بانک مقالات ترجمه قران
|
معرفی ترجمه ای از قرآن
غلامعلی حداد عادل
راقم این سطور، مخصوصا از آن جهت که عهدهدار انتخاب درسهایى از قرآن براى دبیرستانهاى کشور است، به بعضى از ترجمههاى قرآن مراجعه دارد و گهگاه آنها را با هم مقایسه مىکند و همین علاقه و حساسیت بود که او را به مطالعه مقاله«ترجمهاى از قرآن الکریم»در شماره 38 کیهان اندیشه تحریر شده بود برانگیخت. |
|
ترجمه فارسي قرآن كريم
آيت اللّه مشكيني
جديدترين ترجمه فارسي قرآن كريم به قلم آيت الله علي مشكيني از علماي مشهور و از مدرّسان حوزه علميه قم، با ويرايش آقاي حسين استادولي به تازگي انتشار يافته است. ويراستار اين اثر كه خود نيز ترجمهاي فارسي از قرآن كريم انجام داده است، پيشتر دو ترجمه مهم فارسي ديگر را نيز ويراسته است. نخست ترجمه شادروان سيدجلالالدين مجتبوي (تهران، حكمت، 1371)، و ديگر ترجمه شادروان مهدي الهي قمشهاي (تهران، دارالكتب الاسلامية، 1377).1ترجمه آيت الله مشكيني از قرآن كريم، ترجمهاي روان و تفسيري است كه مترجم در آن كوشيده است تمام اضافات و توضيحات تفسيري خود را درون پرانتز قرار دهد. با اين همه، پارهاي از مبهمات قرآن چون حروف مقطعه در ابتداي 29 سوره قرآن كريم به تفصيل بيشتري براي خوانندگان شرح و تفسير شدهاند. في المثل، مترجم محترم در ترجمه «الآمآ» در ابتداي سوره آل عمران آوردهاند: «الف. لام. ميم. اين حروف رمزهايي ميان اللّه و رسول اوست. اين كتاب مركب از همين حروف است و كسي توان آوردن مانند آن را ندارد. اين كتاب از الف (الله) به وسيله لام (جبرئيل) به ميم (محمد صلي الله عليه و آله ) القا شده. اين كتاب داراي محكمات و اين گونه متشابهات است.» در حقيقت ترجمه اين آيه حاوي چهار نظر مختلف در تبيين حروف مقطعه است كه مترجم آنها را يكجا گردآورده است. همچنين مترجم، گاه اقوال مختلف تفسيري را درون پرانتز با حروف عطف «يا» كنار هم ميآورد. نثر ترجمه بسيار روان و خوشخوان است و مترجم به منظور استفاده عامتر خوانندگان از بهكاربردن الفاظ و عبارات ادبي پرهيز ميكند. همچنين در ايضاح آيات فقهي (آيات الاحكام)، مسائل كلامي و عبارات متشابه قرآن كوشش فراوان ميكند. متن قرآن با خوشنويسي عثمان طه، در 604 صفحه و ترجمه آيات در صفحه مقابل (با شماره مكرر 604 صفحه) قرار گرفته است. صفحات پاياني ترجمه حاوي مؤخّره مترجم (در 4 صفحه) و شرح علايم به كار رفته در متن قرآن (در 4 صفحه) است.
پی نوشت ها:
قرآن كريم، با ترجمه آيت الله علي مشكيني، ويراسته حسين استاد ولي، چاپ اول، قم، انتشارات الهادي، پاييز 1380. 604+616ص. 1. براي معرفي كوتاهي از اين تصحيح نگاه كنيد به «ترجمه استاد مهدي الهي قمشهاي با ويرايش حسين استادولي» در «اخبار ترجمه»، ترجمان وحي، سال سوم، ش 1، شماره پياپي 5، شهريور 1378، ص 122-125. |
|
ترجمه شاه ولی الله دهلوی
خرمشاهی، بهاءالدین
اشاره
مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاى خارجى، به منظور معرفى ترجمههاى فارسى قرآن مجيد كه تاكنون به چاپ رسيدهاند، تدوين كتابشناسى توصيفى اين ترجمهها را در دست انجام دارد. اين مجموعه ارزشمند به قلم استاد گرانمايه جناب آقاى بهاءالدين خرمشاهى در حال تدوين است. براى اطلاع خوانندگان محترم، متن نوشته ايشان را درباره معرفى يكى از ترجمههاى معروف در اين شماره مىآوريم. اميدواريم اين اثر به زودى آماده چاپ شود و در اختيار قرآن پژوهان قرار گيرد.
1. زندگى و آثار
ابوالفياض قطب الدين احمد بن عبدالرحيم معروف به «شاه ولى اللّه دهلوى» و «محدّث دهلوى (1114-1176ق / 1703-1762م) دانشمند مسلمان (قرآنشناس، حديث پژوه، فقه پژوه و متكلّم) و اسلام شناس و احياگر / اصلاحگراى عرفانى مشرب بزرگ انديشه دينى / اخلاقى و اجتماعى / سياسى در قرن دوازدهم هجرى / هجدهم ميلادى در شبه قاره هند. (متولد و متوفى و مدفون در دهلى).
2. درباره ترجمه
قرآن كريم را شاه ولى اللّه، در هفت سالگى حفظ كرده بود، و توجه به آن در كانون حيات فرهنگى و علمى او قرار داشت. او در يك سند علمى و ارزشمند، استادان قرائت و قرآن پژوهى خود را به تفصيل و با اسم و رسم با 24 پشت / نسل به حضرت ختمى مرتبت رسانده است. اولين شيخ / استاد بلافصل او كه قرآن كريم را از آغاز تا انجام، به روايت حفص از عاصم به نزدش خوانده است، حاجى محمد فاضل سندى، در سال 1153ق بوده است.
3. چاپها و ويرايشها
اين ترجمه از همان اوانى كه پايان يافته تا امروز، با استقبال عظيم مسلمانان فارسى زبان هند و سپس پاكستان و فارسى زبانان مسلمان ديگر كشورها ـ از جمله ايران و افغانستان ـ مواجه شده و پس از استنساخهاى متعدد و مكرر به طريقه چاپ سنگى در هند به چاپ و تجديد چاپهاى بسيار رسيده است. چاپهاى اخير آن كه به ايران هم آمده است عبارتند از:
4. نقد و نظرها
1) «نقد و بررسى ترجمه شاه ولى اللّه دهلوى»، نوشته حجة الاسلام محمدرضا انصارى، چاپ شده در نشريه قرآنى ترجمان وحى، سال دوم، شماره سوم (شهريور، 1377)، ص 11-28.
5. نمونه ترجمه
الف ـ ترجمه آية الكرسى (سوره بقره، آيات 255 تا 257)
«خدا هيچ معبودى نيست بجز وى، زنده تدبير كننده عالَم؛ نمىگيرد او را پينكى و نه خواب؛ اوراست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمين است؛ كيست آنكه شفاعت كند نزديك او اِلاّ به حكم او؛ مىداند آنچه پيشِ دست ايشان است و آنچه پسِ پشت ايشان است. و در نمىگيرند [مردمان] از معلومات حق چيزى را مگر به آنچه وى خواسته است؛ فرا گرفته است پادشاهى او آسمانها و زمين را و گران نمىشود بر وى نگهبانى / نگاهبانى اين هر دو، و او بلند مرتبه بزرگ قدر است.
ب ـ ترجمه آيه نور (سوره نور، آيه 35)
«خدا نور آسمانهاست و زمين؛ داستانِ نور وى در قلب مسلمانان، مانند طاقى كه در آن چراغ است [يعنى فتيله روشن است ـ حاشيه]؛ آن چراغ در شيشه است [يعنى در قنديل است ـ حاشيه]؛ آن شيشه گويا ستاره درخشنده است؛ افروخته مىشود از روغن درختى با بركت كه عبارت از درخت زيتونى / زيتون است؛ نه به سمت مشرق روئيد / رونده، و نه به جانب مغرب روئيد / رونده؛ نزديك است كه زيت وى روشنى بدهد اگر چه نرسيده باشدش آتش / آتشى؛ روشنى بر روشنى است؛ راه مىنمايد خدا به نور خود هر كرا خواهد؛ و بيان مىفرمايد خدا داستانها براى مردمان و خدا به / بر هر چيز داناست.» [نقل از ترجمه شاه ولى اللّه طبع پيشاور و كراچى. آنچه در داخل قلاب آمده، دو موردش از حاشيه و افزوده تفسيرى مترجم است و بقيه موارد، اختلاف دو نسخه. و عالما و عامدا از ترجمه ويراسته طبع مدينه (به سال 1417 ق) نقل نكرديم. زيرا به دليل و شرحى كه گذشت، تماما و عينا نص ترجمه شاه ولى اللّه را نشان نمىداد، و حاوى تغييرات و اصلاحات و امروزين سازى ويراستاران بود].
منابع و مراجع
مقدمه شاه ولى اللّه بر ترجمه خود / فتح الرحمن؛ مقالاتى كه در بخش نقد و نظر يعنى فقره 4 اين مقال از آنها ياد شده است؛ دايرة المعارف قرآن و قرآن پژوهى (به كوشش بهاءالدين خرمشاهى، تهران، 1377، 2 جلد)، مدخلهاى «ترجمه فارسى (شاه ولى اللّه)»، «فتح الرحمن»، «محدث دهلوى»؛ دايرة المعارف فارسى، مدخل «شاه ولى اللّه دهلوى»؛ ترجمة الفوز الكبير فى اصول التفسير (مقدمه، كراچى، قديمى كُتبخانه، بدون تاريخ)؛ الاعلام، زركلى، مدخل «احمد بن عبدالرحيم»؛ ايرانيكا (دانشنامه ويژه ايران و ايرانشناسى ـ به انگليسى، ذيل مدخل «دهلوى» ج 7، ص 220-221)، نويسنده مقاله اين دانشنامه و دانشنامه بعدى يعنى «دانشنامه آكسفورد درباره جهان جديد اسلام» (به انگليسى، زير نظر جان. ل. اسپوزيتو J. L. Sposito، 4 جلد، ج 4، ص 311-312) محققى به نام مارسيا. ك. هرمانسن Marcia K. Hermansen است. همچنين مقالهاى در دانشنامه دين (زير نظر ميرچا الياده، به انگليسى، در 16 جلد، ج 15) ذيل مدخل «ولى اللّه، شاه»، نوشته كارل باربر Karl Barbir. |
|
نقد و بررسي ترجمه شاه ولي اللّه دهلوي
محمدرضا انصاري
يكي از ترجمههاي فارسي قرآن كه از حدود دو قرن و نيم قبل بر جاي مانده و در طول سالهاي گذشته به ويژه در هند و پاكستان به طور گستردهاي انتشار يافته، ترجمه شاه ولي اللّه محدث دهلوي است.
