بانک مقالات معارف قرآن
بسمه تعالی
با سلام
در این تاپیک مجموعه مقالات معارف قرآن >مباحث کلی معارف قرآن >هنر؛علوم طبیعی و ریاضی؛تارخ و جغرافیا؛ اقتصاد؛ مباحث اجتماعی؛ علوم سیاسی؛ روانشناسی؛ علوم تربیتی؛ حقوق؛ زن و خانواده؛ ادبیات و زبان شناسی؛ فلسفه و منطق؛فقه و اصول؛عرفان؛ ادبیات و مذاهب؛ اخلاق؛ اعلام قرآن؛ جهان شناسی؛انسان شناسا؛ آخرت شناسی؛ امام شناسی؛ پیامبر شناسی؛ خداسناسی قرآن قرار داده می شود.
((با توجه به اینکه مقالات بر اساس دسته بندی موضوعی قرار داده می شود کاربران علاقه مند می توانند براحتی مقالات مد نظر خود را جستجو ، پیدا و دریافت کنند.))
*** یا علی ***
|
موضوعات قرآنى
مرتضي مطهري
موضوعاتى كه در قرآن طرح شده زياد است و نمىتوان به طور جزئى بر شمرد، ولى در يك نگاه اجمالى اين مسائل به چشم مي خورد:
گستردگى معانى
اينها كه گفته شد اجمالى بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتى نمىتوان ادعا كرد كه از لحاظ اجمالى نيز كافى است.
خدا در قرآن
در اينجا فقط به يك موضوع از موضوعات بالا اشاره مىكنيم و آن موضوع خدا و رابطه او با جهان و با انسان است.
قرآن، تورات، انجيل
قرآن، تورات و انجيل را تصديق كرد ولى گفت در اين كتابها تحريف صورت گرفته و دستخيانتكار بشر در آن وارد شده است.
تواريخ و قصص
قرآن، تواريخ و قصصى آورد كه مردم آن عصر چيزى از آنها نمىدانستند و خود پيامبر نيز از آنها بىخبر بودما كنت تعلمها
قرآن و خبر از آينده
قرآن هنگامى كه ايران، روم را در سال 615 ميلادى شكست داد و موجب خوشحالى قريش شد، با قاطعيت كامل گفت در كمتر از ده سال ديگر روم ايران را شكستخواهد داد.بر روى اين قضيه ميان بعضى مسلمين و بعضى از كفار شرط بندى شد
پی نوشت ها
1.رعد/28. 2.اسراء/44. |
|
معارف قرآن و طرحهاى دسته بندى آن
محمد تقي مصباح يزدي
همانطور كه امير المؤمنين «صلوات الله عليه» فرمودهاند، قرآن كريم اقيانوس بىكرانى است كه رسيدن به اعماق آن جز براى معصومان «صلوات الله عليهم اجمعين» ميسر نيست، با اين حال، هم خود قرآن و هم حضرات معصومان (ص) به مردم توصيه مىفرمايند كه در آيات قرآن تدبر كنند.قرآن كريم مىفرمايد:
طرح دستهبندى آيات
پيدا كردن عنوانى كلى براى مفهوم يك يا چند آيه مثلا آياتى كه دربارهى نماز يا جهاد يا امر به معروف و نهى از منكر است، كار مشكلى نيست ولى شكل دادن و گنجانيدن عناوين در يك نظام مشكل است.يعنى فرض كنيد كه ما همهى قرآن را بررسى كرديم و مفاهيمى كه به دست مىآيد مثلا زير صد عنوان دستهبندى كرديم، حال خود اين عناوين را چگونه تنظيم نمائيم تا يك نظام منسجمى بوجود بيايد؟مثلا آيهى اول قرآن حمد خداست.پس اولين عنوان «حمد خدا» و آيهى اول سورهى بقره راجع به كسانىست كه هدايت قرآن شامل حال آنها مىگردد.پس عنوان دوم، هدايتخواهد بود و همينطور ساير عناوين، آيا به همين ترتيب عناوين را دستهبندى كنيم؟يا مىتوان در بين اينها نيز نظامى برقرار كرد و يك نقطهى شروع طبيعى و منطقى براى آن در نظر گرفت؟
طرحها
در اينجا سه طرح را مىتوان پيشنهاد كرد (البته طرحهاى ديگر هم ممكن است عرضه شود ولى به عنوان نمونه، بهترين طرحهاييكه براى تقسيمبندى معارف قرآن عرضه مىشود، ذكر مىكنيم تا در بين آنها يكى را انتخاب كنيم) :
پىنوشتها:
1- وسائل ج 18، ص 78-89، حديث 10، 11، 12، 14، 15، 18، 19، 21، 29، 35، 37، 40، 47، 48. 2- ممكن استبعدا از قرآن بفهميم و ارتباطى را بيابيم، اما در نظر بدوى ارتباط روشنى را بين ابعاد وجود انسان نمىتوان ادعا كرد. كتاب: معارف قرآن (3-1) ص 5 |
|
معارف قرآن و طرحهاى دسته بندى آن
محمد تقي مصباح يزدي
همانطور كه امير المؤمنين «صلوات الله عليه» فرمودهاند، قرآن كريم اقيانوس بىكرانى است كه رسيدن به اعماق آن جز براى معصومان «صلوات الله عليهم اجمعين» ميسر نيست، با اين حال، هم خود قرآن و هم حضرات معصومان (ص) به مردم توصيه مىفرمايند كه در آيات قرآن تدبر كنند.قرآن كريم مىفرمايد:
طرح دستهبندى آيات
پيدا كردن عنوانى كلى براى مفهوم يك يا چند آيه مثلا آياتى كه دربارهى نماز يا جهاد يا امر به معروف و نهى از منكر است، كار مشكلى نيست ولى شكل دادن و گنجانيدن عناوين در يك نظام مشكل است.يعنى فرض كنيد كه ما همهى قرآن را بررسى كرديم و مفاهيمى كه به دست مىآيد مثلا زير صد عنوان دستهبندى كرديم، حال خود اين عناوين را چگونه تنظيم نمائيم تا يك نظام منسجمى بوجود بيايد؟مثلا آيهى اول قرآن حمد خداست.پس اولين عنوان «حمد خدا» و آيهى اول سورهى بقره راجع به كسانىست كه هدايت قرآن شامل حال آنها مىگردد.پس عنوان دوم، هدايتخواهد بود و همينطور ساير عناوين، آيا به همين ترتيب عناوين را دستهبندى كنيم؟يا مىتوان در بين اينها نيز نظامى برقرار كرد و يك نقطهى شروع طبيعى و منطقى براى آن در نظر گرفت؟
طرحها
در اينجا سه طرح را مىتوان پيشنهاد كرد (البته طرحهاى ديگر هم ممكن است عرضه شود ولى به عنوان نمونه، بهترين طرحهاييكه براى تقسيمبندى معارف قرآن عرضه مىشود، ذكر مىكنيم تا در بين آنها يكى را انتخاب كنيم) :
پىنوشتها:
1- وسائل ج 18، ص 78-89، حديث 10، 11، 12، 14، 15، 18، 19، 21، 29، 35، 37، 40، 47، 48. 2- ممكن استبعدا از قرآن بفهميم و ارتباطى را بيابيم، اما در نظر بدوى ارتباط روشنى را بين ابعاد وجود انسان نمىتوان ادعا كرد. كتاب: معارف قرآن (3-1) ص 5 |
|
جايگاه علوم قرآني و حديث در نظام دانشگاهي ايران - بخش اول
پاکتچي
مقدمه:
در ماههاي پاياني سال گذشته نشستي با حضور اساتيد و رييس محترم دانشگاه امام صادق عليه السلام برگزار شد و مباحث ارزشمندي از سوي آقايان دكتر حجتي, دكتر پاكتجي, دكتر ايزدي و ... درخصوص جايگاه علوم قرآني و حديث در نظام دانشگاهي ايران مطرح شد. نظر به اهميت موضوع گزارشي از اين نشست تقديم مي گردد. خاطر نشان مي شود: اين گزارش بدون اصلاحات سخنرانان به چاپ رسيده است. ضمنا به علت محدوديت صفحات نشريه در اين شماره سخنان دكتر پاكتچي و در شماره هاي بعد گزارش ديگر استادان تقديم مي شود. |
|
معارفی از قرآن «قسمت اول»
علی محیطی
سالها بود که قرآن را تلاوت میکردم و از معارف آن بهره میبردم، به ویژه در ماه مبارک رمضان که بهار(1) و زمزم جوشان قرآن است. آن زمان که دشت تفتیده و عطشناک روحم، از باران قرآن سیراب میشد، به یاد تشنگانی میافتادم که در کنار کوثر جوشان قرآن نشسته بودند و از شدت عطش میسوختند، امّا به دنبال این مایه حیات نبودند.
امتیازات این شیوه
1ـ شناختِ اجمالی معارف بلند قرآنی برای کسانی که به دنبال آشنایی با قرآناند و توانایی خواندن همه تفاسیر را ندارند؛
شریعت، آیت رحمت (سوره حمد آیه 1: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم)
قرآن با نام رحمان و رحیم خداوند آغاز شده است، و این نشانه گستردگی رحمت در شریعت اسلام است و پیام آن این است که هر چه در قرآن آمده، تجلّی رحمانیّت (عام) و رحیمیّت (خاص) الهی است.(12)
چرا سوره حمد را فاتحة الکتاب و سبع المثانی مینامند؟
فاتحة الکتاب میگویند؛ چون سوره حمد در آغاز قرآن است و افتتاح قرآن با آن سوره مبارک است. امّا چرا قرآن با سوره حمد شروع شده است؟ گفته شده چون برنامه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ ، نخست آشنا کردن مردم با خدا، و سپس متوجه کردن آنها به قیامت و رستاخیز است ... و این دو (خدا شناسی و معاد) در این سوره آمده است.(14)
صفات متقین و مفسدین در قرآن (سوره بقره، آیه 1 تا 22)
آیات آغازین سوره بقره به بیان صفات متقین میپردازد و آنها را این گونه معرفی میفرماید:
جاودانگی قرآن (سوره بقره، آیه 23)
«وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیبٍ مِمّا نَزلّنا عَلی عَبدنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ وَ ادْعُوا شُهدائَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
فاسقان در قرآن (سوره بقره، آیه 27)
«اَلذینَ یَنقضُونَ عَهْداللّهِ مِنْ بِعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمرَاللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یُفسِدوُنَ فِی الأرْضِ اُولئکَ هُمُ الْخاسِرونَ»
خلقت و خلافت حضرت آدم (سوره بقره، آیات 30 تا 34)
«وَ اذْ قالَ رَبُّکَ لِلملائکةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفَةً قالُوا أَتَجْعلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الّدماءَ وَ نَحْنُ نُسَّبِحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَّدِسُ لَک ...»
1ـ معرفت (خداشناسی)
در هر کاری انسان به معرفت و بینش نیاز دارد، و در مسائل اعتقادی و الهی بیشتر. از این رو گام نخست برای رسیدن به این مقام، شناخت مقصد است. در حدیثی از قول خدای تعالی آمده است:
2ـ عبودیّت (خودشناسی)
اگر انسان خود را به خوبی بشناسد، خود را، عین نیاز و حاجت به پروردگار خود میبیند و میفهمد چارهای جز تسلیم و عبودیت ندارد و آن را برای خویش بالاترین کمال میبیند و همیشه به این سخن زیبای حضرت علی ـ علیه السلام ـ مترنم خواهد بود:
3ـ اطاعت (وظیفه شناسی)
زمانی که انسان به عبودیت خود واقف شد، از سرِ عشق و رضا به اطاعت که برترین وظیفه اوست، تن در میدهد که ثمره آن رسیدن به مقام خلافت الهی است.
4ـ استقامت
آنچه معرفت و عبودیت و اطاعت را به سرانجام میرساند، استقامت و ثبات قدم است. انسان باید سالها تلاش کند تا یکی از اسماء و صفات الهی را دارا شود؛ بلکه انسان آن اسماء الهی را داشته، ولی بر اثر گناه و عصیان و خلقت مادی از آن بی خبر است. پس باید بکوشد تا آن را دوباره به خاطر آورد. استقامت همان گمشدهای است که قرآن، آن را سبب نزول ملائکه میداند و میفرماید:
گناه حضرت آدم (آیات 35 تا 37)
«وَ قلنا یا آدمُ اسْکُن انتَ و زوجکَ الجنّةَ... فَتَلقّی آدمُ مِنْ رِّبِّهِ کلماتٍ فَتابَ عَلیهِ اِنّهُ هُوَ التَّوّابُ الرّحیمُ»
بهشت حضرت آدم ـ علیه السلام ـ
در اینکه بهشتی که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ در آن استقرار داشته، در کجا بوده است، بین مفسّران و صاحب نظران اختلاف است؛ گروهی آن را به بهشت موعود تفسیر کردهاند. برخی آن را یکی از باغهای زیبا و با صفای زمین دانستهاند.(78) دستهای از محققین آن را بهشت برزخی میدانند تا مسئله هبوط و تکلیف معنا پیدا کند.(79)
خلقت شیطان
شیطان در لغت به موجودی موذی و شرور اطلاق میشود و در بعضی روایات به میکروب، شیطان گفته شده است. حضرت امام خمینی (ره) به حق به آمریکا لقب شیطان بزرگ داده است. ابلیس همان موجود متمرّد و سرکشی است که بر اثر عصیان و تکبرش از درگاه الهی رانده شد. کار شیطان و ابلیس فریب و گمراهی است.
