بانک مقالات ترجمه قران
|
گسستها و پيوستهاى ترجمه و تفسير قرآن
سید حسین هاشمی
چکیده: این مقاله در پی شناسایی و یافتن مشترکات و تفاوت های دو فرآیند ترجمه و تفسیر قرآن است. نگارنده در راستای بیان پیوستگی های ترجمه و تفسیر در زمینه هایی چون: روند رو به رشد و تکاملی ترجمه و تفسیر قرآن در گذر زمان، تأثیر پیش باورهای کلامی، فقهی، ادبی و ... نیازهای مشترک چون پرهیز از دخالت دادن تئوریهای علمی و گرایشهای شخصی، تأویل متشابهات در ترجمه و تفسیر و نیز مبادی همسان چون لایه های معنای سخن خداوند، تعدد و وحدت مراد در کلام الهی، فهم سخن خداوند، اختلاف، تواتر و تعارض قراءت های قرآن، مبادی استدلالی کشف مراد خداوند به عنوان حلقه پیوست ترجمه و تفسیر نام می برد. در زمینه ناهمسانی های ترجمه و تفسیر از عرصه ساختار و آمایش، گوناگونی شیوه بیان، اسلوب بلاغی و سایر آرایه های کلامی سخن به میان آورده است و در پایان نتیجه می گیرد که نقاط اشتراک ترجمه و تفسیر و نیازهای مشترک آن دو بیشتر از نقاط آنهاست.
1 - ضرورتهاى همسان ترجمه و تفسير
قرآن، كتاب وحيانى اسلام، افزون بر اينكه فراسوى عالم مادى و محسوس و آينده حركت انسان و جوامع بشرى را مىنماياند، چگونه بودن و شيوه زيست انسانها در حيات فردى، اجتماعى و زندگى اين جهانى را نيز (به گونهاى كه سعادت تمام جانبه بشر را در پى داشته و از شقاوت و سقوط در ورطه بدبختى و گمراهى رهايى بخشد) مىآموزد.
2 - پيوست تاريخى ترجمه و تفسير
درباره نخستين برگردان عربى به فارسى، گفته شده است:
3 - روند رو به رشد ترجمه و تفسير
مسير تاريخى ترجمه و تفسير قرآن، پژوهنده را به اين فرآيند رهنمودن مىگردد كه اين هر دو از حالت انقباض و بستگى رو به انبساط و گستردگى نهاده بوده است، نخستين ترجمههاى قرآن را ترجمههاى تحت اللفظى و واژگانى تشكيل مىدهند، برگردانندگان ترجمه و تفسير طبرى با اينكه مترجمان چيره دست و آشنا به زبان مبدأ و مقصد و برابرهاى هر دو زبان بودهاند، با اين حال در ترجمه خويش، صلاح كار، در آن ديدند كه از رساندن پيام زبان مبدأ به زبان مقصد تا حد زيادى، چشم بپوشند و تنها به يافتن معادل و برابرهاى فارسى بسنده كنند از اين رو «بسيارى از ترجمههاى كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامى آنها، به شكل تحت اللفظى انجام مىگرفته است»(8)
4 - گسست و پيوست مفهومى و كاركردى ترجمه و تفسير
ترجمه و تفسير هر دو در مفهوم كشف، آشكار ساختن، باز كردن و پرده برداشتن، اشتراك و همنشينى دارند، ولى براى پردهبردارى و كشف معناى يك متن، دستكم دو مرحله مىتوان تصور كرد؛ يك مرحله پرده برداشتن از معناى لغوى لفظ است، معناى لغوى متن براى كسى كه آشنا به زبان باشد - جز در مواردى اندك - پوشيده نيست، اما براى غير اهل زبان در حجاب و پوشش قرار دارد، از اينرو نيازمند كشف و آشكار ساختن معنى است، اين فرآيند، پايينترين سطح ترجمه را كه به آن ترجمه لفظ به لفظ يا ترجمه لغوى نيز گفته مىشود، تشكيل مىدهد و تنها براى غير آشنايان به يك زبان، به چنين ترجمهاى نياز مىافتد. از مهمترين شاخصههاى اين گونه ترجمه يكى آن است كه لفظ زبان مبدأ اساس و محور برگردان است و ديگر اينكه هدف و غايت مترجم، انتقال معانى الفاظ است تا انتقال پيام و معارف نهفته در وراى الفاظ و مجموعه واژگان و كلمات، متن بر گردان شده.
5 - نقش همسان پيش باورها در فرآيند ترجمه و تفسير
هر مفسر و مترجمى به تناسب نوع نگاه خويش به متن مورد ترجمه و تفسير و تحت تأثير دانستهها و دريافتهاى پيشين كلامى، فقهى، ادبى و... كه ارتباط هر چند پنهان از نظر با متن مورد تفسير و ترجمه دارد، ترجمه و تفسير روشمند خلق مىكند، زيرا تفاوت معلومات و نوع گرايش مترجمان و مفسران، سبب تفاوت فهم آنان از نص - به گونه ناخواسته - مىشود و بر اثر آن، ترجمهها و تفسيرهاى گوناگون پديد مىآيد و البته رهيافتها و نگرشهاى مشترك - كه بسيارند - سبب تشابه و همسانى ترجمهها و تفسيرها مىگردد. تأثير نوع نگاه مترجم و مفسر به متن مورد ترجمه و تفسير را كارل پوپر (K.R.POPPER)(متولد 1902) به هنگام بررسى شرحها و ترجمههاى كه از آثار افلاطون (427.ق.م.) صورت پذيرفته است، چنين بيان مىكند:
6 - مبادى و نيازهاى مشترك ترجمه و تفسير
برگردان و ترجمه اگر نتواند مقصود متن را به مخاطب منتقل كند از عهده ايفاى نقش ويژه خويش برنيامده است از همين رهگذر است كه ترجمه معنايى و محتوايى بر ترجمه تحتاللّفظى و حرفى مزيت و برترى مىيابد. با اين حال بر اين نكته تأكيد مىشود كه در ترجمه معناى قرآن بايد از افتادن در فرآيند تفسير بپرهيزيم و نبايد ترجمه قرآن را با انواع شرحها و تفسيرها درآميزيم و يا سعى كنيم ظاهر آيات را به گونهاى برگردانيم كه هيچ اشكال كلامى، علمى، فلسفى و جز آن، متوجه آن نباشد. و همچنين بايد مترجم:
6/1 - مبادى قرآن شناختى
6/1/1 - لايههاى معنايى سخن خداوند موضعگيرى و پاسخ به پرسشهايى چون؛ وجود، چيستى، امكان فهم و رهيافت به بطون قرآنى، رابطه ظاهر و باطن، ميزان اعتبار و حجيت لايههاى درونى مفاهيم قرآن و عنوانهاى بسيارى از اين دست، هم بر تفسير و هم بر ترجمه تأثير گذار است.
6/1/1/2 - وحدت و تعدد مراد در سخن خداوند
از جمله پرسشهايى كه بر ساقه درخت باطن و ظاهر قرآن روييده اين است كه آيا كلام الهى مىتواند بيش از يك مراد داشته باشد يا خير؟ اگر تعدد مراد را نپذيريم، ناگزير بايد گفت كلام الهى تنها يك معنى دارد و آن هم معناى ظاهرى است، چه اينكه معناى باطن، فرع وجود معناى ظاهر است، اگر بيش از يك معنى براى كلام خداوند تصور نرود، آن معنى، همان ظاهر خواهد بود نه چيز ديگر.
6/1/2 - ابزارهاى فهم سخن خداوند
مبدأ ديگرى كه اسلوب و درون مايه هر دو كار ترجمه و تفسير را دگرگون مىسازد، به رسميت شناختن و گزينش ابزارهاى فهم قرآن از عقل، نقل - كتاب و سنت - لغت، شهود و دريافت وجدانى و... اولويت و اوليت قائل شدن در به كارگيرى هر يك است، چه همان سان كه روشهاى تفسير عقلى، روايى، قرآن به قرآن و شيوههاى ديگر، از مبدأ پيش گفته، سرچشمه مىگيرند، ره آورد متفاوت ترجمى آن مشربها نيز نه تنها ممكن و پذيرفتنى كه در واقعيت ترجمههاى موجود، قابل احساس و رديابى است. از باب مثال، تفاوت كيفى تفسير و نيز ترجمههايى را كه بر بنياد دو نگرش مختلف زير، درباره ابزارهاى فهم قرآن، شكل مىگيرد، نمىتوان از نظر دور داشت:
6/1/3 - اختلاف، تواتر و تعارض قراءتها
چگونگى نطق كلمات و واژگان و آداى صوتى بر مفهوم و مدلول آنها تأثيرگذار است، اين در حالى است كه در پارهاى از كلمات، قراءتهاى متعدد و در نتيجه معانى و فهمهاى متفاوت را مىشود سراغ گرفت در چنين مواردى، مفسر و يا مترجم، دستكم با دو پرسش اساسى رويارو است:
6/1/4 - مبادى استدلالى كشف مراد سخن الهى
كشف مراد و مقصود گوينده كلام، بر پايه شيوههاى استدلال در كشف معنى استوار است كه بخشى از دانش اصول، عهده دار آن است، از سوى ديگر، شما بسيارى از قواعد لفظى استنباط معنى، مورد اختلاف است و فهمها و استنباطهاى گوناگون را بر مىتابد، از باب نمونه به شيوه استنباط معناى دو آيه زير بر اساس دو شيوه استدلال در كشف معناى آن دو آيه اشاره مىكنيم.
7 - ناهمسانىهاى ساختارى ترجمه و تفسير
7/1 - همراهى متن و برگردان در متون مقدس
روش معمول در ترجمه و برگردان متون آن است كه ترجمه بدون متن آورده مىشود و مخاطبان تنها با برگردان سروكار دارند، اما در برگردان پارهى متون مهم از جمله متون مقدس و قرآن، برگردان همراه با اصل متن آورده مىشود، حال آنكه در تفسير و شرح متون، تنها روش آن است كه نصّ با شرح و تفسير آن يكجا آورده مىشود و مخاطبان همچون شارحان و مفسران، متن محورند و با شرح و تفسير ارائه شده به ديده آلى و ابزارى براى رهيافت به پيام و مضمون متن مىنگرند.
7/2 - ناهمسانى شكلى و آمايشى
ترجمه قرآن، به سان برگردان هر متن ديگر، از آغاز تاكنون، بدين صورت بوده است كه پابه پاى متن، واژگان و جملهها و سرانجام تمام آيه را به زبان مقصد بر مىگردانند و در نتيجه تمامى ترجمههاى قرآن، ساختار آيه به آيه دارد و حتى شمارگان آيات در آن لحاظ مىگردد و مرز ميان برگردان آيات را مشخص مىكند، هر چند كه در اين جهت با هم اين اختلاف و تفاوت را دارند كه در برخى از ترجمهها متن اصلى در بالا و برگردان، در ذيل همان سطر آورده مىشود و در پارهاى ديگر از ترجمهها، متن اصلى در يك صفحه و برگردان در صفحه مقابل قرار مىگيرد.
8 - تنگناهاى مشترك ترجمه و تفسير
راز و حكمت پديد آيى زبان و گفتار و نيز نوشتار و كتابت آن است كه تفهيم و تفاهم و تبادل معنويات و دل داشتههاى انسانها در تعامل و روابط اجتماعى با يكديگر فراهم آيد، بى آنكه در اين ميان به واسطهاى از جمله به شرح، تفسير و يا ترجمه آن نياز افتد، ولى به دلايل پيش گفته و نيز به دليل تعدد زبانها و گويشها، والايى سطح معانى برخى از گفتارها و نوشتارها، غفلت گوينده و نويسنده از برخى زوايا، و جزئيات مراد خويش و يا بر اثر وجود ويژگيهاى لفظى و بيانى مانند اشتراك، استعاره، مجاز، چند پهلو بودن معانى واژگان، دلالتهاى پوشيده اشارى، فحوايى و...كلمات، متن نوشتارى و يا گفتارى، نيازمند ترجمه و تفسير مىگردد.
پی نوشتها:
1 - «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه ليبين لهم...» (ابراهيم /4) ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد. 2 - شواخ اسحاق، على، معجم مصنفات القرآن الكريم، 13/2 - به نقل: محمد هادى، معرفت، بحثى درباره ترجمه و امكان آن، فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوّم، اسفند 1376، صفحه 15. 3 - آذرنوش، آذرتاش، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى، ترجمان وحى، سازمان اوقاف و امور خيريه، قم، سال اوّل، شماره اوّل، شهريور 1376، صفحه 104 6 - 4- همان، صفحه 105 7 - ترجمه تفسير طبرى، به اهتمام و تصحيح، حبيب يغمايى، چاپ دوّم، تهران، انتشارات توس، 5/1 1356 8 - انصارى، محمدرضا، نگرشى بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسى، ترجمان وحى، سال اوّل، شماره اوّل، صفحه 27 9 - جعفرى، محمدتقى، بررسىونقد افكارراسل، تهران، انتشارات اميركبير، 1364، صفحه 217. 10 - مصرى، احمد امين، ضحى الاسلام، 367/1 به نقل: سيد على كمالى دزفولى، شناخت قرآن، صفحه 425. 11 - كمالى دزفولى، سيد على، شناخت قرآن، تهران، انتشارات فجر، 1364، صفحه 421 12 - و 13 - شبسترى، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنتّ، صفحه 13 و 15 به نقل: فصلنامه كتاب نقد: سال دوم، شماره پنجم و ششم صفحه 164. 14 - پوپر، كارل، جامعه باز و دشمنانش، صفحه 97 17 - 15 - دهلوى، شاه ولى اللَّه، فتح الرحمن بترجمة القرآن، آيات ياد شده. 19 - 18 - بهبودى، محمد باقر، مقاله بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، دفتر تبليغات اسلامى خراسان، شماره 11-12، پاييز و زمستان 1376، صفحه 287. 22 - 21 - نيچه، هايدگر و ديگران، هرمنوتيك مدرن، ترجمه: احمدى، مهاجر، نبوى، تهران، نشر مركز، صفحه 124. 23 - كمالى دزفولى، على، شناخت قرآن، صفحه 320. 24 - طباطبائى، سيد محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران، دارالكتب الاسلامية، صفحه 20-18. 25 - خراسانى، ملا محمد كاظم، كفاية الاصول، 64/2. 26 - جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، قم، نشر اسراء، 273/6 1383. 27 - ترجمه قرآن، استاد ناصر مكارم شيرازى . 28 - ترجمه قرآن، عبدالمحمد آيتى. 29 - زحيلى وهبة، تفسر المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دارالفكر، 1411 ه.ق، 37/1 30 - عميد زنجانى، عباس على، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379، مقدمه 11. 31 - زحيلى وهبة، تفسر المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دارالفكر، 1411 ه.ق، 37/1 32 - سيوطى، عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات رضى، 197/4 1367 33 - معرفت، محمد هادى، بحثى درباره ترجمه قرآن مجيد و امكان آن، ترجمان وحى، سال اول، شماره دوّم، صفحه 1. |
|
نظريه پردازان ترجمه
محمد بهرامی
چکیده: ترجمه، تاریخی چند هزار ساله دارد. پیش از میلاد مسیح ترجمه تحت اللفظی مورد اقبال بود. سیسرون ترجمه آزاد را بنیان گذاشت و آن را پیشنهاد کرد. پس از او گروهی ترجمه تحت اللفظی را پیشنهاد می کردند و عده ای ترجمه آزاد را. جروم مترجم انجیل از شیوه تحت اللفظی در برگردان سود برد. او ترجمه آزاد را برای متون نامقدس مناسب می دید و در برگردان انجیل ترجمه تحت اللفظی را پیشنهاد می داد. پس از ظهور اسلام، اختلاف در شیوه ترجمه بالا گرفت. در آغاز شیوه تحت اللفظی اعمال می شد و سلمان فارسی نخستین مترجم آیات است. پس از سلمان فارسی، ابوحنیفه موضع گرفت. حاجظ ادیب معتزله در قالب بحث درباره ترجمه شعر، سخن از شرایط مترجم و همپایه بودن مترجم با مؤلف دارد. مترجمان معاصر جاحظ از دو شیوه تحت اللفظی و آزاد در ترجمه سود می بردند. حنین بن اسحاق آشنایی مترجم با پدید آورنده قرآن را ضروری می خواند. پس از حنین، ابن قتیبه دو معنا برای متن می آورد. از این دو معنا، یکی را قابل برگردان می داند. در زمانهای بعد بحث درباره جواز و عدم جواز ترجمه آیات بالا گرفت. غزالی از مخالف ترجمه به شمار می آید و دلایلی برای اثبات نظریه خود می آورد. در برابر او زمخشری از ترجمه آیات دفاع می کند. ابوالحسین بن فارسی، فخر رازی، و ... از مخالفان ترجمه آیات هستند. ابن تیمیه، شاطبی، بیضاوی، زرکشی، دهلوی، رشید رضا و ... نیز در شمار اندیشمندانی هستند که ترجمه آیات را به بحث و بررسی نشسته اند.
پيشينه ترجمه
ترجمه پيشينهاى پنج هزار ساله دارد. در اين دوران بلند، ترجمه فراز و نشيبهاى بسيارى به خود ديده است اما هيچ گاه اهميت و كاركرد آن به پرسش گرفته نشده است.
ترجمه قران در تاریخ مسلمانان
در برابر اين عده، اگوستين به دفاع از ترجمه مفهوم به مفهوم برخاست و بهرهگيرى مترجم از قدرت و توان خويش را مقبول و مطلوب ميخواند.
جاحظ و شرایط مترجم
جاحظ(250-150) شخصيت برجسته معتزله يكى از نظريه پردازان به نام اين عصر شناخته ميشود. او براى نخستين بار در حوزه نظريه پردازى ترجمه گام گذاشت و نقدهاى محكم و زيبايى به مترجمان و آثار ايشان وارد ساخت.
ترجمه در نگاه حنین بن اسحاق
حنين بن اسحاِ (260ه.ق) مترجم برجسته اين دوره بيش از ديگر نظريه پردازان در باب شرايط ترجمه سخن گفت به باور او افزون بر شرايطى كه جاحظ آورده است شرط آشنايى مترجم با نويسند متن نيز از شرايط مهم ترجمه است. در نگاه حنين برگردانى موفق است كه با آشنايى مترجم با صاحب متن انجام گرفته باشد. اگر مترجم پديد آورنده متن را بشناسد، از آثار، آراء و عقايد وى مطلع باشد در ترجمه توفيق بيشترى خواهد يافت. مترجم برجسته قرن سوم در اين باره به برادر زاده خود ميگويد:" در اين بخش جالينوس گفتارى از ارسطو فانس نقل ميكند ولى نسخه يونانى كه من آن را به سريانى برميگردانم آن نان مغلوط است كه اگر با سبك و زبان يوناى جالينوس مانوس نبودم و آراى او را از روى ديگر آثار وى نميشناختم فهم آن برايم يكسره نامقدور بود. ولى با زبان ارسطو فانس آراى او آشنا نيستم از اين رو فهم اين مقول قول برايم سخت دشوار بود و ناگزير از حذف آن گشتم".
دیدگاه دانشمندان اسلامی در باب ترجمه
در سده پنجم نيز مانند سدهها گذشته بحث ترجمه متون دينى از مباحث جدى ميان انديشمندان بود . در اين قرن دانشمندانى چون غزالى ، زمخشرى ، قفال، ابوالحسين بن فارس به بحث در باره ترجمه پرداختند و تا اندازهاى صورت مساله را به مخاطبان خود منتقل ساختند.