بخش اول
مترجم كيست؟
پيش از معرفي مترجم توسط تاريخ نگاران، بهتر است او را از زبان خودش بشناسيم. وي در مقدمه ترجمهاش چنين مينگارد:
انگيزه وي از ترجمه قرآن
دهلوي در مقدمه ترجمهاش، درباره انگيزه خود از ترجمه قرآن چنين مينگارد:
امتيازات اين ترجمه از ديدگاه مترجم
مترجم درباره امتيازاتي كه ترجمهاش از آنها برخوردار است چنين ميگويد:
روش ترجمه
ترجمه دهلوي، ترجمهاي است تحت اللفظي همراه با افزودههاي توضيحي، كه توضيحات آن را به دو بخش ميتوان تقسيم نمود:
الف. وحاق بهم ماكانوا به يستهزؤن (هود / 8).
و فراگيرد ايشان را آنچه استهزا ميكردند بآن.
ب. إن اللّه عليم بذات الصّدور (آل عمران / 119).
هر آئينه خدا دانا است بآنچه در سينههاست.
ج. فأنّي تُصْرَفون (يونس / 32).
پس از كجا برگردانيده ميشويد.
د. وضلّ عنهم ماكانوا يفترون (انعام / 24).
و گم گشت از ايشان آنچه افترا ميكردند.
نقاط قوت ترجمه
از آنچه تاريخ نويسان در شرح حال محدث دهلوي نگاشتهاند بر ميآيد كه وي دانشمندي برخوردار از علوم گوناگون اسلامي بوده است؛ چنان كه آثار تأليفي او نيز نشانگر اين مطلب است؛ از اين رو ترجمه وي از قرآن كريم ميتواند ترجمهاي دقيق و شامل نكات دستوري و تفسيري آيات باشد، به ويژه آن كه مترجم از تفسير قرآن آگاهي گستردهاي داشته و كتابي به نام فتح الخبير في اصول التفسير نگاشته است.
الف. رعايت تركيب نحوي آيات در ترجمه
ترديدي نيست كه ساختار كلام، در بيانِ مرادِ گوينده نقشي اساسي دارد، و در ترجمه هر متني به زبان ديگر، انعكاسِ تركيب نحوي دخالت تامي در صحت ترجمه دارد. رعايت اين شرط در ترجمه قرآن كه كلام خداوند است و به عنوان وحي آسماني بر پيامبر(ص) نازل شده است به مراتب مهمتر از ترجمه ساير متون است. از اين رو هر ترجمهاي از قرآن كه تركيب نحوي آيات بهتر در آن انعكاس يافته باشد امتياز بهتري خواهد داشت. ترجمه دهلوي را ميتوان در ارتباط با اين ويژگي در رديف اول ترجمههاي فارسي دانست. براي نمونه چند مورد از ترجمه مزبور را با ذكر آيات آن به عنوان مثال ميآوريم:
ب. ترجمه دقيق واژهها
از ديگر امتيازات ترجمه مورد نظر، ترجمه دقيق واژههاست. در ترجمه واژههاي قرآني ريشهيابي كلمات و دستيابي به نزديكترين معني بسيار حائز اهميت است. گرچه با نگارش تفسير قرآن مجيد، به مرور زمان در معاني واژهها توسعه داده شد و مفسران براي هر واژهاي معاني متعددي را مطرح نمودند، ولي چنان كه گفتيم، در ترجمه قرآن ريشهيابي واژهها و دست يافتن به معناي اصلي كلمه امري مهم و ضروري به نظر ميرسد، كه مترجم همواره بايد اين نكته را در نظر داشته باشد. اكنون براي نمونه موارد زير را از ترجمه دهلوي بنگريد:
نقاط ضعف ترجمه
به رغم اين كه مترجم در مقدمه ترجمهاش اين نكته را يادآوري كرده كه در آنچه متعلق به نقل است از صحيحترين تفاسير كمك گرفته و تا حد امكان از اخبار ضعيف و ساختگي دوري جسته و اسرائيليات را در ترجمه خود نياورده است،11 ميبينيم در بعضي از حواشي خود مطالبي را در مورد پيامبران نقل كرده است كه هرگز در شأن آنان نيست. براي نمونه چند مورد را در اين جا ميآوريم:
بخش دوم
نگرشي بر نسخه باز بيني شده
چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، ترجمه شاه ولي اللّه دهلوي اخيرا از سوي وزارت شئون اسلامي و اوقاف كشور عربستان سعودي با بررسي و بازبيني مجدد توسط دو تن از اساتيد در مجمّع ملك فهد كه به چاپ قرآن اختصاص دارد به طبع رسيده است. براي آشنايي بيشتر با اين نسخه، پس از آوردنِ بخشي از ترجمه فارسي مقدمه كه اصل آن به قلم دكتر عبداللّه بن عبدالمحسن التركي وزير امور اسلامي و اوقاف عربستان به عربي نگارش يافته است، به بررسي كارهايي كه روي اين نسخه انجام گرفته است ميپردازيم. در ترجمه فارسي بخشي از مقدمه مزبور چنين آمده است:
1. اصلاح اغلاط و افتادگيهاي ترجمه
در چاپ اصلي، اغلاط وافتادگيهايي توسط ناسخ روي داده است كه مصححان آنها را اصلاح كردهاند. موارد زير از اين قبيل است:
2. توضيحات مصححان
در نسخه بازبيني شده كه در عربستان به چاپ رسيده، حاشيههاي مترجم به پايين صفحات انتقال يافته و از سوي مصححان نيز در مواردي معدود توضيحاتي بر آنها افزوده شده است. براي نمونه به برخي از اين موارد اشاره ميشود:
3. دگرگوني در واژهها و تعبيرات ترجمه
چنان كه اشاره شد، مصححان در بسياري از موارد، واژهها و تعبيرات ترجمه را تغيير داده و بدون ذكر اصل آن، واژه و تعبير انتخابي خود را در ترجمه جايگزين ساختهاند. موارد زير از اين قبيل است:
4. بُروز تحريف در برخي موارد
افزون بر آنچه در بند فوق گذشت، در برخي موارد نيز تصرفات و توضيحات خاصي از سوي مصححان انجام گرفته كه موجب تحريف معنوي كلام است. در زير به دو مورد از آن اشاره ميرود:
ديگر كاستيها
به رغم تلاشي كه مصححان براي تصحيح و ويرايش ترجمه انجام دادهاند، و تا حدودي هم در اين كار موفق بودهاند، هنوز كاستيها و اشتباهات فراواني در نسخه بازبيني شده به چشم ميخورد كه متأسفانه از نظر مصححان و نظارت كنندگان بر چاپ آن دور مانده است. بخشي از اين كاستيها و اغلاط عبارتند از:
پاورقيها:
1. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «ب» و «ج»، لاهور. 2. معجم المؤلّفين، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 13، ص 169. 3. لغتنامه دهخدا، حرف دال، نقل از معجم المطبوعات مصر، ج 1. 4. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «د». 5. تاريخ فلسفه در اسلام، به كوشش ميان محمد شريف، چاپ مركز نشر دانشگاهي، ج 4، ص 167-168. 6. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «الف» و «ب». 7. همان، صفحه «د» و «ه••». 8. همان، صفحه «و». 9. همان، صفحه «د». 10. مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان داودي، واژه «رود». 11. فتح الرحمن بترجمة القرآن، مقدمه، صفحه «د». 12. القرآن الكريم و ترجمة معانيه الي اللغة الفارسيّة، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، ص 838-839. |
|
نقد ترجمهاى از قرآن
على احمد ناصح
عضو هيات علمى دانشگاه قم
چكيده
تاكنون ترجمههايى كه از قرآن كريم به زبان فارسى نگاشته شده، هيچيك بىاشكال نبودهاند . يكى از اين ترجمهها از آن دانشمندى از اهل سنتبنام شاه ولىالله محدث دهلوى است . برخى از مهمترين اشكالات آن كه در اين مقاله بررسى شده، عبارتند از: ناهمسانى ترجمه يك كلمه در مواضع گوناگون، ترجمه ناصواب يا نارسايى بعضى از كلمات، مخالفتبرخى از ترجمهها با قواعد صرفى و نحوى، ترجمه برخى از آيات قرآن به نحوى كه با مذهب خود موافق آيد و بالاخره عدم رعايت قواعد املائى و چينش دستورى زبان فارسى .
كليد واژهها: ترجمه قرآن، محدث دهلوى، اهل سنت، زبان فارسى .
1) مقدمه
يكى از ترجمههاى معروف قرآن به زبان فارسى كه از ترجمه آن بيش از دو قرن ميگذرد و بارها در شبه قاره هند به صورت گستردهاى انتشار يافته است، ترجمه شاهولىالله محدث دهلوى (1114- 1176) مىباشد .
2) اشكالات ترجمه محدث دهلوى
1- يكى از اشكالات اين ترجمه، تفاوت و ناهمسانى در ترجمه كلمات و واژههاى پركاربرد قرآنى است . تا جايى كه واژه پراستعمال و قابل فهمى مثل «العالمين» نيز كه در اكثر ترجمهها از قديم و جديد به جهانيان ترجمه شده و ترجمه مناسب و قابل قبولى نيز مىباشد، از اين ناهمسانى و تفاوت در ترجمه مصون نمانده است . اين كلمه در سور حمد: 1، اعراف: 80، انعام: 90، انبياء: 91 و 107، فرقان: 1، عنكبوت: 18 و صافات: 71 عالمها، در انعام: 86 اهل زمان، در سورههاى مائده: 115 و شعراء: 165 اهل عالم، در سوره مائده: 20 عالميان و در آل عمران: 108 مردمان ترجمه شده است . غريبتر آنكه اين كلمه در سوره الحجر: 70 به غريبان برگردان شده است .
