بانک مقالات معارف قرآن
|
رنگ و درنگ آب در قرآن (بخش دوم)
دكتر غلامرضا رحمدل
دكتراي ادبيات فارسي عضو هيئت عملي دانشگاه گيلان
پيشينه بحث:
يكي از ويژگيهاي معرفت شناختي قرآن، در تبيين رموز آفرينش و تقريب به ذهن ساختن قدرت و اراده خداوند، بهرهگيري از ادبيات نشانه مدار است . سمبوليستها ميگويند دنيا جنگل انبوهي است كه هر يك از نمودهاي آن نشانهاي است از يك حقيقت ذهني .
نمونههايي از اين آيات :
• آيات ( نشانههاي ) رستاخيز: بافت دروني اين تيره از نشانهها اغلب بر مدار استعاره ميگردد . استعارههايي كه در آن، مشبه از پوسته جامد خود خارج شده و ذيشعور و جاندار ميشود و شخصيت انساني مييابد، اين لايه از چشمانداز استعاره را در علوم بلاغي تشخيص نام نهادهاند . اما بايد توجه داشت كه اگر چه قرآن بزرگترين معاجيز ادبي در همه عصرها و براي تمامي نسلهاست، اما در اين كتاب مقدس، متن، دستخوش فرم نميشود و معنا فداي صور ادبي نميگردد . جاندار مداري در حوزه ادبيات از خلاقيت هنري مؤلف ريشه ميگيرد و مؤلف با بهرهگيري از اصل روانشناسي تداعي معاني و با تكيه بر قياس معالفارق، بين اجزاي متباين و نامتجانس هستي، پيوند برقرار ميكند و « اين نه آتي » را به سطح « اين هماني » ارتقا ميدهد . چنان كه شاعر بين ماه زمين ( معشوق ) و ماه آسمان كه ميانشان زمين تا آسمان فاصله است، رابطه اين هماني برقرار مينمايد. قياس معالفارق در منطق، در زمره آفات شناخت به شمار ميآيد و نميتواند پايه استنتاج واقع شود، اما درهنر، خاصه شعر، كاربرد گستردهاي دارد تا جايي كه ميتوان گفت، هسته مركزي هنر را قياس معالفارق تشكيل ميدهد. اين قياس در واقع مفصل و گرانيگاه ارتباط اجزاي به ظاهر گسسته هستي است. انرژي مخفي و روح پنهان اشيا و امور با چشماندازهاي تخيلي مختلفي مانند تشبيه و استعاره و مجاز نقشبندي ميشوند كه ماده اوليه همه اين چشماندازها، قياس معالفارق است. طرفين تصوير ( مشبه ـ مشبه به ) و يا ( مستعار و مستعار منه ). هرگاه در زمره اشيا و امور و يا گزارههاي متضاد باشند، استعاره، نام پارادوكس Peradox يا متناقضنما به خود ميگيرد. مانند مفاهيم فرياد و سكوت كه در تركيب فرياد سكوت، بافت استعاري به خود ميگيرند زيرا، « سكوت » به قرينه « فرياد » به انسان تشبيه شده است . اگر براي تعميق احساس، مؤلف به شكستن شالودههاي حسي زبان پرداخته و مقر طبيعي حاسهها را جابجا نمايد و فيالمثل شنيدني را در تركيب استعاري « جيغ بنفش و يا صداي سبز »، ديدني كرده و صدا را با رنگ و رنگ را با بو بياميزد، اين نوع استعاره را حسآميزي، نام نهادهاند ، كه البته اسم، بامسمايي نيست زيرا در اين گونه استعارهها، آنچه كه اتفاق ميافتد، جابجايي حسهاست نه آميزش حسها.
نمونهها :
1-6: « ينزل من السماء ماء فيحي به الارض بعد موتها ان في ذلك لايات لقوم يعقلون » ( روم /24).
پانوشتها :
1ـ ر. ك: درآمدي بر هرمونتيك احمد واعظي ، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه معاصر، چاپ اول ، 1380، صص 264 – 267. 2ـ مثنوي 7 دفتر اول ، صص 139 – 141 . |
|
زمين
دكتر محمد علي رضائي اصفهاني
در مورد حركت و كروي بودن زمين به آيات متعددي استناد شده است ولي قبل از بررسي آيات بهتر است كه مقدمهاي را در باب تاريخچه اين بحث ارائه كنيم:
تاريخچه :
زمين عبارت از است از كره خاكي كه ما انسانها بر روي ان زندگي ميكنيم . اين سياره داراي وزني معادل 955/5 ميليارد ميليارد تن است و نيز حجمي معادل 083/1 ميليارد كيلومتر مكعب دارد.
اول: حركت زمين:
در مورد حركت زمين به آيات متعددي استناد شده است كه در ابتداء آن آيات را فهرست وار بر ميشماريم و سپس هر كدام را جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم:
1ـ « و تري الجبال تحسبها جامدة و هي تمرمرالسحاب»[11]
« و ميبيني كوهها را و گمان ميكني كه ايستادهاند در حالي كه آنها مانند ابرها در حركت هستند.»
بررسي:
استفاده حركت انتقالي زمين از آيه فوق (نمل /89) مناسبت دارد، چرا كه كوهها را به ابر تشبيه كرده است و ابر حركت انتقالي به دور زمين دارد ولي حركت دوراني (وضعي9 به دور خود ندارد پس حركت وضعي زمين از اين تشبيه قرآني استفاده نميشود و لذا اشاره تفسير نمونه به حركت دوراني زمين، بر مبناي آيه فوق مناسبت ندارد.
2ـ « والذي جعل لكم الارض مهدا»[20]
« و اوست كه زمين را براي شما گاهوارهاي قرار داد.»
بررسي:
اگر بپذيريم كه « مهد و مهاد» فقط به معناي گاهواره كودك است پس از آيات فوق و تعبير « مهد و مهاد» حركت زمين استفاه ميشود اما نوع خاصي از حركت كه به نام ميل شمالي و جنوبي كه 23 درجه و 23 دقيقه است.[29]
3ـ « والارض و ماطحيها» [30]
« سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد.»
بررسي:
با توجه به معناي لغوي « دحو» و « طحو» مي توان گفت كه آيات فوق اشره به حركت وضعي و انتقالي زمين دارد؛ هر چندكه ممكن است معناي ديگر « دحو» و «طحو» يعني گستردن نيز مراد باشد و جمع آنها منافاتي ندارد.
4ـ « الم نجعل الارض كفاتا»[41]
« مگر زمين را كفات نگردانيديم؟
بررسي :
با توجه به معناي لغت « كفات» آيه ميتواند اشاره به حركت انتقالي زمين داشته باشد و اشكال ادبي استاد مصباح ( مصدر بود كفات) هم مرتفع است چون ممكن است مصدر به معناي اسم فاعل باشد همانطور كه برخي مفسران به آن تصريح كردهاند[50] و اين مطلب علمي با سياق آيه كه در مقام شمارش آيات و نعمتهاي الهي است سازگار ميباشد البته اين احتمال هم وجود دارد كه مقصود از آيه، جمع كردن مردم زنده و مرده در قيامت باشد همانطور كه برخي مفسران احتمال دادهاند[51] و نيز ممكن است اشاره به نيروي جاذبه باشد.
5ـ « هوالذي جعل لكم الارض ذلولاً فامشوا في مناكبها»[52]
« او خدايي است كه زمين را براي شما مركبي راهوار و رام شده قرار داد تا بتوانيد در روي آن راهپيمائي كنيد...»
بررسي:
ظاهرا استفاده حركت انتقالي زمين از آيه فوق مانعي ندارد. و با معناي لغوي و ظاهر آيه متناسب است.
6ـ « ثم استوي الي اسلماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين»[59]
« سپس آهنگ [ آفرينش] آسمان كرده و آن بخاري بود پس به آن و به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بيايند. آن دو گفتند : فرمان پذير آمديم.»
بررسي:
تفسير مرحوم شهرستاني در اينجا با ظاهر آيه و كلمه « ائتيا و اتينا» تناسب بيشتري دارد و تفسير صاحب نمونه احتياج به تقدير ( به وجود آئيد ـ شكل نهائي به خود گرفتيم) دارد و نوعي خلاف ظاهر است.
7ـ « والجبال اوتادا» [64]
« و كوهها را ميخهاي زمين قرار داديم.»
بررسي:
يكي از حركتهاي زمين، حركت قارهاي يا حركت پوسته جامد زمين است كه گاهي باعث بوجود آمدن زلزلهها ميشودو آيه فوق اشارهاي به ثبات زمين در اثر وجود كوهها دارد و ميتواند لازمه آن اشاره به حركت پوسته زمين باشد.
جمعبندي و نتيجهگيري :
در مورد حركت زمين و آيات مورد استناد تذكر چند نكته لازم است:
كرويت زمين :
براي اثبات كرويت زمين از نظر قرآن كريم به آياتي كه تعبير« مشارق و مغارب» دارد استناد شده است. اين ايات عبارتند از:
تاريخچه:
اگر انسان با يك نگاه سطحي به زمين بنگرد آن را مسطح و غير كروي ميپندارد. و همين مطلب از زمانهاي دور عقيده غالب مردم بوده است اما در مورد شكل زمين عقايد متفاوتي در ميان دانشمندان وجود داشته كه بدانها اشاره ميكنيم:
مغرب و مشرق از نظر علمي:
قبل از آنكه به نظرات و ديدگاههاي صاحبنظران و مفسران در مورد تعبير مشارق و مغارب بپردازيم تو ضيح يك مطلب علمي لازم بنظر ميرسد:
اسرار علمي:
در مورد كروي بودن زمين از نظر قرآن و تعبيرات كنايي آيات در اين مورد، اظهار نظرهاي متعددي شده است كه بدانها اشاره ميكنيم:
بررسي :
در مورد آيات فوق تذكر چند نكته لازم است:
تعارض بين تعبير مشارق و مغارب با واژه مغرب و مشرق در قرآن:
در اينجا پرسشي مطرح است كه چرا قرآن كريم گاهي تعبير مشارق و مغارب و گاهي تعبير مشرق و مغرب بكار ميبرد در حالي كه اين مطلب تناقض نماست.
پاسخ تعارض:
اين پرسش از دير زمان براي مسلمانان مطرح بوده است و لذا در روايات ميخوانيم كه همين پرسش را « ابن كواء » از حضرت علي (ع) نمود.
اول :
« حتي اذا جاءنا قال يا ليت بيني و بينك بعد المشرقين » [87]
دوم:
« رب المشرقين و رب المغربين» [90]
سوم:
« فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون » [97]
منابع و پينوشتها
[1] سيد هبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 44. [2] براي اطلاعات بيشتر ر.ك: پييرروسو، تاريخ علوم، ص 193 به بعد، آرتور كوستلر، خوابگردها، ص 161 به بعد،ولكوف ، زمين و زمان، ص 41ـ 47، ترجمه محمد قاضي . [3] Koppernigk (1498 ـ 1543 م) در كتاب ( درباره دوران افلاك ). [4] Keppler (1571ـ1630 م) . [5] 1564ـ1642 ميلادي [6] ر.ك: آرتور كوستلر، خوابگردها، ص 161. [7] ابوريحان بيروني (440 قمري) او در قرن پنجم قمري يعني قرن يازدهم ميلادي زندگي ميكرده است يعني حدود شش قرن قبل از تولد كپرنيك و گاليله ميزيسته است. [8] مهدي سپهر، سير تحول علوم تجربي در جهان اسلام، ص 26 به نقل از مدخلي بر آموزههاي جهان شناختي اسلام، ص 135ـ 136، دكتر سيد حسين نصر نيز در كتاب علم و تمدن در اسلام همين گزارش را نسبت به ابوريحان بيروني آورده است. [9] سيدهبة الدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 76،او از كامبل فلامريون، منجم مشهور فرانسوي نقل ميكند. [10] ر.ك: اسلام و هيئت و نيز تفسير نمونه، ج 15، ص 568 و نيز ابوطالب تجليل، راههاي خداشناسي در طبيعت، ص 159. [11] نمل /89. [12] ر.ك: تفسير نمونه، ج 15، ص 568 ـ 569. [13] مجمع البيان، ج 7، ص 236. [14] ر.ك: تفسير نمونه، ج 15،ص 568. [15] سيد هبةالدين شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 57ـ59. [16] عباسعلي سرفرازي، رابطه علم و دين، ص 33ـ34. [17] علامه طباطبائي، اعجاز قرآن، ص 13، ويراسته علي رضا ميرزا محمد، ص 13. [18] دانش عصر فضا، ص 35. [19] زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص 24. [20] زخرف /10. [21] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 35ـ36. علامه خوئي، مرزهاي اعجاز، ص 119، ترجمه استاد سبحاني. [22] سرفرازي، رابطه علم و دين، ص 33. [23] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص 13، ويراسته عليرضا ميرزا محمد. [24] سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص 24. [25]شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 54 ـ 55. [26] استاد مصباح، معارف قران، ص 253. [27] ر.ك: مصطفوي ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 11، ص 189 و نيز مصباح اللغه و مقاييس اللغة . [28] التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، ص 190. [29] ر.ك: محمد نژاد ، جهان دانش، فرهنگ دانستنيها،ج 2، ص 539. [30] الشمن /6. [31] نازعات/30. [32] الطحو كالدحو هو بسط الشيء و ذهاب به ـ دحااي ازالها عن مقرها(مفردات راغب) . [33] ر.ك: آية الله طالقاني، پرتوي از قرآن، ج 2، ص 110. [34] شيخ خال عبدالحمن العك، الفرقان و القرآن، ص 468-469 با تلخيص. [35] احمدمحمد سليمان، القرآن و العلم، ص 55. [36] فيض الاسلام، نهج البلاغه، ص 168، ص 258، ص 645، خ 199/10 و خ 72/1. [37] نثر طوبي، ج 1، ص 253. [38] علامه طباطبائي؛ اعجاز قرآن، ص 13، ويراسته عليرضا ميرزا محمد. [39] شهرستاني، اسلام و هيئت، ص 51 و 54. [40] ر.ك: تفسير نمونه، ج 27، ص 44. [41] مرسلات/25. [42] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (2/78ـ79) . [43] ر.ك: مفردات راغب اصفهاني، ماده كفت و لسان العرب ابن منظور، (2/78ـ79) . [44] ر.ك: تفسير نمونه، ج 25، ص 412ـ413. [45] يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي، ص 80 به بعد. [46] الشيخ خالد عبدالرحمن العك، الفرقان و القرآن، ص 466 ـ 467. [47] سادات، زنده جاويد واعجاز جاويدان، ص 25ـ26. [48] معارف قرآن، ص 254. [49] الميزان، ج 20، ص 168. [50]ر.ك: تفسير نمونه، ج 25، ص 412ـ413. [51]همان، زير آيه 25 سوره مرسلات . [52] ملك/15 [53] تفسير نمونه، ج 24، ص 337. [54] معارف قرآن، ص 253. [55] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 56. [56] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان،ص 24. [57] ر.ك : زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص 24. [58]ر.ك: اعجاز قرآن، علامه طباطبائي ( ويراسته عليرضا ميرزا محمد ) ، ص 13. [59] فصلت/11. [60] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 59ـ60. [61] مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 35. [62] تفسير نمونه، ج 20، ص 222ـ228 . [63] الميزان،ج 17، ص 366. [64] نبأ/7. [65] نحل /15 و نيز انبياء /31 و لقمان / 10 همين مضمون را دارند. [66] سرگذشت زمين، ص 126. [67] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 36-37 و نيز فروغ دانش جديد در قرآن و حديث، ج 1، ص 75 و نيز موسوي لاري ، مباني اعتقادات در اسلام، ج 2، ص 167ـ168. [68] شهرستاني، اسلام و هيئت ، ص 61ـ64. [69] نمل / 89. [70] معارج / 40 . [71] اعراف / 137. [72] صافات/5. [73] برگرفته از اسلام و هيئت ، شهرستاني، ص 32 ـ 34. [74] مفردات راغب، ماده شرق. [75] اسلام و هيئت ، ص 34ـ35. [76] تفسير نمونه، ج 25، ص 45؛ تفسير اطيب البيان، ج 13، ص 168؛ تفسير صافي ، ج 5، ص 229 و تفسير نورالثقلين ،ج 5، ص 420. [77] تفسير نمونه، ج 6، ص 329. [78] همان، ج 19، ص 13ـ14. [79] غاشيه/20. [80] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 28ـ30 و نيز احمد امين، كتاب راه تكامل ، ج 7، ص 145 و ماهنامه مكتب اسلام، س 12، ش 11 و يدالله نيازمند ، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي ، ص 189. [81] ظاهرا جمله كتاب افتادگي دارد و بايد اينگونه باشد: زيرا در « صورت » كروي بودن ... [82] مهندس سادات، زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص 27ـ28. [83] ر.ك: شيخ احمد محييالدين العجوز، معالم القران في عوالم الاكوان،ص 38. [84] ر.ك: الشيخ نزيه القميحا ، القرآن يتجلي في عصر العلم، ص 147. [85] بقره / 115 و 142. [86] بقره /177 و نيز . بقره /258 ـ كهف/86 ـ شعرا/28 ـ مزمل /9. [87] زخرف / 38. [88] ر.ك: تفسير نمونه، ج 21،ص 66 و نيز اطيب البيان، ج 12، ص 29 و مجمع البيان ، ج 5 ، ص 48. [89] ر.ك: تفسير نمونه، ج 21، ص 66 و مجمع البيان، ج 5 ، ص 48. [90] رحمن/17. [91] ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 201 و تفسير صافي، ج 5، ص 108 و نيز تفسير نمونه، ج 23، ص 120. [92] ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 201 و نيز تفسيرنمونه، ج 23، ص 120. [93] ر.ك: تفسير صافي، ج 5، ص 108. [94] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج 12، ص 375. [95] ر.ك: تفسير اطيب البيان، ج 12، ص 375. [96] محمد نژاد، جهان دانش فرهنگ دانستنيها، ج 2،ص 539. ( مدار شمالي يعني حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالي در آغاز تابستان و حداقل پايين آمدن خورشيد در مدار جنوب در آغاز زمستان است. كه به نام مدار راسالسرطان و رأس الجدي نيز خوانده ميشود.) [97] معارج / 40. [98] تفسير نمونه، ج 25، ص 45. [99] تفسير الطيب البيان، ج 13، ص 198 و صافي ، ج 5، ص 229 و نورالثقلين ، ج 5، ص 420. [100] تفسير اطيب البيان ، ج 13، ص 198. [101] ر.ك: تفسير نمونه ،ذيل دو آيه مذكور. |
|
جاذبه عمومي موجودات
دكتر محمد علي رضائي اصفهاني
نيروي جاذبه يا قانون جاذبه عمومي بدين معناست كه كليه اجسام بزرگ و كوچك در يكديگر تأثير متقابل دارند و همديگر را جذب ميكنند.
نكات تفسيري:
1ـ آيات فوق در بستر شمارش نشانهها و نعمتهاي خداست. تا مردم به القاي خدا ايمان آورند(رعد) و اينكه ببينند ديگران نميتوانند مثل خدا چنين مخلوقاتي داشته باشند (لقمان) و هنگامي كه اين آيات براي انسانها گفته شد اگر كسي باز هم تكذيب آيات الهي كند بد عاقبتي دارد و واي به حال او( مرسلات) .
تاريخچه :
برخي معتقدند كه ( بعد از اشارات علمي قرآن و روايات اهل بيت (ع) ) ابوريحان بيروني (440 ق) اولين كسي بود كه به نيروي جاذبه پي برد. [8]اما مشهور آن است كه نيروي جاذبه عمومي اولين بار توسط نيوتن [9](در قرن هفدهم ميلادي) كشف شد . [10]داستان افتادن سيب از درخت و انتقال ذهني نيوتن به نيروي جاذبه معروف است.[11]نيوتن بر اساس قوانين كلي حركت سيارات را اينگونه تبيين كرد:
اسرار علمي
در مورد انطباق آيات فوق با يافتههاي اخترشناسي نوين بسياري از صاحبنظران و مفسران سخن گفتهاند كه در اينجا به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم:
الف ـ اسرار علمي آيه اول و دوم ( بغير عمد ترونها )[13]
1ـ آية الله مكارم شيرازي در هر دو مورد به نات علمي آيه اشاره ميكند و آن را يكي از معجزات علمي قرآن مجيد ميداند . و پس از ذكر دو تفسير براي آيه و ترجيح تفسيري كه « ترونها» را صفت « عمد » ميداند مينويسند:
ب ـ اسرار علمي آيه سوم ( كفاتا)[23]
1ـ آية الله مصباح يزدي در مورد آيه فوق مينويسند: « كفات موضعي است كه اشياء در آن جمعآوري ميگردد. و در اصل معناي آن گرفتن و ضميمه كردن (قبض و ضم) وجود دارد. از همينجا ميتوان بهره برد كه زمين اشياء را به خود جذب ميكند، ميگيرد. و بعيد نيست كه اشاره به نيروي جاذبه زمين باشد كه با توجه به سرعت شگرف حركت زمين، اگر اين نيروي جاذبه نميبود، همه اشياء روي زمين در فضا پراكنده ميشد و سپس اشاره ميكند كه كفات به معناي سرعت هم آمده است اما معناي دوم را ضعيفتر ميداند. [24]
ج ـ اسرار علمي آيه چهارم « يمسك السموات و الارض ان تزولا» [27]
1ـ آية الله حسين نوري پس از آنكه بحث مفصلي در مورد نيروي جاذبه ميكند و به آيه فوق استشهاد ميكد، كلمه « تزولا» را به معناي « انحراف » گرفته است. [28]
بررسي:
در مورد انطباق قانون جاذبه عمومي با آيات مورد بحث تذكر چند نكته لازم است:
نتيجه :
احتمال دلالت آيات اول و دوم، بر نيروي جاذبه قوي است،ولي معناي ايات فوق منحصر در نيروي جاذبه نيست،بلكه نيروي جاذبه يكي از مصاديق « عمد» (ستونها ) است . اما بهر حال اين يك اشاره علمي قرآن به شمار ميآيد كه با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نيروي جاذبه ، عظمت قرآن كريم را در بيان اسرار علمي روشن ميسازد. و ميتواند اعجاز علمي قرآن به شمار آيد.
پی نوشت ها:
[1] رعد/2. [2] لقمان / 10. [3] مرسلات /25. [4] برخي از مترجمان قرآن، آيه را اينگونه ترجمه كردهاند: مگر زمين را محل اجتماع نگردانيديم.» (ترجمه قران استاد فولادوند). [5] فاطر/41. [6] ر.ك: استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 249. تذكر: شايد نظر ايشان جمله استينافيه باشد و گر نه جمله معترضه در اينجا معناي محصلي نداردو از نظر ادبي صحيح نيست . و اصولاً با همان معناي دوم ( بغير عمد متعلق به ترونها باشد) يك معنا كردهاند. پس تفاوتي از نظر معني ندارد. [7] ر.ك: تفسير نمونه، ج 10، ص 110 و نيز، ج 17، ص 29. [8] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 41. [9] اسحاق نيوتن (1643ـ1727 م) منجم و رياضيدان معروف انگليسي ، كاشف نيروي جاذبه و بنيانگذار حساب عنصرهاي بينهايت كوچك و تئوري نور است، معروفترين اثر او « اصول رياضي فلسفه طبيعت » نام دارد. [10] برخي معتقدند كه نيوتن در كشف قانون جاذبه ، مبتكر نبود زيرا «كوپرنيك» و «كپلر» هر دو قبل از او به اين مطلب توجه كرده بودند . لكن نيوتن نخستين كسي است كه اين موضوع را تحت فرمول و حساب درآورد(ر.ك: تاريخ علوم، ص 264 و دانش عصر فضا، ص 44). [11] برخي كتابها مثل جهانهاي دور، ص 42 و 201 و دنياي ستارگان، ص 150 و قهرمانان تمدن، ص 182 داستان سيب را نقل ميكنند و حتي ميگويند هر چند كه اين درخت در سال 1814 از بين رفت ولي پيوندي از آن درخت را در باغ نيوتن كالج كامبريج داشتند . اما كتاب تاريخ علوم، ص 262 در صحت اين داستان شك ميكند. [12] برگرفته از استاد حسين نوري، دانش عصر فضل، ص 44ـ48 با تلخيص و نيز ر.ك: انديشه پرواز، ص 162 و از جهانهاي دور، ص 201. [13] رعد/2 ـ لقمان /10. [14] ر.ك: تفسير برهان، ج 2، ص 278، كه از تفسير علي ابراهيم و تفسير عياشي نقل كرده است. [15] ر.ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 29 و ج 10، ص 110 و 111 و نيز پيام قرآن، ج 8، ص 146. [16] دانش عصر فضا، ص 55 و 56. [17] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 41ـ46. [18] در اين مورد در پاورقي نكات تفسيري ، توضيح داديم. [19] استاد محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 247ـ248. [20] ر.ك: دكتر محمد حسن هيتو، المعجزه القرآنية ( الاعجاز العلمي و الغيبي) ، ص 180. [21] ر.ك: التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص 122ـ 128. [22] لطيف راشدي، نگرشي به علوم طبيعي در قرآن، ص 50. [23] مرسلات/35. [24] معارف قرآن، ص 254. [25] ر.ك: يدالله نيازمند شيرازي، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي ، ص 88 ـ 99. [26] دكتر صادقي، الفرقان في تفسير القرآن، ج 29، ص 341 و گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 43. [27]فاطر / 41. [28] دانش عصر فضا، ص 55. [29] گودرز نجفي، مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 43. [30] ر.ك : تفسير نمونه، ج 18، ص 287. [31] ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 165 و حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ماده سمو و بحث ما تحت عنوان « آسمانهاي هفتگانه » در همين نوشتار. [32] فاطر/ 41. [33] ر.ك: راغب اصفهاني، مفردات، ماده كفت. [34] ر.ك: تفسير الميزان ، ج 20 ، ص 168 و نمونه ، ج 25، 411ـ 412. |
|
مطالعه مقدمه اي بر اهميت زمين شناسي از ديدگاه قرآن
محبوبه مفيد كلانتري *
چكيده
قرآن كتابي است آسماني كه دستورات زندگي، چگونه زيستن براي سعادت دنيا و آخرت در آن نهفته است. به سبب اهميت شناخت زمين در جهت پي بردن به شناخت و معرفت به خالق و مخلوقات و بهره گيري از نعمات الهي بارها به نكات علمي زمين شناسي تاكيد فرموده اند. كلمه ارض 438 بار در قرآن ذكر شده كه در اين ميان با بررسي هاي انجام شده 93 آيه مستقيماً به شناخت زمين مرتبط مي باشد در 4 سوره از سور قرآن از جمله اعراف، هود، يونس و فرقان آفرينش زمين را طي 6 دوره ( في سته ايام) قلمداد نموده است. علاوه بر آن چندين آيه در خصوص مطالب مهم علمي زمين آورده شده ، كه با پيشرفت علم روز به روز ارزش و اهميت آنها آشكارتر مي گردد. براي حركت صفحات زمين (Plate tectonic) ايزوستازي، كوهها و زلزله مطالب مهم و مفيد در بياني ساده و مختصر آمده است. مطالب علمي زمين شناسي امروزه از موارد مهم در تحقيقات و يافته هاي جديد مي باشد كه ، قرآن صراحتاً انسان را به سير ، تفحص و تحقيق در خصوص زمين تشويق و ترغيب نموده است.
كليد واژه ها
1- الارض = به معناي زمين مي باشد.
مقدمه
الحمدلله الذي خلق السموات و الارض به نام خداوندي كه آفريننده زمين و آسمان است. پروردگاري كه آفرينش را طي 6 روز تكميل فرمود.
كليات
در 438 آيه از قرآن مجيد واژه ارض (زمين) آمده است كه بعضي از اين آيات به مطالب علمي زمين شناسي توجه دارد. در 93 آيه مستقيماً مطالب علمي علوم زمين مطرح شده كه با يافته هاي جديد زمين شناسان تاييد مي نمايد. بحث و بررسي تمامي آيات قرآن در خصوص زمين و عوامل طبيعي موجود در آن نيازمند زماني طولاني و نوشتن چندين جلد كتاب زير نظر گروهي از متخصصين تفسير قرآن و علماي علم زمين شناسي مي باشد كه در توان نويسندگان اين مقاله نمي باشد. بلكه، هدف اصلي آنست كه مشتاقان به اين بحث رامتوجه اهميت موضوع بنمائيم. بدين ترتيب برگزيده اي از آيات قرآن با ترجمه تحت اللفظي همراه با مطالب علمي و ساده زمين شناسي ذيلا ذكر مي گردد.
1- آفرينش زمين در دوره هاي مختلف:
قرآن مجيد در 7 آيه زير، خلقت زمين را در شش دوره (في سته ايام) معرفي نموده است.
الف – آيه 54 سوره اعراف:
ان ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرت بامره الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين.
ب: آيه 7 سوره هود:
و هوا الذي خلق السموات و الارض في سته ايام و كان عرشه علي الماء ليبلوكم ايكم احسن عملاً و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحرمبين.
ج: آيه 3 سوره يونس:
ان ربكم الله الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يدبر الامر ما من شفيع الا من بعد اذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه افلا تذكرون
د: آيه 59 سوره فرقان:
الذي خلق السموات و الارض و ما بينهما في سته ايام ثم استوي علي العرش الرحمن فسئل به خبيراً
ز : آيه سوره سجده :
الله الذي خلق السموات و الارض و ما بينهما في سته ايام ثم استوي علي العرش ما لكم من دونه من ولي و لا شفيع افلا تنذكرون.
و : آيه 4 سوره حديد:
هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير.
ه: آيه 38 سوره ق:
و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما في سته ايام و ما مسنا من لغوب
اشتقاق و حركت قاره ها(Plate tectonic)
گرچه پوسته در زمين ثابت و ساكن به نظر مي آيد ولي دلايل و شواهد زياد حاكي از آن است كه زمين دائما در حركت بوده است. قرآن مجيد در 1425 سال قبل در آيه 88 سوره نمل حركت قاره ها را مطرح نموده است.
پايداري پوسته Isostasi
زمين شناسان پس از سالها تحقيق و بررسي دريافتند كه ضخامت پوسته در مناطق مرتفع و كوهها بيشتر از قسمتهاي كم ارتفاع و پست است . ستبرا ( ضخامت ) پوسته با ارتفاع از سطح دريا نسبت مستقيم دارد بدين سبب در قسمتهاي مرتفع ستبراي پوسته تا 70 كيلومتر و در قسمتهاي عميق اقيانوسها به 30 كيلومتر مي رسد. بدين ترتيب كوهها به مانند ميخ هايي كه چادر را ثابت نگهداري مي كند در قسمتهاي مذاب فرو رفته و سبب تعادل پوسته شده اند. قرآن اين مطلب علمي را در يك جمله كوتاه توجيه نموده است.
ساير عوامل زمين شناسي
در قرآن علاوه بر مطالبي كه مستقيماً با عبارت زمين ( ارض) آورده شده آيات زيادي در خصوص كوهها، زلزله و ساير عوامل طبيعي ذكر شده و نمونه هايي از اين آيات ذيلاً آورده شده است.