پی نوشت ها:
1ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه مبارک رمضان است.» بحارالانوار، ج 92، ص 213، ح 9. 2ـ «قَد جائکم مِنَ اللّه نورٌ وز کِتابٌ مُبینٌ» سوره مائده (5) آیه 15. 3ـ قال رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ : «القرآنُ ماْدبةُ اللّه؛ قرآن سفره گسترده نعمت الهی است.» بحارالانوار، ج 92، ص 19. 4ـ «نُنَزِّلُ مِنَ القرآن ما هُو شفاءٌ وَ رَحمَةٌ للمؤمنین» سوره اسراء (17) آیه 82. 5ـ «افلا یتدبّرونَ القرآنَ» سوره نساء (4) آیه 82. 6ـ قال علی ـ علیه السلام ـ : «علیک بتلاوة القرآن ... فانّهُ عهدٌ من اللّه الی خلقه.» من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 65. 7ـ «انّ هذا القرآنَ یهدی لِلتی هی أقومُ» سوره اسراء (17) آیه 9. 8ـ «قد جائکم موعظة من ربکّم و شفاءٌ لما فی الصُّدُور» سوره یونس (10) آیه 57. 9ـ «لَقَدْ صرّفنا فی هذا القرآن لیذّکّروا» سوره اسراء (17) آیه 41. 10ـ قال رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ : «القرآنُ ... عصمةٌ مِن الهَلکة ... و امانٌ مِنَ الْفِتَنِ.»؛ اصول کافی، ج 2، ص 600. 11ـ قال علی ـ علیه السلام ـ : «کتابُ اللّه ... هُو الصراطُ المُستقیم.»؛ بحارالانوار، ج 92، ص 25. 12ـ در بین برخی از مفسّران مشهور است که رحمان به رحمت و بخشش و احسان عام خداوند نسبت به همه بندگان (اعم از نیکوکار و بدکار) اشاره دارد؛ چه اینکه میبینیم مثل باران، رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده... ولی رحیم به رحمت خاص پروردگار اشاره دارد که به بندگان مطیع و فرمانبردار و صالح و درستکار اختصاص داده شده است. تفسیر نمونه، ج 1، ص 10. 13ـ سوره نمل (27) آیه 30. 14ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 3. 15ـ همان، ص 129. 16ـ همان، ص 130؛ المیزان، ج 12، ص 201. 17ـ ای پیامبر، به تو سبعالمثانی را عطا کردیم. 18ـ معجزات پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ دو گونه است: الفـ معجزات قولی: مثل قرآن، بـ معجزات فعلی: مثل شقّالقمر. معجزات قولی مهمتر است؛ چون محدود به زمان و مکان خاصی نیست و برای همیشه باقی میماند. ولایت تکوینی، ص 55. 19ـ پیامبر که دارای معجزه است لازم است مردم را به مقابله دعوت کند؛ به این معنا که علامت و نشانه درستی گفتار خود را معجزه خویش معرفی کند، تا اگر دیگران میتوانند همانند آن را بیاورند، این کار را در اصطلاح تحدّی میگویند. تفسیر نمونه، ج 1، ص 83. 20ـ سوره اسراء (17) آیه 88. 21ـ سوره هود (11) آیه 14 ـ 13. 22ـ سوره یونس (10) آیه 38. 23ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 88. 24ـ عدهای از فصیحان و بلیغان عرب در صدر اسلام، تصمیم به این کار گرفتند. یک سال هم تلاش کردند؛ اما در نهایت نتوانستند حتی یک سوره بیاورند. اینجا بود که زبان به تهمت گشودند و نسبت سحر و افترا به پیامبر دادند. تفسیر موضوعی، آیة اللّه جوادی آملی، ج 1، ص 174. 25ـ سوره حجر (15) آیه 9. 26ـ عالم ذر: عالمی است بین عالم نور و عالم دنیا. ما انسانها پیش از اینکه به این عالم بیاییم، در آنجا بودهایم و پیمان و وعده دادهایم، هر چند اکنون آن را فراموش کردهایم. 27ـ سوره اعراف (7) آیه 172؛ اصول کافی، ج 2، ص 12؛ المیزان، ج 8، ص 339. 28ـ المیزان، ج 8، ص 339، اصول کافی، ج 2، ص 10، ح 1. 29ـ اصول کافی، ج 2، ص 10، ح 3. 30ـ سوره یس (136) آیه 30. 31ـ همان. 32ـ نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 1، ص 36. 33ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 104. 34ـ همان، ج 8، ص 342؛ تفسیر موضوعی، ج 12، ص 120. 35ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ ، رک: المیزان، ج 8، ص 340. 36ـ سوره اعراف (7) آیه 173. 37ـ همان. 38ـ «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ»«ملائکه خدا را معصیت نمیکنند.» سوره تحریم (66) آیه 6. 39ـ بحارالانوار، ج 18، ص 345. 40ـ تسنیم، ج 3، ص 39 ـ 40. 41ـ سوره حجر (15) آیه 29. 42ـ مثنوی معنوی، ج 1، ص 63. 43ـ همان، ص 262. 44ـ سوره بقره (2) آیه 161. 45ـ سوره محمّد (47) آیه 27. 46ـ سوره الحاقّة (69) آیه 30 ـ 32. 47ـ تسنیم، آیت اللّه جوادی آملی، ج 3، ص 208 و 209. 48ـ سوره فصلت (41) آیه 30. 49ـ بحارالانوار، ج 18، ص 345؛ مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، امام خمینی (ره)، ص 72. 50ـ دیوان بابا طاهر همدانی، ص 61. 51ـ المیزان، ج 1، ص 116. 52ـ سوره بقره (2) آیه 31. 53ـ «تأدبّوا بآداب اللّه؛ به آداب و صفات الهی متأدب شوید.» بحارالانوار، ج 47، ص 237. 54ـ سوره نور (24) آیه 22. 55ـ تسنیم، آیت اللّه جوادی آملی، ج 3، ص 204. 56ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 394 و 395. 57ـ مفاتیح الجنان، ص 236. 58ـ سوره فصلت (41) آیه 30. 59ـ سوره جن (72) آیه 16. 60ـ نهج البلاغه، خطبه 176/13. 61ـ دیوان اشعار استاد علامه حسن زاده آملی (دام عزه)، ص 138. 62ـ سوره مطففین (83) آیه 14. 63ـ اشاره به این رباعی استاد علامه حسن زاده آملی (دام عزه): ما جدولی از بحر وجودیم همه ما دفتری از غیب و شهودیم همه ما مظهر واجب الوجودیم همه افسوس که در جهل غنودیم همه دیوان اشعار، ص 213. 64ـ سوره بقره (2) آیه 31. 65ـ شرح اصول کافی ملاصدرا، ج 1، ص 365، نکته پنجم. 66ـ دیوان حافظ، ص 96. 67ـ سوره بقره (2) آیه 32. 68ـ همان، آیه 30. 69ـ المیزان، ج 1، ص 115؛ تسنیم، ج 3، ص 64. 70ـ بحارالانوار، ج 57، ص 324. 71ـ بحارالانوار، ج 57، ص 321 و 336. 72ـ همان، ج 25، ص 25. 73ـ المیزان، ج 1، ص 123. 74ـ تسنیم، ج 3، ص 272. 75ـ المیزان، ج 1، ص 125؛ تسنیم، ج 3، ص 272. 76ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 127. 77ـ تسنیم، ج 3، ص 288. 78ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 135. 79ـ المیزان، ج 1، ص 140. 80ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 138. |
|
معارفی از قرآن «قسمت اول»
علی محیطی
سالها بود که قرآن را تلاوت میکردم و از معارف آن بهره میبردم، به ویژه در ماه مبارک رمضان که بهار(1) و زمزم جوشان قرآن است. آن زمان که دشت تفتیده و عطشناک روحم، از باران قرآن سیراب میشد، به یاد تشنگانی میافتادم که در کنار کوثر جوشان قرآن نشسته بودند و از شدت عطش میسوختند، امّا به دنبال این مایه حیات نبودند.
امتیازات این شیوه
1ـ شناختِ اجمالی معارف بلند قرآنی برای کسانی که به دنبال آشنایی با قرآناند و توانایی خواندن همه تفاسیر را ندارند؛
شریعت، آیت رحمت (سوره حمد آیه 1: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم)
قرآن با نام رحمان و رحیم خداوند آغاز شده است، و این نشانه گستردگی رحمت در شریعت اسلام است و پیام آن این است که هر چه در قرآن آمده، تجلّی رحمانیّت (عام) و رحیمیّت (خاص) الهی است.(12)
چرا سوره حمد را فاتحة الکتاب و سبع المثانی مینامند؟
فاتحة الکتاب میگویند؛ چون سوره حمد در آغاز قرآن است و افتتاح قرآن با آن سوره مبارک است. امّا چرا قرآن با سوره حمد شروع شده است؟ گفته شده چون برنامه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ ، نخست آشنا کردن مردم با خدا، و سپس متوجه کردن آنها به قیامت و رستاخیز است ... و این دو (خدا شناسی و معاد) در این سوره آمده است.(14)
صفات متقین و مفسدین در قرآن (سوره بقره، آیه 1 تا 22)
آیات آغازین سوره بقره به بیان صفات متقین میپردازد و آنها را این گونه معرفی میفرماید:
جاودانگی قرآن (سوره بقره، آیه 23)
«وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیبٍ مِمّا نَزلّنا عَلی عَبدنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ وَ ادْعُوا شُهدائَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
فاسقان در قرآن (سوره بقره، آیه 27)
«اَلذینَ یَنقضُونَ عَهْداللّهِ مِنْ بِعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمرَاللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یُفسِدوُنَ فِی الأرْضِ اُولئکَ هُمُ الْخاسِرونَ»
خلقت و خلافت حضرت آدم (سوره بقره، آیات 30 تا 34)
«وَ اذْ قالَ رَبُّکَ لِلملائکةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفَةً قالُوا أَتَجْعلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الّدماءَ وَ نَحْنُ نُسَّبِحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَّدِسُ لَک ...»
1ـ معرفت (خداشناسی)
در هر کاری انسان به معرفت و بینش نیاز دارد، و در مسائل اعتقادی و الهی بیشتر. از این رو گام نخست برای رسیدن به این مقام، شناخت مقصد است. در حدیثی از قول خدای تعالی آمده است:
2ـ عبودیّت (خودشناسی)
اگر انسان خود را به خوبی بشناسد، خود را، عین نیاز و حاجت به پروردگار خود میبیند و میفهمد چارهای جز تسلیم و عبودیت ندارد و آن را برای خویش بالاترین کمال میبیند و همیشه به این سخن زیبای حضرت علی ـ علیه السلام ـ مترنم خواهد بود:
3ـ اطاعت (وظیفه شناسی)
زمانی که انسان به عبودیت خود واقف شد، از سرِ عشق و رضا به اطاعت که برترین وظیفه اوست، تن در میدهد که ثمره آن رسیدن به مقام خلافت الهی است.
4ـ استقامت
آنچه معرفت و عبودیت و اطاعت را به سرانجام میرساند، استقامت و ثبات قدم است. انسان باید سالها تلاش کند تا یکی از اسماء و صفات الهی را دارا شود؛ بلکه انسان آن اسماء الهی را داشته، ولی بر اثر گناه و عصیان و خلقت مادی از آن بی خبر است. پس باید بکوشد تا آن را دوباره به خاطر آورد. استقامت همان گمشدهای است که قرآن، آن را سبب نزول ملائکه میداند و میفرماید:
گناه حضرت آدم (آیات 35 تا 37)
«وَ قلنا یا آدمُ اسْکُن انتَ و زوجکَ الجنّةَ... فَتَلقّی آدمُ مِنْ رِّبِّهِ کلماتٍ فَتابَ عَلیهِ اِنّهُ هُوَ التَّوّابُ الرّحیمُ»
بهشت حضرت آدم ـ علیه السلام ـ
در اینکه بهشتی که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ در آن استقرار داشته، در کجا بوده است، بین مفسّران و صاحب نظران اختلاف است؛ گروهی آن را به بهشت موعود تفسیر کردهاند. برخی آن را یکی از باغهای زیبا و با صفای زمین دانستهاند.(78) دستهای از محققین آن را بهشت برزخی میدانند تا مسئله هبوط و تکلیف معنا پیدا کند.(79)
خلقت شیطان
شیطان در لغت به موجودی موذی و شرور اطلاق میشود و در بعضی روایات به میکروب، شیطان گفته شده است. حضرت امام خمینی (ره) به حق به آمریکا لقب شیطان بزرگ داده است. ابلیس همان موجود متمرّد و سرکشی است که بر اثر عصیان و تکبرش از درگاه الهی رانده شد. کار شیطان و ابلیس فریب و گمراهی است.