منابع
1) در اينباره رجوع كنيد به مقالات: صابئين اهل كتابند، از استاد محمد محيط طباطبايى، يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى، ج 2 ص 48- 60 سازمان انتشارات و آموزشى انقلاب اسلامى و صابئين موحدين از ياد رفته سيدقاسم ياحسينى، كيهان فرهنگى سال ششم شماره 7 مهرماه 1368 . |
|
نگاهی به ترجمه قرآن استاد جلال الدین فارسی
رضا رضایی
ترجمه قرآن به زبانهای گوناگون در ردیف ضروری ترین و مهمترین پژوهشهای قرآنی به شمار میرود؛ چرا که قرآن، پیامی است از سوی خداوند که در قالب الفاظ عربی بر خاتم پیامبران(ص) نازل گردیده است و بر طبق گواهی بسیاری از آیات قرآن، غرض از نزول آن، فراهم آمدن زمینه هدایت برای همه مردم است؛ از هر قوم و نژادی که باشند، در هر زمان و مکانی که زندگی کنند، با هر زبانی که سخن گویند.
پی نوشتها:
1 . طبرسی ، مجمع البیان ، ( بیروت ، دارامعرفة )، 1/511، ذیل آیه 191. 2 . شیخ طوسی ،تبیان ،( بیروت ، دارإحیاءالتراث) ، 2/146، ذیل آیه 191. 3 . همان / 147، ذیل آیه 193. 4 . علامه طباطبایی، المیزان ، ( بیروت، مؤسسه اعلمی) ، 2/62، ذیل آیه 193. |
|
با ترجمه قرآن استاد مجتبوی
موسی حسینی
چندی است که یکی از ترجمه های خوب قرآن به خامة جناب آقای دکتر سید جلال الدین مجتبوی، گام در مراکز فرهنگی و معرفت دینی نهاده و امیدهایی را شکوفا کرده است. |
|
تأملى در ترجمه اى نو از (قرآن كریم)
محمدعلى سلطانى
به يمن روى كرد دانشوران و اهل فضل و دانش و مفسران به قرآن و به ويژه به ترجمه آن به زبان فارسى در دهه هاى اخير, اكنون شمار زيادى قرآن مترجم به زبان فارسى در دسترس علاقه مندان به اين كتاب آسمانى است. در گذشته با توجه به محدوديت و انگشت شمارى ترجمه ها چندان زمينه گزينش و يا نقد و بررسى وجود نداشت, اما امروزه چنين زمينه اى پيدا شده و مترجمان در راستاى زيباتر و درست تر ارائه كردن ترجمه قرآن به زبان فارسى رقابت مى كنند و تلاش مى كنند از ظرفيت موجود زبان فارسى بيشترين بهره را براى نيك ارائه كردن قرآن ببرند. از جمله ترجمه هاى جديدى كه در مقياس محدود نشر يافته است, ترجمه مفسّر صاحب نظر و فقيه, دكتر محمد صادق تهرانى است. مترجم پيش از ارائه چنين ترجمه اى سال ها به تفسير قرآن پرداخته و تفسير دراز دامنى در سى جلد به زبان عربى ارائه كرده است و نيز تفسير مختصرى با عنوان (البلاغ) در يك جلد به زبان عربى و نيز تفسيرى موضوعى در سى جلد تنظيم كرده است. وى افزون بر آن در مباحث كلامى و به ويژه در قلمرو مقايسه اديان آثارى به جاى گذاشته و با ارائه رساله عمليه ويژه ديدگاه هاى فقهى و اجتهادى خود را براى مقلدانش بيان داشته است. اين توضيح ها از آن روى بود تا يادآور شويم كه در اين ترجمه با فردى رو به رو هستيم كه در قلمروهاى گوناگون علوم دينى صاحب نظر است و بديهى است اين دانش ها در ساختار فكرى او تأثير لازم را گذاشته باشد و در ترجمه قرآن نمود پيدا كند, گرچه وى در مؤخره اى كه بر ترجمه خويش از قرآن نوشته چنين آورده است: |
|
پاسخ به نقد
حسين استادولى
درپى انتشار ترجمه اينجانب از قرآن كريم، دانشمند گرامى و قرآنپژوه معاصر، جناب آقاى بهاء الدين خرمشاهى ـ كه از ديرباز لطف و علاقه به بنده دارند و يكى از مشوقان اين جانب به ترجمه قرآن كريم و مبلغان آن در طول ترجمه و پس از آن بودهاند و در طول اشتغالات قرآنى نيز مذاكرات علمى ميان ما برقرار بوده است ـ به معرفى و نقد آن پرداختند و مقاله ارزشمند ايشان در خردنامه همشهرى، شماره 12، اسفند 85، تحت عنوان دل، بر زبان ما به چاپ رسيد. آن بزرگوار در معرفى اين ترجمه و صاحب آن از هيچ لطف و محبتى فروگذار نكردند و نظر مبارك خود را به طرزى بديع، قلمى شيوا، نثرى دلانگيز و با ادبيات ويژه خود در معرض ديد خوانندگان گرامى قرار دادند. طبيعى است كه ضمن معرفى، به نقاط مثبت و منفى ترجمه اشاره شود، و طبعاً ايشان نيز به پيروى از اين قاعده كلى، اشاراتى به برخى اشكالات داشتند كه به فرمايش خودشان بيشتر سهوالقلم و مسامحه و بعضاً سليقهاى است.
جناب خرمشاهى در مقدمه نقد فرمودهاند: چرا ترجمه به ويراستار سپرده نشده است؟
پاسخ: براى اين مسئله دو دليل وجود داشت: اولاً خودم آن را ويراستهام، زيرا پس از پايان يافتن ترجمه، يك بار آن را بازخوانى كرده و به اصلاح عبارات پرداختم، و بار ديگر به ويرايش محتوايى پرداخته و در اين راستا به تفاسير گوناگون مراجعه كرده و به اصلاح و تكميل و شرح و توضيح اقدام نمودم. بنابراين، ويرايش ديگرى را لازم نديدم. ثانياً در اثر كوشش جانكاهى كه در اين راه به كار بردم و تقريباً اطمينان به صحت ترجمه داشتم، نخواستم شخص ديگرى در آن نقش داشته باشد، تا بدين وسيله توان شخصى خود را بسنجم و نيك و بد و زشت و زيبا و صحت و سقم ترجمه مربوط به خودم باشد و بتوانم گفت: هذا جُناتى و خياره فيه...خوشبختانه مشاهده مىشود كه اين كار يكنفره از نظر دقت در محتوا و صحت مطبعى و ويرايش فنى نسبت به ترجمههاى پيش از خود (نه ترجمههايى كه توسط اينجانب ويرايش شده است) بىاشكالتر است. و اگر درستنامهاى به خط خود تنظيم كرده و در اختيار برخى از دوستان قرآن پژوه از جمله ناقد محترم نهادهام، تنها براى اين بوده كه آن بزرگواران بدانند كه موارد مذكور سهوالقلم بوده نه آنكه مترجم به خلط و اشتباه افتاده است. نيز متذكر مىشوم كه اگر بنا شود اين گونه سهوها در ترجمههاى چاپ اول ساير مترجمان گرانقدر استخراج شود بيش از اينها خواهد بود. اما درباره نقد ترجمه حاضر بايد گفت: از 27 موردى كه جناب خرمشاهى ذكر فرمودهاند، خوشبختانه هيچ يك غلط نيست، يعنى اشتباه در ترجمه يك واژه يا تركيب يك بخش از آيه يا بدفهمى از يك آيه (كه بيشتر اغلاط ترجمهها از اين گونه موارد است) صورت نگرفته؛ چيزى كه هست به قول جناب ايشان، موارد مذكور، بيشتر سليقهاى يا استحسانى است و اين بسى مايه خوشوقتى و شكرگزارى است كه در 50 صفحه از يك ترجمه قرآن كريم حتى يك غلط مسلّم يافت نشود و ناقد محترم ناگزير به موارد سليقهاى و استحسانى اشاره فرمايد. اما چنان كه خواهيد ديد، در موارد مذكور حتى ايراد سليقهاى هم به چشم نمىخورد و هر كدام به شايستگى قابل دفاع است. اكنون به يكايك موارد كه خرمشاهى عزيز اشاره فرمودهاند، طبق شمارهگذارى ايشان، مىپردازيم و آنچه به نظر قاصر مىرسد عرضه مىداريم.
1) فرمودهاند: چرا مِنْ دُونِ اللّهِ (بقره، 23) به «جز خدا» ترجمه شده است؟
پاسخ: براى دون معانى چندى ذكر شده كه از جمله غير و الاّ است و اين دو كلمه در فارسى به «جز» ترجمه مىشود. اما اينكه دُونِ اللّهِ در اين آيه به معناى «جز» است، سخن مرحوم طبرسى در مجمع البيان است كه مِنْ غَيْرِ اللّهِ تفسير فرموده،[1] و نيز در جوامع فرموده: «والمعنى ادعوا كلَّ من يشهدكم و استظهِروا به من الجن والانس الاّ اللّه تعالى، فانه القادر على أن يأتى بمثله دون كلِّ شاهد».[2] و اتفاقاً تفسيرى كه هنگام ترجمه (نه پس از آن) كنار دست من قرار داشت تفسير جوامع الجامع بود و ترجمه را تا جايى كه سخن اين تفسير را مقبول مىدانستم بر اساس آن انجام دادهام.اما اين اشكال كه «جز خدا» موهم اين معناست كه گويى خداوند جزو ياران و گواهان ايشان است، وارد نيست، زيرا اولاً استثنا منقطع است چنان كه در عبارت بالا مشاهده مىشود. و اگر استثنا متصل باشد باز هم مشكلى ايجاد نمىكند، زيرا فرض اين كه خداوند به منزله يكى از شاهدان و ياران آنها باشد ولى قطعاً اين شهادت و يارى را ندهد بىمانع است. ثانياً ابوالبقاء عكبرى (م 616) مِنْ دُونِ اللّهِ را در موضع حال از شهداء دانسته، يعنى شاهدانى كه غير از خدا هستند.[3] بنابراين در ترجمه اشكالى وجود ندارد.
2) فرمودهاند: ترجمه فَسَوّاهُنَّ (بقره، 29) به «ترتيب داد» شيوا نيست و به همين دليل در موارد ديگر از واژههاى ديگرى استفاده شده است.