پی نوشتها:
1 . سفر تكوين فصل چهل و سوم، آيه 23. 2 . مير عمادى، على، تيوريهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مكتوب با همزمان /25 3 3 . رابينسون، داگلاس، تيورى ترجمه در غرب ترجمه عبدالله كوثرى و على خزاعى فر، فصلنامه مترجم 26-/25. 4 . همان 26 5-25 5 . مير عمادى، على، تيوريهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مكتوب با همزمان /30. 6 . رابينسون، داگلاس، تيورى ترجمه در غرب ترجمه عبدالله كوثرى و على خزاعى فر، فصلنامه مترجم 27/. 7 .ابن حنبل، احمد، المسند 182/5. 8 . شافعى،محمد بن ادريس، الام 147/1 9 . زرقانى،محمد بن عبدالعظيم، مناهل العرفان 161/2. 10 . اسفراينى، شاهفور بن طاهر، تاج التراجم 8 1 11 . زرقانى، محمد بن عبدالعظيم،مناهل العرفان 160-159/2. 12 . ابن حنبل، احمد،المسند 182/5 1 13 . شافعى، محمد بن ادريس، الرساله 50 14 . فخر رازى،محمد بن عمر، الكبير209/1 1 15 . نايدا، يوجين، نقش مترجم، ترجمه سعيد باستانى كتاب درباره ترجمه. 16 . مير عمادى، على، تيوريهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مكتوب با همزمان 72 1 17 . نايدا، يوجين، نقش مترجم، ترجمه سعيد باستانى كتاب درباره ترجمه. 73. 18 . ابوزهره ، محمد، المعجزه الكبرى 5881 19 . رك: ترجمه تفسير طبرى 5/1. 20 .طوسى، محمد بن حسن، التبيان 273/6 2 21 . فانى ،كامران بيت الحكمه و دار الترجمه ، مجموعه مقالات ترجمه /113. 22 . غزالى، محمد بن محمد، الجام العوام عن علم الكلام/16 2 23 . همان 17. 24 . همان 18 2 25 . زمخشرى، جارالله، كشاف 362/3. 26 . زمخشرى، جارالله، كشاف362/3 2 27 . زركشى،محمد بن عبدالله، البرهان فى علوم القران 464/1. 28 . فخر رازى، الكبير210/2 2 29 . ابن تيميه، محمد، التفسير الكبير 169/2. 30 . بيضاوى،عبدالله بن عمر، تفسير بيضاوى 513 3-/512/2 31 . زركشى، البرهان 464/1 32 . رشيد رضا ، المنار335/9 3 33 . فتح الرحمن بترجمه القرآن ، مقدمه 34 . رشيد رضا، المنار343/9 3 35 . زمخشرى ، جار الله ، كشاف 415/4 چاپ عبيكان 36 . رشيد رضا، المنار 3 .345/9 37 . ذهبى، محمد حسين، التفسير و المفسرون /25. 38 . زحيلى، وهبه، المنير1/37 |
|
نتايج توجه و اهتمام خاورشناسان آلماني به قرآن كريم1
دكتر احمد هديدي
چكيده: خاورشناسي در آلمان سابقهاي ديرينه دارد. پس از صدور مجوز انتشار ترجمة قرآن كريم توسط مارتين لوتر كه در راستاي اهداف تخريبي عليه اسلام بود، ترجمههاي قرآن كريم رو به رشد گذاشت.ترجمه: سيد مرتضي حسيني فاضل* مطالعات عربي ـ اسلامي و عبري ـ يهودي در آلمان نيز روندي صعودي به خود گرفت. در مطالعات خاورشناسي آلمان نيز دو رويكرد رشد يافت: اول، رويكرد جستجو براي يافتن مشابهتهاميان كتب ديني و ديگري، رويكردنقادي كتب مقدس. اين مقاله بر آن است كه اين دو رويكرد را توضيح دهد. هر چند اولين ترجمههاي قرآن کريم به زبان لاتين صورت گرفت، اما در آن زمان کليسا براي استفاده از وجوه تشابه ميان داستانهاي تورات و انجيل با داستانهاي قرآن به منظور شناخت مشترکات اين اديان و تصحيح مفاهيم اشتباه و تحريف شده کتابهاي اديان خود و به دنبال آن ايجاد گفتگويي مبتني بر اصول و مباني علمي و دقيق، احترام به يکديگر و عدم اهانت بهاين اديان آسماني، تلاشي ننمود. علت اين امر را ميتوان در هدف آنان ريشهيابي نمود که آنان از اين ترجمه و ترجمههاي بعدي تنها هجمه به اسلام و خدشه دار نمودن آن را ميخواستند. اين امر در نوع نگاه پترس محترم به ترجمه قرآن به هنگام دعوت براي ترجمه آن مشهود است. هدف مزبور در آغاز دوره جديد نيز در اقدام "مارتين لوتر" مبني بر اجازه انتشار ترجمه قرآن کريم آشکار ميگردد. چرا که وي گفت:"باور دارم که هيچ اقدامي براي محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]و ترکها (مسلمانان) عذابآورتر و مضرتر (از هر سلاحي) از ترجمه قرآن و انتشار آن ميان مسيحيان نميباشد." نگاهي به فاصله تاريخي ميان اولين ترجمه لاتيني قرآن کريم و ظهور مارتين لوتر، و پذيرشها و مخالفتها در ترجمه قرآن کريم، وجود ديدگاههايي که ترجمه قرآن کريم را تهديدي براي قداست عهدين ميدانستند تأييد ميکند. نيز نگاهي به اقدام مارتين لوتر در دعوت اصلاحطلبانهاش، بيانگر اين واقعيتاند که مارتين لوتر خود بهاين خطر (يا ازطريق خواندن مستقيم ترجمه قرآن کريم و يا مطالعه آثار فلسفي اسلامي که در آن دوران به لاتين ترجمه شده بود) واقف بود. لذا اين اقدام براي دور کردن اين خطر از نهاد رسمي مسيحيت بسيارصحيح بود.ابراهيم هنکلمن، همين اقدام را به هنگام ترجمه قرآن کريم انجام داد. ترجمه لوتر از عهدين و چاپ و انتشار گسترده آن، همزمان با صدور مجوز ترجمه قرآن کريم و فزوني ترجمهها، و پس از آن رشد مطالعات عربي ـ اسلامي و عبري ـ يهودي در آلمان، نتايج ذيل را به دنبال داشت : الف) شناخت وجود رابطه ميان داستانهاي قرآن و داستانهاي تورات و انجيل، و تلاش براي پژوهش در مورد حقايقي که ممکن است عقل انساني پذيراي آنها باشد. ب) شناخت موضع قرآن کريم در قبال تورات و انجيل. ج) رشد اصلاحات ديني. و به دنبال اين شناخت در مطالعات خاورشناسانه در آلمان دو رويکرد رشد يافت : اول: رويکرد جستجو براي يافتن وجوه تشابه ميان کتب ديني. دوم: رويکرد نقادي "کتاب مقدس".
رويکرد اول:
اين جريان در عصر جديد و در کتاب خاورشناس يهودي ـ آلماني، "ابراهام ژايگر" با عنوان " اقتباسات محمد[صلي الله عليه و آله و سلم] از يهوديت" آغاز شد.
"عناصر مسيحيت در قرآن"، کارل آرنس
همانگونه که زبان شناسان، زبانهاي موجود در جهان را به گروههاي زباني خاصي تقسيم ميکردند، دانشمندان اديان نيز، اديان جهان را به گروههاي ديني معيني دسته بندي کردند و اسلام، مسيحيت و يهوديت را در برابر اديان وضعي و ساخته دست بشر مثل بودا، هندو و... قرار داده و بر اين مجموعه، اديان آسماني و الهي نام نهادند و اين به معناي اين است که دينهاي آسماني از يک منبع يعني منبع الهي سرچشمه ميگيرند.
رويکرد دوم:
رويکردي انتقادي نسبت به کتاب مقدس است که ميتوان تاريخ آن را در آلمان به اصلاحات مارتين لوتر نسبت دهيم. به ويژه با توجه به ديدگاه وي که معتقد بود هر مسيحي فرهيخته حق دارد اين کتاب را بفهمد، و زماني که فهم عهدين در انحصار روحانيون بود و گفتههاي آنان را کسي نميتوانست، پيگيري و بررسي کند حتي اگر با عقل در تضاد بود.
پينوشتها:
* دانشجوي كارشناسي ارشد رشتة الهيات، معارف اسلامي و ارشاد دانشگاه امام صادق عليه السلام ـ ورودي 76 - اين مقاله ترجمهاي است از مقاله احمد محمود هديدي، "الدراسات القرآنيه في المانيا: دوافعها و آثارها"، عالم الفكر، سال 31، شماره 2، دسامبر 2002 به چاپ رسيده است. 2- H.spyer:Die biblical Erzahungen im qoran.Barslau 1931. 3- Judaism in islam.Biblical and Talmudic Backgroundsof the Koran and its Commentaries.SURAS 4- Wittenberg 5-Goettingen 6- Otto Eissfeldt 7- G.Von Rad 8- Jun. Smend |
|
نگاهي به مقاله پرتو وحي
جويا جهانبخش
ملاحظه عنوان «پرتوِ وحي در آينه نثر فارسي» در فهرستِ هفدهمين شماره «بشارت»، در وهله نخست موهمِ آن بود كه عاقبت قرآن پژوهي آستينِ همّت بَر زده و به بررسي چند و چونِ اثر گزاري اسلوبِ هنري و ساختاري قرآنِ پاك در متونِ منثور پارسي پرداخته است. |
|
حذف در قرآن و تأثير آن در ترجمههاي فارسي
عظيم عظيم پور
دانشكده الهيات و معارف اسلامي
چكيده:
موضوع حذف يك يا چند عضو از اعضاي جملههاي قرآني، اهميت ويژهاي دارد. چون از يك سو جنبه بلاغي دارد و از سوي ديگر موجب اختلاف در ترجمهها گرديده است. ما در اين گفتار كوشيدهايم به سؤالهاي زير پاسخ گوئيم: حذف يعني چه؟ چگونه حذف ميتواند در قرآن كاربرد بلاغي داشته باشد؟ به ياري چه معيارهايي ميتوان محذوف را تعيين نمود؟ آيا وظيفه مترجم هنگام مواجه شدن با مواضع حذف، ذكر است يا خير؟ آيا در مواضع حذف، نوع حذف و تعيين محذوف اتفاق نظر وجود دارد؟ و آيا ذكر محذوف در ترجمه با مراد گوينده و شيوههاي بياني قرآن منافاتي ندارد؟
كليد واژهها: حذف، فوايد حذف، تعيين محذوف، انواع حذف، حذف حروف، حذف واژه، حذف جمله.
درآمد
قرآن كريم با تمام ويژگيهاي بي نظير و شيوههاي بياني زيبايش كه در اوج قله فصاحت و بلاغت قرار دارد، از شيوه بلاغي «حذف»، خواه در حرف باشد و خواه در، كلمه و جمله، فراوان بهره جسته است و گاهي از طريق حذف، راههاي رسيدن به فهم صحيح آيات را كوتاهتر نموده است و گاه ديگر حالات دلزدگي و خستگي ناشي از اطناب در كلام را كه ممكن است مخاطب دچار آن گردد زدوده است، گاهي نيز از طريق حذف به مفهوم كلام، نوعي تعميم و توسعه بخشيده است، و گاه ديگر با حذف كلام يا بخشي از آن، به پيرايش و زيباييهاي لفظي و ايجاد توازن در فواصل آيات پرداخته است و...
تعريف حذف:
حذف در لغت معاني بسيار دارد و حذف مورد بحث ما مفاهيمي چون: خلاصهگويي، سرعت در بيان «كوتاه كردن و... است (نك: فيومي، ماده حذف).
تعيين محذوف:
گفتيم در مبحث حذف، از ذكر كلمه يا جمله با وجود قرينه، براي رعايت جنبههاي بلاغي خودداري ميشود. با وجود اين در بسياري از موارد، دستيابي به ترجمه صحيح، بدون ذكر محذوف امكان نميپذيرد. براي بازيابي محذوف واقعي، از ملاكهاي زير ميتوان ياري جست:
2ـ دليل عقلي
و جَاَء رَبُّكَ وَالمَلَكُ صَفّا صَفّا(فجر/ 22). از ظاهر آيه چنين بر ميآيد كه عمل آمدن، به خداوند نسبت داده شده است و اين امر براي خداوندي كه در فراي زمان و مكان، هميشه در همه جا حضور دارد، معقول نيست. پس بايد در كلام، محذوفي چون «امر» يا «عذاب» باشد كه آمدن، به آن نسبت داده شود.
3ـ صنعت نحو و قواعد عربي
... و ذَلِكَ ديِن القَيِّمَةُ(بينه/ 5). تركيب «دين القيمة» در اكثر ترجمهها، به گونهاي وصفي معني شده است. هر چند كه «القيمة» صفت مشبه است، اما در اين تركيب نميتواند صفتي براي «دين» باشد و تلقي «مضافاليه» از «القيمة» نيز بر خلاف قواعد عربي بوده و با آياتي كه تركيب مشابه دارند، ناسازگار است. چون تركيب وصفي «الدين القيم» كه چهار بار در قرآن آمده است (توبه/ 36؛ روم/ 30 و 43؛ يوسف/ 40) و «كتبٌ قيمةٌ»(بيّنة/ 3) با «دين القيمة» يكسان نيستند.
انواع حذف:
در يك تقسيمبندي كلي، ايجاز حذف مي تواند شامل حروف، كلمات (اسمها و ضميرها) و جملهها باشد، اگر چه در برخي از كتابهاي علوم قرآني، انواع حذف بدون تقسيمبندي كلي بر شمرده شده است، اما در اين مبحث، انواع حذف بر اساس يك تقسيمبندي كلي با انسجام بيشتر مورد توجه قرار گرفته است و با ذكر نمونههايي از آياتِ قرآن و مقايسه ترجمهها با يكديگر، نقش محذوف در اختلاف ترجمههاي قرآن و دقت لازم به محذوفات براي رسيدن به فهم صحيحتر و ترجمه درستتر آيات، مورد بررسي واقع شده است.
1ـ حذف حروف:
1ـ1ـ حذف «لا»، يكي از مواردي كه در آن لا3 فراوان به چشم ميخورد، فعل مضارع است كه با أَنْ ناصبه آغاز شده و به عنوان مصدر مؤول براي بيان علت فعل پيشين خود بكار رفته است. در چنين آياتي اگر لا در ترجمه لحاظ نگردد، مفهوم از مسير اصلي خود دور ميگردد و گاهي نير بر خلاف حكمت الهي كفرآميز تصور ميشود. بر اين اساس در ترجمههاي كهن و معاصر و حتي ترجمههاي لفظ به لفظ مانند ترجمه معزي به نقش لاي محذوف در ترجمه درست توجه نشده است. |
|
يكساني و هماهنگي ترجمه قرآن1
مرتضي كريمي نيا
پيش از هر سخني، ميان «ترجمه قرآن» و «شرح، تفسير يا ترجمه و تفسير قرآن» تفاوت مي گذاريم. در تمام اين نوشتار، منظور از «ترجمه قرآن»، متني به فارسي (يا هر زبان ديگري) از قرآن كريم است كه تك تك جملات آن به دقت برگردان آيات قرآن باشد. اگر بناست كه ترجمه قرآن به اين معنا تدوين شود، اين اثر بايد تا حدّ ممكن، داراي بيشترين شباهت به اصل قرآن كريم باشد، تا كساني كه تنها زبان ترجمه را مي دانند هر چه بيشتر خود قرآن كريم را بفهمند، نه تفسير اين مترجم يا آن مفسّر را. بر اين اساس نبايد ترجمه قرآن را با انواع شرح و تفسيرها درهم آميزيم يا سعي كنيم ظاهر آيات را به گونه اي برگردانيم كه هيچ اشكال كلامي، علمي، فلسفي و جز آن متوجه آن نباشد. زيرا خواننده ترجمه لازم است نخست اصل قرآن كريم را از آن ترجمه دريابد، نه تفسير و برداشت مترجم را كه احيانا با تفسير و برداشت مترجم ديگر متفاوت است.2نكته فوق الذّكر درباره متني صادق است كه آن را ترجمه برابر قرآن مي ناميم. چنين متني، همان گونه كه اشاره شد، بايد حداكثرِ مطابقت و شباهت به اصل خود يعني قرآن كريم را دارا باشد. پس نبايد در «ترجمه برابر قرآن»، متشابهات قرآن را تأويل كرد. اگر ترجمه قرآن داراي جملاتي از متشابهات قرآن باشد، عيبي در كار نيست و مترجم، خواننده را گمراه نكرده است؛ چرا كه در قرآن نيز، متشابهات قرآن در ميان محكمات آمده اند. پس همچنان كه عرب زبانان با اصل آيات متشابه روبه رو مي شوند، فارسي زبانان يا اهل هر زبان ديگر نيز بايد چنين باشند (هرگونه تفسير و توضيح از مترجمان مختلف مي تواند جداگانه و در جاي ديگري عرضه شود). گـذشته از متشابهـات، در قرآن كريم عامّ و خـاصّ، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبيّن، صفـات خبري (كه دستاويز مجسّمه است) و غير آن آمـده است؛ پـاره اي از آيـات قرآن قويّا بوي جبر مي دهد؛ چه بسا آياتي در قرآن كريم با برخي از نظريه هاي علمي و فلسفي موافق افتد و ممكن است در بعضي موارد چنين نباشد؛ گاه در تكرار قصّه برخي پيامبران، توالي ماجراها همانند نيست3؛ ظاهر دسته اي آياتْ مخالفِ عصمت پيامبران از خطاست و گاه كلماتي همچون ذنب، ضلالت، غيّ و عصيان به آنان نسبت داده شده است؛ برخي آيه ها نيز شأن نزول هاي متفاوت و گـاه متهافت دارند، گو اين كه در واقع سبب نزول واحد دارند. در تمام موارد ياد شده، لازمه امانت در تـرجمه آن است كه ظاهر آيه هاي قرآن را همان گونه كه هست برگردانيم و در تـرجمه از تفسير، تأويل، بيان وجـوه محتمل كلمات و توجيه مشكلات كلامي، علمي، فلسفي و جز آن، خودداري كنيم. حاجت به تذكار نيست كه هر مترجم يا مفسّري مي تواند بنا به مشرب خود اين مشكلات ظاهري را در كتابي جداگانه و يا در بخشي مجزّا از ترجمه خود حلّ كند، اما نبايد خوانندگان ترجمه قرآن را ـ تا حدّ ممكن ـ از دستيابي به اصل قرآن كريم، آن گونه كه هست، محروم كند. هم از اين روست كه نبايد همه آنچه را في المثل از تفسير فارسي قرآن كريم انتظار داريم، در ترجمه برابر و صِرف قرآن به فارسي بجوييم. هدف از ترجمه صرف و برابر قرآن كريم به فارسي، دست كم ارائه يك متن فارسي است كه در تمام اوصاف قـرآن ـ تا حـد ممكن ـ نهايت شباهت به آن را داشته باشد. اگر ايراد كنيم كه چنين متني فـي المثل مشكلات كلامي خوانندگان خود را حلّ نمي كند، پـاسخ آن است كه هدف از ترجمه صـرف، تفسير قرآن نيست. مگر عرب زبانان در برخورد و قـرائت قرآن كريم، به هيچ مشكـل يا سوء فهمي دچار نمـي شوند؟ پس اگر مشكلي در كار اسـت، حلّ آن را بـايد در تفسير (خواه عربي يا هر زبان ديگر) يا در توضيحات جداگانه مترجم يافت. بي شك ممكن است مترجم در خلق ترجمه اي آزاد يا نوشتن ترجمه و تفسيرِ مزجي قرآن كريم مُحقّ باشد، اما نبايد آن هدف و ويژگي مهمّ را كه براي ترجمه برابر و صرف بر شمرديم، از چنين آثاري متوقع بود. مسلمانان (و حتي غير ايشان) در سراسر دنيا بي نياز از ديدن و خواندن و دانستن انواع ترجمه هاي تفسير گونه نيستند، ليكن ترجمه قرآن ـ آن گونه كه هست ـ مقدّم و مهم تر است. درباره ترجمه كتاب مقدّس بيش از قرآن، به اين نكته توجه كرده اند. عدم دخالت عنصر تفسيري در متن ترجمه بدان معنا نيست كه مترجم صرفا با دانستن زبان عربي و بدون معلومات تاريخي، فقهي، كلامي و جز آن، بر ترجمه قرآن تواناست. به عكس در برخي آيه ها، دانستن سبب نزول آيه، فرهنگ اعراب جاهلي يا آداب و عقايد يهوديان و مسيحيان عصر نزول و مانند آن، روشن كننده معناي دقيق لفظ يا آيه است. به همين دليل، مثلاً ترجمه آقاي محمد باقر بهبودي از كلمه «اَمانيّ» در آيه وَمِنْهُمْ اُمِّيُّونَ لايَعْلَمُونَ الْكِتابَ اِلاّاَمانِيَّ(بقره / 78) با ديگر مترجمان متفاوت است.4 اين گونه مثال ها بسيارند و مي فهمانند كه پژوهش دقيق در معناي اكثر الفاظ و عبارات قرآن كريم يا تعيين يكي از چند معنا براي يك لفظ، بدون دانستن تاريخ (به معناي عامّ) و اسباب قطعي نزول آيات و ديگر علوم قرآني ميسّر نيست. بي شك در نگاهي فراتر از اين نوشتار، هر ترجمه اي حتي ترجمه صرف و برابر قرآن، خود يك تفسير است، زيرا هر مترجم نخست ناگزير از فهم متن قرآن است و پس از اين مرحله، آنچه را به نظر و فهم خود، مقصود گوينده متن مي داند به زبان ديگري ـ آن گونه كه آن زبان را مي شناسد ـ انشا مي كند. در اين هر دو مرحله، مترجم به تناسب معلومات پيشين خود كه ارتباطي ـ هر چند پنهان از نظر ـ با متن قرآن دارد، ترجمه اي اساسا روشمند خلق مي كند. پس گنجينه معلومات متنوّع هر مترجم، فهم او از قرآن و نوع ترجمه او را در پاره اي موارد از مترجمان ديگر متمايز مي كند و صدالبته برخي معلومات مشترك مترجمان نيز، سبب پاره اي موارد مشابه در ترجمه مي گردد. بنا بر اين، هر چند ترجمه از تفسير به معناي دقيق لفظ جدا نيست، مترجم براي رسيدن به ترجمه برابر قرآن، بايد تلاش كند هر چه بيشتر خود را در آستانه زمان صدور قرآن از منبع وحي قرار دهد و معاني الفاظ و تعابير آن را با توجه به فضاي اجتماعي و فرهنگي، آداب و معتقدات مردم آن زمان دريابد؛ زيرا هيچ گوينده اي، همه معاني سخن خود را كه بر اثر تغيير مفاهيم الفاظ در طول زمان هاي متمادي پيدا مي شوند، منظور نمي كند؛ چرا كه گاه الفاظ در زمان هاي متأخر، معاني متضاد با قبل مي دهند و آهنگ چنين تطوّراتي در اختيار متكلّم نيست. پس از اين مقدمه در باب فرق «ترجمه» و «ترجمه و تفسير»، اهميّت يكساني و هماهنگي در ترجمه قرآن و ضرورت آن تا حدي روشن مي شود. از اصول بسيار مهم كه تا كنون در ترجمه هاي قرآن، توجهي كامل به آن نكرده اند، همين يكساني و هماهنگي در برگرداندن مشابهات قـرآن است. مشابهات قرآن ـ چنان كه خواهد آمد ـ جهات و الگوهاي مختلفي را در بر مي گيرد، اما عجالـةً منظور اين است كه مترجم قرآن، در ترجمه خود نبايد بدون دليل قانع كننده، الفاظ، تركيبات، تعبيرات، جملـه ها، آيه ها و ساخت هاي نحـوي مشابـه را به گونه هاي ناهمسان و چـه بسا متخالف ترجمه كند. امـانتداري در ترجمه و تلاش بـراي ارائه بـرگرداني كه ـ تا حدّ ممكن ـ حدّاكثر شباهـت به قرآن را واجد بـاشد، اقتضا مـي كند كه در ترجمه قرآن، مشابهات قرآن را از جهات مختلف بجوييم و يكسان ترجمه كنيم، چرا كه اينها در اصل قرآن يكسانند. آن دليل قـانع كننده كه با تمسّك بدان، مي تـوان از اين اصل عدول كـرد، در پاره اي موارد مشترك لفظي بودن يك واژه است. مشترك هاي لفظي مانند دين، ظنّ و احصـان در قـرآن آمـده است. گاه نيز ممكن اسـت واژه اي منقول از معناي اصلـي خود باشد و هـر دو معناي آن به كار رفته باشند. در چنين مـواردي، عـدول از اصل ياد شده لازم است، اما بازهم در مورد هر معنا بـايد ترجمه يكسان و هماهنـگ انجام داد. يـك مورد ديـگر، كاربرد وجوهِ متفاوت است. منظور از وجوه همه مواردي كه فـي المثل تفليسي در وجـوه القرآن خـود آورده است، نيست. مثلاً وي درباره كلمه «شي ء» هفتاد و دو وجه ذكر كرده است كه هيچ خواننده اي در تمام موارد مذكور با وي همراه نيست. مراد از وجه در اين جا، مصداق يا گروهي از مصاديق قطعي يك معناي عامّ است كه از يك لفظ اراده شده انـد. اين مصاديق بايد وجهْ بودنشان مُحرز باشـد. مثلاً در آيه اِنّ اللّه عَلي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ، منظور از كـلمه «شي ء» چيزهاي خارجي نيست؛ زيرا قدرت بـر موجود خارجي (چيزها) تعلّق نمي گيرد. متعلّق قـدرت، فعل (= كار) است. كلمه «شي ء» در عربـي به معنايي اعـم از چيز خارجـي و كار اطلاق مي شود، اما در فـارسي «چيـز» در معنـاي كـار و عمل بـه كـار نمي رود. پـس از ميان دو ترجمه «خداوند بر هر چيـزي تواناست» و «خـداوند بر هـر كاري توانـاست» دومي اصلـح است؛ زيرا مراد بودن «كـار» از «شـي ء» در اين آيه محـرز الوجهيّه است. بنا بر اين مي توان در ترجمه اين آيه از كلمه «كـار» بهره بـرد و در تـرجمه اِنَّه بِكُلِّ شَي ءٍ بَصيرٌ، واژه «چيـز» يا «امر» را به كار برد. از مـواردي ايـن گونـه كه بگـذريم، مي توان گفـت بيشتر آيات قـرآن كـريم داراي يكـي از جهـات يكساني است. روش نـادرست ترجمه ايـن است كه به الگوهـاي يكساني تـوجه نكنيم و تـك تـك آيات قرآن را به تـرتيب از ابتـدا تـا انتها تـرجمه كنيم. شايد به سبب نقايص ايـن روش و بـه دليل عـدم احاطه مترجمان بـر جملات و تعبيرات يكـسان قرآن، تـرجمه هاي مـوجود قـرآن ـ كم و بيش ـ داراي جـملات و تـعبيرات نـايكسان و گـاه مـتخالف گـرديده اند. پس شايسته آن است كـه مترجم يا گروه مترجمان، پيش از انشاي ترجمه خود، دست كم به مشابهات شـايع و اساسـي قـرآن احاطـه يـابند تـا در هـر قـدم از كـار خود بدانند كه نظير ايـن سياق يا تعبير قـرآني را در مـوارد ديگـر چگونه ترجمه كرده اند. مهم ترين الگوهاي يكساني در ترجمه قرآن موارد زير است:
1. يكساني در ترجمه اسم ها و فعل ها
در ميان اسم ها و فعل هاي قرآن، مواردي را مي توان يافت كه مشترك لفظي يا منقول باشند و از اصل يكساني مستثنا شوند. كمتر كسي منكر اين امر واقعي است. ليكن در بسياري موارد، هيچ دليل قاطعي بر انتخاب دو يا چند معادل براي ترجمه يك كلمه كثير الورود در قرآن موجود نيست. به تناوب آوردنِ واژه هاي ظاهرا مترادفي چون زيبا، قشنگ و خوشگل در ترجمه حَسن يا جميل، افزون بر آن كه تنوّعي بي دليل است، سبك يكنواخت بيان را برهم مي زند و ناگاه نثر واحدي را از اوج فخامت به حضيض ابتذال فرو مي آورد. البته اگر از مرحله آوردن مترادفات متنوع در ترجمه يك واژه قرآن بگذريم و به مثال هايي از برگردان متخالف براي كلمه اي واحد از قرآن برخورد كنيم، كه شايسته ترجمه يگانه است، پذيرش اصل يكساني و هماهنگي در اسم ها و فعل ها چندان مشكل نخواهد بود.
