بانک مقالات معارف قرآن
|
حوّا ميان اسطوره و حقيقت نقد ديدگاه تفسير طبري
نصر حامد ابوزيد - علي راد
اشاره
نوشتار حاضر ترجمه مقاله اي است تحت عنوان «حوّا بين الدين و الاسطورة» كه در كتاب داوئرالخوف; قراءة في خطاب المرأة (الطبعة الاولي; مركز الثقافي العربي، 1999، ص 17ـ24) به چاپ رسيده است.1
مقدّمه
تفسير محمدبن جرير طبري،2 گذشته از اهميتش، پر از داستان هاي روايي است كه امروزه تدوين و گرداوري آن ها در يك مجموعه تحت عنوان «اسطوره ها» يا «اعتقادات خرافي مردم» (عوام) و آن هم در شكلي شايسته و نيكو، اقدامي بجاست. البته اين بدان معنا نيست كه همگي آن حكايات را جعلي و تحريف شده به شمار آوريم و يا به راويان آن ها نسبت «كذب» دهيم، بلكه حقيقت اين است كه چنين داستان هايي بيانگر قسمتي از اعتقادات مردمي در يك برهه تاريخي مي باشند و چنين باورهايي نشأت گرفته از برخي فعاليت هاي متقابل اثرگذاري و اثرپذيري هستند كه ميان اسلام و اديان پيش از آن در زمينه فرهنگي و فكري صورت گرفته اند.
نقدهاي دكتر نصرحامد ابوزيد بر قصه حوّا
نقد اول
خدايي كه قصه آن را ]طبري[ به تصوير كشيده، همان «اله» در كتاب تورات است و خداي يگانه اي كه در عقيده اسلامي به نام «اللّه» معروف است، خداي اين قصه نيست و البته وقوع چنين مسئله اي از جنبه اثرپذيري تاريخي ـ كه بدان اشاره كرديم ـ امري طبيعي به نظر مي رسد.
نقد دوم
شخصيت حضرت آدم(عليه السلام) در قصّه يك قرباني بي گناه به نظر مي رسد كه در برابر فشارهايي كه تحمّل آن ها از توان طبيعي يك بشر خارج است، تسليم گشته; زماني كه او با غريزه «جاودانگي و رازماندگاري ابدي» به مخالفت برمي خيزد و آن هنگام كه مي بيند ميوه درخت منع شده همان درختي است كه ملائكه با خوردن از آن جاودانه شده اند و ماندگاري آن ها به اين سبب تداوم مي يابد. به عبارت ديگر، پيدايش چنين تمايل فطري در يك فرد انساني طبيعي بوده و خارج از تحمّل بشري است. موضوع خوردن ميوه توسط ملائكه هم با آنچه از داده هاي علمي درباره سرشت ملائكه در انديشه اسلامي موجود مي باشد، خود تناقض ديگري به حساب مي آيد. امتناع حوّا از برآوردن نياز جنسي آدم و مشروط ساختن همبستري اش با آدم به خوردن از ميوه درخت منع شده نيز فشار غريزي محكمي بر او وارد كرده، انجام معصيت الهي را براي او آسان گردانده است.
نقد سوم
اين بخش از نقد متوجه ارتباطات يكساني است كه داستان مذكور با شدت تمام سعي در بيان آن ميان جرم ارتكابي و مجازات تعيين شده، در هر موردي كه باشد، دارد:
نقد چهارم
اين بخش مربوط است به «تحليل رابطه»اي كه اين داستان ميان حوّا و مار ايجاد نموده و خوب بدان پرداخته است; ارتباطي كه (ماهيتاً) سعي دارد رابطه دشمني ميان فرزندان آدم و مار را به نوعي، به ارتباط بين جنس مرد و نه زن، محدود ساخته و آن رابطه را رابطه حاكم ميان جنس مرد معرفي كند.
سخن پاياني
در پايان، بايد اذعان داشت كه هرچند تفسير طبري و تاريخ او مملوّ از برخي خيالات اسطوره اي يا خرافي است، ولي اين امر از ارزش علمي اين تفسير يا تاريخ او (تاريخ الامم و الملوك) نمي كاهد.
پينوشتها
1ـ براى آشنايى اجمالى با دكتر نصرحامد ابوزيد ر.ك: شيخ زين العابدين شمس الدين، «چندهمسرى در قرآن; نقد ديدگاه دكتر نصر حامد ابوزيد»، ترجمه نگارنده، معرفت 67، ص 9. 2ـ ابوجعفر محمدبن جرير بن زيد بن كثير بن غالب در پايان سال 224 هجرى قمرى در آمل مازندران زاده شد و از اين رو، به «طبرى» نامبردار گشت. از همان اوان نوجوانى، به تحصيل علوم دينى و يادگيرى حديث، تاريخ، فقه و تفسير نزد بزرگان علم و ادب دوره خويش و به همّت و حمايت پدرش پرداخت و در اين راه، سفرهاى علمى متعددى به مراكز علمى آن عصر از جمله مصر، شام، بغداد و رى براى استفاده از محضر صاحبان انديشه انجام داد و سرانجام، به سال 310 هـ. دار فانى را وداع گفت. طبرى در اجتهاد، همانند علماى شيعه، داراى مذهب مستقل و متمايز از مذاهب اربعه اهل سنّت بود و تنها به اجتهاد خويش عمل مى نمود، با اين كه خود سنّى اشعرى بود. او آثار بسيارى در زمينه هاى علوم اسلامى نگاشته است كه يكى از آثار معروف و برجسته او تفسير جامع البيان عن تأويل آى القرآن مى باشد كه از قديمى ترين تفاسير قرآن به شمار مى آيد و از نظر اعتبار و ارز ش، مورد اعتماد قاطبه اهل سنّت، و در غير آيات مربوط به ولايت، مورد اعتماد محققان علماى شيعه مى باشد. البته اين تفسير جداى از امتيازاتى كه دارد، پر از اسرائيليات و نصرانيات تفسيرى است كه از اشخاصى همچون وهب به منبّه، عبدالله بن سلام و كعب الاحبار نقل شده و يا از شروح شفاهى كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان نشأت گرفته است. (براى تفصيل بيش تر درباره تفسير طبرى، ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، قرآن پژوهى، ص 169.) 3ـ محمدبن جرير طبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، بيروت، چ دارالفكر، 1988م، ج 1، ص 235. در برگردان اين بخش از داستان آدم و حوّا، از منبع ذيل ـ البته با اضافات و انجام تغييراتى ـ وام گرفته شد: محمدباقر خالصى، ترجمه تفسير طبرى، قم، دارالعلم، 1364، ج 1، ص 371 به بعد. 4ـ حوّا درخت منع شده را به وسيله چنگ زدن و ميوه برداشتن خونين كرده بود. 5ـ محمدبن جرير طبرى، پيشين، ج 1، ص 237. |
|
اهداف و آثار تربيتي قصه در قرآن
مليحه اسلاميان
بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه :
بدون شک ،داستان ها و قصه ها نقش سازنده اي را در تربيت و شکل گيري شخصيت انسان ايفا مي کنند و از همين روي خداوند متعال جهت تکامل و تعالي بشر در ابعاد مختلف از اين قالب هنري به بهترين وجه ممکن ،استفاده نموده و خود به عنوان اولين قصه سرا ، بهترين و شيواترين و جذابترين قصه ها را در نسخه ي جاويد خويش در اوج فصاحت و بلاغت سروده و با ارائه ي اسوه هاي حسنه والاترين مضامين و مفاهيم تربيتي را در تمامي زمينه هاي اعتقادي ، اخلاقي و عبادي درآن تبيين نموده است .
طرح تحقيق
طرح مسئله :
از آنجايي که قصه و داستان تأثير شگرفي بر خوانندگان مي گذارد ، پروردگار عالم در سرشت انسان ميل و علاقه ي فراواني جهت پي جويي و شنيدن سرگذشت ها و قصه ها نهاده و از همين روي ، از آن هنگام که انسان هاي اوليه قدرت ارتباط از طريق گفتگو را با همنوعان خويش پيدا نمودند وقايع و حوادث و سرگذشت هاي خود و قهرمانان و ...زمانه خويش را به نسل بعدي منتقل مي کردند و باپيشرفت زمان و پيدايش خط و نگارش ، اين حوادث از سينه ها بر قلم ها جاري و در صفحات زرنگار تاريخ نگاشته شده . اين روند رو به رشد تا جايي پيشرفت نمود که هم اکنون نيمي از فرهنگ و ادبيات هر ملتي را قصه ها و داستان ها به خود اختصاص داده است .
بررسي آثار :
قصص قرآني که خود قسمتي از قرآن را به خوداختصاص داده است جداي از خود قرآن نيست و از اين روي آنچه در تدوين قرآن مطرح شده ، لزوماً قصه ها را شامل مي گردد : از اين روي در خصوص سابقه اين نوشتار ، قبل از هر چيز بايد اشاره اي به چگونگي تدوين و تفسير قرآن کريم نمود .
اهداف تحقيق :
هر چند در مورد «قصه ها و سرگذشت انبياء عليهم السلام » تاکنون کتب گوناگوني را دانشمندان ، مورخين ، سيره نويسان و ... به رشته ي تحرير درآورد و زحمات زياد و قابل تقديري را متحمل شده اند . اما غالب اين تأليفات جنبه ي اطلاع رساني تاريخي و بعضاً به نقل و توصيف حوادث پرداخته اند و کمتر به اهداف کاربردي آنها اشاره شده است .اما همان گونه که تبيين خواهد شد پروردگار عالم اهداف والاتري را که درسازندگي همه جانبه فرد نقش مؤثري دارد (در قصه ها )دنبال مي کند .
تعريف مفاهيم :
قصه
در فرهنگ هاي لغت (عربي ، فارسي )معناي مشابهي از واژه قصه ذکر شده از جمله «پي جويي و دنبال کردن اثر »، (راغب اصفهاني ، مفردات . «دمشق :دارالقلم ، 1416 »ماده ي قصص ).
تربيت
واژه «تربيت »ازجمله کلماتي است که داراي محتوا و بار سنگيني مي باشد و مراد از آن به گفته راغب عبارت است از :الرب في الاصل : التربيه ، و هو انشاء الشي ء حالا فحا لآالي حدٍ التمام ».
فوائد تحقيق :
ناگفته پيدا است که هر پژوهش و تحقيقي ، خواه و ناخواه فوائدي را به دنبال خواهد داشت در غير اين صورت کاري عبث و بي حاصل خواهد بود ، از اين روي در اين پژوهش سعي شده فوائد زير حاصل شود :
اهداف و آثار تربيتي قصه در قرآن
اساساً تمام ما سوي الله ، همان گونه که در اصل ايجاد و خلقت نيازمند ، هستي بخش هستند ، جهت استمرار وجود خويش و همچنين حرکت به سوي اهداف عالي خلقت ، هدايت دائم پروردگار عالم مي باشند ، و به تعبير ديگر مي توان گفت هدايت اعم از تکويني و تشريعي نياز ضروري مخلوقات الهي مي باشد . از اين روي خداوند متعال وقتي اشاره به «خلقت »مي کند بلافاصله به مسئله هدايت اشاره نموده و مي فرمايد :
تبيين اهداف اعتقادي :
از آنجا که مخاطبين قرآن کريم غالباً عوام و توده مردم مي باشند . خداوند متعال ، در کنار مسائل بالاي فلسفي و کلامي ، بسياري از مسائل اعتقادي اعم از توحيد ، نبوت ، امامت ، و ... را به شکل داستان تبيين نموده تا عموم مردم از آن بهره مند گردند .
