا بِتَأويلِهِ اِنّا نَركَ مِنَالمُحسِنين.»(يوسف/12، 36) دو جوان زندانى از يوسف تأويل رؤياى خود را خواستند؛ يكى از آن دو گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان بر سر دارم و پرندگان از آن مىخورند. يوسف(عليه السلام)خواب وى را چنين تعبير كرد كه او به دار آويخته مىشود و چندان بر فراز دار مىماند كه پرندگان از گوشت سر او مىخورند: «يـصـحِبَىِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُكُما فَيَسقى رَبَّهُ خَمرًا واَمّاالأخَرُ فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ».(يوسف/12،41) در چگونگى تأويل،برخى گفتهاند كه اين تأويل از سوى يوسف(عليه السلام)نوعى مكاشفه و خبر غيبى بوده نه تعبير خواب؛ ولى بعضى آن را صرفاً تأويل خواب دانستهاند.تشبيه به شكار پرنده:«و مَن يُشرِك بِاللّهِ فَكَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ اَو تَهوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق.»(حجّ/22،31) اين آيه مشرك را در شرك ورزيدن و سقوط از درجات انسانى به هاويه ضلالت و تباهى به چيزى تشبيه كرده كه از آسمان سقوط مىكند و پرندهاى شكارى به سرعت آن را مىربايد. اين تشبيه، به سقوط انسان از درجات عالى وجود و گرفتار شدن در كام شيطان اشاره دارد.منابعبحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسير المنار؛دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 485 تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسيرالقرآنالعظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ فتحالقدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدةالابرار؛ لغت نامه؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ معارف قرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن. عبدالصمد مجدى و بخش معارف و مفاهيم [1]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 756 ـ 757، «پرندگان». [2]. التبيان، ج 7، ص 194؛ تفسير ابن كثير، ج 3، ص 194. [3]. لغتنامه، ج 8، ص 12113؛ فرهنگ فارسى، ج 2، ص 1914، «سلوى». [4]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 67 ـ 68؛ تفسير عياشى، ج 1، ص143. [5]. جامعالبيان، مج 3، ج 3، ص 79؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 143؛ بحارالانوار، ج 12، ص 63. [6]. تفسير عياشى، ج 1، ص 143؛ بحارالانوار، ج 7، ص 36؛ ج 12، ص 63 ـ 65. [7]. مجمعالبيان، ج 2، ص 644. [8]. روضالجنان، ج 4، ص 30 ـ 31. [9]. تفسير المنار، ج 7، ص 393؛ الفرقان، ج 7، ص12ـ14. [10]. كشفالاسرار، ج 3، ص 343؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 270. [11]. كشف الاسرار، ج 3، ص 343. [12]. الكشاف، ج 2، ص 21. [13]. تفسير قرطبى، ج 6، ص 270. [14]. همان؛ مجمع البيان، ج 4، ص 461. [15]. الميزان، ج 7، ص 73. [16]. الميزان، ج 7، ص 74. [17]. همان، ص 74 ـ 75. [18]. الميزان، ج 7، ص 75 ـ 76. [19]. معارف قرآن، ص 275؛ كشفالاسرار، ج 3، ص 344. [20]. التبيان، ج 8، ص 550؛ مجمعالبيان، ج 8، ص 732. [21]. روح المعانى، مج 10، ج 18، ص 275. [22]. التفسير الكبير، ج 22، ص 173. [23]. كشف الاسرار، ج 8، ص 110؛ مجمع البيان، ج 8، ص 597. [24]. الدرالمنثور، ج 6، ص 675؛ الميزان، ج 16، ص 362؛ ج 17، ص 190. [25]. نورالثقلين، ج 4، ص 316؛ كنزالدقائق، ج 8، ص 448. [26]. مجمع البيان، ج 7، ص 335. [27]. بحارالانوار، ج 14، ص 112؛ ج 17، ص 133؛ ج 25، ص 182. [28]. مفردات، ص 811، «نطق»؛ الميزان، ج 15، ص 350. [29]. الميزان، ج 15، ص 350 ـ 351. [30]. الكشاف، ج 3، ص 353؛ الميزان، ج 15، ص 351؛ الفرقان، ج19، ص 161 ـ 162. [31]. الدرالمنثور، ج 5، ص 295؛ نورالثقلين، ج 4، ص 78 ـ 81. [32]. الميزان، ج 3، ص 199. [33]. تفسير المنار، ج 3، ص 311. [34]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 60. [35]. همان؛ مجمع البيان، ج 2، ص 753. [36]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 60؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 752. [37]. مجمع البيان، ج 10، ص 824؛ السيرةالنبويه، ج 1، ص 53. [38]. كشف الاسرار، ج 10، ص 618. [39]. كشف الاسرار، ج 10، ص 618؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 824. [40]. السيرة النبويه، ج 1، ص 53؛ الصافى، ج 5، ص 377. [41]. الصافى، ج 5، ص 377؛ نورالثقلين، ج 5، ص 673. [42]. السيرة النبويه، ج 1، ص 54؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 589. [43]. الصافى، ج 5، ص 377؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 631. [44]. السيرةالنبويه، ج 1، ص 54؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 589. [45]. تفسير نوين، ص 335. [46]. الدرالمنثور، ج 8، ص 10 ـ 11. [47]. التفسير الكبير، ج 18، ص 143. [48]. الميزان، ج 14، ص 373. |
پشه : حشرهاى كوچك از خانواده مگسها با كاركرد تمثيلى در قرآنپشه در زبان عربى، اغلب، بَعوضَه خوانده مىشود. بعوضه را در لغت و به سبب كوچك بودن جثه آن، برگرفته از «بَعْض» دانستهاند. اسامىديگرى كه در زبان عربى براى بعوضه گفتهاند عبارت است از: بَقّ، جِرْجِس، قِرْقِس،خَمُوش، ابواليَسَع، رُمْد و طَيْثار.بعوضه در زبان فارسى به پشه ريز، سارشك، سارخك و سپيدپر ترجمه شده است. پشه، حشره كوچكى از راسته دوبالان است كه تاكنون بالغ بر3000 گونه آن در سراسر جهان شناخته شده است. زيستگاه آن بيشتر مناطق گرمسير و مرطوباست.بررسى اشعار، مثلها و نيز احاديث اسلامى نشان مىدهد كه پشه (بعوضه) و بال آن در فرهنگ عربى نماد و نشانه كوچكى، ضعف و ناتوانى است، افزون بر اين، شگفتيهاى آفرينش اين حشره نيز مورد توجه نويسندگان مسلمان قرار گرفته است. واژه بعوضه فقط يك بار در قرآن به كار رفته است: «اِنَّ اللّهَ لايَستَحيىِ اَن يَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً فَما فَوقَها فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا فَيَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم واَمَّا الَّذينَ كَفَروا فَيَقولونَ ماذا اَرادَ اللّهُ بِهـذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِكَثيرًا ويَهدى بِهِ كَثيرًا وما يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفـسِقين».(بقره/2، 26) اين آيه در پاسخ به اشكال مخالفان به مثلهاى قرآن است و اينكه خداوند در مقام بيان حقايق حتى از مثال زدن به پشه نيز ابايى ندارد. دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 517 شأن نزول آيه مورد اختلاف است؛ ابنعباس و ابنمسعود نزول آيه را در پاسخ به منافقان مىدانند. بنا بر اين ديدگاه هنگامى كه خداوندمنافقان را به سبب ترجيح دادن ضلالت برهدايت(بقره/ 2، 16) با آياتِ «مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِى استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ... * اَو كَصَيِّب مِنَالسَّماءِ فيهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ ...»