راسخون

بانک مقالات ترجمه قران

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
بازتاب پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى در ترجمه قرآن كريم

جلال الدين جلالى
چكيده

پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى يكى از عوامل تأثيرگذار در بازآفرينى (ترجمه) متون، به ويژه متون دينى است. در فرايند ترجمه، مترجم از جهتى به هدف ارائه پاسخهاى مناسب به تأثيرپذيرى‏هاى شناختى خواننده متن و از جهتى ديگر براى تأمين خواسته و انتظارات جامعه مذهبى خود، انگاره‏هاى اعتقادى خود را به نحو شايسته در متن منعكس مى‏نمايد. بازتاب اين انگاره‏ها، مترجم را به ايجاد تعديلاتى (adjustments) در متن براى نيل به اين هدف مجاب مى‏كند. در اين نوشتار براى بررسى اين موضوع به ذكر سه نمونه از آيه‏هاى قرآن كريم در سوره‏هاى «انبياء»، «قلم» و «انفال» همراه با ترجمه انگليسى و فارسى آنها بسنده شده است. مستندات اين بررسى از جهتى تفسير ابن كثير دمشقى (1424 ق ـ 2004م) و ترجمه انگليسى قرآن كريم محمد تقى الدين الهلالى ـ محمد محسن خان (1996) هر دو از مترجمان برجسته اهل سنّت، و از جهت ديگر تفسير نمونه آيت اللّه‏ ناصر مكارم شيرازى (1381) و ترجمه انگليسى سيد على قلى قرايى و محمد شاكر (1999) از مترجمان شيعى و همچنين ترجمه فارسى قرآن كريم مهدى الهى قمشه‏اى (1385)، ابوالقاسم پاينده (1336)، كاظم پورجوادى (1372) و محمد كاظم معزى (1372) است. در اين راستا، نكاتى پيرامون عصمت پيامبران الهى (انبياء، 78) از منظر شيعى و سنى با استناد به تفاسير و ترجمه‏ها مطرح شده و مورد كنكاش قرار گرفته است. همچنين، مفهوم كاركردى خمس (انفال، 41) و معناى واژه ساق (قلم، 42) هم از ديدگاه موردى و مصداق محور اهل سنّت و هم از ديدگاه استعاره محور شيعى مورد بررسى قرار گرفته است. در پايان، تفاوت ديدگاهى ابن كثير و الهلالى ـ محسن خان از سويى و موضع فكرى سيد على قلى قرايى، محمد شاكر و ساير مترجمان قرآن كريم از سوى ديگر، پيرامون مفاهيم كاربردى «خمس» ارائه شده است. آنچه در روند اين بررسى قابل تأمل است تأثير و بازتاب روشن و آشكار انگاره‏هاى اعتقادى مترجمان در ترجمه قرآن كريم است.

واژه‏هاى كليدى:

پيش‏انگاره ـ بازآفرينى ـ انتقال منفى ـ ذاالنّون ـ الظلمات ـ الظالمين ـ ساق ـ غنيمت ـ خمس

مقدمه

اگر اين نظريه را بپذيريم كه ترجمه نوعى «بازآفرينى متن» است، در اين صورت ترجمه را بايد عرصه بازتاب انديشه‏هاى نويسندگان و مترجمان دانست. مترجم با توجه به شرايط حاكم بر موقعيت ارتباطى، پاسخ(هاى) عاطفى، پيش‏انگاره‏هاى فرهنگى، سياسى، اعتقادى و عوامل تأثيرگذار ديگر به انتقال پيام متن به زبان مقصد مى‏پردازد. در فرايند بازآفرينى، مترجم متن را در گستره انديشه و جهان‏بينى خود تجزيه و تحليل مى‏كند و با پيش‏انگاره‏هاى خود تلفيقات و تعديلاتى (adjustments) در آن ايجاد مى‏نمايد. بيشتر مترجم با توجه به اطلاعات تلويحى، تشريحى و معناى سازمانى به كشف معناى متن اصلى مى‏پردازد. در اين ميان عوامل تأثيرگذار در تبلور و پيدايش ارزش ارتباطى متن از جمله واژگان، ساختار، بافتار، معناى جمله، معناى كلام، گونه‏هاى زبانى، پيش‏انگاره‏ها، تأثير ادراكى، تأثير ادبى و زيبايى‏شناختى را مورد توجه قرار مى‏دهد و در فرايند بازآفرينى متن به كار مى‏بندد. سپس تلاش مى‏كند تأثيرات شناختى، احساسى و عاطفى متن اصلى را براى خواننده با پاسخى شايسته ارائه نمايد. در پايان اين فرايند، متن ترجمه شده بازتاب آميزه‏اى از بينشها، گرايشها و در يك كلام، تلفيقى از جهان‏بينى نويسنده و مترجم مى‏گردد.
موضع فكرى، پيش‏انگاره‏هاى فرهنگى و اعتقادى و عوامل تأثيرگذار ديگر مترجم را در ايجاد اصلاحات و تعديلاتى در متن زبان مقصد مجاب مى‏كند. بدين وسيله مترجم فضايى براى انعكاس انديشه‏هاى خود و در عين حال برآوردن توقعات و نيازهاى عاطفى و اعتقادى جامعه خود در بازآفرينى متن پيدا مى‏كند. بنابراين، مترجم در بازآفرينى (ترجمه) متن، موضع فكرى جامعه زيستى ـ فرهنگى خود را به نحوى منعكس مى‏كند. اين تأثيرگذارى در برگردان متون به ويژه متون سياسى، فلسفى و دينى از دقت، حساسيت و اهميت خاصى برخوردار است.

طرح عنوان

در اين نوشتار تلاش شده است با طرح و ارائه سه نمونه از ترجمه‏هاى مترجمان برجسته قرآن كريم، يعنى محمد تقى الدين الهلالى و محمد محسن خان (1996) با اقتباس از تفسير طبرى، قرطبى، صحيح بخارى و ابن كثير (404) با موضع فكرى سنى، و آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381)، سيد على قلى قرايى و محمد شاكر (1999)، الهى قمشه‏اى (1358)، پورجوادى (1372)، پاينده (1336) و معزى (1372) با بينش شيعى، بازتاب پيش‏انگاره‏هاى عقيدتى در دو روش راهبردى از ترجمه را بررسى نماييم. به لحاظ اينكه شناخت موضع فكرى مترجم كمك فراوانى به خواننده در فهم و رمزگشايى عوامل زبانى و فرازبانى متن قرآن مى‏نمايد، محوريت موضوع به اين امر مهم اختصاص داده شده است. ذكر اين نكته را ضرورى مى‏دانيم كه به رغم كاستيهاى موجود در ترجمه‏هاى انگليسى و فارسى قرآن كريم (كاربرد معادلهاى واژه به واژه به جاى معادلهاى پويا «Dynamic Equivalents» كه در فرايند ترجمه گاه منجر به كژفهمى‏هايى در روند دريافت معنى مى‏شود؛ و كاربرد نادرست واژگان از جمله «Apostle» به عنوان معادلى براى رسول و مواردى از اين قبيل كه از حوصله اين نوشتار خارج است)، نگارنده سعى در تأييد يا رد هر يك از ترجمه‏هاى مورد نظر را از جنبه كلى ندارد. هدف اصلى و نهايى، طرح اجمالى اين موضوع و بررسى شواهد و قراين دال بر تأثيرگذارى پيش‏انگاره‏هاى عقيدتى بر ترجمه (انگليسى و فارسى) كلام روح‏بخش و وحدت‏آفرين قرآن كريم است:

نمونه اول

بارزترين نمونه، آيه 87 از سوره مباركه انبياء است كه مى‏فرمايد: «وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ»
And (remember) Dhun Nun, when he went off in anger and imagined that We shall not punish him (i.e. the calamities which had befallen him)! But he cried through the darkness: (saying): [La ilaha illa Anta] none has the right to be worshipped but you (O, Allah), glorified (and Exalted) are You above all that (evil) they associate with You]! Truly, I have been of the wrongdoers.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 416
And the Man of the Fish, when he left in a rage, thinking that we would not put him to hardship. Then he cried in the darkness, "There is no god except you! You are immaculate! I have indeed been among the wrong-doers.
Qarai, p. 329
And Yunus, when he went away in wrath, so he thought that We would not straiten him, so he called out among afflictions: There is no god but Thou, glory be to Thee; surely I am of those who make themselves to suffer loss.
Shakir, p. 672
در ترجمه الهلالى و محسن خان، براى واژگان و گروه‏واژه‏هاى «نقدر»، «نادى»، «الظلمات» و «الظالمين» معادلهايى به ترتيب (punish, cried, darkness, wrong-doers) ارائه شده است كه اين مجموعه، انتقالى منفى حاكى از غضب خداوند بر حضرت يونس (ع) را در ذهن خواننده القا مى‏نمايد. مضافا به اينكه اعتراف حضرت يونس (ع) مبنى بر خطاكار بودن «(s)wrong-doer» عصمت پيامبرى را به چالش گرفته است. نكته ديگر، تعبير و تفسيرى است كه در سطر دوم اين ترجمه به هدف توضيح آمده و دال بر مصايب و بلايايى است كه بر حضرت يونس عليه السلام نازل شده بود. (i.e. the calamities which had befallen him) ابن‏كثير دمشقى در تفسير القرآن العظيم، جلد سوم، صفحه 180 معادل «لن نقدر عليه» را «اى نضيق عليه بطن الحوت» يعنى اينكه: شكم نهنگ را بر او تنگ گردانديم و نيز براى واژه «الظلمات»، ظلمة بطن الحوت (تاريكى شكم نهنگ) و ظلمة البحر (تاريكى «وحشت» دريا) و ظلمة الليل (تاريكى شب) معادل قرار داده است. ملاحظه مى‏كنيد تمامى معادلهاى پيشنهادى ابن كثير در اين مورد بازتابى منفى حاكى از وحشت و تاريكى را در ذهن خواننده ايجاد مى‏نمايد.
بديهى است اين نوع ترجمه با موضع فكرى اهل سنّت پيرامون عصمت پيامبران الهى كه تنها محدود به وحى مى‏شود سنخيت دارد و از سويى، اين شيوه ترجمه، توقعات و انتظارات جامعه اهل تسنن را تأمين مى‏كند.
در برگردان محمد شاكر به جاى «ذاالنون» از واژه «يونس» استفاده شده كه خود حاكى از بازتاب اعتقادى شيعه در تكريم نام پيامبران الهى است. ولى متأسفانه در ترجمه قرايى اين مهم سهوا ناديده گرفته شده است. ايشان گروه واژه Man of the Fish را براى ذوالنون پيشنهاد كرده‏اند كه با توجه به موضع فكرى شيعه نسبت به انبياى الهى خالى از اشكال نيست. ضمنا شاكر معادل «نقدر» را «straiten» به مفهوم «در مضيقه گذاشتن يا در تنگنا قرار دادن» استفاده كرده است كه در برگيرنده حداقل بار معنايى منفى است. از سويى، محمد شاكر معادل «الظلمات» را «affliction» به مفهوم پريشانى و غمزدگى، مضيقه و سختى» و براى «نادى» «called out» به معنى صدا زدن، خواندن، ندا كردن» ارائه داده است. برجسته‏ترين بخش، ترجمه جمله‏واره «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» است كه محمد شاكر براى آن معادلى اين چنين «I am of those who cake themselves to suffer loss» به مفهوم كلى: «من از زيان ديدگانم» پيشنهاد كرده است.
سيد على قلى قرايى put him to hardship را معادل «نقدر عليه» ارائه كرده است كه تقريباً دربرگيرنده بيشترين مؤلفه‏هاى معنايى واژه «straiten» است. ولى متأسفانه معادلى كه ايشان براى «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» پيشنهاد كرده است «I have indeed been among the wrong-doers.» با موضع اعتقادى شيعى سنخيت ندارد.
كاظم پورجوادى (1372) در صفحه 328، آيه 87 را اين گونه ترجمه كرده است: «ذوالنون را ياد كن وقتى غضبناك رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز بر او تنگ نمى‏گيريم، و در تاريكى فرياد زد: جز تو معبودى نيست، تو منزهى، من از ستمكاران بودم». در اين برگردان، عدم تعادل در كاربست واژه‏ها و ايهام موجود در واژه «ستمكاران» ذهن خواننده شيعى را مشوش مى‏نمايد.
ابوالقاسم پاينده (1336) در صفحه 197، آيه مذكور را اين چنين ترجمه كرده است: «وذوالنون را [ياد كن] آندم كه خشمناك برفت و گمان داشت بر او سخت نخواهيم گرفت، پس از ظلمات ندا داد كه خدايى جز تو نيست، تسبيح گويم كه من از ستمگران بوده‏ام. عليرغم وجود اشكالات از جمله صريح نبودن مفهوم «ستمگران»، مترجم در كاربرد جمله‏واره‏هايى مانند: «بر او سخت نخواهيم گرفت»، «ندا داد» و «تسبيح تو گويم» تلاش موفقيت‏آميزى كرده تا موضع اعتقادى شيعى خود را به خواننده انتقال دهد.
آيت اللّه‏ ناصر مكارم شيرازى (1381) در تفسير نمونه، جلد 13 صفحه‏هاى 6-484 ترجمه و تفسير زير را از آيه مذكور ارائه داده‏اند.
«و ذا النون (يونس) را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها (ى متراكم) فرياد زد خداوندا! جز تو معبودى نيست، منزهى تو، من از ستمكاران بودم (هم بر خويشتن و هم بر قوم خودم ستم كردم).
ستمى كه در اينجا مورد نظر است، در صفحه 485 توضيح داده شده كه حضرت يونس (ع) فرمود: «هم بر خويشتن ستم كردم و هم بر قوم خودم. مى‏بايست بيش از اين ناملايمات و شدائد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم، شايد آنها به راه آيند». در صفحه 484 براى جمله‏واره «فظن ان لن نقدر عليه» (او گمان مى‏كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد) به عنوان معادل پيشنهاد شده است. ضمناً در ذيل اين ترجمه، تفسيرى به اين صورت ارائه كرده‏اند: «به خاطر ترك اولى كه صبر و استقامت بود و نتوانست قوم خود را بيدار و موحد نمايد؛ سرانجام به خاطر همين كار او را در فشار و تنگنا قرار داديم.
كار بست اين گونه واژگان و عبارات در كل آيه نمودى از اين بينش فكرى است كه حضرت يونس (ع) همانند ديگر پيامبران الهى به مفهوم تام و تمام معصوم است و عصمت مورد خاصى را شامل نمى‏شود. ضمناً اقرار آن حضرت مبنى بر «لا اله الا انت» نمودى برجسته و روشن از توحيد و تعبد است. «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» اقرار به ستمى بود كه در حق خود روا داشته بود. در اين صورت خداوند سبحان دعاى حضرت يونس را مستجاب و ايشان را از گرداب غم نجات بخشيدند. آيه 88 همين سوره خود گواه بر اين مدعا است: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ» «سرانجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم. آرى اين گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشيم.»

نمونه دوم

نمونه دوم پيرامون ترجمه مصداق محور و استعاره محور واژه «ساق» در سوره شريفه «قلم» است كه مى‏فرمايد: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ اِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ (قلم، 42).
(Remember) the Day when the Shin shall be laid bare (i.e. the day of Resurrection) and they shall be called to prostrate themselves (to Allah) , but they (hypocrites) shall not be able to do so.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 721
The day when the catastrophe occurs, and they summoned to prostrate themselves, theey will not be able to do it.
Qarai, p. 565
On the day when there shall be severe affliction , and they shall be called upon to make obeisance , but they shall not be able .
Shakir , p. 1196
خواننده از ترجمه الهلالى و محسن خان به اين نكته مهم اعتقادى اهل تسنن مى‏رسد كه انسان در روز قيامت خداوند سبحان را رؤيت خواهد كرد. اين باور اعتقادى ريشه در روايتى دارد از ابى‏سعيد خدرى كه گفته است: «سمعت النبى (ص) يقول: يكشف ربنا عن ساقه فيسجد له كل مؤمن و مؤمنة ويبقى من كان يسجد فى الدنيا رياء و سمعة فيذهب ليسجد فيعود ظهره واحدا» (ابن كثير دمشقى، جلد 4، ص 377). يعنى از حضرت رسول اكرم (ص) شنيدم كه فرمود: «خداوند بارى تعالى در روز قيامت ساق خود را نشان خواهد داد و تمام مؤمنين (زن و مرد) در بارگاه كبريايى او سجده مى‏كنند. ليكن آنانى كه در دنيا به تظاهر و ريا و براى كسب شهرت سجده خدا مى‏كردند، چنين افرادى در روز جزا (قيامت) سعى در سجده خداوند مى‏نمايند ولى ستون فقراتشان به يك مهره تبديل مى‏شود كه در آن صورت قادر به سجده نخواهند بود». در پاورقى ترجمه الهلالى و محسن خان به صراحت اشاره شده است "Allah will lay bare his Shin" يعنى: خداوند ساق خود را نشان خواهد داد. الهلالى و محسن خان براى واژه «ساق» با استناد به تفسير صحيح بخارى، جلد ششم، حديث 441 معادل مصداقى Shin را پيشنهاد كرده‏اند. به هر تقدير، مترجمان اهل سنّت واژه «ساق» را با معنى و مفهوم مصداقى آن (دال و مدلول) در نظر گرفته‏اند كه از منظر ايشان قابل توجيه است. ولى راهبرد محمد شاكر و سيد على قلى قرايى ترجمه آزاد استعارى است. ايشان هيچ گونه اشاره‏اى به مفاهيم واژگان «يكشف » و «ساق» نكرده‏اند. شاكر با استفاده از واژه obeisance مفهوم «خشوع و سجود» را مطرح كرده و قرايى از جمله‏واره The day when the catastrophe occursبه عنوان معادلى براى «يوم يكشف عن ساق» بهره برده است. همان گونه كه ملاحظه مى‏كنيد، در ترجمه شاكر و قرايى از استعاره (metaphor) استفاده شده و از كاربرد معانى مصداقى به لحاظ موضع فكرى اجتناب شده است. ابوالقاسم پاينده (1336) كه برخوردار از تفكر شيعى است، به ترجمه استعارى خود اين گونه پرداخته است: «روزى كه حادثه‏اى عظيم رخ دهد و مشركان به سجده كردن دعوت شوند و نتوانند» ص، 341). محمد كاظم معزى (1372) در ترجمه قرآن مجيد، صفحه 565 آورده است: «روزى كه گشوده شود از ساق (پرده از روى كار برداشته شود) و دعوت شوند به سجده كردن، پس نتوانند».
آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381) در جلد 24 تفسير نمونه صفحه 413، آيه مذكور را اين گونه ترجمه و تفسير كرده‏اند: «به خاطر بياوريد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى‏گردد و دعوت به سجود مى‏شوند، اما قادر بر آن نيستند. جمله‏واره «يكشف عن ساق» (ساقها برهنه مى‏شوند) به گفته جمعى از مفسران كنايه از شدت هول و وحشت و وخامت كار است، زيرا در ميان اعراب معمول بوده است هنگامى كه در برابر كار مشكلى قرار مى‏گرفتند، دامن را به كمر مى‏زدند و پا برهنه مى‏كردند.
اين راهبرد ناشى از انگاره اعتقادى شيعى است مبنى بر اينكه انسان قادر به رؤيت خداوند متعال نيست و نخواهد بود. اين گونه است كه «ساق» را كنايه از روز سخت (الهى قمشه‏اى 1385، ص 466) يا حادثه عظيم «روز قيامت» مى‏داند.

نمونه سوم

نمونه سوم اشاره به واژه خمس دارد كه در سوره مباركه «انفال» آيه 41 آمده است:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ مآ أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ»

And know that whatever of war-booty that you may gain, verily one-fifth (1/5 th) of it is assigned to Allah , and to the Messenger , and to the near relatives [of the ] , (and Messenger Muhammad poor) صلى اللّه‏ عليه و سلمalso) the orphans , Al-Masakin (the and the wayfarer, if you have believed in Allah and in that which We sent down ] on to Our slave [Muhammad and صلى اللّه‏ عليه و سلمthe Day of Criterion (between right wrong), the Day when the two forces met (the battle of Badr); and Allah is Able to do all things.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 233
Know that whatever thing you may come by, a fifth of it is for Allah and he Apostle, for the relatives and the orphans, for the needy and the traveler, if you have faith in Allah and what We sent down to Our servant on the day of Separation, the day when the two hosts met and Allah has power over all things.
Qarai, p. 182
And know that whatever thing you gain, a fifth of it is for Allah and for the Apostle for the near of kin and the orphans and the needy and the wayfarer, if you believe in Allah and in that Which We revealed to Our servant, on the day of distinction, the day on which the two parties met; and Allah has power over all things.
Shakir, p. 365
ترجمه‏هاى فوق تفاوت مواضع فكرى اهل سنّت و شيعيان را پيرامون مفهوم كاربردى «خمس» مشخص مى‏نمايد. مترجمان شيعى واژه خمس را با معنى كاركردى فراگير به كار بسته‏اند، ولى الهلالى و محسن خان اين واژه را با معنى كاركردى محدود و موردى تفسير نموده‏اند. ابن كثير دمشقى در جلد دوم تفسير القرآن العظيم صفحه‏هاى 295 و 296، گروه واژه «غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ» را اين گونه تعبير و تفسير كرده است: «الغنيمة هى المال المأخوذ من الكفار كالاموال التى يصالحون عليها او يتوفون عنها و الجزية و الخراج و نحو ذلك». «غنيمت» را به اموالى اطلاق مى‏كنند كه از كافران گرفته مى‏شود. بنابراين، خمس، فقط اين گونه اموال را شامل مى‏شود.
محمد شاكر و سيد على قلى قرايى با پيش‏انگاره شيعى به ترتيب از جمله‏واره whatever "whatever thing you gain"و "thing you may come by" استفاده كرده‏اند. يعنى: «(هر) آنچه را كه كسب مى‏نماييد / به دست مى‏آوريد»، و مورد خاصى را استثنا نمى‏كنند. در ترجمه فارسى قرآن كريم چنين موضع فكرى نيز به روشنى ديده مى‏شود. به عنوان مثال، آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381) در جلد 7 تفسير نمونه صفحه‏هاى 171 و 172 ترجمه و تفسير واضح و بى‏شبهه‏اى از آيه مذكور ارائه كرده‏اند: «و بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آورديد، خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى‏ايمان) [روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آورديد؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست! قرآن در اينجا حكم را از مسئله غنايم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است.
الهى قمشه‏اى (1385 - ص 245) «اِنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ» را اين گونه ترجمه كرده است: «بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فايده رسد...». ابوالقاسم پاينده (1336) و كاظم پورجوادى (1372) برگردانى اين چنين ارائه داده‏اند: «بدانيد از هر چيزى كه به غنيمت گرفتيد. در صورتى كه الهلالى و محسن خان اشاره به غنيمت جنگى مى‏كنند "whatever of war-booty that you may gain". آنها از معادل گروه‏واژه‏اى با محدوده معنايى زمانى و مكانى خاص استفاده كرده‏اند. اين سازوكار با باور اهل تسنن مطابقت دارد و بازتابى از اين انگاره اعتقادى است. اين برش‏هاى (معنايى) گوناگون تنها به خاطر آن است كه ابن كثير دمشقى، محمد تقى الدين الهلالى و محمد محسن خان برحسب ميزان اهميتى كه براى حوزه معنايى خاص بر اساس بينش خود قائل‏اند، معادل «المال المأخوذ من الكفار» يا war-booty را پيشنهاد كرده‏اند. شايد بتوان فرض كرد كه تفاوت در بينش و تفكر، عامل مؤثرى براى برش‏هاى معناى واژگان، گروه‏واژه‏ها و حتى جملات باشد.

نتيجه

در اين مختصر تلاش بر اين بود كه با ذكر چند مثال مفهوم و تأثيرگذارى انگاره‏هاى اعتقادى در ترجمه انگليسى و فارسى قرآن كريم براى خوانندگان روشن شود. آن گونه كه پيشتر مطرح شد، بيشتر مترجمان قرآن كريم دريافت خود را از قرآن بر اساس پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى خود و نيز عمدتاً بر پايه تفاسير مبتنى بر روايات دينى ـ مذهبى خود قرار مى‏دهند. همان طور كه ابن كثير دمشقى، الهلالى و محسن خان با باورهاى اهل تسنن و آيت اللّه‏ مكارم شيرازى، الهى قمشه‏اى، پاينده، پورجوادى، معزى، قرايى و شاكر با اعتقادى شيعى قرآن كريم را ترجمه (تفسير) كرده‏اند. علت و دليل جامعه شناختى ـ روانشناختى اين است كه هر جامعه پيام دريافتى را بر اساس باورها و انگاره‏هاى فرهنگى ـ اعتقادى خود دريافت و تفسير مى‏كند. چنين است كه يوجين نايدا (1975) ترجمه را طبع‏آزمايى در گشودن معماهايى در حيطه ارتباطات و مشاركت در آفرينشى عظيم و شگرف مى‏داند. در اين طبع‏آزمايى و مشاركت در آفرينش عوامل تأثيرگذار زبانى و فرا زبانى بى‏شمارى نقش‏آفرين‏اند؛ از جمله پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى كه محور اصلى طرح اين موضوع بوده است.

منابع
1. فارسى

الهى قمشه‏اى، مهدى، القرآن الكريم (چاپ دوم) قم، انتشارات مجلسى، 1385.
پاينده، ابوالقاسم، (مقدمه‏اى بر ترجمه) قرآن مجيد، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1336 ه ش.
پورجوادى، كاظم، قرآن مجيد، تهران، انتشارات بنياد دائرة المعارف بزرگ اسلامى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ه ش.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.
معزى، محمد كاظم، قرآن مجيد، قم، انتشارات دارالقرآن الكريم، 1372.
نرم‏افزار جامع تفاسير نور (دايرة المعارف چند رسانه‏اى قرآن كريم)، مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى، قم.

2. عربى

ابن كثير دمشقى، تفسير القرآن العظيم، بيروت (لبنان)، دارالكتب العلميه، 1426 ه . ق (2004 م)
3. انگليسى
Al-Hilali, M.T. & Muhsin Khan, M. (1996). The Noble Qur'an, Riyadh, Saudi Arabia, Darussalam Publishers & Distributors.
Nida, Eugene, a (1975) Language structure and Translation: essays by Nida. Standford University Press.
Nida, Eugene, a (1975) Exploring Semantic Structures. Fink, Munchen.
Shakir, M.(1999) The Glorious Qur'an. Qum, Ansariyan Publications.

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
بازتاب پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى در ترجمه قرآن كريم

جلال الدين جلالى
چكيده

پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى يكى از عوامل تأثيرگذار در بازآفرينى (ترجمه) متون، به ويژه متون دينى است. در فرايند ترجمه، مترجم از جهتى به هدف ارائه پاسخهاى مناسب به تأثيرپذيرى‏هاى شناختى خواننده متن و از جهتى ديگر براى تأمين خواسته و انتظارات جامعه مذهبى خود، انگاره‏هاى اعتقادى خود را به نحو شايسته در متن منعكس مى‏نمايد. بازتاب اين انگاره‏ها، مترجم را به ايجاد تعديلاتى (adjustments) در متن براى نيل به اين هدف مجاب مى‏كند. در اين نوشتار براى بررسى اين موضوع به ذكر سه نمونه از آيه‏هاى قرآن كريم در سوره‏هاى «انبياء»، «قلم» و «انفال» همراه با ترجمه انگليسى و فارسى آنها بسنده شده است. مستندات اين بررسى از جهتى تفسير ابن كثير دمشقى (1424 ق ـ 2004م) و ترجمه انگليسى قرآن كريم محمد تقى الدين الهلالى ـ محمد محسن خان (1996) هر دو از مترجمان برجسته اهل سنّت، و از جهت ديگر تفسير نمونه آيت اللّه‏ ناصر مكارم شيرازى (1381) و ترجمه انگليسى سيد على قلى قرايى و محمد شاكر (1999) از مترجمان شيعى و همچنين ترجمه فارسى قرآن كريم مهدى الهى قمشه‏اى (1385)، ابوالقاسم پاينده (1336)، كاظم پورجوادى (1372) و محمد كاظم معزى (1372) است. در اين راستا، نكاتى پيرامون عصمت پيامبران الهى (انبياء، 78) از منظر شيعى و سنى با استناد به تفاسير و ترجمه‏ها مطرح شده و مورد كنكاش قرار گرفته است. همچنين، مفهوم كاركردى خمس (انفال، 41) و معناى واژه ساق (قلم، 42) هم از ديدگاه موردى و مصداق محور اهل سنّت و هم از ديدگاه استعاره محور شيعى مورد بررسى قرار گرفته است. در پايان، تفاوت ديدگاهى ابن كثير و الهلالى ـ محسن خان از سويى و موضع فكرى سيد على قلى قرايى، محمد شاكر و ساير مترجمان قرآن كريم از سوى ديگر، پيرامون مفاهيم كاربردى «خمس» ارائه شده است. آنچه در روند اين بررسى قابل تأمل است تأثير و بازتاب روشن و آشكار انگاره‏هاى اعتقادى مترجمان در ترجمه قرآن كريم است.

واژه‏هاى كليدى:

پيش‏انگاره ـ بازآفرينى ـ انتقال منفى ـ ذاالنّون ـ الظلمات ـ الظالمين ـ ساق ـ غنيمت ـ خمس

مقدمه

اگر اين نظريه را بپذيريم كه ترجمه نوعى «بازآفرينى متن» است، در اين صورت ترجمه را بايد عرصه بازتاب انديشه‏هاى نويسندگان و مترجمان دانست. مترجم با توجه به شرايط حاكم بر موقعيت ارتباطى، پاسخ(هاى) عاطفى، پيش‏انگاره‏هاى فرهنگى، سياسى، اعتقادى و عوامل تأثيرگذار ديگر به انتقال پيام متن به زبان مقصد مى‏پردازد. در فرايند بازآفرينى، مترجم متن را در گستره انديشه و جهان‏بينى خود تجزيه و تحليل مى‏كند و با پيش‏انگاره‏هاى خود تلفيقات و تعديلاتى (adjustments) در آن ايجاد مى‏نمايد. بيشتر مترجم با توجه به اطلاعات تلويحى، تشريحى و معناى سازمانى به كشف معناى متن اصلى مى‏پردازد. در اين ميان عوامل تأثيرگذار در تبلور و پيدايش ارزش ارتباطى متن از جمله واژگان، ساختار، بافتار، معناى جمله، معناى كلام، گونه‏هاى زبانى، پيش‏انگاره‏ها، تأثير ادراكى، تأثير ادبى و زيبايى‏شناختى را مورد توجه قرار مى‏دهد و در فرايند بازآفرينى متن به كار مى‏بندد. سپس تلاش مى‏كند تأثيرات شناختى، احساسى و عاطفى متن اصلى را براى خواننده با پاسخى شايسته ارائه نمايد. در پايان اين فرايند، متن ترجمه شده بازتاب آميزه‏اى از بينشها، گرايشها و در يك كلام، تلفيقى از جهان‏بينى نويسنده و مترجم مى‏گردد.
موضع فكرى، پيش‏انگاره‏هاى فرهنگى و اعتقادى و عوامل تأثيرگذار ديگر مترجم را در ايجاد اصلاحات و تعديلاتى در متن زبان مقصد مجاب مى‏كند. بدين وسيله مترجم فضايى براى انعكاس انديشه‏هاى خود و در عين حال برآوردن توقعات و نيازهاى عاطفى و اعتقادى جامعه خود در بازآفرينى متن پيدا مى‏كند. بنابراين، مترجم در بازآفرينى (ترجمه) متن، موضع فكرى جامعه زيستى ـ فرهنگى خود را به نحوى منعكس مى‏كند. اين تأثيرگذارى در برگردان متون به ويژه متون سياسى، فلسفى و دينى از دقت، حساسيت و اهميت خاصى برخوردار است.

طرح عنوان

در اين نوشتار تلاش شده است با طرح و ارائه سه نمونه از ترجمه‏هاى مترجمان برجسته قرآن كريم، يعنى محمد تقى الدين الهلالى و محمد محسن خان (1996) با اقتباس از تفسير طبرى، قرطبى، صحيح بخارى و ابن كثير (404) با موضع فكرى سنى، و آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381)، سيد على قلى قرايى و محمد شاكر (1999)، الهى قمشه‏اى (1358)، پورجوادى (1372)، پاينده (1336) و معزى (1372) با بينش شيعى، بازتاب پيش‏انگاره‏هاى عقيدتى در دو روش راهبردى از ترجمه را بررسى نماييم. به لحاظ اينكه شناخت موضع فكرى مترجم كمك فراوانى به خواننده در فهم و رمزگشايى عوامل زبانى و فرازبانى متن قرآن مى‏نمايد، محوريت موضوع به اين امر مهم اختصاص داده شده است. ذكر اين نكته را ضرورى مى‏دانيم كه به رغم كاستيهاى موجود در ترجمه‏هاى انگليسى و فارسى قرآن كريم (كاربرد معادلهاى واژه به واژه به جاى معادلهاى پويا «Dynamic Equivalents» كه در فرايند ترجمه گاه منجر به كژفهمى‏هايى در روند دريافت معنى مى‏شود؛ و كاربرد نادرست واژگان از جمله «Apostle» به عنوان معادلى براى رسول و مواردى از اين قبيل كه از حوصله اين نوشتار خارج است)، نگارنده سعى در تأييد يا رد هر يك از ترجمه‏هاى مورد نظر را از جنبه كلى ندارد. هدف اصلى و نهايى، طرح اجمالى اين موضوع و بررسى شواهد و قراين دال بر تأثيرگذارى پيش‏انگاره‏هاى عقيدتى بر ترجمه (انگليسى و فارسى) كلام روح‏بخش و وحدت‏آفرين قرآن كريم است:

نمونه اول

بارزترين نمونه، آيه 87 از سوره مباركه انبياء است كه مى‏فرمايد: «وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ»
And (remember) Dhun Nun, when he went off in anger and imagined that We shall not punish him (i.e. the calamities which had befallen him)! But he cried through the darkness: (saying): [La ilaha illa Anta] none has the right to be worshipped but you (O, Allah), glorified (and Exalted) are You above all that (evil) they associate with You]! Truly, I have been of the wrongdoers.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 416
And the Man of the Fish, when he left in a rage, thinking that we would not put him to hardship. Then he cried in the darkness, "There is no god except you! You are immaculate! I have indeed been among the wrong-doers.
Qarai, p. 329
And Yunus, when he went away in wrath, so he thought that We would not straiten him, so he called out among afflictions: There is no god but Thou, glory be to Thee; surely I am of those who make themselves to suffer loss.
Shakir, p. 672
در ترجمه الهلالى و محسن خان، براى واژگان و گروه‏واژه‏هاى «نقدر»، «نادى»، «الظلمات» و «الظالمين» معادلهايى به ترتيب (punish, cried, darkness, wrong-doers) ارائه شده است كه اين مجموعه، انتقالى منفى حاكى از غضب خداوند بر حضرت يونس (ع) را در ذهن خواننده القا مى‏نمايد. مضافا به اينكه اعتراف حضرت يونس (ع) مبنى بر خطاكار بودن «(s)wrong-doer» عصمت پيامبرى را به چالش گرفته است. نكته ديگر، تعبير و تفسيرى است كه در سطر دوم اين ترجمه به هدف توضيح آمده و دال بر مصايب و بلايايى است كه بر حضرت يونس عليه السلام نازل شده بود. (i.e. the calamities which had befallen him) ابن‏كثير دمشقى در تفسير القرآن العظيم، جلد سوم، صفحه 180 معادل «لن نقدر عليه» را «اى نضيق عليه بطن الحوت» يعنى اينكه: شكم نهنگ را بر او تنگ گردانديم و نيز براى واژه «الظلمات»، ظلمة بطن الحوت (تاريكى شكم نهنگ) و ظلمة البحر (تاريكى «وحشت» دريا) و ظلمة الليل (تاريكى شب) معادل قرار داده است. ملاحظه مى‏كنيد تمامى معادلهاى پيشنهادى ابن كثير در اين مورد بازتابى منفى حاكى از وحشت و تاريكى را در ذهن خواننده ايجاد مى‏نمايد.
بديهى است اين نوع ترجمه با موضع فكرى اهل سنّت پيرامون عصمت پيامبران الهى كه تنها محدود به وحى مى‏شود سنخيت دارد و از سويى، اين شيوه ترجمه، توقعات و انتظارات جامعه اهل تسنن را تأمين مى‏كند.
در برگردان محمد شاكر به جاى «ذاالنون» از واژه «يونس» استفاده شده كه خود حاكى از بازتاب اعتقادى شيعه در تكريم نام پيامبران الهى است. ولى متأسفانه در ترجمه قرايى اين مهم سهوا ناديده گرفته شده است. ايشان گروه واژه Man of the Fish را براى ذوالنون پيشنهاد كرده‏اند كه با توجه به موضع فكرى شيعه نسبت به انبياى الهى خالى از اشكال نيست. ضمنا شاكر معادل «نقدر» را «straiten» به مفهوم «در مضيقه گذاشتن يا در تنگنا قرار دادن» استفاده كرده است كه در برگيرنده حداقل بار معنايى منفى است. از سويى، محمد شاكر معادل «الظلمات» را «affliction» به مفهوم پريشانى و غمزدگى، مضيقه و سختى» و براى «نادى» «called out» به معنى صدا زدن، خواندن، ندا كردن» ارائه داده است. برجسته‏ترين بخش، ترجمه جمله‏واره «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» است كه محمد شاكر براى آن معادلى اين چنين «I am of those who cake themselves to suffer loss» به مفهوم كلى: «من از زيان ديدگانم» پيشنهاد كرده است.
سيد على قلى قرايى put him to hardship را معادل «نقدر عليه» ارائه كرده است كه تقريباً دربرگيرنده بيشترين مؤلفه‏هاى معنايى واژه «straiten» است. ولى متأسفانه معادلى كه ايشان براى «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» پيشنهاد كرده است «I have indeed been among the wrong-doers.» با موضع اعتقادى شيعى سنخيت ندارد.
كاظم پورجوادى (1372) در صفحه 328، آيه 87 را اين گونه ترجمه كرده است: «ذوالنون را ياد كن وقتى غضبناك رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز بر او تنگ نمى‏گيريم، و در تاريكى فرياد زد: جز تو معبودى نيست، تو منزهى، من از ستمكاران بودم». در اين برگردان، عدم تعادل در كاربست واژه‏ها و ايهام موجود در واژه «ستمكاران» ذهن خواننده شيعى را مشوش مى‏نمايد.
ابوالقاسم پاينده (1336) در صفحه 197، آيه مذكور را اين چنين ترجمه كرده است: «وذوالنون را [ياد كن] آندم كه خشمناك برفت و گمان داشت بر او سخت نخواهيم گرفت، پس از ظلمات ندا داد كه خدايى جز تو نيست، تسبيح گويم كه من از ستمگران بوده‏ام. عليرغم وجود اشكالات از جمله صريح نبودن مفهوم «ستمگران»، مترجم در كاربرد جمله‏واره‏هايى مانند: «بر او سخت نخواهيم گرفت»، «ندا داد» و «تسبيح تو گويم» تلاش موفقيت‏آميزى كرده تا موضع اعتقادى شيعى خود را به خواننده انتقال دهد.
آيت اللّه‏ ناصر مكارم شيرازى (1381) در تفسير نمونه، جلد 13 صفحه‏هاى 6-484 ترجمه و تفسير زير را از آيه مذكور ارائه داده‏اند.
«و ذا النون (يونس) را (به ياد آور) در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت و چنين مى‏پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت، (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمتها (ى متراكم) فرياد زد خداوندا! جز تو معبودى نيست، منزهى تو، من از ستمكاران بودم (هم بر خويشتن و هم بر قوم خودم ستم كردم).
ستمى كه در اينجا مورد نظر است، در صفحه 485 توضيح داده شده كه حضرت يونس (ع) فرمود: «هم بر خويشتن ستم كردم و هم بر قوم خودم. مى‏بايست بيش از اين ناملايمات و شدائد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم، شايد آنها به راه آيند». در صفحه 484 براى جمله‏واره «فظن ان لن نقدر عليه» (او گمان مى‏كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد) به عنوان معادل پيشنهاد شده است. ضمناً در ذيل اين ترجمه، تفسيرى به اين صورت ارائه كرده‏اند: «به خاطر ترك اولى كه صبر و استقامت بود و نتوانست قوم خود را بيدار و موحد نمايد؛ سرانجام به خاطر همين كار او را در فشار و تنگنا قرار داديم.
كار بست اين گونه واژگان و عبارات در كل آيه نمودى از اين بينش فكرى است كه حضرت يونس (ع) همانند ديگر پيامبران الهى به مفهوم تام و تمام معصوم است و عصمت مورد خاصى را شامل نمى‏شود. ضمناً اقرار آن حضرت مبنى بر «لا اله الا انت» نمودى برجسته و روشن از توحيد و تعبد است. «اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ» اقرار به ستمى بود كه در حق خود روا داشته بود. در اين صورت خداوند سبحان دعاى حضرت يونس را مستجاب و ايشان را از گرداب غم نجات بخشيدند. آيه 88 همين سوره خود گواه بر اين مدعا است: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ» «سرانجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم. آرى اين گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشيم.»

نمونه دوم

نمونه دوم پيرامون ترجمه مصداق محور و استعاره محور واژه «ساق» در سوره شريفه «قلم» است كه مى‏فرمايد: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ اِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ (قلم، 42).
(Remember) the Day when the Shin shall be laid bare (i.e. the day of Resurrection) and they shall be called to prostrate themselves (to Allah) , but they (hypocrites) shall not be able to do so.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 721
The day when the catastrophe occurs, and they summoned to prostrate themselves, theey will not be able to do it.
Qarai, p. 565
On the day when there shall be severe affliction , and they shall be called upon to make obeisance , but they shall not be able .
Shakir , p. 1196
خواننده از ترجمه الهلالى و محسن خان به اين نكته مهم اعتقادى اهل تسنن مى‏رسد كه انسان در روز قيامت خداوند سبحان را رؤيت خواهد كرد. اين باور اعتقادى ريشه در روايتى دارد از ابى‏سعيد خدرى كه گفته است: «سمعت النبى (ص) يقول: يكشف ربنا عن ساقه فيسجد له كل مؤمن و مؤمنة ويبقى من كان يسجد فى الدنيا رياء و سمعة فيذهب ليسجد فيعود ظهره واحدا» (ابن كثير دمشقى، جلد 4، ص 377). يعنى از حضرت رسول اكرم (ص) شنيدم كه فرمود: «خداوند بارى تعالى در روز قيامت ساق خود را نشان خواهد داد و تمام مؤمنين (زن و مرد) در بارگاه كبريايى او سجده مى‏كنند. ليكن آنانى كه در دنيا به تظاهر و ريا و براى كسب شهرت سجده خدا مى‏كردند، چنين افرادى در روز جزا (قيامت) سعى در سجده خداوند مى‏نمايند ولى ستون فقراتشان به يك مهره تبديل مى‏شود كه در آن صورت قادر به سجده نخواهند بود». در پاورقى ترجمه الهلالى و محسن خان به صراحت اشاره شده است "Allah will lay bare his Shin" يعنى: خداوند ساق خود را نشان خواهد داد. الهلالى و محسن خان براى واژه «ساق» با استناد به تفسير صحيح بخارى، جلد ششم، حديث 441 معادل مصداقى Shin را پيشنهاد كرده‏اند. به هر تقدير، مترجمان اهل سنّت واژه «ساق» را با معنى و مفهوم مصداقى آن (دال و مدلول) در نظر گرفته‏اند كه از منظر ايشان قابل توجيه است. ولى راهبرد محمد شاكر و سيد على قلى قرايى ترجمه آزاد استعارى است. ايشان هيچ گونه اشاره‏اى به مفاهيم واژگان «يكشف » و «ساق» نكرده‏اند. شاكر با استفاده از واژه obeisance مفهوم «خشوع و سجود» را مطرح كرده و قرايى از جمله‏واره The day when the catastrophe occursبه عنوان معادلى براى «يوم يكشف عن ساق» بهره برده است. همان گونه كه ملاحظه مى‏كنيد، در ترجمه شاكر و قرايى از استعاره (metaphor) استفاده شده و از كاربرد معانى مصداقى به لحاظ موضع فكرى اجتناب شده است. ابوالقاسم پاينده (1336) كه برخوردار از تفكر شيعى است، به ترجمه استعارى خود اين گونه پرداخته است: «روزى كه حادثه‏اى عظيم رخ دهد و مشركان به سجده كردن دعوت شوند و نتوانند» ص، 341). محمد كاظم معزى (1372) در ترجمه قرآن مجيد، صفحه 565 آورده است: «روزى كه گشوده شود از ساق (پرده از روى كار برداشته شود) و دعوت شوند به سجده كردن، پس نتوانند».
آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381) در جلد 24 تفسير نمونه صفحه 413، آيه مذكور را اين گونه ترجمه و تفسير كرده‏اند: «به خاطر بياوريد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى‏گردد و دعوت به سجود مى‏شوند، اما قادر بر آن نيستند. جمله‏واره «يكشف عن ساق» (ساقها برهنه مى‏شوند) به گفته جمعى از مفسران كنايه از شدت هول و وحشت و وخامت كار است، زيرا در ميان اعراب معمول بوده است هنگامى كه در برابر كار مشكلى قرار مى‏گرفتند، دامن را به كمر مى‏زدند و پا برهنه مى‏كردند.
اين راهبرد ناشى از انگاره اعتقادى شيعى است مبنى بر اينكه انسان قادر به رؤيت خداوند متعال نيست و نخواهد بود. اين گونه است كه «ساق» را كنايه از روز سخت (الهى قمشه‏اى 1385، ص 466) يا حادثه عظيم «روز قيامت» مى‏داند.

نمونه سوم

نمونه سوم اشاره به واژه خمس دارد كه در سوره مباركه «انفال» آيه 41 آمده است:
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ مآ أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ»

And know that whatever of war-booty that you may gain, verily one-fifth (1/5 th) of it is assigned to Allah , and to the Messenger , and to the near relatives [of the ] , (and Messenger Muhammad poor) صلى اللّه‏ عليه و سلمalso) the orphans , Al-Masakin (the and the wayfarer, if you have believed in Allah and in that which We sent down ] on to Our slave [Muhammad and صلى اللّه‏ عليه و سلمthe Day of Criterion (between right wrong), the Day when the two forces met (the battle of Badr); and Allah is Able to do all things.
Al-Hilali & Muhsin Khan, p. 233
Know that whatever thing you may come by, a fifth of it is for Allah and he Apostle, for the relatives and the orphans, for the needy and the traveler, if you have faith in Allah and what We sent down to Our servant on the day of Separation, the day when the two hosts met and Allah has power over all things.
Qarai, p. 182
And know that whatever thing you gain, a fifth of it is for Allah and for the Apostle for the near of kin and the orphans and the needy and the wayfarer, if you believe in Allah and in that Which We revealed to Our servant, on the day of distinction, the day on which the two parties met; and Allah has power over all things.
Shakir, p. 365
ترجمه‏هاى فوق تفاوت مواضع فكرى اهل سنّت و شيعيان را پيرامون مفهوم كاربردى «خمس» مشخص مى‏نمايد. مترجمان شيعى واژه خمس را با معنى كاركردى فراگير به كار بسته‏اند، ولى الهلالى و محسن خان اين واژه را با معنى كاركردى محدود و موردى تفسير نموده‏اند. ابن كثير دمشقى در جلد دوم تفسير القرآن العظيم صفحه‏هاى 295 و 296، گروه واژه «غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ» را اين گونه تعبير و تفسير كرده است: «الغنيمة هى المال المأخوذ من الكفار كالاموال التى يصالحون عليها او يتوفون عنها و الجزية و الخراج و نحو ذلك». «غنيمت» را به اموالى اطلاق مى‏كنند كه از كافران گرفته مى‏شود. بنابراين، خمس، فقط اين گونه اموال را شامل مى‏شود.
محمد شاكر و سيد على قلى قرايى با پيش‏انگاره شيعى به ترتيب از جمله‏واره whatever "whatever thing you gain"و "thing you may come by" استفاده كرده‏اند. يعنى: «(هر) آنچه را كه كسب مى‏نماييد / به دست مى‏آوريد»، و مورد خاصى را استثنا نمى‏كنند. در ترجمه فارسى قرآن كريم چنين موضع فكرى نيز به روشنى ديده مى‏شود. به عنوان مثال، آيت اللّه‏ مكارم شيرازى (1381) در جلد 7 تفسير نمونه صفحه‏هاى 171 و 172 ترجمه و تفسير واضح و بى‏شبهه‏اى از آيه مذكور ارائه كرده‏اند: «و بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آورديد، خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى‏ايمان) [روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آورديد؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست! قرآن در اينجا حكم را از مسئله غنايم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است.
الهى قمشه‏اى (1385 - ص 245) «اِنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْ‏ءٍ» را اين گونه ترجمه كرده است: «بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فايده رسد...». ابوالقاسم پاينده (1336) و كاظم پورجوادى (1372) برگردانى اين چنين ارائه داده‏اند: «بدانيد از هر چيزى كه به غنيمت گرفتيد. در صورتى كه الهلالى و محسن خان اشاره به غنيمت جنگى مى‏كنند "whatever of war-booty that you may gain". آنها از معادل گروه‏واژه‏اى با محدوده معنايى زمانى و مكانى خاص استفاده كرده‏اند. اين سازوكار با باور اهل تسنن مطابقت دارد و بازتابى از اين انگاره اعتقادى است. اين برش‏هاى (معنايى) گوناگون تنها به خاطر آن است كه ابن كثير دمشقى، محمد تقى الدين الهلالى و محمد محسن خان برحسب ميزان اهميتى كه براى حوزه معنايى خاص بر اساس بينش خود قائل‏اند، معادل «المال المأخوذ من الكفار» يا war-booty را پيشنهاد كرده‏اند. شايد بتوان فرض كرد كه تفاوت در بينش و تفكر، عامل مؤثرى براى برش‏هاى معناى واژگان، گروه‏واژه‏ها و حتى جملات باشد.

نتيجه

در اين مختصر تلاش بر اين بود كه با ذكر چند مثال مفهوم و تأثيرگذارى انگاره‏هاى اعتقادى در ترجمه انگليسى و فارسى قرآن كريم براى خوانندگان روشن شود. آن گونه كه پيشتر مطرح شد، بيشتر مترجمان قرآن كريم دريافت خود را از قرآن بر اساس پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى خود و نيز عمدتاً بر پايه تفاسير مبتنى بر روايات دينى ـ مذهبى خود قرار مى‏دهند. همان طور كه ابن كثير دمشقى، الهلالى و محسن خان با باورهاى اهل تسنن و آيت اللّه‏ مكارم شيرازى، الهى قمشه‏اى، پاينده، پورجوادى، معزى، قرايى و شاكر با اعتقادى شيعى قرآن كريم را ترجمه (تفسير) كرده‏اند. علت و دليل جامعه شناختى ـ روانشناختى اين است كه هر جامعه پيام دريافتى را بر اساس باورها و انگاره‏هاى فرهنگى ـ اعتقادى خود دريافت و تفسير مى‏كند. چنين است كه يوجين نايدا (1975) ترجمه را طبع‏آزمايى در گشودن معماهايى در حيطه ارتباطات و مشاركت در آفرينشى عظيم و شگرف مى‏داند. در اين طبع‏آزمايى و مشاركت در آفرينش عوامل تأثيرگذار زبانى و فرا زبانى بى‏شمارى نقش‏آفرين‏اند؛ از جمله پيش‏انگاره‏هاى اعتقادى كه محور اصلى طرح اين موضوع بوده است.

منابع
1. فارسى

الهى قمشه‏اى، مهدى، القرآن الكريم (چاپ دوم) قم، انتشارات مجلسى، 1385.
پاينده، ابوالقاسم، (مقدمه‏اى بر ترجمه) قرآن مجيد، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1336 ه ش.
پورجوادى، كاظم، قرآن مجيد، تهران، انتشارات بنياد دائرة المعارف بزرگ اسلامى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372 ه ش.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.
معزى، محمد كاظم، قرآن مجيد، قم، انتشارات دارالقرآن الكريم، 1372.
نرم‏افزار جامع تفاسير نور (دايرة المعارف چند رسانه‏اى قرآن كريم)، مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى، قم.

2. عربى

ابن كثير دمشقى، تفسير القرآن العظيم، بيروت (لبنان)، دارالكتب العلميه، 1426 ه . ق (2004 م)
3. انگليسى
Al-Hilali, M.T. & Muhsin Khan, M. (1996). The Noble Qur'an, Riyadh, Saudi Arabia, Darussalam Publishers & Distributors.
Nida, Eugene, a (1975) Language structure and Translation: essays by Nida. Standford University Press.
Nida, Eugene, a (1975) Exploring Semantic Structures. Fink, Munchen.
Shakir, M.(1999) The Glorious Qur'an. Qum, Ansariyan Publications.

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
ضرورت شناخت و كاربرد «انسجام و پيوستگى» در ترجمه انگليسى قرآن كريم

جلال‏الدين جلالى
چكيده

«انسجام» و «پيوستگى» به عنوان دو ركن بنيادين ارتباط متن، مورد توجه زبان‏شناسان به‏طور عام و انديشمندان تجزيه و تحليل گفتمان به طور خاص قرار گرفته است. در اين نوشتار كوشش شده تا ضمن ارائه تعريفى علمى از مقوله‏هاى انسجام و پيوستگى، تأثيرگذارى آنها از يك سو بر متن ترجمه (متن زبان مقصد) و از سوى ديگر بر خواننده در فهم و درك متن و ايجاد ارتباط پيوسته و درهم‏تنيده مورد ارزيابى تطبيقى قرار گيرد. به منظور عينى كردن موضوع، نمونه‏هايى از ترجمه‏هاى انگليسى قرآن كريم محمدتقى الهلالى ـ محمد محسن‏خان و عبداللّه‏ يوسف على جهت بررسى ارائه شده‏اند. برآيند اين بررسى عبارت است از: الف ـ در بسيارى از موارد، مترجمان در انتقال و برقرارى تعادل در زمينه انسجام درون‏متنى موفق بوده‏اند. ب. در مواردى، ضعف يا نبود توانش متنى، مترجم را از انعكاس واقعيت‏هاى موجود در متن زبان مبدأ به زبان مقصد باز داشته است. ج ـ شناخت نظرى و عملى مترجم از مقوله‏هايى چون انسجام درون متنى و برون متنى، پيوستگى و درهم‏تنيدگى متن نه تنها به خواننده در فرايند درك مفاهيم كمك مى‏نمايد و انگيزه خوانش را در او تقويت مى‏كند، بلكه در بسيارى از موارد از كژفهمى و كژانتقالى‏ها جلوگيرى به عمل مى‏آورد. د: برآيند تلاش مترجمان در ايجاد و برقرارى تعادل واژگانى، بيان تحذير و معانى كنايى بازتابنده معانى واقعى قرآن نبوده است.

واژه‏هاى كليدى

ارجاعات، انسجام درون‏متنى/برون‏متنى، بافتار، پسين‏سوى/پيشين سوى، پيوستگى، تحذير، شمول معنايى، گفتمان

مقدمه

قرآن منظومه منسجم، يكپارچه و پيوسته‏اى است كه از جانب خداوند سبحان به صورت دفعى و تدريجى بر پيامبر اكرم (ص) فروفرستاده شد. انسجام و پيوستگى اين منشور آفرينش در سطوح متفاوت زبانى و فرازبانى به گونه‏اى است كه تمام سوره‏ها و آيه‏ها را پيوسته و درهم‏تنيده كرده است. مطلبى كه در يك آيه طرح و عنوان شده، در آيه‏اى از همان سوره يا سوره ديگر مفصل و مؤكد بيان مبسوطى از آن به عمل آمده است. شاخصه ديگر قرآن كريم انسجام درون‏متنى و برون‏متنى و نيز وحدت موضوعى است. اين ويژگيهاى متين و در عين حال يگانه، قرآن را از نوشتارى انسانى متمايز ساخته است.
تا پيش از قرن بيستم، توجه سخن‏شناسان به ويژه نحويان و منطقيان بيشتر معطوف به مقوله انسجام درون‏متنى بود. در سال 1976 مايكل هاليدى و رقيه حسن مقوله بنيادين «پيوستگى» (coherence) متن را پيشنهاد دادند. اين دو زبان‏شناس عوامل متنيّت (textuality) را انسجام و پيوستگى عنوان كرده‏اند؛ ولى عامل درهم‏تنيدگى متن را تنها در انسجام نمى‏ديدند؛ چرا كه جملاتى از نوع زبان‏پريشى ممكن است ويژگيهاى انسجام را داشته باشند ولى به لحاظ منطقى فاقد پيوستگى و وحدت موضوعى باشند. از اين رو، سازوكار ارتباط منطقى و چسبندگى به كار رفته درك متن را «پيوستگى» نام نهادند؛ همان ابزارى كه مخاطب (خواننده/ شنونده) را در فهم و درك متن و ايجاد رابطه (روابط) منطقى بين وقايع و حقايق كمك مى‏نمايد و از گسست مفاهيم مرتبط در راستاى موضوع اصلى پيام جلوگيرى به عمل مى آورد.
نقش بنيادين «پيوستگى» برقرارى ارتباط منطقى و موضوعى ميان بخش‏ها و سازه‏هاى متن به واسطه ارتباط مستتر معنايى است. بايد توجه داشت كه اين سنخ ارتباط پنهان معنايى در اثر استنباط و استنتاج اهل زبان بنا به تجربه‏هاى زبانى و فرازبانى به دست مى‏آيد كه در نتيجه به پيوستگى و وحدت موضوعى متن منجر مى‏شود.
آنچه به متن جريان حركتى سيال مى‏بخشد، ارتباط منطقى و پيوستگى است. البته اين امكان نيز وجود دارد كه متن بى‏آنكه پيوسته باشد، داراى انسجام درون يا برون‏متنى نيز باشد. جوهره پيوستگى متن آن توان منطقى است كه جملات، بندها و واحدهاى زبانى گسترده‏تر و جامع‏ترى را به هم پيوسته، معنادار و درهم‏تنيده مى‏سازد.
قرآن از آنچنان انسجام، پيوستگى و درهم‏تنيدگى اعجازين و بى بديلى برخوردار است كه نظير آن در نوشتارهاى انسانى ديده نمى‏شود. همين شاخصه است كه كار ترجمه را دشوار و در بسيارى از موارد غيرممكن مى‏سازد. وجود روابط محكم و استوار بين سوره‏ها و آيه‏ها حاكى از اين حقيقت است كه قرآن از آغازين سوره تا آخرين سوره منسجم، پيوسته و بازتابنده ارتباط منطقى و وحدت معنايى شگفت‏انگيزى است.
در نقد ادبى، پيوستگى به عاملى اطلاق مى‏شود كه به موجب آن وحدت متن از رهگذر پيوند پژواكها و برابريهاى موجود در واحد(هاى) زبانى به مراتب بزرگ‏تر از جمله حاصل مى‏شود. هاليدى و حسن اين نوع توانش را كه اهل زبان را در آفرينش و تشخيص چنين تواناييهايى يارى مى‏دهد، توانش متنى (textual competence) نام نهادند (داد، ص 56).
مترجم با بهره‏گيرى از توانش متنى و احساس و درك پيوستگى متن زبان مبدأ (source language) در انتقال و انعكاس اين سازوكار در زبان دوم (receptor language) خواننده زبان مقصد را در فهم موضوع كمك خواهد كرد. ولى اين امر در فرايند ترجمه قرآن كريم عملاً محقق نمى‏شود. علت زبانشناختى اين عدم موفقيت، استفاده نكردن مترجمان از بافتار (texture) و به ويژه منابع تفسيرى است. در اين فرايند مترجم بايد اطلاعات ضمنى را با استفاده از منابع زبانى، فرازبانى و تفسيرات موضوعى به صورت صريح و شفاف بيان نمايد.
در اين نوشتار ابتدا به تعريف و توصيفى زبانشناختى از متن، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات از قبيل بافتار، انسجام و پيوستگى متنى پرداخته مى‏شود. سپس سازوكارهاى انسجام در متن با ذكر نمونه‏هايى از آيات قرآن كريم ارائه خواهد شد. از جهت اينكه موضوع انسجام و پيوستگى در قرآن بسيار گسترده است و پرداختن به آن مجلدهايى را مى‏طلبد، ما حوزه و زمينه بررسى را محدود به پانزده مورد انسجام و ده مورد پيوستگى كرده‏ايم. از طرفى چون موضوع بررسى، ضرورت شناخت و كاربرد انسجام و پيوستگى در ترجمه انگليسى قرآن كريم است، لذا ترجمه‏هاى انگليسى آياتى از سوره‏هاى متفاوت قرآن كريم از دو ترجمه شاخص و برجسته (محمد تقى الهلالى ـ محمد محسن خان و عبداللّه‏ يوسف على) جهت بررسى مقابله‏اى ارائه خواهند شد.
در پايان اين مقدمه بايد اذعان كرد كه هدف ما در اين نوشتار تنها ارائه نمونه‏هايى از سازوكارهاى انسجام و پيوستگى متن قرآن كريم و بررسى ترجمه انگليسى بعضى از آيه‏هاست وبه هيچ وجه ادعا نمى‏شود كه نوشتار حاضر عارى از نقص و كاستى است.

1-1 متن (text)

متن عبارت است از تظاهر صورى فرايند سخن و ساختار متنى از جمله عناصر تشكيل دهنده متن كه به انعكاس عوامل حاكم بر فرايند سخن مربوط باشد. به عبارت ساده‏تر، متن عبارت است از يك يا چند جمله مرتبط كه معنا يا پيام مشخص و معينى را انتقال دهد. بديهى است قرار گرفتن متوالى چند جمله كنار هم تضمينى بر تشكيل يا آفرينش متن نمى‏كند. آنچه متن را انسجام مى‏بخشد وجود رابطه منطقى/معنايى بين جملات است. در صورت وجود چنين رابطه‏اى به آن مجموعه جملات «متن» گفته مى‏شود.

