بانک مقالات معارف قرآن
امام هشتم)ع) به نقل از پدران بزرگوارش فرمود: رسول خدا صلىالله علیه و آله فرمود: برترین اعمال امّت من انتظار فرج از خداى عزوجل مىباشد.........
"زیبا" در لغت از مصدر زیبیدن دارای معانی مختلفی؛ چون شایسته، نیکو، جمیل و خوش نما است، و در اصطلاح، نمود یا پرده ای نگارین و شفاف است که روی کمال کشیده شده است. به طور کلی چهار نوع زیبایی اساسی وجود دارد. زیبایی محسوس، زیبایی نا محسوس، زیبایی معقول، زیبایی و جمال مطلق خداوند.
از نظر قرآن زیبایی انسان، زیبایی های طبیعت و زیبایی معنوی و اخلاقی از پدیده های زیبایی محسوب می شود.
همچنین برخی از اصول زیبایی شناختی در قرآن عبارت اند از: هدف مندی، تناسب و توازن، چیدمان منظم، تنوع و تضاد، تنوع زیبای رنگ ها و پیراستگی از عیوب. بینش زیبایی شناختی در قرآن با توجه به مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی آن بوده و با مبانی زیبایی شناسی تفکر غربی آن متفاوت است.
قرآن کریم کتابی است که برای هدایت بشر از سوی خداوند بر پیامبرش نازل شده است، تا تمامی حقایق عالم را توسط آن برای انسان بیان نماید؛ از این رو خداوند می فرماید: «وَ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْکِتاب تِبْیاناً لِکُلِّ شَیء»؛[1] وبر تو این کتاب را نازل کردیم که روشنگر هر چیز است. براین اساس مفاهیم بسیاری که نقش عمده ای در تصحیح نگرش فکری بشر دارد، در قرآن ذکر شده است. یکی از مفاهیمی که در قرآن، آیات فراوانی بدان اختصاص یافته، مفهوم زیبایی است. بدیهی است برای کسب بینش دقیق ابتدا باید تعریف و حدود آن را تعیین نمود و سپس با استفاده از مفروضات و مبانی آن، در آیات و مصادیق تعمق نمود تا بینش زیبایی شناسی شکل گیرد. "زیبا" در لغت از مصدر زیبیدن دارای معانی؛ چون شایسته، نیکو، جمیل و خوش نما است، و زیبایی نیز یعنی حالت و کیفیت زیبا که عبارت است از: نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شیء وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را به تحسین وا دارد و لذّت و انبساط پدید آورد.[2]
در اصطلاح نیز تعاریف متعددی درباره زیبایی شده است. بنا بر تعریفی زیبایی یک هماهنگی و هارمونی است که لذات ما را در یک خط سیر معین متشکل می کند و سبب اندیشه زیبا می شود.[3] علامه محمدتقیجعفری (ره) با ذکر این نکته که با دقت در یک اثر زیبای خلقت، در عین آن که حس زیبا جویی انسان اشباع می شود به دریافت کمال نیز نایل می گردد، زیبایی را چنین تعریف می کند: نمود یا پرده ای نگارین و شفاف که روی کمال کشیده شده است. بنابراین تعریف، زیبایی آن است که انسان را، ضمن رفع حس زیبایی جوئیش به کمال نیز نایل کند.[4]
زیبایی انواع مختلفی دارد و هر مکتبی به فراخور مبانی هستی شناسانه و معرفت شناسانه خود آن را به گونه های مختلفی تقسیم کرده است.
اما به طور کلی چهار نوع زیبایی اساسی وجود دارد.
1. زیبایی محسوس؛ مانند گل ها و جنگل ها.
2. زیبایی نامحسوس طبیعی؛ نظیر زیبایی آزادی، علم و...
3. زیبایی معقول ارزشی؛ مانند حکمت، عدالت و دیگر وارستگی های روحی.
4. زیبایی و جمال مطلق لم یزلی و لایزالی.[5]
قرآن در آیات نورانی خود زیبایی ها را بر می شمرد و انسان ها را به تأمل در آن فرا می خواند. علاوه بر آن اکتساب زیبایی ها را توصیه می کند؛ حال این موارد چه زیبایی معنوی باشد و چه زیبایی مادی و محسوس. آن گونه که از آیات استنتاج می شود، قرآن نه تنها زیبایی را مجاز، بلکه تحصیل زیبایی ها را به عنوان نیاز روحی بشر مطلوب و محبوب می داند:[6]
«او کسى است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید»[7] آیات قرآن با بلاغت بی نظیر خود یکی از رموز شگفت آور در تأملات زیبائی شناختی است.[8] بنابراین، قرآن خود جلوه گاه زیبایی است و در آن پدیده های زیبایی شناختی و نشانه های زیبایی وجود دارد و نمونه های فراوانی از این آیات در قرآن یافت می شود و اثبات می کند که خداوند سرچشمه همه زیبایی ها است و در آفرینش جهان و نعمت های آن زیبایی را مد نظر داشته است.
در آیات قرآن واژگان و مفاهیمی نیز برای زیبایی به کار رفته است که در یک تقسیم بندی عبارت اند از:
1. جمال (زیبایی بسیار)، حسن (شادی آور، دلپسند)، زینت (امر زیبایی که به چیزی افزوده شود) که سه واژه محوری زیبایی اند.
2. حلیه (آراستگی)، بهجت(زیبایی، خرمی، شادی)، زخرف (زینت خوش نما وزرق و برق دار) و تسویل (چیزی که نفس اشتیاق دارد بیاراید و زشت را زیبا جلوه دهد).
3. واژه هایی که بنابر برخی وجود تفسیری در حوزه زیبایی قرار می گیرند؛ مانند حبک (زیبایی) و تبرج (زینت نمایی).
4. واژگانی که بیانگر برخی عناصر و ویژگی های زیبایی اند؛ مانند نور، لون، قدر.
قرآن کریم در راستای اهداف عالیه خود برخی از زیبایی های هستی، و نیز شمه ای از زیبایی های معنوی و اخلاقی و پرده ای از زیبایی های سرای آخرت را به ما نشان می دهد که در محورهای زیر مطرح شده است:
قرآن مراحل رشد انسان را تبیین کرده و بر موزون بودن و اعتدال آن تأکید می فرماید: « که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم».[9] و پس از خلق انسان به این زیبایی خداوند به خود آفرین می گوید: «آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».[10] براستی که تناسب اندام انسان و قرار گرفتن هر یک از اعضا در جای خود و نیز کارکرد دقیق، حساب شده و زیبای آن حیرت دانشمندان را به دنبال داشته است حیرت و شعفی که هنوز ادامه دارد.
این زیبایی تنها در صورت ظاهری انسان نیست، بلکه بعد روحانی و باطنی او را نیز در بر می گیرد و می تواند او را به بالاترین مرتبه های کمال و سعادت رهنمون سازد.
هر انسانی با هر گرایشی زمانی که به نظاره طبیعت می نشیند از شگفتی ها و زیبایی آن به وجد می آید و روحش طراوتی دوباره می یابد تماشای کوه های سترگ، رودهای جاری، طلوع خورشید از جایی و غروب آن در جایی دیگر، رعد و برق، که هر یک میزانی از زیبایی های خیره کننده است، از دیگر جلوه های زیبایی است که قرآن آن را در قالب طبیعت بی جان و جاندار ترسیم کرده و دریچه ای دیگر از زیبایی شناختی به وجود آورده است.
آیات مربوط به طبیعت را آیات طبیعتی می نامند و مفسران بیش از 750 آیه ذکر کرده اند که آنها نیز تقسیم بندی های مختلفی دارند و شامل توصیف زیبایی آسمان و نیز دیگر پدیده های طبیعی می شوند. در این جا به چند آیه اشاره می نماییم:
1. «آیا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم، و چگونه آن را (بوسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست؟».[11]
2. «ما آسمان نزدیک [پایین] را با ستارگان آراستیم».[12]
3. «وآسمان پایین را با چراغهایى [ستارگان] زینت بخشیدیم».[13]
4. «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم و آن را براى بینندگان آراستیم».[14]
نمونه هایی از این آیات را می توان در سوره هایی؛ مانند ضحی، آیه 1؛ مدثر، آیه 34؛ کهف، آیه 86؛ نمل، آیه 60؛ حج، آیه 5؛ ق، آیات 11ـ7 مشاهده نمود.
تفاوتی که میان مبانی زیبایی شناختی اسلام با عمده مکاتب اومانیستی غرب وجود دارد، این است که اسلام گستره زیبایی اش از زیبایی طبیعی و محسوس فرا تر رفته و زیبایی معنوی و اخلاقی را نیز در بر می گیرد، قرآن می فرماید: «خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده».[15]
صبر و گذشت نیز از جمله رفتارهایی است که به گونه ای زیبا مطرح شده است: «پس صبر جمیل پیشه کن».[16] گذشت زیبا: «پس، از آنها به طرز شایستهاى صرف نظر کن».[17] طلاق زیبا: «اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم».[18]
آیات متعددی در این رابطه در قرآن ذکر شده است، از جمله سوره مزمل آیه 73 و سوره احزاب آیه 49.
با سیری در قرآن کریم عوامل و نشانه هایی را برای زیبایی می توان به دست آورد که از ویژگی های آفرینش الاهی در نظام هستی محسوب می شود که از آن جمله است:
1. هدف مندی: یکی از مبانی مهم زیباییشناسی قرآن، تأکید بر هدف مندی است؛ چون اساس دعوت قرآن، هدایت و دل دادن مخاطب به پیام های الاهی و معنوی است. نمیتوان زیبایی و هنرمندی را صرفا در قالب های محدود مادی و هنری آن تعریف کرد. به عنوان نمونه درباره داستان های قرآن آن گاه که از بعد هنری آن سخن گفته میشود و محتوای این داستان ها در قالب عبارات زیبا برجسته میشود، به این معنا نیست که زیبایی آن در داستانسرایی و جلوههای ادبی و هنری آن موضوع زیباییشناسی است، بلکه هدف از ذکر آن هدایت انسان و تأکید بر قدرت و توانایی بی نهایت پروردگار است.[19]
2. تناسب و توازن: نظام آفرینش بر اساس هندسه دقیق و منظمی بر پا شده است، این نکته را می توان در این آیات ملاحظه نمود: «البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم»![20] «و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد».[21] «و همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازهگیرى نمود»![22] «و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است»![23] «همان خداوندى که آفرید و منظم کرد، و همان که اندازهگیرى کرد و هدایت نمود».[24]
3. چیدمان منظم و زیبا: یکی از نشانه های مهم چیده شدن یا نظم و ترتیب است که در قرآن به گونه های مختلف ذکر شده است: «و زمین را گستردیم و در آن کوههاى ثابتى افکندیم و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم».[25] «این در حالى که بر تختهاى صفکشیده در کنار هم تکیه مىزنند».[26] «و بالشها و پشتیهاى صفداده شده».[27] «غرفههایى در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفههاى دیگرى بنا شده و از زیر آنها نهرها جارى است».[28]
4. تنوع و تضاد: در عین وحدت و یک پارچگی که بر نظام آفرینش حاکم است، تنوع و گونه گونی حیرت آوری نیز حاکم است که در انواع جمادات، نباتات و حیوان و انسان قرار دارد:
«و در روى زمین، قطعاتى در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند و (نیز) باغهایى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه مىرویند و گاه بر دو پایه (و عجیبتر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب مىشوند! و با این حال، بعضى از آنها را از جهت میوه بر دیگرى برترى مىدهیم در اینها نشانههایى است براى گروهى که عقل خویش را به کار مىگیرند».[29]
5. تنوع زیبای رنگ ها: تعدادی از آیات قرآن نیز به رنگ های گوناگون اشاره دارد. قرآن از رنگ سبز به عنوان نعمت و خرمی و رنگی بهشتی یاد کرده و فرموده است: «بر اندام آنها [بهشتیان] لباسهایى است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیباى ضخیم، و با دستبندهایى از نقره آراستهاند».[30] و از رنگ زرد به عنوان رنگی شادی آور. خداوند مىفرماید: «گاوى باشد زرد یک دست، که رنگ آن، بینندگان را شاد و مسرور سازد». نمونه رنگ ها و تنوع آنها را می توان در سوره های نحل آیه 13، فاطر آیه 27و 28، زمر آیه 21 ملاحظه نمود.