(بقره/2، 17، 19) وصف كرد، آنان با اين سخن كه شأن خداوند برتر از آن است كه همانند آدميان به چنين تمثيلهايى بپردازد، بر قرآن خرده گرفته، در وحيانى بودن آن ترديد افكنى كردند. آمدن آيه26 در ادامه آيات ياد شده، مؤيد اين ديدگاه دانسته شده است. ديدگاه دوم به پيروى از قتاده، آيه را پاسخ به مشركان و يهود مىداند. براساس اين ديدگاه، زمانى كه خدا در بيان ناتوانى خدايان دروغين، آنان را حتى از آفرينش يك مگس نيز عاجز خواند (حجّ/22، 73) يا پذيرش ولايت غير خدا را در سستى و ناپايدارى به تنيدن تار عنكبوت همانند ساخت (عنكبوت/ 29، 41)، مشركان و يهود چنين تمثيلهايى را بر قرآن خرده گرفتند و اينكه چگونه ممكن است خداوندى با آن بزرگى و قدرت به چنين موجودات خرد و ناتوانى مثال بزند، از اينرو در پاسخ آنان نازل شد كه خداوند براى بيان حقايق و معانى از تشبيه به موجودات به ظاهر كوچكى چون پشه كه نماد ناتوانى و كوچكى است ابايى ندارد. مفسران در ابطال پندار مخالفان مبنى بر اينكه عظمت و بزرگى هر موجودى در گرو حجم ظاهرى آن است و در تبيين درستى تمثيلهاى قرآن به موجوداتى كوچك مطالبى گفتهاند؛ از جمله اينكه در تمثيل بايد تناسب ميان مثال و معناى مورد نظر رعايت شود، زيرا در موردى كه هدف بيان ناتوانى و سستى چيزى يا كسى است بلاغت ايجاب مىكند از موجودى خرد و ناتوان براى تشبيه استفاده شود يا اينكه پشه هر چند به ظاهر كوچك و ناتوان است؛ اما دنيايى از شگفتى و عظمت در آن نهفته است كه مخالفان از شناخت آن بىبهره بودهاند. تفسير «فما فَوقَها»نيز مورد اختلاف است؛ برخى آن را به معناى مافوق پشه در بزرگى دانستهاند؛ يعنى خداوند از تمثيل به موجود كوچكى چون پشه و بزرگتر از آن ابايى ندارد. گروهى نيز با استناد به اينكه آيه در مقام بيان ايرادنداشتن تمثيل به موجودات كوچك است، آن را به معناى «مادونها» گرفتهاند؛ يعنى خداوند از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 518 تمثيل به پشه و كوچكتر از آن هم ابايى ندارد. منابعبحارالانوار؛ تاجالعروس من جواهر القاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير جوامعالجامع؛ تفسيرالقرآن الكريم، صدرالمتالهين؛ تفسير كنزالدقائق و بحر الغرائب؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة الامثال؛ الجواهر فى تفسير القرآن الكريم؛ حياة الحيوان الكبرى؛ الصحاح تاجاللغة و صحاح العربيه؛ القاموس المحيط؛ كاملالزيارات؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسانالعرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبحرين؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ مستدرك الوسائل؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الموسوعة العربية العالميه.حسن حيدرى [1]. مفردات، ص 135؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 219، «بعض». [2]. مجمعالبحرين، ج 1، ص 228، «بقّ». [3]. القاموس المحيط، ج 2، ص 203؛ الصحاح، ج 3، ص 913؛ تاج العروس، ج 4، ص 118، «الجرجس». [4]. لسان العرب، ج 11، ص 129، «قرق»؛ مجمعالبحرين، ج 3، ص493، «قرقس». [5]. تاجالعروس، ج 9، ص 112، «خمش». [6]. لغتنامه، ج 4، ص 4928، «پشه». [7]. لسانالعرب، ج 3، ص 185، «رمد». [8]. لسانالعرب، ج 4، ص 496، «طثر». [9]. لغتنامه، ج 4، ص 4928. [10]. الموسوعة العربيه، ج 5، ص 6، «بعوضه». [11]. جمهرة الامثال، ج 2، ص 3؛ جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 58؛ الجواهر، ج 1، ص 45. [12]. بحارالانوار، ج 3، ص 146؛ ج 12، ص 18؛ ج 44، ص 278؛ كامل الزيارات، ص 208؛ مستدركالوسائل، ج 2، ص 419؛ ج13، ص 68. [13]. كشفالاسرار، ج 1، ص 117 ـ 118؛ مجمعالبيان، ج 1، ص165؛ حياةالحيوان، ج 1، ص 124. [14]. التبيان، ج 1، ص 111؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165؛ كنزالدقائق، ج 1، ص 194. [15]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 168. [16]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 256 ـ 257؛ التبيان، ج 1، ص 111؛ الجواهر، ج 1، ص 44. [17]. جوامع الجامع، ج 1، ص 38؛ الكشاف، ج 1، ص 111. [18]. التبيان،ج 1، ص 111 ـ 112؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165؛ نورالثقلين، ج 1، ص 45. [19]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 260؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 165. [20]. تفسير صدر المتالهين، ج 1، ص 208؛ نمونه، ج 1، ص 147. |
پشم : موهاى باريك و نرم حيواناتى مانند گوسفند و شتر، نعمتى الهى براى توليد پوشاك و تمثيلى براى فروپاشى جهان در رستاخيزمعادل عربى واژه پشم «صوف» است. كُرْك نيز كه گونهاى پشم به شمار مىرود «وَبَر» ناميده مىشود. پشم پس از پنبه، مهمترين ماده سازنده پارچه است و احتمالاً نخستين اليافى بوده كه بشر آن را به پارچه تبديل كرده است. توليد پوشاك پشمى و استفاده از آن در يونان باستان و در ميان يهود و نيز ميان عربِ قبل از اسلام مرسوم بوده و بياباننشينان عرب را «اهل الوَبَر» مىگفتند. اين دو واژه (نحل/ 16، 80) و همچنين «عِهْن» (معارج/70، 9؛ قارعه/ 101، 5) مستقيماً و واژههاى «دفء» (نحل/ 16، 5)؛ «لباس»، «ريش» (اعراف/7، 26) و «فرش» (انعام/ 6، 142) به طور غير مستقيم با اين موضوع مرتبطاند.كاربردها و منافع پشم:در آياتى از قرآن به استفاده از پشم و كرك جهت تهيه لوازم منزل، اشاره شده است: «... جَعَلَ لَكُم مِن جُلودِ الاَنعـمِ ... و مِن اَصوافِهاواَو بارِها و اَشعارِهادائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 514 اَثـثـًا و مَتـعـًا اِلىحين».(نحل/16، 80) ذكر پشم در زمره نعمتهاى الهى بيانگر رحمت و لطف خداوندى در تهيه اسباب رفاه انسان و تأمين نيازهاى اساسى وى در زندگى و در نتيجه لزوم تفكر و انديشه در اين نعمتها و توجّه به ناپايدارى آنهاست. در برداشتى فقهى از اين آيه جواز به كارگيرى پشم استفاده شده است. در همين راستا در پاكى و نجاست پشم مردار اختلاف شده است؛ فقيهان شيعى و مالكى و حنفى، آن را از اجزاى بدون روح دانسته، به پاكى آن حكم كردهاند؛ ولى شافعى آن را داراى روح دانسته، به نجاست آن حكم كرده است. حنبليان آن را پاك دانستهاند، چون ظاهر آيه مزبور عام است و مُردار را نيز در برمىگيرد؛ ولى براى رفع آلودگى احتمالى پشم مُردار، به شستن آن قبل از استفاده حكم كردهاند. در ابتداى سوره نحل نيز پس از بيان آفرينش آسمان و زمين و انسان، خلقت چارپايان و منافع آنها مطرح شده است: «والاَنعـمَ خَلَقَها لَكُم فيها دِفءٌ و مَنـفِعُ و مِنها تَأكُلون».(نحل/ 16، 5) در اين آيه بر انسان منت نهاده شده كه خداوند، چارپايان را براى او آفريده و آنها را به تسخيرش درآورده است، بهگونهاى كه از پشم و موى آنها، لباس گرم ساخته، منافع ديگرى نيز به او مىبخشند. گروهى از مفسران منظور از «دِفء»را لباس و گروهى ديگر، مطلق گرمابخشهاى ساخته شده از مو و پشم چارپايان مانند لباس، رختخواب، خيمه و ... دانستهاند. برخى نيز «أنعـم»را به شتر و «دفء» را به محصولات به دست آمده از آن منحصر ساختهاند. اين آيه را گروهى، دليل مشروعيت و بلكه فضيلت استفاده از لباس پشمى دانستهاند و چنانكه نقل شده پيامبر اسلام و ديگر پيامبران مانندموسى و هارون و عيسى(عليهم السلام)نيز لباسهاى پشمى مىپوشيدند. فلسفه پشمينهپوشى اين رهبران دينى در كلام على(عليه السلام) از بين بردن اثرات منفى فقر بر تهيدستان دانسته شده است، افزون بر اين به طور كلى پشمينهپوشى، سمبل پارسايى و لباس صالحان و عارفان و... شمرده شده است. برخى اين سنت زاهدان و پارسايان را وجه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 515 نامگذارى متصوفه دانسته و برخى ديگر اين اشتقاق را مردود دانستهاند. خرقهپوشى متصوفه گاه شيوهاى رياكارانه براى تظاهر به پارسايى بودهكه روايات حاكى از مذمت خرقهپوشى از روى تفاخر و فضل فروشى به آن اشاره دارند. نعمت «پوشش» در آيه 26 اعراف/7 نيز مورد توجه قرار گرفته است: «يـبَنى ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَيكُم لِباسـًا يُورى سَوءتِكُم و ريشـًا».