1-2 بافتار (texture)

بافتار، ساختمان متن و روابط حاكم بر جملات يك متن را بررسى مى‏نمايد. در فرايند بررسى مؤلفه‏هاى ويژه متن از جمله سازمان عناصر آشنا ـ ناآشنا يا به اصطلاح نحوى مبتدا ـ خبر (به مجموعه اطلاعات موجود در حافظه خواننده يا شنونده متن و انتقال آنها به سطوح فوقانى و نهايتا تعامل و تأثير گذارى متقابل آنها گفته مى‏شود)، نوع سخن (discourse genre) يا طرح متنى و شرايط حاكم بر آن، ويژگى و عوامل شبه زبانى(paralanguage) [تكيه، آهنگ كلام، نقطه‏گذارى، آرايش صورى بندها، كاربرد حروف بزرگ، پرانتز و نظير آنها]، انسجام درون‏متنى/برون‏متنى و پيوستگى مورد توجه و امعان نظر قرار مى‏گيرند.

1-3 انسجام (cohesion)

انسجام به سازوكار درون‏متنى زبان گفته مى‏شود كه سخنور را در ايجاد و برقرارى ارتباط در هر جمله يا بين جملات يارى مى‏دهد. به عبارت ساده‏تر، انسجام به روابط ساختارى/واژگانى متن اطلاق مى‏شود. اين نوع ارتباط ممكن است بين جملات يا اجزاى متفاوت يك جمله برقرار شود.
انسجام، كليه روابطى را شامل مى‏شود كه در آن عنصرى از يك جمله با عناصر جملات ماقبل / مابعد در تعامل و ارتباط باشد. به عبارتى جامع‏تر و دقيق‏تر، انسجام به روابط درون‏متنى و برون‏متنى حاكم بر جملات يك متن گفته مى‏شود. توجه داشته باشيم كه تغيير در انسجام قطعاً به تغيير در بافتار منجر مى‏شود. بنابراين، مترجم در برگردان متن و انعكاس روابط درونى و برونى، ضمن در نظر گرفتن اين مهم بايد به گونه‏اى عمل كند كه در بافتار زبان مبدأ و مقصد تغيير يا احياناً خللى وارد نشود. به علاوه، تعامل و تأثيرگذارى/پذيرى متقابل ساختارى واژگان و ديگر عوامل حاكم بر فرايند سخن جهت اجراى نقش ارتباطى بايد در كليه مراحل ترجمه مورد توجه قرار گيرد.

عناصر انسجام (cohesive devices)

كارتر (1997) عناصر انسجام را به سه دسته زير تقسيم كرده است:
الف) واژگانى يا لغوى،
ب) دستورى يا ساختارى،
ج) ارتباط مضمونى (معنايى ـ منطقى)

1-3-1: انسجام واژگانى (lexical cohesion)

يكى از راهبردهايى كه ما را در فهم و درك واژگان و گروه‏واژه‏ها در زبان يارى مى‏دهد، انسجام واژگانى است. به طور خاص، ما از آگاهى خود در جهت برقرارى ارتباط بين واژه‏ها استفاده مى‏كنيم. به اين نوع آگاهى در ايجاد ارتباط، انسجام واژگانى گفته مى‏شود. نگارندگان متن استفاده از اين نوع انسجام را از طريق تكرار عين واژه، گروه‏واژه و در مواردى عين جمله‏واره امكان‏پذير مى‏دانند. همچنين استفاده از واژگان مترادف (يا تقريبا هم‏معنا)، متضاد، چترواژه يا شمول معنايى، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل و پيوسته، كل ـ جزء، واژگان خاص از عام، همايى يا ارتباط بين واژگان متعلق به يك حوزه معنايى و برقرارى روابط معنايى ـ منطقى به متن انسجام مى‏بخشند. علاوه بر موارد مذكور، درك بهينه متن با در نظر گرفتن سياق آيه‏ها، واژگان درون‏جمله‏اى و فراجمله‏اى و نيز معانى متن ترجمه شده محقق مى‏شود.
به طور كلى، انسجام واژگانى به آن آگاهى ارتباط بين واژگان اطلاق مى‏شود. بايد اضافه كرد كه ابهام تناسب يا ابهام تضاد در بسيارى از موارد به نوعى انسجام واژگانى منجر مى‏شود. نتيجه اينكه نقش اصلى انسجام واژگانى، پيوند ميان عناصر درون زبانى است، به گونه‏اى كه شنونده يا خواننده خلائى در متن احساس نكند و موضوعات را پيوسته و مرتبط بداند. در چنين وضعيتى، انگيزه خواننده به خوانش و ادامه متن تقويت مى‏شود.

1-3-2 : انسجام دستورى يا ساختارى (grammatical / structural cohesion)

مخاطب در ارتباط با متن، علاوه بر استفاده از راهبردهاى انسجام واژگانى، دانش ساختارهاى دستورى زبان خود را در جهت پر كردن خلأهاى احتمالى متن به كار مى‏بندد؛ همان دانشى كه سخنور را در درك و توليد سازه‏هاى زبانى و مرتبط كردن آن سازه‏ها كمك مى‏نمايد. سازوكارهاى انسجام دستورى/ساختارى عبارتند از: ارجاعات، جايگزينى، حذف به قرينه و ارتباط معنايى ـ منطقى ميان سازه‏ها.

1-3-3 : ارجاعات (references)

ارجاع به واژگان خاصى اطلاق مى‏شود كه در متن ارتباط ساختارى برقرار مى‏نمايند. بديهى است، درك معناى اين واژگان ويژه با مراجعه به عناصر ديگر متن امكان‏پذير مى‏شود. عمده ارجاعات را ضماير شخصى، ملكى، اشاره‏اى و صفات ملكى تشكيل مى‏دهند. ارجاعات بر دو نوعند: 1- ارجاعات درون‏متنى (endophoric references) 2- ارجاعات برون‏متنى (exophoric references). ارجاعات برون‏متنى مخاطب را در جهت درك و تفسير معنا نيازمند اطلاعاتى خارج از متن مى‏سازد. معمولاً مخاطب اين مشكل را با استفاده از بافت زبانشناختى (co-text) و بافت موقعيتى - محيطى (context) حل و فصل مى‏كند. ارجاع درون‏متنى بر دو نوع است: الف) پيشين‏سوى (anaphoric reference) كه مرجع قبل از ضمير قرار مى‏گيرد؛ يعنى ضمير به اسم (مرجع) مابعد خود ارجاع و ارتباط معنايى پيدا مى‏كند. ب) پسين‏سوى (cataphoric reference) كه در متن ابتدا ضمير و بعد مرجع قرار مى‏گيرد. عناصر ارجاعى درون‏متنى به سه دسته تقسيم مى‏شوند: 1- ارجاع شخصى (personal reference) 2- ارجاع اشاره‏اى (demonstrative reference) 3- ارجاع مقايسه‏اى (comparative reference). ارجاع شخصى در موقعيت كلام از طريق شخص نقش‏آفرينى مى‏كند. ارجاع اشاره‏اى از منظر موقعيت مكانى و فاصله؛ و ارجاع مقايسه‏اى از طريق همانندى يا شباهت در يك متن مورد استفاده قرار مى‏گيرد. توجه داشته باشيم كه اين نوع ارجاع ممكن است عطف به ماقبل يا مابعد شود كه ممكن است يك واژه يا يك جمله كامل را همپوشى نمايد.

1-3-4 حذف (ellipsis)

حذف به عدم استفاده هر بخشى از كلام، به قرينه موجود در متن و به منظور رسيدن به هر يك از اهداف زير، گفته مى‏شود. بديهى است حذف به قياس عنصر يا عناصر قرينه‏اى زير صورت مى‏پذيرد:
الف) پرهيز از زياده‏گويى و اقتصاد كلامى
ب) انگيزش تفكر و كنكاش
ج) ذكر مطلب مهم
د) تفصيل پس از اجمال
ه) بيان علت و...

1-3-5 جايگزينى substitution))

قرار گرفتن يك عنصر زبانى به جاى عنصر ديگر با هدف اقتصاد كلامى (كاهش واژگانى/نحوى) و ايجاد انسجام در متن را جايگزينى يا جانشينى مى‏گويند.
تفاوت بنيادين حذف با جايگزينى در اين است كه جايگزينى نوعى جا به جايى است، ولى حذف به كارنبردن عنصر يا عناصر زبانى به قرينه موجود در متن صورت مى‏پذيرد. شرايط حذف در يك زبان ممكن است با زبان ديگر متفاوت باشد. از طرفى، هدف از حذف ممكن است ايجاد و برقرارى انسجام باشد، لذا مترجمان ضمن در نظر گرفتن اين نكته، شرايط متن را به گونه‏اى انعكاس مى‏دهند كه هدف نگارنده يا گوينده را در ايجاد انسجام متن تأمين نمايند.

1-3-6 ارتباطات معنايى/منطقى (semantic/logical relations)

علاوه بر عناصر واژگانى و دستورى، انسجام درون‏متنى از طريق برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان جملات متن محقق مى‏شود. برقرارى روابط معنايى و منطقى معمولاً از طريق طرح مسئله و ارائه راه‏حل، بيان علت و معلول، شرط و جزاى شرط، انجام و نتيجه عمل و مواردى نظير آن صورت مى‏پذيرد. برقرارى روابط معنايى و منطقى ميان پاره‏گفته‏ها و جملات را نمادهاى متنى مى‏گويند. نمادهاى متنى كلماتى هستند كه رابطه معنايى و منطقى در هر جمله و بين جملات ايجاد مى‏نمايند. نمادهاى متنى عبارتند از:
الف: ارتباط اضافى (additive relations). زمانى كه جمله‏واره يا جمله توضيحى، تمثيلى يا مقايسه‏اى، به جمله قبلى اطلاعاتى اضافه نمايد به چنين ارتباطى، ارتباط اضافى گفته مى‏شود. كلمات ربطى كه براى تأمين اين هدف مورد استفاده قرار مى‏گيرند عبارتند از: و، همچنين، به علاوه، مضافا به اينكه ، به همين نسبت، به جاى...
ب : ارتباط زمانى (temporal relations) براى بيان توالى زمانى بين رويدادهاى دو يا چند جمله و برقرارى رابطه معنايى استفاده مى‏شود. نمادهاى متنى اين رابطه معنايى عبارتند از: نخست، سپس، بعد، قبل از آن، در اين لحظه، سرانجام...
ج : ارتباط سببى (causative relations). وقتى كه رويداد (فعل) يك جمله ارتباط سببى با رويداد جمله ديگر داشته باشد، چنين ارتباطى ممكن است دربرگيرنده علت، شرط، هدف يا نتيجه باشد. نمادهاى اين نوع رابطه عبارتند از: بنابراين، در آن صورت، چنانچه، زيرا، به لحاظ اينكه، به اين منظور، در نتيجه...
د: ارتباط تباينى/تقابلى (adversative relations). وقتى محتواى يك جمله ناقض محتواى جمله‏واره يا جمله قبلى/بعدى باشد، يا اينكه عملى خلاف انتظار را بيان نمايد، به چنين ارتباطى، ارتباط تباينى گفته مى‏شود. نمادهاى متنى چنين رابطه معنايى عبارتند از: ولى، هرچند كه، اگر چه، مع‏هذا، على‏رغم...

1-4 پيوستگى (coherence)

سازوكار معنايى پنهانى را كه كليه اجزاى متن، اعم از واژه، گروه‏واژه، جمله‏واره، بند و مضامين كلى سخن را به هم مرتبط مى‏سازد و در نتيجه سبب وحدت معنايى متن مى‏شود، پيوستگى مى‏گويند. پيوستگى ممكن است مبتنى بر دانش مشترك نگارنده/گوينده و خواننده/شنونده باشد. عامل وحدت‏بخشى متن در ذهن نگارنده/گوينده توانش متنى است كه هاليدى و حسن بر وجود آن در ذهن اهل زبان تأكيد دارند. بايد توجه داشت كه توانش متنى به طور مستقل در ذهن وجود ندارد، بلكه همواره در تعامل با ديگر توانش‏ها از جمله توانش زبانى (linguistic competence) توانش دستورى (grammatical competence) توانش ارتباطى (communicative competence) و توانش منظورشناختى (pragmatic competence) است. بيشتر زبان‏شناسان به ويژه سخن‏كاوان (discourse analysts) «پيوستگى» را در برگيرنده عواملى چون: دانش همگانى ارتباطى اهل زبان، دانش زمينه‏اى-موقعيتى، پيش انگاره‏ها، پنداشت‏ها و ارتباط معنا شناختى و منطقى مى‏دانند.
هاليدى و حسن (1976) پيوستگى متن را كه پيام مشخص و معينى را انتقال مى‏دهد در روابط معنايى مى‏دانند. از طرفى، جك ريچاردز (1990، ص 45) بر اين باور است كه پيوستگى متن برآيند ارتباط مفاهيمى است كه با هدف ايجاد مجموعه‏اى واحد، مضمون اصلى متن را پشتيبانى مى‏كند.

انسجام و پيوستگى در قرآن كريم

قرآن كريم از انسجام، پيوستگى و درهم‏تنيدگى ويژه و بى‏نظيرى برخوردار است. يك نمونه از اين گزاره آيه 38 از سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ‏ءٍ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» (ما هيچ چيزى را در كتاب [لوح محفوظ ]فروگذار نكرده‏ايم، سپس [همه] به سوى پروردگارشان محشور خواهند گرديد). اين بخش از آيه بيانگر اين حقيقت جاودانه است كه قرآن براى كاربرد هر تك‏واژ، واژه، جمله/جمله‏واره‏ها، آيه و حتى هر سوره‏اى دليل موجه و متقنى دارد. ميان عناصر زبانى قرآن درهم‏تنيدگى، پيوستگى، تعاملات نحوى و معناشناختى به گونه‏اى است كه ذهن كاوشگر مخاطب را با سلاست و روانى خود التذاذ و آرامش مى‏بخشد. وجود دلالت‏هاى سياقى، قرينه‏ها، عبارات معترضه، ارجاعات درون‏متنى و برون‏متنى، ارتباطات موضوعى، كاربردهاى ويژه واژگان و عبارات، پاسخ به شبهات از جمله موضوعات مربوط به واجبات دينى و مواردى از اين قبيل سازوكار پيوستگى متن قرآن را ضمانت اجرايى مى بخشد. آن‏گونه كه پيشتر عنوان شد، به‏علت محدوديت حوزه بررسى در اين نوشتار، تنها به انسجام و پيوستگى پرداخته مى‏شود.
يكپارچگى و انسجام قرآن عمدتاً ناشى از تكرارهاى لفظى و معنايى است. به علاوه، معانى ساختارى اين منظومه شگفت‏انگيز فراسوى عناصر نحوى است. در بسيارى از موارد، پيوستگى و انسجام آنچنان درهم ممزوج شده‏اند كه امكان بررسى هر يك از آن دو به طور مستقل مشكل و در بسيارى از موارد غيرممكن به نظر مى‏رسد. به دو گروه‏واژه «عَلَى هُدًى» و «فِى ضَلَالٍ» در آيه 24 از سوره شريفه «سبأ» دقت كنيد. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ اِنّآ أَوْ اِيّاكُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فى ضَلالٍ مُبينٍ» دو حرف اضافه «عَلَى» و «فِى» از سازوكارهاى نحو زبان مبدأ (عربى) هستند؛ ولى كاركرد معنايى هر يك از اين دو واژه با توجه به واژه‏هاى بعدى در متن تعيين مى‏شود. واژه بعد از «عَلَى» «هُدًى» (هدايت/صراط مستقيم) موقعيت متعالى و برجسته‏اى را نشان مى‏دهد. معناى ديگرى كه اين واژه افاده مى‏كند اشاره به مردمى بلندنظر دارد. واژه «فِى» كه نمايانگر موضع و موقعيت پست است، قبل از واژه «ضَلَالٍ» مورد استفاده قرار گرفته است. همچنين اين واژه اشاره به مردمى پست و بى‏مقدار مى‏كند. همخوانى اين جفت‏واژه‏ها به لحاظ تعاملات نحوى و معناشناختى تفكيك‏نشدنى و در نتيجه ترجمه‏ناپذيرند.
جنبه ديگر انسجام و پيوستگى در قرآن كريم، كاربرد جمله‏هاى معترضه در ميان آيه‏هاى مرتبط است. به لحاظ روانشناختى، قرارگرفتن مطالب/رويدادها در كنار يكديگر، خواننده متن را از خوانش توأم با تفكر و تدبر مطالب/رويدادها باز مى‏دارد. علت اين امر پيش‏بينى‏هاى حساب‏شده‏اى است كه خواننده در فرايند خوانش به طور طبيعى انجام مى‏دهد. اين امر باعث مى‏شود آستانه تفكر خواننده به تدريج كاهش پيدا كند. بر اين اساس، در قرآن راهبرد زبانشناختى و روانشناختى ويژه‏اى به كار گرفته شده است تا بدين وسيله ضمن حفظ انسجام و پيوستگى، متن مستحكم‏تر جلوه نمايد. در رسيدن به اين هدف، قرآن از توالى‏هاى متعارف و متداول استفاده نكرده، بلكه شيوه خاصى را اتخاذ كرده است؛ بدين‏گونه كه در ميان مطالب اصلى موضوعات ديگرى بيان شده است. هدف از اين كار اين بوده است كه مخاطب در مطالب اصلى و اساسى دقت و امعان نظر بيشترى بنمايد. چنين راهبردى علاوه بر واداشتن مخاطب (خواننده) به ژرف‏انديشى و تأمل بر تك‏تك جملات و عبارات، حركت سيال ذهن او را از موضوعات پيشين به مطالب و موضوعات جديد مرتبط و پيوسته مى‏سازد. نمونه چنين رويكردى در قرآن كريم، آيه 42 از سوره مباركه «اعراف» است. در ميان اين آيه استفاده از جمله‏واره «لا نُكَلِّفُ نَفْسًا اِلاّ وُسْعَها» بين دو جمله‏واره مرتبط و پيوسته «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»، نمونه بارز چنين راهبرد انسجام و پيوستگى است.
نمونه‏هاى فراوانى از اين سنخ پيوستگى در قرآن وجود دارد كه به علت محدوديت حوزه اين نوشتار فقط به همين نمونه بسنده مى‏شود. وظيفه مترجم در چنين شرايطى، استفاده از پانوشت يا دو خط تيره است تا بدين وسيله بتواند ارتباط و پيوستگى آيات را براى خواننده زبان مقصد روشن و شفاف نمايد.
ارتباط آيات در يك سوره و تكميل معناى آنها با برقرارى پيوند با آياتى از سوره‏هاى ديگر از مصاديق بارز انسجام و پيوستگى قرآن كريم است. نمونه اين نوع ارتباط معنايى ـ منطقى در آيه‏هاى 17 و 18 سوره «روم» در زمينه نماز (چهار وقت براى تسبيح و حمد و ثنا): «فَسُبْحانَ اللّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حينَ تُظْهِرُونَ» و ذكر مؤكد بر صلاة وسطى (نماز عصر) در آيه 238 از سوره «بقره» آشكار شده است. حق تعالى مى‏فرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ».
از مترجم قرآن كريم انتظار مى‏رود ضمن رعايت و حفظ تعادل در ترجمه، متن زبان مقصد را از نظر عناصر انسجام درون‏متنى و برون‏متنى و همچنين پيوستگى مفاهيم معادل متن زبان مبدأ به مخاطب زبان مقصد ارائه نمايد. حساسيت در انجام اين مهم به قدرى است كه غفلت از آن چه بسا باعث تغيير در ميزان انسجام و پيوستگى و در مواردى پاشيدگى مفاهيم و گسست معنايى متن مى‏شود.
با آگاهى از حساسيت موضوع و تبعات ناشى از كاربرد و عدم كاربرد آن در متن زبان مقصد، نوشتار را ابتدا با انسجام درون‏متنى ـ برون‏متنى آغاز مى‏كنيم. بديهى است، به جهت گستردگى مطلب و فراوانى نمونه و مثالها صرفاً به ذكر يك نمونه از اين نوع انسجام كه ترجيحاً به طور اتفاقى انتخاب شده است، به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مى‏شود. در پايان، به مقوله پيوستگى در ترجمه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على نيز پرداخته خواهد شد.

نمونه‏هايى از انسجام درون متنى
2-1 انسجام واژگانى (lexical cohesion)

عناصر واژگانى مؤثر در انسجام متن عبارتند از: تكرار عين واژه، ترادف يا واژگان تقريبا هم‏معنا، تضادها، حذف به قرينه، مجموعه واژگان متشكل، چترواژه يا شمول‏معنايى، كل ـ جزء، و واژگان خاص پس از عام. اينك به تعريف و توصيف هر يك از عناصر ياد شده همراه با نمونه قرآنى و ترجمه انگليسى آنها پرداخته مى‏شود.
2-1-1 تكرار عين واژه (direct repetition): تكرار واژه به اهداف گوناگونى مورد استفاده قرار مى‏گيرد. يكى از آن اهداف، برقرارى ارتباط و انسجام درون‏متنى است كه واژه، گروه‏واژه يا جمله‏واره‏اى در چند جاى متن تكرار شود. لارسن (1984) بر اين باور است كه تجلى معنى سازمانى بيشتر از طريق تكرار در ساختار متن امكان‏پذير مى‏شود. سازوكار تكرار در همه سوره‏هاى قرآن كريم به هدف انسجام استفاده شده است.
در بررسيهاى انجام شده، صرف‏نظر از معادل‏سازى و گزينش نوع واژه يا جمله‏واره، مترجمان قرآن كريم از اين سازوكار انسجام به خوبى استفاده كرده‏اند. به دو نمونه زير كه به طور اتفاقى از دو سوره متفاوت انتخاب شده‏اند دقت كنيد.
مورد اول: آيه 12 از سوره لقمان است كه حق تعالى مى‏فرمايد : «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِه وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَميدٌ».
1. And indeed We bestowed upon Luqmān Al-Hikmah (wisdom and religious understanding, etc.) saying Give thanks to Allah," and whoever gives thanks, he gives thanks for (the good of) his ownself. And whoever is unthankful, then verily, Allah is All-Rich (Free of all wants), Worthy of all praise.
2. We bestowed (in the past) wisdom on Loqman: show (thy) gratitude to Allah." Any who is (so) grateful does so to the profit of his own soul: but if any ungrateful, verily Allah is free of all wants , worthy of all praise.
همان‏گونه كه ملاحظه مى‏شود، الهلالى و محسن‏خان همانند متن اصلى سه بار از گروه واژه «Give thanks» استفاده كرده‏اند، ولى يوسف‏على از معادل «show (thy) gratitude» و «grateful» و «ungrateful» استفاده كرده است. على رغم اينكه هر سه گروه‏واژه از يك ريشه گرفته شده‏اند ولى يوسف‏على از سازوكار تكرار عين واژه استفاده نكرده است.
مورد دوم: در تكرار جمله «فَبِأَىِّ آلاِء رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» (پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟) در سوره «رحمان» نمونه ديگرى از انسجام درون‏متنى وجود دارد كه در آن سوره به هدف تأكيد و تفكر پيرامون نعمتهاى الهى 31 بار استفاده شده است. الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على به ترتيب معادل آيه را چنين ارائه داده‏اند.
1. Then which of the Blessings of your Lord will you both (jinns and men) deny?
2. Then which of the favors of your Lord will ye deny?
الهلالى ـ محسن‏خان مخاطبان آيه (جن و انس) را داخل پرانتز ذكر كرده‏اند كه در واقع پاسخى است به اينكه اين آيه خطاب به چه كسانى است. به نظر مى رسد ذكر اين مورد به انسجام و پيوستگى متن كمك مى‏كند؛ چرا كه خلأ معنايى را به نحوى پوشش مى‏دهد. مى‏توان گفت كه يوسف‏على در ترجمه خود از ذكر اين مهم غفلت كرده است.
2-1-2 ترادف يا واژگان تقريبا هم معنا (synonym / near-synonym): استفاده از ترادف يا واژگانى كه شباهت‏هاى معنايى را انتقال مى‏دهند در قرآن كريم به طور گسترده وجود دارد. قابل ذكر است كه منظور از ترادف جايگزينى نيست تا بخواهيم واژه يا گروه‏واژه‏اى را به جاى واژه يا گروه‏واژه‏اى قرار دهيم، بلكه منظور كلمات هم‏معنا هستند كه به هدف تنوع‏بخشى و برقرارى ارتباط ميان واحدهاى زبانى مورد استفاده قرار مى‏گيرند. به عنوان مثال در سوره هود، آيه 52، دو واژه «اسْتَغْفِرُوا» و «تُوبُوا» تقريبا هم‏معنا و به لحاظ معنايى با يكديگر همپوشى دارند. حال به آيه و ترجمه انگليسى آن توجه كنيد. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ».
1. And O my people! Ask forgiveness of your Lord and then repent to Him,
2. And O my people! Ask forgiveness of your Lord, and turn to him (in repentance):
مترجمان به تبعيت از سبك و سياق قرآنى دو واژه تقريباً هم معنا را به كار گرفته‏اند.
2-1-3 تضاد (antonym): پيشتر عنوان شد كه تضاد سازوكار انسجام درون متنى است. كاربرد تضاد در قرآن بسيار است. از اين رو فقط به ذكر نمونه‏اى از آن به همراه ترجمه انگليسى آن بسنده مى‏كنيم. حق تعالى در سوره «نجم» آيه‏هاى 43، 44، 45 مى‏فرمايد: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى. وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا. وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى».
1. And that it is He (Allah) Who makes (whom He wills) laugh, and makes (whom He wills) weep; And that it is He (Allah) Who causes death and gives life; And that He (Allah) creates the pairs, male and female.
2. That it is He who Granteth Laughter and Tears; that it is He who
Granteth Death and Life that He did create in pairs-male and female.
در اين آيات «أَضْحَكَ» و «أَبْكى»، «أَماتَ» و «أَحْيا»، «الذَّكَرَ» و «الْأُنْثى» متضادند. به پيروى از اين سازوكار، مترجمان از معادلهاى متضاد استفاده كرده‏اند.
2-1-4 حذف به قرينه (ellipsis): از راهكارهاى برانگيختن تفكر و انديشيدن، حذف به قرينه است. هدف از حذف انتقال والاترين و رساترين معانى با استفاده از كمترين واژگان است. بديهى است، حذف به شرط وجود قرينه صورت مى‏پذيرد؛ چرا كه حذف بدون قرينه آشفتگى كلام را سبب مى‏شود. نمونه حذف در آيه 234 از سوره شريفه «بقره» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْرًا».
1. And those of you who die and leave wives behind them, they (the wives) shall wait (as regards their marriage) for four months and ten days, ...
2. If any of you die and leave widows behind, they shall wait concerning themselves four months and ten days:
واژه حذف شده در اين آيه «ايام» است كه به قرينه «أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» و با توجه به (ايام) عده حذف آن موجه شده است. ذكر مقدر در ترجمه انگليسى، همان طور كه ملاحظه مى‏كنيد، به جهت شفافيت معنايى ضرورى به نظر مى‏رسد.
2-1-5 مجموعه واژگان متشكل (ordered series): از راهبردهاى انسجام استفاده از مجموعه واژگان متشكل با هدف برقرارى ارتباط است. نمونه اين نوع انسجام آيه 13 از سوره شريفه «شورى» است كه خداوند سبحان مى‏فرمايد: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّينِ ما وَصّى بِه نوُحًا وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِه اِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكينَ ما تَدْعُوهُمْ اِلَيْهِ».
1. He (Allah) has ordained for you the same religion (Islam) which He ordained for Nuh (Noah), and that which We have inspired in you (O Muhammad), and that which We ordained for Ibrahim (Abraham), Musa (Moses) and 'Iesa (Jesus) saying you should establish religion (i.e. to do what it orders you to do practically), and make no divisions in it (religion) (i.e. various sects in religion). Intolerable for the Mushrikun, is that to which you (O Muhammad) call them,
2. The same religion has He established for you as that which He enjoined on NoahــThe which We have sent by inspiration to theeــand that which We enjoined on Abraham, Moses, and Jesus: Namely, that ye should remain steadfast in Religion, and make no divisions therein: To those who worship other things than Allah, hard is the (way) to which thou callest them...
در اين آيه مخاطب حضرت رسول (ص) است. مى‏فرمايد: «وَ الَّذى أَوْحَيْنآ اِلَيْكَ» (و آنچه را بر تو وحى فرستاديم) و به دنبال آن نام پيامبران اولواالعزم ديگر يعنى نوح، ابراهيم، موسى و عيسى ذكر شده است. هدف از اين راهبرد آفرينش نوعى انسجام درون‏متنى است كه به مخاطب در ايجاد ارتباط و رسيدن به معناى والا يارى مى‏رساند. به تبع اين فرايند، الهلالى ـ محسن‏خان از اين سازوكار انسجام به طور شايسته‏اى استفاده كرده‏اند؛ ولى يوسف‏على در برابر ضمير «ye» (تو) آن‏گونه كه الهلالى ـ محسن‏خان درون پرانتز نام حضرت محمد (ص) را ذكر كرده‏اند، نام (مخاطب) را ذكر نكرده است.
2-1-6 چترواژه/ شمول معنايى (super-ordination): واژه‏هايى را شامل مى‏شود كه از نظر معنا و مفهوم، واژه يا واژه‏هاى ديگرى را تحت‏الشعاع حوزه معنايى خود قرار مى‏دهند. مانند واژه «ميوه» كه سيب، انار، پرتقال، گيلاس و غيره را دربر مى‏گيرد. كاربرد اين نوع انسجام واژگانى در قرآن كريم فراوان است. ولى در اينجا به ذكر يك نمونه اكتفا مى‏شود. حق تعالى در آيه 141 از سوره مباركه «انعام» مى‏فرمايد:
«وَ هُوَ الَّذى أَنْشَأَ جَنّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ مُتَشابِهًا وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ»
1. And it is He Who produces gardens trellised and untrellised, and datepalms, and crops of different shape and taste (its fruits and its seeds) and olives, and pomegranates, similar (in kind) and different (in taste). Eat of their fruit when they ripen, but pay the due thereof (its Zakat, according to Allah's Orders 1/10th or 1/20th) on the day of its harvest, and waste not by extravagance.
2. It is He who produceth gardens, with trellises and without, and dates, and tilth with produce of all kinds, and olives and pomegranates, similar (in kind) and different (in variety): eat of their fruit in their season, but render the dues that are proper on the day that the harvest is gathered. But waste not by excess;
ملاحظه مى‏شود كه در هر دو نسخه ترجمه اين سازوكار انسجام درون‏متنى مورد توجه و استفاده قرار گرفته است.
2-1-7 كل- جزء (whole-part): منظور از كل ـ جزء ذكر بخشى از يك واژه است در شرايطى كه واژه اصلى توصيف (ارتباطى) از آن واژه جزئى ارائه دهد. نمونه اين نوع انسجام درون‏متنى از حوزه واژگان در آيه 25 سوره شريفه مريم است. حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ هُزّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا».
(و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، بر تو خرماى تازه مى ريزد)
در آين آيه «جذع» بخشى از درخت خرما (النَّخْلَةِ) و نيز رطب ثمره درخت خرماست كه جزئى از آن درخت‏اند. حال به ترجمه اين آيه دقت كنيد و ببينيد تلاش مترجمان در برقرارى تعادل متنى با استفاده از اين سازوكار انسجام درون‏متنى تا چه حد رعايت شده است.
1. "And shake the trunk of date-palm towards you, it will let fall fresh ripe-dates upon you."
2. And shake towards thyself the trunk of the palm-tree it will let fall fresh ripe dates upon thee.
2-1-8 واژگان خاص پس از عام (specific-general): به واژگانى اطلاق مى‏شود كه در يك حوزه معنايى، ارتباط و تعامل خاص و عامى را با يكديگر برقرار مى‏كنند. در اين حوزه، واژه خاص ضمن به كارگيرى واژه عام و در پوشش معنايى آن در متن به كار گرفته مى‏شود. به عنوان مثال واژه خاص «نماز عصر» در رابطه با واژه عام و فراگير «نماز» معنا و مفهومى مرتبط پيدا مى‏كند. خداوند سبحان در آيه 238 از سوره مباركة «بقره» مى‏فرمايد: «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ» (بر نمازها و نماز ميانه [عصر] مواظبت كنيد و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد.)
در اين آيه واژه عام «الصَّلَواتِ» (نماز) است و واژه خاص «الصَّلوةِ الْوُسْطى» (نماز ميانه/عصر). ابتدا واژه‏اى با مفهوم عام عنوان گرديده و به دنبال آن واژه خاص ذكر شده است. در مواردى عكس قضيه نيز صادق است. اكنون به ترجمه آيه توجه كنيد:
1. Guard strictly (five obligatory) AsSalawat (the prayers) especially the middle Salat (i.e. the best prayer 'Asr). And stand before Allah with obedience [and do not speak to others during the Salat (prayers)].
2. Guard strictly your (habit of) prayers, especially the middle prayer, and stand before Allah in a devout (frame of mind)
نمونه اين نوع ارتباط واژگانى در بسيارى از سوره‏ها ديده مى‏شود. الهلالى از اين سازوكار انسجام به طور واضح و شفاف استفاده كرده است، ولى متأسفانه ترجمه يوسف على فاقد شفافيت معنايى است.

2-2 انسجام دستورى

انسجام دستورى يا ساختارى دو دسته ارجاع را شامل مى‏شود: ارجاع درون‏متنى و ارجاع برون‏متنى. ارجاع درون‏متنى خود مشتمل بر: پيشين‏سوى، پسين‏سوى، ارجاع اشاره‏اى و ارجاع مقايسه‏اى است. در اينجا، نخست به ارائه نمونه‏هايى از ارجاع درون‏متنى پرداخته مى‏شود. سپس به توصيف ارجاع برون‏متنى و ارائه شاهد و نمونه قرآنى به همراه ترجمه انگليسى جهت بررسى خواهيم پرداخت.
2-2-1 پيشين‏سوى (anaphoric reference): بازگشت ضمير به واژه يا گروه‏واژه‏اى كه پيشتر ذكر آن رفته است، پيشين‏سوى (ارجاع به ماقبل) گفته مى‏شود. كاربرد اين گونه سازوكار انسجام دستورى در قرآن كريم بسيار است، ولى همان طورى كه قبلاً اشاره شد، به جهت محدوديت حوزه بررسى، به ذكر يك مثال اكتفا مى‏شود. نمونه پيشين‏سوى آيه‏هاى 1، 2 و 3 سوره «حديد» است كه حق‏تعالى مى‏فرمايد: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليمٌ».
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah, and He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of every thing.
2. Whatever is in the heavens and on earth, let it declare the praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He who gives life and death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
كليه ضماير »هُوَ» و صفت ملكى «لَه» به اسم «اللَّه» ارجاع داده مى‏شوند. در ترجمه انگليسى آيه نيز كليه ضماير به اسم Allah كه در آغاز آيه آمده است ارجاع داده شده‏اند.
2-2-2 پسين‏سوى (cataphoric reference): در اين گونه ارجاعات، مرجع (اسم) بعد از ضمير يا ضماير در متن آورده مى‏شود (ابتدا ضمير يا ضماير و بعد اسم [مرجع]). نمونه پسين‏سوى (ارجاع به مابعد) آيه‏هاى 2 و3 سوره مباركه «انعام» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ. وَ هُوَ اللّهُ فِى السَّماواتِ وَ فِى الْأَرْضِ».
1. He it is Who has created you from clay, and then has decreed a stated term (for you to die). And there is with Him another dete rmined term (for you to be resurrected), yet you doubt (in the Resurrection). And He is Allah (to be worshipped Alone) in the heavens and on the earth,
2. He it is who created you from clay, and then decreed a stated term (for you). And there is in His Presence another determined term; yet ye doubt within yourselves! And He is Allah in the heavens and on earth
اسم «اللّه‏ُ» مرجع كليه ضماير «هو» است كه پيشتر مورد استفاده قرار گرفته‏اند. الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على از اين شيوه در برگردان انگليسى آيه‏هاى مذكور استفاده مطلوب به عمل آورده‏اند.
2-2-3 ارجاعات اشاره‏اى (demonstrative references): به واژه، گروه‏واژه يا جمله‏واره‏هايى كه به مكان، شيئ يا اشياء دور يا نزديك اشاره داشته باشد ارجاع اشاره‏اى گفته مى‏شود. نمونه اين نوع انسجام دستورى فرموده حق تعالى در آيه 286 از سوره مباركه «بقره» است.
«... رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنآ اِصْرًا كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا...»
1. ... Our Lord! Lay not on us a burden like that which You did lay on those before us (Jews and Christians);
2. Our Lord! Lay not on us a burden like that which Thou didst lay on those before us;
گروه‏واژه «الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا» ارجاع اشاره‏اى است به قوم يهود و نصارا. اشاره به اين مطلب در ترجمه ضرورى به نظر مى‏رسد. چنين ضرورتى را الهلالى ـ محسن‏خان احساس كرده و در متن ترجمه ذكر كرده‏اند، ولى يوسف على از اين مهم ذكرى به عمل نياورده است.
2-2-4 ارجاعات مقايسه‏اى (comparative references): در اين نوع ارجاع، دو يا چند مورد باهم مقايسه مى‏شوند تا به اين وسيله ارتباط و انسجامى در متن ايجاد شود. نمونه اين سنخ ارتباط آيه 20 سوره «حشر» است. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «لا يَسْتَوى أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفآئِزُونَ».
1. Not equal are the dwellers of the Fire and the dwellers of the Paradise. It is the dwellers of Paradise that will be successful.
2. Not equal are the Companions of the Fire and the Companions of the Garden; it is the Companions of the Garden that will achieve Felicity.
در اين آيه «أَصْحابُ النّارِ» و «أَصْحابُ الْجَنَّةِ» مورد مقايسه قرار گرفته‏اند و يكسان‏نبودنشان مورد تأكيد قرار گرفته است. صرف نظر از نوع واژگان به كار گرفته در برگردان انگليسى آيه، كه از حوزه بررسى اين نوشتار خارج است، استفاده درست از اين سازوكار (ارجاع مقايسه‏اى) در ترجمه حاضر قابل ملاحظه است.
2-2-5 جايگزينى: جايگزين كردن واژه‏اى به جاى واژه/گروه‏واژه يا جمله‏واره ديگر از سازوكارهاى برقرارى انسجام درون‏متنى شمرده مى‏شود. هدف از جايگزينى، علاوه بر اقتصاد كلامى، برقرارى ارتباط بين عناصر يك يا چند جمله در يك متن است. نمونه اين نوع انسجام آيه‏هاى 1 و 2 سوره شريفه «ماعون» است. حق تعالى مى‏فرمايد: «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ. فَذلِكَ الَّذى يَدُعُّ الْيَتيمَ».
1. Have you seen him who denies the Recompense? That is He who repulses the orphan (harshly),
2. Seest thou one who denies the Judgment (to come)? Then such as the (man) who repulses the orphan (with harshness)
در آيه اول اشاره به كسانى (ابوجهل و ابوسفيان) دارد كه پيوسته روز جزا را انكار مى‏كنند. «او» همان كسى است كه يتيم را با خشونت از در خانه خود مى‏راند. واژه «يَدُعُّ» كه در آن ضمير فاعلى وجود دارد، جايگزين «أَرَأَيْتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّينِ» شده است. «همان كسى كه پيوسته روز جزا را انكار مى‏كند». در ترجمه انگليسى الهلالى ـ محسن‏خان صرف نظر از نوع واژه‏گزينى، از اين سازوكار استفاده مطلوب به عمل آمده است. يوسف على از واژه «such» به عنوان جايگزين براى جمله‏واره(one who denies the Judgment to come) استفاده كرده است.
2-2-6 ارتباطات معنايى و منطقى: يكى از نقشهاى بنيادين نمادهاى متنى به عنوان ابزار انسجام درون متنى، برقرارى رابطه معنايى و منطقى بين سازه‏هاى جمله و در مقياس گسترده بين جملات يك متن (text) است. قرآن كريم سرشار از اين گونه روابط متنى است. به عنوان مثال آيه 94 از سوره «توبه» نمونه اين گونه روابط معنايى و منطقى است. حق تعالى مى‏فرمايد:
«يَعْتَذِرُونَ اِلَيْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ‏لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ...».
1. They (the hypocrites) will present their excuses to you (Muslims), when you return to them. Say (O Muhammad SAW) "Present no excuses, we shall not believe you. Allah has already informed us of the news concerning you. Allah and His Messenger will observe your deeds. In the end you will be brought back to the All-Knower of the unseen and the seen,
2. They will present their excuses to you when ye return to them. Say thou: "Present no excuses we shall not believe you: Allah hath already informed us of the true state of matter concerning you: it is your actions that Allah and His Apostle will observe: in the end will ye be brought back to Him who knoweth what is hidden and what is open:
از «ثُمّ» به عنوان نماد ربطى قبل از فعل «تُرَدُّونَ» استفاده شده است. اين تركيب علاوه بر برقرارى ارتباط، انتقال دهنده نوعى تهديد و مجازات از سوى قادر متعال در حق منافقان است. البته شرايط و موقعيت زبانشناختى متن با توجه به عناصر ساختارى و سياق موقعيت، اين مفاهيم را براى ذهن خواننده/شنونده تبيين مى‏نمايد. در ترجمه انگليسى به علت عدم توجه مترجمان به سياق موقعيت، نشانه‏اى از تهديد قادر مطلق در حق منافقان ملاحظه نمى‏شود. از اين رو انسجام و ارتباط متنى مطلوبى كه مورد انتظار مخاطب است انتقال و انعكاس نيافته است.
3-1 ارجاعات برون متنى (exophoric references): مخاطب براى درك مفاهيم بعضى واژه‏هاى قرآن كريم خود را نيازمند اطلاعاتى خارج از متن احساس مى‏كند. در چنين شرايطى مخاطب پاسخ نياز را با استفاده از بافت زبانى و موقعيتى دريافت مى‏كند. نمونه اين گونه ارجاعات در قرآن كريم فراوان ديده مى‏شود؛ ولى در اينجا به ذكر يك مورد بسنده مى‏شود. حق تعالى در آيه 1 سوره مباركه «قدر» مى‏فرمايد: «اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
1. Verily! We have sent it (this Quran) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of power:
در اين آيه ضمير مفعولى «هُ» به واژه‏اى داخل متن ارجاع نمى‏شود؛ ولى بافت موقعيتى ذهن مخاطب را به مرجع (قرآن) سمت و سو مى‏دهد. همان گونه كه ملاحظه مى‏شود، الهلالى ـ محسن‏خان به نيكى تعادل معنايى را برقرار كرده‏اند، ولى ترجمه يوسف‏على هرچند به صورت تلويحى اشاره به قرآن دارد، با اين حال انتظار نمى‏رود مخاطب انگليسى‏زبان بتواند مرجع (قرآن) را دقيقاً استنباط نمايد. بر اين اساس، ذكر مرجع (قرآن) در ترجمه انگليسى ضرورى به نظر مى‏رسد.

4-1 پيوستگى (coherence)

پيشتر عنوان شد پيوستگى سازوكار معنايى پنهانى است كه براساس دانش متقابل زبانى و فرازبانى، كليه عناصر زبانى را در جهت برقرارى توانش متنى به كار مى‏بندد. در اين فرايند، موضوعات در شبكه‏اى مرتبط به هم پيوسته مى‏شوند تا مفهومى واحد و يكپارچه به وجود آيد.
پيوستگى در قرآن كريم ميان آيه‏ها و بين سوره‏ها در مقياسى جامع و گسترده استفاده شده است. نمونه‏هاى فراوانى از پيوستگى ميان آيه‏ها از سوره‏هاى متفاوتى وجود دارد كه به جهت محدوديت حوزه بررسى فقط به 10 مورد بسنده مى‏شود.
4-1-1 آيه‏هاى ذيل از سوره‏هاى گوناگون به بنيادى‏ترين باور اعتقادى (توحيد) اشاره دارند. با توجه به مفاهيم والاى آيات، كوشش مى‏شود توانمندى مترجمان در درك مفاهيم هدف و برقرارى تعادل‏هاى متنى و پيوستگى مورد ارزيابى قرار گيرد. «قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ» (رعد، 16)
1. Say: "Allah is the Creator of all things, He is the One, the Irresistible."
2. Say: "Allah is the Creator of all things: He is the One, the Supreme and Irresistible."
«هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِه وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ» (ابراهيم، 52).
1. This (Qur'an) is a Message for mankind (and a clear proof against them), in order that they may be warned thereby, and that they may know that He is the only One Ilah) (God-Allah)ــ(none has the right to be worshipped but Allah),
2. Here is a Message for mankind: let them take warning therefrom, and let them know that He is (no other than) One Allah.
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبيرًا» (اسراء، 111).
1. And say: "All the praises and thanks be to Allah, Who has not begotten a son (nor an offspring), and Who has no partner in (His) Dominion, nor He is low to have a Wali (helper, protector or supporter). And magnify Him with all the magnificence, [،Allahu-Akbar (Allah is the Most Great)]."
2. Say: "Praise be to Allah: Who begets no son, and has no partner in (His) dominion: nor (needs) He any to protect Him from humiliation: Yea, magnify Him for His greatness and glory!"
«لكِنَّا هُوَ اللّهُ رَبّى وَ لا أُشْرِكُ بِرَبّى أَحَدًا» (كهف، 38).
1. But as for my part (I believe) that He is Allah, my Lord and none shall I associate as partner with my Lord.
2. But (I think) for my part that He is Allah, my Lord, and none shall I associate with my Lord.
«اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ» (طه، 8).
1. Allah! Lā ilāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He)!
2. Allah! there is no god but He!
__ «اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ» (نمل، 26).
1. Allah, Lā illāha illa Huwa (none has the right to be worshipped but He), the Lord of the Supreme Throne!
2. "Allah!ــthere is no god but He!ــLord of the Throne Supreme!"
صرف نظر از بعضى تعديلات، از جمله افزايش واژگانى و دلالتهاى ضمنى، اصل بنيادين «توحيد» در ترجمه‏هاى الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على به طور واضح و آشكار به مخاطب زبان مقصد انتقال داده شده است.
4-1-2 آيه 28 از سوره شريفه «بقره» سه موضوع بنيادين حيات دنيوى، حيات برزخى و حيات اخروى را عنوان مى‏كند. حق تعالى مى‏فرمايد: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتًا فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
1. How can you disbelieve in Allah? Seeing that you were dead and He gave you life. Then He will give you death, then again will bring you to life (on the Day of Resurrection) and then unto Him you will return.
2. How can ye reject the faith in Allah?ــSeeing that ye were without life, and He gave you life; then will He cause you to die, and will again bring you to life; and again to Him will ye return.
سه موضوع ياد شده، على رغم نگرش متفاوت مترجمان به لحاظ عقيدتى، در ترجمه به‏طور ضمنى آمده است، ليكن مترجم مى‏بايست خارج از متن (در پانويس) موضوعات مطرح شده را براى مخاطب روشن كند.
4-1-3 آيه‏هاى 1، 2 و 3 سوره‏هاى «فاتحه» و «حديد» همچنين آيه‏هاى 4 تا 8 سوره «طه» و آيه‏هاى 1 تا 4 سوره «اخلاص» بيان‏كننده اصل «توحيد» و نيز صفات كامله مطلقه حق‏تعالى هستند. پُرواضح است، سرتاسر قرآن كريم آراسته به صفات واجب‏الوجود از جمله «اسماء الحسنى» است. مترجم در ايجاد تعادل بايد حداكثر كوشش و حساسيت خود را در برابريابى (تعادل) واژگانى به كار ببندد. نمونه‏هاى ذيل صرفاً با هدف تبيين مقوله پيوستگى و همچنين بررسى آن در ترجمه صورت گرفته است.
الف: « الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ. مالِكِ يَوْمِ الدّينِ» (فاتحه، 1ـ4).
1. All the praises and thanks be to Allah, the Lord of the 'Ālamin (mankind, jinns and all that exists). The Most Beneficent, the Most Merciful. The Only Owner (and the Only Ruling Judge) of the Day of Recompense (i.e._ the Day of Resurrection)
2. Praise be to Allah, the Cherisher and Sustainer of the worlds; Most Gracious, Most Merciful. Master of the Day of Judgment.
ب: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ. اَللّهُ الصَّمَدُ. لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ. وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (اخلاص، 1ـ4)
1. Say (O Muhammad SAW) "He is Allah, (the) One". Allah-As-Samad (The Self-Sufficient Master, Whom all creatures need, He neither eats nor drinks) "He begets not, nor was He begotten; "And there is none co-equal or comparable unto Him."
2. Say: He is Allah, the One and Only; Allah, the Eternal, Absolute; He begetteth not, nor is He begotten And there is none like unto Him.
ج: «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيى وَ يُميتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَديرٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَليمٌ» (حديد، 1-3).
1. Whatsoever is in the heavens and the earth glorifies Allah,ــand He is the All-Mighty, All-Wise. His is the kingdom of the heavens and the earth, It is He Who gives life and causes death; and He is Able to do all things. He is the First (nothing is before Him) and the Last (nothing is after Him), the Most High (nothing is above Him) and the Most Near (nothing is nearer than Him). And He is the All-Knower of everything.
2. Whatever is in the heavens and on earth,-let it declare the Praises and Glory of Allah: for He is the Exalted in Might, the Wise. To Him belongs the dominion of the heavens and the earth; it is He Who gives life and Death; and He has Power over all things. He is the First and the Last, the Evident and the Immanent: and He has full knowledge of all things.
در مورد آفرينش آسمانها و زمين در شش روز، اين پيوستگى را در سوره «سجده» آيه 4، سوره «اعراف» آيه 54، سوره «فصلت» آيه 9 الى 12 مى‏توان يافت. خاطرنشان مى‏شود «روز» در محاسبات، دوره زمانى بيست و چهار ساعته نيست؛ بلكه هزار سال است. (رك به سوره «حج» آيه 47 و سوره «جاثيه» آيه 14).
د: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى. لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى. وَاِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَاِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى. اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْمآءُ الْحُسْنى» (طه، 5-8).
1. The Most Beneficent (Allah) Istawa (rose over) the (mighty) Throne (in a manner that suits His Majesty). To Him belongs all that is in the heavens and all that is on the earth, and all that is between them, and all that is under the soil. And if you (O Muhammad SAW) speak (the invocation) aloud, then verily, He knows the secret and that which is yet more hidden. Allah! Lā ilāhla illā Huwa (none has the right to be worshipped but He)! To Him belong the Best Names.
2. (Allah) Most Gracious is firmly established on the throne (of authority). To Him belongs what is in the heavens and on earth, and all between them, and all beneath the soil. If thou pronounce the word aloud, (it is no matter): for verily He knoweth what is secret and what is yet more hidden. Allah! there is no god but He! To Him belongs the Most Beautiful Names.
توصيف صفات ذات بارى تعالى در آيات مذكور از علم، قدرت، حكمت، ازليت و ابديت حق تعالى گرفته تا آفرينش و تدبير، مالكيت و حاكميت قادر متعال نسبت به همه موجودات و حضور آن «هميشه حاضر» در هر مكان بايد مورد توجه و دقت مترجم قرار گيرد. لازم است مترجم بداند بين واژه «احد» و «واحد» به لحاظ اعتقادى تفاوت معنايى وجود دارد. واژه «احد» قابل كثرت و تعدد نيست ولى اين در مورد واژه «واحد» مصداق ندارد. معمولاً براى «واحد» در ذهن يا خارج ذهن كثرتى وجود دارد (ثانى، ثالث...). با توجه به اين موارد و به جهت ويژگى معنايى «احد» است كه اين صفت تنها در مورد حق تعالى استفاده مى‏شود. در برگردان انگليسى صفات حق تعالى همواره اين مشكل وجود داشته و دارد. واژه One براى مخاطب انگليسى‏زبان مفهوم «احد» با ويژگيهاى مطرح شده را انتقال نمى‏دهد و در واقع تميزى بين «واحد» و «احد» ارائه نمى‏دهد. در مورد صفات ديگر مانند «الأول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» نبايد به دريافتهاى سطحى و معانى مصداقى اكتفا كرد. اگر معادل «الأول» را به گويشور انگليسى First ارائه دهيم ديگر نبايد انتظار داشته باشيم كه به معانى والاى واژه يعنى: «اوست پيش از همه اشياء و چيزى پيش از او در مرتبه او نيست» دست پيدا كند. معادل «الآخر» نمى‏تواند Last باشد، بلكه: اوست باقى پس از فنا و نابودى همه موجودات و چيزى فراتر از او نيست و نخواهد بود. بنابراين از مترجم انتظار مى‏رود در معادل‏سازى واژگانى، به ويژه در ارائه معادلهاى صفات ذات و صفات فعل، نهايت دقت و حساسيت را نشان دهد؛ و اگر لازم بداند از پرانتز يا پانويس استفاده كند.
4-1-4 آيه‏هاى ذيل از سوره‏هاى گوناگون اشاره به انزال قرآن دارند. تعبير انزال به اعتبار يكپارچگى است نه تنزيل كه در نازل كردن تدريجى ظهور دارد. از مترجم انتظار مى‏رود ضمن درك تفاوت موجود بين «انزال» و «تنزيل» واژه يا گروه‏واژه‏اى را ارائه دهد كه ظرافت معنايى مذكور را در ذهن اهل زبان مقصد منعكس نمايد. حال ببينيم مترجمان تا چه حد نسبت به ايجاد تعادل در ترجمه اين آيات و انتقال واژه «انزال» موفق بوده‏اند.
اِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ (قدر، 1).
1. Verily! We have sent it (this Qur'an) down in the night of Al-Qadr (Decree).
2. We have indeed revealed this (Message) in the night of Power:
اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ (دخان، 3).
1. We sent it (this Qur'an) down on a blessed night [(i.e. night of Qadr, Surah NO:97) in the month of Ramadān, the 9th month of the Islamic calendar].
Verily, We are ever warning [mankind that Our Torment will reach those who disbelieve in Our Oneness of Lordship and in Our Oneness of worship].
2. We sent it down during a blessed night: for We (ever) wish to warn (against Evil)
اين شب مبارك همانند روز بارانى بر زمين خشك و آفتاب سوخته است.
وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ (نحل، 89).
1. ... And We have sent down to you the Book (the Quran) as an exposition of everything, a guidance, a mercy, and glad tidings for those who have submitted themselves (to Allah as Muslims).
2. ... and We have sent down to thee the Book explaining all things, a Guide a Mercy, and Glad Tidings to Muslims.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِه لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرًا (فرقان، 1).
1. Blessed be He Who sent down the criterion (of right and wrong, i.e. this Qur'an) to His slave (Muhammad SAW) that he may be a warner to the ،Alamin (mankind and jinns).
2. Blessed is He Who sent down the Criterion to His Servant, that it may be an admonition to all creatures.
وَ الضُّحى. وَ الْلَيْلِ اِذا سَجى. ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى (ضحى، 1-3)
1. By the forenoon (after sunrise); And by the night when it is still (or darkens); Your Lord (O Muhammad SAW) has neither forsaken you nor hated you.
2. By the Glorious Morning Light. And by the Night when it is still, The Guardian-Lord Hath not forsaken thee, nor is He displeased.
بسيارى از پژوهشگران بر اين باورند كه قرآن داراى دو نزول بوده است: نزول دفعى كه قرآن در يك شب تمام بر قلب پاك پيامبر اكرم (ص) نازل گرديد؛ و ديگر نزول تدريجى كه طى بيست و سه سال دوران نبوت انجام گرفت. بنابراين انزال دفعى و تنزيل تدريجى است.
در ترجمه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على براى واژه انزالsend down, reveal و bring the revelation آمده است كه شاخصه دفعى و يكبارگى را به ذهن مخاطب انتقال نمى‏دهند. چنانچه مترجم داخل پرانتز يا در پانوشت اين مورد ذكر مى‏كرد، خواننده متن قرآن تفاوت بين انزال و تنزيل را بهتر درك مى‏كرد. چنين توضيحى علاوه بر برقرارى انسجام و پيوستگى از به وجود آمدن خلط معنايى جلوگيرى خواهد كرد.
همچنين آيه‏هاى 2 و 3 سوره مباركه «ضحى» علاوه بر قسم و پاسخ (آن) قسم، پيوستگى را در متن ايجاد كرده است. در آيه 3 واژه «الضحى» اشاره به نزول وحى و واژه «الليل» به پايان رسيدن وحى دارد. نقش بنيادين قسم و پاسخ قسم ايجاد رابطه منطقى و پيوسته‏اى است كه عناصر متنى را پيوسته و درهم‏تنيده مى‏نمايد. توجه به اين نكات و كاربرد آنها از بايسته‏ها و الزامات ترجمه است.
4-1-5 در اين آيه ها اشاره به جبرئيل (ع) و ويژگيهاى آن حضرت شده است.
الف: «عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى» (نجم، 5-6).
1. He has been taught (this Qur'an) by one mighty in power, (Gabriel). Dhu Mirrah (free from any defect in body and mind), Fastawa [then he (Jibrael Gabriel) rose and became stable].
2. He was taught by one mighty in Power, endued with Wisdom: for he appeared (in stately form)
ب : «وَ لَقَدْ رَاهُ نَزْلَةً أُخْرى» (نجم، 13).
1. And indeed he (Muhammad SAW) saw him (Gabriel) at a second descent (i.e. another time).
2. For indeed he saw him at a second descent.
اشاره به زمانى مى‏نمايد كه جبرئيل (ع) در كوه نور به ديد و نظر مبارك حضرت رسول (ص) آمد و وحى را با واژه «إقرء» آغاز كرد. بنابراين، در ترجمه ذكر نام جبرئيل (ع) ضرورى به نظر مى‏رسد. ترجمه يوسف‏على پيرامون كاربرد ضماير داراى ايهام ساختارى است. مشخص نيست كه ضماير he و him به چه مرجعى مرتبط مى شوند.
ج : «اِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» (تكوير، 19-21).
1. Verily, this is the Word (this Quran brought by) a most honourable Messenger [Jibrael (Gabriel), from Allah to the Prophet Muhammad SAW]. Owner of power, and high rank with (Allah) the Lord of the Throne, Obeyed (by the angels), trustworthy there (in the heavens).
2. Verily this is the word of a most honorable Messenger, Endued with Power, with rank before the Lord of the Throne, with authority there, (and) faithful of his trust.
د: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ» (الشعراء، 193).
1. Which the trustworthy Ruh [Jibrael (Gabriel)] has brought down;
2. With it came down the Spirit of Faith and Truth
«روح الامين» كنيه (لقب) جبرئيل (ع) است. در ترجمه معمولاً القاب در زبان مقصد به اسم (مرجع) مرتبط مى‏شوند و ترجمه آنها نه تنها شفافيت معنايى را سبب نمى‏شود، بلكه در بسيارى از موارد منجر به ابهام و آميختگى معنايى مى‏شود.
ه : «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ» (نحل، 102).
1. Say (O Muhammad SAW) Ruh-ul-Qudus [Jibrael (Gabriel)] has brought it (the Qur'an) down from your Lord with truth,
2. Say, the Holy Spirit has brought the revelation from thy Lord in truth,
الهلالى ـ محسن‏خان در تمام موارد به جهت كمك به مخاطب زبان مقصد نام جبرئيل را داخل پرانتز آورده‏اند، ولى يوسف‏على، به هر دليلى از ذكر چنين كليدواژه مهمى غفلت كرده است. عدم توجه به اين گونه موارد باعث مى‏شود متن ترجمه فاقد انسجام و پيوستگى لازم شود و انگيزه خواننده را در خوانش متن كاهش دهد.
4-1-6 سوره شريفه «بلد» آيه‏هاى 11 الى 16 پيوستگى فرايند «رستگار شدن» را در ذهن مخاطب ترسيم مى‏نمايد؛ و اينكه جهت رسيدن به اين هدف چه تلاش و كوششى بايد انجام شود. واژه كليدى «العقبة» در اين آيات با كاركرد استعارى به مفهوم (صعوبت و سختى) رستگارشدن استفاده شده است. توضيح اينكه بسيارى از پژوهشگران و مترجمان فارسى قرآن «عقبه» را فرايندى در مخالفت با نفس و نوعى رنج كشيدن، معنا و تعبير كرده‏اند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ. وَ مآ أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ. فَكُّ رَقَبَةٍ. أَوْ اِطْعامٌ فى يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ. يَتيمًا ذا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْكينًا ذا مَتْرَبَةٍ (بلد 11- 16).
1. But he has made no effort to pass on the path that is steep.
And what will make you know the path that is steep?
(It is) Freeing a neck (slave, etc.)
Or giving food in a day of hunger (famine),
To an orphan near of kin.
Or to a poor afflicted with misery.
2. But he hath made no haste on the path that is steep,
And what will explain to thee the path that is steep?-
(It is:) freeing the bondman;
Or the giving of food in a day of privation
To the orphan with claims of relationship,
Or to the indigent (down) in the dust.
مترجمان هيچ اشاره‏اى در مورد معناى كنايى «العقبة» ( رنج و مشقت انسان در مخالفت با نفس سركش به هدف رستگارشدن) نكرده‏اند. همان طورى كه عنوان شد، پيوستگى و رگه‏هاى پيوندى آيات مذكور فرايند رستگارى است. اين ويژگى پنهان در زبان مبدأ با اندكى تأمل قابل درك و كشف است، ولى متأسفانه در متن زبان مقصد (ترجمه انگليسى) چنين ارتباط و پيوندى ملاحظه نمى‏شود.
12-4-7 آيه‏هاى ذيل اشاره به ماههاى حرام (محرم، رجب، ذى‏القعده و ذى‏الحجه) دارد. به لحاظ اينكه مخاطب با مفهوم ماه حرام آشنايى ندارد، ذكر اين چهار ماه داخل پرانتز يا در پانوشت الزامى به نظر مى رسد. «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِاْلشَّهَرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» (بقره، 194).
1. The sacred month is for the sacred month, and for the prohibited things, there is the law of equality (Qisās).
2. The prohibited month for the prohibited month,ــand so for all things prohibited,ــthere is the law of equality.
«فَسيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكافِرينَ» (توبه،2).
1. So travel freely (O Mushrikun) for four months (as you will) throughout the land, but know that you cannot escape (from the Punishment of) Allah, and Allah will disgrace the disbelievers.
2. Go ye, then, for four months, backwards and forwards (as ye will) throughout the land, but know ye that ye cannot frustrate Allah (by your falsehood)ــbut that Allah will cover with shame those who reject Him.
«فَاِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ» (توبه، 5).
1. Then when the Sacred Months (the Ist, 7th, and 11th, and 12th months of the Islamic calendar) have passed, then kill the Mushrikun wherever you find them,
2. But when the forbidden months are past, then fight and slay the Pagans wherever ye find them,
«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فى كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه، 36).
1. Verily, the number of months with Allah is twelve months (in a year), so was it ordained by Allah on the Day when He created the heavens and the earth; of them four are Sacred, (i.e. the 1st, the 7th, the 11th, and the 12th months of the Islamic calendar).
2. The number of months in the sight of Allah is twelve (in a year)ــso ordained by Him the day He created the heavens and the earth; of them four are sacred:
الهلالى ـ محسن‏خان در ترجمه آيه‏هاى 5 و 36 از سوره «توبه» ماههاى حرام را داخل پرانتز با ذكر اولين، هفتمين، يازدهمين و دوازدهمين ماه قمرى، مخاطب انگليسى‏زبان را از مفهوم ماههاى حرام تا حدى آگاه كرده‏اند؛ ولى اين مهم در بقيه موارد به آن اشاره صريح و روشنى نشده است. متأسفانه يوسف على اين عامل پيوستگى را در ترجمه آيات مذكور مدنظر قرار نداده است.
4-1-8 پيوستگى آيات ذيل اشاره به قدرت مطلقه قادر متعال و نيز پيوند استوار ميان آفريده‏هاى پروردگار دارد.
«خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّمآءِ مآءً فَأَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ» (لقمان، 10).
1. He has created the heavens without any pillars, that you see and has set on the earth firm mountains, lest it should shake with you. And He has scattered therein animals of all kinds. And We send down water (rain) from the sky, and We cause (plants) of every goodly kind to grow therein.
2. He created the heavens without any pillars that ye can see; He set on the earth mountains standing firm, lest it should shake with you; and He scattered through it beasts of all kinds. We send down rain from the sky, and produce on the earth every kind of noble creature , in pairs.
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» (لقمان، 20).
1. See you not (O men) that Allah has subjected for you whatsoever is in the heavens and whatsoever is in the earth, and has completed and perfected His Graces upon you, (both) apparent (i.e Islamic Monotheism, and the lawful pleasures of this world, including health, good looks, etc.) and hidden? [i.e. One's Faith in Allah (of Islamic Monotheism) knowledge, wisdom, guidance for doing righteous deeds, and also the pleasures and delights of the Hereafter in Paradise, etc.]?
2. Do you not see that Allah has subjected to your (use) all things in the heavens and on earth, and has made His bounties flow to you in exceeding measure, (both) seen and unseen?
«يُولِجُ الْلَيْلَ فِى النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِى الْلَيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرى لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ» (فاطر، 13).
1. He merges the night into the day (i.e. the decrease in the hours of the night are added to the hours of the day), and He merges the day into the night (i.e. the decrease in the hours of the day are added to the hours of the night). And He has subjected the sun and the moon, each runs its course for a term appointed. Such is His is Allah your Lord; His the kingdom. And those, whom you invoke or call upon instead of Him, own not even a Qitmir (the thin membrane over the date-stone).
2. He merges Night into Day, and He merges Day into Night, and He has subjected the sun and the moon (to His Law): each one runs its course for a term appointed. Such is Allah your Lord: to Him belongs all Dominion. And those whom ye invoke besides Him have not the least power.
در آيات مذكور به پنج قسمت از آفرينش حق تعالى كه ارتباط و پيوندى محكم و استوار با هم دارند اشاره شده است. آفرينش آسمانها، شناوربودن پيكره‏هاى فلكى در فضا، آفرينش كوهها به هدف حفظ زمين، آفرينش جنبندگان و سپس آب و گياهان دلايل توحيد و نشانه‏هاى حق تعالى در جهان آفرينش‏اند. در عالم خلقت هر چيز و هر حركت و جنبشى از روى حساب انجام مى‏شود و اينكه اين نظام جهان ماده فناپذير است و تنها اوست مالك مطلق و ابدى. انتظار مى‏رود مترجم توانش انعكاس چنين تابلويى را براى مخاطب انگليسى‏زبان داشته باشد و ذهن او را پذيراى درك چنين حقايق شفافى بنمايد.
صرف نظر از اشكالات معادل‏سازى واژگانى مانند «زَوْجٍ كَرِيمٍ»، «أَسْبَغَ» و...، توفيق الهلالى ـ محسن‏خان در ترسيم و ارائه چنين چشم‏اندازى به مراتب بيش از يوسف‏على است.
«زَوْجٍ كَرِيمٍ» به مفهوم گياهان (نر و ماده) پُربار و پُرفايده است. معادلهايى كه الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على ارائه داده‏اند به ترتيب: (plants) of every goodly kind noble Creature, in paris، است كه هيچ كدام با مفهوم ياد شده (هدف) تعادل معنايى ندارد. به علاوه، مفهوم متن‏مدارانه «أَسْبَغَ» فراوان و گسترده كردن است. معادلى كه الهلالى ـ محسن‏خان براى اين گروه‏واژه ارائه داده‏اندhas completed and perfected است كه سنخيتى با مفهوم گفته شده ندارد. يوسف على معادل افزايش‏يافته has made-- flow --in exceeding measure را پيشنهاد داده است كه انعكاس دهنده مفهوم زبان مبدأ است.
4-1-9 توصيف و شرح و بيان و نشانه‏هاى روز قيامت در آيه‏ها و سوره‏هاى ذيل پيوسته آمده است. به علاوه، در سوره مباركه «معارج» آيه‏هاى 6 الى 18 و ده آيه نخست سوره شريفه «قيامت» به طور پيوسته به توصيف اوضاع و احوال قيامت پرداخته است. همين مطلب در آيات ذيل در سوره‏هاى گوناگون آمده است. حق تعالى مى‏فرمايد:
الف: «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ. وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلاّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ. يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعيدٌ» (هود، 103ـ105).
1. That is a Day whereon mankind will be gathered together, and that is a Day when all (the dwellers of the heavens and the earth) will be present. And We delay it only for a term (already) fixed. On the Day when it comes, no person shall speak except by His (Allah's) leave. Some among them will be wretched and (others) blessed.
2. That is a day for which mankind will be gathered together: that will be a Day of Testimony. Nor We delay it but for a term appointed. The day it arrives, no soul shall speak except by His leave: of those (gathered) some will be wretched and some will be blessed.
در اين آيه‏ها نوعى تحذير مشاهده مى‏شود كه به ترجمه انتقال داده نشده است. ضمناً در اين آيه‏ها دو وصف از اوصاف قيامت بيان شده است: يكى روزى است كه همه براى آن جمع مى‏شوند و ديگرى روزى است كه مشهود همگان است. چنين ويژگى كمابيش در ترجمه رعايت شده است.
ب: «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنّا غائِبينَ. وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف، 7 و 8).
1. Then surely, We shall narrate unto them (their whole story) with knowledge, and indeed We were not absent. And the weighing on that day (Day of Resurrection) will be the true (weighing).
2. And verily We shall recount their whole story with knowledge, for We were never absent (at any time or place). The balance that day will be true (to a nicety);
ملاحظه مى‏شود قاطعيت، تأكيد و قسمِ به كار گرفته شده در آيه 7 در ترجمه به روشنى انعكاس يافته است.
ج: «وَلِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ» (جاثيه، 27).
منظور از ساعت «زمان بازگشت همه به سوى خدا» است كه همان روز قيامت است. مترجم در فرايند معادل‏سازى ملزم به رعايت و كاربرد اين مفهوم است.
1. And to Allah belongs the kingdom of the heavens and the earth. And on the Day that the Hour will be established,ــ on that Day the followers of falsehood (polytheists, disbelievers, worshippers of false deities, etc.) shall lose (everything).
2. To Allah belongs the dominion of the heavens and the earth, and the Day that the Hour of Judgement is established ــ that Day will the dealers in falsehood perish!
يوسف على معادل واژه «السّاعَةُ» Hour of Judgement را پيشنهاد كرده است كه اشاره به روز قيامت دارد. الهلالى ـ محسن خان براى بيان مطلب از عبارات تفسيرى مطولى استفاده كرده‏اند كه ضرورتى به كاربست آنها احساس نمى‏شود.
د: در شش آيه نخست سوره «واقعه» اشاره به تحقق وقوع قيامت و توصيف آن شده است. اولين آيه به طور ضمنى بر معناى شرط دلالت دارد، ولى به دنبال شرط، جزا يا نتيجه شرط آورده نشده است. اين سبك و سياق عظمت قيامت را مى‏رساند. خداوند متعال در اين آيات مى‏فرمايد: «اِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ. لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ. خافِضَةٌ رافِعَةٌ. اِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا. وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا. فَكانَتْ هَبآءً مُنْبَثًّا».
اكنون ببينيم مترجمان تا چه حد توانسته‏اند تعادل را در اين فرايند حفظ كنند.
1. When the Event (i.e. the Day of Resurrection) befalls. There can be no denying of its befalling. It will bring low (some); (and others) it will exalt; When the earth will be shaken with a terrible shake. And the mountains will be powdered to dust. So that they will become floating dust particles.
2. When the Event Inevitable cometh to pass, then will no (soul) entertain falsehood concerning its coming. (Many) will it bring low, (many) will it exalt; when the earth shall be shaken to its depths, and the mountains shall be crumbled to atoms, becoming dust scattered abroad.
در ترجمه به تحقق وقوع قيامت اشاره شده است، ولى معناى شرط كه همراه با نوعى فخامت كلامى در بيان عظمت انفجار بزرگ (قيامت) است، در متن ترجمه ملاحظه نمى‏شود.
ه «يَوْمَ تُبْلَى السَّرآئِرُ» (طارق، 9) «روزى كه رازها از پرده برون افتد».
1. The Day when all the secrets (deeds, prayers, fasting, etc.) will be examined (as to their truth).
2. The Day that (all) things secret will be tested.
مفهوم «السَّرآئِرُ» اعمالى مانند نماز، روزه، زكات و هر عمل واجب ديگر است. براى جلوگيرى از درهم ريختگى و پاشيدگى معنا، مترجم بايد با استفاده از پرانتز يا پانوشت واژه مورد نظر را براى مخاطب زبان مقصد توضيح دهد. همان‏گونه كه در متن زبان مقصد ملاحظه مى‏شود، الهلالى ـ محسن‏خان از پرانتز براى بيان واژه «السَّرآئِرُ» استفاده كرده‏اند.
ز: همچنين در آيه 18 سوره مباركه «حاقه» مراد از «تُعْرَضُونَ» عرضه شدن بر حق تعالى در روز قيامت است. خداوند متعال مى‏فرمايد:
«يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْكُمْ خافِيَةٌ».
1. That Day shall you be brought to Judgement, not a secret of you will be hidden.
2. that Day shall ye be brought to Judgement not an act of yours that ye hide will be hidden.
صرف نظر از نكات مطرح شده، پيوستگى موجود بين آيه‏ها (پيرامون معاد) در هر دو ترجمه منعكس شده است.
4-1- 10 پيوستگى آيه‏هاى 6 و 7 سوره مباركه «المعارج» در اين نكته است كه كافران به روز قيامت اعتقادى ندارند. از اين رو آنها اعتقادى ظنى دارند و امكان قيامت را بعيد مى‏پندارند. بعيد بودن قيامت عدم باور كافران را انتقال مى‏دهد؛ چرا كه كافران به معاد باور ندارند. آيات 8 الى 12 اشاره مستقيمى به روز قيامت دارد. به پيوستگى دو آيه ياد شده و برگردان انگليسى آنها دقت كنيد.
«اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدًا. وَ نَراهُ قَريبًا».
1. Verily! They see it (the torment) afar off, But We see it (quite) near.
2. They see the (Day) indeed as a far-off (event): But We see it (quite) near.
انتظار مى‏رود مسئله عدم اعتقاد كافران به روز قيامت در برگردان انگليسى آيه‏ها به نحوى منعكس شود ولى متأسفانه اين امر در ترجمه محقق نشده است. الهلالى ـ محسن‏خان عقوبت و عذاب را عنوان كرده‏اند كه كافران آن را بعيد مى‏پندارند.