2. يكساني در ترجمه حروف
حروف زبان عربي با كاربردهاي متعدّد يا واحد در قرآن كريم آمده است و در مواردي كه يك حرف كاربردهاي متفاوت دارد، نشانه هايي موجود است كه معاني مختلف آن حرف را از هم تفكيك كند، اگر چه در مواضعي نيز حقيقتِ امر، نامعلوم يا مردّد در ميان دو احتمال است. حروفي چون اذاي فجائيّه، اِنْ مخفّفه از ثقيله، مِنْ بيانيّه، مِنْ زائده، مِنْ بعضيّه، بلي (در جواب استفهام منفي)، بلي (پس از جمله مثبت)، كَمْ استفهامي، لام جحود، لام تقويت، لَو(در كاربرد تمنّي)، لو(با كاربرد مصدري) و بسياري ديگر را نبايد بدون الگوي واحد و يكسان ترجمه كرد. البته همه آياتي كه في المثل در آنها مِنْ بعضيه آمده است، همساخت نيستند؛ ساختار آيات: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّه ِ(بقره، 8) و رَبَّنا اِنّي اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي(ابراهيم، 37) با يكديگر متفاوت است، اما در ده ها آيه از قرآن كريم مِنْ بعضيه مشابه با آيه: وَمِن النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّه ِ (بقره، 8) به كار رفته است: (بقره، 165، 200، 201، 253؛ آل عمران، 75، 152؛ توبه، 75، 98؛ نحل، 36، 70؛ حج، 8، 11؛ انبياء، 82؛ احزاب، 23). برخي مترجمان از همين سياق واحد، برگردان هاي متنوعي انجام داده اند، مانند: گروهي از مردم كساني هستند كه مي گويند؛ از مردم كساني هستند كه مي گويند؛ دسته اي از مردم هستند كه مي گويند؛ بعضي از مردم مي گويند.
3. يكساني در ترجمه تعبيرها و تركيب هاي مشابه
منظور از عنوان فوق يكساني در تعابيري است كه مركب از چند اسم، فعل يا حرف اند، اما واحدِ جمله را نمي سازند. مثال هاي اين مورد بسيار زيادند: مَتاعُ الحيوةِ الدُّنيا؛ اليوم الاخر؛ اولي الالباب؛ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحتها الاَنْهار؛ يا ايّها الّذينَ آمَنُوا؛ مصَدِّقٌ لِما معهم؛ ابن السَبيل؛ الدّار الاخِرَة؛ مَنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّه؛ الّذين آتَيْناهُمُ الكِتابَ؛ مِلّة ابراهيمَ حنيفا؛ غَيْر باغٍ وَلاعادٍ؛ حدود اللّه ؛ مِنْ بعدِ ما جاءَتْهُم البيّناتُ؛ العروة الوثقي؛ خاويةٌ علي عُرُوشِها؛ رِئاءَ النّاسِ؛ ماقدَّمتْ اَيديهم؛ اجلٌ مُسَمًّي؛ مالَم يُنَزِّلْ بِهِ سُلطانا؛ بالغُدُوِّ وَالاصالِ؛ ذات الصُّدور؛ الرَّبّانيّونَ والاَحبارُ؛ مُلْك السَّمواتِ وَالاَرضِ؛ بالبيّناتِ والزُّبُر؛ قاصِراتُ الطَّرْفِ و...
4. يكساني در ترجمه جملات مشابه
در قرآن كريم جملات بسياري با استقلال كامل معنايي در آياتي چند به گونه يكسان به كار رفته اند كه يافتن اين موارد مشابه، نياز به دقت و مقايسه بسيار دارد و علاوه بر جمله هاي كاملاً يكسان، مواردي را كه در ضمير يا حضور و غياب متفاوتند در بر مي گيرد. چند جمله از اين دست را مثال مي آوريم: ثمّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ؛ ثمّ اسْتَوي اِليَ السَّماءِ؛ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ؛ لاتَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا؛ وَلكِنْ كانوا أَنْفُسَهُمْ يَظلِمُونَ؛ عَمِلُوا الصّالحاتِ؛ فَاعْفُوا واصفحوا؛ اذا قَضي اَمْرا فَاِنّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونَ؛ وَبِئسَ الْمَصيرُ؛ يَعْلَمُ مابَيْنَ اَيْديهِمْ وَما خَلْفَهُمْ؛ فَاَخَذَهُمُ اللّه ُ بِذُنُوبِهِمْ؛ اِليَ اللّه تُرْجَعُ الاُْمُورِ؛ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ؛ وَما قَدَرُوا اللّه َ حَقَّ قَدْرِهِ؛ مالَكُمْ مِنْ دُونِ اللّه ِ مِنْ وليٍّ وَلانَصيرٍ؛ وَضلَّ عَنْهُمْ ماكانُوا يَفْتَرُونَ؛ وَحاقَ بِهِم ماكانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ.
5. يكساني در ترجمه آيات مشابه
برخي آيه ها به طور كامل در دو يا چند موضع از قرآن كريم تكرار شده اند. مشهورترينِ آنها آيات فَبِأَيِّ آلاء ربّكُما تُكذِّبان(31 بار در سوره رحمن)؛ ويلٌ يومئذٍ لِلمُكذّبين(10 بار در سوره مرسلات)، وَاِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيم(8 بار در سوره شعراء) و بسمله در ابتداي سوره هاست كه اكثر مترجمان اين آيات يكسان را يكسان ترجمه مي كنند. به چند مثال از ديگر آيات مشابه كه يكساني آنها از چشم مترجمان گاه پنهان مي ماند اشاره مي كنيم: (طور، 40 با قلم، 46؛ طور، 41 با قلم، 47؛ مؤمنون، 5 ـ 8 با معارج، 29 ـ 32؛ فرقان، 9 با اسراء، 48؛ بقره، 47 با بقره، 122؛ حجر، 5 با مؤمنون، 43؛ آل عمران، 51 با مريم، 36؛ شعراء، 173 با نمل، 58؛ نمل، 71 با ملك، 25 و يونس، 48 و انبياء، 38 و سبأ، 29 و يس، 48؛ مؤمنون، 83 با نمل، 68؛ يوسف، 22 با قصص، 14؛ اعراف، 183 با قلم، 45؛ هود، 110 با فصّلت، 45؛ هود، 39 با زمر، 40؛ بقره، 5 با لقمان، 5؛ بقره، 162 با آل عمران، 88؛ انعام، 4 با يس، 46؛ انعام، 10 با انبياء، 41؛ مؤمنون، 9 با معارج، 34؛ نحل، 42 با عنكبوت، 59؛ نمل، 80 با روم، 52؛ صافّات، 17 ـ 16 با واقعه، 48 ـ 47؛ صافّات، 74 با صافّات، 160؛ زمر، 1 با جاثيه، 2 و احقاف، 2 و غافر، 2؛ حجر، 29 با ص، 72).
6. يكساني در ترجمه ساخت هاي نحوي قرآن5
به چند مثال از اين بحث در بخش «يكساني در ترجمه حروف» اشاره شد. در اين جا به تفصيل بيشتر به چند مورد ديگر مي پردازيم. عبارات: فضلاً مِنْ ربّك، ثوابا مِنْ عِنْدِاللّه ، فَريضَةً مِنْ اللّه ، نُزُلاً مِنَ عِنْدِ اللّه ، تَوْبَةً مِنَ اللّه ِ، تَحيّةً مِنَ اللّه ِ، نكالاً مِنَ اللّه ، مَعْذِرةً اِليَ اللّه ِ، رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا، رِزْقا مِنْ لَدُنّا و بسياري موارد مشابه، از نگاه نحوي يك ساخت (مفعول له) هستند. جمله حاليه در آيات: فقال لِصاحِبِهِ وهو يُحاورُهُ(كهف، 34) و اذقال لقمان لاِبنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ(لقمان، 13) يك ساخت دارند، اما در آيات وَجاءوُا أَباهُمْ عِشاءا يَبْكُونَ(يوسف، 16) وجاءَ أَهْلُ المدينةِ يَسْتَبْشِرُونَ(حجر، 67) وَفَاَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ (قلم، 30)، جملات حاليه داراي ساخت مشابه ديگري هستند. اصل يكساني اقتضا دارد كه در ترجمه سه جمله حاليه اخير به ترتيب في المثل بگوييم: گريه كنان، شادي كنان، ملامت كنان. يك نمونه از ترجمه ناهمسان اين است كه به ترتيب بياوريم: «باگريه»، «در حالي كه شادي مي كردند»، «ملامت كنان».
7. يكساني در ترجمه الگوهاي بياني
منظور از بيان، صرفا شاخه اي از علم بلاغت نيست. با اندكي دقّت مي توان مثال اين بخش را بنيانا نحوي دانست و به بخش پيشين ملحق كرد. اما به دليل آن كه چنين الگوهايي مستقلاًّ در كتب دستور زبان عربي مطرح نمي شوند، در اين جا مثال هايي از اسلوب هاي بياني قرآن و لزوم يكساني در ترجمه آنها را ياد آوري مي كنيم.
8 و 9 و 10. يكساني در تقديرهاي مترجم و ويرايش و نثر ترجمه
آنچه مترجمان روزگار ما در اظهار برخي تقديرها به متن ترجمه قرآن مي افزايند(و با قلاب يا دو هلال نشانش مي دهند) بايد در آيات و موضوعات مشابه، يكسان باشد. نمونه اي كوچك از افزوده هاي نا يكسان را مثال مي آوريم. آيه نخست: خَلَقَ الاِْنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ(نحل، 4) «انسان را از نطفه بي ارزشي آفريد؛ و سرانجام(او موجودي فصيح، و) مدافع آشكار از خويشتن گرديد!» آيه دوم: اَوَلَم يَرالاِْنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ من نطفةٍ فاذا هو خصيمٌ مبينٌ(يس، 77) «آيا انسان نمي داند كه ما او را از نطفه اي بي ارزش آفريديم؟! و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار (با ما) برخاست!» (ر. ك ترجمه آية اللّه مكارم شيرازي. نيز در همين ترجمه مقايسه كنيد تقديرهاي آيات انفال، 8 با حشر، 4؛ رعد، 4 با انبياء، 44).
1. ترجمه نوبت اوّل رشيد الدين ميبدي در كشف الاسرار و عدّة الابرار7
الف. اَمْ تَسْئَلُهُم اَجْرا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلون
2. ترجمه شاه ولي اللّه محدث دهلوي
الف. بِالبَيِّناتِ والزُّبُرِ
3. ترجمه مرحوم مهدي الهي قمشه اي
الف. وَلاتُخاطِبْني فِي الّذينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
4. ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده (چاپ پنجم، 1357)
الف. غير باغٍ ولاعادٍ
5. ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي
(چاپ چهارم، 1374)
6. ترجمه آقاي كاظم پور جوادي
(چاپ اول، 1372)
7. ترجمه آقاي سيد جلال الدين مجتبوي (چاپ اول، 1371)
الف. خاويةٌ عَلي عُرُوشِها
8. ترجمه آية اللّه ناصر مكارم شيرازي (چاپ دوم، 1373)
الف. ما أَنْتُم بِمُعجزين
9. ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند
(چاپ اول، 1373)
10. ترجمه آقاي بهاء الدين خرمشاهي
(چاپ اول، 1374)
نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي
محمدرضا انصاري
قرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزش هاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سوره اي كه بر پيامبر فرود مي آمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزش هاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون مي شد.عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سوره اي فرود مي آيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونه اي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيه اي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح مي خواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح مي داد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند. مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي مي كردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن مي گفتند، در دريافت معني واژه هاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ مي گرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيام هاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن مي گويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبان هاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند. از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس مي كنند. آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشه اي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نموده اند ـ هرگز نتوانسته اند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمده اند، قطره اي ناچيز از درياي بي كران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نمي توان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و مي توانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار برده اند بيشتر در خور ستايش و تحسين است. اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده مي شود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه مي توان آن را جبران نمود؟ ترجمه هايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمه هاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمه هاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمه هايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند. ترجمه هاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زده اند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزوده اي در ترجمه قرآن صورت نمي گيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمه اي نمي تواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جمله ها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمي يابد؛ تنها اهل فنّ مي توانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند. ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمه هايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمه ها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است. بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمه هاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نمي گرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمه اي پديد مي آورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباه هاي فراواني به چشم مي خورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت مي شد و اغلاط ترجمه اي را گوشزد مي كرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نمي گرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ مي رسيد و در دسترس همگان قرار مي گرفت. خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمه ها و اصلاح نارسايي هاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمه هايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد مي رود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستي هاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه مي گردد راه كمال بپيمايد. چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمه هايي كه از دوران هاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افرادي بوده اند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمه ها مي توان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اين كه به نمونه هايي از اين دقت ها و ظرافت ها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور مي شويم: 1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم مي خورد. واژه هايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژه ها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن. در بسياري از ترجمه ها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نموده اند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا مي كند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا مي بايست والاترين و پرارزش ترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين مي گويد: «اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»8 يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكم ترين دستگيره هاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكم ترين دستگيره ها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار مي ورزد). چنان كه مي بينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نمي تواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد. از ميان ترجمه هايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه داده اند مي توان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».9 هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشته اند، امّا به هر حال وجود چنين نكته هاي ظريفي در لا به لاي ترجمه هاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگي هاي ساختاري واژه ها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند. 2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمه هاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي مي گويد: «اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ مي گوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه مي گويي: «جاء علي جماله بأحمال».»10 چنان كه مي بينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمه هاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژه ها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».11 3. يكي از واژه هايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است. توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار مي گيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه مي شود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا». امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه مي شود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد: «وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه عهدا فلن يخلف اللّه عهده أم تقولون علي اللّه ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».12 چنان كه مي بينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نمي كند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس مي شود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد: «[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بسته ايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا مي بنديد كه نمي دانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان مي گويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتش اند و در آن ماندگار خواهند بود». ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمه هاي كهن مشاهده مي كنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمه ها مي توان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد. به هر حال نمونه هاي فراواني از اين گونه دقّت ها را مي توان در ترجمه هاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايش اند و ذكر نمونه هاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال مي گردد. به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گام هاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.
پی نوشت ها:
1- تقدير و سپاس: در بخش مقتضيات زبان فارسي از نظرات آقاي دكتر آذرتاش آذرنوش بهره برده ام و در اساس اين نوشتار از عنايت و ارشاد آقاي مصطفي ملكيان كه امّهات آراء اين نوشته را وامدار ايشانم. 2- البته در همين ترجمه مي توان توضيحات تفسيري را بين الهلالين (مانند مرحوم فيض الاسلام) يا در پانويس صفحات (مانند آقايان مجتبوي و خرمشاهي) يا در انتهاي قرآن آورد. 3- مثلاً مقايسه كنيد آيات 77 تا 83 هود را با آيات 61 تا 77 حجر. همچنين آيه 27 مؤمنون با آيات 37 تا 40 هود. 4- غالب مترجمان اين كلمه را «آرزوها» ترجمه كرده اند و ايشان آن را به «زمزمه تلاوت» برگردانده است. 5- واژه هاي «ساختار» و «ساخت» در نوشته حاضر دقيقا با معناي زبان شناختي به كار نرفته اند. 6- گفتار مترجم، مندرج در مؤخره ترجمه قرآن كريم از آقاي بهاء الدين خرمشاهي، ص 645، اصل پنجم. 7- درباره عدم هماهنگي در ترجمه ميبدي نگاه كنيد به «ويژگيهاي ترجمه قرآن در تفسير كشف الاسرار»، محمد مهدي ركني، مجله مترجم، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1372، ص 28. 8- تفسير المنار، ج 3، ص 37. 9- تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران. 10- تفسير كشّاف، ج 2، ص 308. 11- ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740. 12- سوره بقره، آيه 80 ـ 81. |
|
آرايه هاي ادبي قرآن و جايگاه آنها در ترجمه
يعقوب جعفري
پيش از آن كه المعتزّ باللّه عباسي (متوفي 296) كتاب البديع را بنويسد و براي نخستين بار محسّنات بديعي و آرايه هاي ادبي را به عنوان يك علم مطرح كند، در ميان عرب ها توجه خاصي به زيبايي هاي كلام مي شد و اگر چه اين زيبايي ها تعريف نشده بود، اما به هر حال در نظم و نثر به كار مي رفت. يك نمونه آن قرآن كريم است كه از اين نظر شاهكاري بزرگ به شمار مي رود و به طوري كه خواهيم ديد انواع صنعت هاي بديعي به گونه اي چشمگير در آن به كار رفته است.