پی نوشت ها:
1ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه مبارک رمضان است.» بحارالانوار، ج 92، ص 213، ح 9. 2ـ «قَد جائکم مِنَ اللّه نورٌ وز کِتابٌ مُبینٌ» سوره مائده (5) آیه 15. 3ـ قال رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ : «القرآنُ ماْدبةُ اللّه؛ قرآن سفره گسترده نعمت الهی است.» بحارالانوار، ج 92، ص 19. 4ـ «نُنَزِّلُ مِنَ القرآن ما هُو شفاءٌ وَ رَحمَةٌ للمؤمنین» سوره اسراء (17) آیه 82. 5ـ «افلا یتدبّرونَ القرآنَ» سوره نساء (4) آیه 82. 6ـ قال علی ـ علیه السلام ـ : «علیک بتلاوة القرآن ... فانّهُ عهدٌ من اللّه الی خلقه.» من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 65. 7ـ «انّ هذا القرآنَ یهدی لِلتی هی أقومُ» سوره اسراء (17) آیه 9. 8ـ «قد جائکم موعظة من ربکّم و شفاءٌ لما فی الصُّدُور» سوره یونس (10) آیه 57. 9ـ «لَقَدْ صرّفنا فی هذا القرآن لیذّکّروا» سوره اسراء (17) آیه 41. 10ـ قال رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ : «القرآنُ ... عصمةٌ مِن الهَلکة ... و امانٌ مِنَ الْفِتَنِ.»؛ اصول کافی، ج 2، ص 600. 11ـ قال علی ـ علیه السلام ـ : «کتابُ اللّه ... هُو الصراطُ المُستقیم.»؛ بحارالانوار، ج 92، ص 25. 12ـ در بین برخی از مفسّران مشهور است که رحمان به رحمت و بخشش و احسان عام خداوند نسبت به همه بندگان (اعم از نیکوکار و بدکار) اشاره دارد؛ چه اینکه میبینیم مثل باران، رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده... ولی رحیم به رحمت خاص پروردگار اشاره دارد که به بندگان مطیع و فرمانبردار و صالح و درستکار اختصاص داده شده است. تفسیر نمونه، ج 1، ص 10. 13ـ سوره نمل (27) آیه 30. 14ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 3. 15ـ همان، ص 129. 16ـ همان، ص 130؛ المیزان، ج 12، ص 201. 17ـ ای پیامبر، به تو سبعالمثانی را عطا کردیم. 18ـ معجزات پیامبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ دو گونه است: الفـ معجزات قولی: مثل قرآن، بـ معجزات فعلی: مثل شقّالقمر. معجزات قولی مهمتر است؛ چون محدود به زمان و مکان خاصی نیست و برای همیشه باقی میماند. ولایت تکوینی، ص 55. 19ـ پیامبر که دارای معجزه است لازم است مردم را به مقابله دعوت کند؛ به این معنا که علامت و نشانه درستی گفتار خود را معجزه خویش معرفی کند، تا اگر دیگران میتوانند همانند آن را بیاورند، این کار را در اصطلاح تحدّی میگویند. تفسیر نمونه، ج 1، ص 83. 20ـ سوره اسراء (17) آیه 88. 21ـ سوره هود (11) آیه 14 ـ 13. 22ـ سوره یونس (10) آیه 38. 23ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 88. 24ـ عدهای از فصیحان و بلیغان عرب در صدر اسلام، تصمیم به این کار گرفتند. یک سال هم تلاش کردند؛ اما در نهایت نتوانستند حتی یک سوره بیاورند. اینجا بود که زبان به تهمت گشودند و نسبت سحر و افترا به پیامبر دادند. تفسیر موضوعی، آیة اللّه جوادی آملی، ج 1، ص 174. 25ـ سوره حجر (15) آیه 9. 26ـ عالم ذر: عالمی است بین عالم نور و عالم دنیا. ما انسانها پیش از اینکه به این عالم بیاییم، در آنجا بودهایم و پیمان و وعده دادهایم، هر چند اکنون آن را فراموش کردهایم. 27ـ سوره اعراف (7) آیه 172؛ اصول کافی، ج 2، ص 12؛ المیزان، ج 8، ص 339. 28ـ المیزان، ج 8، ص 339، اصول کافی، ج 2، ص 10، ح 1. 29ـ اصول کافی، ج 2، ص 10، ح 3. 30ـ سوره یس (136) آیه 30. 31ـ همان. 32ـ نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 1، ص 36. 33ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 104. 34ـ همان، ج 8، ص 342؛ تفسیر موضوعی، ج 12، ص 120. 35ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ ، رک: المیزان، ج 8، ص 340. 36ـ سوره اعراف (7) آیه 173. 37ـ همان. 38ـ «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ»«ملائکه خدا را معصیت نمیکنند.» سوره تحریم (66) آیه 6. 39ـ بحارالانوار، ج 18، ص 345. 40ـ تسنیم، ج 3، ص 39 ـ 40. 41ـ سوره حجر (15) آیه 29. 42ـ مثنوی معنوی، ج 1، ص 63. 43ـ همان، ص 262. 44ـ سوره بقره (2) آیه 161. 45ـ سوره محمّد (47) آیه 27. 46ـ سوره الحاقّة (69) آیه 30 ـ 32. 47ـ تسنیم، آیت اللّه جوادی آملی، ج 3، ص 208 و 209. 48ـ سوره فصلت (41) آیه 30. 49ـ بحارالانوار، ج 18، ص 345؛ مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، امام خمینی (ره)، ص 72. 50ـ دیوان بابا طاهر همدانی، ص 61. 51ـ المیزان، ج 1، ص 116. 52ـ سوره بقره (2) آیه 31. 53ـ «تأدبّوا بآداب اللّه؛ به آداب و صفات الهی متأدب شوید.» بحارالانوار، ج 47، ص 237. 54ـ سوره نور (24) آیه 22. 55ـ تسنیم، آیت اللّه جوادی آملی، ج 3، ص 204. 56ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 22، ص 394 و 395. 57ـ مفاتیح الجنان، ص 236. 58ـ سوره فصلت (41) آیه 30. 59ـ سوره جن (72) آیه 16. 60ـ نهج البلاغه، خطبه 176/13. 61ـ دیوان اشعار استاد علامه حسن زاده آملی (دام عزه)، ص 138. 62ـ سوره مطففین (83) آیه 14. 63ـ اشاره به این رباعی استاد علامه حسن زاده آملی (دام عزه): ما جدولی از بحر وجودیم همه ما دفتری از غیب و شهودیم همه ما مظهر واجب الوجودیم همه افسوس که در جهل غنودیم همه دیوان اشعار، ص 213. 64ـ سوره بقره (2) آیه 31. 65ـ شرح اصول کافی ملاصدرا، ج 1، ص 365، نکته پنجم. 66ـ دیوان حافظ، ص 96. 67ـ سوره بقره (2) آیه 32. 68ـ همان، آیه 30. 69ـ المیزان، ج 1، ص 115؛ تسنیم، ج 3، ص 64. 70ـ بحارالانوار، ج 57، ص 324. 71ـ بحارالانوار، ج 57، ص 321 و 336. 72ـ همان، ج 25، ص 25. 73ـ المیزان، ج 1، ص 123. 74ـ تسنیم، ج 3، ص 272. 75ـ المیزان، ج 1، ص 125؛ تسنیم، ج 3، ص 272. 76ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 127. 77ـ تسنیم، ج 3، ص 288. 78ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 135. 79ـ المیزان، ج 1، ص 140. 80ـ تفسیر نمونه، ج 1، ص 138. |
|
دولت قرآن
سید محمد رضا علاءالدین
همخوانی سیاست های کلی سند چشم انداز بیست ساله با قرآن کریم
مقدمه:
معجزة جاودانه قرآن از (بعثت) تاکنون دلها و دیده ها، هوش ها و فکرها، عقول و قلوب بسیاری را به خود جذب کردة است و دلهای بسیاری را روشن ساخته و عطر آیات این (مائده ربّانی) جان های مستعدّی را معطّر کرده است. آنان که (اهل قرآن) بودهاند به شکل های مختلف و دربارۀ امور گوناگون حیات خویش، از این (صحیفه نورانی) بهرة جسته و با عمل صادقانه به این (منشور زندگی) سعادت دنیا و آخرت را به دست آوردهاند. در نظام مقدس جمهوری اسلامی گرایش به سمت تحقق دولت و جامعه قرآنی بشدّت رونق یافته است. آنچه در این مقاله مطرح گردیدة همخوانی سیاست های کلّی سند چشم انداز بیست ساله با قرآن کریم است. اوّلین بخش سند چشم انداز 20 ساله ایران که شامل (امور فرهنگی ـ علمی و فن آوری) بود در شماره 17 مجله کوثر مطرح گردید. بخش دوم این مقاله به محور (امور اجتماعی ـ سیاسی، دفاعی و امنیتی) از سند چشم انداز بیست ساله اختصاص دارد. در این بخش 15 راهبرد (مورد توجه قرار گرفته است که در این مقاله ما به چهار راهبرد آن پرداخته ایم و آیات قرآنی را به صورت موضوعی و مناسب با هر راهبرد همراه با روایات مطرح نموده ایم تا با رویکرد دولت و جامعه به سمت قوانین راهگشا و جاودانه قرآن کریم در مقام عمل، حاکمیت قرآن بیش از پیش در متن جامعه اسلامی ملحوظ و محسوس گردد.
امور اجتماعی، سیاسی، دفاعی و امنیتی سند چشم انداز
راهبرد اوّل: تلاش در جهت تحقق عدالت اجتماعی
ـ ایجاد فرصت های برابر برای آحاد اجتماع
عدالت:
به کدهای ذیل توجه کنید:
راهبرد دوم (ایجاد نظام جامع تأمین اجتماعی)
ـ توجّهبهفضلورحمتواسعهالهیدررسیدگیوکمکدهیبهمردم
حوزه اقتصادی ـ انفاق
ـ رفع فقر و محرومیت با توجّه به فضل خدا (اِن یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله) (22)
زکات
ـ رفع فقر و محرومیت با احیاء زکات (الذین إن مکنّاهم فی الارض اقاموا الصَّلوه و آتوالزکوه) (32)
احسان و نیکوکاری
ـ رفع فقر و محرومیت با فرهنگ سازی احسان و نیکوکاری (احسن کما احسن الله الیک) (41)
احیاء قرض الحسنه
ـ رفع فقر و محرومیت با احیاء قرض الحسنه (مَن ذا الذَّی یُقرِضُ الله قَرضاً حَسناً فَیُضعِفَهُ لَهُ)(44)
احیاء تعاونی ها و خیریّه های مردمی
ـ رفع فقرو محرومیت با تعاون و همکاری مردمی(یا ایهاالذّین آمنوا...تَعاونُوا عَلَی البرّوالتَقوی)(46)
حوزه سیاسی:
ـ دعوت به مبارزه برای نجات محرومان و مستضعفان(ومالکم لاتقاتلونفیسبیلاللهوالمستضعفینمنالرّجالوالنساء)(51)
حوزه اخلاقی
ـ مذمّت منت گذاری درکمک های اقتصادی (یا ایهاالذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمَنِّ والاذی)(54)
راهبرد سوم (تقویت نهادخانه و خانواده و نقش سازنده بانوان در همه عرصه ها)
ـ پرورش روحیه پاسداری از قداست و استواری بنیان و روابط خانواده برپایه حقوق و اخلاق اسلامی
راهبرد چهارم: تقویت هویت دینی و ملی جوانان متناسب با آرمانهای انقلاب اسلامی
ـ فراهم کردن محیط رشد دینی فکری و علمی جوانان |
|
نظريه قرآن در باب چيستى علم (2)
حمید رضا مظاهری سیف
در اين مقاله با شرحى از نظريه «طرح جامع شناخت در قرآن» پايه ها و پيامدهاى علوم جديد نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، كه حاصل همنهادى حس، تجربه، ايمان، خرد و تقواست، تبيين مى گردد.
يقين در طرح جامع شناخت
علوم جديد يا علوم سكولار، كه در روش شناسى اصالت حس و تجربه را مى پذيرد، به ناچار با شكاكيت كه در واقع سفسطه پنهان است39 دست و پنجه نرم مى كند. اما طرح جامع شناخت كه قرآن كريم راهنماى آن است، با تعيين موارد يقين، هم آرامش و اطمينان علمى و روان شناختى را تأمين مى كند و هم مبادى لازم براى اخلاق و زندگى را فراهم مى نمايد، از سوى ديگر، انسان را از فرو افتادن در دام قطعى انگارى گمان ها و مظنونات بى نياز ساخته و باز مى دارد.
كاركردهاى علم
با توجه به ظنى بودن و تحول پذيرى دانش طبيعى اساساً دانش به چه كار انسان مى آيد؟ در قرآن كريم دو كاركرد عمده براى علم معرفى شده است: نخست معرفت الهى با ثمراتى كه در پى دارد. و ديگر تسخير طبيعت به منظور بهره بردارى مادى. در واقع علم هم حيات مادى را آباد مى كند، و هم مايه حيات معنوى است. (سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرضِ جَميعاً مِنهُ اِنَّ فِى ذالِكَ الآياتٌ لِقوم يَتَفَكَّروُن)(جاثيه: 13) و بسيارى ديگر از آيات شريفه قرآن.40
آثار علم
1. كشف قوانين طبيعى: (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الحِسابَ)(يونس: 15)، (اسراء: 12)
احتجاج انبياء به علم
علم به معنا و مفهوم قرآنى نور و مايه حيات طيبه است كه در دعوت انبياء آشكار شده و آنان با علم بر مردم احتجاج مى نمودند. همچنان كه حضرت موسى(عليه السلام) در پاسخ فرعون كه پرسيد: (فَمَن ربُّكُما يَا مُوسى) (طه: 49) فرمود: (الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الأَرضَ مَهداً وَ سَلَكَ لَكُم فيها سُبُلا وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخرَجنَا بِهِ أَزواجاً مِن نَّبَات شَتَّى)(طه: 53) در اين آيه شريفه يكى از اعجاز علمى قرآن آمده كه آن تبيين زوجيت گياهان است.