نتيجه

در قرآن شفافيت سخن و كمك‏هاى معنايى محكمات در متشابهات، ارتباط تنگاتنگ واژگان، عبارات و آيه‏ها و يكپارچگى موضوعى از جمله طرح مسئله و راه حل آن، پرسش و پاسخ، شرط و جزاى شرط، نقل قول‏ها، امر و نهى‏ها، تعريض به نكوهش كافران، اشارات ضمنى با استفاده از واژه «قل» كه خطاب به كافران به هدف تحقير و درخور خطاب نبودن آنهاست، استفاده از دلالتهاى لفظى/عقلى، دلالتهاى سياقى، سياق آوايى و مواردى از اين سنخ سازوكارها با هدف برقرارى انسجام و پيوستگى و يكپارچگى متن صورت گرفته است.
مترجم در انعكاس منطقى و طبيعى فرايند «انسجام و پيوستگى» با برخوردارى از توانش متنى زبان مبدأ و به ويژه زبان مقصد توان خود را در انعكاس اين فرايند به كار مى‏بندد. در چنين شرايطى قطعاً متن پيوسته و منسجم نيز خواهد بود، به خاطر داشته باشيم كه انسجام به هيچ عنوان پيوستگى متن را تضمين نمى‏كند؛ هرچند كه عكس اين قضيه صادق است. مترجم با آگاهى از اين مسئله كوشش خود را صرف برقرارى پيوستگى متن مى‏نمايد تا به اين وسيله متنى منسجم، مرتبط و پيوسته به مخاطب خود در زبان مقصد ارائه دهد. بنابراين پيوستگى متنى را بايد از ضرورتهاى ترجمه دانست و مترجم بايد نسبت به برقرارى آن اهتمام بورزد.
در بررسى حاضر، نگارنده علاوه بر موارد فوق‏الذكر به نتايج ذيل رسيده است:
الف: مترجمان قرآن كريم (الهلالى ـ محسن‏خان و يوسف‏على) در به كارگيرى سازوكار انسجام درون‏متنى و برون‏متنى بجز در پاره‏اى موارد توانمند و موفق بوده‏اند.
ب: در ترجمه بيشتر موارد پيوستگى و وحدت موضوعى پيرامون موضوعات متفاوت از قبيل توحيد، قيامت، و شرح و بيان صفات حق تعالى در حد انتظار عمل شده است.
ج: مترجمان در بيان سه مقوله حيات دنيوى، برزخى و اخروى ملزم به استفاده از پانوشت يا ملحقات بوده‏اند.
د: يوسف على در بيان ماههاى حرام و القاب جبرئيل (ع) در حد انتظار عمل نكرده است.
ه: مترجمان در ايجاد تعادل واژگانى و انتقال مفاهيم كلماتى مانند «احد»، «عقبه»، «انزال و تنزيل»، بيان تحذير، معانى كنايى، فخامت سخن و مواردى اين چنين موفقيت چندانى نداشته‏اند.
و: شناخت و درك جغرافياى سخن و انعكاس اين مقوله به نحو شايسته در زبان مقصد از الزامات ترجمه قرآن كريم است كه بايد مورد توجه و دقت مترجمان قرار گيرد.

منابع فارسى/ عربى

حايرى قزوينى، سيدمهدى، ترجمه الاتقان فى علوم القرآن (جلال الدين عبد الرحمن سيوطى) جلد 2، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1376.
خرمشاهى، بهاءالدين، قرآن كريم، تهران، انتشارات نيلوفر، 1375.
داد، سيما، فرهنگ اصطلاحات ادبى، چاپ دوم، انتشارات مرواريد، 1383.
سراج، سيدرضا، قرآن مجيد، تهران، شركت سهامى طبع، بى‏تا.
طباطبايى، سيدمحمدحسين، ترجمه تفسيرالميزان، (ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى)، (20 جلدى)، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363.
مساعد بن سليمان الطيار، مفهوم التفسير و التأويل والتنزيل، دار طلبه للنشر و التوزيع، قاهره 1428 ه ق.
مكارم شيرازى، ناصر (آيت اللّه‏)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1381.

منابع انگليسى

Al-Hilali, M.T. & Muhsin Khan, M. The Noble Quran, Riyadh, Saudi Arabia, Darussalam Publishers & Distributors, 1996.
Bach, K. Thought and Reference, Oxford: Oxford University Press, 1987.
Bellert, Irena. On a Condition of the Coherence of Texts. Semiotica 2:335-62, 1970.
Carter, Ronald et al. Working with Texts. London, Routledge, 1997.
Crystal, D. A Dictionary of Linguistics and Phonetics, Cambridge, BASIL Blackwell, (Reprinted) 1990.
de Bono, E. Teaching Thinking: A textbook of creativity. London: Temple Smith, 1976.
Halliday, M.A.K. & Hasan, R. Cohesion in English. London: Longmans, 1976.
Hobbs, J.R. "On the Coherence and Structure of Discourse", Technical Report, No. CSLI- 85-37. Center for Study of Language and Information, Stanford University, 1985.
Larson, M.L. Meaning-based Translation. New York, University Press of America, 1984.
Taber, Charles R. Explicit and Implicit Information in Translation, the Bible Translator, 1970.
Yusuf Ali, A. An Interpretation of the Holy Qur'an, Lahore, 1977.

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
روشها و سبكهاى ترجمه قرآن

محمدعلى رضايى اصفهانى
درآمد

ترجمه متون مقدس ضرورت تبليغى هر دين به شمار مى‏آيد، و با توجه به رسالت قرآن براى همه زمانها و مكانها اين ضرورت صد چندان مى‏شود؛ از اين رو دانشوران زيادى در طول تاريخ اسلام اقدام به ترجمه قرآن كرده، و براى اين كار از روشهاى مختلف استفاده نموده‏اند. بررسى اين شيوه‏ها و بيان نقاط قوت و ضعف آنها مى‏تواند براى مترجمان بعدى راهگشا باشد و دانش ترجمه قرآن را بالنده و پوياتر كند.
نوشتار حاضر بر آن است كه به اين مهم جامه عمل بپوشاند. البته مبحث روشهاى ترجمه قرآن مبتنى بر مبانى، قواعد، شرايط مترجم و آگاهى از تاريخ ترجمه قرآن به زبان فارسى است، چنان كه رابطه تنگاتنگى با دانش واژه‏شناسى و وجوه و نظاير و فصاحت و بلاغت نيز دارد، كه در اين نوشتار بدانها نمى‏پردازيم و آنها را مسلّم فرض مى‏كنيم و در موارد لزوم در پاورقى به مبنا يا قاعده مورد قبول اشاره مى‏كنيم.

مفهوم‏شناسى

روشهاى ترجمه متون مقدس، از چهار واژه اساسى تشكيل شده است:
الف) ترجمه: برخى صاحب نظران ترجمه را اين گونه تعريف كرده‏اند: «نزديك‏ترين معادل زبان مورد ترجمه، اول از جهت مفهوم و بعد از نظر سبك»[1] اما به نظر مى‏رسد كه ترجمه فرايند انتقال پيام از زبان مبدأ به زبان مقصد است، و به عبارت ديگر: برگرداندن الفاظ متن از زبانى به زبان ديگر براى رساندن معانى است.[2] كه برخى آن را علم و برخى ديگر هنر و برخى فن دانسته‏اند.[3]
ب) روش: مقصود از روش مؤلفه‏هاى تأثيرگذار در فرايند ترجمه است، مانند نوع گزينش و چينش واژه‏ها و جمله‏ها، كه نتيجه آن گونه خاصى از ترجمه را به وجود مى‏آورد.[4]
ج) سبك: منظور از سبك ترجمه، عوامل تأثيرگذار در ترجمه همچون هدف مترجم، گرايش كلامى، نوع مخاطب، زبان ترجمه و آهنگ آن است كه به ترجمه رنگ ويژه‏اى مى‏دهد. البته هر سبك ترجمه مى‏تواند در قالب يكى از روشهاى ترجمه تبلور يابد.
د) متون مقدس: مقصود كتابهاى الهى است كه متون مقدس اديان به شمار مى‏روند و در اين نوشتار محور اصلى قرآن كريم است، اما مباحث روش‏شناختى ترجمه اعم از قرآن خواهد بود.

پيشينه تاريخى

ترجمه قرآن سابقه‏اى ديرينه دارد و از زمان صدر اسلام شروع مى‏شود كه سلمان فارسى اقدام به ترجمه بخشى از قرآن كرد،[5] اما مبحث روش‏شناسى ترجمه‏هاى قرآن سابقه‏اى طولانى ندارد، هرچند كه اشاراتى به اين مبحث در برخى كتابها و ترجمه‏ها شده است اما به طور مستقل كمتر به مبحث روش‏شناسى ترجمه قرآن پرداخته‏اند،[6] كه از اين ميان به برخى از مهم‏ترين منابع و افراد اشاره مى‏كنيم:
1. شيخ محمد بهاء الدين عاملى (م 1031 ق) از صفدى نقل مى‏كند كه ترجمه دو روش دارد:
اول: روش يوحنّا بن بطريق و ابن الناعمة الحِمْصى كه لفظ به لفظ ترجمه شود.
دوم: روش حنين بن اسحاق و الجوهرى، كه تمام جمله را در ذهن تصور كند، سپس آن را به جمله‏اى مطابق آن از زبان ديگر ترجمه كند.
سپس ايشان به روش اول چند اشكال مى‏كند و روش دوم را مى‏پسندد.[7]
2. آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى در پى‏نوشت ترجمه قرآن خويش (چاپ 1378)، روشهاى ترجمه قرآن را به سه شيوه تقسيم كرده است: ترجمه تحت اللفظى، ترجمه آزاد، ترجمه هسته به هسته (= ترجمه جمله به جمله) و در نهايت روش سوم را پسنديده و در ترجمه خود از همين شيوه استفاده كرده است.[8]
3. آيه‏اللّه‏ معرفت، در كتاب التفسير و المفسرون (چاپ 1418 ق)، روشهاى ترجمه را به سه اسلوب تقسيم مى‏كند: ترجمه حرفى (تحت اللفظى) ـ ترجمه معنوى (آزاد) ـ ترجمه تفسيرى (همراه با شرح). سپس ايشان ترجمه نوع اول را غير موفق مى‏داند و ترجمه نوع سوم را نزديك‏تر به تفسير مى‏شمارد و نوع دوم را معقول به شمار مى‏آورد.[9]
4. دكتر عقيقى بخشايشى، در كتاب طبقات مفسران شيعه (چاپ 1371 ش)، بحث مبسوطى در مورد ترجمه قرآن دارد و روشهاى ترجمه قرآن را به دو نوع تقسيم مى‏كند: ترجمه كلمه به كلمه (يا تحت اللفظى) و ترجمه آزاد، و نوع اول را بازگوكننده معانى پرمحتواى قرآن نمى‏داند و احتياط مى‏كند كه از نوع دوم ترجمه در قرآن استفاده شود.[10]
5. دكتر عبدالكريم بى‏آزار شيرازى در كتاب قرآن ناطق (چاپ 1376 ش)، روشهاى ترجمه قرآن را به نُه شيوه تقسيم مى‏كند: ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن ـ ترجمه تحت اللفظى ـ ترجمه حرفى و معنوى يا ترجمه امين ـ ترجمه ادبى ـ ترجمه منظوم قرآن ـ ترجمه آوايى ـ ترجمه و حواشى ـ ترجمه آزاد يا خلاصة التفاسير ـ ترجمه پيوسته، تفسيرى و آوايى، كه در نهايت روش اخير را مى‏پسندد.[11]
البته با تأمل در روشهاى ياد شده ممكن است برخى روشها در يكديگر ادغام يا تقسيم بندى ديگرى ارائه شود كه در ادامه به بررسى روشهاى ياد شده خواهيم پرداخت.
6. آقاى على نجار در كتاب اصول و مبانى ترجمه قرآن (چاپ 1381 ش)، روشهاى ترجمه قرآن را به سه نوع تقسيم مى‏كند: ترجمه تحت اللفظى، ترجمه آزاد، ترجمه تفسيرى. سپس نوع اخير را مى‏پسندد.
البته مقصود ايشان از ترجمه تفسيرى همان ترجمه جمله به جمله است كه در ادامه خواهد آمد.
7. مجله مترجم، شماره دهم، مباحثى ويژه ترجمه قرآن مطرح كرده و به طرح و نقد روشهاى ترجمه قرآن پرداخته است.[12] برخى مترجمان نيز در مقدمه يا پى‏نوشت ترجمه خود مطالبى پيرامون ترجمه و تقسيم روشهاى آن داشته‏اند.[13]

بررسى

تقسيم روشهاى ترجمه به سه روش: كلمه به كلمه (= تحت اللفظى) و روش جمله به جمله (= هسته به هسته) و روش آزاد (= ترجمه تفسيرى) منطقى و مطابق واقعيت خارجى در ترجمه‏هاى موجود است.
هرچند كه در نامگذارى اختلاف نظر هست، اما اصل سه روش فوق مورد پذيرش همه انديشوران نامبرده است.
الف: روش اول يعنى كلمه به كلمه يا تحت اللفظى همان روش يوحنا بن بطريق و ابن الناعمة الحِمْصى است كه شيخ محمد بهاءالدين عاملى نقل مى‏كرد و همان روش حرفى است كه آيه‏اللّه‏ معرفت نوشته‏اند و همان روش تحت اللفظى است كه آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى و دكتر بى‏آزار شيرازى و آقاى دكتر عقيقى بخشايشى و آقاى نجار از آن ياد كرده‏اند.
ب: روش دوم يعنى روش جمله به جمله، همان روش حنين بن اسحاق و جوهرى است كه مرحوم عاملى نقل كرده و آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى از آن تحت عنوان روش هسته به هسته ياد نموده است، ولى آيه‏اللّه‏ معرفت و دكتر عقيقى بخشايشى از آن تحت عنوان ترجمه معنوى يا آزاد ياد كردند و دكتر عبدالكريم شيرازى نيز از آن تحت عنوان ترجمه حرفى و معنوى يا ترجمه امين ياد كرد، و آقاى على نجار از آن تحت عنوان ترجمه تفسيرى ياد نمود.
ج: روش سوم يعنى روش ترجمه تفسيرى (ترجمه همراه با نكات تفسيرى روشنگر معنى) شيوه‏اى است كه آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى و آقاى نجار از آن تحت عنوان ترجمه آزاد ياد مى‏كنند و آيه‏اللّه‏ معرفت از آن به عنوان ترجمه تفسيرى (همراه با شرح) نام مى‏برد و دكتر بى‏آزار شيرازى از آن به عنوان ترجمه آزاد يا خلاصة التفاسير ياد مى‏كند و گاه نيز از آن با عنوان «نقل به معنى» ياد مى‏شود،[14] و شيخ عاملى و دكتر عقيقى بخشايشى از آن ياد نمى‏كنند.
البته مى‏توان در مورد اين نامگذارى‏ها و دليل آن انتقاد كرد، ولى از آنجا كه دانش ترجمه در اين دوره جوان است و سخنان اين دانشوران گامهاى نخست در اين راه بوده و هنوز فضاى روشگان ترجمه روشن نشده است، شايد انتقاد جدّى سزاوار و وارد نباشد (چرا كه هر كس براساس تشخيص و توجيه خود نامگذارى كرده است).
ولى در مجموع مقصود اين دانشوران (مخصوصا با مثالهايى كه زده و انتقادهايى كه به برخى روشها كرده‏اند) روشن است و همگى اصل اين سه روش را پذيرفته‏اند، هرچند كه در نامگذارى آن اختلاف دارند، همان طور كه در صحت و اعتبار اين روشها ديدگاههاى خاصى دارند كه در پى مى‏آوريم.
اما روشهاى نُه گانه دكتر بى‏آزار شيرازى، سه روش آنها همين روشهاى مورد توافق بود كه اشاره شد و روش ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن با روش ترجمه تحت اللفظى قابل ادغام است، چرا كه تفاوت ماهوى و اساسى ندارد. همان طور كه روشهاى ديگر (آوايى ـ ادبى ـ منظوم ـ ترجمه و حواشى ـ ترجمه پيوسته) با دو روش ترجمه جمله به جمله و تفسيرى (آزاد يا خلاصة التفاسير در بيان ايشان) قابل ادغام است.
به عبارت ديگر، آهنگ‏پذير بودن ترجمه يا شعر و نثر بودن آن يا حاشيه داشتن و نداشتن آن از مؤلفه‏هاى پيدايش روشهاى جديد نيست، بلكه ترجمه قرآن مى‏تواند جمله به جمله آهنگين (= آوايى) يا بدون آهنگ، همراه حاشيه يا بدون حاشيه باشد.
پس تقسيمات اخير دكتر بى‏آزار شيرازى بيشتر به الوان ترجمه يا سبكهاى ترجمه شبيه است تا روش ترجمه.
و به عبارت سوم روشهاى ترجمه قرآن براساس مبناى تقسيم مى‏تواند تقسيمات متعددى داشته باشد كه همه آنها در يك رديف جاى نمى‏گيرند. و گاهى تقسيم از زاويه خاص و براساس سبك ترجمه است كه مى‏تواند در دل هر روش ترجمه جاى گيرد (توضيح اين مطلب در پى خواهد آمد).

تقسيمات روشها و سبكهاى ترجمه

شيوه‏هاى ترجمه قرآن مى‏تواند تقسيمات متعددى را پذيرا شود؛ يعنى براساس مبناى تقسيم كه انتخاب مى‏شود، روشها و شيوه‏ها و سبكها و الوان متعددى رخ مى‏نمايد كه در اينجا ترجمه‏ها را براساس روشها و سبكها تقسيم‏بندى مى‏كنيم و در ادامه توضيح مى‏دهيم و برخى از آنها را نقد و بررسى مى‏كنيم:

يك: روشهاى ترجمه قرآن

روشهاى ترجمه قرآن براساس گونه‏هاى انتقال مطلب از زبان مبدأ به زبان مقصد، به سه روش تقسيم مى‏شود:
1. ترجمه كلمه به كلمه (= تحت اللفظى = حرفى)
2. ترجمه جمله به جمله (= هسته به هسته = معنوى = امين)
3. ترجمه آزاد (= تفسيرى = خلاصة التفاسير)

دو: سبكهاى ترجمه قرآن

همان طور كه ترجمه قرآن داراى روشهاى اساسى است، داراى سبكهاى متعددى نيز هست كه به ترجمه رنگ و جهت مى‏دهد. البته هر كدام از سبكهاى ترجمه مى‏تواند در قالب روش خاصى ظاهر شود و نيز هر كدام بر مبناى خاص و از جهت و ديدگاه ويژه‏اى تقسيم‏پذير است كه در اينجا به مهم‏ترين سبكهاى ترجمه اشاره مى‏كنيم:
اول: تقسيم ترجمه‏ها براساس هدف مترجم
1. ترجمه جايگزين: ترجمه‏اى كه بتواند جايگزين قرآن در زبان مقصد شود.
2. ترجمه بيانى: ترجمه‏اى كه فهم نسبتا خوبى از متن قرآن ارائه كند، هرچند كه نتواند جايگزين متن شود.
دوم: تقسيم ترجمه‏ها براساس مخاطبان
1. ترجمه براى عموم مردم
2.ترجمه تخصصى
سوم: تقسيم ترجمه‏ها براساس زبان ترجمه
1. ترجمه به زبان عام (زبان عرفى)
2. ترجمه به زبان خاص (زبان فنى يا ادبى و غيره)
چهارم: تقسيم ترجمه‏ها براساس وجود اضافات و عدم آنها
1. ترجمه خالص (بدون توضيحات و دخالت عناصر تفسيرى)
2. ترجمه تفسيرى (خلاصة التفاسير)
پنجم: تقسيم ترجمه‏ها براساس گرايشها و عدم آنها
1. ترجمه بى‏طرف (بدون لحاظ گرايشهاى كلامى، فلسفى، مذهبى و جز آن)
2. ترجمه گرايشى (براساس گرايش خاص مذهبى، كلامى، فلسفى و مانند آن)
ششم: تقسيم ترجمه‏ها براساس اعتبار ترجمه و مترجم
1. ترجمه معتبر
2. ترجمه غيرمعتبر
هفتم: ترجمه‏هاى هنرى
1. ترجمه‏هاى نثر غيرآهنگين
2. ترجمه‏هاى هنرى (آهنگين، آوايى و منظوم)

يك: روشهاى ترجمه

روشهاى ترجمه براساس چگونگى انتقال مطلب از زبان مبدأ به زبان مقصد حداقل به سه روش تقسيم مى‏شود:
در اينجا سه روش عمده وجود دارد:
الف: كلمه به كلمه: (ترجمه تحت اللفظى = حرفى = همگون)
در اين شيوه، دغدغه اصلى مترجم حفظ امانت است، يعنى مترجم حداكثر تلاش خود را به كار مى‏گيرد تا در ترجمه چيزى اضافه يا كم نشود و همه كلمات و حروف دقيقا همان گونه كه در زبان مبدأ است به زبان دوم برگردان شود. اين گونه ترجمه، قرنها در زبان پارسى ادامه داشته است. علت اصلى پرداختن مترجمان به اين شيوه دو مطلب بوده است:
نخست آنكه مترجمان مؤمن از اين بيم داشتند كه با دور شدن از نص و الفاظ قرآن، از مراد خدا دور شوند، و دوم اينكه صناعت ترجمه و شناخت زبان در حد ابتدايى بوده است.[15]
براى اين روش مى‏توان دو شيوه و گونه فرعى تصور كرد:

اول: ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن

در اين شيوه، لغات عربى قرآن كه در فارسى غيرمأنوس است، در حاشيه آيات با ترجمه نگاشته مى‏شود، مانند كتاب لسان التنزيل از عالمى ناشناس متعلق به قرن چهارم يا پنجم هجرى كه مختصرى در تفسير و تأويل است و روش او در ترجمه سوره اخلاص اين گونه است:[16]
هو: وى
احد: يكى
الصمد: پناه نيازمندان
لم يلد: نزاد كسى را
و...
و نيز كتاب الدر فى الترجمان اثر شيخ الاسلام محمد بن منصور المتحد المروزى (احتمالاً از آثار قرن پنجم هجرى) كه كتابش را براى آشنايى و آموزش نوجوانان نوشته است. وى در ترجمه سوره «عصر» اين گونه آورده است:[17]
العصر: گيتى و نماز ديگر
الخسر: زيانكارى
الاّ: مگر
آمنوا: بگرويدند؛
الايمان: گرويدن
و نيز از همين نمونه تراجم الاعاجم، (از نويسنده‏اى مجهول در قرن ششم يا هفتم) و نيز ترجمان القرآن اثر مير سيد شريف جرجانى (740 ـ 816 ق ) و المستخلص فى ترجمان القرآن، اثر محمد بن نصر البخارى (م 757 ق ) است.

دوم: ترجمه تحت اللفظى

در اين شيوه معمولاً ترجمه هر كلمه‏اى زير هر كلمه از قرآن نوشته مى‏شود. ترجمه تفسير طبرى توسط علماى ماوراء النهر و ترجمه تفسير ابوالفتوح رازى از اين نمونه است.
براى مثال، آيه: «أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ» (بقره / 93)
و بخورانيدند اندر دل‏هاى ايشان گوساله به كافرى ايشان (ترجمه تفسير طبرى)[18]
بخوردادند در دل‏هاى ايشان گوساله به كفرشان (ترجمه ابوالفتوح)[19]
مثال ديگر: در يكى از ترجمه‏هاى قرآن معاصر، آيه 12 سوره ممتحنه: «ولايأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهنَّ و أرجلهنَّ» اين گونه ترجمه شده است: «و نيارند دروغى را كه ببندند آن را ميان دستهاشان و پاهاشان».
و آيات نخست سوره آل عمران اين گونه برگردان شده است:
«بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم ـ الم * اللّه‏ لا اله الاّ هو الحىّ القيوم * نَزَّلَ عليك الكتابَ بالحقِّ مُصَدِّقا لما بَيْنَ يَدَيْهِ و انزل التَّوْريةَ و الإِنْجِيلَ»
«بنام خداوند بخشاينده مهربان. خدا نيست خدائى مگر او كه زنده و پاينده است. فروفرستاد بر تو كتاب را براستى باوردارنده هر آنچه را كه پيش از آن بوده و فروفرستاد تورات و انجيل را»[20].

بررسى

نقاط قوت اين نوع ترجمه عبارت است از:
1. در اين شيوه، امانت در نقل مطالب رعايت مى‏گردد و مطالب بدون كم و زياد بيان مى‏شود، و مخاطب و مترجم از نص كتاب دور نمى‏شوند؛ بر خلاف ترجمه آزاد و تفسيرى كه مطالب اضافى ترجمه را از متن اصلى دور مى‏سازد.
2. اين شيوه براى آموزش مفاهيم به نوآموزان قرآن بسيار مناسب است؛ يعنى كسانى كه زبان عربى را نمى‏دانند، مى‏توانند با استفاده از ترجمه‏هاى تحت اللفظى به راحتى معناى واژه‏هاى قرآنى را بياموزند.
اما به اين نوع ترجمه چند اشكال شده است:
1. افراط در حفظ امانت گاه سبب مى‏شود كه مضمون و پيام اصلى كلام به مخاطب القا نشود، بلكه او مطلب را به صورت ناقص و يا مبهم دريابد، و اينجاست كه در حقيقت از مراد خدا دور مى‏شويم. براى مثال، در آيه 12 / ممتحنه، تعبير «مِن بين ايديهنّ وارجلهنّ» اشاره به «پيش رو و پيش پا» است و ترجمه تحت اللفظى «ميان دستهاشان و پاهاشان» نارسا و ناقص مى‏نمايد.
2. گاهى آوردن معادل (خصوصا در ترجمه قرآن) گوياى مطلب نيست، از اين رو لازم است توضيح مختصرى در پرانتز اضافه شود و يا مفهوم جمله با جمله‏اى ديگر بيان گردد، ولى در اين نوع ترجمه اين مطلب رعايت نمى‏شود.
3. اين نوع ترجمه معمولاً دور از فهم خواننده است، چرا كه غالبا قواعد صحيح جمله‏بندى فارسى در آن رعايت نمى‏شود و گاهى بدون حرف ربط و نسبت حكميه است.[21] همان طور كه در ترجمه فوق ديديم كه در جمله آخر آن، فعل «فرو فرستاد» قبل از مفعول آمده است.
4. اين روش، موجب تشويش در فهم مراد و گاهى خيانت در امانت است، چون موجب تغيير كامل معنى مى‏شود.[22]
5. به كلمات كليدى، محورى و اصطلاحى قرآن و جايگاه معانى توجه نمى‏شود و خواننده در معناى لغوى محصور گردد.[23]
6. در اين شيوه ترجمه، به نوشتن نثرى نامفهوم مبادرت مى‏شود كه تغيير معناى پيام و دگرگونى ساختار زبان مقصد را در پى دارد و نشانه عدم آشنايى مترجم به دو زبان و كاربرد نادرست واژگان، اصطلاحات و عبارات اصطلاحى است.[24]
7. بسيارى از حروف، ظروف، موصولات، روابط، ادات تأكيد و آنچه كه دقايق و حالات معانى وابسته به آن است، در فارسى يا نيست يا اگر هست با آن تنوّع و دقت كه در عربى وجود دارد، نيست[25] (بنابراين ترجمه تحت اللفظى كامل به فارسى عملاً ممكن نيست).
8. اين گونه ترجمه، از سويى مفاهيم قرآن را محدود و نامفهوم مى‏سازد، و از سوى ديگر بر خلاف اصل دلنشين و جذّاب قرآن، آن را به صورتى ناهماهنگ و نامطلوب در مى‏آورد. چنين ترجمه‏اى در واقع به صيغه و ساختار عربى در آوردنِ كلمات فارسى است.[26]
9. اين شيوه، اصطلاحات و استعارات را به صورت مبهم يا مسخره‏آميزى درمى‏آورد[27] (كه نمونه آن را در آيه 93 / بقره ديديم).
10. در اين ترجمه تشبيهات و كنايات به خوبى معنى نمى‏شود.[28]
11. در اين ترجمه برخى كلمات عربى مانند «ال» (با معانى متعدد آن) و «لقد» و مانند آن يا بى‏معادل است و يا معادل مناسب ندارد.[29]
12. برخى گفته‏اند هدف قرآن دو چيز است: نخست بيان اعجاز و دوم هدايت مردم؛ و اين شيوه ترجمه در بيان هر دو هدف نارساست، چرا كه نمى‏توان تمام خصوصيات لفظى قرآن را بازسازى كرد و اعجاز قرآن را بازنماياند و هدف دوم هم حاصل نمى‏شود چون بسيارى از معانى، از معناى ثانوى الفاظ استنباط مى‏شود كه در اين ترجمه از دست مى‏رود[30] (و هدايت مردم تحقق نمى‏يابد).
ب: ترجمه آزاد يا تفسيرى (= خلاصة التفاسير)
در اين شيوه، مترجم همت خويش را در واضح كردن پيام كلام مصروف مى‏دارد و سعى مى‏كند تا به صورت كامل مضمون و معناى كلام را درك و آن را در ذهن مجسّم كند، سپس لباس الفاظ زبان مبدأ را از آن بركند و لباس الفاظ زبان مقصد را بر آن بپوشاند و با توضيحات كامل ارائه كند. در اين روش مى‏توان از هر جمله و كلمه‏اى كه مناسب است استفاده كرد تا مطلب به مخاطب القا شود، اگرچه حجم كلمات و جملات ترجمه با متن اصلى متناسب نباشد و كم و زياد گردد.
نمونه اين شيوه را مى‏توان در ترجمه قرآن مرحوم فيض الاسلام، ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم ياسرى، ترجمه با خلاصة التفاسير مرحوم الهى قمشه‏اى، معانى القرآن محمدباقر بهبودى و ترجمه قرآن كريم با خلاصة التفاسير شيخ محمود تهرانى و مانند آنها مشاهده كرد.
مثال: «الم» (بقره / 1)
«رازى است ميان خداى تعالى و پيغمبر اكرم كه بنا بر مصلحتى آشكار نگشته» (ترجمه مرحوم فيض الاسلام)
«ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» (بقره / 2)
«چون حق تعالى در سوره فاتحه دستور داد كه بندگانش از او هدايت بصراط مستقيم را درخواست نمايند، در اينجا مژده بروا شدن آن درخواست را داده باينكه آن كتاب: قرآن كريم پيغمبران پيش خبر داده شده كه بر تو مى‏فرستم و آنان بامتها و پيروان خود خبر دادند شك و شبهه‏اى در آن نيست چون خطا و اشتباه در آن راه ندارد، و براى پرهيزكاران راهنماى راه راست و پرهيز از گمراهى است.» (ترجمه مرحوم فيض الاسلام)

بررسى

اين شيوه ترجمه نقاط قوتى دارد كه عبارتند از:
1. رساندن پيام از زبان مبدأ به زبان مقصد به صورت كامل و بدون دغدغه محدوديت الفاظ و كلمات.
2. استفاده از اضافات تفسيرى و توضيحات لازم براى روشن كردن معناى كلام براى مخاطب.
3. اين ترجمه براى مخاطبانى نيكوست كه خواستار فهم خلاصه تفسير همراه با ترجمه قرآن باشند.
اما به اين شيوه ترجمه اشكالاتى شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
1. افراط مترجم در توجه به پيام، گاهى موجب مى‏شود تا تمام خصوصيات لفظى زبان مبدأ بازسازى نشود و نكات و مسائل ظريف و هنرى از دست برود.
2. مخلوط شدن ترجمه با توضيحات اضافى و تفسيرى، از اشكالات عمده اين شيوه است، به طورى كه مخاطب متوجه نمى‏شود كه كدام قسمت سخن اصلى متن است كه برگردان شده و كدام قسمت توضيح اضافى مترجم است؛ همان طور كه اين اشكال در ترجمه‏مرحوم فيض الاسلام آشكار است. البته مى‏توان اين اشكال را با اضافه كردن پرانتز و كروشه‏هاى متعدد بر طرف كرد.
3. در اين گونه ترجمه، در حقيقت مترجم فهم خود را از مطلب به مخاطب ارائه مى‏كند؛ يعنى ترجمه آيينه‏اى است كه فهم مترجم را از پيام اصلى متن منعكس مى‏كند؛ از اين رو نمى‏توان به اين ترجمه اطمينان كرد، چرا كه ممكن است فهم مترجم (خصوصا اگر داراى تخصص در آن مطلب نباشد) به خطا رفته باشد.
4. در اين شيوه ترجمه بسيارى از حروف و تأكيدها فداى پيام رسانى و سلاست عبارت مى‏شود وترجمه نمى‏گردد، و يا ضمير غايب به حاضر و جمع به مفرد يا به عكس تبديل مى‏شود.
5. اين روش ترجمه معمولاً براساس يك تفسير استوار است و در مواردى كه مفسران در تفسير آيه‏اى اختلاف نظر دارند، مترجم هر مبنا يا ديدگاه تفسيرى را كه ترجيح مى‏دهد در ترجمه منعكس مى‏سازد.[31]
6. حاصل اين شيوه ترجمه در حقيقت، تفسير است نه ترجمه، بنابراين ترجمه اصطلاحى به شمار نمى‏آيد.[32]
7. برخى صاحب نظران گفته‏اند كه اين شيوه اگر در مورد قرآن به كار گرفته شود موجب مى‏شود كه مترجم انشاى خود را در جنب قرآن ارائه كند.[33]
پ: ترجمه جمله به جمله (= هسته به هسته = معنوى = امين = پايبند = محتوا به محتوا): در اين شيوه ترجمه، كوشش مترجم بر آن است تا راهى ميانه بين افراط و تفريط برگزيند؛ يعنى نه روش ترجمه تحت‏اللفظى و نه شيوه آزاد را بپيمايد، بلكه سعى مى‏كند تا پيام و هدف اصلى متن را براى مخاطب بيان كند، در ضمن آنكه تلاش مى‏كند تا خصوصيات لفظى متن اصلى را در قالب مناسبى بازسازى نمايد و به زبان مقصد انتقال دهد. به عبارت ديگر، نخست معانى به طور دقيق از زبان اول برهنه مى‏شود و در مغز جاى مى‏گيرد، سپس با دقت به لباس زبان دوم آراسته مى‏شود و هر جمله زبان مبدأ در قالب يك جمله زبان مقصد بيان مى‏شود.
مترجم در اين شيوه نه چنان آزاد است كه بتواند به بهانه رساندن پيام هرچه مى‏خواهد بر متن بيفزايد و نه چنان محدود است كه به سبب ترس از دور شدن از مقصود الهى، جمود بر الفاظ كند.
در اين شيوه، هر جمله يا چند جمله (يك هسته كلامى) كه گاهى يك آيه يا كمتر و يا بيشتر را در بر مى‏گيرد، منظور مى‏گردد و سعى مى‏شود پيام آن در جمله‏اى به زبان مقصد بيان شود. در ضمن، كلمات و حروف ربط و قيود و تاكيدهاى كلامى تا حد امكان معادل‏سازى مى‏شود، به طورى كه تا حد امكان خصوصيات لفظى زبان مبدأ بازسازى گردد و در اختيار مخاطب گذاشته شود، و اگر احتياج به توضيحات اضافى يا تفسيرى بود، در پرانتز، كروشه يا پاورقى آورده مى‏شود.
بسيارى از ترجمه‏هاى فارسى قرآن از اين روش سوم پيروى كرده و يا مدعى هستند كه پيروى نموده‏اند؛ از جمله ترجمه تفسير نمونه، كه به نام آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى منتشر شده است، و نيز ترجمه قرآن كريم محمد كاظم معزّى، ترجمه قرآن مجيد ابوالقاسم پاينده، ترجمه محمد خواجوى، جلال الدين فارسى، جلال الدين مجتبوى، محمد مهدى فولادوند، بهاء الدين خرمشاهى، آية اللّه‏ مشكينى و ديگران.
مثال: «أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (بقره / 5)
ايشان بر رهنمونى [به راه راست] از پروردگار خويشند، و آنانند رستگاران. (مجتبوى)
آنان بر هدايتى از پروردگار خويشند و آنان هستند كه رستگارند. (فارسى)
آنانند بر هدايتى از پروردگار خويش و آنانند رستگاران. (معزّى)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند و آنان رستگارانند. (مكارم شيرازى)
آنان برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خويشند و آنان همان رستگارانند. (فولادوند)
اينان از جانب پروردگارشان از هدايتى برخوردارند و هم اينان رستگارانند. (خرمشاهى)

بررسى

اين شيوه ترجمه داراى امتيازاتى است، از جمله:
1. حفظ خصوصيات لفظى زبان مبدأ در جمله‏سازى زبان مقصد (تا حد امكان).
2. اضافات تفسيرى و توضيحات با متن اصلى مخلوط نمى‏شود، بلكه داخل كروشه يا پرانتز گذاشته مى‏شود يا به حاشيه، پاورقى يا پى‏نوشت مى‏رود؛ همان طور كه در ترجمه ابوالقاسم پاينده به پاورقى و در ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى به پى‏نوشت رفته است.
3. رساندن پيام كلام از زبان مبدأ به زبان مقصد بدون افراط و تفريط.
4. دورى از اشكالات ترجمه تحت اللفظى و ترجمه آزاد تفسيرى.
البته در اين شيوه نيز گاهى لغزشهايى صورت مى‏گيرد. براى مثال، در ترجمه آيه 5 / بقره كه گذشت، هيچ يك از مترجمان محترم ضمير فصل را كه همان حصر است معنى نكرده‏اند،[34] در حالى كه مى‏بايست چنين ترجمه مى‏كردند: تنها آنان رستگارانند.
با توجه به اشكالات شيوه‏هاى گذشته و با عنايت به امتيازات اين روش، به نظر مى‏رسد كه مطلوب‏ترين شيوه ترجمه براى قرآن كريم همين روش سوم است.

دو: سبكهاى ترجمه

همان طور كه گذشت، هر ترجمه‏اى علاوه بر روش، رنگ و سبك خاصى دارد كه به مهم‏ترين آنها اشاره مى‏كنيم.

اول: تقسيم ترجمه‏ها براساس هدف مترجم

الف: ترجمه جايگزين؛ بدين معنى كه ترجمه‏اى از قرآن صورت پذيرد كه بتواند جايگزين قرآن در زبان دوم شود، و به عبارت ديگر، قرآنى به زبان فارسى به وجود آيد. از اين گونه ترجمه، گاهى با عنوان «ترجمه استاندارد» يا «ترجمه نهايى» ياد مى‏شود.
ب: ترجمه بيانى، كه بيان كننده معانى قرآن باشد، به طورى كه براى فهم متن نسبتا كافى باشد، هرچند نتواند تمام دقايق و لطايف و مقاصد كلام الهى را منعكس كند.

بررسى

ترجمه‏هاى موجود قرآن از نوع بيانى است، اما ترجمه نهايى و جايگزين در مورد قرآن پديد نيامده است، بلكه اين گونه ترجمه از قرآن كريم امكان‏پذير نيست و صاحب نظران دلايل متعددى بر محال بودن آن آورده‏اند:
1. اگر اين گونه ترجمه از قرآن ممكن باشد، در حقيقت قرآنِ ديگرى و معجزه‏اى مثل قرآن آورده شده است كه اين امر بر طبق آيات تحدّى قرآن ممكن نيست، چون متن قرآن معجزه است و قابل تقليد و همانندآورى نيست.
البته ممكن است گفته شود كه لفظ قرآن معجزه است، اما ابعاد ديگر اعجاز آن مثل معانى بلند و مطالب عالى آن قابل ترجمه است.
ولى مى‏توان پاسخ داد كه اعجاز قرآن در لفظ آن، با توجه به معانى است، و اگر جزئى از آن ترجمه شود ترجمه كل قرآن نيست.
2. هيچ ترجمه‏اى نمى‏تواند بيان كننده تمام معانى قرآن باشد، چون در ذات زبان ابهامى است كه زدوده شدنى نيست و هر ترجمه‏اى گوشه‏هايى از اين ابهام را باز مى‏نمايد.[35]
3. برخى از علماى مصر مى‏گويند: هر كلامى داراى دو مدلول است:
الف) مدلول اولى كه با توجه به قواعد ادبى و لغوى به دست مى‏آيد.
ب) مدلول ثانوى كه با توجه به فصاحت و بلاغت كلام به دست مى‏آيد.
مدلول اولى قابل ترجمه است، به خلاف مدلول ثانوى، خصوصا در مورد قرآن كه بلاغت آن خدايى است.[36]

دوم: تقسيم ترجمه‏ها براساس تنوع مخاطبان

الف: ترجمه براى عموم مردم
گاهى مخاطب مترجم تمام مردم هستند و همگان با توجه به اختلاف سطح علمى و نوع سليقه آنها مى‏توانند از ترجمه او بهره‏مند شوند، در اين صورت ترجمه با زبان معيار، يعنى زبانى كه همه مردم به راحتى متوجه شوند و از اصطلاحات علمى و فنى به دور باشد، ارائه مى‏شود. البته در اين شيوه ترجمه بايد حد متوسط مردم از نظر تحصيلات و فهم در نظر گرفته شود. درحقيقت اكثر ترجمه‏هاى قرآن موجود به زبان فارسى از همين شيوه پيروى كرده‏اند. ترجمه قرآن استاد مكارم، فولادوند، خرمشاهى و مجتبوى را از اين دسته مى‏توان به شمار آورد.
ب: ترجمه تخصصى
گاهى مترجم يك متن را براى طبقه يا سنّ خاص يا دانشمندان و فرهيختگان جامعه ترجمه مى‏كند و يا متخصصان رشته علمى خاصى را در نظر مى‏گيرد و يا هدف او ارائه يك ترجمه ادبى هنرمندانه و اديبانه است كه در اين صورت در ترجمه از اصطلاحات خاص علمى يا ادبى استفاده مى‏كند، هرچند اين ترجمه براى عموم مردم قابل استفاده نباشد؛ همان‏طور كه در ترجمه متون علمى تخصصى دانشگاهها كه براى مخاطبان خاص خود تنظيم مى‏گردد، از اين روش بهره جسته مى‏شود.
مثال اول: ترجمه استاد رحماندوست كه براى كودكان نوشته شده يكى از نمونه‏هاى ترجمه تخصصى از قرآن كريم است. ايشان جزء سى‏ام قرآن را ترجمه و منتشر كرده است.
مثال دوم: برخى از صاحب‏نظران علوم جديد برخى آيات قرآن را اين گونه ترجمه علمى كرده‏اند:
يرسل الرياح[37] [ترجمه لفظى] ارسال بادها. [ترجمه علمى] وزيدن مستمر و رسيدن دو جناح باد،... .
يؤلّف بينه[38] [ترجمه لفظى] پيوسته شدن قطعات به يكديگر. [ترجمه علمى] تبديل سيروسها به سيروستراتوس (پشمكى سفره‏اى) و پوشيده شدن تمام سطح آسمان از ابرهاى سفره‏اى (استراتوس) و سفره‏اى انباشته (استراكومولوس).[39]
مثال سوم: ترجمه‏هاى منظوم قرآن، كه مترجم در آن با زبان شعر قرآن را ترجمه مى‏كند، گونه‏اى از ترجمه‏هاى تخصصى به شمار مى‏آيد (كه در سبك هفتم بدان مى‏پردازيم).

بررسى

قرآن براى همه مردم نازل شده است؛ از اين رو ترجمه نوع اول براى عموم مردم مفيدتر است. اما امروزه نمى‏توان به همين شيوه رايج ترجمه قرآن اكتفا كرد، بلكه لازم است ترجمه‏هايى در خور براى طبقات مختلف اعم از كودكان (دبستانى) نوجوانان و جوانان در سطوح متوسطه و دانشگاه و نيز براى افراد فرهيخته و دانشمندان و پژوهشگران رشته‏هاى مختلف علمى جامعه پديد آوريم و هر ترجمه‏اى را با اصطلاحات خاص آنها و با توضيحاتى مناسب بياراييم.
هرچند كه در مصاديق اين ترجمه (همانند ترجمه مثال دوم در مورد ابرها) مى‏توان اشكالاتى را مطرح كرد و در مورد استفاده‏هاى تفسيرى آن و نيز تطبيق قطعى بر نوع خاص ابرها (كه گاهى منتهى به تحميل نظريه‏هاى علمى و تفسير به رأى مى‏شود) خدشه نمود، اما اشكال در مثالها و موارد نمى‏تواند مانع آن شود كه تأثير مقتضيات هر عصرى را در ترجمه ناديده انگاريم. به عبارت ديگر، در عصر حاضر ناچاريم براساس تخصص مخاطبان ترجمه‏هايى براى اديبان، شاعران، متخصصان كيهان‏شناسى، علوم پزشكى و غيره كه از اصطلاحات خاص آنها استفاده كرده باشد پديد آوريم و مطالب آيات را توضيح دهيم.
براى مثال، در مورد آيات اوايل سوره حج و مؤمنون كه درباره مراحل خلقت انسان است، از علوم پزشكى استفاده كنيم و مضغه، علقه و واژه‏هاى ديگر را توضيح دهيم، و يا در مورد آيات مربوط به خلقت جهان (اوايل سوره فصلت) و خورشيد و ماه و ستارگان و سيارات ناچاريم از يافته‏هاى قطعى علوم كيهان‏شناسى بهره ببريم. البته در اين موارد بايد مراقب باشيم كه نظريه‏هاى اثبات نشده علمى را به صورت قطعى به قرآن نسبت ندهيم يا بر خلاف ظاهر آيات بر آنها تحميل نكنيم، بلكه علوم جديد را در خدمت فهم بهتر قرآن درآوريم.

سوم: تقسيم ترجمه‏ها براساس زبان ترجمه

هر ترجمه‏اى زبان خاص خود را دارد، البته مقصود از زبان ترجمه، ويژگيهاى زبان‏شناسانه و نشانه شناسانه آن است (نه زبان به معناى لغت فارسى، تركى و غيره)؛ از اين نظر ترجمه‏هاى قرآن به دو گروه قابل تقسيم است:
الف: ترجمه به زبان عرفى (زبان معيار)
مقصود از زبان عرفى همان زبانى است كه عموم مردم با آن سخن مى‏گويند و به عبارت ديگر همان زبان صحيح كه معيار است (نه لهجه‏ها و زبانهاى محلى خاص كه در بين فارسى زبانان مناطق مختلف رايج است). هرگاه مخاطبان ترجمه قرآن عموم مردم باشند، از زبان معيار يعنى زبان عرفى استفاده مى‏شود.
ب: ترجمه به زبان فنى
هرگاه مخاطب يك ترجمه طبقه يا گروه خاصى باشد، ترجمه نيز رنگ فنى به خود مى‏گيرد و با استفاده از اصطلاحات خاص آن گروه انجام مى‏پذيرد. براى مثال، ترجمه‏اى كه براى هنرمندان و شاعران و اديبان جامعه صورت مى‏گيرد، دربردارنده اصطلاحات اديبانه است.
مثال: يكى از متخصصان، آيات سوره روم / 48 و نور /43 را اين گونه ترجمه كرده است:
«فتثيرُ سحابا» [ترجمه لفظى] برانگيختگى و برآشفته شدن ابر. [ترجمه علمى ]برخورد دو جناح سرد و گرم در خط جبهه و ايجاد دخالت ناپايدار و حفره طولانى، شرط اصلى تشكيل ابرهاى انباشته.[40]
«يزجى سحابا» [ترجمه لفظى] رانده شدنِ به دنبال هم و ملايم و منظم ابرها. [ترجمه علمى ]رژه قطار ابرها از بالا سر منطقه مشروب شونده، راه افتادن ابرهاى انباشته (كومولوس) و پشمكى (سيروس) به همراه جبهه و پراكنده شدن در آسمان.[41]

بررسى

صرف نظر از اشكالاتى كه در هر ترجمه (مانند مثال فوق) وجود دارد، ترجمه قرآن مى‏تواند به هر زبانى انجام پذيرد و اين مطلب بستگى به هدف مترجم و مخاطبان او دارد. اگر مخاطبان او عموم مردم هستند لازم است ترجمه با زبان عرفى باشد، تا مخاطبان مفهوم و پيام آيات را بهتر درك كنند، چرا كه اكثر مردم اصطلاحات علوم و فنون را كمتر متوجه مى‏شوند، از اين رو لازم است ترجمه قرآن به زبان عرف و معيار هر ملت صورت گيرد. اما اگر مخاطبان او گروه خاصى با تخصص علمى، ادبى و مانند آن باشند لازم است ترجمه با زبان فنى آميخته شود، و همان طور كه گذشت اين مطلب براساس نياز مخاطب در هر عصرى تغيير مى‏كند و در هر صورت بايد اين مطلب در مقدمه ترجمه تذكر داده شود.
براى مثال، در مقدمه ترجمه تفسير نمونه (ترجمه آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى) گفته شده است كه از روش (زبان عرفى) زبان توده مردم يا زبان قوم ـ نه زبان ادباى قوم ـ استفاده مى‏كند و لذا از برخى لغات عربى كه در زبان فارسى به كار مى‏رود به جاى لغت فارسى نامأنوس «سره» استفاده شده است.

چهارم: تقسيم ترجمه‏ها براساس وجود اضافات در ترجمه و عدم آن

الف: ترجمه خالص (بدون توضيحات در متن يا حاشيه و بدون اضافات تفسيرى) گاهى اهتمام مترجم بر اين است كه فقط مطالب متن را ترجمه كند و از اضافه كردن هر گونه توضيح و تفسيرى پرهيز نمايد. برخى از ترجمه‏هايى كه از روش كلمه به كلمه و جمله به جمله قرآن استفاده نموده‏اند، تلاش كرده‏اند اين گونه باشند. براى مثال به ترجمه‏هاى زير توجه كنيد:
«خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ وَعَلى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (بقره/7)
مهر نهاد خدا بر دلهاى ايشان و بر شنوائى ايشان و بر چشمهاى ايشان پرده ايست و ايشان راست عذابى بزرگ. (دهلوى)
مهر نهاد خدا بر دلهاشان و بر گوش ايشان و بر ديدگان ايشان است پرده‏اى و براى ايشان است شكنجه بزرگ. (معزّى)
خدا بر دلهايشان و بر گوششان مهر نهاده و بر روى چشمانشان پرده‏اى است، و برايشان عذابى است بزرگ. (آيتى)
ب: ترجمه تفسيرى (خلاصة التفسير يا ترجمه همراه با اضافات)
گاهى مترجم براى آنكه ترجمه را براى مخاطبان قابل فهم سازد و آنان را در فضاى مطالب قرار دهد، ناچار مطالبى را بر متن اصلى مى‏افزايد. مترجمانى كه از روش ترجمه آزاد استفاده كرده‏اند معمولاً از اين شيوه بهره جسته و توضيحاتى تفسيرى را بر ترجمه خود افزوده‏اند. براى مثال، به ترجمه‏هاى زير از آيه 7 / بقره توجه كنيد:
در اثر دشمنى و كينه و رشك و گردنكشى كارشان بجائى رسيده كه خداوند بر دلها و گوششان مهر نهاده راه بر آنها بسته شده كه سخن حق را نمى‏فهمند و نمى‏شنوند و بر چشمهاشان پرده و پوشش غفلت است كه حق را نمى‏بينند و براى ايشان در دنيا و آخرت عذاب و كيفر بزرگ است، در دنيا گرفتار و در آخرت در دوزخ خواهند بود. (فيض الاسلام)
قهر خدا مهر بر دلها و پرده بر گوشها و چشمهاى ايشان نهاد كه فهم حقايق و معارف الهى را نمى‏كنند و ايشان را در قيامت عذابى سخت خواهد بود. (الهى قمشه‏اى)
اگر به ترجمه‏هاى فوق نظر كنيد، بسيارى از واژه‏ها (موارد مشخص شده) توضيح است نه ترجمه.

