بانک مقالات معارف قرآن
|
قرآن در مثنوي معنوي
رضا روحاني
رضياللهعنه خورشيد قرآن در سراسر سرزمين مثنوي تابان است و كمتر ناحيه و خانهاي است كه نور و روشني و تجلّيي از آن آفتاب رخشان نداشته باشد. قرآن در مثنوي، همجلوهي ظاهريو صوريدارد و هم جنبه و جلوهي باطني و معنوي. هم الفاظ و حكايتها و امثالش در مثنوي حاضر و پُر بَسامد است و هم روح و معنا و پيامش مثنوي را معنوي كرده است.
پاورقيها:
ـ همين معاني را سنايي نيز آورده است: ر.ك به حديقة الحقيقة، ص 174 ـ 176. زو شنو زان كه خود همو داند سرّ قرآن قرآن نكو داند سرّ قرآن زبان چه داند گفت چون نباشد ز محرمان بنهفت درد گويد به صوت اندهناك سرّ قرآن پاك با دل پاك جز دل و جانت از زبان خموش سوي سرّ نُبي نيارد هوش سرّ قرآن ز سوره دريابد هوش اگر گوشمال حق يابد (1) سرني، ج1، 378 ـ 379، «تعظيم فوقالعاده مولانا در حق قرآن كريم... همواره با نوعي تسليم و انجذاب روحاني مقرون است و حال وي در برابر اين وحي مبين الهي به نوعي فنا در ذكر و فنا در مذكور، يا به آنچه صوفيه فنا در شيخ و مرشد ميخوانند شباهت دارد...». (2) سرني، ج1، ص550، «تصويري كه مثنوي از عالم طرح ميكند، تصويري است كه خطوط اصلي آن از قرآن كريم مأخوذ است.» (3) در فيه ما فيه، ص229، قرآن به عروسي محجوب مانند شده است: «قرآن همچون عروسي است، با آن كه چادر را كشي، او روي به تو ننمايد، آن كه آن را بحث ميكني و تو را خوشي و كشفي نميشود از آن است كه چادر كشيدن تو را رد كرد و با تو مكر كرد و خود را به تو زشت نمود، يعني من آن شاهد نيستم، او قادر است، به هر صورت كه خواهد بنمايد. اما اگر چادر نكشي و رضاي او طلبي به روي كشت او را آب دهي، از دور خدمتهاي او كني، در آنچه رضاي اوست كوشي، بيآن كه چادر او كشي، به تو روي بنمايد... حق تعالي به هر كس سخن نگويد.» (4) براي آشنايي بيشتر با انواع استفادههاي مولانا از قرآن و تأثيرهاي گونهگون آن كتاب كريم در مثنوي شريف و نيز براي احتراز از مكرّرگويي در اين مقاله، خواننده را به اين تحقيقهاي عالمانه رجوع ميدهيم: كتاب هاي سرّني (به ويژه بخش «در قلمرو وحي»)، بحر در كوزه، تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي، و مقاله قرآن در مثنوي در فصلنامه پژوهش هاي قرآني، شماره2. (5) سرني، ج1، ص342. (6) «هذا كتاب المثنوي و هو... حسرة علي آل فرعون و الكافرين كما قال يضل به كثيرا و يهدي به كثيرا و انه كشاف القرآن... بايدي سفرة كرام برره يمنعون ان لا يمسه الاالمطهرون لايأتيه الباطل بين يديه و لامن خلفه و اللّه يرصده و يرقبه و هو خير حافظ»: مثنوي، مقدمهي دفتر اول، ج1، ص1؛ و نيز: «و له الحمد و المجد علي تلفيق الكتاب المثنوي الالهي الرباني و هو الموفق و المتفضل و له الطّول و المن لاسيما علي عباده العارفين علي رغم حزب يريدون ان يطفئوا انواراللّه بافواههم و اللّه متم نوره و لو كره الكافرون، انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون...»: مثنوي، مقدمهي دفتر سوم، ج1، ص2. (7) سرّني، ج1، ص373: «كثرت و تنوع موارد اخذ آيات قرآني در مثنوي به حدي است كه اگر آن را به يك معني، نوعي تفسير عرفاني از قرآن هم بخوانند مبالغه نيست.» (8) فيه ما فيه، ص165. (9) ر.ك: سرني، ج1، ص341 به بعد. (10) دربارهي اين ارتباط و انتساب، رجوع كنيد به اهّم كتابهاي صوفيانه، كه غالبا در ابتداي مباحث و گاه در كلّ كتاب، مبادي، و مباني و آداب و اخلاق عرفاني ـ خانقاهي خويش را مأخوذ از قرآن يا منتسب بدان كردهاند. (11) در اين كتاب همچنين بحثي خواندني دربارهي روساخت قرآني و هم خواني و هم ساني روساخت گسستهنماي مثنوي با آن، در عين ژرف ساختي هماهنگ و پيوسته، آمده است؛ ر.ك: تجلّي قرآن و حديث در شعر فارسي، ص70 ـ 72. (12) نيكلسن در ذيل ابيات 1537 به بعد از دفتر اول (شرح مثنوي، ج1، ص246) چنين ميآورد: «يعني چون خود را به تحقيق در حقيقت مبين قرآن وقف كردي (لمع، 72 به بعد)، عايشه گفت كه قرآن خلق پيامبر بود، يعني موافق قرآن بود.» (13) «قل لو كان البحر مداد الكمات ربّي لنفذ البحر قبل ان تنفذ كلمات ربي و لو جئنا بمثله مددا» و: «ولو انما في الارض من شجرة اقلام و البحر يمدّه من بعد سبعة ابحر ما نفدت كلمات اللّه.» (14) ر.ك: احاديث مثنوي، ص83. (15) حديقة الحقيق، ص178 رسن است او و غافلان چاهي رهبر است او و عاشقان راهي نور قرآن به سوي او رسن است در بن چاه جانت را وطن است تا بيابي نجات بوك و مگر خيز و خود را رسن به چنگ آور ور نگشـتي به قعـر چـاه هلاك آب و بـادت دهـد به آتـش و خـاك خردت بشري و رسن قرآن تو چو يوسف به چاهي از شيطان چنگ در وي زن و برآي از چاه گرهمي يوسفيت بايد و جاه تا بدان آب جان به دست آرند رادمردان رسن بدان دارند تا كني بهر نان رسن بازي تو رسن را ز بهر آن سازي 16 ـ ر.ك: به نثر و شرح مثنوي، ج2، ص421 17 ـ ساختار و تأويل متن، ج2، ص504: سلطان ولد پسر مولانا گفته است: «علما و اوليا هر چه گفتند از تفسير قرآن، از چهارم نگذشت و خبر نداد. ليكن، نتوان گفت كه اوليا به هفتم نرسيدند. رسيدند و گذشتند، ليكن، در لفظ و عبارت همين بطن چهارم را توانستند گنجانيدن؛ منزلهاي دريا بينشان است، نتوان بر آن انگشت نهادن.»
منابع:
1. احاديث مثنوي,safhe=83 |
|
قرآن و تأويل آن از ديدگاه ناصر خسرو*
دكتر رضا روحاني
چكيده
نويسنده در مقاله حاضر تلاش ميكند ضمن استخراج نكاتي كه ناصرخسرو در آثار، و به ويژه اشعار، درباره قرآن بيان داشته، آنها را دستهبندي، تحليل و تبيين نمايد و با معرفي ديدگاه هاي مختلف ناصر درباره قرآن و تنزيل وتأويل آن ،شئون قرآني شعر و انديشه ناصر را به اجمال بيان نمايد.
كليدواژهها :
قرآن، تأويل، اهل تأويل، تنزيل، ناصرخسرو، اسماعيليه.
مقدمه
ناصر خسرو، در آثار خود، به شيوه هاي متعددي متذكر مقام قرآن كريم شده و تأثر خود را از آن نشان داده است. اثر پذيري از قرآن و استشهاد بدان، در دوره ها و سبكهاي مختلف ادب فارسي، رواج داشته است؛ در دوره هاي آغازين، كمتر و در دوره هاي ميانين، بيشتر. اما ، ناصر خسرو ـ شاعر و نويسنده بزرگ قرن پنجم هجري ـ از بين شاعران پيشين و معاصر خويش، توجه بيشتري به قرآن داشته است. او هم از معاني و مفاهيم قرآن متأثر شده و هم از الفاظ و تركيبات آن بهره برده است و البته، «استفاده او از قرآن تصنعي، به نظر نميرسد.» (محقق، 2).
1. دلايل توجّه خاص ناصر به قرآن
قرآن كريم، متن مرجع همه مسلمانان در همه دورهها بوده است. شمول و شقوق گسترده تعاليم الهي در قرآن، اعجاز آن، جاودانگي پيامهاي آن، و تمسك فرقههاي مذهبي به آيات آن، از اموري است كه موجب ميشود مسلمان و متكلّمي چون ناصر خسرو، بيش از مسلمانان معمولي، دغدغه فهم و درك معاني پيدا و پنهان آن را داشته باشد.
1ـ1. عوامل و دلايل بيروني
1ـ1ـ1. توجه خاص اسماعيليه به قرآن و تأويل
اسماعيليان به قرآن و معاني تأويلي آن توجه خاص داشتهاند. در آثاري كه از آنان باقيمانده اين امر به خوبي ديده ميشود كه براي هر امر يا قولي، از جمله قرآن كريم، ظاهر و باطني معتقدند و اهميت بيشتري نيز به بواطن و تأويلات آن ميدهند. آنان دلايلي از قرآن و حديث ارائه ميكنند كه لازم و واجب است ما آيات قرآن و معارف و احكام ديني را تأويل كنيم و به ظاهر و باطن داشتن تمامي معارف ديني اعتقاد داشته باشيم.
2ـ1ـ1. عقلي و باطني بودن اسماعيليه
چنان كه ميدانيم، نام ديگر فرقه اسماعيليه، باطنيه است ودليل اصلي اين امر نيز آن است كه ايشان در مواجهه با اموري مثل خداوند، عالم، آدم، شريعت و… شديداً تأويلي ميانديشيدند وسعي ميكردند كه آن امور را با توجيهات و معيارهاي عقلي خويش، كه بيشتر با نظام عقلي ـ فلسفي يونان قديم سازگاري ميدادند، بفهمند و به ديگران عرضه كنند. فهم فلسفي و باطني از قرآن نيز در آثار اسماعيليه سفارش شده وهم بدان عمل شده است. آنان، عقلي بودن و باطن انديشي خود را با تعقّل و تدبر در آيات كتاب خداوند، به ديگران نشان ميدادند وبا «حَدَّثنا گفتن» و نقلي شدن، مخالفت علني ميكردند[2].
3ـ1ـ1. توجه به توصيه هاي نبي(ص) درباره قرآن و عترت
بنابر عقيده شيعيان و طبق حديث معروف ثقلين، و سفارشهاي ديگر پيامبر، قرآن و عترت از يكديگر جدايي ندارند. اسماعيليه نيز كه از فِرَق مشهور شيعه در گذشته بودهاند، با توجه به آن حديث و احاديث ديگري كه درباره علي (ع) و آل نبي (ص) مستندشان بوده، كوشيده اند كه مصداق برخي آيات را اهل بيت بدانند و تنها آنان و سپس اعقاب آنان، يعني سادات فاطمي را اهل تأويل و فهم بواطن قرآن بدانند.
4ـ1ـ1. سفارشهاي قرآن و استعداد آن براي فهم و تأويل گسترده
ميدانيم كه خداوند در قرآن كريم سفارشهاي بسياري به مخاطبان خود ميكند كه در آيات الهي تدبر و تأمل كنند و به چشم عبرت در امور بنگرند. آيات قرآن نيز به علت اجمال بعضي مطالب، ادبي بودن، و بيان تمثيلي وتشبيهي بعضي امور، و اشتمال بر آيات متشابه، راه را براي فهم و دريافتهاي متكثّر و متعدّد در جهت اهداف مختلف معرفتي وكلامي باز نگه ميدارد.
