بانک مقالات معارف قرآن
|
نقش و کارکرد نشانه ها در زندگی
خليل منصوري
زندگی آدمی سرشار از نشانه هاست. زبان و نوشتار نمونه های برجسته ای از این نشانه هاست که با آن هر آن چه در دل های ما می گذرد را به دیگری منتقل می کنیم. کنش های ارتباطی چه از نوع زبانی و اشاره ای باشد و چه از نوع دیگری از کنش ها باشد ، سرشار از نشانه هاست. امور معنوی و غیر محسوس را نمی توان جز از راه نشانه ها به دیگری منتقل کرد و تفهیم و تفهم امور فرامادی تنها از این راه ممکن و شدنی است.
گستره معنای آیه در قرآن
آیه به معنای نشانه و علامت ظاهر و روشن است که در محسوسات و معقولات به کار می رود.[1] هر کسی که بخواهد از محسوس و یا معقولی خبری دهد و دیگر را به آن اشنا سازد می بایست از نشانه بهره گیرد.
آیات آفاقی و انفسی
قرآن به بیش از 65 مورد از آیات خود به عنوان آیات آفاقی اشاره می کند که انسان از راه این نشانه ها می تواند به این مطلب دست یابد که تنها وجود مطلق و کامل خداوندی است که حق مطلق است و می بایست به او ایمان آورد و ستایش و پرستش او را کرد و از وی استعانت خواست و از ربوبیت او بهره مند شد. در تبیین قرآنی آب یکی از مهم ترین آیات و نشانه هایی است که انسان می تواند با تحقیق و تدبر در آن به این نکته دست یابد که چگونه خداوند زندگی و حیات را از آب آفرید و همه موجودات زنده در دنیای نزدیک را از آن پدید آورد. بررسی و تدبر در ویژگی های این عنصر حیات بخش به خوبی نشان می دهد که حق مطلق چگونه از چنین چیزی این همه موجودات متنوع و گوناگون با خصوصیات مشابه و متشابه و مختلف آفریده است. برخی از محققان که در این مساله تعمق و تدبر کرده اند، در این نشانه مانده و از آن نگذشتند و در پس آن حق مطلق و خداوند آفریدگار را ندیده اند و سرگردان مانده اند که چگونه این همه هستی زمینی و دنیوی از آب زندگی یافته اند. قرآن از انسان ها می خواهد که به این نشانه بیرونی خوب توجه کنند و دریابند که چگونه آب می تواند این همه آفریدها را پدید آورد.( انبیاء ایه 30 و ملک آیه 30 و ق آیه 9 و ده ها آیه دیگر)
کارکردها و نقش نشانه ها
با توجه به مطالب پیش گفته به ویژه اهداف و فلسفه ارایه نشانه ها از سوی خداوند دانسته شد که نشانه ها چه کارکردها و نقش مهم و سازنده ای در زندگی بشر بازی می کنند. با این همه با نگاهی به برخی از آیات کوشش می شود تا نقش و کارکردها ویژه ای برای نشانه ها در زندگی بشر بیابیم.
پانویس
1 راغب اصفهانی ، مفردات الفاظ القرآن کریم، ذیل واژه آیه. 2 طبرسی ، مجمع البیان ؛ ذیل آیه 53 سوره فصلت. |
|
قرآن و حقايق علمى
محمد مهدی مسعودی
چکیده: در اين مقاله با نيم نگاهى به تاريخ و سير پيشرفت علم و دانش هاى تجربى اين گونه نتيجه گيرى مى شود كه با توجه به اين نكته مهم كه رشد علم و تكنولوژى در غرب مبتنى بر حذف دين بوده است. در طول تاريخ خود همواره داراى اثرات مخربى بوده است و در نقطه مقابل آن به جامعه درخشان و پيشرفته مسلمانان در دورانى كه اروپا غرق در بدبختى و سياهى بوده اشاره مى شود و علل آن پيشرفت علمى سودمند را، داشتن پشتوانه اى نظير دين اسلام مى داند. مقاله با طرح آياتى از قرآن مجيد نشان مى دهد كه اين كتاب آسمانى چگونه به صورتى دقيق حقايق مسلم علمى را بيان كرده آن هم در عصرى كه مردم كوچكترين آگاهى و اطلاعاتى از اين حقايق نداشتند و اين خود دليل محكمى بر الاهى بودن نگارش اين كتاب مى باشد. امروزه نيز كه به واسطه كشفيات فيزيك مدرن و متلاشى شدن بنيان تئورى ورافيزيك كلاسيك و جاى گيرى اصل عدم قطعيت در مقابل دانشمندانى كه ادعا داشتند با يافتن علت و قانون علمى، هر پديده اى را مى توانند توضيح بدهند، بيش از پيش نقش قدرت علمى نهفته در دين، اسلام و قرآن آشكار مى گردد. دين همواره راهى ميانى را ارايه داده است: نه رويكرد علمى مدرن را رد و محكوم مى كند و نه مجبور مى شود كه براى آن مقام الوهيت و يزدانى قايل شود. «اللَّه نزّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربّهم ثمّ تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر اللَّه ذلك هدى اللَّه يهدى به من يشاء و من يُضلل اللَّه فما له من هاد...»(زمر/23) «خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است؛ آياتى مكرّر دارد (با تكرارى شوقانگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مىترسند افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مىشود؛ اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مىكند؛ و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود!» قرآن خود را حكمت، علم، نور، ذكر، هدايت، موعظه، بلاغ، وسيله جدايى حقّ از باطل، شفاى بيمارىهاى قلبى، بيان هر چيز و وسيله خروج از تاريكى به نور مىداند و تمامى اين عناوين در پرتو توجه به محتواى قرآن و پيروى از رهنمودهاى آن ميسّر مىشود: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدىً للمتّقين»(بقره/2) «آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه هدايت پرهيزكاران است.» «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هُدىً للنّاس و بيّنات من الهُدى و الفرقان» (بقره/185) «روزه، در چند روز معدودِ ماه رمضان است؛ ماهى كه قرآن، براى راهنمايى مردم، و نشانههاى هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.» «انّ هذا القرآن يهدى للتى هى أقوم» (اسراء/9) «اين قرآن به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مىكند.» «و لقد صرّفنا فى هذا القرآن ليذّكّروا و ما يزيدهم الاّ نفوراً» (اسراء/41) «ما، در اين قرآن، انواع بيانات مؤثّر را آورديم تا متذكر شوند! ولى (گروهى از كوردلان،) جز بر نفرتشان نمىافزايد.» «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لايزيد الظالمين الاّ خساراً» (اسراء/82) «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىكنيم؛ و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمىافزايد.» «و انّك لتلقّى القرآن من لدُن حكيم عليم» (نمل/6) «به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مىشود.» پوشيده نماند كه يكى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است اما اين دو نيز طريقى براى توجه هر چه فزونتر به حوزه محتوا و مفاد اين كتاب آسمانى است. عربى بودن قرآن نيز در همين راستاست. قرآن فلسفه عربى بودن خويش را تدبّر و تأمّل هر چه بيشتر بندگان مىداند. چه اينكه زبان عربى قابليت ظرفيت و انعطافى بسيار بالا دارد و دقايق و لطايف معانى را در قالب هيچ زبانى چونان زبان عربى نمىتوان به مخاطب القاء نمود. «انّا أنزلناه قرآناً عربياً لعلّكم تعقلون» (يوسف/2) «ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم. شايد شما درك كنيد (و بينديشيد)!» در گستره آيات وحى نيز، حتى به گونهاى تلويحى، به كاوشها و تأملاتى از اين دست دعوت نشدهايم. بلكه مىتوان گفت به نقطه مقابل آن تشويق شدهايم. قرآن كريم در قصه زيبا و عبرتانگيز اصحاب كهف پس از ذكر داستان، اظهار تأسف مىنمايد كه چرا مردمان به جاى آن كه به پيام اصلى و نخستين اين قصه توجه كنند و دقايق و ظرايف موجود در راز خواب طولانى و بيدارى شگفتانگيز ايشان را بيابند و به قدرت لايزال الهى كه پس از خوابىگران آدميان را در روز جزا بيدار و زنده خواهد نمود راه برند، خود را به مطالب حاشيهاى مشغول نمودهاند و بر سر تعداد اصحاب كهف با هم جدال مىنمايند: «سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجماً بالغيب و يقولون سبعة و ثامنهم كلبهم قل ربّى اعلم بعدّتهم ما يعلمهم الاّ قليل فلاتمار فيهم الاّ مراءً ظاهراً و لاتستفت فيهم منهم أحداً...» (كهف/22) «گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مىگويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» - همه اينها سخنانى بىدليل است - و گروهى مىگويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه كمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنها جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ كس درباره آنها سؤال مكن!» همين گونه در فرازى ديگر در مورد تعداد نگاهبانان دوزخ مىفرمايد: تعدادشان را نوزده قرارداديم نه بدان جهت كه اسرار و رموزى در اين عدد نظر گرفتهايم بلكه تنها بدين منظور كه چون و چرايى افراد بيماردل و كافر را برانگيزيم و نيز ايمان مؤمنان را تقويت كرده باشيم. «و ما جعلنا اصحاب النار الّا ملائكة وما جعلنا عدّتهم الاّ فتنة للذين كفروا ليستيقن الذين اوتوا الكتاب و يزداد الذين آمنوا ايماناً و لايرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً كذلك يُضلّ اللَّه من يشاء و يهدى من يشاء...» (مدّثر/31) «مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب ]= يهود و نصارى[ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟! (آرى) اينگونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد و هر كس را بخواهد هدايت مىكند!»
قرآن و علم
از جمله مباحثى كه بر پايه فرهنگ الهى قرآن قابل طرح مىباشد اين واقعيت است كه قرآن به حقايق مشخصى از خلقت اشاره كرده است كه اخيراً به وسيله روشهاى علمى جديد مورد تصديق و گواهى قرار گرفته است. اين نظريه بر اين پايه استوار است كه قرآن داراى مبدء الهى است؛ زيرا كه بدون در نظر گرفتن مبدئى الهى، چگونه حقايقى را بيان كرده است كه مردم آن زمان كوچكترين اطلاعى از آن نداشتهاند و در زمره مجهولات تاريخى بشر بوده است؟
تمدن رهاورد اسلام
جان داونپورت يك دانشمند پيشرو معتقد است:
ساخت بشريت
كاملاً مشخص است كه براى عربها، تمدن مدرن اروپايى هرگز نقش روشنگرى نداشت، زيرا آنان از تمدّن درخشانى برخوردار بودند. اين امر به اروپا اجازه داد كه تمامى مراحل تكاملى پيشين تمدن اسلامى را پشت سر گذارده به گونهاى كه هيچ جنبهاى از رشد انسان وجود ندارد كه تأثير قطعى فرهنگ اسلامى در آن قابل رديابى نباشد، حتى پيدايش قدرتى كه نيروى ممتاز و برتر دنياى مدرن و دوره عالى پيروزى آن را به وجود آورد يعنى، علوم طبيعى و روحيه علمى، در اثر روحيه پرسشگرى، روشهاى جديد تحقيق، همچون آزمايش، مشاهده، اندازهگيرى و تكامل رياضيات (به گونهاى كه براى يونانيان ناشناخته بود)، پديد آمد كه توسط عربها به اروپاييان معرفى شد. در پنج قرن نخست به وجود آمد. اين روحيه و روشها توسط عربها به اروپاييان معرفى شد.
مسيحيت و تغيير تفكر در غرب
پس از آن كه پس از سالها جنگ و هزاران كشته، مسيحيت دين اصلى امپراطورى روم شد، خودش را در محيطى يافت كه عياشى و رفتارهاى مادىگرا غالب، و دانش بشرى مقدس بود. تعاليم مسيح كه بعدها مسيحيت خوانده شد در جنگ با امپراطورى روم پيروز شد، اما به قيمت از دست دادن هويت و خلوص اصلى خود، به علاوه از ميانهروى منحرف شد.انسان را متعلق به عشق الهى دانست و غريزه را به عنوان يك عالم جداكننده انسان از خدا محكوم كرد. همچنين تحت تأثير برخى دينهاى خاور نزديك مانند مهرپرستى و مانويت تبديل به يك دين كاملاً عرفانى شد.
ايمان
ايمان به خدا اولين و اساسىترين نياز براى دوام روح است. ايمان به خدا عبارت است از ايمان به تمام صفات او، فرشتههاى او، كتاب او، روز قيامت، بهشت و جهنم و نيز ايمان به اينكه تمام خوبىها و بدىها در دسترس اوست. در زمان بيمارى توجه انسان به خدا بيشتر مىشود و انسان با درك ضعفهاى خود به خدا نزديكتر مىشود. بدون ايمان واقعى، نماز ما، نيكوكارى ما، روزه و حج ما پذيرفته نخواهد شد. اصل ايمان در اين است كه ما را از خداهاى دروغين اطراف دور نمايد و كسى را بجز خداى واحد پرستش نكنيم.
نماز
سه جنبه بهداشتى در نماز وجود دارد:
قلب
قلب اندام حياتى بدن است كه پيوسته بايد در سلامت باشد تا جريان خون به خوبى انجام گيرد. بيمارىهاى قلبى موجب كاهش سلامتى جسمى مىشوند. اين دانش كه توسط پيامبر بزرگ اسلام 1400 سال پيش به ما گفته شده است پس از قرنها دانشمندان به آن پى بردهاند:
ميانهروى در صرف غذا
قرآن در آيه 31 سوره اعراف مىگويد:
ديابت
ديابت در اثر كمبود انسولين بدن بوجود مىآيد. زياد خوردن سبب مىشود سلولهاى خاص پانكراس زيادتر از حد معمول كار كنند و قادر به تأمين انسولين مورد نياز نباشند. بدينترتيب آن سلولها خسته شده و تحليل مىروند و سبب كمبود انسولين مىشوند.