اخلاق علمى در قرآن
1. دليل جويى: (اَمِ اتَّخَذُوا مِن دونِهِ ءَالِهَهً قُلْ هاتُوا بُرهانَكُم...)(انبياء: 24 / بقره: 111/ انعام: 143/ اعراف: 104 و 105 / مؤمنون: 117 / فاطر: 40 / قصص: 75 / نساء: 174 / انفال: 42).
عوامل و آثار جهل
1. عوامل جهل
بى ايمانى: اگر انسان آگاهى هاى بسيارى هم داشته باشد بدون ايمان، در جمع بندى به خطا رفته و دچار كج فهمى مى شود. (قُلْ انْظُروا ماذا فِى السَّمواتِ وَالأَرضِ وَ مَا تُغْنِى الآيات وَالنُّذُر عَن قَومِ لاَ يُومِنُون) (يونس: 101)، (نجم: 29 و 30)، (منافقون: 3)، (روم: 53)، (انعام: 125) اعراف: 27)، (نحل: 104)، (فصلت: 44)
2. آثار جهل
جدال جاهلانه: (وَ مِن النّاسِ مَن يُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَيرِ عِلم وَ هُدىً وَلا كِتاب مُنير) (حج: 8)، (آل عمران: 66)، (انعام: 119)، (احقاف: 23)، (اسراء: 36).
نتيجه گيرى
علم بر آمده از كاربرد شايسته ابزار متعارف شناخت (تجربه حسى و عقل) و همچنين ايمان و تقواست. اگر انسان بنا بر طرح جامع شناخت كه قرآن كريم به آن هدايت فرموده، فراگيرى علم را اساس حيات خويشتن قرار دهد. هدايت الهى تداوم يافته و درهاى علم راستين، كه همانا شناخت آيه اى عالم است، به رويش گشوده مى شود و از آثار و كاركردهاى دانش بهره مند مى گردد. و اما اگر راهى غير از اين طى شود، اوهام نظام يافته ظرفيت آگاهى انسان را پر كرده، و سرچشمه نور و دانش و هدايت فرو بسته مى شود. در اين صورت آگاهى هاى انسان موجب گرفتارى ها و بحران هاى بى شمار و سهمگينى در زندگى فردى و اجتماعى مى گردد. همچنان كه جهان امروز با علوم سكولار به جاى بهشت در زمين جهنمى ساخته كه آتش جنگ و توطئه و ستم از جاى جاى آن زبانه مى كشد. و امروز ارمغان انقلاب اسلامى پاسخ او به پرسش هاى بى پاسخ انسان معاصر و راه گذر از بحران هاى موجود نهضت توليد دانش، افق رهايى از ظلمت زمان را نمايانده و چرخش تاريخ و تمدن به سوى نور را رقم مى زند.
ساير منابع
ـ محمدتقى جعفرى، شناخت از ديدگاه علمى و از ديدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، بخش دوم;
پى نوشت ها
1ـ مهدى گلشنى، از علم سكولار تا علم دينى، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ دوم، 1380، ص 17ـ26. 2ـ لوسين گلدمن، فلسفه روشنگرى، ترجمه شيوا كاويانى، انتشارات فكر روز، 1375، مقدمه مترجم، ص 19ـ 21. 3ـ جنبش هاى محيط زيست گرايى (Ecologe) پاسخى به پيامدا سوء دانش سكولار است. (ايدئولوژى هاى مدرن سياسى اندرو و وينسنت، ترجمه مرتضى ثاقب فر، ققنوس، 1378، بخش هشتم. 4ـ دانالد ديگليس، فلسفه علم در قرن بيستم، ترجمه حسن مياندارى، سمت، 1375، بخش نهم و دهم. 5ـ گفتار در روش رنه دكارت، ترجمه محمدعلى فروغى، در كتاب سير حكمت در اروپا، البرز، چ دوم، 1377، ص 614. 6ـ محمدتقى جعفرى، شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملى، اميركبير، 1362، ص 10 ـ 15. 7ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مجلد 13، صدرا، چ دوم، 1374، ص 425. 8ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حيات معقول، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى، 1382، ص 82 ـ 84. 9ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان ف اتفسير القرآن، ج 16، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ بيست و چهارم، 1379، ص 309. 10ـ سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 94. 11ـ مولى محسن فيض كاشانى، المحجه البيضاء فى تهذيب الاحياء، دفتر انتشارات اسلامى، الطبعه الثالثه، 1415 ق، ص 83. 12ـ ر.ك. نظريه العلم فى القرآن غالب حسن دارالهادى، بيروت، 1421 ق. 13ـ عبدالله جوادى آملى، شناخت شناسى در قرآن، دفتر انتشارات اسلامى، چ دوم، 1374، ص 156. 14ـ آلن چالمز، چيستى علم، ترجمه سعيد زيباكلام، انتارات علمى فرهنگى، 1374، فصل دوازدهم / حميد پارسانيا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1377، بخش اول. 15ـ قال الصادق(عليه السلام): «... فمنها قلبه الذى به يعقل و يفقه و يفهم...» (محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 34. 16ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حيات معقول، ص 92. 17ـ محمد محمدى رى شهرى، علم و حكمت در قرآن و حديث، ج 1، دارالحديث، 1379، حديث 232. 19ـ بقره: 259. 20ـ بقره: 260. 21ـ نحل: 108 / طه: 124 و 125 / فرقان: 44 و 73 / نمل: 80 و 81 / روم: 52 و 53 و 59 و 60 / فاطر: 1 / فصلت: 44 / زخرف: 40 / جاثيه: 123 / احقاف: 26 / بقره: 18، 19، 20 و 171 / انعام: 25 / اعراف: 179 / يونس: 43 / هود: 24. 22ـ محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 2، دارالحديث، باب بصيرت، حديث 1730. 23ـ فصلت: 44 و 17 / نمل: 66/ محمد: 47 / حج: 46 / مائده: 71 / اعراف: 64 / هود:24/طه: 124 / بقره: 18 / يونس: 43. 24ـ سيد محمدحسين طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مندرج در مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 6، چ چهارم، 1375، ص 107. 25ـ سيد محمدحسين طباطبائى، رساله الولايه، ضميمه كتاب طريق ران (شرح و ترجمه رساله الولايه)، صادق حسن زاه، نشر بخشايش، 1381، ص 170 از متن رساله و ص 49 و 50 از شرح رساله. 26ـ بقره: 55 و 118 / نساء: 153 / اسراء: 90 و 93 / فرقان: 21. 27ـ انفال: 17. 28ـ انفال: 50 / محمد: 37 / تحريم: 6. 29ـ نازعات: 5 / نساء: 97 / نمل: 28 و 32 / سجده: 11. 30ـ فجر: 22. 31ـ بقره: 16 / آل عمران: 87. 32ـ شورى: 5. 33ـ احزاب: 43. 34ـ احزاب: 56. 35ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبيعت، نشر مطهر، 1375، ص 45. 36ـ عبدالغنى الخطيب، قرآن و علم امروز، ترجمه اسدالله مبشرى، مؤسسه عطائى، 1362، ص 47. 37ـ تائوى فيزيك فرتيوف كاپرا، ترجمه حبيب الله داد، كيهان، چ چهارم، 1375، ص 7. 38ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبيعت، ص 70. 39ـ همان، ص 69. 40ـ عبدالله جوادى آملى، شريعت در آينه معرفت، تنظيم و ويرايش حميد پارسانيا، اسراء، چ دوم، 1378، ص 270. 41ـ لقمان: 20 / زخرف: 12 و 13 / اعراف: 10 / قصص: 73 / روم: 46. 42ـ روم: 8. 43ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، الجزء الثانى و الخمسون المكتبه الاسلاميه، چ سوم، 1372، ص 336. 44ـ فتح: 4 و 7. 45ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، جزء الواحد و الخمسون، چ چهارم، 1373، ص 66. 46ـ نك: پرسشى در باب تكنولوژى مارتين هايدگر. 47ـ سيدحسن نصر، نياز به علم مقدس، ترجمه حسن مياندارى، مؤسسه فرهنگى طه، 1379، بخش سوم. 48ـ ر. ك: انسان تك ساحتى، هربرت ماركوز، ترجمه محسن مؤيدى، اميركبير، چ سوم، 1362. 49ـ ر.ك: جان كولمن، كميته 300 كانونى توطئه جهانى ترجمه يحيى شمس، نشر علم، چ چهارم، 1377، به يژه فصل اول و دوم. همچنين ر.ك. صلاح نصر، جنگ روانى، ترجمه محمود حقيقت كاشانى، سروش، چ دوم، 1381. 50ـ محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمه، باب علم، حديث 13673. ● منبع: خبرگزاری - فارس |
|
نظريه قرآن در باب چيستى علم (1)
حمید رضا مظاهری سیف
در اين مقاله با شرحى از نظريه «طرح جامع شناخت در قرآن» پايه ها و پيامدهاى علوم جديد نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، كه حاصل همنهادى حس، تجربه، ايمان، خرد و تقواست، تبيين مى گردد.
مقدّمه
انقلاب اسلامى موجب توجه جهانيان به دين و آثار حيات بخش آن در جوامع بشرى گرديد. اين در حالى بود كه ابرقدرت هاى غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران هاى جدّى مواجه بودند. حيات و تمدنى كه آن ها بر پايه علوم سكولار پى ريزى كرده بودند، به بن بست هاى جدّى رسيده بود به گونه اى كه گذر از آن ها غير ممكن مى نمود و حتى تا به امروز هم نه تنها گريز گاهى نيافته اند بلكه پس از فروپاشى ابرقدرت شرق، بحران هاى بيشترى پيش روى دنياى غرب ظهور نمود. اين همه آشفتگى و سرگردانى همه ناشى از تفسير و برداشت نادرستى است كه دنياى غرب از انسان دارد: انسان موجودى معنوى و خليفه خداوند روى زمين است و همه شئون حيات و هستى او بايد با ملاحظه اين حقيقت پرورش يابد. دانش بشرى نيز از اين قاعده بيرون نيست. اگر دانش بر پايه مبانى معنوى يعنى انسان شناسى الهى و جهان بينى دينى بنيان نهد، نردبان ترقّى و شكوفايى آدمى در حيات فردى و جمعى مى گردد. در اين فضا انسان مى تواند از همه امكانات معرفت شناختى خود در شناخت و تصرف عالم استفاده كند. در غير اين صورت، دانش در حقيقت اوهام نظام يافته اى است كه همچون پلكانى سست خواهد بود و با اينكه ممكن است انسان را چند گامى پيش راند، به بالا برد، اما او را به سختى بر زمين خواهد كوفت.
ضرورت اين پژوهش
ورود به هر بحثى نيازمند تعريف و توضيح مبادى تصورى آن است. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت توليد علم» تعريفى شايسته ارائه نشود چه بسا گروهى از درك ضروت آن باز مانده، پرسش هايى در اصل موضوع روا دارند. روشن است كه امروزه دانش در مراكز علمى و تحقيقاتى جهان در حال توليد است، از اين رو، بايد سعى كرد راه پيموده آن ها را طى كنيم تا به آن ها رسيده و سهمى از توليد دانش را به خود اختصاص دهيم. حتى بسيارى از توليدكنندگان دانش امروز دنيا، ايرانى ها هستند، كه در كشورهاى توسعه يافته مشغول پژوهش اند. شايسته است با فراهم كردن شرايط مناسب راه بازگشت آنان به وطن هموار گردد.همه اين سوء تفاهم ها از ابهام در مفهوم «علم» در عبارت «توليد علم» برمى خيزد.
چيستى علم در قرآن
قرآن شريف در طرح جامع شناخت، افزون بر اينكه به مطالعه پديده هاى طبيعى و انسانى با استفاده از حس و تجربه تأكيد مىورزد، اين ادارك را به تدّبر و خردورزى پيوند زده و در نهايت اين آگاهى ها را در آغوش دين مى افكند و با توجه دادن به ژرفاى الهى پديده هاى عالم در رابطه با پديد آورنده، دانشى بر آمده از حس و تجربه و خرد و ايمان و پرهيزكارى را در راه تعالى و شكوفايى فراروى انسان مى نهد.
مفهوم جهل
همان گونه كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علم را با عقل تعريف كرده اند] «العالم عقل عن الله»[ و عقل در حديث معروف «جنود عقل و جهل» با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده و معرفى گرديده است، جهل نيز نه تنها كژى و كاستى در شأن نظرى انسان را بيان مى كند بلكه نامى است براى ناراستى هاى رفتارى و اخلاقى. در حقيقت علم و جهل هر دو بر پاره اى از مصاديق نظرى و عملى دلالت دارند. پس جهل افزون بر نادانى به اصطلاح امروزى به معناى نادرستى نيز مى باشد و در حقيقت وصفى براى نوعى شخصيت است كه خصوصيات شناختى و رفتارى فرد را توصيف مى كند.