پاسخ: بنده هيچ ناشيوايى در اين تركيب مشاهده نكردم و اينكه سَوّى را در موارد ديگر به گونهاى ديگر ترجمه كردهام به جهت اقتضاى مقام بوده نه آنكه «ترتيب دادن» ناشيوا بوده است. اما موارد دهگانهاى كه ناشيوا دانسته شده، دليل آنها ذكر نگرديده تا به ناشيوايى آنها پىببريم. و درباره دو كلمه «اجبار و زور» كه فرمودهاند: عطف مترادفين است و اين روا شمرده نمىشود؛ بايد گفت كه عطف مترادفين نيست بلكه عطف تفسيرى است. يعنى «زور» ترجمه «اكراه» است نه مرادف آن، زيرا مرادف يك واژه در هر زبانى در همان زبان فرض دارد نه در زبان ديگر. از طرفى مىدانيم كه «اكراه» با «اجبار» فرق دارد. اكراه انجام كارى است كه با اراده فاعل صورت مىگيرد ولى ناخواسته و با زور و فشارى كه بر فاعل تحميل مىشود، و اجبار انجام كارى است بدون اراده فاعل. بنابراين به نظر نمىرسد اشكالى در كار باشد مگر آنكه عطف تفسيرى را هم مجاز نشماريم و شيوا ندانيم.
3) فرمودهاند: ترجمه مُلاقُوا رَبِّهِمْ (بقره، 46) به «ديداركننده پروردگارشان» درست نيست، زيرا «ديدار» ترجمه رؤيت است نه «ملاقات».
پاسخ: شكى نيست كه ملاقات به معناى ديدار است و از قضا خود جناب خرمشاهى در واژه نامه قرآنى كه در مؤخره ترجمه خود آوردهاند[4]، ملاقات را به «ديدار كردن» ترجمه فرمودهاند. بايد دانست كه نسبت ملاقات با رؤيت، عموم و خصوص من وجه است، يعنى برخى از ملاقاتها رؤيت است و برخى از رؤيتها ملاقات؛ و كلمه «ديدار» ترجمهاى است كه با هر دو لغت سازگار است. اما اين كه آيا خدا را مىتوان رؤيت كرد يا نه؟ مطلبى است كه در پاورقى توضيح داده شده و جناب ايشان هم اشاره فرمودهاند. پس اشكالى وجود ندارد.اما اين كه چرا در پاورقى از «مرگ» به «ديدار پروردگار» تعبير شده؟ پاسخش در ادامه پاورقى آمده است. و اين كه فرمودهاند: تعبير متن و پاورقى مخالف است و آنچه در متن آمده در پاورقى نفى شده ؛ درست نيست، زيرا چنان كه گفتيم «ديدار» اعم از ديدن با چشم است نه بهمعناى ديدن با چشم؛ بنابراين مخالفتى ميان متن و پاورقى نيست. و اين كه فرمودهاند: «ديدار پروردگار در يك جا به معناى مرگ، و در جاى ديگر به معناى اعتقاد به قيامت، آمده و اين دو مخالف هماند، اين اشكال وارد نيست؛ زيرا هر دو تعبير به يك معناست و قيامت با مرگ آغاز مىشود و در حديث مشهور آمده است: من مات فقد قامت قيامته «هر كه بميرد قيامتش آغاز شده است». همچنين ملاقات پروردگار به معناى اعتقاد به مرگ و قيامت در تفاسير از جمله مجمع البيان و الميزان آمده است. در تفسير ابوالفتوح نيز كه ايشان به آن استناد فرمودهاند، ملاقات خدا به معناى مرگ آمده است و مرحوم شعرانى در حاشيه نوشتهاند: «چون لقاء پروردگار در جمله پيش به معناى مرگ است...».[5]
4) فرمودهاند: ترجمه خُذُوا بِقُوَّةٍ (بقره، 63، 93؛ اعراف، 171) به «محكم بگيريد» درست نيست، زيرا محكم گرفتن مربوط به اشياء فيزيكى / مادى است.
پاسخ: گرفتن يا محكم گرفتن اختصاص به اشياء فيزيكى / مادى ندارد، زيرا الفاظ براى معانى عامه وضع شدهاند و اختصاص به هر يك از معانى خاصه از قرينه معلوم مىشود. مثلاً جاء به معناى «آمدن» است، منتها آمدن ملازم با حركت با پا نيست بلكه به معناى نزديك شدن يك چيز به چيز ديگر است، لذا جاء هم درباره خداوند استعمال مىشود و هم درباره بندگان. همچنين است واژه ميزان (ترازو) كه مصداق آن به مناسبت اشياء وزن شده مشخص مىشود. بنابراين، محكم گرفتن / به قوت تمام گرفتن، اولاً ترجمه دقيق و مطابق لفظ آيه است، ثانياً اختصاص به اشياء فيزيكى / مادى ندارد.
5) به نظر مىرسد نياوردن تعبير (عصر خود) در اين يك مورد به خاطر توضيحى بوده كه در پاورقى آمده است. بنابراين نه سهوى رخ داده و نه به تعبير ايشان «مسامحهاى».
6) فرمودهاند: ترجمه فَتُوبُوا اِلى بارِئِكُمْ (بقره، 54) به «به سوى آفريدگارتان توبه كنيد» ايراد دارد و بايد «به سوى او بازگرديد» يا «به درگاه او توبه كنيد» باشد.
پاسخ: «بازگشتن» ترجمه «توبه كردن» است و فرقى ميان اين دو تعبير نيست. اين گونه اشكال گرفتن از باب تنگى قافيه است.
7) فرمودهاند: «آتش آسمانى» در ترجمه صاعقه (بقره، 55) مصطلح نيست و بايد «آذرخش» ترجمه شود. من از ايشان مىپرسم اگر كسى معناى آذرخش را بپرسد، چه پاسخ بايد داد؟ آيا معناى آن و به اصطلاح، شرح الاسم آن، غير از «آتش آسمانى» است؟ اين اشكال نيز از نوع اشكال ششم است و الجواب، الجواب.
8) فرمودهاند: در ترجمه أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ (بقره، 75) تعبير «طمعورزى» درباره مسلمانان درست نيست و «طمع داريد» بايد «اميد داريد» ترجمه شود.
پاسخ: اين اشكال وارد نيست، زيرا اولاً خود قرآن كريم طمع را در دو معناى مثبت و منفى به كار برده و در اين آيه به معناى مثبت آن به كار رفته است، چنان كه واژه حرص و مشتقات آن كه به ظاهر منفى مىنمايد، يك بار به معناى منفى (بقره، 96) و چهار بار به معناى مثبت آن به كار رفته است (نساء، 129؛ توبه، 128؛ يوسف، 103؛ نحل، 37). ثانياً طمع نيز معناى عام دارد و نيك و بد آن با توجه به متعلَّق آن معلوم مىشود و خود لفظ معناى منفى ندارد. ثالثاً اميد مسلمانان نسبت به ايمان يهود مدينه، بيش از حد يك اميد ساده بوده است، زيرا پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص) بسيارى از يهوديان به مدينه آمده و در آنجا مسكن گزيده بودند و بعثت آن حضرت را انتظار مىكشيدند، از اين رو مسلمانان سخت دلبسته بودند كه يهوديان ايمان بياورند و پشتيبان پيامبر (ص) باشند. بنابراين، تعبير طمع در اينجا بهتر و رساتر از اميد است. در اينجا خوب است از ادبيات فارسى هم بهره جوييم و مطابق ذوق جناب خرمشاهى كه خود اديبى فرزانهاند، قطعهاى از عالم بزرگوار مرحوم شيخ بهايى بياوريم كه ايشان نيز «طمع» را به معناى مثبت آن به كار بردهاند:جد تو آدم بهشتش جاى بود قدسيان كردند بهر او سجود يك گنه چون كرد گفتندش تمام مُذبنى مُذنب، برو بيرون خرام تو طمع دارى كه با چندين گناه داخل جنّت شوى اى روسياه[6]
9) فرمودهاند: در ترجمه ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها (بقره، 106) اگر نُنْسِها را از «انساء» بهمعناى «بردن از خاطرهها» بگيريم، ترجمه غلط است، زيرا تاريخ وحى و تنزيل قرآن چنين چيزى را تأييد نمىكند.
پاسخ: اين يك مطلب تفسيرى و قابل بحث است كه ما نيز مانند ناقد محترم اطاله نمىدهيم، فقط عرض مىكنيم كه اين آيه دو گونه قرائت شده است: نُنْسِها كه قرائت مشهور است و مشتق از «نَسِىَ»، و نَنْسَأْها مشتق از «نسأ». و ما ترجمه را در متن، مطابق قرائت مشهور و آنچه در قرآن كريم ثبت است آوردهايم، و در پاورقى مطابق قرائت غيرمشهور. و اگر گفته شود نُنْسِها در اصل نُنْسِئْها بوده و همزه آن براى تخفيف حذف شده و اصلاً از «نسى» گرفته نشده است؛ پاسخ آن است كه ما چون اين احتمال را مىداديم، در پاورقى مطابق آن ترجمه كردهايم. بنابراين اشكالى بر ترجمه متن وارد نيست.
10) فرمودهاند: ترجمه فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ (بقره، 115) به «همان سو، روى خداست» درست نيست، زيرا خداوند «رو» ندارد و وَجْهُ اللّهِ بايد مانند يداللّه و جنب اللّه تأويل شود، و ترجمه «همان سو، سوى خداست» درست است.
پاسخ: درست است كه وجه اللّه (روى خدا) بايد مانند يداللّه و جنباللّه تأويل شود، ولى تأويل اين گونه الفاظ بايد به طور كلى در يك بحث تفسيرى صورت گيرد نه در ترجمه. جناب خرمشاهى در ترجمه خود از آيه 73 سوره آل عمران، قل ان الفضل بيداللّه آوردهاند: «بگو چنين فضلى در دست خداوند است» و در ترجمه آيه 64 سوره مائده، وقالت اليهود يداللّه مغلولة... بل يداه مبسوطتان آوردهاند: «و يهوديان مدعى شدند كه دست خداوند [از آفرينش يا بخشش] بسته است؛... آرى دستان او گشاده است». سؤال اين است كه چرا يداللّه را تأويل نفرمودهاند؟ پس اگر لفظى واجب التأويل بود لازم نيست در ترجمه تأويل شود، گرچه تأويل آن در ترجمه مانعى ندارد. ديگر آنكه آيا با آوردن «سوى خدا» مطلب حل مىشود و اشكال كلامى باقى نمىماند؟ البته باز هم جاى سؤال باقى است كه مگر خداوند در سويى قرار دارد كه هر سو، رو كنيم همان سو، سوى خدا باشد؟
سپس فرمودهاند: ترجمه صِبْغَةَ اللّهِ (بقره، 138) به «رنگ خدا» درست نيست و بايد «رنگآميزى خدا» يا «نگارگرى خدا» ترجمه شود، و رنگ خدا، مثل خون خدا، تعابيرى شاعرانهاند، نه علمى و جدى.
