بانک مقالات ترجمه قران
|
بررسي جواز و عدم جواز ترجمة قرآن
هادي نوراني
عضو حلقة علمي قرآن - دانشپژوه دورة عالي علوم و معارف قرآن
چکیده:
نگارنده پس از بحث مختصری در مورد واژة ترجمه و کاربرد آن در متون دینی، دلائل مخالفان ترجمه و نقد آنها و نظر فرق اربعه اهلسنّت و همچنین فتاوای بزرگان شیعه و اهمیت ترجمة قرآن را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
کلید واژگان:
قرآن،جواز یا عدم جواز، لزوم ترجمه، موافقان ترجمة قرآن، مخالفان
مقدمه
بحث جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، از همان قرون اولیه که دین اسلام مورد پذیرش مسلمانان غیر عربزبان قرار گرفت، به عنوان مسئلهاي مهم مطرح شد. علماي مسلمان نیز در این باره اظهار نظرهای متفاوتی داشتهاند. قرآن بر اساس نیاز مسلمانان به زبانهای مختلف ترجمه شده است. در ایران زمین، تاریخ ترجمة قرآن، بعد از نخستین ترجمه بهوسيلة سلمان ـ صحابی معروف پیامبر6ـ به قرن چهارم هجری باز میگردد که علمای ماوراءالنهر به جواز ترجمة قرآن و تفسیر، فتوا دادهاند. و آن ترجمه و تفسیر، خلاصهوار و همراه با دخل و تصرفاتی زیاد به دست ما رسیده است.
معنای لغوی ترجمه
در ریشة لغوی «ترجمه» اختلاف فراواني ديده ميشود[1] و لغتشناسان نظرهاي گوناگونی دربارة ریشه و اصل کلمة «ترجمه» دارند[2].
معنای اصطلاحی ترجمه
براي معانی و مفاهیم اصطلاحي ترجمه ميتوان به اين موارد اشاره نمود:
کاربرد کلمة ترجمان در روایات و متون مذهبی
کلمة ترجمان و نیز جمع آن «تراجمه» در روایات و متون مذهبی نیز به کار رفته است، که به نمونهای از آن ميپردازيم:
ضرورت ترجمه
ترجمة قرآن به دیگر زبانها براي آشناسازي ملتهای بیگانه از زبان عرب با حقایق و معارف قرآنی، ضرورتی تبلیغی به شمار ميرفته است.
تاریخچة ترجمة قرآن و انگیزههاي نخستین
بر پاية شواهد تاریخی ترجمة قرآن مجید در زمان حیات رسول اکرم6آغاز شد. هنگامي که بعضی از ایرانیان از «سلمان فارسی» خواستند تا سورة «فاتحى الکتاب» را به زبان فارسی ترجمه کند، پیامبر با این امر موافقت فرمود[20].
اقوال قائلين به جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن
از دیرباز تاکنون، در مورد نهی یا جواز ترجمة قرآن بحث و گفتگو بوده است و هر یک از علما در تاکید و رد آن نظراتی را بیان کردهاند. از فقيهان اهلسنّت که ترجمة قرآن را به زبان غیر عربی نهی کرده و حتی فتوی به تحریم آن دادهاند، ميتوان به این افراد اشاره کرد: ابوحنیفه نعمانبنثابت (م 150 ق) مالکبنانس (م 179 ق) محمّدبنادریس شافعی (م 204 ق) احمدبنمحمّدبنحنبل (م 241 ق). همچنین کسانی که به پیروی از آنها ترجمة قرآن را جایز ندانستهاند، مانند: زرکشی شافعی صاحب البرهان[26] و سیّد محمّد رشیدرضا صاحب تفسیر المنار[27] و زرقانی، صاحب مناهل العرفان و دیگران. در مقابل، گروهی آن را جایز دانستهاند؛ مانند زمخشری (م 528 ق) در تفسیر الکشاف[28] و بیضاوی (م 685 ق) در تفسیر خود که گزینشی از الکشاف است. همچنین کسانی به نگارش کتابی مستقل در این موضوع پرداختهاند. مانند دومؤلف ذیل:
گزیدهای از نظریات و ادلة مخالفان ترجمة قرآن
1. آیات زیادی از قرآن بر این صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است از جمله: } إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ { [31]؛ «ما آنرا قرآن عربي نازل كرديم تا شما درك كنيد (و بينديشيد)»، } ... وَهَذَا كِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَي لِلْمُحْسِنِينَ { [32]؛ «و اين كتاب همآهنگ با نشانههاي تورات است، در حالي كه به زبان عربي و فصيح و گوياست تا ظالمان را انذار كند و نيكوكاران را بشارت دهد»، } وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ { [33]؛ «و اين (قرآن) زبان عربي آشكار است»،
نقد و بررسی ديدگاههاي مخالفان ترجمة قرآن
1. در اینکه آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن به زبان عربی نازل شده است، سخنی نیست. اما این آیات خود نميتواند دلیلی بر حرمت ترجمة قرآن باشد، چون ضرورت تبلیغ بهویژه آیین الهی، این است که در وهلة اول پیامبران به زبانی پیامآور باشند که مردم زبان آنان را درک کنند: } وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ... { [38]؛ «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد». در وهلة بعد با توجه به اينكه پیامبران اولوالعزم، پیامشان برای تماميمردم با زبانهای مختلف است که مصداق بارز آن پیامبر اسلام6است: } قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... { [39]؛ «بگو اي مردم! من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم».
علمايي كه قائلین به حرمت ترجمة قرآن
علمايي كه ترجمة قرآن را حرام ميدانند:
آرای مذاهب اربعه در خصوص ترجمة قرآن کریم
مذاهب چهارگانة فقهی اهلسنّت هر یک در خصوص جواز یا عدم جواز ترجمة قرآن، بهويژه در نماز، فتاوای مختلفی ایراد داشتهاند که به صورت خلاصه ميآيد. خوب است بدانيم که هیچیک از فقهای شیعه به جواز قرائت سوره یا آیهای در نماز به زبانی غیر از زبان عربی، فتوا ندادهاند و در مقابل، هیچ فقیه شیعی نیز به حرمت ترجمة قرآن به زبانی دیگر، اعتقاد نداشته است.
1. مذهب مالکی
در «حاشیه الدسوقی علی شرح الدردیر»[46] آمده است:
2. مذهب حنبلی
در «المغنی»[47] نوشته شده است: نه قرائت قرآن به ديگر زبانها جایز است و نه تبدیل لفظ عربی به واژة مترادف آن، چه قرائت عربی را خوب بداند و چه نداند. اگر شخص قرائت به عربی را خوب نميداند، واجب است یاد بگیرد و اگر چنین نکند، در حالی که ميتوانسته بياموزد، نمازش باطل است.
3. مذهب شافعی
نووي در «المجموع»[48] نوشته است: عقیدة ما این است که قرائت قرآن به ديگر زبانها جایز نیست. خواه به زبان عربی توانا باشد و خواه نباشد و چه در نماز و چه در غیر نماز. از اين رو، اگر ترجمة قرآن را در نماز به جای قرآن خواند، نمازش باطل است. تفاوتي هم ندارد كه خوب خوانده باشد يا بد. این راي جمهور علما از جمله مالک، احمد و ابوداوود است.
4. مذهب حنفی
شیخ الاسلام «مرغيناني» نگارش قرآن به زبان فارسی را به اجماع ممنوع ميداند. زیرا اين كار به حفظ قرآن خلل وارد ميسازد، چرا که ما به حفظ لفظ و معنای قرآن که دلالت بر نبوت خاتم الرسل دارد، امر شدهایم و نیز نگارش قرآن به زبان فارسی موجب سخیف شدن قرآن بوده و سبب سهلانگاری در آن ميشود. یکی دیگر از بزرگان این مذهب، در مقالهای که با نام «جواز قرائت قرآن به زبان غیرعربی» نوشته است، چنین نقل ميکند: پیشوایان بر این مطلب اجماع دارند که قرائت قرآن به غیر زبان عربی، در خارج نماز جایز نیست و این فعل به شدت منع شده است. زیرا قرائت به غیر زبان عربی از نوع تصرف در قرائت است، بهگونهای که قرآن را از وجه اعجازش، عاری ساخته و گاه موجب رکاکت آن خواهد شد.
نتیجهگیری از آراي فقهای مذاهب اربعه
با جمعبندی مطالب به این نتیجه ميرسیم که هیچیک از فقهای مذاهب اربعه نیز، قرائت نماز را به غیر زبان عربی، به طور مطلق و بدون شرط، جایز نميدانند. تنها فتوای حاکی از جواز، به «ابوحنیفه» منسوب است که اولاً مشروط به 3 شرط است و ثانیاً وی نیز به تصریح معتمدین از رای خود مبنی بر جواز قرائت نماز به زبان فارسی برگشته است. چون نظم قرآن در هر حال، رکنی لازم برای قرآن است و حفظ آن ضروری است. گفتني است که تنها در نماز به اعتبار آیة } ... فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ... { [52] خواندن قرآن واجب است و از آنجا که تکلیف با توجه به وسع و توانمندی است، برخی قائل به جواز خواندن فقط نماز به غیر عربی (فارسی) شدهاند، آن هم برای کسی که قادر به ادای الفاظ عربی نیست.
فتاوای علما
شخصیتهای فاضل و ادیب مسلمان در طول تاریخ همه یا بخشی از آیات قرآن را ترجمه و آن را به کسانی که عربی نميدانستهاند، عرضه نمودهاند و این کار در معرض دید فقهای اسلام بوده و از آن باز نداشتهاند. این نشان ميدهد که آنان ترجمة قرآن را ـ بهويژه با هدف مزبور ـ جایز ميدانستهاند. در این اواخر فتواهایی دربارة جواز ترجمة قرآن صادر شده و کسانی دربارة این موضوع مقالاتی نوشتهاند که یا موافق بودهاند و یا مخالف، ولی فقها بر جواز ترجمه توافق کردهاند. البته با شرایطی که در این زمینه یادآور شدهاند و اینک ما برخی از این نظریهها را ميآوریم:[55]
فتوای کاشف الغطاء
در پاسخ به استفتای استاد عبدالرحیم محمّدعلی دربارة جواز ترجمة قرآن به زبانهای بیگانه، فقيه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء متن زیر را نگاشته است: «وقتی به این مسئله نگاه ميکنیم، ميبینیم اعجاز قرآن که باعث شگفتی دانشمندان، بلکه جهانیان شده مربوط به دو چیز است:
راي آیتالله خویی
آیتالله خویی نظر روشنی دربارة ترجمة قرآن به زبانهای دیگر دارد که آن را در پیوست کتاب «البیان» آورده و كوتاه به شرایط اولیة ترجمه نیز اشاره کرده است. سخن ایشان چنین است:
ترجمة قرآن یک رسالت است
پس از آنکه روشن شد ترجمة قرآن به صورت آزاد و بهگونهای که معانی قرآن را به طور کامل برساند جایز است، اکنون ميگوییم ترجمة قرآن به زبانهای دیگر به چند دلیل یکی از ضروریات دینی و وظایف اسلامي همگانی به نحو واجب کفایی است و هر مسلمانی که رسالت الهی را در وجود خود احساس ميکند، وظیفه دارد به این مسئله که با اساس اسلام ارتباط دارد و هدف از آن نشر اسلام در جهان است، اهمیت بدهد[59].
دلیل اول
قرآن کتاب دعوت است و باید این دعوت به همة انسآنها ابلاغ شود و آن را درک کنند:
دلیل دوم
اسلام دیني اختصاصی نیست و همة ملّتها حق گرویدن به آن را دارند و ملّتی را بر ملّت ديگر فضیلت نیست تا حق تقدّم داشته باشد. قرآن که کتاب راهنمایی و دعوت به اسلام است، نسبت به همة ملل جهان یکسان است:
دلیل سوم
هر مسلمان بايد ندای اسلام را به گوش جهانیان برساند و رسالتی را که قرآن بر عهده او گذارده است، ایفا کند:
دلیل چهارم
غرض از فرستادن قرآن، روشن ساختن آن برای جهانیان است نه اینکه صرفا تلاوت آن کنند و در اختیار گروهی خاص (مخاطبین اولیه که عرب بودند) باشد. قرآن برای همه است و همه کس باید بتوانند آن را درک کنند و در اختیار داشته باشند.
نتيجه
در پايان بايد يادآور شد كه ترجمة قرآن يكي از ضروريات است كه اگر مسلمانان غير عرب بخواهند بيشتر با آيات قرآن انس و الفت داشته باشند، بايد كلام وحي را به زبان خودشان و با رعايت موازين و اصول ترجمه برگردانند.
منابع
1. قرآن كريم
پی نوشت ها:
[1]. بهاءالدين خرّمشاهي، دانشنامة قرآن و قرآنپژوهي، ج1، ص514. [2]. عبدالکریم بیآزار شیرازی، مشکل ترجمة قرآن، صص126 و 127. [3]. ابراهیم انیس و ديگران، المعجم الوسیط، ج1، ص83. [4]. حسین راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده رجم. [5]. محمّدبنمنظور، لسان العرب، ج2، ص26 و ج5، ص162. [6]. عبدالرحیم صفیپور، منتهی الارب فی لغى العرب، ج1، ص124 و ج2، ص436. [7]. سیّد غلامرضا خسروی حسینی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص76. [8]. ابراهیم انیس، المعجم الوسیط، ج1، ص83. [9]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمهپذيري قرآن، مجله بينات، ش24. [10]. محمّدجواد شريعت، ترجمة نهجالبلاغه، خ125، ص289. [11]. محمّدهادي معرفت، تفسیر و مفسران، ج1، ص128. [12]. محمّدصادق الرافعي، اعجاز القرآن، مقدمه كتاب، ص4. [13]. شیخ مصطفی مراغی، مقالى فی ترجمى القرآن الکریم و احکامها، مجلى الازهر، سال هفتم، 1355. [14] . فرقان/1. [15] . ابراهیم/1. [16]. سیّد حسین سیّدی، تمهیدی بر ترجمة قرآن، ص34. [17]. جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغى العربیى، ج1، ص53. [18]. محمّدبنجریر طبری، تفسیر طبری، تحقیق محمود شاکر، ج1، ص12. [19]. ابنابیالاصبع، بدیع القرآن، ترجمة سیّد علی میرلوحی، ص39. [20]. سیّد هادی خسروشاهی، ترجمة قرآن به زبانهای اروپایی، ص210. [21]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج1، ص199. [22]. محمد قوامي، بررسي تطبيقي ترجمههاي انگليسي قرآن كريم، نشریة تحقیقات اسلامی، صص31-34. [23]. ketton نام شهری در انگلیس. [24]. شیخ آقا بزرگ طهرانی، الذریعى الی تصانیف الشیعى، ج4، ص124. [25]. محمّد صالح البنداق، المستشرقون و ترجمه القرآن، صص95 و 96. [26]. زرکشی، البرهان في علوم القرآن، ج2، صص96و97. [27]. سیّد محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص335. [28] محمود زمخشري، الكشاف، ج2، ص539. [29]. محمّدحسين ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1، ص29. [30]. ر.ك: ادیب هیهاوی، ترجمى القرآن غرض للسیاسى و الدین. [31]. يوسف/2. [32]. احقاف/12. [33] . نحل/102. [34]. محمّد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، صص131ـ134. [35]. پروین بهادرزاده، ترجمهپذیری قرآن کریم، ص61. [36]. اعراف/3. [37]. یوسف/108. [38]. ابراهیم/4. [39]. اعراف/158. [40]. بقره/286. [41]. یونس/15. [42] . نحل/97. [43] . عنکبوت/69. [44]. طلاق/2 و 3. [45]. پروين بهارزاده، مقالة ترجمةپذيري قرآن كريم، ش24. [46]. احمدبنمحمّدبنالعدوی الشهیر بالدریى، ج1، ص374. [47]. احمدبنمحمّد ابنقدامى، المغنی و الشرح الکبیر، ج1، ص526. [48]. ابیزکریا محیالدینبنشرف النووی، المجموع شرح المهذب، ج3، صص379 و 380. [49]. ابیمحمّدبنقدامى المقدسی، الکافی فی الفقه، ج1، صص118 و 119. [50]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمهپذیری قرآن، مجلّة بیّنات، ش24. [51]. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، (تفسیر آلوسی)، ج19، ص125. [52]. مزمل/20. [53]. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج9، ص339. [54]. پروین بهادرزاده، مقالة ترجمهپذیری قرآن، مجلّة بینات، ش24. [55]. محمّدهادي معرفت، تفسير و مفسّران، ج1، ص137. [56]. «بايد از ميان شما جمعي به نيكي دعوت كنند.» آل عمران/104. [57]. عبدالرحیم محمّدعلی، القرآن و الترجمه، صص3 و 4. [58]. سیّد ابوالقاسم خويی، البیان فی تفسیر القرآن، بخش تعلیقات، شمارة5، صص540 و 541. [59]. محمّدهادی معرفت، تفسیر و مفسّران، ج1، صص151 و 152. [60]. آل عمران/138. [61]. سبا/28. [62]. فرقان/1. [63]. آلعمران/104. [64]. بقرى/143. [65]. نحل/44. [66]. انعام/19 [67]. بقرى/159. [68]. محمد/38. |
|
ضرورت ترجمه اي آكادميك از قرآن كريم
دكتر احمد احمدي
يكي از جويبارهاي مهم دانش، كه در كنار ساير جويبارهاي زلال معرفت، از سرچشمه عظيم و جوشان علوم و معارف قرآن كريم منشعب شد، ترجمه قرن كريم است. اززماني كه در سرزمين خراسان ـ پس از بحث و گفتگوي فراوان پيرامون جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن ـ تصميم به ترجمه اين كتاب آسماني گرفتند ، تاكنون شايد تنها به زبان فارسي هزارها ترجمه انجام گرفته باشد و خود همين كار گنجينه عظيمي از لغات و تركيبات دلنشين زبان فارسي را از دستبرد تلف نگه داشت. تنها در آستان قدس رضوي ده ها نسخه از اين ترجمه هاي كهن موجوداست كه برخي از استادان محترم دانشگاه سي نسخه از آنها را منبع گردآوري واژه هاي زبان فارسي آن عصر قرار داده است.بررسي آغاز كار ترجمه و سير تاريخي آن در هر يك از زبانهاي روي زمين، خود شغل شاغلي است كه هدف اين مقاله نيست و بايد گروهي از قرآن شناسان و متخصصان ترجمه، بصورت جدي، فني و مستمر به آن بپردازند. در اين مقاله فقط ميخواهم توجه ارباب نظر را به اين نكته مهم معطوف سازم كه: ضرورت دارد ترجمه اي دقيق ، فني و آكادميك، بر اساس اصول و مباني علمي ترجمه و با استفاده از شيوه هاي بديع رايج، به بهترين وجه، از قرآن كريم بعمل آيد و سپس بر اساس همان ترجمه و با همان شيوه، ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر انجام گيرد و پيدا است كه اين كار مستلزم چند سال وقت گذاري گروهي از مفسران و مترجمان آگاه به دو زبان مبدء و مقصد است. بايد ترجمه اي با چنان اعتبار خدشه ناپذيري فراهم ساخت كه هيچكس از آن، به ترجمه ديگري روي نياورد و وقتي دانشجو، استاد يا نويسنده اي مي خواهد ترجمه آيه اي را در نوشته خويش بياورد با اطمينان خاطر از آن نقل كند و ضرورت اين كار وقتي روشن مي شود كه مروري به ترجمه هاي معروف و در دسترس داشته باشيم و ببينيم در آنها چه مايه خطاهاي بزرگ لفظي، و معنوي و حتي عقيدتي وجود دارد. خداي به مرحوم استاد الهي قمشه اي رفعت مقام دهاد، كساني كه آن روحاني وارسته را ديده اند مي دانند كه در زهد و عبادت و تقوا و اخلاص و نيز در علم و حكمت و شعر و ادب چه جايگاه رفيعي داشت؟ ديوان اشعارش نمونه بارز ذوق و زبردستي وي در ادب فارسي است و « حكمت الهي » او نشانگر توان والاي وي در فهمو نگارش متون دشوار فلسفه و حكمت . اين عالم بزرگوار بيگمان از سر اخلاص و براي خدمت به دين خدا قران كريم را ترجمه و اندكي هم تفسير كرد و ظاهراً ترجمه وي امروز بيش از هر ترجمه ديگري در دسترس مردم است. اما ( از بي دقتي و بي توجهي ناشران سوداگر كه بگذريم ـ ترجمه اين نيكمرد دانشمند، خطاهايي دارد كه ترجمه را نيازمند اصلاحي چشمگير مي سازد و جا دارد فرزند دانشمند ايشان استاد دكتر حسين الهي قمشه اي به اين مهم بپردازند و آنان را از آغاز تا پايان بدقت بنگرند و اصلاح كنند. ما در اينجا به عنوان نمونه مواردي را كه در يك مرور گذرا بر چند موضع ، ديده ايم مطرح مي كنيم: 1ـ ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين(بقره/2)
ترجمه:
« اين كتاب بي هيچ شك راهنماي پرهيزكاران است».