فلج، بيمارىهاى عروق كرنر قلب و پيرى زودرس
فلج شدگى نتيجه طبيعى انسداد سرخرگ در مغز مىباشد و در قلب موجب ضايعه ميوكارديال مىشود. پيرى زودرس نيز زمانى رخ مىدهد كه اكثر سرخرگها در بدن دچار انسداد شده باشند. ترى گليسيريد و كلسترول در سرخرگها مستقر مىشوند. زياد خوردن سبب افزايش سطح كلسترول خون مىشود. گوشت خوك و گوشت گاو حاوى كلسترول بالايى است در حالى كه گوشت پرندگان حاوى كلسترول بسيار اندكى است. قرآن اشاره كرده است كه گوشت پرندگان يكى از غذاهاى بهشتى است.
مواد غذايى حرام
1. خون
هرگاه خون به روده برسد با باكترىهاى موجود در آن تركيب شده و مادى سمى چون آمونياك توليد مىكند كه براى كبد مادهاى سمى است. بنابراين خداوند خوردن و آشاميدن خون را براى ما حرام كرده است و روشى براى ذبح حيوانات را به ما توصيه كرده است.
2. گوشت خوك
دو كِرم مضرّ در بدن خوك زندگى مىكند. يكى «تاينيا سوليوم» است كه به مغز راه مىيابد و موجب بيمارى صرع مىشود. ديگرى «تريچينلا سپيرايس» است كه به ماهيچه و مغز رفته و سبب تورم ماهيچه و درد در آنها مىشود و آن نيز سبب صرع مىشود. گوشت خوك حاوى چربى و كلسترول بسيارى نسبت به ديگر گوشتها مىباشد.
3. الكل
بيمارىهايى كه الكل مىتواند باعث آنها شود عبارتند از مشكلات گوارشى، زخم معده، سرطان معده، سيروز كبدى، كمبود ويتامين و بيمارىهاى قلبى.
روزه
روزه در اسلام به عنوان راهى براى تمرين فكر و بدن در خويشتندارى است.
نقش ورزش در حفظ سلامتى
اگر چه در قرآن در مورد ورزش مطلب چندانى نمىيابيم اما در زندگى پيامبر پيشنهادات فراوانى شده است. او به مسلمانان توصيه كرده تا به فرزندان خود شنا، تيراندازى و سواركارى بياموزند. خود او با گامهاى سريع راه مىرفت با دستهاى خود زياد كار مىكرد چه در منزل و در آشپزخانه و چه با يارانش در جمعآورى هيزم براى آتش و يا براى جنگ با دشمن.
وضعيت بيمارى
بدن سالم يكى از هداياى خداوند است. ما هم بايد امانتدار باشيم. بايد از سلامتى خود به خوبى بهره بگيريم. ما بايد ماشين حسّاس و ظريف خود را در وضعيتى بسيار خوب نگه داريم تا در اين دنيا از رحمت خداوندى برخوردار شويم.
اوتانازى (مرگ از روى ترحم) جانشين سقط مادران، ايدز
«تبارك الذى بيده الملك و هو على كلّ شىءٍ قديرٌ × الّذى خلق الموتَ و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً و هو العزيز الغفور» (ملك /1-2)
حقيقت مرگ و زندگى
مراقبت از بيماران در حال احتضار بسيار گران تمام مىشود ميليونها دلار براى حفظ بيماران حساس در سطح زندگى گياهان در ICU ها صرف مىشود مفهوم اوتانازى (مرگ از روى ترحم) دوباره زنده شده است در 23000 1978 نمونه در هلند اتفاق افتاد چه كسى تصميم مىگيرد كه سيستمهاى حفظ حيات بايد متوقف شود، تعريف مرگ چيست؟ آيا ادامه زندگى موجه است؟ آيا توقف سيستمهاى حفظ حيات و عمل ترحم يك تصميم پزشكى يك قتل و يا فقط يك تصميم اقتصادى است؟
پيوند اعضا
امروزه جايگزينى اعضاى معيوب توسط اعضاى سالم از افراد زنده، جسد و يا از منابع حيوانى كاملاً ممكن است، چنان كه مغز استخوان، كليه، معده، لوز المعده، قلب و سلولهاى عصبى به مكان ديگرى پيوند زده مىشوند. تنها مسأله محدوديت در قيمت و يا موجود بودن (در دسترس بودن) اعضا مطرح است.
سقط جنين
پيرامون سقط جنين پرسش فراوان است:
ساز و كار زيستى در توليد مثل
عمل لقاح و ميل زن و شوهر به داشتن فرزندى از خودشان يك مشكل جديد نيست اگر چه اين تكنيكهاى جديد پيچيدگىهاى نوين را حل كرده، هم اكنون و به كمك تكنولوژى لقاح يك تخم بيرون از رحم و تزريق اسپرم به رحم از شوهر يا يك داوطلب مرد دهنده مشاهده مىشود. سلول تخم يك زن را براى لقاح آن با اسپرم شوهرش و تزريق آن براى جايگزينى در رحم زن ديگر در لابراتوار جداسازى مىنمايند.ب
ديدگاه اسلام
در اسلام ازدواج زن و مرد يك عمل و ترتيب فيزيكى با هم ديگر نيست. اما يك قرارداد آزاد است، يك موهبت خدايى است، براى لذت جسمى بردن از همديگر و ادامه يافتن دودمان و نسل.
منابع
www.consumerhealtherviews.com
پی نوشتها:
ست. 1 - رجوع شود به سوره مريم آيه 2 تا 7 و سوره انبيا آيات 89 تا 90، نماز حضرت زكريا و سوره ذاريات آيات 21 تا 39 داستان حضرت ابراهيم و ساره. |
|
طرحى نو در چگونگى رويكرد به آيات علمى قرآن
عبمدالمجید طالب تاش
اين نوشتار، عهده دار پاسخگويى به سه پرسش اساسى و مهم در حوزه چگونگى رويكرد مسلمانان به آيات علمى قرآن كريم است.
رأى نگارنده
به باور ما، آنچه بر سر آن اختلاف كردهاند را مىتوان به دو دسته تقسيم نمود. |
|
فلسفه قصص و تاریخ گویی قرآن کریم
سید محسن موسوی*
تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا(هود/40)
الف)فواید تاریخ در زندگی بشر
یادآوری گذشتهها و صحبت از وقایعی که اتفاق افتادهاند، با طبیعت آدمی آمیخته و میتوان گفت که قدمت این امر،به قدمت زندگی انسان در روی زمین است.از بررسی اخبار و اسنادی که دربارهء پیشینهء تاریخ نگاری وجود دارند،به دست میآید که نخستین گام در این باره،از وقتی برداشته شد که اقوام پیشین، بعضی از وقایع تاریخ را که بیشتر به زندگی پادشاهان مربوط میشد،روح لوحهای سنگی و گلی را ثبت کردند.1بحث در این زمینه از محدودهء تحقیق ما خارج است،لذا به ذکر نکات مهمی دربارهء فواید تاریخ در زندگی بشری بسنده میکنیم:
ب)مقاصد و هدفهای تاریخ و قصص قرآن کریم
بدون شک تاریخها و داستانهای قرآنی برپایهء حکمت و مصلحت خاصی است.قصص قرآن در عین اختصار و ایجاز،به نکات تاریخی بهطور دقیق اشاره میکنند و ضمن آنها نتایج مفید اعتقادی و اخلاقی را ارائه میدهند. قسمت مهمی از مباحث تربیتی و مواعظ و اندرزهای قرآن و بشارتها و انذارها و امیدهای قرآن،در قالب مسائل تاریخی بیان شده است.
1.عبرت دادن
(لقد کان فی قصصم عبرة لاولی الباب)
3.تقویت روحی مسلمانان
پروردگار د دلجویی از مؤمنان که تنها به جرم ایمان شاهد شکنجهها و آوارگیها و مانند اینها بودند،از داستانهای امتهای پیشین حکایت میکند تا مؤمنان بدانند،آن ملتها نیز طعم انواع شکنجهها و آوارگیها را چشیدند،اما در ایمان و عقیدهشان پایدار ماندند.سپس از پایان کار پرهیزکاران به مؤمنان خبر میدهد که چگونه خداوند آنان را در این جهان پیروز کرد.به همین دلیل،به طو مکرر از داستان موسی و فرعون سخن میگوید که بدترین انواع شکنجهها را برای اذیت موسی اعمال میگردند و فرزندان خرد سال را سر میبریدند و...اما خداوند بر آنان منت نهاد و از چنگال فرعونیان رهایشان ساخت.7
4.بلاغ
خداوند گاهی اوقات قصص خود را«بلاغ»نام مینهد،
پی نوشت ها:
(*).دبیر،استان یزد. (1).بینش تاریخی قرآن.یعقوب جعفری.دفتر نشر و فرهنگ اسلامی.چاپ دوم.1368.ص19. (2).برای اطلاعات بیشتر در زمینهء تاریخ بنگرید به: الف)پیام قرآن.آیت الله مکارم شیرازی.انتشارات نسل جوان قم.چاپ اول. 1372.ج8.ص198. ب)بینش تاریخی قرآن.ص11. ج)قصه در قرآن.رسانهء فوق لیسانس ناصر شمس.استاد راهنما محمد باقر بهبودی.دانشگاه تذبیت مدرس.72.ص31. (3).نهج البلاغه.خطیهء234. (4).مفردات.ص320. (5).تاریخ الوب.دکتر فیلیپ حتی.ج1.ص172.به نقل از:روح الدین الاسلامی.عفیف الفتاح طبار.دار العلم للملابین.بیروت.چاپ27. 1988.ص46. (6).التصویر الغنی فی القرآن.سید قطب.دار الشروق.(تاریخ و نوبت چاپ ندارد).ص122. (7).قصه در قرآن.ص76. (8).السنن التاریخه فی القرآن سید محمد باقر صدر.دار التعاریف للمطبوعات. 1409.ص 52. (9).التصویر الفنی فی القرآن.ص711 و نیز بنگردبه:القصه القرآنیه.دکتر وهبه ذهلی.دارالخیر.بیروت.چاپ اول.1413.صفحات 15-23. (10).الفن القصصی فی القرآن الکریم.دکتر محمد خلف اللّه.مکتبه الانجوا المصر به.چاپ چهارم.1972.ص203-225.و نیز بنگرید به: مع قصص السابین.دکتر عبد الفتاح خالدی و...فی القرآن دار الحکم. دمشق.چاپ اول.1409.ص17. (11).بنگرید به تاریخ در قرآن.دکتر عزت اللّه رادمنش.انتشارات آستان قدس.چاپ اول.سال1368.ص26،77،97،101،105.و نیز پژوهشی در شیوههای اعجاز قرآن.حسن عرفان.دار القرآن کریم.چاپ اول. 1369.ص106. |
|
بینش تاریخی شهید صدر کلید شناخت فلسفه تاریخ در قرآن
میرزا محمد مهرابی
قرآن رویداد هاى تاریخى راکورکورانه و محصول «صدفه» یا خود به خود و بىمقدمه نمىداند و قضا و قدر و لزوم تسلیم چشم و گوش بسته را در برابر فرمانهاى غیبى رد مىکند و در بیدار کردن هوش و گوش مردم مىکوشد تا تصور نکنند که جبر محض است و در کف شیر نر خونخوارهاى غیر تسلیم و رضا، کى چارهاى است! آرى قرآن این برداشتهاى افراطى و انحرافى را قبول ندارد و همهجابر روى قوانین تاریخى تکیه مىکند. اگر بااراده و اختیارى که خدا به تو بخشیده نتوانى از قوانین تاریخى به نفع خود بهره بردارى و بر آنها حکومت کنى، قوانین تاریخى بر تو حکومت خواهد کرد. پس بکوش که حاکم باشى نه محکوم.
1. آیا پژوهش در قوانین تاریخى یک بحث علمى است؟
در اینکه آیا تاریخ علم است و پژوهش در قوانین تاریخى یک بحث علمى است یا خیر؟ اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف نظر به نحوه تلقى هاى مختلف بر مىگردد که ارباب هر یک از حوزههاى مربوطه از موضوع کلىتر «انسان» و به تبع آثار آن نظیر جامعه، اقتصاد، تاریخ و غیره و نیز امر مهم «شناخت آن مسائل» دارند. هر دو معتقدند که تاریخ از قوانین پیروى مىکند ولى به دست آوردن این قوانین و پیدا کردن دقیق آنها کار آسانى نیست و به سهولت انسان را به مقصد نمىرساند.
2. آیا حرکت وتحوّل تاریخ بشر از قانون خاصى تبعیت مىکند؟
یکى از مباحثى که ذهن فیلسوفان تاریخ را به خود مشغول داشته ، این است که : آیا تاریخ بشر از قانون خاصى تبعیت مىکند یا خیر؟ به عبارتى : تاریخ فقط وقایع جزیى است واز این وقایع نمىشود اصول کلى استخراج کرد .
3. نیروى محرک جامعه و تاریخ چیست؟
چه عاملى موتور تاریخ را به حرکت در مىآورد و قوانین حاکم بر تاریخ کدامند؟ در این مبحث نظریات و آرا و عقاید گوناگونى وجود دارد که هر کدام به نحوى حرکت تاریخ را توجیه و تبیین کردهاند و عامل یا عوامل بخصوصى را دلیل این حرکت دانستهاند و براى اثبات آراى خود دلائلى را ذکر کردهاند. در این باره آراى بسیار و بعضا متشتت ارائه شده است. باید دید که نظر شهید صدر در این زمینه چیست و براى روشن شدن آراى وى به ذکر نظریاتى چند در این مورد نیاز مىباشد.