1 ـ توحيد و نفي شرک :
از جمله اهداف اساسي دنبال شده در قصص قرآني ، تربيت فکري و اعتقادي مردم مي باشد ، اين هدف را مي توان در لسان و رفتار انبياء عليهم السلام و ... به وضوح مشاهده نمود .
2 ـ رسالت و هدايت تشريعي
از آنجايي که در نظام احسن الهي ، انسان به عنوان خليفه و اشرف مخلوقات مي تواند با اختيار خويش، از دو راه «سعادت » و «شقاوت » يکي را آزادانه انتخاب کند ،و لازمه ي انتخاب صحيح ، علم و آگاهي کامل و همه جانبه مي باشد ، و اين آگاهي هم جز از طريق وحي امکان پذير نخواهد بود ، لذا خداوند کريم ، بر اساس حکمت و لطف خويش، جهت اتمام حجت و کمک به پيامبر دروني «عقل » انسان پيامبراني را از جنس بشر به همراه معجزاتي متناسب ادعاي آنان مبعوث فرمود ، تا از طريق وحي که از هر گونه نقص و عيب و خطايي مصون است ، بين مبدأ و معاد صراط مستقيمي را ايجاد کند ، از اين روي خداوند در سوره ي انعام وقتي نام بسياري از انبياء (ع) را به ميان مي آورد ، به اين مهم «صراط مستقيم »و «هدايت »اشاره مي کند .
3 ـ معاد و جهان پس از مرگ :
يکي از سؤالات و دغدغه هاي ديرينه انسان ، مسئله معاد و چگونگي زنده شدن او پس از مرگ مي باشد . در اين راستا گروهي حيات پس از مرگ را منکر شده و بعضي ديگر آن را افسانه پنداشتند که رد پاي اين خيال پردازان مشکک نيز در قرآن کريم مشاهده مي شود از جمله :«که گفتند از کجا که چون ما مرديم و استخوان ما پوسيده و خاک شد باز مبعوث و زنده شويم از اين وعده ها بسيار به ما و پيش از اين به پدران ما داده شده ولي اين ها افسانه هاي پيشينيان است .
4 ـ امامت و ولايت :
يکي از ضروريات دين اسلام ، که محوريت جامعه اسلامي را عهده دار است . اصل امامت و زعامت و رهبري مي باشد و روي همين اصل زمين هيچ گاه از حجت خدا خالي نبوده و نخواهد بود .
5 ـ تبيين قسط و عدل :
مبحث «عدل » مانند مباحث اعتقادي ديگر از قبيل توحيد ، نبوت و معاد و امامت همگي از مباحث علم کلام است که هر کدام به نوبه خود جاي بحث دارد و ما فعلاً در مقام آن نبوده و نيستيم ، آنچه در اين مقوله مطرح است ، اشاره اي به چگونگي پياده کردن و ايجاد عدالت در جامعه توسط انبياء الهي مي باشد که بعضاً در قصص آنان آورده شده و اساساً طبق (سوره حديد ، آيه 25 )يکي از وظايف مهم انبياء (ع) در جامعه به پا داشتن قسط و عدل و جلوگيري از ظلم و جور مي باشد که در حد توان نيز انجام وظيفه نمودند .
اهداف اخلاقي و تربيتي
يکي از مهمترين مأموريت هاي پيامبران عليهم السلام ، تربيت و تزکيه نفوس انسانها مي باشد که اصطلاحاً علم اخلاق گفته مي شود .
نمونه هايي از فضائل اخلاقي در قصص قرآن
1 ـ توکل
مومنين حقيقي به خالق متعال ، در کارهاي خود ، تنها به او توکل کرده و خداوند متعال هم آنها را همواره دوست داشته و در انجام کارها ياري نموده است . لذا بر همه لازم است به اين فضيلت نيکو خود را متصف نمايند و از اين جهت انبياء عليهم السلام که خود اسوه هاي حسنه در بين جامعه بودند همواره بر خدا توکل مي کردند .
2 ـ تقوا
خداوند متعال بهترين زاد و توشه ي آخرت را تقوا معرفي نموده و مي فرمايد :
3 ـ خلوص
اخلاص ، کيمياي هرفکر و نيت و عمل انساني است اگر کسي بخواهد از گزند شيطان خود را برهاند و اعمال خود را صرفاً «لله » انجام دهد و به آن ها صبغه الهي بخشد ، تنها و تنها يک راه دارد و آن دستيابي به کيمياي خلوص مي باشد .
4 ـ صبر
از جمله فضائل اخلاقي ، که هر انسان مؤمني بايد بدان متصف باشد صبر به معناي اعم آن مي باشد .
5 ـ حسن خلق
از جمله عواملي که باعث گرايش مردم به دين و شرايع آسماني گشته . حسن خلق ، نرم خويي ، ادب و احترام انبياء (ع )نسبت به مردم حتي دشمنان بوده و قرآن کريم نيز به اين امر تصريح نموده است .
6 ـ امانت
يکي از صفات ارزنده انسان امانتداري و حفظ اسرار و اموال مي باشد ، از اين روي در آيات و روايات زيادي در خصوص اين صفت تأکيد شده است و پيامبران الهي نيز متصف به اين ويژگي بوده اند . قصص قرآني نيز بعضاً مبين و ترسيم کننده شيوه ي امانتداري پيامبران عظيم الشأن و ... مي باشد .آنها با رعايت امانت و حفظ اسرار عملاً آثار اينگونه فضائل را بر صفحه ي تاريخ خويش نگاشته اند تا نسل بشر تا قيامت با خواندن اين واقعيات ، پند و عبرت گرفته و خود را بدان متخلق نمايد .
اهداف عبادي
يکي ديگر از اهداف و آثار بزرگ قصص قرآني ، پس از اهداف اعتقادي ، توجه دادن انسان به عبادت و بندگي خداوند متعال و همچنين تشريع و تبيين احکام عبادي توسط انبياء عظام عليه السلام مي باشد که اين عبادات در نماز ، حج ، زکات ، روزه ، خمس و جهاد ، امر به معروف و نهي از منکر و همچنين تولي و تبري تجلي مي يابد .
1 ـ نماز
يکي از ارکان اسلام پس از اصول اعتقادي ، نماز مي باشد . که در قرآن کريم و احاديث زيادي بدان اشاره شده است .
2 ـ روزه
دومين هدفي که در بخش عبادي قصص قرآن مطرح است ، تبيين مسئله صوم مي باشد . بر اساس آيه ي فوق در تمامي امت هاي قبل از اسلام به شکلي روزه وجود داشته است که بعضاً در قصص آنها بدين اشاره شده است ، واژه صوم در لغت به معني مطلق امساک (خود داري )مي باشد که هم شامل امساک از خوردن و آشاميدن مي گردد و هم افعال ديگر مثل :حرف نزدن و يا ... (مفردات ، راغب ، واژه صوم :الصوم في الاصل ، امساک عن الفعل ، مطعماً کان او کلاماً او مشيا ).
3 ـ انفاق
منظور از انفاق در اينجا به معناي اعم آن هم شامل اداء حقوق شرعي مانند خمس ، زکات مي باشد و هم غير آن را در بر مي گيرد اين واژه را خداوند در قرآن هم رديف عبادات ديگر ، ذکر نموده از جمله در (سوره ي بقره آيه هاي 3ـ 2)به آن اشاره شده است .
4 ـ حج :
از جمله احکام الهي که بر هرمستطيعي واجب گشته رفتن به حج مي باشد . خداوند متعال چگونگي انجام و تاريخ آن را در داستان حضرت ابراهيم خليل الرحمن بيان فرموده است . از همين نکته به يکي از اهداف و آثار قصص قرآني که آن تعليم عملي و نظري عبادات از جمله «حج »است پي خواهيم برد .
5 ـ جهاد :
جهاد واژه اي است مقدس و نوراني که بسياري از روايات و آيات معصومين عليهم السلام را به خود اختصاص داده است . جهاد داراي مراتبي است ولي به طور کلي مي توان آن را به دو شاخه تقسيم نمود :
6 ـ امر به معروف :
يکي از وظايف و رسالتهاي پيامبران الهي اقامه فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر بوده و آنان ضمن انجام آن ، راههاي عملي و همچنين نتايج مثبت و منفي و عواقب عاملين و متمردين را در داستانهاي خويش ترسيم کرده اند . بنابراين مي توان يکي از اهداف عبادي قصص قرآني را همين امر دانست .
7 ـ تولي و تبري :
مراد از تولي در اين جا به معناي دوستي و تبري به معناي بيزاري مي باشد در اين راستا آنچه مهم است جهت دهي به اين دوستي ها و دشمني هاست .
8 ـ دعا :
قال رسول الله (ص) :«افضل العباد الدعا » (ميزان الحکمه ، ج 4 ، ص 1642 )
نتيجه گيري
وقتي به جامعه نظر کنيم ، اکثر قريب به اتفاق هر جامعه از عوام مردم تشکيل مي دهند .براي اين گونه افراد بايد از رخدادها و مثالهاي ملموسي که در قصه آمده صحبت نمود .و لذا بدين جهت خداوند متعال حتي براي اثبات وجود خود در داستان حضرت ابراهيم (ع) به جاي آوردن برهان هاي کلامي در قالب قصه و مثال و آنچه مردم با حواس خود درک کردند ، استفاده نموده است از طرفي ، قصه و داستان ، نقش بسيار زيادي در تربيت غير مستقيم خواننده آن دارد ، چه بسا افرادي گناهکار که يا نسبت به اعمال خود جاهلند و يا در صورت علم اگر مستقيماً به آنها امر و نهي مي شد عکس العمل منفي نشان داده و از روي لجاجت جري تر مي شوند ، و اين قصه است که در هر دو صورت نقش ارزنده و سازنده اي را مي تواند ايفا کند .در نهايت علاوه بر موارد فوق ، قصه ها ، راه کارهاي خوبي را جهت اداره اجتماع در تمام زمينه هاي سياسي ، اقتصادي ، اخلاقي ، عبادي و مبارزاتي ارائه مي دهد . از همين روست که در متون ديني و فرهنگ اسلامي به ويژه در قرآن ، بسياري از مطالب ارزنده و سودمند به صورت قصه توسط خداوند متعال به تصوير کشيده است .
فهرست منابع :
ابن الکريم ، عبدالرحيم ، منتهي العرب في لغه العرب ، ترجمه صيفي پور ، ج 3 . |
|
نقدي بر استدلال خلف الله در باب وجود قصه اسطورهاي در قرآن
سيدمحمود طيب حسيني٭
چكيده
يكي از مسائل بحث انگيز دربارة قرآن، ادعاي وجود قصههاي اسطورهاي در آن است كه در دورة معاصر محمد احمد خلف الله طرح كرده است. برخي دانشوران اين ديدگاه را نقد كرده و ادلة فراواني در ردّ آن آوردهاند. مقالة حاضر اصليترين دليل خلفالله يعني آيات مشتمل بر عبارت «اساطير الاولين» را از منظري متفاوت و بر اساس منهج ادبي وي، نقد و بررسي نموده است.