6. پیراستگی از عیوب: پیراستگی از عیوب یکی دیگر از نشانه های آفرینش الاهی است نکته ای که قرآن در سوره ملک در هنگامی که به زیبایی آسمان توجه می دهد ذکر می کند: «همان کسى که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضادّ و عیبى نمىبینى! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مىکنى؟».[31] پیراستگی از عیوب در آیات دیگری از قرآن نیز تأکید شده است.[32]
[1] نحل، 89.
[2] معین،محمد،فرهنگفارسی،تهران،موسسهانتشاراتامیرکبیر، 1360ش.
[3] خرقانی، حسن، مفاهیم زیبائی شناختی در قرآن، مجله مطالعات اسلامی، ص 11، سال 1387، شماره 80.
[4] جعفری، محمد تقی، زیبائی و هنر از دیدگاه اسلام، ص 174، موسسه تدوین آثار علامه جعفری، تهران، 1385.
[5] همان ، ص 162و 163.
[6] همان، ص133- 136، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، بی تا.
[7] نحل،14.
[8] فضیلت، محمود، زیبائی شناسی قرآن، ص 22، چاپ دوم، انتشارات سمت، تهران، 1387.
[9] تین، 4.
[10] مؤمنون، 14.
[11] ق، 6.
[12] صافات، 6.
[13] فصلت، 12.
[14] حجر، 16.
[15] حجرات، 7.
[16] معارج، 5.
[17] حجر، 85.
[18] احزاب، 28.
[19] ایازی، سید محمد علی، اصول و مبانی زیبایی شناسی قرآن کریم، پایگاه اطلاع رسانی تبیان.
[20] قمر، 49.
[21] رعد، 8.
[22] فرقان، 2.
[23] طلاق، 2.
[24] أعلی، 2ـ3.
[25] حجر، 19.
[26] طور، 20.
[27] غاشیه، 15.
[28] زمر، 20.
[29] رعد، 4 .
[30] انسان، 21.
[31] ملک، 3.
[32] برای مطالعه بیشتر ر.ک: حسن خرقانی، مفاهیم زیبائی شناختی در قرآن، مجله مطالعات اسلامی، سال 1387، شماره 80 ،ص11؛ مهدی مطیع، مبانی زیبائی شناختی در قرآن، قرآن به مثابه نظریه پردازی زیبائی شناسی، فصلنامه هنر، سال 1385، شماره نشریه، 70، ص210؛ حسن بلخاری، بنیان های نظری زیبائی شناسی اسلام در قرآن کریم، فصلنامه هنر، سال 1385،شماره نشریه، 70، ص 164تا 171.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَقَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُوْلَى وَأَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَءَاتِیْنَ الزَکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (الأحزاب/۳۳)
و در خانه هاى خود قرار گیرید و همچون دوران جاهلیّتِ نخستین، با خودآرایى ظاهر نشوید (و زینتهاى خود را آشکار نکنید)، و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید، و از خدا و رسولش اطاعت کنید؛ همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى (گناه) را از شما اهل بیت (پیامبر) دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
تفسیر نور (حجت الاسلام و المسلمین قرائتى)
نکته ها:
«قَرْنَ» از «وقار» یا «قرار» است، و نتیجه ى هر دو معنا یکى است. یعنى براى خودنمایى از خانه هاى خود خارج نشوید.
«تبّرج» از «بُرج» به معناى خودنمایى است، همان گونه که برج در میان ساختمان هاى دیگر جلوه ى خاصّى دارد.
جاهلیّتِ اُولى نشان دهنده ى ظهور جاهلیّت اُخرى است که ما امروز شاهد آنیم. در حدیث نیز آمده است: «ستکون الجاهلیّة الاخرى»(۱) به زودى جاهلیّت دیگرى فرا مى رسد.
اگر در جاهلیّت آن روز دختر را زنده به گور مى کردند، امروز با سقط جنین، هم دختر را نابود مى کنند، هم پسر را.
اگر در جاهلیّت آن روز قتل و آدم کشى وجود داشت، امروز در جنگ هاى بزرگ و جهانى کشتارهاى میلیونى انجام مى گیرد.
جاهلیّت آن روز مدرسه نبود و جنایت انجام مى گرفت، امروز با وجود هزاران دانشگاه، مهمترین حقوق انسانها پایمال مى شود.
در جاهلیّت آن روز فساد و زنا جرم بود، امّا امروز در مترقّىترین کشورهاى جهان همجنس بازى قانونى است.(۲)
مطالبى درباره ى آیه ى تطهیر
«اِنَّما یُریدُ اللّهُ لیُذهِبَ عنکْم الرِّجْسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطهِّرَکُمْ تَطهیراً»
* کلمهى «اِنّما» نشانه ى این است که آیه ى شریفه درباره ى یک موهبت استثنایى در مورد اهل بیت علیهم السلام سخن مى گوید.
* مراد از «یُرید»، اراده ى تکوینى است، زیرا اراده ى تشریعى خداوند، پاکى همه ى مردم است نه تنها اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام.
* مراد از «رجس» هر گونه ناپاکى ظاهرى و باطنى است.(۳)
* مراد از «اهل البیت» همه ى خاندان پیامبر نیست، بلکه برخى افراد آن است که نام آنان در روایات شیعه و سنّى آمده است. این گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام.
سؤال: دلیل این انحصار چیست؟ و چرا این بخش از آیه درباره ى زنان پیامبر یا تمام خاندان آن حضرت نیست؟
پاسخ: ۱- روایاتى از خود همسران پیامبر حتّى از عایشه و امّ سلمه نقل شده که آنان از رسول خدا صلى الله علیه وآله پرسیدند: آیا ما هم جزء اهل بیت هستیم؟ پیامبر فرمود: خیر.
۲- در روایات متعدّدى مى خوانیم: پیامبر عبایى بر سر این پنج نفر کشید (که یکى از آنان خود حضرت بود) و فرمود: اینها اهل بیت من هستند و اجازه ى ورود دیگران را نداد.
۳- پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله براى این که اختصاص اهل بیت را به پنج نفر ثابت کند، مدّت شش ماه (و به گفته ى بعضى روایات هشت یا نه ماه) به هنگام نماز صبح از کنار خانه ى فاطمه علیها السلام مى گذشت و مى فرمود: «الصّلوة یا اهل البیت انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
در کتاب احقاق الحق بیش از هفتاد حدیث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آیه شریفه به پنج نفر ذکر شده و در کتاب شواهد التنزیل که از کتب معروف اهل سنّت است بیش از یکصد و سى روایت در همین زمینه آمده است.(۴)
به هر حال این آیه شامل زنان پیامبر نمى شود زیرا:
آنها گاهى مرتکب گناه مى شدند. در سوره ى تحریم مى خوانیم: پیامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند و او امانت دارى نکرد و به دیگرى گفت. قرآن این عمل را گناه نامیده، فرمود: «ان تتوبا اِلى اللّه فقد صغت قلوبکما»(۵)
عایشه که همسر پیامبر بود، جنگ جمل را علیه حضرت على علیه السلام به راه انداخت و سپس پشیمان شد، با آنکه در این جنگ عدّه بسیارى از مسلمانان کشته شدند؟
چند سؤال
۱- آیا «یطهّرکم» به معناى آن نیست که اهل بیت علیهم السلام آلودگى داشته اند و خداوند آنان را تطهیر کرده است؟
پاسخ: شرط تطهیر آلودگى نیست، زیرا قرآن درباره ى حوریان بهشتى کلمه «مطهّرة» را به کار برده در حالى که هیچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت دیگر «یطهّرکم» به معناى پاک نگه داشتن است نه پاک کردن از آلودگى قبلى.
۲- اگر اهل بیت تنها پنج نفرند، چرا این آیه در میان جملاتى قرار گرفته که مربوط به زنان پیامبر است؟
پاسخ: الف: جمله ى «انّما یرید اللّه …» به صورت جداگانه نازل شده ولى هنگام جمع آورى قرآن در این جا قرار گرفته است.
ب: به گفته ى تفسیر مجمع البیان، رسم فصیحان و شاعران و ادیبان عرب این بوده که در لابلاى مطالب معمولى حرف جدید و مهمّى مطرح مى کنند تا تأثیرش بیشتر باشد. چنانکه در میان اخبار صدا و سیما، اگر گوینده یک مرتبه بگوید: به خبرى که هم اکنون به دستم رسید توجّه فرمایید، این گونه سخن گفتن یک شوک روانى و تبلیغاتى ایجاد مى کند. نظیر این آیه را در آیه ى سوّم سوره ى مائده خواندیم که مطلب مربوط به ولایت و امامت و کمال دین و تمام نعمت و یأس کفّار و رضاى الهى، در کنار احکام مربوط به گوشت خوک و خون، نازل شده و این گونه جا سازى ها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است. درست همان گونه که گاهى زنان هنگام خروج از خانه زیور آلات خود را در لابلاى پنبه هاى متّکا قرار مى دهند. با این که طلا و پنبه رابطه اى ندارند ولى براى محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان این کار انجام مى گیرد.
ج: در میان سفارش هایى که به زنان پیامبر مى کند، یک مرتبه مى فرماید: خدا اراده ى مخصوص بر عصمت اهل بیت دارد، یعنى اى زنان پیامبر! شما در خانه اى هستید که معصومین علیهم السلام هستند و حتماً باید تقوا را بیشتر مراعات کنید.
د: در مورد اهل بیت ضمیر جمع مذکر به کار رفته که نشان غالب بودن مردان است، به خلاف جملات مربوط به زنان پیامبر که در آنها از ضمیر جمع مؤنث استفاده شده است. «بیوتکنّ، اقمن – عنکم، یطهّرکم»
گرچه این آیه خطاب به زنان پیامبر است ولى قطعاً مراد همه ى زنان مسلمان هستند که باید به این دستورات عمل کنند.
پیام ها:
۱- جایگاه زن یا خانه است یا بیرون خانه بدون خود نمایى. «قرن – لا تبرّجن»
۲- ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهلى ممنوع است. «لا تبرّجن تبرّج الجاهلیّته الاولى»
۳- خودنمایى نشانه ى تمّدن نیست، نشانه ى جاهلیّت است. «تبرّج الجاهلیّته الاولى»
۴- نماز و زکات دو عنصر ناگسستنى و متلازم یکدیگرند. «الصلوة و… الزکوة»
۵ – اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب است. «اَطِعن اللّه »
۶- گناه، پلیدى روح است و خاندان نبوّت باید از این پلیدى دور باشند. «لیذهب عنکم الرجس اهل البیت»
منابع :
۱) تفسیر نورالثّقلین.