ترجمه :
« كه ما انسان را در (مقام) احسن تقويم (و نيكوترين صورت در مراتب وجود) بيافريديم سپس (به كيفر كفر و گناهش ) به اسفل سافلين (جهنم و پست تر رتبه امكان برگردانيديم».
ترجمه:
طما بهترين حكايات را بوحي اين قرآن بر تو مي گوئيم».
ترجمه:
« پس چه چيز تكذيب كند از اين پس به دين»
ترجمه:
« آيا پندارد انسان كه هرگز گردنياوريم استخوانهايش را بلي توانائيم ....»
ترجمه:
« سوگند بدوندگان بستوه آمدن»
ترجمه:
« و هنگامي كه بيايد وعده بار دوم ناخوش دارند وجوه شما را و درآيند مسجد را چنان كه درآمدندش نخستين بار...»
منبع :
بينات 1، سال اول ـ صفحه 82ـ77 |
|
ضرورت ترجمه اي نوين از قرآن به زبان فرانسه
رضا عباسي
اشاره:
در روششناسي ترجمه، ابتدا سخن از چگونگي فهم و سپس صحبت از چگونگي تفهيم است. براي بررسي چگونگي فهم، ساخت معنايي ترجمه مورد بررسي قرار ميگيرد و با اين بررسي معلوم ميشود كه مترجم، واژهها را بر چه اساسي فهميده است؛ آيا منابع سنت اسلامي را ملاك قرار داده است يا فهم خود را براساس منابع زباني بنا نهاده است. البته بررسي منابع مورد استفاده مترجم نيز در اين زمينه راهگشاست. براساس اين بررسي، ترجمههاي قرآن را ميتوان به دو دسته اصلي طبقهبندي كرد: 1 - ترجمههاي زبانشناختي 2 - ترجمههاي مبتني بر سنت. يكي از دغدغههاي اصلي نويسندگان مقاله حاضر تأكيد بر لزوم ارائه روششناسي روشن و صريح از ترجمه قرآن به وسيله مترجمان است.
پاورقيها:
1- Le Coran:"Voila le Livre...", Tom 1, al-Fatiha - al - Baqara (sourates 1 et 2), traduction annotee accompagnee d'etudes, de concordances et de Lexiques par Yahya 'Alawi et Javad Hadidi, Qom, Centre pour La traduction du Saint Coran. 1421/2000, 619 pp. 2- Andre Miquel, L'Evenement. Le Coran: sourate LVI, Paris, odile Jacob, 1992, p.8. نقل از'Alawi & Hadidi. 3- Ibid. 4ـ براي توضيح بيشتر درباره اين ترجمه ر.ك: جواد حديدي ، «ترجمهاي يهوديوار از قرآن مجيد به زبان فرانسه». ترجمان وحي ، شماره 6، اسفند 1378؛ Abdallah cheikh - Moussa, " De L'hebraisation modene du Coran", ARABICA ×LII, Mars 1995,pp.107-126. 5ـ ر.ك. رضا عباسي، "يك ترجمه بديع قرآني به فرانسه"، مقالات و بررسيها، دفتر 69، تابستان80، ص293ـ297. |
|
طرح ترجمه جمعي قرآن مجيد
مركز ترجمه قرآن
ترجمه قرآن مجيد همگام با رويكرد جامعه به فهم معارف و مفاهيم اسلامي از اقبالي نو برخوردار شده است، تا جايي كه پس از انقلاب شكوهمند اسلامي و در دو دهه اخير بيش از ده ترجمه نو به بازار عرضه شده كه هر كدام داراي ويژگي خاصّي است. عظمت كار ترجمه قرآن همه را معترف ساخته كه تعداد ترجمه ها هر چه بيشتر هم بشود هنوز جاي كار باقي است گرچه از تجربيّات گذشته استفاده شود و يا ترجمه ها با نظارت و اصلاح و ويرايش ديگران انجام پذيرد.بحث ترجمه جمعي قرآن مجيد كه در آن از تخصّص ها و فنون مختلف قرآني بهره گرفته مي شود، مدّتي است كه در بين قرآن دوستان و علاقه مندان به فهم معارف قرآني قوّت گرفته است. ترجمان وحي كه خود را بستري براي انتقال اطّلاعات در اين زمينه و سامان دادن آراء صائب مي داند، در صدد برآمد تا با طرح سؤالاتي نظر كساني را كه در اين ميدان تلاشي داشته اند جويا شود. از اين رو سؤال هايي طرح كرد و براي عده اي از اساتيد ارسال داشت كه با بزرگواري به آنها پاسخ گفتند. نظر خوانندگان محترم را به پاسخ آنان جلب مي كنيم. اين سؤال ها براي آية اللّه مكارم شيرازي و استاد احمد آرام نيز ارسال شده بود، كه استاد احمد آرام به خارج از كشور سفر كرده بودند؛ پاسخ آية اللّه مكارم شيرازي هم تا زمان چاپ مجلّه دريافت نشده است.
ترجمان وحي
تا كنون، به ويژه در سال هاي اخير، ترجمه هاي فراواني از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است كه هر كدام شيوه خاصي براي خود برگزيده اند. به نظر شما ترجمه هاي موجود تا چه حدّ موفق بوده اند و آيا با وجود اين ترجمه ها نيازي هست كه مجددا به ترجمه جديدي از قرآن مجيد اقدام شود؟
آية اللّه معرفت
ترجمه فارسي قرآن آن قدر فراوان است كه ديگر نيازي به ترجمه مجدد فارسي نيست. و اگر احيانا در بهترين آنها برخي اشتباهات هست همان ها را گوشزد كنند تا رفع شود، كافي است.
آقاي خرمشاهي
بنده به عنوان قرآن پژوه و مترجم قرآن كريم به فارسي، كه با اغلب ترجمه هاي قرآن كريم، چه قديمي، چه جديد و معاصر، انس بسيار دارم و بر شش ـ هفت ترجمه معاصر (از جمله ترجمه آقايان خواجوي، آيتي، جلال الدين فارسي، مرحوم الهي قمشه اي، آقاي فولادوند و بهبودي) نقد نوشته ام، اعتقاد دارم كه ترجمه قرآن در عصر جديد به ويژه در ايام بعد از انقلاب اسلامي بسيار بهتر و دقيق تر از ترجمه هاي قديم است. ترجمه هاي قديم قرآن كريم با آن كه هريك دُرّي يكتا و گنجي بيش بهاست، باز تعارف به كنار، اغلب داراي دو سه كمبود و حتي كژي و كاستي است. مهم ترين كمبود ترجمه قدما اين است كه از نظر صناعت كلي و عموميِ ترجمه سر راست نيست؛ يعني غالبا نحو جملات فارسي متأثر از نحو جملات عربي و مقدس قرآن كريم است؛ يعني غالبا فعل ها در اول جمله مي آيد، حال آن كه بايد در آخر جمله بيايد. و نظير اين اشكالات. ديگر اين كه در حدود هزار سال، از قرن سوم ـ چهارم (عصر ترجمه قرآن قدس، و ترجمه تفسير طبري) تا كنون، ترجمه هاي قرآن تقريبا همگي به شيوه تحت اللفظي بوده است. در حالي كه ترجمه هاي معاصر اين دو ايراد اساسي را ندارد ولو آن كه عيب و ايرادهايي از نظر انتخاب مفردات يا تركيبات، يا ضعف دقت آرماني و كمال مطلوب، داشته باشد.
آقاي آذرنوش
پس از عرض ارادت، در پاسخ به پرسشنامه مورخ 13/8/1375 به عرض مي رساند:
آقاي مجتبوي
اگر بخواهيم ترجمه هاي موجود را يكايك مورد بررسي و نقد قرار دهيم سخن دراز مي شود. مترجمان قرآن كريم بنا بر نظر و عقيده اي كه در ترجمه دارند با روش و شيوه يكسان به كار نپرداخته اند. مثلاً برخي مي پندارند كه اگر ترجمه اي دقيقا مطابق متن باشد، آن ترجمه تحت اللّفظي است، و حال آن كه تحت اللفظي بودن ترجمه به اين معني است كه فارسي كلمات را با همان ترتيب زبان عربي كنار هم بگذارند، هرچند نامفهوم باشد. به نظر اين جانب ترجمه دقيق و صحيح كه هيچ كلمه اي از متن رها نشود و عبارات و جملات مطابق متن و در عين حال مفهوم باشد، و كوشش شود كه به فارسي صحيح و زيبا در آيد، شايسته قرآن مجيد است. يا مثلاً يكي از مترجمان قرآن تصريح كرده است كه زبان عاميانه بهتر است تا زبان اديبانه؛ در صورتي كه بعضي ديگر چنين عقيده اي ندارند. بنابراين، براي داوري درباره موفق بودن يا نبودن، بايد ترجمه ها با شرايط لازمِ اين كار سنجيده شوند. ذكر اين نكته در اين جا ضروري است كه مترجم براي درك معني و مفهوم آيات بايد به چند تفسير معتبر مراجعه كند، خواه به ترجمه محض اكتفا كند يا توضيحات تفسيري هم داشته باشد(كه البته براي خواننده روشن تر و مفهوم تر خواهد بود).
آقاي استادولي
اين سؤال به دو بند تقسيم مي گردد:
آقاي مصطفي ملكيان
به اين قسمت از سؤال كه «ترجمه هاي موجود تا چه حدّ موفّق بوده اند» نمي توانم جواب دقيقي بدهم؛ زيرا حدّ موفقيت قابل اندازه گيري و بيان كمّي نيست و الفاظ دالّ بر مفاهيمِ ارزشگذارانه كيفي هم، به سبب ابهام گريز ناپذيري كه دارند، وافي به مقصود نيستند و به هر گونه تفسير درست يا نادرست مَجال مي دهند. همين قدر مي توانم گفت كه عدمِ توفيقِ ترجمه هايِ موجودِ قرآنِ كريم آن قدر هست كه به ترجمه جديدي از اين كتاب شريف نيازمند باشيم.
چنانچه زمينه براي پديد آوردن يك ترجمه جديد مناسب است، آيا بهتر است اين ترجمه به صورت فردي انجام پذيرد يا به صورت گروهي؟
آية اللّه معرفت
ترجمه بايد به صورت گروهي انجام شود، گروهي متشكل از چند نفر كه همگي از ابعاد و زواياي شريعت آگاهي كامل داشته باشند، ولي هر كدام در رشته اي متخصصّ باشند، در ادب، تاريخ، فقه، تفسير و حتي از برخي علوم طبيعي و رياضي كه قرآن احيانا به آنها اشارت دارد.
آقاي خرمشاهي
البته ترجمه فردي سير خودش را در اين هزار و صد سال تاريخ ترجمه فارسي قرآن كرده است، و به حدي فراتر از 5-6 ترجمه خوب معاصر كه داريم و اشاره كردم نمي تواند برسد. ترجمه دسته جمعي راهي است كه ديگر ملل هم براي ترجمه كتاب مقدس پيش گرفته اند و مي توان از ترجمه تاريخي آنان هم درس گرفت، كه شرحش را در پاسخ به سؤال هاي بعدي مي آورم.
آقاي آذرنوش
در مقدمه به تفصيل بيان شد.آقاي مجتبوي
آقاي استادولي
تكروي در هيچ كاري مطلوب نيست و هميشه كار گروهي منسجم تر، پرمايه تر و دقيق تر صورت مي گيرد. از اين كه قرآن كريم مخالفان خود را اين گونه به مبارزه مي طلبد كه همه جمع شوند و ظهير و پشتيبان يكديگر گردند تا قرآني يا سوره اي يا آيه اي مانند آن بياورند معلوم مي شود كار گروهي به واقع نزديك تر است، و اگر مبارزه قرآن كريم امكان داشت توسط گروه بهتر انجام مي پذيرفت.
آقاي مصطفي ملكيان
در ترجمه هر نوشته يا گفته اي به هر زباني، و از جمله در ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي، با دو دسته امور مواجهيم: يكي امور مربوط به واقع، مانند اين كه از فلان واژه وقتي كه نويسنده يا گوينده آن را به كار برده چه معنايي اراده و فهم مي شده است، فلان واژه كه مشترك لفظي است در فلان جمله به كدام يك از معاني مختلفش استعمال شده است، و فلان واژه در فلان جمله فاعل است يا مفعول. در مورد اين دسته از امور، كار ما سعي در جهتِ كشفِ واقعيات است و بس؛ و رجوع به كُتُبِ صَرْف، نحو، لغت، و امثال اينها ما را در همين جهت مدد مي رساند. ديگري امورِ مربوط به ذوق و سليقه، از قبيل اين كه در ترجمه فلان واژه تعبيرِ «دوست» را به كار ببريم يا تعبير «رفيق» را، غلط مصطلح را غلط بدانيم و استعمال نكنيم يا صحيح بدانيم و استعمال كنيم، و در ترجمه فلان جمله فاعل را مقدّم بداريم يا مفعول را. در اين دسته از امور، چيزي را كشف نمي كنيم، بلكه، به تعبيري، جعل مي كنيم؛ چون به جاي آن كه با اكتشاف سر و كار داشته باشيم گويي به اختراع دست مي زنيم، رجوع به غير خود نيز، اعمّ از اشخاص و مكتوبات، نمي كنيم. توجه به اين كه در فرآيند ترجمه با دو سنخ از امور، يكي ناظر به واقع و ديگري ناظر به ارزش، رو به روييم و تشخيص اين كه در هر مسأله و مشكلي كه، در اين فرآيند، رُخ مي نُمايد با كدام يك از اين دو سنخ دست به گريبانيم از اهميّت قاطعي برخوردار است. اين دو سنخ از امور با يكديگر چندين تفاوت دارند؛ امّا اين جا مجال ذكر همه آن تفاوت ها نيست و از اين رو، فقط به ذكر يكي از آن وجوه تفاوت مي پردازم كه جواب سؤال شما توقّف تامّي بر آن دارد.
در صورتي كه ترجمه مورد نظر بخواهد گروهي انجام شود به چند نفر نيازمند است؟ و اعضاي گروه بايد از چه تخصّص هايي برخوردار باشند؟
آية اللّه معرفت
كيفيت انجام ترجمه بايد بدين صورت باشد كه اولاً ترجمه هايي را كه تا به حال صورت گرفته فراهم كنند و همگي را مورد مطالعه قرار دهند و نكات و ظرايفي را كه هر يك دارا مي باشند در نظر بگيرند، ضمنا از اشتباهات آنها اطلاع يافته دچار آن نگردند.
آقاي خرمشاهي
چنان كه هم در پاسخ به سؤال اول و هم در مقاله پيشگفته خود آورده ام، بنده 22 گروه تخصصي را پيشنهاد كرده ام كه در اين جا فهرست وار ياد مي كنم:
آقاي آذرنوش
در فصلنامه مترجم (سال سوم، ش 10، 1372)، سركار خانم شهره شاهسوندي مقاله زيبايي درباره ترجمه قرآن و دشواري هاي آن نوشته كه حتما در كتابخانه «مركز ترجمه...» موجود است. روند منطقي و خردمندانه مقاله به اين جا مي انجامد كه كار ترجمه بايد دسته جمعي صورت گيرد. از آن بهتر گفتار محققانه جناب آقاي خرمشاهي در تعليقات ترجمه اوست. چارچوبي كه ايشان آورده اند، همان است كه مترجمان كشورهاي ديگر تدارك ديده بوده اند و از آن گريزي نيست. جز اين كه براي تعيين تخصص هاي لازم ــ به استثناي چند مورد كه بديهي است ــ بهتر است با شكيبايي و دورانديشي اقدام شود. مثلاً يك متخصص سامي شناس چقدر براي كار ترجمه مفيد است؟ يا يك زبان شناس چگونه بايد باشد و چه مي تواند بكند؟...
آقاي مجتبوي
مسلّما تعداد زياد افراد براي ترجمه گروهي نه تنها سودمند نيست بلكه زيان آور هم است؛ اختلاف آرا و سليقه هاي گوناگون مانع پيشرفت كار است و تصميم گيري را دشوار و اشخاصِ گروه را ناخرسند مي كند. به نظر اين جانب سه تا پنج نفر براي اين كار كافي است: يك يا دو نفر مسلّط در علوم ادبي عربي، يعني صرف و نحو و معاني و بيان و لغت، و يك يا دو نفر كه تفاسير مهم و معتبر شيعه(تفسيرهاي مجمع البيان و جوامع الجامع، ابوالفتوح رازي، الميزان و...) را مطالعه كرده و با آنها آشنا باشند، و نيز دو سه تفسير از اهل تسنّن(مثلاً كشّاف زمخشري، تفسير بيضاوي و...) را ديده باشند، و در حين كار به آنها مراجعه كنند. بديهي است كه اخبار و رواياتي كه در تفسير قرآن از ائمه اطهار رسيده باشد بايد پس از بررسي و تحقيق و تشخيص صحّت و اعتبار آنها، به خصوص درباره آياتي كه با آنها رفع مشكل و مطلب روشن مي شود، مورد نظر باشد و در صورت لزوم عينا به عنوان توضيح ذكر شود. يك نفر هم كه در فارسي نويسيِ صحيح و شيوا، آگاه و خوش ذوق باشد ضروري است. اين شخص بايد چند ترجمه نسبتا خوب قرن هاي گذشته و چند ترجمه بهتر معاصر را در دسترس و پيشِ رو داشته باشد و در مشكلات يا در موارد مشكوك و مردّد به آنها مراجعه و به گزيني كند؛ منتها، اگر اين استفاده به نحو گسترده انجام گيرد، و به خصوص اگر از ترجمه هاي اخير باشد حق و عدل و انصاف اين است كه از آنها ياد شود.
آقاي استادولي
الف) حداقل بايد توسط چهار نفر كه دو به دو هم سطح و ترازِ يكديگر باشند انجام گيرد (و تعداد هر چه بيشتر بهتر، البته در حد معقول) دو نفر براي ترجمه و دو نفر براي زيباسازي.
آقاي مصطفي ملكيان
علوم و معارفي كه تخصّص در آنها براي گروه ترجمه لازم و اجتناب ناپذير است عبارتند از: زبان شناسي، معنا شناسي، صرف، نحو، لغت، علوم بلاغي، تاريخ عمومي عرب جاهلي و علي الخصوص تاريخِ انديشگي و فرهنگيِ اين قوم، تاريخ اسلام از بعثت پيامبر گرامي(ص) تا رحلت وي. هيأت تأليفيّه گروه ترجمه بايد چنان باشد كه مجموع اين تخصّص ها در آن وجود داشته باشد، امّا تعيينِ شماره افرادِ گروه، از سَرِ دقّت، برايم مقدور نيست. ضمنا شايد نيازي به گفتن هم نباشد كه مُراد از اين كه در گروه مذكور بايد تخصّص هاي پيشگفته جمع شده باشند اين نيست كه يكايك افراد بايد همه اين تخصّص ها را واجد باشند. اين امر ممكن نيست و اصلاً فلسفه تشكيلِ گروهِ ترجمه ناشي از همين واقعيت است كه در يك تن همه اين خبرويّت ها جمع شدني نيست. همين قدر كافي است كه هر يك از افراد در يكي از آن علوم و معارف متخصّص و صاحب نظر باشد.
چه منابعي الزاما بايد مورد استفاده قرار گيرد؟
آية اللّه معرفت
علاوه بر تراجم قدماء، بايد از تفاسير معتبر مورد اتفاق شيعه مانند تبيان، مجمع البيان، روض الجنان و الميزان و احيانا تفاسيري از قبيل: فخر رازي، بيضاوي و كشاف نيز استفاده شود.
آقاي خرمشاهي
1. ترجمه هاي ديگر(به فارسي و زبان هاي ديگر).
آقاي آذرنوش
درباره منابع لازم، شايد به هزاران كتاب در لغت، تاريخ، جغرافيا، فقه، كلام، زبان شناسي، نحو عربي، دستور فارسي... نياز باشد. اما يك شاخه بايد به ترجمه هاي كهن و معاصر فارسي (حتي نسخه هاي خطي) اختصاص داده شود و يك شاخه به ترجمه هاي بيگانه كه بسيار ضروري است، و خلاصه يك شاخه به علوم خاص قرآني كه شايد مهم ترين شاخه ها باشد.
آقاي مجتبوي
اگر قرار باشد كه ترجمه مورد نظر را گروهي انجام دهند، همان هيأت مترجم منابع را معيّن مي كند؛ ذكر منابع فعلاً چندان ضروري نيست. در شماره 3 به دانش هاي لازم اشاره و از برخي تفاسير نام برده شد.