كليد واژهها:
قصه اسطورهاي، محمد احمد خَلَف الله، تفسير ادبي، ترتيب نزول، اساطير الاولين.
مقدمه
نظرية وجود قصه اسطورهاي[1] در قرآن كريم را اول بار محمد احمد خلف الله در رسالة دكترياش الفن القصصي في القرآن الكريم طرح كرد. البته او كوشيده است ريشههاي اين نظريه را در تفسير فخر رازي و سخنان ابومسلم بحر اصفهاني، نيشابوري صاحب غرائب القرآن و عبده در المنار نيز نشان دهد.[2] خلف الله آن گونه كه خود تصريح كرده است، در مقام دفاع از قرآن كريم در مقابل ايرادات و شبهات برخي مستشرقان و مبلغان مسيحي مبني بر غير واقعيبودن برخي داستانهاي قرآن، به اين نظريه روي آورده، و بدين ترتيب درصدد برآمده ذهن مخالفان و اشكالكنندگان را از مواد قصهها برگردانده به اهداف هدايتي و تربيتي و ديني قصهها متوجه سازد.[3] اما به هر حال نتيجة اين ديدگاه، اسطورهاي و غير واقعي شمردن برخي قصههاي قرآن است، و نتيجه ديگر، آن كه اين بخش از قصههاي قرآن قابليت استناد تاريخي ندارند و مهم تر از اين دو آن كه قرآن كريم براي رسيدن به اهداف و اغراض و بيان مطالب حق خود از مطالب غيرواقعي مدد گرفته است. اصليترين جنبة استدلال خلف الله تحليلي ادبي از آيات نُهگانهاي است كه در آنها تعبير «اساطير الاولين » به كار رفته است؛ تحليلي ادبي كه به اعتقاد خلف بر اساس طرح امين خولي در تفسير صورت گرفته است.[4]
ادبي و اسطورهاي بودن قصههاي قرآن در نگاه خلفالله
خلف الله بحث از اسطوره بودن قصههاي قرآن را در باب دوم كتابش زير عنوان «ما هي القصة؟ و هل في القرآن قصة فنية؟» آورده است.
دليل خلف الله بر وجود قصههاي اسطورهاي در قرآن كريم
مهمترين دليل خلف الله بر وجود قصة اسطوره اي در قرآن كريم آيات شريفهاي است كه در آن، عبارت «اساطير الاولين» آمده است. خلف الله با رويكرد به تفسير موضوعي
نكات مستفاد از آيات
1. تعداد آياتي كه در آنها «اساطير الاولين» آمده است 9 آيه است در سورههاي انعام، انفال، نحل، مؤمنون، فرقان، نمل، احقاف، قلم و مطففين.
نقد و بررسي دلاليل خلفالله
مهمترين دليل خلف الله آيات نُهگانهاي است كه در آنها از زبان مشركان، قرآن اساطير اولين خوانده شده و به زعم خلف الله اين نسبت را قرآن رد و انكار نكرده است. اين رد و انكار نكردن به منزلة تأييد و پذيرفتن وجود قصههاي اسطوري در قرآن كريم است. به باور خلف الله قرآن كريم در همة آيات نُهگانه اين ملازمه را رد كرده است كه وجود قصههاي اسطوري در قرآن برابر باشد با ساختگي و غير الهي و غيروحياني بودن آن.
نتيجه
در اين مقاله مهمترين دليل محمد احمد خلف الله مبني بر و جود قصههاي اسطورهاي در قرآن كريم يعني آيات شريفه مشتمل بر عبارت اساطير الاولين بررسي و معلوم شد كه اگر بر اساس مباني و روش تفسير ادبي كه مورد قبول خود خلف الله است به تحليل آيات شريفه بپردازيم، نتيجة آن، انكار وجود قصههاي اسطورهاي مورد نظر خلف الله در قرآن خواهد بود. در تفسير ادبي آيات شريفه بايد به ترتيب نزول تنظيم وتفسير شود، كه با به كارگيري اين روش به دست ميآيد بر خلاف تحليل خلف الله پيش از آن كه خداوند قصهاي نازل كند يا قصهاي دربارة احياي دوبارة مردگان نازل كرده باشد بارها مشركان به قرآن نسبت اساطير بودن دادهاند. بنابراين بر فرض كه بپذيريم قرآن نسبت اساطير بودن را از سوي مشركان نقل كرده و آن را رد و انكار نكرده است، مقصود از وجود اساطير در قرآن نميتواند قصههاي آن باشد. البته با دقت در آيات شريفه مذكور معلوم شد كه سياق آنها در جايگاه نفي و انكار اساطيردر قرآن كريم است.
پی نوشت ها:
٭ استاديار پژوهشکدة حوزه و دانشگاه Dsm_dashti@Yahoo.com [1]. اسطوره در لغت به معناي خير دروغ و غير واقعي است. (ر.ک: العين، مفردات راغب، معجم مقائيساللغة) و مراد از قصههاي اسطورهاي در بيان خلفالله، داستانهايي است که واقعيت خارجي ندارد و فقط از آن به مثابة ابزاري براي اهداف ديگر استفاده ميشود (ر.ک: احمد خلفالله، الفن القصصي، ص 153). در ادامه به بيان تفصيلي مراد وي از اسطورهاي بودن قصههاي قرآن خواهيم پرداخت. [2]. ر.ک: محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص199 و 207 ـ 208 و71 ـ 72. [3]. همان، ص37 و 94. [4]. محمد احمد خلف الله، همان، ص31؛ و براي آگاهي از طرح امين خولي در تفسير و ادبي بودن آن نک: مناهج التجديد، ص307 به بعد، نيز، سيد محمود طيب حسيني، «امين خولي و مؤلفههاي تفسير ادبي»، مجله مشکات، ش99. [5]. عبدالكريم خطيب، القصص القرآني في مفهومه و منطوقه، ص302ـ320. [6]. عبدالجواد الحمص، اباطيل الخصوم حول القصص القرآني، ص115ـ153. [7]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص152. [8]. همان، ص153. [9]. همان، ص199. [10]. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 363. [11].براي آگاهي کاملتري از مفهوم اسطوره ر.ک: سيروس شميسا، انواع ادبي، ويرايش سوم، تهران، انتشارات فردوسي، 1383، ص 87-89. [12].عبدالحسين زرين کوب، در قلمرو وجدان، تهران، انتشارات علمي، 1365، ص 405 ـ 406. [13].جان هينلز، شناخت اساطير جهان، ترجمة ژاله آموزگار و احمد تفضلي، ص 22. [14]. مقصود مصحفي است که در تاريخ دهم ربيع الثاني 1337 ق / 13 ژانويه 1919م به همت انجمني در مصر بر اساس قرائت حفص بن سليمان کوفي ـ که به عثمان بن عفان و علي بن ابي طالب مي رسيد ـ به طبع رسيد. در آنجا در صدر هر سوره به ترتيب نزول و مکي و مدني بودن سورهها و استثناي آيهها اشارهاي شده بود و بعداً اين اشارهها حذف شد . به باور راميار اين صورت اکنون معتبرترين صورت ترتيب نزول است (ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص 662). [15]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص 203. [16]. ر.ك: همان، ص202ـ206. [17]. همان، ص205ـ206. ص(162) [18]. همان، ص206ـ207. [19]. همان، ص209. [20]. ر.ك: همان، ص 31 . [21]. ر.ك: همان، ص201. [22]. ر.ك: همان، ص32. [23]. ر.ک: احمد شنتناوي و ديگران، دايرةالمعارف الاسلاميه، ج 5 ص 366 به بعد، ذيل مقالة «تفسير» / عايشه عبدالرحمن، بنت الشاطي، التفسير البياني، ج1، ص 11ـ12. [24]. شمارههاي داخل پرانتز به ترتيب نزول اشاره دارد. [25]. ر.ك: محمد عزة دروزة، التفسير الحديث، ج7 ص8 / نيز جلالالدين السيوطي، الاتقان، ج1 ص32ـ36 که اين آيات را از سورة انفال استثنا نکرده است. [26]. محمد احمد خلف الله، الفن القصصي، ص 208. [27]. محمدبن يوسف ابوحيان، البحر المحيط، ج5، ص311. [28]. همان، ص309. [29]. ر.ك: امين الاسلام الفضل بن الحسن، مجمع البيان، ج4 ص828 / واحدي، اسباب النزول، ص239. [30]. ر.ك: التفسير الحديث، ج 7، ص 8. [31]. ر.ك: تفسير طبري، ج6، ص229ـ231. بنابراين رواياتي كه ميگويند آية شريفه در شأن نضر بن حارث نازل شده، نه نضر در آن زماني است كه در مكه ميزيست و اين سخنان را ميگفت، بلكه نضري كه پس از گذشت حدود ده سال اينک در بدر اسير شده |
|
استدراک کتابشناسی قصه های قرآن
محمّدعلى هاشم زاده
(بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين)
(آ)
1ـ آثار تربيتى داستانهاى قرآن. …
(الف)
11ـ ابراهيم خليل الله. غلامعلى شعبانى. تهران, 1362. 48ص.
(ب)
52ـ بداية الحسد و نهايته فى قضيه قابيل و هابيل محمد سيد طنطاوى. منبرالاسلام س49, ع7 (7/1411هـ) ص8.
(پ)
ـ پژوهشى در جلوه هاى هنرى داستانهاى قرآن جلوه هاى هنرى داستانهاى قرآن
(ت)
64 ـ تأثير قرآن بر نظم فارسى. سيد عبدالحميد حيرت سجادى. تهران اميركبير, اول, 1371ـ 1060ص.
(ث)
90ـ ثقافة الداعية. يوسف القرضاوى. انتشارات ادب, اول, 1370 ـ 240ص بحث مربوط به قصص: العنايه بالقصص القرآن ص33 ـ 37 ـ كتابنامه: زيرنويس.
(ج)
92ـ الجانب الفنى فى القصه القرآنيه. منهجها واسس بنائها. (نظريه بناء القصه الفنيه فى القرآن الكريم). خالد احمد ابوجندى. العالم ع 159 (28 شباط 1987م) ص66 (عبدالرحيم حسن).
(چ)
98ـ چرا بعضى آيات و داستانها در قرآن تكرار شده … . مكتب اسلام, س9: ع6 (1388هـ) ص66.
(ح)
100ـ حزبان لاثالث لهما. حامد عوض الله بيروت: دارومكتبة الهلال, اول, 1982ـ 86 ص. فروست: من وحى القرآن الحكيم, 2. كتابنامه: زيرنويس .
(خ)
130ـ خصائص القصه القرآنيه. فتحى رضوان . منبر الاسلام (اغطس 1976م) ص24, (يناير 1977م) ص14ـ 17.