4 ـ نقش انسان در صحنه تاریخ چیست؟
آیا انسان در مسیر وصحنههاى تاریخ نقشى دارد یا خیر؟ اگر نقش دارد تا چه میزان مؤثر است؟ و اگر نقش ندارد آیا جبر تاریخ حاکم است؟
5 ـ دین وانبیاء در حرکت تاریخ چه نقشى دارند؟
در اینکه نقش دین وانبیاء در حرکت تاریخ چه اندازه است ویا به طور کلى منفى است بستگى به نگرش مورخان ودانشمندان تاریخ دارد. کسانى که دید مادى نسبت به تاریخ دارند مسلّماً نقش دین وانبیا را در حرکت تاریخ یا منفى مىدانند یا بسیار کم وکسانى که محرک تاریخ را نژاد مىدانند نیروى حرکت دهنده تاریخ را جمع مىدانند وهمینطور دیگر نظرات که بوى مادى دارد اثر دین وانبیا را در حرکت تاریخ بى رنگ یا کم رنگ مىدانند. امّا کسانیکه فراتر از مادى فکر مىکنند وجنبهها معنوى را هم در نظر دارند؛ طبیعتاً نقش واثر دین وانبیا را در حرکت تاریخ لازم مىدانند : به طورى که مىگویند : زمانیکه انسان دگرگون نشود هیچ چیز دگرگون نخواهد شد، یعنى اگر این دگرگونى در انسان نبود زندگى انسان همچون کندوى عسل راکد ویکنواخت باقى مىماند واین همه مراحل را پشت سر نمىگذاشت. پس باید دید انسان چگونه دگرگون مىشود ودگرگونى وى بر چه اساسى است و این دگرگونى پدید نمىآید مگر به وسیله دین دگرگون ساز وپیامبران مبلغ آن.
پی نوشت ها:
1 - مرتضى مطهرى، جامعه و تاریخ، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا، ص 309. 1 - یروفه یف، ن.آ. تاریخ چیست؟ ترجمه: محمد تقى زاده، چاپ اول، نشر جوان، 1360، ص 93-92. 2 - متز آدم، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه: على رضا ذکاوتى، چاپ دوم، امیر کبیر، 1365، ج 1،ص 4. 1 - اندیشههایى در باب تاریخ، دلفیکو. Delfico, M.Pensieri sula storiael, ineertzza ed inutilita della medesima, 1806. به نقل از تاریخ در ترازو، ص 15-14. 2 - آرنولد، توین بى، تحلیلى از تاریخ جهان از آغاز تا عصر حاضر، ص 10. 1 - سید محمد باقر صدر، انسان مسئول وتاریخ ساز از دیدگاه قرآن، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول، نشر میزان، 1359، صص 18 و 19. 2 - جامعه وتاریخ، ص 309. 3 - والش، دبلیو.ا.چ، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ترجمه: ضیاءالدین علائى طباطبائى، چ اول، تهران، امیر کبیر، 1363. 4 - تاریخ چیست، صص 106 و 107 . 5 - مه یر، ا.، مسایل تئوریک ومتدولوژیک تاریخ، تحقیقات فلسفى تاریخى، 1904، به نقل از تاریخ چیست، یروفریف، ص 107 . 1 - کارل. ر. پوپر، فقر تاریخینگرى، ترجمه احمد آرام ، چ اول، تهران، انتشارات خوارزمى، 1358، ص123 . 2 - مرتضى مطهرى، فلسفه تاریخ، قم، انتشارات صدرا، 1371، ص190 . 3 - انسان مسئول وتاریخ ساز، ص 18 . 1 - سید محمد باقر صدر، سنتهاى اجتماعى وفلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه: حسین منوچهرى، چ اول، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص 83 . 2 - عبدالحمید صدیقى، تفسیر تاریخ، ترجمه جواد صالحى، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1342. 3 - محمد تقى مصباح یزدى، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن ، چ دوم، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، 1373، ص 153 . 1 - کارل یاسپرس، آغاز و انجام تاریخ، ترجمه: محمد حسن لطفى، چاپ دوم، تهران، خوارزمى، 1373، ص 249. ـ 2Alexander Gray. ـ 1Alexander Gray, The development of economic doctrine. به نقل از تفسیر تاریخ. ـ 1Phenmene existentieL. 2 - هگل گ. و. ف.، خدایگان وبنده، ترجمه و پیشگفتار حمید عنایت، چ چهارم، تهران، خوارزمى، 1368، ص 17 و 18 . 1- مرتضى مطهر ، فلسفه تاریخ؛ص221 . 2 - جامعه وتاریخ از دیدگان قرآن، ص 159 . 1 - سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص 123 . 1 - فلسفه تاریخ، ص 22 . |
|
المذهب التاریخی فی القرآن (2)
محمدمهدی الآصفی
تطرّقنا فی العدد الماضی إلی قانون العلیّة باعتباره الأساس الأول فی حرکة التاریخ.و هنا نواصل الحدیث عن الاساسین الآخرین(حریة ارادة الانسان، الرعایة الالهیة)و فیما یلی التفصیل، و به نختتم البحث.
2-حریّة الإرادة
العنصر الثانی من عناصر المذهب التاریخی فی الاسلام حریّة ارادة الانسان. و التاریخ و ان کان یتحرک بموجب قانون العلیّة حرکة حتمیة، لکن الانسان-بما آتاه اللّه من القدرة علی الاختیار و الارادة-یمسک بیده ناصیة التاریخ، و یحرک التاریخ.فتخضع حرکة التاریخ لاختیار الانسان و ارادة الانسان.
العلاقة بین حرّیة الإرادة و حتمیة القانون:
و هذه العلاقة بین حریّة ارادة الانسان و حتمیّة قانون العلّیّة و التداخل الذییقع فیما بین هذین الأمرین فی الحضارة و المجتمع و التاریخ أدیّ فی تاریخ الفکر الانسانی الی تعقیدات فکریة و تصوریة کثیرة، و ظهور مذاهب متطرفة فی الفلسفة.
حریّة الاختیار الی جانب حتمیة النتائج:
و الی هذه الحقیقة المزدوجة تشیر آیات کتاب اللّه إشارات واضحة.
الطائفة الأولی
و هی طائفة واسعة من الآیات نذکر منها قوله تعالی:
الطائفة الثانیة:
و فی القرن طائفة اخری واسعة من الآیات تدل علی أن اختیار الانسان هو أساس و مادة تاریخ الانسان، و أن هذا الاختیار إن کان خیرا أو شرا، یصنع بصورة حتمیّة تاریخ الانسان، و لا یستطیع الانسان ان یتخلص من نتائج عمله و کسبه، و یقع اختیار الانسان و کسبه، و اختیار الامة و کسبها فی سلسلة علل و اسباب التاریخ.و تعمل هذه العلل و الاسباب عملها بصورة حتمیّة فی حیاة الانسان و تاریخه و تستتبع النتائج المترتبة علیها بصورة قطعیة و حتمیة..و لکن مبادئ هذه الحتمیة التاریخیة تقع فی ید الانسان و تحت اختیاره.و لنقرأ شطرا من هذه الآیات من کتاب اللّه:
أمر بین الأمرین:
و هذه الحالة التی یشرحها القرآن الکریم فی هاتین الطائفتین من الآیات تقرر و توضح معنی النص المعروف الوارد عن أهل البیت علیهم السلام من(الأمر بین الأمرین)فی الصراع العقائدی الذی احتدم بین المسلمین فی اثبات الحریّة لإرادة الانسان أو نفی الحریّة عن إرادته. فقد طرح أهل البیت علیهم السلام فی هذه المعرکة الفکریة مبدء(الأمر بین الأمرین) فی مقابل النظریات الفکریة المتطرفة التی تنباها کل من طرفی الصراع فی الحریّة المطلقة لإرادة الانسان أو نفی الحریّة عن ارادة الانسان بشکل مطلق.
الخلاصة و النتیجة:
إن القرآن الکریم یقرر العلاقة بین هذه الحریّة و تلک الحتمیة بصورة رائعة و دقیقة و متینة و یأخذ بنظر الاعتبار کلا من العاملین الاساسین فی حرکة التاریخ و یربط بینهما ربطا علمیا فی غایة الدقة و المتانة.
کیف یخترق الانسان قهر البیئة
؟ و قد یقال إنّ(ارادة الانسان)تقع مقهورة للمحیط و للمجتمع.عند ما یکون ضغط المحیط قاهرا علی الانسان فلا یستطیع أن یغیر أو یبدل شیئا من المجتمع، و لن یکون دوره دورا تغییرا فاعلا فی المجتمع...
3-الرعایة الإلهیة...و هو العامل الثالث لحرکة التاریخ
لا تحسبنّ عجلة التاریخ قادرة علی الاستمرار فی العمل لو لا الرعایة الالهیة. و لا یمکن أن یستقر التاریخ علی أساس (الحتمیة العلّیّة)و(العنصر الانسانی) فقط..و ما أکثر ما أشرفت الحضارة الانسانیة علی السقوط و الإنهیار الکامل لو لا أن تتدارکه(الرعایة الالهیة)فی الوقت.المناسب.
رعایة اللّه فی حیاة الانسان الشخصیّة:
و لبندأ من التماس هذه الرعایة الالهیة فی حیاة الناس الشخصیة حیث یلمس کل واحد منا تدخل الرعایة الالهیة فی حیاته الشخصیة خارج دائرة الحتمیات العلیة و ارادته و عقله و تجاربه، و یلمس عن قرب أنه لو لا ان تتدخل الرعایة الالهیة فی حیاته الشخصیة لما نهض به عقله و ارادته و تجاربه و قوانین الطبیعة و المجتمع، و لو ان اللّه تعالی یکل الانسان الی نفسه لسقط فی لحظة واحدة أمام أول مزلق من مزالق الحیاة الکثیرة...ولکن رعایة اللّه تتابع الانسان فی حیاته خطوة فخطوة، و تحفه بالحفظ و التوفیق و التسدید و التأیید -بصورة غیبیة-منها ما یشعر بها بصورة محسوسة و ملموسة، و منها ما لا یشعر بها بصورة محسوسة و هی الألطاف الخفیة لله تعالی التی ترعی الانسان من دون ان یحس بها، و هی کثیرة و متنوعة، اذا کانت تخفی واحدة واحدة فلا تخفی علی الانسان فی اجمالها و کلیتها. و هذه الرعایة الالهیة تواکب الانسان فی مسیرة حیاته عند کل مزلق من مزالق الحیاة، و علی کل شفیر یشرف الانسان عنده علی السقوط، و کلما تتشابک امامه الطرق و یلتبس علیه الحق و الباطل...و لو أنّ اللّه -تعالی-یکل الانسان الی نفسه و عقله و ارادته و تجاوبه لما نهض به عقله و تجاربه بالتأکید.
ستر اللّه:
و لیس ذلک فقط علی الصعید المعنوی...بل یصح أیضا علی الصعید المادی و المحسوس، فما اکثر ما یتعرض الانسان لأخطار مادیة فی جسمه فتدرکه رعایة اللّه تعالی وتنقذه.و ما اکثر ما یدرأ اللّه عن الانسان الأخطار الحقیقة من حیث یشعر الانسان او لا یشعر.
التوفیق الإلهی:
و قد ورد التعبیر عن هذا العنصر الثالث فی النصوص الاسلامیة و(التوفیق)، کما یقول أمیر المؤمنین علیه السلام التوفیق عنایه 2 و التوفیق عنایة الرحمن 3 .
النتائج التربویة للاحساس بالتوفیق الإلهی:
و عند ما یعی الانسان هذه الحقیقة الکبری فی الحیاة فی أهمیة عامل التوفیق الالهی فی بناء حیاة الانسان و تقریر مصیره و هدایته و سداده و نجاحه و فلاحه، و یعی عجزه کإنسان عن أن یحقق فی حیاته شئا من ذلک بقواه و امکاناته الذاتیة التی اودعها اللّه تعالی فیه.... ینفعه الاحساس من الناحیة التربویة فی أمرین أساسین.
مقارنة بین ما یطمح الیه الانسان و بین توفیق اللّه للانسان
مقارنة بسیطة بین ما کان یطمح إلیه الانسان فی تفکیره و تخطیطه لحیاته و ما آل الیه امر حیاته بتوفیق اللّه و تأییده و الفارق بین ما کان یرید و ما أراد اللّه-تعالی-له یکشف لنا ضخامة دور التوفیق فی حیاة الانسان و تذکرنا بما کان یرید المسلمون من غنیمة باردة عند ما خرجوا الی بدر لیرجعوا بأموال قریش و ما أراد اللّه -تعالی-لهم من طریق ذات الشدّة:فلقد کان اکبر هم المسلمین أن یرجعوا بتجارة قریش موفورین و کانوا یکرهون أشد الکره لقاء قریش و القتال معهم، و اراد اللّه -تعالی-لهم أن یلاقوا قریشا فی معرکة حاسمة یعودون منها أشداء اقویاء سادة قوامین للحق یرفعون کلمة اللّه علی وجه الأرض فی مشارقها و مغاربها.
التوفیقات الرّبانیّة فی حیاة الدّعاة:
إنّ الانسان یجد أمامه فی الدعوة الی اللّه طریقا صعبا و عرا و عقبات صعبة، و اعداء جبابرة فیحار ماذا یصنع و یکاد یرکن فی لحظة من لحظات الضعف الی الخوف و التقاعس، فیأخذ اللّه بیده و یجتاز به هذه العقبات عقبة عقبة، و یمر به علی مراحل الطریق الصعبة مرحلة مرحلة، و لا یفارقه من فی مواجهة الأخطار و فی معاناة العمل الطویلة، و عند منعطفات الطریق الصعبة، و فی اجتیاز العقبات.یلمس خلالها ید اللّه تعالی ترافقه و ترعاه و عین اللّه-تعالی-تبصره، و تعطف علیه.
لمسات التوفیق الإلهی للدّعاة من القرآن:
و لنرجع الی القرآن لنلمس مواضع توفیق اللّه و تأییده لعباده الصالحین و لحملة دعوته و رسالته و کیف تواکب هذه الرعایة الالهیة المؤمنین فی مراحل الحیاة الصعبة، و امام بطش الجبابرة و الطغاة.فها هی ام موسی تشع ولیدها علیه السلام فتخاف أن یقتله جلاوزة فرعون فیضعف فؤادها لذلک فیأمرها اللّه تعای ان تقذف به فی البحر وسط امواجه العاتیة الغاضبة لیرده الیها من داخل قصر فرعون.و من قبضة الطاغیة فتمتثل الأم خائفة و جلة:
الذین یلمسون ید اللّه فیما ینالهم من التوفیق:
و ما أکثر ما یلتقی الناس و سیّما الدعاة العاملون منهم بید اللّه تعالی فی حیاتهم و توفیقه و تسدیده لهم دون أن یعرفوها.