۲) دربارهى جاهلیّت معاصر، کتابى به نام «جاهلیّت قرن بیستم» از سیّد قطب و کتاب دیگرى به نام «سیماى تمّدن غرب» از سیّد مجتبى موسوى لارى نوشته شده که تاکنون به چند زبان ترجمه شده است.
۳) تفسیر برهان.
۴) تفاسیر نورالثقلین و نمونه.
۵) تحریم، ۴ .
برگرفته از دانشنامه قرآنی نسیم رضوان ، تنظیم : پایگاه اینترنتی خورشید آل یاسین
آیا آیه تطهیر بیانگر عصمت دوازده امام(علیهم السلام) است ؟
اگر دلالت بر عصمت آنان دارد ، عصمت ذاتى را ثابت مى کند،
یا عصمت کسبى و عرضى را ؟
http://esmat.parsiblog.com
بر فرض ثبوت عصمت ذاتى ، این که بگوییم ائمه هدى(علیهم السلام) عصمتشان ذاتى است و از این جهت گناه نمى کنند ، اگر دیگران نیز چنین باشند ، گناه نخواهند کرد ; پس امتیاز معصومین(علیهم السلام) به چیست ؟!
خداوند متعال در این آیه شریفه مى فرماید :
«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً ; (احزاب ، 33) خداوند اراده کرده است ، که ناپاکى و پلیدى را از شما ]اهل بیت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)[ دور کند ، و شما را از هر نظر پاک سازد .»
کلمه «إنّما» در آیه ، انحصار خواست خداوند متعال را مى رساند و مى فهماند که خدا خواسته است ، رجس و پلیدى را تنها از اهل بیت(علیهم السلام) دور کند و به آنان عصمت عطا کند .
قطعاً مراد از «اهل البیت » زنان آن حضرت نیستند ; زیرا به قرینه اى که در خود آیه است (و آن تفاوت ضمیرها است ; چون هیچ گاه صحیح نیست قرآن کریم ضمیر مردان را به زنان ارجاع دهد و بگوید : «عنکم » ; بلکه اگر مقصود همسران اهل بیت بودند ، باید مى فرمود : «عنکنّ») و روایات متعددى که در تفسیر این آیه ـ از منابع معتبر اهل تسنن و شیعه ـ و از شخص پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است ، ثابت مى کند که مخاطب در این آیه ، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)مى باشند .
یک نمونه از آن احادیث ، داستان حدیث کساء است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را فرا خواند ; حضرت عبایى بر آن ها افکند و فرمود :
خداوندا ! این ها خاندان منند ; رجس و آلودگى را از آن ها دور کن و در همین هنگام آیه تطهیر نازل شد .
شایان ذکر است که این روایت ، را مسلم از قول «عایشه » در صحیحش ، حاکم در «مستدرک » ، بیهقى در «سنن » ابن جریر در «تفسیرش » و سیوطى در «الدرالمنثور» نقل کرده اند .
جمله «یرید» اشاره به اراده تکوینى خداوند متعال دارد ; یعنى ; خداوند متعال با یک فرمان تکوینى اراده کرده است که شما را از هرگونه آلودگى پاک و مصون دارد ، نه اراده تشریعى ; زیرا اراده تشریعى ، به معناى مکلف ساختن آن ها به حفظ پاکى خویش است و مى دانیم این تکلیف منحصر به خاندان پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) نیست ، بلکه همه مسلمانان مکلف و مؤظف هستند که خود را پاک نگهدارند .
در پاسخ به این اشکال که اراده تکوینى موجب نوعى جبر است و در این صورت معصوم بودن فضیلت و افتخارى نخواهد بود ؟
مى گوییم :
دانشمندان علم کلام ، عصمت را موهبت الهى و ذاتى دانسته اند که بر اساس شایستگى هاى آنان و نیز تحت شرایطى ، به شخص معصوم افاضه مى شود و هرگز قابل تحصیل و اکتساب نیست . آیه تطهیر و برخى آیات دیگر (ص 47 ; دخان 32 و.. .) بر این مطلب دلالت مى کنند .
موهبتى بودن «عصمت » از آن نظر افتخار است که این لطف در همه شرایط به افراد داده نمى شود ; بلکه باید زمینه هاى کسب آن در خود افراد به وجود آید تا لطف الهى شامل حال آنان گردد . بخشى از این زمینه ها خارج از اختیارند ; مثل کمالات روحى که از طریق وراثت و یا تربیب به افراد منتقل مى شود و بخشى دیگر کاملا اختیارى هستند که عبارتند از :
1 . مجاهدت هاى فردى و اجتماعى پیامبرانى مانند : «ابراهیم » و «یوسف » و «موسى » و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) پیش از بعثت ; همچون جهاد آنان با نفس و چشم پوشى از حرام و.. . که زمینه را براى افاضه «عصمت » تشدید نموده و لیاقت و شایستگى آنان را براى افاضه لطف آماده کرده است . این ویژگى ها به روشنى ثابت مى کند که هرگاه لطفى به نام «عصمت » نیز در اختیار آنان قرار گیرد ، از آن نیز در تهذیب فرد و جامعه بهره خواهند گرفت .
2 . آگاهى خداوند متعال از فعالیت هاى ثمربخش آنان در دوران رسالت و این که این گروه پس از دریافت مقام منیع نبوت با استقامت و پشتکار شگفت دست به اصلاح زده ، در راه جهاد فردى و اجتماعى سخت کوشش خواهند نمود .
از جمله هایى که در زیارت دختر گرامى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) فاطمه اطهر ـ سلام الله علیها ـ وارد شده است ، مى توان به اهمیت عامل چهارم (آگاهى خدا از فعالیت هاى ثمربخش آنان در طول زندگى ) بیش از عوامل دیگر پى برد ; آن جا که مى فرماید :
«یا ممتحنة امتحنک.. . به صابرة ; اى امتحان و آزمون شده ! آن جا که خدا تو را پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا ، صابر و بردبار یافت .»
و در دعاى ندبه مى خوانیم :
«أوْلیائک الذین استخلصتهم .. . بعد أن شرطت .. . فشرطوا لک ذلک .. . الوفاء به ; اولیایى که آنان را براى خود برگزیدى ; پس از آن که زهد و پیراستگى را در زندگى این دنیاى پست براى آنان شرط نمودى و آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو هم از وفاى آنان آگاه شدى .»
حال خواه عصمت مرحله کامل از تقوا تصور شود و یا معلول علم شکست ناپذیر نسبت به عواقب گناه دانسته شود ، و یا بازتاب تکامل شناخت نسبت به مقام ربوبى قلمداد گردد ، هرگز موجب سلب قدرت و توانایى از انجام گناه نمى گردد و انسان معصوم مى تواند یکى از دو طرف کار را برگزیند ;
بنابراین «انجام ندادن فعل » دلیل بر عدم توانایى نیست ; بلکه فرد معصوم به خاطر تقواى والا ، یا علم شکست ناپذیر ، از پیامد گناه و یا شناخت کامل از عظمت خالق ، اقدام به انجام کار خلاف نمى کند ; هرچند اگر بخواهد مى تواند مانند دیگران مبدأ خلاف و گناه باشد ، آیات شریفه (انعام ، 87 ـ 88 ; مائده ، 67) بر آن دلالت مى کنند .
معصومان داراى دو نوع شایستگى هستند :
1 . شایستگى ذاتى و موهبتى
2 . شایستگى اکتسابى از طریق انجام دادن حسنات و ترک محرمات و به دست آوردن ملکات درونى .
از مجموعه این دو شایستگى که حداقل یکى از آن دو جنبه اختیارى دارد ، آن مقام والا حاصل مى شود ; یعنى : اراده الهى زمینه هاى توفیق را براى وصول به این مقام والا فراهم مى سازد ; ولى بهره گیرى و استفاده از این توفیق به اراده خود آنان بستگى دارد .
بنابراین ، خداوند متعال با انواع تأکیدها در این آیه شریفه اراده فرموده است که اهل بیت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) را از هرگونه پلیدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد .
وَ قَرْنَ في بُيُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً آیه 33 احزاب
اراده تکوینى خداوند بر عصمت اهل بیت (علیهمالسلام)
پس چارهاى جز این نیست که آیه شریفه را حمل بر عصمت اهل بیت کنیم، و بگوییم: مراد از بردن رجس، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است، و مراد از تطهیر در جمله «یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» که با مصدر تطهیر تاکید شده، زایل ساختن اثر رجس به وسیله وارد کردن مقابل آن است، و آن عبارت است از اعتقاد به حق.
پس تطهیر اهل بیت عبارت شد، از اینکه ایشان را مجهز به ادراک حق کند، حق در اعتقاد، و حق در عمل، و آن وقت مراد از اراده این معنا، (خدا مىخواهد چنین کند)، نیز اراده تکوینى مىشود، چون قبلا هم گفتیم اراده تشریعى را که منشا تکالیف دینى و منشا متوجه ساختن آن تکالیف به مکلفین است، اصلا با این مقام سازگار نیست، (چون گفتیم اراده تشریعى را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بیت).
پس معناى آیه این شد که خداى سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به این موهبت یعنى موهبت عصمت اختصاص دهد به این طریق که اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بیت ببرد، و در جاى آن عصمتى بیاورد که حتى اثرى از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهایتان باقى نگذارد.
2-در الدر المنثور (ج 5، ص 198) است که طبرانى از ام سلمه روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به فاطمه فرمود: همسرت و دو پسرانت را نزدم حاضر کن، فاطمه ایشان را به خانه ما آورد، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عبایى بافت فدک بر سر ایشان انداخت، و دست خود را روى سر همگى آنان گذاشت، و گفت: بار الها! اینهایند اهل محمد،- و در نقلى دیگر آمده اینهایند آل محمد- پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرار ده، همانطور که بر آل ابراهیم قرار دادى، و تو حمید و مجیدى، ام سلمه مىگوید: پس من عبا را بلند کردم که من نیز جزو آنان باشم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عبا را از دستم کشید، و فرمود: تو عاقبت بخیر هستى.
علامه طباطبایی: این روایت را صاحب غایة المرام هم از عبد اللَّه بن احمد بن حنبل، از پدرش احمد، و او به سند خود از ام سلمه نقل کرده است.
3-در الدر المنثور (ج 5، ص 198) آمده است که ابن جریر، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و طبرانى، و ابن مردویه همگى از ام سلمه همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این روایت کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در خانه او عبایى بافت خیبر به روى خود کشیده، و خوابیده بود، که فاطمه از در درآمد، در حالى که ظرفى غذا با خود آورده بود، رسول خدا فرمود:
همسرت و دو پسرانت حسن و حسین را صدا بزن، فاطمه برگشت و ایشان را با خود بیاورد، در همان بین که داشتند آن غذا را مىخوردند این آیه نازل شد: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زیادى جامهاى که داشت بر سر آنان کشید، آن گاه دست خود را از زیر کسا بیرون آورد، به آسمان اشاره کرد، و عرضه داشت: بار الها اینها اهل بیت من، و خاصگان من هستند، پس پلیدى را از ایشان ببر، و تطهیرشان کن، و این کلام را سه بار تکرار کرد.