(د)
135ـ داستان آدم و حوّا. حسن فيروزخانى. تهران, مفيد, 1354ـ 28ص (فروست, داستانهاى زندگى پيامبران و امر رسالت آنان , 1).
(ذ)
154ـ ذوالقرنين. عبدالرحمن يوسف العبد. قاهره, دارالبشير ـ 112ص ـ كتابنامه, زيرنويس و مجزا (110ـ 109).
ر
157ـ الرس فى القرآن الكريم و آراء الباحثين حولخ. حمد الجاسر. العرب مج5, ج1 (رجب 1390هـ) ص1 ـ 12.
(س)
159ـ سامريون فى القرآن. جوزيف هاليفى (1837ـ 1917م). المجلة الآسيويه (1908م).
(ش)
168ـ شارات الايمان فى قصص القرآن. هود و عاد. التهامى نقره. الهداية (تونس) س12, ع4 (7, 8/1405هـ), ص9ـ 10.
(ص)
174ـ صاحب الجنتين. عبدالكريم الخطيب. الوعى الاسلامى , ع 269 (5/1407هـ) ص 8 ـ 14.
(ط)
177ـ طالوت و بنواسرائيل. يوسف مزاحم. نورالاسلام س1, ع11, 12 (8 ـ 9/1409هـ), ص55ـ 58.
(ظ)
180ـ الظاهرة القرآنيه. مالك بن بنى (1905ـ 1973). مترجم از فرانسوى به عربى, عبدالصبور شاهين دمشق, دارالفكر, چهارم, 1407ـ 328 ص بحث مربوط به قصص, العلاقة بين القرآن والكتاب المقدس ص117ـ 266. مقدم, محمد عبدالله دراز ـ محمود محمد شاكر.
(ع)
181ـ عاد (حوال قصه عاد فى القرآن). صدرالدين شرف الدين. رسالة الاسلام (القاهره) س6, ع4 (صفر 1374هـ). ص 405ـ 411.
(ف)
190ـ فتح بيت المقدس از ديدگاه قرآن كريم. بيت المقدس به دست مسلمانان فتح خواهد شد. ميرابوالفتح دعوتى. قم, [بى نا], 1362ـ 51ص, كتابنامه, مجزا (51).
(ق)
211ـ قاموس قرآن.
(ك)
297ـ كدأب ال فرعون. المسلمون 5 (1384هـ) ص437ـ 440.
(گ)
گزيده اى از تأثير قرآن بر نظم فارسى تأثير قرآن بر نظم فارسى.
(ل)
303ـ لغتنامه قرآن كريم.
(م)
310ـ مائدة من السماء. محمد كامل حسن المحامى. بيروت, المكتبة العالمى, 1978 ـ 125ص فروست, قصص القرآن الكريم.
(ن)
367ـ نبى الله موسى و عدوالله فرعون. حامد عوض الله. بيروت, دارومكتبة الهلال, 1988ـ 76ص ـ كتابنامه, زيرنويس. (فروست: من وحى القرآن الحكيم, 8).
(و)
380ـ وحدة الموضوعيه فى القرآن الكريم. محمد محمود حجازى. قاهره دارالكتب الحديثه, 1390ـ 415ص. كتابنامه, زيرنويس و مجزا (414ـ 412).
(هـ)
383ـ هابيل و قابيل . اسدالله بنيسى. 1365ش ـ 87 ص. كتابنامه: زيرنويس (فروست: شگفتيهاى قرآن, 2).
(ى)
388ـ يأجوج و مأجوج. حامد عبدالباقى شكور. الوعى الاسلامى س13: ع150 (1397هـ) ص104. |
|
الميزان و قصص پيامبران
دكتر نادعلى عاشورى
استاد يار دانشگاه آزاد اسلامى - واحد نجف آباد
چكيده
از نگاه علامه طباطبايى در تفسير الميزان قصههاى قرآن حاوى حوادثىاز گذشته است كه ذكر آنها مىتواند وسيله هدايت انسان باشد. به همين روىبسا قسمتهاى يك قصه در مواضع مختلف قرآن پراكنده شده است. روشعلامه در بيان داستانهاى قرآن چنين است كه آيات پراكنده مربوط راگردآورى مىكند و صورت كامل آنها را ارايه مىنمايد. نيز چنانچه درروايات اطلاعاتى درباره داستانها آمده باشد و با قرآن و عقل و طبع سليممخالفتى نداشته باشد، نقل آنها را بىاشكال مىشمارد. البته يادآور مىشودكه اين اخبار آحادند و جز در احكام حجيت ندارند، در ميان قصهها پارهاىاخبارخرافىواسرائيلى نيز از سوى مسلمانان يهودىالاصل مثل كعبالاحبارراه يافته است كه علامه نقل آنها را جايز نمىداند. درمقاله حاضر با عنايتبهآنچه آمد، قصههاى يوسف، سليمان،يونس،هاروت و ماروت در تفسيرالميزان بررسى شده است.
كليد واژهها:
الميزان، قصص، اسرائيليات، احاديث، يوسف، سليمان،يونس، الياس، ايوب، خضر، عصاى موسى، هاروت و ماروت.
1) مقدمه
پيش از ورود در اصل بحث، بايد به اين نكته توجه كنيم كه از منظر الميزان، نگاه قرآنبه داستان اعم از داستان پيامبران يا ديگران نگاه تفصيلى نيست. از اين رو به هنگام نقلسرگذشت پيشينيان و داستان جوامع و اقوام گذشته، آنچه مايه هدايت انسان و لازمه پندپذيرى اوست ذكر مىشود، و از بسيارى امور كم اهميت كه هيچ تاثيرى در رشد و تعالىانسان ندارد، صرف نظر مىشود. علامه طباطبايى خود درباره اين اصل قرآنى، كهبرخاسته از حكمت لايزال الهى است، چنين مىفرمايد:
2) قصص انبياء در الميزان
علامه طباطبايى با ديدگاه مذكور به بررسى و نقل داستانهاى مربوطبه سرگذشتپيامبران گذشته پرداختهاند و آنجا كه لازم بوده است، به نقد و رد پارهاى مطالب كتبعهدين يا روايات ضعيف برخى از كتابهاى حديثى اقدام كردهاند. اينك به شرح وبررسى اجمالى بخشى از مباحث مربوط به سرگذشت پيامبران در الميزان مىپردازيم:
1-2) حضرت يوسف عليه السلام
در بحث روايتى درباره داستان حضرت يوسف عليه السلام ، ضمن نقل روايتى از تفسير«الدرالمنثور» سيوطى، به نقل از مجاهد و عكرمه مىنويسد:
2-2) حضرت سليمان عليه السلام
همانگونه كه پيش از اين اشاره شد، علامه درباره سرگذشت پيامبران و اقوام گذشتهبه دو اصل اساسى اعتقاد دارد و در عمل نيز بدان پاى بند بوده است:
3-2) حضرت يونس عليه السلام
علامه به جد به اين حقيقت اعتقاد دارد كه داستانهاى قرآن تماما براى هدايت مردمو پندپذيرى ايشان است. از اين رو در نقل سرگذشت پيامبران و اقوام پيشين آن مقدارىكه در راه رسيدن به اين هدف و غرض نقش داشته استبيان گرديده و از ذكر بسيارى ازجزئيات خوددارى شده است. تقريبا در داستان تمامى پيامبران كه در الميزان مورد بحثقرار گرفته است، در آغاز، عباراتى شبيه آنچه در پى مىآيد به چشم مىخورد: «قرآنكريم در سرگذشت اين پيامبر و قوم او جز قسمتى را متعرض نشده است»[11].
4-2) حضرت الياس عليه السلام
به اعتقاد علامه، تنها در دو سوره انعام و صافات درباره حضرت الياس سخن گفتهشده است. از مجموع آيات چنين نتيجه گرفته مىشود كه «آن جناب مردمى را كه بتى بهنام «بعل» مىپرستيدند، به سوى پرستش خداى سبحان دعوت مىكرد. عدهاى از آنمردم به وى ايمان آوردند، و ايمان خود را [از هر شائبه شرك] خالص كردند و بقيه كهاكثريت قوم بودند، او را تكذيب نمودند و آن اكثريتبراى عذاب احضار خواهند شد ودر سوره انعام در آيه 85 آن جناب را همان گونه مدح كرده كه عموم انبياءعليهم السلام را مدحكرده است، و در سوره مورد بحث (صافات) علاوه بر آن، او را از مؤمنين و محسنينخوانده و به او سلام فرستاده است» [14].
5-2) حضرت ايوب عليه السلام
علامه در تفسير آيات 41 تا 48 سوره ص در بحث «گفتارى در سرگذشت ايوبعليه السلامدر چند فصل» درباره آن حضرت سخن گفته و در ذيل عنوان «داستان ايوب از نظر قرآن»چنينمىفرمايد:
6-2) حضرت خضر عليه السلام
علامه طباطبائى در مورد حضرت خضر مىنويسيد: «در قرآن كريم درباره خضر غيراز همين داستان رفتن موسى به مجمع البحرين چيزى نيامده و از جوامع اوصافش چيزىذكر نشده مگر همين كه فرموده است: «فوجدا عبدا من عباد نا آتيناه رحمة من عندنا وعلمنامن لدنا علما» [ كهف،65]. (3)
3) اسرائيليات از نگاه الميزان
اسرائيليات در اصل به رواياتى اطلاق مىشود كه از منابع يهود نقل شده باشد; ولىدانشمندان در معناى اين واژه توسعه داده و آن را به رواياتى نيز كه از مآخذ مسيحى نقلشده باشد، اطلاق كردهاند و از باب تغليب مسيحيات را نيز شامل دانستهاند.
1-3) عصاى موسى عليه السلام
درباره حضرت موسى عليه السلام از جمله درباره عصاى آن حضرت به تفصيل در الميزانسخن گفته شده است. زيرا در روايات درباره اين عصا مطالب فراوانى نقل شده است كهبه اعتقاد ايشان به هيچ وجه نمى تواند صحيح باشد.از آن جمله مى نويسد:«در رواياتعامه و خاصه آمده است كه عصاى حضرت موسى عليه السلام از درخت آس بهشتى بود. اينعصا در اختيار حضرت آدم قرار داشت و از او به شعيب و از شعيب به موسى رسيد. ازخصوصيات اين عصا آن بود كه در شب مى درخشيد و آن حضرت از آن در شب بهعنوان چراغ استفاده مىكرد و روزها هر جا كه محتاج به غذا مىشد، آن را به زمينمىكوبيد كه بلافاصله روزىاش از دل زمين بيرون مى آمد و هر وقت كه موسى با آنسخن مىگفتبه زبان آمده، با او گفتگو مىكرد».