منظور از فروفرستادن لباس* از سوى خداوند، مىتواند آفرينش مواد نخستين آن مانند پشم و پنبه و آموختن راه بهرهبردارى از آن به انسان باشد. آيه142 انعام/6 با اشاره به نعمت چارپايان به نحوى ديگر به موضوع پشم پرداخته است: «و مِنَ الاَنعـمِ حَمولَةً و فَرشـًا ...».در تفسير واژه «فرشاً»آراى گوناگونى از جمله «گستردنيها و فرشهاى ساخته شده از پشم چارپايان» بيان شده است. تشبيه كوهها در آستانه قيامت به پشم زدهشده:طبق آيات گوناگون قرآن، به هنگام قيامت كوهها چون پشم رنگين: «و تَكونُ الجِبالُ كالعِهن»(معارج/70،9) يا پشم رنگينِ زده شده: «و تَكونُ الجِبالُ كالعِهنِ المَنفوش»(قارعه/101،5) مىشوند. منظور از تشبيه كوهها به پشم زده شده آن است كه كوههاى محكم و فشرده، نرم و سُست شده، اجزاى آن در هوا پراكنده مىگردد. اين تشبيه بهروشنى صحنه دهشتناك قيامت* را به تصوير مىكشد.در وجه تشبيه كوهها به پشم رنگين و نه مطلق پشم، وجوه گوناگونى گفته شده است؛ برخى چنين احتمال دادهاند كه منظور آيه كوههاى آتش است كهبه جهت شدت سرخى و شعلهور شدن بهسان پشم قرمز زده شده درمىآيند. يا اينكه گفته شده: علت اين تشبيه آن است كه اولا كوهها رنگهاى گوناگونى دارند (فاطر/35،27) و ديگر اينكه بر اثر زلزله قيامت، كوهها به شدت به هم مىخورند و همچون پشم رنگين پراكنده مىشوند و از برخورد آتشين آن، سراسر آسمان سرخ مىشود.برخى نيز منظور از «عِهْن» را ضعيفترين و سستترين نوع پشم دانستهاند منابعاحكامالقرآن، ابنالعربى؛ الامالى، طوسى؛ تاريخ تمدن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحريروالتنوير؛ تفسير راهنما؛ تفسيرالمنار؛ التفسيرالمنيردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 516 فى العقيدة والشريعة والمنهج؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرةالمعارف فارسى؛ سفينةالبحار و مدينة الحكم والآثار؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگفارسى؛ الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهلالبيت(عليهم السلام)؛ قاموس كتاب مقدس؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسانالعرب؛ لغتنامه؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ المفصل فى تاريخالعرب قبل الاسلام؛ مقدمه ابنخلدون؛ النكت والعيون، ماوردى؛ نهجالبلاغه. عبدالصمد مجدى [1]. لسانالعرب، ج 14، ص 198، «وبر»؛ لغتنامه، ج 4، ص 4925، «پشم»؛ ج 14، ص 20437، «وبر»؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص798، «پشم». [2]. دايرةالمعارف فارسى، ج 2، ص 547. [3]. تاريخ تمدن، ج 2، ص 300. [4]. قاموس كتاب مقدس، ص 220. [5]. المفصل، ج 5، ص 6. [6]. لسانالعرب، ج 14، ص 198، «وبر». [7]. التحقيق، ج 5، ص 212، «دفء»؛ راهنما، ج 9، ص 486. [8]. جامعالبيان، مج 8، ج 14، ص106؛ التحقيق، ج 13، ص 13، «وبر». [9]. المنير، ج 14، ص 93. [10]. الفقه على المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت(عليهم السلام)، ج 1، ص70 ـ 71. [11]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 102. [12]. جامعالبيان، مج 8، ج 14، ص 106. [13]. مجمعالبيان، ج 5، ص 539؛ التحريروالتنوير، ج 13، ص 5. [14]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 46. [15]. الصحاح، ج 1، ص 50، «دفء». [16]. احكام القرآن، ج 3، ص 1140؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 47؛ المنير، ج 14، ص 93. [17]. تفسير قرطبى، ج 10، ص 47. [18]. نهجالبلاغه، خطبه 209. [19]. احكامالقرآن، ج 3، ص 1140. [20]. مقدمه ابنخلدون، ج 3، ص 1097. [21]. مقدمه ابنخلدون، ج 3، ص 1097. [22]. الامالى، ص 539؛ سفينةالبحار، ج 3، ص 143. [23]. تفسير المنار، ج 8، ص 359. [24]. مجمعالبيان، ج 4، ص 581؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 216. [25]. التحقيق، ج 8، ص 248. [26]. التفسير الكبير، ج 32، ص 72. [27]. التفسير الكبير، ج 32، ص 72؛ تفسير ماوردى، ج 6، ص 328. [28]. كشفالاسرار، ج 10، ص 591؛ الفرقان، ج 29، ص 123. [29]. الفرقان، ج 29، ص 123. [30]. كشفالاسرار، ج 10، ص 591. |
بال: دو عضو كنارى پرندگان و از مهمترين اعضاى فرشتگانمعادل عربى آن «جَناح» و اصل آن به معناى ميل داشتن به سمت و سويى است. بال در رسته پرندگان اهميت بسزايى دارد و آن را دست و بازوى پرنده قلمداد كردهاند. در قرآن 7 بار و در سورههاى انعام/6،38؛ اسراء/17،24؛ فاطر/35،1؛ صافّات/37،1؛ ملك/67،19؛ حجر/15، 88؛ شعراء/26،215 به آن اشاره شده كه اين آيات در ارتباط با توصيف دو بال پرندگان و بال فرشتگان و تشبيه فروتنى و نرمخويى فرزندان در برابر والدين و نيز عطوفت و مهربانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر مؤمنان، به گشودن بال پرنده بر جوجههاى خويش است.در آيه 38 انعام/6 از پرواز پرندگان با دو بال سخن رفته است: «و لا طـئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ...» . مفسران غالباً قيد «بِجَناحَيهِ» را براى تأكيد دانستهاند، زيرا معلوم است كه پرنده با دو بال خود پرواز مىكند؛ ولى برخى آن را براى احتراز از معناى مجازى مانند حركت ماهى، كشتى و اسب كه درباره آنها نيز از واژه «طير» استفاده مىشود يا خارج كردن فرشتگان دانستهاند. برخى نيز به عدم امكان پرواز با كمتر از دو بال اشاره كردهاند.آلوسى به نقل از بعضى مفسران متأخر، اين قيد را براى به تصوير كشيدن حالت عجيب پرواز دانسته كه نشانه كمال توانايى خداوند است. توجه به شگفتيهاى بالهاى پرندگان در برخى روايات نيز به چشم مىخورد. چگونگى پرواز با دو بال در روايات فقهى، ملاك تشخيص حلال گوشت بودن پرنده معرفى شده است. در آيه 19 ملك/67: «اَوَ لَميَرَوا اِلَى الطَّيرِ فَوقَهُم صـفّـت و يَقبِضنَ...» به بيان بال زدن و صاف نگه داشتن بال پرنده هنگام پرواز اشاره شده است. علامه طباطبايى باز بودن بال هنگام پرواز در هوا را از شگفت انگيزترين رفتارهاى حيوان باشعور مىداند. برخى با توجه به مشتق بودن «صافّات» و دلالت آن بر دوام و فعل بودن «يَقبِضنَ» و دلالت آن بر عدم دوام در آيه فوق چنين برداشت كردهاند كه اصل در پرواز پرندگان باز بودن بالها بوده، بالزدنامرىعارضى است. آيه 1 فاطر/35: «جاعِلِ المَلـئِكَةِ رُسُلاً اُولى اَجنِحَة مَثنى و ثُلـثَ و رُبـعَ» به شمار بال فرشتگان اشاره دارد. در برخى روايات تفسيرى بدون پرداختن به كيفيت و ماهيت بال فرشتگان تنها به شرحى لفظى از آيه فوق بسنده شده است. برخى، فرشتگان را موجودات جسمانى لطيف دانستهاند كه در اين صورت ماهيت بال آنان از سنخ بال پرندگان خواهد بود. برخى نيز آنان را موجوداتى روحانىِ منزه از جسم معرفى كردهاند كه در اين صورت ماهيت بال آنها متفاوت با ماهيت بال پرندگان خواهد بود؛ همچنين شمار بالها را كنايه از قدرت و نيرومندى و سختكوشى و تفاوت مراتب آنها دانستهاند. در برخى روايات تا 600 بال براى آنان آمده است. فيض كاشانى در تأويلى عرفانى به نقل از