پاسخ: اولاً اگر اين تعابير، شاعرانه است بايد تعبير «روح خدا» و «خانه خدا» نيز شاعرانه باشد، در حالى كه قطعاً جناب خرمشاهى چنين نمىپندارند. ثانياً در تعابير فارسى، فراوان گفته مىشود: فلانى رنگ ايمان دارد، رنگ كفر دارد، رنگ خدايى دارد، رنگ شيطانى دارد؛ و هيچ اشكالى در اين گونه تعابير نيست. ثالثاً درباره «رنگ خدا» در پاورقى توضيح دادهام و جاى ابهامى باقى نمانده است.
11) فرمودهاند: كلمه واسع (بقره، 115) «[از هر جهت] گسترده» ترجمه شده و در 6 مورد ديگر «وسعت بخش» و در يك مورد «توانگر» و اين را اشكالى در ترجمه قلمداد كردهاند.
پاسخ: اين روش نه تنها غلط نيست، بلكه شايد از شاهكارهاى اين ترجمه باشد. زيرا واسع گاه صفت ذات است و گاه صفت فعل. مرحوم فيض كاشانى ضمن شرح اسماء الحسنى گويد: الواسع مشتقٌ من السعة، والسعة تضاف مرّة الى العلم، اذا اتّسع و أحاط بالمعلومات الكثيرة، واُخرى الى الاحسان و بسط النعم و كيف ما قدّر و على اىّ شىء نزل...».[7] و شهاب الدين سمعانى (م 534) در همين مورد گويد: «بعضى گفتهاند: معناى واسع، عالِم است، و بعضى گفتهاند: غنى، و بعضى گفتهاند: بسيارعطاست...».[8]شك نيست كه «علم» از صفات ذات است و «احسان» از صفات فعل، بنابراين، هرجا «[از هر جهت] گسترده» و «توانگر» معنا كردهام، به تناسب و سياق آيه و با مراجعه به تفاسير، واسع را از صفات ذات دانستهام، و هر جا «وسعتبخش» معنا كردهام، آن را از صفات فعل شمردهام.
12) فرمودهاند: ترجمه رؤوف (بقره، 143، 207) به «دلسوز بندگان» موهم اين است كه گويى خداوند «دل» دارد.
پاسخ: اين اشكال نيز مانند اشكال 10 است كه پاسخ آن داده شد.
13) فرمودهاند: چرا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ (بقره، 144، 145) «آنان كه كتاب داده شدهاند» ترجمه شده نه «اهل كتاب»؟
پاسخ: دليلش فرق دو گونه تعبير در خود قرآن كريم است، گرچه معنا يكى است. شايد اگر «اهل كتاب» ترجمه مىكردم، ناقد محترم ديگرى آن را نقد مىكرد كه چرا ترجمه مطابق لفظ آيه نيست.
14) فرمودهاند: ترجمه لعلَّ به «شايد كه» ايراد كلامى دارد و «باشد كه» درست است.
پاسخ: هر دو تعبير به يك معناست و فرقى ميان آنها از نظر لغت نيست. و اما اشكال كلامى آن مانند ساير موارد، بايد در تفسير حل شود نه در ترجمه.
15) فرمودهاند: چرا عين لفظ آيه: اِنّا لِلّهِ وَ اِنّآ اِلَيْهِ راجِعُونَ (بقره، 156) در ترجمه نيامده است؟ زيرا مصيبتزدگان عين آيه را تلفظ مىكنند نه ترجمه آن را.
پاسخ: اين اشكال وارد است و بايد عين آيه در ترجمه ذكر مىشد. ولى خوشبختانه اشكالى به ترجمه آيه وارد نيست.
16) فرمودهاند: ترجمه أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما (بقره، 158) به «ميان آنها طواف كند» نادرست است، زيرا طواف به پيرامونگردى / دورهگردى مىگويند و فروشنده دورهگرد را «طوّاف» مىگويند، و به كار بردن طواف در اينجا (سعى ميان صفا و مروه) صريحاً و واضحاً نادرست است، و ترجمه پيشنهادى ايشان چنين است: «ميان آنها را بپيمايد».
پاسخ: تطوّف و طواف چنان كه مرحوم علامه طباطبايى فرموده است، گردش دور چيزى است و مراد از گردش آن است كه حركت از هرجا شروع مىشود به همانجا بازگردد. بنابراين لازم نيست اين حركت حتماً دورى و به گرد چيزى باشد، بلكه گرداگرد چيزى گشتن از مصاديق روشن طواف است نه معناى خاص آن (چنان كه طوّافها يعنى دورهگردها دور شهر نمىچرخند بلكه به جاهاى مختلف شهر مىروند و باز به جاى اصلى برمىگردند) و چون سعى ميان صفا و مروه از يك جا شروع مىشود و دوباره به همانجا بازمىگردد، قرآن كريم آن را طواف ناميده است.[9]با توجه به اين توضيح، ترجمه «ميان آنها طواف كند / ميان آنها بگردد» ترجمهاى درست و بىاشكال است، و نه صريحاً و واضحاً، و نه كنايةً و مبهماً غلط نيست. اتفاقاً ترجمه پيشنهادى جناب خرمشاهى مورد اشكال و نيازمند دفاع و اصلاح است، زيرا لازمه پيمودن بازگشت به جاى اول نيست.
17) فرمودهاند: در ترجمه فَأَحْيا بِهِالْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها (بقره، 164) «و با آن زمين را پس از مرگش زنده ساخته» مرگ زمين غريب (و نادرست) است و بايد «پس از پژمردنش» ترجمه مىشد.
پاسخ: مرگ زمين غريب نيست، زيرا اولاً قرآن كريم موتها را در مقابل أحيا به كار برده، بنابراين قطعاً تعبير مرگ زمين، بسيار بجاست. ثانياً «پژمردن» مقابل «زنده شدن» نيست بلكه مقابل «خرمى و شادابى» است.
18) فرمودهاند: در ترجمه أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا (بقره، 170) «پدران خود را بر آن يافتهايم»، تعبير بر آن يافتهايم از نظر فرس قديم و جديد درست نيست.
پاسخ: اين اشكال وارد نيست و سليقهاى است. اتفاقاً در ترجمههاى قديم و جديد همين تعبير بهكار رفته است. در قديم، صاحب كشف الاسرار (خواجه عبداللّه انصارى)، و در جديد، مرحوم راشد و آية اللّه مكارم شيرازى (كه در فارسىنويسى اين بزرگان ترديدى نيست) همين گونه ترجمه كردهاند و مرحوم راشد به جاى «بر آن يافتهايم» «بر آن ديدهايم» نهادهاند.
19) فرمودهاند: ترجمه فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ (بقره، 185) به «هر كه از شما اين ماه را دريافت» معهود و معمول نيست و به راستى معنايى را افاده نمىكند (پس نادرست است).
پاسخ: علامه طباطبايى در الميزان، شهد را به معناى حضر و علم و بلغ گرفته و فرموده است: «شهادت به معناى حضور همراه با تحمل علم به مشهود است. و شهادت ماه يعنى رسيدن به آن و علم به فرارسيدن آن، خواه همه ماه را دريابد يا قسمتى از آن را. اما اينكه شهود ماه به معناى ديدن هلال ماه باشد يا اينكه انسان، حاضر يا مقيم در شهر خود باشد نه مسافر، دليلى ندارد... و قرينهاى در آيه براى آن نيست».[10] بنابراين ترجمه «هر كه اين ماه را دريافت / آن را درك كرد و به آن رسيد» بدون اشكال است، و نظر جناب خرمشاهى ناظر به تفسيرى ديگر از واژه شهد است كه از سوى برخى ديگر از مفسران ابراز گرديده است.
20) ترجمه لباس (بقره، 187) به «پوشش» مانعى ندارد و فرقى با «پيراهن» نمىكند.
21) آيه 200 بقره كلمه «حسنة» ندارد، و در ترجمه جا افتادگى و غلط چاپى صورت نگرفته است و ناقد محترم آيه را اشتباه نقل كردهاند.
22) ترجمه سريع الحساب (بقره، 202)، به «سريع الحساب» مانعى ندارد و مرجوح نيست و ايراد ايشان سليقهاى است. اتفاقاً كلمه «زود شمار» شيوا نيست، زيرا رسيدگى به حساب لزوماً نيازى به شمارش ندارد. و «زودشمار» با دستگاه شمارشگر پول در بانكها مناسبتر است.
23) فرمودهاند: اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (بقره، 203) بايد «نزد او محشور شويد» ترجمه شود، نه «به سوى او».
پاسخ: حشر به معناى جمع كردن است و چون با الى همراه شود دلالت بر تضمين دارد و تقدير آن چنين است: تُحشَرونَ وتُساقُون الَيه، يعنى شما را جمع مىكنند و به سوى او سوق مىدهند و مىبرند. بنابراين در ترجمه اليه «به سوى» صحيح است نه «به نزد». البته ترجمه دقيقتر و روشنتر چنين است: «محشور شده و به سوى او برده مىشويد».
24) فرمودهاند: ترجمه يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ (بقره، 217) «از تو درباره ماه حرام، از جنگ در آن پرسند» سرراست و بسامان نيست، زيرا قتال فيه صفت يا عبارت وصفى راجع به الشهر است، و ترجمه سرراست چنين است: «از تو درباره كارزار در ماه حرام مىپرسند».
پاسخ: قتال فيه صفت يا عبارت وصفى نيست، بلكه بدل اشتمال است؛ يعنى «از تو درباره ماه حرام مىپرسند ولى نه از خود آن بلكه از جنگ در آن». و در زبان عرب اين گونه تعبير را به خاطر تأكيد حكم مىآورند. بنابراين، ترجمه پيشنهادى گرچه سرراستتر است اما دقيق نيست و تأكيد حكم در آيه را نمىرساند و اگر چنين ترجمه مىشد مورد نقد ديگران قرار مىگرفت.
25) فرمودهاند: ترجمه أَلَمْ تَرَ اِلَى (بقره، 243) «آيا ننگريستى...» اشكال دارد و بايد مثلاً «آيا ملاحظه نكردهاى / آيا تأمل نكردهاى» معنا شود.
پاسخ: واژه «رؤيت» هر گاه با الى متعدى شود به معناى نگاه با دقت و تأمل است، و همان فرقى كه ميان «ديدن» و «نگريستن» در فارسى هست، ميان «رؤيت» و «نظر» در عربى هست. اما نگاه هميشه نگاه محسوس و با چشم نيست بلكه به معناى دقت و انديشه نيز به كار مىرود و لازم نيست لفظ آن تبديل به دقت و انديشيدن شود. اين گونه ايرادات از جناب خرمشاهى كه در اديب بودن ايشان كمترين ترديدى نيست، بعيد است.