التوفیق باب من ابواب التوحید:
و(التوفیق باب من الأبواب الواسعة لمعرفة اللّه و الانسان یهتدی الی اللّه من أبواب ثلاثة:1-الفطرة2-والعقل (الأدلّة العقلیّة)3-و التعامل مع اللّه تعالی.
سنن اللّه من التوفیق:
و قبل ان نفارق الحدیق عن(التوفیق) أحب أن اختم الحدیث عن اسباب التوفیق و قوانینه فی حیاة الانسان...فقد لانعود الی هذه النقطة بعد هذا الموضع خلال هذه التأمّلات:
الهوامش:
(1)بحار الأنوار 5/97و 114 من نفس الجزء. (2)، (3) غرر الحکم للآمدی. (*)راج سفینة البحار 2/675 مادة وفق و التعبیر قریب ممّا ذکرناه. (4)الصحیفة السجادیة الدعاء 32 ص 172 النسخة المکتوبة بخط المرحوم الحاج أحمد الزنجانی. (5)بحار الأنوار 5/198 الحدیث رقم 17. (6)نفس المصدر 5/198 الحدیث رقم 18. (7)-(14):غرر الحکم للآمدی. (15)بحار الأنوار 5/42و الآیة الکریمة«و ما توفیقی إلاّ باللّه علیه توکّلت و الیه أنیب»فی سورة هود/88. (16)بحار الأنوار 5/209-210. (17)بحار الأنوار 12/353. (18)بحار الأنوار 13/31-32 و فروع الکافی 1/351 و فیه فإنّ موسی ذهب لیقتبس لأهله نارا. (19)غرر الحکم. |
|
كليد شناخت فلسفه تاريخ در قرآن بينش تاريخى شهيد صدر
ميرزا محمد مهرابى
قرآن رويداد هاى تاريخى راكوركورانه و محصول «صدفه» يا خود به خود و بىمقدمه نمىداند و قضا و قدر و لزوم تسليم چشم و گوش بسته را در برابر فرمانهاى غيبى رد مىكند و در بيدار كردن هوش و گوش مردم مىكوشد تا تصور نكنند كه جبر محض است و در كف شير نر خونخوارهاى غير تسليم و رضا، كى چارهاى است! آرى قرآن اين برداشتهاى افراطى و انحرافى را قبول ندارد و همهجابر روى قوانين تاريخى تكيه مىكند. اگر بااراده و اختيارى كه خدا به تو بخشيده نتوانى از قوانين تاريخى به نفع خود بهره بردارى و بر آنها حكومت كنى، قوانين تاريخى بر تو حكومتخواهد كرد. پس بكوش كه حاكم باشى نه محكوم.
1. آيا پژوهش در قوانين تاريخى يك بحث علمى است؟
در اينكه آيا تاريخ علم است و بينش تاريخى شهيد صدر...
2. آيا حركت وتحول تاريخ بشر از قانون خاصى تبعيت مىكند؟
يكى از مباحثى كه ذهن فيلسوفان تاريخ را به خود مشغول داشته، اين است كه: آيا تاريخ بشر از قانون خاصى تبعيت مىكند يا خير؟ به عبارتى: تاريخ فقط وقايع جزيى است واز اين وقايع نمىشود اصول كلى استخراج كرد.
3. نيروى محرك جامعه و تاريخ چيست؟
چه عاملى موتور تاريخ را به حركت در مىآورد و قوانين حاكم بر تاريخ كدامند؟ در اين مبحث نظريات و آرا و عقايد گوناگونى وجود دارد كه هر كدام به نحوى حركت تاريخ را توجيه و تبيين كردهاند و عامل يا عوامل بخصوصى را دليل اين حركت دانستهاند و براى اثبات آراى خود دلائلى را ذكر كردهاند. در اين باره آراى بسيار و بعضا متشتت ارائه شده است. بايد ديد كه نظر شهيد صدر در اين زمينه چيست و براى روشن شدن آراى وى به ذكر نظرياتى چند در اين مورد نياز مىباشد.
4 - نقش انسان در صحنه تاريخ چيست؟
آيا انسان در مسير وصحنههاى تاريخ نقشى دارد يا خير؟ اگر نقش دارد تا چه ميزان مؤثر است؟ و اگر نقش ندارد آيا جبر تاريخ حاكم است؟
پىنوشتها:
1- مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا، ص 309. 2- يروفه يف، ن.آ. تاريخ چيست؟ ترجمه: محمد تقى زاده، چاپ اول، نشر جوان، 1360، ص93-92. 3- متز آدم، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه: على رضا ذكاوتى، چاپ دوم، امير كبير، 1365، ج1،ص4. 4- انديشههايى در باب تاريخ، دلفيكو. Delfico, M.Pendieri sula storiael, ineertzza edinutlita della medesima, 1806. به نقل از تاريخ در ترازو، ص15-14. 5- آرنولد، توين بى، تحليلى از تاريخ جهان از آغاز تا عصر حاضر، ص10. 6- سيد محمد باقر صدر، انسان مسئول وتاريخ ساز از ديدگاه قرآن، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول، نشر ميزان، 1359، صص18 و 19. 7- جامعه وتاريخ، ص309. 8- والش، دبليو.ا.چ، مقدمهاى بر فلسفه تاريخ، ترجمه: ضياءالدين علائى طباطبائى، چاول، تهران، امير كبير، 1363. 9- تاريخ چيست، صص 106 و 107. 10- مه ير،ا.، مسايل تئوريك ومتدولوژيك تاريخ، تحقيقات فلسفى تاريخى، 1904، به نقل از تاريخ چيست، يروفريف، ص107. 11- كارل. ر. پوپر، فقر تاريخينگرى، ترجمه احمد آرام، چ اول، تهران، انتشارات خوارزمى، 1358، ص123. 12- مرتضى مطهرى، فلسفه تاريخ، قم، انتشارات صدرا، 1371، ص190. 13- انسان مسئول وتاريخ ساز، ص18. 14- سيد محمد باقر صدر، سنتهاى اجتماعى وفلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه: حسين منوچهرى، چ اول، تهران، مركز نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص83. 15- عبدالحميد صديقى، تفسير تاريخ، ترجمه جواد صالحى، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1342. 16- محمد تقى مصباح يزدى، جامعه وتاريخ از ديدگاه قرآن، چ دوم، قم، سازمان تبليغات اسلامى، 1373، ص153. 17- كارل ياسپرس، آغاز و انجام تاريخ، ترجمه: محمد حسن لطفى، چاپ دوم، تهران، خوارزمى، 1373، ص249. 18- Alecander Gray. 19- Alexander Gray, The development of economic doctrine. به نقل از تفسير تاريخ. 20- Phenmene existetiel. 21- هگلگ. و. ف.، خدايگان وبنده، ترجمه و پيشگفتار حميد عنايت، چ چهارم، تهران، خوارزمى، 1368، ص17و18. 22- مرتضى مطهر، فلسفه تاريخ;ص221. 23- جامعه وتاريخ از ديدگان قرآن، ص159. 24- سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ص123. 25- فلسفه تاريخ، ص22. |
|
بینش تاریخی شهید صدر کلید شناخت فلسفه تاریخ در قرآن
میرزا محمد مهرابی
قرآن رویداد هاى تاریخى راکورکورانه و محصول «صدفه» یا خود به خود و بىمقدمه نمىداند و قضا و قدر و لزوم تسلیم چشم و گوش بسته را در برابر فرمانهاى غیبى رد مىکند و در بیدار کردن هوش و گوش مردم مىکوشد تا تصور نکنند که جبر محض است و در کف شیر نر خونخوارهاى غیر تسلیم و رضا، کى چارهاى است! آرى قرآن این برداشتهاى افراطى و انحرافى را قبول ندارد و همهجابر روى قوانین تاریخى تکیه مىکند. اگر بااراده و اختیارى که خدا به تو بخشیده نتوانى از قوانین تاریخى به نفع خود بهره بردارى و بر آنها حکومت کنى، قوانین تاریخى بر تو حکومت خواهد کرد. پس بکوش که حاکم باشى نه محکوم.
1. آیا پژوهش در قوانین تاریخى یک بحث علمى است؟
در اینکه آیا تاریخ علم است و پژوهش در قوانین تاریخى یک بحث علمى است یا خیر؟ اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف نظر به نحوه تلقى هاى مختلف بر مىگردد که ارباب هر یک از حوزههاى مربوطه از موضوع کلىتر «انسان» و به تبع آثار آن نظیر جامعه، اقتصاد، تاریخ و غیره و نیز امر مهم «شناخت آن مسائل» دارند. هر دو معتقدند که تاریخ از قوانین پیروى مىکند ولى به دست آوردن این قوانین و پیدا کردن دقیق آنها کار آسانى نیست و به سهولت انسان را به مقصد نمىرساند.
2. آیا حرکت وتحوّل تاریخ بشر از قانون خاصى تبعیت مىکند؟
یکى از مباحثى که ذهن فیلسوفان تاریخ را به خود مشغول داشته ، این است که : آیا تاریخ بشر از قانون خاصى تبعیت مىکند یا خیر؟ به عبارتى : تاریخ فقط وقایع جزیى است واز این وقایع نمىشود اصول کلى استخراج کرد .
3. نیروى محرک جامعه و تاریخ چیست؟
چه عاملى موتور تاریخ را به حرکت در مىآورد و قوانین حاکم بر تاریخ کدامند؟ در این مبحث نظریات و آرا و عقاید گوناگونى وجود دارد که هر کدام به نحوى حرکت تاریخ را توجیه و تبیین کردهاند و عامل یا عوامل بخصوصى را دلیل این حرکت دانستهاند و براى اثبات آراى خود دلائلى را ذکر کردهاند. در این باره آراى بسیار و بعضا متشتت ارائه شده است. باید دید که نظر شهید صدر در این زمینه چیست و براى روشن شدن آراى وى به ذکر نظریاتى چند در این مورد نیاز مىباشد.
4 ـ نقش انسان در صحنه تاریخ چیست؟
آیا انسان در مسیر وصحنههاى تاریخ نقشى دارد یا خیر؟ اگر نقش دارد تا چه میزان مؤثر است؟ و اگر نقش ندارد آیا جبر تاریخ حاکم است؟
5 ـ دین وانبیاء در حرکت تاریخ چه نقشى دارند؟
در اینکه نقش دین وانبیاء در حرکت تاریخ چه اندازه است ویا به طور کلى منفى است بستگى به نگرش مورخان ودانشمندان تاریخ دارد. کسانى که دید مادى نسبت به تاریخ دارند مسلّماً نقش دین وانبیا را در حرکت تاریخ یا منفى مىدانند یا بسیار کم وکسانى که محرک تاریخ را نژاد مىدانند نیروى حرکت دهنده تاریخ را جمع مىدانند وهمینطور دیگر نظرات که بوى مادى دارد اثر دین وانبیا را در حرکت تاریخ بى رنگ یا کم رنگ مىدانند. امّا کسانیکه فراتر از مادى فکر مىکنند وجنبهها معنوى را هم در نظر دارند؛ طبیعتاً نقش واثر دین وانبیا را در حرکت تاریخ لازم مىدانند : به طورى که مىگویند : زمانیکه انسان دگرگون نشود هیچ چیز دگرگون نخواهد شد، یعنى اگر این دگرگونى در انسان نبود زندگى انسان همچون کندوى عسل راکد ویکنواخت باقى مىماند واین همه مراحل را پشت سر نمىگذاشت. پس باید دید انسان چگونه دگرگون مىشود ودگرگونى وى بر چه اساسى است و این دگرگونى پدید نمىآید مگر به وسیله دین دگرگون ساز وپیامبران مبلغ آن.
پی نوشت ها:
1 - مرتضى مطهرى، جامعه و تاریخ، قم، دفتر انتشارات اسلامى، بى تا، ص 309. 1 - یروفه یف، ن.آ. تاریخ چیست؟ ترجمه: محمد تقى زاده، چاپ اول، نشر جوان، 1360، ص 93-92. 2 - متز آدم، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه: على رضا ذکاوتى، چاپ دوم، امیر کبیر، 1365، ج 1،ص 4. 1 - اندیشههایى در باب تاریخ، دلفیکو. Delfico, M.Pensieri sula storiael, ineertzza ed inutilita della medesima, 1806. به نقل از تاریخ در ترازو، ص 15-14. 2 - آرنولد، توین بى، تحلیلى از تاریخ جهان از آغاز تا عصر حاضر، ص 10. 1 - سید محمد باقر صدر، انسان مسئول وتاریخ ساز از دیدگاه قرآن، ترجمه: محمدمهدى فولادوند، چاپ اول، نشر میزان، 1359، صص 18 و 19. 2 - جامعه وتاریخ، ص 309. 3 - والش، دبلیو.ا.چ، مقدمهاى بر فلسفه تاریخ، ترجمه: ضیاءالدین علائى طباطبائى، چ اول، تهران، امیر کبیر، 1363. 4 - تاریخ چیست، صص 106 و 107 . 5 - مه یر، ا.، مسایل تئوریک ومتدولوژیک تاریخ، تحقیقات فلسفى تاریخى، 1904، به نقل از تاریخ چیست، یروفریف، ص 107 . 1 - کارل. ر. پوپر، فقر تاریخینگرى، ترجمه احمد آرام ، چ اول، تهران، انتشارات خوارزمى، 1358، ص123 . 2 - مرتضى مطهرى، فلسفه تاریخ، قم، انتشارات صدرا، 1371، ص190 . 3 - انسان مسئول وتاریخ ساز، ص 18 . 1 - سید محمد باقر صدر، سنتهاى اجتماعى وفلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه: حسین منوچهرى، چ اول، تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص 83 . 2 - عبدالحمید صدیقى، تفسیر تاریخ، ترجمه جواد صالحى، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1342. 3 - محمد تقى مصباح یزدى، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن ، چ دوم، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، 1373، ص 153 . 1 - کارل یاسپرس، آغاز و انجام تاریخ، ترجمه: محمد حسن لطفى، چاپ دوم، تهران، خوارزمى، 1373، ص 249. ـ 2Alexander Gray. ـ 1Alexander Gray, The development of economic doctrine. به نقل از تفسیر تاریخ. ـ 1Phenmene existentieL. 2 - هگل گ. و. ف.، خدایگان وبنده، ترجمه و پیشگفتار حمید عنایت، چ چهارم، تهران، خوارزمى، 1368، ص 17 و 18 . 1- مرتضى مطهر ، فلسفه تاریخ؛ص221 . 2 - جامعه وتاریخ از دیدگان قرآن، ص 159 . 1 - سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص 123 . 1 - فلسفه تاریخ، ص 22 . |
|
فلسفه تاريخ در آموزه های قرآنی
خليل منصوري
از دانش هاي مهم وابسته به تاريخ فلسفه آن است؛ زيرا فلسفه تاريخ دانش به تحولات و تطورات جامعه از مرحله اي به مرحله ديگر و شناخت قوانين حاكم بر اين دگرگوني ها و پيشرفت ها و پسرفت هاست. در اين دانش به جايي اين كه از "بود"هاي تاريخي سخن گفته شود به تحليل "شدن" هاي جوامع توجه مي شود. به سخني ديگر در دانش تاريخ به گردآوري و يا گزارش صرف رخدادها به شكل توصيفي و يا شناخت امور انساني مرتبط با گذشته همراه با پژوهش هاي انتقادي درباره زمينه كلي زماني و مكاني آن امور و چگونگي هم بستگي و پيوندهاي ممكن ميان رويدادها بسنده مي شود و در حقيقت دانش ، داده هاي واقعي يا آن چه را كه به واقع در گذشته رخ داده توصيف و تحليل و تبيين مي كند ، ولي در فلسفه تاريخ به چگونگي شدن ها و سير تطورات توجه مي شود و فيلسوف تاريخ مي كوشد تا قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ را كشف كند و علل و عوامل موثر در تطورات و تحولات را شناسايي و ردگيري نمايد.