نتيجه گيري :
همانطوري كه گفته شد شرح و توصيف آيات قرآن در خصوص علوم زمين و عوامل طبيعي نياز به وقت زياد دارد كه در حجم يك مقاله مقدور نمي باشد لذا به نمونه هاي فوق بسنده گرديد. توجه دانشجويان، دانش پژوهان و محققين بزرگوار را به اهميت اين موضوع جلب مي نمائيم. برگزيده اي از مطالب فوق به صورت فهرست وار عبارتند از:
منابع
1- پور معتمد فرامرز پور، درويش زاده علي و معتمد احمد (1347) مباني زمين شناسي (ترجمه ) انتشارات دانشگاه تهران شماره 1753 چاپ چهارم 764 صفحه |
باران: قطرههاى فرود آمده از ابرها، به خواست خداوند براى پايدارى زندگىباران قطرههاى آبى است كه از ابرها بر زمين فرو مىريزد. برخى از واژهپژوهان و مفسران اين واژه را معادل واژه «مطر» در زبان عربى دانستهاند، هر چند بعضى «مطر» را به هر آنچه كه از آسمان ببارد معنا كردهاند. واژه مطر 15بار در 9 آيه قرآن آمده است كه تنها در دو آيه 102 نساء/4 و 24 احقاف/ 46 به معناى باران است و در ديگر موارد به صورت مجازى درباره فرو فرستادن عذاب بر بعضى از امتهاى پيشين به كار رفته است. (اعراف/7، 84؛ انفال/ 8، 32؛ هود/11، 82؛ حجر/ 15، 74؛ فرقان/ 25، 40؛ شعراء/26، 173؛ نمل/ 27، 58) در بيش از 50 آيه قرآن از معنا و مفهوم باران با الفاظ و واژههاى گوناگون ياد شده است. اين آيات را به اعتبار معناى واژهاى كه بر باران دلالت دارد مىتوان به سه دسته تقسيم كرد: در دسته نخست واژه «مَطَر» به كار رفته است كه در برگيرنده همه گونههاى باران مانند باران سودمند و زيانبار و باران تند و آرام است. در دسته دوم واژههايى كه بر گونهاى از باران دلالت دارد استعمال شده است. اين واژهها عبارت است از: «غَيْث» يعنى باران سودمند (لقمان/31،34؛ شورى/42،28؛ حديد/57،20يوسف/12،49)، «وَدْق» كه برخى آن را نام ذرات كوچك آبى دانستهاند كه ابتدا از ابرها خارج و از پيوستگى آنها باران ساخته مىشود و بعضى هم آن را به مطلق باران معنا كردهاند(نور، 24، 43؛ روم/30، 48)؛ «وابل» يعنى باران تند و شديد (بقره/2، 264 ـ 265)، «طَلّ» به معناى باران آرام با قطرات ريز (بقره/2،265) و «صَيِّب» يعنى باران شديد همراه با رعد* و برق. (بقره/2،19) در دسته سوم از واژههايى استفاده شده است كه به سبب وجود قرينهاى يا مناسبتى در معنا بر باران دلالت دارد. اين واژهها عبارت است از: «ماء» به معناى آب كه بيش از 30 مرتبه به دلالت قرينهاى در آيه به معناى باران به كار رفته است و در بيشتر موارد وجود فعل «اَنْزَلَ» يا همريشههاى آن در تعابيرى چون «اَنزَلَ مِنَ السَّماء ماءً» بر اين كاربرد دلالت دارد (براى نمونه ر. ك: بقره/ 2، 22؛ ابراهيم/ 14، 32؛ حجر/ 15، 22 و...) و در آيات «فَفَتَحنا اَبوبَ السَّماءِ بِماء مُنهَمِر» (قمر/ 54، 11) و «اَنّا صَبَبنَا الماءَ صَبـًّا» (عبس/80، 25) تعبير «فَفَتَحنا اَبوبَ السَّماءِ» و فعل «صَبَبنَا» (ريختيم) قرينهاى بر كاربرد «ماء» در معناى باران است. واژه ديگر، «سماء» به معناى آسمان است كه به سبب فرود آمدن باران از آسمان* به آن سماء گفتهاند. (انعام/6،6؛ هود/ 11، 52؛ مرسلات، 77، 3)؛ نيز «رَجْع» كه به معناى بازگرداندن است و چون آسمان باران را بر مىگرداند به آن رجع گفتهاند (طارق/ 86، 11) و «رزق» كه به سبب نقش باران در پيدايش روزى، از آن اينگونه تعبير شدهاست. (جاثيه/ 45، 5) همچنين است واژه «ناشرات». (مرسلات/77،3)در آياتى كه از واژه «وابِل» و «طَلّ» استفادهشده، از باران در قالب تمثيل سخن رفته و مجموعاً در 18 آيه، باران در تمثيلهاى قرآن به كار رفته است. (براى نمونه نك: بقره/2، 19، 264؛ اعراف/7، 57؛ يونس/10 24؛ رعد/13، 17) براى بخش بسيارى از آيات باران تفسير علمى بازگو شده است. (براى نمونه نك: حجر/15، 22؛ نور/24، 43؛ روم/30، 48) در معناى آيات 11 انفال/8 و 48 فرقان/25 نيز تفسير عرفانى ارائه كردهاند. باران پديدهاى طبيعى است كه پارهاى ويژگيها و كاركردهاى آن در طبيعت و زندگى، براى انسان آشناست و در قرآن از آنها سخن به ميان آمده است. اين ويژگيها عبارت است از: پاكى و پاككنندگى (فرقان/25، 48)، مبارك بودن (ق/50،9) و گونههاى بارش تند (بقره/ 2، 19، 264 ـ 265) و آرام. (بقره/2، 265) در قرآن پس از يادآورى هريك از اين ويژگيها، بعضى از كاركردهاى باران، متناسب با آن ويژگى نيز بازگو شده است. مجموع كاركردهايى كه قرآن در اين آيات و ديگر آيات براى باران بيان كرده عبارت است از: تأمين آب* آشاميدنى (حجر/15، 22؛ نحل/16، 10؛ فرقان/25، 48 ـ 49؛ واقعه/ 56، 68 ـ 69) و ديگر آبها (رعد/ 13، 17؛ مؤمنون/ 23، 18؛ سباء/34، 16؛ زمر/39، 21؛ قمر/ 54، 12)، حيات زمين (براى نمونه نك: بقره/ 2، 164؛ نحل/ 16، 65؛ روم/ 30، 24)، پيدايش درختان و گياهان و كشتزارها و تأمين غذاى موجودات (براى نمونه نك: بقره/ 2، 22؛ يونس/10، 24؛ عبس/ 80، 25 ـ 29)، سرسبزى طبيعت (انعام/ 6، 99؛ حجّ / 22، 63)، طهارت (انفال/ 8،11) و در شرايطى نابودى زراعت و محصولات كشاورزى. (بقره/2،264). ازميان اين ويژگىها در فقه با استناد به آيات «يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمبِهِ» (انفال/8،11) و «اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورا» (فرقان/25،48) از خاصيت پاك كنندگى باران سخن رفته و آن را از مصاديق «آب مطلق» شمردهاند. قرآن با يادآورى اين ويژگيها و كاركردها از دانستههاى انسان براى تبيين جهانبينى توحيدى (براى نمونه نك: بقره/ 2، 22؛ نمل/ 27، 60) و نگاهى به فراخور اين ديدگاه به پديده باران (براىنمونه نك: بقره/ 2، 164؛ نحل/16، 65؛ نمل/ 27، 63)، ناپايدارى جلوههاى دنيا (يونس/10، 24؛ حديد/57، 20)، بىحاصل بودن انفاق براى غير خدا (بقره/2،264)، بركت انفاق براى خدا (بقره/2،265) و چگونگى معاد (براى نمونه نك: اعراف/ 7، 57؛ روم/ 30، 48 ـ 50) بهره مىجويد. قرآن نزول باران و كاركردهاى طبيعى آن را به خداوند نسبت مىدهد (براى نمونه نك: بقره/2، 22؛ انعام/ 6، 99؛ زمر/39،21) و بدين وسيله شرك (نمل/ 27، 11) و باور به آن را (بقره/ 2، 22) نفى مىكند؛ همچنين آن را گواهى بر بعضى از صفات خداوند مانند خالقيت (رعد/13، 16 ـ 17)، رحمت (براى نمونه ر. ك: اعراف/ 7، 57؛ روم/ 30، 46)، رزاقيت (بقره/2، 22؛ غافر/40،13؛ جاثيه/45، 5)، لطف و دانايى (حجّ/ 22، 63) و قدرت (حجّ/ 22، 5 ـ 6؛ كهف/ 18، 45؛ مؤمنون/23،18؛ روم/ 30، 50) مىداند، بر اين اساس باران در جايگاهى فراتر از پديدهاى صرفاً طبيعى، رحمت (اعراف/ 7، 57؛ فرقان/25، 48، نمل/ 27، 63؛ روم/ 30، 46، 50؛ شورى/42، 28) و آيتى از خداوند (براى نمونه نك: بقره/2،164؛ اعراف /7، 57 ـ 58) است كه به اندازهاى معين (مؤمنون/ 23، 18؛ زخرف/43،11) در جايى مشخص فرو مىريزد (اعراف/ 7، 57؛ روم/ 30، 48؛ فاطر/ 35، 9) و حيات دوباره زمين و رويش گياهان و درختان پس از بارش باران، نشانهاى بر توانايى خداوند بر زنده كردن مردگان و حقانيت معاد است: «والَّذى نَزَّلَ مِنَالسَّماءِ ماءً بِقَدَر فَاَنشَرنا بِهِ بَلدَةً مَيتـًا كَذلِكَ تُخرَجون» (زخرف/43،11 و نيز اعراف/7،57؛ حجّ/22، 5 ـ 6؛ روم/30، 48، 50؛ فاطر/ 35، 9؛ فصّلت/ 41، 39؛ ق/ 50، 9 ـ 11) و به هنگام كمبود باران، استغفار (هود/11،52، نوح/71، 10 ـ 11) و توبه (هود/11،52) در فزونى آن مؤثر است. بعضى از مفسران كه تعبير «بَرَكات مِنَالسَماء» را در «لَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـت مِنَ السَّماء» (اعراف/7،96) به معناى باران دانستهاند، ايمان و تقوا را عامل بارش باران شمردهاند. براى اهل كتاب عمل به تورات و انجيل و آنچه از سوى پروردگارشان نازل شده است سبب خوردن روزى از آسمان و زمين مىشود: «لَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم» . (مائده/5،66) بعضى از مفسران روزى آسمانى را در اين آيه (لاََكَلوا مِن فَوقِهِم) به معناىباران دانستهاند. در روايات نيز براى هنگام كمبود باران به دعا و خواندن نماز براى طلب باران سفارش شده است. اين رويكرد قرآن به پديده باران، زمينهاى است تا كسانى با بهرهگيرى از خرد (بقره/2، 164؛ روم/30، 24؛ جاثيه/ 45، 5؛ طه/20، 53 ـ 54؛ زمر/39،21)، فكر (يونس/10، 24؛ نحل/16، 10)، بصيرت (نور/ 24، 43 ـ 44)، گوش شنوا (نحل/16، 65) و ايمان (انعام/ 6، 99) نعمتهاى خداوند را به ياد آورند (فرقان/25، 50) و شكرگزار باشند. (روم/ 30، 46) باران افزون بر كاركردى كه در طبيعت دارد، ممكن است در شرايطى براى يارى مؤمنان يا عذاب كافران به كار رود. بارش باران در جنگ بدر هنگامى كه دستيابى قريش بر چاههاى آب، مسلمانان را از دسترسى به آن بازداشته بود از موارد يارى مؤمنان است كه قرآن آن را عامل آرامش دلها و پايدارى مسلمانان مىداند: «يُنَزِّلُعَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً ... لِيَربِطَ عَلى قُلوبِكُمويُثَبِّتَ بِهِالاَقدام» (انفال/ 8، 11) و بارش شديد باران بر قوم نوح و نابودى كافران پس از آنكه نوح را دروغگو و مجنون خوانده بودند (قمر/54، 9 ـ 11) رخدادى براى عذاب كافران است. (هود/11، 44؛ قمر/54، 11، 16) باران در تمثيلهاى قرآن:در بخشى از تمثيلهاى قرآن از باران و پارهاى ويژگيها و كاركردهاى آن سخن به ميان آمده است. بازگويى اين تمثيلها براى توضيح پايدارى حق و ناپايدارى باطل (رعد/ 13، 17)، نابجا و بىحاصل بودن انفاق و بخشش براى غير خدا (بقره/2،264)، بركت انفاق براى خدا (بقره/2،265)، ترس و دلهره منافقان (بقره/ 2، 19)، زودگذر بودن جلوههاى دنيا (يونس/10، 24؛ كهف /18، 45؛ حديد/57، 20) و حقانيت معاد (براى نمونه نك: (اعراف/ 7، 57؛ فاطر/35، 9) است. قرآن حق را ماندگار و باطل را از بين رفتنى مىداند و براى توضيح اين سخن به بارانى كه در زمين آبى همراه كف جارى مىكند مثال مىزند. در اين مثال باطل مانند كف روى آب از بين مىرود و حق همانند آب كه در زمين مىماند پايدار است: «اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت اَودِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّيلُ زَبَدًا رابِيـًا ... كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الحَقَّ والبـطِـلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً واَمّا ما يَنفَعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِى الاَرضِ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الاَمثال» . (رعد/13، 17) انفاق براى غير خدا و نشان دادن به مردم، كارى باطل و بىحاصل است كه قرآن آن را مانند پاشيدن بذر بر روى سنگى مىداند كه لايه نازكى از خاك آن را فرا گرفته باشد و باران شديدى بر آن باريده، بذر و خاك را بشويد و چيزى بر جاى نگذارد: «كَالَّذى يُنفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاس ... فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفوان عَلَيهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلدًا لايَقدِرونَ عَلى شَىء مِمّا كَسَبوا» (بقره/2،264)؛ اما انفاق براى خشنودى خداوند مانند درختى ريشه دار و محكم است كه هم از بارانهاى تند و هم از بارانهاى آرام بهره مىگيرد و ثمرهاى دو چندان به بار مىآورد: «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ وتَثبيتـًا مِن اَنفُسِهِم كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ فَـاتَت اُكُلَها ضِعفَينِ فَاِن لَم يُصِبها وابِلٌ فَطَـلٌّ» . (بقره/2،265) زندگى منافقان همراه ترس و وحشت است؛ قرآن آنان را مانند كسانى مىداند كه در تاريكى گرفتار باران شديد و صاعقه شده و از ترس صاعقه و مرگ انگشتانشان را در گوش نهادهاند: «كَصَيِّب مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُـلُمـتٌ و رَعدٌ و بَرقٌ يَجعَلونَ اَصـبِعَهُم فىءاذانِهِم مِنَ الصَّوعِقِ حَذَرَ المَوتِ» .(بقره/2، 19) زودگذر بودن جلوههاى دنيا مسئله ديگرى است كه قرآن در اين تمثيلها به بيان آن پرداخته است. قرآن زندگى دنيا را مانند بارانى مىداند كه رويش گياهان ناشى از آن، كشاورزان را به شگفتى وا مىدارد؛ اما پس از چندى اين رويش به زردى و خشكى مىگرايد: «اَنَّمَا الحَيوةُ الدُّنيا ... كَمَثَلِ غَيث اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّيَهيجُ فَتَرهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطـمـًا» . (حديد/57،20) در تمثيل ديگرى زندگى دنيا، مانند گياهان سرسبزى است كه در پى بارش باران رخ مىنمايد و پس از مدتى به زردى مىگرايد و باد آن را به هر سو مىپراكند: «واضرِب لَهُم مَثَلَ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنـهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَبِهِ نَباتُ الاَرضِ فَاَصبَحَ هَشيمـًا تَذروهُ الرِّيـحُ» (كهف/18،45)؛ همچنين زندگى دنيا را مانند بارانى مىداند كه در پى آن گياهان مىرويد و زمينْ زيبا و آراسته مىگردد و مردمان خود را بهرهمند از آن مىدانند؛ اما ناگهان به فرمان خداوند آنچنان از بين مىرود كه گويى وجود نداشته است: «مَثَلُ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنـهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرضِ مِمّا يَأكُلُ النّاسُ والاَنعـمُ حَتّى اِذا اَخَذَتِ الاَرضُ زُخرُفَها وازَّيَّنَت وظَنَّ اَهلُها اَنَّهُم قـدِرونَ عَلَيها اَتـها اَمرُنا لَيلاً اَو نَهارًافَجَعَلنـها حَصيدًا كَاَن لَم تَغنَ بِالاَمسِ» . (يونس/10،24) معاد و زنده شدن مردگان مسئله ديگرى است كه بسيارى از اين تمثيلها براى توضيح آن آمده است. قرآن زنده شدن مردگان را مانند سرسبزى و حيات زمين خشك و مرده در پى بارش باران، تصوير مىكند: «فَاَنزَلنا بِهِ الماءَ فَاَخرَجنا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرتِ كَذلِكَ نُخرِجُالمَوتى» . (اعراف/7، 57ونيز حجّ/22، 5ـ6؛ روم/30، 48، 50؛ فاطر/35، 9؛ فصّلت/41، 39؛ زخرف/ 43، 11؛ ق/50، 9 ـ 11)پيدايش باران:توضيح علمى پيدايش باران بر عهده علم مبتنى بر تجربه بشرى است، ازاينرو تكامل ابزار شناخت تجربى اين پديده، نظريههاى گوناگونى را سامان داده است. در دوران جديد، بخار ناشى از تابش خورشيد بر آبهاى سطح زمين را سبب پيدايش ابر و بارش باران مىدانند.آنچه قرآن به صراحت درباره پيدايش باران بازگو مىكند عبارت است از: بارش باران از آسمان (براى نمونه نك: انعام/ 6، 99؛ نحل/ 16، 10؛ مؤمنون/ 23، 18؛ نمل/ 27، 60)، تأثير باد* در شكلگيرى ابر و ريزش باران (براى نمونه نك: اعراف/7، 57؛ حجر/ 15، 22؛ فرقان/ 25، 48)، بارش باران از ابرها (براى نمونه نك: نور/ 24، 43؛ روم/ 30، 48؛ فاطر/ 35، 9) و بارش تگرگ از كوههايى در آسمان. (نور/ 24، 43) قرآن اين مطالب را براى تبيين علمى باران بيان نمىكند، بلكه وجود خداوند و توانايى او را براى انسان يادآور مىشود، زيرا جز «بارش تگرگ از كوههايى در آسمان» ساير سخنان را انسان در هر دورهاى به تجربه درمىيابد. تعبير قرآن درباره «باد» كه آنرا بشارت دهنده باران براى انسان مىداند (براىنمونه نك: نمل/ 27، 63؛ روم/ 30، 46) گواهى بر آشنايى انسان با كاركرد «باد» در بارش«باران» است. از روايات دينى هم به سبب وجود احاديثى با دلالتهاى گوناگون، نظريه بدون معارضى به دست نمىآيد، ازاينرو نظر مفسران درباره پيدايش باران، به دو دوره پيش و پس از تبيين علمى پيدايشباران در علوم تجربى جديد تقسيم مىشود: تا پيش از تبيين علمى پيدايش باران بيشترمفسران باور داشتند كه منشأ باران آسمان است؛ اما پس از تبيين علمى پيدايش باران، عموم مفسران بخار آبهاى سطح زمين را منشأ پيدايش ابرها و بارش باران مىدانند.مفسرانى كه آسمان را منشأ باران دانستهاند، اين باور را بر پايه آيات و رواياتى كه نزول باران را از آسمان مىداند، استوار كردهاند. در بعضى ازاينروايتها آمده است كه باران از آسمان هفتم بر ابرها فرود مىآيد و باران آبى است كه از عرش خدا آمده و از آسمانى به آسمان ديگر فرو مىريزد تا به آسمان دنيا مىرسد و ابرها تنها وظيفه غربال كردن آن را دارد و اگر ابرها نبود آبِ آسمان، زمين را نابودمىكرد. از مفسران پيشين، طبرى، طوسى و زمخشرى بعضى از كسانى هستند كه آسمان را منشأ باران دانستهاند، هرچند طبرى در تفسير آيه 43 نور/24 بارش باران از ابر را پذيرفته و در تفسير آيه 48 فرقان/25 سماء (آسمان) را بهمعناى ابر دانسته است. طوسى نيز اين نظر را در تفسير آيه 43 نور/24 در كنار آراى ديگر نقلكرده است. طبرسى در بيشتر آياتى كه بحث نزول باران از آسمان را يادآور شده، آسمان را بهابر* معنا كرده و در تفسير آيه 43 نور/24 نظربلخى كه آسمان را به معناى ابر و مراد از جبل(كوه) را تراكم يخ در ابر دانسته است تلويحاً مىپذيرد. فخر رازى بيش از اين مفسران كوشيده است تا براساس آيات قرآن منشأ باران و چگونگى بارش آن را توضيح دهد و پس از اصرار بر بارش باران از آسمان در نهايت بارش آن را از ابرها پذيرفته است. فخر رازى آنجايى كه آسمانرا منشأ باران مىداند بيان كرده كه براساس آيات قرآن، باران از آسمان مىبارد و اگر بارش باران از ابرها ديده مىشود، بايد معتقد بود، خداوند باران را از آسمان بر ابرها و از آنجا بر زمين مىفرستد. او نظر بعضى طبيعتشناسان را كه باران را ناشى از بخار آب دانستهاند، ذاتاً ممتنع نمىداند؛ اما پذيرش آن را مبتنى بر اعتقاد كفرآميز نفى فاعل مختار و قدم عالم مىداند و يادآور مىشود: هنگامى كه خداوند بتواند باران را در ابر نگه دارد چرا توان نگهدارى آن را در آسمان نداشته باشد. وى نظر بعضى از مفسران را كه آسمان را به معناى ابر دانستهاند، تأويلى بىدليل و خلاف نص قرآن مىداند و از ابوعلى جبائى نقلمىكند كه تنها در صورتى مىتوان آسمان را به معناى ابر دانست كه دليلى برامتناع بارش باران از آسمان در دست باشد. فخررازى درنهايتْ بارش باران از ابرها را بر پايه مشاهده و تجربه بيرونى مىپذيرد و در تفسير آيه32 ابراهيم/14 مىگويد: گاهى كسانى در ارتفاعات بسيار بلند ابرهاى پايينتر از خود را ديدهاند و پساز فرود آمدن مشاهده كردهاند همان ابرها درآن منطقه باريدهاند. مفسرانى كه پس از تبيين علمى پيدايش باران، منشأ آن را بخار آبهاى سطح زمين دانستهاند، در تفسير آياتى كه نزول باران را از آسمان مىداند سه نظر بيان كردهاند: بعضى آسمان را به ابر معنا كردهاند. برخى نيز آسمان را بازگوكننده جهت بارش دانستهاند كه از آسمان (بالا) به سوى زمين (پايين) است. برخى هم اين گمانه را بازگو كردهاند كه تعبير نزول باران از آسمان به يافتههاى جديد علمى كه طبقات بالاى جو را در حركات و حالات جوى مؤثر مىداند اشاره داشته باشد. به باور بعضى از اين مفسران شناخت چگونگى بارش از امور حسى و بىنياز از استدلال عقلى و نقلى است، با اين حال آيه «اَللّهُ الَّذى يُرسِلُ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا فَيَبسُطُهُ فِى السَّماءِ كَيفَ يَشاءُ و يَجعَلُهُ كِسَفـًا فَتَرَى الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِلــلِه» (روم/30،48) را كه چگونگى شكلگيرى ابر و بارش باران را توضيح مىدهد، با يافتههاى جديد علمى سازگار مىدانند. تفسير علمى باران:بعضى از مفسران، با رويكرد تفسير علمى، آيات مربوط به باران را بررسى كردهاند. يكى از نويسندگان معاصر كه با نگارش كتاب باد و باران در قرآن در اين راستا بسيار كوشيده است، اعتقاد دارد كه نكات اساسى و مبانى اصلى علم جديد درباره پديده باران، در انتخاب كلمات و تعبيرهاى بعضى آيات به خوبى منعكس شده است و از هر سه نوع باران جبههاى، كوهستانى و طوفانى كه در كتابهاى علمى بازگو شده، در قرآن ذكرى يا نمونهاى به ميان آمده است. بر پايه كاوشهاى علمى، براى بارش باران، وجود بادهايى از نواحى گرم و سرد لازم است تا به سوى بالا حركت كند و بارورى و حالت انقلاب و دگرگونى را در ابرهاى بارانزا فراهم آورد و بخار آب تقطيرشود.به باور برخى، استفاده از واژه «رياح» در آياتى كه باد را زمينهساز و بشارت دهنده باران مىداند (براى نمونه نك: اعراف/7، 57؛ حجر/15، 22؛ نمل /27، 63) رساننده نياز به وجود «بادهايى» براى بارش باران است. واژه «يَعرُجُ» در «يَعلَمُ ... ما يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ وما يَعرُجُ فيها» (سبأ /34،2، حديد/57،4) به بالا رفتن باد و نقش آن در بارش باران اشاره دارد. واژه «لَواقِح» در «اَرسَلنَا الرِّيـحَ لَوقِحَ» (حجر/15،22) كاركرد باد در بارورى ابرهاى بارانزا را مىرساند. واژه «تُثيرُ» در «يُرسِلُ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا» (روم/30،48) و «اَرسَلَ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا» (فاطر/35،9) بر وجود حالت انقلاب و ناپايدارى هوا، هنگام تشكيل ابرهاى بارانزا دلالت دارد، زيرا «تثير» از ريشه «ثـ و ـ ر» به معناى انقلاب و دگرگونى است. واژه «مُعصِرات» در «اَنزَلنا مِنَ المُعصِرتِ ماءً» (نبأ/78،14) اشاره به تقطير و عصارهگيرى ابرها دارد. وى بخشى از آيات (نور/24، 43؛ روم/30،48) را با چگونگى پيدايش ابرها و ريزش بارانهاى جبههاى مناسب مىداند؛ بارانهايى كه پيش از آن لكههاى نازكى از ابر در آسمان نمايان مىشود تا سطح آسمان را پردهاى لطيف از ابر بپوشاند و پس از آن به ترتيب قطعه ابرهاى طبقات پايين زمين و ابرهاى كم ارتفاعِ فشرده، آسمان را فرا گيرد و از لابهلاى قشرهاى ضخيم ابرها اولين دانههاى ريز باران خارج گردد. به باور وى از تركيب آيه «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ يُزجى سَحابـًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَينَهُ ثُمَّيَجعَلُهُ رُكامـًا فَتَرَى الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِلــلِه» (نور/24،43) با آيه «اَللّهُ الَّذى يُرسِلُ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا فَيَبسُطُهُ فِى السَّماءِ كَيفَ يَشاءُ ويَجعَلُهُ كِسَفـًا فَتَرَى الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِلــلِه» (روم/30،48) مىتوان در 8 مرحله فرآيند بارشهاى جبههاى را ترسيم كرد: 1. وزيدن مستمر باد از دو جناح: «يُرسِلُ الرّيـح» . 2.برخورد بادهاى دو جناح گرم و سرد و ايجاد حالت ناپايدارى: «فَتُثيرُ سَحابـًا» . 3.رژه قطار ابرها: «يُزجى سَحابـًا» . 4. راه افتادن و پراكنده شدن ابرها در آسمان: «فَيَبسُطُهُ فِى السَّماء» . 5. پوشيده شدن سطح آسمان از ابر: «ثُمَّ يُؤَلِّفُبَينَه» . 6.رسيدن ابرهاى متراكم به طبقات پايين: «فيَجعَلُهُ كِسَفاً» . 7. تراكم و انباشته شدن ابرها بر هم: «ثُمَّيَجعَلُهُ رُكامـًا» . 8.خروج اوليه قطرات از خلال ابرها: «فَتَرَى الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِلــلِهِ» . در آيه 265 بقره /2 ضمن تمثيلى، از ريزش بارانهاى كوهستانى سخن به ميان آمده است: «مَثَلُ الَّذينَ ... كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ ... فَاِن لَميُصِبها وابِلٌ فَطَـلٌّ» . در اين آيه از باغهايى در مناطق كوهستانى (رَبْوَه) ياد مىشود كه اگر بارانهاى درشت قطره و رگبارى (وابِل) كه بارانهاى جبههاى و طوفانى هستند بر آنها نبارد، ريزه باران (طَلّ) كه باران كوهستانى است آن را سيرابمىكند. در علوم جديد براى بارانهاى طوفانى اقسامى را يادآور شدهاند كه از جمله آنها رگبارهاى طوفانى و طوفانهاى استوايى است. رگبارهاى طوفانى را همراه با دگرگونى شديد هوا و تشكيل طبقات متوالى ابر دانستهاند كه به صورت رشته كوههاى بلند تا ارتفاعات يخبندان مىرسد و در آنجا بهصورت بلورهاى سوزنى يخ درمىآيد. به اعتقاد وى آيات 19 ـ 20 بقره/2؛ 12 ـ 13 رعد/13 و 40 و 43 نور/ 24 يادآور طوفانها و بورانهاى رگبارى و ابرهاى طوفانى شديد است. در اين آيات از رعد و برق (بقره/2،19، 20، نور/24،43)، صاعقه* (رعد/13،13)، تاريكى (نور/24،40)، ابرهاى متراكم (رعد/13،12) و امواج دريا (نور/24،40) سخن به ميان آمده است. تعبير «يُنْشِئُ» كه در اين باره تنها در آيه «يُنْشِئُ السّحابَ الثّقال» (رعد/13،12) آمده است، مىتواند اشاره به چگونگى پيدايش طوفانهاى رگبارآور باشد، زيرا اين پديده با مقدمات و شرايط خاص رخ مىدهد و «يُنشِئ» نيز پديد آمدن چيزى با مراحل رشد و تحول را بيان مىكند. در آيه 43 نور/24، بارش از كوههاى يخ يا تگرگ* آمده است: «يُنَزِّلُ مِنَالسَّماءِ مِن جِبال فيها مِن بَرَد» . اين تعبير قرآن با گزارشهاى علمى درباره وجود ابرهاى مستور و متشكل از يخ در ارتفاعات بلند هماهنگى دارد. بعضى از دانشمندان از اين ابرها با تعابير كوههاى ابر و كوههايى از برف يادكردهاند. اين پژوهشگر معاصر 5 سوگند ابتداى سوره مرسلات/77 را به باد معنا مىكند، و به اين ترتيب آيات 1 ـ 6 مرسلات /77 را نماياننده پرده پرده مراحل نشو و نما و عمل پديده كولاكهاى استوايى مىداند: «والمرسلات ... * فالعاصفات ... * والنشرات ... * فالفارقات ... * فالملقيات ... * عُذراً أو نُذراً» (مرسلات/77،1ـ6) و معتقد است همانگونه كه در اين آيات بعد از سخن از بادهاى ملايم و عادى يكباره قسم روى بادهاى كوبنده و پخش كننده و شكافنده و يادآورندهاى مىرود كه سبب عذر و بهانه يا ترس و بيم مىشود، در كولاكهاى استوايى نيز پس از بادهاى ثابت و آرام، بادهايى تند و شكننده و كوبنده مىوزد كه خاطرات آن بهترين بيم دهنده يا زنگ خطرى براى قيامت است. در رويكرد تفسير علمى، براى تأييد ديدگاه تفسير علمى باران، از بعضى روايات نيز استفاده شده است. روايت است كه خداوند ابرها را به منزله غربال براى باران قرار داد. تا يخهاى آسمان را ذوب كند و به صورت آب درآورد. اين روايت را متناسب با نظريه بارندگى از كوههاى يخى ارتفاعات در طوفانهاى رگبارى مىدانند. در روايات ديگرى آمده است كه ابر حامل آب است و باد ابر را به حركت مىآورد و براى بارش باران ابرهايى از ناحيه جنگلى در ساحل دريا به وسيله باد دچار حركت و حالت تلاطم و دگرگونى مىشود. در دعا از خداوند به جاى «باد» «بادها» درخواست شده است؛ همچنين بخشهايى از خطبه اشباح نهج البلاغه و دعاى طلب باران امامسجاد(عليه السلام)را كه سخنانى درباره ابر و باران بيان كردهاند تأييدى بر اين رويكرد دانستهاند. تفسير عرفانى باران:باران از اصطلاحات عرفان و تصوف نيست؛ اما در بعضى تفسيرهاى عرفانى براى آياتى كه ويژگى «طهور» بودن باران (فرقان/25،48) و كاركرد آن را در تطهير (انفال/8،11) بازگو كردهاند، معناهايى آمدهاست. از قديمىترين اين معناها، گزارش سُلَّمى در تفسير اين دو آيه است كه افزون بر تأثير باران در طهارت ظاهرى، معنايى عرفانى از طهارت را نيز بازگو مىكند. در تفسير آيه «يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ» (انفال/8،11) سُلَّمى از ابنعطاء روايت مىكند كه خداوند رحمتى بر بندگان فرو فرستاد تا نورى براى قلبها و درمانى براى وسوسه دلهايشان باشد. ابن عربى «ماء» را در اين آيه، «علماليقين» مىداند، كه فرود آمده است تا خباثتنفس آدمى را بزدايد. شريف لاهيجى در معناى باطنى اين آيه از امام باقر(عليه السلام)روايت مىكند كه «سماء» پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و «ماء» على(عليه السلام)است و خدا به وسيله امام على(عليه السلام) دل كسانى را كه ولايت آن حضرت را بپذيرند تطهير مىكند.