ام سلمه مىگوید: من سر خود را در زیر جامه بردم، و عرضه داشتم: یا رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) منهم با شمایم، حضرت دو بار فرمود: تو عاقبت بخیرى.
علامه طباطبایی: این حدیث را صاحب غایة المرام از عبد اللَّه پسر احمد بن حنبل، به سه طریق از ام سلمه نقل کرده، و همچنین تفسیر ثعلبى نیز آن را روایت کرده است.
4-در الدر المنثور (ج 5، ص 198 ) است که ابن مردویه، و خطیب، از ابى سعید خدرى روایت کرده که گفت: روزى که نوبت ام سلمه بود، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در خانه او قرار داشت، جبرئیل بر آن جناب نازل شد، و آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» را نازل کرد، ابى سعید سپس مىگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حسن و حسین و على و فاطمه را خواست، بعد از آنکه نزدش حاضر شدند، ایشان را به خود چسبانید، و جامهاى رویشان افکند، و این در حالى بود که ام سلمه در پشت پرده قرار داشت، آن گاه گفت: بار الها اینان اهل بیت منند، پروردگارا پلیدى را از ایشان ببر، و آن طور که خودت مىدانى پاکشان کن، ام سلمه گفت: اى پیغمبر خدا! آیا من نیز با ایشان هستم؟
حضرت فرمود: تو جاى خود دارى، و عاقبتت بخیر است.
5-در الدر المنثور (ج 5، ص 198) است که ابن جریر، و ابن ابى حاتم، و طبرانى، از ابى سعید خدرى روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» در باره پنج نفر نازل شد، من، على، فاطمه، حسن و حسین.
علامه طباطبایی: این روایت را صاحب غایة المرام نیز از تفسیر ثعلبى نقل کرده.
6-در الدر المنثور (ج 5، ص 198) آمده که ترمذى (وى حدیث را صحیح دانسته)، و ابن جریر، ابن منذر، و حاکم (وى نیز حدیث را صحیح دانسته)، و ابن مردویه، و بیهقى، در سنن خود، از چند طریق از ام سلمه روایت کردهاند که گفت آیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» در خانه من نازل شد، و آن روز در خانه من فاطمه، على، حسن و حسین، بودند، که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ایشان را با عبایى پوشانید آن گاه گفت: خدایا اینهایند اهل بیت من، پس پلیدى را از ایشان ببر، و پاکشان گردان.
7-در غایة المرام از حمیدى روایت کرده که گفت: شصت و چهارمین حدیث متفق علیه از احادیث بخارى و مسلم، از مسند عایشه، از مصعب بن شیبه، از صفیه دختر شیبه، از عایشه این حدیث است که گفت: روزى صبح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از اطاق بیرون شد در حالى که بر تن خود مرط مرحل از مو و رنگ سیاه داشت، در این هنگام حسن بن على (علیهالسلام) وارد شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را داخل جامه برد، پس از او حسین آمد، او را هم داخل کرد، سپس فاطمه آمد، او را هم درون برد، در آخر على آمد، او را نیز داخل برد، آن گاه فرمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».
علامه طباطبایی: این حدیث به طرق مختلفه از عایشه روایت شده.
منبع : http://diarearezu.blogfa.com/
چهار آیه از چهار سوره قرآن سجده واجب دارند که عبارتند از:
الف: سوره نجم آیه 62.
ب: سوره علق: آیه 19.
ج: سوره سجده (الم تنزیل) آیه 15.
د: سوره فصلت آیه 37.
احکام و شرایط خاص آنها به این صورت است که:
1. اگر انسان به آیات مذکور گوش فرا دهد واجب است که سجده کند و اگر تنها آنها را بشنود(به گوش او برسد بدون این که قصد شنیدن داشته باشد) اگر چه سجده واجب نیست ولی احتیاط آن است باز سجده کند.
2. آنچه موجب وجوب سجده می شود شنیدن تمام آیه است ولی اگر بخشی از آیه را هم شنید، احتیاطا سجده کند.
سجده در هنگام شنیدن این آیات واجب فوری است و نباید تأخیر بیفتد و اگر احیانا تأخیر افتاد در اولین فرصت باید آن را بجا آورد.
3. شنیدن از بچه یا کسی که قصد تلاوت ندارد یا ضبط صوت، سجده کردن را واجب نمی کند، اگر چه احتیاط در آن است که سجده بجا آورد.
4. در سجده واجب قرآن نمی شود بر چیزهای خوراکی و پوشاکی سجده کرد، ولی سایر شرایط سجده را که در نماز است، لازم نیست مراعات کنند.
5. هر گاه در سجده واجب قرآن، پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگر چه ذکر نگوید کافی است و گفتن ذکر، مستحب است و بهتر است بگوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ حَقّا حَقّا لَا إِلهَ الّا اللّهُ ایماناً وَ تَصْدِیقاً لَا إِلهَ إِلَّا اللّهُ عُبُودِیةً وَ رِقًّا سَجَدْتُ لَک یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقًّا لَا مُسْتَنْکفاً وَ لَا مُسْتَکبِراً بَلْ أَنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعِیفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ».
6. سوره های سجده دار را نباید در نماز خواند و موجب بطلان نماز می شود.
7. بر فرد جنب و حائض حرام است خواندن کلمه یا آیه ای از این سوره ها؛ چه آیه سجده باشد یا آیات دیگر این چهار سوره.
منبع: http://diarearezu.blogfa.com
حوادث مصر در آستانه ظهور/ قسمت اول
يكي از نشانه هاي ظهور، حركت عمومي مردم منطقه و يا مردم كشورهاي عربي بر ضد حاكمان است. حاكماني كه استبداد، زورگويي و ظلمشان چنان مردم را بر آشفته كه جز به كشتن آنان راضي نخواهند شد.
امام زمان (عج)
ظهور منجي آخر الزمان از جمله مسايلي است كه شيعه و سني به آن معتقدند و در منابع روايي هر دو، روايات متعددي در اين باره وجود دارد.
پيامبر خدا و اهل بيت، نشانه هايي را كه پيش از ظهور حضرت ولي عصر(عج) رخ مي دهد، ارائه كرده اند تا مردمي كه در دوران پيش از ظهور زندگي مي كنند خود را براي اين اتفاق بزرگ آماده سازند و همچنين مردم دوران هاي ديگر مدعيان دروغين را بشناسند.
يكي از اين نشانه ها كه اخبار فراواني را به خود اختصاص داده، رخدادهاي مرتبط با كشور مصر است. ناآرامي هاي كنوني اين كشور و جنبش مردم مسلمان اين ديار، نگاه ها را بيش از گذشته به سوي اين پيش گويي ها جلب كرده است. چرا كه برخي از اين نشانه ها همچون جنبش هاي پي در پي مردمي در كشورهاي عربي و كشيده شدن اين حركت هاي مردمي به كشور مصر، با حوادث كنوني اين سرزمين قابل تطبيق است.
اما به راستي آيا حوادث كنوني مصر همان است كه در روايات اهل بيت براي ظهور حضرت ولي عصر پيش بيني شده؟
براي پاسخ به اين پرسش، ابتدا بايد همه رواياتي را كه در زمينه نشانه هاي ظهور به دست ما رسيده و به نوعي با مصر در ارتباط است، مورد كنكاش قرار دهيم و نمايي كلي از اين دسته از روايات ارائه نماييم. اما مهمتر آن است كه بتوانيم تحليلي دقيق بر اين گروه از روايات، داشته باشيم و نتيجه اي شايسته از آن بگيريم.
حوادث مصر در آستانه ظهور
اگرچه روايات پيش بيني حوادث آينده مصر فراوان است اما تنها بخشي از آنها به عصر ظهور مرتبط مي شود. روايات پيش بيني فتح مصر توسط مسلمانان و همچنين روايات غلبه مغربي ها بر مصر كه در دوران انقلاب فاطميان به حقيقت پيوسته است، از جمله رواياتي است كه ربطي به مساله ظهور ندارند و بايد مراقب بود كه ما را به اشتباه نياندازند و با روايات ظهور درآميخته نگردند. بنابراين براي جلوگيري از اين مشكل تنها به رواياتي مراجعه خواهيم كرد كه به نحوي دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
با مراجعه و بررسي اين دسته از روايات مي توان رخدادهاي مرتبط با ظهور را به هفت دسته تقسيم كرد كه در نگاه اول، ترتيب روشني براي اين حوادث ديده نمي شود. اما با اندكي تامل مي توان به يك ترتيب منطقي اما احتمالي دست يافت.
اين اتفاقات عبارتند از:
1ـ حركت انقلابي مردم عليه حاكمان در مصر و ديگر كشورهاي عربي
2ـ كشته شدن فرمانرواي مصر به دست مردم
3ـ هرج و مرج و نابساماني در كشور به دليل فقدان پيشوا
4ـ ورود نيروهاي خارجي به مصر
5ـ انقلاب مردي از مصر و ايجاد حركت اسلامي در اين كشور
6ـ پيوستن نيروهاي خارجي مستقر در مصر به سفياني
7ـ آمادگي براي استقبال از امام زمان و ورود حضرت به اين كشور
1ـ حركت انقلابي مردم عليه حاكمان در مصر و ديگر كشورهاي عربي
يكي از نشانه هاي ظهور، حركت عمومي مردم منطقه و يا مردم كشورهاي عربي بر ضد حاكمان است. حاكماني كه استبداد، زورگويي و ظلمشان چنان مردم را بر آشفته كه جز به كشتن آنان راضي نخواهند شد. شيخ مفيد هنگام برشمردن نشانه هاي ظهور در اين باره مي گويد:
خُرُوجُ الْعَبِيدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِيهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداري بزرگان خود بيرون رفته و آنان را مي كشند.
گويا اين حادثه بيشتر در كشورهاي عربي رخ مي دهد و حاكمان اين كشورها به خاطر وابستگي به قدرت هاي ديگر و گرايشات غير بومي مورد نكوهش مردم قرار مي گيرند:
وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّكُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانِ الْعَجَمِ. (همان)؛ و مردم عرب از قيد و بند (ذلت) آزاد مي گردند و شهرها را تصرف مي كنند و از فرمان پادشاه عجم (غير عرب يا با گرايشاتي غير بومي) بيرون مي آيند.
امام زمان
بنابر روايتي از اميرمومنان علي(عليه السلام) دايره اين جنبش ها و اختلافات به تمامي كشورهاي عربي كشيده خواهد شد. از امام علي عليه السلام نقل شده كه در ضمن بيان نشانه هايي از ظهور فرمودند:
... اخْتِلَافٍ فِي كُلِّ أَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعَرَب. (تفسير عياشي، ج 1، ص 64)؛ اختلاف و درگيري در تمامي سرزمين عرب رخ خواهد داد.
نكته پر اهميت اين است كه ظاهرا برخي از اين انقلاب هاي مردمي به ثمر مي نشيند و رنگ پيروزي را به خود خواهد ديد:
وَ غَلَبَةُ الْعَبِيدِ عَلَى بِلَادِ السَّادَات. (الارشاد، همان)؛ نوكران (مردم عادي) بر شهرهاى بزرگان خود غلبه مي كنند.
مصر نيز همچنانكه خواهيم گفت از اين قاعده در كشورهاي عربي مستثني نخواهد بود و عليه حاكم خود برخواهد آشفت.