آقاي استادولي
كتاب هاي لغت، كتاب هاي غريب القرآن و الحديث، فروق اللغة، كتاب هاي تفسير ادبي، تفاسير قرآن با قرآن(مانند الميزان) تفاسير روايي شيعي، زيرا در كتب حديث عامه احاديث جعلي و اسراييلي فراوان ديده مي شود كه با شأن خداوند متعال و انبيا عليهم السلام سازگار نيست. البته شراره هايي از اين آتش سوزان به برخي از احاديث شيعه نيز رسيده است ولي معمولاً مؤلفانِ كتب حديث شيعه توضيحاتي درباره آنها دارند.
آقاي مصطفي ملكيان
طبعا همه منابعي كه به نحوي از انحاء، با علوم و معارفي كه در جواب سؤال پيش بدان ها اشاره شد ربط و نسبتي دارند محلّ رجوع مي توانند بود.
آية اللّه معرفت
ترجمه هاي دسته جمعي كه از قرآن شده، مخصوصا آنچه بر دست اجانب انجام گرفته ناقص يا منحرف است و بايستي ترجمه اي صحيح و در عين سادگي قويّ و متين و گوياي محتواي اصيل قرآن فراهم شود.
آقاي خرمشاهي
نمونه هايِ موفق در فرهنگ خودمان يكي ترجمه تفسير طبري در اواسط قرن چهارم هجري است و ديگر ترجمه مرحوم رهنما در عصر جديد و ترجمه آقاي فولادوند كه دست كم 6 ويراستار و اصولاً گروه ويراستاري داشته است. در غرب نمونه هاي قديم و جديد براي ترجمه دسته جمعي كتاب مقدس بسيار است از جمله:
آقاي آذرنوش
در زمينه كار دسته جمعي(ترجمه قرآن) بنده تنها ترجمه معروف به ترجمه تفسير طبري را (كه بنده آن را ترجمه رسمي مي خوانم) مي شناسم. در كتاب خود تاريخ ترجمه از عربي به فارسي، حدود 60 صفحه به آن اختصاص داده ام. آقاي خرمشاهي، ترجمه رهنما را هم به نوعي، ترجمه گروهي خوانده است.
آقاي مجتبوي
نمونه هايي كه سراغ دارم بيشتر سلسله مقالات يا فصولي است از يك كتاب مفصّل كه چند مترجم، هر يك مقاله يا فصلي را به عهده گرفته اند. در اين نوع ترجمه، شيوه نگارش و سليقه مترجم زياني به برگرداندن و مفهوم شدن كتاب وارد نمي كند. امّا در ترجمه متن واحد، مانند ترجمه قرآن، سراغ ندارم كه چند نفر در عين حال با هم كار كرده باشند.
آقاي استادولي
چيزي در نظر ندارم
.آقاي مصطفي ملكيان
چون مرادتان از «متن» اعمّ از متون ديني و متون غير ديني است و چون به هر ترجمه اي كه در آن مترجم بيش از يك تن، يا لااقلّ بيش از دو تن، باشد «ترجمه دسته جمعي» مي توان اطلاق كرد، بايد گفت كه نُمونه هاي ترجمه دسته جمعيِ يك متن بيش از آنند كه در اين مجال، قابل احصا باشند.
چنانچه در مورد تشكّل اين گروه و كيفيت و كميّت و ساير شرايط مربوط به آن طرحي داريد لطفا مرقوم فرماييد.
آية اللّه معرفت
ترجمه بايد به صورت نيمه آزاد انجام گيرد، نه تحت اللّفظي و نه كاملاً آزاد كه به تفسير بيشتر شباهت دارد، زيرا مردم مي خواهند از نصّ خودِ قرآن بهره بگيرند، نه از آنچه يك مفسّر درك كرده و در اختيار آنان قرار داده است.
آقاي خرمشاهي
چنانكه معروض افتاد، بنده براي نخستين بار در ايران، طرح ترجمه دسته جمعي قرآن كريم را ارائه كرده ام كه در مؤخره ترجمه ام از قرآن كريم آمده است، در آن جا شرح و بسط بيشتري در مورد جزئيات آورده ام.
آقاي آذرنوش
درباره كيفيت و كميت گروه طرحي ندارم، اما يادآور مي شوم كه از چند قرن پيش، اروپاييان براي ترجمه تازه تر از كتاب مقدسشان(تورات و انجيل)، انجمن ها تشكيل داده اند و «كتاب مقدس» را بارها، بر حسب اعتقادات فرقه هاي گوناگون مسيحي، به زبان هاي فرانسه و انگليسي و آلماني ترجمه كرده اند. حتي ترجمه عربي آن هم گروهي صورت گرفته (البته يكي از ترجمه ها)؛ نيز چند سال است كه مي شنوم گروهي متخصص زبان هاي فارسي، عربي، اروپايي(در فرانسه يا در جاي ديگر نمي دانم) به ترجمه مجدد كتاب به فارسي دست زده اند. در اواسط قرن 20 يك گروه بزرگ آمريكايي مركب از ده ها متخصص، براي ترجمه كتاب، انبوه عظيمي تحقيقات باستان شناختي و زبان شناختي و تاريخي و غيره انجام داد و در اثر آن، مقالات بسيار متعددي، خاصه در زمينه علم ترجمه (يا هنر ترجمه) در مجلات تخصصي جهان منتشر گرديد.
آقاي مجتبوي
پاسخ اين پرسش در جواب سه سؤال اوّل اجمالاً آمده است.
آقاي استادولي
كيفيت كار گروهي ترجمه قرآن به قرار زير مطلوب است:
آقاي مصطفي ملكيان
اوّلاً: چنان كه از پاسخ هاي پرسش هاي پيشين نيز بر مي آيد تشكيل گروهِ ترجمه قرآنِ كريم بدين قصد نيست، و نبايد باشد، كه اين كتاب شريف را تجزيه و تقطيع كنيم و ترجمه هر جزء و قطعه آن را به كسي بسپاريم، بلكه مقصود اين است كه از آگاهي هاي هر يك از افراد گروه، در حيطه تخصّصي خودش، در فرآيندِ ترجمه كلِّ اين كتاب شريف بهره جسته شود. |
|
روش شناسى ترجمه قرآن
محمد بهرامی
چکیده: مترجمان و نظريه پردازان ترجمه به سه گروه تقسيم مى شوند: الف: متن محورى، ب: مؤلف محورى، ج: مخاطب محوران، گروه نخست با محور قرار دادن متن در پى عرضه معناى لغوى واژگان و جملات به مخاطب هستند. گروه دوم در پى فهم پيام و مراد مؤلف و انتقال آن به مخاطب مى باشند. گروه سوم مخاطب ترجمه را ملاك مى دانند و متن را برابر با خواسته ايشان ترجمه مى كنند. ترجمه نويسان قرآن بيشتر متن محور مى نمايند.
1. متن محوران
اين گروه متن را محور قرار مىدهند و معناى لغوى واژگان و جملات را به خوانندگان اثر خويش انتقال مىدهند.
2. مؤلف محوران
شمارى از نظريه پردازان ترجمه و مترجمان، در پى انتقال پيام و مراد مؤلف متن هستند و به الفاظ و واژگان متن به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به مراد نگاه مىكنند. بر اين اساس هر گاه با نگاه درون متنى يا برون متنى شاهدى بر مراد خدا بيابند از معناى لغوى مىگذرند و آنچه را به عنوان مراد شناختهاند در ترجمه مىآورند.
3. مخاطب محوران
شمار ديگرى از مترجمان و نظريه پردازان ترجمه، مخاطب ترجمه را ملاك ترجمه مىدانند؛ در باور ايشان، مترجم بايد خواسته مخاطبان ترجمه خود را در نظر گيرد و متن را برابر با خواستههاى ايشان ترجمه كند.
ترجمه قرآن و متن محورى
ميراث ماندگار مترجمان قرآن، نشان از گرايش ترجمه نويسان قرآن به متن محورى دارد. ايشان در برگردان آيات بيشتر برابر يابى مىكنند و با انتخاب شيوه تحتاللفظى، از گرايش خود به متن محورى پرده برمىدارند.
نمونه نخست
براى نمونه در برگردان آيه «وجوهٌ يومئذٍ ناضرة. إلى ربّها ناظرة» (قيامه/22و23) مترجمان اهل سنّت متن محور مىنمايند. ميبدى مىنويسد: «بخداوند خويش نگران». نيشابورى، اسفراينى، و نسفى نيز چون ميبدى ترجمه مىكنند و ميان باور خود و ظاهر آيه هيچ گونه ناسازگارى نمىبينند.
نمونه دوم
مسعود انصارى از مترجمان اهل سنّت در ترجمه آيه شريفه «إنّما وليّكم اللَّه و رسوله ... و يؤتون الزّكاة و هم راكعون» (مائده/55) از باور خويش سود مىبرد و تحت تأثير اين باور «راكعون» را به فروتنى معنا مىكند در صورتى كه مترجمان شيعه و بسيارى از ديگر مترجمان اهل سنّت چون اسفراينى، مىبدى، و ... «راكعون» را ركوع كنندگان ترجمه مىكنند.
نمونه سوم
مترجمان اهل سنّت از آن جهت كه تنها عصمت پيامبران از گناهان كبيره را باور دارند و عصمت از صغاير را معتقد نيستند، در ترجمه آيه شريفه «ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك» (فتح/2) هيچ گونه تصرفى انجام نمىدهند و «ذنب» در آيه را گناهان صغيره پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم معرفى مىكنند. ميبدى ترجمه مىكند:
پی نوشتها:
1 . مير عمادى، على، تئوريهاى ترجمه و تفاوت ترجمه مكتوب با همزمان، 63. 2 . همان، 67 3 . همان، 73 4 . همان، 74 5 . همان، 85 6 . همان، 114 |
|
ترجمه منظوم ، آری یا خیر؟
داود قاسمی
سرآغاز گفتار نام خداست ***كه رحمتگر و مهربان خلق راست
پینوشتها
1. ترجمه آیه 1 و 2 سوره حمد (امین مجد). 2. این جذابیت تا حدی است كه به عنوان مثال تا كنون ترجمه منظوم امید مجد 4 بار تجدید چاپ شده است. 3. حرفی برای تمام فصول، ص34. 4. ایكنا، خبر 54598. 5. ایكنا، خبر 56460. 6. ایكنا، خبر 50651. 7. ایكنا، خبر 58785. |
|
پژوهشى در انواع ترجمه قرآن كريم
سيد محمد حسن جواهرى
مركز فرهنگ و معارف قرآن
چکیده: این مقاله به بررسی انواع ترجمه قرآن می پردازد. نویسنده نخست دیدگاه های مختلف راجع به روش های ترجمه را مطرح کرده است. سپس به نقد آنها پرداخته و کاستی های تقسیم بندی روشها را بر شمرده است. آنگاه خود به دسته بندی جدیدی دست یازیده است که عبارت است از: نگارنده در نوشتار حاضر كه جزو مبادى دانش ترجمه و يا مقدمات و ابزار فن ترجمه است، كوشيده تا معانى مختلف اصطلاحهاى كارردى را با پالايش و تفكيكى در خور، شفاف ساخته، اشارههايى به اولين گام در روش ترجمه ارائه نمايد؛ باشد كه به نوعى راه همگرايى مترجمان قرآن و ناقدان را هموار سازد. درباره روشها يا انواع ترجمه، از سوى صاحب نظران نظريههاى گوناگونى ارائه شده است كه به اختصار به برخى از آنها خواهيم پرداخت: الف - شيخ محمد بهاء الدين عاملى (م 1031) به نقل از صفدى مىگويد: «ترجمه دو روش دارد: يكى روش يوحنا بن بطريق و ابن ناعمه حمصى و آن اين كه كلمه از كلمات متن اصل در نظر گرفته شود تا لفظى كه هم معناى آن است آورده شود؛ سپس به كلمه ديگر به همين نحو پرداخته شود تا جملهاى كه ترجمه مىشود، به پايان برسد... روش دوم، روش حنين بن اسحاق و جوهرى است و آن اين است كه مترجم، تمام جمله را در نظر بگيرد و معناى آن در ذهن خود مشخص سازد، آن گاه در زبان دوم جملهاى بسازد كه در رساندن آن معنا همانند جمله متن اصلى باشد؛ خواه الفاظ مساوى باشد يا نه...»(1) تقسيم بندى روش ترجمه به «لفظى» و «مفهومى» پيش از گسترش مباحث زبان شناختى و به ويژه زبانشناسى ترجمه بوده است و تأكيد برخى زبان شناسان و كارشناسان ترجمه بر اين دو نوع، خود زا نقش محورى اين دو روش حكايت دارد. «لارسون» در يك تقسيم بندى عمده، دو نوع ترجمه را معرفى مىكند. 1. ترجمه بر اساس صورت يا قالب (from - based)؛ 2. ترجمه بر اساس معنا (meaning - based)؛ وى مىگويد: ترجمههاى مبتنى بر صورت يا قالب زبانى از شكل يا قالب زبان مبدأ پيروى مىكند كه به ترجمههاى «تحت اللفظى» (Literal tarnslations) معروف است و ترجمههاى مبتنى بر معنا، ترجمههايى است كه معناى متن زبان مبدأ را در شكل و قالب زبان مقصد متجّلى مىسازد كه چنين ترجمههايى «ترجمههاى اصطلاحى» (Tdiomatic translations) ناميده مىشود.(2) ب - آية اللَّه مكارم شيرازى، در يادداشت خود بر ترجمه خويش، درباره انواع ترجمه، چنين آورده است: «ترجمه به يكى از سه صورت ممكن است انجام گيرد: نوع اول: ترجمه «كلمه به كلمه» يا به اصطلاح «تحت اللفظى» است كه هر واژهاى از زبان اول را بر مىدارند و واژه معادل آن را در زبان دوم به جاى آن مىگذارند، و اين بدترين نوع ترجمه است كه نه تنها زيبا نيست، بلكه بسيار نارسا و احياناً غلط است. نه تنها امانت نيست، بلكه گاه ناآگاهانه خيانت است؛ چه نازيباست كه مثلاً كلمات «بين ايديهن و ارجلهن» كه در آيه 12 سورهئ ممتحنه آمده است را برداريم و دقيقاً معنى تحت اللفظى آن را به جاى آن بگذاريم، در حالى كه معادل واقعى آن در زبان فارسى «پيش رو» و «پيش پاى» آنهاست. نوع دوم: ترجمه «آزاد» است كه در اين صورت، مترجم خود را مقيد به انتقال دقيق محتواى متن مورد نظر نمىداند، بلكه به تناسب اهدافى كه دارد، محتوا را كم يا زياد كرده و يا شرح و توضيحى بر ان مىافزايد، هر چند روح متن مورد نظر در مجموع ترجمه محفوظ است، ولى بديهى است كه نمىتوان نام ترجمه را بر آن نهاد. نوع سوم: ترجمه «محتوا به محتوا» به طور دقيق است و همان طور كه در بالا اشاره شد، در اين نوع ترجمه بايد نخست معانى دقيقاً از لباس زبان اول برهنه شود و در مغز جاى گيرد، سپس به طور دقيق به لباس دوم آراسته گردد، و آنچه شايسته ترجمههاى قرآن و مانند آن است، همين نوع مىباشد.» ج - استاد معرفت در تفسير و مفسران، روشهاى ترجمه را سه نوع بيان كرده است كه عبارتند از: «تحت اللفظى»، «آزاد» و «تفسيرى». مراد ايشان از «تحت اللفظى» هما ناست كه از آية اللَّه مكارم شيرازى به عنوان «كلمه به كلمه» نقل شد. ايشان اين نوع ترجمه را ضعيفترين و سستترين روش ترجمه مىداند.(3) ولى «ترجمه آزاد» در توضيح ايشان با آنچه از آية اللَّه مكارم شيرازى نقل شد، يكسان نيست و با روش «محتوا به محتوا» برابرى مىكند: «در اين روش مترجم سعى مىكند معنايى را از قالبى به قالب ديگر بريزد تا معناى مقصود كاملاً ادا شود؛ يعنى بى كم و كاست مراد متكلم برگردانده شود و حتى المقدور الفاظ و كلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جايگزين هم باشد و در صورتى كه امكان نداشته باشد، دست به تقديم و تأخير و كم و زياد كردن برخى عبارات مىزند. چه بسا يك يا چند كلمه بر عبارت مىافزايد - نه چندان زياد - تا معنا به خوبى روشن شود. اين گونه ترجمه را ترجمه معنوى نيز مىگويند؛ زيرا بيشتر سعى بر انتقال كامل مفاهيم است نه تطابق لفظطى...»(4) مراد از «ترجمه تفسيرى» از ديدگاه ايشان معنايى اعم از ترجمه است: «مترجم به شرح و بسط مطالب مىپردازد، منتها به زبان ديگر غير زبان اصل، مانند تفاسير فارسى يا ديگر زبانها نسبت به قرآن كريم.»(5) د - آقاى دكتر بى آزار شيرازى، انواع متنوعترى را براى ترجمههاى قرآن بر شمرده است: در طول تاريخ، قرآن ترجمههاى گوناگونى را به خود ديده كه مىتوان آنها را نيز به هفت دسته تقسيم كرد: 1. ترجمه لغوى يا ترجمان القرآن؛ 2. ترجمه تحت اللفظى؛ 3. ترجمه حرفى و معنوى (ترجمه امين)(6)؛ 4. ترجمه و حواشى؛ 5. ترجمه به شعر معنوى (منظوم)؛ 6. ترجمه آوايى يا آهنگين؛ 7. ترجمه تفسيرى.(7) ه - «پيتر نيومارك» ترجمه را به انواع زير دسته بندى كرده است: 1. ترجمه لفظ به لفظ (word - for - translation)؛ 2. ترجمه تحت اللفظى (Literal translation)؛ 3. ترجمه وفادار يا امين (Faithful translation)؛ 4. ترجمه معنايى (Semantic translation)؛ 5. اقتباس (Adaptation)؛ 6. ترجمه آزاد (Free translation)؛ 7. ترجمه اصطلاحى (Tdiomatic translation)؛ 8. ترجمه ارتباطى (8)(Communicative Translation)؛(9)
نقد و بررسى
بررسى و مطالعه تقسيم بندىهاى ياد شده، ناگزير ما را به جمع بندى و ارائه فهرستى متمايز با ديگر فهرستها هدايت مىكند. برخى از عوامل كه چنين نتيجهاى را به دست داده عبارت است از:
1. ترجمه لغوى يا لفظ به لفظ
از ترجمه لغوى دو معنا اراده مىشود كه عبارتند از:
الف - ترجمه واژههاى دشوار قرآنى به زبان مقصد.(11)
اين نوع ترجمه - البته اگر بتوان نام آن را ترجمه گذاشت - بيشتر براى گوه خاصى از مردم مفيد است؛ كسانى كه تا حدودى به زبان عربى آشنايى دارند و مىتوانند پس از فهميدن معناى واژه، خود مفهوم جمله را درك كنند. اين نوع ترجمه از گذشتههاى دور تا كنون رواج داشته و مورد استفاده بوده است.
ب - ترجمه پيوسته مفردات قرآن همگام با ساختار زبان مبدأ.
هدف اصلى در اين نوع ترجمه، انتقال معناى واژههاى زبان مبدأ به زبان مقصد است، البته در صورت و قالبى مشابه صورت و قالب زبان مبدأ؛(13) به بيانى ديگر، ساختار چنين ترجمهاى با ساختار نحوى زبان مقصد سازگار نبوده، و با زبان معيار فاصلهاى بسيار دارد. برخى ديگر از معايب چنين ترجمهاى عبارت است از:
2. ترجمه تحت اللفظى
برخى محققان و صاحب نظران، ترجمه لفظ به لفظ در معناى دوم را ترجمه تحت اللفظى جدا نكردهاند و هر دو را با عنوان «تحت اللفظى» و يا «لفظ به لفظ» و يا «كلمه به كلمه» بحث كردهاند،(17) ولى برخى به پيروى از ترجمه پژوهان مغرب زمين، آن دو را از يكديگر جدا ساختهاند. ويژگىهاى اين نوع از ترجمه عبارتند از:
3. ترجمهى وفادار يا امين يا معادل
ترجمه وفادار حد فاصل ترجمه «تحت اللفظى» و ترجمه «معنايى» است، ولى برخى محققان، ان را از ترجمه «معنايى» جدا نكردهاند. استاد بى آزار شيرازى در اين باره مىنويسد:
4. ترجمه معنايى يا محتوايى
اين ترجمه اغلب خوش خوانتر از ترجمههاى پيشين و براى مترجمان از ترجمه وفادار، سادهتر است. توضيح اين روش پيشتر در سخنان آية اللَّه مكارم و آية اللَّه معرفت گذشت و در اين جا تنها به بخرى ويژگىهاى آن اشاره مىكنيم:
5. ترجمه آزاد
پيشتر، تعريف ترجمه آزاد، از يادداشت آية اللَّه مكارم شيرازى روايت شد:
6. ترجمه تفسيرى
ترجمه تفسيرى سه تعريف دارد كه بر اساس اولين آنها، قسيم انواع ديگر ترجمه است و بر اساس دومين آنها، قسيم انواع ديگر نيست، بلكه در حكم تكملهاى براى آنها و قابل جمع با همه آنهاست، و در مورد تعريف سوم، ترجمه تفسيرى را مىتوان جزئى از ترجمه معنايى دانست.