صنايع بديعي در قرآن
در قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام(ص) و در اوج فصاحت و بلاغت است، آرايه هاي ادبي و محسنات بديعي فراواني به كار رفته و نكته هاي ظريف و لطيفي در آن وجود دارد كه چشم و گوش هر خواننده و شنونده اي را نوازش مي دهد. درباره صنايع بديعي قرآن كتاب هاي بسياري نوشته شده است و اساسا تمام كتاب هاي مربوط به فصاحت و بلاغت و بديع به قرآن نظر دارند و مثال هايي كه مي آورند معمولاً از آيات قرآني است. از جمله مي توان از الاعجاز والايجاز نوشته ابومنصور ثعلبي و سرّ الفصاحة نوشته ابن سنان خفاجي و اسرار البلاغة و دلائل الاعجاز عبدالقاهر جرجاني و الطراز يحيي بن حمزه علوي و به خصوص كتاب بديع القرآن ابن ابي الاصبع نام برد. كتاب اخير مفصل ترين كتاب پيرامون آرايه هاي ادبي و صنايع بديعي قرآن است كه در آن از حدود 100 نوع صنعت بديعي در قرآن با ذكر مثال هاي متعدد ياد شده است.15
1 ـ تجنيس
تجنيس يا جناس عبارت است از آوردن دو كلمه مشابه در يك جمله كه هر كدام معناي خاصي داشته باشد و آن انواع و اقسامي دارد كه در اين مقال فرصت پرداختن به آنها نيست. در قرآن كريم انواع جناس به كار رفته است. آيات زير را مي توان به عنوان نمونه ذكر كرد:
2 ـ اعنات يا لزوم مالايلزم
در اين صنعت، گوينده يا نويسنده به چيزي ملتزم مي شود كه لزومي ندارد؛ مانند اين كه ملتزم شود در نوشته يا شعر خود حرف خاصي را به كار نبرد و يا در سجع يا قافيه حرف پيش از رويّ را هم رعايت كند؛ مثلاً كلمه «گلشن» را مي توان با كلمه «مسكن» قافيه كرد، ولي شاعر ملتزم مي شود كه آن را با كلماتي مانند روشن و جوشن قافيه كند. ديوان لزوميات ابوالعلاء معري از اين باب است.
3 قلب
و آن صنعت جالبي است و انواعي دارد كه لطيف ترين آن قلب مستوي است كه جمله را اگر از آخر هم بخوانيم همان است كه از اول خوانده مي شود.
4 التفات
و آن عبارت از اين است كه گوينده، كلامي را به صورت غايب و حكايت حال ديگران بگويد و بلافاصله سخن را متوجه مخاطب كند و جمله را به صورت خطاب قرار دهد و يا به عكس، از خطاب به غيبت منتقل شود. اين صنعت يك صنعت بديعي معنوي است و در جلب توجه خواننده يا شنونده تأثير زيادي دارد.
5 ـ ترصيع
اين واژه در لغت به معناي نشاندن جواهر در چيزي مانند تاج يا شمشير يا عصاست و در اصطلاح بديعي به آوردن چند جمله در كنار هم كه الفاظ آن قرينه يكديگر و از لحاظ وزن و حروف رويّ مطابق هم باشد ترصيع گويند.
مثال از قرآن:
انّ الابرار لفي نعيم وانّ الفجار لفي جحيم (انفطار / 13-14)
6 ـ لف و نشر
اين صنعت بدين گونه است كه دو يا چند لفظ پشت سر هم گفته مي شود سپس صفت يا قيدي براي هر كدام از آنها آورده مي شود كه اگر به ترتيب باشد، لف و نشر مرتب و اگر بدون ترتيب باشد لف و نشر مشوش خوانده مي شود.
7 ـ تسجيع
و آن به كار بردن سجع در عبارت است، به اين صورت كه آخر دو يا چند جمله از نظر حرف رويّ يكسان باشد، همان گونه كه همساني آخر شعرها را قافيه مي گويند. اين صنعت بيشتر در نثر به كار مي رود، هر چند در شعر نيز در غير آخر آن به كار برده مي شود و آن هنر مضاعفي است.
8 ـ تصدير يا ردّ العجز علي الصدر
اين صنعت به اين صورت است كه واژه اي كه در آغاز جمله يا شعر آمده است عينا يا با تفاوت اندكي در آخر آن تكرار شود. به گفته ابن رشيق قيرواني، به كار بردن اين صنعت باعث عظمت و شكوفايي و رونق و زيبايي كلام مي شود.27
مثال از قرآن:
قال اني لعملكم من القالين (شعراء / 168)؛ ولقد استهزي ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ماكانوا به يستهزءُون (انعام / 10)؛ انظر كيف فضّلنا بعضهم علي بعض وللاخرة اكبر درجات واكبر تفضيلا (اسراء / 21)؛ وهب لنا من لدنك رحمة انّك انت الوهّاب (آل عمران / 8).28
9 ـ تكرار حرف
اين صنعت چنان است كه يك حرف از ميان حروف، چندين بار در جمله تكرار مي شود و باعث پيدايش موسيقي خاصي در كلام مي گردد.
10 ـ ابداع
به گفته ابن ابي الاصبع، ابداع آن است كه هر لفظي از الفاظ كلام به تنهايي و به تناسب استعداد كلام و مفاد معنايش، متضمّن يك يا دو بديع باشد، به گونه اي كه در يك بيت يا يك جمله تعدادي از انواع بديع تحقّق يابد و كلمه اي از آن، خالي از يك يا دو نوع بديع يا بيشتر نباشد.29
پی نوشت ها:
1- جاحظ، البيان والتبيين، چاپ مصر، 1949م، ج 4، ص 55. 2- المعتزّ باللّه ، البديع، ص 36 و 53. اين كتاب چندين بار چاپ شده و شايد بهترين آن نسخه اي باشد كه با تحقيق كراچكوفسكي روسي در بغداد چاپ شده است و ما در اين جا از همين چاپ نقل مي كنيم. 3- همان، ص 1. 4- درباره سير تحوّل علم بديع رجوع شود به: جلال الدين همايي، صناعات ادبي، مطبوعات اعلمي، تهران، بي تا، ص 16 به بعد و مقدمه بديع القرآن به قلم حفني شرف، ص 26 به بعد. 5- اسرار البلاغة، مطبعة ترقي مصر، 1320ق، ص 26. 6- اين كتاب با تحقيق دكتر احمد حجازي در قاهره چاپ شده است. 7- مقدمه ابن خلدون، مكتبة الاعلمي، بيروت، بي تا، ص 552. 8- يحيي بن حمزه، الطراز المتضمن لاسرار البلاغة، دارالكتب العلمية، بيروت، 1400ق، ج 1، ص 4. 9- تا چندي پيش اين كتاب به فرّخي نسبت داده مي شد ولي با پيدا شدن نسخه خطي معتبري از آن معلوم شد كه مؤلف آن محمد بن عمر رادوياني است. ضمنا اين كتاب قديمي ترين كتاب بديعي به زبان فارسي است كه در دست است. البته مؤلف در مقدمه كتاب از كتابي به نام محاسن الكلام نام برده و مي گويد: كتاب خود را بر اساس آن تنظيم كرده است (ترجمان البلاغة، انتشارات اساطير تهران، 1362ش، ص 3). 10- همايي، صناعات ادبي، ص 19. 11- سيد محسن امين، اعيان الشيعة، دارالتعارف، بيروت، بي تا، تحقيق حسن امين، ج 8، ص 23. 12- اميني، الغدير، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1366ش، ج 6، ص 45. 13- ذبيح اللّه صفا، تاريخ ادبيات ايران، انتشارات فردوس، تهران، 1366ش، ج 3، ص 338. 14- زركلي، الاعلام، دارالعلم للملايين، بيروت، 1988م، ج 8، ص 109. 15- اين كتاب توسط دكتر سيد علي ميرلوحي به فارسي ترجمه شده و توسط انتشارات آستان قدس رضوي منتشر گرديده است. ما در اين جا از همين ترجمه فارسي نقل مي كنيم. 16- بديع القرآن، ص 382. 17- الطراز، ج 2، ص 365. 18- ابن ابي الاصبع اين آيه را براي جناس تحريف مثال زده كه صحيح نيست (بديع القرآن، ص 133). 19- الطراز، ج 2، ص 398. 20- بديع القرآن، ص 295. 21- التبيان في علم المعاني والبديع والبيان، ص 507. 22- ابن المعتزّ، البديع، ص 58. 23- بديع القرآن، ص 146. 25- سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، مكتبة العصرية، بيروت، 1408ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 3، ص 292. 26- خفاجي، سرّ الفصاحة، مكتبة الخانجي، قاهره، 1350ق، ص 174. 27- ابن رشيق، العمدة، مكتبة الهلال، بيروت، 1416ق، ج 2، ص 5. 28- اين مثال ها را ابن ابي الاصبع ذكر كرده است. بديع القرآن، ص 139. 29- بديع القرآن، ص 382. 30- هر يـك از ايـن صـنـايـع در بديع القرآن، صص 382-384 شرح داده شده است. 31- اسماعيل حقّي بروسوي، تفسير روح المعاني، داراحياء التراث العربي، بيروت، 1985م، ج 12، ص 68. 32- مجمع البيان، ذيل همين آيه. 33- چهار مقاله عروضي سمرقندي، ص 39. با تصحيح محمد قزويني. 34- بديع القرآن، ص 179. |
|
پژوهشى در اصول، مبانى و فرايند ترجمه قرآن
سید محمد حسن جواهری
اشاره:
مقاله پيش رو، گزيدهاى است كوتاه و گويا از پژوهشى درباره فرايند ترجمه قرآن و مبادى ورودى آنكه به صورت فهرستواره ارائه مىگردد. اين پژوهش هر چند با توجه به متن مقدس قرآن، به دليل ويژگىهاى منحصر به فرد آن، سامان يافته، به حوزه ترجمه به طور كلى و به ترجمه متون دينى، اعم از متون حديثى و غير آن، نظر دارد و راهكارهاى مفيد ارائه مىكند.
پيشگفتار
هماره برخى علوم با وجود اهميت و نقش فراوان، از ديدهها پنهاناند و به بهانه ارتكازى بودن و جز آن، مورد اهتمام قرار نمىگيرند. شايد بتوان سردسته اين دانشها را «علم منطق» دانست. «قواعد تفسير» نيز نمونه اين گونه علوم يا فنون است. قواعد تفسير مىكوشد مسير يك مفسر را به شكلى گويا بيان كند و احتمال خطا و انحراف از مسير را به حداقل برساند. «قواعد ترجمه» نيز مىتواند در شمار اين گونه دانشها يا فنها طبقهبندى شود؛ قواعد ترجمه مىكوشد ابزار و مسير حركت مترجم از مبدأ به مقصد را به روشنى نمايان سازد و كار دشوار علمى ـ فنى ـ هنرى او را در قالبى كلاسيك و كنترل شده قرار دهد. از سوى ديگر، اين امكان را فراهم مىسازد تا نقدهايى عالمانه و سازنده عرضه شود و حاصل تلاش مترجم را در مسير تكاملى خويش قرار دهد؛ چه اينكه اگر مراحل كار مترجم و مبانى او بر ناقد آشكار نباشد و مترجم و ناقد با يك زبان و در يك راستا ارتباط برقرار نكند، نقد نمىتواند به هدف ارزشمند خويش دست يابد و در نهايت، مصداقى از گفته چخوف تلقى مىشود كه ناقد مانند خرمگسى نشسته بر اسب آن را از كار باز مىدارد! و حال آنكه جايگاه والاى ناقد و ارزش بالاى نقد اگر همراه با ادب نقد و بر پايه اصول صحيح آن صورت پذيرد، بر هيچ صاحبخردى پوشيده نيست.
1. انتخاب صحيح نوع و شيوه ترجمه
گام اول مترجم در مسير حركت از نقطه آغازين، بايد با در نظر گرفتن نقطه پايانى باشد تا نوع و شيوه حركت خود را به درستى انتخاب كند. مترجم از همان ابتداى كار بايد بداند براى چه گروه سنى و با چه زبانى ترجمه مىكند؛ در غير اين صورت، ناهمخوانى فراوانى در كار او رخ مىنمايد و تأثير كار او به ميزان قابل توجهى كاهش مىيابد. متأسفانه، در اين خصوص كاستىهاى بسيارى در حوزه ترجمه و بهويژه ترجمه قرآن كريم ديده مىشود. اين ناهماهنگى تا بدان جا پيش رفته كه حتى كاربرد اصطلاحها در زبان مترجمان و كارشناسان براى شناسايى نوع ترجمه گاه به حد تناقض رسيده است!
1ـ1. ترجمه لفظ به لفظ
از ترجمه لغوى دو معنا اراده شده است كه عبارتند از:
1ـ2. ترجمه تحت اللفظى
هدف مترجم در اين نوع ترجمه، انتقال معانى الفاظ به زبان مقصد و انعكاس ساختارهاى زبان مبدأ در ترجمه است. زبان اين نوع ترجمه با زبان معيار5 فاصله بسيارى دارد، ولى بر خلاف ترجمه لفظ به لفظ كه معمولاً از انسجام خالى است، انسجام معنايى و الگوهاى زبان مقصد، هر چند اندك و ضعيف، در آن ديده مىشود. اين نوع ترجمه در معادليابى اصطلاحات و كنايات و جز اينها كه واحدهاى زبانى بزرگتر از واژهها را اختيار مىكنند، ناتوان است و واحدها، مانند ترجمه لفظ به لفظ، معمولاً انفرادى ملاحظه مىشوند. ترجمه تحت اللفظى براى برخى مقاطع آموزشى مفيد است، ولى نمىتوان آن را ترجمهاى موفق و مقبول ارزيابى كرد. مثال:
1ـ3. ترجمه وفادار / امين / معادل
هدف مترجم در اين نوع ترجمه انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به ضميمه حفظ ساختارهاى ادبى (صرفى، نحوى، بلاغى و... ) آن تا حد امكان، به زبان معيار مقصد است. انسجام در ترجمه به دليل عنايت و رعايت ساختارهاى زبان مقصد و زبان معيار در حد بالايى است و اولين گزينه در انتخاب واحد ترجمه نيز همواره كوچكترين (تكواژ) است و بسته به چهار چوبهاى ترجمه، واحدها از پايين به بالا حركت مىكنند. (تكواژ، واژه، گروه، جملهواره، جمله و... ). مثال:
1ـ4. ترجمه معنايى / محتوايى
در اين نوع ترجمه، ضمن انتقال دقيق پيام و محتواى متن مبدأ به زبان مقصد، زبان معيار و ساختارها و الگوهاى بيانى زبان مقصد بيش از ترجمه وفادار مورد توجه است؛ از اينرو از پايبندى مترجم به ساختارهاى زبان مبدأ كاسته مىشود و به اصطلاح بوى ترجمه كمتر به مشام مىرسد. واحد ترجمه در اين نوع ترجمه، معمولاً جمله است و در صورت نياز، به واحدهاى بزرگتر و كوچكتر مراجعه مىشود.
1ـ 5. ترجمه آزاد
كارشناسان درباره ترجمه آزاد اختلاف نظر بسيارى دارند.10 شايد نتوان همه آنها را در تعريفى واحد جاى داد، ولى با توجه به تعريفى كه براى ترجمه معنايى ارائه شده، به نظر مىرسد هر گونه فراروى از آن در دامنه ترجمه آزاد قرار گيرد. در اين نوع ترجمه، ريزش معنايى بيشترى نسبت به انواع ديگر رخ مىدهد، و نيز شيوايى، و انطباق كامل آن بر زبان معيار، از شاخصههاى بارز آن است. به ديگر سخن، در ترجمه آزاد، مخاطب هيچگاه بوى ترجمه را احساس نمىكند، و دچار دلزدگى و خستگى نمىشود. اين نوع ترجمه براى نوجوانان و كودكان بهترين نوع ترجمه است و چنانچه با متن مبدأ چندان فاصله نگيرد، براى عموم نيز ترجمه مطلوبى است. گفتنى است گاه ترجمه آزاد به اندازهاى از زبان مبدأ فاصله مىگيرد كه به مرز اقتباس وارد مىشود. هدف اصلى ترجمه اقتباس، انتقال پيام كلى متن در قالبهاى ديگر است. واحد ترجمه در ترجمه آزاد جمله و بند، و در اقتباسى بند و فراتر از آن است.
1ـ6. ترجمه تفسيرى
منظور از ترجمه تفسيرى در گفتارها و نوشتارهاى كارشناسان، يكى از سه معناى ذيل است:
2. بهرهگيرى از اصول و مبانى لازم و مناسب ترجمه
مراد از «اصول» قواعد و قوانينى است كه هر علم بر آنها استوار مىشود؛ آنگونه كه هيچ كس در موجوديت آنها اختلاف نكند، و مقصود ما از «مبانى» قواعد و پيشفرضهاى پژوهندهاى است كه در ابتداى كار بسان يك اصل خود را بدانها ملتزم مىكند؛ خواه ديگران آنها را بپذيرند و خواه نپذيرند.
2ـ1. اصول
اصول كلى ترجمه بين زبانى، فارغ از توجه به متنى خاص، عبارت است از: آشنايى با زبان مبدأ و فهم درست متن مبدأ، آشنايى و تسلط كافى بر زبان مقصد، آشنايى با زبانشناسى مقابلهاى، امانتدارى در ترجمه.
اصل اول: آشنايى با زبان مبدأ و درك صحيح از آن
كليت اين اصل بديهى و بىنياز از توضيح است؛ ولى ممكن است در دامنه آن غفلتهايى رخ دهد. مقصود از آشنايى با زبان مبدأ و درك صحيح متن، تنها واژهشناسى، دستوردانى و مانند اينها نيست، بلكه نوك پيكان به سوى «عربيّت» اشاره دارد كه ما در زبان فارسى از معادل آن با «شمّ زبانى» ياد مىكنيم. مترجمى كه «عربيّت» او كامل نباشد، به قطع در درك صحيح متن دچار اشكال خواهد شد. اساساً از عوامل مهم بروز ابهام ساختارى در متن مبدأ، ضعف عربيت مترجم است. بنابراين، مترجمى كه ترجمه حرفه او است، نبايد هيچگاه از زبان مبدأ دور افتد و همواره بايد انس خود را با زبان مبدأ حفظ كند.
اصل دوم: آشنايى كامل با زبان مقصد
برخى مترجمان تازهكار به صرف اينكه زبان مقصد زبان مادرىشان است، به ترجمه اقدام مىكنند و از اين رو نه تنها خدمتى نمىكنند كه گاه زمينه شرّى را فراهم مىسازند. مترجم بايد تفاوت زبانها را بهخوبى بشناسد؛ زبان گفتار و نوشتار بسيار متفاوتند؛ زبان مقالهنويسى، زبان كتابنويسى، زبان روزنامهنگارى و جز اينها با يكديگر تفاوتهاى آشكارى دارند و مترجم بايد در قدم اول زبان مقصد را از ابعاد مختلف بشناسد و با نظامهاى زبانى، مانند واژهشناسى، معناشناسى، و نظامهاى دستورى و از همه حساستر با «شمّ ادبى» بهخوبى آشنا شود.
اصل سوم: آشنايى با زبانشناسى مقابلهاى (LingisticsContrastive)
يكى از دشوارىهاى فراروى مترجم، برابريابى و برقرارى تعادل در ترجمه است. مترجم با آگاهى كاملى كه به زبان مبدأ و زبان مقصود دارد، مىتواند تا حدود بسيارى اين مسير پر پيچ و خم را طى كند و به هدف نزديكتر شود؛ ولى آيا او به تنهايى مىتواند تا پايان مسير با موفقيت پيش رود؟
الف. تشخيص نوع عناصر زبانى
در اولين گام، زبانشناس به بررسى هر يك از عناصر زبانى مىپردازد و پس از بررسىهاى لازم اعلام مىكند كه عنصر بررسى شده، عنصرى صرفاً زبانى است و يا تأثير و دخالت معنايى دارد و با حذف آن ريزش معنايى رخ مىدهد. واو استينافيه از جمله عناصرى است كه برخى به زبانى بودنِ صرف آن رأى دادهاند. بررسىهاى انجامشده نيز آن را تأييد مىكند و شايد به همين دليل باشد كه بسيارى از مترجمان قرآن آن را در ترجمه خود ناديده گرفته و در ترجمه نياوردهاند. برخى نيز آن را گاه آورده و گاه ناديده گرفتهاند كه دوگانگى كار آنان توجيهپذير نيست. نمونه ديگر تأكيدات فراوان در زبان عربى است. اين را نيز برخى صرفاً زبانى مىدانند كه نبايد آنها را در ترجمه لحاظ كرد، ولى اين نظريه با توجه به دلايل تاريخى و قرآنى ضعيف مىنمايد، هر چند نتوان آن را به طور كلى و در همه دورهها و در غير قرآن قاطعانه رد كرد. به هر حال وظيفه زبانشناس است تا با تحقيقى مناسب، پاسخى روشن به دست دهد تا مترجم از نتيجه كار او استفاده كند.
ب. برابريابى
زبانشناس در اين مرحله با سه نوع عنصر روبهرو است:
اصل چهارم: امانتدارى
اصل امانتدارى در ترجمه، اصلى اخلاقى، پذيرفتهشده و از موءلّفههاى ارزيابى و ارزشگذارى يك ترجمه است، و براى دستيابى به آن مىتوان با لحاظ شرايط و راهكارهايى موفقيت نسبى يافت. از جمله شرايط و راهكارها مىتوان به تخصص مترجم و ويراستار در حوزه مربوط و انتخاب نوع و شيوه صحيح ترجمه اشاره كرد.