در تفسير آيه «واَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهورا» (فرقان/25،48) سُلَّمى تأثير باران در طهارت قلب را نقل مىكند، افزون بر اين از نصرآبادى روايتمىكند كه ماء طهور، آب محبتى است كه بر قلب عارفان مىبارد. ميبدى نيز اين سخن را از نصرآبادى نقل كرده است. ابنعربى ماء طهور را آب علم مىداند كه از آسمان روح نازل شده است تا خداوند به وسيله آن، انسان را از باورهاى پليد و نادانيهاى زيانبار پاك كند و قلب مرده از جهالت اورا زندگى بخشد.منابعالاشارات العلمية فى الآيات الكونيه؛ الامالى، مفيد؛ الامثال فىالقرآن الكريم؛ بحارالانوار؛ پديدههاى جوى در هوا و طبيعت؛ پيام قرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير التحرير والتنوير؛ تفسير شريف لاهيجى؛ تفسير القرآن الكريم، ابنعربى؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجواهر فى تفسير القرآن الكريم؛ حقائق التفسير؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ شرحجامع الصغير؛ صحيحالبخارى؛ صحيفه سجاديه؛ فرهنگ فارسى؛ فىالسماء الآثار العلويه؛ الكافى؛ كتاب الخلاف؛ الكشاف؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مثالهاى زيباى قرآن؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مجموعه آثار، بازرگان؛ معارف قرآن؛ المعتبر فى شرح المختصر؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجم مقاييس اللغه؛ معالقرآن فى الكون؛ المغنى والشرح الكبير؛ المقنعه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ منتهى المطلب؛ نهجالبلاغه.سيد جعفر صادقى فدكى، غلامرضا قدمى [1]. لسانالعرب، ج11، ص131، «مطر»؛ لغتنامه؛ ج3، ص3462؛ فرهنگ فارسى، ج1، ص446، «باران». [2]. مجمع البيان، ج9، ص46. [3]. التحقيق، ج11، ص129، «مطر». [4]. التحقيق، ج8، ص292، «غيث»؛ مجمعالبيان، ج6، ص365؛ الفروق اللغويه، ص391. [5]. مفردات، ص861، «ودق». [6]. مجموعه آثار، ج7، ص383ـ384، «باد و باران در قرآن». [7]. التحقيق، ج13، ص72، «ودق». [8]. مقاييس اللغه، ج6، ص82، «وبل». [9]. مفردات، ص522؛ التحقيق، ج7، ص114، «طل». [10]. مجموعه آثار، ج7، ص371ـ372، «باد و باران در قرآن». [11]. مفردات، ص427، «سما». [12]. جامعالبيان، مج15، ج30، ص185. [13]. مفردات، ص343، «رجع». [14]. مجمع البيان، ج9، ص109. [15]. جامع البيان، مج14، ج29، ص287. [16]. الاشارات العلمية، ص75. [17]. روح المعانى، مج8، ج14، ص47. [18]. مجمع البيان، ج1، ص450؛ پيام قرآن، ج2، ص253. [19]. مجمع البيان، ج4، ص528. [20]. نمونه، ج14، ص19. [21]. جامعالبيان، مج6، ج9، ص257؛ مع القرآن فى الكون، ص154. [22]. المقنعه، ص63؛ منتهىالمطلب، ج1، ص17ـ18؛ المغنى، ج1، ص8. [23]. التحرير و التنوير، ج19، ص47. [24]. مجمع البيان، ج5، ص258. [25]. مجمع البيان، ج5، ص258. [26]. همان، ج4، ص698. [27]. جامع البيان، مج4، ج6، ص411ـ412. [28]. الامالى، ص303؛ شرح جامع الصغير، ج5، ص126. [29]. الخلاف، ج1، ص685؛ المعتبر، ج2، ص361؛ صحيحالبخارى، ج2، ص20ـ21. [30]. مجمع البيان، ج4، ص807. [31]. الامثال فىالقرآن، ص180؛ مثالهاى زيباى قرآن، ص293. [32]. مجمع البيان، ج1، ص149؛ الامثال فىالقرآن، ص177ـ178. [33]. الميزان، ج13، ص342. [34]. مثالهاى زيباى قرآن، ص241. [35]. فىالسماء الآثارالعلويه، ص23ـ24؛ المعتبر، ج2، ص362. [36]. پديدههاى جوى، ص245. [37]. بحارالانوار، ج56، ص344، 398. [38]. مجموعه آثار، ج7، ص386، «باد و باران در قرآن». [39]. التبيان، ج7، ص496؛ الكشاف، ج3،ص246. [40]. تفسير المنار، ج2، ص60؛ الجواهر، ج1، ص137؛ مجموعه آثار، ج7، ص386، «باد و باران در قرآن». [41]. الدرالمنثور، 1، ص86ـ87؛ بحارالانوار، ج56، ص372ـ373. [42]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص236؛ مج5، ج7، ص380؛ مج11، ج21، ص40. [43]. التبيان، ج7، ص447. [44]. الكشاف، ج3، ص245ـ246؛ ج4، ص122، 686. [45]. جامع البيان، مج11، ج19، ص28. [46]. التبيان، ج7، ص447. [47]. مجمعالبيان، ج1، ص149، 450؛ ج4، ص528. [48]. مجمعالبيان، ج7، ص233. [49]. التفسير الكبير، ج2، ص111. [50]. همان، ص111؛ ج4، ص223؛ ج13، ص105، 107؛ ج24، ص88. [51]. همان، ج4، ص223. [52]. همان، ج13، ص105. [53]. همان، ج19، ص126. [54]. تفسير المنار، ج2، ص60؛ الجواهر، ج1، ص31. [55]. الميزان، ج15، ص137. [56]. مجموعه آثار، ج7، ص386ـ389، «باد و باران در قرآن». [57]. تفيسر المنار، ج2، ص60. [58]. مجموعه آثار، ج7، ص330، «باد و باران در قرآن». [59]. همان، ص367. [60]. همان، ص330ـ331. [61]. همان، ص356. [62]. همان، ص359ـ360. [63]. همان، ص360ـ361؛ معارف قرآن، ص258؛ الميزان، ج12، ص146. [64]. مجموعه آثار، ج7، ص358ـ359، «باد و باران در قرآن». [65]. همان، ص362. [66]. همان، ص380، 382. [67]. همان، ص367، 369. [68]. مجموعه آثار، ج7، ص374ـ375، «باد و باران در قرآن»؛ معارف قرآن، ص262. [69]. مجموعه آثار، ج7، ص370، 372، «باد و باران در قرآن». [70]. همان، ص372ـ373. [71]. همان، ص373ـ374. [72]. همان، ص376ـ377. [73]. همان، ص363ـ366، 375. [74]. الكافى، ج8، ص240. [75]. نهجالبلاغه، خطبه 91. [76]. صحيفه سجاديه، دعاى 19. [77]. حقائق التفسير، ج1، ص258؛ ج2، ص62. [78]. همان، ج1، ص258. [79]. تفسير ابنعربى، ج1، ص470. [80]. تفسير شريف لاهيجى، ج2، ص167ـ168. [81]. حقائقالتفسير، ج2، ص62. [82]. كشف الاسرار، ج7، ص55. [83]. تفسير ابنعربى، ج2، ص162. |
باد: جا به جايى هوا، به خواست خداوند براى بارش باران و آثارى ديگر در طبيعتواژه باد را معادل واژه «ريح» در زبان عربى دانستهاند. واژه «ريح» از ريشه «رـوـح» است كهدر معناى رايحه و بو (يوسف/ 12، 94) و شكوه و قدرت (انفال/ 8، 46) نيز به كار رفته است. كليدواژههايى را كه در قرآن به مفهوم باد اشاره دارد با توجه به معناى واژه مىتوان به سه دسته تقسيم كرد: 1. واژههايى كه بر مطلق باد دلالت دارد. اين واژهها عبارت است از: ريح (نك:آلعمران/3، 117؛ يونس/10،22؛ سبأ/34، 12) و رياح (جمع ريح) (نك:بقره/2،164؛ اعراف/ 7، 57؛ روم/30، 48) كه به ترتيب در 17 و 10 آيه آمده است. 2.واژههايى كه بر گونهاى از باد دلالت دارد. اين واژهها عبارت است از: حاصب (باد شديدى كه با خاك و سنگ همراه است) (اسراء/17،68؛ عنكبوت/29،40؛ قمر/ 54، 34؛ ملك/ 67، 17)، اِعصار (باد همراه گرد و غبار) و گردباد. (بقره/2،266) 3. واژههايى كه به قرينه مناسبتى در معنا و مضمون آيه و بعضى روايات، برخى مفسران آن را به معناى باد تفسير كردهاند. اين واژههاعبارت است از : ذاريات: (پراكنندگان) (ذاريات/51، 1)، حاملات (حملكنندگان) (ذاريات/ 51،2)، جاريات (روانشوندگان) (ذاريات/ 51، 3)، مقسّمات (قسمت كنندگان) (ذاريات/ 51، 4)، مرسلات (فرستادگان) (مرسلات/77، 1)، عاصفات (تندروندگان) (مرسلات/ 77، 2)، ناشرات (گسترانندگان) (مرسلات/ 77،3)، فارقات (جدا كنندگان) (مرسلات/77،4) و ملقيات (القاكنندگان) (مرسلات/77، 5)؛ همچنين آيات متضمن واژههاى طوفان (اعراف/7،133، عنكبوت/29، 14)، موج (براى نمونه نك: هود/11،42)، برق (براى نمونهنك: بقره/2،19) و صاعقه (براى نمونه نك: فصّلت/41،13) كه معمولا همراه با وزش باد پديد مىآيد با مفهوم باد مرتبطاست.عموم آياتى كه در آنها از واژه «رياح» استفاده شده است آثار باد را در جايگاه نعمت و رحمت خداوند بيان مىكند. بيشتر آيات متضمن واژه ريح(براى نمونه نك: اسراء/ 17، 69؛ فصّلت/41،16) و آياتى كه در آنها واژههاى «حاصب» و «اعصار» به كار رفته است، كاركرد باد را در عذاب كافران توضيح مىدهد. در دسته آياتى كه از واژه «ريح»استفاده شده است سه آيه فرمانروايى سليمان(عليه السلام) را بر باد بازگو مىكند. (انبياء/21، 81؛ سبأ/34، 12؛ ص/38، 36) از مجموع آيات در 7 آيه از باد در مقام تمثيل استفاده شده است (بقره/2، 266؛ آلعمران/3، 117؛ اعراف/7، 57؛ ابراهيم/ 14، 18؛ كهف/ 18، 45؛ حجّ /22، 31؛ فاطر/ 35، 9) و در آيات متضمن واژههاى ذاريات، حاملات، جاريات، مقسّمات، مرسلات، عاصفات، ناشرات، فارقات و ملقيات به باد سوگند ياد شدهاست. باد پديدهاى طبيعى است كه انسان با بعضى از دو كاركرد مفيد و راحتىبخش و مخرب و مشقتآفرين آن براى طبيعت و انسان آشناست، ازاينرو قرآن به يادآورى پديده باد (بقره/2، 164؛ جاثيه/45، 5) و كاركرد دوگانه آن پرداخته است. براى بيان دوگانگى كاركرد باد به تأثير آن در حركت كشتى* يا دستخوش موج و طوفان كردن آن اشاره شده است: «هُوَ الَّذى يُسَيِّرُكُم فِى البَرِّ والبَحرِ حَتّى اِذا كُنتُم فِى الفُلكِ وجَرَينَ بِهِم بِريح طَيِّبَة وفَرِحوا بِها جاءَتها ريحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن كُلِّ مَكان» . (يونس/10، 22) بازگويى بعضى از كاركردهاى دوگانه باد در آيات ديگر دنبال شده است. قرآن در بيان كاركردهاى مفيد آن، باد را به حركت درآورنده كشتيها (اين سخن ناظر به چگونگى كشتيرانى در دورههاى پيشين است) (روم/30، 46؛ شورى/42، 33) و حركتدهنده (اعراف/7،57؛ روم/30، 48؛ فاطر/35،9) و باروركننده (حجر/15، 22) ابرهاى بارانزا يا بارور كننده نباتات مىداند. قرآنباد را براى انسان، بشارتدهنده باران مىداند (اعراف/7، 57؛ فرقان/25، 48؛ نمل/27، 63؛ روم/ 30، 46) كه به آشنايى انسان با نقش باد در بارش باران اشاره دارد. بازگويى اين كاركردها براى توضيح جايگاه باد در طبيعت نيست، بلكه قرآن با انتساب پديده باد و اين امور به خداوند از دانستههاى انسان براى توجه به خالقيت و قدرت خدا و دعوت به توحيد و نفى شرك (نمل/27، 63) و شكرگزارى (روم/30، 46) بهره مىگيرد و متناسب با اين ديدگاه، باد و كاركرد آن را آيه و نشانهاى از خداوند (روم/ 30، 46) براى انسانهاى عاقل (بقره/ 2، 164؛ جاثيه/ 45، 5) و صابر و شكرگزار (شورى/ 42، 33) ترسيم مىكند. قرآن در بيان كاركرد مخرّب باد، توانايى باد براى تخريب طبيعت و به مشقت و هلاكت انداختن انسان را با دو رويكرد ابتلا و امتحان انسان و عذاب و نابودى كافران بازگو مىكند. گرفتارى در درياى طوفانى و موجخيز به علت باد شديد (يونس/ 10، 22) و زرد و پژمرده شدن زراعت و گياهان زمين بر اثر وزشباد آفتزا (روم/30، 51) را مىتوان از موارد كاركرد باد در ابتلا و امتحان دانست. اين ابتلا و امتحان، يا تنبيه و بيدارى از غفلتها و روىآورى صادقانه به خداوند را در پى دارد (يونس/10،22) يا زمينه كفر را فراهم مىآورد. (روم/30، 51) كاركرد باد در عذاب و نابودى كافران، هم در گذشته براى قوم عاد (فصّلت/41،16؛ احقاف/ 46، 24؛ قمر/54، 19؛ ذاريات/51، 41؛ حاقّه/69، 6) و لوط (قمر/54، 34) رخ داده است و هم در جايگاه تهديدى براى كفرورزى انسان بازگو شده است. (اسراء/ 17، 68 ـ 69؛ ملك/ 67، 17) قرآن بادِ نابودكننده قوم* عاد را با تعابيرى چون صَرْصَر (صداى شديد، سرماى شديد) (فصّلت/ 41، 16؛ قمر/54، 19؛ حاقّه/69، 6)، عقيم (بىفايده)(ذاريات/51، 41) و عاتيه: (سركش و خارج از حد) (حاقّه/ 69، 6) وصف مىكند و از بادى كه سبب هلاكت قوم* لوط شده است با واژه حاصب ياد مىكند: «اِنّا اَرسَلنا عَلَيهِم حاصِبـًا اِلاّ ءالَ لوط نَجَّينـهُم بِسَحَر» . (قمر/54، 34) قرآن داستان عذاب امتهاى پيشين را براى انذار و بازداشتن ديگران از كفرورزى بيان مىكند: «فَاِن اَعرَضوا فَقُل اَنذَرتُكُم صـعِقَةً مِثلَ صـعِقَةِ عاد وثَمود» . (فصّلت/ 41، 13) نيروى باد ممكن است در شرايطى براى يارى بندگان با ايمان به كار رود؛ مانند وزش باد شديد بر سپاه مشركان در جنگ احزاب* كه آنان را از جنگ با مسلمانان بازداشت: «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ جاءَتكُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحـًا» . (احزاب/ 33، 9) فقيهان شيعه هنگام وزش باد شديد به رنگهاى سرخ و سياه و زرد كه موجب وحشت مردم شود، خواندن نماز آيات را واجب دانستهاند؛ اما فقيهانسنى به استحباب آن نظر دادهاند. باد در فرمان سليمان:خداوند نيروى باد را در اختيار و فرمان سليمان*(عليه السلام) نهاده بود. (انبياء/21،81؛ سبأ/34،12، ص/38، 36) سليمان(عليه السلام)خواستار حكومتى از خدا بود كه پس از او زيبنده كسى نباشد(ص/38، 35) و خداوند اختيار باد را به او واگذاشت: «فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَ تَجرى بِاَمرِهِ» . (ص/38،36) شتاب حركت باد در مُلك سليمان(عليه السلام) به گونهاى بود كه صبح به اندازه مسافت يك ماه و عصر به اندازه مسافت يك ماه ديگر راه مىپيمود: «وَ لِسُلَيمـنَ الرّيحَ غُدُوُّها شَهرٌ ورَواحُها شَهرٌ» . (سبأ/34،12) در بعضى از روايتها آمده است كه سليمان با استفاده از سرعت حركت باد از جايى به جاى ديگر مىرفت. بعضى بر اين باورند كه خداوند باد را ويژگى حكومت سليمان قرار داد تا نشانهاى بر ناپايدارى و گذرا بودن مُلكاو باشد.سوگند به باد:بخشى از سوگندهاى قرآن به چيزهايى كه به معناى باد دانسته شده عبارت است از: «و الذّريـتِ ... * فَالحـمِلـتِ ... * فَالجـرِيـتِ ... * فَالمُقَسِّمـتِ...» (ذاريات/51، 1 ـ 4) و «والمُرسَلـتِ.... * فَالعـصِفـتِ... * والنّـشِرتِ... * فَالفـرِقـتِ ... * فَالمُلقِيـتِ...» . (مرسلات/77، 1 ـ 5) هريك از اين امورى كه به آنها سوگند ياد شده است، به سبب مناسبتى كه معناى آنها با ويژگى يا كاركرد باد دارد، به معناى باد تفسير شده است. بيشتر مفسران از 4 سوگند سوره ذاريات تنها ذاريات (پراكنندگان) را به معناى باد دانستهاند. در روايتى از اميرمؤمنان، على(عليه السلام)نيز ذاريات به باد معنا شده است. زمخشرى و فخررازى بر خلاف بيشتر مفسران حاملات (حملكنندگان)، جاريات (روانشوندگان) و مقسّمات (تقسيمكنندگان) را نيز به باد معنا كردهاند. بعضى از مفسران از 5 سوگند ابتداى سوره مرسلات تنها عاصفات (تندروندگان) را به معناى باد دانستهاند؛ اما برخى مرسلات (فرستادگان) و ناشرات (گسترانندگان) را هم باد معنا كردهاند. بنا به روايت طبرسى بعضى فارقات را هم به معناى باد دانستهاند و ميبدى نظر كسانى را آورده است كه هر 5 سوگند را به معناى باد دانستهاند.تفسير علمى باد:باد پديدهاى طبيعى است كه قدما چگونگى پيدايش و تأثير آن در طبيعت را در بخش طبيعيات فلسفه بررسى مىكردند و در علوم جديد بر پايه تجربه نظراتى درباره آن سامان يافته است. براساس اين علوم باد جزئى از هوا و جوّ زمين است كه داراى وزن و حركت گردشى است و حركت آن به سبب فشارى است كه از سوى خورشيد يا گردش زمين بر آن وارد مىشود و براى بارش باران وجود بادهايى از جناحهاى گرم و سرد و صعود به بالا براى بارور كردن ابرها و ايجاد حالتانقلاب و ناپايدارى در منطقه تشكيل ابر لازماست.با توجه به اين گزارشهاى علمى، برخى مفسران با رويكرد تفسير علمى، آيات مربوط به باد را بررسى كردهاند؛ يكى از نويسندگان معاصر كه با نگارش كتاب باد و باران در قرآن كوشش بسيارى در اين راستا كرده است اعتقاد دارد نكات اساسى و مبانى اصلى علم جديد درباره پديده باد، در گزينش كلمات و تعبيرهاى بعضى آيات به خوبى منعكس شده است. به باور وى، ازتعبيرِ «اَقَلَّت سَحابـًا ثِقالاً» (اعراف/7،57) كه كاركرد باد را در جابهجايى ابرهاى سنگين بيانمىكند وزن داشتن هوا و باد را مىتوان فهميد، زيرا به لحاظ علمى ابر* چيزى جز هوا نيست. واژه «تصريف» كه به معناى گرداندن است در تعبيرِ «تَصريفِ الرِّيـحِ» (بقره/2،164؛ جاثيه/45، 5) حركت گردشى باد را مىرساند. مشتقات واژه ارسال در تعابير «اَرسَلنَا الرِّيـحَ» (حجر/15، 22)، «اَرسَلَ الرّيـحَ» (فرقان/25، 48؛ فاطر/35،9) و «يُرسِلُ الرِّيـحَ» (اعراف/7، 57؛ نمل/27، 63؛ روم/30، 46، 48) مىرساند كه چيزى از مبدأى به مقصدى با نيرو يا وسيلهاى بهراه افتاده است. يادآورى تابش خورشيد (فرقان/ 25، 45) و گردش شب و روز (بقره/2، 164؛ جاثيه/ 45، 5) پيش از ذكر باد به تأثير خورشيد و گردش زمين در حركت باد اشاره دارد.استفاده از واژه «رياح» در آياتى كه باد را زمينهساز و بشارت دهنده باران مىداند (براى نمونه نك: اعراف/7،57؛ حجر/ 15، 22؛ نمل/ 27، 63) رساننده نياز به وجود بادهايى براى بارش باران* است. در روايتى آمده است كه پيامبر هنگام وزش باد، از خداوند وزيدن بادها (رياح) و نوزيدنباد (ريح) را درخواست مىكرد. برخى در توضيح اين روايت گفتهاند كه وزش بادهاى متعدد، بارش باران را به دنبال دارد اما وزش يك باد، حاصلى ندارد يا سبب خسارت مىشودواژه «يَعرُجُ» در «يَعلَمُ ... ما يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ و ما يَعرُجُ فيها» (سبأ/34،2؛ حديد/57، 4) به بالارفتن باد اشاره دارد. واژه «لَوقِحَ» در «واَرسَلنَا الرِّيـحَ لَوقِحَ» (حجر/15، 22) كاركردباد را در بارورى ابرها يا درختان و گياهان مىرساند. واژه «تُثيرُ» در «يُرسِلُ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا» (روم/ 30، 48) و «اَرسَلَ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا» (فاطر/ 35، 9) بر وجود حالت انقلاب و ناپايدارى هوا به هنگام تشكيل ابرهاى بارانزا دلالت دارد، زيرا «تُثيرُ» از ريشه «ثـوـر» بهمعناى انقلاب و دگرگونى است. باد در تمثيلهاى قرآن:در پارهاى از تمثيلهاى قرآن، از باد و بعضى كاركردهاى آن سخن به ميان آمده است. بازگويى اين تمثيلها براى توضيح وضع مشركان (حجّ/22، 31) و كافران (ابراهيم/14، 18؛ آلعمران/3، 117) و تأثير انفاق براى غير خدا بر اعمال (بقره/ 2، 266) و زودگذر بودن جلوههاى دنيا (كهف/ 18، 45) و چگونگى حيات پس از مرگ (اعراف/ 7، 57؛ فاطر/ 35، 9) است. قرآن كسى را كه به خدا شرك بورزد مانند شخصى مىداند كه، از آسمان سقوط كرده، باد او را به مكانى دور پرتاب مىكند: «فَكَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ ... تَهوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق» . (حجّ/22، 31) بعضى از مفسران سقوط از آسمان و پرتاب شدن به مكان دور دست را كنايه از سقوط مشرك، از مقام انسانيت و قرار گرفتن در جايگاهى بسيار دور از شأن انسانى مىدانند. كفر به خداوند نابودى اعمال را در پى دارد. قرآن اعمال كافران را به خاكسترى در برابر تندباد در روزى طوفانى، مثال مىزند، به گونهاى كه نتوانند كمترين چيزى از آن را به دست آورند: «مَثَلُ الَّذينَ كَفَروا بِرَبِّهِم اَعمــلُهُم كَرَماد اشتَدَّت بِهِ الرِّيحُ فى يَوم عاصِف لا يَقدِرونَ مِمّا كَسَبوا عَلى شَىء» . (ابراهيم/14، 18) براساس اين آيه اعمال كافران هيچ اثر سعادتبخشى در پى ندارد، چنانكه در آيه23 فرقان/25 هم آمده است: «قَدِمنااِلى ما عَمِلوا مِن عَمَل فَجَعَلنـهُ هَباءً مَنثورا» .اينويژگى اعمال كافران (سعادتبخش نبودن) در تمثيل ديگرى مشخصاً درباره اثر انفاق آنان آمده است. قرآن انفاق كافران را در دنيا مانند باد سردى مىداند كه بر زراعت قومى كه بر خود ستم كردهاند بوزد و آنرا نابود كند: «مَثَلُ ما يُنفِقونَ فى هـذِهِ الحَيوةِ الدُّنيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَـلَموا اَنفُسَهُم فَاَهلَكَتهُ» . (آلعمران/3، 117) برخى انفاق كافران را براى رسيدن به مقاصد فاسدشان در دنيا، عملى فاسد مىدانند كه جز نتيجهاى فاسد به بار نمىآورد.انفاق براى غير خدا و انفاق همراه با منت و اذيت مانند كفر موجب نابودى اعمال مىشود. قرآن اين انفاق را مانند گردبادى آتشين مىداند كه هنگام پيرى و ناتوانى شخص و داشتن فرزندانى ناتوان در باغ خرما و انگور او كه از زير درختان آن نهرهايى جارى است بوزد و همه را نابود كند: «اَيَوَدُّ اَحَدُكُم اَن تَكونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخيل واَعناب تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ لَهُ فيها مِن كُلِّ الثَّمَرتِ واَصابَهُ الكِبَرُ ولَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَاَصابَها اِعصارٌ فيهِ نارٌ فَاحتَرَقَت» . (بقره/2، 266) مفسران ويژگى پيرى: «اَصابَهُ الكِبَرُ» و داشتن فرزندانى ناتوان: «لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ» را اشاره به شدت نياز شخص و جبرانناپذير بودن خسارتى مىدانند كه بر اثر انفاق براى غير خدا و انفاق همراه با منت و اذيت حاصل مىشود.زودگذرى جلوههاى دنيا را يكى از اين تمثيلها بيان مىكند؛ در اين تمثيل زندگى دنيا مانند گياهان سرسبزى است كه در پى بارش باران رخ مىنمايد و پس از مدتى به زردى مىگرايد و باد آن را به هر سو مىپراكند: «واضرِب لَهُم مَثَلَ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنـهُ مِنَالسَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرضِ فَاَصبَحَ هَشيمـًا تَذروهُ الرِّيـحُ» . (كهف/18، 45) فرايند وزش باد تا بارش باران و حيات و سرسبزى دوباره زمين مثالى براى توانايى خداوند بر زنده كردن انسان پس از مرگ و حقانيت معاد است: «هُوَ الَّذى يُرسِلُ الرِّيـحَ بُشرًا بَينَ يَدَى رَحمَتِهِ حَتّى اِذا اَقَلَّت سَحابـًا ثِقالاً سُقنـهُ لِبَلَد مَيِّت فَاَنزَلنا بِهِ الماءَ فَاَخرَجنا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرتِ كَذلِكَ نُخرِجُ المَوتى» . (اعراف/7،57و نيز فاطر/35، 9) معناى عرفانى باد:در بعضى فرهنگنامهها، باد در شمار اصطلاحات صوفيه و به معناى نصر ضرورى الهى براى همه موجودات و موافقترين اسم براى حال سالكآمده است. برخى نيز آن را به دگرگونىِ دل از حالى به حال ديگر معنا كردهاند. اين دگرگونى اگر از مشرق و عالم وحدت باشد آن را «باد صبا» و اگر از مغرب و عالم كثرت باشد «باد دبور» مىگويند. برخى به نقل از تذكرة الاولياء گفتهاند: باد صبا، بادى است كه از زير عرش مىوزد؛ همچنين باد صبا را نفحهاى رحمانى از شرق عالم روح دانستهاند كه به خير و نيكى برمىانگيزد و زمينه پذيرش و موافقت با شرع را فراهم مىآورد. باد دبور را با ويژگى مخالف باد صبا شناسانده و آن را زمينهساز چيرگى هواى نفس و مخالفت با شرع دانستهاند. از باد صبا و «باد دبور» با واژههاى «صبا» و «دبور» نيز ياد شده است.در اصطلاحات صوفيان واژه «نسيم» هم آمده است كه معنايى نزديك به باد صبا دارد و آن را به وزيدن باد عنايت معنا كردهاند. براى بعضى كاربردهاى واژه باد در مثنوى معنوى معانى گوناگونى از جمله خواست، قدرت، عنايت و نصرت خداوندى را بازگو كردهاند. در رويكرد تفسير عرفانى قرآن هم، براى باد معناهاى گوناگونى بازگو شده است. اين معانى بيشتر در تفسير آياتى آمده است كه باد را بشارت دهنده رحمت خداوند مىداند. (براى نمونه نك: فرقان/25، 48، نمل/27،63) سلمى در تفسير آيه 57 اعراف/7 از بعضى نقل مىكند كه هر بادى گونهاى از رحمت را مىپراكند؛ مثلا باد توبه رحمت محبت را بر قلب مىپراكند و بادهاى خوف، رجاء، قرب و شوق، هريك به ترتيب، رحمتِ هيبت، انس، شوق و شعلههاى شيفتگى را مىپراكنند. سلمى براى بادهاى بشارت دهنده معناهاى ديگرى نيز نقل كرده است كه بعضى از آنها عبارت است از: بادهاى پشيمانى پيشاپيش توبه، بادهاى قدرت بشارت دهنده به منازل انس، بادهاى فضل خداوند بشارت دهنده به نجات از عدل او، بادهاى شفقت خداوند به سوى قلبهاى اوليايش، بادهاى فضل خداوند پيشاپيش انوار معرفتش و بادهاى كرم خداوند بر قلبهاى بندگان برگزيدهاش. سلمى ريح طيبه (يونس/10،22) را بادهاى كرم خداوند معنا كردهاست كه بر سالكان راه شوق و قرب خداوند مىوزد و خشنودى آنان را از اين عنايت و رعايتِ خداوند در پى دارد و ريح عاصف (يونس/10،22) را جلوهاى از قدرت خداوند مىداند تا اين سالكان را به فنا برساند. ابن عربى باد را به نفحات الهى و ربّانى معنا كرده است كه قلبها را زنده مىكند، صفا مىدهد و استعداد پذيرش تجليات را فراهممىآورد. ميبدى در معناى چند آيه (يونس/10،22؛ حجر/15،22) باد را باد عنايت و گاهى هم باد شادى و رعايت نام نهاده است كه از افق و كانون عنايت مىوزد؛ همچنين در تفسير آيه22حجر/15 تعبير بادهاى كرم را كه بر اسرار عارفان مىوزد آورده است. منابعالامثال فى القرآن الكريم؛ انوار التنزيل و اسرارالتأويل، بيضاوى؛ البحر المحيط فىالتفسير؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ التفسير القرآن الكريم، ابنعربى؛ تفسيرالقمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر فى تفسير القرآن الكريم؛ جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام؛ حقائق التفسير؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روض الجنان و روحالجنان؛ شرح اصطلاحات تصوف؛ الشفاء (طبيعيات)؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ فتح القدير؛ فرهنگ فارسى؛ الفقه على المذاهب الاربعه؛ الكشاف (طبيعيات)؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مثالهاى زيباى قرآن؛ مجمع البحرين؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مجموعه آثار، بازرگان؛ معارف قرآن؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم؛ مفردات الفاظ القرآن؛ موسوعةكشاف اصطلاحات الفنون والعلوم؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامى؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النكت والعيون، ماوردى.