مسايل فلسفه تاريخ؛ آينده و فرجام تاريخ
يكي از مسايل فلسفه تاريخ ، مساله مهم جبرگرايي است. به اين معنا و مفهوم كه مي بايست براي تاريخ سير و منطق پيش ساخته اي را در نظر گيريم كه تاريخ از آن خط مشي كه ريل قطار تاريخ است عبور مي كند و خواسته و ناخواسته به جهت كلي هدف پيش مي رود. هر چند كه دراين سير خود گاه از سراشيبي كوتاه به آرامي مي خزد و يا در سراشيب تند و در كنار دره هاي تنگ و تاريك به شتاب مي گذرد و گاه در فرا رفتن از چكاد بلند تاريخ وامي ماند و به كندي و درنگ بسيار خود را بالا و فرا مي كشد با اين همه راه مشخص و معيني را طي مي كند كه از پيش براي او تعيين شده است و در نهايت به جايي مي رسد كه مقصد تاريخ و جامعه است. به اين معنا كه همان گونه كه براي هر فرد و شخصي مقصد و هدفي مشخص است كه در زمان و اجل خود آن را طي مي كند و در نهايت اجل به آن جا مي رسد ، جامعه و تاريخ به عنوان يك كل و يا كلي همين راه را مي پيمايد تا در زمان و آجال خود به مقصد و هدف از پيش تعيين شده برسد. بنابراين مساله هدفمندي تاريخ به معناي پذيرش وجودي كلي براي جامعه است. در حقيقت بيانگر نوعي اصالت دادن به جامعه و تاريخ در كنار اصالت دادن به فرد مي باشد. همان گونه كه فرد وجود حقيقي دارد و داراي مشخصات و توانايي و اجل است هم چنين جامعه از چنين چيزي برخوردار است . اين نگرش از سوي افراد و دانشمندان با اما و اگرهاي چندي مواجه شده است. در كتاب جامعه و تاريخ مرتضي مطهري ما با نگره نخست مواجه هستيم و ايشان بر نوعي اصالت جمعي براي فرد و جامعه تاكيد مي ورزد هر چند كه روان شناسي را بر جامعه شناسي ترجيح مي دهد كه به معناي برتري ذاتي فرد بر جامعه و تاثيرگذاري آن و ترجيح اصالت فرد بر جامعه است كه پيامدهاي در حوزه هاي اجتماعي وسياسي دارد كه از آن جمله اهميت به حقوق فردي در برابر حقوق اجتماعي است . در برابر اين ديدگاه برخي چون آيت الله مصباح يزدي قرار دارد كه براي جامعه هيچ گونه اصالتي قايل نمي شود و احكام خاصي را نيز براي جامعه نمي پذيرد كه به معناي گرايش به اصالت فرد است و جامعه را به يك معنا ناديده مي گيرد. با اين همه همو در رفتار سياسي و اجتماعي ، اصالت را به جامعه مي بخشد و فرد را به طور كلي ناديده مي گيرد و حقوق فردي را فداي حقوق جمعي و اجتماعي مي كند و فرد را در حكم جزيي در برابر كل قرار مي دهد. در نگرش مطهري فرد و جامعه هر دو از نوعي اصالت برخوردار مي باشند و فرد نه جز بلكه جزيي در برابر كلي است و جامعه نيز به يك معنا جزيي در برابر كلي انسان قرار مي گيرد. براي هر دو احكام خاص با ويژگي هاي خاصي است. هر چند كه دربرخي از امور با هم همسان مي باشند. به اين معنا كه هر دو برخوردار از اجل مي باشند و فراز و نشيب پذيرند و اوج و حضيض را متحمل مي شوند با اين همه اجل جامعه با اجل فرد و هم چنين نوع و كيفيت اوج و حضيض آن متفاوت مي شود.
منشا تحول
يكي از مسايلي كه در فلسفه تاريخ بدان پرداخته مي شود مساله منشا تحولات و تطورات تاريخي است. هر كس در پي پاسخ گويي به اين پرسش به عوامل و عللي اشاره مي كند كه به نظر ايشان منشا تحولات تاريخي است. برخي سخن از جبر مادي و قوانين فيزيكي به ميان آورده و آن را به مسايل و مباحث تاريخي به عنوان رو بنا و متاثر از قوانين مادي و فيزيكي ، تعميم داده و گفته اند كه قوانين فيزيكي و مادي است كه بر جامعه وتاريخ تاثير مي گذارد. شايد مهم ترين و اصلي ترين مدافع اين ديدگاه ، ماركس و انگلس باشند.
عوامل تحول تاريخ
قرآن براي تحولات تاريخي عوامل متعددي را بر مي شمارد كه مي توان آن را به چند گونه دسته بندي كرد. گونه اي از آن را مي توان به عنوان شخصت هاي تاريخي در يك گروه قرار داد. اين دسته به جهت آن كه از نظر شخصيت اجتماعي در جايگاه بسيار بلندي قرار مي گيرند و در جرگه فره ايزدي دسته بندي مي شوند ، از تاثيرگذارترين عوامل تاريخي شمرده مي شود. درقرآن از دو گروه اجتماعي به عنوان اشخاص موثر ياد مي شود. كساني كه سير تحولات تاريخي را به گونه اي تغيير مي دهند كه جامعه و اجتماعي انساني با سرنوشتي بسيار متفاوت از آن چه پيش از آن تصور مي رفت رو به رو مي گردد. از اين رو گاه به عنوان آغاز تاريخي قوم و جامعه از آن ياد مي شود و تاريخ ملي آن جامعه به پيش و پس از عصر آن شخص دسته بندي و بخش مي شود. از كساني كه قرآن به عنوان اشخاص تاثيرگذار ياد مي كند مي توان به پيامبران اشاره كرد. هر چند كه آنان خود درجات متفاوتي از تاثيرگذاري و نقش فعال را داشته اند ولي به عنوان عاملي موثر در تغييرات و تحولات اجتماعي مطرح مي شوند.( بقره آيه 213) بي گمان پيامبران اولو العزمي چون نوح ، ابراهيم ، موسي ، عيسي (ع) و حضرت ختمي مرتبت (ص) نقش تاثيرگذارتر از ديگر پيامبران داشته اند. از اين روست كه هنوز آثار فعاليت هاي آنان در همه عرصه هاي زندگي بشر باقي مانده و در تحولات كنوني جوامع بشري نقش فعالي را به عهده دارند.
تكرار تاريخ
پيش از اين سخن از تكرار تاريخ به ميان آمد؛ زيرا براي آن كه به مفيد و سازنده بودن مسايل تاريخي و اهميت آن توجه دهيم ناچار بر آن شديم تا بخشي از مسايل تكرار تاريخي را واكاوي نماييم . اكنون به ديگر مسايل اين بحث از نگره قرآن توجه مي دهيم .
سنت ها و قوانين تاريخ
در پايان اين نوشتار مروري كوتاه و گذرايي به سنت و قوانين الهي در مساله تاريخ خواهيم داشت تا بدانيم كه اين سنت ها كدامند؟ |
|
المذهب التاریخی فی القرآن
محمدمهدی الآصفی
فلسفة التاریخ:علم حدیث بالمعنی المنهجی المطروح الیوم فی الثّقافیة المعاصرة.
تمهید
فی تفسیر و فهم التاریخ أمامنا ثلاثة اتّجاهات علمیّة معاصرة نقف وقفة قصیرة عند کل واحد منها، لیتسنّی لنا الانطلاق منها -فی هذا التمهید-إلی معرفة المذهب التأریخی فی القرآن.
الإتّجاه الأول:
أصحاب هذا الاتّجاه ینفون علاقة العلّیّة و السّببیّة فی حرکة التاریخ، و یعتقدون أنّ من غیر الممکن أن یخضع الحدث التاریخی و الحضاری و الاجتماعی لقانون العلّیّة، بنفس الطّریقة التی نخضع لها قضیة فیزیاویة أو میکانیکیة لقانون العلّیّة، بما فی هذا القانون من الحتمیّة و التّعمیم.
الاتّجاه الثانی:
یتّجه باتجاه معاکس للاتّجاه الأول، و یؤمن بأنّ التاریخ لیس بدعا فی أمور هذا الکون، و یخضع لقانون العلّیّة و السّببیّة بالدّقّة، کما تخضع سائر الأشیاء فی حقل الفیزیاء، و یجری فیه التعمیم و الحتمیّة، کما یجری فی الفیزیاء و العلوم التجریبیّة الأخری.
المذاهب التاریخی عند دورکهایم:
و من العلماء الذین یذهبون إلی الحتمیّة التاریخیّة، فی حرکة التاریخ، و یؤمنون بحاکمیّة المجتمع الحتمیّة، علی حیاة الفرد، و عدم قدرة الفرد علی الانفلات من سلطان المجتمع، هوآمیل دورکهایمالعالم الاجتماعی الفرنسی الشهیر..فهو یومن بأنّ الأمور و الشؤون الاجتماعیّة من معطیات الحیاة الاجتماعیّة، و لیست حصیلة فکر و إرادة الأفراد، و یعتقد بأنّ الشّؤون الاجتماعیّة ذات ثلاث خصال دائما، و هی الخارجیّة-و الحتمیّة-و التّعمیم، فهی (خارجیّة)لأنّها تفرض علی الفرد، من خارج وجود الفرد(من المجتمع)و هی موجودة فی المجتمع قبل وجود الفرد، و یتقبّل الفرد هذه المعطیات الاجتماعیّة و یستقبلها بتأثیر المجتمع..و العادات، و الأعراف، و التّقالید، و الأخلاق الاجتماعیّة و یستقبلها بتأثیر المجتمع..و العادات، و الأعراف، و التّقالید، و الأخلاق الاجتماعیّة من جملة هذه الأمور.
الانتقاص من قیمة الإنسان من الحتمیّات التاریخیّة:
و بطبیعة الحال فإنّ النّظریّات الحتمیّة تنتقص من قیمة الإنسان، و تلغی دذوره فی صناعة التاریخ، فإنّ التاریخ و الحضارة و المجتمع یتکوّن بموجب قوانین حتمیّة، تجری بمعزل عن إرادة الإنسان، و رغبته.و تتحرّک کما تتحرّک الأشیاء-کما یقولدورکهایم- خارج دائرة إرادة الإنسان، و یتولّد الإنسان، و یفتح عینیه علی مجتمع أخذ صورته، و شکله، و نظامه من قبل أن یولد الإنسان، فلا یکون له -إذن-دور یذکر، فی صناعة هذا المجتمع، و یجری، و یتحرّک، و یتطوّر بموجب قوانین حتمیّة، بمعزل عن إرادته، بینما نجد أنّ للمجتمع و التاریخ دورا فی صیاغة ذهنیّة الإنسان، و تکوین أخلاقه، و تقالیده، و ثقافته، و عقائده.
الاتّجاه الثالث:
و الاتّجاه الثالث، فی النظریّات المادّیّة، لا یلغی دور الإرادة، و لا قانون العلیّة، و یؤمن بهذا و ذاک، و یسهم العنصر الإنسانی فی بناء التاریخ، فی الوقت الذی لا ینفی الحتمیّد العلّیّة و التعمیم العلّیّ، و تعتقد بازدواجیّة العامل المحرّک للتاریخ(قانون العلّیّة)بآلیّتها المعروفة، و إرادة الإنسان، و حریّته فی اتّخاذ القرار..
المذهب التاریخی فی القرآن
لیس القرآن الکریم کتابا فی الفلسفة یعنی بدراسة المسائل الفلسفیّة و التاریخیّة بصورة مشروحة..و إنّما هو کتاب دعوة و هدایة و تشریع..و لکنّنا نستطیع أن نستخرج من ثنایا آیات کتاب اللّه الأصول العامّة للتفکیر بشکل دقیق.
1-قانون العلّیّة فی التاریخ(السّنن الإلهیّة):
الحیاة الاجتماعیّة و الحضارة البشریّة و التاریخ لیست بدعا من الأمور فی هذا الکون -کما قلنا سابقا-..و لا یمکن أن نستثنی شیئا فی هذا الکون من قانون العلّیّة، و نتائج هذا القانون دائما نتائج حتمیّة لا یمکن أن تتخلّف عن أسبابها و ظروف6ها و هذه النتائج تعم کل الحالات المشابهة و تتکرر کلّما تکرّرت الأسباب و الظّروف المؤدّیة إلی وجودها.. و معنی ذلک أنّ کلّ أصول قانون العلّیّة من (الحتمیّة و التّعمیم و المسانخة)تجری فی الحقل الحضاری و التاریخی کما تجری فی حقول المادّة.