5ـ1ـ1. خصايص و لوازم شعر زهدي
چنانكه از اشعار ناصر بر ميآيد و محققان نيز بدان اشارت داشتهاند[3]، ناصر خسرو، از معدود شاعران شعر زاهدانه ادب فارسي است. از خصايص و لوازم شعر زهد كه مخاطب را به دوري از دنيا و ظواهر آن و رويآوري به آخرت تنبيه و دعوت ميكند، استفاده وسيع از آيات و رواياتي است كه بر اين تزهد، تأكيد كنند. ناصر نيز به اين دليل كه خود را شاعر«شعر زهد» ميشمارد2، استفادههاي متنوع و متعددي از
6ـ1ـ1. حرفه و مأموريت مذهبي ناصر خسرو
ناصر خسرو به دلايل حرفه اي نيز بايد توجه و عنايت زيادي به قرآن ميكرد. «شغل وحرفه روحاني او … ايجاب ميكرد كه بصيرت فراواني به قرآن داشته باشد، زيرا او از طرف خليفه فاطمي مصر مأمور تبليغ خاور زمين شده بود و عنوان حجت جزيره خراسان را داشت و مسلّماً چنين مرتبه و پايه به كسي اعطا ميشود كه كتاب الله را از برداشته و به رموز آن آشنا باشد تا در هنگام مباحثه و مناظره و القا خطابههاي ديني و مذهبي و اثبات مدعاي خود بتواند به آن استشهاد و تمسك جويد» (محقق، 3).
2ـ1. عوامل و دلايل دروني
1ـ2ـ1. روحيه حق جويي و حقيقت طلبي ناصر
از دلايل شخصي رويكرد خاص شاعر به قرآن را ميتوان روحيه حق جو و حقيقت طلب او ذكر كرد؛ همان روحيهاي كه موجب تحول روحي او نيز شده بود. او در اين مسير، دستاويزي محكم تر از قرآن وتمسك بدان براي رسيدن به هدايت و حقيقت نميتوانست پيدا كند و احتمالاً، از اين رو بود كه وقتي متوجه التفات زياد اسماعيليه به قرآن و فهم معاني و بواطن آن ـ بيشتر از ساير فرق ـ شد، بدانان پيوست.
2ـ2ـ1.مقام والاي سخن نزد ناصر
اهميت و شرافتي كه ناصر خسرو براي «سخن»[4] و به خصوص «سخن ديني»[5] در آثار خود قائل ميشود، پر بسامد و بسيار قابل توجه است. او «عقل» را سخن اول و «قرآن» را سخن آخر ميشمارد و آدمي نيز از نظر او، ميتواند سخن شريف خداوند باشد[6]، همچنان كه عيسي نيز كلمة الله و سخني از خداوند به خلق بود[7]. سخن خداوند در قرآن نيز عالي ترين و گرانقدرترين نمونه سخن است[8] كه ناصر خسرو به آن توجه ويژه اي نشان ميدهد.
3ـ2ـ1. اطلاع عميق از ادب عرب و علم تفسير و تأويل قرآن
چنانكه از آثار نظم و نثر ناصر بر ميآيد، علم و اطلاع او در علم تفسير، تأويل و علوم مقدماتي آن، بسيار چشمگير است. از اين رو، « اطلاع عميق وي از ادب عرب و تفسير و تأويل قرآن، او را بر اين ميداشت كه از الفاظ و معاني و مفاهيم قرآن، به طرق مختلف در بيان سخن خود استفاده كند» (محقق،2ـ3).
4ـ2ـ1. مستدل كردن و قرآني نشان دادن عقايد تازه
ناصر خسرو چنانكه رسم متكلمان و متفكران زمانه اش بود، ناچار بود كه مركز ثقل افكار و عقايد خود را در قرآن بجويد و از قرآن نشان دهد؛ در اين راه، اگر متكلمان ساير فرق اسلامي با تمسك به ظاهر برخي آيات متشابه، عقايد خود را مستدل و قرآني نشان ميدادند. ناصر خسرو به كمك انديشه تأويلي اسماعيليه همان كار را به صورتي بيپروا تر و باطنيتر، هم در آيات متشابه و هم در آيات محكم دنبال ميكرد.
5ـ2ـ1. تسكين رواني در التجا به قرآن
يكي از دلايل شخصي اين توجه را ميتوان دليل روانشناختي ذكر كرد، ناصر كه دورهاي طولاني از عمرش را در تبعيد و انزوا ميگذراند، مؤانس و مجالسي بهتر از قرآن نميتوانست پيدا كند؛ و هم كلام شدن با حق تعالي علاوه بر افزودن علم و آگاهي او، بدو آرامش و اطمينان روحي ـ رواني نيز ميبخشيد. «ناصر خسرو قرآن را به منزله دژي استوار ميداند كه ملجأ و پناه معنوي اوست و در جهاد بيروني و دروني خود، از آن سلاح قاطع و مهلك بر ميگيرد. او كه از زندگي عالي و تجمل دنيوي و مال و منال و احترام و ثروت دست شسته و از امير و وزير و سلطان و حاكم گريزان گشته بود و در جهان مادي عصر خويش، جز تاريكي و ظلمت چيزي را مشاهده نميكرد و جهان معنوي يعني جهان علم و دانش زمان خود را بس ميان تهي مييافت، فقط قرآن بود كه در سر تا پاي وجود او اثر ميكرد و در تنگناي دره يمگان كه تاريكي از همه سوي او را فرا گرفته بود، خانه دل او را روشن ميساخت» (محقق، 2).
2. مقام تأويل و تنزيل
چنان كه از آثار منثور و ديوان اشعار ناصر خسرو بر ميآيد، ناصر براي ظاهر آيات قرآن ارزش مستقلي قائل نيست و بيشتر، به باطن و تأويل آيات نظر دارد. اين كه قرآن كريم ظاهر و باطني دارد و باطن آن نيز داراي بطن يا بواطن متعددي است، در احاديث آمده است[9]، در قرآن نيز سخن از آيات متشابه و تأويل آن به ميان آمده است و آيات بسياري نيز وجود دارد كه در آن ها داستانهاي واقع نماي تمثيلي، امثال، آيات مجمل، آيات عام و انواع متعدد تشبيه، استعاره، مجاز و كنايه نيز كم نيست، كه همه اين موارد به نوعي ميتواند، مقدمات باطنگرايي و زمينههاي پرداختن به معناهاي ضمني، رمزي، استعاري و استنباطي را فراهم كند. عارفان و دانشمندان مسلمان گذشته و فرقههاي مذهبي، به شيوههاي متعدد و به صورت محدود يا نامحدود، به تأويل و تفسير باطني قرآن پرداخته اند؛ از آن ميان، برخي فرقهها مثل معتزله، شيعه و صوفيان بيشتر از سايرين به تأويل و تفسير باطني قرآن پرداخته يا بدان مشهور شدهاند. البته، بحث از تأويل هم در بين مفسران و اهل علوم قرآن و حديث شهرت دارد، و هم در بين اهل كلام و فقه، و هم اهل عرفان و تصوف[10]. در اين ميان، اسماعيليه بيشتر از سايرين به باطن انديشي و تأويل مشهور شدهاند. چنان كه نام ديگر اين فرقه، باطنيه يا باطنيان است. آنان با اين كه كم و بيش اهل عمل به ظواهر احكام شريعت بودند اما براي آن ظواهر، بواطن و تأويلاتي قائل بودند كه فرقه هاي ديگر غالب آن تأويلات را افراطي و خارج از قواعد درست تأويل دانستهاند[11]. بنابراين، تأويل، در نزد اسماعيليه از مقام والايي بر خوردار است، و آنان، در آثار خود، به اثبات اين مقام پرداخته و تأويل را در كارها و مقررات شرعي، كاملا واجب و ضروري دانستهاند[12].
1ـ2. رمزي و مثَلي دانستن شريعت و سخن خداوند
ناصر خسرو، آيات الهي و احكام شرعي را به زبان رمز و مثل ميداند و در آثار خود، به بيان معاني باطني و ممثول احكام و آيات ميپردازد. در جامع الحكمين چنين آمده است: «اهل باطن و تأويل گفتند سخن خداي تعالي اندر قرآن بر سبيل مثل است، چنان كه ميگويد: قوله، و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل، ... بر ما واجب است كه امثال را كه اندر قرآن است از خويشتن دور نيندازيم، بل مر آن را تنبيه و تحذير خويش دانيم از خداي تعالي ...» (ناصر خسرو، جامع الحكمتين، 37).
2ـ2. نسبت هاي تأويل و تنزيل
1ـ2ـ2. شرافت تأويل و نياز تنزيل بدان
ناصر خسرو پايداري ظاهر را به باطن ميداند و همچنين باطن و تأويل را نيز نيازمند ظاهر ميداند و هيچ كدام را به تنهايي كافي نميداند. در گفتار دهم كتاب وجه دين كه در اثبات ظاهر و باطن شريعت و كتاب است (ناصر خسرو، وجه دين 60ـ67)، ميكوشد كه عالم باطني و چيزهاي پنهاني را به كمك آيات و روايات ثابت كند، و در ضمن آن، با تمثيلهايي بيان كند كه پايندگي هر ظاهري به باطن اوست، مثلا پايندگي عالم به آدمياني است كه در آن اند و قيمتي بودن زر به معناي نهفته در آن است نه به ظاهر زرد و گدازنده اش، و جسد آدمي كه كثيف است، آشكار، و روح لطيفش پنهان است، و جهان فاني و مصنوع و اشخاص بد پيدايند، و جهان باقي و صانع آن، و افراد نيكوكار، پنهانند، پس همچنان كتاب خداي و شريعت رسول صليالله عليه و آله، پيداست و معني و تأويل ايشان پنهان است از نادانان؛ پيداست مر دانايان را» (همان، 66) او سپس، «كتاب» و «شريعت» را دو جسدي ميداند كه «معني» و «تأويل» روح آن دو است، و ميگويد همان طور كه جسد بي روح خوار است، كتاب و شريعت هم بدون تأويل و معنا بيمقدارند ( همان، 66) ناصر با اين مقدمات به زعم خود ثابت ميكند كه باطن چيزها از ظاهرشان شريفتر و ظاهرشان به باطنشان پايدار است، پس سخن خداوند و شريعت رسول هم به واسطه باطنشان است كه شرافت بيشتري دارد، و كسي كه از باطن آن دو بيخبر باشد، از دين الهي بيخبر ميشود (همان، 66-67). در انتهاي همين كتاب نيز تكرار ميكند كه تنزيل و مثال را بايد به وسيله تأويل و ممثول (:نمودار شده) پذيرفت و از محسوس بر معقول دليل گرفت. (همان، 300)
2ـ2ـ2. عمل به شريعت، مقدمه رسيدن به تأويل
ناصر در كتاب گشايش و رهايش خويش، عمل به شريعت را مقدمه و پيش شرط رسيدن به علم تأويل ميداند و آن را با تمثيلاتي، تبيين ميكند: «شريعت پيغمبران بر مثال اين جهان است كه هر كه بدين جهان در نيايد، بدان جهان نرسد، همچنين هر كه شريعت را كار نبندد، به علم تأويل نرسد» (ناصر خسرو، گشايش و رهايش، 110). تمثيل ديگر او از اين قرار است كه «تنزيل» را به نردباني مانند ميكند كه از آسمان به سوي زمين فرو هشتهاند و نفسهاي مردم مومن، بدان وسيله از پايه هاي آن بالا ميرود تا به آسمان برسد، و عمل به تنزيل و شريعت همان بالا رفتن از پايه هاي نردبان است، «تا روزي كه به سر نردبان برسد كه آن علم تأويل است». ( همان، 110-111)
3. فوايد تأويل
از ديدگاه ناصر خسرو، فوايد و نتايج تأويل متعدد است، او با ذكر اين فوايد در لابلاي آثار خود، مخاطبان خويش را به تأويلگري دعوت، و كار خود و ديگر اسماعيليه را توجيه و تأييد ميكند.
1ـ3. رستگاري و هدايت بخشي
ناصر در كتاب جامع الحكمتين( 79-80)، ضمن ترجمه و توضيح آيه «ذلك هديالله يهدي به من يشاء ( 39/23 ) ... » ميآورد: «آن است راه راست خداي، يعني تأويل است راه راست و بدو راه نمايد هر كه را خواهد».
2ـ3. شبهت زدايي و گره گشايي
فايده ديگر تأويل، شبهتزدايي آن است، در جامع الحكمتين (63) آمده: «عقل را هدايتي است سوي طلب تأويل تا شبهت ها بدان از او زايل شود»؛ يكي از شبهات محتمل، شبه تناقض ظاهري بعضي اقوال خداوند در قرآن است كه با تأويل آن آيات و اقوال، ميتوان اختلاف و اشتباه و تناقض ظاهري را از آيات قرآن دور كرد.(همان، 62)
3ـ3. عمل آفريني
ناصر عمل كردن به ظاهر شريعت را لازم، اما ناكافي ميداند، و معتقد است كه بايد به دنبال اسرار شريعت كه مخفي است بود و به ظواهر اعمال بسنده نكرد، البته دانستن معاني و بواطن امور شرعي و مثلهاي قرآني، موجب بصيرت بيشتر و در نتيجه انجام بيشتر اوامر الهي ميگردد[15].