بررسى

از آنجا كه ترجمه قرآن كريم از مواردى است كه بدون اضافات و توضيحات تفسيرى ممكن نيست، بلكه هر ترجمه خلاصه‏اى از يك تفسير است و بالاتر اينكه هر ترجمه خود تفسير كوتاه قرآن است، ترجمه خالص قرآن كريم صحيح نيست و اگر كسى اقدام به اين عمل كند نمى‏تواند پيام واقعى آيات را بازگو نمايد، و به همين سبب مطالبى پر ابهام و نارسا ارائه مى‏كند. از اين روست كه مى‏بينيم مترجمان فوق (دهلوى ـ معزى، آيتى و...) نيز عملاً نتوانسته‏اند به اين روش پايبند باشند و در موارد متعددى از ترجمه خويش ناچار شده‏اند از توضيحات استفاده كنند. پس ترجمه قرآن به ناچار خلاصه تفسير است.
اما اين شيوه دوم همراه با اين خطر است كه اضافات و توضيحات مترجم به جاى كلام خدا جلوه‏گر شود و ترجمه‏اى تأليف‏گونه ظاهر گردد. راه جلوگيرى از اين خطر آن است كه توضيحات تفسيرى در پرانتز يا به صورت پاورقى آورده شود تا با متن اصلى قرآن آميخته نشود. براى مثال، ترجمه آقاى بهاء الدين خرمشاهى (در چاپ اول) از اين خصوصيت برخوردار است و ايشان توضيحات تفسيرى را در پاورقى‏ها و پرانتز و قلاب آورده‏اند.

پنجم: تقسيم ترجمه‏ها براساس گرايشها و عدم آنها

الف: ترجمه بى‏طرف (بدون لحاظ گرايشهاى كلامى و فلسفى خاص)
از آنجا كه هر مترجمى ديدگاه خاصى در مسائل مذهبى، كلامى و احيانا فلسفى دارد و يا تحت تأثير يكى از اين مكاتب و مذاهب است، در ترجمه تحت تأثير پيش‏فرضهاى ذهنى خود قرار مى‏گيرد. در اين ميان برخى مترجمان سعى مى‏كنند اين تأثيرات را به حداقل برسانند يا كم رنگ كنند و ترجمه‏اى خالص ارائه دهند.
ب: ترجمه براساس گرايش خاص فلسفى، كلامى و مذهبى
برخى مترجمان از روى عمد يا غفلت ترجمه خود را با ديدگاه خاص كلامى خويش هم‏آوا مى‏سازند و بر سر دو راهى‏ها سخن خود را به عنوان سخن خدا ارائه مى‏كنند. براى مثال، در آيه شريفه: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»[42] اگر مترجم طرفدار جسم‏گونه بودن خدا باشد يا بخواهد از سبك ترجمه بى‏طرف استفاده كند، مى‏نويسد: «دست خدا بالاى دستهاى آنان است.» و اگر متمايل به ديدگاهى باشد كه جسم داشتن را براى خدا محال مى‏داند، مى‏گويد: «دست (قدرت) خدا بر فراز دستهاى آنان است». و نيز در آيات مربوط به هدايت و گمراهى، و جبر و اختيار، اگر مترجم طرفدار جبرانگارى (= اشعرى) باشد، آيات را بر اساس ظاهر آن ترجمه مى‏كند، و اگر طرفدار ديدگاه اختيار و آزادى انسان (= معتزله و عدليه) باشد، آيات را با توجه به اين ديدگاه ترجمه مى‏كند. براى مثال، آيه‏اللّه‏ مكارم كه براساس آموزه‏هاى مذهب اهل بيت عليهم‏السلام طرفدار آزادى و اختيار انسان است، در ترجمه آيه: «فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ» (ابراهيم / 4) مى‏نويسد:
«سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى‏كند».
يعنى ايشان آيات ضلالت و هدايت را با اضافه كردن توضيحات داخل پرانتز، به صورتى ترجمه مى‏كنند كه شبهه جبر پيدا نشود. اما آقاى فولادوند در ترجمه خود روش بى‏طرفى را در پيش مى‏گيرد و در ترجمه همان آيه مى‏نويسد: «پس خدا هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند».

بررسى

تأثير گرايشها و پيش‏فرضهاى ذهنى، كلامى، فلسفى و مذهبى افراد در ترجمه قرآن به طور كامل قابل پيشگيرى نيست؛ از اين رو ترجمه خالص قرآن دشوار بلكه غيرممكن است، اما لازم است مترجم بكوشد تا اين تأثيرات را به حد اقل برساند و مخاطبان را با زلال كلام الهى آشنا كند تا براساس فطرت سالم خويش آن را بفهمند و هدايت شوند، و اگر مترجم قصد داشت كه به ديدگاه خاص كلامى يا فلسفى اشاره كند آن را به پاورقى منتقل كند يا در پرانتز قرار دهد و از متن اصلى جدا سازد و در مقدمه ترجمه هم يادآورى كند كه اين ترجمه براساس چه مذهب يا گرايش خاصى ترجمه شده است.
البته در اينجا مى‏توان بين دو دسته از گرايشها تفاوت قائل شد:
نخست نكات عقيدتى كه در تفسير آيه وجود دارد و اگر در متن ترجمه دخالت داده نشود و در پرانتز آورده نشود، معناى ظاهر آيه بر خلاف مقصود حقيقى خدا خواهد شد و ممكن است مخاطب را به گمراهى بكشاند، كه در اين صورت لازم است آن نكته تفسيرى يا عقيدتى در پرانتز يا پاورقى آورده شود.
و دوم نكات فلسفى، كلامى و مذهبى است كه ديدگاه شخص مفسر است و اگر بر متن ترجمه اضافه نشود زيانى به معنى نمى‏رساند كه در اين صورت نبايد آنها را در ترجمه منعكس سازند.

ششم: تقسيم ترجمه‏ها براساس اعتبار مترجم و ترجمه

الف: ترجمه غيرمعتبر
براى ترجمه هر متن كهن يا تخصصى لازم است مترجمِ آن شرايط و صفات لازم را احراز كرده باشد تا بتواند ترجمه‏اى معتبر از آن ارائه كند. براى مثال، متون قديمى پارسى تسلط بر زبان باستانى پهلوى را مى‏طلبد، و نيز ترجمه متون كتاب مقدس منوط به داشتنِ تسلط كافى بر متون اصلى (مثلاً عبرى، لاتين، انگليسى و...) است و بدون دارا بودنِ شرايط، ترجمه غيرمعتبر مى‏شود. نيز مترجم قرآن بايد بر زبان مبدأ (عربى) و زبان مقصد (فارسى) مسلط باشد و از تفسير قرآن آگاهى داشته باشد وگرنه ترجمه او معتبر نخواهد بود.
ب: ترجمه معتبر عبارت است از ترجمه‏اى كه مترجمِ داراى شرايط به آن پرداخته است. اگر مترجم هر متنى داراى صفات و شرايط لازم و در خورِ آن ترجمه باشد مى‏تواند ترجمه‏اى معتبر ارائه دهد. البته اين بدان معنى نيست كه هر كس داراى شرايط لازم است ترجمه‏اى صحيح ارائه خواهد كرد، بلكه هر مترجم متبحّر و متخصصّى نيز ممكن است گرفتار لغزش شود. به عبارت ديگر ترجمه معتبر ملازم ترجمه صحيح نيست؛ يعنى اگر مترجمى داراى تخصص و شرايط باشد و با رعايت ضوابط قرآن را ترجمه كند ترجمه او معتبر و در خور بررسى است كه پس از بررسى ممكن است ترجمه‏اى صحيح يا غيرصحيح باشد.

بررسى

از آنجا كه ترجمه قرآن نوعى تفسير كوتاه است، مترجم آن بايد در اصل يك مفسر باشد، يعنى شرايط مفسر قرآن را كسب كرده باشد،[43] وگرنه ترجمه او ترجمه‏اى غيرمعتبر بلكه تفسير به رأى محسوب مى‏شود ونه تنها اقدامى سودمند نيست بلكه از نظر شرعى عملى حرام است كه در روايات متعدد وعده آتش بر آن داده شده است.[44]

هفتم: تقسيم ترجمه براساس عناصر هنرى

الف: ترجمه منثور و بدون آهنگ
بيشتر ترجمه‏هاى فارسى به صورت منثور و بدون آهنگ خاص است، يعنى مترجمان در صدد انعكاس سبك و آهنگ خاص قرآن نبوده‏اند.
ب: ترجمه‏هاى هنرى
برخى از مترجمان قرآن علاوه بر برگردان معناى آيات، سبك هنرمندانه‏اى نيز در آن به كار برده و گاه تلاش كرده‏اند آهنگ خاص آيات قرآن (به ويژه در سوره‏هاى مكى) را در ترجمه فارسى منعكس كنند.
اين سبك از ترجمه خود داراى گونه‏هاى متعدد است:

1. ترجمه منظوم

در اين شيوه اديبان و شاعران پارسى‏گو، تلاش كرده‏اند همه يا بخشى از آيات را به زبان شعر بنويسند. از اين رو برخى نويسندگان برآنند كه بايد خليل، سنايى، عطار، مولانا، سعدى و حافظ را از مترجمان قرآن بناميم.[45] تا آنجا كه گفته‏اند:
مثنوى معنوى مولوى
هست قرآنى به لفظ پهلوى
و نيز در عصر ما آقاى اميد مجد تمام قرآن را به شعر ترجمه كرده است. او در ترجمه سوره حمد مى‏نويسد:
سرآغاز گفتار نام خداست
كه رحمتگر و مهربان خلق راست
ستايش بود ويژه كردگار
كه بر عالمين است پروردگار
كه بخشنده و مهربان است نيز
بود صاحب عرصه رستخيز
ترا مى‏پرستيم تنها و بس
نداريم ياور به غير از تو كس
و در ترجمه سوره ناس مى‏نويسد:
بگو مى‏برم سوى ربّى پناه
كه خلق جهان راست شاه واله
ز شيطان خناس كز مكر و شر
كند وسوسه قلبهاى بشر
كند وسوسه قلبها هر دمى
چه از جن بود او چه از آدمى[46]

2. ترجمه آوايى

در اين سبك مترجمان اديب تلاش كرده‏اند كه آهنگ قرآن را در ترجمه فارسى آن منعكس سازند تا بر شيرينى آن بيفزايند. براى مثال، در ترجمه‏اى كه در عصر ما در كنار گنبد امام رضا(ع) كشف شد و متعلق به اواخر قرن سوم هجرى از مترجمى ناشناس است مى‏نويسد:
الاّ الذين صبروا
آنان كه در بلا از صابران باشند
و عملوا الصالحات
وندر كردار از صالحان باشند،
اولئك لهم مغفرة و اجر كبير[47]
آمرزيدگان مأجوران باشند[48]
و نيز ترجمه قرآن ابوحفص نجم الدين عمر نسفى (462 ـ 538 ق ) از ترجمه‏هاى آوايى قرآن به شمار مى‏آيد.
و نيز دكتر عبدالكريم بى‏آزار شيرازى مدعى سبك نوينى از ترجمه تحت عنوان «ترجمه پيوسته، تفسيرى و آوايى» است كه خود نوعى از ترجمه آوايى به شمار مى‏آيد. ايشان در ترجمه سوره حمد مى‏نويسد:
به نام خداوند گسترده احسان و پيوسته مهربان
هر حمد و سپاسى از آنِ خداى ربّ العالمين است [كه مولى، مدبّر و مربى جهانيان است].
خداوندى كه رحمتش گسترده و مهرش پيوست است.
مالك روز [برُوز حقايق] دين [يعنى قيامت] است.
[كه در آن حساب و جزا و حكم و سياست است].

بررسى

ترجمه هنرى (منظوم و آوايى) در جاى خود نيكوست و مى‏تواند مخاطبان با ذوق را به سوى قرآن جذب كند. البته طبيعى است كه گاهى در اثر تنگناى قافيه‏هاى شعر، مطالب و معانى آيات اضافه يا كم مى‏شود (براى مثال در شعر اميد مجد مواردى كه مشخص شده اضافى است).
البته اين اشكال در ترجمه آوايى كمتر است ولى منتفى نيست و گاه مترجم مجبور مى‏شود يك كلمه را به چند صورت ترجمه كند تا آهنگ شعرگونه كلام حفظ شود. علاوه بر اينكه در برخى سوره‏هاى قرآن سبك و آواى خاصى وجود دارد (مانند سوره فرقان يا سوره‏هاى كوتاه مكى) و در اين موارد رعايت آهنگ كلام تا حد امكان مناسب است ولى در برخى سوره‏هاى ديگر به ويژه در سوره‏هاى بلند مدنى (مانند سوره بقره و آل عمران و...) معمولاً آهنگ و آوا كمتر وجود دارد و اصولاً ايجاد آهنگ و آواى شعرگونه در ترجمه همه آيات قرآن موجب تكلف مى‏گردد.

يادآورى

در ترجمه هنرى لازم است به اين نكته توجه شود كه بين انعكاس عواطف گوينده يا نويسنده با انعكاس عواطف مترجم تفاوت است. به عبارت ديگر، مترجم مى‏تواند در ترجمه، لحن و فضاى آيات (مثل لحن و فضاى جنگ، قصه، دعا و غيره) را در آهنگ عبارت ترجمه منعكس كند، ولى حق ندارد احساسات خود را در ترجمه داخل كند. براى مثال، هنگامى كه از سخنان نويسنده خشنود شود، با كلمات شيرين و محترمانه ترجمه كند (براى مثال: قال = فرمود) و در مواردى كه از سخنان نويسنده ناخشنود است از كلمات غيرمحترمانه يا زننده استفاده كند.

منابع

ـ اصول و مبانى ترجمه، صفارزاده، طاهره، تهران، انتشارات دانشگاه، 1363.
ـ اصول و مبانى ترجمه قرآن، نجار، على، رشت، انتشارات كتاب مبين،1381ش.
ـ التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، معرفت، محمدهادى، مشهد، نشر دانشگاه علوم اسلامى رضوى، 1418 ق.
ـ الدر فى الترجمان، المتحد المروزى، محمد بن منصور، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361 ش.
ـ المبسوط، شرح الكافى، سرخسى، چاپ سعادت، مصر 1331 ق.
ـ باد و باران در قرآن، بازرگان، مهدى، به اهتمام سيد محمد مهدى جعفرى، تهران، شركت سهامى انتشار، 1353 ش.
- پلى ميان شعر هجايى و عروضى فارسى در قرن اول هجرى و ترجمه آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، به اهتمام و تصحيح دكتر احمد على رجايى.
- تاريخ ترجمه عربى به فارسى (1. ترجمه‏هاى قرآنى)، آذرتاش، آذرنوش، 1375 ش، سروش.
ـ ترجمه تفسير طبرى، علماى ماوراء النهر، به اهتمام حبيب يغمايى، تهران انتشارات توس، 1356 ش، 7 مجلدى.
- ترجمه قرآن، پاينده، ابوالقاسم، چاپ پنجم، 1357.
- ترجمه قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، 1378 ش، قم، نشر مدرسة الامام على بن ابى طالب (ع).
ـ روض الجنان و روح الجنان، رازى، ابوالفتوح، تصحيح ميرزا ابوالحسن شعرانى، تهران، 1344 ش، بى‏نا، 13 جلدى.
ـ طبقات مفسران شيعه، عقيقى بخشايشى، قم، دفتر نشر نويد اسلام، چاپ اول، 1371 ش.
- قرآن كريم با ترجمه فارسى، به خط مصباح‏زاده، با تصحيح هفت نفر از علماى حوزه علميه قم، سازمان انتشارات جاويدان.
- قرآن مجيد با ترجمه منظوم (قرآن نامه)، مجد، اميد، تهران، چاپ دوم، 1377 ش.
ـ قرآن ناطق، بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، جلد اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376 ش.
- كتاب‏شناسى جهانى ترجمه‏ها و تفسيرهاى چاپى قرآن مجيد به شصت و پنج زبان، عصمت بينارق و خالد ارن، ترجمه محمد آصف فكرت، 1373، ش، بنياد پژوهشهاى آستان قدس رضوى.
ـ كشكول، عاملى، محمد بهاء الدين، طبع مصر، بى‏نا، 1370 ق.
ـ لسان التنزيل، (مؤلف مجهول)، به اهتمام و تصحيح مهدى محقق، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1344 ش.
- مجله مترجم، ش 10 (مجموعه مقالات)
ـ معجم مصنفات القرآن، شواخ اسحاق، على، منشورات دار الرفاعى للنشر، 1404 ق.
ـ مغنى، ابن هشام، چاپ تبريز، سوق المسجد الجامع.

پی نوشت ها:

[1]. صفارزاده، طاهره، اصول و مبانى ترجمه، ص 2.
[2]. براى ترجمه، معانى لغوى و اصطلاحى متعددى گفته شده كه ذكر آنها در خور اين مقاله نيست (ر.ك: لطفى پور ساعدى، كاظم، درآمدى به اصول و روش ترجمه، ص 66 و نيز نجار، على، اصول و مبانى ترجمه قرآن، ص 19 و...).
[3]. ر.ك: بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق ج 1، ص 33 و نيز مجموعه مقالات كنفرانس بررسى مسائل ترجمه، دانشگاه تبريز، 1369 ش.
[4]. مؤلفه‏هاى تأثيرگذار در روش ترجمه، در مباحث بعدى كه روشهاى ترجمه بيان مى‏شود روشن‏تر خواهد شد.
[5]. سرخسى، المبسوط، شرح الكافى، ج 1، ص 137 و نيز: شواخ اسحاق، على، معجم مصنفات القرآن، جزء دوم، ص 13.
[6]. البته در مورد تاريخ ترجمه و ترجمه‏هاى قرآن كتابهاى متعددى نوشته شده است اما كمتر به مبحث روش‏شناسى اين ترجمه‏ها پرداخته‏اند. براى نمونه ر. ك: آذرنوش، آذرتاش، تاريخ ترجمه عربى به فارسى 1. ترجمه‏هاى قرآنى و كتاب‏شناسى جهانى ترجمه‏ها و تفسيرهاى چاپى قرآن مجيد به شصت و پنج زبان، عصمت بينارق و خالد ارن، ترجمه محمد آصف فكرت.
[7]. عاملى، محمد بهاء الدين، كشكول، ج 1، ص 388.
[8]. مكارم شيرازى، ناصر، ترجمه قرآن، پى نوشت نويسنده، نشر مدرسة الامام على بن ابى‏طالبع، 1378 ش.
[9]. معرفت، محمد هادى، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، ج 1، ص 117ـ 120.
[10]. عقيقى بخشايشى، طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 148.
[11]. بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، ج 1، ص 227 ـ 269.
[12]. ر.ك: مقالات بهاءالدين خرمشاهى و سيد جلال الدين مجتبوى.
[13]. براى نمونه نگاه كنيد به: مقدمه ترجمه دهلوى و پى‏نوشت‏هاى ترجمه بهاء الدين خرمشاهى.
[14]. ر.ك: مقدمه ترجمه آيه‏اللّه‏ مكارم شيرازى و نيز مجله مترجم، ش 10، ص 57 - 58.
[15]. خرمشاهى، بهاءالدين، مترجم، ش 10، ص 33.
[16]. لسان التنزيل مؤلف مجهول به اهتمام و تصحيح دكتر مهدى محقق.
[17]. المتحد المروزى، محمد بن منصور، الدر فى الترجمان، ذيل سوره والعصر.
[18]. ترجمه تفسير طبرى، به اهتمام حبيب يغمايى، ج 1، ص 87.
[19]. ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح‏الجنان، با تصحيح شعرانى، ج 1، ص 250.
[20]. قرآن كريم با ترجمه فارسى، به خط مصباح زاده، با تصحيح هفت نفر از علماى حوزه علميه قم، سازمان انتشارات جاويدان، 1337 ش.
[21]. مجتبوى، سيد جلال الدين، مترجم، ش 10، ص 36.
[22]. معرفت، محمد هادى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 118.
[23]. بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، ج 1، ص 239.
[24]. ر. ك: صفارزاده، طاهره، اصول و مبانى ترجمه، ص 24 - 41.
[25]. پاينده، ابوالقاسم، مقدمه ترجمه قرآن.
[26]. بى‏آزار شيرازى، همان، ص 243.
[27]. بى‏آزار شيرازى، همان، ص 243.
[28]. همو، ص 244.
[29]. همو، ص 239.
[30]. سيّدى، سيد حسين، مترجم، ش 10، ص 182.
[31]. بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، ج 1، ص 265.
[32]. معرفت، محمدهادى، التفسير و المفسرون، ج 1، ص 120.
[33]. خرمشاهى، بهاءالدين، مترجم، ش 10، ص 57.
[34]. ضمير فصل به معناى تأكيد و حصر مى‏آيد كه معناى حصر حتمى است. ر. ك: مغنى، ابن هشام، ص 5 ـ 644.
[35]. ر.ك: مترجم، ش 10، ص 55.
[36]. همان، ص 201.
[37]. روم / 48.
[38]. نور / 43.
[39]. بازرگان، مهدى، باد و باران در قرآن، ص 6 ـ 154.
[40]. بازرگان، مهدى، باد و باران در قرآن، ص 6 ـ 154.
[41]. همان.
[42]. فتح / 10.
[43]. شرايط مفسر قرآن عبارتند از: آگاهى از ادبيات عرب صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانى و بيان آگاهى از علوم قرآن، آگاهى از بينشهاى عقيدتى، اخلاقى، اجتماعى و علوم تجربى، آگاهى از علم فقه و اصول الفقه، آگاهيهاى تاريخى و جغرافيايى (شأن نزول‏ها) و... آگاهى از اصول دين، آگاهى و مراجعه به احاديث. ر.ك: رضايى اصفهانى، محمدعلى، درآمدى بر تفسير علمى قرآن ص 61 و ص 108.
[44]. عن رسول اللّه‏ص: من قال فى القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار (ترمذى، سنن، ج 5، ص 199). عن الرضا(ع) عن آبائه قال اللّه‏ تعالى: ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى صدوق، امالى، ص 6.
[45]. بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، ج 1، ص 2 ـ 251.
[46]. مجد، اميد، قرآن مجيد با ترجمه منظوم قرآن نامه، تهران، چاپ دوم، 1377 ش.
[47]. هود / 11.
[48]. پُلى ميان شعر هجايى و عروضى فارسى در قرن اول هجرى و ترجمه آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، به اهتمام و تصحيح دكتر احمد على رجايى، ص 20.
siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
پژوهشى درباره ترجمه‏هاى مخطوط معانى قرآن كريم[1]

اكمل الدين احسان اوغلى - ترجمه از عربى: يعقوب جعفرى


در اين بررسى، نسخه‏هاى خطى ترجمه قرآن كريم به زبانهاى گوناگون را كه هم اكنون در دسترس قرار دارد، مورد توجه قرار مى‏دهيم و به ذكر مشخصاتى كه از بررسى آنها به دست مى‏آيد و نيز تاريخ ترجمه هر يك خواهيم پرداخت، ولى وارد ارزيابى متن اين ترجمه‏ها نخواهيم شد.
ترجمه مطلوبى كه در بالاترين حد ممكن، ويژگيهاى متن اصلى را با امانت منعكس كند، كارى بس مهم و دشوار است و بايد مترجم به خوبى به هر دو زبان ـ زبان متن و زبان ترجمه ـ و نيز به ويژگيها و مشخصات اقوامى كه اين دو زبان را به كار مى‏برند، آگاه باشد. همچنين مترجم بايد مطلب را به طور فنى و دقيق بفهمد.
حال كه ترجمه به طور كلى چنين دشواريهايى دارد، وظيفه ما در برابر ترجمه يك متن الهى مانند قرآن كريم كه به زبان عربى بليغ نازل گرديده و با فنون ادبى شگفت‏آورى آراسته شده چيست؟ همچنين نبايد مسئوليت اخلاقى بزرگى كه برعهده اقدام كننده به چنين ترجمه‏اى است، فراموش گردد.
ترجمه قرآن كريم از عربى به زبانهاى ديگر، از همان قرنهاى اوليه اسلام آغاز شد و به سببب اهميت فراوان اين موضوع، ما طرح عظيمى را در كتابشناسى نسخه‏هاى مربوط به ترجمه قرآن كريم در «مركز بررسيهاى تاريخ، هنر و فرهنگ اسلامى» (ارسيكا) در سال 1980 ميلادى در استانبول آماده كرديم. اجراى اين طرح در سه مرحله انجام پذيرفت كه به اجمال چنين است:
الف. ترجمه‏هاى چاپى،
ب. ترجمه‏هاى خطى،
ج. ترجمه‏هايى كه به طور شفاهى نقل شده است.
كتابشناسى ترجمه‏هاى چاپى، نخستين مرحله اين طرح بودكه پس از شش سال بررسى، اين مركز توانست آن را در آغازسال 1986 ميلادى تحت عنوان كتابشناسى جهانى ترجمه‏هاى معانى قرآن كريم (ترجمه‏هاى چاپى از سال 1515 تا سال 1980) در استانبولبه چاپ برساند.
بديهى است در اينجا به نقطه نظرها ى گوناگون مذاهبفقهى درباره ترجمه قرآن نمى‏پردازيم، بلكه تلاش خواهيم كرد خلاصه‏اى از نتايج بررسيهاى بسيارى را كه در مقدمه جلد اول درباره تاريخ اين ترجمه‏ها آورده‏ايم، به دست دهيم. بر اساس اين بررسيها كه موضوع را از زمانهاى دور در برمى‏گيرد، چكيده نظرات دانشمندان اسلامى را در اين مورد مى‏توان چنين بيان كرد: دين اسلام اجازه مى‏دهد قرآن كريم به زبانهاى ديگر ترجمه شود تا كسانى كه زبان عربى نمى‏دانند، قرآن را بفهمند. در عين حال هرگز نمى‏توان ترجمه را معادل متن اصلى و يا جايگزين آن در شعائر و عبادات دانست و يا احكام فقه اسلامى را از آن استخراج نمود.
مرحله دوم طرح ما در كتابشناسى ترجمه‏ها، به ترجمه‏هاى خطى قرآن كريم به زبانهاى مختلف در نقاط گوناگون عالم مربوط مى‏شود و ما آن را به كمك تعداد اندكى از محققان در آغاز سال 1986 ميلادى شروع كرديم و در فاصله ميان سال 1986 تا پايان سال 1991 ميلادى به رغم دشواريهاى مرجود توانستيم بيش از چهار هزار نسخه از ترجمه‏هاى قرآن كريم را كه به صورت خطى است، در 30 زبان و در 37 كشور شمارش كنيم و انتظار داريم كه پيش از پايان اين بررسيها مخطوطات بيشترى را پيدا كنيم.
هدف ما در بحث كنونى اين است كه خلاصه‏اى از بررسيهاى ياد شده و نتايجى را كه به آن رسيده‏ايم، براى نخستين بار به جامعه علمى تقديم كنيم. بى‏ترديد، آگاهيهايى كه در اين جا ارائه مى‏دهيم، معلومات نهايى در اين باره نيست، بلكه اميدواريم از طريق انتقادهاى سازنده و همكاريهايى كه از دوستان متخصص انتظار داريم، بتوان به دقت نظر بيشترى رسيد.
در بررسى موضوع مورد نظر، به اين نتيجه رسيديم كه بيشترين تعداد اينمخطوطات مربوط به ترجمه قرآن كريم بهزبان فارسى، پس از آن زبان تركى و سپسزبان اردو است. همچنين نسخه‏هاى خطى ديگرىوجود دارد كه مربوط به زبانهاى آسيايى،اروپايى و آفريقايى است، و به اين نتيجهرسيديم كه قسمت اعظم اين مخطوطات در كتابخانه‏هاى تركيه، ايران، هند و انگلستان قرار دارد (نگاه كنيد به جدولهاى 1ـ3) و اين تعداد همچنان كه گفتيم آمار نهايى نيست، بلكه انتظار مى‏رود در اثر آگاهيهاى تازه‏اى كه كسب خواهيم كرد بر آن افزوده گردد. نيز اين آمار و ارقام مشتمل بر نسخه‏هاى مكرر از يك ترجمه است كه نشانگر اهميت ويژه قرآن كريم است، به گونه‏اى كه هرگز هيچ كتابى مانند آن، اين گونه مورد توجه قرار نگرفته است. اين تعداد ترجمه به روشنى بيانگر اهتمامكشورهاى غير عرب به دين اسلام است.

انواع ترجمه

نوع اول، ترجمه كلمه به كلمه يا لفظى است و آن ترجمه‏اى است كه بر جايگزينى كلمات يا الفاظ با كلمات و الفاظ ديگر استوار است. در اين نوع ترجمه، واژه‏هاى بيگانه آن گونه انتخاب مى‏شوند كه به نظر مى‏رسد به صورت دقيق معادل كلمات عربى هستند. معمولاً اين نوع ترجمه‏ها با دو زبان در سطرهاى متوالى ترتيب مى‏يابند، به صورتى كه كلمات بيگانه زير كلمات عربى و هماهنگ با آن نوشته مى‏شود. مترجم در اين نوع ترجمه نمى‏كوشد كه جمله ادبى كاملى بسازد، چون كار او متمركز در گزينش بهترين معادل يا مرادف هر يك از واژه‏هاى عربى است. البته به طور طبيعى كلمات معادل بر حسب تطور زبان ترجمه در طول زمان تغيير پيدا مى‏كند و اين مسئله براى دانشمندان لغت اهميت ويژه‏اى دارد، چون متن عربى قرآن كريم تا امروز به همان شكل اصلى خود و بدون كوچك‏ترين تغيير باقى مانده، ولى واژه‏هايى كه به عنوان معادل اصلى عربى پايدار انتخاب مى‏شوند به مرور زمان تغيير مى‏يابند و براى همين است كه ترجمه‏هاى قرآن كريم منبعى بسيار مهم براى فهم معانى كلمات عربى و بررسيهاى لغوى به شمار مى‏آيند.
در ترجمه كلمه به كلمه، فهم معناى كامل متن بر عهده خواننده گذاشته مى‏شود، ولى گاهى سطح شناخت خواننده در حدّى نيست كه او را به معناى متن عربى برساند؛ اينجاست كه متن عربى، شرح و تفسير بيشترى طلب مى‏كند. براى پاسخگويى به اين نياز، نوع دوم ترجمه پديد مى‏آيد.
نوع دوم ترجمه بر اساس تفسير انجام مى‏گيرد و مترجم معناى متن را در قالب جمله‏هايى زيبا منتقل مى‏كند. بى‏شك در اين نوع ترجمه مترجم مسئوليت بيشترى دارد، چون او مى‏تواند واژه‏هاى بيشترى را به كار گيرد و توضيحاتى را از منابع مختلف مانند احاديث يا تفاسير يا ترجمه‏هاى ديگر بر آن بيفزايد تا عبارات او از قوت و وضوح بيشترى برخوردار شود. نتيجه اينكه اين نوع ترجمه‏ها نوعى تعليقه و توضيح بر متن قرآن است.
در باب ترجمه‏هاى «ميان سطرى» كه در آنها سطر متن عربى در رديف سطر ترجمه به زبان ديگر قرار دارد ــ و غالباً مترجمان آنها ناشناخته‏اند ــ در مرحله اول دشوار است كه تعيين كنيم آيا اين نسخه‏هايى كه پيش روى ما قرار دارند، نسخه‏هايى مختلف از يك ترجمه‏اند يا ترجمه‏هاى گوناگونى هستند. ولى ترجمه‏هاى تفسيرى، مشتمل بر مقدمه و فهرست محتويات است و داراى ويژگيهاى خاصى است كه مربوط به شيوه نگارش است و به همين جهت در مقام تطبيق دو متن، تعيين اينكه هر دو يك ترجمه و يا دو ترجمه جداگانه‏اند تا اندازه‏اى آسان است.
در كنار دو نوع ترجمه‏اى كه در بالا گفته شد، ترجمه‏هاى كوتاه يا داراى جمله‏هاى كامل هم وجود دارند كه به ترجمه‏هاى چاپى عصر حاضر شباهت دارند.
نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآنى را از نظر ديگر مى‏توان به دو گروه تقسيم كرد:
گروه اول: ترجمه‏هاى كامل
گروه دوم: ترجمه‏هاى جزئى
در كنار اينها ترجمه‏هايى نيز هستند كه مترجمان آنها به دلايل گوناگون نتوانسته‏اند آنها را كامل كنند كه بايد ميان اين ترجمه‏هاى غير كامل با ترجمه‏هاى جزئى فرق گذاشت، چون در ترجمه‏هاى غير كامل هدف مترجم اين نبوده كه اجزاى خاصى از قرآن را ترجمه كند و بقيه را ترجمه نكند. لذا احتمال دارد كه اجزاى ناقص اين ترجمه‏ها كه در نگاه اول ناقص به نظر مى‏رسند، در مجموعه خطى ديگرى پيدا شود.
ترجمه‏هاى كامل معمولا با متن عربى قرآن كريم همراهند. البته گاهى نسخه‏هايى پيدا مى‏شوند كه قسمتى از اجزاى آن از ميان رفته است كه بايد راجع به اين گونه نسخه‏ها دقت كافى به عمل آيد. برخى از ترجمه‏ها نيز بيش از يك مجلدند و گاهى اين مجلدات از لحاظ ويژگيهاى ظاهرى مانند كاغذ، نوع خط، تزيينات و نيز زبان با يكديگر اختلاف دارند، بلكه گاهى در تاريخِ نسخه‏بردارىِ برخى از مجلدات تناقض وجود دارد و اين بسا از آنجا ناشى مى‏شود كه كسى مالك مجموعه معينى بوده و كوشيده است تا آن را با مجلداتى كه در زبانهاى مختلف به دست آورده كامل كند. روشن است مجلداتى كه با اين هدف جمع آورى مى‏شوند، ممكن است بعدها در مجموعه‏هاى مختلف پراكنده گردند، و از آنجا كه تبادل نسخه‏هاى خطى متعارف نبوده، محال است كه با جمع‏آورى اجزاى مختلف بتوان نسخه واحدى تهيه كرد و از لابه‏لاى نسخه‏هاى پراكنده، كارى كامل انجام داد، مگر از راه بررسيهاى آكادميك كه با آگاهيهاى گسترده و صبر و حوصله رسيدگى شود و بر اساس كتابشناسى باشد، مانند كارى كه ما آن را انجام مى‏دهيم.
ترجمه‏هاى گزينشى شامل دو دسته‏اند:
دسته اول عبارتند از ترجمه‏هاى مربوط به يك يا چند جزء و يا چند سوره و يا چند آيه از قرآن كريم كه گاهى مترجم آياتى را كه مربوط به يك موضوع معين است انتخاب و ترجمه مى‏كند.
دسته دوم ترجمه‏هايى هستند كه نسخه‏بردار، بخشى از اجزاى يكى از ترجمه‏ها را انتخاب مى‏كند. در اين صورت اگر دستيابى به نسخه خطى اصلى ممكن باشد، مى‏توان اين ترجمه‏هاى گزينشى را اجزايى از آن نسخه دانست و چنانچه اين امر ممكن نباشد، بيشترين كارى كه مى‏توان كرد اين است كه اين ترجمه‏ها را در رديف ترجمه‏هاى انتخابى قرار دهيم. تا آنجا كه مى‏دانيم، ترجمه‏هاى انتخابى و گزينشى بيشتر مربوط به جزء بيست و نهم و سى‏ام قرآن، سوره فاتحه، يوسف، يس، اخلاص و نيز آيه 255 سوره بقره (آية الكرسى) است.
بخش عمده ترجمه‏ها به صورت نثر است، هرچند ترجمه‏هايى هم وجود دارند كه شامل انواع نظم هستند. نيز برخى آيات به صورت موزون و مقفى ترجمه شده‏اند. علاوه بر اين، آياتى از قرآن در فرهنگها و معجم‏هاى قرآنى و در كارهاى آكادميك و ادبى و نوشته‏هاى صوفيه ترجمه شده‏اند.
در اينجا ضرورى است كه به اختصار به علل وجود اختلاف در برخى از نسخه‏هاى ترجمه‏هاى قرآن كريم اشاره كنيم. بجز اختلاف ناشى از خطاهاى تلفظى و املايى، بيشتر اختلافها مربوط به تغييرات طبيعى است كه در زبان مقصد پيدا مى‏شود و در بعضى مواقع قاريان آن نسخه از قرآن، تعليقاتى را در حاشيه متن اصلى نوشته‏اند و در مراحل بعدى نسخه‏برداران، آن تعليقات را وارد متن اصلى ترجمه كرده‏اند. گاهى هم بعضى از نسخه‏برداران جمله‏هايى را كه احياناً در متن اصلى ترجمه ناقص و يا افتاده بوده، از روى نسخه خطى ديگر كامل كرده و يا خود به ترجمه آنها پرداخته‏اند.

اهميت هنرى نسخه‏هاى خطى ترجمه قرآن كريم

نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم ارزش هنرى بسيارى دارند و اين در مرحله اول به عظمت قرآن كريم و احترام ويژه‏اى كه قرآن در ميان مسلمانان دارد، مربوط مى‏شود كه مصحفها و ترجمه‏هاى قرآن كريم را با خطوط زيبا نوشته و به شكل جالبى جلد كرده‏اند؛ لذا مصاحف و ترجمه‏هاى قرآن نقش مهمى در پيشرفت سريع هنرهاى خط / خوشنويسى، تذهيب و جلدسازى داشته است و اين فنون به سرعت به مرتبه بالايى از ترقى رسيده‏اند.
شك نيست كه اين هنرمندان آثار هنرى خود را در نسخه‏بردارى از قرآن كريم و ترجمه‏هاى گوناگون آن به عنوان يك كار مقدس پديد آورده و مسئوليتى را كه بر عهده آنان بوده به خوبى درك كرده‏اند و اين همان مسئوليت بزرگى بوده كه از جهت اخلاقى و شرعى داشتند. آنان همه مهارتهاى خود را در نگارش، آراستگى ظاهرى و جلدسازى قرآن كريم به كار گرفته و نهايت سعى خود را كرده‏اند تا از بهترين مواد ممكن استفاده كنند. به همين جهت است كه نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم موضوع مهمى در پژوهشهاى مربوط به فنون خط و تذهيب و جلدسازى به شمار مى‏رود و پژوهش در مواد اوليه و ابزار و شيوه‏هاى به كار رفته در آماده كردن اين شاهكارهاى فنى در حد خود اهميت ويژه‏اى دارد.
نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم، از لحاظ ترتيب عناصر گوناگونند؛ مثلاً در ترجمه‏هاى لفظ به لفظ (تحت اللفظى) كلماتى كه با كلمات عربى مرادف‏اند، ميان سطرها نوشته مى‏شوند. به طور كلى، نوع خط ترجمه با نوع خط متن عربى قرآن متفاوت است و ترجمه با حروفى كوچك‏تر و ريزتر نوشته مى‏شود. اين نوع ترجمه‏ها را معمولاً با رنگى متفاوت از مركّب متن و بيشتر با رنگ قرمز و خط كج مى‏نويسند، (نگاه كنيد به شكل 1). گاه نيز نسخه‏هايى پيدا مى‏شوند كه بيش از يك ترجمه دارند و ترجمه‏ها به صورت متناوب در چند سطر و به زبانهاى مختلف قرار دارند. همچنين نسخه‏هايى پيدا مى‏شوند كه هم ترجمه تحت اللفظى دارند و هم ترجمه تفسيرى (نگاه كنيد به شكل 2). نسخه‏هايى نيز هستند كه مشتمل بر سه نوع ترجمه‏اند: ترجمه زيرنويس، ترجمه كوتاه و ترجمه تفسيرى (نگاه كنيد به شكل 3). قابل ذكر است كه در نسخه‏هايى كه بيش از يك ترجمه دارند، در كنار ترجمه، اقدام به تفسير هم شده است (نگاه كنيد به شكل 4).
به طور كلى ترجمه‏هاى تفسيرى با خط شكسته ريز در حاشيه متن قرآن نوشته مى‏شود و گاهى هم روشهاى ديگرى براى جدا كردن آيات از متن در ترجمه‏هاى تفسيرى به كار مى‏رود. مثلاً گاهى متن قرآن با مركّبى از رنگ متفاوت و يا با خط بزرگ يا درشت نوشته مى‏شود، و گاهى هم آيات به صورت جدول نوشته مى‏شود و طبعاً از متن ترجمه جدا مى‏گردد و يا خطوطى بالا يا پايين آيات كشيده مى‏شود (كه غالباً با مركّب قرمز است) و به اين ترتيب ميان آن و بقيه متن جدايى حاصل مى‏شود و ممكن است نام سوره‏ها و عنوانها با رنگ متفاوت نوشته شود يا آراسته گردد.
اين مشخصات كه مخصوص ترجمه‏هاى كامل است، گاه ــ هرچند به ندرت ــ در ترجمه‏هاى انتخابى هم ديده مى‏شود و همان اهتمامى كه در خط و تذهيب و جلدسازى در ترجمه‏هاى كامل ديده مى‏شود، در آنها هم مشهود است.
براى نمونه از چند نسخه نام مى‏بريم كه در كتابخانه سليمانيه موجود است: تفسير اسماعيل بن احمد آنكارايى بر سوره فاتحه كه تحت عنوان «الفتوحات العينية» است (نگاه كنيد به شكل 5)، و تفسير شيخ الاسلام اسعد افندى بر آية الكرسى (نگاه كنيد به شكل 6). نيز ترجمه‏هايى وجود دارد كه مشتمل بر بيش از يك سوره است، مانند نسخه خطى موجود در كتابخانه توپقاپى سراى كه از قرن هشتم باقى مانده و مشتمل بر سوره‏هاى فاتحه، انعام، فاطر و يس است. اما نسخه خطى اوخچى‏زاده محمد بن محمد، با عنوان «النظم المبين فى الآيات الاربعين» شامل ترجمه چهل آيه از قرآن است. اين اثر نمونه‏اى از ترجمه‏هاى منظوم است كه در كتابخانه سليمانيه موجود است (نگاه كنيد به شكل 7). بيشتر ترجمه‏هاى ياد شده پيشرفت در هنر جلدسازى را هم نشان مى‏دهند.

آمار ترجمه‏هاى قرآن كريم بر حسب كشورها و زبانها

همچنان كه پيشتر گفتيم، بيش از 4000 نسخه خطى از ترجمه‏هاى قرآن وجود دارد كه شامل 30 زبان است و در 37 كشور قرار دارد. اين تعداد شامل نسخه‏ها و مجلدات مختلفى است و تعداد قابل توجهى از آنها در كتابخانه‏هاى تركيه، ايران، هند و انگلستان قرار دارد. هر كدام از كتابخانه‏هاى آلمان، روسيه، پاكستان، فرانسه، اسپانيا، واتيكان، عربستان سعودى و مصر نيز، 25 تا 100 نسخه را در خود جاى داده‏اند (نگاه كنيد به جدول شماره 3). بيشتر اين ترجمه‏ها از نظر زبانى و خصوصيات ديگر از اهميت بالايى برخوردارند. آمارى كه در اين جدول آمده است، تنها به توزيع اين نسخه‏ها در كشورهاى مختلف اشاره مى‏كند و هرگز بيانگر ارزش و اعتبار آنها نيست.
از اين آمار معلوم مى‏شود كه بيشترين ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبانهاى فارسى و تركى و اردو بوده و حدود 90% اين ترجمه‏ها به دو زبان فارسى و تركى است. يكى از علل بالا بودن آمار ترجمه قرآن كريم به اين دو زبان آن است كه ايرانيان و تركها از نخستين ملتهايى بودند كه اسلام را پذيرفتند و به سرعت حروف عربى را به كار گرفتند، با اينكه خودشان داراى تاريخ، ميراث فرهنگى و هنرهايى اصيل بودند.
ترجمه‏هاى فارسى از نظر تعداد، بر ترجمه‏هاى تركى فزونى دارند و اين شايد بدان جهت باشد كه ملتهاى ديگرى هم بوده‏اند كه زبان فارسى را زبان نگارش و ادب خود قرار داده بودند كه از جمله آنها تركهاى آسياى ميانه و آناتولى و نيز اقوامى در هند را مى‏توان نام برد.
واقعيت اين است كه بسيارى از ترجمه‏هاى فارسى توسط مترجمان ترك زبان صورت گرفته است. در همين جا بايد تأكيد كنيم كه دادن آگاهيهاى مفصل از هزاران ترجمه‏اى كه در اين دايره مى‏گنجد، امكان‏پذير نيست، ولى اميدواريم پس از كامل شدن اين طرح علمى، افقهاى وسيع‏ترى در اين زمينه باز شود و زمينه‏هاى ديگرى براى بحث و بررسى پديد آيد.
قديمى‏ترين ترجمه فارسىِ شناخته شده، همان ترجمه تفسير طبرى است كه گروهى از علما در عهد منصوربن نوح سامانى (متوفاى 350 ه / 956 م) به آن اقدام كردند. البته ما در بررسيهاى خود به يك ترجمه فارسى تحت اللفظى از مترجمى ناشناخته برخورد كرديم كه از سوره حجرات تا پايان قرآن كريم را در بردارد و در آخرين صفحه آن همان گونه كه در فهرست آمده، چنين درج شده است: اين نسخه را خطاط معروف على بن مقله در سال 308 ه / 936 م (يعنى نيم قرن پيشتر از ترجمه ابن نوح) كتابت كرده است. اما پس از بررسى نسخه و با توجه به نوع خط آن به اين نتيجه رسيديم كه اين نسخه مربوط به زمان ابن مقله نمى‏شود، بلكه در قرن نهم هجرى نسخه‏بردارى شده است. اين نسخه اكنون در دارالكتب المصرية (به شماره 64 مصاحف) موجود است.1
نخستين نسخه موجود از ترجمه فارسىِ تفسير طبرى، نسخه‏اى است كه در كتابخانه عمومى بورساى تركيه نگهدارى مى‏شود. تاريخ اين نسخه به سال 562 ه/1166ـ1167 م برمى‏گردد. اين نسخه طلاكارى شده است و از سوره «مؤمنون» تا سوره «سبأ» را دربر دارد.
از قرن پنجم هجرى (يازدهم و دوازدهم ميلادى) به بعد، تعداد ترجمه‏هاى فارسى ميان سطرى و ترجمه‏هاى تفسيرى افزايش يافته كه علتِ آن، نسخه‏بردارى‏هاى متعدد از يك ترجمه و نيز افزونى ترجمه‏هاى جداگانه بوده است. ترجمه تفسيرى‏اى كه حسين واعظ كاشفى آن را انجام داده و به نام مواهب عليّه يا التفسير الحسينى معروف است، از جمله ترجمه‏هاى فارسى است كه نسخه‏هاى بسيارى دارد و ما توانستيم بيش از 300 نسخه از آن را شناسايى كنيم كه قديمى‏ترين آنها به سال 871 ه/1492 م برمى‏گردد. از اين ترجمه نسخه‏اى ناقص در كتابخانه سليمانيه استانبول موجود است.
نخستين ترجمه‏هاى تركى قرآن كريم با لهجه تركى شرقى بوده. برخى منابع احتمال داده‏اند كه تفسير طبرى به تركى نيز ترجمه شده بوده است، چون در ميان دانشمندانى كه تفسير طبرى را به فارسى ترجمه كردند، چند تن از دانشمندان ترك هم بوده‏اند، ولى در حال حاضر نسخه‏اى از اين ترجمه تركى در دست نيست.2
از قديمى‏ترين نسخه‏هاى ترجمه قرآن كريم به لهجه تركى شرقى، ترجمه‏اى است كه تاريخ آن به قرن هفتم هجرى/سيزدهم ميلادى برمى‏گردد و به زبانى نوشته شده، شبيه به زبانى كه اكنون در منطقه ماوراء النهر رايج است. اين ترجمه در 343 برگ است3 و در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است. اين نسخه ترجمه ديگرى را مربوط به سال 647ه/1249 م به پيوست دارد كه توسط عبدالقادر بن طاهر بغدادى (متوفاى سال 429ه/1038م) انجام گرفته و ترجمه هشت سوره نخست قرآن كريم به زبان اُزبكى است كه نسخه‏اى از آن در آكادمى علمى ازبكستان در تاشكند موجود است.4
در كتابخانه آستان قدس رضوى يك نسخه خطى (به شماره 293) وجود دارد كه مشتمل بر يك ترجمه ميان سطرى و يك ترجمه تفسيرى است و به سال 737ه/1337م برمى‏گردد و از سوره «ص» تا پايان قرآن كريم را دربر دارد.5
در اينجا بايد از ترجمه موجود در موزه آثار اسلامى تركيه ياد كنيم كه در سال 734ه/1333 م نسخه‏بردارى شده و خصوصيات زبان ادبى رايج در آسياى ميانه را دارد.6 نيز از نسخه ديگرى ياد مى‏كنيم كه مربوط به قرن نهم هجرى/پانزدهم ميلادى است كه در كتابخانه موزه آسيايى شهر سن‏پترزبورگ قرار دارد. اين نسخه علاوه بر ترجمه تحت اللفظى قرآن به لهجه تركى قاراخانى، حاوى توضيحات و قصه‏هايى است كه ويژگيهاى لهجه‏هاى تركى «قپچاق»، «غز» و حتى «جغتايى» را دارد. از همين رو، برخى از مصادر بيشتر احتمال مى‏دهند كه اين نسخه به زبان تركى خوارزمى باشد.7 همچنين نسخه‏هايى از ترجمه قرآن كريم به زبانهاى تركى آذربايجانى، قاراخانى، اويغورى، جغتايى و تاجيكى وجود دارد كه بيشتر مربوط به زمانهاى متأخر است.8
نخستين ترجمه قرآن كريم به زبان تركى آناتولى در عصر اميران و پس از سقوط سلاجقه آناتول انجام گرفت و نسخه‏هاى اول آن مشتمل بر ترجمه و تفسير سوره‏هاى كوتاه بود. قديم‏ترين اين ترجمه‏ها در سال 826 ه /1423 م نوشته شده و عنوان «تفسير سوره ملك» Tefsiri Sure-i Mulk دارد و اكنون در كتابخانه بوردور Burdur در تركيه نگهدارى مى‏شود.10
در قرن هشتم هجرى/چهاردهم ميلادى، براى نخستين بار در آناتول ترجمه‏هاى كاملى از قرآن نگارش يافت و بيشتر ترجمه‏هاى تفسيرى بر اساس تفسير ابوالليث سمرقندى بود كه احمد داعى، موسى اِزينكى و ابن عربشاه، هر كدام جداگانه اين تفسير را به تركى ترجمه كردند. غالباً اين سه ترجمه پژوهشگران را به اشتباه مى‏اندازد، در حالى كه اينها سه ترجمه مستقل از يك متن‏اند. در حال حاضر چندين نسخه خطى از تفسير ابوالليث كه مربوط به قرن هشتم هجرى/پانزدهم ميلادى است موجود است كه در بيشتر آنها نام مترجم ذكر نشده است.
ما هنوز درباره همه نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان اردو كه به رقم هفتاد مى‏رسند، اطلاعات مشخص و مفصلى به دست نياورده‏ايم، ولى بنابه معلومات محدودى كه داريم، معتقديم كه تاريخ قديمى‏ترين نسخه خطى به زبان اردو به سال 1000 ه 1591ـ1592م بازمى‏گردد. اين نسخه‏هاى خطى عبارتند از ترجمه‏هاى گزيده‏اى كه نام مترجم هيچ يك از آنها ذكر نشده است.11 معروف است كه محمدباقر فضل‏اللّه‏ حيدرآبادى مترجم نسخه‏اى است كه تاريخ آن به سال 1115ه/1703ـ1704 م برمى‏گردد.12 همچنين نسخه‏هايى از ترجمه‏هاى قرن سيزدهم هجرى/هجدهم و نوزدهم ميلادى وجود دارد كه نام مترجمان آنها ذكر نشده است. نيز چندين نسخه خطى از ترجمه شاه رفيع‏الدين دهلوى و برادرش شاه عبدالقادر دهلوى در دست است.
«روبرت كتونى Robertis Ketensis» نخستين كسى بود كه قرآن كريم را در سال 1143 ميلادى به زبان لاتينى ترجمه كرد. از اين ترجمه هشت نسخه خطى در كتابخانه ملى پاريس Bibliotheque Nationale وجود دارد.13 و نيز نسخه‏هايى از ترجمه قرآن به زبان لاتين وجود دارد كه اين افراد آنها را ترجمه كرده‏اند: روبرت اهل چستر Robert von Chester، هرمان اهل كارنتيا Hermann von Carinthia14، ژوللموس ريموندوس مونستاGuillelmus Raymondus Monceta15، ماركوس كونانيكوس تولتانوس Marcus Conanicus Toletanus16، دومينك ژرمانوس سليزىDominic Germanus Silesie 17، آبراهام هينكلمان Abraham Hinckelmann18، نيكولاس ويليام شرودرNicolas Wilheim Schroder 19، جان هنرى پاراو Jean Henri Parau20 و دوينوس وارينوس Devinus Warenus21. در كنار اينها، ترجمه‏هاى ديگرى نيز وجود دارد كه نام مترجمان آنها را نمى‏شناسيم.22
تنها نسخه خطى ترجمه قرآن كريم به زبان چينى كه به آن دست يافته‏ايم، به قرن سيزدهم هجرى/هجدهم ميلادى برمى‏گردد و در 61 برگ در كتابخانه وزارت هند India Office Library در لندن به شماره Arabic Ms 3340 نگهدارى مى‏شود.23 همچنين توانستيم به وجود سه نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به زبان ارمنى پى ببريم كه دو نسخه آن در آلمان و سومى در ايران است. نيز ترجمه ديگرى به قلم استفانوس Stephanos در بوپال هند وجود دارد.24 دو نسخه‏اى كه در آلمان است، يكى در كتابخانه توبينگن Tübingen(Ma. XIII 84)25 و دومى در كتابخانه ملى آلمان Staatsbibliothek Preussischer Kulturbesitz Orientabt.26 به شماره (Or. Quart 605) قرار دارد. نسخه دوم در سال 1803 در استانبول كتابت شده و 186 برگ است. هنوز از مشخصات نسخه‏اى كه در يك كليساى ارمنى در ايران وجود دارد آگاهى به دست نياورده‏ايم.27
سه نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به يكى از لهجه‏هاى زبان فولانى Fulani كه لهجه پولار Pular است در داكار سنگال وجود دارد و دو نسخه نيز در بنگاه فرانسوى آفريقاى سياه Institut Français de lAfrique Noireبه شماره‏هاى (IFAN 57, 58) موجود است و در هر دو، ترجمه هر آيه در صفحه‏اى مستقل قرار دارد.28 نسخه سوم از 622 برگ تشكيل يافته و به شماره (IFAN 99) ثبت شده و تاكنون كامل بودن اين ترجمه مشخص نشده است.29
همچنين توانستيم بر وجود دو نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به زبان هلندى (فلمنكى) پى‏ببريم كه نسخه اول 281 برگ است و توسط سالمون شوايگر Salamon Swigger ترجمه شده و اكنون در كتابخانه سلطنتى آلبرت Royal Albert Library در بروكسل بلژيك قرار دارد30 و نسخه دوم، از مترجمى ناشناخته، در كتابخانه دانشگاه ليدن Leiden در هلند است.31
نيز دو نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به زبان عبرى موجود است كه يكى از آنها را يعقوب بن اسرائيل Jacob Ben Israel ترجمه كرده و كتابت آن در سال 1636 در بندقيه انجام يافته است و عنوان «سفرها القرآن» را دارد. اين نسخه هم اكنون در كتابخانه بادليان Bodleian در دانشگاه آكسفورد (MS.Michael 113) است32. در همين كتابخانه، نسخه ديگرى از متن عربى قرآن كريم (Huntington 529) وجود دارد كه همراه با ترجمه عبرى در داخل متن و حاشيه‏ها به قلم مترجمى ناشناخته است و تاريخ آن به سال 1600 ميلادى برمى‏گردد.33
نسخه‏اى خطى از ترجمه قرآن به زبان انگليسى به تاريخ 1805ـ1806 ميلادى وجود دارد كه تنها شامل آياتى است كه بر ديوارهاى داخلى مسجد تاج محل نقش بسته است. اين ترجمه 79 برگ است و در كتابخانه ملى پاريس قرار دارد (Arabe 4529).34 نيز از تنها نسخه خطى ترجمه ايتاليايى قرآن كريم در فهرست تاسى Tassy35 اطلاع يافتيم ولى نتوانستيم از اين نسخه كه ترجمه سوره بقره را دربردارد، اطلاعاتى به دست آوريم.
همچنين توانستيم به وجود هشت نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به زبان جاوى پى ببريم. سه نسخه از اينها تعليقاتى برگرفته از تفسير جلالين است كه در كتابخانه ملى پاريس به شماره (MS. Arabe 654)36 و كتابخانه دانشگاه سلطنتى ليدنBibliothek der Rijkuniversiteit به شماره‏هاى (OR 188637 و OR 6890)38 قرار دارند. نسخه ديگرى به زبان جاوى وجود دارد كه ترجمه سوره فاتحه را دربرگرفته و تاريخ آن به قرن نوزدهم ميلادى برمى‏گردد و در كتابخانه ملى برلين به شماره (Schoem. II.19)39 قرار دارد، و نيز دو نسخه در كتابخانه دانشگاه سلطنتى ليدن هلند به شماره‏هاى (209740 و 5697)41 وجود دارد و در كتابخانه Bibliotheca Bonnensi Servantur يك نسخه خطى به شماره (85a) موجود است كه 264 برگ است،42 و بالاخره ترجمه‏اى از سوره بقره در ضمن مجموعه‏اى خطى به شماره (MS. Arabic Loth 2448) در كتابخانه وزارت هند موجود است.43
تنها نسخه خطى ترجمه قرآن به زبان كانمبو Kanembu به صورت ميان سطرى، نسخه‏اى است كه تاريخ آن به سال 1080 ه/1669ـ1667 م بر مى‏گردد و به خط مغربى است.44 در حاشيه اين اثر، تعليقاتى با عنوان «جامع احكام القرآن» به قلم عبداللّه‏ محمد وجود دارد.
تاريخ تنها نسخه خطى قرآن به زبان كردى كه به آن پى‏برديم، به سال هجرى 1349 هجرى 1930ـ1931 ميلادى برمى‏گردد. اين ترجمه در كتابخانه صلاح‏الدين در اربيل عراق قرار دارد و مترجم آن عبدالكريم قاضى است. اين قرآن به خط مترجم و داراى هشت جزء است. نيز در كتابخانه خصوصى مسعود محمد جالى‏زاده پسر ملا محمد يك نسخه خطى به صورت ترجمه تفسيرى وجود دارد. اين ترجمه به وسيله جالى‏زاده محمدبن جمال الدين عبداللّه‏ بن ضياء الدين محمد اسعد كاك جالى Kakjali انجام گرفته است.45 ما اطلاع بيشترى از اين نسخه خطى نداريم و همچنان به اطلاعاتى درباره نسخه‏هاى خطى ترجمه قرآن كريم به زبان بولندى (بولونى) نياز داريم.46
در كتابخانه دانشگاه ليدن دو نسخه خطى به زبان ماكسار Macassar (اندونزى) به شماره‏هاى (Bugis Makasar 36 & 52) وجود دارد.47
بيشترين ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان مالايى Malay كه به ده ترجمه مى‏رسند و ما به آنها پى‏برديم، ترجمه‏هايى ناقص يا گزيده‏اند. برخى از نسخه‏ها تنها حاشيه‏هايى به زبان مالايى دارند. حجيم‏ترين نسخه در كتابخانه ديوان بهاسا Dewan Bahasa است كه به دو خط عربى و جاوى نوشته شده است.48 در دانشگاه ليدن در هلند ترجمه‏اى تحت اللفظى از تفسير جلالين وجود دارد به شماره (OR. 3224) كه تاريخ آن به قرن نوزدهم ميلادى برمى‏گردد.49 نيز نسخه خطى ديگرى از قرآن در كتابخانه ملى پاريس به شماره (Arabes Suppl. 129) وجود دارد كه 290 برگ است و تعليقاتى ميان سطرى دارد.50 در كتابخانه انجمن سلطنتى آسيايى، دو ترجمه به زبان مالايى (Callmark: Malay 79, Arabic 4) وجود دارد كه به ترتيب 352 برگ51 و 19 برگ52 هستند. نيز ترجمه‏اى از سوره فاتحه در كتابخانه دانشگاه كارل ماركس در شهر لايپزيك Leipzig به شماره (MS. Or 896b)53 و ترجمه‏اى از سوره كهف در كتابخانه دانشگاه كمبريج به شماره (Ii. 6. 45)54 وجود دارد. در كتابخانه ديوان بهاسا يك نسخه خطى از ترجمه تفسير جلالين به تاريخ 1450 ميلادى به شماره (97) موجود است كه در تملك جلال الدين بن احمد محلى بوده و در آغاز آن برخى از حاشيه‏ها به زبان مالايى و پاره‏اى تعليقات به صورت زيرنويس به زبان جاوه است.55
همچنين در كتابخانه دانشكده كنجز كالج در دانشگاه كمبريج نسخه‏اى خطى از تفسير زمخشرى با عنوان الكشاف به شماره 86 وجود دارد و در پايان آن حاشيه‏هايى نوشته شده كه احتمالاً به زبان مالايى است.56
نيز از وجود ترجمه سوره غاشيه تحت عنوان «ترجمة سورة الغاشية» به زبان پنجابى اطلاع يافتيم كه در كتابخانه‏اى خصوصى است، اما نتوانستيم مشخصاتى از آن به دست آوريم.57 در ميان ترجمه‏هاى قرآن به زبان پشتو Pashto (كه زبان افغانستان و شمال پاكستان است) نسخه‏اى خطى تحت عنوان «شرحى مندوم بار الآيات القرآنية والاحاديث النبوية» موجود است كه اديب محمد سامد [؟] آن را در تاريخ 1125ه /1713 م ترجمه كرده است. اين نسخه در كتابخانه خصوصى ظاهرشاه در افغانستان است.58 دو ترجمه ديگر به نامهاى تفسير البدر المنير و تفسير الضحى در كتابخانه وزارت مطبوعات و ارشاد به شماره‏هاى 18559 و 18860 موجود است. ديگر نسخه خطى، مشتمل بر ترجمه سوره‏هاى فاتحه و اخلاص، مربوط به قرن هجدهم ميلادى است كه در كتابخانه وزارت هند در لندن به شماره (Or. 6274) نگهدارى مى‏شود.61
از پنج نسخه خطى كه به زبان روسى به دست آمد، يكى نسخه‏اى است كه مترجم آن بوگوسلافسكى D. N. Boguslavsky است و تاريخ 1871 را دارد. اين ترجمه روسى بر اساس تفسير المواهب العلية به قلم حسين واعظ كاشفى است كه ترجمه آن به زبان تركى به قلم اسماعيل فروح در آرشيو آكادمى علوم (بخش Spb)62 موجود است. نيز ترجمه كاملى از قرآن كريم به زبان روسى در 780 صفحه كه توسط پيتر واسيليويچ پوستنكوف Piotr Vasilyevich Postnikov صورت گرفته، در آرشيو دولت مركزى كارهاى باستانىCentral State Archives of Ancient Acts در مسكو (F. 181, opis 1, N 148/217) موجود است كه بر اساس ترجمه فرانسوى قرآن اثر آندره دوريه Andre du Ryer انجام گرفته است. از همين ترجمه نسخه ديگرى شامل بيست سوره نخست قرآن در دست است كه در كتابخانه آكادمى علوم سن پترزبورگ (بخش مخطوطات شماره‏هاى 6،7،33) قرار دارد.63
درباره يك نسخه خطى روسى كه گفته مى‏شود توسط ولاديمير لزيفى Volodymyr Lezevyeترجمه شده اطلاع دقيقى به دست نياورديم. اين نسخه در كتابخانه مركزى آكادمى اوكراين نگهدارى مى‏شود.64 نيز در كتابخانه مركز بررسيهاى شرقى در سن‏پترزبورگ (فهرست N168، شماره D723) ترجمه‏اى ميان سطرى وجود دارد كه به قرن نوزدهم برمى‏گردد. اين اثر در 480 صفحه است و ترجمه سوره‏هاى فلق و ناس را ندارد.
در مركز بررسيهاى سندى در دانشگاه سند پاكستان به وجود يازده نسخه از ترجمه قرآن كريم به زبان سند آگاهى يافتيم. از اين نسخه‏ها سه نسخه خطى تحت عنوان «قصه حضرت يوسف جو» «Qissa Hazrat Yusuf Jo» است كه شخصى به نام احمد آن را ترجمه كرده است. نيز قاضى شرف الدين سهوانى ترجمه مخطوطى تحت عنوان قرآن مجيد مترجم سندى دارد. سه نسخه خطى ديگر، اجزايى از التفسير الهاشمى است كه در سال 1170ه/1659م به وسيله مقدوم محمد هاشم تهاتوى ترجمه شده است. نسخه‏هاى ديگر عبارتند از: ترجمه تفسيرى از مولانا عبيداللّه‏ سندى (1289-1363ه/1872-1944م) و نيز ترجمه‏اى همراه با تفسير كه آن را «ميان فاضل شاه» در سال 1322 ه /1904ـ1905 كامل كرده است و «تفسير القرآن المجيد» از مترجمى ناشناخته. نيز در كتابخانه وزارت هند در لندن، ترجمه‏اى از سوره يوسف به زبان سندى موجود است (MS. Sind 4).65
اطلاعاتى وجود دارد كه نسخه‏اى خطى به زبان سيامى (تايلندى) در دانشگاه كنساس Kansasموجود است.66 البته ما در انتظار دريافت آگاهيهاى بيشترى از آن هستيم.
همچينن نسخه‏هايى از ترجمه قرآن كريم به زبان سريانى وجود دارد كه عبارتند از دو نسخه خطى كه در كتابخانه دانشگاه هاروارد در آمريكا و كتابخانه جان ريلند John Ryland در منچستر67 نگهدارى مى‏شوند و هنوز اطلاع مفصلى از آنها به دست نياورده‏ايم.
ما همچنين از وجود بيست و دو نسخه خطى از ترجمه قرآن كريم به زبان سواحلى در كتابخانه دارالسلام تانزانيا آگاهى پيدا كرديم. آنها ترجمه‏هاى سوره‏هاى مختلف‏اند. شش نسخه خطى از آنها ترجمه احمد باشيخ حسين، ده نسخه از مترجمى به نام «منصب»، يك نسخه از مسعود عبداللّه‏ و مترجم پنج نسخه ديگر ناشناخته است.68
تنها نسخه خطى ترجمه قرآن كريم به زبان ولوف Wolof (زبان غرب آفريقا) توسط محمد ديمى ترجمه شده است. اين ترجمه در دو جلد قرار دارد و از آن با نام تفسير قرآنى ياد مى‏شود. نسخه خطى آن در داكار قرار دارد.69
دكتر انيس كاريچ Enes Karic از سه نسخه ترجمه قرآن به زبان بوسنى خبر داده است؛ از جمله: ترجمه ميان سطرى حافظ سعيد زنونوويچ Zenunovic و نسخه‏اى كه حلمو ساريچ Hilmo Saric آن را كتابت كرده است. نسخه اول در جنگ جهانى دوم، و نسخه ديگر در طول سى سال گذشته از ميان رفته است. نسخه خطى سوم ترجمه فتن كولينوويچ Fatin Kulenovic به زبان بوسنى است كه در واقع برگردانى از كتاب معانى القرآن الكريم نوشته ابراهيم حقى ازميرلى است. اين نسخه خطى در دو جلد در «سارايوو» است كه با حروف لاتين نوشته شده و ما همچنان در انتظار دريافت آگاهيهاى مفصلى از اين سه نسخه خطى هستيم.
نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم از جهات گوناگون بررسيهاى دقيقى را مى‏طلبد. آنها علاوه بر اهميت ذاتى خود، منبع مهمى براى شناخت زبان، هنر و تاريخ علوم به شمار مى‏روند و مى‏توان بحثهاى مستقلى را از جهات متعدد به بررسى گسترده اين نسخه‏هاى خطى اختصاص داد. از جمله موضوعاتى كه مى‏توان آنها را مورد بررسى قرار داد، موارد زير است:
انگيزه‏هاى گزينش اجزا، سوره‏ها و آيات معين از قرآن كريم
تفاوتهاى موجود در نسخه‏هاى مختلف ترجمه‏هاى قرآن و علل آن
مقابله ميان نسخه‏هاى مختلفى كه از يك ترجمه وجود دارد، مانند تفسير ابوالليث سمرقندى.
پايان سخن اينكه هدف ما از بحث و بررسى در باب ترجمه‏هاى خطى معانى قرآن كريم‏اين است كه پژوهشگران و دانشمندانى را كه در اين زمينه تخصص دارند، به همكارى با مركز بررسيهاى تاريخ، هنر و فرهنگ اسلامى در استانبول و شركت در آماده‏سازى كتابشناسى جهانى ترجمه‏هاى خطى معانى قرآن كريم تشويق كنيم تا اين كار علمى مهم به نتيجه برسد و تقديم پژوهشگران گردد.