ابنعربى، بالهاى فرشتگان را مرتبط با مراتب وجود و كاربرد بالها را تنها براى نزول به مراتب پايينتر دانسته است. عرفا در تفسير اين گونه موارد گاهى بالهاى فرشتگان را مسئلهاى غيبى و دور از دسترس علوم بشرى دانسته و گاه تأويلهايى در بيان حقيقت آن ذكر كردهاند، چنانكه برخى، جبرئيل را فرشته علم و زياد بودن بالهاى وى را بيانگر فراوان بودن قواى او دانستهاند كه سبب آن اختلاف جويندگان دانش و تفاوت استعداد آنان است. برخى از ايشان نيز تفاضلى ميان فرشتگان نمىبينند. در كنار اين اقوال، برخى مفسران معاصر با استناد به آيه فوق آن را دليلى بر جسمانى بودن فرشتگان شمردهاند كه اين ديدگاه با مخالفت جدى علامه طباطبايى روبهرو شده است. آلوسى بحث در كيفيت بالهاى فرشتگان را بىفايده قلمداد كردهاست. در آيه نخست صافّات/37: «والصّـفّـتِ صَفّا» خداوند به بالهاى گشوده فرشتگان سوگند ياد مىكند. طبرى واژه صافّات را جمع الجمع خوانده و اشارهاى به مفرد آن نكرده است. قمى صافّات را افزون بر فرشتگان* بر پيامبران وهركس كه براى خداوند صف آرايد و او را بپرستد قابل تطبيق مىداند. برخى ديگر از مفسران صافّات را گروهى از مؤمنان دانستهاند كه صف آراسته در نماز و جهاد برمىخيزند. برخى نيز با پذيرش دلالت آيه بر فرشتگان سعى در تعميم آن داشته و سه قول را افزودهاند: صف كشيدن امتها در روز قيامت با استناد به آيه 48 كهف/18، صف كشيدن پرندگان ميان آسمان و زمين با استناد به آيه 41 نور/24، صف آراستن جنگ آوران در نبرد با استناد به آيه4 صفّ/61. مفسران در بيان وجه توصيف فرشتگان به «صافّات» موارد گوناگونى را ارائه كردهاند؛ صف كشيدن فرشتگان براى خداوند در آسمان، صف كشيدن آنان در آسمان در حال تسبيحگويى خداوند، به صف درآمدن آنان در حال نماز گزاردن نزد خداوند، صف كشيدن آنان در انتظار فرمان الهى، صف كشيدن آنان همچون صف آراستن مؤمنان در نماز كه اين معنا بيشترينديدگاه مفسران را دربرگرفته است. در روايات تفسيرى براى بالهاى فرشتگان آثار گوناگونى ذكر شده است؛ از جمله برخى از فرشتگان بزرگ، بعضى از مأموريتهاى الهى را به وسيله بال خود انجام دادهاند، چنان كه جبرئيل(عليه السلام)هنگامى كه قوم لوط خواستار عمل ناپسند با مهمانان لوط(عليه السلام) شدند با بال خود به آنان زد و همگى نابينا شدند (قمر/54،37) و نيز بال خود را به دست آنان كشيد و دستشان خشكيد (هود/11،81) و در روز بعد با يك بال خود روستاهاى آنان را واژگون ساخت. (هود/11،82؛ نجم/53،53) در آيه 88 حجر/15: «واخفِض جَناحَكَ لِلمُؤمِنين» لزوم عطوفت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر مؤمنان به بال گشودن پرنده* براى جوجههايش تشبيه شده است. برخى مفسران پس از بيان اين نكته منظور از دو بال انسان را پهلو دانستهاند. طبرسى آنرا به ابنعباس نسبت مىدهد و مىافزايد: عرب گويد: فلان شخص «خافِض الجَناح» (فروبال) است و آن هنگامى است كه باوقار و بردبار باشد، به اين مناسبت كه پرنده جوجههاى خود را نزديك كرده، ابتدا بال خود را مىگشايد. سپس آن را پايين آورده، جوجههايش را به زير بال خود فرو مىبرد. برخى ديگر از مفسران، وجود اين خصلت را در پيامبر جهت پيروى مردم از دين اسلام، لازم دانستهاند. در آيه 24 اسراء/17: «واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَة» نيز تعبيرى مجازى از لزوم محبت و قدردانى و فروتنى فرزندان در برابر والدين، همانند بال گشودن عطوفت آميز پرنده بر جوجههايش آمده است. طبرى در ذيل آيه رواياتى آورده كه در آنها بر لزوم خوددارى فرزندان از به جا نياوردن درخواستهاى پدر و مادر تأكيد شده است. عيّاشى در روايتى از اين سفارش امام صادق(عليه السلام) به فرزندان ياد مىكند كه جز با رحمت و عطوفت به والدين نگاه نكرده، صدايتان را بر آنان بلند نكنيد و دست خود را بر دستانشان نگذاشته، بر آنان پيشى نگيريد. زمخشرى قيد «ذل» [ذلت و فروسارى] را مبالغه در فروتنى و خاكسارى دانسته و آن را صفتى براى بال يا صاحب بال شمرده است. طبرسى اين تعبير را به معناى تواضع و فروتنى در گفتار و رفتار دانسته و مراد از «ذل» را نرمخويى و فروتنى، نه تن به ذلت دادن و خوارى بيان كرده و براى قول خود شاهدى از سخنان عرب آورده است. ابن عطيه اندلسى مىافزايد: اين تعبير استعارهاى از خوش خلقى و خوش طبعى است و اضافه شدن واژه «ذل» در آيه مربوط به والدين و نيامدن آن در آيه خفض جناح پيامبر براى مؤمنان (حجر/15،88) را نشان عظمت و بزرگى حقوق والدين برشمرده است. منابعبحرالعلوم، سمرقندى؛ تأويل مشكل القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير العياشى؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ التفسير المبين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جمهرة اللغه؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ شرح اصول الكافى؛ شرح توحيد الصدوق؛ علم اليقين؛ الفتوحات المكيه؛ فقه الرضا(عليه السلام)؛ الكافى؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لطائف الاشارات؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز؛ معجم مقاييس اللغه؛ الميزان فى تفسيرالقرآن؛ نهجالبلاغه؛ وسائلالشيعه؛ اليواقيت والجواهر.سيد حيدر علاوى [1]. جمهرة اللغه، ج1، ص442؛ مقاييس اللغه، ج1، ص487، «جنح». [2]. ترتيب العين، ص153؛ لسان العرب، ج2، ص379، «جنح». [3]. جامع البيان، مج5، ج7، ص249؛ التبيان، ج4، ص128؛ تأويل مشكل القرآن، ص243. [4]. المحررالوجيز، ج6، ص46؛ روض الجنان، ج7، ص283. [5]. التفسير الكبير، ج12، ص213. [6]. تفسير قرطبى، ج6، ص270. [7]. روح المعانى، مج5، ج7، ص207، 209. [8]. نهج البلاغه، خطبه 155. [9]. فقه الرضا(عليه السلام)، ص295؛ وسائل الشيعه، ج24، ص152ـ153. [10]. الميزان، ج15، ص134. [11]. التفسير الكبير، ج30، ص71؛ روح المعانى، مج16، ج29، ص29. [12]. جامعالبيان، مج12، ج22، ص137؛ الكافى، ج8، ص272. [13]. شرح اصول الكافى، ج2، ص89. [14]. الميزان، ج17، ص13. [15]. شرح اصول الكافى، ج12، ص383. [16]. الكشاف، ج3، ص596. [17]. علم اليقين، ج1، ص431. [18]. لطائف الاشارات، ج3، ص59. [19]. الفتوحات المكيه، ج3، ص53. [20]. شرح توحيد الصدوق، ج2، ص318. [21]. اليواقيت والجواهر، ج2، ص393. [22]. التفسير المبين، ص439. [23]. الميزان، ج17، ص13. [24]. روح المعانى، مج12، ج21، ص240. [25]. التبيان، ج8، ص481. [26]. جامع البيان، مج12، ج23، ص41. [27]. تفسير قمى، ج2، ص221. [28]. مجمع البيان، ج8، ص683. [29]. تفسير سمرقندى، ج3، ص135. [30]. جامع البيان، مج12، ج23، ص41؛ التبيان، ج8، ص481. [31]. التبيان، ج8، ص481ـ482. [32]. همان، ص482. [33]. همان، ص482. [34]. مجمع البيان، ج8، ص683. [35]. تفسير قرطبى، ج17، ص94. [36]. همان، ج9، ص53. [37]. جامع البيان، مج13، ج27، ص103؛ تفسير قرطبى، ج9، ص55. [38]. مجمع البيان، ج6، ص531. [39]. همان؛ المحررالوجيز، ج10، ص150. [40]. مجمع البيان، ج6، ص531. [41]. جامع البيان، مج9، ج15، ص85ـ86. [42]. تفسير عياشى، ج2، ص285. [43]. الكشاف، ج2، ص658. [44]. مجمع البيان، ج6، ص631. [45]. المحرر الوجيز، ج10، ص279ـ280. |
|
جانداران در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
حیوانات - حشرات و پرندگان
پائين آوردن ارتفاع چهار يا هشت نوع از دامها
« و (خدا) هشت جفت (4 نوع) از دامها را برای شما پائین آورد».