4ـ3. جهلزدايي و حقيقترساني
ناصر معتقد است كه تأويل ـ با شرطي كه براي آن ذكر ميكند ـ آدمي را از بند عظيم جهل رهايي ميدهد (قصيده 86/40 و 120/43)، و راه رسيدن به علم حقيقي نيز راه تأويل و دانستن آن علم است (قصيده 86/41)، و البته حقيقت را نميتوان جست و يافت مگر از راه تأويلي كه تفصيل آن را خود ناصر، با تمثيلهاي مختلفي در آثار خويش گفته است (وجه دين 219 به بعد).
5ـ3. تسكين آفريني
تأويل، فايده رواني نيز دارد كه همان تسكين آفريني و آرامش بخشي آن باشد. يعني وقتي تأويل مثلها و متشابهات براي مردم آشكار شود، دلشان قرار ميگيرد (جامع الحكمتين، 79)، و گروهي كه از تقليد و ظاهرگرايي سير شده و به جوش آمدهاند، با شنيدن معاني نهاني، تسكين رواني مييابند (قصيده 133/49).
6 ـ 3. رهايي بخشي
ناصر خسرو معتقد است كه تأويل به جان آدمي قدرت پرواز ميبخشد و تأويل، به مثل، براي آدمي، همچون پر براي پرنده است (قصيده 43/58) و آدمي با دانستن تأويل ميتواند از اسرار عالم سر در آورد و خود را از چراگاه جهان بيرون كشد و رهايي بيابد (قصيده 129/36).
4. تأويل محدود آيات در اشعار
ناصر خسرو در ديوان خود به آيات زيادي اشاره كرده، اما نگارنده به اين نتيجه رسيده كه او كمتر آيه اي را تأويل كرده است، و ميتوان گفت كه استفادههاي لفظي و اشاره به معاني ظاهري آيات و اشارات قرآني ديگر، مثل امثال قرآني و قصه هاي اقوام گذشته و احوال و پيامبران پيشين، يعني استفاده از تنزيل و تفسير قرآن، بيشتر مورد توجه ناصر در اشعارش بوده است، و اين امر بي غرابتي نيست. يكي از دلايلي كه براي آن ميتوان بر شمرد، دليل تاريخي ـ سبك شناختي است، به اين معني كه، استفادههاي هنري و وسيع از قرآن تا زمان شاعر ما، هنوز به شعر فارسي راه نيافته بود ـ كاري كه بعدها در سبك عراقي و در اشعار مولانا، به وفور، به صورت تفسير يا تأويل ديده ميشودـ و همين مقدار استشهاد ناصر از آيات و استفاده او از مفردات و تركيبات قرآني، امر تازه اي است كه در شعر پيشينيان و معاصرين او راه نيافته بود[16]. البته در آثار منثور ناصر، تأويل آيات و مفاهيم قرآني به فراواني ديده ميشود. غير از كتاب سفرنامه كه خود بحثي جدا دارد، و در صحت انتساب آن به ناصر ترديدهاي بسياري وجود دارد، در ساير آثار، كم و بيش، به اثبات تأويل پرداخته و مفاهيم و آيين هاي ديني را، مطابق عقايد اسماعيليه، تأويل كرده است. كتاب وجه دين، پر از تأويلاتي است كه درباره اصول و فروع و برخي مفاهيم و رسوم مذهبي صورت گرفته، و حتي گفتار نهم آن كتاب (51-60) «اندر اثبات قرآن و تأويل NHHHhjgfhآن» است كه در اينجا، متعرض مباحث كتاب و موارد تأويل آن نميشويم.
5. شايستگان تأويل قرآن
اسماعيليه تفسير و بيان ظاهر و تنزيل قرآن را وظيفه پيامبر(ص) يعني ناطق، و تأويل و ارشاد به باطن آن را وظيفه امام و وصي و جانشين او ميدانند. در واقع «فهم اسرار شريعت ممكن نيست، مگر از طريق ائمه و انصار ائمه و دعات او. اساساً محور بنيادين عقايد و فلسفه آنـان اخذ و تعليم از امامان است و به همين سبب به آنان تعليميه ميگفتند» (آقانوري، 279).
1ـ5. آل رسول و علي (ع)
آل نبي (ع) و علي (ع) معتمداني اند كه بر علم امثال، و امثال قرآني، و گشودن معاني و ممثولات قرآن آگاهي دارند، و بر مشكلات و متشابهاتي كه در قرآن آمده فايق ميآيند و براي مردم معاني و بواطن آن را شرح ميدهند. (قصيده 119/28 و 232/50).
2 ـ 5. ائمه و بزرگان اسماعيليه
ناصر خسرو بعد از علي (ع) و آل نبي براي ائمه و علماي اسماعيلي نيز تأويلگري قرآن و آيين هاي ديني را مجاز ميشمارد، و معتقد است كه مردم بايد براي فهم معاني قرآن و احكام شرعي به سراغ آنان نيز بروند.
پاورقيها:
* ـ تاريخ وصول: 25/8/81 ، تاريخ تصويب نهايي: 7/2/82 . [1].رجوع كنيد به كتابهاي اسماعيليان و كتابهايي كه درباره افكار و عقايد آنان نگاشته شده است؛ مانند اساس التاويل و تاويل دعائم الاسلام، هر دو از نعمان ابن محمد مغربي؛ كتاب تاج العقايد و مخزن الفوائد از علي ابن محمد الوليد؛ كشف المحجوب از ابو يعقوب سجستاني و كتاب تاريخ و عقائد اسماعيليه از فرهاد دفتري و... العقايدالباطنيه و حكم الاسلام فيها از صابر طعيمه، اسماعيليه (مجموعه مقالات) و ... [2]. ناصر خسرو، بارها اخباري گري و بسنده كردن به اقوال و روايات را نقد كرده و مخاطبان خود را از آن بر حذر داشته است، از جمله: بـر « حدثـنا » مبـاش فتنـه برسخته ست آن سخن به شاهين ( ديوان ناصر خسرو، قصيده 24/35 ) امثال قرآن گنج خداي است چه گويي از حدثنا قال، گشاده شود امثال؟! ( قصيده 119/27 ) همچنين ر. ك: قصيده 69 /31. [3]. ر. ك: شعر صوفيانه فارسي، بخش زهديات، ص 48 به بعد همان كتاب. 2. از جمله در اين ابيات: جز گفتن شعر زهد و طاعت صد شكر تو را كه نيست كارم ( قصيده 79/3 ) و اندر رضاي او گه و بي گه به شعر زهد مر خلق را به رشته كنم علم و حكمتش ( قصيده 82/ 56 ) و نيز، ر. ك: قصايد 22/82، 36/42، 41/44و 219/43. [4]. ناصر خسرو در ابيات و قصايد متعددي از سخن و شرافت آن سخن گفته است، از جمله قصيده 225 ديوان، با اين مطلع: سخن شريفتر و بهتر است سوي حكيم ز هر چه هست در اين روزگار بيمعني [5]. ر. ك: قصيده120/30 و قصيده 123/33. [6]. ر. ك: قصيده 111/12-13. [7]. ر. ك: قصيده 225/28-30. [8]. ر. ك: قصيده 2/36. [9]. از جمله حديث مشهور: ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الي سبعه ابطن. احاديث مثنوي، ص83، به نقل از تفسير صافي؛ و نيز براي اطلاع از احاديث مشابه ر. ك: همان، ص 83-84. [10]. براي اطلاع از شيوه هاي مختلف تاويل در حوزه هاي روايي، باطني و اصولي، مراجعه كنيد به كتاب روشهاي تاويل قرآن از دكتر محمد كاظم شاكر. [11]. براي اطلاع از نوع انتقادات مخالفين از اسماعيليه، بنگريد به كتاب فضائح الباطنيه از امام محمد غزالي، به ويژه باب پنجم آن كتاب كه نويسنده در پي نشان دادن فساد تاويلات باطنيان در امور ظاهر روشن و رد استدلالات عددي و حروفي آنان است ؛و نيز : العقايد الباطنيه و حكم الاسلام فيها. [12]. كتاب تاج العقائد و معدن الفوائد، بخش في اثبات التاويل ص 113: و يعتقد: ان التاويل واجب في الاعمالِ الشرعيهِ و اوضاعها و هو معني يقف عليه العقلاء دون العامه. [13]. براي نمونه بيشتر، ر. ك: قصيده 16/48 و 127/39 و 132/17، 20 و 189/37 [14]. قصيده 43/35: پيدا چون تن تو است تنزيل تاويل در او چو جان مستَر. [15].ر. ك: وجه دين، ص37 و همان ص26: ... و بيداري باد خوانندگان اين كتاب را تا گمان برند كه چون معني شريعت دانستند كار كردن از ايشان بيفتاد، بلكه كار آن وقت بيشتر كنند كه معني آن بدانند. [16]. براي اطلاع از كميت و كيفيت اثر گذاري از قرآن در تاريخ شعر فارسي، از جمله رجوع شود به كتاب سبك خراساني در شعر فارسي از دكتر محمد جعفر محجوب، تجلي قرآن و حديث در شعر فارسي از سيد محمد راستگو، و تأثير قرآن و حديث در ادبيات فارسي از دكتر علياصغر حلبي. [17].ر. ك: وجه دين ص33. البته ناصر خسرو حضرت نبي (ص) را داننده شرح و معاني قرآن ميداند، اما معتقد است مشكلات قرآن رافقط آل پيغمبر مي توانند بگشايند: معنـي سخن ايـزد پيغمبـر دانـد بهتـان بـود ار تو به جز اين گويي بهتـان بر مشكل اين معجزه جز آل نبي را كس را نبود قوت و نه قدرت و نه سلطان ( قصيده 232/50-51 ) [18].ر. ك:جامع الحكمتين ص 116و291و60و61و نيز بنگريد به كتاب تاج العقائد و معدن الفوائد، ص65 كه وصي و نقش او را چنين توضيح مي دهد : ان صاحب الوصيه هو الذي جوهره لا حق بجوهره و كما له مشتق من كماله، و ان معاني اقواله و رموز شريعته و اسرار ملته و حقايق دينه توجه عنده، ولا تتعداه ولا توخذ الا منه...
منابع:
1. ـ ـــــــــــــــــــ ؛ ديوان ناصرخسرو، تصحيح مهدي محقق و مجتبي مينوي، دانشگاه تهران، تهران، 1370. |
|
قرآن از منظر اقبال لاهوري
ناصر كشاورزي
با نگاهي دقيق به زندگي و آثار علامه محمد اقبال لاهوري، مأنوس بودن با كتاب خدا (قرآن) در همهي حالات او مشاهده ميگردد، به طوري كه ميتوان رمز ترقي، تعالي و رشد فكري اقبال را در ميان ارتباط روشنفكران مسلمان مستمر او با قرآن عنوان كرد.