پيوستها

1. نصراللّه‏ مبشر الطرازى، فهرس المخطوطات الفارسية فى دارالكتب المصرية، الجمهورية العربية المتحدة، قاهره، 1966ـ1967، ج 2 ص 151، شماره 2176.
2. Zeki Velidi Togan, »Londra ve Tahran'daki Islām Yazmalarin Bazilarina Dair« Islām Tedkikler Enstitüsü Dergisi,III, 1959-60, pp. 135-8; Fuat Köprülü, Türk Edebyyati Tarihi, Istanbul 1926, pp. 190-3; Abdülkadir Inan, »Eski Turkçe Üç Kuran Tercümesi«. Türk Dili Dergisi, nos 6,7,9 (1952), p. 324.
3. M.A. Fikrat, A Catalogue of the Manuscripts of the Holy Qur'ān in Translation, Preserved in the Library of Āstān-i Quds-i Rizav, Mashhad 1323 sh, p. 89, no 37.
4. A. A. Semenov, Sobraine Vostochnikh Rukopisey Akademii Nauk Uzbekskoy SSR, Tashkent 1952-87, vol.IVP. 55, no. 2870.
5. Fikrat, p. 98, no 53; Ahmad Gulçin Maani, Rahnamā-yi Ganjinah-yi Qur'ān, Tehran, n.d., p. 107, no. 48; David James, Qur'āns of the Mamluks, London 1988, p. 244, no 58.
6. Janos Eckmann, »Kur'ān in Dogu Türkçesine Tercüneleri«, trans. Ekrem Ural. I. Ü. Edebyat Fakültesi Türk Dili ve Edebiyati Dergisi, vol. XXI, (1973), pp. 15-24.
7. Abdulkadir Inan,» Eski Kuran Tercümelernin Dili Mwselesi', Turk Dili Dergisi«, vol, I, no. 7, (April 1952), pp. 395-8; Eckmann, pp. 15-24.
8. Eckmann, pp. 15-24; Muhammad Hamidullah, Kur'ān Kerm Tarihi, trans. Sait_ Mutlu. Istanbul 1965, p. 74; Ahmet Topalogu, »Kurān- Kerm in Ilk Türkçe Tercümeleri ve Cavāhirü'l Asdāf«, Türk Dünyasi Aratimalar, no. 27, (1983), pp. 20, 59; Semonov, vol IV no. 2854; Eckmann, p. 20.
9. Özcan Tabaklar,» Amme Cüzü Tefsiri« (M.A. Thesis, I. Ü. Edebiyat Fakültesi Sosyal Bilimler Enstitüsü, Istanbul 1987), p. 53.
10. Ahmet Ate, »Burdur-Antalya ve Havalisi Kütüphanelerinde Bulunan Türkçe, Arapça ve Farsça Bazi Mühim Eserler«, Türk Dili ve Edebyati Dergisi, 2 (1948), pp. 171-91.
11. Sayyarah Digest Monthly (Exclusive issue on the celebration of 1400 years of the revelation of the Holy Qur'ān), Lahore (1973). Qur'ān number XX, pp. 902-3 B/304, B/327, B/321.
12. Ibid., p. 897, A/160.
13. Bibliothèque Nationale, Catalogue des Manuscrits Latins, Paris 1966, vol. V, pp. 334-9, 487-9, 491-2.
14. Der Islam und das Christentum, p. 132, no 35.
15. Muhammad Hamidullah, Le Coran, France 1959, p. XLVI: Bibliothèque Nationale, Catalogue, vol. V, pp. 492-3.
16. Bibliothèque Nationale, Catalogue, vol. V, pp. 339-41; Der Islam..., p. 133, no. 36/Abb.4.
17. Hamidullah, Le Coran, p. XLVII; Marcel Devic, »Une traduction inédite du Coran«, Journal Asiatique, 8ème série I (1983), pp. 343-406.
18. Carl Brockelmann, Katalog der Orientalischen Handschriften der Stadbliorthek zu Hamburg. Teil I. (Die arabischen persischen, turkisschen, malaischen, koptischen, syrischen, athiopischen Handschriften, Hamburg 1908, vol. I, p. 10.
19. Hamidullah, Le Coran, p. XLIII.
20. Hamidullah, Le Coran, p. XLIII; P. Tiele, Catalogus Codicus Manuscriptorum Bibliothecal Universitatis Rheno-Tarajectinal, vol. I, no. 1437; P. Voorhoeve, Handlist of Arabic Manuscripts in the Library of the University of Leiden and Other Collection in the Netherlands, Leiden 1957, p. 227.
21. Hamidullah, Le Coran, p. XLVIII.
22. M. le Baron de Slane, Bibiliothèque Nationale, Départments des Manuscrits. Catalogue des Manuscrits Arabes de la Bibliothèque Nationale, Paris 1883-95, vol. I, pp. 117-8, no 384, p. 137, no 590; Georges Vajda and Yvette Sauvan, Catalogue des manuscrits arabes, 2ème partie: Manuscrits musulmans, Paris 1978, vol. II, p. 3, no. 590; Leopold Delisle, Inventaire des Manuscrits Conservés à la Bibliothèque Nationale sous les no. 8323-11503 du Fonds Latin, Paris 1863, p. 110; W.A Ahlwardt, Verzeichnis der Arabischen Handschriften der Königlichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1887-9, no 413, no. 1032; Brockelmann, vol. I. p. 158, no 299; E. G. Browne, A hand-list of the Muhammedan manuscripts including all those written in the Arabic character, preserved in the libraries of the Uviversity and Colleges of Cambridge, Cambridge 1900, p. 149, nos. 837, 838; Catalogue Général Bibliothèque Municipale de Poitiers, 1894, vol. XXV, p. 2, no 10; Katalog der Handschriften der Königlichen Oftenlichen Bibliothek zu Dresden, Leipzig 1882, vol. I, pp. 55-6; Hamidullah, Le Coran, p. XLVIII.
23. C. A. Storey, Catalogue of the Arabic Manuscripts in the Library of the India Office, vol. 2/1: Qur'anic Literature, London 1930, p. 6, no. 1062.
24. J.D Pearson,» Translation of the Qur'ān«, The Enyclopaedia of Islam, new ed, vol V, p. 431.
25. Franz Nikolaus Finck-Levon Gjandscheizian, Systematisch-Alphabetischer Haupktatalog des Königlichen Universitäts Bibliothek zu Tübingen, (M. Handschriften. a) Orietalische XVIII, Tübingen 1907, p. 117.
26. N. Karamianz, Verzeichnis der Armanischen Handschriften, Berlin 1988, p. 78, no. 96.
27. محمد دانش‏پژوه و ايرج افشار، نسخه‏هاى خطى نشريه كتابخانه مركزى دانشگاه، تهران، 1346، ص 324، ش 12.
28. Thierno Diallo, Catalogue des Manuscrits de l'IFAN, Dakar 1966, p. 65.
29. Ibid., p. 44.
30. Jan Bauwens, Manuscrits Arabes à la Bibliothèque Albert 1er, 1968, p. 12, no. 20.
31. Voorhoeve, Handlist, p. 278.
32. A. Nauber, Catalogue of the Hebrew Manuscripts in the Bodleian Library, entry no. 2207; J. D. Pearson, »Translation of the Qur'ān«, EI, vol V, p. 431.
33. Nauber, entry no. 1221.
34. Hamidullah, Le Coran, p. XLV;
محمد صالح البنداق، المستشرقون وترجمة القرآن الكريم، بيروت، 1980، ص 162.
35. M. F Deloncle, Catalogue des Livres Orientaux et Autres Composant la Bibliothèque de Feu M. Garcin Tassy, Paris 1879, p. 266, no. 2954.
36. Georges Vajda and Yvetee Sanvan, 2ème partie, p. 44, no. 654; M. Le Baron de Slane, vol. I, p. 147, no. 654.
37. P. de Jong, M.J. de Goeje, And M. Th. Houtsma, Catalogus Codicum Orientalium Bibliotheca Academiae Lugduno-Batavae, 1851-87, vol. IV, no. 1696; Voorhoeve, Handlist, p. 353.
38. Vorhoeve, Handlist, p. 353.
39. Theodore G. T. Pigeaud, Javanese and Balinese Manuscripts, 1975, pp. 131-2, no. 64.
40. De Jong, Goeje, and Houtsima, vol. IV, no. 2837.
41. Vorhoeve, Handlist, p. 278.
42. J. Gildemeister, Catalogues Librorum Manuscriptorum Orientalium in Bibliotheca Academica Bonnensi Servatorum, Bonn 1864-76, p. 1, no 1.
43. Otto Loth, A Catalogue of the Arabic Manuscripts in the Library of the India Office, Osnabrück 1975, p. 303, no 1048.
44. A. D. H. Bivar, »A dated Kuran from Bornu«, Nigeria Magazine, 65 (1960), p. 203; Mofakhkhar Hussain Khan, »Translation of the Holy Qur'ān in the African Languages«, The Muslim World, 77, nos. 3-4 (July-October 1987), pp. 250-8.
45. Hassan A. Ma'ayergi, »History of the Works of Qur'ānic Interpretation (Tafsir) in the Kurdish Language«, Journal of the Institue of Muslim Minoriry Affairs, vol. 7, no. 1 (1986), pp. 268-74.
46. Hamidullah, Le Coran, p. XLVIII.
47. Voorhoeve, Handlist, p. 227-78.
48. Dewan Bahasa dan Pustaka, Katalog Manuskript di Perpustakaan Dewan Bahasa dan Pustaka, Kuala Lumpur, 1983, p. 53.
49. Vorhoeve, Handlist, p. 353.
50. M. Le Baron de Slane, vol. I, p. 128-9.
51. Oliver Codrington, »Catalogue of the Arabic, Persian, Hindustani and Turkish Manuscripts in the Library of the Royal Asiatic Society«, Journal of the Royal Asiatic Society, no. 3 (1982), pp. 509-69; H. N van der Tuuk, Short Account of the Malay Manuscripts belonging to the Royal Asiatic Society, no. 79/IX, 1866, p. 127.
52. P. Voorhoeve, »List of Malay Manuscripts in the Library of the Royal Asiatic Society, London«, Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland (1963), p. 67.
53. Karl Vollers, Katalog der Islamischen, Christlichorientalischen Handschriften der Universitäts Bibliothek zu Leipzig, 1906, p. 369, no. 1054.
54. Browne, Hand-list, p. 47, no 255.
55. Dewan Bahasa..., p. 54.
56. E. G. Browne, A supplementary hand-list of the Muhammedan manuscripts, including all those written in the Arabic character, preserved in the libraries of the University and Colleges of Cambridge, Cambridge 1922, p. 171, no. 1033.
57. Sayyarah Digest..., p. 503.
58 O. P. S. de Laugier de Beaureceuil, Manuscrits d'Afghanistan, Cairo 1964, p. 46, no. 9.
59 Ibid., p. 265, no. 8.
60. Ibid., p. 265 no. 9.
61. J. F Blumhardt, Catalogue of Pushtu and Sindhi Manuscripts in the Library of the British Museum, London 1905, pp. 1-3, no 2/1.
62 Hamidullah. Le Coran, p. XLIX.
63. Ibid, p. XLIX.
64. Ibid., p. L.
65. C. Shackle, Catalogue of the Panjabi and Sindhi Manuscripts in the India Office Library, London 1977, p. 69, no 85.
66. J. D. Pearson, Oriental Manuscripts in Europe and North America, Switzerland 1971, p. 426.
67. Pearson, »Translation of the Kur'ān«, vol. V, p. 431.
68. J. W. T. Allen, The Swahili and Arabic Manuscripts and Tapes in the Library of University College Dar-as-Salaam, a Catalogue, Leiden 1970, pp. 1-34.
69. Mbaye al-Hadji Rawane Mbaye-Babacar, »Supplément au catalogue des manuscrits de l'IFAN, Bulletin d'IFAN, T. 37, ser. B, no. 4, 1937, p. 881.

پی نوشت ها:

[1]* اين مقاله در تاريخ 1992 م / 1413 ق، در لندن توسط مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامى، در مجموعه‏ اى به نام اهمية المخطوطات الاسلامية چاپ شده است.
siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
پتروس واجب‏ التكريم و قديمي‏ ترين ترجمه قرآن در غرب *

يوهان فوك
مرتضي رزم‏آرا
تاثيري كه نخستين ترجمه قرآن بر اسلام‏شناسي در غرب نهاد، اهميت آشنايي با تاريخ اسلام‏شناسي در غرب، الگويي مناسب بودن براي بررسي ترجمه ديگران و بالاخره جايگاه نوشته‏هاي يوهان فوك، عوامل كافي براي كشاندن هر علاقه‏مند به ترجمه قرآن و اسلام‏شناسي در غرب است.
مولف مبحث خود را با چگونگي احساس نياز به ترجمه قرآن در اروپا آغاز مي‏كند و آنگاه به چند و چون نخستين ترجمه قرآن و بررسي آن مي‏پردازد تا از اين رهگذر بتواند بررسي علمي خود را در تاريخ ترجمه قرآن در اروپا دنبال كند، راه و رسم بررسي ترجمه ديگران را نشان دهد و آراي خود را در اين راستا بيان كند؛ گو اينكه وي سالها قبل از اين چاپ كتاب، در مقاله‏اي تحت عنوان «Zur Frage der Koranübersetzung» در مجله (1944)Orientalische Literaturzeitungنظريه‏اش را درباره ترجمه قرآن طرح و شرح كرده بود. تاثيري كه ترجمه‏هاي مورد بحث بر ترجمه بعدي در اروپا گذاشت موضوع اصلي پايان مقاله است. از آنجا كه مقطع زماني در اين بررسي تاريخي عمدتاً مربوط به شكل‏گيري اسلام‏شناسي در غرب است لذا نام‏ها عمدتاً لاتين، ايتاليايي و اسپانيايي مي‏باشد.
قرنها بود كه غرب مسيحي و شرق اسلامي در كنار هم به سر مي‏بردند، بي‏آنكه نياز به آموختن زبان‏هاي يكديگر را حس كنند. به هنگام نياز و ضرورت مشخصاً در داد و ستدها و روابط‏شان نيز طبق معمول از مترجم استفاده مي‏كردند، و در ساير موارد، حاكمان مسلمان و مسيحي مي‏كوشيدند تا آنجا كه ممكن بود از هم بيشتر دوري گزينند و به اصطلاح فاصله بگيرند. زيرا هريك از آنان اعتقاد داشتند كه فقط دين خود وي حق است؛ اما اين واقعيت را نيز پي برده بودند كه طرف مقابل نيز چنين ادعايي دارد. البته مسلمانان از هر جهت موقعيت برتري داشتند زيرا اولاً سرزمين آنان را فتح كرده بودند و ثانياً به طور چشمگيري وارث دستاوردهاي علمي يونان شده بودند. اين موقعيت برتر مسلمانان براي حاكمان غرب آن روز صد در صد تلخ و دردآور بود؛ لذا بناي مبارزه را گذاشتند. چنين فضاي آكنده از اختلاف، نابرابري و دشمني مجال شناخت درست و دقيق هر دو طرف را از همديگر فراهم نمي‏آورد [ از اين رو وقتي اسلام‏شناسي در غرب شكل گرفت با بدبيني از سوي مسلمانان همراه بود چرا كه به منظور مسيحي كردن مسلمانان به وجود آمد]. البته مشكل صرفاً در عدم درك متقابل نبود، بلكه عمدتاً ريشه در بدخواهي داشت و هريك طرف مقابل را دشمن متنفر خود مي‏دانست. مسلمانان از آنان متنفر بودند و آنان را دشمن خود مي‏دانستند زيرا مي‏ديدند كه مسلمان نيستند؛ آنان نيز از مسلمانان متنفر بودند و اينان را دشمن مي‏گفتند زيرا مي‏ديدند كه اولاً مسيحي نيستند ثانياً سرزمين‏شان را گرفته‏اند و ثالثاً موقعيت برتري دارند. مع‏الوصف هريك به نحوي به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد با دشمن متنفر، رفتاري براساس عدالت داشت. اين امر خصوصاً از زمان نخستين جنگ صليبي (1099 - 1096) كه بين هر دو طرف بار ديگر در گرفت، شدت يافت. اما با اين همه، تاثيري كه جنگ‏هاي صليبي بر غرب گذاشت اين بود كه شرايط توجه مغرب زمين به زبان و ادبيات عرب را فراهم آورد - چيزي كه ترجمه قرآن بدون آشنايي با آن ميسر نبود در واقع تا قبل از جنگ‏هاي صليبي توجه خاصي به آشنايي با زبان عربي در غرب وجود نداشت.
پيشتر اشاره كرديم كه به چه دليل، غربي‏ها بناي مبارزه با مسلمانان را گذاشتند. از وقتي كه آنان بناي مبارزه را گذاشتند راه را در اين ديدند كه قرآن را ترجمه كنند. اين نيز گفتني است كه تصميم‏گيران اصلي اين مبارزه در غرب آن روز، آباي كليسا بودند. دليل توجه آنان به قرآن و زبان عربي، بيشتر تفكر تبليغي و تبشيري بود؛ يعني مي‏خواستند از رهگذر آشنايي كامل با قرآن پي ببرند كه مسلمانان مي‏خواهند چه بگويند تا بدين وسيله بتوانند ايشان را مسيحي كنند. اين در واقع آرزوي اصلي كليسا از ترجمه قرآن بود. هرچه اميد به شكست مسلمانان از طريق نظامي كمتر مي‏شد و براي آباي كليسا بيشتر مشخص مي‏شد كه ديگر نمي‏توان مسلمانان را مسيحي كرد، به همان نسبت صداي كساني بلندتر مي‏شد كه مي‏گفتند براي غلبه بر مسلمانان و آموزه دروغين‏شان (Irr-lehre)، بايد مبارزه فرهنگي را تقويت كرد. اين بود كه انديشه ترجمه قرآن قوت گرفت و نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتين - كه زبان رسمي آن روز غرب بود - صورت پذيرفت.
درست زماني كه جنگجويان صليبي با سقوط ادسا (Edessa) در سال 1144 ميلادي طعم تلخ نخستين شكست را چشيدند، اولين ترجمه قرآن به زبان لاتين در حول و حوش همين سالها يعني دقيقاً يك سال قبل از اين رويداد، در 1143 تهيه شده بود. باني اين ترجمه، پتروس واجب‏التكريم بود كه در قرن يازدهم ميلادي (1094 يا 1092) به دنيا آمد و در قرن دوازدهم (1157) درگذشت. وي كه رياست دير كلوني (در فرانسه) را بر عهده داشت دو سال قبل از ترجمه قرآن سفري رسمي به اسپانيا كرد. در آنجا وي هم از تشكيلات دير خود ديدن كرد و ميانجي صلح ميان آلفونس هفتم، حاكم كاستالين و آلفونس اول، حاكم آراگون شد و هم توانست فرصت يابد تا با مناقشات بين‏اسلام و مسيحيت، و نبردهاي ميان مراكشي‏ها و اسپانيايي‏ها و نيز سياست ديني الموحدون - كه در آن سالها در پي حمله به اسپانيا بودند - آشنا شود. به همين دليل به اين نتيجه رسيد كه با مسلمانان نبايد چشم بسته مبارزه كرد، بلكه بايد با سلاح قلم و دلايل عقلي همراه با عشق به مسيحيت به جنگ با آنان رفت؛ اما مي‏دانست كه تحقق اين امر مشروط به شناخت از دشمن و آگاهي از مقاصد او است. از اين رو، به حكم ضرورت دشمن‏شناسي تصميم گرفت تا قرآن را به زبان لاتين ترجمه كند. از آنجا كه پتروس خود عربي‏دان نبود به دنبال عربي‏دانان مي‏گشت. وي در نزديكي منطقه‏اي به نام «ابرو» (Ebro) به دو روحاني برخورد كه يكي روبرت كتوني (Robert Ketenensis) بود و ديگري هرمانوس دالماتا (Hermanus Dalmata). هر دو نفر به زبان عربي آشنا بودند اما كارشان تحقيق در نجوم بود كه امروزه ستاره‏شناسي نيز گفته مي‏شود. پتروس واجب‏التكريم در ازاي قول پرداخت مبلغي مناسب از آنها مي‏خواهد كه قرآن را ترجمه كنند. البته مسوول ترجمه، روبرت كتوني بوده است و به همين سبب متن ترجمه شده بعدها به ترجمه روبرت كتوني معروف شد. اين نيز گفتني است كه پتروس واجب‏التكريم علاوه بر ترجمه قرآن، از ديگران خواست مطالب ديگري را نيز كه به نحوي به معرفي تاريخ اسلام مربوط مي‏شد، تا به زبان غربيان بنويسند يا ترجمه كنند. وي حاصل تمام اين كارها را در سالي كه نخستين قرآن ترجمه شد به رئيس دير كلروو (Clairvaux) همراه با نامه‏اي ارسال داشت و در آن نامه صريحاً بر اين نكته تاكيد نمود كه آباي كليسا مبادا از نهي‏منكر غفلت ورزند.
ترجمه روبرت كتوني كاستي‏هاي فراوان دارد، و بيشتر تفسير است تا ترجمه؛ زيرا از ترجمه تحت‏الفظي پرهيز شده است، كمتر پايبند تركيب متن اصلي بوده و به سبك متن در زبان مبدا چندان اعتنايي نداشته است. در واقع بيشتر تلاش بر آن داشته‏اند كه درونمايه فكري هر بخش از سوره‏ها را گرد آورند و به گونه‏اي منطقي نمايند. براي مثال، در ترجمه سوره 104 هشدارهاي آيه‏هاي 3 - 1 در ترجمه آورده نشده است. افزون بر اين براي توصيف جهنم در آيه‏هاي 9 - 5 نيز چند صفت را مي‏افزايند و جمله اصلي را به وجه وصفي تبديل كرده‏اند. اين مطلب كه ترجمه مورد بحث، ترجمه‏اي آزاد و تفسيري از قرآن است، اين حدس را مطرح مي‏سازد كه احتمالاً فردي مراكشي و آشنا به تفسير قرآن به روبرت كتوني در ترجمه قرآن كمك كرده است. بنابراين نمي‏توان به يقين گفت كه نخستين ترجمه قرآن به لاتين فقط محدود به سهم و نقش روبرت كتوني و هرمانوس دالماتا مي‏شود.
علي‏رغم عدم دقت، حذف و ناديده گرفتن برخي نكات در ترجمه مورد بحث، بايد اعتراف كرد كه اين ترجمه به عنوان نخستين ترجمه قرآن در اروپا به يك زبان غربي، آنقدر نقاط قوت دارد كه قابل تحسين باشد. از نظر دين اسلام، قرآن آنقدر مقدس است كه مومنان فقط با دست‏هاي پاك مي‏توانند آن را لمس كنند. بيم آنكه مبادا غيرمومنان به آن بي‏حرمتي كنند، سبب شده است تا حمل نسخ قرآن به سرزمين‏هاي دشمنان ممنوع گردد. اعتقاد به غيرقابل تقليدبودن قرآن نزد مسلمانان نيز هر تلاشي براي ترجمه آن به زباني ديگر را بيهوده و عبث دانسته است و حتي اعتقاد بر آن است كه ترجمه قرآن هيچ تاثيري در گسترش اسلام ندارد. از اين رو درونمايه قرآن در غرب تا زمان ترجمه روبرت كتوني قرنها ناشناخته ماند.
دقيقاً 400 سال پس از ترجمه روبرت كتوني، يعني در سال 1543 در شهر بازل، عالمي آشنا با الهيات، به نام تئودور بيبلياندر (Theodor Bibliander) - كه اهل شهر زوريخ بود - ترجمه روبرت كتوني را در جلد اول مجموعه سه جلدي خود منتشر نمود و هفت سال بعد چاپ دوم آن منتشر شد. تا آنجا كه مي‏دانيم دو دستنوشته در اختيار گردآورنده اين مجموعه بوده است. تا وقتي كه ماهيت اين نوشته‏ها دقيقاً مشخص نشوند، پاسخ به اين پرسش كه آيا متن موجود قديمي يا ويرايش شده بوده است، ممكن نيست. در واقع كاري كه بيبلياندر روي اين ترجمه در مجموعه‏اش كرده است چندان چنگي به دل نمي‏زند، زيرا آگاهي وي از زبان عربي آنان آنقدر ناچيز بوده است كه صرفاً گاهي در حاشيه متن، اشتباهات يا كاستي‏هاي متن ترجمه شده را بي‏هيچ تلاش براي جبران لغزش‏هاي ناشي از آن ذكر كرده است. وي حتي به خود زحمت نداده است برخي عددها را كه در دستنوشته اصلي قيد نشده بودند، با تكيه بر دستنوشته ديگر تكميل كند. اما برخلاف مطلب يادشده، براي سوره نخست ترجمه‏اي بسيار بهتر - متاسفانه بدون ذكر نام مترجم و بدون ارايه نام ماخذ - و نيز ترجمه ويلهلم پوستل Wilhelm Postel را بر متن افزوده است. وي هنگام چاپ، دو دستنوشته ديگر را نيز به دست مي‏آورد و تعداد زيادي از متون آنها را در حواشي آن قيد مي‏نمايد.
مع‏الوصف استفاده بيبلياندر پس از چهار قرن از ترجمه روبرت كتوني نشانگر جايگاه والايي است كه اين ترجمه داشته است، زيرا چاپ اين ترجمه آن هم در اين زمان موجب شد تا تاثير بيشتري نسبت به گذشته برجاي گذارد و در واقع تكيه‏گاه مترجمان قرآن در غرب به طور مستقيم يا غير مستقيم شود. اما اين واقعيتي است غيرقابل انكار كه آيندگان بهتر از گذشتگان كار خواهند كرد زيرا با گذشت زمان، علم پيشرفت بيشتر خواهد كرد. بنابراين جاي تعجب نخواهد بود اگر بگوييم كه بعدها ترجمه روبرت كتوني از اهميت كمتري برخوردار شد.
پی نوشتها:

* نوشته حاضر تحت عنوان Petrus Venerabilis und die ältest Koranübersetzung نخستين مبحث از كتاب Die Arabischen Srudien in E uropa bis in den Anfang. des 20. Jahrhunderts (1955) است. بررسي اين كتاب در «آيينه پژوهش» انشاءالله چاپ خواهد شد. Johann Fückبه قلم
 

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

 

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تراجم القرآن الكريم

یوسف اعتصامی
يوسف اعتصام الملك، وهو والد شاعرة بروين اعتصامي المتولده في تبريز للعام 53 2 1 شمسي. يعتبر اديب ومتفكر بارز ففي العام 1289 شمسي و فيزمان الحكومه المشروطه له نشاطات ثقافيه واسعه، قام بتأسيس مجلة بهار التي كانت تكتب فيها مقالات فلسفيه وادبيه وثقافيه واجتماعيه مهمة جدا. توفي يوسف اعتصامي في العام 1316 شمسي. في مجلة بهار، السنه الثانيه العدد الخامس، الصادره في صفر 1340 قمري، وفي الصفحه 709 مقالة ممتعه حول ترجمة القرآن الكريم الي اللغات الاروبيه واللغات الاخري. ويمكن ان نحسب هذا المقال من اقدم و اول المقالات التي كتبت باللغه الفارسيه حول تراجم القرآن الكريم.
تراجم القرآن الكريم
في اللغات الا ر وبيه

اول ترجمه للقرآن الكريم، تمت بأمر من بتروس ونرابي ليس: شخص انجليزي بأسم روبرت رايتني مع شخص الماني وبأسم هرمان، قاما بترجمة القرآن الي اللغه اللاتينيه، وتم انجاز هذا العمل في العام 1143 ميلادي. تم اخفاء هذا الاثر لمدة اربعمائة سنه وبعض السنين الي العام 1543ميلادي تم طبعها وبوسيلة تئودوريي بلياندر في بازل وتمت من بعد ذلك ترجمتها الي اللغات الايطاليه والالمانيه والهلند ية .
في العام 1698 ميلادي ولمرة اخري (الودي ماركي) قام بترجمه القرآن الي اللغه اللاتينيه ملحقة بالنسخه العربيه مع كتابة بعض الملاحظات عنها وتم طبعها.
في العام 1646 ميلادي تم نشر ترجمة يوستاس.
اندره دورير، الجنرال القنصل الفرنسي في مصر والذي كان يتكلم باللغتين العربيه والتركيه، قام بترجمة القرآن الي اللغه الفرنسيه وتم طبعها في باريس في العام 1647 ميلادي. هذه النسخه كان فيها الكثير من النواقص.
ومن بعد ذلك التراجم لساواري، كازيمريسكي، بوتيه، في السنوات 1783، 1840، 1841، 1852 و 1875 تم طبعها ونشرها. وان هذه التراجم كانت اصح وافضل من ترجمة اندره دورير.
في العام 1874 ميلادي تمت ترجمة القرآن الي اللغه السويديه، وكان هناك اتفاق في القول ان هذه الترجمه عارية من الصحه.
في القرن الثالث عشر، الفونس العاشر ملك اسبانيا اصدر حكما بترجمة سورة (المعراج) الي اللغه الاسبانيه: الطبيب دون ابراهيم قام بانجاز هذا العمل علي الرغم من ان الاسبانن واليونانن للمجاوره والمعاشرة الطويله مع المسلمين، لايعلم الديهم ترجمة كامله للقرآن ام لا ؟
اول ترجمه المانيه مأخوذه من اللاتينيه. وبعد ترجمة سكوزير في نورنبرك وترجمة فردريك مرزلين طبعت في فرانكفورت افضل ترجمه المانيه ترجمة بوسين وحدثها تعود الي اولمان التي تمت في العام 1853 ميلادي وللحال طبعت عدة مرات. يقول المستشرق المعروف نولدكي من بين التراجم الالمانيه لاتوجد ترجمة تصل بمستوي الصحه والدقه للتراجم الانجليزيه.
الترجمه الهولنديه تمت اولا في العام 1641 ميلادي وفي مدينة هامبورك، ومن ثم ترجمة كلاسماك في السنوات 1658، 1698، 1734، في ليدن طبعت. واحسن ترجمه هولنديه للقرآن تعود للدكتور كازير استاذ الشرع الاسلامي لدارالفنون دلفت والذي طبعت في العام 1806 ميلادي في هارلم في بتروكراد وفي العام 1776 ميلادي تمت ترجمة القرآن الي اللغه الروسيه.
وفي العام 1547 ميلادي تمت الترجمه الي اللغه الايطاليه. ومن قبل آكيليوفراكاسي العلم في مدرسة الصنايع في ميلان.
في العام 1701 ميلادي، اندره آكولوتو العالم المشهور، جمع القرآن باللغه العربيه والتركيه واللاتينيه في مجلدين وتعتبر من النسخ النادره.
وبعد عدة سنوات قام بترجمة القرآن الي لغة الاسبرانتو.
اول ترجمه للقرآن الي اللغه الانجليزيه، هي ذكري الكساندر روس. وبعدها يجب ان نذكر ترجمة سيل، وان هذه النسخه طبعت في العام 1734 ميلادي وتبدأ بمقدمة وافيه وبقلم المترجم نفسه، في حواشي هذه النسخه، يذكر بعض الاقسام من (تفسير البيضاوي). ترجمة رود دل حيث قام بترتيب السور حسب زمان النزول لها اهمية خاصه. هنري بالمور والذي له تسلط خاص باللغه العربيه، وبالاهتمام الدقيق في حفظ المعاني الاصليه، ترجم القرآن الي اللغه الانجليزيه وتم طبعها في العام 1883 ووضع الترجمه في حاشية الكتاب. وحديثا تم العثور علي ترجمتين: واحدة توسط الدكتور محمد عبد الحميد خان، والاخري توسط ميرزا ابوالفضل وتم طبعها مع الاصل العربي في عامين 1905، 1911 والترجمه الكامله تنشرها (نقابة تطور الاسلام). في الوقت الذي قرر فيه ريشاربرتن مع مجموعة علي ترجمة القرآن بشكل منظوم(علي شكل اشعار) وصلوا الي حد من التطور وتم نشر جزء من هذه الترجمه في مجلة ادينبورك في العام 1866 ميلادي.

في اللغات الشرقيه.

من المعروف ان القرآن في اللغة العبريه لها عدة تراجم. من ( موسوعة يهود) يمكن كسب العلم بان قس ما من هذه التراجم موجودة في مكتبة بودهليان آكسفورد وفي الدرجه 1221 محفوظه. يعقوب بن اسرائيل الرئيس الروحاني الزنتي في العام 1634 ميلادي ترجم القرآن الي العبريه.
من اقدم التراجم الي اللغات الشرقيه، شيخ عبد القادر ابن شاه ولي الله حيث ترجمت الي لغة الاردو وطبعت. ومن بعد النسخه الفارسيه والعربيه في العام 1831 ميلادي طبعت في كلكتا. والجدير بالذكر المسيو برونه يشير الي ترجمة فارسيه اخري في اصفهان.
وحديثا تم طبع نسخه وباربع لغات في مطبعة (فاروقي)، وفي العام 1315 هجري، الدكتور عماد الدين في آمريستر الهند طبع القرآن الي لغة الاردو، وهذا اول قرآن تم نشره بلغة الاردو اوربائي .(تفسير البيضاوي) جملة بعد جمله المحتويه لمعاني وشرح القرآن، تم طبعها بلغة المالي.
يقولون بأن القرآن تمت ترجمتها الي لغة البشتو و كجراتي، ولكنني لماصدق ذلك.
في اللغه الصينيه يوجد هناك شرح للقرآن حيث تم انجاز ذلك توسط فارزنل وبودات. في العام 1913 ميلادي شخص من جاوه وكان يدعي بانه (خادم السلطان العثماني) ترجم القرآن الي لغة جاوه .
في العام 1908 ميلادي، ويليام كلودساك ترجم القرآن الي لغة البنكال.
في زمان حكومة عبد الحميد ترجم القرآن الي اللغه التركيه، ولكن منع نشره و في العام 1320 هجري تم نشر نسخة نفيسه للقرآن وباللغة التركيه في اسطمبول.

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
ترجمة القرآن الي اللغات الاوربيه

سيد هادي خسرو شاهي
بالاستناد الي شهادة التاريخ، ترجمة القرآن الي اللغات الاخري ـ غير العربيه ـ كانت تأخذ من لسان الرسول الاكرم (ص) بصورة مباشره وبداية هذا الامر كان بطلب بعض الايرانيين من (سلمان الفارسي) ليقوم بترجمة اول سورة للقرآن الكريم (الحمد) الي اللغه الفارسيه والنبي الاكرم(ص) وافق مع هذا الامر.
واحد من المحققين الغربيين بأسم الدكتر ج. بيرسن ادعي الزمان الذي ترجم فيه القرآن الكريم الي اللغه الفارسيه يعود الي عصر الخلفاء الراشدين وتم انجاز هذه الترجمه علي يد سلمان الفارسي. وكذلك قال ان القرآن الكريم في عام 127 هجري ترجم الي اللغه البربريه، وفي العام 270 ترجم الي اللغه السنديه، ولكن لم تبق اية من هذه التراجم) ولديه اسناد لاثبات ادعائه.
في الواقع، ان هذا الامر يثبت بان ترجمة القرآن تمت في العصور الاسلاميه الاولي ولكن للظروف الخاصه في تلك الازمنه كانت العمليه (عملية الترجمه) بصورة محدوده ولان الامكانات كانت محدوده وليس مثل الحال الحاضر الذي لديه امكانات واسعه في النشر والطباعه وكذلك عدم وجود الامكانات الخاصه لحفظ المكتوب من القرآن المترجم مثل الحال الحاضر.
علي الاصول لان الدين الاسلامي يمتاز بالشموليه وليس خاصه بشعب او وطن معين، لذا اقتضت الضروره من اصحاب الرسول الكريم(ص) والذين يعلمون اللغات الاخري علي ان يقوم بترجمة ايات من القرآن او سور بكاملها الي اللغات التي يعرفونها ولابلاغها الي الشعوب الغير عربيه. بدون ترديد، وبسبب عدم القدره علي تعليم العربيه بمستوي واسع، ليس بالمقدور بنشر اهداف القرآن الي العالم الغير عربي بدون الترجمه الي اللغات المعروفه في ذلك الزمان. وفي المثال نلاحظ (وحسب شهادة التاريخ)ان الرسائل التي بعثها الرسول(ص)الي امبراطور الحبشه، حاكم مصر، امبراطور الروم و(كسري) الملك الايراني ،كانت هذه الرسائل مكتوبه بالعربيه وتحتوي بعضها علي الايات القرآنيه كان حاملي هذه الرسائل يتكلمون بلغة الدولة التي بعثوا اليها ويقومون بترجمة الرسائل.
وفي بعض الاحيان الاطراف المخاطبه مثل امبراطور الروم والاسقف الاعظم كانوا يستفادون من مترجميهم الخاصين لفهم ودرك محتويات هذه الرساله بصورة ادق. وبصورة عامه كان المرسلين من قبل الرسول (ص) يتكلمون باللغات المعموله في ذلك العصر مثل العبري، السرياني والفارسي..الخ. ومن الطبيعي لايمكن التصور (ولكثرة الرسائل المكتوبه) بان الرسل المرسلين من قبل الرسول الاكرم(ص) الي القاده والكبار للدول الغير اسلاميه غير مسلطين علي اللغات المكتوبه بها هذه الرسائل، وفي رواية اخري تذكر بان الرسول (ص) كان يشجع اصحابه علي تعلم اللغات الاخري،علي سبيل المثال طلب من (زيد بن ثابت) تعلم اللغتين السريانيه والعبريه،وهو اطاع الامر وبسرعة تعلم اللغتين. في الواقع للضرورة التي كانت موجودة ولسبب نشر الاسلام بين الشعوب المختلفه والذين لايتكلمون العربيه قام الصحابه الاوائل بترجمة الايات القرآنيه الي اللغات الاخري ومن ثم المسلمين في صدر الاسلام الي الترجمه للايات القرآنيه، وذهبوا الي ابعد من ذلك مثل علماء (ابوحنيفه) الي اصدار فتوي عند الصلاة وعند قراءة سورة الفاتحه قرائتها باللغه الخاصه لذلك الشعب مما جوبهت باعتراض واسع من قبل العلماء في ذلك الوقت مما اضطر(ابوحنيفه) ان يعدل عن عقيدته.
الرخصه (الاجازه) اواعدم الرخصه لترجمة القرآن

في القرون الاوليه كان البحث الجاري بين العلماء حول وجود رخصة او لا لترجمة القرآن، وكل كان يبرز رايه بتشخيصه الخاص... ولكن هذه النظريات لم تكن المانع لترجمة القرآن الي اللغات الاخري.
في القرن الاخير حول ترجمة القرآن، علي الظاهر لايوجد اختلاف راي اونظر بين المذاهب الاسلاميه المختلفه حول ترجمة القرآن المجيد الي اللغات الاخري، وبين العلماء الكبار للمذاهب الاسلاميه المختلفه لايوجد اختلاف نظر قوي حول هذه المسئله ولكن الفتوي الخاصه بقراءة الصلاة باللغات المختلفه، والذي اصدر من قبل شيخ الازهر (شيخ محمد مصطفي المراغي) جوبهت بالمخالفه الشديده للعلماء الاخرين. وفي المقابل بعض السلاطين العثمانيين اصدروا امرا بان ترجمه القرآن الكريم ممنوعة باية صورة من الصور. ولكن بسقوط الدوله العثمانيه واستلام السلطه من قبل (مصطفي كمال)- اتاتورك ـ حتي الاذان تم اجراءه باللغة التركيه وفي مركز الخلافه العثمانيه، حيث مع التدرج ولشدة المخالفه من قبل العلماء وعدم الاستقبال من قبل الناس المسلمين الترك تم الغاء هذاالامر.

العله والهدف من التراجم الاوليه

علي الرغم من بداية ترجمة القرآن الي اللغات الاسيويه والافريقيه (في حالة الترجمه لكل القرآن اواجزاء منه)، الترجمه الي اللغات الاروبيه وعلي الرغم من التعامل التجاري والعلاقات السياسيه بين العرب والدول الاروبيه كانت جيده خاصة في اسبانيا و روما، بدات الترجمه في القرن الثامن الميلادي وبترجمة محدوده وليس للتوزيع. في الواقع ان المترجمين (اما لعدم الاستطاعه او الاراده) في نشر العلوم القرآنيه بين الشعوب الراوبيه، بحيث ان كل التراجم للقرآن الكريم كانت تحت اشراف الاساقفه للكنيسه وتقوم الترجمه في الاصل لمحاربة الاسلام والقرآن. حتي وصل الي الزمان الذي تم ترجمة القرآن بوسيلة القسيس الايطالي لودويكو مارجي lodovico marraccio مع(الرفض والرد) علي ذلك.
كتب المرحوم الشيخ ابو عبدالله زنجاني المحقق المعروف في كتابه (تاريخ القرآن) حول ترجمة القرآن الي اللغات الغربيه مايلي: بعد انتشار القواميس ودائرة المعارف تمت الترجمه الواسعه للقرآن الكريم الي اللغه اللاتينيه، ويظن ان اول ترجمه لاتينيه للقرآن ترجع الي العام 1123، حيث تم التعاون بين الاشخاص الثلاثه(روبرت كنت)مع رجل دين مسيحي وعالم لغه عربي.
في الواقع القرآن وصل الي اروبا عن طريق الاندلس، وكان الهدف من الترجمه هو اطلاع رجال الدين المسيح علي محتويات القرآن الكريم ولرفضه والجدير بالذكر بان ترجمة القرآن تمت فيالعام (1509) الي اللغه اللاتينيه، ولم يحق لاحد ان يمتلك نسخة منه او يقوم بمطالعته، لان هذه الطبعه كانت تفقد الرد الكامل (الرفض) في العام 1589 نشرت ترجمة مارجي مع جواب (الرفض)، و توجد نسخة من ذلك في المكتبه الخاصه بالمبشرين الامريكيين في بيروت.وفي العام 1143 ترجم روبرت كتوني العالم الانجليزي الي اللغه اللاتينيه وتم انجاز هذا الامر بامر تقبل المصاريف لقس فرنسي وبأسم بطرس جليل المسئول عن دير كلون، وهي مدينة في شرق فرانسه.
وللاسف كما يبين لنا التاريخ بان الهدف للرهبان المسيح لم يكن التعريف او التحقيق في الدين الجديد، وفي الواقع لان الترجمه بدات في عصور الحروب بين المسلمين و المسيحيين، سلبت اي قدره لامكانية انجاز اي عمل او تحقيق علمي في هذا المجال. ومن الممكن بسبب تسلط العثمانين علي ارض المجر، اجبرت الكهنه في اروبا علي كتابة الردود المرفوضه للقرآن خوفا من توسعة السلطه العثمانيه علي اروبا و استعداد المسيحيين لمحاربة المسلمين والدين الاسلامي .
حتي لوتر المؤسس لمذهب (بروتستان)،كتاب مونتكروجه Montecroce للرد علي القرآن المكتوب باللغه اللاتينيه ترجمها الي اللغه الالمانيه، وفي مقدمة هذا الكتاب كتب مايلي: انا قبلا قرئت هذا الكتاب ولكني لااصدق الموضوعات الوارده فيه، حتي وصلت في يدي ترجمة للقرآن وطالعتها - في العام 1524 ميلادي- كل ما كتبه المؤلف حول الاسلام صحيحه ولهذا السبب قمت بترجمة الكتاب. و بالطبع يذكر لوتر في ضميمة ذلك الكتاب، (حل الاختلافات بين المسلمين والمسيحيين لايتم عن طريق انجاز الحوار، لان المسلمين لايقبلون التورات والانجيل وقلوبهم لاصبحت قاسيه وليس بالامكان اعادتهم الي المسيحيه!).
ولهذا يكون من الواضح بان ترجمة القرآن الي اللغتين اللاتينيه والالمانيه والتي تمت بامر من لوتر ليس لانتشار المعارف الاسلاميه في اروبا انما للرد عليه ورفضه، ولتحضير المسيحيين من الناحيه الفكريه للقيام بمحاربة المسلمين .في العام 1544 ميلادي عندما قام شخص الماني وسويسي بترجمة القرآن الي اللغه اللاتينيه ومباشرة من النسخ العربيه وبدون الرد والرفض عليه تم محاكمتهم في المحكمه الخاصه للشوري لمدينة بازل. وتم الاعلان بان الكتب المترجمه من قبلهم من الكتب الممنوعه .
تقدم المسلمين الاتراك الي المجر، من وجهة النظر السياسيه والدينيه اعتبر بمثابة خطر محسوس علي كل اروبا ولهذاالسبب قرر مجلس الشوري في بازل منع نشر القرآن في المدينه. ولهذا السبب تم القاء ابورونيوس في السجن. واعترض ابورونيوس علي هذا القرار وقال ان هدفي من ترجمة القرآن هو اطلاع المسيحيين علي افكار المسلمين، وهذه الحجه تم قبولها من قبل مجموعة ومنهم لوتر وبعد مطالعته لهذه الترجمه وكتابت رد عليه امر بنشره لرسالة كتبها الي مجلس شوري بازل بانه من ان نشر هذا الكتاب بين المسيحيين هو واجب ونتيجة لهذا الامر تم اطلاق سراح ابورونيوس من السجن.

التراجم الاوليه للقرآن باللغات الاروبيه

الف: اللاتينيه: والواضح ان اقدم ترجمة للقرآن الكريم الي اللاتينيه تمت في العام 1143ميلادي.
تمت هذه الترجمه عن طريق روبرت كتوني، وبامر من بطرس المقدس لدير كلوني، ولم يكن لانتشاره بين عامة الناس، حتي العام 1534 وبامر من لوتر تم نشره بين الناس، ونسخة من هذه الترجمه وبخط المترجم موجودة في مكتبة قورخانه في باريس.
التحقيق في هذه الترجمه ومقارنتها مع النص العربي يلاحظ وجود كثير من الاختلافات، وفي الواقع هي خلاصة للايات القرآنيه ترجمت الي اللاتينيه بحيث ان الروحانيين المسيحيين للقرن الخامس الميلادي استفادوا استفادة كامله من ذلك لاعلان الحرب علي الاسلام والمسلمين.
ان هذا العمل تم انجازه باربعة سنوات من شروع الحرب الصليبيه علي المسلمين وبصراحة اعلنوا بان الهدف من ذلك هو محاربة المسلمين. وهذا الوضع استمر حتي عصر رسانس.
ب - الاسبانيه: بعد الترجمه اللاتينيه، اول ترجمة للقران المجيد الي اللغه الاسبانيه تمت عن طريق ابرهام طليعهاي وبامر من الفونس العاشر، ولم تكن هذه ايضا ترجمة كامله للقرآن الكريم، وفقط ترجمة 70 ايه من القرآن المجيد ونفس هذه الترجمه كانت المصدر الاصلي لترجمة القرآن الي اللغه الفرنسيه. واول ترجمة للقرآن الكريم الي اللغه الاسبانيه طبعت في العام 1844 في مدريد وكانت ترجمة كروبروبلس.
ج- الايطاليه: الترجمه الاولي للقرآن الي اللغه الجديده كانت ترجمة آندره آآربوابن وتم انجاز هذا العمل في العام 1947ميلادي وعلي الرغم من الادعاء بان هذه الترجمه هي من العربيه مباشرة، بعد التحقيق يتبين بان هذه الترجمه هي نفس الترجمه الملخصه لكتوني.
د- الالمانيه: سولمن شوايكر الواعظ لكنيسة مدينة(فروائن كيشه) في نورنبرك ومن النسخه الايطاليه قام بالترجمه الي الالمانيه واطلق عليه اسم (قرآن الاتراك)وفي العام 1616 طبعه وفي ذلك الوقت اشاع القسسه بان كل من يقوم بطبع او نشر القرآن يتعرض الي الموت.
هـ الهلنديه: الترجمه الهلنديه استندت الي الترجمه الفرنسيه لشوايكر وتم نشرها في هامبورك في العام 1641ميلادي.
و- الفرنسيه: اندره دوريه القنصل الفرنسي في اسطمبول وبعد في مصر اول من ترجم القرآن الي اللغه الفرنسيه من النسخه العربيه مباشرة وتم طبع هذه الترجمه في باريس في العام 1647ميلادي. وهذه الترجمه حتي العام 1775 طبعت عدة طبعات ولكونها قريبه من النص الاصلي تمت الاستفاده منها بعنوان المصدر الاساسي للترجمه الي اللغات الاروبيه من بعد ذلك.ومن الجدير بالذكر ان كل هذه التراجم لها مقدمة بعنوان (خلاصة للدين التركي).
ز- الانجليزيه: بالاضافه الي الترجمه المنتخبه للقرآن الكريم في العام 1515ميلادي والذي طبعت في لندن، في العام1648 مت ترجمة كامله للقرآن المجيد عن طريق الكسندر روس. ولكن قام بعدها جورج سيل بترجمة القرآن مباشرة من اللغه العربيه وطبعت في لندن في العام 1734ميلادي وبعدها قامت كل من انكلترا وامريكا بطبعها مرات متعدده .
الترجمة الثانيه الي اللاتينيه لماراجي ومن النسخه العربيه مباشرة تمت في العام 1695ميلادي وتحت اسم (بادوا) وكانت مرفقة بكثير من الملاحظات التي كانت تبين (بان الغايه تبرر الوسيله) ولكونها خاصه برجال الدين المسيحيين تم اعادة طبعها في العام 1691 ميلادي. وكانت ترجمة ماراجي تبين التعصب ومغرضة في ترجمة القرآن.
يقول ولتر بان ماراجي لم يسافر الي الشرق ابدا وهو احد القسسين المقربين من البلاط لقيادة المسيحيين وتمتاز هذه الترجمه بالبغض والعداوه للاسلام والرسول الكريم(ص)، بحيث يذكر جورج راسل ذلك ويقول ان ترجمة القرآن الي اللغات الراوبيه كانت مغرضه وتشمل العداء الكامل للدين الاسلامي، ومملوءة بالاخطاء والافتراء علي الدين الاسلامي والمسلمين.
Golestan Quran Weekly, Serial 147, N 103

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر

در سير تاريخى ترجمه‌هاى قرآن به زبانهاى ديگر، چند جريان متمايز وجود دارند كه بر اساس اهداف و اثرگذارى آنها به دوبخش كلى تقسيم مى‌شوند: 1. حركت ترجمه در دنياى مسيحيت با اهداف نخست جدلى[1] و سپس تحول اين جريان از موضع تبشيرى و جدلى به علاقه جهت شناخت اسلام و جريان اسلام‌شناسى، متأثر از تحول موضع معرفت‌شناسى و جهان‌شناسى اروپائيان.[2] 2. جريان ترجمه قرآن در جهان اسلام كه به‌نوعى حاصل تعامل با جريان نخست است. از‌حيث زمانى، ترجمه قرآن در دنياى مسيحيت، از زمانى كهن و با انگيزه‌هاى تبشيرى و جدلى آغاز شده است؛ اما ترجمه‌هاى مكتوب توسط مسلمانان به زبانهاى ديگر، قدمت چندانى ندارند و در حقيقت متأثر از جريان اول و تلاش در جهت اصلاح آن و عموماً در دو قرن اخيراند.
ترجمه‌هاى دسته نخست كه عموماً به زبانهاى يونانى و لاتينى‌اند، با وجود آنكه بيشتر رونويسى از چند ترجمه اصلى هستند؛ اما در آگاهى دنياى مسيحيت، به ويژه مسيحيت غربى از قرآن و تداوم ترجمه‌هاى قرآن به زبانهاى مختلف اروپايى اهميت فراوانى دارند. از آنجا كه امكان استقصاى كامل ترجمه‌هاى قرآن به همه زبانها به سبب عدم دسترسى به منابع لازم وجود ندارد، در اين مقاله تنها از ترجمه به برخى زبانها سخن خواهد رفت:

ترجمه‌هاى يونانى و لاتينى قرآن در دوره قرون وسطا:

بر اساس حوزه جغرافيايى دنياى مسيحيت، سه حوزه متمايز از يكديگر را مى‌توان تشخيص داد: بيزانس، اروپاى غربى (به همراه اندلس) و مسيحيان بين النهرين و شامات كه با توجه به تفاوت زبانهاى متداول ميان اين سه حوزه، ترجمه‌هاى مختلفى به زبانهاى يونانى و لاتينى در اين سه حوزه صورت گرفته است. زبان متداول ميان مسيحيان بيزانس، يونانى؛ و زبان متداول ميان مسيحيان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 456
حوزه شامات و بين النهرين يونانى و سريانى بوده؛ و زبان مسيحيان غربى لاتينى است، از اين رو ترجمه‌هاى انجام شده در اين مناطق به اين زبانها بوده است.
نخستين متكلم بيزانسى كه به نحو گسترده‌اى در آثار خود عبارتهايى از قرآن را به يونانى نقل كرده، نيكتاس فيلوسوفوس (بيزانسى) (Nicetas Philosophus)است. زندگى و شرح حال وى چندان روشن نيست. عمده فعاليت او در دوران ميخائيل سوم (842 - 867 م.) بوده است.[3] نيكتاس در رساله رد بر قرآن، ترجمه تحت اللفظى يونانى حدود‌200 آيه قرآن را آورده و به تفصيل از محتواى 18 سوره نخست قرآن بحث كرده و از ديگر بخشهاى قرآن نيز به صورت پراكنده و در حد اشاراتى ياد كرده است. [4] ورستخ[5] در بررسى رساله رد بر قرآن نيكتاس، به اين نتيجه رسيده كه وى اطلاعات خود را از ترجمه‌اى ديگر از قرآن به زبان يونانى گرفته و خود از متن عربى قرآن استفاده نكرده است. ورستخ[6] مترجم احتمالى اين ترجمه را كنستانتيوس فيلوسوفوس (Constantinus Philosophus)مشهور به كايرل (Cyril)(م.‌869 م.) دانسته است. اين كتاب منبع مهمى براى نيكولاس كوزايى (Nicolaus of Cues)بوده و او در كتاب نقد‌قرآن (Cribratio Alcoran)از آن بهره گرفته است. متن كتاب نيكتاس در ضمن سلسله آثار متالهان مسيحى[7] و جداگانه همراه با تصحيح جديد و ترجمه آلمانى آن به دست فورستل[8] (2000 م.) به چاپ رسيده است.
تلاشهاى مسيحيان غربى براى ترجمه قرآن به زبان لاتينى، به ترجمه كامل آن به اين زبان منتهى شد. در تحقق اين عمل وجود گروهى از مترجمان متون علمى در اندلس ـ مشهور به مُسْتَعْرِب (Mozarab) ـ نقش مهمى داشت.[9] پيتر جليل (Peter the Venerable)(پطرس مكرّم 1156 م.)[10] راهب اعظم ديركلونى ـ از مراكز مهم تبشيرى ـ در 1142‌ميلادى به اندلس سفر كرد و با همكارى جمعى از مترجمان مستعرب چند متن عربى از جمله قرآن را به لاتينى ترجمه كرد كه ترجمه متن قرآن را مترجمى انگليسى الاصل به نام رابرت كتونى (Robert of Ketton)انجام داد. گفته شده كه كتونى از همكارى مسلمانى به نام
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 457
محمد در اين ترجمه بهره گرفته است.[11]
كتونى، در مواردى ترجمه‌اى تلخيص شده از آيات را ارائه كرده است.[12] با وجود سستى و نادرستيهاى فراوان، اين ترجمه چندين قرن، متن مورد استفاده مسيحيان غربى بوده و همراه با چند متن ديگر كه در دوره‌هاى بعدى تاليف شده، منبعى مهم در آگاهى مسيحيان غربى و بيزانسى از اسلام بوده است.
پيتر جليل، خود دو رديه بر عقايد اسلامى نگاشت.[13] اين چند ترجمه همراه با چند رديه كه براساس آنها نوشته شده، مجموعه طُليطَله (Corpus Toletanum = Collection Toletana)ناميده شده است.[14] در سال 1542 ميلادى تئودور بيبلياندر[15] به فكر چاپ اين مجموعه افتاد كه مشتمل بر ترجمه لاتينى كتونى از قرآن بود. وى با وجود آنكه دانش اندكى از زبان عربى داشت، تلاش كرد تا تصحيحاتى نيز در متن ترجمه انجام دهد. اوپرنيوس، ناشر ترجمه لاتينى قرآن، مخفيانه و بى‌اطلاع شوراى شهر ترجمه قرآن را چاپ كرد؛ اما با اطلاع مقامات از انتشار ترجمه قرآن، ضمن بازداشت اوپرنيوس نسخه‌هاى آماده شده را نيز ضبط كردند. متن اين ترجمه كه به «قرآن بازل» (Basle Koran)معروف است، در سه بخش و با سه عنوان متفاوت منتشر شده است: بخش نخست، مشتمل بر قسمت عمده‌اى از مجموعه طليطله است؛ بخش دوم، شامل رديه‌هايى بر اسلام است و بخش پايانى به تاريخ ساراسنها (Saracens)(از ريشه يونانى Sarakenosبه معناى مسلمانان مدافع سرزمينهاى اسلامى در قرون وسطا در برابر مسيحيان صليبى كه در دوره‌هاى بعدى نيز در اشاره به مسلمانان از سوى اروپاييان استعمال شده است) و تركها (عثمانيها) اختصاص يافته و شامل قسمتهايى از اثر گئورك هنگريايى (George of Hungaria)(مجارستانى) و دو اثر از نويسنده‌اى ايتاليايى به نام پائولو جيوويو (Paolo Giovio)است.
قرآن بازل مبناى ترجمه قرآن به زبانهاى ايتاليايى، آلمانى و هلندى شد. اين ترجمه‌ها نخستين برگردان قرآن به زبانهاى اروپايى، جز لاتينى و يونانى بودند. نخستين ترجمه قرآن بر اساس قرآن بازل، سه سال قبل از تجديد چاپ متن لاتينى، به زبان ايتاليايى در ونيز منتشر شد. آندرئا آريوابنه (AndreaArrivabene) ادعا كرده
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 458
كه مترجم كتاب است؛ اما او ويراستار و ناشر كتاب بوده است و نام مترجم معلوم نيست. متن ايتاليايى، اساس كار سالومون شوايگر (SalomonSchweigger) (م.‌1031‌ق./1622 م.) شد. وى قرآن را براى نخستين بار به آلمانى ترجمه كرد. اين ترجمه در 1025قمرى/1616 ميلادى نشر يافت. ترجمه شوايگر را فردى به هلندى ترجمه و در 1069 قمرى/1659 ميلادى منتشر كرد. تحولات ناشى از جريان اصلاحات در دنياى مسيحيت و تحول در جهان‌بينى مسيحيان غربى، توجه بيشترى را به اسلام باعث شد. از مهم‌ترين اين جريانها، حركت آزادانديشى (Libertin) و خداگرايى طبيعى بود كه امكان توجه بيشتر به اسلام را فارغ از ديدگاههاى كينه توزانه پيشين مهيا كرده بود.[16]
متأثر از چنين فضايى، يوهان آلبرشت ويدمنشتتر (Johann Albercht Widmanstetter)در 950 قمرى / 1543 ميلادى خلاصه‌اى از مجموعه طليطله را كه نام تلخيص كننده و زمان تلخيص آن معلوم نيست، به چاپ رساند. كتابى كه ويد منتشر و در 1543‌ميلادى در شهر نورنبرگ به چاپ رساند[17]، تلخيصى از مجموعه طليطله و حاوى فصلى با عنوان چكيده‌اى از قرآن (Epitome Alcorani) است.[18] اين اثر تنها نشانى از توجه گسترده و روز افزون غربيان به قرآن و تحول نگاه آنها به اسلام است.
دومين ترجمه لاتينى قرآن را، حدود 70 سال بعد از ترجمه كتونى و در حدود 607 ـ 608 قمرى / 1210 ـ 1211 ميلادى يكى ديگر از مترجمان آثار عربى به لاتينى به نام مارك طُلَيْطَله‌اى (Mark of Toledo)انجام داده است. وى به دستور اسقف اعظم دون‌رودريگو خمينز درادا (Don RodrigoJimenez de Rada) (حدود 1170 ـ 1247 م.) مجموعه‌اى از آثار ابن تومرت (م.‌524‌ق.) را به همراه قرآن و با انگيزه‌هاى تبشيرى به لاتينى ترجمه كرد.[19]به نظر بوبتسين[20] ترجمه مارك طليطله‌اى برخلاف اسلافش، برگردانى دقيق‌تر اما فاقد ظرافتهاى ادبى است. برخلاف ترجمه رابرت كتونى، برگردان مارك طليطله‌اى چندان مورد توجه نبوده و رواج نداشته و تنها 5 نسخه خطى از آن موجود است. به نظر آلورنى[21]، آندره دوريه (Andre de Ryer)(1099‌ق./1688م.) در ترجمه فرانسوى قرآن از اين ترجمه استفاده كرده است.[22] نسخه كاملى از اين ترجمه در كتابخانه مازراين (Mazarine) در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 459
پاريس به شماره 780 موجود است.[23] مارك طليطله‌اى، رساله‌اى جدلى در ردّ قرآن با عنوان تناقضات قرآن(Contraretas alphoiica) نيز تأليف كرده كه مورد استفاده ريكالدو دومنته كروچه بوده است.[24]
متأثر از فيلسوف جوان ايتاليايى جيوانى پيكو دلا ميراندولا (Giovanni Pico della Mirandola)(1463‌ـ‌1494 م.) علاقه‌مندى به زبان عربى در بين عالمان ايتاليايى پديد آمد. در پى اين حركت، كاردينالى به نام اگيديو دلا ويتربو (Egidio della Viterbo)(1470 ـ 1532 م.) در هنگام سفر خود به اسپانيا در سال 1516 ميلادى از فردى به نام يوهانس گابريل ترولنسيس (Johannes Gabriel Terrolensis)خواست تا ترجمه لاتينى جديدى از قرآن براى وى تهيه كند. از اين ترجمه، تنها دو نسخه خطى، كه يكى ناقص است، در كتابخانه دانشگاه كمبريج Mm. v.26هست.[25] در اين ترجمه، در‌4‌ستون، ابتدا متن عربى، سپس متن عربى با آوانگارى لاتينى، ترجمه و سرانجام حواشى به لاتينى آمده است. ترجمه‌هاى ديگرى نيز از قرآن صورت گرفته است.[26]
از ديگر ترجمه‌هاى لاتينى منتشر نشده در اين دوران مى‌توان به برگردان دومينيكوس ژرمانوس دو‌سيلزى (Dominicus Germanus de Silesia)(1081ق./1670م.)، مبشر دومينيكن كه در دوره صفويه مدتى را در ايران گذرانده[27] اشاره كرد كه آن نيز در دو نسخه خطى باقى است.[28]
دومين ترجمه لاتينى چاپ شده قرآن از لودوويكو ماراتچى (Ludovico Marracci)(1612 ـ 1700 م.) كشيش ايتاليايى است. ماراتچى ترجمه خود را ـ كه مشحون از كژى و بدفهمى است ـ به دستور پاپ اينوكنيتوس (Innocent)در‌4 مجلد انجام داده است. جلد نخست مجموعه ماراتچى به بحث از اسلام و حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله)اختصاص يافته و شامل رديه‌هايى بر پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) و قرآن است. جلد دوم مشتمل بر قرآن و ترجمه آن و داراى 4 بخش است. وى ابتدا متن قرآن و سپس ترجمه لاتينى آيات و آنگاه گزيده‌اى از تفاسير درباره آيات را ذكر كرده و در پايان رديه‌هاى خود بر آيات را آورده است.[29] از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 460
جمله منابع ماراتچى در ذكر اقوال مفسران مسلمان، تفسير كشاف زمخشرى و تفسير جلالين بوده‌است.[30]
ترجمه ماراتچى از نظر دقت، برتر از ترجمه كتونى نيست. هدف اصلى ماراتچى از ترجمه قرآن، نگارش رديه‌اى بر قرآن بوده[31]، از اين رو در فهم بسيارى از‌آيات به خطا رفته و آنها را به صورت نادرست ترجمه‌كرده است[32]، با اين‌حال ترجمه وى از جهاتى مهم است؛ ماراتچى در كنار ترجمه قرآن، متن عربى‌قرآن را نيز به چاپ رساند كه اين متن عربى، سومين متن چاپ شده قرآن در قرون وسطاست.[33] كريستين رينسيوس (Christian Reineccius)(م.‌1165‌ق./1752‌م.) خلاصه‌اى از ترجمه ماراتچى را با مقدمه و توضيحات، ويرايش و چاپ كرد كه با اقبال بيشترى روبه‌رو شد.[34]
نخستين ترجمه مجارستانى قرآن را نيز دو تن به‌نامهاى ايمر بوزيتى سزدلماير (Imre Buzitai Szedlmayer)و گيورگى‌گدون (Gyخ rgy Gedeon)در 1831 ميلادى بر اساس ترجمه لاتينى ماراتچى منتشر كرده‌اند[35]؛ همچنين جورج سيل (George Sale)(م.‌1149‌ق. / 1736 م.) در ترجمه انگليسى 00قرآن از ترجمه ماراتچى استفاده كرده است.[36]
در كنار ترجمه‌هاى لاتينى قرآن، برخى از رديه‌هاى متكلمان مسيحى بر اثر نقل قولهاى فراوان از قرآن، نوعى ترجمه‌هاى گزيده از قرآن به شمار مى‌آيند.[37] نخستين اثر قابل ذكر، رديه‌اى بر يهوديت اثر‌پطرس آلفونسى، يهودى مسيحى شده است كه اثرش در قرون وسطا به سبب ايجاز و اختصارش، بسيار مورد توجه بوده است.[38] ديگر اثر قابل ذكر از اين‌دست، كتاب عليه مذهب ساراسنها (Contra legem Saracenorum) تأليف ريكالدو دومنته كروچه (Ricoldob da Monte Croce)(حدود 1243 - 1320م.)[39] است. ريكالدو قصد داشت تا برگردانى جديد از قرآن ارائه دهد كه امكان انجام آن را نيافت، با اين حال وى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 461
در رديه خود، عبارتهاى فراوانى از قرآن را از متن عربى ترجمه كرده است. كتاب وى به دليل ارائه بحثهاى منظم، مورد توجه فراوانى بوده و در كنار مجموعه طليطله از آن به عنوان يكى از مهم‌ترين آثار مورد استفاده مسيحيان غربى در خصوص اسلام ياد شده است.[40] رساله ريكالدو از منابع مهم رديه نگاران مسيحى بر اسلام در قرون ميانه است. اين رساله را مارتين لوتر (1546 م.) بر اساس ترجمه مجدد مونته آردويى، 4 سال پيش از مرگ خود در 1542 ميلادى در ترجمه‌اى تلخيص يافته به نام رد بر قرآن (Verlegung des Alkorans)، منتشر كرده است.[41] اين كتاب تا آغاز قرن هجدهم رواج و نفوذ داشته است و تنها بعد از انتشار كتاب اندر‌باب دين محمد (De Religione Mohammedica libri duo)تأليف آدريان ريلاند هلندى (1676 - 1718 م.) كه در اين كتاب به تندى نگاشته‌هاى اين‌گونه را نقد كرد و از لزوم مراجعه به متن عربى قرآن و فراگيرى زبان عربى سخن گفت، از رواج افتاد.[42] فعاليتهاى خاورشناسانى چون ريلاند و همقطار ديگر او توماس ارپنيوس كه خود ترجمه‌اى عالمانه از سوره يوسف منتشر كرده بود (1617 م.) و در مقدمه اثر خود بر لزوم فراگيرى زبان عربى تأكيد كرده بود، به دور جديدى از ترجمه‌هاى قرآن منتهى شد. در پى چنين رويكردى ترجمه‌هاى گزيده از قرآن به زبان لاتينى صورت گرفت.[43]
نكته مهم در اين‌گونه ترجمه‌ها كه در قرون وسطا فراوان به چشم مى‌خورند، تحريف متن اصلى در حين ترجمه است. نمونه‌اى از اين مورد كه از طريق ترجمه نادرست ريكالدو پديد آمده در خصوص آيات 17 ـ 24 نمل/27 رخ داده و به علت خطاى وى در فهم برخى مطالب اين آيات و اشتباه وى در ترجمه درست عبارتها، مفهوم آيات تغيير كرده است. بر اساس همين عبارات تحريف شده ناشى از ترجمه نادرست، مارتين لوتر در رديه خود بر قرآن، با مبنا قرار دادن همين خطاها، بر قرآن خرده گرفته است.[44]
گاهى مترجمان مسيحى با تغيير دادن عبارتى در آيه‌اى براى نشان دادن يكى بودن تعاليم قرآن با كتاب مقدس، مرتكب اشتباهاتى شده‌اند. نمونه‌اى از اين دست، ترجمه نيكولاس كوزايى (1401 - 1464م.)[45] است كه در كتاب نقد قرآن خود، آيه 171 نساء/4 را با تغيير در متن آن به صورت عيسى فرزند مريم پيامبر خداست (با تغيير
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 462
عبارت قرآنى عيسى بن مريم تنها فرستاده خداوند است) و روح او (به جاى تعبير قرآنى كلمته ... و روحٌ منه) فرستاده بر مريم، ترجمه كرده است.[46] در اشاره به چنين مسائلى، آدرين ريلاند، در كتاب مشهور خود اندر باب دين محمد، اين‌گونه خطاها را ناشى از تلاش براى منفور كردن اسلام و عدم رغبت به آن دانسته است.[47]

ترجمه قرآن به اسپانيايى:

ورود اسلام به شبه جزيره ايبرى و تداوم اين حضور براى چندين قرن، به ايجاد فرهنگى خاص در اين منطقه انجاميد. تعاملات ميان مسلمانان و مسيحيان كه با نگارش آثارى در دفاع از حقانيت اعتقادات دينى خود همراه بود، به آشنايى بيشتر هر دو گروه با كتابهاى مقدس يكديگر منتهى شد. همچنين نخستين فعاليتهاى تبشيرى در اندلس آغاز شد كه براى نگارش آثار مورد نياز، آشنايى با قرآن براى متكلمان مسيحى لازم بوده است.[48] با اين حال، متكلمان مسيحى، كمتر از همتايان مسلمان خود به بهره‌گيرى از متون اسلامى علاقه نشان داده‌اند.
مهم‌ترين متن تأليف شده در اين دوره، كتاب ديالوگ (Dialogi contra Iudaeos)تأليف پترس آلفونسى (Peter Alphonsi)(م.‌پس از 1130 م.)[49]يهودى مسيحى شده است كه بخشى از اين كتاب كه نقدى بر يهوديت است، به بررسى اسلام اختصاص دارد.[50] آلفونسى كه از مستعربان و مترجمان بنام متون عربى به لاتينى بوده، در بحث خود ترجمه‌هاى متعددى از آيات قرآنى را نقل كرده‌است.[51]
پس از سقوط اندلس و تسلط مجدد مسيحيان بر آن، مسلمانان مقيم اسپانيا، به ترجمه قرآن به زبان الجاميدو/‌العجميه (تلفظ و نگارش كلمات عربى به الفباى اسپانيايى) دست زدند. اين گونه ترجمه‌ها در ميان مسلمانان ساكن در قلمرو باز فتح شده اندلس كه به نام مُدجَّن مشهور هستند، متداول بوده است.[52]پس از فتح كامل اندلس در 898 قمرى توسط مسيحيان، مسلمانان باقى مانده در اندلس به اجبار به مسيحيت گرويدند كه به نام موريسكو مشهور هستند. اينان كه در ظاهر مسيحى شده بودند، با صدور فتواهايى دال بر تقيه در نهان بر آيين مسلمانى باقى بودند. اين گروهها نخستين ترجمه‌ها به زبان اسپانيايى (الجاميدو) را انجام داده‌اند.[53]
نخستين ترجمه كامل قرآن به زبان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 463
اسپانيايى، همانند ترجمه لاتينى آن، با پى جويى كاردينالى مسيحى صورت گرفت، با اين تفاوت كه مترجم، مسلمان و به علوم قرآنى و تفسير آشنا بود. خوان آلفونسو سگويايى (Juan Alfonso de Segovia)(م.‌1458 م.)، متأله بلندآوازه اسپانيايى و دوست نيكولاس كوزايى و انيا سيلويو پيكولومينى (Enea Silvio Piccolomini)به فكر ترجمه قرآن افتاد. سگويايى چون عربى نمى‌دانست، براى شناخت قرآن به ترجمه لاتينى رابرت‌كتونى رجوع كرد و آن را غير دقيق يافت[54]، از اين‌رو، تصميم گرفت قرآن را به زبان لاتينى ترجمه كند؛ اما به سبب عدم آشنايى وى با زبان عربى لازم بود تا قرآن نخست به زبانى كه سگويايى با آن آشنايى كامل داشت، ترجمه شود و سپس او اين ترجمه را به لاتينى برگرداند.[55] سگويايى در آغاز ترجمه خود، گزارشى از اين مراحل آورده است.[56] به خواهش سگويايى، عيسى‌بن جابر شاذلى (م.‌حدود 1460 م.)[57] فقيه مسلمان ساكن در سگويا (شقوبيه) به ساووين رفت و در مدت 4 ماه قرآن را به اسپانيايى ترجمه كرد.[58] سگويايى نيز ترجمه اسپانيايى قرآن را به لاتينى برگرداند. با كشف نسخه‌اى مترجَم از قرآن‌كريم متعلق به 1015 قمرى / 1606 ميلادى در كتابخانه طليطله، اين گمان پديد آمده كه اين متن همان ترجمه مفقود عيسى‌بن جابر است. اين نكته را بايد افزود كه هدف سگويايى همانند اسلاف خود، نگارش رديه ضد اسلام بوده است، هرچند در اين دوران نگاه ملايم‌ترى به اسلام در ميان بخشى از مسيحيان رواج داشته و سگويايى و فيلسوف مشهور مسيحى قرون وسطا، نيكولاس كوزايى كه اثرى مشهور با عنوان در وحدت اديان (De Pace Fidei)نگاشته، با تكيه بر تشابهات اسلام و مسيحيت و تأكيد كمتر بر اختلافات ميان اسلام و مسيحيت كه البته گاه با تحريف انديشه اسلامى همراه بود، در پى يكى كردن اين دو دين و نوعى انديشه وحدت اديان و كثرت گراى شمول‌گرا بوده‌اند.[59]
در ترجمه‌هاى متأخر قرآن به زبان اسپانيايى، از ترجمه‌هاى فرانسوى استفاده شده است. اولين ترجمه چاپى قرآن به دست روبلس خوزه گربر (Gerberde Robles) در سال 1844 ميلادى از روى ترجمه فرانسوى كازيمرسكى منتشر شده است. بعد از وى نيز اوتز دلا پوبلا (Ortiz della
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 464
Puebla) در سال 1872 ميلادى با استفاده از برگردان فرانسوى قرآن به دست ساوارى ترجمه جديدى از قرآن ارائه كرده است.[60] ظاهراً نخستين برگردان اسپانيولى قرآن به دست يك مسلمان، برگردان سيف‌الدين رحّال باشد كه ترجمه او در 1324 شمسى / 1945 ميلادى) به چاپ رسيده است. بعد از وى ترجمه‌هاى متعددى از قرآن از عربى به اسپانيايى منتشر شده است.[61]

ترجمه قرآن به فرانسوى:

در قرن شانزدهم، مطالعات اسلام‌شناسى در فرانسه نيز رواج يافته بود. پيشگام مطالعات اسلامى در فرانسه، گيوم پوستل (Guillaume Postel) (1510 - 1581 م.) است. وى دو سفر به خاورميانه داشت و از اين راه اطلاعات مهمى درباره اسلام كسب كرد. اهميت پوستل در تكوين مطالعات اسلامى در فرانسه در نگارش آثارى در نحو عربى است.[62] چنين زمينه‌هايى باعث توجه روزافزون فرانسويان به قرآن شد[63] و نخستين برگردان فرانسوى قرآن به دست آندره دوريه صورت گرفته است. تفاوت جدى دوريه با ديگر مترجمان عصر خود در آشنايى كامل او با چندين زبان اسلامى مانند عربى، فارسى و تركى بود. او در 1634 ميلادى. گلستان سعدى را به زيبايى به فرانسه ترجمه كرده بود. «دوريه» كار ترجمه قرآن را از حدود 1050 قمرى / 1640 ميلادى آغاز كرد و ترجمه‌اش را در 1057 قمرى/1647 ميلادى منتشر كرد.[64] اهميت اين ترجمه، سواى آنكه خود مبنايى براى ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر اروپايى قرار گرفت در اين است كه، به دست كسى جز اهل كليسا صورت گرفته است؛ همچنين دوريه از چندين تفسير اسلامى چون انوار‌التنزيل بيضاوى، تفسير الجلالين، تفسير فخررازى و تفسير حجيم التنوير فى التفسير از راغى تونسى بهره برده است.[65] دوريه، عناوين سوره‌هاى قرآنى را تغيير داده و عناوين نامناسب و مهجورى برگزيده است.[66] ديگر آنكه مشكلات ناشى از تفاوت وجوه و زمانهاى افعال عربى با زبان فرانسه است كه به مشكلاتى در ترجمه انجاميده است. ترجمه دوريه به انگليسى و روسى ترجمه شده است؛ همچنين گلازماكر (Glazemarker)در 1068 قمرى/1658 ميلادى آن را به هلندى ترجمه كرده است. ترجمه گلازماكر تا 1275 ـ 1276 قمرى/1859 ميلادى تنها برگردان قرآن به زبان هلندى بود. در اين
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 465
سال ترجمه جديدى به هلندى، از برگردان فرانسوى بيبرشتاين كازيميرسكى (Biberstein Kasimirski)(م.‌1304‌ق./ 1887 م.)، منتشر گرديد[67]؛ همچنين گلازماكر، براساس برگردان هلندى خود، دومين ترجمه آلمانى قرآن را نيز منتشر كرد. البته اين ترجمه در ضمن مجموعه‌اى دائرة‌المعارف گونه (هامبورگ‌1688 م.)[68] منتشر شده‌است.[69]
دومين ترجمه فرانسوى قرآن را كلود اتى‌ين ساوارى (Claude Etienne Savary) در 1164 قمرى/1751 ميلادى از متن عربى قرآن و با استفاده از ترجمه لاتينى ماراچى و برگردان انگليسى جورج سيل انجام داد.[70] پس از ترجمه اين دو، مهم‌ترين ترجمه فرانسوى از آنِ بيبرشتاين كازيميرسكى است. اين ترجمه در 1349 شمسى/ 1970 ميلادى با مقدمه محمد اركون منتشر شد.
از ديگر ترجمه‌هاى فرانسوى قرآن، ترجمه رژيس بلاشر (Regis Blachere) و آندره شوركى (Andre Chouraqui)را مى‌توان نام برد. رژيس بلاشر، پيش از انتشار ترجمه فرانسوى خود، كتابى با عنوان درآمدى برقرآن (Introduction au Coran) نگاشته بود. تحرير نخست ترجمه او در 1947 و بار ديگر در 1950 ميلادى در دو جلد منتشر شده است. پيروى مفرط بلاشر از الفاظ و سياق عبارات قرآن موجب گنگى و نامفهومى ترجمه او در مواردى شده است.[71] آندره شورقى (شوركى)، از يهوديان الجزايرى است كه نياكانش در اندلس سكونت داشته‌اند. ويژگى برگردان فرانسوى شوركى از قرآن رويكرد خاص وى در يافتن معادلهاى عبرى براى لغات عربى و به كارگيرى لغات عبرى به عنوان معادل برخى كلمات عربى در ترجمه اوست؛ همچنين او گاهى آيات قرآن را تقطيع كرده و آيه را دو قسمت كرده است. با توجه به چنين رويكردى ترجمه او دقيق نيست.[72] جواد حديدى، مقالات متعددى در نقد ترجمه‌هاى فرانسوى قرآن نگاشته است.[73]
از برگردانهاى فرانسوى مشهور مسلمانان از قرآن، ترجمه‌هاى محمد حميداللّه (پاريس 1338‌ش./ 1959م.)، صادق مازيغ (تونس 1357‌ش./ 1978م.) و احمد بوديب (پاريس
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 466
1355‌ش./ 1976‌م.) را مى‌توان ياد كرد.[74] برگردان احمد بوديب، ترجمه تفسيرى ـ روايى است. سواى برخى اشكالات در اين برگردان، اشكالات تاريخى متعددى در حواشى اين ترجمه به چشم مى‌خورد.[75] ترجمه فرانسوى جديدى از قرآن به قلم جواد حديدى (م.‌1381‌ش.) و يحيى علوى (نام او پيش از اسلام آوردن: كريستين بونو) در حال انجام است كه بخش نخست آن تا آخر سوره بقره منتشر شده (قم 1421‌ق.) كه برگردانى دقيق و استوار از قرآن به زبان فرانسه است.[76]

ترجمه قرآن به انگليسى:

توجه به ترجمه قرآن، همزمان با آغاز مطالعات اسلامى در انگلستان از قرن شانزدهم ميلادى آغاز شده است.[77] احتمالا مستشرق انگليسى وليام بادويل (William Bedwell) (1561 - 1632 م.) كه از پيشگامان مطالعات اسلامى در انگلستان شناخته مى‌شود نخستين ترجمه قرآن به زبان انگليسى را انجام داده است.[78] توجه روز افزون به مطالعات اسلامى در انگلستان زمينه را براى ترجمه قرآن به زبان انگليسى مهيا كرد. چنين زمينه‌هايى به تأليف لغت نامه‌هايى چون اثر مشهور واژه‌نامه عربى ـ انگليسى نگارش ادوارد وليم لاين (1801 ـ 1876‌م.)[79] در لندن به سال 1863 ميلادى انجاميد[80]؛ همچنين بادگر، معجم ديگرى به زبان انگليسى - عربى تأليف كرد كه در لندن به سال 1881 ميلادى منتشر شد. تأليف و انتشار اين‌گونه معجمها، نقش مهمى در تسهيل كار مترجمان قرآن و سهولت در فراگيرى زبان عربى داشت.[81] عموماً گفته شده كه متأثر از وجود چنين فضايى[82] الكساندر راس (1590 - 1694‌م.) منشى چارلز اول در 1059 قمرى/ 1649 ميلادى ترجمه انگليسى قرآن را بر اساس ترجمه فرانسوى دوريه انجام داد، هرچند به نظر مى‌رسد كه راس تنها، برگردان شخص گمنام ديگرى را كه بر اساس ترجمه دوريه انجام شده، منتشر كرده است.[83] موفقيت اين ترجمه تا بدان حد بود كه ديويد جونز آن را به عنوان مجلد چهارم كتاب تاريخ كامل تركان از آغاز در سال 744 تا 1718 ميلادى. (The Compleat History of the Turks from the Orgin in the Year 744 to the Year 1718)منتشر كرده است. از موضوعات مورد علاقه راس،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 467
كلام، تاريخ و فلسفه است. او در حين مطالعات خود با قرآن آشنا شد و به فكر ترجمه آن افتاد. انتشار اين ترجمه با مشكلاتى نيز روبه‌رو شد.[84] برگردان او به رغم آنكه غير دقيق و نارساست، 5 بار در انگلستان و يك بار در آمريكا به چاپ رسيد.[85]
يك قرن پس از انتشار ترجمه راس[86]، حقوقدانى جوان به نام جورج سيل (George Sale)(1697 - 1736 م.)[87]، بعد از مطالعه ترجمه فرانسوى دوريه و برگردانهاى لاتينى كتونى و ماراتچى و ترجمه ايتاليايى چاپ شده به وسيله آريوابنه و ترجمه راس، به اين نتيجه رسيد كه اين برگردانها چندان دقيق نيستند، ازاين‌رو به ترجمه مجدد قرآن تصميم گرفت. وى ابتدا به فراگيرى زبان عربى پرداخت و تبحرش به آن حد رسيد كه تصحيح ترجمه عربى عهد جديد به او پيشنهاد شد.[88] سيل در مقدمه ترجمه قرآن خود گفته كه از نسخ خطى تفاسير گوناگون سود جسته است.[89] ترجمه سيل 70 بار در انگلستان و 53 بار در امريكا و يك بار در هندوستان به چاپ رسيده است.[90] ترجمه سيل از ترجمه راس موفق‌تر و دقيق‌تر است. تئودور آرنولد (Theodor Arnold)(1683 ـ 1761 م.) در 1159 قمرى./ 1746 ميلادى ترجمه سيل را به آلمانى ترجمه كرد. گوته (Goethe) شاعر بزرگ آلمانى در اثر مشهورش ديوان شرقى ـ غربى (West-خ stlichen Divan)متأثر از همين ترجمه الهامات و اشاراتى به قرآن كرده است.[91]
الكسيس واسيليوف كلماكوف (Alexej Vasiljevic Kolmakov) نيز در 1206 قمرى/ 1792 ميلادى سومين ترجمه روسى قرآن را بر اساس برگردان سيل منتشر كرد. مقدمه ترجمه سيل جداگانه نيز به چاپ رسيده و به چند زبان، از جمله عربى (قاهره 1891 م.)، ترجمه شده است.[92] مبشرى به نام الوود موريس ورى (Elwood Morris Wherry)(1927م.) در 1886 ميلادى ترجمه سيل را به همراه بحث مقدماتى او با حواشى مفصلى به نام شرحى جامع بر قرآن (A Comprehensive Commentary on the Quran.) در 4 جلد منتشر كرده است. افزايش مطالعات
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 468
اسلام‌شناسى و توجه به مفهوم مدنى و مكّى در باب آيات قرآن به تلاشهايى جهت بازسازى تاريخى نزول قرآن، بر اساس مراحل مختلف وحى منتهى شد. اين‌گونه تلاشها باعث شد تا برخى از مترجمان قرآن متأثر از اين روشها، ترجمه‌هاى جديدى از قرآن ارائه دهند.
نخستين برگردان از قرآن متأثر از اين نوع رويكرد، ترجمه جان ميدوس رادول (John Meadows Rodwell)(م.‌1900‌م.) با عنوان قرآن: ترجمه شده از عربى با نظم سوره‌ها بر اساس ترتيب نزول با حواشى و نمايه (The Koran: translated from the Arabic the Suras arranged in order choronological with notes and Index.)است. رادول متأثر از برخى كارهاى اسلام شناسان چون گوستاو ويل (Gustav Weil)، تئودور نولدكه، و ويليام موير (William Muir)بر اساس ترتيب زمانى نزول آيات، به ترجمه قرآن دست يازيد.[93] وى ترجمه خود را به سال 1277 قمرى / 1861 ميلادى در لندن منتشر كرد. مارگليوث (Margaliouth)مستشرق نامدار، اين كتاب را با مقدمه‌اى در 1327 قمرى/ 1909 ميلادى بار ديگر به چاپ رساند. اين ترجمه با استقبال فراوانى روبه‌رو شد.
بعد از رادول، ادوارد هنرى پالمر (Edward Henry Palmer) (م.‌1299‌ق./ 1882 م.)[94] ترجمه جديدى از قرآن ارائه كرد. اين ترجمه زمانى صورت گرفت كه ماكس مولر (Max Mد ller)مشغول اجراى طرح خود براى چاپ مجموعه متون مقدّس مشرق زمين (Sacred books of the East) در انتشارات دانشگاه آكسفورد بود. وى از پالمر خواست تا ترجمه جديدى براى درج در آن مجموعه انجام دهد. اين ترجمه در 1297 قمرى/ 1880 ميلادى در مجلدات ششم و نهم مجموعه مولر به چاپ رسيد. پالمر آيات را بر‌اساس موضوع تفكيك كرد.[95]
حافظ غلام سَروَر در 1309 شمسى/ 1930 ميلادى، ضمن نشر ترجمه انگليسى خود از قرآن، از ترجمه‌هاى سيل و رادول و پالمر به جهت تعصبات آنان انتقاد كرد و آنها را غيردقيق دانست. ايراد ديگر سرور به رادول ترجمه بر اساس ترتيب زمانى نزول آيات بود.[96] بعد از پالمر ترجمه ريچارد‌بل (RichardBell) شايان ذكر است. ترجمه ريچارد بل همانند برگردان رادول، با تغيير در نظم موجود مصحف عثمانى همراه بود، با اين تفاوت كه بل خود در اين زمينه، نظرهايى ابراز كرده بود. تلاش براى بازسازى تاريخى قرآن، از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 469
موضوعات مورد علاقه خاورشناسان اين دوره بود. دامنه اين تلاشها به بازسازى مصاحف پيش از تدوين مصحف عثمان نيز منتهى شده بود. آرتور جفرى (م.‌1954 م.) در كتاب منابعى براى مطالعه تاريخ قرآن، (Materials for the History of The Text of The Quran: The Old Codicex) با بهره‌گيرى از منابع تفسيرى و كتابهاى قرائات، به بازسازى مصاحف اوليه پرداخته بود. جفرى بى‌توجه به اينكه تا چه حد اطلاعات مندرج در منابع قرن سوم به بعد در اشاره به قرائات مختلف موجود در مصاحف اوليه اعتبار دارد[97]، بخش عمده‌اى از اين گونه اطلاعات را گردآورى كرد. البته اين كار، بخشى از طرح كلان جفرى با همكارى چند مستشرق ديگر در چاپ انتقادى متنى از قرآن با ذكر تمام قرائات بوده است.[98] در چنين فضايى، ريچارد بل (1876- 1952م.) ترجمه‌اى از قرآن را با عنوان قرآن مترجم با نظم‌بندى انتقادى از سوره‌ها (The Quran translated with a critical rearrangement of the surahs)در 1316 و 1318 شمسى/ 1937 ميلادى (جلد اول) و 1939 ميلادى (جلد‌دوم) منتشر كرد.[99] شيوه رادول و بل در كنار نهادن نظم مصحف عثمانى و ارائه ترتيب جديدى براى قرآن، توجه برخى از مسلمانان را به خود جلب كرد و آنها به تقليد از اين شيوه به ترجمه‌هايى از قرآن اقدام كردند.[100]
پس از ترجمه بل، يكى از موفق‌ترين برگردانهاى انگليسى قرآن، قرآن مفسَّر (The Koran interpreted)آرتور جان آربرى (Arthur John Arberry)(1905 ـ 1969 م.) است. آربرى كه خود از چهرهاى مهم اسلام‌شناسى در نيمه نخست قرن بيستم بود، در 1953 ميلادى كتابى با عنوان قرآن‌كريم: مقدمه به همراه منتخبى از آن (The Holy Koran: an introduction with selection)ارائه كرد و در آن عدم مقبوليت و رواج عام ترجمه‌هاى قرآن را در عدم انتقال ظرافتهاى ادبى آن در ترجمه‌هاى موجود انگليسى دانست و خود در كتابش نمونه‌هايى از اين‌گونه ترجمه را ارائه كرد. موفقيت و اقبال به كتاب او، موجب تشويق او به ترجمه تمام قرآن با اين شيوه شد (1955 م. در دو جلد). ترجمه آربرى از حيث رعايت ظرافتهاى ادبى متن عربى و يافتن معادلهاى مناسب انگليسى، از برگردانهاى مورد توجه قرآن است[101]؛ همچنين آربرى در مقدمه ترجمه خود، گزارشى را از سير تأليف ترجمه‌هاى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 470
انگليسى قرآن و اعتبار هريك آورده كه اين بخش چندين بار به فارسى ترجمه شده است؛ از جمله به صورت كتاب به نام خدمت و خيانت مترجمان قرآن: نقدى بر عملكرد مترجمان اروپايى در مقدمه پرفسور آربرى (ترجمه و تحقيق محمد رسول درياگشت، تهران 1383‌ش.). ويليام مونتگمرى وات، (W. Montgomery Watt)گزيده‌اى از ترجمه آربرى را در كتاب راهنمايى در باب قرآن (Companion to the Quran.)فراهم آورده است.[102]
يكى ديگر از ترجمه‌هاى قرآن به انگليسى از آنِ محمد مارمادوك پيكتال (Muhammad Marmaduke Pickthall)(م.‌1936‌م.) است. وى ترجمه قرآن را در‌1928 ميلادى شروع كرد و تا 1930 ادامه داد.[103] اين ترجمه نخستين ترجمه از قرآن به قلم مسلمانى است كه زبان انگليسى، زبان مادرى اوست [104]؛ همچنين پيكتال نخستين مترجمى است كه برگردان خود را ترجمه مفهوم و معانى قرآن‌كريم (The Meaning of the Glorious Koran)ناميده است. ويژگى تمام ترجمه‌هاى ياد شده در اين است كه به زبان انگليسى كهن و به سبك كتاب مقدّس است. نخستين برگردان قرآن به انگليسىِ معاصر را بايد از آنِ داود، (N. J. Dawood) يهودى عرب‌زبان، دانست كه در 1324 شمسى/ 1945 ميلادى منتشر گرديد.[105]
بيشترين ترجمه‌هاى انگليسى قرآن از خود مسلمانان، كار مسلمانان شبه‌قاره است و اولين ترجمه‌از آنِ عبدالحكيم‌خان است كه در 1323 شمسى/1945 ميلادى با عنوان قرآن‌كريم مترجَم به همراه يادداشتهاى كوتاه (Holy Quran translated with short notes) منتشر شده است.[106] پس از اين ترجمه، ميرزا ابوالفضل (1865 - 1956 م.)، ابتدا منتخبى در 1910 ميلادى و سپس ترجمه كل قرآن را بر اساس ترتيب نولدكه در دو مجلد و با عنوان قرآن: متن عربى به همراه ترجمه انگليسى منظم شده بر اساس تنزيل تاريخى آن به همراه چكيده (Quran, Arabic text and English translationarranged chronologically with an abstract) در الله آباد در 1911 ـ 1912 ميلادى منتشر كرد. از متداول‌ترين بر گردانهاى قرآن، ترجمه عبداللّه يوسف على
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 471
(1870 - 1953 م.) را بايد نام برد.[107]
فرقه احمديه (قاديانيه) نيز افزون بر ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر، چند ترجمه به انگليسى انتشار داده‌اند؛ از جمله، ترجمه‌اى از محمدعلى لاهورى[108] در نيمه دوم قرن بيستم.
عرب‌زبانان نيز به ترجمه قرآن به زبان انگليسى توجه نشان داده‌اند. از مترجمان عرب‌زبانى كه قرآن را به انگليسى ترجمه كرده‌اند، عبدالخالق همت (چاپ 1372‌ش./ 1993 م.)، رشيد سعيد كسّاب (چاپ‌1373‌ش/ 1994 م.)، عزالدين حايك (چاپ 1375‌ش./ 1996 م.) و ماجد فخرى (چاپ 1375‌ش/1996م.) را مى‌توان نام برد.
فارسى‌زبانان نيز به ترجمه قرآن به انگليسى همت گماشتند؛ از جمله، در دوره معاصر، ترجمه طاهره صفارزاده و فضل‌اللّه نيك‌آيين درخور ذكر است. اين ترجمه با عنوان قرآن: ترجمه‌اى شاعرانه از متن اصلى (Quran: A Poetic translation from the Original)منتشر شده است.
از ديگر ترجمه‌هاى موفق قرآن به زبان انگليسى، برگردان سيد على قلى قرايى كه ترجمه‌اى با شيوه عبارت به عبارت و با عنوان قرآن‌همراه با ترجمه عبارت به عبارت آن (The_Quran with an English Paraphrase)(قم،‌1382‌ش.)[109] است و برگردان محمد عبدالحليم با عنوان قرآن ترجمه‌اى جديد‌ (The Quran: A New Translation)(آكسفورد - نيويورك 2004 م.) را مى‌توان نام برد كه حاصل 7سال كوشش مترجم است.
ترجمه‌هايى از قرآن نيز به قلم مسيحيان انگليسى زبان در ساليان اخير منتشر شده كه از جمله آنها مى‌توان ترجمه محمد اسد كه در برگردان خود از قرآن با عنوان پيام قرآن (The Massage of the Quran)حواشى مبتنى بر تفسير المنار را آورده و برگردان تعليم على (تامس‌بالنتين اروينگ) (T. B.Irving) را نام برد. ترجمه اروينگ، برگردانى روان و به نثر روان انگليسى متداول در آمريكاست.[110]
عبدالرحمان قدوايى كتاب‌شناسى توصيفى‌اى از ترجمه‌هاى انگليسى قرآن ارائه كرده كه اثرى چندان قوى نيست.[111] مفخر حسين خان، ضمن نگارش مقاله‌اى در معرفى مترجمان قرآن به زبان انگليسى (English Translations of the Holy Qur'an)در كتابى جداگانه به نام مترجمان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 472
انگليسى قرآن‌كريم: بررسى شرح حال نگارانه و كتابشناسانه (English translations of the Holy Quran: A Bio-Bibliographical Study)اطلاعات مفيدى در خصوص مترجمان قرآن به اين زبان گردآورى كرده كه اين اثر بهترين و دقيق‌ترين گزارش در خصوص ترجمه‌هاى انگليسى قرآن است. توجه به مباحث نظرى ترجمه قرآن به انگليسى و چگونگى واژه گزينى، با وجود اهميتى كه در راهنمايى مترجمان قرآن به اين زبان دارد، تنها موضوع مورد توجه حسين عبدالرؤف (كرزن‌2001 م.) بوده است.

ترجمه قرآن به آلمانى:

از قرن شانزدهم و همزمان با اوج‌گيرى فتوحات عثمانى در اروپا و رواج جريان پروتستان، انگيزهايى براى ترجمه قرآن در آلمان بوده است.[112] نخستين ترجمه قرآن به اين زبان توسط سالومون شوايگر (1551‌ـ 1622م.) براساس ترجمه‌اى ايتاليايى، صورت گرفت. چنان‌كه جوليو چزاره سكاليجرو (1540‌ـ‌1609م.) و توماس اربنيوس (1584 ـ 1624م.) از پيشگامان اسلام شناسى خاطر نشان كرده‌اند، اين ترجمه بر اساس برگردان لاتينى كتونى و متن منتشر شده در بازل بوده است.[113] شوايگر برگردانى از قرآن به زبان آلمانى را در 1025 قمرى./ 1616 ميلادى در شهر نورنبرگ منتشر كرده است.[114]
نخستين ترجمه آلمانى قرآن از متن عربى را داويد فريدريك مگرلين (David Friederich Megerlin.)(1699 ـ 1778 م.) اهل فرانكفورت در 1772 ميلادى انجام داده است. اين ترجمه در امتداد همان سنت ضد اسلامى مسيحيت است.[115] يك سال بعد ترجمه‌اى ديگر از قرآن بر اساس متن عربى به دست فردريك ابرهاد بويسن (Friedrich Eberhard Boysen)(م.1800م.) منتشر شد. از اين ترجمه به علت ترجمه‌هاى تحت اللفظى معانى قرآن انتقاد شده است.[116]
از ديگر ترجمه‌هاى قرآن به زبان آلمانى، برگردان شاعرانه فريدريش روكرت (Friedrich Rد ckert)(م.‌1866 م.) است. ترجمه وى، تنها برگردان بخشى از قرآن است.[117] وى سعى كرده تا شيوه بلاغى قرآن را در ترجمه خود منعكس كند، از اين رو از اصطلاحات و تشبيهات استفاده كرده و گاه نيز با تقديم و تأخير در كلمات، سعى كرده تا ترجمه خود را همچون قرآنْ مسجّع كند. از ضعفهاى جدى ترجمه او عدم ترجمه برخى عبارات و حتى گاه آيات قرآنى بوده كه متضمن نقد مسيحيان بوده است. وى همچنين نام سوره‌هاى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 473
قرآن را تغيير داده و آنها را بر اساس محتواى سوره، نامگذارى كرده است.[118] از ديگر ترجمه‌هاى قرآن در اين دوره، برگردان ربى ليون (لودويگ) باروخ اولمان (1804 ـ 1843 م.) اهل كرفلد (Rabbi Lion (Ludwig) Baruch Ullmann of Keld) را مى‌توان نام برد كه نخست با ويرايش لئو واين من وينتر (Leo Weinmann Winter) به چاپ رسيده و بار ديگر خانم زيگريت يمينى (شولتس) (Siegrid Yamini (Schulz))با تغييراتى در چاپ وينتر اين كتاب را به نام خود منتشر كرده است.[119] لودويگ اولمان، خاخامى يهودى، در 1840 ميلادى ترجمه خود را منتشر كرده است. اين ترجمه مشحون از خطاست كه نشان عدم آشنايى اولمان با زبان عربى است و انتقادات متعددى بر آن نگاشته شده است[120]؛ همچنين اولمان در اين ترجمه متأثر از انديشه‌هاى آبراهام گايگر (Abraham Geiger)(1810 - 1874 م.) و اثر مشهور وى است با عنوان آنچه محمد(صلى الله عليه وآله) از يهود اخذ كرده است، (Was hat (Mohammed aus demJudenthume aufgenommen?) و در مقدمه خود بر اين نكته تأكيد كرده است. به‌رغم انتقادات اسلام شناسان برجسته‌اى چون فلايشر و تئودور نولدكه (Th. Nخ ldeke)(1836 ـ 1930 م.) از ضعف و كاستيهاى واژگان‌شناسى، اين اثر تا 1897 ميلادى 9‌بار منتشر شده است.
از مهم‌ترين برگردانهاى آلمانى قرآن، ترجمه ماكس هنينگ (Max Henning) و رودى پارت (Rudi Paret)(م.‌1982م.) را مى‌توان نام برد. برگردان رودى پارت اهميت خاصى دارد. پارت براى ارائه برگردانى دقيق از قرآن، نخست تمام واژه‌ها، موارد كاربرد و تعبيرات مشابه قرآن را گردآورده و آنها را با يكديگر تطبيق داده است. اين شيوه باعث ارائه ترجمه‌اى دقيق از قرآن شده است.[121]
از برگردانهاى جديد قرآن مى‌توان به ترجمه مصطفى ماهر، استاد ادبيات آلمانى در دانشگاه عين شمس، اشاره كرد كه ترجمه و تفسيرى از قرآن انجام داده و وزارت اوقاف مصر آن را با عنوان المنتخب فى تفسير القرآن الكريم باللغتين العربية والألمانية منتشر كرده است.
عادل تئودر خورى (Adel Theodor Khoury)، اسلام شناس برجسته آلمانى، ترجمه و تفسيرى از قرآن در 12 جلد منتشر كرده است. خورى كه خود اصالتاً عرب زبان و اهل لبنان است، ترجمه‌اى از قرآن با همكارى محمد سليم عبدالله نيز منتشر كرده (گُتِرزلوه 1987م.) كه بعد از ترجمه رودى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 474
پارت از برگردانهاى معتبر آلمانى است.[122]

ترجمه قرآن به روسى:

با وجود همجوارى روسيه با كشورهاى اسلامى، به جز اطلاعات پراكنده و عموماً خصمانه كه تا قرن هفدهم در آثار مختلف به زبان روسى وجود داشته[123]ترجمه‌اى از قرآن به اين زبان صورت نگرفته است؛ همچنين پس از آغاز تلاشها براى ترجمه قرآن تا بيش از دو قرن، برگردانهاى روسى قرآن، بر اساس ترجمه‌هاى ديگر قرآن به زبانهاى عموماً فرانسوى و گاه انگليسى بوده است.
نخستين تلاش براى ترجمه قرآن به زبان روسى در دوران پطر كبير و در راستاى سياستهاى وى در توجه به سرزمينهاى اسلامى بوده است. اين ترجمه در 1716 ميلادى و به دست فردى ناشناس بر اساس ترجمه فرانسوى آندره دوريه در سنت‌پترزبورگ منتشر شده است. اين ترجمه به خطا به ديميترى كانتيمر (1673 - 1723م.) يا پيتر پوسنيكف (P.V. Posnikov)(در گذشته در سه دهه نخست قرن هجدهم) نسبت داده شده[124] كه به نظر رضوان[125]نادرست است. اين ترجمه به سبب عدم تسلط مترجم آن به زبان فرانسه و سواى خطاهاى دوريه، ترجمه‌اى مغلوط است. چند سال بعد از اين ترجمه، پيتر پوسنيكف، پزشك، فيلسوف و سياستمدار كه استاد دانشگاه پادوا بود، بر‌اساس ترجمه فرانسوى دوريه، برگردان دقيق‌ترى از قرآن ارائه كرد.[126]
لزوم آگاهى يافتن بيشتر از اسلام در ايام پطر‌كبير، شاهزاده ديمترى كانتيمر را بر آن داشت تا اثرى لاتينى حاوى اطلاعاتى درباره قرآن و پيامبر را به روسى برگرداند (سنت پترزبورگ 1722م.). اين كتاب نشانى از توجه روزافزون به اسلام در قرن هجدهم در روسيه است.
در پى تحولات فرهنگى - سياسى دوران كاترين دوم[127] كه به چاپ متن عربى قرآن نيز منتهى شده بود (سنت پترزبورگ 1787م.)، دو ترجمه جديد نيز از قرآن به روسى منتشر شد: نخست برگردان اديب روس، ميخائيل ايوانويچ وروكين (Mikhail Ivanovic Verح vkin)(1732 ـ 1795م .) بر اساس ترجمه فرانسوى دوريه (1790 م.) و دو سال بعد از آن الكساندر كلماكف (م.‌1804م.) در سنت پترزبورگ 1792 ميلادى. براساس ترجمه انگليسى جرج سيل، ترجمه‌هاى جديدى از قرآن به روسى منتشر كردند. برگردان وروكين بر اثر ظرافتهاى ادبى، توجه فراوانى را به خود جلب كرد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 475
متاثر از اين ترجمه شاعر بزرگ روس، الكساندر پوشكين در 1824 ميلادى مجموعه‌اى از اشعار خود را با عنوان تقليدهايى از قرآن با اقتباسها و الهامهايى از 30 سوره قرآن منتشر كرد. اين تأثير در ديگر آثار پوشكين نيز مشهود است. اهميت آثار پوشكين در توجه به قرآن تأثير مهمى داشته است.[128]متأثر از چنين فضايى مخليوف (1829 - 1865م.)، مترجم نامدار اشعار شرقى به روسى، ترجمه‌اى شاعرانه از بخشى از قرآن انجام داد.
در 1864 ميلادى آخرين برگردان روسى قرآن از ترجمه‌هاى ديگر را ايوان نيكولايف (K. Nikolaev)بر اساس ترجمه فرانسوى كازيمرسكى منتشر كرد. اين ترجمه از ديگر ترجمه‌هاى روسى، معتبرتر بوده و تا قبل از 1917‌ميلادى، 5 بار منتشر شده است. از اين تاريخ به بعد، توجه به اسلام و قرآن رواج بيشترى يافت كه به چاپ و انتشار آثارى در خصوص اسلام و قرآن منتهى شد[129]؛ همچنين توسعه سياسى روسيه و افزايش مسلمانان آن، لزوم ارائه ترجمه جديدى از قرآن را الزامى مى‌كرد. در چنين فضايى دميترى بوگوسلاوسكى (D. N. Bogoslavski)(1826 ـ 1893 م.) در 1871 ميلادى نخستين برگردان روسى قرآن بر اساس متن عربى را به اتمام رساند. [130] اين ترجمه با وجود دقت مترجم و ظرافتهاى ادبى آن به دليل انتشار ترجمه گوردى سمنوويچ سابلوكوف (G. S. Sablukov)(1804 ـ 1880م.) كه در 1878م. در قازان منتشر شد، به چاپ نرسيد.[131] ترجمه سابلوكوف نيز از مهم‌ترين برگردانهاى روسى قرآن است و بارها به چاپ رسيده است.[132]
پس از تحولات سياسى در روسيه و تغيير نظام سياسى آن در پى انقلاب 1917 ميلادى، توجه به قرآن و مطالعات قرآنى همچنان تداوم يافت.[133] يكى از مشهورترين خاورشناسان روسى اين دوره كه فعاليتهاى مهمى در اين زمينه انجام داده، ايگناتى يوليانوويچ كراچكوفسكى (Ignatij Julianovic Krachkovski)(1883 ـ 1951م.) است كه خود ترجمه‌اى از قرآن انجام داده است. متن اين ترجمه تنها پس از درگذشت او (مسكو، 1963م.) و به كوشش شاگرد او، گريازنويچ (P.A.Gryaznevich)(م.1997 م.) به چاپ رسيده است. از ميان ترجمه‌هاى اخير، مى‌توان به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 476
ترجمه‌هاى خانم واليريا پوروخوا (V. Porokhova) (مسكو، 1993م.)، محمد نورى عثمانوف (مسكو، 1995م.) و شوموفسكى (T.A. Shumovsky)(مسكو، 1995م.) اشاره كرد. پوروخوا در برگردان خود متأثر از ترجمه كراچكوفسكى بوده است، از اين رو برخى خطاهاى ترجمه وى در ترجمه او راه يافته است.[134]

ترجمه قرآن به زبان چك اسلواكى:

نخستين ترجمه قرآن به زبان چك اسلواكى را فردى به نام ونزل بودويس (Wenzel Budovec) در آغاز قرن هفدهم انجام داده است. ترجمه وى كه تنها شامل بخشى از قرآن بوده، همانند ديگر ترجمه‌هاى قرآن در اين دوره، در حقيقت نوعى رديه بر قرآن است. در آغاز قرن بيستم فردى به نام موراوين (Moravian)كشيش دره ايگناتس (Ignaz Vesely)ترجمه ديگرى از قرآن انجام داد. ترجمه وى از قرآن تحت تأثير تمايلات دينى وى بوده و از ترجمه‌هاى ديگر قرآن به زبانهاى اروپايى استفاده كرده است. نخستين ترجمه دقيق قرآن در سال 1934 ميلادى توسط نيكل (R.A.Nylk)(متخصص اشعار عربى) منتشر شد. مشكل اين ترجمه دشوارى فهم برخى عبارتهاى آن است.[135]
از آخرين ترجمه‌هاى قرآن به اين زبان بايد به ترجمه ايوان هربك (Ivan Hrbek)اشاره كرد. وى متأثر از روش ريچارد بل، قرآن را بر اساس شيوه نزول ترجمه كرده است. هربك در 170 صفحه، به توضيح كلمات و آيات دشوار قرآن بر‌اساس متون تفسيرى و پژوهشهاى غربى پرداخته است. در اين حواشى وى نخست به اسباب نزول آيه و سپس كاربردى كه آيه در فرهنگ اسلامى دارد، اشاره كرده است.[136]

ترجمه قرآن به زبان بلغارى:

نخستين ترجمه قرآن به زبان بلغارى به فاصله كوتاهى پس از ترجمه انجيل به اين زبان انجام شده است. اين ترجمه را نيكولا ليتز (Nikola K.Litsa)با استفاده از ترجمه انگليسى جرج سيل انجام داده است.[137] وى در سال 1905 ميلادى ترجمه بخشى از قرآن را چاپ كرد؛ اما با مرگش اين ترجمه توسط اسكولاو (Skulav)و توما (Tomov)در سال 1930 ميلادى به اتمام رسيد. اين ترجمه با اقبال زيادى به ويژه در بين مسلمانان روبه‌رو گرديد.[138]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 477
نخستين ترجمه مسلمانان از قرآن به زبان بلغارى را نديم حافظ ابراهيم غنجيف در سال 1993 ميلادى منتشر كرد. آخرين ترجمه بلغارى را تسيفيتان تيوفانوف (1997م.) تحت اشراف شيخ على خيرالدين و الكساندر فيسيلينوف و چند تن ديگر منتشر كرده است. در اين ترجمه افزون بر استفاده از متون تفسيرى چون تفسير ابن كثير و تفسير الجلالين، از ترجمه‌هاى انگليسى عبدالله يوسف على، برگردان اسپانيايى خوليو كورتِز، ترجمه روسى كراچكوفسكى و ترجمه‌هاى تركى قرآن توسط محمد محمود حجازى و مُجَمَّع ملك فهد استفاده شده است.