التأثیرات السّطحیّة و العمودیّد علی الشّریحة الحضاریة:
و لنأخذ شریحة من شرائح الحضارة الإنسانیّة للدّراسة..نجد أنّ هناک نوعین من التّأثیرات علی هذه الشّریحة تتقوّم بهما:
القرآن یفتح أفقا فکریا جدیدا أمام العلم:
و هذا الفهم للمجتمع و للحضارة شیء جدید فی تاریخ الفکر الإنسانی..و القرآن الکریم کما سوف نری أوّل کتاب یفتح هذا الأفق الفکری الجدید أمام العلماء.
السّنن الإلهیّة:
یشیر القرآن الکریم بشکل خاصّ إلی هذه المسألة و یوکّد بأنّ الحضارة الإنسانیّة فی ولادتها و نموها و نضجها و ضعفها و انتکاسها و سقوطها و موتها تتبّع قوانی و سننا إلهیّة ثابتة.
حتمیّة السّنن التاریخةّ:
و السنّة کما یقول الراغب (13) (الطّریقة «و سنّة اللّه»طریقة حکمته)فهی القوانین و الأصول الإلهیّة التی تجری علیه مشیئة اللّه تعالی فی خلقه.و هذه القوانین حتمیّة لا تتبدّل.و القرآن الکریم یعبّر عن هذه الحتمیّة بطرق مختلفة کقوله تعالی:«قل للّذین کفروا أن ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف و إن یعودوا فقد مضت سنّة الأوّلین» الأنفال/38.
الرّؤیة التّوحیدیّة لسنن اللّه:
و القرآن الکریم ینظر إلی هذه السّنن و القوانین و الأصول الثّابتة فی حرکة التاریخ من خلال نظریّة الشّمولیّة فی(التّوحید) و ینسب هذه السّنن إلی اللّه تعالی جمیعا، و ینفی أن تکون هذه السّنن تجری بمعزل عن مشیئة اللّه أو خارجة عن إرادة اللّه تعالی. لاحظ الآیات 17/77 و 33/38 و 33/62 و 35/43 و 40/85 و 48/23 و 17/77.
علاقة الجزاء بالعمل فی سنن اللّه:
و هذه السّنن تشمل علی نوع من العلاقات بین العمل و الجزاء لا تخضع للحسابات المادّیّة فإنّ التصوّر المادّی لقانون العلّیّة فی التاریخ و للعلاقة السّببیة بین مسلسل الأحداث فی التاریخ لا یزید علی تصوّر العلاقة المحسوسة بین الأحداث کالعلاقة بین العرض و الطّلب فی السّوق و بین أسعار البضائع.
سنن اللّه فی التاریخ مرآة لحاضر الإنسان و مستقبله:
ثم یلفت القرآن نظر الإنسان إلی هذه السّنن الإلهیّة الثّابتة فی التاریخ لیتّخذ منها مرآة ینظر من خلالها إلی نفسها و حیاته و عصره.
أصل وحدة الأمّة فی القرآن:
فی الوقت الذی یقرّر القرآن الکریم قدرة الإنسان علی الاختیار و الإرادة و تقریر المصیر بشکل تامّ..یقرّر القرآن الکریم أصلا هاما فی حیاة الأمم فی التاریخ و هو(وحدة شخصیّة الأمّة)و هذه الوحدة فی نسیج الأمّة و المجتمع تأتی علی بعدین:
الهوامش
(1)الترجمة الفارسیة:أحمد آرام ص 18. (2)المصدر السابق. (3)المجتمع الجدید-إدوراد هالت کار-ص 11 ترجمة محسن تلاش. (4)و لا یعنی ذلک .نّه ینکرون أصل العلیة، فی الحدیث التاریخی، و إنّما یعتقدون أنّ طریقة عمل قانون العلّیّة فی الحضارة و التاریخ تختلف عنها فی الفیزیاء و المیکانیک. (5)ترجمة إلی العربیة أحمد الشیبانی. (6)المجتمع الجدید:إدوراد هالت کار.ص 9-12 من الترجمة الفارسیة محسن تلاش. (7)المجتمع الجدید-إدوراد هالت کار-ترجمة محسن تلاش ص 10. (8)المدخل إلی التصوّر الإسلامی قسم المجتمع و التاریخ للشهید المطهّری ص 329-330 الأصل الفارسی. (9)دورکهایم تألیف أنتونی کیدنز الترجمة الفارسیة للکتاب ص 31 ترجمة یوسف أباذری. (10)دورکهایم تألیف أنتونی کیدنز الترجمة الفارسیة ص 31-32. (11)نستظهر من الآیة الکریمة أنّ الیهود کانوا یقصدون من الغلّ ما یقابل البسط و ما یقابل الفاعلیّة و التأثیر. (12)مع فارق نذکهر قریبا. (13)مفردات الرّاغب 245. (14)تفسیر البیضاوی 240. (15)نهج البلاغة:تحقیق د.صبحی صالح، خطبه 201 ص 319. |
|
سنت هاى تاريخى قرآن درباره مؤمنان
صادق گلستانى
چكيده
يكى از مباحث بنيادين در حوزه مطالعات اجتماعى و بهويژه جامعه شناسى، موضوع قانون مندى جامعه و تاريخ است. اين كه آيا حوادث اجتماعى و تاريخى، به جامعه يا دوره اى تعلق دارد و يا تاريخ بشر از قانون مندى خاصى پيروى مى كند كه زمينه تكرارپذيرى آن حوادث را فراهم مى نمايد، از دغدغه هاى انديشمندان مسائل اجتماعى بوده است.
واژگان كليدى:
سنت، قانون مندى، مؤمنان، تاريخ و قرآن.
مقدمه
قانون مندى جامعه و تاريخ از موضوعات مهم در حوزه انديشه هاى اجتماعى است. و يكى از دغدغه هاى متفكران اجتماعى اين بوده است كه آيا همان گونه كه در نظام طبيعت، قوانين طبيعى و تكوينى وجود دارد و بر اساس آن، تحليل و پيش بينى پديده هاى مادى امكان پذير مى گردد، در نظام اجتماعى نيز چنين قانون مندى وجود دارد كه بر اساس آن بتوان برخى حوادث اجتماعى و تاريخى را پيش بينى نمود؟
سنت هاى تاريخى و اختيار انسان
نكته مهم در بحث قانون مندى اجتماعى، رابطه آن با اختيار انسان است. ممكن است به نظر چنين آيد كه سنت هاى تاريخى با توجه به ويژگى هايى در قرآن كريم براى آن ذكر شده است نوعى از جبر را در پى دارد، به گونه اى كه انسان، محكوم اين نوع قانون مندى مى باشد، زيرا در قرآن كريم دو ويژگى اساسى، براى سنت هاى الهى بيان شده و حكايت از قطعيت و كليت آن دارد كه عبارت است از: 1. تبديل ناپذيرى و تحويل ناپذيرى «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً». مراد از تبديل، اين است كه وقتى قومى بر اثر رفتار و كردار اختيارى خويش، خود را در مسير يك سنت الهى قرار مى دهد، امكان ندارد كه به جاى سرنوشت و پيامد مقرر، پيامد ديگرى شامل آنان شود. و منظور از تحويل اين است كه هرگز به جاى آن قوم، قوم ديگرى، به آن سرنوشت دچار نمى شوند.10
سنت هاى الهى درباره مؤمنان
برخى از سنت ها، مطلق اند و به قوم و گروه خاصى اختصاص ندارند; يعنى قوانينى كه لازمه اصل نظام آفرينش و اداره زندگى اين جهانى انسان ها است، مثل سنت ارسال پيامبران، سنت آزمايش و... . ولى بخش ديگر، مقيد و مشروط به شرايط ويژه اند و تنها گروهايى را شامل مى شود كه آن شرايط را فراهم كرده باشند. ايمان و كفر از جمله اين شرايط است و در واقع برخى سنت هاى الهى به مؤمنان و يا كفار اختصاص دارد.
1. سنت حاكميت مؤمنان در نهايت حركت تاريخ
يكى از سنت هاى الهى كه با كلماتى چون وَعَد و كتب ـ كه حاكى از سنت قطعى اند در قرآن كريم آمده، حكومت و وراثت مؤمنان در زمين است; به عبارت ديگر، حركت تاريخ بشر براساس سنت قطعى الهى به سويى است كه در نهايت آن، حاكميت بر جهان بشرى از آنِ مؤمنان خواهد بود. مرحوم علامه طباطبايى در تحليل اين موضوع مى فرمايد: بشر از روزى كه در بسيط زمين سكنى ورزيده، پيوسته در آرزوى يك زندگى اجتماعى مقرون به سعادت (به تمام معنا) مى باشد و به اميد رسيدن چنين روزى قدم برمى دارد و اگر اين خواسته، تحقق خارجى نداشت هرگز آرزو و اميدى در نهاد وى نقش نمى بست، چنان كه اگر غذا و آبى نبود، گرسنگى و تشنگى محقق نمى شد، از اين رو به حكم ضرروت، آينده جهان روزى را در برخواهد داشت كه در آن روز، جامعه بشرى پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، هم زيستى نمايد و افراد انسانى غرق در فضيلت و كمال شوند و رهبر چنين جامعه اى، منجى جهان بشرى و به لسان روايات، مهدى خواهد بود.16بنابراين، جامعه الهى در طول تاريخ، گاهى قاهر و زمانى مقهور، به حركت خود ادامه مى دهد، اما در اين فراز و نشيب ها، اين جامعه الهى موجوديت خود را حفظ مى كند و به سويى مى رود كه معارف، قانون و احكام الهى، عدالت را جهان شمول كند و تمامى جوامعِ منحط و كافر را مضمحل نمايد. بنابراين، طبق وعده حتمى الهى، جامعه و مجتمع صالح در نهايت تاريخ بر زمين حاكم خواهد شد.17
2. پيروزى مؤمنان در رويارويى با كفار و مشركان
از سنت هاى قطعى الهى، نصرت و يارى مؤمنان در رويارويى با مخالفان دين خداست. قرآن كريم در آيات متعددى به اين حقيقت تصريح كرده است، نظير «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ»23 و نيز آيات كريمه انعام آيه 34، اعراف آيه 72، مؤمن آيه51، انفال25، هود آيه هاى 40، 58، 66، 81 و 94، يونس آيه 103، يوسف آيه 110، مجادله آيه 21 و روم آيه 47.
الف ـ فرستادن ملائكه
يكى از روش هاى نصرت الهى، فرستادن ملائكه است كه به عنوان سربازان خداى سبحان به كمك مؤمنان مى شتابند، مانند آن چه در بدر اتفاق اتفاد:
ب ـ ايجاد ترس در دل مخالفان مؤمنان
از جمله امدادهاى الهى كه نقش بزرگ در سرعت بخشيدن پيروزى مؤمنان هنگام مبارزه و جهاد با كافران دارد، ايجاد ترس در دل كفار است. در واقع، ترس و وحشت به عنوان سپاه درونى به جنگ كفار مى آيد و در شكستن روحيه يا پايين آوردن مقاومت آنان تأثير شگرفى دارد. در روايات شيعه و سنى آمده، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مسئله رعب را يكى از خصائص خود دانسته كه خداى تعالى در بين همه انبيا تنها به آن جناب داده و بهوسيله آن او را يارى كرده و دشمنانش را از بين برده است.43 در روايتى چنين آمده است:
3. سنت نزول بركات بر مؤمنان
يكى از سنت هاى مهم الهى كه به جامعه اسلامى و مردم مؤمن اختصاص دارد، بهره مندى آنان از بركات و نعمت هاى فراوان مادى در عرصه زندگى است. در آيه هاى متعدى از قرآن كريم به اين مسئله تصريح شده است. اساساً دخالت دادن معنويت در سرنوشت ملت ها از اختصاصات قرآن كريم است; به تعبير شهيد مطهرى قرآن در بيان پيروى كردن تاريخ از سنن، يك تفاوت منطقى با ديگران دارد و آن اين است كه ديگران به اين نكته كه فساد اخلاق در سرنوشت و سعادت ملت ها مؤثر است يا توجه ندارند و يا كمتر توجه دارند. قرآن وقتى كه فلسفه تاريخ بشر را ذكر مى كند مى فرمايد كه سعادت اقوام و ملت ها بستگى دارد به علم و اخلاق و معنويت آن ها. قرآن راجع به اين كه معنويت يك قوم در سرنوشت آن ها تأثير فراوان دارد اصرار عجيب دارد. آن چيزى كه بيشتر، از مختصات قرآن است، گذشته از اين كه آن فلسفه كلى را قبول مى كند و بلكه براى اولين بار در دنيا بيان مى كند، اين جهت است:
نتيجه گيرى از سنت نصرت و نزول بركات
نتيجه اى كه از اين سنت الهى گرفته مى شود اين است كه هرگاه امت اسلامى به لوازم ايمان پاى بند باشند و در زندگى خود تقواى فردى و جمعى را رعايت كنند، خود را در مسير سنت ذكر شده قرار داده و از بركات مادى ونيز نصرت و يارى خداى سبحان، در رويارويى با كفار برخوردار مى شوند. نمونه بارز آن، جامعه اسلامى زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود كه به رغم كمى نفر و نيز ناتوانى نظامى و اقتصادى توانستند بر جبهه كفر پيروز شده و هم چنين از بسيارى مواهب مادى نيز بهره مند گردند. اما اگر جامعه اسلامى از معنويات و تقواى فردى و اجتماعى فاصله بگيرد در واقع، خود را از مسير سنت ذكر شده خارج مى كند، حتى اگر از رهبرى معصوم نيز برخوردار باشد، طعم امداد و بركات غيبى را نخواهد چشيد و طبق قانون الهى، محكوم به شكست خواهد بود. نمونه روشن آن، امت حضرت امير(عليه السلام) است كه به رغم برخوردارى از رهبرى سياسى آن حضرت، در برابر مردم شام كه رهبرى، چون معاويه ـ كه يكى از پست ترين موجود روزگار بود ـ داشتند تن به شكست دادند و حضرت امير(عليه السلام) در بيان فلسفه شكست سپاهيانش به آن سنت و قانون طبيعى اشاره كرده است. هنگامى كه گزارش هاى پياپى از شكست ياران امام(عليه السلام) به كوفه مى رسيد و عبيدالله بن عباس و سعيدبن نمران، فرمانداران امام در يمن از بسربن ابى ارطاة شكست خورده به كوفه برگشتند، امام(عليه السلام) براى سرزنش ياران خود به دليل كندى و ركود در جهاد و مخالفت از دستورهاى رهبرى، خطبه اى ايراد نموده كه در واقع فلسفه شكست ملت ها را بيان فرموده است:
هدايت عام
همه انسان ها، اعم از مومن و كافر، مشمول سنت تشريعى و تكوينى خداى سبحان هستند. منظور از هدايت تشريعى همان است كه ذكر شد، و مراد از سنت تكوينى، تشخيص خير و شر انسان است، چنان كه مى فرمايد:
هدايت خاص مؤمنان
صرف نظر از هدايت عام الهى كه شامل مؤمنان و كفار مى شود، نوعى هدايت است كه به مؤمنان اختصاص دارد. هنگامى كه انسان از دستورات الهى و اطاعت پيامبران خدا سرباز نزند و به جاى تبعيت از هوا و هوس، و آلوده شدن به گناهان، التزام عملى به شريعت و مقررات الهى داشته باشد، جان و روح خود را براى دريافت هدايت هاى ويژه خداى سبحان آماده مى كند و مسير رستگارى و تقرّب به خدا را راحت تر سير مى نمايد و هدايت ويژه خداوند ـ كه ديگران از آن بى بهره اند نصيب آن ها مى شود، همان طور كه قرآن كريم مى فرمايد:
5. سنت آزمايش
انسان مادام كه در اين نظام به سر مى برد مكلف به انجام احكام و تكاليفى است كه بايد با اراده و اختيار خويش از طريق پاى بندى به آن، راه سعادت و كمال را بپيمايد، از اين رو خداى سبحان صحنه هايى را ايجاد مى كند تا اصل و مقدار التزام انسان را به آن دستورات بسنجد. از اين، به عنوان سنت آزمايش ياد مى شود.