2ـ2. مبانى
يك. رعايت مبانى كلامى و فقهى در ترجمه
چنانكه مىدانيم، به اقتضاى حكمت، بخش كوچكى از آيات قرآن به حكم آيه 7 سوره آلعمران (وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتء) متشابهند. در اينجا اين پرسش مهم مطرح مىشود كه مترجم در برابر آيات متشابه كه اغلب مربوط به صفات خبرى خدا، روءيت خدا، علم الهى، عصمت انبيا، جبر و اختيار، و جز اينها و نيز در برابر مسائل فقهى، چه وظيفهاى دارد؟ آيا بايد آنها را به همان شكل منتقل كند يا موضعى مشخص اتخاذ نمايد و زمينه سوء برداشتها را از ميان بردارد؟ پاسخ اين پرسش كاملاً روشن است؛ زيرا متن اصلى و متن ترجمه در جايگاه يكسان قرار ندارند و مقايسه آنها با يكديگر به لحاظ ابعاد گوناگون صحيح نيست؛ شايد مهمترين عاملى كه قياس را مع الفارق مىكند، ريزش معنايى در ترجمه است. ما هيچگاه نمىتوانيم متنى برابر اصل قرآن ارائه دهيم و اين به راحتى اثبات مىشود كه پرداختن به آن مناسب مجال فعلى نيست؛ افزون بر آن، قرآن اسلوبى مخصوص به خود دارد و خواننده با آمادگى بيشتر و پيشنيازهاى لازم با آن روبهرو مىشود و همچنين، تلقى خواننده از متن اصلى و متن ترجمه تفاوت مىكند؛ همچنان كه انتظار او نيز متفاوت است. بنابراين مترجم ناگزير است فهم خود را به خواننده منتقل سازد و در واقع تفسيرى در لباس ترجمه ارائه كند و اساساً كسانى كه بحث جواز و عدم جواز ترجمه قرآن را مطرح كردهاند، بعضاً جواز آن را تنها در اين فرض جايز دانستهاند.22
دو. مبانى تفسيرى مترجم
چنانكه پيشتر اشاره شد، مترجم بايد با اصول تفسير كاملاً آشنا باشد و در برابر مسائلى كه به گونهاى به اين حوزه مربوط مىشوند و در تفسير كارايى دارند، موضعى مشخص اتخاذ كند و آنها را در مسير تفسير و ترجمه، مبناى كار خود قرار دهد. براى مثال، مترجم بايد در برابر زبان قرآن، ابزارهاى فهم قرآن، وجود ترادف يا عدم آن و بسيارى مسائل ديگر، موضعى مشخص داشته باشد.
3. فرايند ترجمه قرآن
آنچه تاكنون بيان شد، مقدمهاى بود براى ورود به عرصه كاربردى ترجمه. مترجم در اين مرحله مىكوشد با طى گام به گام مسير ترجمه و رعايت پيشگفتههاى نظرى ـ كاربردى و ملاحظه مسائلى كه بدانها اشاره خواهد شد، ترجمهاى موفق ارائه دهد. سخن درباره مراحل و توقفگاههاى ترسيم شده در ذيل بسيار است و ما ناگزيريم به اشارههايى بسنده كنيم. مراحل انتقال از زبان مبدأ به مقصد در يك تقسيمبندى عبارتند از:
3ـ 1. تحليل واژگانى زبان مبدأ
تحليل واژگانى، نقطه آغازين كار مترجم است. مترجم مسلط بر زبان مبدأ با ابزارى كه در اختيار دارد (واژهشناسى، شناخت مترادفات، وجوه و نظاير، تضمينهاى نحوى و بلاغى، حقيقت و مجاز، اصطلاحات، كنايات، حقيقت قرآنى و... ) به سراغ ساختها و ريشه واژگان رفته، از جهت لفظ و معنا آنها را بررسى مىكند. اين پژوهش اهميت كليدى دارد و هر گونه ضعف و سستى در آن، كار تفسير و ترجمه را به نقصان مىكشاند. براى مثال، مترجم در ترجمه آيه 40 سوره اعراف: وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِيَاطِ، نيازمند بررسى يكيك واژگان و از جمله آنها واژه «جمل» است. جمل در لغت به دو معناى شتر نر و ريسمان محكم (طناب كشتى) به كار رفته است. مترجم پس از بررسىهاى تاريخى و لغوى معناى اول را ترجيح مىدهد24 و همان را براى ترجمه در نظر مىگيرد. البته در ادامه ترجمه، با توجه به مرحله شش (رعايت فضاى فرهنگى و فكرى مخاطب) ناگزير است توضيحى را به ترجمه بيفزايد و مثلاً بگويد: «... مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد [سوراخ سوزن به در دروازه و در طويله تشبيه شده است]...».
3ـ2. فهم درست و تحليل دستورى زبان مبدأ
مرحله دوم در كار ترجمه، فهم صحيح و تحليل دستورى متن مبدأ است. در اغلب موارد به محض قرائت متن، مفهوم خاصى به ذهن تبادر مىكند، ولى براى ارزيابى درستى و پايه اتقان مفهوم دركشده و نيز راهيابى به مراحل بعدى ترجمه، به تحليل دستورى و ادبى نياز است. تحليل دستورى و ادبى شامل شناخت نوع جمله، اركان و عناصر اصلى و فرعى، حروف، قيود، صفات، تكيهگاهها، آرايههاى بلاغى و بديعى و جز اينها است.
3. 3. برابريابى دستورى، واژگانى و ايجاد تعادل
يكى از اصلىترين و شايد دشوارترين مراحل ترجمه، برابريابى دستورى و واژگانى، و برقرارى تعادل ميان مبدأ و مقصد است. وظيفه مهم مترجم در اين مرحله، پس از كالبد شكافى واژگانى و دستورى متن مبدأ، انتقال ساختارهاى دستورى مبدأ به قالبهاى مناسب زبان مقصد است. گفتنى است منظور از ايجاد تعادل، «تشابه» نيست؛ زيرا اساساً تشابه ساختارى در بيشتر موارد امكان ندارد، بلكه مقصود قالبهايى است كه در خواننده ترجمه همان تأثيرى را بر جاى گذارد كه متن اصلى موءلف بر خواننده بر جاى مىگذارد. به ديگر سخن، اگر موءلف مىخواست آن را به زبان مقصد بيان كند، اين چنين بيان مىكرد. البته دو نكته را بايد در نظر داشت: اول اينكه ايجاد ترجمهاى براى متن مقدس قرآن امكانپذير نيست و تلاش مترجم براى انتقال تأثير متن در حد امكان است و نه تأثير برابر؛ دوم اينكه افزون بر «تأثير»، موءلفههاى ديگرى نيز وجود دارد كه مترجم بر حسب نوع و شيوه ترجمه، آنها را مد نظر دارد و همين ملاحظهها ممكن است در افزايش تأثير ترجمه يا كاهش آن، دخالت كند. يكى از بحثهاى مهم در حوزه ترجمه و زبانشناسى مقابلهاى كه در زمينه ايجاد تعادل طرح مىشود، حذف عناصر، افزايش، تغيير در ساختارهاى بيانى و مانند آنها در متن مقصد است. ريزش معنا و حذف عناصر زبانى ـ معنايى، هر چند بايد به حداقل برسد، گاه مترجم از آن ناگزير است و نمونههايى از آن در اصول ترجمه گذشت. افزودن بر ترجمه نيز ـ هر چند بايد تا امكان دارد از اصل ترجمه جدا شود؛ بهويژه در ترجمههاى وفادار و معنايى ـ به شيوههاى مختلف لازمه كار ترجمه است. برخى از اين تغييرها عبارت است از: تغيير ساختارهاى صرفى و نحوى، تغيير در ترتيب عناصر، تغيير در معنا كه گاه با ريزش معنا همراه است، تغيير در واحدهاى ترجمه (در مثل اصطلاحها، كنايهها و مانند آنها) تغيير در مثبت و منفى بودن عبارت، تغيير در جزء و كل، تغيير در علت و معلول، و جز اينها.
3ـ4. يكسان سازى ترجمه
يكى از مراحل دشوار ترجمه كه بخشى از آن در طول ترجمه و بخشى در پايان آن صورت مىپذيرد، «يكسانسازى» است. اين مسئله در خصوص قرآن از اهميت بيشترى برخوردار است. يكسانسازى را مىتوان در ابعاد مختلف مورد توجه قرار داد كه به اختصار به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
يك. يكسانسازى در آيات متشابه
آيات بسيارى از قرآن به صورت كامل (بقره، 134 و 141 ؛ رحمن، 13 كه در مجموع 31 بار تكرار شده است؛ و... ) يا در بخشى از آنها (مانند إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرء و مشابه آن) تكرار شده كه مترجم بدون دليل نبايد در ترجمه عبارتهاى گوناگون به كار ببرد. البته برخى عبارتها موهِم تشابه ظاهرىاند كه اين طور نيست و مفسر و مترجم بايد به ظرايف آنها پىببرند؛ مانند تقديم و تأخير «رغداً» در رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا30 و حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا31، با در نظر نگرفتن تثنيه و جمع، زيرا در زبان فارسى اين دو يكسان به كار مىروند.
دو. يكسانسازى در عناصر و ساختارهاى نحوى
اين بحث تا حدى مربوط به زبانشناسى مقابلهاى است. مترجم بايد پيش از ورود به ترجمه، تصوير روشنى از ساختارهاى معادل عناصر نحوى داشته باشد؛ براى مثال، موصول و صله آن را همه جا يكسان ترجمه كند؛ مانند الَّذِينَ ءَامَنُوا كه ممكن است به «كسانى كه ايمان آوردند» و «موءمنان» ترجمه شود. (اين مطلب را پيشتر در اتخاذ شيوه واحد در بحث انواع و شيوههاى ترجمه يادآور شدهايم) مثال ديگر: وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ32 و وَ هُوَ يَعِظُهُ33، ساختارهايى يكسان دارند و بايد يكسان ترجمه شوند، نه به اين صورت كه در يكى گفته شود: «و در حالى كه با او سخن مىگفتند» و در ديگرى گفته شود: «وعظ كنان».
سه. يكسانسازى در حذف و اضافه
در اين خصوص در بحث زبانشناسى مقابلهاى سخن گفتهايم و براى مثال، كسى كه واو استينافيه را عنصرى صرفاً زبانى مىداند و به ترجمه آن اعتقاد ندارد، بايد همه جا يكسان عمل كند.
چهار. يكسانسازى در الگوهاى بيانى34
مثال: ما(ى استفهامى) + لنا، لكم و... ، وَ مَا لَنَآ أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ35 برخى ترجمهها به يكسانسازى توجه نكرده و آن را به گونههاى مختلفى ترجمه كردهاند: ما را چه رسد؟ / ما را چه مىشود؟ / چرا نكنيم؟ / سزاوار ما نيست و... .
پنج. يكسانسازى در نثر
چندگانگى در نثر معمولاً در كارهاى گروهى رخ مىدهد؛ هر چند برخى مترجمان نيز يكسانسازى در نثر را چندان مورد عنايت قرار ندادهاند. براى مثال، در برخى عبارتها سرهنويسى و در برخى عبارتها عربىزدگى به چشم مىخورد.
شش. يكسانسازى در شيوههاى ويرايش
ويراستار نيز بايد قواعد ويرايش خود را يكسان به كار برد و از چندگانگى بپرهيزد.
3ـ5. شناخت و برابريابى سبكى
كارشناسان براى تشخيص نوع سبك، راهكارها و معيارهايى مطرح كردهاند كه برخى از آنها عبارت است از:
ـ برابريابى سبكى با رعايت التفاتهاى قرآنى؛
ـ رعايت كوتاهى و بلندى جملهها و ضربآهنگ حركت در بستر واژهها (با انتخاب نوع واژهها و وزن و آهنگ مناسب).
3ـ6. رعايت فضاى فكرى و فرهنگى مخاطب
مترجم بايد، افزون بر مسائل و نكات طرح شده، به چند نكته مهم ديگر نيز توجه نمايد كه از قرار ذيل است:
3ـ7. ارزيابى و كنترل نهايى
به نظر مىرسد براى ارزيابى و كنترل نهايى ترجمه قرآن دستكم حضور چهار گروه ضرورت دارد:
پىنوشتها:
* دانش آموخته حوزه علميه و پژوهشگر مركز فرهنگ و معارف قرآن. 1. عبدالكريم بىآزار شيرازى، قرآن ناطق، ج 1، ص 233 ـ 241، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، 1376 ش. 2. ر. ك: حيدر قلىزاده، مشكلات ساختارى ترجمههاى قرآن كريم، ص 22، موءسسه تحقيقاتى علوم اسلامى ـ انسانى دانشگاه تبريز، چ اول، تبريز، 1380 ش. 3. سوره ص، آيه 43. 4. قرآن مجيد، ترجمه محمدكاظم معزى، انتشارات اسوه، چ اول، قم 1372 ش. 5. زبان معيار امرى كاملاً شناخته شده نيست و كارشناسان هيچگاه نتوانستهاند بر تعريفى مشخص از آن، هم صدا شوند و شايد دليل عمده آن تغيير و تحول دائمى و شناور بودن آن است. با اين حال برخى كارشناسان ملاكهايى براى تشخيص آن ارائه كردهاند كه در اينجا فهرست آن را مىآوريم و تفصيل سخن را در پژوهشى در فرايند ترجمه قرآن، آوردهايم. آقاى احمد سميعى در نگارش و ويرايش (انتشارات سمت، چ اول، تهران، 1378 ش) معيارهاى زبان معيار را چنين ترسيم كرده است (با تلخيص و بازنويسى). خالى بودن از عناصر زبانى متروك و منسوخ يا مهجور؛ پرهيز از گردهبردارى؛ پرهيز از به كارگيرى عناصر و ساختارهاى مخصوص شعر و يا عناصر زبان صنفى؛ نزديك بودن به زبان جارى و متداول و همراه بودن با آن؛ و... . 6. نحل، آيه 50. 7. صف، آيه 2. 8. سيدمحمدحسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 1، ص 370 (تفسير آيه 104 سوره بقره)، دفتر انتشارات اسلامى، چ دهم، قم 1377 ش؛ عبدالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 2، ص 218، و ج 6، ص 46 ـ 47، انتشارات اسراء. 9. مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25. 10. ر. ك: يادداشت آيت اللّه مكارم شيرازى بر ترجمه قرآن خويش؛ محمد هادى معرفت، تفسير و مفسران؛ ترجمه على خياط، ج 1، ص 114، موءسسه فرهنگى التمهيد، چ اول، قم 1380 ش ؛ قرآن ناطق، ج 1، ص 261 ـ 263 ؛ مشكلات ساختارى ترجمه قرآنكريم، ص 28 و... . 11. انتقال برداشتهاى تفسيرى گاه در ترجمه اشراب مىشود؛ مثلاً به جاى «ما» (=چيزى) در «لم تقولون ما لاتفعلون» واژه «سخن» را قرار دهيم. اين گونه موارد به ترجمه معنايى ملحق است و گاهى تفسير در كنار ترجمه بدون علايم جداسازى قرار مىگيرد و يا اساساً برداشتى آزاد بر مبناى معناى تفسيرى ارائه مىشود. اين گونه موارد را مىتوان به ترجمه آزاد ملحق كرد. 12. بقره، آيه 124. 13. اين كتاب به تازگى تلخيص شده و با تغييراتى اندك به نام روش تفسير قرآن از سوى پژوهشكده ياد شده، منتشر شده است. برخى مسائل مطرح شده در محورهاى يادشده عبارتند از: الف. برخى از قواعد تفسير: 1. در نظر گرفتن قرائت صحيح؛ 2. توجه به مفاهيم كلمات در زمان نزول (اطمينان نكردن به معانى ارتكازى / توجه به معانى زمان و مكان نزول/ آگاهى از همه معانى و فرق نهادن بين حقيقى و مجازى)؛ 3. در نظر گرفتن قواعد ادبيات عرب؛ 4. در نظر گرفتن قراين (برخى از قراين از اين قرار است: فضاى نزول، فضاى سخن، آيات، روايات معصومين(ع)، ضروريات دينى، سياق و جز اينها)؛ 5. استفاده از دلايل قطعى و يا آنچه به منزله آن (علم و يا علمى) است. ب. منابع تفسير: قرآن، روايات، منابع لغوى، منابع تاريخى، عقل و دستاوردهاى تجربى. ج. علوم مورد نياز مفسر: علوم ادبى، بلاغى، علوم قرآن، علوم استنباط معرفتى دينى (اصول فقه و فقه)، علوم حديث (رجال و درايه)، علم كلام، علم تاريخ و علم موهبت. د. شرايط مفسر: ممارست در تفسير يا ملكه استنباط / فراهم بودن زمينههاى لازم ذهنى و روحى. 14. در كتاب روششناسى تفسير قرآن (ص335) و روش تفسير قرآن (ص 259) علومى مانند علم بديع از علوم مورد نياز مفسر خارج شده است. در اين مورد لازم است به دو نكته عنايت شود: نخست اينكه علم بديع در ترجمه كارايى و دخالت قابل توجهى دارد؛ بهويژه در محور برابريابى سبكى و ديگر اينكه به باور نگارنده، علم بديع در تفسير نيز دخالت دارد؛ براى نمونه مىتوان به لف و نشر اجمالى در آيه 135 سوره بقره (قالوا... ) و توريه در آيات 60 سوره انعام (جرحتم) و 143 بقره (وسطا) و جز اينها اشاره كرد. 15. بقره، آيه 130: «و چه كسى ـ جز آنكه به سبكمغزى گرايد ـ از آيين ابراهيم روى برتابد؟ و ما او را در اين دنيا برگزيديم؛ البته در آخرت [نيز] از شايستگان است». روشن است كه حضرت ابراهيم(ع) از صالحان است، و اين به تأكيد نياز ندارد. مگر آنكه منظور از صالحان افراد بهخصوصى باشند كه براساس روايات، منظور اهلبيت(ع) هستند. علامه طباطبايى(ره) با توجه به همين نكته به طور مستقيم براى تفسير اين آيه از روايات كمك گرفته است. 16. محمد فهمى حجازى، زبانشناسى عربى(درآمدى تاريخى ـ تطبيقى در پرتو فرهنگ و زبانهاى سامى)، ترجمه سيدحسين سيّدى، ص 44 ـ 45، انتشارات آستان قدس رضوى (به نثر) و سمت، چ اول، تهران، 1379 ش؛ جين اچسون، زبانشناسى همگانى، ترجمه وثوقى، ص 143 ـ 144، انتشارات علوى، چ سوم، تهران 1370. 17. مقالههاى گوناگونى در اين خصوص از سوى كارشناسان منتشر شده كه البته هنوز به صورت علمى و دقيق ارزيابى نشدهاند و برخى موارد پيشنهادى با چالشهايى روبهرو است. 18. حاقه، آيه 10. 19. ر. ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 37. 20. ابهامشناسى در زبان مقصد و متن ترجمه بسيار مهم است و در موفقيت مترجم دخالت فراوانى دارد. ابهام در زبان مقصد را مىتوان در دو شاخه اصلى «معنوى» و «لفظى» پىگرفت. عمده ابهامهاى معنايى و محتوايى به مباحث «تعقيد» در حوزه بلاغت باز مىگردد و ابهام در بُعد لفظى را مىتوان در سه شاخه واژگانى، سازهاى كه خود به دو شاخه صرفى و نحوى تقسيم مىشود و زبر زنجيرى / آوايى دنبال كرد. 21. نكته مهمى كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه مقصود ما از مطلب ياد شده عواملى است كه ضعيف بوده و سبب بروز ابهام مىشوند، ولى بايد توجه داشت كه الفاظ آيات تحمل بيش از يك معنا را دارد و چنانچه اثبات شود از يك عبارت بيش از يك معنا اراده شده، پذيرفتنى است؛ مانند ايهام در شعر كه بسيار به كار مىرود، ولى بايد توجه داشت كه اين معانى اولاً، نمىتوانند متناقض باشند و ثانياً، بايد هر يك مفهوم روشنى افاده كنند. به خلاف عبارات مبهم كه ابهام از انعقاد معنايى روشن جلوگيرى مىكند. گذشته از ظاهر، قرآن به تصريح روايات صحيح و فراوان، داراى بطون است كه دسترسى به آنها براى همگان امكانپذير نيست. 22. ر. ك: تفسير و مفسران، ج 1، ص 126 ـ 134. 23. طه، آيه 121. 24. آنچه آمده بنابر دريافت نگارنده است و تفصيل بحث را در پژوهشى در فرايند ترجمه قرآن ببينيد. 25. بيان تفصيلى مسائل و نكات ياد شده، در اين مختصر نمىگنجد، ولى ارائه فهرستى اجمالى از كتب مهم لغت خالى از فايده نيست. از اينرو فهرستى از مهمترين كتب لغت را در سه محور ارائه مىكنيم: 1. فرهنگهاى يك زبانه متقدم: كتاب العين، منسوب به خليل بن احمد فراهيدى (م 175 هـ) ؛ جَمْهَرَةُ اللغَة، تأليف ابن دُرَيْد أَزدى (223 ـ 321 هـ)؛ تهذيب اللغة، أزهرى (282 ـ 370 هـ) ؛ المحيط فى اللغة، صاحب بن عباد (326 ـ 385 هـ) ؛ الصحاح، ابن حماد جوهرى (332 ـ 393هـ)؛ مقاييس اللغة، ابن فارس (م 395 هـ) ؛ مجمل اللغة و نيز الصاحبى فى فقه اللغة، همو ؛ معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى (م 425 هـ)؛ المحكم، ابن سيدة (398 ـ 458 هـ) ؛ المخصص (فرهنگ موضوعى)، همو ؛ اساس البلاغة، زمخشرى (467 ـ 538 هـ) ؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ابن الاثير (544ـ606 هـ) وى برادر ابن اثير ـ نويسنده الكامل فى التاريخ ـ است ؛ العباب، صاغانى (م 650 هـ) ؛ لسان العرب، ابن منظور (630 ـ 711 هـ) ؛ المصباح المنير، فيّومى (م770هـ)؛ القاموس المحيط، فيروز آبادى (739 ـ 817 هـ) ؛ مجمع البحرين، فخرالدين الطريحى (979 ـ 1085 هـ) ؛ تاج العروس من جواهر القاموس، زبيدى (1145 ـ 1183 هـ). 2. چند لغت نامه قرآنى معاصر: التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى؛ المعجم فى فقه لغة القرآن و سر بلاغته، گروهى از محققان زير نظر محمد واعظزاده خراسانى؛ فرهنگنامه قرآنى (واژهياب فارسى)، گروه فرهنگ و ادب بنياد پژوهشهاى اسلامى زير نظر محمد جعفر ياحقى. 3. چند لغتنامه معاصر: المنجد فى اللغة، لويس معلوف (دست كم دو بار ترجمه شده است)؛ القاموس العصرى يا فرهنگ نوين، الياس انطون الياس (ترجمه شده است) ؛ اقرب الموارد فى العربية و الشوارد، سعيد شرتوتى (1849 ـ 1912 م) ؛ المعجم العربى الحديث لاروس، خليل الجُرّ (ترجمه شده است). 26. عبس، آيه 16. 27. واقعه، آيه 22. 28. بقره، آيه 221. 29. مائده، آيه 6. 30. بقره، آيه 35. 31. همان، آيه 58. 32. كهف، آيه 34. 33. لقمان، آيه 13. 34. براى آگاهى بيشتر ر. ك: ترجمان وحى، سال اول، شماره 1، ص 15 ـ 16، «يكسانسازى و هماهنگى ترجمه قرآن»، مرتضى كريمىنيا. 35. ابراهيم، آيه 12. 36. بقره، آيه 59. 37. توبه، آيه 38. 38. طه، آيه 71. 39. نساء، آيه 95. 40. بقره، آيه 283. 41. نور، آيه 31. 42. نبأ، آيه 33. 43. يوسف، آيه 26. 44. واقعه، آيه 36. |