ترجمه قرآن در شبه قاره هند:

حضور ديرينه اسلام در شبه‌قاره، به ترجمه قرآن به زبانهاى رايج و متداول در شبه قاره انجاميده است. مهم‌ترين زبانى كه مسلمانان شبه‌قاره به آن تكلم مى‌كنند، اردوست كه تاريخچه پيدايش اوليه اين زبان از زمان ورود مغولان به هند است. نيز بيم از نفوذ انديشه‌هاى غير اسلامى در ترجمه قرآن بوده كه مسلمانان شبه قاره را همانند ديگر مسلمانان به فراگيرى متن اصلى قرآن ترغيب مى‌كرده است. از سوى ديگر، رواج و اعتبار زبان فارسى در ميان مسلمانان شبه‌قاره، به ترجمه قرآن به اين زبان و بهره‌گيرى از ترجمه‌هاى فارسى قرآن انجاميده‌است.
از ميان ترجمه‌هاى فارسى متداول در شبه قاره مى‌توان به ترجمه فارسى تفسير طبرى از عهد سامانيان، ترجمه محمد امين صديقى به دستور اورنگ زيب و برگردان فارسى ميرزا نور الدين محمود (تاريخ انجام 1703 م.) اشاره كرد.[139] با اين حال به دليل اختصار يا تطويل اين ترجمه‌ها، شاه ولى الله دهلوى، ترجمه جديدى از قرآن با عنوان فتح‌الرحمان بترجمة القرآن[140] انجام داده [141] كه رواج گسترده‌اى در شبه قاره داشته‌است. دهلوى همچنين كتابى با عنوان مقدمه در فن ترجمه قرآن به فارسى نگاشته است[142]؛ همچنين ترجمه‌هاى كهنى به فارسى در ميان مسلمانان شبه قاره از قرون ميانه رواج داشته است.[143]
با وجود نوظهور بودن زبان اردو، ترجمه‌هاى فراوانى از قرآن به زبان اردو انجام شده است. در تفاسير قرآن نوشته شده به اردو نيز ترجمه‌هاى قرآن آمده است. از اين‌گونه تفاسير مى‌توان به تفسير وهابى عبدالصمد بن نواب عبدالوهاب خان، ترجمان‌القرآن ابوكلام آزاد و تفهيم القرآن ابوالاعلى مودودى (1903 ـ 1979م.) اشاره‌كرد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 478
احسان اوغلو، كهن‌ترين ترجمه‌هاى قرآن در شبه قاره به زبانهاى هندى و سندى را در زمان راجا محروق (مهروك)، حاكم پنجاب و كشمير دانسته كه البته مورد ترديد است.[144] در متن خبر، تنها گفته شده كه عالم مسلمان عبارتهاى قرآن را براى حاكم شرح و توضيح مى‌داده است (يُفَسّر له) كه تنها دلالت بر ترجمه‌اى شفاهى از قرآن دارد.[145] بى‌توجه به اين مسائل، بلوچ [146] اين ترجمه را بدون دليل قانع كننده‌اى، نخستين تلاش براى ترجمه قرآن در شبه قاره و به زبان سانسكريت دانسته است.[147]
نخستين ترجمه كامل قرآن به اردو كه به موضح القرآن شهرت يافته است از آنِ شاه عبدالقادر دهلوى، فرزند شاه‌عبدالعزيز دهلوى است كه كار خود را در 1205 قمرى / 1791 ميلادى به پايان رساند.[148] ترجمه ديگر، برگردان شاه رفيع‌الدين دهلوى (1163 - 1249‌ق./ 1750 - 1834 م.)، دومين پسر شاه عبدالعزيز دهلوى است. اين برگردان به سبب ترجمه لفظ به لفظ قرآن كه در فراگيرى زبان عربى سودمند بوده، رواج فراوانى داشته و بارها به چاپ رسيده است. عباس على چاندى پور، مترجم قرآن به زبان بنگالى كه در 1909 ميلادى از ترجمه خود فراغت يافته، ترجمه اردوى شاه عبدالقادر را به همراه برگردان بنگالى خود از قرآن منتشر كرده است.[149] اين دو ترجمه از برگردانهاى متداول قرآن در ميان اهل سنّت شبه‌قاره‌اند. ويژگى بارز ترجمه‌هاى اردو، همراه بودن ترجمه‌ها با تفسير است.[150] اعتبار تفسير و ترجمه فارسى فتح العزيز / تفسير عزيزى شاه عبدالعزيز دهلوى، در ميان مسلمانان شبه قاره باعث شد تا اين اثر بارها به اردو ترجمه شود. از جمله كهن‌ترين اين برگردانها، مى‌توان ترجمه محمد حسن خان را نام برد.[151]
شيعيان شبه قاره نيز ترجمه‌هاى چندى از قرآن به زبان اردو انجام داده‌اند كه از جمله اين ترجمه‌ها مى‌توان توضيح‌مجيد فى تنقيح كلام اللّه الحميد از سيد على بن دلدار على (م.‌1256‌ق.) و عمدة البيان از سيدعمار على سونى پتى‌(م.‌1304‌ق.) را نام برد.[152] يكى از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 479
آخرين ترجمه‌هاى مترجمان شيعى به اردو ترجمه سيد ذيشان حيدر جوادى به نام انوارالقرآن (چاپ 1411‌ق./ 1990 م.) است.
از ديگر زبانهاى متداول در شبه قاره، زبان بنگالى است. كهن‌ترين ترجمه قرآن يا بخشى از آن به بنگالى، به دست ميرزا كاظم على جوان و ظاهراً بر اساس ترجمه اردوى قرآن است كه به كوشش مستشرق انگليسى زبان جان گيل شريست (John Gilchrist)در 1802 ـ 1803 ميلادى منتشر شده است.[153]نخستين تلاش در اين عرصه را يك بنگالى مسيحى به نام فيليپ بيسواس (Philip Biswas)انجام داده است. وى در 1892 ميلادى ترجمه‌اى منتخب‌گونه از قرآن منتشر كرد. راهبى ديگر به نام ويليام گولدساك (William Goldsack) به صورت جزواتى، ترجمه‌اى كامل از قرآن در فاصله سالهاى 1908 ـ 1920 ميلادى منتشر كرد.[154]
شدت يافتن فعاليتهاى تبشيرى، مسلمانان بنگلادش را به مقابله واداشت و چندين انتشاراتى توسط مسلمانان تأسيس شد. منشى عبدالله از مسلمانان پيشگام در تأسيس چاپخانه هوگلى در 1820 ميلادى نخستين ترجمه قرآن در هند (ترجمه اردوى شاه عبدالقادر دهلوى) را به همراه متن عربى قرآن با عنوان مظهر القرآن منتشر كرد.[155] با وجود ناخرسندى عالمان مسلمان بنگالى از ترجمه قرآن، فردى به نام غلام اكبر على، ظاهراً بر اساس ترجمه‌اى اردو از قرآن، ترجمه‌اى حاوى سوره فاتحه و جزء سى‌ام قرآن (عم‌پاره) را فراهم آورده كه در 1285 قمرى / 1868 ميلادى به چاپ رسيده است. كهن‌ترين ترجمه كامل قرآن به زبان بنگالى را برهمنى به نام بايى گيريش چاندرا سن (Bhai Girish Chandra Sen)(1835 - 1910 م.) در سه جلد منتشر كرد.
نخستين تلاش مسلمانان بنگالى براى ارائه ترجمه‌اى از قرآن كوشش مولوى محمد نعيم‌الدين ـ تا ترجمه جزء دهم‌ـ است. پس از او فرزندانش كار ترجمه را تا جزء 22 ادامه دادند. دومين ترجمه را مسلمانى به نام خان بهادر‌تسليم‌الدين احمد انجام داده است. وى نخست ترجمه جزء سى‌ام قرآن را در 1326 قمرى/ 1908 ميلادى در كلكته به چاپ رساند و سپس ترجمه كل قرآن را در سه جلد منتشر كرد. بعد از ترجمه وى، ترجمه مولانا عباس على (1311‌ش./ 1932 م.) شايان ذكر است. در اين ترجمه افزون بر متن عربى و ترجمه بنگالى، ترجمه اردوى شاه‌رفيع‌الدين از قرآن نيز درج شده و تفسيرهاى مختصرى به بنگالى و اردو هم در متن و حاشيه آن آمده‌اند.
يكى از مهم‌ترين ترجمه‌هاى بنگالى را مولانا محمد اكرم‌خان، چهره برجسته سياسى در مبارزه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 480
با استعمار انگلستان، از ايام زندان آغاز كرد و ترجمه جزء سى‌ام در زمانى كه وى زندانى بود، منتشر شد. او در بين سالهاى‌1337‌ـ 1338 شمسى/ 1958 ـ 1959 ميلادى توانست ترجمه قرآن را در 5 جلد منتشر كند. ترجمه او آهنگين و بدين جهت بسيار جذاب است.[156]

ترجمه قرآن به تركى:

ترجمه‌هاى كهنى كه به گويشهاى مختلف زبان تركى در دست است، تنها ترجمه‌هاى ميان سطرى است. زكى وليدى طوغان[157] با مقايسه چند نسخه كهن از ترجمه‌هاى ميان سطرى تركى نتيجه گرفته كه اين ترجمه‌ها همزمان با ترجمه فارسى تفسير طبرى صورت گرفته است. از ميان اين چند نسخه، كهن‌ترين نسخه مورخ، (نسخه كتابت شده در 734 قمرى در شهر شيراز)، در موزه اسلام ـ ترك استانبول به شماره 73 است.[158]
ترجمه‌اى ديگر از قرآن به زبان تركى در كتابخانه حكيم اغلو على پاشا موجود است كه در سال 764 قمرى / 1326 ميلادى استنساخ شده است. نسخه‌اى كهن از ترجمه قرآن كه با توجه به كاغذ و خط آن احتمالا در همين دوره كتابت شده، در كتابخانه جان ريلند (John Ryland)در شهر منچستر موجود است.[159] در اين نسخه ترجمه‌هاى تركى به همراه ترجمه‌هاى فارسى است.
ترجمه‌هاى ميان سطرى متعددى از قرآن به زبان تركى از دوره‌هاى مختلفى در دست است. در نيمه دوم قرن چهاردهم ترجمه قرآن به زبان تركى رشد چشمگيرى داشت. از ميان گويشهاى مختلف تركى، دو گويش تركى آذرى و تركى استانبولى اهميت بيشترى دارند.
قديم‌ترين نسخه موجود از ترجمه تركى آذرى قرآن، متعلق به قرن نهم است. اين نسخه در كتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى‌شود.[160] از مشهورترين ترجمه‌هاى تركى آذرى مى‌توان به ترجمه ـ تفسير قاضىِ شهر باكو، ميرمحمدكريم موسوى باكويى، با عنوان كشف الحقائق عن نكت الآيات و الدقائق اشاره كرد كه در 1322 شمسى منتشر شد.[161] وى در ترجمه و تفسير خود از متون تفسيرى استفاده كرده است.[162] ترجمه ـ تفسير شيخ الاسلام محمدحسن مولى‌زاده شكوى، مفتى قفقاز، با نام البيان فى تفسير القرآن نيز كه در 1326‌شمسى در تفليس منتشر شد، شايان ذكر است.[163] ضياء بنياداُف و واسم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 481
محمدعلى‌يف قرآن را به تركى آذرى و خط سيريلى ترجمه و در 1371‌شمسى/1992 ميلادى در باكو منتشر كردند.[164] ترجمه قرآن به زبان تركى استانبولى در دوره عثمانى، به سبب ميل به خواندن قرآن به زبان عربى و ممنوعيت ترجمه، رونق چندانى نداشت. اين ممنوعيت در اواخر دوره عثمانى برداشته شد و مترجمانى چون خضربن شاهين، محمدبن يوسف آغرى و ديگران به ترجمه قرآن پرداختند.[165] بعد از سقوط دولت عثمانى، ترجمه قرآن به تركى استانبولى رواج بسيار يافت. از مهم‌ترين ترجمه‌هاى قرآن به اين زبان، ترجمه عبدالوهاب اوزتورك، طلعت قوچ‌بيگيت، ياشار نورى اوزتورك و خانم مدينه بالجى است. ويژگى برگردان مدينه بالجى آن است كه متن قرآن را به صورت تحت‌اللفظى، بدون آنكه به ساختار نحوى جملات تركى خللى برساند، ترجمه كرده است.[166]

ترجمه قرآن به عبرى:

نخستين ترجمه كامل عبرى قرآن توسط محققى يهودى به نام هرمان ركندورف (Hermann reckendorf)(م.‌حدود 1875 م.) در سال 1857 ميلادى در لايپزيگ منتشر شده است.[167] اين ترجمه به سبب مطالب گوناگونى كه در آغاز آن آمده ترجمه‌اى جالب توجه است. ركندورف در مقدمه ترجمه خود مباحثى درباره اوضاع اعراب قبل از اسلام، زندگى پيامبر و درباره خود قرآن آورده است.
از ديگر ترجمه‌هاى قرآن به عبرى مى‌توان برگردان يوسف يوئل رويلين (Yosef Yoel Rivlin)(بيت‌المقدس 1937م.) را كه هنوز ترجمه‌اى معتبر و متداول است و ترجمه هارون بن شِمِش (Aaron Ben Shemesh) (تل آويو 1971م.) را، نام برد. پيش از اين ترجمه‌ها، از وجود سه ترجمه عبرى قرآن اطلاع در دست است: ترجمه اول در نسخه‌اى خطى در كتابخانه بادليان، Michael113 (Ol.50)شماره 2207، رساله اول مجموعه، از قرن هفدهم و فردى به نام ربى يهودا آن را از ترجمه لاتين قرآن به عبرى برگردانده است. دومين ترجمه در نسخه خطى بريتيش ميوزيوم Or.6636از قرن هفدهم، براساس ترجمه ايتاليايى منتشر شده در ونيز در سال 1547 ميلادى است كه ظاهراً در هند انجام شده است.[168] نسخه سوم كه در كتابخانه كنگره است، فاقد تاريخ و نام مترجم است؛ اما مدتها قبل از ترجمه ركندورف به عبرى برگردانده شده است.[169] ميسيونر مسيحى ژوزف ولف در سفر خود به مشهد در سال 1831 ميلادى از ترجمه‌اى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 482
عبرى از قرآن خبر داده كه فردى به نام ايمانوئل جاكوب مدارت (Immanuel Jacob Medrt)انجام داده است.[170] تازه‌ترين ترجمه عبرى قرآن را اسلام‌شناس يهودى، ارى روبين (Uri Rubin)توسط دانشگاه تل آويو (2005م.) منتشر كرده است. ويژگى اين ترجمه در برگردان آن به زبان عبرى جديد است.[171]

ترجمه قرآن به چينى:

نخستين بار وانگ دايو (Wang Daiyu) (م.‌1070‌ق. /1660 م.) و ما‌ژو (Ma Zhu)(م.1123‌ق./ 1711 م.) و ليو‌ژى (Liu Zhi)(م.1143‌ق. / 1730 م.) براى ترجمه قرآن به زبان چينى تلاش كردند. اين مترجمان ضمن برگرداندن بخشى از قرآن به چينى، ترجمه تفسيرى خود را نيز در ترجمه آيات وارد كردند.[172] مرحله دوم ترجمه قرآن به زبان چينى در اواخر سده دوازدهم قمرى/ هجدهم ميلادى آغاز شد. ترجمه‌هاى اين مرحله بيشتر معطوف به رفع نيازهاى عملى مسلمانان بود. در برخى از اين ترجمه‌ها عبارات عربى با حروف چينى و تلفظ عربى، براى آموزش بدون معلم، نوشته شده‌است.[173]
تلاش براى ارائه نخستين ترجمه كامل قرآن به چينى از دهه 1300 شمسى/ 1920 ميلادى آغاز شد. مافوچو (Ma Fuchu)(م.‌1311‌ق./ 1894 م.) ترجمه قرآن را آغاز كرد؛ ولى نتوانست آن را كامل كند. از ترجمه 20 جلدى وى تنها 5 جلد باقى مانده كه با عنوان ترجمه‌اى مستقيم از قرآن‌كريم (Boaming zhenjing zhigie) منتشر شده است. قديم‌ترين ترجمه كامل موجود قرآن، اثر لى تيه‌ژنگ، (Li Tiezheng) در 1306 شمسى/ 1927 ميلادى در پكن منتشر شد. اين ترجمه از برگردان ژاپنى قرآن كه كاموتو كن‌ايشى (Kamoto Ken¨ichi)انجام داده، صورت گرفته و در آن از ترجمه انگليسى رادول نيز استفاده شده است. نخستين بار، در 1311 شمسى/ 1932 ميلادى مسلمانى چينى به نام وانگ‌ون‌چينگ (Wang Wenging)قرآن را ترجمه كرد.[174]

ترجمه قرآن به زبان ژاپنى:

برگردانهاى قرآن به زبان ژاپنى عمر چندان درازى ندارند. دليل اين مسئله افزون بر ممنوعيت تبليغ اديان در ژاپن، مى‌تواند بر اثر عدم ارتباط اين كشور با ديگر كشورها باشد.[175]
نخستين ترجمه قرآن به زبان ژاپنى را فردى غير مسلمان به نام ساكاموتورى سيو(كن ايچى) در سال 1920 ميلادى در دو جلد در مجموعه 15 جلدى كليات كتابهاى مقدس جهان منتشر كرد. اين مترجم مبناى كار خود را ترجمه‌هاى انگليسى جرج سيل، رادول و پالمر قرار داده است. اهميت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 483
اين ترجمه در توجه دادن‌ژاپنيها به دين اسلام است.[176] بعد از وى سه نفر به‌نامهاى آريگاآماد، تاكاهاشى گورو و ياماگوچى ميزوهُ‌در سال 1938 ميلادى ترجمه ديگرى از قرآن منتشر كردند. اين ترجمه را در اصل ميسيونر مسيحى، جى پ سى. هپبورن در سالهاى 1807 ـ 1911 ميلادى انجام داده بود و تاكاهاشى ظاهراً تنها متن را بازنگرى كرده باشد.[177] از اين سه نفر تنها آريگا فردى مسلمان بوده است. اين ترجمه نيز ظاهراً از برگردان انگليسى رادول صورت گرفته باشد، چرا كه از شيوه وى در ترجمه آيات پيروى كرده است. از ديگر ترجمه‌هاى كامل قرآن مى‌توان به ترجمه‌هاى اوكاوا شومه‌اى اشاره كرد كه در سال 1950 ميلادى منتشر شده است. وى نيز تسلط چندانى به زبان عربى نداشته است.
اسلام‌شناس برجسته ژاپنى توشى هيكو ايزوتسو در سال 1957 ميلادى در سه جلد منتشر كرد. اين ترجمه با اينكه از متن عربى بوده و مترجم تسلط كاملى به زبان عربى داشته است، مشكلات زيادى دارد، به گونه‌اى كه خشم مسلمانان ژاپنى را برانگيخت. اين ترجمه را در سال 1980 ميلادى عده‌اى بازنگرى كرده‌اند.[178]
متداول‌ترين ترجمه‌هاى ژاپنى برگردانى است كه فوجى موتو كاتسوجى، بان ياسونارى و ايكدا اوسامو در سال‌1923 ميلادى در مصر منتشر كرده‌اند. ترجمه شيخ الاسلام حاج عمر ميتا ريوايچى كه در سال 1972 ميلادى منتشر شده است، نيز از ديگر ترجمه‌هاى متداول است. آخرين ترجمه قرآن را محمد القائم صفا ساوادا در سال‌1988 ميلادى منتشر كرده است. وى دو ترجمه ديگر سواى ترجمه ذكر شده، به اسلوب جديد منتشر ساخته‌است.[179]

ترجمه قرآن به برخى از زبانهاى آفريقايى:

مهم‌ترين زبانهايى كه مسلمانان آفريقايى غير عرب‌زبان بدان سخن مى‌گويند، سواحلى (در شرق آفريقا به ويژه تانزانيا و كنيا)، هوسايى (در غرب افريقا)، و يوروبايى است.
نخستين ترجمه‌قرآن به زبان سواحلى را گودفرى ديل (Godfrey Dale) (عضو هيئت تبشيرى دانشگاهها، اعزامى به افريقاى مركزى) در 1302 شمسى / 1923 ميلادى. در لندن انجام داد. او اين ترجمه را همراه با حاشيه‌هايى متأثر از مجادلات مسيحى بر رد اسلام منتشر كرد.[180] دومين ترجمه سواحلى قرآن از آن شيخ مبارك احمد احمدى، رهبر هيئت تبليغى احمديه (قاديانيه) در شرق آفريقا بود كه وى آن را در 1332 شمسى / 1953 ميلادى در نايروبى همراه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 484
با تفسيرى از قرآن منتشر كرد. شيخ‌عبداللّه بن صالح فارسى (م.‌1982 م.؛ قاضى اعظم كنيا) در مقام پاسخگويى به آراى احمديه تصميم به ترجمه قرآن گرفت. وى قبلا برخى ايرادات ترجمه شيخ‌مبارك را در رساله‌اى با عنوان انحرافات ترجمه قاديانى، (The Preverseness of Qadiani Translation)منتشر كرده بود. اين ترجمه چندين بار به چاپ رسيده و از برگردانهاى معتبر قرآن به زبان سواحلى است.[181]
نخستين ترجمه قرآن به زبان هوسايى را ابوبكر محمود جومى، قاضى‌القضاة شمال نيجريه، با همكارى گروهى از علما (از 1350 ـ 1358‌ش.) به انجام رساند. وى ترجمه قرآن را از جزء سى‌ام آغاز كرد. در اين ترجمه وى در ابتداى هر سوره خلاصه‌اى از تعاليم آن سوره را آورده‌است.
دومين ترجمه هوسايى كه تنها شامل بخشى از قرآن است، از آن احمد ابوالسعود و عثمان‌الطيب است. سومين ترجمه را شيخ احمد لِمو و نصيرو مصطفى انجام داده‌اند. آنان در اين ترجمه از تفاسير گوناگون قرآن استفاده كرده‌اند.[182] ترجمه ديگر، با نام احسان‌المنان فى ابراز خبايا القرآن، به قلم شيخ محمد ناصربن مختار صنهاجى، از علماى پر اثر نيجريه است كه همراه با تفسير قرآن در 4 جلد به چاپ رسيده است. آخرين ترجمه قرآن به زبان هوسايى، كار بشيراحمد محيى‌الدين است كه در 1372 شمسى/ 1993 ميلادى در مدرس هند، همراه با تفسير، در سه جلد چاپ شده است.
نخستين تلاشها براى ترجمه قرآن به زبان يوروبايى را مبلغان مسيحى صورت دادند. آنان پيش از ترجمه قرآن، كتابهايى درباره اسلام، از جمله زندگينامه مختصرى از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)، منتشر كرده بودند. نخستين بار مبلغى مسيحى به نام ميخائيل صمويل كول (M. S. Cole) قرآن را به يوروبايى ترجمه كرد. وى اين كار را به پيشنهاد جمعى از اعضاى كليساى مقدّس مسيحى آغاز كرد و در 1324 قمرى / 1906 ميلادى ترجمه خود را به پايان رساند. در 1336 شمسى/ 1957 ميلادى ترجمه بخشى از قرآن به زبان يوروبايى به قلم حاج سانيائولو (Alhaji H. O. Sanyaolu)، مبلّغ احمديه منتشر شد كه به سبب استقبال از آن بارها تجديد چاپ گرديد. از آنجا كه اين ترجمه با برخى آراى فرقه احمديه همراه بود، علماى يوروبايى آن را ترجمه صحيح قرآن تلقى نكردند و گروهى از آنان به ترجمه جديدى پرداختند كه در 1351 شمسى/ 1972 ميلادى به اتمام رسيد و تصحيح آن بر عهده گروهى ديگر از علما نهاده شد.[183]
از ديگر زبانهاى افريقايى، زبان آفريكنس
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 485
(زبان محلى و رسمى در افريقاى‌جنوبى) است. ترجمه‌اى از قرآن از مترجمى ناشناس در 1329 شمسى/ 1950 ميلادى به اين زبان منتشر شد.[184] دو ترجمه كامل قرآن از اسماعيل عبدالرزاق همراه با شيخ صلاح‌الدين (منتشر شده در 1339‌ش. / 1960 م.) و محمداحمد باقر (منتشر شده در 1340‌ش/ 1961م.) در دست است. علت اصلى تأخير ترجمه قرآن به زبانهاى افريقايى، مخالفت علما با ترجمه قرآن به آن زبانها بوده است.[185]

كتابشناسى ترجمه‌هاى قرآن:

نخستين تلاشها براى ارائه گزارشى كتابشناسانه از ترجمه‌هاى قرآن را مى‌توان در كتابشناسيهاى عمومى تأليف شده اواخر قرن هيجدهم به دست كسانى چون برونه (Brunet)، گراتسه (Grج sse)يافت كه اطلاعاتى درباره چاپهاى قرآن و ترجمه‌هاى آن آورده‌اند.[186] اطلاعات كامل‌تر در كتاب‌شناسيهايى آمده است كه به ذكر فعاليتهاى خاورشناسان پرداخته‌اند. از كهن‌ترين اين تأليفات مى‌توان اثر شنورر كتابخانه عربى (كتاب‌شناسى آثار عربى) (Schnurrer, Bibliotheca Arabica)منتشر شده در 1811 ميلادى حاوى اطلاعاتى تا 1809 ميلادى را نام برد. شنورر در بخشى از كتاب خود با عنوان قرآن (Karanica)اطلاعاتى در اين خصوص آورده است[187]. اين كتاب، مبنايى براى تأليف ديگر كتاب‌شناسيهاى بعدى از جمله اثر زنكر، كتابشناسى آثار (Zenker, Bibliographie des ouvrages)بوده است. اثر زنكر بر اثر اتكا بر كتاب‌شناسيهاى پيشين و فهرستهاى منتشر شده، مشحون از خطاست.[188] مجلد دوازدهم اثر كتاب‌شناسانه شُوَن (Chauvin)با عنوان كتابشناسى آثار عربى (قرآن و حديث) (Bibliographie des Ouvrages Arabes Vol. 12 Le Coran Et 1a Tradition)كه در 1907 ميلادى منتشر شده به موضوع قرآن و حديث اختصاص يافته است. شون، چاپهاى مختلف متن عربى قرآن و ترجمه‌هاى منتشر شده قرآن به زبانهاى مختلف را به همراه آثار عمومى كه در باب قرآن نگاشته شده فهرست كرده است.[189] ساموئل م. تسومر (Zwemmer)در 1915 ميلادى مقاله‌اى در مجله دنياى اسلام (The Moslem World)با عنوان ترجمه‌هاى قرآن (Translation of the Koran) منتشر كرد. فهرست وى شامل ترجمه‌هاى قرآن به 22 زبان از جمله 12 زبان اروپايى است. در اين فهرست، كهن‌ترين ترجمه‌هاى سويسى، روسى و زبانهاى بنگالى به سبب عدم اطلاع تسومر ياد نشده‌اند؛ همچنين گاه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 486
تاريخهاى ذكر شده براى برخى‌ترجمه‌ها چون نخستين ترجمه قرآن به زبان‌انگليسى كه 1648 - 1688 ميلادى آمده، نادرست است.[190] در همان مجله، در 1927 ميلادى فردى به نام ويليام سيج وولورث (W. S. Woolworth)مقاله‌اى با عنوان كتابشناسى متنهاى قرآن و ترجمه‌هاى آن» (A Bibliography of Koran Texts and Translations)مشتمل بر گزارش از 27 چاپ كامل متن قرآن، 7 چاپ گزيده از متن عربى، 13 ترجمه به زبانهاى اروپايى و 7 ترجمه به زبانهاى شرقى منتشر كرده است. مفخر حسين خان[191] در ارزيابى اعتبار اين كتاب‌شناسى، معتقد است كه اين اثر بر اساس منابع دست دوم چون كتاب‌شناسيهاى هيوز (Hughes) و فانمولر (Pfannmد ller)تأليف شده است.
محمد حميداللّه (م.‌2002م.) در برگردان فرانسوى خود از قرآن، (Le Saint Coran) در فهرستى گزارشى از ترجمه‌هاى مختلف قرآن به 44 زبان آورده است. حميد الله اين فهرست را با افزوده‌هايى بعدها در اثرى جداگانه با عنوان قرآن در همه زبانها (Quran in every language)به انگليسى در 1364 شمسى با گزارش از ترجمه‌هاى قرآن به 23 زبان و در 1365 شمسى با گزارش از 43 زبان و در چاپ سوم در 1366 شمسى با گزارش از 67 زبان كه قرآن به آنها ترجمه شده و در مقاله‌اى با عنوان تراجم القرآن الكريم الى اللغات الأجنبية در المجلة العربية (جمادى الأولى 1397‌ق. أيار 1977م.) به عربى منتشر كرده است.[192] على شواخ اسحاق در معجم مصنفات القرآن الكريم[193] گزارشى از ترجمه‌هاى قرآن، به نقل از محمد حميداللّه، آورده‌است.
در برخى كتاب‌شناسيهاى عمومى نوشته مستشرقان نيز آگاهيهايى درباره ترجمه قرآن وجود دارد.[194] جيمز داگلاس پيرسون (James Douglas Pearson)نيز در 1362 شمسى / 1983 ميلادى كتاب‌شناسى ترجمه‌هاى قرآن را با تكيه بر زبانهاى اروپايى تهيه كرد. بخشى از اين كتاب‌شناسى پيش‌تر در مدخل قرآن دائرة المعارف اسلام منتشر شده است. مفخر حسين خان[195] اعتبار كار پيرسون را بيش از ديگر كتاب‌شناسيها مى‌داند.
در ايران، جواد سلماسى‌زاده كتابى با نام تاريخ ترجمه‌هاى قرآن تأليف و در 1342 شمسى منتشر كرد. اين كتاب با تغييراتى با نام تاريخ ترجمه قرآن در جهان (تهران 1369‌ش.) بار ديگر نيز منتشر شده است. همچنين كتابشناسى جهانى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 487
ترجمه‌ها و تفسيرهاى چاپى قرآن مجيد به شصت و پنج زبان (1515ـ1980‌م.) را در 1365 شمسى /1986 ميلادى مؤسسه ارسيكا[196] منتشر كرده و محمد آصف فكرت با عنوان كتابشناسى جهانى ترجمه‌ها و تفسيرهاى چاپى قرآن مجيد (مشهد 1373‌ش.) آن را به فارسى نيز ترجمه كرده كه به سبب بهره‌گيرى از منابع دست دوم و رونويسى اطلاعات آنها، مشحون از خطا و نادرستى است.[197] همين مؤسسه در كار تهيه فهرست نسخه‌هاى خطى ترجمه‌هاى قرآن است. بخش نخست اين طرح حاوى فهرست نسخه‌هاى خطى قرآن به 58 زبان، به كوشش مصطفى نجات سفرچى اوغلى، با عنوان كتاب‌شناسى جهانى نسخه‌هاى خطى قرآن‌كريم (استانبول، 2000م.) منتشر شده است. در ادامه اين فهرست، نسخه‌هاى خطى ترجمه‌هاى قرآن به سه زبان اردو و فارسى و تركى منتشر خواهد شد.[198]
از تازه‌ترين كتاب‌شناسيهاى موجود مى‌توان به كار حسن معايرجى با عنوان الهيئة العالمية للقرآن الكريم: ضرورة للدعوة و التبليغ (دوحه‌1412ق./1991م.) و كتابشناسى ترجمه‌هاى قرآن به زبان خارجى از ابوالقاسم رادفر (تهران‌1383‌ش.) اشاره كرد.
از جمله كتاب‌شناسيهاى ترجمه قرآن به زبان اردو مى‌توان قرآن حكيم كى اردو تراجم (ترجمه‌هاى اردوى قرآن حكيم)، نوشته صالحه عبدالحكيم شرف‌الدين (بمبئى 1984م.) را نام برد. در اين كتاب گزارش برگردانهاى 102 ترجمه كامل و 179 برگردان ناقص قرآن به اردو تا سال 1967 ميلادى آمده است. صالحه، وصفى از 34 مترجم اردو و ترجمه‌هاى آنها در فصلهاى هشتم تا يازدهم آورده كه اين بخش با عنوان بررسى مختصرى از ترجمه‌هاى اردوى قرآن (A Brife survey of Urdu translations of the Quran)(بمبئى: شرف‌الدين 1984 م.) به انگليسى نيز ترجمه شده است.[199] همان‌گونه كه مفخر حسين خان[200] اشاره كرده، اين كتاب‌شناسى مبتنى بر اثرى است كه مدرسه ديوبندى دارالعلوم در 1967 ميلادى با عنوان جزء‌ترجم قرآنى منتشر كرده كه اثرى ضعيف و مبتنى بر منابع دست دوم و غير موثق است.[201]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 488
كتاب‌شناسيهاى ديگرى نيز وجود دارند كه عموم آنها، غالباً به سبب عدم مراجعه به متن ترجمه‌ها، داراى اشكالات جدى‌اند و در استفاده و ارجاع به آنها بايد احتياط كرد.[202] مرتضى كريمى نيا در مقاله‌اى با عنوان فهرستى از مطالعات اروپايى درباره ترجمه قرآن [203]، كتاب‌شناسى‌اى از مقالات تأليف شده در اين خصوص ارائه كرده است.
مهم‌ترين و دقيق‌ترين كتاب‌شناسيها درباره ترجمه‌ها و چاپ قرآن، مجموعه 4 جلدى توسط مفخر حسين خان با عنوان كلى، كتابشناسى تاريخى قرآن‌كريم (Historical Bibliography of the Holy Quran) و با عناوين بررسى كتابشناسى ادبيات قرآنى (Bibliographic Control of Quranic Literature)(دكا، 1993 م.)، تاريخ چاپ قرآن‌كريم (History of Holy Quran) Printing of the(دكا 1988 م.)، تاريخ ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان بنگالى (Kuran pracarer itihas o Banganubad)(دكا، در دست انتشار) و ترجمه‌هاى انگليسى قرآن‌كريم: بررسى شرح حال نگارانه و كتابشناسنانه (English translation of the Holy Quran: a bio-bibliographic Study.)(آماده انتشار) است.
در سال 1373 شمسى، سازمان اوقاف و امور خيريه جمهورى اسلامى ايران با همكارى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى براى ارائه ترجمه‌هاى صحيح از قرآن، مركز ترجمه قرآن‌كريم را در قم تأسيس كرد. اين مركز افزون بر ترجمه قرآن به زبانهاى گوناگون، به گردآورى ترجمه‌هاى قرآن همت گمارده و تا پايان شهريور 1385 شمسى، 5087 قرآن مترجَم (به 106 زبان، كارِ 1166 مترجم) را گردآورده است، بعلاوه، اين مركز مجله‌اى تخصصى به نام ترجمان وحى منتشر مى‌كند كه در آن اخبار ترجمه قرآن به زبانهاى گوناگون به همراه ترجمه‌هاى قرآن كه در اين مركز در دست انجام است، درج مى‌شود.
فعاليتهاى مشابهى در نشر ترجمه‌هاى قرآن به زبانهاى اروپايى، آسيايى و آفريقايى در كشور عربستان سعودى، در مُجَمَّع‌الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، و در المجلس الاعلى للشئون الاسلامية وزارت اوقاف كشور مصر نيز انجام مى‌گيرد. نقد و بررسى ترجمه‌هاى قرآن به زبان‌هاى انجام شده، موضوعى است كه آثار چندى نيز در خصوص آن منتشر شده است. از ميان اين آثار مى‌توان به كتابهاى ترجمة القرآن الكريم و أثرها فى معانيه، تأليف نجدة رمضان با بحث از ترجمه‌هاى قرآن به زبانهاى انگليسى، فرانسوى، روسى، آلمانى، تركى و چركسى (دمشق، 1998م.)، ترجمات معانى القرآن الكريم و تطور فهمه عند الغرب: دراسة شاملة عن ترجمات معانى القرآن الكريم فى‌اللغة الانجليزية از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 489
عبدالله عباس ندوى (مكه‌1417‌ق.) و اثر محمد صالح بنداق با عنوان المستشرقون و ترجمة القرآن الكريم (بيروت، 1400‌ق./1980 م.) اشاره كرد. توقير علم فلاحى (Towqueer Alam Falahi)در كتاب مطالعات انگليسى زبانها در باب قرآن (British Studies In the Qoran)(عليگره 1998م.)، بررسى‌اى درباره ترجمه‌هاى جرج سيل، آربرى و پيكتال انجام داده است.
در آثار عمومى كه در نقد جريان خاورشناسى نگاشته شده، بحثى از ترجمه‌هاى قرآن نيز آمده است. نمونه‌اى از اين گونه آثار، كتاب نقد الخطاب الاستشراقى والظاهرة الاستشراقية و أثرها فى الدراسات الاسلاميه (بيروت، 2002م.) تأليف ساسى سالم حاج است كه وى بحثى از ترجمه‌هاى قرآن (ص/38، 257 - 267) آورده است. اطلاعات تاريخى كه در عموم اين آثار درباره تاريخچه و سير ترجمه‌هاى قرآن آمده، عموماً مبتنى بر منابع دست دوم است و مطالب نادرست فراوانى در آنها وجود دارد. على بن ابراهيم نمله در كتابى با عنوان الاستشراق فى الادبيات العربية: عرض للنظرات و حصر وراقى للمكتوب (رياض 1414‌ق./ 1993م.، ص‌243 - 253) فهرست برخى از اين مقالات را گردآورى كرده است.

منابع

الآثار الباقيه، ابوريحان بيرونى (م.‌440‌ق.)، تهران، پرويز اذكايى، 1380‌ش؛ آيينه پژوهش (مجله)، قم، دفتر تبليغات اسلامى؛ اسلام از نظر ولتر، جواد حديدى، تهران، انتشارات جوان، 1351‌ش؛ الاسلام والمسيحيه، أليكس جورافسكى، ترجمه: خلف محمد جراد، كويت، 1417‌ق؛ تاريخ حركة الاستشراق، يوهان فوك، ترجمه: عمر لطفى عالم، بيروت، 2001 م؛ ترجمان وحى (مجله)، قم، مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاى خارجى؛ رهروان حقيقت (هفده گفتار)، جواد حديدى، تهران، نشر دانشگاهى، 1380‌ش؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة‌المعارف اسلامى، 1378‌ش؛ الدراسات العربية والاسلامية فى اروبا، ميشال جحا، بيروت، 1982 م؛ قراءات مختلفه لاصل واحد، عمر حمدان، 1999 م؛ كتاب ماه دين (ماهنامه)، تهران، خانه كتاب؛ مشكوة (فصلنامه)، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى؛ مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان، مرتضى اسعدى، تهران، 1381‌ش؛ معارف (مجله)، تهران، مركز نشر دانشگاهى؛ معجم مصنفات القرآن الكريم، على شواخ اسحاق، رياض، 1403‌ق؛ المورد (فصلنامه)، بغداد، دارالشؤون الثقافية العامه؛ موسوعة المستشرقين، عبدالرحمن بدوى، بيروت، 2003 م؛ الهيئة العالمية للقرآن الكريم، حسن ايرجى، دوحه، [بى‌نا]، 1412‌ق.
, 22/23 (1947/48), Archives d'histoire doctrinale et litteraire du Moyen-Age Marie-Therese d'Alverny, "Deux traductions latines du Coran au Moyen Age",, idem, "Translations and Al-Andalus, ed., Charles Burnett, Great Britain 1994 ؛ La Connaissance de l'Islam dans l'Occident Medieval pp.69-131. repr.in: idem,, Oxford 1982, pp.421-462 ؛ Ismet Binark and Halit Eren, Renaissance and Renewal in the Twelfth Centutry Translators," in: R. L. Benson and G. Constable, eds.,, edited with introduction by Ekmeleddin Iuhsanoglu, World Bibliography of Translations of the Meanings of the Holy Qur'an Printed Translations 1515-1980 "Islamic thoughtIstanbul 1406/ 1986 ؛
Der ؛ idem,and Scientific Creativity, Der Islam
 
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 490
Koran im Zeitalter der omation: Studien zur fr د hgeschichte der Arabistik und Islamkunde in Europa (Beirut 1995) ؛ idem, "A Treasury of Heresies" Christian Polemics against the Koran," in: Stefan Wild, ed., The Quran as Text (Leiden: E.J. Brill, 1996), pp.157-175 ؛ idem, s.v. "Translations of the Quran", in Encyclopaedia of the Quran, ed., Jane Dammen McAuliffe (Brill, Leiden - Boston, 2006) ؛ `idem, "The Latin-Arabic Quran Edition of Egidio da Viterbo and the Latin Qurans of Robert of Ketton and Mark of Toledo", in: M. Barcelo and J. Martiez Gazquez, eds., Musulmanes y cristianos en Hispania durante las conqistas de los siglos XII y XIII (Bellaterra 2005), pp.103-117. The Muslim World, idem, Juan de Sagovia y el proplema islamico (Madrid: Universadad, 1952) ؛ Peter Clark, Marmaduke Pickthall: British Muslim (Quartet Books: London, 1986) ؛ Allan Harris Cutler, "Peter the Venerable(1094-1156) and Islam: An Introduction to the Study of Medieval Christian-Islamic Relations,"in: Allan Harris Cutler and Helen Elmquist Cutler, The Jew as Ally of the Muslim (University of noter Dame Press, Noter Dame, Indiana 1986)7 pp.22-51, 346-356 ؛ "Arabica, "Journal Asiatique ؛ A. Hamilton and F. Richard, Andre du Ryer and Oriental Studies in Seventh-Century France (London, 2004) ؛ Helmut G ج tje,"Zur Koran د bersetzung von Rudi Paret ," in: Rudi Paret., Der Koran (Darmastadt 1975), pp.31-41 "Islamic Culture, April 1981, pp.77-83 ؛ The Islamic Quarterly, The Muslim World League Journal, Hamdard Islamicus, Sovetskoe Vostokovedenie, III(1945), pp.293-301 ؛ James Kritzeck, Peter the Venerable and Islam, Princeton N. J. 1964 ؛ idem, "Robert of Ketton's translation of the Qur'an", The Islamic Quarterly, 11.4 (1955), pp.309-312؛ Consuelo Lopes - Morillas, The Quran in Sixteenth-Century Spain: Six Morisco Version of Sura 79 (London: Tamesis Books Limited, 1982) ؛ Carlo Alfonso Nallino, "Lo fonti Arabe manoscritta dell'Opera di Ludovico Marracci sul Corano ," Rendiconti della R. Accademia dei Lincei, 7 (1931), pp.303-349 ؛ N. Nazifoff, "The Bulgarin Koran ," The Moslem World 23 (1933), pp.187-190؛ A. R.Nykl, "Notes on E. H. Palmers, The Quran ," Journal of the American Oriental Society, 56 (1936), pp.77-84 ؛ J. D. Pearson, "Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages " in Arabic literature to the end of the Umayyed Period, (Cambridge 1983), pp.502-520 ؛ Manuscripta Orientalia, E. Denison Ross, "Ludovico Marracci", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 2 (1921-23), pp.117-123 ؛ Mustafa Nejat Sefercioglu, World Bibliography of Translations of the Holy Quran in Manuscript Form (Istanbul 2000) ؛ W. G. Shellabear, "Is Sale's Koran reliable? ", The Muslim World, 21 (1931), pp.126-142 ؛ Annemarie Schimmel, "A New Czech translition of the Quran , Some Notes on the activites of Czech Scholars in the Field of Islamic Syudies", Studies in Islam, 15 (1978), pp.171-176 ؛ R. W. Southern, Western Views of Islam in the Middle Ages, (Cambridge, Massachusetts, and London 1980) ؛ Zeki Velidi Togan, "The earliest translation of the Quran into Turkish ", Islam Tetkikleri Enstitusu Dergisi, 4i-ii (1964), pp.1-19 ؛ Kees Versteegh, "Greek translations of the Qur'an in Christian Polemics (9th century A. D.)", Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 141 (1991), pp.52-68 ؛ idem, Islamic Literature in Spanish and
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 491
Aljamido: Yµa of Segovia (fl. 1450), His Antecedents and Successors (Leiden: E.J. Brill, 1994) ؛ John Victor Tolan, Petrus Alfonsi and His Medieval Readers, Gainesville, Florida, 1993 ؛ "Studies in Bibliography and Booklore.
محمد كاظم رحمتى



[1].Translations of the Quran, Vol.5, p.344.
[2]. ر. ك: مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان ، ص‌92 - 102، 122 - 134؛
Western Views of Islam in the Middle Ages.
[3]. Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 141 (1991), Greek Translations of the Quran, p.54.
[4]. Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft, 141 (1991), Greek Translations of the Quran, p.54.
[5]. Ibid , pp.55-65.
[6]. Ibid pp.65-66.
[7]. Patrologiae Cursus Completus ... Series Graeca. ed. by J.-P. Migne (Paris 1857-66).
[8]. Niketas of Byzantium, Schriften zum Islam [Corpus islamo-christianum, Series Graeca, 5], ed. and trans. K. Forzburg 2000.
[9]. نك: مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان، ص‌40 - 49؛
Translations and Translatotr, pp.421-462.
[10]. موسوعة المستشرقين، ص‌68 ـ 69.
[11]. The Islamic Quarterly , 11.4, (1955), Robert of Ketton's Translation of the Quran, p.310؛ Peter the Venerable and Islam , pp.68-69 ؛ Deux traductions Laines du Coran, pp.71 ؛
قس مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان، ص‌65 ـ 66، 72 ـ 76.
[12]. See: Der "Islam, 70 (1993) Latin Traslations of the Koran", p.194.
[13]. Peter the Venerable and Islam, PP.115-199.
[14]. Latin Translations, p.194.
[15]. Der Koran im Zeitalter der omation, pp.159-275.
[16]. اسلام از نظر ولتر، ص‌36 - 37، 46 - 48.
[17]. Adalltt expicata Mahometis.
[18]. Der Koran im Zeitalter, pp.277 - 363.
[19]. Al-Andalus, 16 (1951), PP.99-140, 259-307,17(1952), PP.1-56, "Marc de Toledo, traducteur,".
[20]. Der Islam, 70 (1993) Latin Translations of the Koran, p.200.
[21]. Deux traductions du Coran, p.115.
[22]. Der Islam , 70 (1993) Latin Translations of the Koran , p.201.
[23]. Deux traductions, p.120 ؛ Marc de Tolede, 1951, 1952.
[24]. Der Islam , 70 (1993) Latin Translations of the Koran, p.203.
[25]. The Latin-Arabic Quran Edition of Egidio da Viterbo and the Latin Qurans of Robert of Ketton and Mark of Toledo, pp.103-117.
[26]. Der Islam , 70 (1993) Latin Translations of the Koran, PP. 201 - 202.
[27]. نك: موسوعة المستشرقين، ص‌109 ـ 110.
[28]. Der Islam , 70(1993), Latin Translations of the Koran, p.202, no.42 ؛ Translations of the Quran, Vol.5, p.345.
و نيز نك:
Journal Asiatque, (1883) , "Une traduction inedite du Coran", pp.343-406.
[29]. The Muslim World, 64 (1974), The second edition of volume I of Marracci's, p.141؛ Latin Translations of the Koran, p.199.
[30]. Ludovico Marracci, p.117 ؛ Rendiconti Dellar.Accademia dei Lincei,7(1931), Lo fonti Arabe manoscritta dell'Opera di Ludovico Marracci sul Corano, pp.303-349.
[31]. Der Islam , 70 (1993), Latin Translations of the Koran, p.199.
[32]. ترجمان وحى، س 4، ش 1، ص‌32 ـ 34، «دومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه».
[33]. The Muslim Work, 64(1974), The second edition of volume I of Marracci's, p.141.
[34]. Der Islam,70 (1993), Latin Translations of the Koran, p.199.
[35]. Translations of the Quran, Vol.5, p.345.
[36]. Der Islam, 70 (1993), Ludovico Marracci, pp.117-118.
[37]. Der Islam, 70(1993), Latin Translations of the Koran, pp.202-204.
[38]. Peter the Venerable (1094-1156) and Islam, p.23.
[39]. نك: موسوعة المستشرقين، ص‌211 ـ 212؛
Biographical Dictionary of Christian Missions,p.526
[40]. Der Islam, 70 (1993), Latin Translations of the Koran, pp.203-204 ؛ A Treasury of Heresies, p.164.
[41]. The Muslim World, 64(1974), Luther and the Turks, pp.180-193, 275-285 ؛ Der Koran im Zeitalter, pp.13-156.
[42]. Der Islam, 70 (1993) Latin Translations of the Koran, p.204.
[43]. Ibid, pp.204-206.
[44]. A Treasury of Heresies, pp.169-172.
[45]. Biographical Dictionary of Christian Missions, p.494.
[46]. The Muslim World, July (1965)," Nicholas of Cusa on the Quran" , pp.200 - 201.
[47]. ترجمان وحى، س 4، ش 1، ص‌24، «دومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه».
[48]. الاسلام و المسيحيه، ص‌78، 87 ـ 92.
[49]. Petrus Alfonsi and His Medieval Readers.
[50]. الاسلام والمسيحيه، ص‌78.
[51]. همان، ص‌78 ـ 80.
[52]. World Bibliography of Translations of the Holy Quran in Manuscript Form, Vol.1,pp.5-22.
[53]. The Quran in Sixteenth-Century Spain: Six Morisco Version of Sura 79, pp.59-81.
[54]. Western Views of Islam, p.87.
[55]. Islamic Literature, p.70.
[56]. See: Islamic Literature, p.71.
[57]. Islamic Literature In Spanish and Aljamiado, pp.142-150.
[58]. Der Islam, 70 (1993), Latin Translations, p.201 ؛ al_Andalus, 14(1949), "Juan de Segovia y el primer Alcoran trlingue", pp.149-73؛ Juan de Sagovia y el proplema islamico ؛ Islamic Literature, pp.98-114.
[59]. The Muslim World, July (1965), Nicholas of Cusa on the Quran, pp.198-200, 201-202؛ Western Views of Islam, p.92 ؛
[60]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages,p.519.
[61]. World Bibliography of Translations, pp.421-425 ؛ Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, pp.519-520.
[62]. موسوعة المستشرقين، ص‌86 ـ 90؛
Der Koran Im Zeitalter, pp.365-497.
[63]. تاريخ حركة الاستشراق، ص‌47 ـ 54.
[64]. رهروان حقيقت، ص‌36 ـ 40.
[65]. Andre du Ryer and Oriental Studies in Seventh-Century France.
[66]. ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌45، «نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه».
[67]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, p.506.
[68]. Thesaurus Exoticorum (Hamburg 1688).
[69]. Translations of the Quran, Vol.5, p.347.
[70]. ترجمان وحى، س 4، ش 7، ص‌28 ـ 29، «دومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه».
World Bibliography of Translations, pp.202-206 ؛ Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, p.513.
[71]. نك: رهروان حقيقت، ص‌48 ـ 50.
[72]. ترجمان وحى، س 3، ش 2؛ ص‌12 ـ 25، «ترجمه‌اى يهودىوار از قرآن مجيد به زبان فرانسه».
Arabica,42.1 (1995), De L'hebraisation Moderne du Coran:A propos dela traduction du coran par A. Chouraqi, pp.107-126.
[73]. نك: رهروان حقيقت.
[74]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, pp.513-514.
[75]. رهروان حقيقت، ص‌79 ـ 91.
[76]. ترجمان وحى، س 6، ش 1؛ ص‌178 ـ 181، «ترجمه انتقادناپذير ازقرآن مجيد به زبان فرانسه»؛ س 6، ش 2، 67 ـ 72، «ترجمه‌اى مؤمنانه، تخصصى و دشوار».
[77]. مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان، ص‌103 ـ 121؛ الدراسات العربية و الاسلامية فى أوروبا، ص‌523 ـ 526.
[78]. الدراسات العربية و الاسلامية فى أوروبا، ص‌30.
[79]. نك: موسوعة المستشرقين، ص‌357 ـ 361.
[80]. مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان، ص‌49 ـ 63.
[81]. الدراسات العربية و الاسلامية فى أوروبا، ص‌36 ـ 37.
[82]. ترجمان وحى، س 9، ش 17، ص‌45 ـ 48؛ «الكساندر راس و نخستين ترجمه انگليسى قرآن كريم»
[83]. Translations of the Quran, Vol.5, p.347.
[84]. ترجمان وحى، س 9، ش 17، ص‌49 ـ 54، «الكساندر راس و نخستين ترجمه انگليسى قرآن»،
[85]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.83.
[86]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, PP. 507 - 508.
[87]. نك: موسوعة المستشرقين، ص‌250 ـ 255.
[88]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.84.
[89]. Tananslations of the Quran, Vol.5, p.348.
[90]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, pp.84-85 ؛ Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, pp.508-509.
[91]. Translations of the Quran, Vol.5, p.348.
[92]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.85.
[93]. Translations of the Quran, Vol,5 ,p.351.
[94]. نك: موسوعة المستشرقين، ص‌42 ـ 46.
[95]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, pp.86-87؛ Journal of the American Oriental Society , 56 (1936), Notes on E. H. Palmers, The Quran, pp.77-84.
[96]. The Muslim World, 21(1931), Is Sale's Koran reliable? ,pp.127 - 128.
[97]. قراءات مختلفه لاصل واحد، ص‌359 ـ 377.
[98]. Manuscripta Orientalia, 4.4 (1998), The Quran and its world: Viii/ 1. Contra Legem Saracenorum: The Quran in Western Europe, p.46.
[99]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.87.
[100]. مشكوة، ش 11، ص‌24، «شيوه‌هاى تفسير قرآن‌كريم در هند و پاكستان».
[101]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, pp.87-88.
[102]. Hamard Islamicus, XI.3 (1988), Arberry's the Koran interpreted: a note, pp.71-75.
[103]. Marmaduke Pickthall: British Muslim.
[104]. The Islamic Quartely, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, pp.92-94 ؛
ترجمان وحى، س، ش 5، ص‌87 ـ 89، «مارمادوك پيكتال».
[105]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.88.
. براى نقد و بررسى اين ترجمه ر. ك: المورد، س 17، ش 4، ص‌115 ـ 124، «نماذج‌من الخلل فى ترجمة القرآن الكريم»؛
[106]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, p.91.
[107]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), English Translations of the Holy Qur'an, PP.95-97.
[108]. Ibid, PP.89-90.
[109]. ترجمان وحى، س 7، ش 2، ص‌63 ـ 77، «ترجمه‌اى متين و ماندگار از قرآن».
[110]. The Islamic Quarterly, 30 (1986), "English Translations of the Holy Qur'an, pp.88-105.
[111]. Hamdard Islamicus, XI . 4(1988), "English translation of the Holy Quran: an annotated bibliography", pp. ؛ The Muslim World League Jurnal, 18.5 (1990) "A survey of English translations of the Glorious Quran", pp.47 - 55.
[112]. الدراسات العربية و الاسلامية فى أوروبا، ص‌185.
[113]. Der Islam, 70 (1993), Latin Translations, of the Koran p.197 ؛ Translations of the Quran, Vol.5, p.346.
[114]. Der Islam, 70 (1993), Latin Translations of the Koran, pp.197-198 ؛ Der Koran, pp.268-271.
[115]. Translations of the Quran, Vol.5, p.348.
[116]. Ibid, P349.
[117]. ترجمان وحى، س 4، ش 7، ص‌71، «ترجمه شاعر آلمانى فردريش روكرت».
[118]. ترجمان وحى، س 4، ش 7، ص‌71 ـ 74، «ترجمه شاعر آلمانى فردريش روكرت».
[119]. همان، س 7، ش 2، ص‌52 ـ 58، «نگاهى به ترجمه جديد آلمانى قرآن».
[120]. همان، س 7، ش 2، ص‌52 ـ 58، «نگاهى به ترجمه جديد آلمانى قرآن».
[121]. همان، ش 8، ص‌66 ـ 68، «تأملى در برخى از نقاط قوت و ضعف ترجمه رودى پارت».
Zur Koranubersetzung von Rudi Paret, pp.31-41.
[122].World Bibliography of Translations, pp .213-338.
[123]. Monuscripta Orientalia, 5 (1999), The Quran and its world: viii/ 2 West-Ostlichen Divans (The Quran in Russia), pp.34-35.
[124]. ترجمان وحى، س 2، ش 3، ص‌76 ـ 77، «گزارشى كوتاه درباره ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان روسى».
[125]. A - S. Monuscripta Orientalia, 5 (1999), The Quran and its world: viii/ 2 West-Ostlichen Divans (The Quran in Russia), p.35.
[126]. Ibid, p.35.
[127]. Ibid, pp.35-36.
[128]. A - S. Monuscripta Orientalia, 5 (1999), The Quran and its world: viii/ 2 West-Ostlichen Divans (The Quran in Russia), p.35.
[129]. Ibid, pp.40-41.
[130]. Ibid , p.41.
[131]. Ibid, P. 44. Soretskoe Vostokovedenie, III (1945),Perevod Korana D.N. Boguslavskogo, Vol.3, pp.293 - 301.
[132]. Manuscripta Orientalia, 5 (1999), The Quran and its world: viii/ 2 West-Ostlichen Divans (The Quran in Russia), p.44 ؛
ترجمان وحى، س 2، ش 3، ص‌79 ـ 80، «گزارشى كوتاه درباره ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان روسى».
[133]. Manuscripta Orientalia, 5 (1999), The Quran and its world: viii/ 2 West-Ostlichen Divans (The Quran in Russia), pp.45-50.
[134]. ترجمان وحى، س 2، ش 3، ص‌101، «گزارشى كوتاه درباره ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان روسى»؛ ش 4، ص‌58 ـ 841، «ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان روسى».
[135]. Studies in Islam, 15 (1975), A New Czech translition of the Quran, p.172.
[136]. Ibid, pp.172-173. See also Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, p.506.
[137]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, p.505.
[138]. The Moslim World, 23 (1933), The Bulgarin Koran, pp.187-188.
[139]. The Islamic Quarterly, (1996), "An Early History of Urdu Translations", Part 1, p.220.
[140]. Islamic Culture, April 1981, A Unique Ms. of Fath al-Rahman by Shah Waliullah, p.77.
[141]. The Islamic Quartergly, (1996) "An Early History of Urdu Translations", Part 1, pp.220 - 221.
[142]. Ibid, p.224.
[143]. معارف، دوره 18، ش 1، ص‌43 ـ 49، «تفسيرى كهن از قرآن مجيد».
[144]. The Islamic Quarterly, 3(1993) Bibliographic Control of Quranic Literature , P. 109.
[145]. The Islamic Quarterly, (1996) An Early History of Urdu Translations, Part 1, pp.215-216.
[146]. Islamic Thought and Scientific Creativity, 404(1993), The First translation of the Holy Quran in Sind-Hind subcontinent, pp.7-17.
[147]. the Islamic Quarterly An Early History of Urdu Translations, Part 1, p.216.
[148]. An Early History of Urdu Translations, Part 2, pp.34-35.
[149]. The Islamic Quarterly, (1997), An Early History Of Urdu Translations, Part2, P.47.
[150]. The Islamic Quarterly, (1996) , An Early History of Urdu Translations, Part 1, pp.225-231.
[151]. Ibid, Part 1, p.225.
[152]. مشكوة، ش 10، س 1365، ص‌9 ـ 10، 12، «تفاسير علماى اماميه در شبه قاره هند و پاكستان».
[153]. The Muslim World, 72.2 (1982), A History of Bengali translations of the Holy Quran, p.132.
[154].Ibid, pp.133-134.
[155]. Ibid, p.132.
[156]. Ibid, P. 135. Kuran Pracarer Itihas o Banganubad (Dhaka, in the Press).
[157]. Islamic Tetkikleri Enstitusu Dergisi, 4i - ii(1964), The earliest translation of the Quran into Turkish, pp.1-19.
[158]. Ibid, p.1.
[159]. Ibid, pp.1-2.
[160]. ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌61، «نگاهى به ترجمه‌هاى آذربايجانى قرآن‌كريم».
[161]. ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌62، «نگاهى به ترجمه‌هاى آذربايجانى قرآن‌كريم».
[162]. همان، ص‌65.
[163]. همان، ص‌68.
[164]. ترجمان وحى، س 1، ش 1، ص‌71، «نگاهى به ترجمه‌هاى آذربايجانى قرآن‌كريم».
[165]. كتاب ماه دين، ش 47 ـ 48، ص‌60، «پژوهش‌هاى قرآنى در ميان تركان».
[166]. همان، ص‌61؛
World Bibliography of Translations, pp.447 - 522.
[167]. Studies in Bibliography and booklore, 10(1971 - 72), A Hebrew Quran Manuscript, p.1.
[168]. Ibid, pp.21-22.
[169]. A Hebrew Quran Manuscript, p.20.
[170]. Ibic , pp.19-20.
[171]. Translations of the Quran, Vol.5, pp.350 - 351.
[172]. ترجمان وحى، س 2، ش 4، ص‌32، «قرآن در چين».
[173]. همان، ص‌34 ـ 35.
[174]. همان، ش 4، ص‌34 ـ 36، «قرآن در چين».
[175]. همان، ش 8، ص‌83، «گزارشى از ترجمه‌هاى ژاپنى قرآن‌كريم».
[176]. ترجمان وحى، «گزارشى از ترجمه‌هاى ژاپنى قرآن كريم»، ص‌84 ـ 85.
[177]. همان، ص‌85 ـ 86.
[178]. همان، ص‌89.
[179]. همان، ص‌91 ـ 93.
[180]. The Muslim World , 61 (1971), "The Qur'an in Swahili Three Translations" , p.102؛
الهيئة العالمية للقرآن الكريم، ص‌84.
[181]. الهيئة العالمية للقرآن الكريم، ص‌88.
[182]. The Muslim World, 77.3-4 (1978), "Translations of the Holy Quran in the African languages", p.255.
[183]. Ibid, PP. 253 - 254.
[184]. Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, p.505.
[185]. The Muslim World, 77.3-4 (1978), Translations of the Holy Quran in the African languages, pp.251, 258.
[186]. The Islamic Quarterly , 3(1993), Bibliographic Control of Quranic Literature, pp.97 - 98.
[187]. Ibid, PP. 401 - 405.
[188]. The Islamic Qurterly, 3 (1993), p.98.
[189]. Ibid, P.99.
[190]. Ibid. P.100.
[191]. Ibid. P.100.
[192]. معجم مصنفات القرآن الكريم، ج‌2، ص‌11، 15.
[193]. همان، ص‌22 ـ 45.
[194]. The Islamic Quarterly, 3(1993), Bibliographic Control of Quranic Literature, pp.99-100؛ Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages, pp.502-503.
[195]. The Islamic Quarterly, 3(1993), Bibliographic Control of Quranic Literature, p.105.
[196]. The Research Centre for Islamic History, Art and Culture (IRCICA).
[197]. Der Islam, 70(1993), Latin Translations of the Koran, p.197, no.13 ؛ "Manuscripta Orientalia, 4.4 (1998), The Quran and its world: Viii/ 1. Contra Legem Saracenorum: The Quran in Western Europe, p.51, no.66. The Islamic Quarterly, 3(1993) Bibliographic Control of Quranic Literature , PP. 107 - 115.
[198]. آئينه پژوهش، س 80، ش 71 ـ 72، ص‌111 ـ 114، «تأملى بر كتابشناسى جهان نسخه‌هاى خطى ترجمه‌هاى قرآن مجيد».
[199].The Islamic Quarterly,3(1993), "Bibliographic Control of Quranic Literature", p.106.
[200]. Ibid, p.107.
[201]. Ibid, pp.103-104.
[202]. Ibid,PP.103-107؛TheIslamic Quarterly, (1996) An Early History ofUrdu Translations, Part. 1, pp.211-212.
[203]. ترجمان وحى، س 2، ش 4، ص‌107 ـ 125، «فهرستى از مطالعات اروپايى درباره ترجمه قرآن».
siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 

 

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
ترجمه‏ هاي قرآن كريم به زبان آلبانيايي

پروفسور دكتر گازمند اشپوزا
قرآن كه شامل تمامي مضامين كتب آسماني است، بيش از هر كتاب ديگري در ميان مسلمانان آلباني طرفدار دارد. نسخه‏هاي خطي قرآن كريم كه امروزه در آلباني نگهداري مي‏شود، و انتشار مكرر متن عربي قرآن كريم و نيز ترجمه آن به زبان آلبانيايي و زبان‏هاي ديگر، گفته فوق را به اثبات مي‏رساند.
فهرست جهاني ترجمه‏هاي قرآن كريم كه به سال‏هاي 1515 تا 1980م مربوط مي‏شود، توسط مركز تحقيقات تاريخ، هنر و فرهنگ اسلامي (ارسيكا) به سرپرستي پروفسور دكتر اكمل الدين احسان اوغلو، در سال 1986 در استانبول به چاپ رسيد. اين كتاب اطلاعاتي درباره كتاب‏هاي منتشر شده در آلباني قبل از جنگ جهاني دوم، نيز ارائه مي‏دهد و منبع بسيار خوب و ارزشمندي براي تحقيقات بيشتر در زمينه فرهنگ جهاني به شمار مي‏رود. نگارنده براي بسط تحقيقات خود درباره ترجمه‏هاي كامل و يا ناقص از قرآن كريم در آلباني و كشورهايي كه آلبانيايي‏ها در آن زندگي مي‏كنند از اين كتاب استفاده فراوان برده و داده‏هاي خود را در اين باره تكميل نموده است. البته مراكز علمي و انتشاراتي كوزوو و ديگر جاهايي كه آلبانيايي‏ها در آن زندگي مي‏كنند، در انجام اين تحقيق به ما كمك مي‏كنند. آلبانيايي‏ها از دير زمان به شناخت مستقيم آيات مقدس قرآن علاقه‏مند بوده‏اند. همچنين تلاش‏هاي بسياري از سوي روشنفكران مسلمان براي به ثمر رسيدن اين كار از دير زمان شروع شده بود. شمس الدين سامي فراشري نيز به كار ترجمه قرآن به زبان تركي پرداخته بود، ولي دولت عثماني چاپ آن را ممنوع كرد و بخش‏هاي ترجمه شده را از بين برد.
نخستين ترجمه قرآن كريم به زبان آلبانيايي، توسط يك آلبانيايي مسيحي صورت پذيرفت، كه اين كار به اواسط دهه دوم قرن جاري مربوط مي‏شود. شايد تعجب آور باشد، ولي نخستين مترجم اين كتاب مقدس كه تا كنون شناخته شده است يك آلبانيايي مسيحي ارتدكس به نام ايلو ميتكو چافززي (1964-1862) است. او نخستين كسي است كه بخشي از قرآن كريم را به زبان آلبانيايي ترجمه كرد و براي اين كار از ترجمه انگليسي جرج سيل استفاده نمود. وي توانست بخش اول ترجمه را در سال 1921 در روماني چاپ كند. مترجم ــ همان گونه كه خود اظهار داشته ــ اين كار را براي هموطنانش در امريكا، انجام داده است. در حالي كه بخش دوم اين كتاب پس از 6 سال، يعني در سال 1927 در شهر كورچا ــ واقع در جنوب شرقي آلباني ــ به چاپ رسيد. او در مقدمه چاپ اول، ضمن اشاره به انگيزه خود از ترجمه و چاپ قرآن كريم مي‏نويسد: «بگذار از كتاب‏هاي مذهبي براي حل مشكلات ملي خود استفاده كنيم. ما نبايد باعث ضعف احساسات روحي خود شويم. بايد با تعصب مذهبي مبارزه كرد تا اين تعصب از قلب آلبانيايي‏ها كه كشور آلباني را آزاد و جزو كشورهاي متمدن مي‏خواهند، بيرون رود». ايلوميتكو چافززي نه تنها در انديشه، بلكه در عمل نيز ثابت كرده است كه از همزيستي و حسن تفاهم ميان پيروان مذاهب مختلف در ميهن خود، برداشتي وسيع و نوين دارد. او با توجه به تلاش گسترده دشمنان آلباني و سرويس‏هاي جاسوسي آنان در راه بهره‏برداري از مذاهب مختلف به عنوان وسيله‏اي براي جدا ساختن مردم از يكديگر و جلوگيري از آزادي و پيشرفت آنان، اقدام به ترجمه قرآن كريم كرد. البته اين كار سنگين نياز به جرأت و جسارت زيادي داشت.
اين نويسنده مسيحي بابينشي عميق در كار خود، همواره از اين عقيده دفاع مي‏كرد كه اسلام به عنوان دين اكثريت مردم آلباني ــ كه هموطنان وي به شمار مي‏آيند ــ برخلاف ادعاي برخي مغرضان، مانع پيشرفت و رشد آنان و كشورشان نيست. او با اين كار نشان داد كه نه تنها خواهان وحدت ملي آلبانيايي‏ها بدون توجه به عقايد مذهبي آنهاست، بلكه خود نيز براي رسيدن به اين هدف تلاش مي‏كند.
ترجمه ايلو ميتكو چافززي كه به عنوان نخستين ترجمه قرآن به زبان آلبانيايي در سال‏هاي 1921-1927 انجام شد، با آن كه از نظر متن و از جهت تبيين مفاهيم قرآني چندان درخشان نيست، ولي در ميان ديگر ترجمه‏هاي قرآن كريم به زبان آلبانيايي از شايستگي‏هايي برخوردار است، و اين موضوع كه يك هموطن مسيحي اقدام به اين كار كرده است ارزش آن را بيشتر مي‏كند. اين ترجمه براي اثبات بردباري ديني آلبانيايي‏ها در گذشته زمان شاهدي زنده، و براي نشان دادن حركت دموكراتيك آنان صرف نظر از عقايد مذهبي، سندي هميشه جاودان خواهد بود؛ چنان كه نشانگر اعتقاد مسيحيان نسبت به مسلمانان و توانايي مردم آلباني در پيشبرد همه جانبه مسائل اجتماعي و فرهنگي نيز هست.
نخستين تلاش براي ترجمه علمي قرآن كريم

پس از اعلام استقلال و تحكيم دولت آلباني، علاقه به ترجمه قرآن به زبان آلبانيايي بيشتر گرديد، و با گسترش آموزش به زبان آلبانيايي ضرورت چنين ترجمه‏اي بيشتر احساس شد. نخستين كنگره اسلامي آلبانيايي اين نياز را به طور رسمي اعلام نمود. اين برخورد، نتيجه تأثير عملي اقدامات كمال آتاترك در تركيه نبود، بلكه نشانگر علاقه و توجه مردم مسلمان آلباني به رشد اعتقادي خود بر اساس مصالح ملي و معاصر بود.
در رأس اين تلاش‏ها، كوشش شخصيت‏هاي روحاني برجسته‏اي همچون حافظ علي كورچا و حافظ ابراهيم داليو در زمينه شناخت اسلام قرار داشت. حافظ علي كورچا تقريبا همزمان با ايلو ميتكو چافززي ترجمه 37 آيه و دو سوره از قرآن را در سال 1926 در شهر اشكودرابه چاپ رساند. همچنين در سال 1929 سوره ياسين با ترجمه شوكت موكا با نام مستعار اشكودراني (اشكودرايي) در همان شهر چاپ شد. ترجمه ديگري نيز از سوره ياسين كه در اشكودرا به چاپ رسيده و سال چاپ آن معلوم نيست، مي‏تواند متعلق به همين مترجم باشد.
از اين تلاش‏ها كه در راستاي ترجمه قرآن كريم به صورت اجزاي پراكنده شكل گرفت چيزي نگذشته بود كه ترجمه‏اي كامل همراه با تفسير به قلم حافظ ابراهيم داليو تحت عنوان «مفاهيم قرآن كريم» در سه جلد و چند جزوه در سال‏هاي 1929، 1930، 1931 و 1942 به چاپ رسيد. اين ترجمه نه تنها يك ترجمه كامل به شمار مي‏آيد، بلكه كاري است كه توسط يك اسلام شناس معروف و يك مفسر ماهر در حوزه انديشه قرآني صورت گرفته است. اين واقعيت كه نخستين چاپ قرآن به زبان آلبانيايي حدود پانزده سال به طول انجاميد، نشان مي‏دهد كه چه اندازه مترجم آن جديت و دقت نظر داشته است.
در كنار ترجمه كامل حافظ ابراهيم داليو از قرآن، ترجمه‏هاي جزئي ديگري مانند ترجمه عبداللّه‏ زمبلاكو، كه در سال‏هاي 1930 و 1934 در شهر كورچا منتشر شده است قرار دارد. همچنين آقاي فريد ووكوپولا بخش‏هايي از قرآن را از زبان فرانسه به زبان آلبانيايي ترجمه كرده است. تفسير كتاب مقدس مسلمانان نيز كم نبوده است. بررسي و تحقيق درباره چنين كارهاي ارزشمندي ضرورت بسيار دارد. اتفاقي نيست كه ترجمه و چاپ قرآن كريم به زبان آلبانيايي توسط ابراهيم داليو، درست پس از نخستين كنگره اسلامي آلباني در سال 1923 انجام شد، اگر چه اين ترجمه با تأخير به چاپ رسيد و علت آن عدم تجربه در اين زمينه بوده است. برخلاف ايلوميتكو چافززي، متخصصين واقعي مانند حافظ علي كورچا و به خصوص حافظ ابراهيم داليو با احساس مسئوليت بالا و با آگاهي از مشكلات فني ترجمه قرآن كريم به اين كار همت گماشتند. اما به نظر مي‏رسد كه مترجمان بعدي قرآن چندان كه لازم است دقت در ترجمه و تفسير را مد نظر نداشته‏اند.