غلامرضا قدمى [1]. لغتنامه، ج3، ص3935، «باد»؛ فرهنگ فارسى، ج2، ص1701، «ريح». [2]. لسانالعرب، ج5، ص355، «روح». [3]. المعجم المفهرس، ص326؛ المعجم الاحصائى، ج2، ص817، 819. [4]. لسان العرب، ج3، ص198، «حصب». [5]. الصحاح، ج2، ص750؛ لسانالعرب، ج9، ص238، «عصر». [6]. لسان العرب، ج9، ص238، «عصر» [7]. كشفالاسرار، ج9، ص307؛ مجمع البيان، ج9، ص230؛ التحقيق، ج3، ص292، «ذرو». [8]. مفردات، ص258، «حمل»؛ التفسير الكبير، ج28، ص195. [9]. مفردات، ص194، «جرى»؛ التفسير الكبير، ج28، ص195. [10]. مفردات، ص670، «قسم»؛ الكشاف، ج4، ص395. [11]. مفردات، ص352، «رسل»؛ تفسير ماوردى، ج6، ص175؛ مجمع البيان، ج10، ص628. [12]. تفسير ماوردى، ج6، ص176؛ مجمع البيان، ج10، ص628. [13]. مفردات، ص805، «نشر»؛ تفسير ماوردى، ج6، ص176؛ مجمع البيان، ج10، ص629. [14]. مفردات، ص633، «فرق»؛ تفسير ماوردى، ج6، ص176؛ مجمع البيان، ج10، ص629. [15]. مفردات، ص745، «لقى»؛ مجمع البيان، ج10، ص629. [16]. الكشاف، ج4، ص394ـ395؛ التفسير الكبير، ج28، ص195. [17]. كشف الاسرار، ج10، ص336؛ مجمع البيان، ج10، ص628ـ629. [18]. التبيان، ج5، ص359ـ360؛ مجمعالبيان، ج5، ص153. [19]. تفسير ابنكثير، ج3، ص445؛ ج4، ص127. [20]. مجمع البيان، ج6، ص511؛ تفسير قرطبى، ج10، ص12. [21]. الميزان، ج12، ص145ـ146. [22]. روضالجنان، ج17، ص65؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص102. [23]. مجمع البيان، ج9، ص291؛ فتح القدير، ج5، ص127. [24]. مجمع البيان، ج9، ص11؛ الميزان، ج17، ص377. [25]. تفسير ابنكثير، ج4، ص284؛ الميزان، ج17، ص377. [26]. مجمع البيان، ج9، ص240؛ الميزان، ج18، ص380. [27]. تفسير بيضاوى، ج4، ص313؛ الميزان، ج19، ص393. [28]. التبيان، ج10، ص95؛ تفسير ابنكثير، ج4، ص440. [29]. مجمع البيان، ج8، ص531. [30]. جواهرالكلام، ج11، ص407. [31]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج1، ص503. [32]. جامعالبيان، مج12، ج22، ص84ـ85؛ الدرالمنثور، ج5، ص427ـ428؛ كنزالدقائق، ج10، ص470. [33]. حقائقالتفسير، ج2، ص9، 186ـ187؛ كشفالاسرار، ج2، ص260. [34]. تفسير ماوردى، ج5، ص360؛ مجمع البيان، ج9، ص229؛ الميزان، ج18، ص364ـ365. [35]. تفسير قمى، ج2، ص336؛ الدرالمنثور، ج6، ص133. [36]. الكشاف، ج4، ص395. [37]. التفسير الكبير، ج28، ص195. [38]. الدرالمنثور، ج6، ص492؛ الميزان، ج2، ص145. [39]. جامعالبيان، مج14، ج29، ص283، 287؛ التبيان، ج10، ص223. [40]. مجمع البيان، ج10، ص629. [41]. كشف الاسرار، ج10، ص336. [42]. الشفاء، ص59. [43]. الجواهر، ج2، ص180؛ مجموعه آثار، ج7، ص330ـ331، «باد و باران در قرآن». [44]. الجواهر، ج2، ص166؛ مجموعه آثار، ج7، ص336، «باد و باران در قرآن». [45]. مجموعه آثار، ج7، ص330، «باد و باران در قرآن». [46]. همان، ص337، 359. [47]. مجموعه آثار، ج7، ص337، 357، «باد و باران در قرآن». [48]. همان، ص337، «باد و باران در قرآن». [49]. همان، ص360ـ363، «باد و باران در قرآن». [50]. كشف الاسرار، ج1، ص437. [51]. مجمع البحرين، ج2، ص245. [52]. مجموعه آثار، ج7، ص359ـ360، «باد و باران در قرآن». [53]. همان، ص360ـ361، «باد و باران در قرآن»؛ معارف قرآن، ص258. [54]. الميزان، ج12، ص145ـ146. [55]. مجموعه آثار، ج7، ص358، «باد و باران در قرآن». [56]. الميزان، ج14، ص373. [57]. الامثال فىالقرآن، ص226ـ228؛ مثالهاى زيباى قرآن، ص315. [58]. مجمعالبيان، ج6، ص475؛ الميزان، ج12، ص36. [59]. الامثال فى القرآن، ص258، 260. [60]. الكشاف، ج1، ص405؛ الميزان، ج3، ص386. [61]. مجمع البيان، ج2، ص654؛ الميزان، ج2، ص392ـ393. [62]. البحرالمحيط، ج7،ص186؛ الميزان، ج13، ص318. [63]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص306؛ شرح اصطلاحات تصوف، ج2، ص238، 239. [64]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص306. [65]. شرح اصطلاحات تصوف، ج2، ص238ـ239. [66]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص306. [67]. مصطلحات التصوف، ص523. [68]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص522؛ شرح اصطلاحات تصوف، ج5، ص204. [69]. مصطلحات التصوف، ص523. [70]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص780؛ شرح اصطلاحات تصوف، ج5، ص204؛ مصطلحات التصوف، ص349. [71]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص1695؛ شرح اصطلاحات تصوف، ج10، ص21. [72]. شرح اصطلاحات تصوف، ج2، ص238ـ239. [73]. حقائق التفسير، ج1، ص231. [74]. همان، ج2، ص62. [75]. همان، ص127. [76]. حقائق التفسير، ج2، ص95. [77]. همان، ج1، ص298. [78]. تفسير ابنعربى، ج1، ص663. [79]. تفسير ابنعربى، ج2، ص162. [80]. تفسير ابنعربى، ج2، ص162. [81]. تفسير ابنعربى، ج1، ص663. [82]. كشفالاسرار، ج4، ص279؛ ج5، ص311. [83]. همان، ج4، ص279. [84]. همان، ج7، ص54. [85]. همان، ج5، ص311. |
آتشآتش، عنصرى همراه با گرمى، روشنايى و شعله و نيز سَبُك و بالارونده است كه از موادّ سوختنى پديد مىآيد. برابر عربى آتش، «نار» و 145 بار در قرآن آمده است. راغب، «نار» را شعلهاى قابل رؤيت معنا كرده و آن را با نور* از يك ريشه دانسته كه به طور معمول ملازمند و افزوده است كه نور، توشه آخرتى، ونار، توشه دنيايى است. واژههاى ديگرى همانند «حريق» به معناى سوزاننده (آلعمران/3، 181) «سعير» به معناى شعلهور (اسراء/17، 97) «جحيم» يعنى خرمن آتش (واقعه/56، 94) «شهاب» (حجر/15، 18) «صلى» به معناى سوزاندن (واقعه/56، 94) «سجر» (تكوير/81، 6) و «ايقاد» (مائده/5، 64؛ رعد/13، 17) كه دو واژه اخير به معناى برافروختن آتش است، به نوعى، القاكننده معناى ياد شدهاند. نويسندگان وجوه القرآن، براى «نار» وجوه متعدّدى مانند آتش جهنّم* (تحريم/ 66، 6)، آتش معروف (بروج/85، 5)، آتشِ آتشزنه (واقعه/56، 71)، آتش درخت (يس/36، 80)، مال* حرام (بقره/2، 174)، نور (طه/20، 10)، دشمنى (مائده/5، 64)، آتشى كه قربانى را مىسوزاند (آلعمران/3،183)، كفر (بقره/2، 221) و اختلاف (آلعمران/3، 103) ذكر كردهاند.بر اساس آيات قرآن، عامل اصلى پيدايش آتش، خداوند است: «أَفَرَءيتُمالنّارَ الَّتِى تُورونَ * ءأنتم أَنشَأتُم شَجَرَتَها أم نَحنُ المُنشِئون = آيا آتشى را كه بر مىافروزيد ديدهايد؟ شما درخت آن را مىآفرينيد يا ما مىآفرينيم؟» (واقعه/56، 71و72) در آيه ديگرى نيز به تبيين آفرينش آتش از درخت سبز براى آدميان پرداخته است:«الَّذى جَعَلَ لَكُم مِن الشَّجَرِ الأَخضَرِ ناراً فإذا أنتم مِنه توقِدونَ». (يس/36،80) درباره درخت* آتش مذكور در آيه، نظريّات گوناگونى وجود دارد. برخى آن را هيزم معنا كردهاند و بسيارى از مفسّران برآنند كه درخت مزبور، آتشزنه است و آوردهاند كه دو نوع درخت به نام «مَرْخ» و «عَفار» بوده كه دو شاخه از آنها را مىبريدند و در حالىكه هر دو سبز بود و از آنها آب مىچكيد، آنها را به هم مىساييدند، واز آنها جرقه توليد مىشد. بعضى گفتهاند: منشأ همه آتشها، انرژى خورشيدى است و سوختن هيزم هم به سبب ذخيره شدن انرژى خورشيدى در دوران سبزى آن است. برخى نيز با يادآورى اينكه ذكر دو درخت مرخ و عفار در تفاسير به جهت استعداد بيشتر آنها براى آتشزا بودن است، نوشتهاند: همه درختان، اين ويژگى را دارند و شاهد آن، آتش سوزى در جنگلها است كه بدون دخالت عوامل بيرونى صورت مىگيرد و حاكى از وجود جريان الكتريسته در درختان است كه بر اثر مالش، جرقه مىزند و آتش مىگيرد. در جاى ديگرى از قرآن كه در آن از اسبان مجاهدان سخن به ميان آمده، اذعان شده كه با مالش پاى اسبان بر سنگ و يا زمين از آنها جرقه توليد مىشود: «والعديتِ ضَبحاً * فَالمُورِيتِ قَدحاً =سوگند به اسبان همهمهكننده و برافروزاننده جرقه». (العاديات/100، 1و 2) كوبيده شدن پاى اسبان به كوه و توليد آتش، اصابت سم اسبها به سنگ و جهيدن جرقه از آن و پديد آمدن جرقّه از سنگهايى كه با فشارِ پاى اسبان به هم مىخورند، وجوهى است كه مفسّران درباره «الموريات» ذكر كردهاند. آتش، برحسب نوع و عوالم و ماهيّت، اقسامى دارد. صاحب التحقيق آن را دو قسم مادّى و معنوى معرّفى كرده و آياتى را كه در آنها از آتشى غيرقابل رؤيت سخن به ميان آمده، مثل «إِنَّما يَأكُلونَ فِى بُطونِهم ناراً» (نساء/4، 10) معنوى به شمار آورده است. كسانى هم آتش را با توجّه به كاركرد آن، چند گونه معرّفى كردهاند. از سوى ديگر، به تناسب عوالم هستى نيز آتش قابل تقسيم به آتش دنيا، برزخ* و قيامت است و هر يك از اينها ويژگىهاى عوالم خود را دارند. از آيات قرآن استفاده مىشود كه آتش، از پديدههاى پيش از آفرينش انسان است. آياتى كه در آنها از خلقت آدم(عليه السلام)و دستور خدا به فرشتگان براى سجده بر وى، سخن گفته شده، نشان مىدهد كه ابليس*، پيش از آفرينش آدم(عليه السلام)از آتش آفريده شده است: «قالَ أنا خَيرٌ مِنه خَلَقتَنِى مِن نار وَ خَلقتَهُ مِن طِين.» (اعراف/7، 12) نيز ص/38، 76. در آيهاى، ابليس از جنس جـن* معرّفى شده (كهف/18، 50) و در آيهاى ديگر، بهصراحت آمده كه جن، پيش از آدم(عليه السلام)، از آتش آفريده شده است: «وَ لَقَد خَلَقنا الإنسنَ مِن صَلصل مِن حَمإ مَسنون * و الجانَّ خَلَقنهُ مِن قَبلُ مِن نارِ السَّمومِ = ما، انسان را از گِل خشكيده برآمده از گِل بدبو آفريديم و جن را پيش از آن، از آتش گرم و سوزان و بى دود خلق كرديم.» (حجر/15،26 و27). در تورات، از آتش مقدّسى ياد شده كه همواره فروزان بودهاست و مردم، قربانى*هاى خود را براى جلب رضايت خدا در آن مىسوزاندهاند. نزول چنين آتشى از آسمان بر قربانى، نشانه قبول قربانى و دليل حقّانيّت آورنده آن نيز تلقّى مىشده است. قرآن نيز خواست تعدادى از يهوديان را از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)گزارش كرده كه نزد پيامبر آمده، اظهار داشتند كه عهد كردهاند به هيچ پيامبرى ايمان نياورند، مگر قربانىيى بياورد كه آتش آن را بسوزاند:«الَّذين قالوا إنَّ اللّهَ عَهِد إلَينا أَلاَّ نُؤمِن لِرَسول حتّى يَأتينا بِقُربان تأكُلهُ النّارُ.» (آلعمران/ 3، 183) براى آتش مطرح شده در آيه، اوصافى چون سپيدبىدود، صداى مهيب، و آسمانى را ذكركردهاند. در آيات قرآن، به قداست آتش اشارهاى نشده و فقط در آياتى، به نقل از ابليس (به دليل خلق شدنش از آتش) خود را برتر از آدمى كه از گِل آفريده شده به شمار آورده است: «أَنا خَيرٌ مِنه خَلَقتَنىِ مِن نار وَ خَلَقتَهُ مِن طِين». (اعراف/7،12) گويا برترى آتش بر گِل و امثال آن نزد ابليس، چنان بديهى بوده كه وى بدون اقامه دليل به ادّعاى برترى خود بسنده كرده است؛ در عين حال، مفسّران كوشيدهاند وجوهى را كه نشانه يا دليل برترى آتش باشد، در تفاسير بياورند. برخى، احتمالهايى را ذكر كرده و درباره آنها نظرى ندادهاند و برخى ديگر، آنها را نقل و نقد كردهاند و در مقابل، ادلّهاى را مبنى بر برترى چيزهايى بر آتش برشمردهاند. مفسّران، احتمالهاى ياد شده را چنين بر شمردهاند: آتش، قوّت بيشترى بر موجودات ديگر دارد. از عالم عِلوى، لطيف، گرما بخش، خشك، در كنار اجرام آسمانى و تأثيرگذار است و با حرارت غريزى كه مادّه حيات دارد، متناسب است. اجرام فلكى، برتر از اجرام عنصرىاند و آتش، نزديكترين عنصر به فلك است. آتش در پرتوافكنى جانشين خورشيد و ماه است؛ وقتى كه آنها نيستند. آتش نور دارد و شبيه روح (نفس بخارى) است. سبك و بالا رونده است. نخستين بُرج فلك، برج حَمَل است كه بر طبيعت آتش قرار دارد. هر جِرم زمينى كه نورانيت داشته باشد، اشرف است. چشم كه شريفترين عضو بدن است، رؤيتش به شعاع است. اشرف اجسام، خورشيد است كه به آتش مىماند، و آتش، جوهر نوردهنده است. فوايد معنوى آتش:از مجموع آيات مربوط به آتش استفاده مىشود كه دو نوع فايده و كاركرد دارد: كاركردى معنوى، ونقشى مادّى. فايده معنوى آن، آيه خدا بودن و يادآورى حقايقى مانند معاد و جهنّم است. آيات 80 يس/36 و 71 واقعه/56 كه درباره درخت آتشزنه است، در شمار آياتىاند كه نشانههاى خداوند را بيان مىكنند. تعبير «أَوَلم يَرالإنسنُ...» و سياق آيات در سوره يس و نيز تعبير «أَفَرءَيتُم ... ءَأَنتم أنشَأتم شَجَرَتَها» و ذكر صفت «تذكرة» براى آتش در سوره واقعه، الهامبخش اين حقيقتند كه پديد آمدن آتش از درخت سبز، آيه الهى است. مفسّران، در هر دو مورد، آتش را مايه پند و اندرز، نشانه توان خداوند بر بازآفرينى انسانها در قيامت، ويادآور شعلههاى آتش جهنّم دانستهاند. برخى آيه 80 يس را كه در سياق آيات معاد است: «أَوَلَميرَ الإنسنُ أنَّا خَلَقنهُ مِن نُطفة ... * وَضَرَب لَنا مَثَلا و نَسِى خَلقَه قال مَن يُحىِ العِظـمَ ... * قُل يُحييها الَّذى أَنشَأها أوَّلَ مَرّة ... الَّذى جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الأَخضرِ ناراً» (يس/36، 77 ـ 80) قرينه گرفتهاند كه متعلّق «تذكرة» در آيه «نَحنُ جَعَلنها تَذكِرَةً و متعاً لِلمُقوينَ» (واقعه/56، 73) معاد يا جهنّم است. فخررازى، آن را يادآور امكان معاد دانسته و توضيح داده است: كسى كه بر ايجاد آتش از درخت سبز توانا است، بر ايجاد حرارت جاندار در مرده، ناتوان نيست. مفسّران، بر همين نظر، تصريح و آن را حجّتى در پاسخ منكران معاد تلقّى كردهاند؛ زيرا كافران مدّعى بودهاند كه نطفه، حار و مرطوب و با طبع حيات سازگار است؛ در حالى كه استخوان، سرد و خشك و با طبع مرگ سازگارى دارد؛ بنابراين، ايجاد حيات در استخوان ممكن نيست و خداوند با تبيين چگونگى پيدايش آتش از درخت سبز، اشكال مزبور را پاسخ مىدهد. ملاّصدرا، آتش مزبور را افزون بر يادآور معاد بودن، تذكّرى براى وجود آتش نفس كه شعلهاى ملكوتى است و يادآور مادّه آفرينش شيطان دانسته كه بايد با آن به ياد كيد شيطان بود.نقش مادّى آتش:كشف آتش به وسيله انسان، اهمّيّت شايان توجّهى دارد و از عظيمترين حوادث زندگى بشر است و تمدّن بشرى با آن آغاز شده. اين پديده، از جمله وسايلى است كه تداوم حيات بشر و رشد و تحوّل صنعت در گرو آن بوده و هست. انسان براى ادامه حياتش به غذا نياز دارد كه تهيّه آن با حرارت و آتش ممكن است. به ساختوساز ابزارهاى فلزى محتاج است كه با آتش انجام مىشود. (رعد/13، 17) نقشى كه آتش در زندگى بشر ايفا مىكند، به قدرى حائز اهمّيّت است كه خداوند از آن به متاع (كالاى زندگى) تعبير كرده (واقعه/56،73) و نيز از آتش با صفت «تذكرة» ياد شده كه يادآور نعمت خداى متعالى است؛ همچنين در همين سوره، از آتش به «متاع» (كالا) تعبير شده كه نشاندهنده استفاده همه انسانها از آن است: «نَحن جَعَلنها تَذكِرةً و مَتعاً لِلمُقوَينَ». (واقعه/56، 73) «مُقْوى» از ريشه «قواء» به معناى بيابان و ملازم با نادارى است. قُطرب آن را از واژههاى اَضداد و به معناى فقير و غنى شمردهو مفسّران، مقصود از «مقوين» را همه كسانى دانستهاند كه از نور و گرماى آتش استفاده مىكنند و براى پختن نان و غذا از آن بهره مىگيرند؛ با اين حال، در برخى آيات، مواردى از استفاده خاص از آن، مورد اشاره قرار گرفته است. آتش، وسيله گرمازا و وسيله روشنايىبخش است كه مىتوان از آن براى يافتن راه در تاريكى استفاده كرد؛ چنانكه موسى(عليه السلام)پساز مشاهده آتش در بيابان، براى گرفتن شعلهاى از آن براى گرم شدن يا يافتن راه در تاريكى شب به طرف آن رفت: «إذ رَءَا ناراً فَقالَ لاِهلِهِ امكُثوا إنّى ءانَستُ ناراً لَعِلّى ءَاتيكُم مِنها بِقَبَس أو أَجِدُ عَلى النّارِ هُدًى.» (طه/20،10) نيز نمل/27، 7 و قصص/28، 29. آتش مزبور كه موسى(عليه السلام)آن را مشاهده كرد، بر نور حمل شده است؛ هرچند مفسّران در اينكه آنچه موسى ديده، آتش حقيقى بوده يا نورى بوده كه در نظر او آتش آمده، اختلاف نظر دارند. در مَثَلى كه خداوند در سوره بقره آورده و حال منافقان* را به آن تشبيهكرده، به روشنايى بخش بودن آتش اشاره شده است: «مَثَلُهم كَمَثلِ الَّذى استوقَدَ ناراً فَلمّاأَضاءَت ماحَولَه ذَهَب اللّهُ بِنورِهم وَ تَرَكَهم فى ظُلمت لايُبصِرونَ». (بقره/2، 17) در سهجاى قرآن، به تصريح يا اشاره، از آتش، بهصورت ابزارى براى ساخت زيورآلات، سـدّ و پختن خشت ياد شده است. قرآن، به دست آوردن زينت آلات يا وسايلى ديگر چون آهن، مس و روى به كمك حرارت آتش را نعمت* الهى دانسته است: «ومِمّا يُوقِدونَ عَليه فىالنَّارِ ابتِغاءَ حِليَة أَو متع زَبَدٌ مِثلُه» (رعد/13،17) چنانكه ذوالقرنين براى جلوگيرى از ستم قوم يأجوج و مأجوج، با كمك قطعات ذوب شده آهن (مس) بين دو كوه، سدّى بنا كرد: «ءَاتونِى زُبَرَ الحَديدِ حَتّى إذا ساوى بَينَ الصَّدَفينِ قالَ انفُخوا حتّى إذا جَعَله ناراً قالَ ءَاتونِى أُفرِغ عَليهِ قِطراً.» (كهف/18، 96)از اينكه فرعون از وزيرش هامان مىخواهد كه با آتش، آجر بسازد و با آن منارهاى بنا كند تا وى بتواند به خداى موسى(عليه السلام)دست يابد: «فَأوقِد لى يهمنُ علَى الطّينِ فَاجعَل لى صَرحاً لَعَلّى أَطّلِعُ إلى إِلـهِ موسى» (قصص/28، 38) مىتوان بهدست آورد كه كاربرد آتش در ساختن آجر در آن دوران امرى شناخته شده بوده است؛ همچنين آتش، به صورت وسيله كيفر و تعذيب پيامبران و دينداران از سوى كافران به كار رفته است؛ چنانكه قوم نمرود، ابراهيم* را به جرم شكستن بتهايشان، با آتش كيفر كردهاند:«قالوا حَرِّقوهُ» (انبياء/21، 68) و اصحاب اخدود*، مؤمنانى را در گودالى از آتش انداختند و در حالىكه خود نظاره مىكردند، آنان را در آتش سوزاندند:«قُتِلَ أصحبُ الأُخدودِ * النّارِ ذاتِ الوَقُودِ * إذ هُم عَلَيها قُعودٌ * وَ هُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمؤمِنينَ شُهودٌ.» (بروج/ 85، 4تا 7) در مقابل، از آتش به گونهاى برضدّ كافران و كژروان استفاده شده است؛ چنانكه در تمثيلى، با تشبيهِ عمل صالح آميخته با ريا به باغ سوخته، به مؤمنان هشدار داده تا اعمال صالح خود را با ريا و نفاق نياميزند (بقره/2، 266) چنانكه صاحبان باغ* سوخته وقتى تصميم گرفتند از عوايد باغشان به فقيران كمك نكنند، آتشى آسمانى بر باغ آنان اصابت و آن را به تلّى از خاكستر تبديل كرد: «فَطافَ عَلَيها طائِفٌ مِن رَبِّك و هُم نائِمونَ * فَأصبَحَت كالصَّريمِ» (قلم/68، 19 و 20) همچنين ماجراى سوزاندن گوساله سامرى با آتش و ريشهكن كردن آن، ازجمله موارد استفاده از آتش است. موسى(عليه السلام)براى ريشهكن كردن بتپرستى، گوساله سامرى را در مقابل چشم بنىاسرائيل سوزاند و به دريا افكند: «وَانظُر إلى إلـهِكَ الذّى ظَلْتَ عليهَ عاكِفاً لَنُحرِّقنَّه ثمَّ لَننسِفنَّه فِىاليَمِّ نَسفاً.» (طه/20، 97) قرآن، از آتش به صورت مادّه خلقت جنّيان ياد كرده است: «وخَلَق الجانَّ مِن مارِج مِن نار» (الرحمن/55، 15) و از آنجا كه ابليس نيز به نصّ آيه 50 كهف/18 از جنّيان بوده، مادّه خلقت او هم آتش است. «مارج»، مُخ، خالص آتش و شعله آتش ناب است. آن را مخلوطى از آتش سرخ و زرد و سبز نيز دانستهاند. برخى، آن را شعله زرد و سبزى دانستهاند كه با برافروختن آتش، بالا مىرود. در آيه ديگرى، مادّه آفرينش جن، آتش با وصف «سموم» معرّفى شده است: «وَالجانَّ خَلَقنه مِن قَبلُ مِن نارِ السَّمومِ». (حجر/15، 27) «سموم» را آتشى دانستهاند كه دود ندارد و صاعقه از جنس آن است، وبرخى آن را شدّت حرارت و از باب اضافه موصوف به صفت تلقّى كردهاند. صاحب الميزان در وجه جمع بين «مارج» (آتش خالص) و «سموم» (آتش مخلوط)، گفته است: مادّه اصلىِ آفرينش جنّيان، «سموم» و حار و حادّ بوده؛ سپس شعله كشيده و «مارج» شده است. برخى مفسّران در ذيل آيات 16 تا 18 حجر/ 15 (وَ لَقَد جَعَلنا فِىالسَّماءِ بُروجاً ... * وَ حَفِظنها مِن كُلِّ شَيطـن رَجيم * إلاّ مَن استَرقَ السَّمعَ فَأتبَعَه شِهابٌ مُبينٌ = ما در آسمان برجهايى قرار داديم ... و آن را از هر شيطان رانده شدهاى حفظ كرديم، جز كسى را كه استراق سمع كند، شهاب مبين او را تعقيب مىكند)، گفتهاند كه «شهاب» شعله آتش است و از آن به آتش لطيف تعبير كردهاند. سرد شدن آتش:طبيعت آتش، سوزانندگى آن است؛ امّا در آيه 69 انبياء/21 از سرد شدن آن سخن به ميان آمده:«قُلنا ينارُ كُونِى بَرداً وَ سَلـماً على إبرهيمَ =اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش». بعضى مقصود از سرد شدن آتش راتبديل حرارت آن به سردى از سوى خداوند دانستهاند و بعضى گفتهاند: خداوند، طبيعت آتش (حرارت و سوزانندگى) را از آن گرفت. سيدقطب، بدون ذكر وجوه و احتمالات، آن را كار خدا دانسته و گفته است: كسى كه به آتش دستور سوزاندن داد، فرمان سرد شدن را نيز داد و چنين عملى، با موازين بشرى قابل تحليلنيست.آتش گرفتن درياها:از رخدادهاى آستانه قيامت، تبديل شدن دريا*ها به آتش است: «وَ إذَا البِحارُ سُجِّرت.» (تكوير/81، 6) «سجر»به معناى برافروختن آتش است. مفسّران در تبيين برافروخته شدن درياها اختلافنظر دارند. برخى، آن را چونان شعلهورشدن تنور و برخى، به معناى داغ شدنودرهم شدن دانستهاند. پارهاى از مفسّران با اين ادّعا كه درياها در قيامت به شدّت به حركت درآمده، آب به بخار تبديل مىشود و در اثر خروج كره آتشين از دل زمين، آتش مىگيرد، به توجيه علمى آن پرداختهاند.آتش آخرت:براساس آيات قرآن، هم در آخرت آتش وجود دارد: «إنّه مَن يُشرِك بِاللّهِ فَقَد حَرَّم اللّهُ عليهِ الجَنّةَ و مَأوهُ النّارُ...» (مائده/5، 72) و هم در برزخ «...وَ حاقَ بِــالِ فِرعونَ سُوءُ العَذابِ* النّارُ يُعرَضونَ عَليها غُدوّاً و عَشِيّاً وَ يَومَ تَقومُ السَّاعةُ أَدخِلواءالَ فِرعونَ أشدَّ العَذابِ» (غافر/40،45و 46)زيرا طبق اين آيه، آل فرعون پيش از فرا رسيدن قيامت، هر صبحگاه و شامگاه بر آتش عرضه مىشوند. تفاوت آتش آخرت و آتش برزخ در شدّت و ضعف آن دو است. آتش آخرت، به مراتب قوىتر و سوزانندهتر از آتش دنيا است. در حديثى آمده: بخشى از آتش آخرت، هفتاد بار با آب خاموش، سپس شعلهور شده تا به صورت آتش دنيا در آمده است. با توجّه به اينكه اعمال انسانها داراى دو چهره ظاهرى و باطنى است و در قيامت، همان چهره باطنى اعمال براى صاحبانشان تجسّم مىيابد، چهره باطنى بعضى از اعمال، مانند خوردن مال يتيم: «إِنَّ الَّذينَ يَأكُلونَ أمولَ اليتمى ظُلماً إنّما يَأكُلونَ فِى بُطونِهم ناراً» (نساء/4، 10) يا مالى كه از راه كتمان وحى به دست مىآيد: «إِنَّ الَّذين يَكتُمونَ ما أَنزَلَ اللّهُ من الكِتبِ وَ يَشتَرونَ به ثَمناً قَليلاً أولـئكَ ما يَأكُلونَ فىبُطونِهم إلاّ النّارَ» (بقره/2، 174) همان خوردن آتش است كه در آخرت ظهور پيدا مىكند. گفته شده: كلمه «نار» در آيه 174بقره/2 به صورت استعاره تمثيلى به كار رفته و مشبّه به (آتش) در مشبّه (رشوه خوارى اهل كتاب) استعمال شده است.در آخرت، آتش هر انسانى از درون وى شعلهور شده، مخصوص خود او است و فقط به مبدأ فاعلى (ملكات انسان) وابسته است و نيازى به مبدأ قابلى و سبب اعدادى ندارد. اين آتش كه تجلّى غضب و انتقام الهى است با گناهان توليد و تقويت و با توبه خاموش مىشود؛ بنابراين، آتش آخرت، ابتدا باطن شخص را مىسوزاند و از آن جا به ظاهر سرايت مىكند؛ چنانكه از آيه 97 اسراء/17، كه در آن تعبير «زدنـهم» به كار رفته نه «زدنـها» به دست مىآيد كه هرگاه آتش سوزاننده بدن گمراهان فروكش كند، خداوند آتش درون آنان را شعلهور مىسازد:«...كُلّما خَبَت زدَنـهُم سَعيرًا» . آتش آخرتى، افزون بر سوزاندن اجسام گرم و سرد «والبَحرِ المَسجُور» (طور/52، 6) نفوس را نيز مىسوزاند: «نَارُ اللّهِ المُوقَدَةُ * الَّتِى تَطّلعُ عَلى الأفِـدَة» (همزه/ 104، 6و 7) ولى هيچگاه مؤمن را نمىسوزاند: «أُولــئِكَ عَنهَا مُبعَدون» (انبياء/ 21، 101) بلكه با وارد شدن مؤمن درآن «وإِن مِنكُم إِلاّ ورِدُها» (مريم/19،71) خاموش مىشود؛ چنان كه بر اساس روايتى، آتش جهنم مىگويد: اى مؤمن! عبور كن كه نورت شعله مرا خاموش كرد. آتش آخرتى با حواس ظاهرى قابل مشاهده نيست و فقط با حواس آخرتى مىتوان آن را ادراك كرد. آتش جهنّم، براى كيفر كافران و مجرمان آفريده شده و بيشترين كاربرد آتش درقرآن، به همينآتش مربوط است. اوصافى چون جوشان بودن (ملك/67،7)، شعله داشتن (مسدّ/111، 3)، نفوذ بر جانها (همزه/104،6 و7)، گداختن چهره (كهف/18،29)، سايه انداختن (زمر/39، 16) و...، برخى اوصاف آتش جهنّم است. از نگرش به مجموع آيات عذاب* و آتش جهنّم به دست مىآيد كه شايعترين و سختترين عذاب جهنّميان، آتشاست. استعارههاى قرآنى آتش:واژه «النار» در آيه «وَ كُنتم عَلى شَفا حُفرة مِنالنّارِ فَأنقذَكم مِنها» (آلعمران/3،103) كه به وضعيّت عرب، پيش از ظهور اسلام اشاره دارد، به جنگ، فتنه، كفر، كينه، عصبيّت و دشمنى معنا شده است. در آيه ديگرى، درباره يهود آمده كه در صدد برپا كردن جنگ بر ضدّ پيامبر بودهاند كه از آن به «نار» تعبير شده است:«...كُلَّما أَوقَدوا ناراً لَلْحَربِ أَطفَأَها اللّهُ.» (مائده/5، 64) قرطبى، آن را برپا كردن فتنه و جمع نيرو و تجهيزات براى جنگ دانسته كه در اين صورت، «نار» معناى استعارى دارد. او قولى را هم به معناى غضب نقل كرده است. الميزان، آن را جنگ دانسته. و برخى گفتهاند: عرب وقتى تصميم به جنگ مىگرفت، آتش بر مىافروخت كه در اين صورت، «نار» معناى حقيقى دارد. در ذيل آيه «فَالمورِيتِ قَدحاً = سوگند به افروزندگان جرقه آتش» (عاديات/100، 2) نيز مفسّران وجوه متعدّدى براى آتش و «قدح» ذكر كردهاند. جنگآوران، هنگام شب، براى رفع حاجت خود، آتش برپا مىكنند. آتشِ فتنهاى كه با زبان پديد مىآيد. انديشههايى كه آتش نيرنگ برمىافروزند و برپا كردن آتش براى فريب دشمن و زياد قلمداد كردن جمعيّت،هيجان شديد جنگ، برپايى آتش پسازجنگ براى پختن غذا و جرقه پاى اسبان، معانى گوناگونى است كه در تفاسير ذكر شده است.منابع:بحارالانوار؛ تاريخ تمدّن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تسنيم تفسير قرآن مجيد؛ تفسير اطيب البيان؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسيرالقرآن الكريم، ملاّصدرا؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ تفسير من وحى القرآن؛ تفسير نمونه؛ جامعالبيان عن تاويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر فىتفسير القرآن؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ شرح الاسماء، سبزوارى؛ الفرقان فى تفسيرالقرآن؛ فى ظلال القرآن؛ الكتاب المقدّس؛ الكشّاف؛ كشفالاسرار و عدةالابرار؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ المعجم الاحصايى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ من هدى القرآن؛ مواهب علّيه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ وجوه القرآن، نيشابورى؛ وجوه قرآن، تفليسى؛ الوجوه و النظائر، دامغانى.محمد مرادى [9] المعجم الاحصائى، ج3، ص1515 و 1516. [10] مفردات، ص828، «نور». [11] فىظلال، ج1، ص443. [12] وجوه القرآن، نيشابورى، ص322؛ الوجوهوالنظاير، دامغانى، ج2، ص251 و 252؛ وجوه قرآن، تفليسى، ص281. [13] اطيبالبيان، ج12، ص405. [14] كشفالاسرار، ج 8، ص 248؛ قرطبى، ج 15، ص 41. [15] من هدى القرآن، ج11، ص178. [16] نمونه، ج18، ص462 ـ 465. [17] التفسيرالكبير، ج32، ص65؛ جامعالبيان، مج15، ج30، ص348. [18] مجمعالبيان، ج10، ص804. [19] التحقيق، ج12، ص280 ـ 282. [20] كتاب مقدّس، لاويان، 6: 1 تا 6. [21] همان، 1: 7 تا 9 و 2: 2 و 3 و 6: 1 تا 5. [22] همان، 9: 23 و 24 و اوّل پادشاهان، 18: 38. [23] مجمعالبيان، ج2، ص901؛ روضالجنان، ج5، ص173. [24] روضالجنان، ج5، ص190. [25] مواهب علّيه، ج1، ص204. [26] قمى، ج1، ص127؛ جوامعالجامع، ج1، ص236. [27] قرطبى، ج7، ص110 و 111. [28] جامعالبيان، مج5، ج8، ص173. [29] التفسير الكبير، ج14، ص32 و 33. [30] همان، ج26، ص232 و 233. [31] قرطبى، ج7، ص110 و 111. [32] كشفالاسرار، ج 9، ص 461. [33] جامعالبيان، مج 13، ج 27، ص 262 و ج 9، ص143؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 338؛ روحالمعانى، مج15، ج 27، ص 229. [34] التفسير الكبير، ج29، ص184. [35] تفسير ملاصدرا، ج5، ص411؛ مجمعالبيان، ج9، ص338؛ من وحى القرآن، ج19، ص166. [36] قرطبى، ج15، ص41. [37] تفسير ملاصدرا، ج7، ص95. [38] تاريخ تمدّن، ج1، ص16. [39] فىظلال، ج6، ص3469. [40] الجواهر، ج9، ص234. [41] كشفالاسرار، ج9، ص461. [42] مفردات، ص694، «قوى». [43] قرطبى، ج17، ص144. [44] قرطبى، ج17، ص144. [45] جامعالبيان، مج11، ج19، ص163. [46] همان، ص164؛ مجمعالبيان، ج7، ص9. [47] جامعالبيان، مج9، ج16، ص34. [48] الكشّاف، ج3، ص126. [49] روحالمعانى، مج15، ج27، ص161. [50] روحالمعانى، مج 8، ج 14، ص 51. [51] الميزان، ج 12، ص 153. [52] قرطبى، ج10، ص9 و 10. [53] الكشّاف، ج1، ص85. [54] مجمعالبيان، ج7، ص87. [55] جوامعالجامع، ج3، ص21؛ الكشّاف، ج3، ص126؛ التفسيرالكبير، ج22، ص189؛ روحالمعانى، مج10، ج17، ص103. [56] فىظلال، ج4، ص2388؛ الفرقان، ج16 و 17، ص328. [57] مفردات، ص 397، «سجر». [58] جامعالبيان، مج13، ج27، ص26. [59] مجمعالبيان، ج9، ص247. [60] شرح الاسماء، ص754. [61] بحارالانوار، ج8، ص228. [62] الميزان، ج13، ص325. [63] همان، ج4، ص203. [64] الميزان، ج1، ص426. [65] روحالمعانى، مج2، ج2، ص66. [66] تسنيم، ج2، ص457. [67] تفسير ملاصدرا، ج2، ص150 ـ 153. [68] مجمع البيان، ج6، ص812. [69] تفسير ملاصدرا، ج 2، ص 150. [70] الميزان، ج3، ص371. [71] جامعالبيان، مج3، ج4، ص51 و 52. [72] قرطبى، ج6، ص156. [73] الميزان، ج6، ص36. [74] روحالمعانى، مج4، ج6، ص268. [75] التفسير الكبير، ج32، ص65. [76] جامعالبيان، مج15، ج30، ص349. [77] همان، مجمعالبيان، ج10، ص804. |
