بانک مقالات علوم قران
|
نظرات عقلي امام خميني در قرآن، حديث و معارف اسلامي
حسن ممدوحى
تاريخ علم, تنها به مردانى مى بالد كه در بستر دانش شكوفا شده و در مهد فكر پرورش يافته و در گلستان علم به ثمر نشسته اند و در نهاد بينش و دانش, به فراسوى گفت وگوها اوج گرفته و سرير قلمشان بر عرش تحقيق رقم مى زند و هيچ گاه در شعاع شمع ديگر محققان نيارميده, بلكه پيوسته به دامنه هوش هوشمندان افزوده و بر فرآورده هاى علمى اى كه در لابه لاى قرون به امانت گذاشته شده, به امانت دارى بسنده نكرده و به ايجاد موج فكر و رشد مكتبى دامن مى زنند.
وضع الفاظ براى ارواح معانى
از جمله قواعد متقن و بسيار مؤثر و پر اهميت در نظام معارف الهى, نكته اى است كه در كتاب شريف مصباح الهدايه فرمود:
معناى نبوت و رسالت
كلمه (اِنباء) به معنى خبر دادن است و (نبيّ) نيز از آن اشتقاق مى يابد. (اِنباء) براى روح معنى مزبور وضع شده است و تنها به معنى خبر دادن و يا تعليم و تعلّم شفاهى و يا مكاتبه اى نيست, بلكه تعليم و تعلّم در عوالم روحانى و عالم صفات و اسماء الهى را كه متناسب با آن عوالم است, فرا مى گيرد.
حقيقت برزخ
حضرت امام در چهل حديث روايتى را نقل مى فرمايد; بدين شرح:
اثرات كثرت محبت به دنيا
حضرت امام در چهل حديث روايتى را از حضرت امام صادق نقل مى فرمايند كه:
قلب, آينه اى دو رويه
قلب انسانى آينه صحيفه دورويى است كه به يك روى, عالم طبيعت را مى بيند و صور دنيايى را به سبب قواى ادراكى حسّى مى يابد; اگرچه قوه خيال و وهم نيز تأثير فراوانى در اين ديد دارند; و به روى ديگر, عالم ملكوت و شهادت را نظاره مى كند. و اما حقايق آخرتى, همان آگاهى بر صور غيبى است كه از باطن غيب و سرّ قلب و عقل, بر صحيفه نفس انسانى مى درخشد.
عالَم ذات و صفات حضرت حق
حضرت امام(ره) در كتاب گران قدر و سنگين مصباح الهداية الى الخلافة والولايه حديثى را از توحيد صدوق از ابوجعفر ثانى نقل فرموده كه:
كتاب نامه
قرآن كريم.
پاورقيها:
1. از جمله مى توان به بزرگانى چون آيةاللّه بروجردى, حضرت علامه طباطبايى, حضرت امام, علامه امينى, علامه شيخ آغابزرگ تهرانى, نائينى, آشيخ محمدحسين اصفهانى اشاره كرد. 2. مصباح الهدايه, ص39. 3. همان, ص39. 4. همان, ص40. 5. همان. 6. همان. 7. همان, ص41. 8. همان, ص42. 9. همان, ص82. 10. كافى, ج1, ص85, ح1. 11. همان, ج3, ص242, ح3. 12. همان. 13. معاد از ديدگاه امام خمينى, ص172. 14. ر.ك: كافى, ج3, ص244; علم اليقين, ج2, ص871. 15. مسند احمد, ج5, ص266. 16. ر.ك: معاد از ديدگاه امام خمينى, ص179. 17. كافى, ج3, ص242, ح3. 18. شرح چهل حديث, ص128. 19. همان, ص125. 20. انعام(6) آيه 79. 21. كافى, ج2, ص320, ح17. 22. مصباح الهدايه, ص16. 23. كافى, ج1, ص100, ح1. 24. فرق بين (احديّت) و (واحديّت) آن است كه در مرتبه احديّت, ذات اقدس متعال در مرتبه لاحدّى و بريّ از هر نوع صفت مى باشد و هرچه در آن مقام قرار گيرد, محو و مندكّ محض است; اما (واحديّت) عبارت است از مقام ذات ربوبى, كه مى توان از آن مقام, صفات گوناگون حضرت ربوبى را انتزاع نمود. 25. مصباح الهدايه, ص15. 26. مفاتيح الجنان, دعاى عرفه. 27. فصوص الحكم, ص62. 28. همان, ص81. 29. مصباح الهدايه. |
|
جست و جو در احوال و آثار شادروان محمود رامیار
سید کاظم طباطبایی
چکیده :
دربارة احوال و آثار قرآن شناس، دین پژوه و استاد نامی دانشگاه مشهد شادروان محمود رامیار این جا و آن جا سخنانی گفته و مطالبی نوشتهاند؛ اما آن نوشتهها عُمدةً ناقص، نامستند و گاه نادرست و مبالغهآمیز است. بدین سبب نگارنده با بررسی کتابها و مقالات و مطالعة دقیق پروندة نامبرده که در بایگانی دانشگاه مشهد و دانشکدة الهیات مضبوط است و نیز با تکیه بر اطلاعات شخصی خود و برخی از همکاران معاصر وی کوشیده است تا نقشی از شخصیت و روحیات و نیم قرن تکاپوی این استاد فرهیخته را ترسیم کند. باشد که هم معاصران و هم آیندگان را سودمند افتد.