26) فرمودهاند: در ترجمه مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا (بقره، 245) «قرض دادن به خدا» به بداهت عقل درست نيست.
پاسخ: ايشان پنداشتهاند كه قرض همواره بايد از سوى بىنياز به نيازمند داده شود، درصورتى كه شرط نيازمندى در مفهوم قرض، نهفته نيست. اميرمؤمنان (ع) مىفرمايد:... وَلَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ... اِسْتَقْرَضَكُمْ وَلَهُ خَزائِنُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَميد، وَ اِنَّما أرادَ اَن يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً.[11] «...خداوند از شما قرض خواسته اما نه از روى نادارى و تنگدستى... بلكه در حالى از شما قرض خواسته كه خزائن آسمانها و زمين از آنِ اوست و او بىنياز و ستوده است. او مىخواهد شما را بدين سب بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مىكنيد (و دل از مال برمىداريد)».بنابراين، در ترجمه آيه، نياز به هيچ تقديرى و افزودن كلمهاى نيست، به ويژه آنكه در پاورقى هم توضيح لازم داده شده است.
27) فرمودهاند: ترجمه وَ ما لَنا (در بقره، 246) به «ما را چيست» درست نيست.
پاسخ: اين ترجمه هم مطابق آيه است و هم بسيار روشن ؛ يعنى چه دليلى داريم؟ / چه مانعى داريم؟
پی نوشت ها:
[1]. مجمع البيان ج 1، ص 62. [2]. جوامع الجامع، ج 1 ص 30. [3]. املاء ما منّ به الّرحمن، ج 1، ص 25. [4]. ترجمه قرآن كريم، بهاء الدين خرمشاهى، ص 817. [5]. تفسير ابوالفتوح رازى، ج 1، ص 171. [6]. كليات شيخ بهايى ، ص 10. [7]. علم اليقين ج 1، ص 131. [8]. روح الأرواح ، ص 389. [9]. الميزان، ج 1، ص 385. [10]. الميزان، ج 2، ص 24. [11]. نهج البلاغه، خطبه 183. |
|
نگاهى به تازه ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهران
على اكبر طاهرى
در شماره قبل، ترجمه سورههاى فاتحه و بقره بررسى گرديد. اكنون در اين بخش ترجمه سورههاى آل عمران و نساء مورد بررسى قرار مىگيرد. يادآورى مىشود در اين قسمت و قسمتهاى بعدى، در هر موردى كه لازم است ترجمه درست يك آيه آورده شود، به جاى نقل از يك ترجمه، از چند ترجمه مختلف مثال آورده مىشود، تا موضوع روشنترشود. در ضمن، نخست به برخى نكات مثبت در ترجمه مورد بحث ـ كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشتهاند ـ اشاره مىكنيم.
الف ـ آل عمران، 3:
نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْريةَ وَ الاِْنِْجيلَ
ب ـ آل عمران، 85:
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ
ج ـ آل عمران، 200:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا...
و اينك دنباله موارد ترك اولى
38 ـ آل عمران، 30: |
|
نگاهى به ترجمه تازهاى از قرآن
گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين انصاريان
درآمد
استاد حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين انصاريان، چهرهاى ياد آشنا و ديرينه و در عين حال ناشناخته در عرصه معارف و علوم اسلامى به شمار مىآيد. ياد آشنا از آن رو كه چهره و نام و نواى وى بويژه در وادى تبليغ و خطابه در طول چندين دهه گذشته در عرصه كشورى آشناى خاص و عام بوده است. و ناشناخته به دليل آن كه ديگر ابعاد شخصيت علمى و پژوهشى وى جز براى جمعى محدود، شناخته شده نبوده است. دهها جلد تأليف با ارزش و سودمند، در موضوعات قرآن، حديث، فقه، تفسير، عرفان و اخلاق، و ترجمهها و شرحهاى وى بر نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه و مصباح الحقيقه، ايشان را در زمره عالمان و مؤلفان پر تلاش عرصه پژوهش دينى قرار مىدهد.
در پاسخ سؤال شما بايد گفت ابتدا به سراغ ترجمه نبايد رفت بلكه به سراغ مترجم بايد رفت و با توجّه به اينكه مترجم از چه اندازه تحصيلات اسلامى و معارف الهى برخوردار است، ترجمه را ارزيابى كرد. معمولاً بعضى از مترجمان سالهاى طولانى از عمرشان را در حوزههاى علميه به سر بردهاند و طبيعتاً با هفت، هشت رشته علم آشنا شدهاند؛ ادبيات عرب، فقه، اصول، فلسفه، تفسير، لغت و... و به دليل طبيعت كارشان مطالعات عرضى زياد داشتهاند و بعضى از مترجمان در دانشگاهها تحصيل كردهاند كه هم افراد متدينى بودند و هم در رشتههاى خودشان خوب درس خواندهاند و خوب كار كردهاند.
اينكه چرا من سراغ ترجمه قرآن رفتم و آيا ترجمههاى قبلى كافى نبوده است، اين سخن را در مورد يك كتاب محدود يا يك متن بشرى مىشود گفت كه دو يا سه ترجمه كافى است؛ امّا در مورد قرآنكه الفاظش محدود و معانىاش نامحدود است، چون جلوه علم نامحدود پروردگار است اين سخن درست نيست. طبق روايت بسيار زيبايى كه من اوّلين بار در فتوحات مكيه ديدم، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد: «يأتى القرآن يوم القيامة بكراً» با اين همه تفسير و تحقيق و كارى كه روى آيات قرآن شده است به گونهاى كه در يك نشريه مذهبى ديدم كه علاّمه مجلسى فرموده بودند من، تا زمان خودم از بيست هزار تفسير سراغ گرفتم؛ (چون ايشان كسانى را داشتند كه به كشورهاى مختلف براى ديدن كتابخانهها مىفرستادند و آمارى در اين زمينه دست شان بود) حال بيست هزار هم نباشد، بالأخره با كارى كه ايشان داشتند تفاسير فراوانى را خبر گرفتند. از زمان ايشان تا زمان ما و علامه طباطبايى، هم حتماً در كشورهاى اسلامى تفسيرهاى زيادى نوشته شده و تا قيامت هم تفاسير زيادى نوشته خواهد شد. با اين همه، باز پيامبر بفرمايد كه در قيامت قرآن بكر وارد مىشود، معلوم مىشود كه قرآن درياى عظيمى است؛ چنان كه خودشان به نقل اصول كافى در باب فضل القرآن مىفرمايند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه.» هيچ كس كار خود را بهترين نمىداند. براى اينكه احسن كار از آن پروردگار است و بعد هم از آن معصومان و ائمّهعليهم السلام. علت احسن بودنش هم اين است كه در آنها عيب و نقصى وجود ندارد. آنها مىتوانند احسن كار را به وجود بياورند. امّا بعد از خدا و پيامبران و ائمّه احدى نمىتواند بهترين كار را به وجود آورد. پاسخ را از خودم بخواهيد حتى من نمىگويم اين ترجمه خوب است، اگر كلمه خوب را بخواهم به كار ببرم بايد از خوانندگان صاحب نظر و وارد بپرسم. آنها اگر بگويند خوب است، خوب است و گرنه نه، چه رسد به اينكه بهترين باشد. چرا ترجمه توضيحى را انتخاب كرديد؟
اينكه در ترجمه توضيحات را آوردهام و سراغ ترجمه خالص نرفتهام دو علت داشت: يكى اينكه مفاهيم قرآن چنان عالى و رفيع است كه در ترجمه تنها، منعكس نمىشد و ترجمه محض اصلاً نمىتوانست مقاصد كلمات را نشان بدهد و در نتيجه، خواننده و فارسى زبان را دلزده مىكرد. من خودم با اينكه نزديك به هفتاد جلد كتاب نوشتهام و در انشاء فارسى هم خيلى ممارست داشتهام، واقعاً از دستم بر نمىآمد كه ترجمه خالص بنويسم. چون اصلاً جمله بندى كه بتواند مفهوم آيه را منتقل كند، نبود.