آب: از آيات و نعمتهاى خدا و منشأ حياتدر تعريف علمى آن گفتهاند: مادّهاى تركيب يافته از دو واحد هيدروژن و يك واحد اكسيژن (H2O) است و حكيمان قديم، آن را يكى از چهار عنصر تشكيل دهنده مادّه مىدانستند. برابر عربى آن «ماء» و 63 بار در قرآن آمده است. اين آيات اشاره دارند كه عرش خداوند بر روى آب بوده و حيات همه جانداران به آب وابسته است و نيز از نقشهاى گوناگون آن در زمين از احياى زمين، سرسبزى طبيعت، رويش گياهان رنگارنگ، پيدايش مراتع، مزارع و باغها با درختان مختلف و انواع گوناگون ميوهها، سخن رفته است. به نزول آب بر كوههاى بلند و تأمين آب گواراى آشاميدنى، ايجاد نهرها و رود*هاى بزرگ و تسخير آب دريا*ها براى انسان نيز اشاره شده است. منابع و مخازن آب چون درياها، آسمان، كوهها، نهرها، چشمهها و چاه، از ديگر مسائل مربوط به آب است كه آيات قرآن به آن اشاره دارند. آياتى چند نيز از وجود آب در جهان آخرت به صورت يكى از نعمتهاى بهشت، خبر داده است. قرآن كريم در همه اين آيات، ذهن انسان را از توجّه به علل و عوامل مادّى تأمين آب منصرف ساخته و به عامل اصلى تأمين آن، يعنى خداوند سبحان، معطوف داشته است؛ البتّه در اين آيات، گاه به مسائل علمى نيز اشارههاى دقيق شده؛ امّا پيشتر و برتر از آن بر امورى داراى اهداف تربيتى و هدايتى تأكيد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است:1. آب، نعمت الهى:نگاه كلّى به آيات مربوط به آب نشان مىدهد كه از بين نقشهاى آن در حيات* همه موجودات زنده، بر منافع مستقيم و غيرمستقيم آب براى انسان تأكيد شده است و سياق بخش فراوانى از اين آيات نظير«كُلوُاواشرَبوُا» (در 5 آيه) يا «أَسقَينكُم» (مرسلات/ 77،27) يا «فَأَنزَلنا مِنَالسَّماءِ ماء» (حجر/15، 22) درصدد برشمردن نعمتهاى الهى است؛ ازاينرو، اين بخش از آيات به طور صريح يا غير صريح، بندگان خدا را به شكر اين نعمت بزرگ مىخواند. در آيات 48 تا 50 فرقان/25 با اشاره به نزول آب طهور از آسمان و احياى سرزمينهاى مرده و فراهم كردن آب مورد نياز دامها و انسانها، مردم را به يادآورى اين نعمت* الهى دعوت مىكند: «وَ لَقَد صَرَّفنهُ بَينَهُم لِيَذّكّروُا فَأَبى أَكثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفورًا.» در آيات 57 و 58 اعراف/7 همين بيان، با دعوت مردم به سپاسگزارى از اين نعمت همراه شده است: «كَذلِكَ نُصَرِّفُ الأيتِ لِقَوم يَشكُروُن.» آيه 68 تا 70 واقعه/56 با دعوت از مخاطبان به تدبّر در آب آشاميدنى و تأكيد بر اينكه فقط خداوند آن آب گوارا را از ابر*ها فروفرستاده و قادر است با تغيير نظام حاكم بر نزول آب، آن را به آبى شور و تلخ تبديل كند، خدا را مستحق سپاسگزارى دانسته و به شكر نعمت آب تشويق كرده است:«أَفَرءَيتُمُ المـاءَ الَّذى تَشرَبونَ * ءَأَنتُم أَنزَلتُموهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلونَ * لَو نَشاءُ جَعَلنهُ أُجاجاً فَلولا تَشكرُون.» درآيه 12 فاطر/35 نيز از دو درياى شور و شيرين و منافع آن دو ياد كرده و غرض از يادآورى اين نعمت را شكرگزارى مردم دانسته است.2. آب، آيه الهى:آيه به معناى نشان آشكارى است كه شخص را راهنمايى مىكند. با اينكه همه موجودات عالَم از جمله آب، از آيات الهى است كه نشان از آفريننده آن دارد، در هيچ يك از آياتِ مربوط به آب، آفرينش يا وجود آب، آيه خدا شناسانده نشده؛ بلكه نزول آب از آسمان و درپى آن، إحياى زمين، رويش گياهان و درختان مختلف با انواع گوناگون ميوهها كه درك آن براى همه افراد بشر محسوس است، از آيات الهى دانسته شده است: «هُوَ الَّذى أَنزلَ مِنَالسَّماءِ ماءً لَكُم مِنهُ شَرابٌ و مِنهُ شَجَرٌ فيهِ تُسيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرعَ و الزَّيتونَ و النَّخيلَ و الأَعنبَ و مِن كُلِّ الثَّمرت إِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَةً لِقوم يَتفَكَّرون.» (نحل/16، 10 و 11) در اين بخش از آيات، گاه نزول آب از آسمان از نشانههاى ربوبيّت مستمر الهى شناسانده شده كه چگونه خداى حكيم، آب را با تدبير و تقدير حكيمانه، به اندازه بر زمين* مرده مىريزد و با آن به زمين و اهل آن حيات مىبخشد. (انعام/6، 99 و طه/20، 53 و 54) در آيه 164 بقره/2 نزول آب و در پى آن، افزون بر إحياى زمين، پراكنده شدن جنبندگان نيز از آيههاى الهى شمرده شده است: «إِنَّ فِى خَلقِالسَّمـوتِ والأرَضِ ... و ما أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَأحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها و بَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّة ... لاََيـت لِقَوم يَعقِلون.» در آياتى ديگر، همين پديده، نشانه تحقّق معاد و قدرت خداوند بر احياى دوباره مردگان دانسته شده است: «ومِن ءَايـتِهِ أَنّكَ تَرىالأَرضَ خـشِعَةً فَإِذا أَنزَلنا عَليهَا الماءَ اهتَزَّت و رَبَت إِنَّ الّذِى أَحياها لَمُحىِ المَوتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير». (فصلت/41،39) «وَاللّهُ أَنزل مِنَ السَّماءِ ماءً فَأحيا بِهِالأَرضَ بَعدَ مَوتِها إِنَّ فِى ذلكَ لاََيةً لِقوم يَسمَعونَ». (نحل/16،65؛ روم/30، 24) در آياتى ديگر، بدون تصريح به نشانه بودن، بلكه با تشبيه احياى دوباره انسانها پس از مرگ به رويش گياهان* از زمين در پى نزول آب، احياى زمين با آب را نشانه قدرت خداوند بر امكان و وقوع معاد مىداند: «وَالَّذِى نَزَّلَ مِنَالسَّماءِ ماءً بِقَدَر فَأَنشَرنا بِهِ بَلدَةً مَيتاً كَذلِكَ تُخرَجون». (زخرف/43،11) نيز ق/50، 11؛ اعراف/7، 57؛ فاطر/35،9.عرش خدا بر آب:آيه 7 هود/11 از بودن عرش خدا بر آب خبر مىدهد:«وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ و الأَرضَ فِى سِتَّةِ أَيّام و كانَ عَرشُهُ عَلَى الْماءِ= و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش مرحله آفريد و عرش* او بر آب بود». مفسّران در تفسير اين آيه بر يك نظر نيستند. سيدقطب معتقد است كه اين آيه فقط بر وجود آب هنگام خلق آسمان و زمين و قرار داشتن عرش خدا بر آن دلالت دارد؛ امّا اينكه چگونه آبى بوده و عرش به چه نحو بر آن قرار داشته، از امور غيبى است كه راهى براى فهم مفسّر به آن وجود ندارد. برخلاف نظر اين گروه از مفسران، برخى درپى ارائه معناى روشنى از آيه بودهاند. در نقلى از كعبالاحبار آمده است كه خداوند، ياقوت سبزى آفريد؛ آنگاه با هيبت در آن نظر كرد؛ به طورى كه به آبى مضطرب تبديل شد؛ پس باد را آفريد و آب را بر پشت باد قرار داد و عرش را نيز بر آب نهاد. نظير اين روايت كه از اسرائيليات است، از ابنعباس نيز نقل شده. برخى مفسّران متأخّر گويا با مسلَّم گرفتن مضمون اين روايات، با اين پرسش مواجه شدهاند كه چه فايده و حكمتى در اين است كه عرش خدا بر آب و آب بر روى باد باشد و پاسخ دادهاند كه قرار گرفتن بناى عظيم عرش بر آب، دلالت روشنترى بر قدرت خدا دارد كه چگونه آن جسم سنگين را بدون هيچ ستونى بر روى آب نگه داشته است.ابومسلم اصفهانى در اين باره گفته است: عرش خدا، يعنى بناى آسمانها و زمين كه بر روى آب قرار داشت و اين شگفتانگيزتر است كه ساختمان عظيمى بر روى آب بنا نهاده شود؛ امّا اين نظريّه با ظاهر آيه سازگار نيست؛ زيرا آيه مىگويد: عرش خدا، پيش از آفرينش آسمان و زمين بر آب بود. ابوبكر اَصَمّ گويا به دليل نادرستى اين نظريّهها در تفسير ديگرى از آيه چنين مىگويد: همان گونه كه آسمان بالاى زمين قرار گرفته بود، عرش خدا نيز بالاى آب قرار داشت. اينكه مقصود از عرش و نيز ماء چه باشد، مىتواند تفسيرى مقبولتر يا غير قابل قبول از آيه ارائه دهد. آنچه از مفسّران متقّدم گزارش شده، عرش را موجودى مادّى معرّفى مىكند؛ امّا برخى مفسّران (به طور عمده عارفان و حكيمان) عرش و ماء را شىء غيرمادّى دانستهاند؛ به طور مثال محىالدينعربى، مراد از عرش در آيه را همه موجودات عالم و مقصود از آب را كه عرش (همه ممكنات) از آن برآمده و به واسطه آن وجود يافتهاند، نَفَس رحمانى دانسته است كه گاه از آن به «حيات ساريه» در موجودات يا «وجود منبسط» و يا «حقيقت محمديه» تعبير مىشود. برخى ديگر از مفسران، عرش را كنايه از تدبير خداوند، يعنى علم او به مصالح، شايستگىها و بايستگىهاى هستى دانسته و برآنند كه آيه پيشين خبر مىدهد پيش از آفرينش آسمان و زمين، خدا وجود داشت و با او هيچ نبود و خداوند ابتدا آب را آفريد؛ آنگاه آسمانها و زمين و به طور كلّى موجودات مادّى را از آب خلق كرد. اين تفسير از آيه با روايتهايى ازامامان معصوم(عليهم السلام)تأييد مىشود كه نخستينپديده مادّى آفريده خداوند را كه منشأ آفرينش* موجودات ديگر بوده، آب معرّفى مىكنند.از حضرت باقر(عليه السلام)نقل شده كه در پاسخبهمردى شامى درباره آغاز آفرينش فرمود:نخست، چيزى را آفريد كه همه چيزها ازآن خلق شده و آن آب است؛ پس خداوند نسبهر چيزى را به آب مىرساند؛ ولى براى آب،نسبى كه بدان منسوب شود، قرار نداده است.در حديث ديگرى از حضرت صادق(عليه السلام)عرش به آفريدگان تفسير شده است: العرش فى وجه هو جملة الخلق؛ بنابراين بعيد نيست كه آيهبه پديد آمدن همه مخلوقات از آب اشاره داشته باشد.منشأ حيات:قرآن كريم در آيه 54 فرقان/25 آغاز آفرينش انسان را از آب دانسته: «وَهُو الَّذِى خَلقَ مِنَالماءِ بَشَراً» و در آيه 45 نور/24 نه تنها انسان كه مبدأ آفرينش هر جنبندهاى را آب معرّفى كرده است: «وَاللّهُ خَلقَ كُلَّ دابَّة مِن ماء» . در آيه 30 انبياء/21 به صورت عام و كلّىتر بيان مىكند كه هرچيز زندهاى را از آب قرار داديم: «وجَعَلنا مِنالماء كُلَّ شَىء حَىّ». درباره اين آيه سه پرسش مطرح است كه مفسّران به شكلهاى گوناگون به آن پاسخ دادهاند كه هر پاسخ بر برداشت خاصّى از آيه مبتنى است. نخست، مراد از «ماء» چيست؟ دوم، «كُلَّ شَىء حَىّ» چه معنا دارد؟ و سوم، «جَعَل» به چه معنا است؟ 1. برخى برآنند كه «ماء» در آيه، همان آب معروف است؛ بنابراين مبدأ آفرينش جانداران آب است؛ در مقابل، برخى ديگر از مفسّران مقصود از «ماء» را نطفه* دانستهاند؛ شايد به اين دليل كه مبدأ آفرينش جانداران با آبى جز نطفه مسلّم نيست؛ به ويژه كه در چند آيه، مبدأ آفرينش انسان هم نطفه شناسانده شده: «إِنّا خَلَقنا الإِنسـنَ مِن نُطفَة أَمشاج» (انسان/76، 2) و در آياتى ديگر، از اين نطفه به «ماء» تعبير شده است: «أَلَمنَخلُقكُم مِن ماء مَهيِن= آيا شما را از آبى پست نيافريديم؟» (مرسلات/77، 20) «فَليَنظُرِ الإِنسنُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن ماء دافِق= پس آدمى بايد بنگرد كه از چه آفريده شده. از آبى جهنده آفريده شده». (طارق/86، 5و 6) 2. مفسّران مقصود از «كُلَّ شَىء حَىّ» را هر مخلوق زنده دانستهاند؛ امّا بيشتر آنان توضيح ندادهاند كه آيا شامل جن، فرشتگان، گياهان و درختان هم مىشود يا نه. فخر رازى با استناد به آياتى كه آفرينش جن را از آتش (حجر/15،27) و آفرينش آدم را از خاك دانسته (آلعمران/3، 59) و چند پرنده كه عيسى(عليه السلام)آنها را از گِل ساخته (مائده/5، 110) و نيز با توجه به رواياتى كه آفرينش فرشتگان را ازنور دانسته، بر آن است كه اين موارد، از عموم آيه پيشين استثنا مىشود. وى همچنين در ذيل آيه «وَاللّهُ خَلقَ كُلَّ دابَّة مِن ماء» (نور/24، 45) با طرح پرسش پيشگفته، سه پاسخ براى آن آورده است: الف. بهترين پاسخ، سخن قفّال است كه «مِن ماء» را صفت براى «كُلَّ دابَّة» دانسته است، نه متعلّق به «خلق» ؛ بنابراين معناى آيه اين است كه هر جنبنده آفريده شده از آب، مخلوق خدا است. اين پاسخ سخن درستى است؛ ولى ظهور آيه را كه مبدأ آفرينش موجودات زنده آب است، نفى نمىكند. ب. ريشه و سرچشمه همه آفريدگان آب است؛ همانگونه كه طبق روايت، اوّل آفريده خداوند آب بود؛ آنگاه از آن، آتش، باد و نور را آفريد. ج. مقصود از «كُلَّ دابَّة» فقط جنبندگان ساكن بر روى زمين است، نه هر موجود زندهاى و از آنجا كه جنبندگان روى زمين يا از نطفه آفريده شدهاند يا بدون آب نمىتوانند زندگى كنند، آيه از اين اكثر به «همه» تعبير كرده است؛ افزون بر اين، برخى مفسّران «كُلَّ شَىء حَىّ» رامختصّ حيوانات دانستهاند؛ امّا در مقابل، برخى با توجّه به اطلاق آن، هر موجود مادّى داراى رشد و نمو را مشمول آن دانستهاند؛ خواه حيوان باشد يا گياه و درخت. 3. عدهاى «جَعَلنا» را به معناى «خلقنا» گرفتهاند كه بنابراين احتمال، آيه، مبدأ آفرينش موجودات زنده را آب مىداند؛ خواه آب به معناى نطفه يا به طور مطلق باشد. برخى در اينباره با استناد به فرضيّههايى كه علم جديد آن را مطرح كرده، مبنى بر اينكه اصل حيات ريشه در آب دارد و نخستين موجود يا موجودات زنده به صورت حيوان بسيط تك سلولى از آب و در دريا پديد آمده است، درصدد برآمدهاند كه آيه را بر اين نظريّه تطبيق دهند. سيدقطب در همين جهت مىگويد: آيه «وَ جَعَلنا مِنَالماءِ كُلَّ شَىء حَىّ» حقيقتى بزرگ را اثبات مىكند كه دانشمندان، فهم و اثبات آن را دستاوردى سترگ براى علم قلمداد مىكنند و آن اينكه نخستين بستر و گهواره حيات، آب است. برخى ديگر«جَعَلنا» را به معناى «احيينا» دانستهاند؛ يعنى ما به هر موجود زندهاى با آب، حيات بخشيديم؛ بنابراين، آيه به تأثير آب در ادامه حيات موجودات ناظر است، نه فقط به اصل آفرينش آنها. طبرسى اين نظر را درستتر دانسته و روايت عيّاشى از امامصادق(عليه السلام)را نقل كرده كه حضرت در پاسخ پرسشى درباره طعم آب، با استناد به همين آيه فرمود: طعم آب، طعم حيات است. برخى نيز با استناد به كشفيات علمى، مبنى بر اينكه مهمترين عنصر تشكيل دهنده يك سلول، آب است كه در همه موجودات زنده از حيوان گرفته تا گياهان وجود دارد، همچنين آب در همه فعل و انفعالات درون اجسامزنده، نقش اساسى دارد، آيه را به بيان اينحقيقت علمى ناظر دانستهاند. علاّمهطباطبايى مىنويسد: مسأله ارتباط حيات با آب كه امروزه در ساير بررسىهاى علمى جديد روشن شده، معجزه ماندنى قرآن كريم است؛ بنابراين به طور كلّى سه نظريّه درباره آيه مطرح شده است: 1. هر موجود زندهاى از آب آفريده شده؛ 2. هر موجود زندهاى از نطفه آفريده شده؛ 3.حفظ و ادامه حيات هر موجود زندهاى به آب وابسته است.نقش آب1. تأمين غذاى انسان:انسان براى ادامه زندگى خود، نيازمند غذايى است كه از محصولات كشاورزى* چون غلاّت، دانهها، سبزىها، انواع ميوههاى درختان و نيز از دام و شيلات تشكيل مىشود. همانگونه كه بشر به دليل نيازمندى به غذا و آب، همواره در طول تاريخ، نقش و تأثير آب را در همه شؤون حيات خود به روشنى احساس مىكرده و به آب با ديده اهمّيّت مىنگريسته، بخش اعظم آيات مربوط به آب نيز نقش اصلى را در تأمين غذاى انسان به آب داده است. پيام اصلى اين آيات كه بدون استثنا فقط خداوند را تأمين كننده اين آب معرّفى كرده، برشمردن نعمتهاى خداوند براى انسان و نشان دادن آيات الهى و قدرت خدا به وى در همه صحنههاى عالم و در لحظه لحظه زندگى او است تا به ايمان به اللّه، توحيد و معاد راهنمايىاش كند و احياناً با برشمردن نعمتهاى خدا، انسان را به شكر اين نعمتها فراخواند.در اين باره، آيه 22 بقره/2 و 32 ابراهيم/14 پس از بيان نزول آب از آسمان مىگويد: خدا با آن آب، انواع ميوهها را از زمين بيرون آورد تا رزق* شما باشد: «وَ أَنزَل مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِهِ مِن الثَّمرتِ رِزقاً لَكم» . نيز اعراف/7، 57. در آيه 99 انعام/6 همين بيان با تفصيل بيشتر ديده مىشود: خداوند با آب هر نوع گياهى را روياند؛ آنگاه از آن گياه، جوانهاى خارج ساخت كه در آن جوانه، دانههايى بر روى هم چيده شده است و از شكوفه درختان نخل، خوشههايى نزديك به هم برآورد؛ همچنين با آن آب، باغ*هايى از انگور، زيتون و انار كه همانند هم يا غير همانند است، ايجاد كرد: «وَ هُو الَّذى أَنزلَ مِنالسَّماءِ ماءً فَأَخرجنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىء فَأخرَجنا مِنهُ خَضِراً نُخرِجُ مِنهُ حَبّاً مُتراكِباً و مِنالنَّخلِ مِن طَلعِها قِنوانٌ دانِيةٌ و جَنّت من أَعناب والزَّيتونَ والرُّمَّـان مُشتَبهاً و غَيرَ مُتشـبِه» . همين مطلب در آيه 11 نحل/16 با اين بيان آمده است: «يُنبِتُ لَكم بهِ الزَّرعَ و الزَّيتونَ والنَّخيلَ والأَعنبَ و مِن كُلِّ الثَّمرتِ» ؛ جز اين در آيه 27 فاطر/35 به ميوههاى رنگارنگ (فأَخرَجنا بِه ثَمرت مُختَلفاً ألونُها) و در آيه 21 زمر/39 به زراعتهاى رنگارنگ (ثُمَّ يُخرج به زَرعاً مُختَلفاً أَلونُه) كه رويش همه از آب آسمان است، توجّه داده است. در آيات 25 تا 32 سوره عبس/80 پس از بيان ريزش آب و پيش از ذكر گياهان و انواع ميوهها، از حب (دانه) ياد شده كه مىتواند نشان دهنده اهمّيّت نقش غلاّت و دانهها در تغذيه انسان باشد: «أَنّا صَبَبنا الماءَ صَبّاً * ثُمَّ شَققنَا الأَرضَ شَقّاً * فَأَنبَتنا فِيها حَبّاً * و عِنَباً و قَضْباً * و زَيتوناً و نَخلا * و حَدائِقَ غُلباً * و فكِهَةً و أَبّاً * مَتعاً لَكم و لاِنعـمِكُم». نيز نبأ/78، 15 و 16. برخى مفسّران «قَضْباً» در اين آيات را به سبزىهاكه در غذاى انسان جاىگاهى مهم دارد، تفسير كردهاند. بشر، همواره بخشى از نيازهاى غذايى خود را از طريق دام تأمين مىكرده؛ از اينرو پرورش دام براى تأمين اين نياز، از اهمّيّت زيادى برخوردار بوده است. قرآن كريم، بر نقش و تأثير آب بر اين نياز انسان، يعنى پرورش دام نيز تأكيد كرده و آن را از نعمتهاى الهى به انسان برشمرده است. در همين جهت، آيه 24 يونس/10 رويش گياهان را معلول آبِ نازل شده از آسمان دانسته و از آن در كنار غذاى انسان، خوراك دام شمرده است: «كَماء أَنزلنهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُ الأَرضِ مِمّا يَأكُلُالنّاسُ والأَنعمُ». تصريح به اينكه گياهان زمين، خوراك انسان و دام (انعام*) است نه حيوانات، با اينكه حيوانات بسيارى از آن تغذيه مىكنند، نشان مىدهد كه اين آيه، در مقام بيان تأثير مستقيم و غير مستقيم آب در تأمين غذاى انسان است. اين معنا در آيات ديگر نيز مورد توجّه است. در آيه 10 نحل/16 بخشى از آبِ آسمان را عامل پيدايش گياهانى دانسته كه انسانها دام خود را براى چريدن به ميان آن مىبرند: «هُوالَّذى أَنزلَ مِن السَّماءِ ماءً لَكم مِنه شَرابٌ و مِنهُ شَجرٌ فيه تُسيمون» ، واز آسمان، آبى فرود آورد و به وسيله آن، رستنىهاى گوناگون جفت جفت بيرون آورديم. بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه به طور قطع در اينها براى خردمندان نشانههايى است: «وأَنزلَ منالسَّماءِ ماءً فَأخرَجنا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى * كُلوا وارعَوْا أنعمَكُم إِنَّ فى ذلكَ لاَيت لأُولِى النُّهى.» (طه/20، 53 و 54) «اَبّ» در آيه 31 عبس/80 نيز به چراگاه* تفسير، و در آيه بعد، بهره دام معرّفى شده است: «وفكِهَةً و أَبّاً * مَتـعاً لَكم و لأَنعـمِكم» . تأكيد بر نقش آب در تأمين خوراك دام در آيات 31 و 33 نازعات/79 و 27 سجده/32 نيز به چشم مىخورد. آب درياها نيز جاىگاهى براى پرورش آبزيان دانسته و آب شور و شيرين در اين جهت يكسان معرّفى شده است: «وَ ما يَستوِى البَحرانِ هـذا عَذبٌ فُراتٌ سائغٌ شَرابُهُ و هذا مِلحٌ أُجاجٌ و مِن كُلّ تَأكلُونَ لَحماً طَريّاً.» (فاطر/35،12) 2. رفع تشنگى:پيشتر گذشت كه در تفسيرى از آيه «وجَعَلنا مِن الماء كُلَّ شَىء حَىّ» برخى برآنند حيات انسان به آب بستگى دارد كه بخشى از اين نياز را با نوشيدن آن برطرف مىكند. خداوند سبحان در مقام امتنان، آشاميدن آب را بر بندگان مباح اعلام كرده است: «كُلوا وَاشرَبوا مِن رِزقِ اللّه». (بقره/2، 60) نيز اعراف/7، 31. آياتى از قرآن كريم، ضمن اشاره به اين نياز انسان، خداوند را تأمينكننده آب آشاميدنى براى انسان معرّفى كرده است: «فَأَنزلنا منالسَّماءِ ماءً فَأَسقَينـكُموه». (حجر/15،22) در آيه 48 و 49 فرقان/25 آب با وصف «طهور» آمده و در كنار انسان از دام نيز ياد شده كه اين آب طهور براى آشاميدن آنها مهيا شده است: «وأَنزَلنا مِن السَّماء مـاءً طَهوراً * ... و نُسقِيَه مِمّا خَلَقنا أَنعـماً و أَناسِىّ كَثِيراً». در اين آيات نيز با اينكه همه حيوانات از آب براى آشاميدن استفاده مىكنند، فقط از انسان و دام ياد شده و اين شايد از آن جهت است كه آيات گذشته در مقام شمارش نعمتهاى خاص خداوند به انسان است. در آيه27 مرسلات/77 از تأمين آب آشاميدنى گوارا براى انسان كه از كوهها سرچشمه مىگيرند، خبرمىدهد: «وجَعَلنا فيها رَوسِىَ شـمخـت و أَسقَينـكم مـاء فُراتاً». از سوى ديگر مىتوان نمونهاى از جستوجو و طلب انسان از آب را در آيه 160 اعراف/7 و 60 بقره/2 نشان داد. در آيه نخست، قوم موسى از وى آب آشاميدنى مىطلبند: «وأَوحَينا إِلى مُوسى إِذِ استَسقــهُ قَومُه» و در آيه دوم، موسى از خداوند براى قوم خود آب مىطلبد: «وإِذِ استَسقى مُوسى لِقومِه» كه با وحى خداوند، عصاى خود را بر سنگ مىزند و با ظاهر شدن دوازده چشمه*، آبآشاميدنى اسباط* بنىاسرائيل تأمين مىشود. در اين آيات نيز تأكيد و غرض اصلى، شمردن برخى نعمتهاى خداوند براى انسان جهت دعوت او به توحيد و بندگى است؛ چنان كه انسان در سوره واقعه/ 56، به تدبّر در آب آشاميدنىاش و اينكه چه كسى آن را از ابرهاى گرانبار فرو مىفرستد، دعوت و به شكرگزارى آن تشويق يابه دليل ناسپاسى از آن توبيخ شده است.3. احياى زمين:يكى از آثار مهم و گسترده آب در زمين كه انسان از منافع مستقيم و غيرمستقيم آن بهره مىبرد، احياى زمين است كه در بيش از ده آيه بر آن تأكيد شده است. آيه 65 نحل/16 مىگويد: خداوند از آسمان آب فرود آورد و در پى آن، زمين را پس از مرگ احيا كرد: «وَاللّهُ أَنزلَ مِن السَّماءِ مـاءً فَأحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» . نيز فاطر/35، 9؛ بقره/2، 164. همين معنا با بيانى ديگر در سوره عنكبوت/29، 63 آمده است. در آيه 5 جاثيه/45 از آب آسمان به «رزق» تعبير شده؛ آنگاه به احياى زمين با آن رزق اشاره مىكند: «ومـا أَنزَل اللّهُ مِن السَّماء مِن رِزق فأَحيا بِه الأَرضَ بعدَ مَوتِها» . آيه 48 و 49 فرقان/25 هدف از نزول باران را احياى سرزمين مرده دانسته است: «وأَنزلنـا مِن السَّماءِ ماءً طَهوراً * لَنُحيِى بِه بَلدَةً مَيتاً». عموم مفسران برآنند كه مقصود از احيا در اين آيات، روييدن گياهان و آبادانى زمين است كه از يك طرف با روييدن انواع ميوهها و خوردنىها، روزى انسان را تأمين مىكند و با ايجاد چراگاهها، زمينه ادامه حيات دامها، حيوانها و همه جنبندگان را فراهم مىسازد و از سوى ديگر، با رويش انواع گياهان با رنگها و بوهاى گوناگون به زمين زيبايى و طراوت مىبخشد. احياى زمين كه همواره با سرسبزى و زيبايى طبيعت همراه است، مورد تأكيد آياتى ديگر قرار گرفته؛ به طور مثال در آيه 63 حج /22 آمده است: «أَلم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزلَ مِن السَّماء مـاءً فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّةً» و نيز از پيدايش انواع گوناگون گياهان با آب باران ياد مىكند: «وأَنزلَ مِن السَّماءَ مـاءً فَأَخرجنـا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى» (طه/20، 53) و اين همه، سبب زيبايى و آراستگى زمين مىشود: «كَماء أَنزَلنـهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ به نَباتُ الأَرضِ ... حَتّى إِذا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيَّنَت» (يونس/10، 24) و براى انسان، بهجت و شادابى به همراه مىآورد: «وأَنزلَ لَكُم منَ السَّماءِ مـاءً فَأَنبتنـا بِه حَدائِقَ ذاتَ بَهجة.» (نمل/27،60) نيزحج/22،5.4. وسيله ويرانى و نابودى:آب از جمله نعمتهاى الهى به بشر است و وجود آن همواره مايه عمران* و آبادانى زمين و نيز عاملى براى توسعه و فراوانى در رزق و انواع نعمتها است؛ امّا گاهى نيز ويرانىهايى را به دنبال دارد. آياتى چند به اين نقش آب نيز اشاره مىكند؛ به طور مثال با ويرانى سد «مَأرِب» كه قوم سب*أ آن را ميان دو كوه ساخته، از آب انباشته شده در پشت آن براى احياى مزارع و باغهاى خود استفاده مىكرد و سرزمينى حاصلخيز با انواع نعمتها را پديد آورده بود، آب، تمام مزارع و باغهاى آنان را ويران كرد؛ به طورى كه جز مقدارى اندك درخت* سدر و درختانى ديگر با ميوههاى تلخ و بعضى بدون ميوه چيزى باقى نگذاشت:«...