حوادث مصر در آستانه ظهور/ قسمت سوم
منبع:http://diarearezu.blogfa.com
2ـ كشته شدن فرمانرواي مصر به دست مردم
از روايات ظهور برمي آيد كه ناآرامي ها و انقلاب مردمي در كشورهاي عربي به مصر نيز كشيده خواهد شد. تا به آنجا كه مردم، فرمانرواي خود را خواهند كشت:
وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِيرَهُمْ. (الارشاد، همان)؛ "مردم مصر، فرمانرواي خود را مي كشند. "
برخي از منابع اهل تسنن حاكي از آن است كه اين حادثه با كشته شدن فرمانرواي شام، همزمان خواهد بود:
"قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند. " (ر.ك: عصر ظهور، ص 158)
ـ هرج و مرج و نابساماني در كشور به دليل فقدان پيشوا
يكي از حوادثي كه پيش از ظهور حضرت براي كشور مصر پيش بيني شده است، هرج و مرج و نابساماني است.
از ابوذر نقل شده كه گفت:
امنيت از مصر رخت بر مى بندد. راوي مي گويد به او گفتم: در آن هنگام كه امنيت از دست مى رود، پيشوايى نيست كه آن را فراهم آورد. گفت: خير، بلكه نظام آن از هم پاشيده مى شود. (كتاب الفتن، نعيم بن حماد، ص 174)
بنابراين ريشه اين نابساماني نداشتن پيشوا و جلوداري است كه بتواند حركت انقلابي مردم را رهبري نمايد. اين ناامني و هرج و مرج به آنجا خواهد رسيد كه عده اي فرصت طلب از اين اوضاع، نهايت سوء استفاده را مي كنند و بر قسمتي از اين سرزمين سيطره پيدا مي نمايند. از امير مومنان(عليه السلام) درباره نشانه هاي ظهور نقل شده كه فرمود:
و غلبة القبط على أطراف مصر. (المناقب، ج 2، ص 274)؛ قبطيان بر اطراف مصر غلبه مي كنند.
مصر
اما قبطيان چه كساني هستند؟
در تاريخ مي خوانيم كه فرعون و فرعونيان و همچنين جالوت (فرمانرواي ستمگري كه نامش در قرآن آمده) از قبطيان بوده اند. بنابراين ممكن است كه مقصود از قبطيان، بازمانده حاكمان فرعوني اين سرزمين و يا به طور كلي فرعون صفتان باشد.
البته بايد در نظر داشت كه قبطيان كنوني مصر مسيحي اند و جمعيتي حدود 15 ميليوني دارند كه ممكن است، مراد حديث همين گروه از جمعيت مصر باشد.
اگر مراد از اطراف مصر در اين روايت، مرزهاي داخلي مصر باشد، نتيجه اين خواهد شد كه كمي قبل از ظهور حضرت، نابساماني و هرج و مرج، عده اي از فرعون صفتان سودجو و يا مسيحيان ضد اسلام را بر شهرهاي حاشيه اي اين كشور حاكم خواهد كرد.
اما ممكن است مقصود از اطراف مصر، سرزمين هاي همسايه اين كشور نظير فلسطين، اردن, ليبي يا سودان باشد كه اسير حاكماني فرعون صفت مي باشند.
منبع: خبرگزاري فارس
تأملی در آفاق اعجاز قرآن
چكيده
قرآن (وحي منزل بر قلب پبامبر اسلام9)، معجزة بزرگ او است و بر آوردن مثل آن در برخي آيات، تحدي (همانندآوري) شده است؛ ولي تاكنون پاسخي بر تحديهاي قرآن يافت نشده و به نص قرآن، يافت نخواهد شد. در اين مقاله، پس از تعريف معجزه، به سير تاريخي آيات تحدي، اشاره شده؛ سپس وجوه اعجاز قرآن كه شامل اعجاز بياني، يعني چينش واژگان، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني، تغيير خطاب در قرآن و اعجاز در صوت و آهنگ قرآن، اعجاز در معارف بلند آن، يعني وسعت معارف و خردمندانه بودن مطالب قرآن، گزارش و تحليل شده و بيان شده كه اعجاز قرآن به همة وجوه آن در كنار يكديگر است.
مقدمه
بحث اعجاز، از آن جهت ضرورت دارد كه دليلي بر صدق ادعاي حقانيت هر پيامبر و مدعي رسالت الاهي است. خواجه نصيرالدين طوسي بر اين امر تأكيد دارد و ميگويد:
راه اطمينان بر راستي هر پيامبري، ارائة معجزه به واسطة آنها بوده است (حلي، بيتا: 275).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
اعجاز براي اثبات معارف الاهي نيست؛ بلكه اعجاز هر پيامبري براي اثبات رسالت و تصديق پيامبري است (طباطبايي، ج 1، ص 6 - 82)؛
بدين جهت، اعجاز هر پيامبري نه براي اثبات وجود خدا، آن چنان كه برخي پنداشتهاند، و نه براي درستي و كارآمدي معارف خود بوده؛ بلكه در اصل، براي صحت ادعاي پيامبري او است.
اعجاز قرآن نيز از آن جهت سودمند بوده و خواهد بود كه نشاني بر رسالت پيامبر اسلام9 و براي همة مخاطبان پيامبر9، از آغاز بعثت تاكنون، دليلي بر صدق نبوت او است؛ زيرا قرآن، عاليترين و گوياترين معجزة پيامبر گرامي اسلام9 به شمار ميرود كه متن آن، همچنان سالم از هر گونه تغيير و تبديل باقي مانده، و وحي الاهي و هم دليل بر آن وحي است و صدق دروني دارد؛ زيرا در اين خصوص، وحي دليل صدق خويش است (ابو زيد، بيتا: 137). عبدالرحمن ابن خلدون (م 808) از اين امر به صورت اتحاد دليل و مدلول ياد ميكند و ميگويد: بزرگترين، شريفترين و گوياترين معجزهها از نظر دلالت، قرآن كريم است كه بر پيامبر ما نازل شده؛ زيرا در اغلب موارد، امور خارقالعاده، چيزي غير از وحي هستند ... ؛ اما قرآن، هم همان وحي مورد ادعا و هم آن معجزه شگفتانگيز است؛ پس گواه آن وحي در خود آن است و به گواهي بيرون خود (همانند ديگر معجزات همراه با وحي) نياز ندارد؛ از اين جهت قرآن، از نظر دلالت، آشكارترين ادله است؛ زيرا دليل و مدلول در آن به هم پيوستهاند (ابن خلدون، 1417: 1/119).
معناشناسي معجزه
اعجاز در لغت، از ريشة «عجز» به معناي پايان و بُن شيء است (راغب اصفهاني، 334)، و در قرآن نيز به همين معنا آمده است؛ چنان كه خداوند ميفرمايد:
اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَوم نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ.
ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم كه استمرار داشته است، بر آنها فرستاديم كه مردم را همچون تنههاي نخل ريشهكن شده، از جا ميكند (معرفت، 4/16)؛
بدين جهت در معناي عجز، ضعف در برابر قدرت به كار رفته، واژة اعجاز به معناي به عجز درآوردن و ايجاد درماندگي در طرف مقابل است.
آيتا... خويي در تعريف معجزه بيان ميدارد:
معجزه آن است كه فرد مدعي منصبي از مناصب الاهي، كاري را انجام دهد كه فراتر و برتر از قوانين طبيعت باشد و ديگران از انجام آن ناتوان باشند، ضمن آنكه آن كار، گواهي بر درستي او نيز باشد (قمر (54): 19 و 20).
علا مه طباطبايي نيز در تعريف معجزه، اعتقاد دارد:
امري خارق عادت است كه بر تصرف نيروي ماوراي طبيعت، در عالم طبيعت و جهان مادي دلالت دارد، نه آن كه امري باشد كه ضروريات عقلي را باطل كند (خويي، 1401: ص 33).
با توجه به تعاريف مذكور ميتوان بر اين امر تأكيد كرد كه در اعجاز، شرايط ذيل، ضرورت دارد:
1. معجزه همراه با تحدي ومبارزهطلبي است.
2. معجزه كاري است كه ديگران بدون كمك خداوند، از انجام آن ناتوانند؛ بدين سبب، قابل تعليم و تعلم نيست برخلاف سحر و جادو و هيپنوتيزم و مانيهتيزم و... كه از علوم غريبه و اكتسابي هستند.
3. معجزه ميبايد به واسطة مدعي رسالت انجام شود؛ بنابراين، اموري كه بشر گرچه از انجام آنها ناتوان است، مانند حركت خورشيد، ماه و ...، معجزة كسي به حساب نميآيد؛ چون آنها بدون واسطه، كار خداوند است.
اين نكته نيز نميبايد مورد غفلت واقع شود كه اصطلاح معجزه دربارة قرآن كه هم اكنون مرسوم و متعارف است، در آيات قرآن بدان اشاره نشده و اين اصطلاح را همانند ديگر اصطلاحات كلامي و تفسيري، متكلمان و مفسران از قرن سوم به بعد رايج كردهاند و قرآن، از اعجاز با عبارتهاي «بينه و آيه» و ... ياد كرده است مانند:
وَقَالُوا لَولاَ يَأتِينَا بِاَّيَةٍ مِن رَّبٍّهِ أَوَ لَم تَأتِهِم بَيٍّنَةٌ مَا فِي الصُّحُفِ الأُولَي.
و آنها گفتند: چرا [پيامبر]، معجزه و نشانهاي از سوي پروردگارش براي ما نميآورد؟ بگو آيا خبرهاي روشن اقوام پيشين كه در كتابهاي آسماني نخستين بوده است، براي آنها نيامد (طه (20): 133).
قَد جِئتُكُم بِبَيٍّنَةٍ مِن رَبٍّكُم فَأَرسِل مَعِيَ بَنِي اًِسرَائِيلَ قَالَ اًِن كُنتَ جِئتَ بِاَّيَةٍ فَأتِ بِهَا اًِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.
[موسي گفت:] من در حقيقت، دليلي روشن از سوي پروردگارتان براي شما آوردهام؛ پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست. فرعون گفت: اگر معجزهاي آوردهاي، پس اگر راست ميگويي آن را ارائه بده (اعراف (7): 105 و 106).
قرآن، معجزة همة عصرها
معجزة هر عصري، لازم است در خور عصر خود باشد تا از تأثيرگذاري آن، چيزي كاسته نشود؛ بدين جهت، در عصر حضرت موسي كه قوم او در جادوگري سرآمد بودند، معجزة او از جنس سحر بود و چون در عصر حضرت عيسي، علم طب، پيشرفت قابل توجهي داشت، معجزة او شفاي بيماران واحياي مردگان بود. در زمان بعثت پيامبر اسلام9 نيز چون فرهنگ شعر و شاعري و سخنوري در اوج قرار داشت، معجزة پيامبر اسلام9 متني زباني بود كه تفوق پيامبري او را ثابت ميكرد و فقط براي آن روزگار نبود؛ بلكه چون پيامبر اسلام9، خاتم نيز بود، معجزه او ميبايد جاويدان و براي همة اعصار باشد، نه زمانمند و مكانمند؛ بدين جهت، معجزة او با آن زمان و همة دورانها متناسب شد.