در ترجمه دو كار عمده روى هر آيه مىكردم؛ يكى اينكه اول مفهوم كلمه را در كتابهاى لغات مثل مصباح المنير، المنجد، تاج، العين و فروق اللغة مراجعه مىكردم بعد به متن آيات نگاه مىكردم كه كدام معنى از ميان اين شش يا هفت ترجمه با متن آيه سازگار است و ديگر اينكه تركيب ادبى آيه را در تفاسير مثل كشاف يا در منابع اعراب القرآن نگاه مىكردم. و وقتى مفهوم لغوى و تركيب ادبى را به تناسب آيه به دست مىآوردم ترجمه مىكردم. اين كار ادامه يافت و خيلى ترجمه جلو رفته بود. شايد بيست و پنج يا بيست و شش جزءش را ترجمه كرده بودم كه يك مرتبه به فكر افتادم كه فارسى خودم را با فرهنگ معين يا دهخدا ميزان بگيرم و اين برايم خيلى مؤثر بود. مثلاً در بعضى ترجمهها «الّذين» را«آنها» ترجمه كردهاند، در حالى كه «آنها» براساس فرهنگها به اشياء اشاره دارد نه اشخاص. و لذا بازنگرى كردم و همين طور كلمه «اللّه» را (كه البته در فارسى معادل ندارد ولى به خدا مشهور شده) كه معمولاً به خداوند كه به معناى صاحب و دارنده است ترجمه مىشود، من اين گونه ترجمه نكردهام بلكه همه جا «خدا» ترجمه شده است. اول خودم ترجمه مىكردم، تمام كه مىشد بعضى ترجمهها را نگاه مىكردم، مثل ترجمه الهى قمشهاى كه غلطهاى فراوانى داشت و ترجمه اصلى دهلوى كه در هند ترجمه شده و بسيار ترجمه خوبى است. و ترجمه خود ابوالفتوح را نيز مىديدم، به ترجمههاى علماى بزرگ قديمى زياد مراجعه مىكردم و در پايان بعد از پاكنويس ترجمههاى جديد را هم نگاه مىكردم و گاهى نقص كار خودم را با ديدن آنها رفع مىكردم و گاهى آنها را ناقص مىيافتم و به كار خودم رضايت مىدادم. مخاطب ترجمه خود را چه كسانى مىدانيد؟مخاطب خودم را در ترجمه، همان گونه كه در علت گزينش ترجمه توضيحى گفتم، همه صنفها ديدم. فكر كردم ترجمهاى بنويسم كه هر صنفى در حد خودش بتواند از آن استفاده كند. هيچ قشر خاصى را در نظر نداشتم و نبايد هم در نظر مىداشتم. شما قبل از ترجمه مبانىاى براى خود اتخاذ كرده بوديد يا خير؟ مثلاً حقيقت ترجمه چيست؟ مخاطبان چهكسانى بايد باشند و... آيا ترجمه بيان مفهوم لفظ است يا انتقال پيام جمله؟مبناى من در ترجمه اين بود كه تا جايى كه امكان دارد مفهوم آيات و مقصود خدا در قرآن را به مردم برسانم و در اين كار هم بيشتر مخاطب محور بودم نه متن محور؛ چون خطاب پروردگار عالم، «يا ايّها النّاس» است و قرآن هم «بيانٌ للناس» است. خود پروردگار، مردم را مخاطب گرفته و علم خود را به اندازه فهم و عقل آنها در قالب لفظ ريخته به گونهاى كه بشود به آنها منتقل شود. لذا چون خطاب قرآن «يا ايها الناس» است، ابتدا مردم را ديد سپس كارى كرد كه به درد مردم بخورد. آيا از نظر حضرت عالى علوم جديد مىتواند در ترجمه نقش داشته باشد؟علوم چون در روزگار ما بيشتر دستخوش تغيير و تحوّل است و اين تغيير و تحوّل كار طنطاوى را كاملاً واژگون كرده است، پيداكردن علم استوار در اين امور متحول و قابل تغيير كارخيلى مشكلى است. بنابراين ما آمديم بيشتر جنبه هدايتى قرآن را در ترجمه در نظر گرفتيم. در حدود 700 آيه قرآن نگاه به پديدههاى طبيعى دارد كه در اين آيات خيلى كم وارد توضيح شدهايم. آيا در قضاياى تاريخى به تاريخ و شأن نزول استناد كرديد؟
به تاريخ استناد نكردم، بيشتر به متن آيه توجه كردم. البته شأن نزولها را هم مىديدم. امّا قسمتى از شأن نزولها قابل نقد است. مثلاً در آيه «لقد همّت به و همّ بها» كه خيلى از ترجمهها دچار اشتباه شدهاند من مثل ساير آيات كه سراغ كلمات و تركيبها مىرفتم، سراغ تركيب آيه رفتم، ديدم تنها در همين آيه دارد كه: «إنّه من عبادنا المخلصين» يعنى تنها در مسئله شهوت و درگيرى با زن مىگويد: «إنّه من عبادنا المخلصين» يعنى او مصون از وسوسه و فريب و نيتسوء بود.
تنها بر خود آيات تكيه كردهام كه بهترين راهنماست و باورهاى كلامى را هم از خود آيات به دست آوردم و در ترجمه لحاظ كردهام. مثلاً در همين داستان حضرت يوسفعليه السلام اگر دقت كنيد يوسف وقتى در زندان بود، گفت زنان را دعوت كنيد و بپرسيد چه بود داستان شما با يوسف؟ آيات با واو عاطفه داستان را به هم پيوند داده است، گفتوگو كجا تمام مىشود؟ آنجا كه زليخا چون مشرك بود نه كافر، مىگويد: «إنّ النّفس لأمّارةٌ بالسّوء إلّا ما رحم ربّى اِنّ ربّى غفور رحيم». حرف كه تمام مىشود پادشاه مصر مىگويد حال برويد از زندان بيرون بياوريد. اينجا من از طريق واو عاطفه و پيوند آيات، به اين نتيجه رسيدم كه جمله: «انّ النفس لأمّارة بالسوء»، جمله زليخاست نه يوسف. يوسف نفس امّاره نداشت، او از عباد مخلصين پروردگار بود و از اول «نفس مطمئنّه» داشت .
آرى. در خيلى از آيات كه مربوط به اهل البيتعليهم السلام است من در پرانتز اشاره كردهام. كارى كه ترجمههاى ديگر نكردهاند. در آيه: «انّما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت» در پرانتز و كروشه آوردهام: بنابر روايات زياد اهل سنّت، اهل بيت، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام هستند. همين طور در آيه: «اليوم اكملت لكم دينكم» در كروشه آمده است كه: امروز با نصب على بن ابى طالبعليه السلام دين شما را كامل كردم. وفادارى به متن اصلى. چون رضاى خدا هم در اين است كه كلامش را به مردم برسانيم. اين به بحث مبنايى در فلسفه ترجمه برمى گردد كه آيا ترجمه بايد مفهوم را برساند هر چند قالب كامل و دقيق نباشد. يا چون زبان قابليّت و تحمل آن مفاهيم را به طور كامل ندارد...اين درنهايت برمى گردد به اين نتيجهگيرى كه ما هرگز ترجمه كامل تا قيامت نخواهيم داشت، چون زبان تحملش را ندارد. امّا من سعى كردهام كه نكات ادبى آيات در ترجمه بيايد. ادات تأكيد، ادات انحصار، ماضى استمرارى، ماضى در مستقبل مورد توجه قرار بگيرد. تا آنجا كه امكان داشته سعى كردهام زبان قرآن را در ترجمه منعكس كنم. آيا قبل از ترجمه قرآن ترجمه ديگرى هم داشتيد يا نه، اگر داشتيد كدام متون را ترجمه كردهايد؟
قبل از ترجمه قرآن اولين كارى كه كردهام ترجمه صحيفه سجّاديه بوده است علتش هم اين بود كه من قبلاً صحيفه را در هفت جلد تفسير كرده بودم و روى آن تفسير هم خيلى كار شده بود. وقتى مرحوم استاد جعفرى تفسير را ديده بودند نامهاى در دو صفحه به خط خودشان به من نوشتند و از ترجمه خيلى استقبال كردند. من رفتم خدمتشان عرض كردم من لايق اين نبودم كه شمااين نامه را برايم بنويسيد. فرمودند بعد از سيد على خان كه در عربى تفسير كرده است. در فارسى اولين بار است كه چنين تفسيرى صورت گرفته است براى من جالب بود، اجازه گرفتم نامه شان را چاپ كنم، آن مؤسسه كه تفسير را چاپ كرده بود پيشنهاد داد شما كه اين را تفسير كردهايد بياييد يك ترجمه هم كنارش بنويسيد كه من به آن ترجمه اقدام كردم و اولين كار من در ترجمه بود كه به نظرم بيش از يك سال طول كشيد و تاكنون 32 بار هم چاپ شده است. اين تفاوت كه قرآن بسيار مشكلتر است. با اينكه اميرالمؤمنينعليه السلام گاهى لغات بسيار مغلق و سنگين آورده است به خصوص خطبه اولش كه آدم احساس مىكند، حضرت آن خطبه را در جمعى كه افلاطون و ملاصدرا و ارشميدس نشسته بودهاند، ايراد كرده است. امّا در عين حال آن سه متن آسانتر از قرآن است. چون گاهى آدم در تركيب ادبى قرآن گير مىكند نمىداند كه جمله مربوط به قبل است يا بعد. اين جداسازى خيلى كار مشكلى است، حساسيت هم در ترجمه قرآن فوق العاده زياد است. متون ديگر را به منابع علمى كه مراجعه مىكردم تا اندازهاى خيالم راحت بود و از ترجمه قرآن هنوز هم خيالم راحت نيست. هنوز هم اين نگرانى را دارم كه كارى كه مال خود حضرت حق بوده است، چگونه يك بشر بسيار محدود مىتواند آن را برگردان كند. اين نگرانى هست و تمام نمىشود. البته ترجمههاى قبلى باعث آسانتر و روانتر شدن كار شد كه اگر آنها را قبلاً ترجمه نكرده بودم و از اول به سراغ قرآن رفته بودم اين ترجمه از قرآن در نمىآمد. به نظر شما آيا آشنايى با فضاهاى آموزشى و علمى امروز و محيط دانشگاه، نقشى در موفقيّت ترجمه قرآن دارد يا نه؟عرض كردم كه اگر مترجم هر دو فضاى نسل جديد و فضاى قديم را ديده باشد بهتر مىتواند درك كند كه ترجمهاش پختهتر باشد و به درد هر دو صنف بخورد. اين مسئله در مورد انبياءعليهم السلام هم بوده است كه انبياء در غربت نزيستهاند؛ بلكه در ميان بدترين مردم به دنيا آمدهاند و با آنها زندگى كردهاند و پيامبر شدند. اين مردمشناسى خيلى مهم است. اينكه يك روحانى تمام عمرش را در حجره مدرسه فيضيه باشد يا تمام عرصهها و اصناف را ديده باشد خيلى تفاوت مىكند. روحانى مردم نديده به درد امروز و فضاى امروز نمىخورد. تصور مىشود كه تأثير اين مسئله در ترجمه قرآن نياز به تبيين دارد.اين همان حرفى است كه امام خمينىرحمه الله مىزدند كه بستر زمان را در اجتهاد لحاظ كنيد «أدّبوا أولادكم لغير زمانكم». اين مسئله زمان، جامعه براى ائمّه و انبياء خيلى مهم بوده است. ببينيد قرآن وقتى پيوند انبياء را با مردم بيان مىكند در اوج پيوند بيان مىكند: «و الى مدين أخاهم شعيباً». (هود /84) اين مسئله كه اشاره گرديد قطعاً در ادبيات ترجمه تأثير دارد و زبان مفاهمه با مردم را تعيين مىكند. اما در اينجا بحث ديگرى مطرح است كه در فهم آيات آيا به ذهنيت مردم امروز نگاه كنيم يا به ذهنيت و فهم مردم عصر نزول، چون مفاهيم واژهها در بستر زمان تغيير مىكند؟ببينيد آيه: «اعلموا أنّما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر...» (حديد/20) در گذشته براى مذمت و تحقير دنيا به كار مىرفت. در حالى كه من امروز اين چنين مىفهمم كه آيه مىخواهد بگويد پروردگار براى انسان شش دوره زندگى ترسيم كرده است؛ دوره بازى، دوره سرگرمى، دوره زينتطلبى و خودآرايى، دوره تفاخر و دوره تكاثر در اموال و اولاد. و پدر و مادر بايد به اين شش دوره توجه كنند كه در هر دوره چگونه با فرزند برخورد كنند. اين يك فهم امروزى متفاوت از آيه است و ترجمه طبيعى براساس فهم امروز است. ما لغات را عوض نكرديم امّا در گذشته آنها آيه را بر سر زندگى چماق مىكردند و ما آيه را بستر كرديم. ببينيد چه اندازه زمانشناسى، مردمشناسى و روانشناسى در ترجمه تأثير دارد. با توجه به اينكه جنابعالى شاعر نيز هستيد و ديوان شعر داريد، آيا بعد شاعرى شما هم در ترجمه تأثير گذاشته است؟در لطافت كار، كمك كرده است. چون شاعر روح لطيفى دارد، وقرآن هم «موعظه»، «شفاء لما فى الصدور» و «رحمةٌ» است. مسئله رحمت و مهرورزى و مهرگيرى از قرآن در ترجمه تأثير زياد مىگذارد. چون خودم معتقد بودم و تجربه در اين چهل سال منبر هم ثابت كرده بود كه عنصر محبّت خيلى جواب مىدهد. آيا ترجمه جمعى را مىپسنديد؟ نظرتان در اين باره چيست؟
بنده به ترجمه گروهى اعتقاد پابرجا دارم. وقتى عقلها همه يك جا جمع شوند، قطعاً يك ترجمه بهتر و پختهتر از كار در مىآيد. اعتقادم بر اين است كه همه بيايند نظر بدهند و نظر اينان مكتوب بشود. بعد يك گروه بالاتر بيايد مكتوب اينان را بررسى كند و با خودشان به بحث بگذارد. و افراد اين جمع هم بايد حوزه و دانشگاه را ديده باشند و زمان شناس باشند. اگر نكتهاى خاص راجع به ترجمه در نظرتان است كه در سؤالات ما نيامده بفرمائيد.