نقد، بررسى و جمعبندى
مطالعه و بررسى آراى گوناگون درباره شيوهها و انواع ترجمه، و نيز نگاهى به ترجمههاى موجود و مثالهاى ارائه شده از سوى صاحبان آرا، نتايجى را به دست مىدهد كه عبارت است از:
نقد و بررسى:
از بين ترجمههاى ياد شده، ترجمههاى آقايان: مكارم، خرمشاهى، كرمى و صفارزاده، در ترجمه عبارت «بعض... بعض» موفقتر است. افزون بر نكته ياد شده، در ترجمههاى مذكور، نكات مهم ديگرى نيز وجود دارد كه لازم است بدانها اشاره شود:
پی نوشتها:
1 - تفسير و مفسران، ص 115. 2 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 20 به نقل از M.L. larson; meaning-Based Translation: A Guide ot cross - Language Equivalence; university press of American, Inc, 1984. p.15. 3 - ر.ك: تفسير مفسران، ج 1، ص 113 و 114. 4 - همان، ص 114. 5 - همان، ص 115. 6 - قرآن ناطق، ص 246. 7 - قرآن ناطق، ص 230 و 231. 8 - ترجمه ارتباطى خواننده محور است و ترجمه روان را كه با خواننده ارتباطى استوار برقرار مىكند بر ترجمه معنايى كه از زبان مبدأ فاصله چندانى نمىگيرد و به ديگر سخن بوى ترجمه مىدهد، ترجيح مىدهد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: دربارهى ترجمه، ص 53-50. 9 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 1، به نقل از: P. NewMark: A Textbook of Translation; U.K. PrenTice Hall.a First edition, 1988, PP. 46-49. 10 - قرآن ناطق، ص 255 251 249. 11 - قرآن ناطق، 241-233. 12 - ترجمه ابوالقاسم پاينده، يادداشت مترجم؛ قرآن ناطق، ص 239. 13 - مشكلات ساختارى ترجمههاى قرآن كريم، ص 22. 14 - منظور از تعادل ترجمه، همسانى تأثير متن مبدأ و متن مقصد بر خوانندگان است. 15 - به باور برخى محققان، درصد اين نوع ترجمه در ترجمههاى ياد شده، بين 70 تا 90% است. (ر.ك: همان، ص 23-22). 16 - سوره ص، 43. 17 - ر. ك: قرآن ناطق، ص 241 و 242؛ ترجمه آية اللَّه مكارم شيرازى، يادداشت مترجم؛ تفسير و مفسران، ج 1، ص 113. 18 - قرآن ناطق، ص 247؛ به نقل از نسخه بادليان، نوشته به سال 947 ه. 19 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25، به نقل از: P. newmark: A Textbook of Translation; Ibid; p.64. 20 - تفسير نمونه، ج 24، ص 46. 21 - بر بال قلم، ص 299 و 300. 22 - تفسير و مفسران، ج 1، ص 114. 23 - قرآن ناطق، ص 263-261. 24 - ارزش گزارى نوع ترجمه نسبى است و به مخاطب و موضوع متن مورد ترجمه بستگى دارد. 25 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 28. 26 - تفسير و مفسران، ص 115. 27 - قرآن ناطق، ص 267. 28 - ترجمه مهدى الهى قمشهاى، ويرايش حسين استاد ولى. 29 - درباره ترجمه، مقاله «مسائل ترجمه»، ابوالحسن نجفى، ص 14-13. 30 - البته به شرطى كه اين و را از نظر معنا يكسان تلقى كنيم. 31 - ممتحنه /12. 32 - مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 25. 33 - همان، ص 26. 34 - همان، ص 28. 35 - قرآن كريم به زبان معيار عرب جاهلى، نازل شده است: «ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه» (ابراهيم، 4) و «تلك آيات الكتاب المبين» (يوسف، 1) و...؛ بنابراين، ترجمه آن هم بايد به زبان معيار باشد؛ ولى زبان معيار نيز ميتواند زيبا يا نا زيبا باشد. قرآن نهايت زيبايى را در زبان معيار به كار گرفته است؛ از بيان شاعرانه، نمك سجع و فاصله و وزن و... ولى هيچ يك نثر قرآن را از معيار خارج نكرده است. بين نثر معيار با سبك تفاوت است. قرآن سبكى نو و بديع دارد كه تا آن زمان سابقه نداشت، ولى زبان آن معيار بود؛ يعنى مخاطبان آن، آن را مىفهميدند و به راحتى با آن انس مىگرفتند. آقاى خرمشاهى در رد نظريه آقاى هوشنگ گلشيرى كه در نقد خود بر ترجمه آقاى خرمشاهى، زبان معيار را نامناسب دانسته و پيشنهادهايى داده به بيان اجمالى از زبان معيار پرداخته است. (بينات، شماره 12، ص 63-56). 36 - ر.ك: احمد سميعى، نگارش و ويرايش، ص 52-48. 37 - سيرى بى سلوك، ص 554. 38 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 143-140؛ مقدمات زبانشناسى، ص 140-131. 39 - مبانى ترجمه، ص 74 و 75. 40 - براى آگاهى بيشتر ر.ك: مشكلات ساختارى ترجمه قرآن كريم، ص 144 و 145. 41 - ر. ك: همان، ص 151. 42 - نور، 63. 43 - اسراء، 88. 44 - آل عمران، 34. 45 - انفال /37. 46 - بقره، 76. 47 - اقرب الموارد: «و ما ادريك و ما يُدريك» اى: ما تدرى...» ر.ك: كلمه «درأه»؛ قاموس قرآن، ماده «درى» آقاى دكتر على محمد مؤذَّنى در مجله ميراث جاويدان (شماره 18، تابستان 1376)؛ مقالهاى با عنوان (ما ادريك) در قرآن مجيد» ارائه كرده است كه مراجعه به آن در اين باره مفيد است. منابع و مآخذ - اقرب الموارد فى فُصَح العربية الشوارد، سعيد الخورى الشرتونى اللبنانى، دارالاسوة للطباعة و النشر، ط الاولى، 1374 ش. - القرآن الكريم، ترجمه جلال الدين فارسى، انجام كتاب، چ اول، تهران، 1369 ش. - القرآن كريم، ترجمه على مشكينى، الهادى، چ اول، قم، 1380 ش. - القرآن كريم، ترجمه مهدى الهى قمشهاى، ويرايش حسين استاد ولى، دارالكتب الاسلامية، ج اول، تهران، 1377 ش. - القرآن كريم، سيد جلال الدين مجتبوى، انتشارات حكمت، ج اول، تهران 1371 ش. - القرآن كريم، محمود ياسرى، انتشارات اسلامية، ج اول، تهران 1372 ش. - بر بال قلم (چهل درس در قلمرو ادبيات پارسى و آيين نگارش)، سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)، انتشارات ظفر، ج دوم، قم، 1380 ش. - بينات (فصلنامه مؤسسه معارف اسلامى امام رضاعليه السلام)، شماره 12، زمستان 1375، مقاله «نثر معيار در ترجمه قرآن كريم»، بهاء الدين خرمشاهى. - ترجمه تفسير مجمع البيان، ابوعلى طبرسى، ترجمه آيات، تحقيق و نگارش: على كرمى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، تهران 1380 ش. - تفسير نمونه، آية اللَّه مكارم شيرازى و ديگران، دارالكتب الاسلامية، ج 30، تهران، 1380 ش. - تفسير و مفسران، ج 1، محمد هادى معرفت، ترجمه على خياط، مؤسسه فرهنگى التمهيد، ج اول، قم 1380 ش. - جواهر القرآن، محمد غزالى يا ابوحفض نجم الدين عمر، به كوشش سيد حسين خديوجم، بنياد علوم اسلامى، تهران، 1360، به نقل از: درباره قرآن (برگزيده مقالههاى نشر دانش 3) زير نظر نصراللَّه پورجوادى، مركز نشر دانشگاهى تهران، 1365. - درباره ترجمه (برگزيده مقالههاى نشر دانش (3))، زير نظر نصراللَّه پور جوادى، انتشارات مركز نشر دانشگاهى، ج دوم، تهران، 1366 ش. - در خاطره شط، بهاء الدين خرمشاهى، سازمان انتشارات جاويدان، تهران، 1376 ش. - دستور زبان فارسى (1)، تقى وحيديان كاميار با همكارى غلامرضا عمرانى، سمت ج سوم، تهران، 1381. - ساخت زبان فارسى، احمد ابو محبوب، نشر ميترا، ج دوم، تهران، 1381 ش. - سير بى سلوك، بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات معين، ج اول، تهران، 1370 ش. - قاموس قرآن، سيد على اكبر قُرَشى، درالكتب الاسلامية، چاپ هفتم، تهران، 1375 ش. - قرآن حكيم، ترجمه طاهره صفارزاده، مؤسسه فرهنگى جهان رايانه كوثر، ج دوم، تهران، 1380 ش. - قرآن كريم، ترجمه ابوالفتوح رازى، به كوشش محمد مهيار، مطبوعات دينى، ج اول، قم، 1380 ش. - قرآن كريم، توضيحات و واژه نامه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، انتشارات جامى و نيلوفر، ج اول، تهران، 1374 ش. |
|
تفاسير بلاغي و اعجاز قرآن
عيسي جي . بولاتا
ترجمه: حسين فروزانفر
علت تأثير شگرف قرآن در مخاطبان اوليه اش را بايد در متن اين كتاب مقدس جست وجو كرد. البته درست است كه ارزيابى هر سخن دانش هاى خاص خود را دارد كه معاصران پيامبر(ص) از آن بى بهره بودند، ولى درعوض توان ذاتى درك عظمت بيانى قرآن را داشتند، و اين همان چيزى بود كه به طور انكارناپذيرى ايشان را به ستايش و خضوع در مقابل قرآن وا مى داشت.
سير تاريخى بررسى اعجاز قرآن
از پيشگامان اين نگرش نو در تاريخ اسلام، مى توان از جاحظ (م 255) نام برد. اين دانشمند معتزلى در (حجج النبوة) خويش مى نويسد:
اعجاز قرآن در پژوهش هاى معاصران
تحولات و آثار قرآنى قرن بيستم را با نگرش هاى محمد عبده (م 1905) شروع مى كنيم. عبده17 منطقى و عقلانى و با صراحت تمام عقايدش را بيان كرد و در مورد سخن ما نيز در (رسالات التوحيد) ش، فصلى موجز را به اين موضوع اختصاص داد. او با حذف تجزيه و تحليل هاى دقيق نحوى و بلاغى، به خود قرآن به عنوان سند اعجاز، تقليد ناپذيرى و نشانه رسالت حضرت نبى اكرم(ص) تكيه كرد. عبده را اعتقاد بر آن بود كه هيچ شباهتى ميان قرآن و سخن اعراب، در بين نيست.
پی نوشتها:
* اين مقاله برگرفته از كتاب رهيافت هايى به تاريخ تفسير قرآن است كه نوشته عيسى جى. بولاتا مى باشد و در سال 1988 در آكسفورد انگلستان به چاپ رسيده است. 1. (إن هذا الاّ سحر يؤثر. ان هذا الا قول البشر) (مدثر/25 ـ 24). (قالوا ما أنتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرحمن من شيئ ان انتم الا تكذبون) (يس/15) 2. (ما سمعنا بهذا فى الملة الآخرة ان هذا الا اختلاق) (ص/7) 3. (و قال الذين كفروا إن هذا إلا افك افتراه و أعانه عليه قوم آخرون فقد جاؤوا ظلماً و زوراً) (فرقان/25) 4. (واذا تتلى عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا إن هذا الا اساطير الاولين) (انفال/31) و (قالوا اساطير الاولين اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلاً) (فرقان/5). 5. (فذكّر فما أنت بنعمت ربّك بكاهن و لامجنون. أم يقولون شاعر نتربّص به ريب المنون )(طور/31 ـ 30) 6. (انه لقول رسول كريم. و ماهو بقول شاعر قليلاً ماتؤمنون. و لابقول كاهن قليلاً ماتذكّرون. تنزيل من رب العالمين) (حاقه/ 43 ـ 40) 7. سوره هود/ 13 و سوره يونس/38. 8. البته در تاريخ اسلام تلاش هايى از اين دست ثبت شده كه به طرز واضحى ناپذيرفتنى بوده و تنها تكه هايى مسخره آميزى هستند كه طنين كاذب شان مايه رسوايى گويندگان شان گشت. ر.ك: تاريخ طبرى، اعجاز القرآن باقلانى، گلدزيهر: مطالعات اسلامى. 9. رك: جاحظ: حجج النبوة و رسائل (قاهرة، 1933) و نيز (الدين و الدولة) على بن ربن طبرى، (قاهره، 1923) 10. براى اطلاع بيشتر از شكل گيرى فكر اعجازگزارش هايى در دست است، رك: Gustave E، Von، Grunbaum Idjaz، El،iii، 1018 -2 Bo. و نيز مقاله اعجاز اين جانب در: Encyclopedia of Religion، New، 1986، v. 87-80 11. رك: تلاوت رسائل فى اعجاز القرآن، ويرايش محمد خلف الله و محمد زغلول سلام. 12. (قل لئن اجتمعت الانس و الجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهيراً) (اسراء/88) 13. بهترين ويرايش كتاب (اعجاز القرآن) از سيد احمد صقر چاپ سال 1954 قاهره است. رك: طريقة الباقلانى فى اظهار اعجاز القرآن، خانم آنجليكا نووريث (Angelika Neuwrith). نووريث در اين كتاب، تجزيه و تحليل تجربى و سبك شناسانه نظم و آهنگ كلمات قرآنى را كه به برداشت اعجاز از سوى باقلانى منتج شده است مورد بررسى قرار مى دهد كه به نوبه خود پاسخى به ادعاى (G.V. Grunbaum) است كه اعجاز مورد نظر باقلانى را داراى مبانى تجربى نمى داند (بخش عربى همان: 96 ـ 281). 14. ر.ك: آثار قرآنى سجستانى (م 316)، بلخى (م322)، ابن اخشيد (م 326). البته اين موضوع در كتب متقدمان مانند خطابى، باقلانى و عبدالجبار نيز آمده است، اما نه با عناوينى مانند نظم القرآن. 15. براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به تحقيقى كه راجع به او صورت گرفته، اين پژوهش حاصل تلاش كمال ابوديب و با عنوان تئورى جرجانى در تخيل شاعرانه مى باشد (Warminster 1477) ، همچنين رك: كتاب شناسى همان. 16.ر.ك: شوقى ضيف، البلاغة تطور و تاريخ، قاهره، 1965. 17. محمد عبده، رسالات التوحيد. براى اطلاع بيشتر رك: تفسير القرآن الحكيم. 18. مصطفى صادق رافعى، اعجاز القرآن و البلاغة النبوية،قاهره ، 1956. 19. اين تحقيقات انتشار يافته است. براى اطلاع بيشتر رك: وحى. ام. اس باليون، تفسير نوين مسلمانان (1960 ـ 1880) و نيز رك: ج. ج جانسن، تفسير قرآن درمصر امروز (ليدن، 1974) 20. او براى اين منظور كتاب المصحف المبوب را نگاشت، البته من اين كتاب را كه جانسون با عنوان تفسير از او ياد مى كند نديده ام، اما به گفته او آقاى محمد باقر موحدى ابطحى آن را در سال 1969 در نجف اشرف به چاپ رسانيده كه در آن ارجاعاتى به المدخل الى التفسير الموضوعى سيد محمد باقر صدر وجود دارد. 21. سيد قطب: مشاهد القيامة فى القرآن، چاپ قاهره. 22. رك: نقد ادبى، اصوله و مناهجه، 132 - 126، قاهره، 1960. 23. قطب، سيد، التصوير الفنى، 34 ـ 32 و 206. 24. رك: عيسى. جى. بولاتا، تفسير جديد قرآن: بررسى روش خانم بنت الشاطى. 25. مثل: من بيان القرآن: القادة… الرسول (قاهره، 1959) من بيان القرآن: فى رمضان، قاهره، 1961، من بيان القرآن: فى اموالهم، قاهره، 1963. 26. رك: امين الخولى: مناهج تجديد. 27. همان 7 ـ 166. اين ديدگاه موافق نظر مفسرانى چون طبرى، زمخشرى، ابن كثير و رازى است، گرچه عايشه بنت الرحمن به آن پر و بال بيشترى داده و نتايج جديدى استخراج كرده است. 28. براى مطالعه بيشتر در مورد قرآن پژوهى غربيان، رك: A: Bell's Introduction to the Quran. B: Islamic Religious Tradition By: C.J. Adams. C: The Study of the Middle East (New York، 1976) By: Leno ard Binder، ed. D: A Reader's Guide to the great Religions By: C.j. Adams. 29. رك: Muslim Theology By: Tritton. 30. Theodor Noldeke and Regis Blachere. 31. Von Grunebaum، A Tenth - Centary Document. 29. رك: آرتور جى. آربرى: The Qoran Interpreted (London، 1955) 33. همان، 10. 34. همان، 11. 35. ANgelika Neuwirth. 36. رك: فضل الرحمن، اهداف اساسى قرآن; كنت كراگ: The mind of the Qur'an; توشيهيكو ايزوتسو: مفاهيم اخلاقى در قرآن; داود رهبر: خداى عدالت. 37. چارلز. جى. آدامز: Islamic Religious Tradition، 65 |
|
نگاه و نقدي بر ترجمههاي آهنگين و منظوم قرآن
پيشگفتار
قرآن كريم تنها كتاب آسماني است كه بايد تا آخر تاريخ راهنماي جامعه بشري باشد. بهرهگيري اقوام و ملتهاي گوناگون از قرآن كريم با توجه به زبانهاي مختلفي كه دارند متوقف بر فهم آنان از معارف قرآن است كه جز از راه آشنايي با زبان عربي يا ترجمه قرآن به زبانهاي آنان ميسّر نيست.گرچه معارف والا و قوانين حياتبخش قرآن و نيز پندها و حكمتهاي انسانساز اين كتاب آسماني نقش اصلي اعجاز قرآن را ايفا ميكنند و همين ويژگيهاي عمده موجب گرايش بسياري از انديشمندان تاريخ به قرآن و اسلام گشته است، اما نميتوان سهم آهنگ و وزن و آواي آيات قرآن را در جذب قلوب و تأثيرگذاري در دلها ناديده گرفت. قرآن نه نظم است و نه نثر، بلكه سبكي است ابداعي ميان نظم و نثر، كه اين خود يكي از جلوههاي اعجاز قرآن به شمار ميرود. آهنگ آيات سوره شمس ويژگي خاصي دارد و وزن آيات سوره فيل از وزن و آواي آيات سوره طارق متمايز است. بديهي است ترجمه آيات قرآن به صورت نثر خالص كه فاقد ويژگي آوايي باشد، تا حدودي از جذابيت ترجمه و تأثير آن در قلوب ميكاهد. البته آرزوي پرواز مرغ هنر بهسوي قلّه بلند آواي قرآن آرزوي خامي است كه هرگز دسترسي به آن ممكن نيست، ولي در حد امكان ميتوان ترجمه آيات را با وزن و آوايي متناسب با وزن آيات يا محتواي آنها منعكس كرد كه داراي جذبه و تأثير عميقتري باشد. لذا شايسته است هنرمنداني كه از ذوق سرشار و هنر سرودن شعر و نوشتن سجع برخوردارند، از ذوق و هنر خود بهرهگيرند و تا حدّي در انتقال ويژگيهاي هنري و فرهنگي قرآن به مسلمين سهيم باشند. البته اين رسالت در قرون اوليه صدر اسلام بيشتر مورد توجه قرآنشناسان و مترجمان قرآن بوده است، زيرا ــ چنان كه بعدا خواهيم گفت ـ اولين ترجمههايي كه در قرن چهارم هجري از قرآن انجام شده غالبا ترجمههايي آهنگين و موزون بوده است. ذكر اين نكته لازم است كه ترجمه آوايي و منظوم در زبان غير فارسي نيز كم و بيش انجام گرفته است كه به عنوان نمونه ميتوان از ترجمه منظوم سندي، ترجمه منظوم هندي، ترجمه تركي و ترجمه آوايي انگليسي آرتور آربري نامبرد. اما گوي سبقت را در اين ميدان، ايرانيان از ديگر ملل مسلمان ربوده و از قرن چهارم تا چهاردهم هجري آثاري را از خود به يادگار گذاشتهاند. ما در اين مقال به معرفي و نقد اين ترجمهها در دو فصل: ترجمههاي آوايي و ترجمههاي منظوم ميپردازيم:
فصل اول: ترجمههاي آوايي
ترجمه آوايي ترجمهاي است كه وزن و قافيه معيني ندارد اما نثر ساده هم نيست، بلكه جملهها داراي آهنگي سازگار هستند و از آواي مشتركي پيروي ميكنند كه گاه در شعرنو تجلّي ميكند. اين ترجمهها عبارتند از:
1. ترجمهاي آهنگين از دو جزء قرآن
در دهههاي اخير، هنگام تخريب بناي قديمي كنار گنبد امام رضا(ع) از لاي ديوار دو جزء از قرآن با ترجمه آهنگين پيدا شد كه در رديف اسناد كهن فن ترجمه قرآن و زبان فارسي قرار گرفت. مرحوم دكتر احمد علي رجايي بخارائي در سال 1350 اين ترجمه را تصحيح و چاپ كرد. مترجم كه احتمالاً در قرن سوم هجري ميزيسته سعي كرده است ترجمهاي مسجّع و موزون از آيات قرآن عرضه كند و تا حدودي موفق شده است. اين موفقيت هنگامي قابل تصديق ميشود كه بدانيم وي در عصري دست به اينگونه نگارش زده كه هنوز آثار ارزشمندي كه بعدها جزو شاهكارهاي نظم و نثر فارسي به شمار آمد، تأليف نشده بود. دكتر رجايي كه در مقدمه همين كتاب تلاش وافر كرده كه غناي زبان فارسيِ سه قرن اول اسلام و قبل از اسلام را اثبات كند، جز استشهاد به تك بيتهايي متفرق و مشكوك، سندي ديگر نيافته است.