ابزار تحصيل دانش
علوم جديد تنها، با استفاده از حس و تجربه پيش مى رود و بر اين مبناى روش شناختى بنا نهاده شده است. با پيدايش تزلزل در اين بنيان سست و نادرست پس از اثبات گرايى، ابطال گرايى و بعد اقسام مكاتب نسبى گرايى در روش شناسى علوم جديد راه يافت14 و خاكستر شكاكيت بر پيكر آن نشست. اما قرآن مجيد با تعريف مسئوليت همه ابزارهاى شناختى انسان، بنايى نستوه را پديد آورده كه تاب حمل علم را تا افق هاى بى كران دارد. (اِنَّ السَمْعَ والبَصَرَ والفُوادَ كُلُّ اوُلئِكَ كانَ عَنهُ مسئُولا.)(اسراء:36)
كارآمدى تجربه
خداوند متعال به تجربه حسى اعتبار داده، چنان كه قابيل با مشاهده كلاغ، دفن مردگان را آموخت.18 و با مردن و زنده كردن مرد صالحى از بنى اسرائيل حقيقت حشر را براى او آشكار نمود.19 همچنان كه در داستان پرندگان حضرت ابراهيم(عليه السلام)با تجربه، يقين و ايمان او را كامل كرد.20
مبانى دانش تجربى در قرآن
دانش تجربى نيازمند مبانى و پايه هايى است. پاره اى از اين مبانى در علم سكولار و علم به مفهوم قرآنى مشترك است و بخشى ديگر، تنها در طرح جامع شناخت قرآنى جايگاه يافته و از آنجا تأمين مى شود; چنان كه پاره اى مبانى ويژه علم سكولار بوده و در نگاه قرآنى جايگاهى ندارند.
محدويت دانش بشرى
انسان توانمندترين مخلوقات از حيث ظرفيت دانش است و اگر آن را در مسير حق سير دهد تا برترين مراتب هستى راه بر او هموار مى گردد، تا جايى كه در آيه 30 سوره بقره، همين دانش ملاك برترى انسان بر ملائك و شايستگى خليفه الهى براى آدمى معرفى شده است. با اين همه چنددسته از آيات قرآن مجيد محدوديت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشكار مى سازد. |
|
انديشه هاي كلامي ، قرآني امام خميني
سيد موسي صدر
امام خمينى(ره) علاوه بر آن كه فقيهى چيره دست و آشنا با منابع تشريع بود, و افزون بر آن كه عارفى وارسته و پاك ضمير و با شهود و سلوك دمساز بود, فيلسوف و متكلمى بلندپايه و ظريف انديش نيز به شمار مى آمد. انديشه هاى فلسفى و كلامى كه اين مرد بزرگ در آثار و كتاب هاى خود مطرح كرده است, نشان از چيرگى و ژرف نگرى ايشان در عرصه هاى گوناگون فلسفى و كلامى دارد.
توحيد
توحيد در ابعاد گوناگون آن ازمهم ترين موضوعات كلامى است كه امام درباره آن سخن گفته و بويژه توحيد ذات و توحيد صفات بيشترين بحث ها را به خود اختصاص داده است. اما اين نكته شايسته توجه است كه مباحث مربوط به توحيد ذات و بخشى از مباحث صفات, بيش از آن كه سبك كلامى داشته باشد, رنگ و بوى عرفانى دارد. امام در اين مباحث با ذوق عرفانى و با اصطلاحات و ديدگاه هاى عارفان سخن گفته است و از همين رو با آن كه موضوع كلامى است, اما نمى توان مباحث مطرح شده پيرامون آن را مباحث كلامى اصطلاحى دانست.
توانايى عقل در شناخت خداوند
اين مسأله از ديرباز در ميان انديشمندان مطرح بوده است كه آيا عقل توانايى شناخت خدا و صفات او را دارد يا نه؟ آيا عقل مى تواند در مورد خدا و صفات و افعال او داورى كند يا خير؟
برهان فطرت
ييكى از راه هاى شناخت ومعرفت به خداوند, راه فطرت است. انسان همان گونه كه از نگاه و تفكر در آيات آفاقى واقعيتى را به عنوان خالق و مدبّر اين جهان كشف مى كند, از نظر و تأمّل در نفس و نهاد خويش نيز به چنين معرفتى نائل مى گردد, حال چگونه و با چه كيفيت؟ تفسيرها مختلف است.
اراده الهى
بحث معروفى كه در كتاب هاى كلامى راجع به اراده الهى مطرح شده اين است كه آيا اراده الهى همان ذات است يا چيزى افزون بر آن؟ آيا قديم است يا حادث؟
كلام الهى
مطرح شدن تكلم خدا در آيات متعدد, اين پرسش را در عرصه تفكر كلامى مطرح ساخته است كه خداوند چگونه متكلم است. بحث حدوث و قدم كلام الهى نيز كه مشاجرات كلامى طولانى را ايجاد كرده بود در واقع از شاخه هاى همين پرسش و تابع پاسخ هايى است كه در اين زمينه داده شده است.
توحيد عبادى
توحيد در عبادت به معناى پرستش خداى يگانه به لحاظ آن كه نتيجه باور به وحدانيت خداست, امرى مسلم و ترديد ناپذير در ميان مسلمانان است و اساساً معيار مسلمانى شمرده مى شود, اما در ماهيت اين عمل و اينكه آيا توحيد در عبادت به نفى اسباب و علل مى انجامد يا نه, اختلاف وجود دارد. بيشتر مسلمانان بين توحيد در عبادات و توسل به اسباب مادى و معنوى مانند شفاعت, ناسازگارى نمى بينند. اما گروهى از آنان كه امروزه به عنوان وهابى ها معروف شده اند بر اين باورند كه توحيد در عبادت با توسل به اسباب معنوى ناسازگار است, و بنابر اين هر گونه عملى را كه نشانگر روى آورى به اسباب معنوى باشد مانند, زيارت, توسل, شفاعت جستن و… شرك مى شمارند.
فلسفه شرور
يكى از موضوعاتى كه از ديرباز ذهن فيلسوفان و متكلمان را به خود مشغول ساخته, مسأله شرور و ناملايمات در جهان آفرينش است. پرسش اين است كه با توجه به رحمت گسترده, علم فراگير و قدرت مطلقه خدا, چرا و چگونه يك سلسله بدى ها, ناملايمات, مصيبت ها و به طور كلى شرور در جهان آفرينش راه يافته است؟ آيا خاستگاه اين امور خود خداوند است و خدا خود آنها را آفريده است, يا خاستگاه اينها ذات طبيعت جهان مادى است و آفرينش آنها تبعى مى باشد؟
هدفمندى خداوند
ازموضوعات كلامى كه امام مورد بحث قرار داده اند, موضوع هدفمندى خداوند است آيا فعل الهى داراى غرض و هدف است يا خير؟ اين مسأله در مباحث كلامى پيشنه اى دور دارد و نظريات گوناگون در آن اظهار گرديده. اشاعره براين باورند كه فعل خداوند داراى غرض و هدف نيست:
جبر و اختيار
ييكى از قديمى ترين مسائلى كه در كلام مطرح بوده, مسأله جبر و اختيار است كه در زبان روايات از آن به جبر و تفويض تعبير مى شود. پرسش اين است كه آيا انسان در افعال و اعمال خود مختار است يا مجبور, و به عبارت ديگر آيا فعل انسان, مخلوق و آفريده خود اوست يا آفريده خداوند است و انسان در آن نقشى ندارد؟
شفاعت
شفاعت از ابعاد گوناگون قابل بحث است. در اينجا تنها به دو بعد آن بسنده كرده و ديدگاه امام را درباره آن بررسى مى كنيم.
1. حقيقت شفاعت
در اين كه حقيقت شفاعت چيست, دو نظريه در آثار امام به چشم مى خورد; نظريه نخست كه در كشف الاسرار آمده اين است كه حقيقت شفاعت, دعاست; شفيع با طلب آمرزش ازخداوند در حق گناهكار, شفاعت مى كند.
2. تأثير شفاعت
شفاعت در آخرت چه اثرى دارد؟ آيا موجب رفع عذاب و عقاب مى شود چنان كه بعضى ها گفته اند, يا موجب افزايش ثواب و پاداش, چنان كه بعض ديگر گفته اند, و در هر دو صورت, مورد شفاعت چه كسى است, آيا مرتكب كبيره است يا مرتكب صغيره؟ ديدگاه ها در اين باره متفاوت اند.50 امام خمينى بر اين باور است كه اثر شفاعت نه رفع عذاب و عقاب است و نه افزايش ثواب بدان معنى كه طرفداران اين نظريه پنداشته اند, زيرا استحقاق عقاب و ثواب, امر اعتبارى نيست, بلكه امر تكوينى و واقعى است, و عقاب و ثواب, لازمه وجودى و ملكات روحى انسان است, امكان ندارد با شفاعت اين لوازم را بتوان تغيير داد.
معاد
از محورهای کلامی که اما دربارة آن سخن گفته و از ابعاد گوناگون مورد بحث قرار داده، موضوع معاد است. در این نوشتار برخی از جنبه های این موضوع را بررسی می کنیم.
اثبات معاد
امام برای اثبات و حقانیت آن، علاوه بر آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد، به طور عمده به سه دلیل فلسفی استدلال می کند.
چگونگی معاد
آیا معاد، جسمانی است یا روحانی؟ این پرسشی است که مورد بحث و گفت و گوی فیلسوفان و متکلمان قرار گرفته است. به طور کلی سه نظریه در این زمینه مطرح شده است:
حقیقت بهشت و جهنم
درباره حقیقت بهشت و جهنم، در کلمات امام دو تعبیر دیده می شود؛ یکی آن که بهشت و جهنم دو نشانه جداگانه هستند که انسان ها در اثر حرکت جوهری به سوی یکی از آن دو در حرکت اند.
انواع بهشت و جهنم
امام خمینی(ره) بر این باور است که بر خلاف تصور ابتدایی و عامیانه، بهشت و جهنم یک نوع نیست، بلکه سه نوع بهشت و جهنم وجود دارد:
نبوت
نبوت نیز از موضوعات کلامی- قرآنی است که امام خمینی آن را از جهات گوناگون مورد بحث و بررسی قرار داده است. دراین قسمت به سه بحث از مباحث متعدد آن می پردازیم.
فلسفه نبوت
فلسفه نبوت چیست؟ چرا خداوند در طول تاریخ، انسان هایی را یکی پس دیگری مبعوث کرده و رسالتی را بر دوش شان گذاشته است؟ آیا بعثت انبیا برای آن بوده است که زندگی دنیوی انسان ها را سامان بدهند؟ یا برای آن که حیات اخروی و جهان آخرت را درست کنند و کاری به دنیا و زندگی دنیوی نداشته اند؟
فلسفه تفاوت آیین ها
مسأله تفاوت شرایع از مسائلی است که همواره مورد بحث بوده است. دیدگاه مطرح در این زمینه که بیشتر در بحث ختم نبوت بدان تکیه می شود این است که تفاوت شرایع، معلول تفاوت استعدادها و توانایی های بشر در طول زمان و در نتیجه تفاوت نیازهای اوست. هر شریعتی به تناسب اقتضای نیازهای موجود و متناسب با رشد عقلانیت بشر نازل شده است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
عصمت پیامبران
سومین موضوعی که در زمینه نبوت از سوی امام مطرح شده مسأله عصمت پیامبران است. اصل عصمت، به اجمال مسلم است، بحث در ماهیت و منشأ آن است. در کتاب های کلامی و تفاسیر، بیشتر عصمت را به نیروی وجودی تعریف کرده اند که در انسان ایجاد مصونیت از گناه و خطا می کند: «ملکه اجتناب المعاصی مع التمکن منها»83 و یا «قوه تمنع الانسان عن اقتراف المعصیه و الوقوع فی الخطا».84
امامت
موضوع امامت نیز از محورهای مهم است که امام درباره آن سخن گفته است، این مسأله در کتاب کشف الاسرار به صورت گسترده به بحث گرفته شده است و در یک نگاه کلی می توان گفت که مباحث امام در این زمینه به دو جهت اصلی بر می گردد؛ یکی جهت ثبوتی و دیگری اثباتی. در بخش دوم، تلاش امام بر آن است که امامت امام علی(ع) را با تکیه بر آیات و روایات و تاریخ به اثبات رساند. اما در جهت نخست، بحث در اصل ضرورت و اهمیت امامت است. در این نوشتار همین جهت را مورد بررسی قرار می دهیم و دیدگاه امام را در رابطه با آن به جست و جو می نشینیم.
ضرورت امامت
اینکه امامت به عنوان ریاست دینی و دنیایی مردم، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است، مورد پذیرش بیشتر یا همه مسلمانان است، جز آنکه برخی این ضرورت را عقلی می دانند مانند شیعه، و بعضی دیگر نقلی می دانند مانند بیشتر اهل سنت.