يك مطلبى كه من در ترجمه خيلى به آن اهميّت مىدهم، مسئله اصطلاحشناسى است. مثلاً در آيه «تبّت يدا أبى لهب و تبّ» ممكن است چند دانشجوى علوم يا معارف، زندگى ابىلهب را بررسى كنند و ببينند كه وى به اين نفرين دچار نشده است. آن گاه اين مطلب براى آنان مشكل ايجاد مىكند كه چگونه مىشود خدا نفرين بكند امّا تحقق نيابد. امّا با توجه به اينكه «يد» در اين آيه كنايه از قدرت است نه عضو بدن، مشكل حل مىگردد. من ترجمه كردهام: نابود باد قدرت ابولهب. كسانى كه آن را به «دست» ترجمه كردهاند با مشكل فوق مواجه مىگردند. |
|
نگاهى به تازه ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى
على اكبر طاهرى
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، ترجمه فارسى قرآن كريم نسبت به گذشته شتاب بيشترى گرفت، همان گونه كه در يكصد سال اخير نسبت به گذشته شتاب بيشترى داشته است. تازهترين ترجمه فارسى عرضه شده، ترجمه آيت اللّه دكتر محمد صادقى تهرانى است كه از سوى انتشارات كليدر به چاپ رسيده است. در ارديبهشت ماه سال جارى در ملاقاتى حضورى، ايشان ضمن اهداى نسخهاى از ترجمه خود به اين جانب، پيشنهاد كردند كه آن را مطالعه و اشتباهات احتمالى آن را يادداشت كنم. بنده هم با كنار گذاشتن برخى از برنامههاى كارى روزانه خود، بنا به نظر ايشان به بررسى آن پرداختم. اين ترجمه با وجود محاسن مختلفى كه دارد، همچون ديگر ترجمههايى كه تاكنون عرضه شده، خالى از لغزش و يا بهتر بگوييم، ترك اولى نيست. يكى از مشكلات مترجمان قرآن اين است كه پس از پايان ترجمه كه طبعاً چندين سال به طول مىانجامد، صبر لازم را براى بررسى دقيق و بازخوانى مكرر آن ـ چه توسط خود و چه توسط ديگران ـ به خرج نمىدهند. تاكنون هيچ مترجمى از آفت تعجيل در چاپ ترجمه خود مصون نمانده است. ترجمه مورد نظر ما نيز از اين قاعده عمومى مستثنا نيست.
1 ـ فاتحه، 4:
مالِكِ يَوْمِ الدّينِ
2 ـ بقره، 19:
يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فى اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ
3 ـ بقره، 25:
وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهًا
4 ـ بقره، 26:
إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
5 ـ بقره، 57:
وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى
6 ـ بقره، 58:
فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا
7 ـ بقره، 77:
أَوَلايَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ
8 ـ بقره، 81:
بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِه خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ
9 ـ بقره، 82:
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ
10 ـ بقره، 88:
فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ
11ـ بقره، 90:
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
12ـ بقره، 96:
يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْيُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ
13ـ بقره، 102:
وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِه أَنْفُسَهُمْ
14 ـ بقره، 130:
وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ
15 ـ بقره، 143:
وَ إِنْ كانَتْ لَكَبيرَةً إِلاّ عَلَى الَّذينَ هَدَى اللّهُ
16 ـ بقره، 150:
فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَيْكُمْ
17 ـ بقره، 172:
كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ
18 ـ بقره، 172:
وَ اشْكُرُوا لِلّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيّاهُ تَعْبُدُونَ
19 ـ بقره، 175:
فَمآ أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِ
20 ـ بقره، 185:
يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ
21 ـ بقره، 188:
وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِهآ إِلَى الْحُكّامِ
22 ـ بقره، 190
وَ قاتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوآ
23 ـ بقره، 208:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ
24 ـ بقره، 217:
يَسْـٔلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ
25 ـ بقره، 217:
قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَ صَدٌّ عَنْسَبيلِ اللّهِ وَ كُفْرٌ بِه وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِه مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللّهِ
26 ـ بقره، 220:
وَلَوْ شآءَ اللّهُ لَأَعْنَتَكُمْ
27 ـ بقره، 224:
وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ
28 ـ بقره، 233:
وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ
29 - بقره، 233:
وَ إِنْ أَرَدْتُمْ َأنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَعَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ مآ اتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ
30 - بقره، 247:
وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ
31 - بقره، 249:
فَمَنْشَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّى وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّى إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِه فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ امَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ
32 - بقره، 251:
وَ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ
33 - بقره، 256:
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى
34 - بقره، 258:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذى حآجَّ إِبْراهيمَ فى رَبِّه أَنْ اتيهُ اللّهُ الْمُلْكَإِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّىَ الَّذى يُحْيى وَ يُميتُ
35 - بقره، 260:
ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْيًا
36 - بقره، 264:
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ
37 - بقره، 283:
فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذى اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ |
|
نگاهى به تازه ترين ترجمه فارسى قرآن كريم از دكتر صادقى تهرانى(3)
على اكبر طاهرى
در شمارههاى قبل، ترجمه سورههاى فاتحه تا نساء بررسى گرديد، اكنون در اين بخش ترجمه سورههاى مائده تا انفال مورد بررسى قرار مىگيرد و همچون شماره قبل نخست به برخى نكات مثبت ترجمه مورد بحث كه مترجم گرامى نسبت به آنها توجه كافى مبذول داشتهاند اشاره مىكنيم.
الف ـ مائده، 9:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ... «خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته (ى ايمان) كردند،...»
ب ـ انعام، 95:
وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ
ج ـ انعام، 123:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فى كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها
58. مائده، 21:
فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ
59. مائده، 45:
وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ
60. مائده، 73:
لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلثَةٍ
61. مائده، 94:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَىْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ
62. مائده، 97:
وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلائِدَ
63. انعام 12:
لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ
64. انعام، 14:
قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
65. انعام، 71:
وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدينَا اللّهُ
66. انعام، 99:
فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ كُلِّ شَىْءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ وَ جَنّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمّانَ
67. انعام، 108:
وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ علم
68. انعام 143:
مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ
69. انعام، 165:
إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ
70. اعراف، 3:
قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ
71. اعراف، 22:
وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ
72. اعراف، 46:
وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ
73. اعراف، 52:
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
74. اعراف، 124:
ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعينَ
75. اعراف، 127:
قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنآءَهُمْ وَ نَسْتَحْيى نِسآءَهُمْ
76. اعراف، 156:
وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ إِنّا هُدْنآ إِلَيْكَ
77. اعراف، 167:
لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ
78. اعراف، 176:
فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
79. اعراف، 189:
فَلَمّا تَغَشّيها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفًا فَمَرَّتْ بِه فَلَمّآ أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما
80. انفال، 4:
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ
81. انفال، 5:
كَمآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ
82. انفال، 6:
يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ
83. انفال، 16:
فَقَدْ بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْويهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ
84. انفال، 24:
يآ أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ
85. انفال، 41:
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ
86. انفال، 44:
وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِىَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً
87. انفال، 65:
إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا
88. انفال، 72:
إِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ اوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ امَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْءٍ حَتّى يُهاجِرُوا
89. انفال، 72:
وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ |
|
ترجمه جديد از قرآن كريم
حسين استاد ولي
(ترجمه آقاي سيدكاظم ارفع)
معمولاً در هر نقدي، مطالبي كلي درباره موضوع آن نقد مذكور ميگردد؛ و در مقدمه نقدهايي كه بر ترجمههاي قرآن كريم نگارش مييابد، سخن از جواز يا ضرورت ترجمه قرآن و همچنين بحث از لزوم نقد و آداب آن، و نيز سخن از شرايط ترجمه مطلوب، شرايط مترجم و آگاهيهاي او از علوم مختلف و رويكرد خوب مترجمان گرامي به ترجمه قرآن كريم به ميان ميآيد. به نظر من اين گونه بحثها را در اثر تكرار فراوان، بايد مفروغعنه دانست و پرداختن به آنها را از نوع اثبات ضروريات شمرد. از اين رو از مباحث فوق چشم ميپوشم و بدون مقدمه به اصل بحث ميپردازم.
1. ترجمه آقاي سيد كاظم ارفع
اين ترجمه در سال 1381 توسط انتشارات فيض كاشاني در 5200 نسخه به چاپ رسيده است. مزيت اين ترجمه در رواني عبارات و خوشخواني آنهاست. عبارات آن بسيار ساده و بيپيرايه و قابل فهم عموم است و هر كس ميتواند به راحتي از اين ترجمه استفاده كند و مترجم محترم در اين راه توفيق خوبي حاصل كرده است. از نظر حروفچيني و چاپ نيز در حد مطلوب است، به ويژه آنكه شماره آيات در ترجمه سر سطر آورده شده و كار خواننده را آسانتر كرده است. |