قرآن، افزون بر عنايت به عصر خود، كتاب تمام دورانها و كتاب هدايت و تربيت همة انسانها است و خداوند متعالي به اين نكته اشاره ميفرمايد:
وَنَزَّلنَا عَلَيَ الكِتَابَ تِبيَاناً لِكُلٍّ شَيءٍ وَهُديً وَرَحمَةً وَبُشرَي لِلمُسلِمِينَ.
ما اين كتاب [آسماني] را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و سبب هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است (نمل (27): 89).
علا مه طباطبايي نيز در اين خصوص ميفرمايد:
قرآن مجيد در مطالب خود، به امتي از امم مانند امت عرب يا طايفهاي از طوايف مسلمانان اختصاصي ندارد؛ بلكه با طوايف خارج از اسلام نيز سخن ميگويد ... و با هر طايفهاي از اين طوايف به احتجاج پرداخته، آنان را به سوي معارف حقة خود دعوت ميكند (طباطبايي، 1372: 20).
مبارزهطلبي و تحدي قرآن
همانطور كه در معناشناسي معجزه بيان شد، از جمله شروط و ويژگيهاي هر معجزهاي، تحدي و هماوردطلبي با مخالفان و منكران است. قرآن نيز كه بر قلب پيامبر اسلام9 نازل شد، از همان آغاز، در متن آيات، خود را آيه و معجزه خوانده و مخالفان خود را از آن روزگار تا امروز به همانندآوري آن دعوت كرده است. خداوند متعالي در سورة عنكبوت ميفرمايد:
وَقَالُوا لَولاَ أُنزِلَ عَلَيهِ آيَاتٌ مِن رَّبٍّهِ قُل اًِنَّمَا الاَّيَاتُ عِندَ اِ وَاًِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ أَوَلَم يَكفِهِم أَنَّا أَنزَلنَا عَلَيَ الكِتَابَ يُتلَي عَلَيهِم.
گفتند: چرا بر او، از سوي پروردگارش نشانههاي [معجزهآسا] نازل نشده است؟ بگو آن نشانهها پيش خدا است و من فقط هشداردهندهاي آشكارم. آيا براي ايشان بس نيست اين كتاب را كه بر آنان خوانده ميشود، بر تو فرو فرستاديم؟ (عنكبوت (29): 50 و 51).
قرآن در گروهي از آيات، از مخالفان، بلكه همة انسانها و در همة دورانها ميخواهد كه اگر در درستي و الاهي بودن آن ترديد دارند و آن را نشانة صدق و راستي پيامبر9 نميدانند، با تمام توان، و به كمك يكديگر، همانند آن را بياورند كه از آن به عبارت «تحدي» و هماوردطلبي ياد شده است. حضرت محمد9، خود نخستين كسي بود كه بر وحي و رسالت خود ايمان داشت و هيچگاه در آن ترديد نكرد (طباطبايي، 1393: 10/125)، و در برابر اوضاع سخت روزگار خود و با وجود همه ترديدهاي مخالفان، آنها را به تحدي قرآن دعوت ميكرد.
برخي از آيات هماوردطلبي و تحدي، در مكه، و برخي در مدينه نازل شده، و در برخي از آنها، تحدي به همة قرآن و در برخي به ده سوره و در برخي به يك سوره، تحدي شده (معرفت، 1414: 4/21 - 25) كه به نظر، سير تاريخي آنها چنين است:
أ. أَم يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا َّ يُؤمِنُونَ فَليَأتُوا بِحَدِيثٍ مِثلِهِ اًِن كَانُوا صَادِقِينَ.
يا ميگويند، آن را بر بافته. [نه] بلكه باور ندارند؛ پس اگر راست ميگويند، سخني مثل آن بياورند (طور (52): 33 و 34).
ب. أَم يَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ مُفتَرَيَاتٍ وَادعُوا مَنِ استَطَعتُم مِن دُونِ اِ اًِن كُنتُم صَادِقِينَ.
يا ميگويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است. بگو اگر راست ميگوييد، ده سوره بر ساخته شده، مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را ميتوانيد فرا خوانيد (هود (11): 13).
ج. «وَاًِن كُنتُم فِي رَيبٍ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَي عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعُوا شُهَدَأَكُم مِن دُونِ اِ اًِن كُنتُم صَادِقِينَ فَاًِن لَم تَفعَلُوا وَلَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ أُعِدَّت لِلكَافِرِينَ.
و اگر در آن چه بر بندة خود نازل كرديم، شك داريد، پس اگر راست ميگوييد، سورهاي مانند آن بياوريد و گواهان خود (غير خدا) را فرا خوانيد؛ پس اگر نكرديد (و هرگز نميتوانيد كرد)، از آن آتشي كه سوختش مردم و سنگها هستند، و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد (بقره (2): 23 و 24).
آفاق اعجاز قرآن
بين دانشمندان مسلمان، اختلافي نيست كه مهمترين اعجاز پيامبر اسلام9، به متن قرآن باز ميگردد و نه بيرون متن، و خداوند، قرآن را بر پيامبر9 نازل كرد؛ در حالي كه هم وحي، و هم دليل وحي است؛ اما اين پرسش همواره بين آنها وجود داشته است كه جهت اعجاز قرآن در چيست، و چه خصوصياتي در قرآن وجود دارد كه آن را بيمانند كرده. از متن آيات هم به درستي نميتوان پاسخ اين پرسش را يافت؛ زيرا در تمام آيات كه به اعجاز قرآن و تحدي آن پرداخته است، اشارة بر جهت خاصي نكرده و فقط در تحدي قرآن، آوردن به مانند آن را خواسته است (تحدي قرآن، همين مقاله)، و بدين جهت، دانشمندان قرآن پژوه دربارة چگونگي اعجاز قرآن، دچار معركه آرا و تفاوت نظر فراوان شدهاند (معرفت، 1414: 4/131 - 135) تا آن جا كه سيوطي براي اعجاز قرآن، بيش از سي وجه ذكر ميكند (سيوطي، 1408: 1/12).
وجوه اعجاز قرآن، از نظر دانشمندان مسلمان، چنان كه اشاره شد، فراوانند؛ اما به طور كلي ميتوان آنها را به دو گروه تقسيم كرد. نخست وجوهي كه به ساختار الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود كه براي آگاهي از آن تسلط بر زبان عربي ضرورت دارد و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته است (معرفت، 1414: 4/11). دوم وجوهي كه به محتوا و مفاهيم قرآن مربوط ميشود و آگاهي از آنها براي ناآشنايان با ظرايف زبان ادبي عربي نيز مقدور است (شاكر، 1380: 10).
هر يك از آن دو گروه نيز اقسامي دارد كه به اعجاز بياني، اعجاز در صوت و آهنگ قرآن و اعجاز در معارف بلند آن، اشاره خواهد شد.
الف:اعجاز بياني
نخستين وجه، بين وجوه اعجاز قرآن و آنكه از قبل بين قرآنپژوهان، از همه مشهورتر و مهمتر بوده، اعجاز بياني و نزول قرآن همراه با فصاحت و شگفتيهاي بياني آن است، كه سابقهاي به سابقة نزول قرآن دارد. همانكه متعارف عصر نزول بوده و عرب جاهلي به خوبي آن را دريافته و بر آن معترف شده و اين وجه افزون بر فصيحان و بليغان عرب، براي ديگران نيز مورد قبول واقع شده؛ زيرا، گر چه، اعجاز بياني آن را از همة زواياي و با علم تفصيلي در نيافتهاند، هنگام آگاهي از داوري استادان برجستة بلاغت، در مورد زيباييهاي لفظي قرآن و خضوع و فروتني آنها در برابر آن، آنان نيز سر تسليم فرود آورده و با كمال ادب، عظمت قرآن را از نظر ادبي ستودهاند.
اعجاز بياني قرآن كه مورد توافق انديشهوران اسلامي است (مؤلف، 1379: 145)، به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط ميشود؛ زيرا قرآن، افزون بر گسترة فكر و تشريع بيمانند خود، با ظاهري زيبا و شاداب با انسان سخن گفته، و مشحون از دلرباييهايي است كه مخاطب خود را سرمست نشاط و سرور ميكند. متن قرآن، آراسته و دلربا، بشارتدهنده و آرامبخش، دلنشين و بيدارگر و برخاسته از عواطف و احساساتي است كه خوانندة خود را مسخر خويش ساخته، و او را از هر چه غير او است، بازميدارد. متن آسماني قرآن، نه شعر بود و نه نثر و برخاسته از كلمات و هندسة زبان عربي؛ اما بيبديل و بيهمتا و آن هم در دوراني كه فصاحت و بلاغت عرب، ظهوري بيمانند داشت و در آن حال كه اوج فصاحت و سخنوري بود، قرآن سبب شگفتي همگان شد؛ در دوراني كه شعر و نثر عرب، در قلمرو رشد و تعالي بود و از آن پس تاكنون، همچنان آن اشعار مورد تمسك واقع ميشود، قرآن برتري خويش را نمايان كرد و اعتراف بزرگاني چون وليد بن مغيره، امير سخنسراي عرب را در پي داشت كه گفت:
سخن محمد9 (قرآن)، نه شعر است و نه سحر؛ بلكه كلام خدا است ... ؛ زيرا حلاوت و طراوتي دارد كه بيمانند و بينظير است (حاكم نيشابوري، 1343: 2/507).
در تبيين اعجاز بياني قرآن به چينش واژگان قرآن، اسلوب خاص قرآن، سازگاري حروف و معاني قرآن، تغيير خطاب، اشاره ميشود كه به شرح ذيل است:
1. چينش واژگان قرآن: عبارتها و واژگان در قرآن و جايدهي هر يك در آن، چنان مناسب و بجا است كه هر تغيير و بديلي در آن از، زيبايي و طراوت آن ميكاهد و اگر هر واژهاي در قرآن با ديگري، جايگزين يا حذف شود، بلاغت آن دچار آسيب خواهد شد. خطابي (م /388)، از عالمان فن بلاغت ميگويد:
هر كلامي داراي سه ركن است كه شامل الفاظ، معاني و ربط بين آنها ميشود و در قرآن، اين سه ركن در اوج و نهايت كامل است به شكلي كه كلامي فصيحتر از آن يافت نميشود (خلفا، بيتا: 27)؛
بدين جهت، عبارتهاي حكيمانة قرآن، ذهن بليغان را متوجه خود كرده؛ مانند «ظلمات» كه نمادي از مصاديق گمراهي است، در قرآن به عبارت جمع؛ ولي «نور» كه كنايه از صراط مستقيم است، بهصورت مفرد (سعيدي روشن، 1380: 137 - 139)، و در سورة بقره چنين آمده: «اُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اًِلَي النُّورِ» (بقره (2): 257) ... و يا حرف «علي» و «في» در آيه «انا و اياكم لعلي هدي او في ضلال مبين» (سبا (34): 24)؛ ما و شما كدام بر هدايت يا در ضلالتي آشكاريم كه «علي» براي هدايت، و حرف «في» براي ضلالت است؛ زيرا هدايت شده، بر اسبي تيز در حركت، و گمراه شده در درة سقوط فروافتاده (زمخشري، 1413: 3/582).