پی نوشتها:
1. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، اسماء و صفات حق، انتشارات اهل قلم،61-210. 2. امام خمینی، شرح چهل حدیث، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، 192. 3. امام خمینی، آداب الصلوه، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی،200. 4. تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، موسسه در راه حق،47. 5. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 4/42. 6. فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، 1/113-114. 7. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل،103 و نیز رک:شرح چهل حدیث،184. 8. تفتازانی، مسعود بن عمربن عبدالله، شرح المقاصد،4/128. 9. تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب،293. 10. لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد،183. 11. امام خمینی، شرح چهل حدیث، 597. 12. امام خمینی، شرح دعای سحر، 115-116. 13. امام خمینی ، طلب و اراده، 24. 14. همان، 29-33. 15. شرح المقاصد،4/144. 16. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، قسم الالهیات، 32. 17. همان، پاورقی،33. 18. امام خمینی، طلب و اراده، 36، پاورقی. 19. همو، کشف الاسرار،28. 20. جیمز، ویلیام، جهان کثرت انگارانه،311. 21. کاپلستون، تاریخ فلسفه، 8/520. 22. شیرازی، محمد بن ابراهیم، صدرالمتألهین، اسفار، 7/69. 23. مطهری، مرتضی، بیست گفتار،174. 24. امام خمینی، طلب و اراده،31. 25. همو، شرح دعای سحر، 34. 26. همان،149. 27. همو، طلب و اراده،78 و نیز رک: شرح چهل حدیث،222، و شرح حدیث جنود عقل و جهل37. 28.همو، شرح چهل حدیث،240. 29. همان، 242. 30. همو، تقریرات شرح اسفار، به نقل از عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان دفتر هفدهم، 135-136. 31. تفتازانی، شرح المقاصد، 4/301. 32. همان،302 33. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد ،64. 34.تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، 217-218. 35. امام خمینی، شرح چهل حدیث، 601. 36. همان. 37. ابن سینا، التعلیقات، 18. 38. امام خمینی، طلب و اراده، 45. 39. همو، شرح چهل حدیث، 603. 40. رک: شرح المقاصد،4/225. 41. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 1/99-100. 42. تهرانی، میرزا جواد آقا، میزان المطالب، 312. 43. امام خمینی، شرح دعای سحر، 104-105. 44. همو، شرح چهل حدیث، 585-587. 45. همو، طلب و اراده، 736. 46. همو، کشف الاسرار، 78. 47. همو، تقریرات شرح اسفار، به نقل از: عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان دفتر هفدهم،203. 48. همو، آداب الصلوه، 223. 49. همو، شرح چهل حدیث، 150. 50. رک: کشف المراد، 279، شرح المقاصد، 5/157. 51. امام خمینی، تقریرات شرح اسفار، به نقل از عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، 208-207. 52. همان، 208. 53. همان، 209. 54. تقریرات اسفار، به نقل از معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، 108. 55. رک: شرح چهل حدیث،187 و نیز: شرح حدیث جنود عقل و جهل، 101. 56. صحیفه نور، 21/68، پیام امام به گورباچف. 57. رک: کشف المراد، 258. شرح المقاصد، 91. 58. صحیفه نور، 7/167. 59. تفتازانی، شرح المقاصد، 5/89. 60. همان. 61. همان،90. 62. رک: کشف المراد، 258. 63. رک: اسفار، 9/185-194. 64. رک: تقریرات شرح اسفار، به نقل از معاد از دیدگاه امام خمینی، 234و239-242. 65. رک: شرح چهل حدیث، 363. 66. امام خمینی، سرالصلوه، 25. 67. همو،شرح حدیث جنود عقل و جهل، 141. 68. صحیفه نور، 22/225. 69. امام خمینی، شرح چهل حدیث، 362. 70. همان، 13. 71. همان، 412. 72. همو، شرح حدیث جنود عقل و جهل، 416. 73.همان، 417. 74. همو، شرح چهل حدیث، 266. 75. همان، 21. 76. همو، آداب الصلوه، 57. 77. همو، شرح چهل حدیث، 21. 78. همو، آداب الصلوه، 34-35. 79. صحیفه نور، 12/241. 80. امام خمینی، طلب و اراده، 155. 81. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 5/353. 82. امام خمینی، آداب الصلوه. 83. تفتازانی ، شرح المقاصد، 5/50. 84. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 2/142. 85. سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، 4/386. 86. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 5/81. 87. سیوری حلی، جمال الدین مقداد بن عبدلله، اللوامع الالهیه، 170. 88. امام خمینی، شرح چهل حدیث، 552. 89. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، 181. 90. همان، 181-182. 91. امام خمینی، کشف الاسرار، 134. 92. همان، 135. |
|
شناخت شناسی هنر در نگرش قرآنی
علامه، سید میرحسین
قرآن، به ما عشق، مقصد و جهت عطا می کند و هنر، ساعت، ابزار و نیرو. حال ببینیم نگره قرآن که جاده هنر را ترسیم می کند چیست؟ وچهتکنیکهاییرامعرفیمینمایدتا مرکب هنرمند شود. |
تذهيب قرآن: هنر آراستن قرآن با نقش و نگارهايى از آب طلا و رنگهاى ديگرتذهيب از ماده «ذ ـ هـ ـ ب» (طلا) و به معناى زراندود كردن و طلاكارى است.[1] در اصطلاح، هنر تزيين اوراق كتب، قرآن و مرقّعات (نامهها) را با استفاده از طلا و رنگهاى گوناگون تذهيب مىگويند.[2] در عربى «تذهيب» و «اذهاب» دو مصدر و به يك معناست. جسمى را كه زراندود شده است «مُذَهَّب» يا «مُذْهَب» و به تذهيب كار «مُذَهِّب» يا «مُذْهِب»گويند.[3]برخى گونه زرّين اين هنر را «تذهيب» و گونه رنگارنگ آن را «ترصيع» ناميدهاند؛ اما چون رنگمايه اصلى اين هنر، رنگ طلايى است، معمولا آن را «تذهيب» مىخوانند.[4] از نظر برخى نويسندگان، عنوان تذهيب تنها به فن رنگآميزى با طلا اختصاص ندارد و در عصر حاضر به هنر زركوبى روى جلد كتابها، با حروف بزرگ طلايى نيز اطلاق مىشود.[5] منشأ هنر تذهيب:هنر تذهيب قبل از اسلام نيز در جوامع پيرامون جزيرةالعرب وجود داشته است؛ به عنوان نمونه نوعى كتيبه نگارى رومى به نام «تابولاآناتا»، در تزيين كتب مصرى رواج داشته است.[6] در ايران نيز اين هنر در ميان مانويان، به طور چشمگيرى رواج داشته و در حقيقت صحنهاى از نمايش آزاد كردن و ظهور نور و روشنايى به شمار مىرفته است.[7] گويند: «مانى»، خود كتابش «ارژنگ» را با نقوش و تصاوير زيبا مىآراست.[8] گزارشى تاريخىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 390 بيانمىكند كه در قرن چهارم هجرى (حدود 311هـ.ق.) وقتى شمارى از آثار مكتوب مانويان را سوزاندند، طلا و نقره موجود در آنها ذوب و جارى شد.[9] مردم عراق كه بر اثر همجوارى با ايران و گروههاى مذهبى مانند مانويان با هنر تذهيب آشنا بودند، در انتقال اين هنر به جامعه اسلامى نقش مهمى داشتند.[10] اما تعاليم و عقايد اسلامى بر همه شئون و صور هنرى رايج در تمدن اسلامى اثر گذاشته است و همه آثار هنرى، در تمدن اسلامى به نحوى مُهر اسلام خوردهاند.[11] هنر اسلامى نيز همتاى هر هنر ديگرى، هنرهاى گذشته چون هنرهاى ساسانى و بيزانسى را ماده خويش قرار داده است.[12] در اين ميان در هنر اسلامى، بيشتر آن بخش از هنرهاى پيشين ماده قرار گرفته كه جنبه تجريدى و سمبليك داشته است؛ نظير نقوش هندسى و اسليمى در تذهيب، كه ماده آنها از حجاريهاى دوران ساسانى است.[13] نقوش اسليمى، خطايى و هندسى (=> همين مقاله، سير تطور تاريخى تذهيب قرآن) در تذهيب فضايى را محاكات مىكنند كه نه فضاى طبيعى يونانى است و نه فضاى بصرى جديد، به ويژه آنكه خطوط اسلامى و قرآنى نيز به آن افزوده مىشود و حالتى روحانى به آن مىدهد[14]، از اين رو برخى سنت گرايان، هنر اسلامى را نشئت گرفته از دو سرچشمه قرآن و حقيقت معنوى ذات نبوى[15] يا بازگشت كننده به سه راز وحى و ظهور (تجلّى نامتناهى در متناهى) و رجعت به مبدأ دانستهاند.[16] امّا بسيارى ديگر بر اين باورند كه هنر اسلامى از قرآنكريم يا احاديث نبوى سرچشمه نگرفته است و ظاهراً پايه دينى ندارد، در حالى كه عميقاً صبغه اسلامى به خود گرفته است.[17] تذهيب قرآن كوششى براى تزيين آن بود، از اينرو بايد صورتى از هنرهاى نگارشى تكوين مىيافت كه همچون خط، زيبايى و روحانيت قرآن را هرچه بيشتر نمايش مىداد. از مميزات اصلى چنين هنرى دورى از طبيعت بود. بدين ترتيب تذهيبْكاران در تمدن اسلامى شيوهاى خاص را براى زينت قرآن برگزيدند و آن خصوصيتِ تنزيهى هنرى بود كه در قرآن به كار مىرفت.[18] نكته قابل تأمّل در باب تذهيب اين است كه هنرمندان تذهيبْكار نيز، همچون دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 391 خطاطان، آموزگار اين هنر را اميرمؤمنان، امام على(عليه السلام) مىدانند.[19] سير تطوّر تاريخى تذهيب قرآن:تذهيب از فنونى است كه در دوره اسلامى در كنار فن كتابت و خوشنويسى به رشد و شكوفايى رسيد، هرچند بر اثر هراس از ورود هرچيز زايدى به متن قرآن و نيز از آنجا كه متن قرآن مستقيماً آن را طلب نمىكرد، رشدى محدودتر از هنر خط و خوشنويسى داشت.[20] ظهور پديده تذهيب در مصاحف در مراحل اوليه اسلامى با عكسالعمل منفى عالمان دينى مواجه شد[21]؛ امّا حمايت خلفا ازاين هنر، باعث شد تا به مرور جاى خود را در فرهنگ و تمدن اسلامى باز كند.[22]به نقل ابن نديم، خالد بن ابى الهياج، اولين خوشنويسى بود كه سوره «شمس» را تا آخر قرآن با حروفى به رنگ طلا بر ديوار جنوبى مسجد النبى نوشت.[23] نخستين مورد استفاده از رنگ قرمز در مصاحف به دوره ابوالاسود دوئلى، (قرناول هجرى) باز مىگردد. هرچند استفاده از نقطههاى قرمز رنگ در آن زمان تنها براى اعراب گذارى متن صورت مىگرفت و نه تزيين قرآن[24]؛ امّا زمينهاى براى استفاده از رنگها و علايم ديگر براى تزيين قرآن بود. مىتوان گفت كه قرآن خود داراى مجالهايى است كه تحريك كننده مذهِّب بوده است؛ سرلوحه سوره و فاصله ميان آيات شاخصترين اين امكانات است. علايم نشان دهنده هر 5 آيه (تخميس) يا 10 آيه (تعشير)، محل سجده و نيز افتتاح نخستين سوره و افتتاح كل كتاب، مجالهايى ديگر براى هنرنمايى هنرمندان مذهِّب بوده است.[25] متأسفانه به سبب از بين رفتن بسيارى از آثار مكتوب قرن يكم تا سوم هجرى اطلاعات كافى درباره پيدايش و تطوّر هنر تذهيب در اختيار ما نيست.[26] تذهيبكاران نخستين با استفاده از نوارهايى كه معمولا دربرگيرنده نقوش درهم پيچيده يا هندسى ريز است فاصله ميان دو سوره را تزيين مىكردند. بعضى از شكلها ارتباط خاصى با معمارى به ويژه رديفهاى طاقنما (ايوانكوچك يا نمايى كم عمق از طاق كه روى ديوار ساخته و تزيين مىشود[27]) دارد و از نقوش گياهى خبرى نيست. در طى قرن دوم هجرى نوارهاى تزيينى پيچيدهتر شده و عنوان سوره به صورت زرين در ميان نوار نوشته مىشد. گاهى نيز سر سوره در داخل نقوش گياهى ديده مىشود. رنگآميزى قرآنهاى اين دوره به دو شيوه صورت گرفته است: در شيوه نخست از رنگهاى اُخرايىِ زرد، سبز تيره دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 392 و سرخ بهره بردهاند و در شيوه ديگر از رنگهاى طلايى، آبى همراه با سرخ، سرمهاى و قهوهاى استفاده شده است.[28] از تذهيب كاران قرون اوليه اسلامى مىتوان ابراهيم صغير، يقطينى، ابوموسى بن عمار، ابن سقطى و ابوعبدالله خزيمى را نام برد.