بازگشت به قرآن
بازگشت به قرآن يكي از مهمترين راه حلهاي اصلاحي در انديشهي متفكران مسلمان در دوران معاصر بوده است. از نظر متفكران يكي از علل عقبماندگي، انحطاط و زوال پيش آمده در سطح جهانِ اسلام، عدم توجه و عدم تأمل و تعمق در قرآن ميباشد. اقبال يكي از اين متفكران و روشنفكراني است كه معتقد است بايد اين كتاب حفظ و حقايق آن نيز آشكار گردد:
قرآن كتاب بيداري
قرآن بالاترين و برترين معجزهي پيامبر گرامي (ص) اسلام است. اين كتاب مقدس كه مشعل فروزان هدايت به سوي رستگاري انسانها در طول تاريخ (پس از ظهور اسلام) است، خود در بردارندهي توصيهها و راهنماييهايي است كه انسان را نسبت به واقعيات جهان بيدار ميسازد. بدين خاطر است كه اقبال معتقد است اصول حاكم در قرآن، خود انگيزهاي براي بيدار شدن انديشهي بشري ميباشد،8 زيرا:
انسان كامل
اقبال بحثي دربارهي انسان كامل به عنوان دارندهي رفيعترين جايگاه خلقت پس از خدا دارد. او معتقد است: وقتي انسان كامل گرديد از هر مقامي بينياز ميگردد و در منظومهي شعر اسرار خود ميگويد:
رمز بيخودي
خودي در نگاه اقبال همان هويت و اصالت اسلامي و شرقي ميباشد. فلسفهي خودي اقبال، علاوه بر داشتن مضامين و احساسات عرفاني، داراي روح استعمار ستيزي و دخالت در سرنوشت خويشتن انسان ميباشد. اقبال بريدن از اين خويشتن و از خودبيگانگي در برابر ديگر فرهنگها و تمدنها ـ بخصوص تمدن غرب را ـ يك نوع بيخودي ميداند. لذا او در منظومهي شعر «رموز بي خودي» سعي در آن دارد كه با معارف برگرفته از آيات قرآن ـ بخصوص سوره اخلاص (توحيد) ـ انسان مسلمان را به خوديت اسلامي خودآگاه سازد. اقبال در تفسير آيهي «اللّه الصمد» لزوم بازگشت به خويشتن مسلمانان را متذكر ميگردد:
عرفان در قرآن
اقبال بر مهمترين و كارآمدترين رياضت در عرفان اسلامي ـ كه همان احتياط و كنترل در خوردن و آشاميدن است ـ تاكيد بسيار دارد و اساسا كاركرد اين احتياط، باعث آرامش بخشيدن به غوغاي دروني انسان ميگردد و فرصتهاي عالي انديشيدن را براي انسان فراهم ميآورد:
قرآن كتاب شناخت
در نگاه اقبال روش قرآن، هنگام بيان داستان هبوط (سقوط) آدم و حوا، تغيير در صورت كلي، جزيي داستانها ميباشد تا آن كه آنها را با انديشههاي جديد متناسب سازد و از اين راه آنها را با روح زمان منطبق سازد؛ زيرا هدف قرآن از آوردن اين داستانها تنها جنبهي تاريخي آنها نميباشد، بلكه به دنبال يك هدف كلي اخلاقي و فلسفي ميباشد كه همانا ترقي مقام بشريت از حالت اوليه شهوات غريزي به يك حالت شناخت است.24
تاريخ منبع شناخت از نظر قرآن
اقبال معتقد است كه تاريخ، يا به زبان قرآن ايام اللّه (روزهاي خدا) يكي ديگر از منابع علم و معرفت به حساب ميآيد. او جوهراصلي كتاب مقدمه ابن خلدون را ـ به عنوان پدر فلسفه تاريخ ـ برگرفته و الهام گيرنده از قرآن ميداند؛ زيرا امثالهاي تاريخي كه در آيات قرآن آمده است خود بيانگر يكسري قوانين و تعميمهاي خاص حاكم بر تاريخ ميباشد كه به اقوام و ملتها به صورت دسته جمعي داوري ميكند. از نگاه اقبال، قرآن به اجتماعات بشري هم چون سازواره و موجودات زنده نظر ميافكند؛ پس در قرآن نطفه و سرچشمهي نظريات تاريخي وجود دارد. از طرف ديگر قرآن دربارهي مورخان و راويان تاريخ با دادن يك قانون كلي، امر به دقت و جستوجو و تحقيق دربارهي آنچه گفتهاند را ميكند. همين رجالشناسي و تأكيد بر آن در قرآن است كه بنابر اعتقاد اقبال منبع الهام همهي آيندگان ميگردد و مرداني؛ چون ابن اسحاق ،طبري و مسعودي را در جهان اسلام پديد ميآورد.31
نتيجهگيري
قرآن به عنوان يكي از دو امانت پيامبر گرامي اسلام است كه در ميان امت اسلامي به وديعه گذارده شده است. اين معجزهي بزرگ پيامبر خاتم، در بعضي اعصار و زمانها، مورد بي مهري مسلمانان قرار گرفته است. گاهي اين كتاب عظيم در سر حد پرداختن به ظواهر و الفاظ آن مورد بهره برداري بوده و زماني ديگر به كلي كنار گذاشته شده است. علاقه محمد اقبال لاهوري از جمله انديشمندان و روشنفكران مسلمان در دورهي معاصر است كه به دنبال احياي مفاهيم و معارف اصيل اسلامي است.
پاورقيها:
1. جاويد، اقبال «زندگي و افكار علامه اقبال لاهوري»، ج 1، ترجمهي شهيندخت كامران مقدم، چاپ سوم، تهران: شركت بهنشر (آستان قدس رضوي)، 1372 ص 103. 2. همان، ص 244 و 245. 3. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، چاپ سوم، تهران: سازمان انتشارات جاويدان، 1366، ص 365. 4. همان، ص 169. 5. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، ترجمهي احمد آرام، تهران: كانون نشر و پژوهشهاي اسلامي (بيتا)، ص 19 6. محمد اقبال لاهوري، كليات اشعار فارسي، پيشين، ص 366. 7. همان، ص 165 و 166. 8. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 191. 9. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 368 و 369. 10. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 142. 11. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 489. 12. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 1. 13. همان، ص 111. 14. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، ص 178 و 179. 15. محمد اقبال لاهوري، «احياي فكر ديني در اسلام»، ص 126. 16. محمد اقبال لاهوري، «كليات اشعار فارسي»، ص 116. 17. همان، ص 491. 18. همان، صص 116ـ115ـ114. 19. همآن، ص 190و191. 20. همآن، ص 195و196. 21. همآن، ص 448. 22. جاويد اقبال، «زندگي و افكار علامه اقبال لاهوري»، ج 1، پيشين، ص 220و231. 23. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي» پيشين، ص 504. 24. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام»، پيشين، ص 96ـ99. 25. همان، ص 101. 26. همان، ص 107. 27. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي»، پيشين، ص 489. 28. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام» پيشين، ص 109 29. همان، ص 161؛ سورهي نساء، آيهي 1. 30. محمد اقبال لاهوري «كليات اشعار فارسي» پيشين، ص 98. 31. محمد اقبال لاهوري «احياي فكر ديني در اسلام» پيشين، ص 159 الي 161. |
|
قرآن در آئينه مثنوي
سيد حسين سيدي
در بيان تأثير قرآن بر انديشه مولانا همين كافي است كه اشاره كنيم تا پايان نيمه اول دفتر پنجم از 1460 آيه استفاده شده است. (1) اما آنچه اكنون در پي آن هستيم بررسي مفاهيم ديني در مثنوي است تا ببينيم نحوه تلقي و دريافت مولانا از اين مفاهيم چگونه است. به همين جهت ابتدا از واژه «قرآن» آغاز ميكنيم تا حسن مطلعي براي ديگر موضوعات باشد.
منابع:
1- تفسير نقد و تحليل مثنوي، استاد محمد تقي جعفري، 12/87. |
|
قرآن و حديث در شاهنامه فردوسي
علي ابوالحسني (مُنذر)
اخذ و اقتباس شاهنامه از متون عربي، به اشعار و امثال تازي محدود نميشود، بلكه در بسياري از ابيات يا تعبيرات اين كتاب، ردّ پاي آيات و روايات اسلامي نيز به وضوح قابل تشخيص است.
تابش آفتاب «قرآن» و «عترت» عليهمالسلام
بر آفاق شاهنامه
حريري زر تار از كلامِ محجوب
استاد طوس، در ميان شاعران ايران اسلامي، به عفّت كلام و حُجْب سخن شهره و ممتاز است، و اين امر، از وجوهِ بارز تأثيري است كه آن حكيم چابك انديشه از «قرآنِ مدل» پذيرفته است.
پاورقيها:
(1) تحريم: 4. (2) بقره: 102. (3) بحارالانوار، مجلسي، همان، 72/93. (4) انگشتگر: زغال فروش. (5) يادداشتهاي قزويني، به كوشش ايرج افشار (انتشارات دانشگاه تهران) 6/103. (6) محاضره الادباء، راغب اصفهاني (المكتبة الحيدرية، قم 416 ق) 3/6. (7) گلنار، شكوفه و گل سرخ انار برّي است كه مشّاطگان قديم در آرايش چهرهي نوعروسان از آن بهره ميجستند. (8) بحارالانوار، همان، 7/331 و 337 و 39/204 و 209، و... (9) همان: 16/66. (10) روايات اين بخش، از كتبي چون تحف العقول، غررالحكم، اصول كافي، نهج البلاغه، و به ويژه بحارالانوار مرحوم مجلسي (جلد اوّل و ...) گرفته شده است. (11) حديث پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم (من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، تحقيق و تعليق: سيدحسن موسوي خرسان، چ5، دارالكتب الاسلامية، تهران 1390 ق، 4/267). (12) فرمايش امام هفتم عليهالسلام به هشامبن حكم (اصول كافي، كليني، همان، كتاب العقل و الجهل). (13) خردنماي جهانافروز، ابوالفضل يوسفبن علي مستوفي، با مقدمه و تصحيح و تعليقات دكتر محمود عابدي (مركز نشر فرهنگي رجاء، تهران 1368 ش) ص20. (14) فردوسي، از تعبير «جاي خرد» به معناي «جايگاه فكر و انديشه آدمي»، در موارد متعدد بهره گرفته است. در قضيهي زال و رودابه: دگر شد به راي و به آيين و خوي چو بگرفت جاي خرد آرزوي و در وصف رستم: به خشم اندرون، شير جنگي بود به جاي خرد، سام سنگي بود ر.ك، شاهنامه، همان، 1/160 و 237 ـ ع. مُنذر (15) سخن و سخنوران، بديعالزمان فروزانفر (چ3، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران 1358) صص 47 ـ 49. (16) شاهنامه، همان، 2/115 و 5/67 و... مثال عربي اين قاعده: «فاخذناهم اخذَ عزيزٍ مُقتَدر» (قمر:42) و جَلَستُ جُلُوسَ القاضي است. (17) شاهنامه، براساس چاپ مسكو، به ترتيب: 1/21 و 3/196، 1/24، 1/52، /154، 1/76، 1/119، 2/111، 2/179، 5/61، 5/195. (18) مجلهي نشر دانش، سال 8، ش 2، بهمن و اسفند 66، مقالهي دكتر نصراللّه پورجوادي تحت عنوان حكمت ديني و تقدّس زبان فارسي، ص6. و نيز ر.