رواني الفاظ و عبارات قرآن نيز از ديگر لطايفِ چينش دقيق آيات است كه افزون بر گزينش الفاظ مناسب، انتخاب و گزينة محل كلام در جمله نيز شايسته است به شكلي كه كلام همواره روان و تلفظ آن بر زبان آسان و حفظ آن مقدور همگان است؛ بدين سبب، حافظان قرآن بر خلاف ديگر كتابها، زياد بوده و هست. حتي كلماتي كه كاربرد آنها به تنهايي، سنگين است، در قرآن، در محلي مناسب، گزينش شده كه آنها را روان ساخته است؛ مانند كلمة «ليستخلفنكم» در آية «ليستخلفنكم فيالارض» (نور (24): 55) يا عبارت «فسيكفيكهم»، در آية «فسيكفيكهما و هوالسميعالعليم» (بقره (2): 137). الفاظ به كار گرفته شده در قرآن، از نظر اشتقاق بهشكلي است كه عبارتها را سنگين نكرده؛ بدين سبب لفظ خماسي در قرآن بهكار نرفته است؛ زيرا ديگر عذوبت و گوارايي مطلوب را نخواهد داشت، مگر آن كه لفظ از اسمي باشد كه رايج بوده، مانند ابراهيم و طالوت.
از طرفي، گاهي لفظي كه مفرد آن روان نبوده، مثل «الكوب» ولي جمع آن روان بوده، به شكل جمع در عبارت «اكواب» در آيه «مخلدون باكواب و أباريق» بهكار رفته است (مودب، 1379: 159). چيرهدستي در انتخاب كلمات، آن قدر هوشيارانه است كه تحسين را بر ميانگيزد؛ مانند آية «آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً قَالَ لاِ َهلِهِ امكُثُوا اًِنٍّي آنَستُ نَاراً» (قصص (28) 29)؛ [موسي] آتشي از جانب كوه طور ديد و به اهل بيت خويش گفت: درنگ كنيد كه آتش ديدم. در آيه شريفه، خداوند از عبارت «آنست» استفاده كرده كه به ظاهر مترادفِ «ابصرتُ، نظرت، شهدت و رأيت» است؛ ولي از نظر اهل لغت، به خوبي روشن است كه هيچيك نميتواند، همان معناي «آنست» را برساند؛ زيرا «آنست»، يعني چيزي را كه با آن انس دارد، ديد بر خلاف «أبصرت و نظرت و شهدت و رأيت» كه در مورد هيچيك چنين معنايي مشاهده نميشود؛ بدين جهت، اين واژه، سهبار در قرآن دربارة حضرت موسي7 در جريان ديدن آتش در بيابان با همان خصوصيت بهكار رفته است (طه (20): 10 و 29) و يك بار هم دربارة يتيمان، با همين خصوصيت استعمال شده است:
فَاًِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا اًِلَيهِم أَموَالَهُم (نسأ (4): 6) اگر در آنها [رشد كافي] يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد. در اين مورد نيز به اين نكته توجه شده كه وقتي نشانههايي از رشد را در آنها ديدند، خرسند ميشوند و اموالشان را به آنها برميگردانند (بنت شاطي، 1391: 200 و 201).
2. اسلوب خاص قرآن: آشنايان با متن قرآن ميدانند كه اسلوب قرآن نيز مطابق اسلوبهاي عربي رايج نيست؛ بلكه نظمي نو، در آن بهكار رفته است كه نه نثري مانند آن يافت ميشود و نه شعري؛ اسلوبي كه محاسن شعر و نثر را دارد و از نوعي قافيه و پساوندهاي شعر و نثر برخوردار، ولي بيهمتا است.
قرآن، آسماني و كلام الاهي است؛ اما از نوع و صنف كلام بشر و از جنس همان حروف و ساختار انساني به شمار ميرود؛ ولي نظمي عجيب و بديع دارد؛ نظمي كه نه پيشينهاي دارد و نه پسينيهاي، و عقلها را متحير و دلها را بهسوي خود جذب ميكند. ساختار عبارتها و جملهها در آن، از نظر ايجاز و اطناب و مساواة40 همراه با آهنگگيراي آن، تحسين بليغان را سبب شده و بيبديل بودن آن را ثابت كرده است؛ چنان كه رماني ميگويد:
قرآن نقض عادت نموده و كلامي آورده كه در قالب شعر، سجع، خطب، رسائل و ... نميگنجد؛ زيرا قرآن طريقهاي جديد آورده كه در آن از وزن و شعر نيز بهره برده است.
روشن است كه اسلوب خاص قرآن، فقط بر پاية الفاظ آنها نيست تا گفته شود: عاليترين تركيبهاي لفظي و عباراتي، يكي بيش نيست؛ بلكه افزون بر چينش الفاظ، به معاني رسا و كاملي نيز مربوط ميشود كه ميتواند يك موضوع را با شكلهاي متفاوت با اهداف گوناگون، به قالب الفاظ در آورد و آنها را معجزه كند. علا مه طباطبايي در اين خصوص ميفرمايد:
در باب فصاحت و بلاغت سه جهت لازم است: 1. احاطه بر زبان و واژهها؛ 2. قدرت بيان كه همان مهارت در سخنوري است؛ 3. قدرت فكر و لطافت ذوق كه سبب ميشود اگر گوينده معارف بلندي دارد، آنها را در قالبي زيبا ترسيم كند؛ وگرنه كلام او جاذبه نخواهد داشت (طباطبايي، 1393: 1/70).
روشن است كه توانايي بر مرحلة اول يعني احاطه بر لغات و زبان، باعث اعجاز كلام نميشود؛ بلكه قدرت بيان و ذهن لطيف هم لازم دارد. همو ميگويد:
صرف اين كه واژهها و زبانها ساخته و قريحة آدمي است، باعث نميشود كه كلام معجزه آسا، محال باشد و اين گفته، مانند كلام كسي است كه ميگويد: آهنگري كه سازندة شمشير است، ميبايد شجاعتر از كسي باشد كه آن را بهكار ميبرد (همان: 72)؛
از اين رو، بلاغت كامل، به ذهن لطيف و آگاه نيز متكي است كه چنين امري براي همگان مقدور نيست و فقط در اختيار خداوند است كه در قرآن تجلي يافته، و آن را معجزه كرده است.
3. سازگاري حروف و معاني: هماهنگي حروف و معاني قرآن از ويژگيهاي قرآن است؛ زيرا آهنگ سامان يافته حروف و ارتباط آنها با معاني، سبب تسخير قلب شنونده ميشود؛ مانند آنكه اگر قرآن در مقام تكريم انسان است، تلفظي گوارا و اگر در مقام تهديد و بيان آيات عذاب است، از الفاظي شديد و غليظ بهره برده؛ بدين سبب هنگامي كه شنونده، آية شريفة «اًِنَّا أَرسَلنَا عَلَيهِم رِيحاً صَرصَراً فِي يَومِ نَحسٍ مُستَمِر تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُم أَعجَازُ نَخلٍ مُنقَعِرٍ»؛ ما بر سر آنان در روز شومي، بهطور مداوم تندبادي توفنده فرستاديم كه مردم را از جا ميكند، گويي تنههاي نخلي بودند كه ريشهكن شده بود (قمر (54): 19 و 20)، را گوش ميدهد و ميشنو، شدت عذاب را درك ميكند؛ زيرا الفاظ مذكور، با معناي عذاب هماهنگ است يا در آية «بِسمِ اِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ» كه از الفاظي لين و ملايم استفاده شده، شدت رحمت الاهي را بيان ميكند.
4. تغيير خطاب در قرآن: از جمله ويژگيهاي بلاغي قرآن، تغيير خطاب يا التفات در آيات است كه كلام از حالتي به حالت ديگر، و از جهتي به جهت ديگر، تغيير مييابد و جولان در سخن بهشمار ميرود. سكاكي بر آن است كه التفات در زبان عربي، فراوان و سبب نشاط سامع ميشود (سكاكي، بيتا: 95). ابن ابي الاصبع، التفات را از ويژگيهاي بلاغي قرآن برشمرده و به نقل از ابنالمعتز آورده كه التفات، عبارت از انصراف متكلم از سخن دربارة غايب، به سخن دربارة مخاطب يا انصراف از متكلم به خطاب يا انصراف از خطاب به غيبت است (ابن ابي الاصبع، 1368: 144)؛ مانند التفات از خطاب به غيبت در آية شريفه:
هُوَ الَّذِي يُسَيٍّرُكُم فِي البَرٍّ وَالبَحرِ حَتَّي اًِذَا كُنتُم فِي الفُلِ وَجَرَينَ بِهِم بِرِيحٍ طَيٍّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا.
او كسي است كه شما را در خشكي و دريا سير ميدهدتا اين كه در كشتي قرار ميگيريد و بادهاي موافق، آنها را حركت ميدهند و خوشحال ميشوند (يونس (10): 22).
در اين آيه، از مخاطب «يسيركم» به غايب «كنتم»، التفات شده؛ زيرا خداوند، حال مشركان را هنگامي كه دچار طوفان ميشوند، به صورت عبرت براي ديگران بيان ميكند؛ بدين سبب آنها را غايب فرض كرده و بسا فرض غايب بودن آنها بهجهت تحقير آنها است. گويي خدا نخست آنها را بهحضور ميپذيرد؛ ولي سپس آنها را از خود دور ميكند (طبرسي، 1365: 5/174).
وجوه بياني كه به اختصار به جلوههاي آن اشاره، و پردة كوتاهي از رخ آنها بركشيده شد، قرآن را معجزه كرده؛ به ويژه براي بليغان و سخنوران و هنرمندان علم بيان، و مناسب است كه در ديگر وجوه بياني قرآن، مانند تشبيهات، استعارات، كنايات، تجنيس، طباق، استطراد، حسن تضمين، مساوات، اشاره، ارداف، تمثيل، توشيح، احتراس، مواريه، تسهيم، استخدام، مماثله، تسجيع، تهذيب، تذييل، حقيقت و مجاز، ادماج، اتساع و ... به كتاب بديع القرآن از ابن ابيالاصبع و ثلاث رسائل في اعجاز القرآن، الرسالة الثانية في اعجاز القرآن از رماني و سرالفصاحه از خفاجي و معترك الاقران از سيوطي و البرهان في علوم القرآن از زركشي و الاعجاز البياني از بنت شاطي، مراجعه شود.
لازم است اين نكته را نيز يادآوري كنيم كه اعجاز بياني، يكي از وجوه اعجاز قرآن است كه البته دريافت مستقيم آن براي هنرمندان وجوه ادبي و بياني، ملموستر است. آيتا خويي در اين خصوص ميگويد:
حال آن كه روشن شد قرآن، معجزه الاهي در بلاغت و اسلوب آن است، بدان كه اعجاز آن منحصر به آن نيست؛ بلكه قرآن، معجزة رباني و برهان صدق بر پيامبر9 از جهات گوناگون است (خويي، 1401: 45).
علا مه طباطبايي نيز ميگويد:
اگر اعجاز قرآن، فقط بلاغت آن باشد، با توجه به اين كه غير عرب از آن آشنايي ندارد، تحدي غيرعرب، بي معنا خواهد بود؛ در حالي كه دعوت به تحدي، عام است (طباطبايي، 1393: ذيل آية 13 هود).
به دليل آية «لَّئِنِ اجتَمَعَتِ الا ًِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ» (اسرأ (17): 88).