دين ستيزی و له له زدن سگ
آیه 175 سوره اعراف از کسی صحبت میکند که آیات خدا را دور انداخته و بجای آن پيوسته هوس خود را دنبال کرده، و در ادامه آن آیه 176 چنين می گويد:
حيوانات از بخش جلو مغز خود هدايت می شوند
«من به خدا آفريننده خودم و آفريننده شماها توکل کردم، هيچ حيوانی وجود ندارد که او از ناحيه جلو مغزِ آن آنرا هدايت نکند».
کلاغ و خاکسپاری مرده
«پس از آن خداوند کلاغی را برانگيخت زمين را می کند تا به او (به قابيل) نشان دهد "چگونه پيکر برادر خود را به خاک بسپارد"، (قابيل) گفت: ای وای بر من! آيا من ناتوان تر از آن بودم که مانند اين کلاغ بوده پيکر برادرم را به خاک بسپارم. به اين تزتيب پس از آن از پشيمانان گشت».
نکات آيه:
1ــ کلاغ مرده را خاک سپاری می کند:
چرا خداوند کلاغ را برای آموختن خاک سپاری مرده به انسان می فرستد؟ پژوهشهای انجام شده روی پرندگان نشان می دهد که کلاغ فهميده ترين پرندگان است و ويژگيهائی دارد که آنرا از ديگر پرندگان جدا می کند، از مهمترين آنها يکی اينکه حجم مغز آن نسبت به بدنش نسبت به ساير پرندگان بزرگتر است، و ديگر اينکه مرده خود را بخاک می سپارد. وقتی کسی از کلاغها می ميرد، کلاغ ديگر با منقار و چنگالهای خود گور می کند و پس از آن بالهای کلاغ مرده را گرد می کند و به کنار بدن آن می آورد (همانگونه که ما با مرده خود می کنيم)، و پس از آن مرده را با احترام بلند می کند و در گور خود می گذارد و بعد روی آن خاک می ريزد. حتی کلاغی که گناهی می کند و در دادگاه کلاغان گناهکار حساب شده و به اعدام محکوم می شود و او را با منقارهای خود می کشند نيز توسط يکی از کلاغها برای خاکسپاری برده می شود و بهمان ترتيب بخاک سپرده می شود. (کلاغ ويژگيهای ديگری از جمله ابزار سازی و بکارگيری ابزار برای رسيدن و دست يافتن به خواسته خود چنانکه در تصوير می بينيم نيز دارد ولی از آنجا که موضوع آيه نيست به آنها نمی پردازيم).
2ــ مرده می بايست به خاک سپرده شود:
فرستادن کلاغ برای آموزش دادن خاکسپاری مرده به انسان، به اين معنی است که مرده می بايست به خاک سپرده شود. و مرده ضمن اينکه خوراکی برای درندگان می شود و می گندد و خاک سپردن آن احترامی به فرد مرده است، هنگاميکه تحليل می رود و در جو پراکنده می شود بيماريهائی را ايجاد می کند. بنابر اين چنانکه آيه مطرح نموده، دين از دير زمان به انسان ياد داده بوده که مرده را می بايست به خاک سپرد.
"صدای خران" آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند جانوران
« و در راه رفتن خود ميان رو باش و صدای خود را پائين بياور که آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند براستی صدای خران است». (آيه نقل قول از لقمان در پند و اندرز دادن به فرزند خود است).
نکات آيه:
1ــ پائين آوردن صدا:
صدا و سر وصدای بلند زمانی که پيوسته باشد زيانهای زيادی به بدن و روان انسان وارد می کند که مهمترين آنها عبارتند از: زياد شدن ترشح ادرنالين که بنوبه خود از جمله منجر به بهم ريختن عصبی فرد می شود ـــ ايجاد شدن تنشهائی در کارکرد بينی و گوش و حنجره ـــ مبتلا شدن به خيلی از بيماريهای قلبی و خونی از جمله بالا رفتن فشار خون و تصلب شرايين ــــ و تنشهای همراه با احساس سردرد مزمن و احساس فشار و سختی.
2ــ "صدای خران" آزار دهنده ترين صدای ناخوشايند جانوران است:
واحد اندازه گيری شدت صدا دسيبل است. شدت صدای پچ پچ و درگوشی ميان 10 تا 20 دسيبل است، صدای ماشين کوچک 70 تا 80 دسيبل، صدای ماشين باری 80 تا 90 دسيبل، صدای هواپيما هنگام کنده شدن از زمين 110 تا 130 دسيبل. پائين ترين صدائی که انسان می تواند بشنود 20 دسيبل است. هنگاميکه شدت صدا به 45 دسيبل می رسد انسان نمی تواند آسوده بخوابد، نزديک 85 دسيبل دردهای گوش آغاز می شود. در سر و صداهای نزديک به 90 دسيبل آدم نمی بايست 8 ساعت بيشتر در آن فضا بماند، در 100 دسيبل نمی بايست بيش از دو ساعت بماند، در 110 دسيبل نمی بايست بيش از نيم ساعت بماند، و به 160 دسيبل که برسد آدم کر می شود.
بلدرچين
« و ابر را بر شما سايبان نموديم و بر شما انگبين و بلدرچين فرود آورديم. (گفتيم) از خوردنيها و نوشيدنيهای پاکيزه ای که روزی شما نموديم بخوريد. به ما نيز ستمی نمی نمودند بلکه به خودشان ستم می نمودند». («رزق» بمعنی: روزی، فقط مربوط به خوراکی و نوشيدنی است. هر چيزی که مستقيم و غير مستقيم به خوردن و نوشيدن مربوط می شود رزق ناميده ميشود).
خلقت شـتـر
«آيا نمی توانند ببينند شتر روی چه حسابی آفريده شده است»؟!
نـکـتـه آيـه: شتر روی حسابی آفريده شده!
شتر روی چه حسابی آفـريده شده است؟
گوشت خوک
« خوردن گوشت حيوان مرده ــ خون ــ گوشت خوک ــ گوشتِ حيوانی که بنامی غير از نامِ خدا سر بريده شده ــ گوشتِ حيوان خفه کرده شده ــ گوشتِ حيوان تحتِ ضربات کشته شده ــ گوشت حيوانيکه افتاده و در وضعيت بين مرگ و زندگی است ــ گوشت حيوانيکه بر اثر شاخ زده شدن مرده ـــ ... برای شما حرام شده است».
نکات آيات: خوک حيوانی انگلی و گوشت آن حرام است:
همانطور که قرآن مطرح می کند خوک در واقع يک حـيـوان انگـلی است. هم زندگی و هم روند توليد مثل آن هر دو انگلی است:
شيرسازی دامها
« و در دامها نيز برای شما درس وجود دارد. از آنچه در شکم دارند از ميان غذای معده و خون شير ناب را به شما می نوشانيم که برای نوشندگان گوارا است».
گوشت ماهی
« و اوست که دریا را برای شما مسخـّر کرد که گوشت سبک از آن بخورید». (طـَریّ بمعنی: تر و تازه ـــ نرم و آسان و سبک (از نظر کاربرد و کارکرد) ـــ و نم دار است).
مـورچـه
« تا اينکه وقتی (سليمان و سپاهيان وی) به دره مورچه ها رسيدند مورچه ای گفت: مورچه ها! داخل خانه های خود شويد تا سليمان و سپاه وی شما را له نکنند؛ آنها له شدن شما را احساس نمی کنند».
نکـتـه آيه: مورچه ها با هم صحبت می کنند:
مورچه ها از جمله با مواد بودار شيميائی با هم صحبت می کنند.
زنـبـور عـسـل
«و خدا به زنبورعسل وحی نمود کـه: از کوهها، درختان و از کندوهائی که مردم درست می کنند برای خود آشيانه بگير. بعد ازهر ثمری بخور و بعد (در بازگشت) مسيرهای مشخص شده پروردگار خود را دنبال کن (يا مسيرهای ساده شده پروردگار خود را دنبال کن). از شکمهای آن نوشيدنی با رنگهای گوناگون در می آيد و در آن مداوائی برای مردم وجود دارد. در اين رابطه برای افراد انديشمند نشانه ای وجود دارد».