|
نخستين شرط ترجمه قرآن كريم به زبانهاي مختلف جهان
دكتر ابوالقاسم امامي
متن شريف قرآن كريم، بارها و بارها به زبانهاي مختلف ترجمه گرديده است. ميراث عظيم ترجمههاي نامه آسماني ما كه از ديرباز در همه زبانها بر جاي مانده از شمار بيرون است. ترجمهها پياپي ظهور ميكنند، بارها نقد ميشوند، نقدها را مترجمان ميخوانند، باز ميبينيم و ميشنويم كه هيچ ترجمهاي راضي كننده نيست. نه راضي كننده مترجم است كه رنجي فراوان برده، نه راضي كننده نقاد كه بيهيچ سنجه مورد اتفاق به ارزيابي كار مينشيند و از عيبها و هنرها سخن ميگويد. چنين به نظر ميرسد كه اشكال اساسي را يا اصلاً نديدهايم يا از آن تغافل ميكنيم.قرآن كتاب آسماني يك ميليارد مسلمان است كه زبانهاي گوناگون دارند. پديدهاي است شگفت كه در روند تكامل و اعتلاي فرهنگ بشري اثري انكار ناپذير نهاده است. سخنهاي گوناگوني كه در باب ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي در ميان است، در زمينه تك تك زبانهاي جهان نيز كم و بيش وارد است. مسلمان عرب زبان چنين مشكلي ندارد. يك فرد عرب مستقيما با متن خالص قرآن كريم رو به روست و كسي اعم از مترجم و مفسر، در ميان او و قرآن فاصله نيست. عرب زبان هنگامي كه قرآن ميخواند، فقط قرآن ميخواند. يعني قرآن است و متن قرآن؛ قرآن است و زبان قرآن؛ نه چيز ديگر. يعني جاي تفسير در تفسيرها و جاي توضيح در هوامش و حواشي است. در باب مسلمان غير عرب با توجه به نكتهاي كه به آن اشاره رفت، مطلوب اين است كه وي، يعني مسلمان غير عرب نيز در برخورد با قرآن در سطح توده عرب زبان قرار گيرد، و همان بهرهاي را كه عرب زبانان از آن ميبرند، غير عرب از جمله پارسي زبانان نيز از خواندن آن ببرند و همان معاني يا همان پيام را ــ از اين حيث كه قرآن متني است و زباني دارد ــ از آن دريافت كنند، و در صورت احساس نياز به تفصيل، به تفسير يا حواشي مترجمان مراجعه كنند. گواه ما در اين سخن اين مطلب است كه، آن هنگام كه آيات پراكنده قرآن كريم در مصحفي فراهم ميآمد، دغدغه بزرگان اسلام چيزي جز اين نبود كه كلام وحي بيهيچ تغيير در كلمهاي، حرفي يا حركتي، ضبط و قيد شود و با آن كه گونههايي از ابهام در پارهاي مفردات و تركيبات و شأن نزول و ناسخ و منسوخ و جز آن از همان آغاز در ميان بود، باز هيچگونه توضيحي بر متن يا در حواشي قرآن كريم نيفزايند. پس، مطلوب منطقي هر خواننده عادي ترجمه قرآن نيز، به تأييد عقل بايد در همين حد باشد، يعني فهم متن قرآن و شيوه سخنش، چنان كه عرب زبان در مييابد. حساب و جاي تفسير و توضيح جداست. با اين همه، ترجمه قرآن شرايطي دارد. اسبابي است كه بايد در نزد مترجم فراهم بوده باشد. فنون پيرا قرآني كه در فهم قرآن دخيلاند، در نزد زركشي سيصد نوع است كه در نزد سيوطي در اتقان در هشتاد گونه، دمج و تخفيف يافته است. زمخشري به گونهاي ديگر، شرايط تفسير و فهم قرآن و در نتيجه ترجمه آن را در پانزده عنوان خلاصه كرده است. چيزي كه متخصصان مطالعات قرآني به خوبي از كم و كيف آن آگاهاند. ولي دشواري از همين جا آغاز ميشود. تفسيرِ معيار كدام است؟ علوم قرآني، با كدام پژوهش و با كدام دبستان فكري حجت است؟ در ترجمه متن قرآن، توضيحات تفاسير و علوم قرآني تا آن جا كه به طبيعت زبان قرآن مربوط ميشود، بسيار مغتنم است. مقصود از زبان قرآن ـ باز به تأييد عقل ـ همان است كه قوم مخاطب قرآن، در تاريخ و جغرافياي معيني بدان تكلم ميكردهاند كه براي خود داراي ويژگيهاي معناشناختي و زبان شناختي است و به تعبير خود قرآن «به زبان تازي روشن» است. با توجه به آنچه به اجمال گفته شد، پيشنهاد ميشود: 1 ـ منابع مربوط به زمينه علوم قرآني، تفسير، فرهنگنامههاي قرآني، به ويژه مطالعات نوين زبان شناختي كه ما را به طبيعت ساختارهاي زبان عربي رايج در زمان نزول قرآن برساند و همچنين ترجمههاي ملل از قرآن كريم، يا هرگونه مطالعاتي كه در باب قرآن صورت گرفته است، در يك كتابخانه تخصصي گردآوري شود. 2 ـ دانشمندان متخصص در تاريخ و ادب عرب، زبان شناسان و معناشناسان زبان عرب، در سراسر گيتي بيهيچ حساسيتي شناسايي شوند. 3 ـ همه نكتههاي موجود در منابع ياد شده، به ويژه از آن جهت كه به مفردات و تركيبات و خصايص زبان قرآن در تاريخ و جغرافياي ويژهاش مربوط ميشود گردآوري و دستهبندي شود و با استفاده از نعمت رايانه، آسان در دسترس قرار گيرد. 4 ـ همه وجوه و اختلاف برداشتهايي كه در معناي هر مفرد يا هر تركيب قرآني، در اين منابع وجود دارد، مورد بحث و تبادل نظر علمي و روشمند دانشوران متخصص و قرآن شناس قرار گيرد و آن همه وجوه در معاني الفاظ و تعابير قرآني، صرفا از حيث زبان، به وجه واحدي برسد. 5 ـ حاصل اين تلاش مشترك كه از سوي كارشناسان طراز اول جهان قرآن شناسي صورت پذيرفته، به امضاي همه رهبران مذهبي جهان اسلام ـ از طريق كنفراس سران اسلامي ـ برسد، به طوري كه حجيّت آن در هر كشور و حوزه اسلامي آشكار باشد و مورد قبول واقع گردد. 6 ـ سپس اين فرهنگنامه رسمي قرآن كه نهايي و كامل است، به سه زبان فارسي، عربي و انگليسي با دقت و وسواس لازم تهيه شود و به مهر تأييد مجدد ممهور شود. 7 ـ در باب تفسير و توضيح كه در پاورقي ترجمهها خواهد آمد، كاري مشابه آنچه معروض افتاد به طور نسبي صورت گيرد. 8 ـ سرانجام حاصل نهايي اين كوشش مقدس در همه كشورها اعم از اسلامي و غير اسلامي به عنوان فرهنگنامه رسمي زبان قرآن و تنها مرجع مترجمان جهان رسما منتشر شود. در آن هنگام است كه هر مسلمان يا غير مسلمان، در هر حوزه زباني، كه مايل به فهم قرآن، يا ترجمه كردن آن براي همزبانان خود باشد، ميتواند با اطمينان خاطر به معاني مورد اتفاق زبان قرآن دسترسي يابد و در زبان فارسي نيز علاوه بر امكان تهيه يك ترجمه رسمي، ميدان براي اعمال ذوق و هنر در ترجمه قرآن، بيهيچ دغدغهاي باز بماند. اين چنين است كه قرآن، از آن پس، آسان و بيتنش، در سراسر جهان انتشار خواهد يافت و همه، از خودي تا بيگانه، با قرآن به وجه درست آشنا خواهند شد. به نظر نگارنده، اين كار در رأس اهداف فرهنگي انقلاب اسلامي ما و همه رهبران فكري جهان اسلام است، زيرا هر كار اسلامي راستين از قرآن آغاز ميشود. اخبار ترجمه
سيمنار ترجمههاي قرآن مجيد
چندي پيش (22 تا 25 محرم 1419 برابر با 18 تا 20 مه 1998) در عمان پايتخت اردن، از سوي دانشگاه آل البيت، سميناري درباره ترجمه قرآن به زبانهاي خارجي منعقد شد كه گروهي از صاحب نظران و قرآن پژوهان از چهارده كشور در آن شركت داشتند. هيأت رئيسه اين سمينار عبارت بودند از آقايان: دكتر محمدعدنان البخيت، دكتر محمد الارناؤوط، دكتر فاضل بيات، بهجت الحباشنة و دكتر عبداللّه الخطيب. رياست جلسات نيز به عهده آقاي دكتر محمد عدنان بود.
1. ترجمه تركي قرآن كريم
اين ترجمه كه توسط شعبان پريش انجام شده است، مقدمهاي كوتاه به قلم فيضي زولال اوغلو به همراه دارد و توسط چند تن از دانشمندان، ويرايش و بازنگري شده است. ترجمه با قلمي روان نگارش يافته و قواعد تركيبي و ساختار آيات در آن رعايت شده است. در پاورقي، توضيحاتي پيرامون برخي واژهها آورده شده و برخي آيات نيز تفسير گرديدهاند. در پايان، اصطلاحات قرآني در 7 صفحه تنظيم شده و يك فهرست موضوعي همراه با جدولي مشتمل بر ترتيب نزول سورهها بر آن افزوده گرديده است. اين ترجمه توسط انتشارات «الك بهار» در استانبول در قطع جيبي منتشر شده است.
2. تفسير روح الفرقان
اين تفسير، زير نظر محمود اوستا عثمان اوغلو كه از علماي معروف حنفي است، با همكاري چند تن از دانشمندان در سال 1991 آغاز گرديده و تا كنون 6 جلد آن تا سوره مائده منتشر شده است. اين مجموعه تفسيري مشتمل بر مقدمهاي پيرامون مسائلي چون فضايل قرآن، آداب قرائت آن، و نكوهش سطحي نگري به مفاهيم آيات آن است. در تفسير آيات، نخست معاني واژهها آمده و سپس به ترجمه آيه پرداخته شده و آنگاه با استناد به منابع اهلسنت، آيات تفسير گرديده است. نشر اين اثر را انتشارات سراج در استانبول بر عهده دارد.
3. الميزان في تفسير القرآن
اين اثر، ترجمه جلد سوم تفسير الميزان تأليف علاّمه طباطبايي است كه توسط وحدالدين انجه و تني چند از علما به تركي استانبولي برگردانده شده است. ترجمه مزبور همراه با متن قرآن در تابستان 1998 توسط انتشارات كوثر در استانبول به چاپ رسيده است.
4. الجامع لأحكام القرآن
اين اثر، ترجمه تفسير الجامع لأحكام القرآن تأليف ابوعبداللّه محمد بن احمد قرطبي (در گذشته به سال 671ق) است كه توسط م. بشير اريارسوي ترجمه آن آغاز گرديده و تا كنون 6 جلد آن توسط انتشارات بروج در استانبول منتشر شده است.
ترجمه فارسي تفهيم القرآن
تفهيمالقرآن، ترجمهاي است از قرآن كريم همراه با توضيح و تفسير كه توسط امام ابوالأعلي مودودي به زبان اردو نگارش يافته است. وي ساليان دراز به گردآوري اين اثر قرآني اشتغال داشته و بخشهاي وسيعي از آن را در بازداشتهاي مكرري كه از سوي دولت وقت پاكستان نسبت به وي به جرم مبارزه با ملحدان و غربگرايان صورت ميگرفت، به انجام رسانده است. اين تفسير براي نخستين بار در سال 1951 م در لاهور، مكتبه تعمير انسانيت، در شش جلد به چاپ رسيد. در سالهاي اخير مجموعه ياد شده، به زبانهاي انگليسي، تركي و بنگالي ترجمه گرديده و ترجمه فارسي آن نيز توسط مترجماني چند انجام گرفته و به بازار عرضه شده است. مترجمان فارسي اين مجموعه عبارتند از آقايان: كليماللّه متين ـ مترجم جلد اول و دوم و ششم، دكتر آفتاب اصغر ـ مترجم جلد سوم، سيد نياز محمد همداني ـ مترجم جلد چهارم و پنجم. اين مجموعه تفسيري در لاهور پاكستان توسط دارالعروبة للدعوة الاسلامية انتشار يافته است.
قرآن مجيد با ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي
اين قرآن كه نخستين بار در سال 1370 ش با خط استاد احمد نيريزي، در قطع رحلي توسط سازمان اوقاف و امورخيريه چاپ شد، مجددا با بازنگري و اصلاحات مترجم، در سال 1377 به چاپ رسيده است. از ويژگيهاي اين ترجمه قالب ساختاري آن است كه مترجم كوشيده است بدون افزودن توضيحات تفسيري در ميان پرانتز يا قلاب، ترجمه هر آيه را در قالبي فشرده و با استفاده از واژههاي سره فارسي كه جلوههايي از هنر در ادب فارسي را به همراه دارد منعكس كند. از ويژگيهاي ديگر آن، دقت در برگردان كلمات و رعايت مطابقت و تركيب نحوي متن است، كه طبعا اين امر در ترجمه كلام خدا بسيار مهم و ضروري مينمايد. مترجم در پايان ترجمهاش گفتاري را تحت عنوان «قرآن و ترجمه» آورده كه در آن از ويژگيهاي اين ترجمه و تواناييهاي زبان فارسي و چگونگي بهرهبرداري از آن سخن به ميان آمده است. چاپ دوم اين قرآن با خط عثمان طه، در قطع رقعي توسط انتشارات اسوه، وابسته به سازمان اوقاف و امور خيريه در تيراژ 10000 جلد انجام گرفته و به بازار عرضه شده است.
قرآن كريم با ترجمه مسعود انصاري
اين ترجمه، جديدترين ترجمهاي است كه از قرآن كريم به زبان فارسي منتشر شده است. مترجم در مؤخرهاي كه در پايان ترجمه خود آورده ويژگيهايي را براي ترجمه خود برشمرده كه موارد زير از جمله آنهاست:
آموزش قرائت قرآن كريم به زبان روسي
امروزه با رويكرد دوباره مردم به مذهب در كشورهاي مستقل مشتركالمنافع (شوروي سابق)، نياز به آموزش صحيح قرآن در ميان مسلمانان اين كشورها به خوبي احساس ميشود. در راستاي تأمين اين نياز تا كنون تلاشهايي صورت گرفته است كه از جمله آنها ميتوان تأليف كتاب آموزش قرائت قرآن كريم به زبان روسي را نام برد. اين كتاب توسط خانم دكتر مرضيه يحيي پور (استاديار دانشگاه تهران) در دوران اقامت ايشان در روسيه، نگاشته شده است. نشر اين اثر را مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاي خارجي برعهده داشته كه آن را در قطع وزيري و در تيراژ 5000 جلد منتشر ساخته است. |
|
نثر معيار در ترجمه قرآن كريم
بهاء الدين خرمشاهي
بحث اين نوبت ما نه درباره نكته يا معضلي قرآني، بلكه مربوط به ترجمه قرآن كريم است، يعني ترجمه فارسي و دقيقتر بگويم راجع به زبان و نثر ترجمه فارسي قرآن كريم است كه از هر نظر شايسته تفحص و تحقيق و تأمل است و قرآن پژوهان معاصر و حتي مترجمان قرآن، كمتر به آن پرداختهاند. سؤال و مسأله اين است كه سبك نثر ترجمه امروزين قرآن چگونه بايد باشد و مراد ما البته ترجمه فارسي است ولي بحث تا حدودي اطلاق دارد و همين مسايل قابل تطبيق و انطباق به ترجمه امروزين انگليسي قرآن يا ترجمه اردو و غيره هم هست. |
|
لزوم رعايت مباني كلامي در ترجمه قرآن مجيد
يعقوب جعفري
ترجمه آيات قرآن مجيد و برگردان آن به زبان هاي ديگر كاري بس دشوار است و دانشي گسترده و حوصله اي بسيار و تسلطي فراوان به زبان عربي و زبان ترجمه را طلب مي كند و كمتر كسي مي تواند اين ويژگي ها را در خود جمع كند و مرد اين ميدان باشد. از اين رو مي بينيم هر ترجمه اي به هر زباني منتشر مي شود با وجود دقت و تعمقي كه مترجم مدعي آن است، باز كاستي ها و اشتباهات فراواني در آن ديده مي شود و به همين جهت مي توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا به راستي ترجمه دقيق قرآن دور از دسترس بشر است؟البته هر زباني ظرافت ها و ريزه كاري ها و كنايه ها و تمثيل ها و تعبيرهاي خاصي دارد كه ترجمه دقيق آنها به زبان ديگر مشكل مي نمايد. ولي دشواري هاي ترجمه قرآن فراتر از اين موضوع است؛ زيرا در ترجمه قرآن علاوه بر ظرافت هاي خاص زبان عربي، مفاهيم بلند آيات قرآني كه در قالب الفاظي بسيار فصيح آمده است، نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. يكي از دشواري هاي موجود در ترجمه قرآن، اشتمال آن بر يك سلسله مسائل و موضوعات اعتقادي است كه به صورت كلي مطرح شده و بعضي از آنها مسلما از آيات متشابه قرآن است. چيزي كه مسأله را مشكل كرده، وجود آراء و عقايد مختلف و ناهمگون در ميان ارباب ملل و نحل و صاحبان نحله ها و فرقه هاي كلامي و اعتقادي است كه متأسفانه مسلمانان به آن گرفتار شده اند و مي بينيم كه هر گروهي، از آيات اعتقادي قرآني به گونه اي برداشت مي كند كه با انديشه هاي پيش ساخته خود مناسب بداند و متأسفانه به جاي اين كه انديشه خود را در گرو آيات قرآني قرار بدهد آيات قرآني را زنداني افكار خود مي سازد. اين چيزي است كه با مراجعه گذرا به تفاسيري كه از سوي صاحبان آراء كلامي نوشته شده، مانند زمخشري و بيضاوي و فخررازي، مشاهده مي كنيم و در جاي جاي آن حضور افكار پيش ساخته مؤلف را مي بينيم. شايد اين يك حكمت الهي است كه آيات قرآني به گونه اي است كه هر گروهي بتواند خود را با آن تطبيق دهد و اين يكي از دلايل عدم تحريف قرآن و رمز جاودانگي آن است. به خاطر همين ويژگي كه آيات قرآني دارد، حضرت علي عليه السلام در جريان محاجّه با خوارج، به ابن عباس دستور داد كه با آنها با قرآن احتجاج نكند، و فرمود: فان القرآن حمّال ذو وجوه تقول ويقولون يعني در قرآن احتمال معاني مختلفي داده مي شود و وجوه گوناگوني دارد.1 در ترجمه اين گونه آيات چه بايد كرد؟ آيا آنها را به همان حالت كلي بايد ترجمه كرد كه هر كسي، هر گونه خواست از آن برداشت كند؟ يا بايد مباني و اصول كلامي رعايت شود؟ واضح است كه يك مسلمان نمي تواند و نبايد از اعتقادات پذيرفته شده در مذهب خود دست بردارد و درباره آن بي تفاوت باشد. او بايد قرآن را مطابق با اصول مسلّم مذهب خود ترجمه كند؛ زيرا اگر چنين نكند خواننده ترجمه گمراه مي شود و اي بسا گرفتار اعتقادات باطلي بشود. اگر از همان آغاز، اختلافات فكري و عقيدتي ميان مسلمانان به وجود نيامده بود و اين مكتب هاي كلامي تأسيس نشده بود و قرون بعدي اسلامي هم مانند عصر پيامبر خالي از هر گونه اختلافات مذهبي و عقيدتي بود، مناسب اين بود كه در ترجمه اين گونه آيات، همان حالت كلي حفظ شود و بد آموزي نداشت، ولي چه بايد كرد كه ما در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفته ايم و امكان ندارد كه خود را از آن دور كنيم. و اگر اصول و مباني پذيرفته شده و مسلّم خود را در ترجمه قرآن رعايت نكنيم خواننده را آزاد گذاشته ايم كه اعتقادات باطل و غير قابل قبولي داشته باشد. بنا بر اين به حكم آن كه ايران يك كشور شيعي مذهب است، هر ترجمه اي كه در ايران منتشر مي شود، مي بايد مباني كلامي شيعه را رعايت كند و ترجمه اي كه در آن اصول مسلّم شيعه رعايت نشده باشد قابل قبول نيست. در اين جا ما نمونه هايي از اين گونه آيات قرآني را مي آوريم و مختصري درباره آنها توضيح مي دهيم. البته در اين بحث، ترجمه خاصي مورد نظر ما نيست بلكه فقط مسائل را به صورت كلي مطرح مي كنيم.