بَلدَةٌ طَيِّبةٌ و رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعرَضُوا فَأَرسلنا عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ و بَدَّلنـهُم بِجَنَّتيهِم جَنَّتينِ ذَواتَى أُكُل خَمط و أَثل و شَىء من سِدر قَليل.» (سبأ/34، 15 و 16) در پى اين ويرانى، قوم سبأ نيز پراكنده شده، به جاهاى گوناگون كوچ كردند: «فَجَعلنـهُم أَحادِيثَ و مَزَّقنـهُم كُلَّ مُمزَّق.» (سبأ/34، 19) نمونه ديگر در داستان نوح ديده مىشود كه آب، افزون بر ويرانى، قوم* نوح را نيز نابود مىكند. نقطه مشترك هر دو داستان آن است كه در هر دو، آب به مثابه يكى از جنود قاهر الهى به اراده و فرمان خداوند عمل مىكند. در داستان سبأ به دنبالِ روىگردانى مردم سبأ از خداوند و كفر و ناسپاسى نعمتهاى الهى، به اراده خداوند، همان آبى كه آن همه نعمت را فرا آورده است، موجب زوال نعمتهايشان مىشود: «ذلِكَ جَزينـهُم بِما كَفروا و هَل نُجزِى إلاّ الكَفور.» (سبأ/34، 17) قوم نوح نيز در پى مخالفت با نوح و تكذيب وى، وظلم و خطاهايشان، مورد غضب الهى قرار گرفتند: «ولاتُخطِبنى فِى الَّذيِن ظَلَموا إِنَّهم مُغرَقون.» (هود/11، 37) «مِمّـا خَطِيئـتِهم أُغرِقُوا» (نوح/71،25) آنگاه آسمان به اراده الهى، بارش شديدى را آغاز كرد و از زمين چشمهها جوشيدن گرفت: «فَفَتحنا أَبوبَ السَّماءِ بِمـَاء مُنهَمر * و فَجَّرنَا الأَرضَ عُيوناً» (قمر/54،11 و 12) و به طور كلّى از سطح زمين آب جوشيد:«وفَارَالتَّـنُّور» (هود/11، 40) و همه قوم را نابود كرد؛ امّا نوح و كسانى كه به وى ايمان آوردند، در امان ماندند: «فَأَنجينـهُ و مَن مَعهُ فِىالفُلكِ المَشحونِ * ثُمَّ أَغرَقنا بَعدُ البَاقِين.» (شعراء/26، 119 و 120) نيز انبياء/21، 77.5. طهارت و بهداشت:در قرآن كريم پاكيزگان، محبوب خدا شمرده شدهاند: «إِنَّ اللّهَ يُحبُّ التَّوّبِين و يُحبُّ المُتَطهِّرِين». (بقره/2،222) نيز توبه/9، 108، واين بدان جهت است كه طهارت و پاكيزگى* نزد خدا محبوبيّت دارد؛ از اينرو از يك سو در آيات بسيارى مانند 6مائده/5؛ 4 مدثر/74؛و26 حج/22 به طهارت، سفارش شده است؛ چنانكه خداوند انسان را بهگونهاى آفريده كه به پاكيزگى ميل دارد (مائده/5،6) و از سوى ديگر، آب وسيلهاى براى اين طهارت* و تأمين بهداشت معرّفى شده كه خداوند آن را در اختيار بشر قرار داده است:«ويُنزِّلُ عَليكُم من السَّماءِ مَاءً لِيُطهِّركُم بِه.» (انفال/8،11) در آيه 48 فرقان/25 آب با وصف طهور آمده است: «وأَنزَلنا منَالسَّماءِ مَاءً طَهُوراً»؛ البتّه ساختار واژه طهور و اشتراك آن ميان صيغههاى گوناگون، بحثهايى رابه دنبال داشته است؛ امّااستخدام آن در اين آيه، نگرش قرآنبه نقش وتأثير آب را در پاكيزگى محيط زندگى كه از نعمتهاى خدا بر انسان است، نشان مىدهد. برداشت رايج و نسبتاً مشهور از طهور، همچون واژه نَؤوُم (پرخواب) صيغه مبالغه بودن آن است و بر طاهر بودن آب تأكيد و مبالغه مىكند. برخى، مبالغه موجود در واژه را اينگونه شرح دادهاند كه طهارت بسيار آب، سبب مىشود مطهِّر اشياى ديگر هم بشود؛ يعنى طهارتش به هر چيزى كه با آن بر مىخورد، سرايت كند؛ امّا زمخشرى اين برداشت را با صيغه طهور كه از فعل لازم گرفته شده و نه متعدى، بىارتباط مىداند. وى معتقد است كه طهور، يا صفت به معناى طاهر يا اسم آلت چون وقود (چيزى كه با آن آتش افروخته مىشود) و يا وَضوء(چيزى كه با آن وضو گرفته مىشود) است؛ بنابراين، طهور به معناى وسيله و ابزار طهارت است. گويا آنچه صاحب كشّاف را واداشته تا مبالغه بودن طهور را انكار كند، تفسيرى است كه از مبالغه ارائه شده؛ امّا اگر مبالغه در طهارت به مقايسه ميان آبى كه از آسمان نازل مىشود با حالت پيش از بخار شدن و قرار گرفتن آن در جوّ زمين ناظر باشد، مىتوان آن را صيغه مبالغه هم دانست؛ بنابراين، اشاره دارد به اينكه آب باران پديد آمده از تبخير آبهاى سطحى زمين به وجود آمده، در نهايتِ خلوص و پاكى است. در اين باره، اين نظريّه نيز مطرح شده كه بخار آب متصاعد شده از زمين، پس از آنكه در فضا قرار گرفت، تمام موجودات ذرّهبينى و مضرّ آن، بر اثر اشعه ماوراء بنفش و مادون قرمز خورشيد از بين مىرود. اين نظريّه ثابت باشد يا نباشد، ترديدى در صفا و زلالى آب باران نيست. ادامه آيه 49 فرقان/ 25 غرض از نزول آب طهور را احياى سرزمين مرده و فراهم ساختن آب آشاميدنى چارپايان و انسانها معرّفى مىكند: «لِنُحيِى بِه بَلدَةً مَيتاً و نُسقِيَهُ مِمَّا خَلَقنا أنعـمًا و أَنَاسِىَّ كَثِيراً» و مناسبت ميان پاكيزگى آب و احياى سرزمينها و آشاميدن حيوان و انسان، نقشى فراتر از بهداشت فردى را براى آب ثابت مىكند و از يك سو شامل بهداشت اجتماعى و تطهير طبيعت و پيرايش محيط از هر نوع آلودگى مضر به آن نيز مىشود. برخى قرآنپژوهان براى نشان دادن سازگارى آيات قرآن با علم گفتهاند: آبى كه بر زمين مىبارد، افزون بر جلا دادن برگ درختان، ميكروبهاى پراكنده در هوا را نيز فرو مىريزد و همين كه در زمين جارى شد، كثافتهاى روى زمين را با خود به رودخانهها، درياها يا به داخل زمين فرو مىبرد؛ همچنين آب، حامل حيوانات ذرهبينى بسيارى است كه آلودگىهاى موجود در آن را از ميان مىبرد. اين موجودات كه با استفاده از اكسيژن، به تصفيه آب مىپردازند، هر قدر آب از صفاى بيشترى برخوردار باشد، قدرت بيشترى براى جذب اكسيژن داشته، بهتر مىتوانند نقش خود را ايفا كنند. از سوى ديگر، آيات قرآن، گستره بيشترى براى طهارت معنوى و بهداشت فردى ارائه مىدهد؛ به طور مثال در تشريع برخى عبادات چون نماز، نوعى بهداشت و طهارت با آب به شكلى ويژه و قانونمند شرط شده است. در اين طهارت كه دستور تعبّدى صرف است و بايد با قصد نزديكى به خدا انجام شود، لازم است هر مسلمان هنگام اداى نماز، صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشويد و سر خود و نيز پاها را تا برآمدگى مسح، ودر حالتهايى ويژه غسل* كند. (مائده/5، 6) بر اساس برخى آرا، نزديكى جنسى مرد با زن نيز پس از انقضاى ايام حيض، پيش از طهارت ممنوع است. (بقره/2، 222) مؤمنان، به طهارت لباس: «وثِيَابَكَ فَطهِّر» (مدثر/74، 4) و تطهير خود پس از قضاى حاجت: «فِيه رِجالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتطهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرِين» (توبه/9، 108) نيز دستور داده شدهاند. اين آيه ابتدا در ستايش اهل قُبا كه به شستن خود با آب پس از قضاى حاجت اهتمام مىورزيدند نازل شد؛ ولى شيوه برتر را براى همه مسلمانان معرّفى كرد. مجموع اين آيات، بر تأثير معنوى و روحانى تطهير در كنار تأثير ظاهرى تأكيد كرده است. برخى از روايات تاريخى مرتبط با نزول آيه 11انفال /8 خبرمىدهد كه ياران پيامبر در جنگ بدر به دليل جنابت و نيز قرار گرفتن در موقعيّت جنگىِ ضعيفتر، وعدم دسترس به چاهاى بدر، به وساوس شيطانى مبتلا شدند و خداوند با نزول باران برآنها، موجب تطهير و آرامش دلهاى آنان شد.درباره اين نقش آب، بحثهاى ديگرى نيز مطرح شده؛ از جمله اينكه آيا در بين مايعات، نقش پاككنندگى منحصر به آب است؟ آيا پاككنندگى ويژه آب آسمان است؟ آيا حدّى براى آب در پاككنندگى وجود دارد؟ درباره اين پرسشها از سوى مفسّران و فقيهان، پاسخهايى كم و بيش متفاوت ارائه شده است: 1. گويا اشاره دو آيه 48 فرقان/25 و 11 انفال/8 به آب آسمان براى برخى صحابه اين توهم را پديد آورد كه پاك كنندگى، ويژه آب آسمان است؛ ازاين رو افرادى چون عبداللّهبنعمر و عبداللّه بنعَمرو با آب دريا وضو* نمىگرفتند؛ امّا اين برداشت ازآيه، مورد اقبال هيچ يك از مفسّران و فقيهان قرار نگرفت؛ به ويژه با نقل اين حديث از پيامبر كه درباره آب دريا فرمود: هو الطهور ماؤه؛ بنابراين، قيد «آسمان» در اين آيات، هيچ گونه دلالتى بر انحصار پاك كنندگى در آب باران ندارد. 2. بحث جدّىتر آن بود كه آيا اين نقش، ويژه آب است يا نه؟ بيشتر مفسّران و فقيهان، آن را به آب منحصر دانسته و برآنند كه مايعاتِ ديگر، پاك كننده نيستند. ابن العربى مىگويد: اينكه خداوند آب را با وصف طهور آورده و بر مسلمانان منّت نهاده كه آب را خود در دسترس بشر قرار داده، بر انحصار نقش مطهّريّت در آب دلالت مىكند. در مقابل، نظر غير مشهورى است كه مطلق مايعات را مطهِّر مىداند. 3. اطلاق آب در دو آيه گذشته دلالت دارد بر اينكه تا وقتى به آن «آب» گفته مىشود، مطهِّر اشياى ديگر است. مفسّران و فقيهان با استناد به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله)برآنند كه هرگاه رنگ يا بو يا مزه آب بر اثر ملاقات با شىء نجس تغيير كند، خود متنجّس شده، نقش پاك كنندگىاش را نيز از دست مىدهد؛البتّه درباره آب قليل و كثير و نحوه به كارگيرى آب قليل در پاك كردن اشياى متنجّس، ديدگاههاى متفاوتى از سوى فقيهان بيان شده كه تفصيل آن دركتابهاى فقهى موجود است. 6. درمان:يكى از نقشهاى آب در زندگى انسان را مىتوان درمان برخى بيمارىها دانست كه در آيه 41 و 42 ص/38 به اين تأثير اشاره شده است: «وَاذكُر عَبدنا أَيّوبَ إِذ نَادى رَبَّه أَنِّى مَسَّنِى الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب * اركُض بِرجلِكَ هذا مُغتَسلٌ بَارِدٌ و شَرابٌ». در اين دو آيه، حال ايّوب پيامبر(عليه السلام)گزارش شده است كه از رنج و بيمارى خود به پروردگارش شكايت برد كه به او وحى شد: پاى خود را بر زمين بزن؛ چشمهاى با آبى خنك پديدار مىشود. از آن بنوش و خود را نيز با آن شستوشو ده. بدين وسيله بيمارى از جسم و جان ايّوب رخت بربست. در روايتى، بيمارى ايّوب*(عليه السلام)درآمدن دمل در تمام بدنش دانسته شده است. هرچند ظاهر آيه، جوشش آب براى ايّوب را به صورت خارقالعاده گزارش كرده، براساس آيه شايد نتوان تأثير آب يا انواعى خاص از آن را بر درمان برخى بيمارىها انكار كرد. يكى از مصاديق آيات آشكار و روشن الهى در آيه 97 آلعمران/3 (فِيه ءَايـتٌ بَيّنـتٌ مَقامُ إبرهيم) نيز آب زمزم دانسته شده و رواياتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)و پيشوايان معصوم(عليهم السلام)با اين مضمون نقل شده كه آب زمزم، موجب شفا و برطرف شدن بيمارى است يا اينكه آب زمزم به هر نيّتى نوشيده شود، همان اثر را خواهد داد (ماءُ زمزم لِما شُرِبَ لَه). اگر براى شفا نوشيده شود، شفابخش است و اگر براى حفظ خود بنوشد، خدا او را حفظ مىكند و اگر براى رفع تشنگى بنوشد، تشنگى او برطرف خواهد شد. رواياتى ديگر نيز از تأثيرهاى سودمند يا مضر براى فراوان نوشيدن، كم نوشيدن آب، نوشيدن آب سرد يا گرم خبر مىدهد.اگر درمان را بتوان به معناى گستردهترى گرفت و استفاده از آنچه را بر سلامت جسم انسان تأثير ويژه دارد، نوعى درمان به شمار آورد، از آيات ديگرى هم مىتوان اشارهاى به اين نقش آب به دست آورد؛ نظير آيه «ونَزَّلنا من السَّماءِ مَاءً مُبـرَكاً» (ق/50، 9) كه بر وجود خير و نفع بسيار در آب باران دلالت دارد يا آيه «ويُنَزِّلُ عَليكُم مِنالسَّماءِ مَاءً لِيُطهِّركُم بِه و يُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـن.» (انفال/8،11) در روايتى از اميرمؤمنان(عليه السلام)با استناد به همين آيه آمده است: از آب آسمان بنوشيد كه بدن را پاكيزه و بيمارىها را رفع مىكند. تأثير تقوا و استغفار بر فراوانى آب:قرآن كريم به طور كلّى بر تأثير امور معنوى بر امور مادّى تأكيد دارد. از يك طرف ايمان* و تقوا را موجب افزايش نعمت و از سوى ديگر پارهاى گناهان را موجب زوال آن مىداند. اين تأثير در روايات به طور مشخّصتر تبيين شده است. آيه 97 اعراف/7 ضمن اشاره به اين كه اقوامى در گذشته به دليل عدم ايمان و تقوا*، وتكذيب رسولان الهى، به سختىها و تنگىهايى در زندگى دچار شدند، ايمان و تقوا را عامل بهرهمندى از بركات آسمان و زمين معرّفى مىكند: «ولَو أَنَّ أَهلَ القُرى ءَامَنوا واتَّقَوا لَفتَحنا عَليهِم بَركـت مِنَالسَّماءِ و الأَرضِ و لـكن كَذَّبوا فَأَخذنـهُم بِمَاكَانوا يَكسِبون.» (اعراف/7، 96) در تفسير مشهورى از آيه، بركات آسمان به باران و بركات زمين به رويش گياهان كه معلول بارش باران است، تفسير شده؛ چنان كه آيه 66 مائده/5 نيز درباره يهود و نصارا مىگويد: اگر تورات و انجيل و آنچه را از جانب خداوند نازل شده بر پا مىداشتند، از نعمتهاى بسيارى كه از آسمان (باران) و زمين به آنها روى مىآورد، برخوردار مىشدند:«ولَو أنَّهم أَقامُوا التَّورةَ و الإِنجِيلَ و مَا أُنزِلَ إِليهِم مِن رَبِّهم لاََكلوا مِن فَوقِهم و مِن تَحتِ أَرجُلهِم». آيه 52 هود/11 و 10 تا 12 نوح/71 كه پيش از اين به آنها اشاره شد نيز بر تأثير استغفار* و توبه مردم يك جامعه بر برخوردارى آنان از آبِ فراوان تأكيد دارند كه عامل اصلى نعمتهاى فراوان و گوناگون است: «ويـقَومِ اسْتغفِروا رَبَّكم ثُمّ توُبوا إليه يُرسِلِالسَّماءَ عَليكُم مِدرَاراً و يَزِدكُم قُوَّةً إلى قُوَّتِكُم». تشريع نماز استسقا* با عمل پيامبر(صلى الله عليه وآله)در سال ششم هجرى پس از آنكه اهل مدينه به دليل خشكسالى از وى تقاضاى باران كردند، در جهت اين دو آيه قابل تفسير است. ذيل آيه 52 هود پس از بيان نزول باران، از افزايش نيرو ياد شده است: «ويَزِدكُم قُوَّةً إلى قُوَّتِكم» كه اين مقارنت مىتواند اشاره به تأثير آب بر قدرتمندى باشد. برخى، در تفسير اين آيه گفتهاند: مراد از «قُوَّة» نيروى ايمان است كه خداوند وعده داد آن را با نزول باران بر نيروى بدنى و جسمى كه پيشتر به قوم* هود بخشيده بود، بيفزايد و برخى ديگر گفتهاند: مقصود از آن، نيروى جسمانى بيشتر است؛ امّا علاّمه طباطبايى ترجيح داده است كه مراد از «قوّة» هر دو نيرو باشد. آيات 10 تا 12 نوح/71 كه سخن نوح به قومش را نقل مىكند و از نظر سياق و مضمون با آيه هود هماهنگ است، مىتواند تفسيرى براى افزايش نيرو باشد: «فَقُلتُ اسْتَغفِروا رَبَّكم إِنَّه كَانَ غَفّاراً * يُرسِلِ السَّماءَ عَليكُم مِدرَاراً * و يُمدِدكُم بِأَمول و بَنِينَ و يَجعَلْ لَكُم جَنـّت و يَجعَلْ لَكم أَنهَـراً = و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است تا پىدرپى بر شما باران ببارد و شما را به مالها و پسران يارى كند و به شما بوستان دهد و برايتان جوىها پديد آرد». از جمله آياتى كه بر رابطه ايمان و برخوردارى از آب تأكيد و پاىدارى بر ايمان را عامل برخوردارى از آب شناسانده، آيه 16 جن/72 است: «وأَلَّوِ اسْتَقـموا عَلى الطَّريقةِ لاََسقينـهُم مَاءً غَدَقاً» . عموم مفسّران اين آيه را كنايه از توسعه رزق و فراوانى نعمتهاى مادّى دانستهاند كه به مهيّا كردن عامل اوّلى آن (آب) اشاره كرده است.آيات پيشين چنانكهازتأثيرايمان و استغفار بر فراوانى آب خبر مىدهد، كفر و برخى گناهان ديگر چون تكذيب رسولان الهى را مانع برخوردارى از نعمت آب مىداند. آيات 32 تا 42 كهف/18 نيزبرآن تأكيد دارد. اين آيات، مناظره دو فرد همراهراگزارش كردهكه يكىاز آن دو، صاحب دوباغ بود كهازانواع خوردنى*ها هيچ كمنداشت و در لابهلاى آن، نهر*هاى آب جارى بود و آنچه را داشت، جاودانه مىپنداشت؛ به طورى كه او را به انكار معاد وا داشته بود؛ امّا همراهش به وى هشدار مىداد كه ممكن است خداوند، به سزاى كفرت، آب جارى درآن باغها رادرزمين فرو برد و تو توان بيرون آوردن آن را نداشته باشى: «أويُصبحَ مَاؤُهَا غَورَاً فَلن تَستطِيعَ لَه طَلَباً». (كهف/18،41) وسيله آزمايش:در ادامه آيه 16 جن/72 فراهم كردن آب فراوان را براى كسانى كه در طريق ايمان پاىدارى مىكنند، زمينهاى براى آزمايش* آنها قرار داده تا روشن شود كه آيا پس از برخوردارى، خداوند را سپاس مىگزارند يا ناسپاسى مىكنند: «لاََسقينـهُم مَاءً غَدقَاً * لِنَفتِنَهم فِيه». برخى مفسّران گويا به اين دليل كه چگونه ممكن است خداوند، مؤمنانى را كه به پاداش پاىدارىشان بر ايمان، از آب فراوان برخوردار كرده، آن را وسيله امتحانى سخت براى آنها قرار دهد، تفسير ديگرى از آيه ارائه دادهاند كه اگر كافران از إنس، وقاسطان از جن بر ستم خويش اصرار ورزيده بودند، خداوند بر اساس سنّت استدراج، آبى فراوان در دسترسشان قرار مىداد تا در گستردگى عيش و روزى، گناهان بيشترى را مرتكب شده، دچار عذاب دردناكترى شوند. تفسير سوم از آيه مىتواند اين باشد كه لام در «لِنَفتِنَهم فِيه» براى عاقبت است؛ بنابراين، مقصود آيه اين است كه اگر مؤمنانى با پاىدارى بر ايمان، از آب فراوان برخوردار شدند، اين برخوردارى خود به خود آنان را به صحنهاى ديگر از آزمايش منتهى خواهد كرد كه در آن سپاسگزاران از ناسپاسان مشخّص مىشوند. آيه249 بقره/2 نيز از آزمايش ديگرى با محوريّت آب چنين خبر مىدهد: خداوند، گروهى از بنىاسرائيل را كه براى مبارزه با جالوت، با طالوت* همراه شده بودند، در ميان راه و پيش از مواجهه باجالوت، با نهرى از آب آزمود و فقط به كسانى براى همراهى با طالوت اجازه داد كه بيش از يكمشت آب ننوشند. ادامه آيه خبر مىدهد كه فقط عدّه كمى از آنان با اراده قوى خود دراينآزمون موفّق بودند:«فَلمَّا فَصلَ طَالوتُ بِالجُنودِ قَال إِنَّ اللّهَ مُبتَلِيكُم بِنَهر فَمن شَرِبَ مِنهُ فَليسَ مِنّى و مَن لَميَطعمهُ فَإِنّه مِنّى إِلاّ مَن اغْترَفَ غُرفةً بِيَدهِ فَشَربوا مِنه إِلاّ قَليلا».منبع تأمين آب:بيش از 29 آيه، آسمان را منبع نزول و تأمين آب مورد نياز انسان و ساكنان روى زمين معرّفى كرده است: «أَنزَل مِنالسَّماء مَاءً» (بقره/2، 22؛انعام/6، 99؛ رعد/13، 17 و...) در اين آيات و بسيارى از آيات ديگر، فرو فرستادن آب از آسمان با واژههاى«أنزلنا» يا «نزّلنا» بيان شده است كه واژه اخير بر فراوانى نزول آب دلالت مىكند؛ ولى در آيه 25 عبس/80 تعبير ريختن (صببنا) بهكار رفته است: «أَنّا صَببنَا المَاءَ صَبّاً». در آيه 11 قمر/54 كه فرو فرستادن آب را براى عذاب و غرق شدن قوم نوح حكايت مىكند، گونه تعبير با آيات پيشين متفاوت است و از گشودن درهاى آسمان با آبى فراوان و پى در پى سخن رفته است: «فَفَتحنَا أَبوبَ السَّماء بِماء مُنهَمِر». نكته برجسته و تأكيد شده در تمام اين آيات، اين است كه «خداوند» آب را از آسمان فرو مىفرستد. در آيه 69 واقعه/56 توان فرو فرستادن آب از انسان نفى شده و فقط به خداوند اختصاص يافته است: «ءَأَنتُم أَنزلتُموهُ مِن المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلون». در مقصود از سماء، تفاسيرى كم و بيش گوناگون از سوى مفسران ارائه شده است: برخى گفتهاند: باران، آبى است كه از زير عرش خدا بيرون آمده، از آسمانى به آسمانِ پايينتر فرو مىريزد تا به آسمان دنيا مىرسد و در محلى به نام «ايرم» جمع مىشود؛ آنگاه ابرهاى سياه به طرف آن رفته، از آن سيراب مىشوند؛ سپس خداوند آن را به هر كجا كه مىخواهد مىفرستد. عكرمه گفته است: آب از آسمان هفتم بر روى ابرها فرو مىريزد كه هر قطره آن به اندازه يك شتر است. از حسن بصرى پرسيده شد كه باران از آسمان است يا ابر؟ پاسخ داد: از آسمان است و ابر، عَلَمى است كه آب از آسمان بر آن فرو مىريزد. نظير اين تفسير از سدّى نيز نقل شده است. ريشه اين نوع تفسير از آيات را كه امروزه قابل اثبات نيست مىتوان در روايات اسرائيلى مشاهده كرد؛ چنانكه از كعب نقل شده است: ابر، غربال باران است و اگر هنگام نزول آب از آسمان ابر نمىبود، آب همه آنچه را كه روى زمين بود، از بين مىبُرد. وهببن منبه گفته است كه نمىدانم باران، قطرهاى است كه از آسمان بر ابر فرو ريخته يا در خود ابر ايجادشده است.از ميان مفسّرانِ متأخّر، فخررازى (م. 606) در اين باره يكسان نظر نداده است. وى در تفسير آيه 164 بقره/2 ابتدا سه احتمال درباره مبدأ نزول آب را بيان كرده است: 1. آسمان؛ 2. ابر؛ 3. بر اثر حرارت خورشيد بخار آب از سطح زمين برخاسته، به طبقات سرد جوّ مىرسد و پس از پيوستن به يكديگر به صورت قطرههاى باران فرو مىريزد؛ آنگاه خود با استناد به ظاهر آيه، نظر نخست را برگزيده است. وى همچنين در ذيل آيه 99 انعام/6 سه نظر پيشين را نقل كرده؛ بدون آنكه يكى از آنها را ترجيح دهد؛ هر چند نظر جُبّايى را كه مبدأ نزول آب را آسمان مىدانسته، به صورت مشروح و همراه با ادلّهاش بيان مىكند. از مهمترين ادلّه جبّايى، اين است كه ظاهر آيات، بر نزول آب از آسمان دلالت دارد و هيچ دليلى محال بودن آن را اثبات نكرده است. فخررازى برخلاف نظر اوّلش در ذيل آيه 32 ابراهيم/14 مىگويد: درباره مبدأ نزول باران دو رأى است: 1. مقصود از سماء ابر است و آب از آن نازل مىشود؛ 2. آب از خود آسمان نازل مىشود؛ ولى اين نظر بعيد است؛ زيرا گاهى اتّفاق مىافتد كه كسى در دامنه كوه قرار دارد و نزول باران را مشاهده مىكند؛ ولى همين كه بر فراز قله كوه مىرود، ابر را پايينتر از قلّه مىبيند و در آن جا نشانى از باران نيست؛ با اين حال، فخر معتقد است: نظر فيلسوفان درباره نزول آب كه منشأ آن را ابرهاى تشكيل شده از بخارهاى متصاعد از زمين مىدانند، درست نيست؛ زيرا مستلزم نفى فاعل مختار، وقديم شمردن عالم است. عدّهاى ديگر از مفسّران با توجّه به كاربرد واژه «سماء» در معناى ابر كه ميان عرب رايج بوده، معتقدند كه باران ازابر فرود مىآيد، نه آسمان؛ امّا پارهاى از مفسّران، «سماء» را به معناى حقيقى خودش (جهت بالا) دانستهاند؛ يعنى مقصود از سماء كاربرد عرفى آن، فضا است كه بر زمين محيط است و بيننده آن را همچون قبّهاى آبى رنگ مىبيند؛ چنانكه حديث پيشگفته امامسجاد(عليه السلام)به همين معنا تصريح دارد. ابرهاى آسمان از آبهاى سطحى زمين به ويژه درياها كه بر اثر حرارت خورشيد تبخير شده، تشكيل مىشود؛ امّا قرآن كريم درياها را منبع تأمين آب مورد نياز مردم معرّفى نكرده؛ بااين كه در 40 آيه، از درياها ياد شده است. آنچه در يادكرد نام درياها برجستهتر مىنمايد، تسخيرآب درياها براى انسان است تا در آنها، كشتى* براند و روزى به دست آورد: «اَللّهُ الَّذى سَخَّر لَكم البَحر لِتَجرِى الفُلكُ فِيه بِأَمرِهِ.» (جاثيه/45، 12) مفسران معاصر، آيه 11 طارق/86 (والسَّماءِ ذاتِ الرَّجعِ) را با توجّه به معناى رجع (بازگرداندن) اشاره به اين دانستهاند كه سرچشمه آب باران، آبهاى زمينى به ويژه آب درياها است؛ به هر حال در بخشى از اين آيات، آب نازل شده از آسمان با صفت ويژهاى همراه شده كه از بار معنايى خاصّى متناسب و مرتبط با مجموعه آيات برخوردار است؛ به طور مثال در آيه 48 فرقان/25، با وصف «طهور» آمده و در آيه 9 ق/50، «مبارك» (داراى خير و نفع فراوان) خوانده شده است: «ونَزَّلنا مِن السَّماءِ مَاءً مُبركاً» و در آيه 14 نبأ/78 با صفت «ثجّاج» (زياد) همراه است: «وأَنزلنَا مِن المُعصِرتِ مَاءً ثَجَّاجاً». «بِقَدَر» صفت ديگرى است كه در آيه 18 مؤمنون/23 و 11 زخرف/43 به آن اشاره شده است: «وأَنزَلنا مِن السَّماءِ مَاءً بِقَدر»؛ يعنى آب را به اندازه معين و متناوب يا به اندازه نياز مردم يا به اندازهاى كه به آنان سود رساند و زيانبار نباشد، به زمين فرو فرستاديم. تفسيرى از ابنمسعود درباره «قَدَر» نقل شده كه مىگويد: ميزان نزول باران از آسمان در سالهاى گوناگون برابر است؛ امّا اينكه اين بارانها در كجا ببارد، آن را تقدير الهى مشخّص مىكند. برخى نيز مقصود از قدر را تقدير الهى گرفته، برآنند كه نزول باران از آسمان به همان اندازهاى است كه خداوند براساس حكمت و تدبير خود مقدّر كرده است؛ بدون آنكه قطرهاى كم يا زياد شود. كوهها: كوهها نيز از مخازن آبند كه افزون بر تأثير در نزول آب از آسمان، نقش مهمترى نيز در ذخيرهسازى آن دارند كه به تدريج، آب مورد نياز بشر را از طريق نهرها، رودها و يا چشمهها تأمين مىكنند. در آيه 3 رعد/ 13 از آفرينش كوهها و در پى آن، ايجاد رودها به دست خداوند خبر داده شده است: «وهُو الَّذِى مَدَّ الأَرضَ و جَعلَ فِيهَا رَوسِىَ و أَنهـراً». آيه 27 مرسلات/77 نيز به روشنى مىگويد: ما در زمين كوههاى سر به فلك كشيده پديد آورديم و براى شما آب شيرين و گوارا فراهم ساختيم:«وجَعلنَا فِيها رَوسِىَ شـمِخـت و أَسقَينـكُم مَاءً فراتاً» . برخى مفسّران بر آنند كه نكره بودن «ماءً فُراتاً» در سياق امتنان، دلالت دارد بر اينكه همه آبهاى شيرين موجود در زمين از آسمان است و ذكر آن پس از ذكر ايجاد كوهها در زمين، از نقش و تأثير كوهها در پيدايش رودهاى كوچك و بزرگ و تأمين آب گوارا براى انسان خبر مىدهد. آنان با توجّه به پژوهشهاى علمى بر اين باورند كه بخار آب به صورت ابر در مىآيد و هنگام رسيدن به طبقات سرد جَو پس از سرد و متراكم شدن، به باران و برف* تبديل مىشود و مهمترين عاملِ سرد شدن جو و نزول باران، قلّههاى كوهها و بادهايند و آيه پيشين به همين معنا اشاره دارد. در آيه 15 نحل/16 نيز از كوهها در كنار نهرها ياد شده است: «وأَلقىَ فِىالأَرضِ رَوسِى أَن