1ـــ مسـيـر بازگشت زنبور عسل رند و بی درد سر است:
زنبور عسل با اشعه فوق بنفش می بيند. وقتی مسيری را می رود مـغـز آن زاويه هـای نـور خورشيد را ضبط می کند. در بازگشت بر اساس همان اطلاعات برمی گردد. وقتی هوا ابری باشد نيز خورشيد را با تحليل نور می تواند از پشت ابرهـا ببيند. جهات مغناطيسی شمال و جنوب نيز بکار می گيرد. و کندوی خود را هم از بوی آن می شناسد.
2ــ از شکم زنبور عسل نوشيدنی در می آيد:
عسلی که زنبور در شکم خود درست می کند و در خـانه های کندو می ريزد 80 درصد آن آب است. يعـنی هـمـانـطـور که قرآن می گويد: «آنچه از شکم آن در می آيد در واقع نوشيدنی» است. بـعـد کارکـنان کـنـدو روی آن کار می کنند تا درصـد آب آن به 18 درصد می رسد و عسل سفـت می شود و هـمـيـنـطـور از آن نان درست می کنند.
3ــ عسل شفا بخش است:
چيزيکه فعلاً انسان از خواص طبی عسل می داند موارد زير است:
خانه عـنکـبـوت
« کسانيکه بجای خـدا ديگران را ولی خود می کنند مانند عنکبوت می مانند کـه خانه ای ساخت. براستی سست ترين خانه ها خانه عـنکبوت است، اگر می دانستند».
نکات آيه:
1ــ آيه می گويد "اتخذت بيتاً: خانه ای ساخت". "اتخذت بيتاً" صيغه ندرت ناميده می شود و انجام گهگاهی کاری را بيان می کند. و اين به اين معنی است که عنکبوت بطور گهگاهی برای خود خانه می سازد. پژوهشهائی که در زندگی عنکبوت شده نيز نشان می دهد که عنکبوت اغلب در سفر است و بطور گهگاهی برای خود خانه می سازد. |
|
«اعجازها و شگفتی هایی از قرآن» در «زیست جانوری»
علی نصیری*
دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران
محمدرضا نقدی*
کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن
چکيده
اعجاز و شگفتی های علمی پيرامون زیست جانوری يكي از موضوعاتي است كه قرآن كريم به طور ضمني به آن پرداخته است که زیر مجموعه های آن عبارت است از: آیه 30 سوره انبیاء و تأثیر آب در زندگی موجودات زنده. سرچشمه حیات؛ تأمین شرایط و حفظ زندگی بر روی زمین؛ آیه 164 سوره بقره و 10 سوره لقمان؛ بیان تأثیر تغییرات کلان جغرافیایی و جوّی بر گسترش و پراکندگی جانوران. برای ترسیم تصویر کامل تری از آیه، نمونه هایی از این تغییرات در زمان کنونی ارایه شده است؛ آیه 66 سوره نحل و اعجاز علمی در بیان فرایند تولید شیر؛ آیه 19 سوره ملک؛ 79 سوره نحل و عجایب پرواز پرندگان و تناسب هر ویژگی با فرازی از آیه و توضیح آن و در نهايت آیه 68 سوره نحل كه در مورد زنبور عسل و بیان شگفتی های گوناگون آن مي باشد.
واژه هاي اصلي:
قرآن، معجزه، اعجاز علمی، زیست شناسی، حیوانات.
مقدمه
قرآن کریم در آیات متعددی انسان را به توجه و دقت در جهان آفرینش فرا خوانده و از سوی دیگر خود آیاتی دارد که به صورت صریح یا اشاره، حقایقی را از راز و رمز جهان بیان کرده است. اگر چه رسیدن به لایه های عمیق قرآن کاری دشوار و از مرحله ای به بعد، برای بشر عادی محال است، اما این دریای ژرف همواره شیفتگان معرفت و شناخت را به خود مجذوب کرده است. از جمله زوایایی که به خصوص در قرن حاضر، مورد توجه محققین و صاحب نظران قرار گرفته است، مباحث میان رشته ای قرآن و علم است که سر انگشت اشاره قرآن کریم، محققان را به حقایقی از جهان آفرینش در اين حوزه، رهنمون كرده است. این مقاله در این راستا و در پنج محور از زیست جانوری می کوشد تا اعجازها و شگفتی هایی از قرآن کریم که کمتر به آن ها پرداخته شده است را بیان کند. و نيز مواردی از اعجاز یا شگفتی ها را به گنجینه پیشینیان بيفزايد.
تاریخچه
باید گفت اعجازها و شگفتی های قرآن کریم در زمینه زیست جانوری و بلکه یک مرحله قبل از آن، یعنی زیست شناسی، هم چون سایر مباحث میان رشته ای علم و دین، اکثراً به صورت بخشی از کتاب ها و آثار در کنار سایر بخش هاي مربوطه مانند کیهان شناسی، زمین شناسی و... تدوين شده و اثری را به وجود آورده اند، بنابر این یکی از راه های آشنایی با این مقوله پی گیری موضوع در کتاب هایی است که با عناوینی چون «اعجاز علمی»[1] نگاشته شده اند. این مطلب جدای از تفاسیری است که در ذیل آیات مربوطه، به هر موضوع پرداخته اند.
مفهوم شناسی
پرداخت های قرآن کریم به طبیعت که در راستای هدایت آفاقی انسان صورت گرفته (سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَفي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) (فصلت/ 53) «به زودى نشانه هاى خود را در اطراف (جهان) و در خودشان به آنان مى نمايانيم، تا اين كه براى آنان آشكار شود كه او حق است» سه بخش اشاره، شگفتی و اعجاز علمی را پدید آورده است.
اول. آب زمینه ساز حیات
خداوند در آیه 30 سوره مبارکه انبیاء می فرماید (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلُ شىَ ءٍ حَى)، «و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟!» برخی مفسرین به قرینه آیه 45 نور (وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ)، «و خدا هر جنبنده اى را از آبى آفريد» «جعل» را به معنی «خلق» گرفته اند، (علامه طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، 14/279؛ مولف الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، 3/113؛ قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، 11/284) گرچه این معنا می تواند یکی از کامل ترین معانی آیه باشد ولی تمام آن نیست و انحصار آن در معناي «خلق» صحيح به نظر نمي رسد. زیرا اولاً استدلال به آیه سوره نور تمام نیست، چون آب در آن آیه نکره است و می تواند تنویع را برساند که احتمالاً نظر به آبی خاص با ترکیبات ویژه دارد مانند نطفه، که نتیجه آن گوناگونی جانوران است، چه این که در ادامه نیز می فرماید (فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ)، «پس برخى از آنها كسانى هستند كه بر شكم خود راه مى روند و برخى از آنها كسانى هستند كه بر دو پاى خود راه مى روند و برخى از آنها كسانى هستند كه بر چهار (پا) راه مى روند؛ خدا آنچه را بخواهد مى آفريند، [چرا] كه خدا بر هر چيزى تواناست» اما در این جا معرفه است و «ال» آن می تواند عهد ذهنی بوده و اشاره به همین آب معهود باشد؛ در نتيجه با متفاوت شدن اين دو، استدلال از يكي بر ديگري با مشكل مواجه مي شود. ثانیاً در صورتي كه فقط همين معنی اراده شده بود از همان ماده «خلق» استفاده مي شد، اما با توجه به تأثیراتی که آب در کلیه مراحل حیات دارد به نظر می رسد این کلمه «جعل» می تواند معنای وسیع تری داشته، شروع حیات، بقاء حیات و تأمین بسیاری از شرایط حیات را هم در بر گیرد. برای روشن تر شدن زیبایی آیه و دريافت وسعت و گستره آن، به برخی از خصوصیات منحصر به فرد آب و نقش آن در حيات، اشاره می شود.
دوم. تأثیر تغییرات جوی و جغرافیایی بر پراکندگی جانوران
شرایط جوی و جغرافیایی همواره تأثيرات مستقيمي بر زندگي جانداران داشته است به گونه اي كه حتي انقراض گونه هايي را معلول تغييرات آب و هوا مي دانند. گرم شدن هوا، سرد شدن آن، خشك سالي، به راه افتادن سيلاب ها، همه و همه به ويژه اگر براي مدتي ادامه يابد مي تواند تغييرات اساسي را بر محيط زيست و جانداران آن بر جاي بگذارد. بر اساس آنچه از قرآن كريم فهميده مي شود يك سري تغييرات ـ پراكنده شدن گونه هاي مختلف جانوري بر روي زمين ـ بعد از نزول باران هايي رخ داده است و یک سری تغییرات بعد از پدید آمدن کوه ها.