الف ـ خالص سازى مؤمنان
هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند، عده اى از مؤمنان (ضعيف الايمان) در حقانيت دين خود شك كردند. خداوند سبحان در پاسخ اين افراد و توضيح اين شكست، به سنت آزمايش خود اشاره كرده و يكى از حكمت هاى آن را خالص سازى مؤمنان معرفى مى كند:
ب ـ جداكردن انسان هاى پاك از خبيث
به طور كلى، بخشى از آيات، هدف آزمايش را جداسازى انسان هاى خبيث از افراد پاك برمى شمارد و يكى از حكمت هاى آزمايش مؤمنان را همين موضوع مى داند، چنان كه در زمينه جنگ احد مى فرمايد:
نتيجه
موضوع قانون مندى جامعه و تاريخ به ما مى آموزد كه جريان هاى اجتماعى و حوادث تاريخى از اصول و قواعدى پيروى مى كنند و همين، تكرار پذيرى آن ها را ممكن مى سازد.
كتابنامه
1. قرآن كريم
پاورقی ها
1. دانش پژوه كارشناسى ارشد جامعه شناسى. 2. درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى، ص327. 3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص4. 4. همان، ص 64. 5. مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 126. 6. ر.ك: درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى، ص 390. 7. يوسف (12) آيه 109، روم (30) آيه 9، فاطر (35) آيه 44، غافر (40) آيه 21 محمد (47) آيه 10. 8. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص150. 9. مرتضى مطهرى، جامعه و تاريخ، ص 38. 10. درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى، ص392. 11. هوك سيدنى، قهرمان در تاريخ، ص 72 ـ 73. 12. محمد باقر صدر، سنت هاى تاريخ در قرآن، ص 45. 13. مرتضى مطهرى، قيام وانقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص13. 14. ر.ك: محمدتقى مصباح يزدى، همان، ص158. 15. جعفر سبحانى، فلسفه تاريخ و نيروى محرك آن، ص128 ـ 129. 16. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، شيعه در اسلام، ص 150. 17. ر.ك: محمد جعفر نجفى علمى، برداشتى از جامعه وسنن اجتماعى در قرآن، ص 57 ـ 58. 18. انبياء (21) آيه 105 و ر . ك: اعراف (7) آيه هاى 128 ـ 138، قصص (28) آيه 5 و نور(24) آيه 55. 19. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 14، ص 465 ـ 466. 20. ر.ك: ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 13، ص 515 ـ 522. 21. نور (24) آيه 55. 22. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 15، ص 214. 23. صافات (37) آيه هاى 171 ـ 173. 24. ر.ك: شهيد صدر، همان، ص 45. 25. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 7، ص 89. 26. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 19، ص 187. 27. احمد حامد مقدم، سنت هاى اجتماعى در قرآن كريم، ص 13. 28. هود (11) آيه 58 و آيه هاى 66 و 94 به ترتيب درباره قوم صالح و شعيب. 29. غافر (40) آيه 51. 30. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 8، ص 225ـ226 و ر.ك: همان، ج 10، ص 451ـ452. 31. ابراهيم (14) آيه هاى 13 ـ 14. 32. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، 12، ص 46 ـ 47. 33. آل عمران (3) آيه 123. 34. توبه (9) آيه 25. 35. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 9، ص 289. 36. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 7، ص 346. 37. آل عمران (3) آيه هاى 123 ـ 124. 38. انفال (8) آيه 9. 39. توبه (9) آيه هاى 25 و 26. 40. احزاب (33) آيه هاى 9 و 10. 41. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 16، ص 428. 42. ر.ك: ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 17، ص 216. 43. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 4، ص 66. 44. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 18، ص 93. 45. حشر (59) آيه 4. 46. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 19، ص 350. 47. احزاب (33) آيه 26. 48. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 17، ص 270 ـ 271. 49. احزاب (33) آيه 27. 50. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 17، ص 271. 51. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 19، ص 367 و ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 23، ص 523. 52. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 271. 53. آل عمران (3) آيه 139. 54. ر.ك: ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 3، ص 108. 55. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 4، ص 40. 56. اعراف (7) آيه 96. 57. ر.ك: مرتضى مطهرى، خاتميت، ص98. 58. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 8، ص 254. 59. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 6، ص 266. 60. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ص 254. 61. محمود رجبى، «قانون مندى جامعه وتاريخ» تاريخ در آينه پژوهش، ش 2، ص 38ـ39. 62. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 8، ص247 ـ 248. 63. هود (11) آيه 112 و نيز آيات كريمه فصلت (41) آيه 6 و 30، روم (30) آيه 30، شورى (42) آيه 15و جن (72) آيه 16. 64. سيدمحمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 17، ص 590 ـ 591. 65. همان، ج 11، ص 62 ـ 63. 66. جن (72) آيه 16. 67. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 20، ص 71. 68. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 20، ص 276. 69. ر.ك: شهيد صدر، همان، ص 49. 70. نهج البلاغه، خطبه25، ترجمه محمد دشتى، ص 49. 71. محمد تقى جعفرى، شرح و تفسير نهج البلاغه، ج 5، ص 119 ـ 120. 72. رعد (13) آيه 11. 73. انفال (8) آيه 53. 74. ر.ك: مرتضى مطهرى، خاتميت، ص 94 ـ 95. 75. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 2، ص 450 و ر.ك: همان، ج 1، ص 67. 76. طه (76) آيه 50 و ر.ك: اعلى (87) آيه 3. 77. ناصر مكارم شيرازى، همان ، ج 2، ص 351. 78. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 7، ص 477. 79. انسان (76) آيه 3. 80. بقره (2) آيه 2. 81. شمس (91) آيه 8 و ر.ك: بلد (90) آيه 10. 82. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 20، ص 500. 83. همان، ج 2، ص 174 و ر.ك: همان، ج 7، ص 104. 84. مائده (5) آيه 16. 85. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 5، ص 400. 86. انفال (8) آيه 29. 87. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 7، ص 70 ـ 71. 88. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 7، ص 141 ـ 142. 89. ابراهيم (14) آيه 7. 90. محمد تقى مصباح يزدى، همان، ص 427. 91. آل عمران (3) آيه 154. 92. ر.ك: سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 4، ص 74 ـ 76. 93. آل عمران (3) آيه هاى 140 و 141. 94. سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 4، ص 43 ـ 44. 95. همان، ص 122. 96. آل عمران (3) آيه 179 و ر.ك: عنكبوت (28) آيه 2. 97. ناصر مكارم شيرازى، همان، ج 3، ص 187. |
|
سنتهاي حاكم بر جوامع بشري از ديدگاه قرآن كريم
كاظم قاضي زاده
1ـ مقدمه
هنوز از رشد و شكوفايي علوم تجربي ديرزماني نگذشته بود كه انديشمندان علوم انساني به كاوشهاي وسيعي در كشف قوانين حاكم بر حيات جوامع بشري پرداختند. تفاوت عمده علوم تجربي و انساني در آسان بودن اجراي روش آزمون براي عالمان تجربي و دشواري آن در رشتههاي علوم انساني، جامعهشناسان را به مطالعه گسترده در واحدهاي گذشته جامعه كه به مجموع آن « تاريخ » اطلاق ميشود،كشانيد. البته قصد آنان از اين مطالعه، هرگز آشنايي با تاريخ نبود؛ بلكه ايشان به دنبال علل و عوامل رشد، انحطاط، دگرگوني، پايداري و ... جوامع گذشته براي بدست دادن قوانين كلي براي جوامع حال و آينده بودند . اين نگرش تاريخي فلسفه تاريخ نام گرفت.نگرش اينگونه قبل از آنكه به وسيله انديشمندان اروپايي چون مونتسكيو (دانشمند فرانسوي قرن هجدهم ) صورت پذيرد، به وسيله انديشمند اسلامي قرن نهم هجري (چهاردهم ميلادي ) عبدالرحمن بن خلدون تونسي ارايه شد. مقدمه ابن خلدون،كتاب جامع و در خوري در اين زمينه است.وي در اين كتاب به عناويني چون عوامل تبديل حكومتهاي غير متمدن و غير شهري به حكومتهاي متمدن، زمينه بقا و زوال دولتها و قوانين حاكم بر آنها اشاره نموده است[1].
2ـ قرآن و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ
اگر چه در آياتي از قرآن به جامعيت قرآن نسبت به هر چيز اشاره شده است[5]، اما در پرتو آيات ديگري كه هدف از نزول قرآن را هدايت مردم و هدايت متقين معرفي نموده است،معلوم ميشود كه انتظار و توقع پرداختن قرآن به علوم تجربي و حتي خيلي از مباحث مطروحه در علوم انساني رايج، شايسته نيست. اما از آن جهت كه فهم سنتهاي الهي و قوانين حاكم بر جامعه، در مسير هدايت انسان، در موارد زيادي مؤثر ميافتد، قرآن نيز اشارتي در اين زمينه نموده است.
3ـ جامعه و فرد
سؤالي كه قبل از طرح بحث رخ مينمايد، رابطه جامعه و فرد است . آيا جامعه چيزي جز مجموعه افراد يك واحد است؟ آيا اين مجموعه داراي هويتي مستقل است كه قوانين خاصي را طلب ميكند؟ يا تنها قوانين حاكم بر افراد، بر مجموعه آنها حكومت مينمايد؟
4ـ مفهوم سنت
در قرآن كريم از قوانين جامعه تعبير به سنت شده است. اين كلمه گاه به صورت مفرد و گاه به صورت جمع (سنن ) بكار رفته است. در مجموع شانزده بار از اين كلمه در قرآن ياد شده است؛ تعابيري مانند : سنة الله[احزاب 62ـ38، فاطر 43، غافر 85، فتح 23]، سنة الاولين [انفال 38، حجر13، كهف 55] ،سنة من ارسلنا من قبلك [اسراء 77] ،سنن الذين من قبلكم [نساء 26] و يا سنن بدون اضافه [آل عمران 137] .
5ـ ويژگيهاي سنتهاي الهي
سنتهاي الهي به اين ويژگيها موصوف است:
1ـ 5ـ شمول و گستردگي
اولين ويژگي سنتهاي الهي عموميت آنهاست. در حقيقت اين ويژگي مقوم سنت است؛ بطوري كه اگر يك سنت از آن برخوردار نباشد،اصولاً سنت و قانون ناميده نخواهد شد . از اين روي قرآن كريم به سنتهايي كه درباره اقوام گذشته اجرا شده ،اشاره نموده و به عدم تبديل پذيري آنها تذكر ميدهد:« سنةالله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا[احزاب 62]؛ اين سنت خدايي است كه در ميان پيشينيان اجرا شده و براي سنت خداوند تغييري نخواهي يافت.»
2ـ 5ـ قطعيت و تبديل ناپذيري
غير از شمول و عموميت سنتهاي الهي درباره قوم و گروه واحد، اجراي سنتهاي الهي دستخوش تبديل و تغيير نخواهد باشد . دو احتمالي كه در مقابل قطعيت اجراي سنت وجود دارد، يكي آن است كه يك سنت به سنت ديگر تبديل گردد و ديگر آنكه سنت را خداوند از قومي به قوم ديگر برگرداند و مثلاً عذابي را كه براي عدهاي مقرر شده به گروه ديگري نازل نمايد.
3ـ5ـ عدم منافات با اراده انسان
يكي از نكات مهمي كه در سنن الهي قابل توجه است،عدم منافات آنها با اختيار و اراده انسان است. در مقابل بعضي از فلسفههاي مادي كه در تغييرات اجتماعي به اراده انساني بها نميدهند و مثلاً تأثير ابزار توليد و طبقه اقتصادي و ... را در بروز اصلاحات يا انقلابات پذيرفته و از اختيار و اراده انساني غافل ماندهاند. قرآن كريم به نقش اساسي خواست و اراده انسان توجه ميدهد . حتي اجراي بعضي از سنتهاي الهي كه قضاي الهي بر تحقق بلا قيد و شرط آن قرار گرفته است،بر اثر تضرع و اعمال نيك افراد جامعه تغيير پذير است. در علم كلام از اين مسأله به بداء ياد ميكنند و در آنجا اثبات ميشود كه گر چه بداء در فعل حق تعالي محال است،اما ابداء و اظهار بداء اشكالي ندارد [16]. قرآن كريم خود خيلي از سنن الهي را نيز به اراده و خواست انسان معلق نموده است و ميفرمايد : « ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم [رعد 11] ؛ به درستي كه خداوند سرنوشت قومي را تغيير نميدهد مگر آنكه آنان خود تغيير كنند.»