[29] قرآنهايى منسوب به ائمه اطهار(عليهم السلام) موجود است كه در بعضى از آنها تذهيب به كار رفته است؛ ولى با توجه به شواهد و بررسيها به نظر مىرسد اين مصاحف در قرون بعدى (قرن سوم هجرى به بعد) نوشته و تذهيب شدهاند.[30] بيشتر آثار تذهيبى كه از قرن سوم و چهارم هجرى بر جاى ماندهاند، قرآن است. اين قرآنها كه از تذهيب پيشرفتهترى برخوردارند، معمولا داراى دو صفحه عنوان با نقوش هندسىاند. سر سورهها به زر تحريردار (خطوط باريكى كه در كنار خطوط درشت يا دور نقاشى مىكشند) و گاهى به شنگرف (مادهاى سرخ رنگ)[31] آراسته است و در كنار سر سوره يك شكل تزيينى قرار دارد كه پيش زمينهاى براى ترنج (طرحىمركب از طرحهاى اسليمى و گل و بوتهاى) و شمسه (نقش زينتى به شكل خورشيد)[32] دوران بعدى است. اسامى سورهها نيز به زر تحريردار يا با زنگار و رنگهاى تركيبى تزيين شده است. فاصله آيهها با دايره يا ستارههاى طلايى و شنگرف و زنگار تذهيب شدهاند.[33] صنعت كاغذسازى را مسلمانان در قرن دوم هجرى از اسراى چينى در تركستان فرا گرفتند و پس از اندك زمانى در جهان اسلام گسترش يافت[34]؛ ولى استفاده از آن در مصاحف* تا قرن چهارم هجرى به تأخير افتاد كه شايد ناشى از احتياط مسلمانان در انتخاب كاغذ براى انتقال آيات قرآنى باشد.[35] آسانى تذهيب بر روى كاغذ زمينه را براى هنرنمايى مذهّبان فراهمتر ساخت. ابوبكر محمد بن حسن نقاش از تذهيب كاران مشهور قرن چهارم است.[36] تلاش هنرمندان دورههاى نخستين اسلامى در عصر سلجوقيان (قرن پنجم و ششم هجرى) به صورت مستقل و پيشرفته ظهور يافت. در اين دوره استفاده از كاغذ در نُسَخ قرآن رايج شد و قطع كتابها از مستطيل افقى به مستطيل عمودى تغيير يافت. همچنين خط نَسخ جايگزين خط سنتى كوفى شد.[37]مجموع اين تحولات رونق هنر دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 393 تذهيب و تغييراتى در آرايهها و تزيينات را، متناسب با تحولات مذكور موجبشد. مصاحف اين دوره با سرلوح (نقش و نگارى كه در صفحه اول كتاب ايجاد مىشود[38]) آغاز مىشود. طراحى سرلوحهها متنوع است و در بعضى موارد تزيينات، زمينه متن را تشكيل مىدهد و نوشتههايى درون شمسهها و اشكال هندسى موجود است. تزيينات از حالت سادگى خارج شده و اسليميها (نقشمايه انتزاعى گياهى و پرپيچ و خم كه رنگها و غنچهها را دربرمىگيرد[39]) و نقوش پرشاخ و برگ بيش از نقوش هندسى اهميت مىيابد. «تحرير»، نوآورى هنرمندان تذهيب كار در اين دوره است كه بعدها ادامه يافت و به كمال رسيد. اين نقش شامل هالهاى است كه در واقع دورگيرى حروف و علايم با رنگ طلايى يا رنگهاى ديگر است. در خارج اين هاله، صفحه با نقوش اسليمى پر شده است، به طورى كه متن برجستهتر از زمينه تذهيب يافته، جلوه مىكند.[40] به طور كلى تذهيب زيباترين و اصيلترين هنر اين عصر در بين النهرين را تشكيل مىدهد.[41] عبدالرحمانبن محمد دامغانى، سعيدبن ابراهيمبن صالح، ابن بواب و عثمان بن وراق از مذهِّبان مشهور دوره سلجوقى بودهاند.[42] پس از حمله مغولان به ايران تا پايان قرن هفتم در كار مذهّبان فترتى پيش آمد؛ ولى از اوايل قرن هشتم، در پى اسلام آوردن حاكمان مغول و تشكيل حكومت ايلخانان صنعت تذهيب دوباره رونق گرفت و به اوج كمال و ترقى رسيد.[43] به ويژه از دهه دوم قرن هشتم كه خواجه رشيدالدين، وزير سلطان اولجايتو، در مؤسسه خيريه خود در حومه تبريز نوشتارخانهاى بنياد كرد، تذهيب آثار مكتوب رواج يافت و مكتب تبريز بنا نهاده شد.[44] در آغاز قرن هشتم و با حمايت ايلخانان 24 نسخه عظيم قرآنى پديد آمد كه در اندازه، شكل و شكوهمندى از همه نمونههاى شناخته شده قبلى برتر بود.[45] معروفتر از همه دو نسخه از قرآن است كه به دستور سلطان اولجايتو نوشته شده است: يكى قرآنِ محفوظ در لايپزيك است كه محمد بن ايبك در سال 706 قمرى در بغداد تذهيب كرده و ديگرى قرآنى كه در كتابخانه سلطنتى مصر موجود است و به وسيله عبدالله بن محمد همدانى در سال713 قمرى تذهيب و كتابت شده است. نسخه اخير چند صفحه كامل تذهيب دارد كه در نوع خود شاهكار اشكال تزيينى است.[46] وجود صفحات افتتاحيه از ويژگيهاى اين دوره است كه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 394 از خود تذهيب به تنهايى حاصل مىگردد يا از صفحاتى كه در آنها خط نسبت به تذهيب جنبه كمكى دارد. نماد تار عنكبوتى به شكل شعاعها و دواير هم مركز به شكل آشكارترى بروز و ظهور يافته است[47] و تركيب رنگآميزى معمولا طلايى و آبى است.[48] همزمان با حكومت مغولان، در مصر نيز هنر تذهيب تحت حمايت مملوكان رشد يافت و قرآنهاى نفيسى در قلمرو حكومت مملوكان نوشته و به تذهيب آراسته شد.[49] ويژگيهاى اين نسخهها به وضوح نشاندهنده اثرپذيرى از نسخههايىاند كه در قلمرو ايلخانان پديد آمدند. به نظر مىرسد خوشنويسان و مذهّبانى كه در مكتب بغداد آموزش ديده بودند، همچون هنرمندان ديگر در آغاز قرن هشتم به قاهره مهاجرت كردهاند و تحت حمايت مملوكان به تذهيب و كتابت قرآن پرداختهاند.[50] در نمونههاى مملوكى تركيب بندى، پيچيدهتر و اسليميها پرتفصيلتر است، حاشيهها سرشار از عناصر چينى، مانند گلهاى نيلوفر آبى است و رنگ گزينى با رجحان رنگ طلايى و آبى صورت گرفته است. [51] شيوهمملوكى در مصر و سوريه (شام) تا زمانى كه عثمانيان آن ممالك را تصرف كردند (923ق.) ادامه يافت[52]، هرچند از اوايل قرن دهم به تدريج از كيفيت تذهيب در اين مناطق كاسته شده بود.[53] امّا در ايران و عراق هنر تذهيب ايرانى كه از اواخر قرن هفتم به دست تذهيب كاران ايرانى پديد آمد طى قرن نهم تحت تأثير تيموريان بهتدريج جانشين شيوه مغولى گرديد[54] و بسيارى از عناصر اصلى طرحهاى مكتب تبريز، به دست هنرمندان شيراز و هرات تكامل يافت.[55] دوره تيموريان از دورههاى مهم و پررونق هنر بوده و سلاطين تيمورى مشوّق انواع هنر از جمله تذهيب بودهاند و حتى شاهزاده بايسنقر (فرزند شاهرخ) خود در خوشنويسى و تذهيب مهارت داشت.[56] در اين دوره نقوش لطيف و ريز نقشِ پيچيده و ظريف جايگزين نقوش درشت نقشِ باشكوه و عظمت شد[57] و با رواج تزيينات گياهى به شكل طبيعى و گاهى اشكال پرندگان به اسلوب چينى، فن تذهيب طبيعت گراتر شد.[58] تيموريان از عناصر هندسى كمتر استفاده مىكردند و براى ترنج سوره هم اهميتى قائل نبوده، به تدريج آن را حذف كردند.[59] با وجود اين قرآنهاى اين دوره به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 395 ويژه آنها كه براى شاهرخ و بايسنقر ميرزا تذهيب شده در شمار زيباترين تذهيبهاست.[60] امير خليل معروف به ميرك نقاش، مولانا يارى شيرازى و ملاحاجى محمد نقاش از جمله مذهّبان بزرگ دوره تيمورى بودند.[61] در آغاز قرن دهم و با ظهور صفويان شيوه جديدى در تذهيب پديد آمد كه به سرعت از مرزهاى منطقهاى فراتر رفت، چندان كه گاه، بدون قرينه نمىتوان تشخيص داد مصحفى از قرن دهم يا يازدهم، ايرانى است يا هندى يا عثمانى. از ويژگيهاى شاخص اين دوره تيره شدن ته رنگ آبى و افزايش كاربرد اقسام رنگ سرخ و ساير رنگهايى است كه تا آن زمان رنگهاى فرعى محسوب مىشدند؛ امّا آبى و طلا همچنان تفوّق خود را حفظ كردند. گذشته از رنگ، اسليمى پركاربردترين نقشمايه بود.[62] ديگر ويژگى تذهيب اين دوره تذهيب معرّق است. در تذهيب معرّق، تذهيب كار، طرحهاى اسليمى، خطايى (طرحى به شكل شاخه درخت يا بوته با گل و برگ و غنچه)[63]، برگ فرنگى و نقشهاى ديگر را به طور منظم بر حاشيه كتاب طرح مىكند. صحاف با ابزارى خاص، آنها را بريده و بيرون مىآورد و بر روى كاغذى به رنگ تيره قرار مىدهد. سپس آن را بريده، در محل نقش حاشيه كتاب مىچسباند و پس از خشك شدن، دور آن را به آب طلا تحرير كرده، مهر مىزند و براى زيباسازى طرح ميان آنها را با نقوش خاص طلااندازى مىكنند. اين شيوه تذهيب از زمان شاه طهماسب رواج يافت و پس از صفويه رو به زوال نهاد.[64] از جمله بزرگترين مذهِّبان دوره صفوى مىتوان مولانا محمود، ميرك مذهّب و پسرش قوام الدين، مولانا حسن بغدادى و مولانا عبدالله شيرازى را نام برد[65]؛ اما تذهيب در مغرب اسلامى (اسپانيا و شمال غرب آفريقا) به دور از تأثير تحولات قرندهم در ايران، شيوه مغولى و مملوكى خود را حفظ كرد.[66] از آغاز قرن دوازدهم تا پايان دوره صفويه و افشاريه به تدريج از زيبايى و ظرافت آثار تذهيب شده كاسته شد[67]، به طورى كه مىتوان اين دوران را دوران افول هنر تذهيب دانست؛ امّا در نيمه نخست قرن سيزدهم در دوره زنديه مكتب شيراز كه جانشين مكتب تبريز بود به كمال رسيد. ارائه سبكى كاملا متفاوت از مكاتب پيشين در اين دوره باعث پديد آمدن آثارى بديع و ارزنده در تذهيبشد.[68] در زمان قاجاريه نيز به هنر تذهيب اهميت زيادى داده شد و هنرمندان با الهام از سبكهاى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 396 پيشين، خود سبكهاى نوينى پديد آوردند[69]؛ اما از اواخر دوره قاجاريه با خالى شدن خزانه دولت و نيز فراوانى نسخههاى چاپ سنگى و سربى به جاى نسخههاى دستنوشت، هنر تذهيب از رونق افتاد. با اين وجود تذهيب به شيوههاى ديگرى ادامه يافت و حتى به طبقه متوسط جامعه راه يافت و به صورت هنرى مردمى درآمد.[70] در عصر حاضر با اختراع دستگاههاى چاپ رنگى و امكان دستيابى به طراحى رايانهاى قرآنها به شكل چاپى تزيين مىشوند، هرچند تذهيب به عنوان يك هنر همچنان به حيات خود ادامه داده، هنرمندانى را به سوى خود جلبمىكند. رنگمايههاىتذهيب:اساسىترينرنگمايه در هنر تذهيب رنگ طلايى يا آب طلا (ماءالذهب) است. قلقشندى آب طلا را تركيبى از گَرد طلا، آب، صمغ و عصاره ليمو مىداند.[71] كيفيت رنگ طلايى، به ميزان نرمىِ گَرد طلا بستگى دارد؛ هرچه گَرد طلا، نرمتر و ساييدهتر باشد، رنگ طلايى راحتتر بر كاغذ جارى مىشود و سطحى براق، باجلا و همگون پديد مىآورد.دومين رنگى كه در هنر تذهيب كاربرد فراوان داشته، به عنوان رنگمايه اصلى اين هنر محسوب مىشود، رنگ آبى است.[72] رنگهاى ديگرى كه در تذهيب به كار مىرفته با توجه به سبك و مكتب تذهيب متفاوت است. اين رنگها عبارتاند از سرنج، سيلو (سبز حاصل از تركيب دو رنگ ديگر)، زرنيخ (زرد)، شنگرف، جوهر كرم (قرمزدانه)، عصاره ريوند، قهوهاى مايل به سرخ كه حاصل تركيب قرمز دانه و عصاره ريوند مخلوط با مشكى است، سنگ لاجورد، آجرى، گِلماشى، سفيداب سرخ، مركب، سبززنگارى، سبز چمنى (اخضر)، حلّ زر، حلّ سيم.[73] تذهيب به عنوان هنرى قدسى:برخى سنتگرايان معتقدند يكى از معيارهاى اصالت دين، وجود هنر قدسى است كه متناسب با چگونگى تجلّى امر قدسى در آن دين به وجود مىآيد و از آنجا كه در اسلام، كلمه الهى به صورت كتاب نازل شده، خوشنويسى و تذهيب هنر قدسى است.[74] از اين ديدگاه هريك از نقشها، طرحها، رنگها و حتى تركيب بين آنها در تذهيب داراى بار معنوى است؛ به عنوان نمونه، نقش ترنج را مىتوان الهام گرفته از شجره طيبه (ابراهيم/ 14، 24 ـ 25) دانست كه وقتى در سرلوحه سوره قرار مىگيرد در پى تصوير كردن ابزار نوشتن وحى يعنى قلم است.نماد ديگرى كه هم كمال و هم عدم تناهى را بيان مىكند خورشيد است كه به صورت شمسه در دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 397 تذهيب ظهور يافته است. اسليمى نيز مىتواند تصوير روشنى از ميل و شوق باشد، افزون بر اينكه به سبب پيچيدگىاش موجودى پر رمز و راز و فوق مادى است. دايره و مثلث نماد بهشت است و مكمل آنها كه نماد دنياست شكل مربع يا مستطيل است، بنابراين تركيب مستطيل حاشيه با متن قرآن بر ظرفى مادّى دلالت مىكند كه وحى در آن ريخته شده است.