عصمت پيامبران
همه مسلمانان بر لزوم عصمت پيامبران تأكيد دارند و مسأله در كليت آن مورد اتفاق دانشمندان فِرَق اسلامي است و تنها در بعضي از جزئيات اختلاف شده است كه در كتب كلامي آمده است و متكلمان مسأله را با ادله گوناگوني اثبات كرده اند.2
1. تنزيه الانبياء :
كه به وسيله متكلم شيعي معروف سيد مرتضي علم الهدي نوشته شده است.
2. عصمة الانبياء :
كه به وسيله فخر رازي از متكلمان اهل سنت تأليف شده است.
تعريف ايمان
در تعريف ايمان ميان فِرَق اسلامي اختلافاتي وجود دارد. از نظر مرجئه ايمان تنها اعتقاد قلبي و يا حتي تنها شناخت خداست. در نظر آنها عمل تأثيري در ايمان ندارد.6 از نظر خوارج ايمان دو جزء دارد: اعتقاد قلبي و عمل كردن به احكام. به عقيده آنها كسي كه واجبي را ترك مي كند و يا حرامي را مرتكب مي شود كافر است و نمي توان به او مؤمن گفت، هر چند كه در دل اعتقاد به خدا و شريعت داشته باشد.7 البته حشويه و اهل حديث هم عمل را جزء ايمان مي دانند ولي مرتكب كبيره را كافر نمي گويند. از نظر معتزله كسي كه مرتكب گناه كبيره مي شود نه كافر است نه مؤمن بلكه حد وسط ميان اين دوست (منزلة بين المنزلتين).8 در مقابل اينها شيعه و اشاعره از اهل سنت معتقدند كه ايمان فقط اعتقاد قلبي است و عمل جزء ايمان نيست ولي شرط نجات انسان است. بنا بر اين ضمن اين كه عمل لازم است و اگر نباشد شخص معذب خواهد بود، مرتكب گناه كبيره كافر نيست بلكه فاسق است.9
جبر و تفويض و خلق اعمال
آيا بندگان در انجام اعمال خود مجبورند و هر چه انجام مي دهند در واقع خدا آن را خواسته است و فعل خداست و به اصطلاح، اعمال را خدا خلق مي كند و يا انسان يك فاعل مختار است و هر چه انجام مي دهد منتسب به اوست؟ اين موضوع معركه آراء است و بحث هاي مفصلي در علم كلام دارد. اهل سنت و اشاعره و اهل حديث معتقد به جبر هستند و مي گويند تمام كارهايي كه از انسان سر مي زند، حتي گناهان، مربوط به خداست و بنده اختياري از خود ندارد. البته ابوالحسن اشعري بنيان گذار مكتب اشاعره براي كاستن از استبعاد اين عقيده قائل به كسب شده است11 كه در كتب كلامي به طور تفصيل مورد بحث قرار گرفته است. در مقابل اين گروه، شيعه و معتزله جبر را قبول ندارند و افعال عباد را منتسب به خود آنها مي دانند. البته ميان شيعه و معتزله هم تفاوت هايي وجود دارد كه يكي از آنها مسأله (بل امر بين الامرين) است.
صفات خبري و تجسيم و تشبيه
در قرآن كريم صفاتي براي خدا اثبات شده است كه اگر آنها را به معناي ظاهري خود بگيريم دچار نوعي تجسيم و تشبيه خواهيم شد، مانند اثبات دست و صورت و چشم و نشستن بر كرسي و نظاير آنها، كه در اصطلاح كلامي به اين گونه صفات، صفات خبري گفته مي شود، در مقابل صفاتي مانند علم و قدرت و حيات كه صفات ذاتي هستند.
احباط و موازنه و تكفير
آيا اعمال نيك و اعمال بد، در يكديگر تأثير متقابل دارند؟ يعني به ميزاني كه انسان كار بد مي كند، از كارهاي نيك او كاسته مي شود و بالعكس و يا هر عمل خوب و بدي حساب مخصوص خودش را دارد؟ معتزله شق اول را گرفته اند كه به آن «احباط و تكفير» گفته مي شود. به عقيده آنها انسان وقتي كار بدي مي كند و مرتكب معصيت مي شود اعمال نيك او به كلي از بين مي رود(احباط) و يا به مقدار همان كار بد از اعمال نيك او كاسته مي شود(موازنه).14 ولي شيعه و اشاعره از اهل سنت، احباط و موازنه را قبول ندارند و معتقدند كه هر كاري حساب خاص خودش را دارد و تأثيري در كار متقابل نمي كند.15
خلود در جهنم
يكي از مسائل مهم كلامي همين مسأله است. معتزله معتقد است كه مرتكبين گناه كبيره در صورتي كه بدون توبه از دنيا بروند براي هميشه در جهنم خواهند بود و آنها خلود در عذاب دارند و به خاطر همين عقيده به معتزله «وعيديه» هم گفته مي شود. در مقابل آنها شيعه و اشاعره از اهل سنت، بر اين باورند كه تنها كافران و مشركان خلود در جهنم دارند و گنهكاران از اهل ايمان اگر هم وارد جهنم شوند، بالاخره اميد نجات و عفو براي آنها وجود دارد و خداوند تنها گناه شرك را عفو نمي كند.17
رؤيت خداوند
اختلاف درباره رؤيت خداوند ميان شيعه و معتزله از يك سو، و اشاعره و اهل حديث و حشويه از سوي ديگر است. شيعه و معتزله با توجه به دلايل عقلي و نقلي كه اقامه مي كنند معتقدند كه رؤيت خداوند نه در دنيا امكان دارد و نه در آخرت؛ ولي بقيه عقيده دارند كه خداوند را با همين چشم ظاهري در قيامت مي توان ديد. ابوالحسن اشعري مي گويد: ما معتقديم كه خداوند در آخرت با اين چشم ها ديده مي شود و همان گونه كه ماه در حالت بدر ديده مي شود، مؤمنان او را خواهند ديد.18 و نظير آن را در دو كتاب ديگرش نيز آورده است.19
پي نوشت ها:
1- نهج البلاغه، نامه 77. 2- رجوع شود به: قاضي عبدالجبار، المغني في ابواب التوحيد و العدل، ج 15، ص 302. 3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 12. 4- تفتازاني، شرح المقاصد، ج 2، ص 194. 5- علامه حلي، كشف المراد، ص 349. 6- اسفرايني، التبصير في الدين، ص 97. 7- شهرستاني، الملل والنحل، ج 2، ص 115. 8- بغدادي، الفرق بين الفرق، ص 115. 9- علامه حلي، كشف المراد، ص 426. شهيد ثاني، حقايق الايمان، ص 13 و ايجي، المواقف، ص 389. 10- در اين باره رجوع شود به: سيري در علوم قرآن، ص 342. از اين نگارنده. 11- رجوع شود به: فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، ص 263. 12- رجوع شود به: ابن خزيمه، التوحيد واثبات صفات الرب، ص 56 به بعد، و ابن حنبل، السنة، ص 19 به بعد. 13- اشعري، الابانة عن اصول الديانة، ص 85. 14- قاضي عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص 626. 15- جرجاني، شرح المواقف، ج 8، ص 209 و تفتازاني، شرح المقاصد، ج 5، ص 151 و علامه حلي، كشف المراد، ص 413. 16- براي تفصيل بيشتر درباره احباط و تكفير، رجوع شود به: سيري در علوم قرآن، ص 346، اثر نگارنده. 17- تفسير فخر رازي، ج 3، ص 144. 18- الا بانة عن اصول الديانة، ص 2. 19- اللمع، ص 61، و مقالات الاسلاميين، ج 2، ص 322. 20- در اين باره رجوع شود به: اصول كافي، ج 1، باب ابطال الرؤية، و توحيد صدوق، ص 121. |
|
ترجمه و گزاره های قرآنی
سيد محمدرضا طباطبائي
یكی از مسائل پایه در ترجمه كه لازم است مترجمان قرآن بدان توجّه داشته باشند، داشتن یك نگاه دقیق معرفت شناسانه، یا اصلاح دیدگاه پیشین خود در این زمینه است. با عنایت به تنوع گزارهها و واژههای قرآنی، برداشتها و در پی آن ترجمهها نیز متنوع خواهند شد. اگر نظری كلّی بر آیات قرآن بیفكنیم، به طور كلّی با چهار نوع گزاره مواجه خواهیم شد كه به اختصار آنها را بیان میكنیم:
الف ـ گزارههای تبیینی:
عبارت است از آیاتی كه ویژگیهای پیامهای دینی و پیامآور آن را مطرح میسازد و مقدمه ورود به قرآن باشد، لذا طبیعی است كه بر سایر بخشها مقدم است در این گزارهها، مسائلی مانند این كه قرآن كریم به زبان عربی مبین است، باطل ستیز است، احسن الحدیث است و آمده است مثلاً آیه كریمه «الله نزل أحسن الحدیث كتاباً متشابها مثانی»[1] از این دسته به شمار میآید حال مترجمان قرآن باید به مسئله تبیینی بودن این آیه شریفه توجّه داشته باشند و با عنایت به این مسئله آن را ترجمه كنند تا معنای صحیحی را ارائه دهند مثلاً مرحوم علامه طباطبایی و صاحب مجمعالبیان با لحاظ همین مسئله در شرح واژه «مثانی» فرمودهاند: مثانی جمع «مثنیه» به معنای معطوف است به این بیان كه برخی از آیات قرآن با شرح و بیان آیات دیگر، بیآنكه میانشان اختلافی باشد، بر هم منعطف میشوند و با اجمال و تفصیل مكمل هم میگردند.[2]
ب ـ گزارههای اعتقادی:
این گزارههای آیات كلامی قرآن را شامل میشود كه مترجمان باید آموزههای اعتقادی صحیح را در ترجمه این گزارهها ملحوظ دارند. به عنوان مثال واژه «واسع» در فراز «والله واسعٌ علیم»[3] را غالب مترجمان قرآن با این تعابیر ترجمه كردهاند: «گشایش دهنده»، در فراخی بخش، وسعت بخش، فراخی دهنده، گشایشگر و... حال آن كه این تعابیر كاملاً نادرست است. زیرا «واسع» در اینجا به معنای «وسیع» است نه «وسعت دهنده». لذا تعبیر مناسب این فراز آن است كه «و خدا دارای وسعت و دانا است.» اشتباهات مترجمان قرآن در گزارههای اعتقادی بسیار است و آنچه ذكر كردیم نمونهای از آن بود.
ج) گزارههای عملی:
گزارههای عملی آیاتی شامل میشود كه مسائل عملی همچون فقه، حقوق، اخلاق و... را بیان میكنند. چنان كه پیش از این گفتیم هر گزاره را باید به زبان مناسب خودش به ترجمه درآورد یك نمونه از گزارههای عملی كریمه «فتیموا صعیراً طیباً»[4] میباشد. یكی از مترجمان این آیه را به این صورت ترجمه كرده است: «باید آهنگ خاك بلند پاكیزهای كنید. یا باید به خاك بلند پاكی روی آورید. چنان كه میبینید این عبارت فقهی هیچ صورت گزارههای فقهی را ندارد. لذا ترجمه بهتر آن است كه بگوییم: «پس بر خاكی پاك تیمم كنید.» در ترجمه گزارههای عملی (حقوقی، اخلاقی و...) هم باید به همین صورت همسانی زبان ترجمه با نوع گزاره لحاظ شود.
د) گزارههای علمی:
مترجمی كه میخواهد گزارههای علمی قرآن را ترجمه كند، این كار را باید با یك تفسیر علمی معتبر انجام دهد كه دچار تفسیر به رأی نگردد. یعنی معنایی را برگزیند كه اوّلاً آنها را از مطالب قطعی علوم اخذ كرده باشد نه از قوانینی متغیری كه پس از مدتی احتمال نقض آن داشته باشد. ثانیاً باید با دلیل عقل پشتیبانی شود و ثالثاًآن معنا با ظاهر آیات قرآن چه از لحاظ لغوی و چه اصطلاحی همخوانی داشته باشد. برای مثال آیه «الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها»[5] را بررسی میكنیم. مترجمان قرآن این آیه را به دو گونه ترجمه كردهاند:
پاورقیها
[1] . زمر / 23. [2] . المیزان، علامه طباطبایی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چ سوّم، 1397 ق، مجمع البیان، طبرسی، دار احیاء التراث العربی، ج 4، ص 494. [3] . بقره، 268 و نیز ر. ك: بقره، 115 و 247 و 261 و آل عمران، 73 و مائده 54 و نور، 32. [4] . نساء / 46 و مائده / 6. [5] . رعد / 2. [6] . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 203، تهران، مكتبه العلمیه الاسلامیه، بیتا، تفسیر صافی، ج 3، ص 556، مشهد، دارالمرتضی، بیتا، البرهان، سید ثم حسینی بحرانی، ج 3، ص 277، بنیاد بعثت، تهران، چ اول، 1415 ق، نورالثقلین، الحویزی، ج 2، ص 480، قم، مطبعه العلمیه، چ دوّم، بیتا، با كنزالدقائق، ج 6، ص 407، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول، 1366 ش. |
|
تأثير نظم زباني و نظم زماني در ترجمههاي قرآن كريم*
دكتر شهره شاهسوندي
صورتهاي مختلف ساختارهاي دستوري ميتوانند به يك معنا باشند. برگردان اين صورتهاي مختلف معمولاً براي مترجم مشكل ساز نيست. زيرا وي با آگاهي از ترتيب متفاوت قرار گرفتن اجزاء جمله در زبانهاي مختلف، به معادل يابي در زبان مقصد ميپردازد. اما بايد توجه داشت كه ترتيب و نظم به سطح كلمه و عبارت خلاصه نميشود. اين نظم ميتواند ترتيب قرار گرفتن جملات ناقص در يك جملة اصلي و جملات در يك بند را نيز در بر بگيرد. بررسيها بيانگر اين است كه تفاوت ميان انواع نظم در زبان يعني نظم زباني[1]، نظم زماني[2] و نظم منطقي[3] ميتواند بر روي فرآيند درك ما از متون، تأثير بگذارد. اين مقاله در صدد است تا نشان دهد چنانچه مترجم قرآن، بدون توجه به نظم زماني و منطقي، تنها توجه خود را به نظم زباني زبان مبدأ يعني عربي معطوف سازد ممكن است نتواند مفهوم متن را به درستي در ترجمة خويش منعكس سازد.
كليدواژهها : قرآن، ترجمه، تفسير، نظم زماني، نظم زباني، تقدم، تأخر.
مقدمه
نظم زباني عبارت است از ترتيب قرار گرفتن عناصر در عبارات، عبارات در جملات و جملات در بندها. اما نظم زماني نظمي است كه ما آن را تجربه كرده و توالي وقايع را بر اساس آن درك ميكنيم. زماني كه اين دو نظم بر يكديگر منطبق باشند پيام متن به راحتي درك ميشود. موارد متعددي نيز وجود دارد كه اين دو نظم بر يكديگر منطبق نيستند اما با استفاده از ساز و كارهاي خاص زباني كه بيانگر نظم منطقي است، خواننده ميتواند به راحتي به معناي متن دست يابد. براي مثال در زبان فارسي ميتوان جملات زير را به جاي يكديگر به كار برد بيآن كه تفاوت معنايي خاصي ايجاد شود:
نظم از ديدگاه زبان شناسان غربي
چينش جملهها در متون توصيفي از نظر ون ديك[4] (106 ـ 108) قوانين و محدوديتهاي خاص خود را دارد. خلاصة نظرات وي به شرح زير است:
نظم از ديدگاه قرآن پژوهان مسلمان
قرآن پژوهان مسلمان مقولة نظم زباني و نظم زماني را بسيار پيشتر از زبان شناسان غربي تحت عنوان تقديم و تأخير مورد توجه قرار دادند. از نظر شريف مرتضي از علماي شيعه در قرن چهارم هجري مقولة تقديم و تأخير در شعر و كلام عرب بسيار آمده است (1/4). وي در غرر الفوائد و دُرر القلائد مشهور به امالي از اين ساز و كار زبان عربي در تفسير برخي از آيات قرآن بهره جسته است كه در جاي خود به ذكر آنها ميپردازيم. طبرسي و فخر رازي از جملة ديگر مفسران قرآن هستند كه اين مقوله را مدّ نظر داشتهاند. سيوطي (الاتقان في علوم القرآن، 3ـ4/47 ـ 38) با دستهبندي انواع تقدم و تأخر دو كاربرد براي آنها در قرآن در نظر ميگيرد:
1. تبرك: نظير مقدم داشتن خداوند در امور پر اهميت
شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئكَةُ وَ أُوْلُوا الْعِلْمِ قَائماً بِالْقِسْطِ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكِيمُ. (آل عمران/18)
2. تعظيم:
وَ اللهُ وَ رَسُولُهُ أحَقُّ أنْ يُرْضُوهُ. (التوبه/62)
3. تشريف:
3 ـ 1. مقدم داشتن مذكر بر مؤنث: إنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤمِنِينَ وَ الْمُؤمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ (الأحزاب/35)
4. تناسب متقدم با سياق كلام:
وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ (الأنبياء/91) اين آيه چون در مورد مادر بوده وي را بر فرزند مقدم داشته است. اما در آيه ديگري كه اين تناسب وجود ندارد پسر قبل از مادر ذكر شده است. وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ اُمَّهُ آيَةً (المؤمنون/50)
5 ـ تشويق، سفارش يا تأكيد بيشتر:
مانند مقدم داشتن وصيت بر قرض، حال آن كه قرض شرعاً بر وصيت مقدم است. مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أوْ دَيْنٍ (النساء/11) اين تقدم بدان منظور صورت گرفته است تا مبادا نسبت به امر وصيت سستي شود.
6 ـ سبقت داشتن:
6 ـ 1. از لحاظ وجود يافتن در زمان جلوتر: يَا أيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ (الأحزاب/59) فرزندان از لحاظ منطقي بعد از پدر و مادر به وجود ميآيند.
7. سببيت:
إنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (البقره/222) چون توبه سبب طهارت و پاكي است، التَّوَّابِينَ قبل از الْمُتَطَهِّرِينَ آمده است.
8. بسياري افراد:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ (التغابن/2) تعداد كفار از مؤمنين بيشتر است.