ك به مقالهي ديگر پورجوادي با عنوان نگاهي ديگر به فردوسي عليه الرّحمه، مندرج در: همان مجله، سال 8، ش 1، آذر و دي 66، صص 2 ـ 9. (19) در اين آيات نيز، قرآن در تعبير عفيفانه و تمثيل محجوب از آميزش زن و مرد، سنگ تمام گذارده است: «وَ يَسْاَلُونَكَ عَن الْمَحيض قُلْ هُوَ اَذَيً فَاعْتَزِلُوا النّساءَ في المَحيض وَ لاتَقْرَبُوهُنَّ حَتّي يَطْهُرْنَ فَإذا تَطَهَّرْنَ فَآتُوهُنَّ منْ حَيثُ اَمَرَكُمُ اللّهُ إنَّ اللّهَ يُحبُّ التَّوابينَ وَ يُحبُّ المُتَطهّرين نساءُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاتُوا حَرْثَكُمْ أنّي شئْتُمْ...»(بقره:222 ـ 223) (20) داريوش شايگان، ضمن بحثي عميق در ماهيت آداب و رسوم تمدنهاي آسيايي، و تضادّ بنيادين آن با فرهنگ و تمدّن غرب، مينويسد: «جوهر سازندهي آداب آسيايي را ميتوان دو مفهوم اساسي، يعني حريم و حيا، خلاصه كرد. اين دو مفهوم با هم ارتباط دارند: حريم مرز ايجاد ميكند، چنان كه حيا از آشكار ساختن و نمايش و برخوردهاي تند ميپرهيزد. اين دو حالت اساسي كه بر يك دنيا معني مبتني بودهاند، در كليهي شئون زندگي، روابط اجتماعي، حتي در هنر يعني معماري، ادبيات و شيوهي تفكر اثر گذاشته است... (21)ر.ك،هنردرگذرزمان،ترجمهيمحمدتقيفرامرزي،ص579. (22) ر.ك، تاريخ هنرنوين، ترجمهي محمدتقي فرامرزي، ص24. (23) حجاب در هنرهاي تجسّمي، مهران صدرالسادات، مندرج در: مجله مشكوة، همان، ش39، تابستان 1372 ش، صص 105 ـ 107، به نقل از: Larivisat italiana, Arte edenaron, febbraio 1977.7 (24) «داود» ميكل آنژ، مجسمهي مردي جوان است در غايت زيبايي و برومندي جسمي، كه لخت مادرزاد است و نه تنها عضلات سر و سينه و دست و پاي او، بلكه جزئيات اسافل اعضايش نيز به دقت حجّاري شده است. (25) براي مشاهدهي اين نقوش، نگاه كنيد به كتابي كه دكتر فريدريش زاره و دكتر ارنست هرتزفلد تحت عنوان: Iranische Felsreliefs نوشته و در تاريخ 1910 در برلن به طبع رساندهاند. (26) تاريخ لباس در ايران، دورهي هخامنشي، پرويز بهنام، مندرج در: مجلهي سخن، دورهي سوم، ش2، اردبيهشت 1325 ش، صص 135 ـ 140. نيز ر.ك، جامهي پارسيان در دورهي هخامنشيان، يحيي ذكاء، مندرج در: مجله هنر و مردم، دورهي جديد، ش 18، فروردين 43، صص 10 ـ 19 و ش 19، اردبيهشت 43، صص25ـ31. (27) تاريخ لباس در ايران، دورهي ساساني، پرويز بهنام، مندرج در: مجلهي سخن، همان، ش 5، آبان 1325، ص 334. (28) ر.ك، كتاب المقدس (عهد عتيق)، طبع لندن 1272ق /1856 م، كتاب استير. (29) تاريخ لباس در ايران، دورهي اشكاني، پرويز بهنام، مندرج در: همان، ش 3، خرداد 1325، ص 196. (30) ر.ك، كتاب Iran in the Ancient East، نوشتهي ارنست هرتزفلد، طبع 1941 لندن و نيويورك، ص307 و309. (31) تاريخ لباس در ايران، دورهي ساساني، همان، ش 4، مهر 1325، صص 286 ـ 287. (32) همان: ش 4، ص 287. (33) همان: ش 4، ص 289 و ش 5، صص 335 ـ 337. براي بررسي مداراك مربوط به پوشاك ايرانيان و رسيدگي به نوشتهها و نظريات شرق شناسان در اين باره، ر.ك به مقالهاي با همين عنوان از جليل ضياءپور، مندرج در: مجلهي هنر و مردم دورهي جديد، ش 65، اسفند 46، صص 11 ـ 24. (34) هنر ايران، گيرشمن، ص 146. (35) ر.ك، فصل مربوط به لباس در ايران باستان در كتاب لباسهـاي مصـر قديـم و بينالنهريـن و ايـران، تـأليف خانم Mary G.Houston. ترجمهي اين فصل، با عنوان لباس در ايران باستان، در مجلهي سخن، دورهي يازدهم(سال 1339ش)، شمارههاي5 و6 آمده و تصوير بشقاب مزبور را ميتوانيد در شمارهي 6 (مهر 1339)، ص631 ببينيد. (36) فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، غلامعلي حداد عادل (چاپ پنجم، انتشارات سروش، تهران 1372 ش) ص 25. (37) حجاب در هنرهاي تجسمي، همان، صص 108 ـ 109 (38) ر.ك، بررسي حضور زن در نقاشي ايراني، بنفشهي حجازي، مندرج در: مجلهي گلچرخ، ش 11، مرداد و شهريور 1374، صص 28 ـ 29، و كلاً صص 27 ـ 31. (39) فردوسي گويد: هوا بر گلانزار بخروشدا. دو رخ را به چادر ببايد نهفت. يا: زمين چادر سبز در پوشدا (40) فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، همان، صص 41ـ43. (41) ازرنگ گل تارنج خار؛ شكلشناسي قصههاي شاهنامه، قدمعلي سرّامي، همان، صص 367 ـ 368. (42) سخن و سخنوري، همان، ص 49. محمدعلي فروغي نيز مينويسد: «از خصايص فردوسي، پاكي زبان و عفّت لسان اوست. در تمام شاهنامه يك لفظ يا يك عبارت مستهجن ديده نميشود؛ و پيداست كه فردوسي بر خلاف غالب شعراي ما از آلوده كردن دهان خود به هزليّات و قبايح احتراز داشته است، و هر جا كه به مقتضاي داستانسرايي مطلب شرمآميزي ميبايست نقل كند، بهترين و لطيفترين عبارات را براي آن يافته است» (هزارهي فردوسي؛ شامل سخنرانيهاي جمعي از فضلاي ايران و مستشرقين دنيا در كنگرهي هزارهي فردوسي، همان، صص 33 ـ 34). (43) بعدا هم، وقتي كه رودابه ماجراي ديدار با زال را براي مادرش شرح داد گفت: ميان من و او، خود آتش بتفت جز از ديدني چيز ديگر نرفت (46) شاهنامه، همان، 7/350. بر همين نمط، زماني كه با شوي خويش در خانه از بهرام پذيرايي كرد، پيش از آنكه بهرام وارد خانه شود، آن زن زپيش اندرون رفت و خانه برفت» «خود آمد به جايي كه بودش نهفت (همان: 7/381). (47) در اين باب، ر. ك، بحث ممتّع دكتر حسين رزمجو، در مقايسهي ميان فردوسي و آن ديگران، در كتاب شعر كهن فارسي در ترازوي نقد اخلاق اسلامي، همان، 2/162 ـ 166 و 235. ) به گفتهي دكتر غلامحسين يوسفي: داستانهاي عاشقانهي شاهنامه «از روح حماسهي ملي و فضاي پهلواني متأثر است. پهلوانان در عين وفاداري به عشق و پيمان خويش، از شيفتگيهاي آشفتهوار عشّاق ديگر دور ميمانند يعني عشقشان هم، مردانه است و پهلواني. زنان نيز، هم زيبايند و عشق آفرين، و هم پاكدامن و باوقار. تنها زيبايي و لطف و خرام زنانهشان نيست كه دل را به سوي آنها ميكشد، بلكه منش نيك و فضايلشان هم بر جاذبه و جمال آنان ميافزايد و دلانگيز است و دوست داشتني» (برگهايي در آغوش باد، دكتر غلامحسين يوسفي، همان، 1/13). ) نيز در شرح ماجراي كفشگرزادهاي كه قوّه باهش ضعيف بود و مادرش چند جام باده به وي خورانيد تا در كارِ برخوابي با همسر خويش پيروز گردد، گويد: بهرام گور، با مشاهدهي آثار سوء مستي، شرابخواري را در كشور ممنوع كرده بود و اوضاع، زني خواست با چيز و نام و گهر چنين بود، تا كودكي كفشگر همي زار بگريست مامش زبخت نبودش در آن كارافزار سخت بخور تا شوي ايمن و شادكام به پور جوان گفت كاين هفت جام كلنگ از نمد كي كَنَد كانِ سنگ؟ مگر بشكني امشب آن مُهر تنگ هم اندر زمان آتشش سخت گشت بزد كفشگر جام مي هفت و هشت
منابع:
1. بحارالانوار,علامه مجلسي |
|
آیات و احادیث در نخستین غزل حافظ
نصرت الله فروهر
در خلال همه گفتوگوها درباره حافظ، یک چیز درباره او و شیوه کارش میان همه پژوهندگان مشترک است و کسی حتی مختصر تردیدی در آن نکرده است. حافظ خود جایی میگوید که هرچه کرد، همه از دولت قرآن بوده است. به غزلیات او هم اگر مراجعهای بکنیم، در جایجای آن ردپای آیات قرآنی و احادیث نبوی را میتوان آشکارا دید. در مقاله حاضر، نویسنده محترم که پیش از این در شمارههای پیشین مقالاتی از او درباره عرفان حافظ خواندهاید، مضامین قرآنی و حدیثی نخستین غزل حافظ را میکاود.
فرهنگ اصطلاحات عرفانی واژه قطب
اگرچه در متون عرفانی سالک و قطب و پیر، گاهی در یک معنی و مفهوم به کار رفته است اما توجه به واژه پیر و تعریف آن، که در بیت با تعبیر «پیرمغان» از آن یاد شده نیز قابل تأمل است و میتواند با شخصیت خضر قابل انطباق باشد. زیر در نظام طریقت در مقال راهرو و راهنما، از چون و چرا دم زدن خطاست و پیروی از دستورات او الزامی است. از این واژه در ادبیات عرفانی، ترکیبات گوناگونی را میتوان دید: پیر دیر، پیر خانقاه، پیر میخانه، پیر مغان، پیر سالخورده، پیر خرابات... که پیر همان مرشد و قطب در نظر گرفته میشود، و گاه از او، با عبارت ترکیبیاند خراباتی یاد میکنند که در کل مراد از آن عقل در نظر گرفته میشود |
|
سوره تماشا
عادل عندليب
حضور و ظهور قرآن در ذهن و زبان هر شاعر پارسيگو ناگزير است. گاه مضمون آيهاي به بيان شاعر درميآيد و گاه اشارهاي به عبارتي از آيات ميرود و گاه گوشه چشمي به حكايتي از قصص ميشود و مضامين قرآني با مضامين پرورده شاعر پيوند ميخورد و گاه مضمون قرآني تماماً برگرفته ميشود.
سوره تماشا
به تماشا سوگند |
|
آیات و احادیث در منطق الطیر
نصرت الله فروهر
از پدیدههای بسیار دلانگیز و ظریف فرهنگ و تمدن اسلامی،عرفان و تصوف را میتوان در نظر آورد.اگر چه همهء دینها به نوعی خود دارای این پدیده فکری هستند و نمیتوان مردمی را یافت که به حالات درونی نفس و نیروهای آن بیتوجه باشند.باید گفت انسان از آغاز پیدایش خود همواره به این پدیدهء فکری خویشتن را آرامش میبخشیده است.زیرا ناشناختن علتها در طبیعت انسان را به فرانگری وادار میسازد و این فرانگری در طبیعت زاییدهء درونگرایی و اندیشیدن ژرف اوست و اگر در پیدا کردن علت چاره به جایی نبرد،این نیرو در وی بیشتر پرورده میشود،و حاصل و فرآیند آن به شکلهای گوناگون:ادبیات،دین،نقاشی، موسیقی،انزوا و گوشهنشینی،زهد،تصوف و ادبیات عرفانی جلوه میکند.