2-3) هاروت و ماروت
در تفسير آيه 102 سوره بقره پس از بحث مفصل و ژرف پيرامون دو فرشته الهى كهقرآن آن دو را به نامهاى هاروت و ماروت معرفى كرده، پس از نقل احاديثى از تفسير«الدرالمنثور»سيوطى، كه مدعى صحتسند آن روايات است، مىفرمايد:« بىترديد اينيك داستان خرافى است كه براى فرشتگان خدا ساختهاند; در حالى كه قرآن به پاكى وطهارت آنها از شرك و معصيت تصريح كرده است. آن هم چنين شرك و معصيتشنيع،يعنى بتپرستى و قتل و زنا و شرب خمر كه در طى اين روايات به آنها نسبت داده شدهاست. علاوه بر اين، آيا مضحك نيست، ستاره زهره را زن بدكار و مسخ شدهاىبپنداريم؟! با اين كه مىدانيم از نظر آفرينش و خلقت پاك است و خداوند هم به آن قسمياد كرده است و فرموده: «الجوار الكنس (4) » [تكوير16] كه گفتهاند: منظور ستارگان مريخ ومشترى و زهره و زحل و عطاردند. خلاصه اين داستان و داستانى كه در روايت قبل ذكرشده، مطابق افسانههايى است كه يهود درباره هاروت و ماروت مىگويند، ىشباهتبهخرافات يونانيان قديم درباره ستارگان و نجوم نيست. از اينجا براى جويندگان دقيقروشن مىشود كه اين گونه احاديث كه در آن لغزشهايى به پيغمبران خدا نسبت دادهشده، به بافتههاى يهود (اسرائيليات) آميخته است و اين خود مىرساند كه آنها در صدراسلام نفوذ مرموز و عميقى در ميان محدثان داشتهاند و انواع مطالبى را كهمىخواستهاند، در احاديث آنان داخل كردهاند[29].
منابع
1- طباطبايى، سيد محمدحسين، چاپ بنياد علامه طباطبايى، چ 2، 1364 ش. الميزان،13/493
پىنوشتها:
1) حشويه برخى از محدثين هستند كه حجيت عقل ضرورى را در قبال روايات باطل نموده و به هر روايت واحدى هر چند مخالف با برهان عقل باشد تمسك مىجويند و با چنين رواياتى حتى معارف يقينى را اثبات مىكنند.!» [5]. 2) جز تو خدايى نيست. تو را منزه مىشمارم. به راستى من از ستمكاران بودم. 3) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه به او از نزد خود رحمت دادهايم و دانش آموختهايم. 4) قسم به ستارگانى كه حركت مىكنند و پنهان مىشوند. |
|
راهنماي پژوهش در داستانهاي قرآن
مهدى. م. خراسانى
نخست يادآورى چند نكته لازم است:
بخش اول: آيات
1 ـ ابولهب (و همسرش):
بخش دوم:
در اين بخش منابعى معرفى شده كه به اصل قصه گوئى قرآن پرداخته, و موضوعاتى از اين قبيل را مورد تجزيه و تحليل قرار داده است.
بخش سوم:
كتابشناسى قصه هاى قرآن
1 ـ مفاهيم جغرافية فى القصص القرانى (قصة ذى القرنين). عبدالعليم عبدالرحمن خضر. (چاپ اول: جده, دارالشروق, 1401ق). 413ص. |
|
كتابشناسى قصه هاى قرآن
محمد حسين صادقپور
قال رسولاللهصلى الله عليه وآله قيدوا العلم بالكتابه: با نوشتن دانش را به بند كشيد و نگاه داريد.
كتابشناسى قصههاى قرآن
«آ»
1- «آخر مشهد للفتيه»، سيد قطب. المعرفة، س2، ع2، 1394 ق، ص 5-8.
«الف»
14- ابراهيم، سيد محمود طالقانى، تهران: حر، 40 ص.
«ب»
83- بابا آدم، مصطفى زمانى. تهران: كتابفروشى اشرفى،1349 ش،56 ص.
«پ»
108- «پرتوى از قصص قرآن در آثارسعدى»، محمدحسين ياسايى». پاياننامه تحصيلى، محل تنظيم: دانشگاه تهران دانشكده ادبيات.
«ت»
118- تاريخ انبياء، محسن فيض. انتشارات خواجو، اول، 1374 ش.
«ث»
151- «ثورة النبى موسى و دولة المستضعفين»، سلمان محمد دراسات و بحوث، س2، ع4، 1402 ق، ص 21-119.
«ج»
152- الجامع لمواضيع آيات القرآن الكريم، محمد فارس بركات. قم: دارالهجرة، 1404 ق، 660ص، بحث مربوط به قصص ص243-261 و 428-468.
«چ»
158- «چرا بعضى آيات و داستانها در قرآن تكرار شده»،؟ مكتب اسلام، س9، ع6، 1388 ق، ص66.
«ح»
161- حضرت آدم و حوا، حسين خراسانى با همكارى على اصغر فياض. تهران: كميته ملى پيكار جهانى با بيسوادى،1349 ش.
«خ»
210- «خصائص القصة القرآنية»، فتحى رضوان. منبر الاسلام،1976 م، ص24.
«د»
213- داستان آدم و حوا، حسن فيروزخانى. تهران: مفيد، 28 ص.
«ذ»
231- ذوالقرنين، حسن صفوى. تهران: انتشارات محمدى، 1358 ش، 180 ص.
«ر»
237- «راهنماى پژوهش در داستانهاى قرآنى»، مهدى خراسان. آينه پژوهش، س3، ش15، مهر و آبان 1371 ش، ص 98-102.
«ز»
240- زمزم و 11 داستان ديگر، محمد احمد برانق. مترجم، كاظم پورجوادى، تهران:1366 ش،236 ص.
«س»
244- «سامريون فى القرآن»، جوزيف هاليفى، المجلة الآسيويه، 1908م.
«ش»
257- «شخصيتان متقابلتان فى القرآن»، عبداللطيف مشتهرى. الوعى الاسلام، س15، ع170،1399 ق، ص13.
«ص»
262- «صاحب الجنتين»، عبدالكريم الخطيب. الوعى الاسلامى، ع269،1407 ق، ص 8-14.
«ط»
265- «طالوت و بنواسرائيل»، يوسف مزاحم. نورالاسلام، س1، ع11،1409 ق، ص 55-58.
«ع»
267- «عاد»، صدرالدين شرفالدين، رسالة الاسلام، س6، ع4، 1374 ق، ص 405-411.
«ف»
271- «فرعون، ابوايمن»، المسلمون، ع8، 1375 ق، ص73.
«ق»
284- قارون، محمد احمد برانق. مترجم، كاظم پورجوادى، تهران: نگاه،1366 ش،19 ص.
«ك»
356- «كتابشناسى قصص قرآن»، فرشته مولوى. كيهان فرهنگى، س5، ع4،1367 ش، ص36 .
«ل»
363- «لقاء موسى بالخضر كما يصوره القرآن الكريم»، نجاشى على ابراهيم. منار الاسلام، س8، ع1،1403 ق، ص16-21; ع2، ص29-36.
«م»
366- مائدة من السماء، محمد كامل حسن المحامى. بيروت: المكتبة العالمى، 1978 م، 125 ص.
«ن»
404- نبىالله موسى و عدوالله فرعون، حامد عوض الله. بيروت: الهلال، 1988 م،76 ص.
«و»
423- وحدة الموضوعيه فى القرآن الكريم، محمد محمود حجازى. قاهره: دارالكتب الحديثه، 1390 ق، 415 ص. بحث قصص قرآن، ص 281-398.
«ه »
427- هابيل و قابيل، اسدالله بنيسى. 1365 ش،87 ص.
«ى»
437- «ياجوج و ماجوج»، حامد عبدالباقى شكور. الوعى الاسلامى، س 14، ع150، ص 104.
پی نوشت ها:
× دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى رضا اقصى، تهران: انتشارات اميركبير، ج2، ص 2174 با تلخيص و تصرف. ×2- در تهيه اين مقدمه علاوه بر مآخذى كه در متن آمده است از ديگر منابع همچون مقدمه جلد اول كتابنامه بزرگ قرآن كريم; مقدمه كتابشناسى روابط عمومى از آقاى سيد فريد قاسمى; مقدمه كتاب «كتابشناخت» از آقاى محمد اسفنديارى و بيش از همه از مجله آينه پژوهش سال پنجم شماره29-30 ويژهنامه كتاب و كتابخانه استفاده كردهام. |
|
نگاهى به كتاب «القصة القرآنية هداية و بيان»
محمد صفر جبرئيلى
قصههاى قرآن، اعم از قصههاى انبياست; چرا كه داستان هر پيامبرى مانند آدم، نوح، ابراهيم و ديگر انبيا جزو داستانهاى قرآن هست ولى هر داستان قرآنى مانند داستان لقمان، قارون، ابولهب و ديگران جزو قصص انبيا نيست; در بين قصههاى قرآن به مناسبتهايى با داستان متمردان و ظالمان و منكران خدا و نبوت نيز برخورد مىكنيم كه هدف از بيان آنها پند و عبرت مؤمنان به خدا و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و قرآن است.
هدفها و اوصاف كلى قصه هاى قرآن:
1. داستانهاى قرآن هدف بزرگ تربيت انسانى را دنبال كرده و او را ضمن نيل به مراحل عالى كمال و سعادت و تبيين عقايد صحيح و اسلوب و آداب و رفتار و كردار، به توحيد و ايمان به خداى يكتا هدايت مىكند; روش قصص قرآن، آن قدر محبوب انسان است كه بيشترين اثر را در شعور او گذاشته و او را در نيل به ايمانى سالم و عقيدهاى صحيح و معرفتى كامل و دورى از دنيا و توجه به آخرت مساعدت كرده و يارى مىدهد;
قسمت دوم:
مؤلف محترم در اين قسمتحدود چهل و پنج مورد از مواردى را كه در مدت بيست و سه سال رسالتحضرت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم اتفاق افتاده و به نحوى در قرآن هم ذكرى از آنها آمده، بيان كرده است. ما در اينجا به طور خلاصه به چند مورد، كه از جهاتى قابل توجه هستند، اشاره كرده و بعضى از آنها را نيز مورد نقد قرار مىدهيم.