الف) بررسی فرایند پراکندگی
اگر فرض بر این است که نقاط خاصی از زمین آمادگی پروراندن حیات را داشته است نه همه جای آن، بنابراین باید حیواناتی در آن نقاط پدید آمده و سپس به قسمت های دیگر رفته باشند، علاوه بر این از ماده «بث: پراکندن، منتشر کردن»، (قاموس قرآن، 1/161ـ أصل البَثِّ: التفريق وإثارة الشي ء كبث الريح التراب . المفردات/ 108) در آيه شريفه به ذهن متبادر مي شود كه جانداران اول مجتمع بوده اند و سپس پراكنده شده اند. حال با توجه به اين كه در برخي آيات اين كلمه به صورت مضارع به کار رفته است كه دلالت بر زمان حال و استمرار مي كند، بايد هم اكنون نيز این قانون، گسترش داشته و چرخش و پراكنده شدن موجودات ادامه داشته باشد. خداوند در آيه 4 سوره مباركه جاثيه مي فرمايد: (وَفي خَلْقِكُمْ وَما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ)، «و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده مى كند، نشانه هايى است براى گروهى كه يقين مى آورند».
ب) نمونه هایی از تغییرات و جریانات زیستی
گرم شدن زمين یکی از اثرگذارترین ِاین تغییرات آب و هوایی در حوزه علوم زیستی است که منجر به اخلال در زادآوری جانوران و مهاجرت آن ها می شود و انتقال بیماری ها را افزایش می دهد. به طور مثال در چند سال اخیر تلفات بیماری مالاریا افزایش پیدا کرده است، چون تک سلولیِ عامل این بیماری که در پشۀ مالاریا زندگی می کند، گرما دوست است و در هوای گرم رشد و تکثیر بیشتری دارد. گرم شدن کرۀ زمین گاه باعث تغییرات غریبی می شود که در انتها منجر به انقراض موجودات خواهد شد، مثلاً با گرم شدن هوا، جمعیت لاک پشت ها ممکن است به صورت تماماً ماده ظاهر شوند، چون جنسیت در تخم لاک پشت ها با دمای آب تعیین می شود. از سوي ديگر بالا آمدن آب دریاها، در نتیجۀ ذوب یخ های قطبی و از بین رفتن تخم و لانۀ لاک پشت ها در سواحل دریاها موجب انقراض آنها مي شود.
سوم. اعجاز علمی قرآن در بیان فرایند تولید شیر
خداوند در آیه 66 سوره نحل می فرماید: (وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ)، «و قطعاً، در (وجود) دام ها، براى شما عبرتى است، از آنچه در شكم آنهاست؛ از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شيرى خالص به شما مى نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست» «فرث» به غذای هضم شده داخل شکمبه چارپایان گویند (فراهيدي، العين، 8/ 220) «دم» نیز به معنای خون است، اما همه می دانیم كه شیر در محفظه ای به نام پستان به وجود می آید و هیچ ارتباط مستقیمی با شکمبه و روده ندارد، پس معنای «من بین فرث و دم» این نیست که «فرث» و «دم» جایی به هم آمیخته مي شوند و شیر از بین آن ها بیرون کشیده مي شود بلکه مواد شیر یک بار از بین «فرث» گرفته شده [و به خون منتقل می شوند] و بار دیگر از بین خون استخراج شده و شیر را تشکیل می دهند پس در حقیقت تقدیر آیه این چنین است «من بین فرث» و «من بین دم».[14]
چهارم. پرندگان و پرواز عجیب آنان
آیات مربوط به پرواز پرندگان را شاید مهندسان هوا ـ فضا بهتر از هر کسی دیگری درک کنند نگاهی به علوم مربوط به پرواز و شروط لازم برای خلبانی، حساسیت و ظرافت این امر را بیش از پیش روشن می کند. برخی علومی که مستقیماً به پرواز مربوط است مانند آیرودینامیک، فیزیک دینامیک، فیزیک حرارت، فیزیک الکتریسته و مغناطیس، استاتیک، مقاومت مصالح، هوا شناسی و... . این جا است که خداوند در کنار سایر آیاتي كه دلالت بر عظمت خود، پرندگان را مطرح می کند و انسان را به تفکر در آن دعوت می کند. در میان آیاتی که به پرندگان پرداخته، دو آیه (ملک/ 19 و نحل/ 79) به يك دیگر شبیه اند كه پرواز را محور قرار داده اند. در اين مجال از نوشتار فرازهاي این دو آیه در كنار یک دیگر و به محوريت آيه 19 سوره ملك بررسی می شود:
پنجم. زنبور عسل و شگفتی های آن
در اين بخش به بررسی آيات 68 و 69 سوره نحل و اعجازها و شگفتی های آن می پردازیم، اين آيات داراي فرازهاي ذيل مي باشد.
نتیجه
آیاتی که گذشت سرشار از اعجازها و شگفتی هایی است که گاه یک کلمه یا فراز کوتاه آن، از چند زاویه می تواند مجموعه ای از آنان را در برداشته باشد و حتی گاه، برخی نکات آن در ارتباط با يك ديگر خود را نشان می دهند.
منابع
1.قرآن کریم
مجلات
38. دو فصلنامه تخصصی قرآن و علم، مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی، سردبیر: دکتر محمد علی رضایی اصفهانی
39. پایگاههای اینترنتی
40.[روزنامه]آفرینش:
پی نوشت ها
* . Dr.alinasiri@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. * . naghdi110@yahoo.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید. [1] آثار زیادی، واژه «اعجاز» را در معنایی عام تر و شامل آن چه ما شگفتی می نامیم به کار برده اند. به تفاوت این دو، در بخش مفهوم شناسی توجه شود. لیستی از این کتب به نام «منبع شناسی اعجاز علمی» در پایان جلد هفتم مجله تخصصی قرآن و علم به چاپ رسیده است و نیز منابعی که در پایان همین مقاله می آید راهنمای دیگری است كه مي تواند بر غنای معرفتي محققين در این عرصه بيفزايد. [2] ر.ک: سایت «تبیان»، مقاله: تفسیر علمی قرآن در ترازو. www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/QuranicArticles/2007/11/27/54529.html [3] او کتاب های دیگری هم دارد که برخی عناوین آن عبارتند از: جواهر العلوم فی عجائب الکون؛ بهجة العلوم فی الفلسفة العربیة وموازنتها بالعلوم العصریة. [4] به عنوان مثال علامه طباطبایی ذيل آیه 30 سوره انبیاء: (وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ) می فرماید: «منظور این است که آب دخالت کاملی در وجود موجود زنده دارد... و در بحث های علمی جدید ارتباط حیات با آب واضح شده است». (ج 4، ص 279) [5] «الإشارة العلمیة فی القرآن الکریم بین الدراسة والتطبیق». این کتاب یک فصل را از ص443 تا ص622 به عناوین بحث ها، قطعنامه ها، سفارشات همایش ها، پروژه ها و هیئت ها اختصاص داده است كه منتخبي از آن آمد. [6] از مقالات رسیده، خلاصه مقالات تقريباً 213 مقاله برگزیده در کتابی با نام «چکیده مقالات نخستین همایش بین المللی گفتگوی علم و دین» چاپ شد که طبیعتاً به همین میزان نیز جلسات و میزگردهای تخصصی با صاحبان این مقالات برگزار شده است. [7] «ظرفیت گرمایی ویژه»، مقدار حرارتی است که یک ماده می گیرد تا دمای یک گرم از آن یک درجه سانتی گراد افزایش یابد و واحد آن کالری بر سانتی گراد است. [8] «انرژی حرارتی» مقدار انرژی که یک گرم از جسم می گیرد تا [در نقطه ذوب ] در همان درجه از حالت جامد به حالت مایع در آید. [9] «چگالی» مقدار جرم موجود در واحد حجم ماده است که آن را با علامت اختصاری ρ نشان می دهند که از رابطه ρ=m/V یا D=m/V به دست می آید. در این رابطه D یا ρ چگالی ماده،m جرم جسم و V حجم اشغال شده توسط آن ماده می باشد. [10] سايت روزنامه «قدس»: www.qudsdaily.com/archive/1386/html/5/1386-05-24/page60.htm [11] آیه 29 شوری (وَمِنْ ءَايَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ ...) که یکی از مهم ترین آیات در مورد وجود موجودات زنده در آسمان است به گونه ای است که گسترش حیات را در هر دو به صورت مستقل بیان می کند، زيرا می فرماید: «و از آيات اوست آفرينش آسمان ها و زمين و آنچه از جنبندگان در آن ها منتشر نموده است...». [12] «پرتو فرا بنفش» یکی از عوامل موتان زا در موجودات زنده نیز می باشد. (رک: باکتری شناسی عمومی/ 478) [13] سايت «همشهري آنلاين»؛ www.hamshahrionline.ir/News/?id=30357 [14] آن گونه که تفسیر «احسن الحدیث 5/ 467» انتخاب كرده است. از نظر نحوی شبیه همین ترکیب است سخن حضرت موسی که می فرماید: (... إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي وَأَخي ....) (مائده/ 25)، یعنی «واخی لایملک الا نفسه». [15] جذب مواد در روده با پديده هاي انتشار و اسمز و انتقال فعال صورت مي گيرد. سایت «شبکه آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران»؛ www2.irib.ir/amouzesh/d/page_sh.asp?key=5&ov=311 [16] ر.