خصوصيات اين ترجمه
1. اين ترجمه حدود دو جزء از قرآن از آيه 61 سوره يونس تا آخر آن و سورههاي هود، يوسف، رعد و سوره ابراهيم تا آيه 25 را در بردارد و ميتوان حدس زد كه بقيه آن هم انجام گرفته و موجود بوده و به تدريج مفقود شده است.
نمونههايي از اين ترجمه آهنگين:
وقال فرعون ائتوني بكل ساحرٍ عليم
2. متني پارسي از قرن چهارم هجري
اين ترجمه نيز كه اصل آن در گنجينه قرآنهاي نفيس آستان قدس رضوي نگهداري ميشود به همت مرحوم دكتر رجايي با همين نام توسط انتشارات آستان قدس چاپ شده است. ظاهرا تدوين اين ترجمه پس از نگارش ترجمه تفسير طبري بوده، زيرا عبارات و مطالب برگرفته از آن تفسير است. اما امتيازي كه بر آن دارد موفقيت نسبي در ايجاد سجع و آهنگ در ترجمه برخي آيات است. گرچه شايد نتوان موفقيت مترجم را در آهنگ و سجع با سجع نويسان بعدي ترجمه قرآن مقايسه كرد، چرا كه سجع آن تا حدودي ضعيف است، اما از باب «الفضل لمن تقدم» ميتوان وي را از پيشكسوتان ترجمه مسجع قرآن به شمار آورد.
3. تفسير نسفي
اين تفسير مختصر كه در دو جلد چاپ شده، تأليف امام ابوحفص نجم الدين عمر بن محمد نسفي (468-538) است كه در اوايل قرن ششم هجري تأليف شده و از تفاسير كهن قرآن كريم است. اين تفسير گرانقدر حدود 8 قرن در كتابخانههاي شخصي محبوس بوده و جز معدود شخصيتهايي كه نسخههايي خطي از آن داشتهاند كسي از آن بهره نميبرده است. در سال 1340 به همت دكتر عزيزاللّه جويني در كتابخانه آستان قدس رضوي مورد شناسايي قرار گرفت و پس از تتبع و يافتن نسخههاي ديگري از آن در كتابخانههاي بزرگ ايران و ديگر كشورهاي اسلامي، توسط ايشان تصحيح و به زيور طبع آراسته گشت و اخيرا توسط سازمان اوقاف و امور خيريه منتشر شده است.
ويژگيهاي تفسير نسفي
معرفي تمام ويژگيهاي تفسير مزبور بحث گستردهاي را ميطلبد كه از حد اين مقال بيرون است. ما در اين جا برآنيم كه تفسير ياد شده را تنها از جنبه آوايي مورد بررسي قرار دهيم؛ از اين رو به برخي از ويژگيهاي آن از اين بُعد ميپردازيم:
4. تفسير كشف الأسرار و عُدّة الأبرار
مؤلف: ابوالفضل رشيد الدين ميبدي، سال تأليف 520 ق.
سوره حمد:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سوره توحيد:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
(ترجمه 2 جزء آخر قرآن به صورت مسجع و موزون)
اين ترجمه آهنگين كه توسط آقاي محمود صلواتي انجام گرفته و در سال 1372 توسط نشر تفكر قم منتشر شده احياي سبك موزون مترجمان كهن قرآن است كه به شيوهاي نو نگارش يافته و شايسته ادامه است.
نقصها
1ـ عدم مطابقت كامل ترجمه با متن. به نمونههاي زير بنگريد:
ويژگيهاي اين تفسير
1. ترجمه آيات قرآن با نثر ساده و تحت اللفظي و نسبتا دقيق نگاشته شده و زير متن عربي آيات شريفه قرآن آمده است.
سوره نصر:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
سوره زلزال:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
1. سوره توحيد
بسم اللّه الرحمن الرحيم، قل هو اللّه احد، اللّه الصمد، لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفوا احد.
2. سوره انشراح
بسم اللّه الرحمن الرحيم، الم نشرح لك صدرك، ووضعنا عنك وزرك، الذي انقض ظهرك و رفعنا لك ذكرك، فان مع العسر يسرا، ان مع العسر يسرا، فاذا فرغت فانصب، و الي ربك فارغب.
تصوف
صفيعلي شاه به دليل انتحال به تصوف و طريقت شاه نعمت اللّه ولي و گرايش شديد صوفيانه، انديشههاي صوفيگرايانه را نيز در موارد متعددي از تفسير منظوم خويش ابراز كرده است. مطرح شدن موضوعات فلسفي در اين تفسير از قبيل: وحدت وجود، تعدد عوالم، قوس نزول و صعود، منازل تكامل سالك، مقام جمع و فرق، جايگاه خليفة اللّه در ولايت تكويني، تجليات ذات، وحدت در كثرت و بالعكس، اطلاق ذات حق از تقيد و حتي قيد اطلاق، مقام لاتعين، ذات بحت و وجود محض بودن خداوند و تجرد آن از رسم و عرض و ماهيت، عشق مبدأ گرايي فطري انسان و امثال آن نشانگر سعه دانش فلسفي و عرفاني وي است.
1. تبعيت از پير طريقت جايگزين قرآن و سنت
• يا اطاعت كن زپيري با مقام در هدايت خالص از حق بل اخص گفتهايم از پيش و هم گوييم باز با خلائق شفق و رفقش بيشمار وز متاع و ملك دنيا رستهتر جود و ايثارش فزون از مردمان با كسي او را به دل نبود عناد روز نو خواهد ز حق روز نوي وز مقام فرق تا جمع وجود والي امت ولي حيدر است بس خطا باشد عمل بر عقل و نقل بر كتاب حق عمل كن هر چه هست زانكه شد همدست پيغمبر كتاب هر چه باشد از حرام و از حلال وز شرايع آنچه باشد ماحصل ليك حق جو راه او بر منزل است12 گرچه در تكليف اين بس مشكل است
2. قلب قرآن يا طپشي منظوم
اين كتاب كه ترجمه تعدادي از سورههاي قرآن است تأليف دكتر جلال ربّانيفر است كه آية اللّه سيد مهدي عبادي امام جمعه محترم مشهد بر آن تقريظ نوشته و در سال 1375 در 140 صفحه منتشر شده است.
سوره حمد
• به نام مهربان بخشنده دادار يگانه خالق هر دو جهان است براي بندگانش بهترين يار به هر دردي حكيم و هم دوا اوست خداي روز پاداش و جزا اوست
اشكالات
1. افزودن مطالب توضيحي بر مدلول آيات به نام ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
سوره توحيد
• به نام مهربان بخشنده دادار بگو از سوي ما بر خلق پيغام خدايي نيست غير از ربّ سبحان كه او آگاه از هر رمز و راز است ز فرزند و ز زاييدن مبرا است بشر را آفريد و از بشر نيست ندارد ذات حق همتا و مانند يگانه باشد و يكتا خداوند
اشكالات
1. افزودن توضيحات در ترجمه، كه با حروف سياه مشخص شده است.
سوره يس
• بكن اين خفتگان بيدار از خواب توئي مأمور از سوي خداوند كه سرشار است از پند معاني چو والاتر ز تو هرگز نديديم پذيرا شو در اين ره هر خطر را كه هر مشكل به دست اوست آسان به جمله رازها آگاه و داناست براي بندگانش بهترين يار خدا باشد ز لطف و مهر سرشار
اشكالات
الف . جزء دوم در «انك لمن المرسلين * علي صراط مستقيم» خبر بعد از خبر و خبر «انّك» است و صفت پيامبر، نه آن كه امر به هدايت به سوي صراط مستقيم باشد.
ويژگيها
ترجمه مزبور داراي چند ويژگي مثبت و قابل توجه به شرح زير است:
ضعفهاي موجود در ترجمه
ميتوان ضعفهاي موجود در اين ترجمه را به شكل زير دستهبندي كرد و براي هر يك نمونههايي ارائه داد:
3. حذف بعضي كلمات و قيود و حتي بعضي جملهها در ترجمه، مانند:
الف. آيه شريفه 23 بقره: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون اللّه ان كنتم صادقين. اين آيه چنين ترجمه شده است:
4. اغلاط محتوايي:
اين نقص مهمتر از نواقص قبلي است و حتي مترجمان نثر نويس نيز كمتر از آن نجات يافتهاند و تحفّظ از آن علاوه بر تضلّع علمي و ادبي و تسلط بر معارف قرآني نيازمند امداد رباني است. اكنون به نمونههايي از اين اغلاط كه با ملاحظه چند صفحه از ترجمه به آن دست يافتيم بنگريد:
الف. فلا تجعلوا للّه اندادا وانتم تعلمون
• بخوانيد كاين كار نبود نكو نه مانند دارد نه مثل مثال اگر چه بدانيد آن لايزال
پی نوشت ها:
1. پلي ميان شعر هجايي و عروضي فارسي در قرون اول هجري، ترجمهاي آهنگين از دو جزء قرآن مجيد، دكتر احمدعلي رجايي، ص 37. 2. سوره يونس، آيات 79 تا 81. 3. سوره هود، آيه 82 و 83. 4. سوره يوسف، آيه 31. 5. هزار سال تفسير فارسي، تأليف دكتر سيد حسن سادات ناصري و منوچهر دانش پژوه، ص 45؛ آواي قرآن، محمود صلواتي، ص 23. 6. سوره فرقان، آيه 63. 7. سوره فرقان، آيه 53. 8. كشف الاسرار، 1/386. 9. همان، 1/430. 10. همان، 1/73. 11. ص 170. 12. ذيل سوره اعراف، آيه 36، ص 236. 13. ص 430. |
|
تمهیدی بر ترجمه قرآن
سید حسین سیدی
خبر مسرت بخش ترجمهاى جدید از قرآن را در شماره 38 کیهان اندیشه توسط گروه مترجمان «دار القرآن الکریم»خواندم در مقاله مذکور آمده است که«هیئت علمى«دار القرآن الکریم»بر آن شد تا ترجمهاى سالم و شامل همه نکات موجود در آیات قرآن تهیه کند، و آن را به متخصصان زبان عربى عرضه بدارد، تا آنان بدون تکلف و مراجعه به صدها تفسیر، کتاب لغت، آیات الاحکام و کتابهاى ادبى و بلاغى و حیران ماندن در انتخاب قول صحیح و درک معنى واقعى، متن متفن و صحیح موجود را به زبان مورد نیاز ترجمه کنند.»(ص 5)
یاداشتها
(1)-دلالة الالفاظ، دکتر ابراهیم أنیس، چاپ اول 1958، مکتبة الانجلو المصریه، ص 172. (2)-اصول و مبانى ترجمه، طاهره صفار زاده، چاپ چهارم 1369، همراه، ص 20-21 (3)-دلالة الالفاظ، ص 47، به نقل از«نیارات ادبیه بین الشرق و الغرب»دکتر ابراهیم سلامة. (4)-تفسیر الطبرى، به تحقیق محمود شاکر، ج 1، ص 12. (5)-تاریخ آدا اللغة العربیة، جرجى زیدان، دار الهلال، 1957، ج 1، ص 53. (6)-فى الهجات العربیة، دکتر ابراهیم انیس، چاپ دوم 1952، قاهره، ص 164. (7)-دلالة الالفاظ، ص 171. (8)-التفسیر و المفسرون، محمد حسین الذهبى، دار الکتب الحدیثه، ج 1، ص 24 و 25. (9)-همان مأخذ، ص 37. (10)-بدیع القرآن، ابن ابى الاصبع، ترجمه دکتر سید على میرلوحى، انتشارات آستان قدس، ص 39. (11)-همان مأخذ، ص 42. (12)-مفتاح العلوم، چاپ اول، 1356، مصر، ص 196. (13)-تأویل مشکل القرآن، تحقیق السید احمد صفر، دار احیاء الکتب العربیه، ص 10. (14)-الاتقان فى علوم القرآن، سیوطى تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، منشورات الرضى، 1367، ج 4، ص 9. (15)-بدیع القرآن، ذیل«ابدع»و مفتاح العلوم. (16)-مفتاح العلوم، ص 197-199 به اختصار. (17)-به نقل از دلفالة الالفاظ، ص 180. (18)-دلالة الالفاظ، ص 180. (19)-نکاتى چند از دقت مترجمان قرآن مجید، دکتر محمد مهدى رکنى، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، مشهد، سال چهاردهم، شماره 2، 1357. (20)-همان مأخذ، ص 334. (21)-همان مأخذ، ص 325. |
|
تاريخچهء ترجمهء قرآن و انگيزهء نخستين
پروين بهار زاده
شواهد تاريخى حاكى از اين است كه ترجمهء قرآن مجيد در زمان حيات رسول اكرم (ص ) آغاز شد. هنگامى كه بعضى از ايرانيان از سلمان فارسى خواستند تا سورهء فاتحة الكتاب را به زبان فارسى ترجمه كند و پيامبربا اين امر موافقت فرمود. 7همچنين نامه هاى پيامبر به پادشاهان كشورهاى ديگر از جمله نجاشى پادشاه حبشه , و مقوقس حاكم مصر و هرقل امپراطور روم و كسرى شاه ايران كه شامل آياتى از قرآن مجيد نيز بوده است , توسط سفيران پيامبر به زبان هاى آن بلاد ترجمه مى شده است .8 شايد قديمى ترين اثر فارسى ترجمهء قرآن , ترجمهء تفسيرى است منسوب به طبرى كه به فرمان منصور بن نوح سامانى پس از استفتا از علما دربارهء مشروعيت ترجمهء قرآن نگاشته شده است .(9) و نيز احتمالاً نخستين ترجمهء قرآن به زبان لاتين , به استناد اظهارات شيخ ابو عبدالله زنجانى در كتاب تاريخ القرآن در سال 1143م , توسط رابرت كتونى (10) دانشمند انگليسى انجام شد. اين امر به دستور و هزينهء يك كشيش عالى رتبهء فرانسوى مشهور به پطروس جليل مسؤول دير clogny و يك راهب مانى مذهب به نام Hermann عملى شد. اين مطلب مورد تأييد مؤلف الذريعة نيز مى باشد. وى چنين بيان مى دارد: اولين بار قرآن در سال 1143م به لاتين ترجمه شد. اين مطلب را فرهاد ميرزا در زنبيل و نيز ابوالقاسم سحاب در ترجمهء تاريخ القرآن (ص 113 ذكر كرده اند. و مترجم لاتينى اين قرآن , رابت كنت بوده كه ترجمه را به منظور ايراد اعتراض برقرآن نگاشته است و بار ديگر در سال 1509م , توسط بيب لياندر به لاتين ترجمه شده .11 مؤلف كتاب المستشرقون و ترجمه القرآن معتقد است ; ترجمهء رابرت سال ها جزو محفوظات دير باقى مانده و سرانجام در سال 1543 , در شهر بئك (Bak) توسط تئودور بيبلياندر به چاپ رسيد و پس از چاپ مدت ها اساس ديگر ترجمه هاى قرآن به زبان اروپايى بود.(12)
انگيزهء مترجمان اروپايى از ترجمهء قرآن
مى توان به طور قطع مدعى شد كه اين گونه مترجمان قصد نداشتند, سهمى در نشر معارف قرآنى در ملل اروپايى دارا باشند بلكه غالب اين ترجمه ها با نظارت مستقيم و دستور پاپ ها و كشيش ها صورت مى گرفت وعمدتاً براى مقابله و مبارزه با قرآن و انديشهء توحيدى آن بوده است به عنوان نمونه مى توان ترجمهء كشيش ايتاليايى Ladovico Narraccio را نام برد كه همراه با رديهء محتواى آن (اعتراض و انتقاد نسبت به متن قرآن ) انجام پذيرفت . 13 |
|
تاريخ ترجمه قرآن به فارسي از آغاز تا عصر صفوي
رضا عباسي
يافتن نام "آذرتاش آذرنوش" در كنار عنوان "تاريخ ترجمه از عربي به فارسي" بر روي جلد اين كتاب، هر علاقهمندي را، شوقزده، به سوي خود ميكشاند و در دلش اميد يافتن پاسخ براي برخي معضلات در اين زمينه را برميانگيزد. چنين اميدواريي بيدليل نيست؛ همانطور كه بر آگاهان پوشيده نيست، نويسنده اين كتاب از معدود دانشمندان ايراني است كه هم در زبان عربي و هم در زبان فارسي، مراتب كمال را پيموده و به "مقصد" و "مبدأ" در جريان اين "نقل"، يعني نقل از عربي به فارسي احاطهاي مثالزدني دارد.متأسفانه در سنت علمي كشورمان اين دو؛ يعني "عربيداني" و "فارسيداني" گويي باهم نسبت مانعةالجمع دارند. حضور يكي قرينهاي براي نبود ديگري است و كمتر اتفاق ميافتد كه چنين سطحي در يك تن جمع شوند. اين در حالي است كه برخلاف چنين واقعيتي، اتفاقاً حقيقت چيز ديگري است. تاريخ تطورات زبان فارسي دري در طول بيش از هزار سال، لازمه تبحر در فارسي را "عربيداني" قرارداده است. و بيعصاي عربيداني ره پيمودن در وادي زبان و ادب فارسي، لنگ لنگان و پاي كشان خواهد بود. زبان كهن و ارجمند فارسي از يك سو ريشه در فرهنگ باستاني ايران دارد و از سوي ديگر با فرهنگ عظيم اسلامي درآميخته است. بخش عظيمي از فرهنگ و ادب فارسي را ترجمه، آن هم ترجمه از عربي، شكل داده است. زبان فارسي دري همين كه در خود توان تعبير يافت، داستانهاي كهن مردم ايران زمين را از پهلوي و كتاب آسماني اسلام، تاريخ، فقه و تفسير و شايد دانشهاي ديگر را نيز از عربي به جامه خود درآورد. اين كار از سده چهارم آغاز و تاكنون ادامه دارد. گويا دغدغه اصلي آذرنوش، در واپسين تحليل، همانا پرداختن به كشاكشها و كشمكشهاي زباني - فرهنگي - در فراگيري مفهومش - ميان فارسي و عربي است و از اين رو و به منظور بررسي جلوهاي از اين كشاكشها است كه مسأله ترجمه از عربي به فارسي و در محدودهاي كوچكتر، ترجمه قرآن به فارسي را مورد پژوهش قرار داده است. فرايند ترجمه چيست و مترجم به هنگام ترجمه چه كار ميكند؟ اينها دو سوءال مهم و اوليه در ترجمهشناسياند. اين دو سوال در حوزه ترجمه قرآن هم قابل طرحاند؛ اين گونه كه: فرايند ترجمه قرآن چيست و مترجم قرآن در اين مسير چه كار ميكند؟ نويسنده كتاب اگرچه سوءال نخست را به طور مستقيم پاسخ نميدهد، گويي كه آن را خارج از موضوع كتاب ميداند، اما سوءال دوم را در محدوده زماني بين نيمه سده چهارم تا عصر صفوي به روشني پاسخ ميگويد. وي با رويكردي زبانشناسانه - روانشناسانه، از كشاكشها و فراز و فرودهاي تاريخ ترجمه قرآن به فارسي - كه هم در عالم ذهن و زبان مترجم و هم در بستر تاريخي اين جريان رخ ميدهد - پرده برداشته، "چگونگي" و " چرايي "برهههاي نخستين و مياني آن را نمايانده است. آذرنوش در بررسي خود به اين پديده بسيار جالب دست يافته كه مترجمان هنگام ترجمه قرآن، دست و پا بسته، عاجز و بيم زده كاري جز واژه گزيني انجام ندادهاند. اما، هم آنها، در فضاي باز ترجمه تفسير به ويژه ترجمه مربوط به داستانهاي قرآن، اندكي آرامش مييابند، گستاخ ميشوند و ترجمههايي عرضه ميكنند كه هنوز هم مايه رشك ديگر مترجماناند. اين كتاب از دو بخش شكل يافته است؛ در بخش نخست، تعداد 22 ترجمه و تفسير، به ترتيب تاريخ تقريبي، مورد بررسي قرار گرفته است. در هر مورد، نخست نثر كتاب بهطور مستقل و از ديد زبانشناسي تاريخي بررسي شده است. سپس با كهنترين ترجمه موجود قرآن سنجيده شده و مقدار دوري يا نزديكي آن به ديگر ترجمهها معين شده است. از هر ترجمه نمونهاي برگزيده شده است كه به انجام اين مقايسه كمك كند. در بخش دوم نيز مقايسهاي ميان ترجمهها صورت گرفته است، مقايسه همان ترجمهها كه در بخش نخست از آنها سخن به ميان آمد، اما اين بار با عنوان "نمونه ترجمه از موارد خاص قرآني و سنجش ميان ترجمهها". نوع مقايسهاي كه در بخش اول صورت گرفت نويسنده را از دو كار باز ميداشت: نخست، مانع انجام مقايسهاي جامع كه در آن همه ترجمهها با هم سنجيده شوند و در مرحله بعد نيز مانع بررسي نمونههاي دشوار و پيچيده ترجمه از عربي به فارسي ميشد. مترجم از آنجا كه معتقد است در زبان عربي انبوهي تركيب و ساختار وجود دارد كه خاص اقوام سامي است مانند قيدها، لذا بيشتر بر چنين نمونههايي دست گذاشته و آنها را مورد بررسي قرار داده است. اين نحوه مقايسه هم با يك دشواري جدي مواجه است؛ ترجمههاي كهن موجود اغلب ناقصاند و هريك تنها قسمتهايي از قرآن را دربردارند. پس امكان مقايسه نمونههايي واحد در بين همه ترجمهها از دست ميرود. وي براي حل اين دشواري راهحلي انديشيده است؛ ايشان در مواردي كه مثال مورد بررسي در ترجمهاي افتاده است از طريق بررسي مضمون نحوي مشابه امكان مقايسه را فراهم آورده است. در اين كتاب از يك سو بر نقش ترجمههاي قرآن در باروري و پويايي و حفظ واژگان اصيل فارسي به ويژه در حوزه دين، معنويت و تعقل استدلال شده است و از سوي ديگر تاثير ناخوشايند ترجمهها بر جنبههاي دستوري زبان فارسي نيز مورد اشاره قرار گرفته است. در سنت ترجمههاي كهن فارسي، به تقليد از ترجمه رسمي، در كار معادليابي، زير هر كلمه از قرآن كلمه فارسي نهادند. اين الفاظ كه البته به نظم دستور زبان فارسي تن نداده بودند، بارها و بارها تكرار شدند و در نهايت انبوهي الگوهاي عربي خالص به زبان ايرانيان نفوذ كرد. در اين ميان نتيجه كار مترجمان بخارا كه "ترجمه رسمي" از آنان است، در كار واژهگزيني درخشان است. با كمال شگفتي ميبينيم در ترجمه رسمي كمتر كلمهاي يافت ميشود كه برايش معادل فارسي استواري برگزيده نشده باشد، به گونهاي بنابر برآورد نويسنده كتاب، تنها چهار درصد از كلمات اين ترجمه عربي است. در اين كتاب ميبينيم كه ترجمه قرآن در نخستين گامش، از نظر واژگان كاملاً فارسي، اصيل و در مقابل، از نظر دستوري به شدت غيردستوري و عربيزده است. در ادامه، اين دو، يعني واژگان و دستور، مسيري خلاف جهت يكديگر ميپيمايند. هرچه جلوتر ميرويم درصد عربيزدگي در سطح واژگان سير صعودي و در مقابل در سطح دستوري سير نزولي ميگيرد. البته اين پديده در قسمت مربوط به ترجمه قرآن با ترجمه توضيحات تفسيري يكسان نيست. در حالي كه عربيزدگي، از نظر واژگان، در توضيحات به سرعت رو به فزوني است، رشد آن در ترجمه قرآن سرعت كمتري دارد و اين خود پديده ديگري است كه حكايت از روانشناسي مترجمان مسلمان ايران دارد. در مورد روند دستوريشدن نيز به همين قياس بين ترجمه قرآن و ترجمه تفسير تفاوت وجود دارد؛ يعني سرعت دستوريشدن ترجمه توضيحات تفسيري بسيار بيشتر است. از مهمترين دستاوردهاي اين تحقيق كه شايد محقق آن را در حين كار فراچنگ آورده و او را نيز چو ما شگفتزده كرده است، اين نكته است كه بسياري از ترجمهها و تفاسير كهن فارسي كه تاكنون به عنوان آثاري مستقل پنداشته ميشدهاند، چيزي جز رواياتي از ترجمه رسمي نيستند و بسياري ديگر نيز به شدت تحت تأثير آن و در حوزه نفوذ و تاثير آن هستند. نويسنده بارها ترجمهها و تفاسيري را كه ادعا ميشده متعلق به سده چهارم است. به صورت تقريبي، 100 تا 200 سال ديرتر تاريخگذاري كرده است. وي واژگان و نيز ساختار دستوري ترجمهها را مورد بررسي قرار داده و از طريق نشان دادن جايگاه هر ترجمه روي دو محوري كه پيشتر از آن سخن رفت نظر خود را به اثبات رسانده است. به ويژه با توجه به نقطه آغاز اين دو محور، يعني ترجمه رسمي، از نظر زماني مشخص و مورَّخ است. ترجمه و تفسير موسوم به "رسمي"، مانند بيشتر آثار كهن باقي مانده، متأسفانه از دست تطاول ناسخان غير امين در امان نمانده است. تأسف آنگاه بيشتر ميشود كه ميبينيم اين دست درازيها نسبت به آثار معروفتر و متداولتر به اوج خود ميرسيده است و متأسفانه در مورد كتاب مورد نظر نيز چنين اتفاقي افتاده است. اين مسأله به گونهاي است كه بسياري محققان را متقاعد كرده كه بازشناسي و چاپ انتقادي اين ترجمه ميسور نيست. اما نظر نويسنده اين كتاب غير از اين است. وي براساس يافتههايش در اين كتاب مبني بر اين كه بسياري از ترجمههاي كهن موجود، نسخههايي از همين ترجمه رسمياند - و گويي هم ايشان به اين دليل ترجمه را رسمي عنوان كردهاند كه علاوه بر به همراه داشتن فتواي علماي ماوراءالنهر مبني بر جواز ترجمه و دستور رسمي امير ساماني بر انجام آن، تأثيري بيبديل بر آثار پس از خود داشته و در زمان خود و بعدها از رواج و تداولي بينظير برخودار بوده است - به اين نتيجه رسيده است كه وجود اين نسخه بدلهاي فراوان امكان بازيابي و چاپ علمي آن را لااقل تا حدود زيادي فراهم ميآورد. البته اين كار كه از بزرگترين خدمات به زبان فارسي است و در واقع بازيابي بخش مهمي از واژگان ديني - معرفتي زبان فارسي است، نياز به اين دارد كه مجموعهاي با توان و امكانات كافي انجام آن را وجهه همت خويش سازند و در اين زمينه نهادهايي رسمي همچون گلستان قرآن ميتوانند پيشقدم باشند. در انتها به توضيح نكتهاي ميپردازم كه شايد بهتر بود پيش از اين آن را آشكار ميكردم، در اين كتاب ترجمه و تفسير رسمي همان است كه به ترجمه تفسير طبري نامبردار است. نويسنده معتقد است كه اين ترجمه موسوم به ترجمه تفسير طبري به هيچ وجه ترجمه تفسير طبري نيست. وي براي بازنمودن اين موضوع در جايجاي دو متن فارسي و عربي به جست و جو پرداخته است. حاصل بررسيها نشان ميدهد كه چه در روساخت و چه در ژرفساخت اين دو كتاب هيچ مايه مشتركي يافت نميشود. در سراسر كتاب فارسي هيچ عبارتي يافت نميشود كه بتوان آن را ترجمه عبارتي از تفسير طبري دانست و اما اين كه با اين وجود چرا اين كتاب چنين شهرتي يافته است ناشي از تلقي غلط از معناي متداول ترجمه در قرن چهارم هجري دارد. نويسنده اين مسأله را به تفصيل در صفحات 53 تا 62 مورد موشكافي قرار داده است. |
|
بررسى فتواى رشيد رضا در مورد ترجمه قرآن مجيد[1]
محمد على محمد ابو شعيشع[2] - ترجمه: عباس امام
مقدمه
ترجمه قرآن مجيد از جمله مسائل بحث برانگيزى است كه همواره باعث طرح پرسشهاى مهم و تكرارى چندى شده است؛ پرسشهايى از اين دست كه مثلاً آيا قرآن ترجمهپذير است يا خير؟ آيا ترجمهپذيرى قرآن به صورتى كلى قابل تحقق است يا به صورتى جزئى؟ آيا ترجمه قرآن مىتواند جايگزين اصل عربى آن شود، يا اينكه ترجمه بازگويى نسبى مطالب قرآن، و در حكم تلاش براى ترجمه متنى ترجمهناپذير است؟ جدا از طرح اوليه اين پرسشها به هنگام اسلام آوردن جمعيت وسيعى از اقوام غيرعرب زبان، اهميت موضوع ترجمهپذيرى قرآن يك بار ديگر در دهههاى بيست و سى قرن بيستم نيز مطرح گرديد. البته هدف مقاله حاضر پيگيرى بحث قديمى پاسخ به اين پرسشها نيست، چرا كه اين موضوع در مباحث اوايل قرن بيستم مورد بحث قرار گرفته است، اما عوامل تاريخى كه نقش مهمى در اين چهارچوب ايفا كردند شايسته توجه كافى هستند؛ به طور مثال ترجمههايى كه به دليل اهداف ملى گرايانه و يا فرقهگرايانه انجام شد، و يا مثلاً ترجمههايى از قرآن كه توسط مستشرقان و هيئتهاى تبليغى اروپاييان با انگيزه مجادله صورت گرفت. در هرحال، ديدگاههاى متفاوتى در مورد اين عوامل تاريخى وجود دارد كه بايد مورد بحث قرار گيرد.
1. تاريخچه سرآغاز ترجمههاى اوّليه قرآن مجيد
مسلمانان بر اين عقيدهاند كه قرآن نصّ كلام الهى است كه به عنوان رحمت و لطف پروردگار نسبت به نوع بشر (انبياء، 107) توسط فرشته مقرب درگاه پروردگار موسوم به جبرئيل (شعراء، 193ـ194) به زبان عربى (زخرف،3 و فصّلت،3 و زمر،28 و شعراء، 195 و طه، 113 و يوسف، 2) بر پيامبر اكرم نازل شده است. از نظر مسلمانان، قرآن تجسم هدايت الهى است كه آنان بايد براى روشنايى بخشيدن به زندگى خود و دستيابى به خوشبختى و بهرهمندى از زندگى مناسب به آن متمسك شوند. قرآن چهارچوب انديشه مسلمانان را شكل مىدهد و باعث اوجگيرى و تعالى معنويت در آنها مىشود. قرآن درواقع رساله آموزش كلام و اعتقادات و يا مجموعهاى از فقه و حقوق يا مواعظ اخلاقى نيست، بلكه تركيب و آميزهاى از اين سه، علاوه بر بسيارى از مطالب ديگر است.1
2. زندگينامه رشيد رضا
رشيد رضا كه نام كامل او محمد رشيد بن على رضا بن محمد شمس الدين بن محمد بهاء الدين بن مولانا على خليفه بود، يكى از برجستهترين علماى مذهبى جهان اسلام در نيمه نخست قرن بيستم به شمار مىآمد.16 شهرت رشيد رضا عمدتاً به واسطه ديدگاههاى مذهبى اصلاحطلبانه مشهور اوست كه در بسيارى از آثار فكرى وى انعكاس يافته است. رشيد رضا را نمونه برجسته تجسم انديشه اسلامى ناب در عصر حاضر مىدانند. وى به گواهى مجموعه گسترده آثار فرهنگىاش هيچگاه در سرتاسر عمر خود براى ايجاد حركت در جامعه راكد مسلمين و دفاع به موقع از اسلام، درنگ را جايز ندانست.17
3. آثار چاپ شده رشيد رضا
فهرست پارهاى از آثار چاپ شده رشيد رضا به ترتيب زير است:
4. ترجمه توضيحى فتواى رشيد رضا در باب ترجمه قرآن كريم
متن سؤال شيخ احسن شاه افندى احمد از علماى روسيه كه خدمت استاد رشيد رضا ارائه گرديده است:40
پاسخ رشيد رضا
اين از نشانههاى غفلت مسلمين در تبليغ دينشان است كه دردعوت اقوام ديگر از زبان خود آنها براى تبيين مفاهيم قرآنى استفاده نمىكنند؛ حتى از ترجمه بخشهايى از قرآن به منظور دعوت غير مسلمين و يا به منظور رفع نيازهاى احتمالى آنها ابا دارند. علاوه بر اين، از ديگر نشانههاى ضعف ايمان مسلمين پراكندگى آنهاست، به گونهاى كه هر يك از اين ملل با محدود كردن خود در چهارچوب قوميت، زبان يا قوانين كشور خويش، خود را از قرآن كريم جدا ساختهاند؛ قرآنى كه حاصل وحى الهى و نزول آن بر خاتم پيامبران است، و از لحاظ سبك بيان و هدايتگرى غير قابل تقليد است و قرائت آن در رديف اعمال عبادى قرار دارد، و تنها به اين اكتفا كردهاند كه يكى از افراد قوم يا ملت آنها قرآن را متناسب با ميزان درك و فهم خود به زبان مادرىاش ترجمه كند.
5. فتواى رشيد رضا از منظر ملاحظات دينى، اجتماعى و سياسى
براى شناخت ابعاد گوناگون اين فتوا ـ كه اتفاقاً تنها فتواى صادر شده در اين دوره نيز نبود ـ ضرورى است شرايط و وضعيت تاريخى مورد نظر (كه به صورت مستقيم يا غير مستقيم باعث لزوم صدور چنين فتوايى گرديد) مورد مطالعه قرار گيرد. طبعاً با بررسى پارهاى از عوامل تاريخى، كه نقش مهمى در گرم نگاه داشتن اين موضوع داشتند، مىتوان اين مهم را به انجام رساند. اين عوامل تاريخى را مىتوان در سه محور زير خلاصه كرد:
5. 1. الغاى نظام خلافت عثمانى
گفته مىشود كه الغاى نظام خلافت عثمانى يك توطئه استعمارى بوده است. اين ديدگاه مورد حمايت عالمانى همچون رشيد رضا، انورالجندى، محمد عمارة، يوسف القرضاوى و امثال آنهاست كه بر اين باورند كه انگليس خلافت عثمانى را نماد وحدت مسلمين و در نتيجه مانع گسترشطلبىهاى استعمارى خود تلقى مىكرد.62 به عنوان مثال، رشيد رضا از لُرد كرامر (Cromer) نقل مىكند كه وحدت مسلمين مايه دردسر و سرچشمه مقاومت در برابر قواى كشورهاى مسيحى است و بايد به دقت مواظب حركات آنها بود.63 پس از فروپاشى نظام خلافت عثمانى در تركيه نيز، آتاتورك اقداماتى در همين راستا، يعنى در جهت غيردينى كردن حيات اجتماعى سياسى كشور به عمل آورد كه از جمله اين اقدامات مىتوان از الغاى منصب «شيخ الاسلام»،64 لغو فعاليت محاكم شرعى و تعطيلى وزارت ديانت و اوقاف نام برد. وى همچنين در ادامه كوشيد تا از سال 1926 ميلادى تحصيلات عمومى را زير نظر وزارت غيرمذهبى آموزش و پرورش ببرد و آيين دادرسى مدنى سوئيس را در كشور به مورد اجرا درآورد.65
5. 2. جنبش قاديانيه
قاديانيه يا احمديه جنبشى است كه در سال 1898 توسط شخصى به نام ميرزا غلام احمد در هندوستان پايهگذارى شد.71 غلام احمد به سال 1839 (برابر با 1255 قمرى) در شهر كوچك قاديان در ايالت پنجاب هندوستان آن زمان به دنيا آمد. وى ابتدا در كسوت واعظى محلى براى دفاع از اسلام عليه مبلّغان مسيحى در احتجاجات كلامى شركت مىكرد، اما در تاريخ چهارم مارس 1889 اعلام كرد كه به او وحى شده است تا از سوى خداوند با مردم بيعت كند. در پى اين امر تعداد محدودى از مريدان خاص دور او گرد آمدند. دو سال پس از اين تاريخ نيز زمانى كه خود را مهدى موعود اعلام كرد، با مخالفت جامعه مسلمان روبه رو گشت. به هر حال، از اين زمان (1891) تا زمان مرگ او (1908) غلام احمد مرتباً از يك سو ادعاهاى خود را افزايش مىداد، و از سوى ديگر با مخالفت فزاينده مردم مسلمان روبهرو مىشد. وى ادعا مىكرد مورد خطاب خداوند قرار مىگيرد (در اين مورد او، هم از لفظ «الهام» و هم از لفظ «وحى» استفاده كرده است) و مىگفت علم غيب دارد و صاحب معجزه و كرامات است (مردهها را زنده مىكند و زندهها را مىميراند و حتى ادعا داشت كه با دعا و نفرين به درگاه خداوند مخالفان و رقباى خود را از بين مىبرد). او خود را مهدى موعود و نيز تجسم دوباره حضرت ختمى مرتبت وانمود مىكرد.72
5. 3. اقدامات خاورشناسان و مُبلّغان مذهبى
اكنون در اين بخش نمونههايى از اقدامات خاورشناسان و مبلّغان مذهبى را ذكر خواهيم نمود تا دريابيم كه چرا ديدگاههاى آنان واقداماتشان، هم براى مسلمانان تهديدآميز بود، و هم براى خوانندگان غربى تأثيرات زيانبارى به دنبال داشت. قابل ذكر است كه علاوه بر قاديانيان، مبلّغان مسيحى جزو فعالترين مترجمان غيرمسلمان قرآن كريم بودهاند.87
نتيجهگيرى
اگر بخواهيم جايگاه فتواى رشيد رضا در مورد ترجمه قرآن مجيد را مشخصاً بيان كنيم بايد بگوييم موضع وى در اين فتوا ـ كه در اوايل قرن بيستم ميلادى صادر گرديد ـ موضعى معتدل و غيرافراطى است، چرا كه انتقاد وى از ترجمه، نه به دليل مخالفت كامل با آن، بلكه به اين دليل صورت گرفت كه مبادا روزى فرا رسد كه از طريق اين گونه ترجمهها متن اصلى و عربى قرآن مجيد با متن ديگرى جابهجا شود، و وضعى پيش بيايد كه به نظر رشيد رضا باعث تفرقه بين ملتهاى اسلامى گردد. اما از سوى ديگر، وى بر اين نكته تأكيد داشت كه با ترجمه به عنوان ابزارى براى اشاعه و تبليغ دين اسلام و ارائه تصويرى صحيح از قرآن و معارف آن هيچ گونه مخالفتى ندارد.