پىنوشتها:
1) اين تعبير برگرفته از كتاب جناب آقاى خرمشاهى است كه مورد استفاده حقير بوده است. قرآن شناخت، ص 108. 2) با استفاده از قرآن شناخت از جناب آقاى خرمشاهى ص 138. 3) البته نام انبياء را در قرآن تا بيست و شش نفر نيز گفتهاند. ر.ك: الميزان، ج 2، ص 141. 4) التمهيد، ج 1، صص 61-56. 5) ر.ك: تفسير الميزان، ج 15، صص 106 - 96 و تفسير نمونه، ج 14، ص 387 به بعد. 6) ر.ك: مقاله پژوهشى در زمينه شاعر نبودن از ديدگاه قرآن. «نامه مفيد، ش 4» از نگارنده. 7) الصحيح من سيرة النبى، ج 3، ص 87. 8) ر.ك: الصحيح من سيرة النبى، ج 3، صص 98 - 80 و ادوار فقه استاد فقيد محمود شهابى، ج 1، صص 159 - 153. 9) ر.ك: الصحيح من السيره، ج 1. 10) همان. 11) تفسير كبير، ج 5، ص 80. 12) در المنثور، ج 1، ص 190. 13) مجمع البيان ج 2، ص 276. 14) الجامع الاحكام القرآن، ج 2، ص 199. 15) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 155. 16) ر.ك: التمهيد، ج 1، ص 114. 17) سيد قطب فى ظلال القرآن، ج 2، ص 79. 18) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 155. و ر.ك: النكت والاعتقاد، تفسير ماوردى، متوفى 450 ق، ج 6، صص 312-311. هر چند ايشان در جاى ديگر همان قول چهارم را صحيح مىداند. ج 1، ص 240. 19) تعليقه تفسير ماوردى، ج 6، ص 312. 20) تنوير المقباس فمن تفسير ابن عباس، ص 25. 21) مجمع البيان، ج 2، ص 276. 22) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 155. 23) تفسير كشاف، ج 1، ص 227. 24) به نقل از المناقب، ج 1، ص 150. 25) تاريخ القرآن، ص 38. 26) تفسير المنار، ج 2، ص 161. 27) تصحيح الاعتقاد، ص 60 و 75 به نقل از بحار الانوار، ج 18، ص 251 به بعد. 28) رسائل، ج 1، ص 406-401. 29) الصحيح من السيره، ج 1، صص 197-196 و التمهيد، ج 1، صص 114-112. 30) ر.ك به مباحثى از علوم قرآن (ترجمه). 31) تفسير كبير، ج 5، ص 85. احتمالا فخر رازى قايل به توقف باشد. 32) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 153. 33) همان. 34) البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 228. 35) مناهل العرفان، ج 1، صص 40 - 36. 36) فتح البارى، ج 9، ص 4. 37) تفسير الجامع، ج 2، ص 199. 38) روح المعانى، جزء 30، صص 190 - 189. 39) تفسير طبرى، ج 2، صص 85 - 84. 40) الاعتقادات، به نقل از بحار الانوار، ج 18، ص 250. 41) تفسير ابوالفتوح، ج 12، ص 132. 42) بحار الانوار، ج 18. 43) تفسير صافى، مقدمه نهم. 44) الميزان، ج 2، ص 15. 45) الاتقان، ج 1، ص 153 و منابع ديگر. 46) التمهيد، ج 1، صص 118 - 117، به نقل از كتب اربعه. 47) تفسير قرطبى، جزء 2، ص 191. 48) مناهل العرفان، ج 1، صص 40 - 36. التمهيد، ج 1. 49) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 203. تاريخ الخلفاء، ص 185. 50) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد، ج 1، ص 27. 51) فتح البارى، ج 1، ص 13. 52) مستدرك، ج 2 ص 611. 53) مناهل العرفان، ج 1، صص 248 - 247. 54) تاريخ القرآن، فصل 8، صص 54 - 53. 55) مناقب، ج 2، ص 40، به نقل از بحارالانوار. 56) بحارالانوار، ج 92، صص 51 - 40، به نقل از منابع متعدد. 57) الفهرست. 58) ترجمه الاتقان، ج 1، ص 203. 59) فتح البارى، ج 9، ص 13. 60) مناهل العرفان، ج 1، صص 248 - 247. 61) شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحديد، ج 1، ص 27. ترجمه الاتقان، ج 1، ص 203. 62) ترجمه مباحثى از علوم قرآن، ص 125. 63) همان، ص 138. 64) بهاء الدين خرمشاهى، قرآن شناخت، صص 137 - 136. |
|
آثار تربيتى اعتقاد به معاد از منظر داستانهاى قرآن
قرآن و حديث
دکتر حميد محمّد قاسمى
استاديار دانشگاه آزاد اسلامى
آثار تربيتى اعتقاد به معاد
همه عقايد دينى در رفتار انسان مؤثر است؛ هر چند تأثير آنها يكسان نيست. از ميان عقايد دينى، اعتقاد به رستاخيز و معاد يكى از نافذترين و مؤثرترين باورها در جهت دادن به رفتار آدمى و تربيت و اصلاح اوست. چنين عقيدهاى نقش شايانى در پرورش روح انسان دارد و آثار تربيتى شگرفى در زندگى فردى و اجتماعى او به ارمغان مىآورد، كه در اينجا به برخى از اين آثار ـ و آن هم تنها از منظر داستانهاى قرآن ـ اشاره مىكنيم.
1ـ اصلاح نگرش انسان به دنيا و بىاعتنايى به جلوههاى فريبنده آن
اعتقاد به معاد، نگرش انسان را به دنيا تغيير داده، دنيا را براى انسان به عنوان ابزارى در جهت نيل به اهداف والاى انسانى و رسيدن به يك زندگى جاويد و هميشگى قرار مىدهد.
2 ـ كنترل غرايز و شهوات
تا زمانى كه انسان در اين دنيا استقرار دارد دلش از تمنّا و خواهشها باز نمىايستد، امّا وقتى در پرتو ايمان به غيب و اعتقاد به سراى باقى دريافت كه فرصت دنيا بسيار محدود و بهره آن نيز بسى ناچيز است، و حتى در قلمرويى كه به دست مىآيد نمىتوان آن را براى هميشه حفظ كرد و خوشيها و لذايذ واقعى نيز در همين ايام كوتاه خلاصه نمىشود، ديگر نه هر دم امواج خواستههاى بىپايان بر دلش استيلا مىيابد كه خود را به همه چيز وابسته كند و موجب انهدام خويشتن گردد و نه از اينكه بيش از حد از نعمتها و ثروتهاى دنيا برخوردار نشده، آزرده خاطر مىشود.
3 ـ شهامت و شجاعت
اعتقاد و باور به معاد چنان تحوّل عظيمى در روح و انديشه انسان ايجاد مىكند كه نه تنها از فشارهايى كه در طريق انجام مسئوليتها بر او وارد مىآيد رنجى نمىبرد، بلكه از آن استقبال مىكند و همچون كوه در برابر حوادث مىايستد و در برابر بىعدالتيها تسليم نمىشود و مطمئن است كوچكترين عمل نيك و بد، پاداش و كيفر دارد و بعد از مرگ به جهانى وسيعتر كه خالى از هر گونه ظلم و ستم است انتقال مىيابد و از رحمت و الطاف پروردگار بهرهمند مىشود.
4 ـ دلگرمى و آرامش
انسان فطرتا جوياى سعادت خويش است، از تصوّر وصول به سعادت غرق در مسرّت مىگردد، و از فكر يك آينده شوم و مقرون به محروميت لرزه بر اندامش مىافتد و سخت دچار دلهره و اضطراب مىگردد. آنچه مايه سعادت انسان مىگردد دو چيز است: يكى تلاش و ديگرى اطمينان به شرايط محيط.
5 ـ احساس مسئوليت و حالت آمادهباش دائمى
يكى از آثار پر بركت اعتقاد به معاد، بيدار شدن احساس مسئوليت و وظيفهشناسى در عمق وجود انسانهاست، به گونهاى كه تمام افكار و كردار آدمى را تحت شعاع قرار مىدهد و او در مقابل هر كارى خود را موظف به پاسخگويى مىداند.
6ـ عبرتآموزى
يكى ديگر از ميوههاى شيرين و ثمرات نيكوى درخت پربار ايمان به معاد، عبرتآموزى از تاريخ گذشتگان و پندآموزى از فراز و نشيب زندگى است.
پی نوشت ها:
1 ـ اميل، ص 547. 2 ـ شعراء / 50. 3 ـ تفسير نمونه، ج 15، ص 231. 4 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 18. 5 ـ مثنوى معنوى، دفتر سوم. 6 ـ تحريم / 11. 7 ـ تفسير الميزان، ج 19، ص 695. 8 ـ نگاهى دوباره بر تربيت اسلامى، ص 85. 9 ـ نهج البلاغه، خطبه 99. 10 ـ مؤمن / 39. 11 ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 106. 12 ـ قصص / 80. 13 ـ هود / 84. 14 ـ ارادة الاعتقاد، ص 131، به نقل از: سيكولوجية القصّة فى القرآن، ص 355. 15 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 3، ص 1387. 16 ـ بقره / 249. 17 ـ طه / 72 و 73. 18 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 393. 19 ـ هود / 29. 20 ـ انسان و ايمان، ص 42. 21 ـ لقمان / 16. 22 ـ تفسير نمونه، ج 17، ص 51. 23 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2789. 24 ـ مؤمن / 40. 25 ـ تفسير نمونه، ج 20، ص 107 با تلخيص. 26 ـ زندگى جاويد يا حيات اخروى، ص 36. 27 ـ طه / 15. 28 ـ بنگريد به: تفسير فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2331. 29 ـ اسراء / 104. 30 ـ يس / 22. 31 ـ پيام قرآن، ج 5، ص 391. 32 ـ نهج البلاغه، خطبه 182. 33 ـ هود / 103. |
|
روشهای تربیت در داستان حضرت موسی(ع) در قرآن
سید مصطفی مصباح الهدی
چکیده:
در قرآن کریم فرازهایی از سرگذشت و عملکرد اقوام پیشین بیان شده است که مهمترین آنها، داستان موسی و بنیاسرائیل است. این داستان حاوی آموزههای تربیتی عدیدهای است و نکات ارزشمندی در زمینه تربیت دارد. یکی از مباحث مهم در امر تربیت، روشهای تربیت است. از این رو شناخت جایگاه هر روش، سهم بسزایی در موفقیت مربی دارد و بدون چنین شناختی، نیل به نتایج مورد نظر با مشکلات فراوان و چالشهای جدی روبرو خواهد شد.
کلید واژهها:
روشهای تربیت/ موسی/ فرعون/ بنیاسرائیل
پیش گفتار
انسانها دارای استعدادها، ظرفیتها و سلیقههای متفاوتی هستند. به همین دلیل بر عهده مربی است که در گزینش روشهای تربیت، کمال دقت را داشته و از روشهایی استفاده کند که منطبق با شرایط هر فرد است؛ چرا که اشتباه در نوع روش به کار گرفته شده، در بعضی موارد صدمات جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت و باعث اخلال در امر تربیت میشود که در پارهای موارد، اثری معکوس گذاشته و بدین ترتیب، آنچه که مربی به واسطه اِعمال آن روش به دنبال آن بوده است، تحقق پیدا نخواهد کرد.
روش الگویی
منظور از این روش این است که بر مربی لازم است الگویی مناسب در برابر متربی قرار دهد و به او معرفی کند؛ چرا که انسان به طور خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر رفتارهای دیگران قرار میگیرد و دائماً با این امر در ارتباط است. به عبارتی دیگر الگوها به نحوی در شکل دادن به شخصیت و رفتار آدمی تأثیرگذار است. (کدیور،/۱۲۸)
۱- الگو بودن مربی
رفتار و منش مربی بیشترین تأثیر را بر متربی میگذارد. یعنی مربی اولین گزینهای است که متربی او را به عنوان الگو برمیگزیند و از آن تأثیر میپذیرد. به همین خاطر در قرآن کریم به مواردی برخورد میکنیم که افردی به عنوان مربی و راهنما برگزیده میشوند و در عین حال خود به عنوان نمونه و الگو معرفی میشوند؛
۲- ارائه الگو به متربی
علاوه بر اینکه مربی خود باید الگو و سرمشق متربی باشد، میبایست الگوهایی را به متربی معرفی نماید و بابت آنچه بیان میکند، نمونه آن را در خارج بدو نشان دهد. این نوع از الگو به وفور در داستان موسی دیده میشود. مواردی چون همسر فرعون (تحریم/۱۱)، مؤمن آل فرعون (غافر/۲۸)، ساحران فرعون (طه/۶۴-۷۶)، دختران شعیب (قصص/۲۵)، موسی و خضر (کهف/۶۰-۸۲) و ... .