6ـ پارهاي از سنتهاي اجتماعي
برخي از مهمترين سنتهاي حاكم بر جوامع بشري به شرحي است كه در پي ميآيد:
1ـ 6ـ اتمام حجت بر همه جوامع بشري
خداوند بر همه امتها هدايتگر و پيامبر فرستاده است. همه جموامع در مسير سورش هدايت الهي قرار گرفتهاند و چنين سنتي زمينه بعضي از سنتهاي الهي ديگر را فراهم ميآورد . قرآن كريم در آيات متعددي به اين حقيقت اشاره نموده است؛ از جمله ميفرمايد:
2ـ 6ـ سنت ابتلا و امتحان
يكي از سنن عام و فراگير كه دامن هر قوم و جامعهاي را گرفته و ميگيرد، ابتلا و امتحان الهي است. البته امكان تفاوت نوع ابتلا و امتحان وجود دارد؛ اما اصل آن گريزناپذير است. قرآنكريم ميفرمايد: « احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون [روم 2] ؛ آيا مردم ميپندارند كه به صرف گفتن « ايمان آورديم» رها شده و آزمايش نميگردند!؟ »
3- 6ـ سنت امداد
سنت ديگري كه مكمل سنت قبلي است، سنت امداد است. مفهوم امداد ياري رساندن و كمك كردن است. خداوند تعالي بطور كلي زمينههاي نيل به هدف را براي گروههاي مختلف و اقوام گوناگون فراهم ميكند.
4ـ 6ـ سنت پاداش و مجازات در دنيا
همراهي و ياري خداوند به كارهاي نيكو به فراهم آوردن زمينه انجام افعال تمام نميشود؛ بلكه بالاتر از امداد، پاداش در دنيا و مجازات در همين نشئه براي عاملان خير و شر نيز فراهم است.
5ـ 6ـ سنت امهال و استدراج
گاهي اوقات عذاب دنيايي كافران و بدكاران بر آنها مخفي ميماند. آنان ميپندارند كه بر مسير نيكي گام نهادهاند و نعمتها آنها را فرا گرفته است؛ حال آنكه حقيقت نعمت ظاهري آنان چيزي جز نقمت،بلا و عذاب نيست. از اين نقمت پنهان در قرآن، به امهال و استدراج ياد شده است. امهال به معناي مهلت دادن است. قرآن كريم ضمن اشاره به پندار باطل كافران، در اين زمينه ميفرمايد:«ولايحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين [آل عمران 178] ؛ كافران نپندارند مهلتي كه به آنها داديم براي آنان بهتر است ؛ بلكه به آنان مهلت داديم تا بر گناه و طغيان خويش بيفزايند و براي آنان عذاب خواركنندهاي است».
6ـ6ـ سنت پيروزي نهايي حق بر باطل
بدون ترديد،يكي از محورهاي اصلي مباحث قرآني توجه دادن به مبارزه دايمي حق و باطل و مجموعه هدايت يافته جامعه با گمراهان است. بطور مشخص افرادي كه از ثروت و قدرت و مكنت نامشروع برخوردار بوند، در مقابل سروش هدايت انبياء موضعگيري كرده و سعي در نابودي آن داشتند. جز در موارد خاص نيز مبارزه دو گروه حق و باطل با استفاده از علل و وسايل مشابه و طبيعي صورت پذيرفته است و به همين جهت،پيروزي ظاهري همواره در اختيار يك گروه نبوده و به تناوب،قدرت در ميان اين دو گروه دست بدست شده است. تاريخ صدر اسلام،موفقيتها و حرمانهاي ظاهري گروه مسلم و طرفدار حق، مؤيد خوبي بر اين نكته است. سپاه اسلام در دومين جنگ گسترده خويش (نبرد احد) گر چه در آغاز شاهد پيروزي را در آغوش گرفت،اما به جهاتي كه مهمترين آن عدم اطاعت گروه محافظ تنگه احد از فرمان و تصويه فرماندهي بود، پس از پيروزي دچار شكست شد؛ در اين زمينه آيه زير نازل شد:« ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام ندوالها بينالناس [آل عمران 140] ؛ اگر به شما آسيبي رسد،هر آينه دشمن شما را هم آسيبي مشابه رسيد. اين روزهاي (پيروزي و شكست ) را بين مردم ميگردانيم؛ پس از اين مبارزه و افت و خيز حق و باطل، پيروزي نهايي از آن گروه حق مدار و خداجوي است.»
پينوشتها:
[1] ابن خلدون عبدالرحمن،مقدمه ابن خلدون،بيروت، داراحياء التراث العربي 300ـ181. [2] مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ ،قم: دفتر انتشارات اسلامي 28ـ27. [3] آرون،ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعهشناسي،ترجمه : محمد باقر پرهام،تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي 26. [4] گورويچ ،ژرژ،مسايل نادرست جامعهشناسي قرن نوزدهم، به نقل از درآمدي بر جامعهشناسي 329. [5] مانند آيه شريفه « ونزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي »[نحل،آيه 89] و آيه شريفه « و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين»[انعام 59] . [6] صدر، سيدمحمد باقر ،سنتهاي تاريخ در قرآن،ترجمه: دكتر سيد جمالالدين موسوي اصفهاني ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي 118ـ117. [7] در آياتي چون:« نزل عليكم الكتاب بالحق» [آل عمران 3] و « لقد جائك الحق من ربك »[يونس 94] به اين نكته اشاره شده است. [8] مطهري ،مرتضي ، جامعه و تاريخ 22ـ21. [9] مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن ،تهران،سازمان تبليغات اسلامي 96. نويسنده كه خود نافي وحدت حقيقي جامعه است،چنين شواهدي را نپذيرفتهو در توجيه آن مينويسد: « حداكثر سخني كه ميتوان گفت اين است كه مرگ يك امت به معناي از هم گسيختن نظام و شيرازه اجتماعي و سياسي آن امت است؛ نه اينكه امت موجود واحد حقيقي باشد كه همانگونه كه روزي به دنيا آمده است،روز ديگري نيز رخت بربندد واز ميان برود». « به نظر مي رسد حيات و مرگ جوامع معنايي جز شوكت و اقتدار يا افول و تفرقه آنها ندارد». از اين رو اختلاف نظر فوق ،اختلاف جدي با مرحوم استاد محسوب ميشود. [10] ر.ك.بقره 61 و آل عمران 112. در اين آيات به سرنوشت محتوم و ذليلانه اينان در تمام مكانها اشاره شده است : « ضربت عليهم الذلة و المسكنة ». [11] جوهري ، اسمعيل بن حماد،الصحاح ،تهران، اميري ، 4/2138 و 2329. [12] ابن منظور، لسان العرب،بيروت، دارالحياء ،التراث العربي، 6/399. [13] راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القران، قم،اسماعيليان ،251. [14] احزاب 38.« ما كان علي النبي حرج فيما فرض الله له سنة الله في الذين خلوا من قبل و كان امرالله قدرا مقدوراً». [15] طباطبايي ، علامه محمد حسين ، الميزان في تفسيرالقرآن. قم، اسماعيليان 17/58. [16] « و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد اللظالمين الاخسارا»[اسرا82] . [17] «لينذر من كان حياً و يحق القول علي الكافرين »[يس 70]. [18] الميزان 13/68/69. [19] |
|
جبر تاريخ و جاويد ماندن اسلام
استاد شهيد مرتضى مطهرى
بسم الله الرحمن الرحيم
خاتميت و جبر تاريخ
غرضم اين جهت است كه كلمه ( جبر تاريخ ) در ميان طبقه متجدد همان نقشى را به اصطلاح بازى مى كند كه كلمه قضا و قدر و سرنوشت در ميان عوام و قديمى ها . حالا ما مى خواهيم راجع به اين جبر تاريخ يك بحثى كرده باشيم . چون اين مسأله جبر تاريخ به مفهومى كه متجددين ما به كار مى برند با مسأله خاتميت ارتباط دارد , اول آن ارتباط را عرض مى كنم و بعد وارد جبر تاريخ مى شويم . و اما ارتباط آن از اين راه است كه اساسا خاتميت براساس جاويدان بودن دين است . ما كه قائل به خاتميت هستيم , عقيده ما اينست كه اولا هميشه خدا دينى در ميان مردم دارد . خود دين حقيقت جاويدى است و از ميان افراد بشر منسوخ نخواهد شد . ثانيا آن دينى كه براى هميشه بايد در اجتماع بشر باقى بماند و آن صلاحيت را دارد كه باقى بماند دين اسلام است و يگانه كتابى در دنيا كه اين صلاحيت را دارد كه براى هميشه در ميان افراد بشر زنده بماند , نميرد و منسوخ نشود و هميشه تر و تازه باقى بماند قرآن است . انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .
حساب منظم و قطعى اجتماع و تاريخ
اگر بپرسيد آيا ما از آن جهت كه مسلمان و موحد و خداشناس هستيم و پيرو قرآن مى باشيم , بايد تاريخ را داراى يك قوانين و قواعدى بشناسيم , آن هم قواعدى قطعى و تخلف ناپذير , يا خير ؟ پاسخ اين است كه ما از نظر اينكه مسلمان و موحد هستيم و تابع قرآن مى باشيم , بايد بپذيريم كه تاريخ بشر , تاريخ امتها و اقوام و جمعيتها يك حساب منظم و قطعى و مشخصى دارد و ما بايد آن حسابها را بشناسيم و خودمان را با آن حسابها تطبيق بدهيم , و اتفاقا قرآن مجيد راجع به اين كه تاريخ بشر حساب قطعى و منظمى دارد , چون بيشتر با زندگى مردم سر و كار دارد , با صراحت بيشترى اين مطلب را بيان كرده است . در آيات زيادى از قرآن با كلمه ( سنت ) يا ( سنن ) برخورد مى كنيم , يعنى قرآن مجيد سرگذشت و سرنوشت يك قومى را كه ذكر مى كند تحت عنوان ( سنة الله ) ذكر مى كند : سنت الهى اينست , روش الهى و قانون الهى اينست كه ملتها اگر چنين و چنان باشند يك همچو سرنوشتى داشته باشند , و اگر نه , طور ديگرى باشند , باز سرنوشت ديگرى داشته باشند . مثلا اين آيه كه مى فرمايد : ( ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم) ( 3 ) يك قانون مسلم و قطعى را در تاريخ بشر و زندگى بشر ذكر مى كند . ما مى بينيم قرآن كريم سر گذشت فرعون و فرعونيان را ذكر مى كند , ستمگريها , استكبارها , استعلاها و تبعيضهاى اينها را بيان مى كند , كفرورزى و كفران ورزيهاى اينها را ذكر مى فرمايد تا منتهى مى شود به هلاكت آنها . پشت سرش اينچنين مى فرمايد : ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم ( 4 ) يعنى اين بدان سبب و موجب است كه هرگز خداوند نعمتى را كه به قومى ارزانى مى فرمايد از آنها پس نمى گيرد مگر پس از آنكه آنها خودشان در آنچه كه مربوط به شخصيت و اخلاق و عادات خودشان است دگرگونى به وجود آورند , فاسد گردند . كلمه لم يك افاده حتميت و ضرورت مى كند , يعنى خداوند هرگز چنين نبوده است كه بى جهت نعمتى را از قومى سلب كند , لازمه خدائى خدا اينست كه اينچنين نباشد .
جبر تاريخ و جاويد ماندن
حالا مىآئيم سراغ اين مطلبى كه آقايان بيان مى كنند . اينها جبر تاريخ را ملازم گرفته اند با اينكه هيچ چيزى در دنيا جاويد نمى ماند . اين ديگر از كجا پيدا شده است ؟ ! اختلاف ما با آنها در اينجا است .
اشتباه ماركسيسم
اينهائى كه وقتى بحث از جبر تاريخ مى كنند مى گويند به حكم جبر تاريخ هيچ چيزى نبايد جاويد بماند خيال كرده اند كه احتياج اولى بشر منحصرا احتياج اقتصادى است , ساير احتياجات همه احتياجات ثانوى است , احتياجات معنوى بشر , احتياج به علم و تقوا و دادگسترى , ثانوى است , احتياج به زيبائى و اخلاق ثانوى است , و بشر را يك حيوانى فرض كرده اند كه فقط شكم دارد , و همه چيز را ناشى از شكم مى دانند . بعد چون ديده اند عوامل اقتصادى زندگى بشر تغيير مى كند , گفته اند چون اقتصاد تغيير مى كند پس همه چيز را در زندگى بشر تغيير مى دهد و هيچ چيز ثابتى در زندگى بشر وجود ندارد . و از اينجا گفته اند . لازمه جبر تاريخ اين است كه همه چيز عوض بشود . مى گويند جبر تاريخ ملازم با عوض كردن همه چيز و جاويد نبودن هيچ چيز است . چون ابزار توليد تغيير مى كند و اقتصاد زيربناى زندگى بشر است , در اثر تغيير آن تمام قسمتهاى ديگر زندگى بشر كه روبنا است تغيير مى كند .
پی نوشتها:
1 . سوره حجر , آيه 9 . 2 . سوره روم , آيه 54 . 3 . سوره رعد , آيه 11 . 4 . سوره انفال , آيه 53 . 5 . سوره اسراء , آيه 15 . 6 . سوره فاطر , آيه 43 . 7 . سوره اسراء آيات 4 تا 8 . 8 . سوره اعراف , آيه 96 . 9 . هر چند كلمه خوبى انتخاب نشده است براى اينجا , چون تا گفته مى شود ( جبر ) مفهوم زور و اكراه و اجبار به ذهن بعضى مىآيد يعنى اينكه عاملى بيايد و عامل ديگر را مسلوب الاختيار بكند , در صورتى كه اينجور نيست . |