تَمِيدَبِكُم و أَنهـراً». كوهها نه تنها در تأمين دائم آب آشاميدنى براى انسان نقش اساسى دارند، بلكه آب مورد نياز انواع درختان و گياهان را نيز تأمين مىكنند. آيه 7 ق/50 كه در آن از رويش گياهان پس از ايجاد كوهها در زمين، سخن رفته، به اين حقيقت اشاره دارد:«والأَرضَ مَددنهَا و أَلقَينا فِيها رَوسى و أَنبتنَا فِيها من كُلِّ زَوج بَهِيج». آيه 18 مؤمنون/23، از اسكان و ذخيرهسازى آبِ نازلشده از آسمان در زمين خبر مىدهد: «وأَنزلنَا مِن السَّماء مَاءً بِقَدَر فَأَسكنّـه فِىالأَرضِ» كه در يك تفسير از آيه، مقصود از اسكان آب، برفهاى انباشته شده بر فراز قلههاى كوهها دانسته شده كه به تدريج ذوب شده، با سرازير شدن به دامنه كوهها، آب مورد نياز در تمام فصلهاى سال را در اختيار اهل زمين قرار مىدهد. تفسير مشهورترى از اسكان آب در زمين، مقصود از آن را ذخيره شدن آبهاى باران در درون زمين مىداند. حديثى از امام باقر(عليه السلام)نيز به هر دو تفسير از اسكان آب اشاره دارد. اين حديث مىگويد: مراد از آن، نهرها، چشمهها و چاهها است. به جز اين، آيه، زمين را مخزنى ديگر براى آب باران دانسته است. آيه 21 زمر/39 نيز به منابع زيرزمينى آب اشاره كرده و يكى از نعمتهاى خداوند را نزول آب از آسمان و فرو بردن آرام و تدريجى در زمين و هدايت آن به سوى چشمهها دانسته است: «أَلَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزلَ مِن السَّماءِ مَاءً فَسلَكهُ يَنـبيعَ فِىالأَرضِ». براساس اين آيه، منشأ اصلى آبهاى زيرزمينى آبى است كه از آسمان نازل شده و پس از نزول، بخشى از آن در نهرها و رودها جارى مىشود و اين آيه از بخش ديگر آن خبر مىدهد كه از راه منافذ زمين به درون آن فرو مىرود؛ آنگاه آبى كه در مناطق مرتفع در زمين فرو رفته،اغلب از طريق چشمهها به سطح زمين مىآيد و بخشى كه در دشتها و مناطق پست، در زمين فرو مىرود، از طريق كندن چاه، قابل دستيابى است. از ديگر آيات در اين باره، آيه 22 حجر/15 است كه به آبهاى ذخيره شده در زيرزمين نيز اشاره دارد: «فَأَنزلنَا مِن السَّماءِ مَاءً فَأَسقَينـكُموهُ و مَا أَنتُم لَهُ بِخزِنين». اين آيه مىگويد: خداوند از آسمان براى شما آب فراهم كرد؛ در حالى كه شما پيش از نزول و پس از آن، حافظ و نگهدارنده آن نبوديد؛ بلكه فقط خداوند است كه آب را براى شما نگهدارى مىكند؛ سپس به اندازه نياز از طريق چشمهها و از دل زمين بيرون مىآورد. چاه* و چشمه، دو راه دستيابى به آبهاى زيرزمينى است كه در آياتى، از آن دو نام برده شده است. از چاه، جز چند مورد به طور مثال در آيه 19 يوسف/12 و 23 قصص/28 در ماجراى حكايت اقوامى از گذشتگان ياد نشده كه در ضمن، اشارهاى به تاريخچه استفاده از آب چاه نيز هست؛ امّا چشمه، افزون بر اينكه در آيات بيشترى از آن ياد شده، يكى از نعمتهاى الهى به انسان نيز دانسته شده است. (يس/36، 34؛ شعراء/26، 133 و 134 و...) درباره آب چشمه، از يك سو، جوشش آن از زمين را به خدا نسبت داده (همان آيات) و از سوى ديگر، آيه 30 ملك/67 ناتوانى انسان را از استخراج آب از زمين اعمّ از چشمه و چاه به مردم يادآورى و فقط خدا را توانا بر آن معرّفى مىكند: «قُل أَرءَيتُم إِن أَصبَحَ مَاؤُكُم غَوراً فَمن يَأتِيكُم بِمَاء مَعِين». تشبيه وتمثيل به آب:درچندآيه، حقايقىمعنوىو غير محسوس، به آب و برخى از آثار آن در طبيعت تشبيه شده است: 1. در آيه 24 يونس/10 زندگى دنيا به آبى تشبيه شده كه خدا از آسمان فرو مىفرستد وسبب رويش گياهانگوناگونو سرسبزى و خرّمى شده، زمين به اوج زيبايى و آراستگى مىرسد و به اهل زمين، حالت اطمينانى دست مىدهد كه قادرند از آن بهره گيرند؛ ولى پس از چندى، آن گياهان به خشكى مىگرايد و درو مىشود؛ به طورى كه گويا ديروز خبرى از آن زيبايى نبوده است: «إِنَّمامَثلُ الحيوةِ الدّنياكَماءأنزلنهُ منالسّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُالأَرضِ مِمّا يَأكلُالنّاسُ والأَنعمُ حَتّى إذَا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيّنَت و ظَنَّ أَهلُها أَنّهم قـدِرُون عَلَيها أَتــها أَمرُنا لَيلاً أو نَهاراً فَجَعلنها حَصِيداً كَأَن لَمتَغنَ بِالأَمسِ». همين تشبيه درآيه 45 كهف/18 نيزديده مىشود و درآيه 20حديد/57 گستردهترو با بيانى ديگر آمده است. دراين آيه براى زندگىدنياپنج ويژگى يا حالت يا پنج مرحلهبيان شدهاست: بازى، سرگرمى، تجمّلگرايى، فخرفروشى و افزونطلبى در دارايىها و فرزندان؛ آنگاه به بارانى كه سبب رويش گياهان متنوّع مىشود و كشاورزان را به شگفتى وا مىدارد، تشبيه شده است. در اين سه آيه كه از نوع تشبيه تمثيلى است، وجه شباهت بين زندگانى دنيا و نزول آب از آسمان با تأثيرهاى بعدىاش اين است كه هر دو به سرعت سپرى مىشوند؛ از اين رو اين آيات انسان را از فريفته شدن به ظواهر لذّتبخش و زودگذر زندگى دنيا بازمىدارد: «ومَا الحَيوةُ الدُّنيا إِلاّ مَتـعُ الغُرورِ.» 2. در آيات متعدّدى، چگونگى زنده شدن دوباره مردم پس از مرگ و برانگيخته شدن از قبرها، با اجمال به چگونگى رويش گياهان از زمين در پى نزول آب از آسمان تشبيه شده است:«حَتّى إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالا سُقنـهُ لِبلد مَيّت فَأَنزلنا بِه المَاءَ فَأَخرجنَا بِه مِن كُلِّ الثَّمرتِ كَذلكَ نُخرجُالمَوتى لَعلّكُم تَذكَّرونَ». (اعراف/7، 57) نيز فاطر/35،9؛ زخرف/43، 11؛ ق/50، 11. 3. در آيه 17 رعد/13 «حق*» به آب و در مقابل، «باطل» به كف روى آب تشبيه شده است:«أَنزلَ مِنالسَّماءِ مَاءً فَسالَت أَودِيةٌ بِقَدرِها فَاحتَملَ السَّيلُ زَبداً رَابِياً ... كَذلكِ يَضربُ اللّهُ الحَقَّ و البـطِلَ». ادامه آيه مىگويد: كف* روى آب ماندگار نيست؛ امّا آب كه سودمند است، در زمين ماندگار است و خداوند چنين روشن مثال مىزند كه حق به دليل سودمندىاش ماندگار است و باطل از ميان مىرود: «فَأمَّا الزَّبدُ فَيذهَبُ جُفاءً و أمّا مَايَنفعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِىالأَرضِ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ». ابنعبّاس، در روايتى آب را تمثيلى از عمل صالح دانسته كه براى صاحبش باقى مىماند و كف روى آب را تمثيلى از عمل سوء دانسته كه ماندگار نيست. همو در نقل ديگرى، آب و كف در آيه پيشين را تمثيلى از يقين و شك دانسته است. او مىگويد: همانگونه كه وادىها، به قدر گنجايش خود، آب فرو آمده از آسمان را در خود جاى مىدهند، دلها نيز به قدر استعداد خود از يقين، وشك برخوردار مىشوند؛ آنگاه يقين سبب سودمندى عمل مىشود و عمل با شك سودى نمىدهد و همانگونه كه كف روى آب از ميان مىرود، خداوند شك را وامىنهد و يقين را چون آبى كه ماندگار است، مىپذيرد. برخى ديگر از مفسّران «حق» در اين آيه را قرآن عظيم دانستهاند كه از جانب قدس ربوبى بر دلهاى خالى از آن با استعدادهاى گوناگون فيضان يافته است و مىيابد و هركس به قدر استعداد خود در جهت زندگى دنيا و آخرت از آن بهره مىبرد؛ علاّمه طباطبايى در جلد 3 الميزان ذيل آيه 7 آلعمران/ 3 مطلب دقيقى دارد كه قابل استفاده است. افزون بر اين موارد، در رواياتى از برخى امامان معصوم(عليهم السلام)نقل شده كه آب به معناى فراتر از معناى اوّلى و ظاهرىاش تأويل برده شده است؛ براى مثال در ذيل آيه 30 ملك/67 كه مىگويد: به من خبر دهيد اگر آبهاى شما در زمين فرو رود، چه كسى مىتواند آب جارى و گوارا را در دسترس شما قرار دهد: «قُل أَرءيتُم إِن أَصبحَ مَاؤُكُم غَوراً فَمن يَأتِيكُم بِمَاء مَعِين». در رواياتى از امامباقر و امامصادق(عليهما السلام)«ماء» بر امام تطبيق داده شده و آمده است كه اگر امامِ شما از دست رفت، چه كسى امام جديدى براى شما مىآورد؟ در روايت ديگرى از امامرضا(عليه السلام)آب در اين آيه، به علم امام تفسير شده است. امام فرمود: امامان، درها و راههاى شما به سوى معرفت الهى و نزديكى به خدايند و مقصود از «ماؤكم» در اين آيه، همين راهها است كه ائمهاند و مراد از: «فَمن يَأتِيكُم بماء مَعِين» اين است كه چه كسى علم امام را براى شما مىآورد. مورد ديگر در ذيل آيه 16 جن/72 گزارش شده است:«وأَلَّوِاستَقـموا عَلَى الطَّرِيقةِ لاََسقَينـهم مَاءً غَدَقاً». آب بسيار در اين آيه، به علم فراوان تفسير شده كه خداوند، آن را در دسترس مردم قرار داده است و مردم آن را از امامان فرا مىگيرند: لأفدناهم علماً كثيراً يتعلّمونه من الائمّة. در روايت ديگرى به ايمان تفسير شده است.آب در آخرت:آياتى چنداز وجود آب در آخرت به صورت چشمهها (انسان/76، 6؛ مطففين/83،28) و نوشيدنىها (ص/38،51؛ انسان/76، 21) خبر مىدهد كه بندگان ويژه خداوند و اهلبهشت از آن مىنوشند. وصف آب در اين آيات، آن را فراتر از آب دنيا و با ويژگىهايى برتر از آن مىشناساند. آيه 15 محمّد/47 از وجود چهار نوع نهر در بهشت خبر مىدهد كه به پرهيزگاران وعده داده شده و يك نوع آن، نهرهايى از آب است كه بدبو نمىشود: «فِيها أَنـهرٌ مِن مَاء غَيرِ ءَاسِن». آيه 31 واقعه/56 از آبِ هميشه جارى براى بهشتيان كه هرگز قطع نمىشود، خبر مىدهد:«وماء مسكوب». مفسّرانى چون قرطبى، اين نكته را مطرح كردهاند كه موقعيّت جغرافيايى جزيرةالعرب با بيابانهاى سوزان و كم آب به طورى كه اغلب با طناب و دلو از اعماق زمين آب به دست مىآوردند (يا از آبهاى مانده و بدبو استفاده مىكردند) و كمبود نهرهاى جارى در ميان آنها سبب شده كه خداوند، نهرهاى پرآب در بهشت را به آنها وعده دهد؛ امّا نبايد غفلت كرد كه وجود چشمهها و نهرهاى پرآب، فى نفسه براى هر انسانى حتى آنان كه در پرآبترين مناطق به سر مىبرند، فرحانگيز و نعمتى بس بزرگ به شمار مىآيد.از سوى ديگر، آب يكى از نوشيدنىهاى اهل دوزخ نيز شمرده شده است؛ امّا اين آب گاه به جوشان (حميم) وصف شده است كه هنگام تشنگى اهلجهنّم به آنها داده مىشود؛ آنگاه اندرونشان را پاره پاره مىكند: «وسُقُوا ماءً حَمِيمًا فَقطَّعَ أَمعَاءَهُم.» (محمد/ 47، 15) نيز آيات 70 انعام/6؛ 4 يونس/10. گاه به صديد (چركابه) «مَاء صَديد» (ابراهيم/14،16) و گاه به فلز گداختهاى تشبيه شده كه اگر ظالمان در جهنم* آب بطلبند، آبى چون فلز گداخته به آنان داده مىشود كه صورتهايشان را بريان خواهد كرد: «وإِن يَستغِيثوا يُغاثوا بِماء كَالمُهلِ يَشوِى الوُجُوهَ.» (كهف/18، 29) آيه 50 اعراف/7 نيز از تقاضاى اهلدوزخ خبر داده كه از اهلبهشت مىخواهند مقدارى آب بر آنان فرو ريزند و پاسخ مىشنوند كه خداوند آن آب را بر كافران حرام كرده است: «ونَادى أَصحـبُ النّارِ أصحـبَ الجَنّةِ أَن أَفِيضوا عَلينَا مِنالماءِ أَو مِمّا رَزقكُمُ اللّهُ قالوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلى الكـفِرِينَ». منابع:احكامالقرآن، ابنالعربى؛ احكام القرآن، جصاص؛ ادوار فقه؛ اسرارالكون فىالقرآن؛ الاشارات العلميه فى الآيات الكونيّه؛ بحارالانوار؛ البحرالمحيط؛ البداية والنهايه؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسيرالقرآن الكريم، ملاصدرا؛ تعليقات ملاعلى نورى؛ تفسيرالآيات الكونيّه؛ تفسيرالتحريروالتنوير؛ تفسير الصافى؛ التفسيرالعلمى للآيات الكونيّه؛ تفسيرالقرآن العظيم، ابنكثير؛ تفسير القمى؛ التفسيرالكبير؛ تفسير نورالثقلين؛ التمهيد فى علومالقرآن؛ التنقيح فى شرح العروة الوثقى؛ جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدّرّالمنثور فىالتفسير بالمأثور؛ الركام المزنى و الظواهرالجوّيّه؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ سنن ابنماجه؛ شرح فصوص الحكم، قيصرى؛ فرهنگ جهاد؛ فقه القرآن، راوندى؛ فى ظلال القرآن؛ الكافى؛ كتاب الخصال؛ الكشّاف؛ كشفالاسرار و عدّةالابرار؛ كنزالعرفان؛ كنزالعمّال؛ لسانالعرب؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مطهّرات در اسلام؛ مع آياتاللّه فى كتاباللّه؛ معانىالأخبار؛ المعجمالمفهرس؛ معجم مقاييساللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ من علوم الأرض القرآنيّه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ وسائلالشيعه.سيد محمود دشتى [1] من علوم الأرض القرآنيه، ص103. [2] المعجم المفهرس، ص377. [3] تفسير الآيات الكونيّه، ص60 و 61. [4] مفردات، ص101، «آيه». [5] فىظلال، ج 4، ص 1857. [6] التفسير الكبير، ج 17، ص 187. [7] ابنكثير، ج2، ص453؛ الدرّالمنثور، ج4، ص403. [8] التفسيرالكبير، ج17، ص187. [9] مجمعالبيان، ج5، ص218؛ التفسير الكبير، ج17، ص187. [10] الميزان، ج10، ص151. [11] التفسير الكبير، ج17، ص187. [12] شرح فصوص قيصرى، ص991. [13] فرهنگ جهاد، ش3 و 4، ص108. [14] تفسير ملاصدرا، (تعليقات ملاعلى نورى)، ج1، ص497. [15] الاشارات العلمية فى الآيات الكونيّه، ص22؛ التمهيد، ج6، ص32. [16] الكافى، ج8، ص94؛ بحارالانوار، ج54، ص97. [17] معانىالاخبار، ج1، ص67. [18] التفسير الكبير، ج24، ص16. [19] مجمعالبيان، ج7، ص72؛ التفسير الكبير، ج22، ص164. [20] الكشّاف، ج3، ص113؛ قرطبى، ج11، ص188. [21] التمهيد، ج6، ص33 و 34. [22] فىظلال، ج4، ص2376. [23] مجمعالبيان، ج7، ص72؛ قرطبى، ج11، ص188. [24] مجمعالبيان، ج7، ص72. [25] الركام المزنى، ص206. [26] الميزان، ج14، ص279. [27] مجمعالبيان، ج10، ص668؛ الميزان، ج20، ص209. [28] قرطبى، ج19، ص144. [29] الكشّاف، ج4، ص704. [30] مجمعالبيان، ج2، ص450 و ج6، ص569 و ج8، ص484؛ الميزان، ج15، ص226. [31] التفسير الكبير، ج4، ص223 و 224. [32] البداية و النهايه، ج2، ص125. [33] مجمعالبيان، ج5، ص247؛ البداية و النهاية، ج1، ص111؛ الدرّالمنثور، ج4، ص422. [34] البحرالمحيط، ج8، ص115. [35] احكامالقرآن، جصاص، ج3، ص492؛ احكامالقرآن، ابنالعربى، ج3، ص1416؛ قرطبى، ج13، ص28. [36] الكشّاف، ج3، ص284؛ قرطبى، ج13، ص29. [37] من علوم الأرض القرآنيّه، ص93. [38] مطهرات در اسلام، ص22. [39] مطهرات در اسلام، ص23 و 25. [40] همان، ص24. [41] قرطبى، ج3، ص59. [42] جامعالبيان، مج7، ج11، ص40 ـ 43؛ الدرّ المنثور، ج4، ص289ـ291. [43] ابن كثير، ج2، ص304؛ مجمع البيان، ج4، ص808؛ كنز العرفان، ج1، ص41. [44] قرطبى، ج13، ص36. [45] همان. [46] التنقيح فى شرح عروةالوثقى، ج1، ص23. [47] قرطبى، ج13، ص35؛ التفسير الكبير، ج24، ص98. [48] احكامالقرآن، ابنالعربى، ج3، ص1421. [49] فقه القرآن، راوندى، ج1، ص62. [50] قرطبى، ج13، ص30؛ وسائل، ج1، ص137 ـ 141. [51] قرطبى، ج13، ص33 ـ 35؛ التفسير الكبير، ج24، ص94. [52] نورالثقلين، ج4، ص464. [53] مجمعالبيان، ج2، ص798؛ قرطبى، ج4، ص90. [54] بحارالانوار، ج59، ص286. [55] سنن ابنماجه، ج2، ص1018؛ بحارالانوار، ج60، ص45. [56] بحارالانوار، ج63، ص445 ـ 481. [57] همان، ص453؛ الخصال، ص636. [58] الكافى، ج2، ص268 ـ 275. [59] مجمعالبيان، ج4، ص698. [60] مجمعالبيان، ج4، ص341. [61] ادوار فقه، ج1، ص307. [62] كنزالعمال، ج8، ص435. [63] الميزان، ج10، ص299 و 300. [64] مجمعالبيان، ج10 ص559؛ الدرالمنثور، ج8، ص305. [65] الكشّاف، ج4 ص629؛ مجمعالبيان، ج10، ص560. [66] مجمعالبيان، ج10، ص560. [67] فى ظلال، ج1، ص268. [68] الدرّالمنثور، ج 1، ص 86. [69] همان. [70] همان، ج3، ص477. [71] الدرّالمنثور، ج1، ص86. [72] الدّرالمنثور، ج1، ص86. [73] التفسير الكبير، ج4، ص223. [74] همان، ج13، ص105 ـ 107. [75] التفسير الكبير، ج19، ص126 و ج29، ص36. [76] همان، ج4، ص223 و ج19، ص176؛ الكشّاف، ج1، ص83. [77] مقاييس، ج3، ص98، «سمو»؛ لسانالعرب، ج6، ص378 و 379،«سما». [78] مجمعالبيان، ج1، ص155؛ ابنكثير، ج1، ص60؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص302. [79] التبيان، ج1، ص101؛ قرطبى، ج1، ص151؛ روحالمعانى، مج1، ج1، ص302. [80] التحريروالتنوير، ج1، ص331؛ الميزان، ج15، ص23. [81] اسرار الكون فى القرآن، ص112. [82] الكشّاف، ج 4، ص 381. [83] الكشاف، ج4، ص686. [84] التحريروالتنوير، ج18، ص29. [85] الكشّاف، ج3، ص179؛ روضالجنان، ج14، ص14؛ ابنكثير، ج3، ص253. [86] كشفالاسرار، ج6، ص430. [87] الميزان، ج15، ص23. [88] الميزان، ج20، ص153. [89] الاشارات العلميه فى الآيات الكونيّه، ص88. [90] التفسير العلمى للآيات الكونيّه، ص380. [91] الكشّاف، ج 3، ص 180. [92] مجمعالبيان، ج 7، ص 162؛ قرطبى، ج 12، ص 75. [93] قمى، ج2، ص91. [94] من علوم الأرض القرآنيّه، ص105. [95] التفسير العلمى للآيات الكونيّه، ص111 ـ 117. [96] مجمعالبيان، ج6، ص513؛ الركام المزنى، ص39؛ فرهنگ جهاد، ش7 و 8، ص175. [97] الكشّاف، ج2، ص340. [98] التحرير و التنوير، ج8، بخش دوم، ص183؛ معآياتاللّه، ص299. [99] الدرّالمنثور، ج4، ص633. [100] الدرّالمنثور، ج4، ص632. [101] روحالمعانى، مج 8، ج 13، ص 189؛ التفسير الكبير، ج 19، ص 35؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 635. [102] الكافى، ج1، ص339؛ قمى، ج2، ص397؛ الصافى، ج5، ص205 و 206. [103] الصافى، ج5، ص205. [104] همان، ص236. [105] الكافى، ج1، ص220؛ الصافى، ج5، ص236. [106] قرطبى، ج17، ص136. |
|
مفاهیم زمین شناسی از دیدگاه قرآن کریم
دکتر چرچی
قران کتاب هدایت بشر در حوزه ایمان و عمل است. در قران اشارات مکرر با دریافت های کلی از پدیده های طبیعی به دست می آید که هدف تشویق مردم به تعلیم علوم و در نتیجه توجه به عظمت خالق جهان می باشد، بنابرین قرآن دایره المعارف علمی نیست. پیشرفت علم فهم بعضی از آیات قرانی را آسان می سازد، بر این اساس با مراجعه به کتب مرجع، بخصوص تفاسیر موجود و استخراج آیاتی که اشاره به مفاهیم زمین شناسی دارد روش تحقیقی اتخاذ شد که تا این مرحله از تحقیق در چهار موضوع دسته بندی شدند و عبارتند از 1 – پیدایش زمین و منظومه شمسی 2 – طبقات هفتگانه جو و زمین 3 – کوهها و تکتونیک صفحه ای 4 – منابع آب. پیدایش زمین و منظومه شمسی از دیدگاه قران در سوره هایی مانند : انبیاء 30، نازعات 27 – 30 ، اعراف 54 ، فصلت 9 – 12 ، و غیره آمده است. |
|
باران و آب در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
ابـر ــ بـاران ــ تگـرگ - آب
مراحل شکل گيری ابر و بارش باران و تگرگ
«آيا نمی بينی خدا ابرها را برای جمع و مرتب شدن می چرخاند، بعد آنها را با هم مألوف می کند، بعد آنها را روی هم انباشته می کند، و بعد می بينی که از ميان امتداد آنها قطره بيرون می آيد. و از ابرهای کوه مانند که ريزه های يخ دارند نيز با چرخاندن آنها تگرگ نازل میکند و آنها را بر سر هر که بخواهد می ريزد و هر که را نخواهد نمی ريزد. برق آن نزديک است ديدگانها را بگيرد».
1ــ ابرها برای جمع و مرتب شدن چرخانده می شوند:
اين تصاوير با ماهواره در طی 11 روز گرفـتـه شده. چنانکه در تصويرها می بـيـنـيـم گـردبـادها ابرها را می چرخانند و گرداب ابری شکل می گيرد و ابرها را جمع می کند. قطر اين ابر حدوداً 200 کيلومتر است و سوراخ مرکز آن کـه مـانند چـشـم می ماند حـدوداً 10 کـيـلـومـتـر است. («زجو» از جمله به معنی: هـل دادن يا پيچاندن يا گرداندن چيزی برای مرتب شدن يا شکل گرفـتن است).
2ــ ابرها مألوف می شوند:
به شکلی که در تصوير می بينيم ابرها با هم مألوف می شوند. چرا قرآن از واژه تآلیف استفاده کرده است؟ تآلیف بمعنی سازگار نمودن و آشتی دادن دو یا چند چیز مختلف و متفاوت است. علت اینکه قرآن واژه تآلیف بکار برده اینست که پاره ابرها از نظر دما و غلظت بخار آب و ترکیبات و غیره با هم فرق میکنند.
3ـــ ابرها روی هم مـتـراکم می شوند:
ابرها روی هم انباشته و متراکم می شوند. گاهی تراکم آنها به چند صد متر هم می رسد.
4ـــ قطره از خلال امتداد ابر (از امتداد تراکم ابر) می ريزد:
وقتی وضعيت جوی به نقطه بارش برسد ابتدا ذرات آب در بخشهای بالائی ابر با هم ترکيب می شوند و قطره های ريز در حد سقوط کردن تشکيل می شـوند. و چنانکه قـرآن گفـته از بالا در امتداد تراکم ابر سقوط می کنند. در مسير سقوط خـود با ميليونها مولکولهای ديگر آب برخورد می کنند که جذب آنها می شود و رفته رفـته بزرگ و بزرگ تر می شوند. تا اينکه به نهايت پائين ابر می رسند و آن را ترک می کنند. قطره ای که ابر را ترک می کند تقريبا 2000 بار بزرگ تر از ذرات موجود در ابر است. (پس از ترک ابر نيز در مسير خود می توانند با قطره های کوچکتری که پيش از آنها از ابر جدا شده اند و بخاطر سبک تری خود سرعت کمتری دارند برخورد کنند و بزرگتر شوند).
5ـــ ابرهای کوه مانند وجود دارد:
این نوع ابرهای کوه مانند البته فقط با رفتن با هواپیما در محیط ابرها مشخص است. و تا پیش از پرواز انسان کسی از آنها خبری نداشت.
6ـــ در ابرهای کوه مانند ريزه های يخ وجود دارد که با چرخش آنها تگرگ تشکيل می شود:
دانه تگرگ همانطور که آيه گفته در اصل ريـزه های يـخ اسـت کـه در بـخـش بالائی ابـر است. دانـه تگـرگ وقـتی تشکيل می شود که بلورهای يخی در بالای ابر، قطره های آب را که سردی آنـها در دمای زير صفر است ولی يخ نمی زنند جمع می کند. آن قطره ها که تا زير درجه انجماد سرد هستند به مجردی کـه بـلـورهـای يخی آنـهـا را لـمـس می کـنـنـد سريعاً يخ می زنند. و بلورهای يخی توسط بادهای تند خشونت بار در ابر بالا و پائين برده می شوند، (يا به تعبير قـرآن گـردانـده يـا چـرخـانـده می شـونـد) کـه باعـث بـرخـورد و تـمـاس آنـهـا با قـطـره های بيشتری می شود. و اين عـمل باعث می شود که قطره های بيشتری دور آنها يخ بزند، و دانه تـگـرگ بـزرگ و بزرگتر بشود. تا جائی که وزن آنها قدری سنگين می شود کـه بـاد ديگـر نمی تواند آنـهـا را با جـريـان خود به بالا ببرد و در نتيجه سقوط می کنند. (واژه «زَجْو» که آيه برای بيان شکل گيری ابر بکار گرفته و نحوه نزول تگرگ نيز به آن معطوف نموده، از جمله به معـنی: هـل دادن يا پيچانـدن يـا گـردانـدن چـيـزی برای مرتب شدن يا شـکـل گرفـتـن است).
7ـــ برق تگرگ نزديک به گرفتن چشم است:
در ابـر "باد و بوران" جريان برق مثبت و منفی درست میشود. به ايـن شکل که با بادهای قوی "ذره ها" و "قطره هـای ريز آب" و مخصوصاً "ذره های يخی" موجود در ابر، در ابر بالا و پائين برده می شـوند کـه باعـث ايجـاد جـريان مثبت و منفی برق می شود. جريان مثبت و مـنـفـی اغـلـب دور از هـم شـکل می گيرند. دست آخر تـفـاوت مـيان يک مـنـطـقـه با برق مثبت با مـنـطـقـه ديگر با برق مـنـفـی، خواه در ابر يا بر زمين آنقدر زياد می شود که برق آنها بـشکـل جـرقـه بـسـيـار بزرگ (آسـمـان درخـش) آزاد می شود.
نقش برق در بارندگی و رشد گياه
« و از نشانه های ديگر او اين است که برق را بمثابه ترس و چشم داشت به بهره وری بيشتر به شما نشان می دهد و با آن از ابر آب فرو می فرستد و بعد با آن زمين را پس از مردن دوباره زنده می کند. در اين رابطه برای انديشمندان استدلالاتی وجود دارد». («طمع» بمعنی: چشم داشت بهره وری و برخورداری بيشتر، و چشم داشت به چيز دوست داشتنی است).
نکات آيه:
1ــ برق چشم داشت بهره وری و برخورداری بيشتر را به انسان می دهد:
برق بخشی از اکسيژن و نيتروژن جو را به هم می بندد و به ترکيبات شيميائی تبديل می کند که اکسيد نيتروژن ناميده می شود. اين ترکيبات بعداً با آب باران ترکيب می شـونـد و اسـيـد ضـعـيفی را تشکيل می دهند و بر زمين سقوط می کنند و به نيترات تبديل می شوند. و نيترات نيز تغذيه ای بـرای گياهان می شود. کسانيکه با کشت سر و کار دارند و يا منافعی در اين زمينه دارند، از وقتی با اين مقوله آشنا شوند، به برق طمع می کنند. يعنی برای بهره وری و برخورداری بـيـشـتـر از کـشـت بـه بـرق چـشـم می دوزند.
2ــ برق از ابر آب فرو می فرستد:
برق موجود در ابر ذرات آب را به هم ترکيب می دهد و قطره های بزرگ تری که در حد سقوط کردن می رسند درست می شود. بعد قطره سقوط می کند و در مسير سقوط خود قطره های بيشتری را جمع می کند و بزرگ تر می شود. (عمل ترکيب شدن قطره های ريز آب توسط جريان الکتريسيته در قرن بيستم در آزمايشگاه مشاهده شد).
میزان بارندگی و تبخير ــ منابع آب درون زمین
« و از ابر آبی به اندازه فرو می فرستیم و آنرا در زمین جا می دهیم و ما در بردن آن (یعنی بردن آن اندازه ای که بارانده ایم) توانائیم ـــ و با آن باغهای خرما و انگور برای شما تولید می کنیم، که هم فراورده های زیادی در آن برای شما هست و هم از آن می خورید (مؤمنون 18ــ19)». « آيا نمی بينی خدا آبی را از ابر پائين می آورد و آنرا در آب راهها در درون زمين راه می برد، سپس با آن رويشها با رنگهای گوناگون درمی آورد، سپس پژمرده می شود، پس از آن آنرا زرد شده می بينی، سپس آنرا خرد خرد می گرداند. در اين روند براستی برای ناب انديشمندان يادآوری افزون نهفته است (زمر 21)».
نکات آیات:
1ــ میزان بارندگی و تبخیر به اندازه است:
چنانکه در آیه گفته شده میزان بارش آب به زمین وميزان تبخیر شدن آب از زمین به يک اندازه است. برآورد می شود که در سال 513 ترلیون تن آب به زمين می بارد و همين اندازه نيز تبخير می شود، که بخش عمده آن از درياها و اقيانوسها است، و در مرتبه پس از آن از حوضه های آبی ديگر روی زمين، و در مرتبه پس از آن از ترشح و عرق درختان است.
2ــ آب درون زمین آب باران است و برخی از درختان از آب درون زمین استفاده می کنند:
چنانکه در آیه گفته شده آبهای درون زمین در واقع آب باران است که در زمین فرو رفته، و بشکلی که در تصوير می بينيم از جمله در عمق کم در زمين روان می شود. اين آبها بطور ميانگين تا ده روز می توانند روان باشند و به حوضه های آبی می ريزد، و برعکس از حوضه های آبی نيز وارد چشمه ها و راه های آبی می شود و از راه های باريک و موئی به بالا نفوذ می کند و درختان از آن استفاده می کنند و درختانی که خود ریشه در اعماق دارند آب خود را از آن می گیرند.
آب باران
« و اوست که بادها را با نوید رحمت فرستاد و از ابر آب طَـهُـور فرو فرستادیم». |
|
ميخ واری کوهها در زمین
پایگاه قرآنولوژی
« و آيا ما کوهها را ميخ وار نگردانيديم»؟«اوتاداً»: تشبيه بليغ است، بمعني: کالأوتاد، بمعنی: مانند وتد. «اوتاد» جمع وَتـَد و وَتِد است، بمعنی: تکه چوب يا فلز ميخ مانندی که بخش بزرگتر آن در زمين يا ديوار کوبيده می شود و بخش کوچکتری از آن بيرون می ماند. (بيشتر برای بستن طناب چادر مورد استفاده قرار می گيرد).