ک: سایت «www.newdesign.ir» به نقل از سايت «باشگاه طراحان ایران»؛ www.cafedexign.com/showthread.php?p=6337 [17] ر.ک: نسخه الکترونیکی روزنامه آفرینش؛ www.afarineshdaily.ir/afarinesh/Article.aspx?AID=5084 [18] ر.ک: سایت «اطلاع رسانی اثرات آلودگی نوری»؛ www.lightpollution.ir/content/view/2/1 [19] سايت «شبكه فيزيك هوپا»؛ www.hupaa.com/page.php?id=3329 [20] ر.ک: سایت «کاربران هوا ـ فضا»؛ www.aerospaceusr.ir/aeros/index.php?option=com_content&task=view&id=78&Itemid=52 [21] سایت دانشنامه رشد؛ www.daneshnameh.roshd.ir [22] ر.ک: سایت گروه کوهنوردی آذربایجان؛ www.gkazar.ir/?type=modules&module=Articles [23] «آيروديناميك» به مطالعه و بررسي جريان هوا، محاسبه نيروها و گشتاورهاي ناشي از آن بر روي جسم پرنده مي پردازد و مهندس هوا فضا با فراگيري اين علم به تحليل جريان هاي پيچيده در اطراف اجسام پرنده پرداخته و با به دست آوردن نيروهاي آيروديناميكي امكان بررسي پايداري و طراحي سازه را فراهم مي كند. «مكانيك پرواز» به مطالعه و بررسي رفتار و حركات جسم پرنده با استفاده از اطلاعات آيروديناميكي، هندسي و وزني مي پردازد و در واقع علم مكانيك پرواز از «عملكرد» تشكيل مي شود و «عملكرد» به بررسي برد، مسافت نشست و برخاست، مداومت پروازي در سرعت هاي مختلف و پايداري و كنترل وسايل پرنده مي پردازد. «سازه هاي هوافضايي» نيز به مطالعه و بررسي سازه هاي هواپيما و ديگر وسايل پرنده مي پردازد و هدف آن طراحي سازه هايي است كه علاوه بر استحكام كافي در برابر بارهاي آئروديناميكي و ساير بارهاي استاتيكي وارد بر وسايل پرنده، حداقل وزن ممكن را نيز داشته باشند. [علم ديگر«جلو برندگي» است كه در هواپيما به وسيله موتور انجام مي شود، اما در پرندگان به وسيله نيروي عضلات است] ر.ك: سايت «شبكه فيزيك هوپا»؛ www.hupaa.com/Data/P00234.php [24] ر.ك: سايت «موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران»؛ www.geophysics.ut.ac.ir/JournalData/1385A/Tajbakhsh.pdf و: سايت «شبكه فيزيك هوپا»: www.hupaa.com/page.php?id=3188 [25] اسم فاعل به معناي صفت مشبهه نيز به كار مي رود مانند: خالق يا رازق كه گرچه به صورت اسم فاعل است ولي همواره براي خدا وجود دارند. [26] لسان العرب مي گويد: وحی به معنای اشاره، کتابت، رسالت، الهام، کلام خفی و هر آن چه که به دیگری القاء کنی می باشد (15/ 379)، اما مفردات، سرعت را در معناي آن دخيل دانسته و مي گويد: اصل وحی، اشاره سریع است و به خاطر همین که متضمن سرعت است گفته اند «أمرٌ وحیٌ» یعنی «سریعٌ» و هم چنین به کلامی که به صورت رمز و کنایه باشد نیز گفته می شود و گاهی هم به صوت، بدون این که از ترکیب کلمات ساخته شده باشد. به اشاره با اعضا و جوارح و یا کتابت، وحی گفته می شود و بر این وجوه حمل کرده اند سخن خداوند را در مورد حضرت زکریا که می فرماید: (فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا) (مريم/ 11) گفته شده به صورت رمز بوده و دیگری گفته به صورت اشاره بوده و همین طور گفته شده به وسیله نوشتن بوده است (ص 858). نظر مصباح المنیر نيز شبيه لسان العرب است: «وحی به معنای اشاره، رسالت، کتابت، و هر آن چیزی است که به دیگری القاء کنی تا بفهمد». او وحی را به معنی سرعت نیز گرفته است («مصباح المنير»، ذيل واژه وحي) براي اطلاع بيش تر ر.ك: معجم الوسيط؛ مجمع البيان؛ قاموس و... . [27] «رب» در اصل تربیت است و آن ایجاد مراحل یک چیز است یکی پس از دیگری تا این که به حد تمام برسد. «المفردات...، ص336»؛ «رب المشرقین ورب المغربین» یعنی مالک و مدبر آن دو و «رب» به آقا و مربی و نعمت دهنده و صاحب یک چیز نیز گفته می شود و هم چنین به کسی که یک شیء را به حد تمام می رساند. «مجمع البحرین، 2/ 63». [28] ر.ک: سایت «همشهری آنلاین»؛ www.hamshahrionline.ir/News/?id=35921 [29] ر.ک: «التبيان في تفسير القرآن»، 6/ 403؛ «روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن»، 12/62؛ «جامع البيان في تفسير القرآن»، 14/93. البته تفاسیر جدید (هرچند با کلمه «ظاهرا») کندوی ساخت بشر را مطرح می کنند. رک: «تفسير أحسن الحديث»، ج 5، ص 469؛ «الميزان في تفسيرالقرآن»، ج 12، ص293. [30] بره موم یا (Propolis) ماده ای شبیه موم بوده كه حالت آن خمیری و چسبناک است با بویی مطبوع که رنگ آن از سبز تا قهوه ای تیره متغیر می باشد. رنگ و عطر آن در مناطق مختلف متفاوت بوده و خصوصیات آن بستگی به نوع گیاهان موجود در هر منطقه دارد. در هوای سرد، ترد و شکننده و در هوای گرم، نرم و چسبناک می شود. ر.ك: سایت «ماهنامه ترویجی سبزینه»، (شماره 7)؛ www.sabzineh.org به نقل از سايت؛ «ویکی پدیا»: www.fa.wikipedia.org [31] به عنوان مثال ر.ک: «بي آزار شيرازي، عبدالكريم، مجموعه قرآن و طبیعت، قسمت دوم : زنبور عسل»، ص 18. [32] «كنز الدقائق وبحرالغرائب»، 7/231؛ «منهج الصادقين...»، 5/203؛ «أنوار التنزيل وأسرار التأويل»، 3/ 233؛ «الكشاف...»، 2/ 619؛ «اندلسي، ابوحيان محمد بن يوسف، البحر المحيط في التفسير»، 6/ 561. |
|
معناي «و ضاق بهم ذرعاً»
احمد شماع زاده
مشغول خواندن مقالهاي با عنوان پادمادة كيهاني در دانشنامة شرق ـ خرداد 85 ـ بودم كه با اين جمله روبهروشدم: «اگر يك ذرة مادي با ذرهاي از ضدماده برخوردكند، هردو ناپديد ميشوند و در مقابل يك پرتو پرانرژي گاما توليدميشود. به زبان تراژيكتر، اگر يك انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژي حاصل از انفجار و ناپديدشدنشان چيزي معادل هزار انفجار هستهاي يك مگاتني خواهدبود. هركدام از اين بمبها، براي نابودي كامل يك شهر كوچك كفايتميكند».
بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر
موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان است از فرستادگان خداوند. در هر مهمانی از این گونه چهار واقعه حتمی است:
چرا جنس فرشتگان پادماده است؟
ممكن است بر اين نظر خردهگرفته شود كه چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفتهاي و اگر جنس آنها پادماده نباشد، تمام بحث بيهودهاست.
پاسخ:
الف ـ دستاوردهاي دانش: در جهان دانش، تا آنجا كه دانش انساني بدان دست يافتهاست، تمام هستي از اين چهار مورد شكلگرفتهاست:
روشنگري:
ـ خداوند كه جايگاه خود را دارد. |