پی نوشت:
(1)-در تورات باب اول ی 28/خدا آدم را به صورت خود آفریده،او را به صورت خدا آفرید. (2)-مثنوی،دفتر اول،ص 69. (3)-جرجی زیدان،تاریخ تمدن اسلامی،3/222 (4)- aideapolcycnE fo malsI loV .P.I 016 و مقریزی، الخطط و الآثار،3 به بعد. (5)-مدارس نظامیه،بخش سوم،ص 82 به بعد. (6)-همان ص 83. (7)-تاریخ تمدن اسلام،ص 5-374. (8)-ویل دورانت،عصر ایمان،11/297. (9)-ابن اثیر،الکامل،9/74. (10)-نهج البلاغه،خطبه 202. (11)-ر ک:کشف الاسرار،7/192 و تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی،66 و تاریخ فخری،194. (12)-اصطلاحات عرفانی،دکتر سجادی. |
|
جلوههايي از تأثير قرآن در شعر انوري
سيد مجيد راستگو
آنكه چون خلوتسراي خلوتش خالي كند شعله ريحاني نجانه اخگر اخگري11. مصراع اول، تلميح دارد به آيهي … واتّخَذَ اللهُ إبراهيمَ خَليلاً. … خدا ابراهيم را به مقام خاص دوستي خود برگزيد.(نساء،125). مصراع دوم نيز تلميح دارد به داستان به آتش افكندن حضرت ابراهيم و گلستان شدن آتش بر او كه در اين آيه آمده است : قُلْنَا يا نارُ كُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إبراهيمَ. پس آن قوم، آتشي سخت افروختند و ابراهيم را در آن افكندند. ما خطاب كرديم كهاي آتش! براي ابراهيم سرد و سالم باش.(انبياء،69) آن كه دشتي جادويي را در عصايي گم كند يك شبان از ملك او بي تهمت مستنكري 12. اين بيت تلميح دارد به جريان اژدها شدن عصاي حضرت موسي و شكست و رسوايي ساحران كه در آيات سوره اعراف آمده است : فَالْقي عَصاه فَإذا هِي ثُعْبان مُبين… فَغَلَبوا هنالِكَ وَ انْقَلَبوا صاغِرينَ. موسي هم عصاي خود را افكند؛ به ناگاه آن عصا،به صورت اژدهايي عظيم پديدار گرديد … سرانجام،ساحران با وجود آن سحر بزرگ از آن جا مغلوب و خوار بازگشتند.(اعراف،117و 119). برو جان پدر تن در مشيت ده كه دير افتد ز يأجوج تمنّا رخنه در سد «ولوشينا» 13. در اين بيت، آرزوها به قوم يأجوج و مأجوج تشبيه شده اند؛زيرا براساس روايات، آنها ميكوشند سد اسكندر را از ميان بردارند و هميشه كارشان ناتمام ميماند و آن سد همچنان باقي است. خواست و ارادهي الهي (?و لوشينا) را به آن سد تشبيه كرده است كه تلميح دارد به آيهي: ءاتوني زُبَرَ الحَديدِ حَتي إِذا ساوي بَينَ الصَّدَفَين قالَ النْفُخُوا حَتّي إذا جَعَلَهُ نارًا قالَ ءاتوُني اُفْرِغْ عَلَيهِ قِطْراً . فَما اسْتَطعوا أَْ نيظْهُروهُ و ما اَسْتَطعُوا لَهُ نَقْباً . و گفت: قطعههاي آهن بياوريد. آن گاه دستور داد كه زمين را تا به آب بكََنند و از عمق زمين تا مساوي دو كوه از سنگ و آهن، ديواري بسازند.سپس آتش افروختند تا آهن گداخته شود، آنگاه مس گداخته بر (خلل و فرج) آن آهن و سنگ ريختند . از آن پس، آن قوم برشكستن آن سد،بالا رفتن از آن و رخنهكردن در آن،هرگز توانايي نيافتند.(كهف،96و 97). همچنين عبارت «ولوشينا»، كه صورت ديگري از «ولوشئنا» و به معني «و اگرميخواستيم» است، در چندين آيهي قرآن آمده است؛ از جمله :( 176 انعام، 86 اسراء،51 فرقان ، 13 سجده و 28 انسان). جان موسي صفات او روشن به تجلي و شخص او سينا 14. اين بيت تلميح دارد به آيهي: ولمّا جآء موسي لِميقاتِنا وَ كَلّمه رَبّه قالَ رَبِّ أرِني أنْظر إليكَ قالَ لَنْ تَراني وَ لكِن انْظُر ْاِلي الجَبلِ فَاِنْ اسْتَقَرّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمّا تَجَلّي رَبّه لِلْجَبلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرّ موسي صَعِقاً فَلَمّا أفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تَبْتُ إلَيكَ وَ أناَ أول الْمؤمِنينَ. و چون قوم ديدن خدا را درخواست كردند، موسي با هفتاد نفر از بزرگان قومش كه انتخاب شده بودند، در زمان معين به وعده گاه ما آمد و خدا با وي سخن گفت. موسي [به درخوست جاهلانهي قوم خود] عرض كرد:خدايا! خود را به من بنما تا [بي حجاب]جمال تو را ببينم.خدا در پاسخ او فرمود:تا ابد مرا نخواهي ديد، ولي در كوه بنگر. اگر كوه طور بر جاي خود برقرار تواند ماند، تو نيز مرا خواهي ديد؛پس آن گاه كه خدا بر كوه تابش كرد،كوه را متلاشي ساخت و موسي بي هوش افتاد.آنگاه كه به هوش آمد، عرض كرد: خدايا!تو منزه و برتري (از رؤيت و چنين انديشه)؛ به درگاه تو توبه كردم. من (از قوم خود) اول كسي هستم كه ( به تو و پاكي ذات تو از هر آلايش جسماني) ايمان دارم.(اعراف،143). خاك را توفان اگر عسلي دهد، وقت آمده است اي دريغا داعي يي چون نوح و توفاني كجاست؟ 15. بيت تلميح دارد به داستان توفان نوح كه درآيات متعددي آمده است؛ از جمله آيهي: حتي إذا جآء أمرنا وفار التنور…. نوح به ساختن كشتي پرداخت، در حالي كه قومش او را مسخره ميكردند تا اين كه فرمان (قهر) ما فرا رسيد و از تنور آتش، آب جوشيد (و جهان را به توفان داد)…(هود، 40). زين قدم راه رجعتم بسته است آن كه او مرجع و مآب من است 16. آنكه مرجع و مآب من است، اشاره دارد به آيهي: … إلي اللّه مَرْجِعُكُم جَميعاً…. بازگشت همهي شما به سوي خداست.(مائده، 48). و آيهي: … ِإليهِ أدْعُوا وَ ِالَيهِ مَآبِ . … خلق را به سوي او فرا خوانم و بگويم كه بازگشت ما به سوي اوست.(رعد،36). آخر اين قوم عاديان بودند كه خود از نسلشان كسي بنماند 17.اين بيت به قوم عاد اشاره دارد كه يادشان در تاريخ مانده است، ولي خود يكسره نابود شدهاند. در قرآن نيز به سرنوشت آنان اشاره شده است: اَلَمْ تَر كَيفَ فَعَلَ رَبّكَ بِعادٍ . اي رسول! نديدي كه خداي تو با عاد [قوم هود] چه كرد؟(فجر،6). شهسوار سرّ «اسري» در شبي هفت آسمان بر براق ره چون بپيمود و بريد؟ 18. شهسوار «سرّ اسري» كنايه از حضرت رسول (ص) است وبيت تلميح دارد به داستان معراج پيامبر(ص) كه در سورهي اسراء بدان اشاره شده است. در آيهي اسراء ميخوانيم: سُبْحانَ الّذي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيلاً مِنَ المَسْجِدِ الْحَرامِ إلي المَسْجِدِ الأقْصي الّذي باركْنا حَولَهُ لِنُريهُ مِنْ آياتِنا…. پاك و منزه است خدايي كه (در مبارك) شبي، بندهيخود (محمد) را از مسجد حرام (مكه معظمه) به مسجد اقصايي سير داد كه پيرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارك و پر نعمت ساخته است…. (اسراء،1). ز شكر گردد نعمت بر اهل نعمت، بيش به صبر گردد محنت بر اهل محنت،كم 19. مضمون بيت اشاره دارد به آيهي: … لَئِن شَكَرتُمْ لأزيدَنّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرتُمْ إنّ عَذابي لَشديد. اگر شكرنعمت به جاي آريد، برنعمت شما ميافزايم و اگر كفران كنيد، به عذاب شديد گرفتارتان ميكنم.(ابراهيم،7). قبلهي ملت مسيح بده آفت توبهي نصوح بيار 20. تعبير «توبهي نصوح» اشاره دارد به آيهي: يا أيهَا الّذينَ آمَنوُا تُوبُوا اِلَي اللّه تَوْبةً نَصُوحاً…. همانا اي مؤمنان به درگاه خدا توبهينصوح (با خلوص و دوام) كنيد… .(تحريم،8). اگر گردون به يك ذره بگردد برخلاف تو همه دوران او ايام نحس مستمر بادا 21. عبارت «ايام نحس مستمر» اقتباسي است از آيهي: إنّا أرْسَلْنا عَلَيهِمْ ريحاً صَرْصَراً في يوْمٍ نَحْسٍ مُسْتمَرٍ. ما برهلاك آنان، تند بادي در روز پايدار نحسي فرستاديم. اين سخن بيانگر عذابي است كه خداوند، قوم عاد را به آن دچار كرد.(قمر،19). قوام دولت ما را چو امر «قد مضي» گشتي دوام محنت اعدات «امر قد قدر» بادا 22. عبارت «أمر قد قدر» از آيهي: وفَجَّرنَا الأرْضَ عُيوناً فَالْتَقي الْماءُ عَلَي أمْرٍ قَدْ قُدِر. و در زمين، چشمهها جاري ساختيم تا آب آسمان و زمين با هم به توفاني كه مقدر حتميبود، اجتماع يافت. برگرفته شده و به داستان توفان نوح مربوط است.(قمر،12). اگر كشتي عز و جاه جز بار تو برگيرد همه الواح معقودش «جراد منتشر» بادا 23. عبارت «جراد منتشر» برگرفته است از آيهي: خُشَّعاً أبْصارُهُمْ يخْرُجُونَ مِنَ الأجْداثِ كَاَنَّهُمْ جَرادَُ مُنْتَشِر. كه كافران از هول،به خواري چشم بر هم نهند و سر از قبرها بر آورند.(قمر، آيهي7). |
|
جلوه هايي از تأثير قرآن و ادب فارسي در شعر انوري قسمت اول
سيد مجيد راستگو
درشعر سه تن پيمبرانند هر چند كه لانبي بعدياوصاف و قصيده وغزل را فردوسي و انوري و سعدي انوري شاعر بزرگ قرن ششم، از شاعراني است كه در كنار فردوسي و سعدي، از پيامبران شعر فارسي به شمار رفتهاست؛ البتهاين نكته قدري قابل تأمل است.شايد براي برخي اين سؤال پيش ميآيد كه چرا با وجود شاعران بزرگي همچون:حافظ، مولانا، سنايي، عطار، خيام و نظامي، انوري يكي از سه پيامبر شعر فارسي خوانده ميشود؟ درباره فردوسي و سعدي جاي بحث نيست؛اما آيا در بيان چنين حكمي، حقي از شاعران ياد شده ضايع نگرديده؟و اين از انصاف به دور نيست؟در پاسخ بهاين سؤال بايد گفت: اولاً درزمان كنوني، داوري در باب شاعران بزرگ زبان فارسي بدين گونه نيست و قطعاً چنانچه كسي بخواهد پيامبران شعر فارسي را بر شمارد،حافظ، مولانا، سنايي، عطار، نظامي، خيام و… را دركنار فردوسي و سعدي، نيز فراموش نخواهد كرد. ثانياً دقت در شعر جامياين نكته را نيز آشكار ميسازد كهانوري فقط درقصيده سرايي (شعر مديح) از پيامبران شعر فارسي خوانده شدهاست؛ نه در همه زمينههاي شاعري، و اين كلام حقّي است و شكي نيست كهانوري بهترين مديحه سراي زبان فارسي است و هيچ كس از اخلاف و اسلاف او شعر مديح را به قوت و استحكام و مهارت او نسرودهاست؛حتي منوچهري و فرخي و مسعود سعد و خاقاني هم، با همه امتيازاتي كه دارند، مدايحشان به پاي مدايح انوري نميرسد. بي سبب نيست كهاز وقتي انوري به ظهور رسيده، سرمشق تمام قصيده سرايان بعد از خويش گرديدهاست وتا عصر صفوي و قاجار نيز، شعرا بيش تر به تقليد قوالب شعري او نظر داشتهاند. به هر حال در مورد انوري سخن بسيار است و مجال اندك. قصد ما در اين نوشتار كوتاه، بازنمايي جلوه هايي از تأثير قرآن وحديث در اشعار اين شاعر بزرگ است كه پس از توضيح كوتاهي درباره گونههاي اثرپذيري فارسي از قرآن و حديث،1بدان ميپردازيم و خوانندگان عزيز را براي آشنايي بيشتر با تاريخچه زندگي، شرح حال و آثار انوري، به مقاله عالمانهاستاد ارجمند و فاضل و جناب آقاي دكتر شفيعي كدكني در مقدمه كتاب «مفلس كيميافروش ـ نقد و تحليل شعر انوري» فراميخوانيم. ميدانيم كه شعر شاعر، آيينهاي است كه ميتوان افكار، احساسات، بينشها و اعتقادات او را در آن به تماشا نشست. بر اين اساس كاملاً طبيعي است كهافكار مذهبي وباورهاي ديني و گرايشهاي ايماني شاعر نيز در شعر او جلوه نمايد، و به همين دليل است كه در شعر شاعران مسلمان به وفور مسائل مذهبي يافت ميشود، و از آن جا كه سرچشمه مذهبي مسلمين قرآن و حديث است، پس عجب نخواهد بود كه جلوههاي آنها در اشعار شاعران مسلمان پرتو افكني كند. بر اين نكته بايد افزود كه آگاهي از مسائل قرآني و حديثي مانند آگاهي از مسائل فلسفي، نجومي، و… نشانه فرهنگمداري و روشنفكري نيز بودهاست وكساني از شاعران، به قصد نشان دادن آگاهي وبه رخ كشيدن معلومات خويش اين گونه مسايل را در شعر خويش باز ميآورند.اين عوامل، سبب شد كه قرآن و حديث در شعر فارسي اثر گذارد و شاعران را به بهرهگيري از آنها وادارد. به همين دليل، حتي درشعر محمد بن وصيف كه به قول نويسنده تاريخ سيستان،قديمترين شعر فارسي است، آثار قرآن و حديث يافت ميشود؛ البتهاين اثر گذاري در آغاز كمرنگ است و به مرور پررنگتر ميشود تا در قرون 6و7 بهاوج ميرسد.