روش محبت
محبت عبارت است از احساس میل نسبت به چیزی که برای انسان لذتبخش است. (راهنمای محبت،/۲۱)
نقش محبت در تربیت
محبت، یکی از مفیدترین و کارآمدترین روشهای تربیت است. این روش بیشترین تناسب را با فطرت آدمی و سرشت انسانی دارد. نیروی محبت در تربیت، برانگیزاننده و تحول آفرین است و اگر درست و به اعتدال به کار گرفته شود، تأثیری شگفت در تربیت آدمی میگذارد.
روش موعظه
موعظه در سه معنا به کار میرود:
نقش موعظه در تربیت
موعظه نقش بسزایی در امر تربیت دارد؛ زیرا انسان به واسطه ارتباط وسیعی که با امور مادی پیرامون خود دارد، به تدریج غبار غفلت بر قلب او مینشیند و از طریق موعظه میتوان راه را برای زدودن آن هموار کرد. این مسئله تا بدانجا حائز اهمیت است که در جریان موسی نیز صراحتاً به این مسئله اشاره شده است؛
روش ابتلاء و امتحان
«ابتلاء» و «بلاء» هر دو به معنای امتحان و آزمایش است؛ بدین ترتیب که کاری را به کسی پیشنهاد میکنند یا او را در حادثهو واقعهای قرار میدهند تا بدین وسیله خود را نشان دهد و صفات باطنی او از قبیل اطاعت، شجاعت، سخاوت، عفت و ... و یا نقطه مقابل اینها و میزانشان را دریابند. به عبارتی دیگر ابتلا در صحنه عمل معنا مییابدو به دنبال آن صفات باطنی انسان ظاهر میشود. (طباطبایی، ۱/۲۶۸) هر گاه بخواهیم انسان را به سوی مقصد تربیت سیر دهیم، باید مجموعهای از اعمال را که متناسب با مقصد تربیت انسان است، بر او وارد کرده تا بدین وسیله، تواناییها و صلاحیتهای او ظهور پیدا کند و در نتیجه زمینه لازم را برای حرکت در این مسیر به درستی فراهم کنیم. این عمل، ابتلا و امتحان نامیده میشود. (ر.ک: طباطبایی، ۴/۳۴؛ و دلشاد تهرانی، /۳۲۲)
نقش ابتلاء و امتحان در تربیت
این روش در جای خود تأثیر مهمی در تربیت فرد دارد. این روش از چنان جایگاهی برخوردار است که خداوند متعال در موارد متعددی از آن استفاده میکند. به عبارت دقیقتر، یکی از شئون پروردگار عالم ربوبیت است. از این رو این روش در راستای تربیت آدمی به عنوان یکی از سنتهای قطعی الهی مطرح است، هر چند ممکن است ابزار آن متفاوت باشد. (هاشمی رفسنجانی، ۹/۲۹؛ قرائتی، ۶/۲۶۲)
نتیجه گیری
نتیجه اینکه داستان موسی و قوم بنیاسرائیل در قرآن، حاوی نکات آموزنده و مهم تربیتی است. به ویژه در مسئله روش های تربیت که نکات در خور توجه دارد. از این رو با دقت و واکاوی در این داستان می توان روش های تربیتی را از آن استخراج کرد. روش هایی چون روش الگویی، روش محبت، روش موعظه، روش ابتلاء و امتحان.
منابع و مآخذ:
۱. آشتیانی، محسن و فائضی، علی؛ مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، قم، روحانی، ۱۳۷۵ش. |
|
هامان و ادعاي خطاي تاريخي در قرآن!
محمدكاظم شاكر*
محمدسعيد فياض**
چكيده
از زمان نزول قرآن تاكنون مخالفان اسلام كوشيده اند تا آن را ساخته ذهن بشر و برگرفته از منابع پيشين معرفي كنند. فرضيه اقتباس داستان هاي قرآن از متون اديان گذشته يكي از زمينه هاي فعاليت خاورشناسان بوده است. آنها علاوه بر اتهام اقتباس، گاهي پيامبر را به خطاي تاريخي نيز متهم كرده اند. حكايت هامان از اين دست است. مدعيان خطاي تاريخي قرآن برآن اند كه پيامبراكرم(ص) بر اثر سوء برداشت از منابع يهودي، هامان وزير خشايارشا را با وزير فرعونِ معاصر حضرت موسي عليه السلام(ع) اشتباه گرفته است. اين فرضيه به دلايل متقن مردود است؛ بسياري از محققان، كتاب اِستِر را كه وزير خشاريارشا بودن هامان در آن مطرح شده اثري افسانه اي دانسته اند. از سوي ديگر، محتواي گزارش قرآن از هامان هيچ مشكلي با واقعيات تاريخي ندارد، بلكه تحقيقات باستان شناسي ـ كه خود غربي ها انجام داده اند ـ شواهد محكمي در تأييد تاريخي بودن هامان و تعلق او به دربار فرعون در عهد موسي را به ثبت رسانده است.
كليدواژه ها:
قرآن و خاورشناسان، هامان، كتاب استر، شبهات خاورشناسان، قرآن و كتاب مقدس
مقدمه
پيش از بيان مسئله و ذكر پيشينه تحقيق در موضوع مورد بحث، مناسب است كه خواننده با گزارش كتاب مقدس و قرآن درباره شخصيتي كه در اين دو كتاب با نام هامان1 آمده است، به اختصار آشنا شود. نام هامان شش بار در قرآن مجيد ذكر شده است (ر.ك: قصص: 6، 8 و 38؛ عنكبوت: 39؛ مؤمن: 24 و 36). در هر شش مرتبه نام وي پس از نام فرعون آمده و از برخي آيات برمي آيد كه او از مقامات عالي رتبه در دستگاه فرعون بوده است؛ چراكه قرآن سپاهياني را به آن دو نسبت داده است (ر. ك: قصص: 6 و 8). همچنين در دو آيه از هامان و قارون در كنار فرعون ياد شده است (ر.ك: عنكبوت: 39؛ مؤمن: 23-24) كه نشان مي دهد اين دو نيز مانند فرعون داراي مقامي عالي بوده اند و در اداره كشور و رهبري مردم نقش بالايي داشته اند، به طوري كه مخاطب موسي فقط فرعون نيست، بلكه او به همراه معجزاتش به سوي فرعون، هامان و قارون فرستاده شده است (ر.ك: عنكبوت: 39؛ مؤمن: 23-24). با اين همه، او در رده اي پايين تر از فرعون بوده؛ چون فرعون به او دستور مي داده است (ر.ك: قصص: 38؛ مؤمن: 36). با اين حال قرآن به مقام خاصي چون وزارت براي او تصريح نكرده است. از اينكه سپاهياني به او و فرعون نسبت داده شده و نيز از اينكه فرعون به او دستور داده براي او بنايي مرتفع بسازد تا به وسايلي دست يابد و از خداي موسي خبر گيرد (ر.ك: قصص: 38؛ مؤمن: 36)، معلوم مي شود كه او در امور لشكري و كشوري صاحب منصب بوده است. از اين رو، بسياري از مفسران از محتواي اين آيات استنباط كرده اند كه هامان، سِمَت وزير و مشاور اعظم فرعون زمان حضرت موسي(ع) را داشته است.2 با اين حال، شيخ طوسي وزير بودن هامان براي فرعون را با لفظ «قيل» آورده كه نشان از قوي نبودن اين نظر در نزد اوست.3
سخن مدعيان اشتباه تاريخي در قرآن
مدعيان اشتباه تاريخي در قرآن، هامان پسر همداتاي10 را شخصيتي مي دانند كه از نظر تاريخي نخستين بار در كتاب اِستِر – و به عنوان وزير خشايارشا، شاه ايران (460- 486 قبل ازميلاد)- از او ياد شده است. حوادث كتاب استر از نظر تاريخي مربوط به حدود 1100 سال پس از زمان فرعون است. آنها اين سؤال را طرح مي كنند كه چگونه هامان به قرآن راه يافته است؟ خاورشناسان مدعي اند پيامبر نام او را در كنار قارون ديده و به اشتباه تصور كرده او هم عصر قارون و موسي بوده و بر همين اساس نام او را در كنار فرعون معاصر موسي در قرآن وارد كرده است. محققان غربي نتوانسته اند هويت تاريخي هامان در قرآن را درك كنند و لذا بر آن اساس نتيجه مي گيرند كه محمد مطالبي از كتاب مقدس شنيده يا خوانده ولي دچارسوء فهم شده و هامان وزير خشايارشا را با وزير فرعون اشتباه گرفته است.
هامان و كتاب استر در مواجهه با چالش تاريخيت
از آنجا كه پيش فرض مدعيان خطاي تاريخي در قرآن اين است كه هامان نام شخصيتي است تاريخي كه در دوره هخامنشيان در دربار ايران بوده است، زير سؤال بردن اين پيش فرض و مخدوش ساختن آن، حقيقت جويان را به اين امر رهنمون مي سازد كه اين نام را نويسنده يا نويسندگان كتاب استر از فرهنگ و تمدن هاي ديگر وام گرفته و چنين داستاني فراهم ساخته اند. اين وام گيري نام ها ممكن است به فرهنگ و تمدن مصر ختم شود كه نتيجه آن، اثبات تاريخيت شخصيت هامان در زمان موسي و فرعون است.
تاريخي بودن هامان در داستان موسي و فرعون در قرآن
مدعيان وجود اشتباه تاريخي در قرآن مي گويند چون بر اساس متون مذهبي يهود، تنها يك هامان و آن هم وزيرخشايارشا وجود تاريخي دارد، پس هامان قرآن كه در زمان موسي(ع) و معاصر فرعون بوده خطاي تاريخي و سوء برداشت پيامبر در اقتباس از منابع يهودي به شمار مي آيد. مناسب است براي بررسي اين ادعا، نگاه ديگري به آيات قرآني بيندازيم. سه مطلب اساسي از آيات مورد اشاره در مورد فرعون و هامان استفاده مي شود. ادعاي خدايي فرعون (ر.ك: قصص: 38)، دستور فرعون به هامان براي ساختن برجي بلند از آجر (ر.ك: همان)، و حضور شخصي بلند پايه به نام هامان در دربار فرعونِ معاصرحضرت موسي(ع). (ر.ك: قصص: 6 و 8).
نتيجه گيري
1. خاورشناسان بر اساس پيش فرض هاي اثبات نشده اي ادعا كرده اند كه هامان در قرآن با يك اشتباه تاريخي از داستان كتاب مقدس در مورد خشايارشا به داستان موسي و فرعون راه يافته است.
منابع
كتاب مقدس
Anderson, B. W, The Book of Esther, Interpreter’s Bible, New York, 1954.
Black, Charles (Ed. ),Encyclopædia Britannica, Edinburgh, 1893. Bucaille, M. Moses and Pharaoh: The Hebrews In Egypt, NTT Mediascope Inc. Tokyo, 1995. Hutchingson Encyclopedia, eleventh edition, Helicon Publishing, Godalming, 1998. Jewish Encyclopaedia, KTAV Publishing House, Inc. , New York, 1941. J. Horovitz, Koranische Untersuchungen, Walter De Gruyter: Berlin & Leipzig, 1926. Lammens, H. (Translated from French by Sir E. Denison Ross), Islam: Beliefs and Institutions, Methuen & Co. Ltd. , London, 1929. Lewis, B. , V. L. Menage, Ch. Pellat and J. Schacht (Eds. ), Encyclopaedia of Islam (New Edition), E. J. Brill (Leiden) & Luzac & Co. (London), 1986. Lockyer, H. Sr. (General Editor), F. F. Bruce et al , (Consulting Editors), Nelson's Illustrated Bible Dictionary, Thomas Nelson Publishers, 1986. McAuliffe, J. D. (Ed. ), Encyclopaedia Of The Qur'an, Volume II, Brill: Leiden, 2002. Saifullah, M. S. & Others: Historical Errors Of The Qur'an, Leipzig, 1906. Sale, G. , The Koran Commonly Called Alcoran Of Mohammed Translated Into English Immediately From The Original Arabic With Explanatory Notes, London, 1825. Yahya, Harun, The Prophet Musa (AS), Milad Booke center, India, 2000. Yarshater, Ehsan (Ed. ), Encyclopeadia Iranica, Encyclopeapia Iranica Foundation, New York, 2003.
پی نوشت ها:
* دانشيار دانشگاه قم mkshaker.uva@gmail.com ** دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث دانشگاه قم. saeed_fayyaz@yahoo.com دريافت: 21/5/89 ـ تأييد: 19/7/89 1. Haman. 2. ر. ک: طبرسي، فضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 8، ص 668 و 674 (ذيل آيات 24 و 36 سوره مؤمن)؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 327 و 331؛ وهبه زحيلي، التفسير المنير، ج20، ص 62 (ذيل آيه 8 سوره قصص) و ص 239 (ذيل آيه 39 عنکبوت) و ج 24، ص 103 و 104 (ذيل آيه 24 مؤمن)؛ زمخشري، محمود، الکشاف، ج 3، ص 180 (ذيل آيه 38 قصص) 3. طوسي، محمد بن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، ج 9، ص 78 (ذيل آيه 36 سوره مؤمن) 4. Esther. 5. Vashti. 6. Mordecai. 7. ر. ک: کتاب مقدس، چکيده کتاب استر، ص 494؛ نيز نک: پطرس عبدالملك، قاموس الکتاب المقدس، ص 64ـ63؛ مستر هاكس، قاموس کتاب مقدس، ص 918. 8. فخرالدين رازي، التفسير الكبير، ج 9، ص 516 (ذيل آيه 36 سوره مؤمن) 9. رك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن (الجزء السابع: شبهات و ردود)، ص 376-378. 10. Hammadatha. 11. Ludovico Maracci. 12. محمد رضا رحمتي، «ترجمه هاي قرآن به زبان هاي ديگر»، دايره المعارف قرآن، ج7، ص 459. 13. Saifullah, M. S. & Others, "Historical Errors Of The Qur'an: Pharaoh & Haman", 2010/02/28, at: www. islamic- awareness.; Ludoviico Marraccio, Alcorani Textus Universus Ex Correctioribus Arabum Exemplaribus Summa Fide, p. 526. 14. George Sale. 15. G. Sale, The Koran Commonly Called Alcoran Of Mohammed Translated Into English, V. II, London, p. 239, footnote 'h'. 16. Theodor Noldeke. 17. Noldeke, Theodor, "The Koran", Encyclopædia Britannica, V. 16, p. 600. 18. G. Vajda, "Haman" in Encyclopaedia of Islam (New Edition), V. III, p. 110. 19. Henri Lammens. 20. Joseph Hurwitz. 21. Charles Culter Torrey. 22. ابن وراق نامي مستعار است که نويسنده معاصري که به شدت با اسلام عناد مي ورزد، براي خود انتخاب کرده است. 23. ر. ک: آرتور جفري، واژه هاي دخيل در قرآن مجيد، ترجمه فريدون بدره اي، ص 392-391. 24. Arthur Jeffrey. 25. آرتور جفري، همان، ص 410. 26 - ر. ک: محمد خزائلي، اعلام القرآن، ص 660؛ محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 7، ص 377. 27. See “Haman” in Encyclopeadia Iranica, p. 629. 28. The Jewish Encyclopaedia ,"Esther",Volume V. 5, pp. 235-236. 29. تقسيم بندي کشوري ايران باستان، معادل استان فعلي. ساتراپ مأخوذ از کلمه يوناني سترَپ، به حاکم يا استاندار در ايران قديم گفته مي شده است. ر.ک: حسن عميد، فرهنگ عميد، ص 588. 304- See "Esther" in The Universal Jewish Encyclopaedia, V. 4, p. 170. 31. پوريم: واژه اي عبري است که به معناي قرعه هاست. اين روز به مناسبت رفع خطر قتل عام يهوديان به توطئه هامان عيد قرار داده شده است. وجه تسميه اين روز آن است که هامان براي تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه کشيده بود. عيد مزبور در ماه اسفند قرار دارد. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 95-94. 32. سموئيل كندي ادي، آئين شهرياري در شرق، ص 177. 33. همان، ص 178. 34. همان، ص180. 35. Hadassah. 36. در باره خداي عيلامي بنگريد به: والتر هينتس، دنياي گمشده عيلام، ص 51. 37. همان، ص 178. 38. در باره مردوخ (Mardukh)، خداي بابل، بنگريد به: جان بي. ناس، تاريخ جامع اديان از آغاز تا امروز، ص46ـ47. 39. ر. ک: همان، ص 179-183. 40. پطرس عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص 64. 41. موسي سيادت، تاريخ خوزستان از دوره افشاريه تا دوره معاصر، ج 1، ص 8؛ نيز در اين باره نک: پير آميه، تاريخ عيلام، ص 29 و 52. 42. محمد خزائلي، همان، ص 660. 43. قُمران نام منطقه اي است که اين طومارها در آنجا پيدا شده است. 44. سموئيل كندي ادي، همان، ص 179. 45. نام فرقه اي از يهوديان است که در حدود دو قرن پيش از ميلاد به وجود آمدند. ريشه کلمه اِسِني احتمالاً به معناي شفادهنده است، به اين معنا که آنها در انديشه شفاي روان خود بوده اند. گفته مي شود يحيي بن زکريا (تعميد دهنده) نيز از آنان بوده است. رک: حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 97-98. 46. ر. ک: التوراه کتابات ما بين النهرين: مخطوطات قمران ـ بحر الميت، ج 1، ص 5-6. 47. نويسنده آئين شهرياري در شرق نيز مي گويد: بنا بر عقيده محققانه اي که مورد پذيرش عموم است کتاب استر در حوالي 125ق م نوشته شده است، سموئيل کندي ادي، آئين شهرياري در شرق، ص 177. 48. ر.ک: حبيب سعيد، المدخل الي الکتاب المقدس، ص 159-160؛ B. W. Anderson, Interpreter’s Bible, V. iii. Pp. 827-8. 49. "Pharaoh" in Encyclopedia Britanica,2010/04. 03at: http: //www. britannica. com /Ebchecked/topic/455117/pharaoh. 50. هوروس (Horus) نام يكي از كهن ترين و مهم ترين خدايان مصر باستان است. 51. "Pharaoh" in Nelson's Illustrated Bible Dictionary, p. 828. 52 - محمدهادي معرفت، همان، ج 7، ص 380-379. 53. ر.ك: طبري، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 18، ص 255(ذيل آيه 38 قصص)؛ الدر المنثور، ج 6، ص416 (ذيل آيه 38 سوره قصص)؛ ج 7، ص 288 (ذيل آيه 36 سوره مؤمن) 54. فريد وجدي، دائره المعارف القرن العشرين، ج 9، ص 18. 55. Maurice Bucaille. 56. خط هيروگليف داراي حروف تصويري بوده و در مصر باستان به عنوان خط خدايي تصور مي شد و تا هزاران سال کاهنان آن را براي تزيين ديوار معابد و آرامگاه ها به کار مي بردند. (رک: بهنام محمد پناه، اسرار تمدن مصر، 25). 57. M. Bucaille, Moses and Pharaoh: The Hebrews In Egypt, p. 192. 58. Rosetta Stone. 59. ر.ک: فرهنگ و تمدن مصر باستان، ص 29. 60. ژان فرانسوا شامپوليون (به فرانسوي: Jean-François Champollion) (۲۳ دسامبر ۱۷۹۰ - ۴ مارس ۱۸۳۲) دانشمند، زبان شناس و شرق شناس فرانسوي است. از سال ۱۸۰۴ ژان فرانسوا به يافتن رمزهاي دبيرهٔ هيروگليف دلبسته شد و دريافت که براي کاميابي در اين کار آشنايي با زبان هاي شرقي لازم است. اين بود که پس از فرا گرفتن يوناني و رومي به آموختن زبان هاي عبري، قبطي، عربي و سرياني پرداخت. او سرانجام در سپتامبر 1822 در حالي كه 32 ساله بود موفق شد به راز و رمز خط هيروگليف مصرباستان پي برد. شامپوليون را بنيادگذار دبستان مصرشناسي خوانده اند (ر.ک: Hutchinson Encyclopedia, p. 207). 61. Harun Yahya, The Prophet Musa, p. 60. 62. Walter Rasinski. 63. HAF museum. 64. M. Bucaille, p. 192- 193. 65. M. S. M. Saifullah& Others, p. 130. 66. Amun. 67. شهر تِب يا تِبس، نام شهري باستاني در مصر باستان بوده است. اين شهر در نزديک به 800 کيلومتري درياي مديترانه و در کرانه خاوري رود نيل جاي داشته است. اين شهر در چندين دوره از پادشاهي مصر، پايتخت بوده است (نقل از ويکي پديا). 68. بهنام محمد پناه، اسرار تمدن مصر باستان، ص 14؛ نيز ر.ك: تاريخ جامع اديان از آغاز تا امروز، ص 36؛ يوسف اباذري و همکاران، اديان جهان باستان، ج 2، ص 77-80، 90، 91 و 95. 69. ر.ک: محمدهادي معرفت، تمهيد في علوم القرآن، ج 7، ص 377. 70. ابومنصورجواليقي، المعرّب من الکلام الأعجمي، ص 637. 71. Midrash. 72. محمد خزائلي، همان، ص 660. 73. See: A. H. Jones, "Haman", in Encyclopaedia Of The Qur'an, V. II, p. 399. |
|
نقدي بر داستان يوسف و برادرانش
سعيد سرمدي
در زمينهي داستان «يوسف و برادرانش» كه درآن نشريه چاپ شده است،نكات زيادي وجود دارد كه لازم دانستم برخي را باشما و نويسنده ي محترم آن جناب، آقاي دكتر محمد لساني فشاركي در ميان بگذارم. |