[75] طرحهاى هندسى كه به نحو بارزى وحدت در كثرت و كثرت در وحدت را نمايش مىدهند همراه با نقوش اسليمى كه نقش ظاهرى گياهى دارند آن قدر از طبيعت دور مىشوند كه ثبات را در تغيير نشان مىدهند و فضاى معنوى خاصى ابداع مىكنند كه رجوع به عالم توحيد دارد.[76] رنگ نيز در جهت همان اهداف شكل به كار رفته است؛ رنگ طلايى كه در تذهيب مهمترين رنگ است رنگ نور و نماد روح و اشراق آگاهىبخش الهى است، پس بالذات نماد علم است و بالعرض به معناى تعليم يا ظهور و با اسم «عالم» و «منوّر» تناسب دارد؛ اما آبى رنگ آسمان است و نمايانگر رحمت نامتناهى خداوند. در نماد بودن براى رحمت نامتناهى دريا نيز تالى آسمان است كه رنگ آسمان را گرفته و با هم، همه چيز را فرامىگيرند، پس آبى متناسب با اسم «رحمان» و «محيط» است و آبى در كنار طلايى به معناى رحمتى است كه ميل به ظاهر كردنِ خود دارد.[77] حتى فضاى خالى نيز در هنر اسلامى كاركردى معنوى مىيابد. مىتوان گفت كه با توجه به فضاى خالى در كنار خوشنويسى و نيز نقشهاى اسليمى و هندسى، نوعى آگاهى نسبت به ارتباط ميان فضاى خالى و حضور الهى در هنر اسلامى حاصل مىآيد كه با نگرش معنوى به فقر انسان نسبت به خدا ارتباطى نزديك دارد، گذشته از اين در نظر مسلمانانى كه خداوند را متعالى و غير مادى مىدانند، حضور خداوند را در اين جهان فقط به مدد فضاى خالى مىتوان حس كرد، بنابراين به كارگيرى فضاى خالى درهنر اسلامى در كنار سمبوليسم هندسى و ديگر اشكال تمثيلپردازى انتزاعى به يگانه ابزار نشان دادن وحى از طريق هنر بدل گرديد.[78] حكم فقهى تذهيب قرآن:بيشتر فقهاى اهل سنت استعمال طلا در مصحف و تذهيب آن را با استناد به روايات و برخى ادله ديگر، به طور مطلق منع كردهاند. از اين دسته گروهى قائل به حرمت شده و گروهى آن را مكروه دانستهاند؛ اما بعضى تذهيب در مصحف زنان را به دليل جواز استعمال طلا براى زنان جايز دانستهاند. از سوى ديگر عدهاى نيز با استناد به پارهاى روايات وادلّه، به جواز تذهيب به طوردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 398 مطلق فتوا دادهاند و حتى غزالى كتابت قرآن با طلا را امرى نيكو و مستحسن شمردهاست.[79] از شيعه دو روايت در مورد تذهيب قرآن از ائمهاطهار(عليهم السلام) نقل شده است: محمد بن ورّاق مىگويد: قرآنى را بر امام صادق(عليه السلام)عرضه كردم كه در آن از تذهيب استفاده شده بود و در آخر آن سورهاى را با طلا نوشته بودند. امام(عليه السلام) تنها كتابت قرآن با طلا را نكوهش كردند و فرمودند: خوش ندارم كه قرآن كتابت شود، مگر با مركب سياه، همانگونه كه اولين بار كتابت شد: «لا يعجبني أن يُكتب القرآن إلاّ بالسَّواد كما كُتِب أوّل مرة».در روايت ديگر سماعة مىگويد: از امام(عليه السلام) درباره مردى پرسيدم كه مصاحف را با طلا تعشير (تذهيب) مىكرد. حضرت فرمودند: كار درستى نمىكند.[80] هرچند برخى از فقهاى شيعه قائل به تحريم تذهيب قرآن شدهاند[81]؛ ولى غالب آنان دلالت روايات بر تحريم را ناتمام دانسته، به كراهت تذهيب قرآن حكم كردهاند.[82] منابعتاريخ هنرهاى ملى و هنرمندان ايرانى، عبدالرفيع حقيقت، تهران، مترجمان و مؤلفان ايران، 1369ش؛ تجليات حكمت معنوى در هنر اسلامى، محمد مددپور، تهران، اميركبير، 1374ش؛ تذكرةالفقهاء، العلامة الحلى (م.726ق.)، قم، آلالبيت(عليهم السلام)لاحياء التراث، 1414ق؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش غفارى، صدوق، 1417ق؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م.1186ق.)، به كوشش على آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363ش؛ خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن مجيد، مرتضى پاك سرشت، تهران، قديانى، 1379ش؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرةالمعارف اسلامى، 1378ش؛ راهنماى صنايع اسلامى، س. م ديماند، ترجمه: عبدالله فريار، علمى فرهنگى، 1365ش؛ صبح الاعشى، احمد بن على القلقشندى (م.821ق.)، مصر، وزارة الثقافة والارشاد القومى، 1383ق؛ الصحاح، الجوهرى (م.393ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ العثمانيون و فن التذهيب فىالثقافة التركيه (مقاله)، سعد عبد المجيد؛ فرهنگبزرگ سخن، حسن انورى و ديگران، تهران، سخن، 1381ش؛ فرهنگ فارسى، معين (م.1350ش.)، تهران، اميركبير، 1375ش؛ الفهرست، ابن النديم (م.380ق.)، تهران، مروى، 1393ق؛ فيضالرحمن فى الاحكام الفقهيه، احمد سالم ملحم، اردن، دارالنفائس، 1421ق؛ كتاب الحيوان، الجاحظ (م.255ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالجيل، 1416ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ لغتنامه، دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ المتحف فى احكام المصحف، صالح بن محمد الرشيد، بيروت، الريّان، 1424ق؛ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد العاملى (م.1226ق.)، به كوشش مرواريد، بيروت، فقه الشيعه، 1418ق؛ المقنع، الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادى(عليه السلام)، 1415ق؛ المقنعه، المفيد (م 413ق.)، قم، نشر اسلامى،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 399 1410ق؛ المنتظم، ابن الجوزى (م.597ق.)، به كوشش نعيم زر زور، بيروت، دارالكتب العلمية، 1412ق؛ ميراث جاويدان (فصلنامه)، تهران، سازمان اوقاف امور خيريه؛ هنر (فصلنامه)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى؛ هنر اسلامى، ديويد تالبوت رايس، ترجمه: ماه ملك بهار، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375ش؛ هنر اسلامى، بوركهارت، ترجمه: رجب نيا، تهران، سروش، 1365ش؛ هنر خط و تذهيب قرآنى، مارتين لينگز، ترجمه: قيومى، تهران، گرّوس، 1377ش؛ هنر سامانى و غزنوى، اتينگهاوزن، شراتو، بمباچى، ترجمه: يعقوب آژند، تهران، مولى، 1376ش؛ هنر مانوى و زردشتى، لوئى هامبى و ديگران، ترجمه: يعقوب آژند، مولى، 1376ش؛ هنر و معمارى اسلامى، شيلا بلروجاناتان بلوم، ترجمه اشراقى، تهران، سروش، 1381ش؛ هنر و معنويت اسلامى، سيد حسين نصر، به كوشش قاسميان، تهران، دفتر مطالعات دينى هنر، 1375ش؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م.1104ق.)، قم، آل البيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1412ق. محمد رضا ستوده نيا، سيد حبيب دشتى [1]. فرهنگ فارسى، ج1، ص1058، «تذهيب». [2]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص426. [3]. الصحاح، ج1، ص129؛ لسانالعرب، ج5، ص67، «ذهب». [4]. ميراث جاويدان، ش 2، ص127. [5]. ر. ك: العثمانيون و فنالتذهيب. [6]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص425 ـ 426. [7]. تجليات حكمت معنوى، ص105 ـ 106. [8]. هنر مانوى و زردشتى، ص30. [9]. المنتظم، ج13، ص220. [10]. الحيوان، ج1، ص55؛ خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص426. [11]. تجليات حكمت معنوى، ص131. [12]. هنر و معنويت اسلامى، ص10. [13]. تجليات حكمت معنوى، ص138 ـ 139. [14]. همان، ص118. [15]. هنر و معنويت اسلامى، ص10 ـ 13. [16]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص74، 117. [17]. هنر اسلامى، بوركهارت، ص22؛ تجليات حكمت معنوى، ص91. [18]. تجليات حكمت معنوى، ص182 ـ 183. [19]. تجليات حكمت معنوى، ص183، 188. [20]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص71. [21]. صبح الاعشى، ج2، ص442. [22]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص425. [23]. الفهرست، ص9. [24]. المقنع، ص126. [25]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص71 ـ 72. [26]. هنر اسلامى، رايس، ص7. [27]. فرهنگ بزرگ سخن، ج5، ص4847. [28]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص430 ـ 431. [29]. الفهرست، ص12؛ خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص431. [30]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص32 ـ 39. [31]. لغت نامه، ج10، ص14527. «شنگرف» [32]. فرهنگ بزرگ سخن، ج5، ص4576، «شمسه». [33]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص431. [34]. هنر سامانى و غزنوى، ص38؛ تاريخ هنرهاى ملّى، ج1، ص154. [35]. هنر سامانى و غزنوى، ص39. [36]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص431. [37]. همان، ص434؛ هنر سامانى و غزنوى، ص37 ـ 39. [38]. لغت نامه، ج9، ص13620، «سرلوح». [39]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص429. [40]. همان، ص432. [41]. هنر اسلامى، رايس، ص121. [42]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص432 ـ 433. [43]. راهنماى صنايع اسلامى، ص80؛ هنر و معمارى اسلامى، ص35 ـ 37. [44]. هنر و معمارىاسلامى، ص37؛ خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص434. [45]. هنر و معمارى اسلامى، ص36. [46]. راهنماى صنايع اسلامى، ص80. [47]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص115 ـ 116. [48]. راهنماى صنايع اسلامى، ص81. [49]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص115؛ هنر و معمارى اسلامى، ص121، 125. [50]. هنر و معمارى اسلامى، ص125. [51]. هنر و معمارى اسلامى، ص125. [52]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص171. [53]. هنر و معمارى اسلامى، ص131. [54]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص171. [55]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص436. [56]. همان، ص161، 163، 435 ـ 436. [57]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص171. [58]. راهنماى صنايع اسلامى، ص82. [59]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص189. [60]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص436. [61]. دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص798. [62]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص189. [63]. فرهنگ فارسى، ج1، ص1399، «ختايى». [64]. هنر، ش 6، ص138، «طلائى، شنگرف، سبززنگارى». [65]. دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص799. [66]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص204. [67]. خوشنويسى درخدمت كتابت قرآن، ص437. [68]. ميراث جاويدان، س 2، ش 2، ص130. [69]. خوشنويسى در خدمت كتابت قرآن، ص437. [70]. دانشنامه جهان اسلام، ج6، ص799. [71]. صبح الاعشى، ج2، ص477. [72]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص76. [73]. ميراث جاويدان، س 2، ش 2، ص132. [74]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص13، 72؛ هنر ومعنويت اسلامى، ص25 ـ 33. [75]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص73 ـ 75. [76]. تجليات حكمت معنوى، ص135. [77]. هنر خط و تذهيب قرآنى، ص76 ـ 77. [78]. هنر و معنويت اسلامى، ص182 ـ 183. [79]. المتحف فى احكام المصحف، ج1، ص256 ـ 270؛ فيض الرحمن، ص436 ـ 437. [80]. تهذيب الاحكام، ج6، ص367؛ وسائل الشيعه، ج17، ص162. [81]. المقنعه، ص589؛ ر. ك: تذكرة الفقهاء، ج12، ص146. [82]. تذكرةالفقهاء، ج12، ص146؛ الحدائق، ج18، ص220؛ مفتاح الكرامه، ج8، ص16 ـ 18. |