پانوشتها
1. Ahmad, Said Faris, The Collection of the Qur'an: A Reconsideration of the Twentieth Century Orientalists Views, Unpublished MA thesis submitted to Leiden University, 1999, p. 1. 2. Pearson, J. D., »Translation of the Kuran«, in The Encyclopaedia of Islam, New Edition, E.J. Brill, Leiden, 1995, p. 429. 3. Binark, İsmet, Hlit Eren, & ed. Ekmeleddin İhsanoglu, World Bibliography of the Translations of the Meanings of the Holy Quran (Istanbul, OIC Research Center, 1986), p. xviii. 4. سوره ابراهيم، آيه 4. 5. Binark, İsmet ,et al, op.cit., و مقايسه كنيد با: زمخشرى، الكشاف، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، قاهره، بىتا، ج 2، ص 366ـ367. 6. Binark, Ismet, et al, op. cit., pp. xxi-xxii. 7. Tibawi, A.L., "Is the Quran Translatable?" in The Muslim World, vol. LII, 1962, p.4. 8. براى اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به: Binark, İsmet, et al., op. cit., pp. xxii-xxiii; و مقايسه كنيد با على قلى قرايى، «نظرى به تاريخ ترجمه قرآن مجيد»، در ويژهنامه انتشار يافته از سوى مركز ترجمه قرآن مجيد، 1420/1999. ص، 15. 9. همان منبع. 10. نگارنده در حال حاضر به كتاب مينگانا با عنوان: An Ancient Syriac Translation of the Kur'an Exhibiting New Verses and Variants, ed A. Mingana, Manchester, 1925 دسترسى ندارد، و به همين دليل عمدتاً بر مطالب منقول از آن در ترجمه فرانسوى قرآن از محمد حميد الله با عنوان: Le Coran, Le Club Francais du Livre, 1995, pp. xxxv-xxxvi. تكيه شده است. 11. Hamidullah, Muhammad, Le Coran, op. cit., pp. xxxv-xxxvi. 12. همان منبع قبلى؛ مقايسه كنيد با على قلى قرايى، پيشين، ص15. 13. Binark, İsmet, et al. op. cit., p. xxix. 14. Pearson J. D., "Translation of the kur'ān", op.cit. pp. 431-32. 15. Khan, Mofakhar Hussain, "English Translation of The Holy kur'ān: A Bio-Bibliographic Study", in Islamic Quarterly. vol. 30, 1986, p. 104. 16. خيرالدين زركلى، الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين، بىتا، ج 6، ص 126. نيز مقايسه كنيد با مقاله ورنر اِنده در دائرة المعارف اسلام: W. Ende, "Rashd Ridā" in The Encyclopeadia of Islam, new edition, E. J. Brill, Leiden, 1995, p. 448 17. Abdel-Khalik, Umar Ryad, Islam and Mission: A Research Paper on a Fatwā by Rashd Ridā on Missionary Activities, Unpublished Paper submitted to the Seminar "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 2000, p. 3. 18. Ibidem; cf. Ende, op.cit., p. 446; Dāghir Yusuf As'ad Masādir al-Dirasāt al-Adabiyya, Beirut, 1956, vol. 2, p. 397. 19. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 3; نيز مقايسه كنيد با: شكيب ارسلان، السيد محمد رشيد رضا او اخاء اربعين سنة، چاپ اول، دمشق: مطبعة ابن زيدون، 1937، ص 277، پاورقى 1. 20. Abdel-Khaliq, op. cit. , p. 3; نيز مقايسه كنيد با شكيب ارسلان، همان، ص 23ـ24. 21. حسيب السامرائى، رشيد رضا المفسر، بغداد، دارالرسالة للطباعة، 1377 / 1977، ص283. 22. شكيب ارسلان، همان، ص 35ـ36. 23. Hourani, Albert, Arabic Thought in the Liberal Age: 1789 - 1939. Oxford University Press; London, New York and Toronto, 1962, p. 226. 24 - دُرْنَيقه محمد احمد، السيد محمد رشيد رضا اصلاحاته الاجتماعية و الدينية، بيروت، 1406 / 1986، ص 27. 25. Ende, op.cit., p. 130; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., pp. 3-4. 26. Arslan, op. cit.,p. 130; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 4. 27. Kerr, M., "Rashid Ridā and Islamic Legal Reform: An Ideological Analysis", in The Muslim World, vol. 50., 1960, p. 101. 28. Kerr, M., Islamic Reform, University of California Press, 1966, p. 153. 29. Shabana, Ayman, Rashid Ridā's Fatwā on Apostasy, Unpublished Paper Submitted to the Seminar "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 1999, p. 3. 30. Shahin, Emad Eldin, " Muhammad Rashid Ridā's Perspective on the West as Reflected in Al-Manār", in The Muslim World, vol. 79, 1989, p. 113. 31. Ibidem 32. Arslan, op.cit., p. 8; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 5; Dāghir, op.cit., p. 398. 33. Ibidem: cf. Ende, op.cit. p. 448. 34. Arslan, op.cit., p. 9; cf. Abdel-Khaliq, op.cit., p. 5. 35. Ibidem 36. Ibidem 37. Ibidem: cf. Dāghir. op.cit. p. 398. 38. Ibidem 39. Arslan, op.cit., p. 10. 40. اصل اين فتوا نخستين بار در مجله المنار (1326ق / 1908م) سال يازدهم، بخش چهارم، صفحات 268ـ274 انتشار يافت، و بعدها نيز در كتاب فتوى الامام محمد رشيد رضا نوشته المُنَجِّد و خورى، بيروت، دارالكتاب الجديد، 1970 (جلد دوم، صفحات 642ـ650) به چاپ رسيد. متن منتشر شده در اين مقاله ترجمه كامل متن عربى آن است. نگارنده اين مقاله كوشيده است تا حد امكان به اصل عربى متن وفادار باشد. عباراتى كه بين دو قلاب قرارداده شدهاند در متن اصلى وجود ندارند و فقط به جهت كمك به خواننده در درك مطلب به آن اضافه شدهاند، ولى كلمات درون پرانتز در متن اصلى وجود داشتهاند. 41. نام اين فرد احمد مدحت (1260ق / 1844م - 1331ق / 1912م) بوده كه از نويسندگان نامدار تركيه عثمانى در نيمه دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم به شمار مىرفته است. شغل وى روزنامهنگارى و نقد ادبى بود و براى مجلات بسيارى قلم مىزد. او همچنين صاحب يك بنگاه انتشاراتى بود كه در همانجا كتابهاى مختلف خود را نيز به چاپ مىرساند. در دوره زمامدارى سلطان عبدالحميد چندين بار به سمتهاى ديوانى منصوب گرديد و از سال 1295ق / 1878م به بعد نيز ويراستارى و سردبيرى مجله ترجمان حقيقت را بر عهده داشت. اين مجله در سير روشنفكرىِ زمان خود از اهميت بسيارى برخوردار بود. احمد مدحت در تابستان سال 1888 به عنوان نماينده رسمى دولت عثمانى در كنگره بين المللى شرق شناسان در استكهلم سوئد شركت نمود و سه ماه و نيم در اروپا زندگى كرد. چند سالى نيز در دانشگاه و از جمله در دار المعلمات و مدرسة الوعاظ مشغول تدريس گرديد. او علاوه بر ايفاى نقش مهم خود در زمينه گسترش حرفه روزنامهنگارى موفق شد تا تعداد بسيارى كتاب كه به حدود يكصدوپنجاه جلد مىرسد به رشته تحرير درآورد. اين كتابها عمدتاً كتابهاى داستانى و يا كتابهاى مربوط به اطلاعات عمومى بودند. از جمله كتابهاى غيرداستانى احمد مدحت مىتوان از كتابهاى تاريخى، فلسفى، مذهبى، اخلاقى و امثال آنها نام برد. مهمترين آثار تاريخى وى اصول انقلاب (در دو جلد، چاپ 1294 ق / 1877 م) و زبدة الحقائق (چاپ 1295 ق / 1878م) نام دارند كه وى در اين دو اثر كوشيده است تا علل شكست تركيه عثمانى در جنگ 8 - 1877 را بيان نمايد. براى اطلاعات بيشتر در اين مورد مراجعه كنيد به: B. Lewis, "Ahmad Midhat", in The Encyclopaedia of Islam, New Edition, E.J. Brill, Leiden, 1995, pp. 289-90. 42. يادداشت مترجم انگليسى: اين شخص احتمالاً از علماى اهل سمرقند (در ازبكستان شوروى سابق) يا سمره (نام سابقِ شهرِ كويشف) بوده است، اما نگارنده تا كنون هويّت قطعى وى را تشخيص نداده است. 43. سوره شعرا، آيه 195. 44. سوره يوسف، آيه 108. 45. نگاه كنيد به: ابن حجرالعسقلانى، الدراية فى تخريج احاديث الهداية، به اهتمام سيد عبدالله هاشم اليمانى المدنى، دارالمعارف، بيروت، بدون تاريخ، جلد اول، ص 70؛ مقايسه كنيد با ابوداوود، سنن ابى داوود، به اهتمام محمد عبدالعزيز الخالدى، چاپ اول، دارالكتب العلمية، بيروت، 1416 / 1996، جلد اول، ص 135، شماره 338. 46. اشاره به ماجرايى است كه به نقل از عبدالله چنين روايت شده است: پيامبر اكرم (ص) همين كه از جنگ احزاب (خندق) برگشت، اعلام كرد هيچ كس حق برپاداشتن نماز ظهر جز در محله بنىقريظه ندارد. برخى از مردم از ترس اينكه مبادا وقت به پايان برسد نماز خود را قبل از رسيدن به آن محل اقامه كردند. گروهى ديگر گفتند حتى اگر نمازمان قضا شود ما فقط در جايى كه رسول خدا فرموده است نماز خواهيم گزارد. وقتى پيامبر اكرم متوجه اختلاف نظر اين دو گروه گرديد هيچ يك را سرزنش نفرمود. (صحيح مسلم، ترجمه انگليسى از عبدالحميد صديقى، جلد سوم، شيخ محمد اشرف، لاهور (پاكستان)، بازار كشميرى 1972، صفحات 967 ـ 968. 47. اين بخشى از خطبه رسول اكرم (ص) در روز دهم ذى الحجه است كه در پايان آن فرمود: پس بر شما حاضران واجب است پيام مرا به آنان كه در اينجا حضور ندارند برسانيد، زيرا افرادى كه در اين مجلس نيستند چه بسا بهتر از شما معناى سخن مرا درك كنند. پس هشدار كه پس از من كفر نورزيد. گردن يكديگر را به تيغ مزنيد. راوى اين خبر بخارى است كه آن را از ابوبكر نقل كرده است. (نگاه كنيد به: محمد بن اسماعيل البخارى، صحيح البخارى، ترجمه انگليسى از دكتر محمد محسن خان، جلد دوم، دارالفكر، 1391 هجرى، ص 462.) 48. سوره حجر، آيه 22. 49. به عنوان مثال، نگاه كنيد به: ابوجعفر محمدبن جريرالطبرى، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، چاپ دوم، فصل دوازدهم، مكتبة و مطبعة مصطفى البابى الحلبى، مصر، 1373ق / 1954م، ص 19ـ22؛ فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب، جلد چهارم، صفحه 94، بدون تاريخ؛ طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، به اهتمام احمد حبيب قصير العاملى، جلد ششم، مكتبة الامين، نجف اشرف، بدون تاريخ، صفحه 328؛ بيضاوى، نصير الدين ابوسعيد عبدالله بن عمر، انوار التنزيل و اسرار التأويل، جلداول، بدون تاريخ، صفحه 500. 50. غزالى، ابوحامد، الجام العوام عن علم الكلام، به اهتمام محمد المعتصم بالله البغدادى، چاپ اول، دارالكتاب العربى، بيروت، 1406ق / 1985م، صفحات 64 ـ 65. 51. سوره آل عمران، آيه 7. 52. به نقل از المنار (سال 1906)، سال نهم، صفحه 728؛ نيز نگاه كنيد به: محمد رشيد رضا، تفسير المنار، چاپ چهارم، مكتبة القاهره، 1379ق / 1960، جلد سوم، صفحات 214 ـ 224. 53. غزالى، همان منبع، ص 65. 54. همان. 55. همان. 56. نام وى رحمت الله بن خليل الرحمان الهندى است. 57. براى كسب اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: رحمت الله بن خليل الرحمان الهندى، اظهار الحق، قاهره، 1316ق / 1898م. 58. شايد علت بيان اين مطلب اين باشد كه رشيدرضا معتقد بود كه با ترجمه تفسير قرآن مىتوان نياز ترجمه را برطرف ساخت. 59. سوره انبياء، آيه 92. 60. سوره حجرات، آيه 10. 61. منظور رشيدرضا احتمالاً آزادى اعطايى مأمون به ايرانيان براى بيان افتخار آباء و اجدادى آنهاست. در همين راستا بايد از فون كرمر (Von Kremer)نقل قول كرد كه معتقد است نفوذ ايرانيان در دربار خلفاى عباسى افزايش يافت و در زمان خلافت هادى، هارون الرشيد و نيز مأمون اين نفوذ به اوج خود رسيد. خلفا به ايرانيها اجازه دادند و حتى آنها را تشويق نمودند تا به گزافه گويى درباره پدران و اجداد خود بپردازند، چرا كه در تاريخ مىخوانيم مأمون آشكارا طرفدارى خود از ايرانيان و رويگردانى از اعراب را تبليغ نموده بود (نگاه كنيد به: س. خدابخش، جنبش شعوبيه در اسلام، خاستگاه، تحول و نتايج آن، 1908، ص20). هميلتون گيب (Gibb) بر اهميت جنبه اجتماعى جنبش شعوبيه تأكيد كرده است. به گفته وى جدال ضد عربى منشيان دربار عباسى در نيمه نخست قرن سوم هجرى (يعنى همزمان با دوران خلافت مأمون) به اوج خود رسيد. همچنين به گفته گيب، گلدزيهر (Goldziher) در تحقيقات خود نشان داده كه از رابطه بين جنبش شعوبيه و خلفاى عباسى آگاهى داشته، ولى پشتيبانى از سوى خلفاى عباسى و وزراى ايرانى آنها را بيش از حد بزرگ كرده است. در اين مورد نگاه كنيد به: H.A.R. Gibb, Studies on the Civilization of Islam, Routledge and Kegan Paul Limited, London, 1962, pp. 66 - 67. 62. Dawoody, Ahmad Mohsen al-, The Intellectual Repercussions of the Abolition of the Caliphate in Egypt, unpublished MA thesis sumbitted to the Leiden University, 1999, p. 25. 63. Ibidem. 64. آخرين خليفه عثمانى در سال 1922 ميلادى از سمت خود استعفا داد و پس از فروپاشى نظام خلافت در تاريخ سوم ماه مارس 1924، خلافت در اين كشور رسماً ملغى گرديد. براى كسب اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: R.C. Repp, "Shaykh al-Islam" in The Encyclopaedia of Islam, new edition, Brill,Leiden, 1995, vol. IX, p. 402. 65. Dawoody, op.cit., p. 26. 66. Allen, Henry E. "The Outlook for Islam in Turkey" in The Moslem World, vol. 24, 1934, p. 116. 67. Ibidem. 118. 68. Ibidem, 120. 69. MacCallum, F. Lymann, "Turkey Discovers the Koran", in The Moslem World, vol. 23, 1933, pp. 24-28. 70. رضا، محمد رشيد، «ترجمة القرآن و ما فيها من المفاسد و منافات الاسلام»، چاپ اول، مطبعة المنار، قاهره، 1344ق / 1929 م، ص 5 ـ 6. 71. Friedmann, Yohanan, Prophecy Continuous: Aspects of Ahmad Religious Thought and Its Medieval Background, University of California Press, Berkeley, Los Angeles and London, 1989, p. 5. 72. Smith, W.C., "Ahmadiyya", in The Encyclopaedia of Islam, E.J. Brill, Leiden, 1995, vol. I., p. 301. 73. For further information: Mahmood A. Ghazi, Qadiani Problem and Position of the Lahori Group, Islamic Book Foundation, Islamabad, 1991, pp. 25-32. 74. For further information See, Bashir Ahmad, Ahmadiyya Movement: British Jewish Connections, Islamabad, 1994. 75. Smith, W.C., "Ahmadiyya", op.cit., p. 301. 76. Iqbal, Muhammad, Islam and Ahmadism, Lahore (Pakistan), 1976, p. 59. 77. Ibidem, pp. 67-68. 78. Friedmann, op.cit., p. 44. 79. Maudoodi, Syed Abul Ala, The Qadiani Problem, 2nd ed., Karachi, 1956, pp. 24-27. 80. Ibidem, p. 29. 81. Zaheer, Ehsan Elahi, Qadiyaniat: An Analytical Survey, Lahore (Pakistan), 1979, p. 14; cf. Friedmann op.cit., p. 1. 82. Ghazi, Mahmood, Qadiani Problem and the Position of the Lahori Group, op.cit., pp. 67-103. 83. براى اطلاعات بيشتر مربوط به اين ترجمه نگاه كنيد به: عبدالله ندوى، ترجمة معانى القرآن الكريم و تطور فهمه عند الغرب، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، 1417ق، ص 83 ـ 85. 84. Wiegers, Gerard, "Language and Identity: Pluralism and the Use of Non-Arabic Languages in the Muslim West ",in Jan Platvoet and Karel van der Toorn, Pluralism and Identity: Studies in Ritual Behaviour, E. J. Brill, Leiden, New York and Köln, 1995, p. 317. 85. Nur Ichwan, M., Response of the Reformist Muslims to Muhammad Ali's Translation and Commentary of the Qur'an in Egypt and Indonesia: A Study of Muhammad Rashid Ridā's Fatwā. Unpublished paper submitted to the seminar, "Islam and the West: Their Mutual Relation as Reflected in Fatwā Literature", Leiden, 1998, pp. 12-13. 86. صلاح الدين منجّد و يوسف خورى، فتاوى الامام محمد رشيد رضا، دارالكتاب الجديد، بيروت، لبنان، 1970، جلد پنجم، صفحات 2058-2059. 87. Kidawi, A.R., "Translating the Untranslatable: A Survey of Translations of the Quran" in The Muslim World Book Review, vol. 7, no. 4, 1987, pp. 66-71. 88. Khan, Mofakhar Hussain, op.cit., p. 82. 89. بدوى، عبدالرحمان، موسوعة المستشرقين، دارالعلم للملايين، بيروت، 1984، ص 307. 90. Daniel, N., Islam and the West; the Making of an Image, Edinburgh, 1960, see Index, s.v. Ketton. 91. Sale, George, The Koran: commonly called The Alcoran of Mohammad, translated from the original Arabic with explanatory notes taken from the most approved commentators to which is prefixed a Preliminary discourse, London, 1836, vol. 1, p. vii. 92. Pearson, J. D., "Translation of the Kur'an, op.cit.,p. 431. 93. ندوى، عبدالله عباس، ترجمة المعانى القرآن الكريم و تطور فهمه عندالغرب، مكه مكرمه: رابطة العالم الاسلامى، 1417ق، ص 47. 94. Binark, İsmet, et al., op.cit. p. xxxiv. 95. Watt, W. Montgomery, Bell's Introduction to the Quran, T. & A. Constable Ltd., Edinburgh, 1970, p. 174. 96. Khan, op.cit., p. 82. 97. Ross, Alexander, The Alcoran of Mahomet translated out of Arabique into French by the Sieur Du Ryer, Lord of Malezair and Resident of the King of France at Alexandria. And newly Englished for the satisfaction of all the desire to_ look into the Turkish vanities, London, 1649, p. A3. 98. Ross, op.cit., p. A4. 99. Pearson, J. D., "Bibliography of Translations of the Qur'an into European Languages", in The Cambridge History of Arabic Literature: Arabic Literature to the end of the Ummayyad Period, Cambridge: Cambridge University Press, 1983, p. 504-5. 100. Sale, op.cit., p. iv. 101. Ibidem. 102. Ibidem, p. viii. 103. نام اين مترجم با املاهاى مختلفى ثبت شده است، از جمله: Ludovicum Marraccium, Ludovicus Marraccius, Lugi Marracci. (Binark, İsmet, et al, op.cit., p. 286. 104. Rodwell, J.M., The Koran: translated from the Arabic the suras arranged in a chronological order with notes and index, Williams & Norgate, Edinburgh, n.d., p. xxv. 105. Guillaum, Alfred, "The Koran Interpreted [Review]", in The Muslim World,vol. 48, 1957, p. 248. 106. Ibidem. 107. Dawood, N.J., The Koran, 4th rev. ed. Allen Lane, London, 1978, p. 211. 108. موريس بوكاى، جراح برجسته فرانسوى كه در علوم انسانى و طبيعى شهرت فراوان داشت و صاحب كتابى به نام كتاب مقدس، قرآن و علم بود. اين كتاب نتيجه پژوهشهاى وى درباره علم در اديان يهود، مسيحيت و اسلام است. 109. Blachère, Règis, Le Coran, Traduction Nouvelle, Librairie Orientable et Americaine, Paris, 1950, vol. III, pp. 643-44. 110. Masson, Denise, Le Coran, Gallimard, Belgique, 1967, p. 203. 111. Ibidem, p. lxix. 112. براى كسب اطلاعات بيشتر مراجعه كنيد به: [ترجمه عربى كتاب] موريس بوكاى با عنوان الافكار الخطيئة التى ينشرها المستشرقون خلال ترجمتهم للقرآن الكريم، ترجمه محمد حسام الدين، مجلّة الازهر، 1406ق / 1986م، ص 1368-1369. 113. Kidawi, A. R., op.cit., p. 71. 114. Zwemer, S. M., "Translations of the Koran", in The Muslim World, vol. 5, 1915, p. 258; cf. Appendix 2. 115. Ibidem. 116. Binark, İsmet, et al., op.cit., p. xxxv. 117. Ibidem, p. 429; cf., Pearson, J. D., "Translation of the Kur'an op.cit., p. 431: cf. Godfrey Dale, "A Swahili Translation of the Koran "in The Moslem World, vol. 14, 1924, pp. 5-9. 118. Ma'ayergi, Hassan, "Translations of the Meanings of the Holy Qur'an into Minority Languages: The Case of Africa", in Journal Institute of Muslim Monirity Affairs, vol. 14, 1994, p. 172. 119. Khan, Mofakhkhar Hussain, "Translations of the Holy Qur'an in the African Languages, "in The Muslim World, vol. 77, 1987, p. 252. 120. Binark, İsmet, et al., op.cit., p. 25; cf. Mofakhkhar Hussain Khan, "A History of Bengali Transaltions of the Holy Qur'an«, in The Muslim World, vol. 62, 1982, p. 133. 121. Ibidem. [1]. مشخصات اصل انگليسى اين مقاله به شرح زير است: A Study of the Fatwa by Rashd Rida on the Translation of the Quran (by Mohammad Ali Mohammad Abou Sheishaa); in Journal of the Society for Quranic Studies, October 2001, No. 1, Vol. 1. [2]. نويسنده عضو گروه آموزشى مطالعات انگليسى اسلامشناسى در دانشگاه الازهر قاهره است. [3]. مراجعه كنيد به عصمت بينارق و ديگران، كتابشناسى جهانى ترجمهها و تفاسير چاپى قرآن مجيد، ص 12ـ13؛ و مقايسه كنيد با مقاله زوئيمر در زير: S. M. Zwemer, »Translations of the Koran«, in The Moslem World, vol. 5 (1915) p. 258. |
|
مقايسه قدمت ترجمه تفسير طبري با قرآن شماره 4 آستان قدس رضوي
دكتر عزيزالله جويني
در پي دعوتنامه وزارت امور خارجه در تاريخ 28 تير امسال كه در آن از اهل نظر و قلم و قرآن پژوهان خواسته شده بود كه براي ديدار يك نسخه كهن از ترجمه تفسير طبري كه در مركز اسناد و تاريخ ديپلماسي آن وزارتخانه نگهداري ميشود، حضور به هم رسانند. اين بنده به واسطه يك سفر كوتاه نتوانستم در آن محفل باشكوه و روحاني شركت كنم و پس از آگاهي از اين بيتوفيقي، دريغ فراوان خوردم و از همراهي نكردن بخت ناموافق، بسيار از آن گلهمند شدم.