نکته آيه: کوهها مانند وتد می مانند:
کوههای سنگی بخش بيشترشان در درون زمين است و بخش کمتری از آنها بيرون از زمين. آنچه ما از اين کوهها می بينيم در واقع بخش بالائی آنهاست. و اين دانش البته با قياسهای جاذبه ای در بلنديها و پائينيهای زمين بدست می آيد.
نقش کوهها در عدم شیب دار شدن زمين
« و در زمين کوههائی درست کرد تا زير شما شیب پیدا نکند»!
نقش کوههای بلند بالا در رسيدن باران و آب به مردم در جهان
« و در آن ( در زمين) کوههای بلند بالا قرار داديم و آب گوارائی را به شما نوشانديم»!
درآمدن برخی از کوهها از زير زمين
« آيا نمی توانی ببينی: خدا از ابر باران پائين می آورد پس از آن ثمرهائی را با آن درمی آوريم با رنگهـای گوناگون، و از کوهها کوههای سفيد راه راهی، و سرخ با رنگهای گوناگون، و سياهِ سياه را درمی آوريم».
کوههای سفيد راه راهی:
کوههای سفيد راه راهی کوههای رسوبی هستند. اين کوهها چگونه تشکيل می شوند و چگونه از زمين بيرون می آيند؟ هنگاميکه باران می بارد جريان آب سنگ و خاک و گياه و پيکر حيوانات و هر چيزی که در مسير آن باشد را با خود بر می دارد و می برد. رفته رفته با کم شدن سرعت جريان آب، آنچه آب با خود برداشته رفته رفته در بستر رودخانه و پيچ و خمهای آن نشست می کند و يا به انتهای رودخانه که ساحل دريا باشد برده می شود و آنجا نشست می کند، و از آنچه نشست می کند يک لايه رسوبی برجای می ماند. هر سال يک لايه جديدی روی لايه قديمی درست می شود. با گذشت زمان و تکرار شدن اين کار لايه های زيادی از رسوبات روی هم جمع می شوند. و پس از آن فشار درونی زمين، زمين را در آن منطقه بلند می کند. با بلند شدن زمين آن لايه هائی که در ضمن هزاران سال و ميليونها سال رفته رفته روی هم دفن شده بودند از زمين بيرون زده می شوند .
کوههای سرخ با رنگهای گوناگون (يعنی سرخ بدرجات مختلف):
کوههائی که رنگ آنها سرخ است کوههائی هستند که عنصر آهن در آنها از عناصر ديگر بيشتر است و آهن نيز در در اثر آب و رطوبت اکسيده می شود و رنگ سرخی بخود می گيرد. از آنجا که عنصر آهن در همه جای آنها يکسان نيست ميزان اکسيده شدن و در نتيجه ميزان سرخ شدن و سرخ بودن آنها در همه جايشان نيز يکسان نيست. اين نوع کوهها نيز بر اثر فشار درونی زمين از زمين بيرون می آيند.
کوههای سياه سياه (يعنی سياه يکنواخت):
در ميان کوههای سياه که به کوههای آتشفشانی معروفند نيز کوههائی هستند که از زير زمين در می آيند. کوههای سياهی که در تصوير می بينيم بر اثر فشار درونی زمين از درون زمين بيرون زده و پيوسته تحت فشار نيروی درونی زمين بلند و بلند تر می شوند.
درست شدن کـوه از سـطـح زمـيـن
« و در زمين از بالای آن (از سطح آن) کوهها درست کرد».
1ــــ با بلند شدن سطح زمين:
وقـتی مواد مذاب درون زمين راهی به بيرون پيدا نمی کند تا بشکل آتشفشان بيرون بزند، قـشر بالائی زمين را رفـته رفـته بلند می کند و کوه درست می شود.
2ـــ با چين خوردن سطح زمين:
بر اثر حرکت قـشـرهـای سطح زمين و برخورد آنها با هم و رفتن يکی زير ديگری، سطح زمين چين می خورد و چين ها رفـته رفـته به شکلی که در تصوير می بينيم از حالت افـقی به حالت عمودی در می آيند و کوه درست میشود. |
|
شب و روز در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
شب و روز
روشنائی شب در گذشته
« شب و روز را دوتا آیه قرار دادیم. بعد آیه شب را محو کردیم و آیه روز را روشن گذاشتیم تا دنبال بدست آوردن نعمتهای خدا بروید و تا شمار سالها و روزها و زمان را بدانید. و هر چیزی را رفته رفته برای کار خودش قرار دادیم».
نکته آيه: گردش فعلی شب و روز " ترتيب داده شده " است:
عـلـم نـجـوم عصر پيامبر می گـفت: زمين مرکز جهان است و خورشيد و سيارات بدور آن می چرخند. اين طرز تفکر تا سال 1543 بقوت خود باقی بود. در چهارچوب آن نظريه صحبت کردن از " تـرتيب داده شـدن بودنِ گردش شب و روز" و استدلال نمودن با آن برای اثبات وجود خداوند، حرفی بی معنی است، چون در آن تـئوری خـورشيد دور زمين می گـشت و ناگزير در زمـيـن "شـب و روز" ايجاد ميشد. بهـمـيـن خـاطر هم هست که کـسـانيکه در آن روزگار خود را روشـنفـکـر می پنداشتند اين قـرآن را خـرافـات و حرفـهای بيهوده می دانـسـتند، و بهمين خاطر هم هست که قرآن مکرراً می گويد: ايـن قــرآن بـرای انـديـشـيـدن نـازل شـده و مسائل خاص آن را انديشمندان می دانند.
1ـ چرخش زمين به دور محور (فرضی) خود.
2ـ نسبت محور زمين نسبت به خورشيد:
اگـر مـحور زمين نسبت به خورشيد در وضعيت ديگری می بـود شـب و روز در زمين يا در گردش نمی بود و يا به شکل کنونی خود نمی بود. مثلا اگر قطب شمال رو به خورشيد می بود، نيم کره شمالی هميشه روز می بود و نيم کـره جـنـوبـی هميشه شب، و بر عکس اگر قطب جنوبی رو به خورشيد ميبود نيم کره جـنـوبی هـمـيـشـه روز می بود و نـيـم کـره شمالی هـمـيشه شب (هر چند زمين بدور خود نيز می چرخيد). حالات ديگری نيز برای حالت قرار گيری محور زمين نسبت به خـورشـيد ميان دو حالت مزبور نيز زياد است که باعث گـردش فـعـلی شـب و روز نمی شـد. نـمـونه آن تغـيـير وضعيت شب و روز در دو قطب در تابستان و زمستان است که از تغييرِ حالتِ نسبتِ محور زمين نسبت به خورشيد ناشی می شود.
3ـ سرعت زمين بدور خود:
از آنجا که زمـيـن دور خورشيد می گردد و به آن نزديک و از آن دور نيز می شود، سـرعـت زمـيـن بدور خود می بايست خيلی دقـيـق و حساب شده باشد تا "شـب و روز" بـتـواند نظم و ترتيب خود را حـفــظ کـنـد. يعنی اگـر زمـيـن هـر سرعـت ديگری غـيـر از سـرعـت فعلی خود بـدور خـود می داشـت، وضع شـب و روز بترتيب کـنـونی خـود نـمـی بـود بلکه جابجا می شـد (يعـنی مثلاً اگر الآن نيم روز باشد، از اين ببعد پس از هر 24 ساعت دقـيـقـاً نـيم روز نمی بود. بـلـکه در صورت کمتر می بودن سرعـت زمين "کم کم به عصر و شب می خورد" و در صورت کند تر می بودن سرعت زمين به "پيش از ظـهـر و صبح و سپيده" مـی خورد و هـمـيـنطور بطور نامنظم شب و روز ايجاد می شد).
جابجا شدن شب و روز
«خدا شب و روز را جابجا می کند. در اين رابطه برای انديشمندان نکته آموزشی وجود دارد»!
نکته آيه: جابجا شدن شب و روز نکته آموزشی دارد:
پيش از اين ديديم که جابجا شدن شب و روز نتيجه نحوه قـرار گرفتن محور زمين نسبت به خورشيد است. طوريکه اگر در وضعيت فعلی خود نمی بود همه جای زمين شب و روز بخود نمی ديد (هـر چند زمين بدور خود نيز می چرخيد). و استناد به جابجائی شب و روز (يعنی: شب و روز شدن مرتب و منظم) به اين معنی است که شب و روز ناشی از گردش خورشيد بدور زمين نيست (چنانکه در گذشته چنين گمان می رفت)، بلکه عوامل حساب شده ديگری دارد که راجع به آن صحبت کرديم.
نکته آيه: شب با سرعت فوق العاده زيادی پيوسته روز را دنبال می کند:
شب با سرعـتی تـقـريباً معادل 1669 کـيـلـومـتر در ساعـت در خـط استوا پيوسته روز را دنبال می کند و آنرا می پوشاند. |
|
دریاها در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
دريـاهـا
« و يا (اعمال آنها) مانند تاريکيهای دريای ژرف می ماند که در آن موج روی موج و بالای موج ابر پوشانده است. تاريکيهائی که برخی روی برخی ديگر سوارند.اگر آدم دست خود دربياورد نزديک است آنرا نبيند. و آنکه خدا برای وی نوری قرار نداده نوری ندارد».
نکات آيه:
1ـ درياهای ژرف لايه های تاريکی سوار بر هم دارند. 2ــ در اعماق درياها برخی از موجودات نور دارند و برخی ندارند. 3ــ در درياهای عـمـيـق موج بالای موج وجود دارد.
1ـــ درياهای ژرف لايه های تاريکی سوار بر هم دارند:
وضعيت نور و تاريکی در اقيانوسها و درياهای ژرف چـنانکـه آيـه آنـرا توصيف نموده و در تصوير می بينيم، بصورت لايه لايه است. بخشی از نور خورشید در برخورد با آب منعکس میشود. و هر یک از نورهای آن نیز تا ارتفاع مشخصی در آب نفوذ می کنند. 50 متر، 100 متر، 150 متر، 200 متر. نور آبی ــ سـبـز آن تا 1000 متر نفوذ میکـند. و از 1500 متری تاريکی کامل آغاز می شود. (عـمـق اقـيانوسها بين 10000 تا 11000 متر می باشد). لازم به یادآوری است که تا پیش از قرن بیستم هیچ انسان و دستگاهی به 50 متری عمق هم نرفته بوده است.
2ــ در اعماق درياها برخی از موجودات نور دارند و برخی ندارند:
در اعماق تاريک که نور اصلاً به آنجا نمی رسد و هميشه تاريکی مطلق است، همانطور که قرآن گفته بـرخی از موجودات از خـود نـور دارند (از خود نور تولید میکنند) و برخی ندارند. در تصویر برخی از آنها را می بینیم.
3ــ در درياهای عميق موج بالای موج وجود دارد:
وقتی باد به سطح دريا می وزد و لايه سنگين و بـزرگـی را با خود به جلو می برد که ما آنرا بصورت موج می بينيم، لايه زيرين خود را نيز با سرعـتی معادل 2 تا 3 درصدِ سرعـت باد با خود بجـلـو می کشد. و هـمـينطور آن لايه نيز بنوبه خود لايه زير خود را به جلو می کشد. اين عمل تا نزديکی صد متری عـمـق ادامـه پـيـدا می کـنـد کـه آنـجا ديگر جريان ضعيف می شود و نمی تواند باز هم لايه زيرين خـود را بکـشد. از صد متر رو به پائـين جريان حرکت آب برعکس می شود. يعنی آب بطرف سمتی می رود که جایِ آبِ با باد رفـته را پر کند.
چـشـمـه های اعـمـاق اقـيانـوسـهـا
« و او در درياها چشمه های تجديد کننده رشته کوه مانند دارد».
نکته آيه: در دريا چشمه های تجديد کننده رشته کوه مانند وجود دارد:
قـشـر خارجی زمين از بخشهای کوچک و بزرگِ جدا از هم تشکیل شده که حدوداً 10 تا می باشند. ميان آنها شکافهای بزرگ است که هـزاران کيلومتر طـول دارد و بخش عمده آنها در دریاها می باشد. از میان این شکافها مواد مذاب درون زمين چشمه وار بيرون می ريزند. مواد و عناصری که از درون زمين از اين چشمه ها بيرون می آيند تجديد کننده شرايط زيستی و از ضروريات ادامه حيات روی زمين می باشند. شکل آنها نيز چنانکه قـرآن آنرا توصيف نموده مانند "رشته کوه" می ماند.
ديـوار مانع ميان دو دريا
« و ميان دو دريا ديوار مانع قرار داد».
مرز میان دو دریای شور
« دو دریائی که بهم وصلند را هرکدام ترکیب خاص خود داد. میان آنها مرز ناپیدائی است، از حد خود فراتر نمی روند».
مرز ناپیدا و حد فاصل ميان دريای شور و شيرين
« واوست که دو دريای مختلف را هر کدام ترکیب خاص خود داده، اين يکی شيرين گوارا و اين ديگری شور تلخ است. ميان آنها مرز ناپیدا و حد فاصل ممنوعه ای قرار داد».
امواج کوه مانند ناشی از بادها
« از ديگر آيات وی موجهای کوه مانند در دريا است که مانند ـــ اگر بخواهد باد را می خواباند و آنها در سطح دريا راکد می شوند». |
|
جو زمین در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
جـو
جو اوليه و جو کنونی ـــ طبقات جو ـــ ارتباط ميان جو و زمين
نکات آيات:
1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (يا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده. 2ـــ جو هفت طبقه (هفت لايه) روی همديگر است که هر کدام وظيفه خود را دارد. 3ـــ جو و زمين با هم همکاری دوجانبه می کنند. (در رابطه با مطالب ديگر آيه در بخشهای مربوط بخود آنها صحبت شده).
1ـــ جو در آغاز خود دودی بوده و در دو روز (يا دو مرحله) به شکل کنونی خود درآمده است:
روز اول يا مرحله اول جو:
کره زمين هنگام پيدايش خود مذاب بوده و رفته رفته سرد شده و سطح آن منجمد شده ولی در ابتدا ضخامت قشر سطح آن کم بوده، به اين خاطر فعل و انفعالات درونی زمين ميليونها آتشفشان ايجاد و فعال کرده بوده است. و فعال بودن ميليونها آتشفشان نيز جو زمين را پر از دود و دودی می کرده است. با گذشت زمان و سردتر شدن زمين و ضخيم تر شدن قشر سطح زمين از آتشفشانها کاسته و کاسته شده است. و فعاليتها شديد خورشيدی بخش عمده ای از آن دودها را سوزانده و از محدوده زمين خارج کرده است.
روز دوم (يا مرحله دوم) جو:
در جای آن دودها و گـازهـای کـيـهـانی مرحله اول، يک جو دومی درست شد که از خود زمين می آمد، (چنانکه آيه مطرح می کند که زمين و جو قرار شده بوده که با هم همکاری کنند). در مرحله دوم جو فعاليتهای آتـشـفـشـانی شـديـد رخ می دهد و زمين اندازه های زيادی از گازها از جـمـلـه: نيتروژن، امونياک، دی اکسيد کربن، متان و همينطور بخار آب را بيرون می ريزد. وقـتی دمای حرارت کاهش پيدا می کند بخار آب متراکم می شود، ابر درست می کند و باران می بارد و درياچه و دريای اوليه ايجاد می شود. در عمق بيش از 10 متری آن آبها (يعنی پائـيـنترين عمق برای نفوذ اشعه خطرناک مـاوراء بنـفـش) گياهان نخستين می رويند. گـياهان در عمل فـتـوسـنـتـز اکـسيژن به هـوا پس می دهـنـد. در جو مولکولهای اکسيژن (O2) بوسيله اشعه فـوق بـنـفـش تجزيه شده و به اتمهای ساده تبديل شده (O) و برخی از اين اتمها با مـولکولهای اکسـيژن ترکيب می شوند و ازون (O3) را تشکـيـل می دهند. و به اين ترتيب جـو شکل می گيرد.
2ـــ جو هفت طبقه (هفت لايه) روی همديگر است که هر کدام وظيفه خود را دارد:
جو زمين از جنبه های گوناگون به طبقات گوناگون تقسيم می شود. مثلاً از نظر گرما آنرا به پنج طبقه تقسيم می کنند. قرآن آنرا از نظر کار و وظيفه به هفت طبقه تقسيم می کند. تقسيم بندی مورد نظر قرآن می تواند بترتيب زير باشد:
3ـــ جو و زمين با هم همکاری دوجانبه می کنند:
اگر نسبت دی اکسيد کربن در هوا زياد شود بخش زيادی آن خود را در سطح آبها و در آب باران حل می کند و اکسیژن ضعيف درست می کـند. وقتی باران می بارد و رودخانه راه می اندازد، اکسيژنِ کوههای زمين را تحليل می برد. و دی اکسيد کربن در آب به بی کربنات بديل می شود کـه دسـت آخر به دريا برده می شود.
ماه و خورشيد در طبقات جو و بيرون از آن
« آيا نمی بينيد خدا چگونه هفت (لايه) جو روی را همديگر آفريد، و ماه را در آنها تابشی گردانيد و خورشيد را چراغی روشنگر».
سـقـف بـودن جـو
« و جو را سقـفی حـفـظ کننده قـرار داديم»!
نکته آيـه: جو مانند سقف حفظ کننده درست شده:
ـــ هميشه از طرف فضا سنگهای آسمانی بطرف زمين می آيـد، جو آنها را می سوزاند، و آنها ضمن چند ثانيه درخشيدن به پودر تبديل می شوند و کم کم بدون اينکه ديده شوند به زمين می ريزند.
دچار سينه تنگی و خـفـقـان شدن با افـزايش ارتفاع
«به اين ترتيب وقـتـی خـدا بخـواهـد کسی را راه ببرد سـيـنه وی را برای اسلام باز می کند، و هر که را بخواهد بحال خود رها کند سينه وی را تنگِ خفه کننده می کند، چنانکه گوئی که دارد در جو بالا و بالاتر ميرود. به اين ترتيب خدا بر کسانيکه ايمان نمی آورند زشتی و پليدی زننده می گذارد». |
|
زمین در آیات قرآن
پایگاه قرآنولوژی
زمين
معانی واژه أرض
واژه «اَرض» بمعنی: کره زمين ــ قطعه ای از زمين ــ خشکي ـــ سطح زمين ـ آنچه از زمين روی آن راه می رويم و زندگی می کنيم (يعني لايه بالائی زمين) - جا و مکان - جای بی ساختمان و بی کشت - بخش پائين هر چيزی که با زمين تماس دارد (و به بالای آن سماء گفته می شود) - بخش پائين دست و پای چهارپا و پايه هر چيزی که با زمين تماس داشته باشد - خاک ـــ زکام (مذکر و مؤنث) ـ تبِ لرز و لرزه، می باشد. و در چهار چوب قاعده و مبحث مجاز و اسم مبهم که معنی آن با قرينه يا قرينه های موجود در جمله روشن می شود به معانی ديگری مانند: کشور و قلمرو نيز می آيد. و در قرآن بمعنی گوناگون خود آمده است. جمع آن: أراضٌ و أُرُوض و أرضات وأَرَضُون و أراضي.
دور بردن زمين و درآوردن آب و گياه آن
« و زمين را پس از آن ضمن چرخش دور برد. آب و گياهِ آن را هر دو از خود آن درآورد».
نکات آيه:
1ـــ زمين ضمن چرخش دور برده شده است:
در آيات پيش از اين آيات می گويد: «اَ اَنـْـتـُمْ اَشَـدُّ خـَلْـقـاً اَمِ السَّـماءُ بَـنـيـها ــ رَفـَعَ سَـمْکَـهـا فـَسَـوّيـهـا»!
2ـــ آب و گياه زمين از خود آن در آورده شده است:
آب موجود روی زمين گاز و بخاری بوده که با آتـشـفـشـانـهـای اوليه زمين از درون آن درآمده و به جو رفته و بعد باريدن گرفته. گياهان نيز ناشی از وجود دی اکسيد کربن بوده که ضمن فعاليت آتشفشانها از درون زمين درآمده بوده است.
زمـيـن آرام شـده
« آيا آنکه زمين را آرام نمود و درون آن رودها قـرار داد و برای آن کـوههـا قرار داد و ميان دو دريا ديوار قرار داد، آيا خدائی پابپای وی وجود دارد؟ بيشترين اينها دانشی ندارند (از طبيعت چيزی نمی دانند)».
بارشهای سنگين اوليه و شقه شقه شدن زمين
« و اینکه ما آبها را ريختيم ريختنی ــ بعـدها خشکی را شـقـه کرديم شـقـه کردنی»!
نکات آيه:
1ــ آبهای روی زمين در حجم زيادی ريخته شده است: آبهای موجود روی زمين در ابتدا در درون زمين بوده، بعد بـصـورت بخار با آتـشـفـشـانها همراه با دود و گرما و گاز از زمين خارج شده و در جو جا گرفته و ابرها را تشکيل داده. بعد با سرد شـدن و بـه نـقـطـه بـارش رسـيـدن جـو بـارانـهـای سنگين باريده، طوريکه قـرآن بـجـای واژه بـاريـدن از واژه ريخـتـن استفاده کرده و با مـفـعـول مـطلق «صَـبّـاً» نيز روی ريختنِ آن تأکـيـد کرده که به معنی: "سيل آسا ريختن آن" ميشود.
خـشـکـی هـا از هم دور شـده
«و خشکی ها را دور برديم».
حـرکـت وضـعـی زمـيـن
«آيا زمين را گهواره وار نکردیم»!
نـکـات آيـه:
1ــ زمين گهـواره وار است:
يکی از حرکات زمين حرکت گهواره واری آن است. در اين نوع حرکـت قـطـب شـمـال آن در تابـسـتان و زمـستان به يک طرف مايل می شود. در تابستان تمايل آن رو به خورشيد است. در پـائـيـز مـحـور آن راست اسـت. در زمـستان تمايـل آن در جهت خلاف خورشيد است. و در بـهـار محور آن راست است. اين حرکت گهـواره واری زمـيـن حـرکت وضعی ناميده می شود.
2ـــ زمين حرکت دارد:
تشبيه زمين به "گهواره" به معنی: "متحرک" بودن آن است. (و اين برخلاف علم نجوم عـصر پيامبر است که در آن زمين ثابت و مرکز جهان بود).
حـرکـت زمین
«او زمين و سيارات منظومه شمسی را هر کدام بجا و بمورد آفريد. شب را بر روز می پيچاند در حاليکه روز را بر شب می پيچاند. و خورشيد و ماه را مناسب نمود. هـمه آنها تا زمان مشخصی در حرکت هستند».
از زمـيـن کم می شود
«آيا نمی بينند ما رفته رفته از زمين از اطراف آن کم می کنيم»؟
زمـيـن شـقـه شـقـه است
« سوگند به جوِ برگشت دهنده ــ و به زمينِ شقه شقه ــ که اين قرآن گفتار جدا جدا است نه اينکه چيز بيهـوده ای باشد»!
1ــ جو بازگشت دهنده است:
جـو مـوارد مـضـر را از آمـدن بـه زمـيـن مـنع می کـند و آنها را به فضا برگشت می دهد، و موارد مفـيدی که از زمين بالا می روند را به زمين برگشت می دهد يا در جو نگه می دارند. (در بخش جو راجع به اين مسائل صحبت شده است).
2ـــ زمين شـقـه شـقـه است:
سطح زمين در واقع شقه شقه است. سطح زمین در مجموع از 10 تا شقه های کوچک و بزرگ تشکيل شده است. محل تـماس لايه ها عـمـدتـاً در سـطح اقـيـانـوس هـا و برخی از دريـاهـا است و هـزاران کـيلومتر طول دارند. از شکاف ميان آنها مـواد مـذاب بيرون می ريزد که از ضروريات زنده نگه داشتن زمين و مـنـاسب نـمـودن و مـناسب نگـهـداشتن آن بـرای زنـدگـی است. طوريکه اگر نمی بـودند زمين از همان آغاز سرد شدن قـشر خود منفجر می شد، و يا اصلاً حياتی روی آن پا نمی گرفت.
راهـنـمـای مـسـيـر يـابـی زمین
« و همينطور خدا زمين را برای شما نشانه دار درست کرد تا بتوانيد راه هایِ بازِ آن را طی کنيد».
سنگينی مواد درون زمين
«آنگاه که زمين لرزش خود را بلرزد ــ و آنگاه که زمين سنگينی های خود را بيرون بياورد».
تشبیه زمین به حيوان خوش سواری
«اوست که زمين را "مانند يک حيوان سواری که سواره احساس ثبات و آرامش می کند" کرد».
زمـيـن مانند جـو هـفـت طبقه است
«خـدا آن است که هـفـت جـو را آفـريـد و از زمـيـن نـيـز چيزی مانـنـد آنهـا».
پائين ترين سطح خشکی زمين
« روميان در پائين ترين سطح زمين شکست خوردند ولی پس از شکست خود پيروز خواهند شد. در فاصله بين سه تا نه سال آينده. روند تحولات، پيش از آن و پس از آن همه برای خدا است. و آنروزها مؤمنين نيز با کمک سربزنگاهی خدا خوشحال خواهند شد»!
1ـــ محل شکست خوردن روميان پائين ترين سطح زمين است:
محل جنگ مورد نظر آيه که در سال 619 میلادی ميان ايرانيان و رومـيـان رخ داده و منجر به شکست روميان شـده در منطقه اَغوار دریای مرده در فلسطین قرار دارد. آن نقطه دقیقاً پائین ترین نقطه سطح خشکی زمین است و 392 متر از سطح دریا پائین تر است. این اندازه گیری البته با امکانات ماهواره ای صورت گرفته و از دانش قرن بیستم بشر است.
2ـــ روميان در فاصله ميان سه تا نه سال پس از شکست خود از ايرانيان بر آنها پيروز خواهند شد:
در سال 626 میلادی یعنی 7 سال بعد، جنگ دیگری میان ایرانیان و روميان در گرفته بوده که در آن رومی ها پیروز شده اند. اگـر چـنـين جنگ مجددی ميان روميان و ايرانيان رخ نمی داد يا نتيجه آن چنانکه آيه پيش بينی کرده بود نمی شد، همه دين محمد می سوخت. روشن است که کـسـيکه ديـنی را از خود در می آورد هـيچگاه چنين چيزی راجع به آينده نمی گويد، که در صورت درست درنيامدن همه دين وی بسوزد. و تنها خداوند می تواند این حرفها را بزند.
3ـ در روزهای پيروزی روميان پيروان محمد نيز با کمک سربزنگاهی خدا خوشحال خواهند شد:
دقیقاً در همان سال و همان روزهای پيروزی روميان بر ايرانيان ميان مسلمانان و دشـمـنان آنها نـيـز نبرد مـعـروف به «بَـدر» در می گيرد و در آن نبرد نابرابر بکمک سربزنگاهی خدا مسلمانان پيروز و خوشحال می شوند. (نصر به معنی: کمک سرِ بزنگاهی است. يعنی: مسلمانان در آستانه شکست خوردن بوده اند و خداوند آنها را کمک کرده و پيروز نموده است).
خطوط دفاعی آسمان
«در آسمان خطوط دفاعی درست کرديم و آنرا برای بينندگان زيبا نموديم. و آنرا از دخول هر شيطانِ شليک شده ای حفظ نموديم. و آنی که از روزنه ای وارد بشود به شهاب ديدنی تبديل میشود».
1ـــ آسمان خطوط دفاعی دارد:
نيروی مغناطيسی زمين، دور زمين کمربندهای مغناطيسی به شکلی که در تصوير می بينيم درست می کند، که دامنه آنها تا آسمان کشيده می شود. انفجارهای سطح خورشيد پيوسته توده های خطرناک گازی را در فضا شليک می کنند، که بصورت جريانهای باد و طوفان بطرف زمين می آيند. اين بادها وقتی به زمين می رسند توسط اين کمربندهای مغناطيسی دور زمين به شکلی که در تصوير می بينيم به اطراف زمين منحرف کرده می شوند. و به اين شکل اين کمربندها به مثابه استحکامات و خطوط دفاعیِ آسمان عمل می کنند.
2ــ آنچه از روزنه ای (از ميان خطوط دفاعی) می تواند وارد آسمان بشود به شهاب ديدنی تبديل می شود:
بخش ناچيزی از طوفانهای خورشيدی که به اطراف زمين منحرف می شوند، در نواحی قطبی که کمربندهای مغناطيسی ندارد يا ضعيف است موفق می شوند که به درون جو نفوذ کنند. وقتی وارد می شود انرژی الکتريکی توليد می کند و در جاهائی که گازها متراکم تر هستند به درخشش تبديل می شود و انسان آنرا به شکلی که در تصوير می بينيم می بيند. قرآن آنرا شهاب ناميده است. (شهاب به: درخششهای شعله گونه، آتش ساطع، پاره آتش، و مواردی از اين قبيل اطلاق می شود).
3ــ آسمانِ ما برای بينندگان زيبا کرده شده:
آسمانی که ما می بينيم، چنانکه قرآن گفته: برای بينندگان (يعنی برای ساکنين زمين) زيبا کرده شده. زيبائی آن ناشی از بازتاب نور خورشيد توسط عناصر جو است که پس از شکل گيری جو به شکل کنونی خود صورت گرفته است، و پيش از آن چنين نبوده است. نور خورشيد از امواج نور زيادی تشکيل می شود که هر کدام رنگ خود را دارد، وقتی با ذرات غبار و بخار برخورد می کند، نور آبیِ آن بيش از بقيه نورها پخش می شود و به آسمان رنگ آبی می دهد.
ميزان آب و خشکی زمين
واژه «بَـحْـر» به معنی دريا 41 بار در قـرآن بکار رفـته و واژه «بَـرّ» به معنی خشکی 12 بار. «12» بـار 29 درصـد «41» بار است. خشکی سـطح زمـيـن نيز 29 درصد است و 71 درصد بـقـيه آن آب است.
به زير رفتن زمين در دريا
« آيا خيالتان راحت است از اينکه کـنار خشکی را به زير نخواهـد کشيد»؟
زمين نشست می کند و از آسمان اجرام بزرگ آسمانی می افتد
«آيا نمی توانند وضعيت حال و گذشته زمين و فضا را ببينند و بدانند که اگر ما بخواهيم میتوانيم زمين را زير آنها پائين بکشيم يا اجسام بزرگ را از فضا روی آنها بيندازيم»؟
1ـــ مواردی از پائين رفتن زمين برای ديدن وجود دارد:
اينجا نقطه و نمونه ای از فرونشستن زمين است.
2ـــ مواردی از افتادن تکه های بزرگ از فضا در زمين وجود دارد:
در فـضـای دور و نـزديـک ما اجسام کوچک و بـزرگ زيـاد وجـود دارد. پاره های کوچک وقـتی بطرف زمين می آيند جو زمين آنها را می سوزاند و پودر می کند. ولی بزرگ آنها گـاه گـاهـی بـطرف زمين میآيند. حفره ای که در تصویر می بینیم مربوط به سقوط سنگ آسمانی در استرالیا است. (بزرگترین حـفـره ای که تا کنون انسان آنرا پيدا کرده است در آريزونا است و 1300 متر قطر دارد. يعنی به وسعت يک دهکده است)
سطح زمین و کوهها روی حساب درست شده اند
« و آیا نمی توانند ببینند کوهها روی چه حسابی بپا داشته شده اند ــ و زمین روی چه حسابی سطح داده شده است»!
زمین به چه حسابی سطح داده شده است؟
چنانکه می دانیم زمین در آغاز مذاب بوده است،.یعنی کاملاً مسطح بوده است مانند سطح اقیانوسها. چنين زمینی وقتی سرد و سفت میشود نیز منطقاً می بایست کاملاً مسطح بشود مانند دشتها، بعلاوه بلندیهای ناشی از آتشفشانها. بعد وقتی بارانهای اولیه بر چنین زمینی می بارند چنانکه در تصویر سمت چپ می بینیم، آب تمامی سطح زمین را به یکسان می پوشاند، غیر از جاهائی که احتمالاً بخاطر ارتفاع زیاد کوهها، قله آنها از آب بیرون می ماند. در چنین زمینی اگر حیات هم می توانست ایجاد شود امکان به خشکی رفتن و تکامل یافتن آن و نهایتاً پیدایش انسان وجود نمی داشت. ولی به شکلی که در تصویر سمت راست می بینیم، بخشی از زمین که بعد ها از هم جدا شده و فاصله گرفته اند و ما آنها را قاره ها می نامیم، سطح آنها بالاتر از بقیه سطح زمین بوده و بیرون از آب مانده بوده است و یا آب کمتری روی آن بوده که رفته رفته با فعاليت آتفشانها و تحولات زمین از آب بیرون آمده است.
سطح زمين عوض می شود
« آيا سطح زمين را فرايند عوض شدن نداديم»؟
(کِفات و تکفيت بمعنی: بيرون و بالا آوردن درون و پائين يا درون بردن بالا است).
زمین فرش شده
«آن خدائی که زمین را برای شما فرش کرد (هموار کرد)». |