چاپ‏هاي كامل و جزئي قرآن پس از جنگ جهاني دوم

نخستين ترجمه كامل قرآن كريم به سال 1985 در پريشتينا توسط فتي مه ديو انجام شد. بعد از آن، ترجمه شريف احمدي است كه در سال 1990 در چند كشور عربي، و در سال 1992 در رُم تجديد چاپ شده است. اين ترجمه در سال 1992 در قاهره، و در سال 1993 در اسلام آباد و اخيرا در مدينه چاپ گرديده است. در كنار آنها ترجمه‏هاي كامل ديگري از قرآن نيز وجود دارد. در ضمن، چاپ ترجمه‏هاي اجزاي قرآن نيز ادامه داشته است.
سه ترجمه نامبرده طي ده سال گذشته و به خصوص طي پنج سال اخير بارها تجديد چاپ شده‏اند. اين ترجمه‏ها نه تنها عقب ماندگي‏هايي را كه در اين زمينه مهم فرهنگي به ارث رسيده بود جبران مي‏كنند، بلكه نيازهاي فراواني را كه از ناحيه تعطيلي مؤسسات مذهبي و ممنوعيت اعتقادات و مراسم ديني در طول دهه 60 در آلباني پديد آمده بود نيز برمي‏آورند.
تحقيقات بعدي مي‏تواند داده‏هاي جديدي را در رابطه با تلاش‏هايي كه در گذشته براي ترجمه قرآن كريم صورت گرفته است ارائه كند. در رابطه با نشر منابع گوناگون اسلامي به زبان آلبانيايي (كه در ميان آنها ترجمه قرآن جايگاه خاصي دارد) بايد توجه بيشتري جهت روزآمد كردن زبان در اين ترجمه‏ها مبذول گردد. ديگر پذيرفته شده است كه با ترجمه قرآن به زبان آلبانيايي كاري بسيار عظيم و مفيد انجام شده و بدين سان زبان آلبانيايي با زبان‏ها و فرهنگ‏هاي بزرگ بشريت رابطه برقرار نموده است.

 

 

siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
گفت و گويى با آقاى وهاب حاجى قديرخان اولین مترجم قرآن كريم به زبان قزاقى

وهاب حاجى قديرخان
اشاره

قرآن كريم تاكنون چندين بار به زبان قراقى ترجمه شده كه جديدترين آنها ترجمه‏اى ست كه توسط آقاى وهاب حاجى قديرخان اولى، اهل قزاقستان، انجام يافته است. براى اطلاع از اين ترجمه و چگونگى آن، و نيز آگاهى از ترجمه‏هاى ديگرى كه از قرآن كريم به اين زبان انجام شده است، گفت‏وگويى با ايشان ترتيب داده‏ايم كه متن آن را در زير مى‏خوانيد.
ترجمان وحى

لطفاً مختصرى درباره زندگى و تحصيلات خود توضيح دهيد.
من وهاب حاجى قديرخان اولى، نويسنده، خبرنگار، اسلام‏شناس و مترجم قرآن، در سال 1932 در ناحيه زايسان استان قزاقستان شرقى متولد شدم. در فاصله سالهاى 1933ـ1955 در تركستان شرقى يعنى جمهورى خلق چين زندگى مى‏كردم. پدرم آقاى قديرخان مغزى اولى، در اوايل قرن گذشته، نزد يك مبلّغ عرب به نام سيد مصطفى آموزش دينى ديده بود. من هم نخست نزد پدرم و بعداً سه سال نزد ملاى محل درس خواندم و تجويد قرآن، تفسير و خط عربى را ياد گرفتم، پس از آن به كار ترجمه و تدريس پرداختم. در سال 1955 به قزاقستان برگشتم و مدرك تخصصى خبرنگارى را دريافت كردم. مدت 43 سال در مطبوعات قزاق كار مى‏كردم و سمتهاى سردبيرى راديو قزاقى، رياست بخش روزنامه سوسياليستيك قزاقستان (يگمن قزاقستان كنونى)، و در فاصله سالهاى 1986ـ1996 سردبيرى روزنامه شالقار را كه به خط عربى (قزاقى) است عهده‏دار بودم. مؤلف دهها كتاب هستم و تاكنون چند كتاب را از زبانهاى روسى و تركى ترجمه كرده‏ام. سه بار برنده جايزه اتحاديه خبرنگاران قزاقستان شدم.
قرآن چند ترجمه به زبان قزاقى دارد؟
تا سال 1990 در قزاقستان هيچ ترجمه‏اى به زبان قزاقى وجود نداشت. مى‏گويند قبلاً يك ترجمه به زبان قزاقى متعلق به عبدالرحمن حاجى باى يوسف اولى موجود بوده كه در زمان اقامت وى در چين، حكومت آن كشور در سال 1940 ايشان را بازداشت نموده و آن قرآن را نابود كرده است. در سال 1988 ترجمه خليفه آلتاى در تركيه، و در سال 1990 ترجمه عزيز اقيت اولى در ارومجى به چاپ رسيد. در سال 1991 ترجمه معانى قرآن كريم كه من آن را انجام داده بودم، با تيراژ بالا منتشر شد، و ترجمه مجدد من در سال 2002 به عنوان هديه‏اى از سوى آقاى نورسلطان نظربايف، رئيس جمهورى انتشار يافت و ميان مسلمانان به طور رايگان توزيع گرديد.
در مورد ترجمه خود و انگيزه اقدام به آن توضيحى كوتاه ارائه دهيد.
قزاقها 12 قرن است كه اسلام را پذيرفته‏اند، ولى جاى تأسف است كه هنوز هم نمى‏توانند قرآن و مفاهيم آن را به زبان خود مطالعه كنند. البته اين از نادانى و ناآگاهى قزاقها نيست. قزاقهايى كه دانشمندانى بزرگ مانند ابونصر فارابى، خواجه احمد يسوى، آباى و شاه كريم را در ميان خود پرورش داده‏اند از آموختن زبان عربى ناتوان نبوده‏اند، بلكه اين شيوه زندگى آنان بوده كه هرگونه امكاناتى را در زمينه تحقيقات علمى و انتشارات از آنان سلب كرده است. در قرن بيستم وقتى قزاقها شيوه زندگى خود را از عشايرى به شهرنشينى تبديل كردند، سياست «سرخ تبار» ستمگر دين را «افيون» اعلام كرد. البته ايمان مردم در اعماق قلبشان باقى ماند، تا اينكه قزاقستان به استقلال خود دست يافت و من وظيفه خود دانستم كه مردمِ تشنه معنويت و روحانيت قزاقستان را سيراب كنم.
ترجمه شما چه مدت طول كشيد؟
ترجمه نخست در سال 1991 طى يك سال انجام گرفت و منتشر شد. در مورد آن هيچ انتقادى به دست من نرسيد، ولى به علت شتابى كه در آن صورت گرفت، اشتباهات و اغلاط فراوانى در آن راه يافت. لذا درصدد برآمدم آن را با ترجمه‏هاى ديگر مقايسه و تطبيق كنم، و سرانجام با مشورت اداره دينى مسلمانان قزاقستان، در دو سال اخير كار اصلاح آن را بر عهده گرفتم.
درباره روش ترجمه خود و منابع مورد استفاده آن توضيح دهيد.
به طور كلى ترجمه قرآن در سطح جهانى به شيوه‏هاى گوناگون مانند تحت اللفظى، ترجمه علمى، ترجمه معانى و ترجمه آزاد انجام شده است. من شيوه ترجمه معانى را انتخاب كردم. دستور زبان عربى بسيار سنگين است و با زبان قزاقى شباهتى ندارد؛ به همين دليل من ترجمه معانى را بهتر از ترجمه تحت اللفظى مى‏پسندم. اما منابع مورد استفاده من در ترجمه عبارت بود از: قرآن كريم و تفسير حاشيه‏اى آن، تفسير جلالين، تفسير ابن كثير، الاتقان، نعمانى، ترجمه قرآن كريم به زبان تركى (على فكرى، استانبول، 1986)، به زبان اُيغورى (محمد صالح، پكن 1986)، به زبان روسى (كراچكوفسكى، مسكو، 1975)، به زبان اُزبكى (طرازى، كراچى، 1975)، قصص الانبياء، (1877)، تصحيح البيان فى تفسير القرآن (قازان، 1910)، تصحيح المسائل و مهمة الدلايل (قازان، 1885) و چندين فرهنگ لغت.
به نظر شما دشوارترين آيه يا سوره براى ترجمه كدام آيه يا سوره است؟
ج: سوره بقره از سوره‏هاى بسيار طولانى است و ترجمه آن سخت است، ولى مسائل مهم و مختلفى را دربرگرفته است. آيات 1 تا 6 سوره مرسلات، آيات 1 تا 6 سوره نازعات، آيات 1 تا 4 سوره اعلى، آيات 1 تا 4 سوره ماعون براى ترجمه تحت اللفظى سنگين است و تنها از طريقِ رساندن معانى مى‏توان آنها را ترجمه كرد.
ويژگى ترجمه شما در چيست؟
سلاح ترجمه زبان است. مترجم بايد در درجه اول براى رساندن مفاهيم در زبان مقصد به زبان مادرى خود تسلط كافى داشته باشد. قرآن كريم مفاهيم بسيار عميقى دارد و سبك و شيوه زبان قرآن نيز از ويژگيهاى خاصى برخوردار است. من براى اينكه اين ويژگيها را در زبان خود منعكس كنم، از بالاترين تواناييهاى زبان قزاقى استفاده كرده‏ام و در موارد مناسب از ضرب المثل‏هاى مختلف بهره برده و به طور كلى قواعد زبان قزاقى را در ترجمه رعايت نموده‏ام. دو ترجمه ديگر از قرآن كريم به زبان قزاقى در خارج از كشور قزاقستان انجام شده كه به نظر من از ارزش خوبى برخوردارند و شما براى اينكه متوجه تفاوت آنها بشويد بايد آنها را با هم مقايسه كنيد.
چندمين ويرايش ترجمه شما به چاپ رسيده است؟
در آخرين تصحيح و ويرايش اين ترجمه، تمامى اغلاط و اشتباهات اصلاح شده و با موافقت اداره دينى مسلمانان قزاقستان به عنوان هديه ويژه از سوى رئيس جمهورى قزاقستان مجدداً چاپ و ميان مردم به صورت رايگان توزيع گرديده است. ترديدى نيست كه اين اقدام مناسب از سوى رياست محترم جمهورى به عنوان اولين گام در اين راه، از اجر و پاداش فراوانى برخوردار خواهد بود.
siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
گفت و گويي كوتاه با شيخ خليفه آلتاي نخستين مترجم قرآن كريم به زبان قزاقي

محمد حسين زماني
اشاره

قرآن كريم تاكنون پنج بار به زبان قزاقى ترجمه شده است. اولين و شايد بهترين آنها ترجمه‏اى است كه توسط دانشمند كهنسال، آقاى «خليفه آلتاى» انجام گرفته است. ترجمه نامبرده تا به حال در استانبول دوبار با حروف عربى و يك‏بار با حروف سيريليك، و در قازان شش‏بار منتشر شده است. از سوى مجمع ملك فهد نيز در 230000 نسخه به چاپ رسيده كه 50000 نسخه آن به قزاقستان ارسال گرديده است. خليفه آلتاى كه در حال حاضر 84 سال دارد، شخصى موقر و متديّن و فرهيخته و جهانديده است و در ميان مردم قزاقستان از محبوبيت خوبى برخوردار است، به گونه‏اى كه من خود در شهر «آلماتى» شاهد بودم كه پس از برگزارى نماز جمعه، نمازگزاران به صف مى‏ايستادند و دست او را به عنوان تبرك مى‏بوسيدند و از وى مى‏خواستند كه براى آنان دعا كند، و او هم دعا مى‏كرد و مردم آمين مى‏گفتند. هرچند سنّ بالاى او امكان تلاش فراوان علمى را از وى سلب كرده، اما او همچنان از روى عقيده و اخلاص، در حد توان به تلاش‏هاى علمى خود ادامه مى‏دهد.
روز 23 آذرماه 1380 با همكارى رايزنى فرهنگى ايران در قزاقستان، براى ديدار او به خانه‏اش رفتم. در اتاقى كوچك كه مخصوص مطالعه او بود مشغول تلاوت قرآن بود. پس از سلام و آشنايى، به من پيشنهاد كرد كه آياتى از قرآن مجيد را براى او قرائت كنم، و گفت: دلم براى شنيدن صوت قرآن تنگ شده است، زيرا سال‏هاست كه به علت پيرى نمى‏توانم قرآن را با صوت بخوانم. من سوره ضحى را با صوت براى او خواندم. اشك از چشمانش جارى شد. در اين هنگام فرزندش كه در كنارش نشسته بود، دستمالى آورد و اشك از گونه‏هاى او پاك كرد. مشاهده اين صحنه براى من بسيار لذتبخش بود، زيرا مى‏ديدم در سرزمينى كه حدود هفتاد سال تحت حاكميت كمونيسم قرارداشت، اين‏گونه دل‏هاى پاك و انسان‏هاى والا و تشنه وحى زندگى مى‏كنند. به هر حال، باب سخن با او را گشودم و درباره شرح حال و تحصيلات او و ترجمه‏اش از قرآن كريم سؤالاتى نمودم كه به سؤالات من پاسخ داد. آنچه در زير مى‏خوانيد، گفت و گوى كوتاهى است كه ميان من و ايشان انجام گرفته است:

لطفا مختصرى از شرح حال و تحصيلات خود را بيان كنيد.
من، خليفه آلتاى در سال 1917 در منطقه كوهستانى آلتاى عالى تركستان شرقى، واقع در نزديكى مرز مغولستان متولد شدم. پدرم مردى فرهنگى و متدين بود و به كسب و تجارت اشتغال داشت. در دوران كودكى نزد پدرم و تنى چند از علما به يادگرفتن خط و تحصيلات ابتدايى پرداختم و سپس نزد دو استاد ديگر به فراگيرى زبان عربى مشغول شدم. پس از آن كه در مرزهاى مغولستان آتش جنگ شعله‏ور شد، مجبور شديم از كشور خود هجرت كنيم و در منطقه «باركول» استان «قمول» در مرز چين ساكن شويم. پنج سال در اين منطقه مانديم، و من به تحصيلات خود ادامه دادم و فقه، حديث و تفسير را نزد علماى آن ديار فراگرفتم. در آن هنگام من 16 سال داشتم. بيش از نيم قرن از وطن دور بودم، ولى هميشه كوشش مى‏كردم با قرآن و معارف اسلامى سروكار داشته باشم. سرانجام در سال 1992م كه وطنم قزاقستان استقلال يافت، از كشور تركيه به وطن بازگشتم.
در چه تاريخى و چگونه ترجمه قرآن به زبان قزاقى را آغاز نموديد؟
در دورانى كه ساكن تركيه بودم، در سال 1981م، اجلاسى با حضور شخصيت‏هاى اسلامى تركيه تشكيل شد و درباره يك سلسله كارهاى بايسته فرهنگى ـ دينى، گفت و گوهايى انجام گرفت و تصميماتى اتخاذ شد. يكى از آن كارها ترجمه قرآن بود، كه من عهده‏دار انجام آن شدم و به لطف خدا توانستم تا سال 86 آن را به پايان رسانم. از اين‏رو، اولين چاپ ترجمه من از قرآن كريم در تركيه انجام گرفت. پس از آن، چاپ دوم نيز در تركيه و چاپ سوم در قطر انجام شد. تا اين كه چندى قبل در عربستان چاپ چهارم آن با تيراژ يك ميليون نسخه منتشر شد. اخيرا مطلع شدم كه برخى ناشران در آلماتى به چاپ پنجم آن اقدام نموده‏اند.
شما به عنوان يك مترجم قرآن چه ويژگى‏هايى براى يك ترجمه خوب معتقديد، و خودتان در ترجمه قرآن چه خصوصياتى را مورد توجه قرار داده‏ايد.
ترجمه قرآن علاوه بر اين كه بايد از شرايط عمومى ترجمه برخوردار باشد، شرايط زير را نيز بايد داشته باشد:
1. مفهوم و مدلول آيات در آن به خوبى منعكس شده باشد.
2. از نثرى روان و سليس برخوردار باشد. به گونه‏اى كه خواننده را به خود جذب كند.
3. مترجم نبايد به ترجمه تحت اللفظى آيات اكتفا كند، زيرا برخى آيات نيازمند توضيح‏اند، و بايد مترجم در اين گونه موارد توضيح لازم را به گونه‏اى كه از اصل ترجمه متمايز باشد بياورد.
4. در مواردى كه توضيح كلمه يا آيه‏اى در سوره ديگر آمده است، مترجم بايد آدرس آن كلمه يا آيه را ذكر كند تا خواننده در صورت تمايل، به آن مراجعه كند و به توضيحات لازم دست بيابد.
آيا غير از ترجمه قرآن تأليفات ديگرى نيز داريد؟
بله، تأليفات ديگرى هم دارم كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنم:
1. صراط القرآن و شرايط الايمان، اين كتاب در سال 1980 در 2000 نسخه به زبان قزاقى و حروف عربى در استانبول منتشر گرديده و در سال 1983 در 5000 نسخه تجديد چاپ شده است.
2. الفباى قرآن، به زبان قزاقى و الفباى سيريليك كه سه بار در استانبول و ده بار در قزاقستان چاپ شده و از سوى سازمان ارتباطات جهان اسلام به حروف عربى و زبان قزاقى در جده، قطر، كنگو و مغولستان نيز منتشر گرديده است.
3. فقه، به زبان قزاقى و الفباى سيريليك، كه يك بار در استانبول و دو بار در قزاقستان انتشار يافته است.
4. عبادات اسلامى، مشتمل بر فرايض پنجگانه اسلام، به زبان قزاقى و حروف سيريليك.
5. ترجمه گزيده احاديث، به زبان قزاقى و الفباى سيريليك.
6. سيره پيامبر(ص)، به زبان قزاقى كه در سال 1995 در آنكارا منتشر شده است.
7. خطبه‏هاى نماز جمعه (38 خطبه) و خطبه‏هاى نماز عيد فطر و عيد قربان، به زبان قزاقى.
8. خاطرات من، به زبان قزاقى و حروف لاتينى، كه در سال 1980 در استانبول منتشر شده است.

 
siasport23 کاربر طلایی1
|
تعداد پست ها : 16696
|
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
فهرست‏ نگارى ترجمه ‏هاى قرآن كريم

على صدرايى خويى*

تأثيرگذارى متون مكتوب در جوامع انسانى، متون مقدس‏اند. اين متنها از بدو پيدايش مورد توجه انديشمندان و عموم مردم بوده و از زمان‏هاى دور از زبان اصلى به زبان‏هاى ديگر برگردانده شده‏اند. اطلاع رسانى و چگونگى درج مشخصات برگردان‏هاى قرآن كريم در كتابنامه‏ها، موضوع اين نوشتاراست.

1. پيشينه تاريخى

تهيه كتابنامه براى ترجمه‏هاى متون مقدس، به صورت اثرى مستقل، در آثار گذشتگان مورد توجه نبوده است. اين موضوع در كتاب‏شناسى‏ها و در مقدمه خود ترجمه‏ها به صورت بحث جانبى، طرح شده است.
ابن نديم در فن دوم از مقاله اول كتابش، در بحث از كتب شرايع، از ترجمه متون مقدس قبل از اسلام سخن گفته و از ترجمه صحف و تورات و انجيل و كتاب‏هاى پيامبران و شاگردان آنها از عبرى و يونانى و صابيى به عربى ياد مى‏كند كه احمد بن عبداللّه بن سلام ترجمه نموده است.1 پس از آن ابن نديم از انجيل عربى ياد مى‏كند كه يونس القس به وى خبر داده. وى نام مترجم عربى آن را ياد نكرده است. نديم در ادامه بحث از كتب آسمانى به تفصيل به بحث از قرآن كريم پرداخته و كتاب‏هاى نگاشته شده درباره تفسير قرآن، معانى قرآن، غريب قرآن، فرهنگ لغات قرآن، قرائات، اختلاف مصاحف، و ديگر علوم قرآن را ذكر كرده؛2 ولى از ترجمه قرآن به لغات ديگر و يا مترجمان سخن نگفته است. اين مى‏تواند بدان معنا باشد كه تا زمان وى قرآن به زبان‏هاى ديگر ترجمه نشده و يا وى از آن اطلاع نداشته است.
در فهرست شيخ طوسى نيز ـ كه در بيان آثار دانشمندان شيعى ترتيب داده ـ يادى از ترجمه قرآن به ميان نيامده است. اين بدان معنا نيست كه تا آن زمان ترجمه‏اى از قرآن كريم به لغات ديگر صورت نگرفته است. در كشف الظنون نيز از ترجمه قرآن بحثى به ميان نيامده است.
در كتاب‏شناسى‏هاى اخير به ترجمه‏هاى قرآن توجه شده است. شيخ آقا بزرگ تهرانى در ذريعه بابى را درباره ترجمه قرآن گشوده و پس از آن سى ترجمه قرآن را به زبان‏هاى مختلف معرفى نموده است. آقا بزرگ در معرفى ترجمه‏ها به ذكر نام مترجم، زبانى كه به آن ترجمه شده و چاپ آن اكتفا نموده و به محتواى ترجمه‏ها و ارزش و اعتبار علمى آنها نپرداخته است.3
استورى از مستشرقان كتاب‏شناس، در اثر خود ـ كه به معرفى آثار پارسى اختصاص داده و در جلد اول آن به علوم قرآن پرداخته ـ ترجمه‏هاى پارسى قرآن را با تفاسير در هم كرده و در ذيل عنوان «تر جمه‏ها و تفسيرهاى قرآن» به معرفى ترجمه‏ها پرداخته است. معرفى‏هاى وى نيز كوتاه است.4

2. ترجمه‏هاى قرآن كريم

اطلاع رسانى در باره ترجمه‏هاى قرآن كريم در عصر جديد در قالب‏هاى مختلف صورت گرفته كه پنج شيوه هر كدام نسبت به بقيه تفاوت دارد.

2ـ1. ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان‏هاى مختلف

در چند دهه اخير اطلاع‏رسانى درباره ترجمه قرآن رشد قابل توجهى داشته و مركز ترجمه قرآن به زبان‏هاى خارجى از سوى سازمان اوقاف در قم به همين منظور تأسيس گرديده است. مجله «ترجمان وحى» از سوى اين مركز براى اطلاع‏رسانى در باره ترجمه قرآن به زبان‏هاى مختلف و نقد و بررسى آنها منتشر مى‏شود.
نشرياتى نيز در چند دهه اخير به مباحث ترجمه قرآن كريم توجه كرده و مقالات متعددى را در اين زمينه منتشر نموده‏اند.
در دائرة المعارف‏ها نيز به ترجمه‏هاى قرآن كريم توجه شده است. در دائرة‏المعارف فارسى مصاحب در مدخل «قرآن» در عنوان‏هاى فرعى اين مدخل عنوانى به نام «ترجمه‏ها» ايجاد نموده و در ذيل آن از ترجمه‏هاى فارسى، لاتينى، فرانسوى، ايتاليايى، انگليسى، آلمانى، روسى، هلندى، اسپانيايى، سوئدى، دانماركى و ترجمه عبرى قرآن كريم بحث شده است.5
در جلد هفتم دانشنامه جهان اسلام در ذيل مدخل «ترجمه قرآن» در سه محور: 1. مباحث نظرى، نگارشِ آقاى سيد احمد هاشمى؛ 2. ترجمه به فارسى، نگارشِ آقاى آذرتاش آذرنوش؛ 3. ترجمه به زبان‏هاى ديگر به قلم آقاى محمد كاظم رحمتى، به تفصيل درباره ترجمه‏هاى قرآن بحث شده است.6
در الذريعه نيز به ترجمه‏هاى مختلف قرآن توجه شده است.7
دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهى فصلى را به ترجمهءهاى قرآن اختصاص داده است.
كتاب‏شناسى‏هايى كه تاكنون درباره ترجمه قرآن به زبان‏هاى ديگر منتشر شده به تفكيك زبا ن در ذيل درج مى‏شود. شايان ذكر است كتاب‏شناسى‏هاى ترجمه‏هاى فارسى در ادامه مقاله معرفى خواهد شد.

آذرى

ـ نقد و بررسى ترجمه‏هاى آذرى قرآن كريم. ترجمه آقاى احمد كاويان پور، رسول اسماعيل زاده، ترجمان وحى، سال اول، ش 2، اسفند 1376، ص75 ـ 86.
ـ نقد و بررسى ترجمه‏هاى آذرى قرآن كريم. رسول اسماعيل زاده، ترجمه آقايان ضياء بنيادف و واسيم محمد على يئو، ترجمان وحى، سال دوم، ش 3، شهريور 1377، ص 48 ـ 55. (همراه با آمار ترجمه‏هاى تركى آذرى موجود در مركز ترجمه قرآن مجيد).
ـ نگاهى به ترجمه‏هاى آذربايجانى قرآن كريم: رسول اسماعيل زاده، ترجمان وحى، سال اول، ش 1، شهريور 1376، ص 60 ـ 73.
ـ مختصرى در باره ترجمه قرآن كريم به زبان آذربايجانى: واسم محمد على‏زاده، ادبستان، سال سوم، ش 31، تير 1371، ص 34ـ42.

آلبانى

ـ ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان آلبانيايى: گازمند اشپوزا، ترجمان وحى، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص 22 ـ 26.

آلمانى

ـ تفصيل ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان آلمانى (از مجله فكرون): محمد حسين ساكت وحيد، دوره دوازدهم، ش 9، آذر 1353، ص 741 ـ 745.
ـ پژوهش‏هاى قرآنى در آلمان: زهرا كدخدا مزرجى، مسجد، سال اول، ش6، آذر 1371، ص 44ـ45.
ـ ترجمه قرآن به زبان آلمانى، چشم انداز، سال اول، ش 5، مرداد 1376، ص 42 ـ 44.

اردو

ـ شيوه‏هاى تفسير قرآن كريم در هند و پاكستان: سيد مرتضى حسين صدر الافاضل، ترجمه‏محمد هاشم، مشكوة، ش 11، تابستان 1365، 12 ـ 26. بخشى از مقاله درباره ترجمه‏هاى فارسى قرآن در هند و پاكستان است.

ارمنى

ـ ترجمه قرآن مجيد به زبان ارمنى و دو نسخه خطى آن در موزه ارامنه جلفا، لئون ميناسيان.

اسپرانتو

ـ ترجمه قرآن به زبان جهانى اسپرانتو: ناصر الدين صاحب الزمانى، نسل نو، سال سوم، ش1، ص 10 ـ 11.

انگليسى

ـ نگاهى گذرا به ترجمه‏هاى قرآن به زبان انگليسى: آربرى. آرتور جان، ترجمه و نگارش سيد محمد دامادى، وقف، ميراث جاويدان، سال ششم، ش 21، بهار 1377، ص20 ـ 32.
ـ سيرى بر ترجمه‏هاى انگليسى قرآن كريم: محمد رضايى، ادبستان، سال پنجم، ش 53، ارديبهشت 1373، ص 58.
ـ كتاب‏شناسى گزيده ترجمه‏هاى انگليسى قرآن كريم: قداوئى. ا. ر، ترجمه على حقى، مجله مترجم، سال سوم، ش 10، تابستان 1373، ص 205ـ212.
ـ نگاهى به ترجمه‏هاى انگليسى قرآن: سالارمنافى انارى، فصلنامه ترجمه، سال دوم، ش 3 و 4، بهار و تابستان 1376، ص 35ـ43.
ـ معنى چند ترجمه فارسى: [صحيفه ] مبين، پيش شماره 1، تابستان 1373، ص 58 ـ 60. [معرفى هفت ترجمه انگليسى قرآن ]

ايتاليايى

ـ ترجمه‏هاى قرآن مجيد به زبان ايتاليايى: سيد هادى خسرو شاهى، تاريخ و فرهنگ معاصر، سال اول، ش2، زمستان 1370، ص 251ـ257.

تركى استانبولى

ـ غبار زدايى از چهره ترجمه‏هاى تركى استانبولى قرآن مجيد: سيد حسين رضوى، بينات، سال پنجم، ش 19، پاييز 1377، ص 123ـ137.
ـ بررسى ترجمه قرآن مجيد به زبان تركى استانبولى: گروه ترجمه تركى استانبولى مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى، ترجمان وحى، سال 2، ش4، اسفند 1377، ص 38ـ50.

چينى

ـ قرآن در چين: جين يى. جيو، ترجمه محسن جعفرى مذهب، ترجمان وحى، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص27 ـ 37.

روسى

ـ تاريخ ترجمه قرآن به زبان روسى: و. بلايف، ترجمه محمد نايب پور، كيهان فرهنگى، سال دوازدهم، ش 122، مرداد و شهريور 1374، ص 78 ـ 81.
ـ گزارشى كوتاه درباره ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان روسى: احمد پاكتچى، ترجمان وحى، سال دوم، ش 3، شهريور 1377، ص 76 ـ 102.
ـ ترجمه قرآن به زبان روسى: واليريا پورخواء، مسجد، سال دوم، ش 8و9، خرداد، تير، مرداد، شهريور 1372، ص86 ـ 87. (مصاحبه با خانم واليريا پورخواء مترجم قرآن به زبان روسى ).
ـ ترجمه قرآن كريم به زبان روسى از سابلوكوف تا پوروخووا: عمادالدين حاتم، ترجمان وحى، سال دوم، ش 4، اسفند 1377، ص 51 ـ 82.
ـ ترجمه قرآن كريم به زبان روسى: گفت‏وگو با پروفسور دكتر محمد نورى عثمان مترجم قرآن كريم، عثمان اف محمد نورى، جمهورى اسلامى، سال هجدهم، ش 5114، يكشنبه 7 بهمن 1375، ص 14.
ـ تحقيقى پيرامون ترجمه قرآن به زبان روسى: عبدالواحد ملكى، جمهورى اسلامى، سال هفدهم، ش 4815، دو شنبه 25 دى 1374، ص11.

سوئدى

ـ اولين ترجمه سوئدى قرآن كريم: آيات، سال اول، پيش شماره 2، دوشنبه 7 دى 1377، ص 3. [معرفى ترجمه قرآن محمد بسير نستوم به زبان سوئدى ].

فرانسوى

رهروان حقيقت (هفده گفتار)، جواد حديدى، تهران مركز نشر دانشگاهى، 1380، رقعى، گالينگور، 312ص. در ص 33ـ108 اين كتاب از ترجمه‏هاى فرانسوى قرآن كريم گفت‏وگو شده است.

لاتينى

ـ نظرى اجمالى بر ترجمه‏هاى لاتينى قرآن مجيد: هارتموت بابزين، ترجمه عليرضا انوشيروانى، ترجمان وحى، سال چهارم، ش 7، شهريور 1379، ص 35 ـ 48.
ـ نخستين ترجمه‏هاى لاتينى قرآن و تأثير آن بر ترجمه‏هاى قرآن به زبان‏هاى اروپايى: حسن معايرجى، ترجمه بنياد بعثت، آينه پژوهش، سال سوم، بخش اول: ش 13و14، خرداد ـ شهريور 1371، ص 63ـ76، بخش دوم: ش 15، مهر ـ آبان، ص 30ـ38.

كتاب‏شناسى‏هاى ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان‏هاى مختلف:

ـ كتاب‏شناسى جهانى ترجمه‏ها(TranslationmIndex)، ايندكس بانك اطلاعات كتاب‏شناسى بين‏المللى ترجمه‏ها از سال 1979 ميلادى است. اين مجموعه كه نسخه هشتم آن توسط يونسكو و در قالب لوح فشرده عرضه شده، كتاب‏هاى ترجمه شده را در بيش از 100 كشور جهان فهرست نموده است. ويراستِ كنونى اين نرم‏افزار، حاوى داده‏هاى كتاب‏شناسى بيش از 1200000 منبع ترجمه شده در ميان چهارصد زبان مختلف دنيا از حدود 200000 پديد آورنده در زمينه‏هاى موضوعى مختلف است.8
ـ ترجمان وحى، فصلنامه تخصصى مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى. در شماره‏هاى مختلف اين مجله كتاب‏شناسى‏ها و معرفى و نقد ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان‏هاى مختلف منتشر شده است.
ـ 10 ترجمه جديد از قرآن به زبان‏هاى زنده دنيا، گلستان قرآن، ش 165، سال ششم، نيمه دوم آذر ماه 1382، ص24.
ـ تاريخ ترجمه قرآن در جهان، تأليف و ترجمه: دكتر جواد سلماسى زاده، تهران، انتشارات اميركبير، 1369ش، وزيرى، 168ص.
ـ كتاب‏شناسى جهانى ترجمه‏ها و تفسيرهاى چاپى قرآن مجيد به شصت و پنج زبان
فراهم آورنده: عصمت بنيارق ـ خالد ارن، ترجمه و نگارش: محمد آصف فكرت، انتشارات بنياد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1373 ش، وزيرى، 359ص. (معرفى اين كتاب: محمد على سلطانى، آينه پژوهش، سال پنجم، ش 29 ـ 30. بهمن و اسفند 1373، ص 122).
ـ ترجمه‏هاى موجود قرآن به زبان‏هاى گوناگون، ج. د. پيرسن، ترجمه هوشنگ اعلم، تحقيقات اسلامى، سال اول، ش 2 و سال دوم، ش 1، (1365ـ1366)، ص 1 ـ 11.
ـ فهرست مقالات فارسى ترجمه قرآن كريم، هادى حجت، ترجمان وحى، سال سوم، ش 5، شهريور 1378، ص 94 ـ 121.
ـ ترجمه قرآن به زبان‏هاى زنده دنيا، على حجتى كرمانى، درس‏هايى از مكتب اسلام، سال چهاردهم، ش 7، مرداد 1352، ص 17 ـ 21.
ـ ترجمه قرآن به زبان‏هاى اروپايى، سيد هادى خسرو شاهى، كيهان انديشه، ش 28، بهمن و اسفند 1368، ص 210ـ220.
ـ مستشرقان و قرآن كريم، سيد محمد دامادى، وقف، ميراث جاويدان، سال سوم، ش 11و 12، پاييز و زمستان 1374، ص 42ـ48.
ـ ترجمه‏هاى قرآن، عباس زرياب خويى، بزم آورد، شصت مقاله در باره تاريخ فرهنگ و فلسفه، ج 1، انتشارات محمد على علمى، 1368، ص 437 ـ 441. [بخشى از مقاله «قرآن»].
ـ چند نكته درباره ترجمه‏هاى اروپايى قرآن، محمد على سجاديه، كيهان انديشه، ش30، خرداد و تير1369، ص 166 ـ 167. [درباره مقاله آقاى خسرو شاهى در شماره 28 كيهان انديشه راجع به ترجمه‏هاى اروپايى قرآن ].
ـ نگرشى به ترجمه قرآن در غرب، عبد الرحمن عقيقى بخشايشى، درس‏هايى از مكتب اسلام، سال سى و دوم ش 8، آبان 1371، ص 48 ـ 55.
ـ فهرستى از مطالعات اروپايى درباره ترجمه قرآن، مرتضى كريمى نيا، ترجمان وحى، سال دوم، ش4، اسفند 1377، ص 87ـ93.
ـ نگاهى گذرا به ترجمه‏هاى قرآن به زبان‏هاى شرقى و غربى، على اكبر مهدى پور، نسل نو، سال چهارم، ش 4، شعبان 1398 هـ. ق، ص 11 ـ 14 و 26.
ـ آشنايى با كتابخانه تخصصى مركز فرهنگ و معارف قرآن، محمد على هاشم زاده، بينات، سال دوم، ش 5 بهار 1374، ص 160 ـ 167. [در صفحه 164 و 165 فهرست ترجمه‏هاى قرآن به زبان‏هاى مختلف موجود در كتابخانه تخصصى مركز فرهنگ و معارف قرآن آمده است].
ـ آمار اجمالى قرآن‏هاى مترجم به زبان‏هاى خارجى موجود در مركزترجمه قرآن كريم تا تاريخ 22/11/78، ترجمان وحى، سال سوم ش6، زمستان 1378، ص 98 ـ 100.
ـ اولين ترجمه قرآن به زبان اروپايى، اطلاعات، (ويژه نامه قرآن كريم)، شنبه 15 بهمن 1373، ص 2.
ـ طرح كتاب شناسى جهانى ترجمه‏هاى قرآن كريم در سه مرحله، ترجمان وحى، سال دوم، ش 3، شهريور 1377، ص 120 ـ 121.
ـ گزارش آمارى ترجمه‏هاى قرآن كريم به 44 زبان زنده جهان، جمهورى اسلامى (ويژه‏نامه نمايشگاه قرآن كريم)، پنج شنبه 5 بهمن 1374، ص 8.
ـ گزارشى از مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى، جوان، پيش شماره 6، ويژه‏نامه قرآن و معارف اسلامى، مهر 1377، ص 4.
ـ نمايش قرآن‏هاى خطى، نفيس و مترجم در تهران، جمهورى اسلامى، سال شانزدهم، ش 4562، پنج شنبه 4 اسفند 1373، ص 12. [ به همراه تاريخچه ترجمه قرآن به فارسى و به زبان‏هاى خارجى ].

2ـ2. ترجمه قرآن به زبان فارسى

كتاب آسمانى قرآن كريم در طول تاريخ همواره محور انديشه و عمل مسلمانان بوده است. مسلمانان براى گشودن معضلات فكرى و عقيدتى و رفع مشكلات فردى و اجتماعى به اين كتاب مقدس مراجعه مى‏كردند. از اين طريق آثار فراوانى در علوم مربوط به قرآن خلق گرديد و صدها كتاب در تفسير، تجويد، ترجمه، رسم‏الخط، قرائات و ديگر علوم قرآنى نگاشته شد.
از جمله آثارى كه در اين زمينه پديد آمد، ترجمه قرآن كريم به زبان‏هاى غير عربى است. اولين زبانى كه قرآن كريم بدان ترجمه گرديد، زبان فارسى بود. ايرانيان با عشق و علاقه وافرى كه به اسلام و قرآن داشتند، براى همگانى شدن فهم قرآن اقدام به ترجمه و تفسير آن به زبان فارسى نمودند، كه حاصل آن صدها تفسير و ترجمه پارسى است كه به دست ما رسيده است. اين آثار علاوه بر جنبه مذهبى و دينى از لحاظ ادبى و زبان شناسى داراى اهميت فوق العاده هستند و از اين طريق مى‏توان به بسيارى از واژه‏هاى دقيق پارسى و مرادف آنها در عربى دسترسى پيدا كرد.

اولين ترجمه فارسى

طبق مصادر موجود اولين كسى كه اقدام به ترجمه قرآن كريم به پارسى نمود، سلمان فارسى است. درباره ترجمه سلمان فارسى گفتار متفاوت است. اسفراينى در تفسير تاج التراجم در اين زمينه چنين مى‏نويسد:
ناچار بُوَد كه قرآن را ترجمه باشد به زبانى ديگر تا اهل لغت آن را بدانند و ترهيب ايشان بدان حاصل شود. و از بهر اين معنى بود كه سلمان فارسى از مصطفى ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ دستورى خواست تا قرآن به پارسى به قوم خويش نويسد، وى را دستورى داد. چنين گفته‏اند كه وى قرآن بنبشت و پارسى آن اندر زير آن بنبشت آنگه به آخر آن بنبشت: هذا القرآن الذى انزل على محمد؛ اين است قرآن كه فرو فرستيده آمده است بر محمد صلى اللّه عليه و سلم. 9
در برخى مصادر نيز عنوان شده كه سلمان فقط سوره فاتحه را به پارسى ترجمه نموده است:
روى ان اهل الفارس كتبوا الى سلمان الفارسى ان يكتب لهم الفاتحه بالفارسية فكتب لهم: « بسم اللّه الرحمن الرحيم، بنام يزدان بخشاينده».
فكانوا يقرووءن ذلك فى الصلاة حتى لانت ألسنتهم. و بعد ما كتب، عرضه على النبى صلى اللّه عليه و سلم.10
جاحظ نيز در باره سخنورى موسى بن سيّار اسوارى (م255ق) مى‏نويسد:
در مجلس خود كه مشهور بود مى‏نشست تازيان در سمت راست و ايرانيان در چپ او مى‏نشستند و او آيه‏اى از كتاب خدا مى‏خواند و آن را به عربى براى تازيان تفسير مى‏كرد. سپس به ايرانيان روى مى‏كرد و تفسير آن را براى ايشان به فارسى مى‏گفت و كسى در نمى‏يافت كه به كدام زبان بهتر سخن مى‏گويد.
و در جاى ديگر مى‏گويد:
موسى بن سيّار اسوارى تفسير قرآن مى‏كرد به پارسى.11
در قرن‏هاى بعدى ترجمه‏هاى متعددى از قرآن كريم انجام گرفت كه از ميان آنها ترجمه تفسير طبرى، كشف الاسرار ميبدى، ترجمه ابوالفتوح رازى، تفسير گازر، مواهب عليه مشهور به تفسير حسينى، ترجمة الخواص زواره‏اى، منهج الصادقين و خلاصه آن، بيشتر از ديگر ترجمه‏ها، مورد توجه قرار گرفته و در ترجمه‏هاى بعدى تاثيرگذار بودند.
در دائرة المعارف تشيع مدخلى با عنوان «ترجمه قرآن» ـ كه نگارش آن را مرحوم آقاى محمد حسين روحانى برعهده داشته ـ و در جلد هفتم دانشنامه جهان اسلام در ذيل مدخل «ترجمه قرآن»12، درباره تطور ترجمه‏فارسى قرآن و مباحث نظرى آن و ترجمه‏هاى معروف پارسى، سخن رفته است.

2ـ2ـ1. ترجمه‏هاى كهن فارسى

ترجمهءهاى كهن پارسى قرآن كريم از جهات مختلف مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و شناسايى و انتشار آنها در سال‏هاى اخير روند رو به رشد داشته است.
در دائرة المعارف‏ها نيز ترجمه‏هاى كهن فارسى مورد توجه قرار گرفته است.
علاوه بر انتشار متن چندين ترجمه كهن و مقالات متعدد در معرفى و نقد آنها، در فهارس نسخ خطى اين ترجمه‏ها معرفى و علاوه بر آن چندين كتاب‏شناسى مستقل در اين رابطه منتشر شده است.
در فهارس نسخ خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم به چند سبك معرفى شده است. در برخى از آنها ترجمه قرآن‏ها فقط با عنوان «قرآن مترجم» ياد شده و هيچ خصوصيت ديگرى ذكر نشده است. در برخى از فهارس نيز به ترجمه‏ها توجه نشده و ترجمه‏هايى كه در لابه‏لاى سطور در مصحف‏ها و كتاب‏هاى دعا تحرير شده، معرفى نگشته است. در تعدادى از فهارس نيز به مسئله ترجمه به صورت جدى توجه شده و مشخصات ظاهرى ترجمه‏ها ذكر و نمونه‏هايى از ترجمه نقل شده است.
در اينجا كتاب‏ها و فهارس نسخه‏هاى خطى كه اختصاصاً درباره قرآن‏هاى مترجم تدوين شده، يا در آنها بخشى به معرفى نسخه‏هاى خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم اختصاص يافته، معرفى مى‏گردد.
كتابنامه بزرگ قرآن كريم: شيخ محمد حسن بكايى، مركز نشر قبله، (تاكنون 16 جلد از آن منتشر شده است). در جلد چهارم اين كتاب ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان‏هاى مختلف معرفى شده است.
فهرستگان نسخه‏هاى خطى فارسى قرآن كريم: در دست نبودن اطلاعات جامع در باره نسخه‏هاى موجود از ترجمه‏هاى قرآن كريم، پژوهش در اين زمينه را با دشوارى مواجه مى‏ساخت. اين كتاب گامى است در جهت هموار كردن راه پژوهش در اين زمينه.
اين طرح در سال 1376ق در مركز ترجمه قرآن مجيد به زبان‏هاى خارجى، با هدف شناسايى نسخه‏هاى خطى موجود از ترجمه‏هاى فارسى قرآن كريم در كتابخانه‏هاى جهان آغاز گرديد.
در اجراى اين طرح كليه فهارس نسخ خطى منتشر شده در ايران و ديگر كشورها مورد بررسى قرار گرفت و اطلاعات مربوط به نسخ خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم استخراج شد.
اين طرح در محدوده فهارس نسخ خطى منتشر شده (به صورت مستقل يا در ضمن نشريات) به اجرا در آمد و حدود 350 فهرست متعلق به بيش از پانصد كتابخانه مورد بررسى قرار گرفت كه تعدادى از فهارس در موضوع مورد بحث اطلاعاتى را در بر نداشتند.
از فهارس مذكور، اطلاعات مربوط به نسخ خطى ترجمه‏هاى قرآن كريم استخراج گرديد. در مرحله اول تعداد فيش‏ها به حدود 2000 فيش بالغ شد كه پس از حذف فيش‏هاى مكرر و نسخه‏هاى متعدد يك‏ترجمه، عنوان‏هاى باقى مانده به 895 عنوان رسيد.
فهرست نسخ خطى قرآن‏هاى مترجم كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى: محمد آصف فكرت، انتشارات كتابخانه آستان قدس رضوى، 1363ش، وزيرى، 480ص. در اين كتاب 326 نسخه خطى ترجمه قرآن كريم به فارسى و تركى معرفى شده است.
ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى: يو. ا. برگل، مترجم يحيى آرين پور و سيروس ايزدى و كريم كشاورز، تحرير احمدمنزوى، تهران، موءسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362 ش، 2 جلد.
در جلد اول ص 253ـ97 تعدادى از ترجمه‏هاى فارسى قرآن كريم معرفى شده است.
بررسى و طبقه بندى نقدهاى مربوط به ترجمه‏هاى قرآن كريم به زبان فارسى: پايان‏نامه كارشناسى ارشد، هادى حجت، استاد راهنما: دكتر آذرتاش آذرنوش، زمستان 1377ش، رحلى، 140ص.
تاريخ ترجمه از عربى به فارسى از آغاز تا عصر صفوى: بخش اول: ترجمه‏هاى قرآنى، آذرتاش آذرنوش، تهران، انتشارات سروش، 1375ش، وزيرى، 327ص.
دائرة المعارف قرآن كريم ـ گنجينه قرآن كريم: حسن سعيد، تهران، كتابخانه چهل ستون، مسجد جامع تهران، جلد پنجم، 1408 هجرى، وزيرى، 183ص.
دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهى: بهاء الدين خرمشاهى، تهران، انتشارات دوستان و انتشارات ناهيد، چاپ اول، 1377ش، دو جلد، وزيرى، جلد اول 1172ص، جلد دوم 1216ص.
كتاب‏شناسى قرآن و علوم قرآنى: تأليف صديقه سلطانى‏فر و مريم حكيم سيما، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، زمستان 1370، وزيرى، 440ص. در موارد مختلف اين كتاب ترجمه هايى از قرآن كريم معرفى شده است.
راهنماى گنجينه قرآن كريم (قرآن‏هاى خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى): احمد گلچين معانى، مشهد، انتشارات اداره كتابخانه آستان قدس، 1347ش، وزيرى، 374ص.
فرهنگنامه قرآنى: گروه فرهنگ و ادب بنياد پژوهش‏هاى اسلامى با نظارت دكتر محمد جعفر ياحقى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372 ش، وزيرى، 4 جلد.
فهرست قرآن‏هاى سلطنتى: بدرى آتاباى، تهران، كتابخانه سلطنتى، 1351 ش، وزيرى، 493ص.
فهرست مشترك نسخه‏هاى خطى علوم قرآنى در ايران: احمد منزوى، تهران، پيام آزادى، 1378 ش، رقعى، 214ص.
فهرست مشترك نسخه‏هاى خطى علوم قرآنى در پاكستان: احمد منزوى، تهران، پيام آزادى، 1378 ش، رقعى، 266ص.
فهرست ميكروفيلم‏ها و نسخ خطى موزه ملى ايران: محمّد رياض، تهران، سازمان ميراث فرهنگى كشور، 1374 ش، وزيرى، 224 ص.
دراين فهرست 234 ميكروفيلم و 34 نسخه خطى معرّفى شده است. در ضمن آنها حدود 150 نسخه خطى قرآن معرفى شده كه تعدادى از آنها ترجمه دارد.
فهرست نسخ خطى قرآن مجيد كتابخانه گنج بخش: محمد نذير رانجها، اسلام آباد، مركز تحقيقات فارسى ايران و پاكستان، 1372ش، وزيرى، 405ص.
فهرست نسخه‏هاى خطى گنجينه قرآن: على اكبر خان محمدى، تهران، موءسسه پژوهش و مطالعات فرهنگى با همكارى سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1370ش، وزيرى، 216ص.
نخستين مفسران پارسى نويس: تأليف موسى درودى، تهران، انتشارات نور فاطمه (س)، 1362، وزيرى، 232ص. در اين كتاب ترجمه‏هاى كهن فارسى معرفى و ارزيابى شده است.
هزار سال تفسير پارسى: سيد حسن سادات ناصرى، منوچهر دانش پژوه، تهران، نشر البرز، 1369 ش. در اين كتاب نيز ترجمه‏هاى كهن فارسى معرفى و ارزيابى شده است.

2ـ2ـ2. ترجمه‏هاى جديد فارسى

در پنجاه سال اخير به ترجمه فارسى قرآن توجه جدى شده و ده‏ها ترجمه فارسى جديد از سوى محققان به عالم علم و تحقيق عرضه شده است. به تبع آن نقد و معرفى و ارزيابى اين ترجمه رونق گرفته و نشريات به مباحث ترجمه قرآن كريم توجه كرده و مقالات متعددى را در اين زمينه منتشر نموده‏اند. علاوه بر آن چند نشريه تخصصى در زمينه قرآن كريم و فصلنامه ترجمان وحى اختصاصاً در زمينه ترجمه قرآن منتشر مى‏شود كه در هريك آز آنها كتاب‏شناسى‏هاى متعددى در باره ترجمه‏هاى قرآن منتشر شده است.
در اينجا كتاب‏شناسى‏ها و مقالات منتشر شده در باره ترجمه‏هاى فارسى قرآن كريم ذكر مى‏شود.
ـ سيرى در ترجمه‏هاى فارسى قرآن: حسن پويا، سروش، سال هجدهم، ش 822، 6بهمن 1375، ص45 ـ 49.
ـ قرآن كريم بيش از هر زبانى به فارسى ترجمه شده است: مرورى بر ترجمه‏هاى قرآن كريم، حسن پويا، ابرار، ش 2236، شنبه 6 مرداد 1375، ص 8. (سخنان حجت الاسلام پويا در ميزگرد ترجمه قرآن كريم در فرهنگسراى انديشه).
ـ ميزگرد، پيرامون ترجمه قرآن: حسن پويا، سلام، سال ششم، ش 1505، پنج شنبه 1 شهريور 1375، ص9. (درباره تاريخچه ترجمه قرآن به فارسى و معرفى ترجمه‏هاى معاصر ).
ـ تاريخچه نقد ترجمه‏هاى فارسى قرآن كريم: هادى حجت، ترجمان وحى، سال سوم، ش 6، اسفند 1378، ص 49 ـ 61.
ـ نگرشى بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسى: محمد رضا انصارى، ترجمان وحى، سال اول، ش 1، شهريور 1376، ص 25 ـ 37. (به ضميمه فهرست ترجمه‏هاى فارسى موجود در مركز ترجمه قرآن مجيد) نيز: جمهورى اسلامى، سال نوزدهم، ش 5388. دوشنبه 15 دى 1376، ص 14.
ـ بررسى ترجمه‏هاى جديد قرآن: بهاء الدين خرمشاهى، همشهرى (ويژه نامه قرآن كريم)، پنج شنبه 12 اسفند 1372، نيز با نام گفت‏وگو درباره ترجمه‏هاى قرآن مجيد، قرآن پژوهى (هفتاد بحث و تحقيق قرآنى)، تهران مركز نشر مشرق، 1372، ص 704ـ712.
ـ گفت‏وگو در باره ترجمه‏هاى جديد قرآن: بهاء الدين خرمشاهى، در خاطره شط، چ1، تهران، انتشارات جاويدان، زمستان 1376، ص 704ـ712.
ـ هزار و صد سال ترجمه مكتوب و مدون: گفت‏وگو با بهاء الدين خرمشاهى، همشهرى، سال چهارم، ش 961، 13 ارديبهشت 1375، ص 9.
ـ گلگشتى در بوستان ترجمه‏هاى معاصر قرآن كريم: محمد دشتى، كتاب ماه (دين)، سال اول، ش 3، 29 دى 1376، ص 33ـ25.
ـ ترجمه‏هاى معاصر و امروزين قرآن كريم از الهى قمشه‏اى تا خرمشاهى: بى بى سادات رضى بهابادى، نداى صادق، سال سوم، ش 12، ص 19ـ28.
ـ ترجمه‏هاى قرآن مجيد: على رواقى، سروش، سال نوزدهم، ش 871، شنبه، 27 دى ماه 1376، ص 38ـ41.
ـ فهرست كتاب‏هاى قرآنى منتشر شده از 1995 تا سال 2000 (بخش اول ترجمه قرآن): گلستان قرآن، سال سوم، دوره جديد، ش 37، سه شنبه 5 آذر 1379، ص 43ـ44؛ ش38، پنج شنبه 17 آذر 1379، ص 33ـ35؛ ش 39، سه شنبه 19 آذر 1379، ص 42ـ44؛ ش 42، سه شنبه 23 آذر 1379، ص 38ـ39.
ـ قرآن كريم و ترجمه‏هاى آن: مجيد صالحى، اطلاعات، ش 19296، پنج شنبه 15 فروردين 1370، ص 7.
ـ نقد ترجمه‏هاى معروف قرآن به زبان فارسى: سيد عبد الوهاب طالقانى، كيهان انديشه، ش28، بهمن و اسفند 1368، ص 221 ـ 229 [نقدى بر ترجمه‏هاى فارسى الهى قمشه‏اى و آيتى]
ـ درباره آخرين ترجمه‏هاى قرآن كريم: سيد جلال مجتبوى، بينات، سال دوم، ش5، تابستان 1374، ص 119ـ134.
ـ چند ترجمه قرآن مجيد به فارسى: على اصغر محمد خانى، اطلاعات، ش 20413، سه شنبه 10 اسفند 1372، ص6.
ـ قرآن‏هاى تاشكند: سيد على موجانى، مجله سياست خارجى، سال دهم، ش 1، بهار 1375، ص 339 ـ 349 . [ فهرست نسخ خطى قرآن‏هاى مترجم و غير مترجم موجود در موءسسه خاورشناسى ابوريحان بيرونى آكادمى علوم جمهورى ازبكستان در تاشكند ].
ـ سيرى در ترجمه‏هاى قرآن: مريم مير شمسى، همشهرى، سال اول، ش 200، شنبه 13 شهريور 1372، ص 6.
ـ آشنايى با نسخ خطى قرآن‏هاى مترجم در گنجينه قرآن‏هاى كتابخانه آستان قدس رضوى، اطلاعات، ش 20043، پنج شنبه 6 آبان 1372، ص 11.
ـ آمارى از ترجمه‏هاى كامل و چاپى قرآن به زبان فارسى: ويژه نامه مركز ترجمه قرآن كريم به زبان‏هاى خارجى، به مناسبت چهارمين نمايشگاه قرآن كريم ـ تهران، بهمن 1375، ص 28 ـ 32 و 41.
ـ قرآن‏هاى مترجم در كتابخانه آستان قدس رضوى: خراسان، ش 12797، شنبه 17 مهر 1372، ص 5.
ـ كتاب‏شناسى ترجمه‏هاى قرآن به زبان فارسى: اطلاعات، ش 21248، پنج شنبه 18 دى 1376، ص 7. [كتاب‏شناسى هجده ترجمه قرآن به زبان فارسى ].
ـ گنجينه‏اى در دل تاريخ: مرورى بر ترجمه‏هاى كهن فارسى از كلام اللّه مجيد، گلستان قرآن، سال سوم، دوره جديد ش 23، دوشنبه 14 شهريور 1379، ص 13 ـ 22. [معرفى شانزده ترجمه كهن قرآن به فارسى ].

پى‏نوشت‏ها:

* دانش آموخته حوزه علميه و پژوهشگر.
1. ابن نديم، الفهرست، ص 24.
2. ر. ك: همان ص 36ـ41.
3. الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 4، ص 123ـ127.
4. ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، ج1، ص 253ـ97.
5 .دائرة المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، ج2، ص 2032.
6 .دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص 73ـ96، مدخل «ترجمه قرآن».
7. شيخ آقا بزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعه، ج4، ص 123ـ127.
8. سيد محسن موسوى، كتاب‏شناسى جهانى ترجمه‏ها، كتاب ماه (كليات)، ش 61و60، آذر و دى 1381، ص 128ـ13.
9. تاج التراجم فى تفسير القرآن للاعاجم، ابو المظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراينى، تصحيح نجيب مايل هروى و على اكبر الهى خراسانى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375ش، ج1، ص8.
10. مناهل العرفان فى علوم القرآن، عبدالعظيم الزرقانى، مصر، دار الاحياء الكتب العربية، ج 2، ص55 به نقل از النفحة القدسية تأليف شرنبلانى؛ دانش‏نامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاءالدين خرمشاهى، ج1، ص554.
11. همچنين رجوع شود به: كتابنامه بزرگ قرآن كريم، محمد حسن بكايى، ج4، ص1534 و لغت‏نامه دهخدا، ج13، ص19251.
12. دانشنامه جهان اسلام، ج7، ص 73ـ96، مدخل «ترجمه قرآن».