9. ترقي از پايينتر به بالاتر:
ألَهُمْ أرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ أيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ أعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا (الأعراف/195)
10. تنزل از بالاتر به پايينتر:
لاَ يُغَادِرُ صَغِيرةً وَ لاَ كَبِيرةً إلاَّ أحْصَاهَا (الكهف/49)
پاورقيها:
* ـ تاريخ وصول: 18/2/82 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 30/7/82 . [1]. Linguistic order. [2]. Chronological order. [3]. Logical order. [4]. Van Dijk. [5]. Pragmatics. [6]. Starren. [7]. The Principle of Natural order. [8]. Smithe. [9]. Levelt. [10]. Brown and Yule. [11]. Implicature. [12]. Dusak. [13]. Filatova and Hovy. [14]. Beekman and Callaw. [15]. Flashback. [16]. Flashforward. [17]. Encoding. [18]. Decoding. [19]. Presupposition
منابع:
1. ـ Available at: http: //www.isi.edu/naturallanguage/projects/webclopedia /pups/ 01timestamping. pdf |
|
ضرورت شناختِ وجوه و نظاير در ترجمه قرآن كريم
يعقوب جعفري
با توجه به گوناگوني موارد استعمال واژهها در زبان عربي، همواره با اين واقعيت رو به رو هستيم كه گاهي يك واژه در جملهاي معنايي ميدهد كه همان واژه در جمله ديگر معناي متفاوت و حتي گاهي متضاد دارد و تنها با كمك قرينههاي مختلف ميتوان به مفهوم درست آن واژه پيبرد. بدين جهت است كه دانشمندان و متخصصان علوم قرآني، موضوعي را تحت عنوان «وجوه و نظاير» مطرح كرده و آن دسته از الفاظ قرآني را كه در موارد مختلف، معاني متفاوتي دارند، مورد بحث و بررسي قرار دادهاند.پيش از ورود به اصل موضوع، به سبب يابي اين پديده لغوي ميپردازيم و ميگوييم: علت گوناگونيِ معاني واژهها را در چند چيز بايد جست و جو كرد: 1. وجود اشتراك معنوي و لفظي در زبان عربي. همان گونه كه در زبان عربي الفاظ مترادف وجود دارد و گاه چندين واژه داراي يك معناست، يك لفظ نيز، گاه داراي چند معناست، و اين خود بر دو گونه است: گاهي يك لفظ به يك معناي كلي اطلاق ميشود كه خود شامل چندين معناست و اين معاني مختلف وجه مشتركي دارند كه به آن اشتراك معنوي گفته ميشود، و گاهي يك لفظ در برابر چند معناي متفاوت وضع شده است كه به آن اشتراك لفظي گفته ميشود. وجود اشتراك لفظي و معنوي در زبان عربي از مسائل مسلم است و دانشمندان علم لغت و اصول در آن ترديد نكردهاند. آنچه مورد بحث واقع شده اين است كه آيا ميتوان از لفظ مشترك همه معاني آن را همزمان و يكجا اراده كرد؟ و به عبارت ديگر آيا استعمال يك لفظ در بيشتر از يك معنا جايز است يا نه؟ اين خود بحث مفصلي دارد كه وارد آن نميشويم1. مثال لطيفي كه براي استعمال لفظ مشترك در بيشتر از يك معنا ميزنند اين شعر معروف است كه درباره پيامبر اسلام(ص) سروده شده است: • والمشتكي ظمأً والمبتغي دينا ويستفيدون من نعمائه عينا يأتون سدّته من كل ناحية • المرتمي في الدّجي والمبتلي بعمي يأتون سدّته من كل ناحية يأتون سدّته من كل ناحية طبق گفته شاعر، آن كه در تاريكي است و آن كه نابيناست و آن كه تشنه است و آن كه بدهكار است، همگي از هر سوي به آستانه پيامبر اسلام(ص) ميآيند و از او «عين» ميخواهند: اولي عين به معناي چراغ، دومي عين به معناي چشم، سومي عين به معناي چشمه و چهارمي عين به معناي طلا. 2. وجود حقيقت و مجاز در زبان عربي. گاهي يك لفظ تنها يك معناي حقيقي دارد، ولي به علت وجود تشابه، آن لفظ را به صورت مجازي در معاني ديگري هم به كار ميبرند، مانند استعمال لفظ «اسد» كه به معناي شير است، در مرد شجاع. البته اين گونه استعمالها ضوابطي دارند و مشابهتها و علاقههاي خاصي را ميطلبند كه در كتب اصول و معاني و بيان به تفصيل آمده است. ذكر اين نكته لازم است كه استعمال مجاز در معنايي كه اصوليها و دانشمندان معاني و بيان ميگويند و در مقابل حقيقت است، يك اصطلاح متأخر است، زيرا قدما به تمام معاني كه لفظ را ميتوان در آنها استعمال كرد مجاز ميگفتند، بدين معني كه جايز است لفظ در اين معاني استعمال شود، خواه معناي حقيقي باشد يا مجازي، استعاره باشد يا كنايه. مثلاً كتاب مجازات القران از ابوعبيده مربوط به مجاز اصطلاحي نيست، بلكه شامل همه معانيي ميشود كه استعمال لفظ در آن جايز است. 3. استعمال لفظ به طريق كنايه و استعاره. كنايه آن است كه متكلم لفظي را به كار برد كه ميتوان آن را به معناي حقيقي آن گرفت ولي معناي مجازي آن مورد نظر است، يا بگوييم كنايه عبارت است از ذكر ملزوم و اراده لازم. و اما استعاره نوعي تشبيه است كه كلمهاي را از يك معناي معروف، در معنايي غير معروف استعمال ميكنند؛ مانند استعمال كلمه «امّ» كه به معناي مادر است در مفهوم اصل و ريشه در آيه وانه في ام الكتاب (زخرف / 4). از اين طريق نيز الفاظ، معاني فراواني پيدا ميكنند و وجوه و نظاير به وجود ميآيد. 4. استعمالهاي گوناگون معاني حرفي. هر چند معاني حرفي مانند اسم و فعل استقلال ندارند ولي در همان معناي تبعي خود گاهي موارد استعمال گوناگوني دارند كه با كمك قرينه ميتوان آن معاني را به دست آورد؛ مثلاً «باء» كه يكي از حروف جر است گاهي براي تعديه، گاهي براي افاده الصاق، گاهي به معناي استعانت و گاهي به معاني ديگر ميآيد؛ يا حرف «من» كه گاهي براي ابتدا و گاهي براي بيان و گاهي براي تبعيض است. اشتمال قرآن بر الفاظي كه معاني گوناگوني دارند باعث پيدايش علمي به نام «علم وجوه و نظاير» شد كه بعدها يكي از شاخههاي علوم قرآني به شمار آمد. موضوع اين علم شناخت كلماتي است كه در موارد مختلف معاني متفاوتي دارند، و منظور از وجوه، معاني گوناگون يك لفظ برحسب موارد استعمال آن است و منظور از نظاير، همين الفاظ است كه با وجود اختلاف معاني، شبيه هم هستند. بنا بر اين، وجوه مربوط به معاني و نظاير مربوط به الفاظ است. تعريفي كه براي «وجوه و نظاير» گفتيم، تعريف روشني است و بعضي از دانشمندان آن را همين گونه تعريف كردهاند، اما زركشي2 و به پيروي از او سيوطي3 وجوه و نظاير، هر دو، را از قبيل الفاظ دانستهاند و تعريف كساني را كه وجوه را از قبيل معاني گرفتهاند نپسنديدهاند. آنان ميگويند: وجوه همان الفاظ مشترك است كه در چند معنا استعمال ميشود، مانند لفظ «امة»؛ و نظاير، الفاظ شبيه هم هستند. اما به نظر ميرسد كه تعريف وجوه به معاني و نظاير به الفاظ، تعريف درستي باشد، زيرا در اين مقوله آنچه شبيه هم است الفاظ است و آنچه با يكديگر فرق دارد همان وجوه و معاني الفاظ است و معمولاً به معاني، وجوه گفته ميشود و مثلاً ميگويند: اين لفظ بر چند وجه دلالت دارد، كه منظور همان معاني و مفاهيم است. در روايتي نيز از اميرالمؤمنين(ع) وجوه قرآن به معاني و تأويلهاي آن اطلاق شده است (متن روايت خواهد آمد). حاجي خليفه در تعريف وجوه و نظاير بياني دارد كه در آن تصريح ميكند كه وجوه همان معاني، و نظاير همان الفاظ است. وي ميگويد: «علم وجوه و نظاير از شاخههاي تفسير است و معناي آن اين است كه يك كلمه در چند موضع از قرآن با يك صورت و يك حركت ذكر شود و در هر موردي معنايي ديگر اراده شود. پس لفظ هر كلمه در يك موضع نظير همان لفظ در موضع ديگر است و اين همان نظاير است، ولي تفسير هر كلمه به معنايي، غير از معناي ديگر است و اين همان وجوه است. بنا بر اين، نظاير نام الفاظ و وجوه نام معاني است».4 بايد توجه داشت كه اصطلاح «وجوه و نظاير» غير از اصطلاح «اشباه و نظاير» است كه هم در علم نحو و هم در علم فقه كاربرد دارد. اشباه و نظاير در نحو و ادبيات عربي ذكر بناها و صيغههاي مختلف افعال مجرد و مزيد فيه است كه در كتب ادبي آمده و از جمله سيوطي در كتاب ادبي خود بحث گستردهاي را در اين باره آورده است.5 اين اصطلاح در فقه جمع آوري مسائل گوناگوني است كه در ابواب فقه پراكندهاند ولي به يكديگر شباهت دارند. در اين باره نيز كتابهاي مستقلي نوشته شده كه كتاب نزهة الناظر في الجمع بين الاشباه والنظائر تأليف ابن سعيد حلي از جمله آنهاست. موضوع وجوه و نظاير در قرآن كريم از ديرباز مورد توجه و اهتمام متخصصان علوم قرآني بوده و در مورد آن كار كردهاند. آنان شناختن وجوه قرآن را كاري ضروري ميدانستند و معتقد بودند كه فهم درست قرآن و دانستن تفسير و تأويل آيات وابستگي خاصي به فهم وجوه قرآن دارد. از ابودرداء انصاري صحابي معروف پيامبر(ص) نقل شده كه گفته است: انك لن تفقه كل الفقه حتي تري للقرآن وجوها.6 تو به فهم درست نخواهي رسيد مگر اين كه براي قرآن وجوهي را بداني. اين كه قرآن داراي وجوهي است، در كلام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) هم آمده است. وقتي آن حضرت ابن عباس را براي مباحثه و محاجه با خوارج به سوي آنان فرستاد، به او دستور داد كه با خوارج با قرآن محاجه نكند، بلكه با سنت پيامبر محاجه كند، چون قرآن داراي وجوهي است و هر كسي ممكن است به وجهي از آن تمسك كند و لفظ را مطابق ميل خود تأويل نمايد. سخن امام(ع) خطاب به ابن عباس چنين است: لاتخاصمهم بالقرآن فان القرآن حمّال ذو وجوه تقول ويقولون ولكن حاججهم بالسنة فانّهم لايجدوا عنها محيصا.7 با قرآن با آنان مخاصمه نكن چون قرآن تاب معاني مختلف دارد و براي آن وجوهي است؛ تو ميگويي و آنان ميگويند، بلكه با سنت پيامبر با آنان محاجه كن كه چارهاي از آن ندارند. از اين كلام استفاده ميشود كه در زمان امام كساني، از جمله خوارج، قرآن را به سود خود تأويل ميكردند و از همين وجوهي كه بعضي از الفاظ قرآن دارد سوء استفاده ميكردند. البته اين روش ناپسند و بسيار زشت بعدها هم ادامه يافت و فرقههاي مختلف و صاحبان مكتبهاي كلامي گوناگون، از وجوه قرآن سوء استفاده كردند كه خود مقوله ديگري است. به هر حال از همان آغاز، وجوه قرآن مورد توجه بوده و در دوراني كه تأليف و تصنيف درباره قرآن شروع شد از جمله علومي كه توجه دانشمندان را به خود جلب كرد علم وجوه و نظاير بود كه در اين باره كتابهاي مستقلي نوشتند و گاهي هم ابوابي از كتابهاي خود را به آن اختصاص ميدادند. البته كتابهايي نيز درباره غريب قرآن يا مفردات قرآن يا مجاز قرآن يا تأويل مشكل قرآن نوشته شده كه رابطه تنگاتنگي با همين وجوه و نظاير دارد، به اضافه اين كه در تفاسير مختلف نيز به اين كار پرداخته شده است. اكنون به برخي از كتابهاي مهمي كه در اين باره نوشته شده است به طور اجمال اشاره ميشود: 1. تفسير ابن عباس: شايد بتوان گفت نخستين كتابي كه درباره وجوه قرآن نوشته شده و اكنون در دسترس ماست، كتاب علي بن ابي طلحه از شاگردان با واسطه ابن عباس است كه تحت عنوان صحيفة علي بن ابي طلحة عن ابن عباس في تفسير القرآن با تحقيق راشد عبدالمنعم در بيروت چاپ شده است. البته ابن جوزي وقتي درباره كتابهايي كه راجع به وجوه قرآن نوشته شده سخن ميگويد، از دو كتاب نام ميبرد كه با استفاده از ابن عباس نوشته شده، يكي از عكرمه و ديگري از علي بن ابي طلحه كه هر دو از ابن عباس نقل ميكنند.8 ميدانيم كه عكرمه شاگرد بلاواسطه ابن عباس، و علي بن ابي طلحه شاگرد مجاهد و سعيد بن جبير بود و آنها شاگردان ابن عباس بودند؛ و از آن جا كه كتاب عكرمه در وجوه قرآن در دست نيست، كتاب علي بن ابي طلحه را ميتوان نخستين كتاب موجود در اين زمينه دانست. اين كتاب در ميان قدما اهميت ويژهاي داشت. احمد بن حنبل درباره آن گفته است: «در مصر صحيفهاي است در تفسير كه علي بن ابي طلحه آن را روايت كرده و اگر كسي به خاطر آن به مصر سفر كند كار زيادي نكرده است».9 بخاري نيز بسياري از مطالب آن را در بخش تفسيري صحيح خود نقل كرده چنان كه طبري نيز در تفسير خود از آن نقل نموده است. بعضي گمان كردهاند كه تمام صحيفه را بخاري در صحيح خود آورده، ولي طبق تحقيق آقاي فؤاد عبدالباقي چنين نيست، بلكه او قسمتهايي از آن را آورده است.10 2. وجوه القرآن: نوشته مقاتل بن سليمان (متوفي 150ق). اصل اين كتاب ظاهرا در دست نيست و آنچه موجود است تهذيب شاگرد او ابو نصر است، ولي زركشي از آن نقل ميكند11 و معلوم نيست كه آن را در اختيار داشته و يا با واسطه نقل كرده است. از كساني كه اين كتاب را در اختيار داشتهاند، ابوالفضل حبيش بن ابراهيم تفليسي است كه آن را تحت عنوان وجوه قرآن به فارسي ترجمه كرده و مطالبي هم بر آن افزوده است كه شرح آن خواهد آمد. نام كتاب مقاتل همان گونه كه در مقدمه وجوه قرآن تفليسي آمده، وجوه القرآن بوده ولي كحاله از آن به الوجوه والنظائر ياد ميكند12 و فؤاد سزگين آن را وجوه حرف القرآن معرفي ميكند و ميگويد: اين كتاب با تهذيب شاگرد او ابي نصر به عنوان الوجوه والنظائر في القرآن به دست ما رسيده است.13 3. الوجوه والنظائر: نوشته ابوالحسن دارم بن قبيصة بن نهشل از اصحاب امام رضا(ع). او دو كتاب در علوم قرآني داشته است، يكي همين كتاب، و ديگري الناسخ والمنسوخ. نجاشي عبارتي دارد كه از آن فهميده ميشود كه نامبرده اين دو كتاب را از امام رضا(ع) نقل كرده است.14 اگر مطلب چنين باشد معلوم ميشود كه امام رضا(ع) خود اين كتابها را تأليف كرده و يا حداقل به املاي او بوده است، ولي به هر حال اين دو كتاب نيز مانند بسياري ديگر از آثار گرانسنگ دانشمندان و بزرگان شيعه از ميان رفته و به دست ما نرسيده است. 4. التصاريف، تفسير القرآن مما اشتبهت اسماؤه وتصرفت معانيه: تأليف يحيي بن سلام (متوفي 200ق). اين كتاب با تحقيق هند شلبي منتشر شده و از لحاظ محتوا همانند كتاب مقاتل بن سليمان است، و احتمال اين كه از آن برگرفته شده باشد بعيد نيست. 5. مااتفق لفظه واختلف معناه في القرآن المجيد: تأليف محمد بن يزيد مبرد (متوفي 258ق). ابن نديم از اين كتاب و كتاب ديگري به همين نام از ابوعمر دوري نام برده است.15 گويا تحت اين عنوان كسان ديگري هم كتاب نوشتهاند ولي بعضي از آنها مربوط به وجوه لغات قرآن و بعضي ديگر مربوط به هر واژه عربي بوده است. اين كتاب از روي نسخه خطي كتابخانه بانكيپور در سال 1931 با تحقيق عبدالعزيز ميمني در مصر چاپ و منتشر شده است. 6. الوجوه و النظائر لالفاظ كتاب اللّه العزيز: تأليف ابوعبداللّه حسين بن محمد دامغاني (متوفي 478). اين كتاب چند بار به چاپ رسيده و چاپ اخير آن با تحقيق فاطمه يوسف الخيمي از سوي مكتبة الفارابي دمشق منتشر شده و به ترتيب حروف تهجي است. اين كتاب را سيوطي نيز ديده و از آن نام ميبرد. 7. الوجوه النواضر في الوجوه والنظائر: از ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزي (متوفي 597ق). حاجيخليفه ميگويد: ابن جوزي در اين كتاب وجوه آياتي را كه در مجلس وعظ در تفسير آيات بيان ميكرده جمعآوري نموده است. آن گاه ميگويد: اين كتاب انسان را از تمام كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده است بينياز ميكند.16 ابن جوزي كتاب مختصري هم به نام نزهة الاعين في علم الوجوه والنظائر داشته كه به ترتيب حروف بوده است. اين كتاب در اختيار حاجي خليفه بوده و وي از آن چنين نقل ميكند كه ابن جوزي گفته است: «درباره وجوه و نظاير كتابي به عكرمه از ابن عباس و كتابي به علي بن ابي طلحه از ابن عباس نسبت داده شده و مقاتل بن سليمان و ابوالفضل بن فضل انصاري هم كتابي در اين باره دارند. و نيز مطروح بن محمد بن شاكر كتابي از عبداللّه بن هارون حجازي نقل كرده است. در اين موضوع ابوبكر محمد بن حسن نقاشي (متوفي 351) و ابوعبداللّه حسين بن محمود افغاني و ابوعلي ابن البناء (متوفي 471) و ابوالحسن علي بن عبداللّه زاغوني بغدادي (متوفي 527) نيز كتابهايي تأليف كردهاند».17 8. وجوه قرآن: از ابوالفضل حبيش بن ابراهيم تفليسي (متوفي حدود 600 ق). اين كتاب به زبان فارسي است و از كتابهاي مهم اين فن است و ترجمه گونه و اقتباسي از كتاب وجوه القرآن مقاتل بن سليمان و چند كتاب ديگر است كه مطالبي به آن افزوده شده است. از گفتههاي مؤلف در مقدمه كتاب18 چنين استفاده ميشود كه او كتاب وجوه القرآن مقاتل بن سليمان و تفسير ثعلبي را ديده كه براي بعضي از الفاظ قرآن وجوهي چند ذكر كردهاند ولي بعضي از وجوه را نياوردهاند و ترتيب كتاب طوري بوده كه استفاده از آن مشكل بوده است. او خواسته كتابي پديد آورد كه به تعبير خودش كامل و مفيد باشد و كتاب مقاتل بن سليمان را مبنا قرار داده و از تفسير ثعلبي و تفسير سورآبادي و تفسير نقّاش و تفسير شاپور و تفسير واضح و مشكل ابن قتيبه و غريب القرآن عزيري هم استفاده كرده و اين كتاب را فراهم آورده است. تفليسي اين كتاب را به ترتيب حروف تهجي تأليف كرده و وجوه بسياري را براي كلمات و نظاير آورده است؛ مثلاً براي كلمه «شيء» هفتاد و دو وجه با ذكر موارد آيات بيان كرده است.19 تنها نسخه خطي شناخته شده اين كتاب در كتابخانه عاطف افندي بوده كه فيلمي از آن توسط مرحوم مجتبي مينوي براي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران تهيه شده و سپس با مقدمه و تحقيق آقاي دكتر مهدي محقق چاپ گرديده است. 9. معترك الاقران: از جلال الدين سيوطي (متوفي 911 ق). او در آغاز اين كتاب فصل گستردهاي را درباره اعجاز قرآن آورده و براي آن سي و پنج وجه ذكر كرده كه آخرين آنها اشتمال قرآن بر الفاظ مشترك است، آن گاه بيش از دو سوم كتاب خود را به بيان اين وجه اختصاص داده و الفاظ مشترك يا همان نظاير را به ترتيب حروف تهجي آورده و وجوه آن را ذكر كرده است. سيوطي از اين كتاب تعريف بسيار كرده و گفته است: به خدا قسم اگر كسي بخواهد در اين رشته بينياز باشد، اين كتاب او را از كتابهاي ديگر كفايت ميكند.20 معترك الاقران در سه جلد چاپ شده و ما نسخه دارالكتب العلميه بيروت را در اختيار داريم كه سال نشر آن 1408 است. جلد اول اين كتاب مربوط به وجوه اعجاز قرآن و جلدهاي دوم و سوم مربوط به وجوه الفاظ مشترك قرآن است. نام كتاب در روي جلد معترك الاقران في اعجاز القرآن است كه محقق آن را از روي نسخه خطي برداشته، ولي خود او در كتاب الاتقان در بحث از معرفت وجوه و نظاير از اين كتاب با نام معترك الاقران في مشترك القرآن ياد ميكند.21 سيوطي در ترتيب اين كتاب سليقه خاصي به كار برده و با اين كه به ترتيب حروف تهجي است ولي ماده اشتقاق كلمه را در نظر نگرفته، بلكه متن آيه را در نظر گرفته است و مثلاً واژه «اقلامهم» و «اركسهم» را در حرف همزه و جمله «فان اللّه هو موليه» را در حرف «فا» آورده است. آنچه آورديم نمونههايي از كتابهاي مربوط به وجوه و نظاير در قرآن بود. البته كتابهاي ديگري هم پيرامون اين موضوع وجود دارد و ما تنها نمونههايي را كه يا مؤلف آنها اهميت داشته و از متقدمان بوده آورديم. بحث درباره وجوه قرآن، در كتابهاي مربوط به مفردات قرآن يا غريب قرآن يا مجاز قرآن و مانند آنها نيز آمده است. براي كسي كه در وجوه قرآن كار ميكند، علاوه بر اين كتابها، كتابهاي مربوط به حروف معاني نيز بسيار مفيد است. اين گونه كتابها درباره استعمالهاي گوناگون حروف بحث ميكنند كه پيشتر به آن اشاره شد. در اين باره از كتاب مغني اللبيب نوشته ابن هشام نحوي، و الجني الداني في حروف المعاني تأليف حسين بن قاسم مرادي، و به خصوص از كتاب سودمند معجم حروف المعاني في القرآن الكريم اثر محمد حسن الشريف نام ميبريم، كه دو كتاب اول از متقدمان و كتاب سوم از معاصران است.
نمونههايي از وجوه و نظاير
براي آگاهي بيشتر خواننده با علم وجوه و نظاير در قرآن، مثالهايي را ذكر ميكنيم:
پی نوشت ها:
1. نك: آية اللّه خويي، محاضرات في اصول الفقه، ج 1، ص 205. 2. زركشي: البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 134. 3. سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 121. 4. حاجي خليفه: كشف الظنون، ج 2، ص 2001. 5. سيوطي: المزهر في علوم اللغه، ج 2، ص 3 به بعد. 6. الاتقان، ج 2، ص 122. 7. نهج البلاغه، بخشِ نامهها و وصيتها، شماره 77. 8. ابن جوزي، الوجوه النواضر في الوجوه والنظائر، به نقل كشف الظنون، ج 2، ص 2001. 9. مقدمه صحيفة علي بن ابي طلحه، ص 24. 10. همانجا، ص 30. 11. البرهان، ج 1، ص 134. 12. عمررضا كحاله: معجم المؤلفين، ج 12، ص 317. 13. تاريخ التراث العربي، قسمت علوم قرآن و حديث، ج 1، ص 86. 14. نجاشي: الرجال، ص 162. عبارت نجاشي چنين است: روي عن الرضا عليه السلام، وله عنه كتاب الوجوه والنظائر و كتاب الناسخ والمنسوخ. 15. ابن نديم: الفهرست، ص 56. 16. كشف الظنون، ج 2، ص 2001. 17. همانجا. 18. تفليسي: وجوه قرآن، ص 1. 19. همو، ص 149-167. 20. معترك الاقران، ج 1، ص 389. 21. الاتقان، ج 2، ص 121. 22. دامغاني در الوجوه والنظائر، ص 591، براي فتنه يازده معنا، و تفليسي در وجوه قرآن، ص 216، براي آن پانزده معنا ذكر كرده است. 23. مانند ترجمه آقاي محمد خواجوي. 24. مؤخره ترجمه آقاي سيد جلال الدين مجتبوي، ص 630. 25. مجمع البيان، ج 10، ص 339. 26. مفردات الفاظ القرآن، ص 436. 27. البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 141. |