ب:اعجاز در صوت و آهنگ قرآن
دومين وجه از وجوه مربوط به متن قرآن، آهنگ و صوت دلرباي آن است. قرآن مجيد با وجود گستردگي مطالب و تنوع آن، چنان آواي دلنشيني دارد كه شنيدن آن، هر چند مكرر، غوغايي در جان و روح آدمي ايجاد ميكند كه بي همتا است. از منظر زبانشناسان، آوا و طنين واژههاي قرآني، چنان از تركيب حروف و هجاها و گزينش آنها، فراهم شده كه در شنونده جاذبة بيمانند و تأثير شگفتآور دارد. اين آهنگ در هيچ نثري ديده نشده و تاكنون هيچ لحن روحاني و معنوي نتوانسته با قرآن از نظر زيبايي و جاذبه و تحمل آهنگها برابري كند. رافعي در اين خصوص ميگويد:
گوش دادن به قرائت قرآن، در دل انسان، نشاط و معنويت خاصي را ايجاد ميكند و هنگامي كه بر معاني آن نيز آگاهي حاصل شود، تأثيري فوقالعاده در درون انسان ميآفريد (رافعي، 1393: 188).
سكاكي، اعجاز صوتي و جاذبة آهنگ آن را از مهمترين شگفتيهاي قرآن ميداند و آن را نه قابل وصف، بلكه فقط قابل درك ميشمرد (سكاكي، بيتا: 221). از پيامبر9 هم روايت شده كه قرآن را با صوت بخوانيد؛ زيرا صوت، زينت قرآن است (كليني، 1388: 2/614). عبدا دراز نيز از عالمان معاصر در كتاب النبأالعظيم، نظرات جديده فيالقرآن، در اين وجه، دقت بيشتري كرده و معتقد است: وقتي به قرائت قرآن كه با ترتيب و تجويد خوانده ميشود، گوش جان ميدهي، در خود لذتي عجيب را مييابي كه از هيچ كلام ديگري، چنين حالتي براي تو ايجاد نميشود؛ زيبايي و موسيقي كه در شعر و نثر نيست و در آن ملالتي يافت نميشود و اين همان زيبايي نهاده شده در كلمات قرآن است كه حتي براي غير اعراب نيز محسوس است (عبدا دراز، 1390: 102). سيد قطب نيز در كتاب التصوير الفني فيالقرآن، به زواياي اعجاز صوتي پرداخته و آن را بيمانند و از ويژگيهاي نظم و اسلوب آن دانسته و معتقد است: موسيقي داخلي قرآن كه قابل درك است، نه قابل شرح، از بافت الفاظ و تركيب جملههاي قرآن به دست آمده و قرآن گرچه شعر نيست، وزني دارد كه داراي جاذبه است، و گرچه اسلوب موسيقي قرآن در سورهها تفاوت دارد مطمئنيم كه از نظامي خاص بهرهمند است.
ج. اعجاز در معارف بلند قرآن
سومين وجه از وجوه اعجاز قرآن، معارف بلند و بيبديل آن است كه از پيامبر امي رسيد. شايد بتوان گفت: مهمترين وجه اعجاز قرآن كه سبب رمز جاودانگي آن شده، محتوا و معارف متعالي آن است؛ معارفي كه در هيچ كتابي، حتي كتاب مقدس (خويي، 1401: 50 - 55) به اين وسعت و اينچنين متقن ديده نشده است؛ معارفي كه ويژگي اتقان و خردپذيري دارد و مطابق با سرشت و فطرت انساني و در گسترة وسيع، نظامند و منطقي و نه مكانمند و زمانمند، بلكه بر مدار هدايت انسان و جهلستيزي شكل گرفته است و هر كس در آن مينگرد، بيترديد بر آسماني بودن آن مُهر تأييد ميگذارد؛ زيرا هر بشري گر چه تيزهوش و نابغه باشد، در صورتي كه اثري مكتوب از خود بر جاي گذارد، عمر اثر به درازاي عمر خودش نخواهد بود و پس از حداكثر، يك قرن، مورد خردهگيري و نقد واقع ميشود و اين فقط قرآن است كه پس از حدود پانزده قرن، همچنان با صلابت و استواري ميدرخشد و بين همة كتابهاي تدوين شده، درخشان و منور، استوار و ماندگار، براي رشد و تعالي بشر معجزة بيهمتا شده است. براي تبيين اعجاز معارف قرآن، يادآوري دو نكته مفيد است:
1. وسعت معارف قرآن: قرآن از نظر تنوع و وسعت معارف، دشتي پهن و گسترده دارد كه موضوعات فراوان را در خود جاي داده، و گر چه، كتاب هدايت است چنان كه در آغاز قرآن آمده: «ذلَِ الكِتَابُ لاَ رَيبَ فِيهِ هُديً لِلمُتَّقِينَ»؛ اين است كتابي كه در حقانيت آن هيچ ترديدي نيست و ماية هدايت تقواپيشگان است (بقره (2): 2)، در قلمرو تربيت به موضوعات فراواني پرداخته و معارف بيمثالي را در خداشناسي، پيامبرشناسي، عدل، امامت، انسانشناسي، روح، جن، ملك و ابليس، فلكيات و زمين و مباحث علمي آنها، تاريخ گذشتگان و سرنوشت آنها، مباحث حكومت و سياست، قضاوقدر، عبادات، معاملات، حدودوقضا، برزخ و قيامت، معاد و ... بيان كرده است (راوندي، 1409: 1006). نظام ارزشي قرآن كه صدها اصل اخلاقي و نظام حقوقي مربوط به حيات فردي، اجتماعي، و اقتصادي را فرا ميگيرد كه هر يك نيز شامل دهها باب از ابواب فقهي است، در قرآن، هر يك از آنها با توجه به تدريجي بودن نزول آن در بيستوسه سال، چشمگير و بيمانند است.
2. خردمندانه بودن مطالب قرآن: از ديگر ويژگيهاي قرآن كه آن را بيهمتا و معجزة همة عصرها كرده، آن است كه اگر در همة حوزهها و موضوعات مذكور، با آن تنوع و گستره وارد شده، در هر يك خردمندانه، مطالبي را در خور مخاطب خود بيان داشته كه هيچ يك از آنها مورد خردهگيري اهل نظر و تحقيق واقع نشده و هر صاحب علم و تخصصي، وقتي از منظر علم و آگاهي خود بر قرآن مينگرد، آن را كامل و جديد مييابد و به ستايش آن مبادرت ميكند؛ زيرا آن را براي خود، معلم و هدايتبخش ميداند. مطالب قرآن، نه تنها در چرخة زمان، كهنه نميشود (مجلسي، 1403: 89/182)، بلكه هر روز نكاتي جديدتر و ارزشمندتر از آن كشف شده است؛ زيرا قرآن مطالب، خود را براساس فطرت سليم و منطبق بر انديشههاي عقلي و خردورزي بيان كرده؛ آن جا كه ميگويد:
فَأَقِم وَجهََ لِلدٍّينِ حَنِيفاً فِطرَتَ اِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لاَ تَبدِيلَ لِخَلقِ اِ ذلَِ الدٍّينُ القَيٍّمُ.
روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش خدا نيست (روم (30): 30).
به نمونههايي كوتاه از مطالب قرآن اشاره ميشود:
در منطق قرآن، خدا ذاتي واحد و بينياز: «قُل هُوَ اُ أَحَدٌ اُ الصَّمَدُ» (توحيد (112): 1 و 2)، داراي همة كمالات و پيراسته از همه نقايص: «لِلهِ الا َسمأُ الحُسنَي» (اعراف (7): 180) خالق هستي: «أَفِي اِ شَُّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالا َرضِ» (ابراهيم (14): 10)، آرامبخش دلها: «أَلاَ بِذِكرِ اِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد (13): 28)، مورد ستايش همة موجودات: «وَاًِن مِن شَيءٍ اًِلاَّ يُسَبٍّحُ بِحَمدِهِ» (اسرأ (17): 44) و ... انسان از منظر قرآن، از خدا نشأت گرفته، به سوي او بازميگردد: «اًِنَّا لِلهِ واًِنا اًِلَيهِ رَاجِعُونَ» (بقره (2): 156)، خدا نزديك و همهجا محضر او است: «نَحنُ أَقرَبُ اًِلَيهِ مِن حَبلِ الوَرِيدِ» (ق (50): 16)، گراميترين انسان، باتقواترين است: «اًِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اِ أَتقَاكُم» (حجرات (49): 13). خلقت انسان و كرانههاي وجود، ساحتهاي جهنم و روح او، اختيار و سرنوشت او، زندگي هدفمند، شرافت و توانمندي خلافت الاهي او، از ديگر موضوعاتي است كه در قرآن بدان پرداخته شده و تفصيل هر يك را ميبايد از تفاسير، به ويژه تفاسير موضوعي قرآن دريافت (مكارم، 1375: 1).
در كنار معارف بيمانند و بلند قرآن، متن آن چنان ساختاري دارد كه وجوه و معاني چندگانه را مطابق پيشرفت زمانه بر ميتابد كه در هر روزگاري هر مفسري بتواند با تأملي جديد، نكاتي نو از آن را دريابد؛ زيرا پيامبر9 فرموده است:
القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي احسن الوجوه.
قرآن رام و داراي وجوه است؛ آن را بر بهترين وجه حمل كنيد (طبرسي، 1365: 1/40)؛
يعني قرآن در برابر حاملش مطيع است؛ حاملي كه از نگاه خود، قرآن را تفسير ميكند. در اين خصوص، امام خميني ميفرمايد:
اين كه قرآن شريف، به فصاحت معروف، و اين اعجاز بين ديگر معجزهها مشهور آفاق شد، براي اين بود كه در صدر اول، اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را ادراك كردند (خميني، 1372: 263) ... ،
و قرآن شريف، بهقدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران ميماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفة نوراني آسماني است (همان).
روشن است كه اعجاز در محتواي قرآن، براي اهل خرد و انصاف، با تدبر در آن روشن ميشود؛ اما آنان كه در عناد كفر و لجاجت بهسر بردهاند و ميبرند، همچنان در برابر عظمت قرآن، به انكار آن پرداخته و به فكر مبارزه با آن بودهاند و هستند. قرآن از اين برخورد نادرست آنها ياد ميكند و ميفرمايد:
وَاًِذَا تُتلَي عَلَيهِم آيَاتُنَا قَالُوا قَد سَمِعنَا لَو نَشَأُ لَقُلنَا مِثلَ هذَااًِن هذَا اًِلاَّ أَسَاطِيرُ الا َوَّلِينَ.
و هنگامي كه آيات ما بر آنها خوانده ميشود، ميگويند: شنيديم [چيز مهمي نيست]. ما هم اگر بخواهيم، مثل آن را ميگوييم و اينها افسانههاي پيشينيان است (انفال (8): 31).
آية پيشگفته، عملكرد مشركان را باز ميگويد كه نه داراي سلامت فكر بودند و نه سلامت عمل؛ بلكه به دنبال بهانهجويي بودند و اين سخن را دربارة قرآن كه افسانه است، در حالي ميگفتند كه بارها به فكر مبارزه با آن افتادند؛ ولي در عمل ناتوان شدند. آنها به خوبي دريافته بودند كه بر معارضه توانايي ندارند؛ ولي از روي تعصب ميگفتند: «اين آيات از نظر محتوا، مهم نيستند. ما هم ميتوانيم به مانند آن را بياوريم؛ ولي هيچ گاه نياوردند (طباطبايي، 1393: 9/66).
خدا قوت خیلی جالب است