گونههاي اثرپذيري از قرآن وحديث
الف. اثرپذيري واژگاني:مقصود، واژه هايي است كه ريشه قرآني و حديثي دارند؛به عبارت ديگر اگر قرآن و حديث نبود، اين واژگان در اشعار شاعران به كار نميرفت. واژگاني مثل موسي، عيسي، آدم، نوح، فرعون، صبر، وادي ايمن، كوه طور، هدهد، يعقوب، بيت الاحزان، توبه نصوح، سحر بابل، غلمان، مقام محمود، يار غار و…
پاورقيها:
1ـ توضيحات اين قسمت بيشتر از گفتههاي استاد دكتر سيد محمد راستگو در كلاس «تاثير قرآن و حديث در شعر فارسي » است كه در دوران دانشجويي تندنويسي و يادداشت برداري شده است و خوانندگان عزيز مي توانند براي اطلاع بيشتر به كتاب «تجلي قرآن و حديث در شعر فارسي» تاليف استاد كه توسط انتشارات سمت چاپ شده مراجعه نمايند 2? با اين توضيح كه در ترجمه آيات قرآن از ترجمه مرحوم الهي قمشهاي استفاده شده است . به خواست خداوند متعال، هشت سال است كه مؤسسه معارف اسلامي امام رضا(ع) توفيق انتشار فصلنامه قرآني«بينات» را داشته است 2 ـ با اين توضيح كه در ترجمه آيات قرآن از ترجمه مرحوم الهي قمشهاي استفاده شده است. |
|
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي
سيد محمد راستگو
دب پارسي عرصه جلوه و ظهور قرآن كريم است. شاعران و نويسندگان پارسي زبان از قرآن كريم متأثرند و در آثار و تأليفات خود اين تأثير را برجاي نهادهاند. اثرپذيري ادب پارسي از قرآن كريم بسيار گسترده و داراي انواع گوناگون است. در شمارههاي پيشين از اثرپذيري واژگاني، اثرپذيري گزارهاي (اقتباس، حل يا تحليل)، اثرپذيري گزارشي و اثرپذيري الهامي سخن گفتيم و اينك:
اثرپذيري تلميحي
در اين شيوه گوينده سخن خويش را مانند اثرپذيري الهاميـ بنيادي بر پايه نكتهاي قرآني يا روايي بنامينهد. امّا به عمد آن را با نشانه و اشارهاي همراه ميسازد و به اينگونه خوانندهاهل و آشنا را بدانچه خود به آن نظر داشته، راه مينمايد و چه بسا خواننده ناآشنا را به كندوكاو و پرسوجو واميدارد. و همين است تفاوت آشكار اثرپذيري تلميحي با الهاميـ بنيادي. اين نشانه و اشاره بيشتر يادكرد پارهاي از واژههاي ويژه آيه يا حديث است، نمونه را مولانا اين بيت را كه:
اثرپذيري تأويلي
در اين شيوه، شاعر تأويل(8) آيه يا حديثي را دستمايهسرودهخويش ميسازد. يعني با ذوقورزي و نكتهيابي و با پنهان پژوهي و مويشكافي، با ژرفكاوي و شگرفكاري از لايههاي بروني و دريافتهاي همگاني و پيامهاي پيداي سخن درميگذرد، به لايههاي دروني آن راه مييابد و پيامهاي پنهاني باز ميآورد و به اين گونه از آيه و حديث طرح و تفسيري نوبر و پيك و پيغامي ديگر رهآورد خواننده ميسازد.
اثرپذيري تطبيقي
در اين شيوه اثرپذيري كه از يك ديدگاه به اثرپذيري تأويلي نزديك است، گوينده آيه يا حديثي را بر موردي ويژه كه به ظاهر چندان با هم پيوندي ندارند، تطبيق ميدهد. بيآنكه معني ظاهري و اصلي آن را نقد و ردّ يا تأويل و توجيه كند، بلكه ميتوان گفت در اين شيوه معمولاًبه معني اصلي و اوّلي آيه يا حديث نظري نيست و همين است تفاوت تأويل با تطبيق. يعني تأويل با گونهاي چارهجويي است براي به دست آوردن معنايي خردپسند و دلچسب از آيه يا حديثي كه پذيرش معني ظاهري آن دور و دشوار است، و يا گونهاي ژرفكاو است براي راهيابي به لايههاي دروني آيه يا حديث، حتي آنجا كه پذيرش معني ظاهري نيز هيچ دور و دشوار نباشد، امّا تطبيق نه چارهجويي است و نه حتي ژرفكاوي و باطن پژوهي، بلكه گونهاي نكته پردازي و ذوقانگيزي است براي پيوند دادن دو چيز كه به ظاهر با هم پيوندي ندارند و تطبيق يكي از آنها بر ديگري، نظير پيوندهاي تشبيهي و تمثيلي كه ميان دو چيز برقرار ميشود. نمونهاي از تطبيق را در اين بيتهاي مولوي ميتوان ديد:
اثرپذيري تصويري
در اين شيوه اثرپذيري، شاعر تصوير شعر خويش را از قرآن و حديث به وام ميگيرد. مراد از تصوير نقشآفرينيها، سيماسازيها، نگاره پردازيها و چهره بخشهاي شاعرانهاي است كه سخنور با خامه خيال بر صفحهسخن مينگارد و ميپردازد و حاصل آنها همان است كه در زبان ادب تشبيه، استعاره، مجاز، كنايه، تجسيم، تشخيص و به طور كلّي «صور خيال» (? ايماژ) خوانده ميشود. بنابراين در اثرپذيري تصويري شاعر تشبيه، استعاره يا مجاز و كنايهاي را كه در آيه يا حديثي آمده، مستقيم يا غير مستقيم در همان حال و هوا يا در حال و هوايي ديگر باز ميسرايد و يا سخن خويش را بر محور و مدار آن تصوير چرخ ميدهد و پيميريزد؛ مثلاًنكتهاي قرآني را «مشبّهبه» تشبيه و تمثيل خود ميسازد. نمونه را در بيت زير:
پاورقيها:
1. فجر(89)، آيه 27. 2. توبه(9)، آيه 111. 3. اعراف(7)، آيه 12. 4. اسراء(17)، آيه 70. 5. مريم(19)، آيه 25. 6. بقره(2)، آيات 87 و 253. 7. اعراف(7)، آيه 143. 8. تأويل را در اينجا در مفهومي گسترده به كار بردهايم تا هرگونه معني پنهاني و نكتهيابي ذوقي را فراگيرد، براي دريافت معني درست و دقيق تأويل بنگريد به الميزان، 44/3. 9. ص (38)، آيه 35. 10. زوتر يعني زودتر. 11. فرقن(25)، آيه 45. 12. نساء(4)، آيه 97 و زمر(39)، آيه 10. 13. يوسف(12)، آيه 20. 14. انعام(6)، آيه 7 و يونس (10)، آيه 76. 15. توبه(9)، آيه100. اين آيه به صورت «جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهار» نيز بارها در قرآن آمده است. 16. بني اسرائيل(17)، آيه24. |
|
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي گلستان حقيقت (2)
سّید محمّد راستگو
بخش اول اين نوشتار كه به تجلّي آيات قرآن در سرودههاي حكيم ابوالمجد، مجدودبن آدم سنايي غزنوي پرداخته بود را در شماره قبل خوانديم. در اينجا دوّمين و آخرين بخش را پي ميگيريم.ده بـود آن نه دل كـه انـدر وي گاو و خر باشد و ضياع و عقار دلي كه در آن دوستي گاو، خر، ضياع و عقار يعني كالاهاي دنيايي و مال و ملك باشد، دل نيست، ده است، دل حقيقي دلي است كه جز دوستي خدا چيزي در آن نباشد، چنين دلي همان است كه در قرآن كريم «قلب سليم» ناميده شده و تنها دستگير انسان در قيامت شمرده شده است. «يوم لاينفَعُ مال و لابَنون ، أِلاّ مَن أتي اللّهَ بِقَلبً سَليم؛ روزي كه مال و فرزندان سودي ندهد، [و كسي رستگار نشود] جز آن كه دلي پاك و پيراسته [از مال و منال و شك و شرك] بياورد». (سوره شعراء، آيه 88?89). و قلب سليم در روايات اينگونه تفسير شده: «هُوَ القَلبُ الذي سلمَ من حبّ الدنيا؛ قلب سليم، قلبي است كه از دنيا دوستي پاك باشد.» (نور الثقلين، ج 2/58)؛ «القلب السليم الذي يلقي ربّه و ليس فيه امة سواه و كلّ قلب فيه شك او شرك فهو ساقط؛ قلب سليم، قلبي است كه خداي را ديدار كند و در آن جز او هيچ نباشد و هر دلي كه در آن شك و شركي باشد، فرو افتاده وساقط است.» (بحار الانوار، 7/59) نكته ياد شده را سنايي در جايي ديگر با شرح و بسط، چنين گزارش كرده است: اين چنين بر خلل دلي كه توراست دد و دامنـه با تـو زيـن دل راسـت پـارهاي گـوشــت نـام دل كــردي دل تـحـقـيـق را خـجــل كــردي ديــن نـدارد كـسـي كـه انــدر دل مـرد را نـيسـت مغـز دل حـاصـل تو ز دل غافلي و بيخبري اگر است آن دل و تو خود دگري دل بود آن راه جهاني تو ليك دل را زده نداني تو پر و بال خرد ز دل باشد تن بي دل جوال گل باشد آن چنان دل كه وقت پيچاپيچ جز خداي اندر او نباشد هيچ دل كه با چيز اين جهان شد خويش دان كه زان دل دلي نيايد بيش اين كه دل نام كردهاي به مجاز رو به پيش سگان كوي انداز حديقة الحديقة، ص339 ???? با دو قبله در ره توحيد نتوان رفت راست يا رضاي دوست بايد يا هواي خويشـتن ديوان، ص488 اين كه نميتوان «هم خدا را خواست و هم خرما را» و با دو دلي و چند دلي نميتوان راه توحيد رفت، الهام گرفته است از اين آيه شريفه: «ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُل مِن قَلبَين في جَوفه؛ خداوند در درون هيچ كس دو دل ننهاده است.» (سوره احزاب، آيه4) نكتهاي در رواياتي از اين دست نيز بدان پرداخته شده: «حُبُّ الدُّنيا و حُبُّ اللّه لايجتَمِعان في قلبً أبداً؛ دوستي دنيا و دوستي خدا، هرگز در دلي با هم گرد نميآيد.» (ميزان الحكمة، ج2/228) «كيف يدّعي حُبَّ اللّه من سكن قلبه حبّ الدنيا؛ چه گونه دم از دوستي خدا ميزند كسي كه دوستي دنيا در دلش خانه گرفته است.» (غرر الحكم، ج 4/566) ???? تو پنداري كه بر بازي است اين ميزان چون مينو تو پنداري كه هـرزه است اين ديوان چون ميـنا ديوان، ص56 بنياد گرفته بر آيههايي چون: «وَ ما خَلَقنا السماءَ و الارضَ وَ ما بَينهما باطِلاً ذلك ظَنُّ الَّذين كَفَروا؛ ما آسمان را و زمين را و آنچه را ميان آنهاست، باطل و بيهوده نيافريديم، اين گمان آن كسان است كه كفر ورزيدند و بر حق چشم پوشيدند.» (سوره ص، آيه 27) نكتهاي كه در اين بيت اسدي طوسي نيز آمده است: جهـان را نـه بـر بيهـوده كـردهاند تــو را نـز پـي بــازي آوردهانـد هر كه در سر چراغ دين افروخت سبلت پف كنانش پاك سوخت حديقه، ص632 يعني هر كه دين دار و دين ورز باشد و چراغ ديانت در دل و جان خويش روشن كند، هيچ كس نميتواند اين چراغ را خاموش كند و هر كس بدين كار روي آورد سبيل خودش ميسوزد و دودش به چشم خودش ميرود، يعني به خودش زيان ميرساند، اين نكته تصويري از اين آيه كريمه، الهام گرفته است: «يريدُونَ لِيطفؤا نور اللّهَ باَفواههم وَ اللّهُ مُتمُّ نورِهِ وَ لَو كَرِه الكافِرون؛ ميخواهند با پف كردن نور خدا را خاموش كنند و خدا نور خويش را فزوني ميبخشد، اگر چه كافران را خوش نيايد.» (سوره صف، آيه 8) بيت سنايي را بسنجيد، با اين بيتها: هر آن شمعي كه ايـزد بـر فـروزد هر آن كس پف كند سبلت بسوزد ابو شكور بلخي، اشعار پراكنده، ص88 هـر كـه بـر شمـع خـدا آرد پـفـو شمـع كي ميـرد بسوزد پـوز او مثنوي دفتر 6، بيت 2082 ???? ملك دنيا مجوي و حكمت جوي زانكه آن اندك است و اين بسيار ديوان، ص204 ملك دنيا را اندك شمردن، برگرفته است از آياتي چون: «متاعُ الدنيا قليل وَ الآخِرةُ خير لِمَن اتَقي؛ كالاي دنيا اندك است و آخرت بهتر است براي پارسايان و تقواپيشگان.» (سوره نساء، آيه77) و حكمت را بسيار دانستن است. الهام گرفته است از آيه: «وَ مَن يؤت الحِكمةَ فَقَد أُوتي خَيراً كثيراً؛ به هر كس حكمت داده شود، خير فراوان داده شده است.» (سوره بقره، آيه269) اين جهان ز آن جهان نمودار است ليـكن آن زنـده اينـت مـردار است حديقه، ص433 «زنده شمردن آن جهان» نكتهاي است بر گرفته از اين آيه شريفه: «و انّ الدارَ الآخرةَ لَهِي الحَيوان؛ همانا جهان آخرت همه زنده است.» (سوره عنكبوت، آيه64) هر كه جست از خداي خود دنيي مـرحبـا ليـك نـبـودش عـقـبـي هـر دو نبـود به هم يكي بگذار زان سـراي نفـيـس دسـت مدار هست بـي قـدر دنـيـي غــدار مـرسگان راست اين چنين مردار وانكه از كردگار عقبي خواست گـر مراو را دهيم جمـله رواست حديقه، ص362 همه بيتها، بنياد گرفتهاند بر آيههاي زير و شرح و تفسيري بر آنها: «فَمِنَ الناس مَن يقُولُ رَبّنا آتنا في الدنيا وَ ما لَهُ في الآخرةِ مِن خَلاق. وَ مِنهُم مَن يقُولُ رَبَّنا آتنا في الدنيا حَسَنَةً وَ في الآخرةحَسَنَةً وقنا عذابَ النار أولئك لَهُم نَصيب مِمّا كَسَبُوا و اللّه سريع الحساب؛ برخي از مردم ميگويند: خدايا در دنيا به ما [چيزهايي] بده. اينان در آخرت بهرهاي ندارند. و برخي ديگر ميگويند: خدايا در دنيا به ما نيكي ده و هم در آخرت، و ما را از عذاب دوزخ برهان، ايناناند كه از آنچه اندوختهاند، بهره ميبرند، و خدا زود به حساب [بندگان] ميرسد.» (سوره بقره، آيات200?202) «وَ مَنْ كانَ يريدُ حَرْثَ الدنيا نُؤتِهِ مِنها و ما لَهُ في الآخرةِ مِنْ نصيب؛ هر كه كام و كالاي دنيا را خواهد، از آن بدو ميدهيم و او را در آخرت بهره و برخورداري نيست.» (سوره شوري، آيه 20) |
|
تجلي قرآن در شعر انوري
راستگو، سيد مجيد
اگر صفاي صفه صدرت به صف صابران دينچو وصف «جنة الفردوس» و«ماء منهمر» بادا 24) عبارت «ماء منهمر» به معني «سيلاب» بر گرفته شده از اين آيه «فَفَتَحْنا اَبْوابَ السَّمآء بِمآءٍ مُنْهَمِر. درهاي آسمان گشوديم و سيلابي از آسمان فرو فرستاديم» (قمر، 11) تبارك الله معيار راي عالي تو (واجب است مقادير امر شوري را 25) مصرع اول اين بيت اشاره دارد به آيهي زير كه در مورد آفرينش انسان است:«… ثُمَّ اَنْشَأناهُ خَلْقًا آخَر فَتَباركَ اللّهُ اَحْسَنَ الْخالِقينَ … پس از آن ( به دميدن روح پاك مجرد) خلقتي ديگر انشا كردم؛آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده.»(مؤمنون، 14). مصرع دوم نيز تلميح داردبه آيهي مشورت :«وَالّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ اَقامُوا الصَّلوة وَ أمْرهُمْ شوري بَينَهُم وَ مِمّا َرَزَقْناهُمْ ينْفِقونَ. و آنان كه امرخدا را اجابت و اطاعت كردند و نماز به پا داشتند و (در حفظ دين و دنياي خويش از شر فتنه كفار) كارشان را به مشورت يكديگر انجام ميدهند و از آنچه روزيشان كرديم، به فقيران انفاق ميكنند.» (شوري، 38) وجود بي كف تو تنگ عيش بود چنان كه امن و سلوت ميخواند من و سلوي را 26) تركيب «من و سلوي» در چند آيهي قرآن از جمله آيهي زير به كار رفته است: «وَ ظَلّلْنا عَلَيكُمُ الغَمامَ وَ اَنْزَلْنا عَلَيكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوي كُلُوا مِنْ طَيباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانوا أنْفسَهُمْ يظْلِمُونَ. و ابر را سايبان شما ساختيم و من و سلوي (مرغ بريان و ترانگبين) را غذاي شما مقرر داشتيم و گفتيم از اين روزيهاي پاك و پاكيزه تناول كنيد، (ولي چوشكر اين نعمت را بجا نياوردند) نه به ما بلكه به نفس خود ستم كردند.»(بقره، 57) آيات160سورهي اعراف و80 سورهي طه نيز به همين مطلب اشاره دارند. چرخ پيش همت تو همچو باطل پيش حق فتنه پيش باس تو همچون قصب در ماهتاب 27) مصرع اول اشارتي دارد به اين آيهي «وَقُلْ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إنَّ الْباطِلَ كانَ زَهوقاً. و به (امت) بگو كه (رسول حق آمد وباطل را نابود ساخت كه ) باطل خود سزاوار نابودي (ابدي) است.»(اسراء، 81) شكر يزدان را كه گردون با تو حسن عهد كرد تا نتيجهي حسن عهد او شد اين حسن المآب 28) «حسن المآب» به معناي بازگشت نيك و پايان خوش، تعبيري قرآني است كه در چندين آيه از قرآن به كار رفته است از جمله در اين آيه:«… ذلِكَ مَتاعُ الْحَيوة الدُّنْيا وَاللّه عِنْدَهُ حُسْنُ المَآب ….» اينها همه متاع زندگاني فاني دنياست و نزد خدا همان منزل، بازگشت نيكو ( بهشت لقاي الهي ونعمت باقي ابدي است.)، (آل عمران، 14)، نيز در آيات 29 سورهي رعد و40 و 49 سورهي ص اين تركيب به كار رفته است. نيست در علمم كه جز تو كس خداوندم بود هست در علمم گواه من عنده ام الكتاب 29) اين مطلب برگرفته از آيهي زير است: « يمْحُوا اللّه ما يشاءُ وَيثْبِتُ وَعِنْدَهُ أمُّ الكِتاب. خدا هر چه را از احكام يا حوادث جهان بخواهد، محو و هر چه را بخواهد. اثبات ميكند. اجل وعلل و حوادث جهان را به مشيت خود تغيير ميدهد واصل كتاب (آفرينش) مشيت اوست » (رعد، 39) تا خيام چرخ را نبود شرح همچون ستون تا طناب صبح را نبود گره چونانكه تاب 30) مصراع اول بيانگر اين است كه خداوند، آسمانها را بدون ستون آفريده و اين مطلبي است كه در قرآن بدينگونه آمده است :« اَللّهُ رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها…. خداست آن ذات پاكي كه آسمانها را چنانكه مينگريد ،بيستون برافراشت….» (رعد،2) يا در آيهي :«خَلَقَ السَّمواتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها….(سقف بلند) آسمانها را بي ستوني كه ببيند ….» (لقمان،10) خود صلاح اهل عالم نيست اندر شرع و رسم اعتصام الا بحبل طاعتت بعد از صلات 31) اين بيت تلميح دارد به آيهي وحدت :« واعْتَصِموا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَلا تَفَرّقوا…. و همگي به رشتهي دين خدا چنگ زنيد و به راههاي پراكنده (مدعيان دين ساز) نرويد….» (آل عمران، 103) زانكه امروز از اولوا الامري و يزدان در نبي اين چنين گفته است و حق اين است و ديگرترهات 32) اين بيت تلميح دارد به آيهي : «يا أيهَا الَّذينَ آمَنوا أطيعوا اللّه وَ أطيعوا الرَّسولَ وَ اُولي الأمرِ مِنْكُمْ…. اي اهل ايمان!از فرمان خدا و رسول و فرمانداران (منصوب شده از سوي خدا و رسول) را پيروي كنيد…» (نساء، 59) به صلاة و صيام و حج و زكات كاصل اسلام از اين چهار در است 33) مضمون بيت نزديك است به رواياتي همچون :بُنِي الاِسْلامُ عَلي خَمْس، عَلَي الصَّلوةِ وَ الصَّوْم وَ الزَّكوةِ وَالحَجِّ وَ الْوِلايةِ وَ لَمْ يناد بِشَيءٍ كَما نودِي بِالْوِلاية. بناي اسلام بر پنج چيز استوار است:نماز، روزه ، زكات ، حج و ولايت. در بارهي هيچ كدام بهاندازهي ولايت سفارش نشده است1. اين روايت از امام باقر وامام صادق? نقل شده است.البته در بعضي متون اهل تسنن، لفظ ولايت برداشته شده و پنج اصل به چهاراصل تغيير يافته است. همچنين در بعضي متون حديثي بدين صورت آمده است:بني الاسلام علي خمس:شهادة أن لا إله إلا اللّه و أن محمداً رسول اللّه و إقام ال«صلوة و إيتاء الزكوة وحج البيت و صوم رمضان».2 من چه دانم شرف و رتبت آنك عقل در ماهيتش حيران است 34) شاعر اين بيت را برپايهي رواياتي همچون :إياكُمْ وَ التَّفَكُّر فِي اللّه فَاِنَّ التَّفَكُّر لايزيدُ اِلاّ تيهاً. در خدا نيانديشيد كهانديشه در او چيزي جز حيرت نميافزايد،3 بنا نهاده است.همچنين اشاره دارد به رواياتي چون:ماعَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك . آنگونه كه حق شناخت توست، تو را نشناختم.4 يا لا اَحْصي ثَناءَ عَلَيك اَنْتَ كَما اَثْنَيتَ عَلي نَفْسِك. مرا اين توان نيست كه تو را ستايم. توهمان گونهاي كه خود را ستودهاي.5 از تو آن مايه بداند خردم كه تو را جز به تو نتوان دانست 35) اين بيت نيز بر پايه روايات زير بنا شده است:لاتدرك معرفة اللّه الا باللّه. خدا را جز به خدا نتوان شناخت.6 اعرفوا اللّه باللّه. خدا را با خدا بشناسيد. يا عرفت اللّه باللّه والرسول بالرسالة. خدا را با خدا و رسول را با رسالت شناختم. و نيز عبارت دعايي: بك عرفتك و انت دللتني عليك. تو را به تو شناختم و تو خود مرا به خويش راه نمودي.7 البته شاعر گستاخانه و در قياسي نابجا، ممدوح خود را با آنچه ويژه خداست، ستوده است. منافع رسان در زمان ديرماند بس است اين يك آيت دليل دوامت 36) مضمون بيت اشاره دارد به اين آيه «… و اما ما ينفع النّاس فيمكثُ في الأرض كذلك يضرب اللّه الأمثال. و اما آن آب و فلز كه به خير ومنفعت مردم است، مدتي در زمين درنگ ميكند. خدا مثلها را براي فهم مردم بدين روشني بيان ميكند .» (رعد، 17) تا كه المقدور كائن شرط كار عالم است كلك و رايت كارساز كائن و مقدور باد 37) عبارت «المقدور كائن» اقتباسي است با اندك تغيير به ضرورت وزني از روايت معروف:«المقدور كائن».8 همچنين اشاره دارد به روايت :جف القلم بما هو كائن . قلم تقدير آنچه را بايد بشود، نوشت و خشك شد.9 زكردگار به هر طاعتي كه كار كني هزار اجرت و آناجر غير ممنون باد 38) عبارت «أجر غير ممنون» از اين آيه گرفته شده است: إلاّ الَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ اَجْرَُ غَيرُ مَمْنون.مگرآنان كه به خدا ايمان آوردند و نيكو كار شدند كه به آنان پاداش دايمي(بهشت ابد) عطا كرديم.» (تين، 6) نــوح پيغمبـري كـه بـر اعـدا قـهـرش اعـجـاز لاتـذر دارد 39) اين بيت تلميح دارد به داستان حضرت نوح و نفريني كه در حق قوم خود كرد. اين مطلب در آيهي زير نمود دارد: « وقال نوح ربّ لاتذر علي الأرض من الكافرين دياراً .و نوح عرض كرد: پروردگارا ! ( اينك كه قوم از كفر وعناد دست نميكشند) تو هم اين كافران را هلاك كن و از آنان دياري بر روي زمين باقي مگذار.» (نوح،26) |