پاورقيها:
1- تفسير عكسي سورآبادي، بنياد فرهنگ ايران، اسفند 1345. منابع: 3- ميبدي، كشفالاسرار، به تصحيح علياصغر حكمت (1331-1339). 1- تفسير عكسي سورآبادي، بنياد فرهنگ ايران، اسفند 1345. 4- تفسير نسخي (متن هزارساله و نشر موزون) به تصحيح اينجانب، بنياد فرهنگ، 54-1353 (در دو جلد). 6- فرهنگ مصادراللغه به تصحيح نگارنده، بنياد (مؤسسه مطالعات فرهنگي)، 1362. 7- نامه آستان قدس، دوره ششم به سردبيري شادروان تقي بينش و به قلم اين بنده. 5- فرهنگ لغات قرآن (ش 4) به كوشش دكتر احمدعلي رجايي بخارايي با نظارت و مقدمه بنده نگارنده، 1363. 2- تفسير مفردات قرآن (نسخه كهن آستانه) به تصحيح عزيزالله جويني، بنياد فرهنگ ايران، 1359. 8- نشرالمرجان در هفت مجلد، چاپ سنگي هند. 9- نهجالبلاغه با ترجمه كهن فارسي به كوشش اين بنده، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368. |
|
نگرشي بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسي
محمدرضا انصاري
قرآن كريم از نخستين روز نزول آياتش، در قلب مشتاقان وحي الهي جاي گرفت و تشنگان معارف آسماني را كه در پي تهذيب نفس و گرايش به ارزشهاي معنوي بودند از زلال معنويّت خود سيراب نمود. هر آيه و سورهاي كه بر پيامبر فرود ميآمد، براي شيفتگان قرآن پيامي سازنده و روشنگر به همراه داشت و آنان را به ارزشهاي اخلاقي و اعتقادي و به راه راست رهنمون ميشد.عشق و علاقه فراوان مسلمانان به اين كتاب آسماني سبب گرديد كه هر آيه و سورهاي فرود ميآيد آن را بر صفحه دل بنگارند و مفهوم آن را با دقت و كنجكاوي دريابند، به گونهاي كه هيچ ابهامي براي آنان باقي نماند. بر اين اساس اگر آيهاي از نظر مراد و مفهوم براي آنان ابهام داشت، از پيامبر توضيح ميخواستند و پيامبر هم با بيان رساي خود آن را توضيح ميداد. به تدريج همراه با فرود آمدن آيات قرآن، راه سنّت نيز فرا روي مسلمانان گشوده شد و تفسير و توضيح آيات مطرح گرديد، تا آن جا كه پس از رحلت پيامبر نيز اين راه ادامه يافت و خاندان رسالت به عنوان مفسّران واقعي قرآن راهگشاي مسلمانان در فهم آيات الهي بودند. مردمي كه در عصر پيامبر در سرزمين حجاز زندگي ميكردند، چون زبانشان زبان قرآن بود و به عربي سخن ميگفتند، در دريافت معني واژههاي قرآن مشكل چنداني نداشتند. مشكل آنها در دريافت مراد و مقصود از واژه يا جمله بود كه طبعا با توضيحات پيامبر اين مشكل حلّ ميگرديد. در عصر معصومين نيز عرب زبانان از همين موقعيّت برخوردار بودند. امّا پس از گسترش اسلام و رسيدن قرآن به دست مسلماناني كه با زبان عربي آشنايي نداشتند، ضرورت ترجمه قرآن به زبان مورد نياز آنان به خوبي احساس گرديد؛ چرا كه مسلمانان در پي آن بودند كه از محتواي پيامهاي قرآن آگاهي يابند و بدانند قرآن چگونه با آنان سخن ميگويد و براي آنان چه پيامي به همراه دارد. به تدريج انديشه ترجمه قرآن به زبانهاي مورد نياز مطرح شد و نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسي در نيمه اوّل قرن چهارم هجري به دست گروهي از علماي ماوراء النّهر انجام گرفت. اين گروه تفسير طبري را به فارسي ترجمه نمودند و اين اثر گرانقدر را از خود به جاي گذاشتند. از آن پس به تدريج ترجمه قرآن رواج يافت و در نقاط گوناگون، قرآن به زبان فارسي ترجمه گرديد، تا آن جا كه امروزه پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، با صدها ترجمه فارسي رو به رو هستيم كه هر كدام به شكلي خاص و در قالبي ويژه، آيات قرآني را به فارسي منعكس ميكنند. آنچه اين جا در خور ذكر است اين است كه مترجمان و مفسّران قرآن ـ به رغم تلاش فراواني كه در اين راه متحمّل شده و گوشهاي از سيماي درخشان آيات قرآني را در آيينه ترجمه و تفسير منعكس نمودهاند ـ هرگز نتوانستهاند به تمام ابعاد آيات قرآن دست بيابند و بر بلنداي مفاهيم آن احاطه پيدا كنند؛ و اگر در مقام ترجمه يا تفسير هم بر آمدهاند، قطرهاي ناچيز از درياي بيكران حقايق قرآني را ارائه داده اند؛ و اين بدان جهت است كه دانش بشر عادي محدود است و با اين محدوديّت نميتوان به ژرفاي اين بحر عميق دست يافت. تنها راسخان در علم و مخاطبان واقعي قرآن هستند كه به خاطر دانش گسترده و جايگاه والايي كه در پيشگاه ربوبي دارند از محتواي ژرف آن آگاهند و ميتوانند ديگران را به حقايق آن آشنا سازند؛ امّا هر چه هست، (هر كس به قدر همّت خود خانه ساخته) و در ترجمه و تفسير اين كتاب عظيم آسماني تلاشي از خود نشان داده است، كه در اين ميان، تلاش آنان كه دقّت و ظرافت بيشتري به كار بردهاند بيشتر در خور ستايش و تحسين است. اكنون به طور گذرا نگاهي داريم به سير ترجمه فارسي قرآن و مراحلي كه اين نوع ترجمه پشت سر گذاشته و مراحلي كه هم اينك ترجمه فارسي قرآن با آن رو به روست، تا ببينيم در طول اين قرون متمادي، ترجمه فارسي قرآن از چه جايگاهي برخوردار بوده و امروزه در چه وضعي قرار دارد و آيا در اين زمينه نقص و كاستي مشاهده ميشود يا نه؟ و در صورت وجود نقص، چگونه ميتوان آن را جبران نمود؟ ترجمههايي كه از قرآن مجيد به فارسي انجام شده است ـ اعم از قديم و جديد ـ از نظر جمله بندي و قالب كلام متفاوت و گوناگونند. بسياري از ترجمههاي كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامي آنها، به شكل تحت اللّفظي انجام گرفته است، به عكسِ ترجمههاي چند دهه اخير كه غالبا با رعايت قواعد دستور زبان فارسي و در قالب عباراتي روان انجام شده است. البته در اين ميان، ترجمههايي نيز هستند كه از حالتي متوسط برخوردارند، يعني نه تحت اللّفظي صرف هستند كه آيات را كلمه به كلمه ترجمه كرده باشند و نه ادبي روان كه از قواعد دستوري زبان فارسي برخوردار باشند. ترجمههاي كهن هر چند از نظر قالب و ساختار كلامْ تحت اللفظي هستند امّا بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند و اين امر نشانگر آن است كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف نگري خاصّي دست به ترجمه قرآن زدهاند و تلاش آنها بر اين بوده است كه از هيچ واژه و حرفي از قرآن در ترجمه فرو گذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند. البته اين كار از جهتي خوب است و آن اين كه با چنين هدفي، دخل و تصرّف و حذف و افزودهاي در ترجمه قرآن صورت نميگيرد، ولي نقصي كه اين روش به همراه دارد اين است كه چنين ترجمهاي نميتواند آن گونه كه بايد و شايد مورد استفاده همگان قرار گيرد؛ زيرا ارتباط جملهها و آغاز و انجام آنها به ويژه در آيات طولاني و پيچيده درست مشخّص نيست و خواننده به آساني به معناي آن دست نمييابد؛ تنها اهل فنّ ميتوانند مفهوم آيه را از ترجمه تحت اللّفظي استفاده كنند. ناگفته نماند كه در بيشتر ترجمههايي كه در چند دهه اخير انجام گرفته است اين كاستي جبران گرديده و ترجمهها غالبا با عباراتي روان و قابل استفاده براي همگان ارائه شده است، امّا در عوض در برخي از آنها، آن دقّت لازم و ژرف نگري به كار گرفته نشده و كم و بيش سهو و اشتباه در آنها راه يافته است. بايد به اين حقيقت اعتراف كرد كه دوراني بر ترجمههاي فارسي قرآن گذشت كه آن دقّت لازم و همه جانبه اعمال نميگرديد، و مترجم پس از سالياني تلاش و زحمت، ترجمهايپديد ميآورد كه در لا به لاي آن، خطاها و اشتباههاي فراواني به چشم ميخورد. گاه نيز اگر ناقد بصيري يافت ميشد و اغلاط ترجمهاي را گوشزد ميكرد، تذكرات او چندان مورد توجه قرار نميگرفت و آن ترجمه مغشوش بارها با همان كيفيت به چاپ ميرسيد و در دسترس همگان قرار ميگرفت. خوشبختانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و گسترش فرهنگ قرآن در جامعه، مسأله ترجمه قرآن نيز مورد توجه بيشتر قرار گرفت و حركتي جديد در راستاي نقد و بررسي ترجمهها و اصلاح نارساييهاي آنها و همچنين پديد آوردن ترجمههايي دقيق آغاز گرديد، كه اين خود گامي است بسيار ارزشمند و نتيجه بخش، و اميد ميرود اين گام سبب شود كه خطاها و كاستيهاي گذشته تكرار نشود و كارهاي جديدي كه در اين زمينه ارائه ميگردد راه كمال بپيمايد. چنان كه گفتيم، بيشتر ترجمههايي كه از دورانهاي گذشته بر جاي مانده است از دقّت و ظرافت برخوردارند، و اين نشانگر آن است كه مترجمان آنها افراديبودهاند آگاه به تفسير و لغت و ساير علومي كه در ترجمه نياز بدانها بوده است. با مراجعه به مقاطع حسّاس و دقيق برخي آيات در اين گونه ترجمهها ميتوان به اين حقيقت دست يافت. اكنون براي اينكه به نمونههايي از اين دقتها و ظرافتها اشاره كرده باشيم، مواردي را يادآور ميشويم: 1. در قرآن، وصف تفضيلي مؤنّث كه بر وزن «فُعْلي» است و مذكّر آن «اَفْعَل» است فراوان به چشم ميخورد. واژههايي چون: «الحسني»، «الوثقي» و مانند اينها در قرآن به كار رفته است. ترديدي نيست كه اين گونه واژهها به حكم وضع خاصّ صيغه خود دلالت بر تفضيل دارند، مگر آن كه بر حسب وضع لغوي يا كثرت استعمال در وصف ساده به كار رفته باشند، مانند: «ابيض» و «اسود» و امثال آن. در بسياري از ترجمهها اين نكته ناديده گرفته شده و وزن «فُعْلي» مطلقا به صورت وصف ساده ترجمه شده است، در صورتي كه اين صيغه در بيشتر موارد قرآن به حكم سياق آيه و بر اساس تفسير دقيق، معناي تفضيل را در بر دارد. به عنوان نمونه واژه «الوثقي» در آيه شريفه: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را در نظر بگيريد، غالب مترجمان آن را به صورت وصف ساده ترجمه نمودهاند با اين كه تفضيل است و تفضيل آن هم عالي است، و دقّت در آيه شريفه و تفسير آن همين را اقتضا ميكند؛ زيرا آيه در صدد بيان نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت است كه طبعا ميبايست والاترين و پرارزشترين نتيجه باشد. صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث چنين ميگويد: «اي فقد طلب او تحرّي باعتقاده وعمله أن يكون مُمسّكا بأوثق عُري النّجاة وأثبت اسباب الحيوة، او فقد اعتصم بأوثق العُري وبالغ في التّمسك بها...»1 يعني: (چنين كسي در صدد برآمده است با اين اعتقاد و عمل، به محكمترين دستگيرههاي نجات و استوارترين عوامل حيات چنگ در زند، يا چنين كسي به محكمترين دستگيرهها پناهنده شده و در تمسّك به آن اصرار ميورزد). چنان كه ميبينيد، صاحب تفسير المنار واژه «الوثقي» را به «أوثق العُري» يعني به صورت وصف تفضيلي عالي تفسير نموده است، و بايد هم چنين تفسير كرد؛ زيرا نتيجه ايمان به خدا و كفر به طاغوت چيزي جز اين نميتواند باشد، و از آن جا كه بالاتر از ايمان چيزي قابل تصوّر نيست، نتيجه آن هم بايد بالاترين و ارزشمندترين نتيجه باشد. از ميان ترجمههايي كه اين دقّت در آنها به كار رفته و از واژه مورد نظر معناي دقيقي را ارائه دادهاند ميتوان تفسير سور آبادي را نام برد كه جمله: «فقد استمسك بالعروة الوثقي» را اين گونه ترجمه نموده است: «بدرستي كه دست در زد در گوشه استوار ترين، و آن توحيد است».2 هر چند بسياري از مترجمان قديم نيز اين نكته را در ترجمه خود منظور نداشتهاند، امّا به هر حال وجود چنين نكتههاي ظريفي در لا به لاي ترجمههاي كهن نشانگر آن است كه راه براي دقّت و ژرف نگري بيشتر در ترجمه قرآن باز است و مترجمان قرآن هماره بايد در ترجمه اين كتاب آسماني نهايت دقّت و ظرافت را به كار گيرند و از ويژگيهاي ساختاري واژهها و جملات و تركيبات و نيز از مفاهيم دقيق آيات و ديگر جهات مربوط به آن غفلت نورزند. 2. از جمله آياتي كه در بسياري از ترجمههاي عصر حاضر به تركيب و ساختار آن توجه نشده و در ترجمه آن اشتباه رخ داده، آيه 18 سوره يوسف: «وجاؤا علي قميصه بدمٍ كذب» است كه معمولاً اين گونه ترجمه شده است: «و پيراهنش را آلوده به خون دروغ آوردند»، در صورتي كه تعبير آيه، «جاؤا علي قميصه» است نه «جاؤا بقميصه» تا معناي آيه چنين باشد: «پيراهنش را آوردند». به عبارت ديگر «باي تعديه» بر سر «دمٍ كذب» آمده است نه بر سر «قميصه»، و واژه «قميصه» ظرف است نه مفعول. براي توضيح بيشتر به سخن زمخشري در كشّاف توجه كنيد، وي ميگويد: «اگر بگويي كه «علي قميصه» چه محلّي از اعراب دارد؟ در پاسخ ميگوييم: محلّ آن منصوب است بنا بر ظرفيّت. گويا گفته شده است: «وجاؤا فوق قميصه بدم كذب» همان طور كه ميگويي: «جاء علي جماله بأحمال».»3 چنان كه ميبينيد، زمخشري در توضيح آيه، «علي» را به «فوق» تفسير نموده و «قميص» را ظرف «دمٍ كذب» قرار داده است؛ و آيه معنايي جز اين ندارد. در ترجمههاي كهن چون غالبا تحت اللّفظي هستند و به ريزِ واژهها و كلمات توجه دقيق شده، اين جمله به طور صحيح ترجمه گرديده است. به عنوان مثال، در ترجمه تفسير طبري جمله مورد نظر چنين ترجمه شده است: «و بياوردند بر پيراهن او خونين دروغ».4 3. يكي از واژههايي كه بر حسب اختلاف موارد استعمال، معاني گوناگوني دارد، واژه «بلي» است. جايگاه اين واژه و معناي آن در آيات قرآني نيز متفاوت است. توضيح اين كه: «بلي» هميشه مسبوق به نفي است، بر خلاف «نعم» كه در پاسخ از استفهام مثبت قرار ميگيرد. نفيي كه «بلي» مسبوق به آن است، يا همراه با استفهام است و يا بدون استفهام. در صورتي كه نفي، همراه با استفهام باشد، «بلي» براي تصديق و تقرير خواهد بود، مانند آيه شريفه: «ألست بربّكم؟ قالوا: بلي» كه اين گونه ترجمه ميشود: «آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: چرا». امّا در صورتي كه نفي، مجرّد از استفهام باشد، «بلي» براي ردّ آن نفي است و در فارسي با تعبيراتي همچون: «نه، چنين نيست» و مانند آن ترجمه ميشود. به عنوان مثال در اين دو آيه دقت كنيد: «وقالوا لن تمسنا النّار الاّ ايّاما معدودة قل أتّخذتم عند اللّه عهدا فلن يخلف اللّه عهده أم تقولون علي اللّه ما لا تعلمون * بلي من كسب سيّئة واحاطت به خطيئته فأولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون».5 چنان كه ميبينيد، آيه دوم با واژه «بلي» آغاز گرديده و مسبوق به نفيي است كه در آيه قبل به صورت اِخبار آمده و آن، جمله: «لن تمسّنا النّار الاّ ايّاما معدوده» است. در اين گونه موارد، «بلي» براي ردّ نفي است، و آوردنِ تعبير «آري» در ترجمه آن چندان دقيق نيست و معني و مفهوم آيه و ارتباط نفي و منفي را درست منعكس نميكند؛ به عكس اگر از تعبير «نه چنين نيست» و مانند آن در ترجمه استفاده كنيم معناي آيه و ارتباط مزبور به خوبي منعكس ميشود. اكنون به ترجمه اين دو آيه بر اساس اين معناي ظريف توجه كنيد: «[يهوديان] گفتند: آتش [دوزخ] جز چند روزي به ما نخواهد رسيد. [به آنان [بگو: آيا با خدا پيماني بستهايد؟ كه در اين صورت خدا از پيمانش تخلّف نخواهد كرد، يا چيزي را بر خدا ميبنديد كه نميدانيد؟! نه اين گونه نيست [كه آنان ميگويند]؛ هر كس گناهي مرتكب شود و گناهش او را در بر گيرد، چنين كساني اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود». ما اين معني ظريف و دقيق را براي كلمه «بلي» در اين گونه آيات در برخي از ترجمههاي كهن مشاهده ميكنيم كه نشانگر دقّت و مهارت مترجمان آنهاست. از جمله اين ترجمهها ميتوان از ترجمه شنقشي و تفسير كاشفي نام برد. به هر حال نمونههاي فراواني از اين گونه دقّتها را ميتوان در ترجمههاي كهن سراغ گرفت كه هر كدام در جاي خود درخور تحسين و ستايشاند و ذكر نمونههاي بيشتر موجب ملال و طولاني شدن مقال ميگردد. به اميد آن كه با اين جنبش فرهنگي ـ قرآني شاهد گامهاي بلند و ارزشمندي در زمينه ترجمه قرآن و بارور ساختن و كامل نمودن آن باشيم.
پی نوشت ها:
1. تفسير المنار، ج 3، ص 37. 2. تفسير سورآبادي، ص 147، انتشارات بنياد فرهنگ ايران. 3. تفسير كشّاف، ج 2، ص 308. 4. ترجمه تفسير طبري، مجلد سوم از هفت مجلد، ص 740. 5. سوره بقره، آيه 80 ـ 81. |