کلمات کلیدی :
محمود رامیار، قرآن پژوهی، تاریخ قرآن، دانشکدة الهیات، دانشگاه فردوسی.
درآمد
نگارندة این سطور گاهی با کسانی مواجه شده است که به دانشکدة الهیات و معارف اسلامی مراجعه کرده و برای مؤسسات فرهنگی یا دانشنامهها اطلاعاتی را دربارة قرآن شناس، دین پژوه و استاد دانشگاه، شادروان محمود رامیار خواستهاند. از سوی دیگر از سال 1363 خورشیدی که محمود رامیار رخت به جهان بازپسین برده است، دربارة او در گوشه و کنار مطالبی نوشته و اطلاعاتی منتشر شده؛ اما این نوشتهها و اطلاعات اوّلاً کامل نیست، ثانیاً گاهی مطالبی غیردقیق و بعضاً غلط در آنها به چشم میخورد. مثلاً مقارن با درگذشت آن شادروان یکی از نشریات فرهنگی کشور در ستون «اخبار فرهنگی و هنری ایران و جهان» زیر عنوان «دکتر محمود رامیار درگذشت» نوشت: «مرحوم استاد رامیار در سال 1301 در مشهد متولّد شد و تحصیلات خود را در سه رشته تا اخذ درجة دکتری ادامه داد. وی دکترای سیاسی خود را در ایران، دکترای الهیات و معارف اسلامی را در فرانسه و دکترای اقتصاد را در انگلستان به پایان رسانید» (کیهان فرهنگی، ش 6، شهریور ماه 1363، ص 40). نویسندهای نیز دربارة وی نوشته است: «وی در سالهای 1332 تا 1338 در دانشکدة حقوق و علوم سیاسی تهران به تحصیل اشتغال داشت و در رشتة حقوق دکترا گرفت» (محمدخانی، ص 33). همو در ادامة آن مقاله نوشته است: «از وی مقالات زیادی در مجلّة مقالات و بررسیهای دانشکدة الهیات دانشگاه تهران و نیز مجلّة دانشگاه [کذا] الهیات و معارف اسلامی دانشگاه مشهد به چاپ رسیده است» (همان جا). چنان که در دنبالة مقالة حاضر روشن خواهد شد، رامیار نه از فرانسه دانشنامة دکتری الهیات گرفته است و نه در انگلستان اقتصاد خوانده است. او دورة دکتری علوم سیاسی را هم به انجام نرسانده و در مجلّة مقالات و بررسیها نیز هرگز مقالهای از او به چاپ نرسیده است. از این رو نگارنده درصدد برآمد احوال و آثار و شخصیت آن استاد خدمتگزار را دقیقاً بررسی و در مقالهای مستنداً معرفی کند. در نگارش این مقاله تکیة بر منابع زیر بوده است:
1. زندگی، تحصیلات، مشاغل و مناصب اداری
استاد برابر شناسنامهاش که رونوشت آن را نگارنده شخصاً دیده است در سال 1301 خورشیدی[1] در مشهد به دنیا آمد. نام پدرش حاجی محمدحسین و نام مادرش بتول بود. وی که در آغاز «رشتیزاده» نام داشت، در سی و پنج سالگی، یعنی در سال 1335، نام خانوادگی خود را به «رامیار» تغییر داد. (پرونده، پوشة شمارة 1، برگ 74؛ حجازی، ص 145). دربارة اینکه تحصیلات اولیة او کی، کجا و چگونه بوده است، چیزی در پروندة او منعکس نیست. یکی از استادان که در دانشکدة الهیات با استاد
2. منش، روحیات و خدمات رامیار
یکی از جنبههای شخصیّت رامیار که مغفول مانده و کمتر به آن پرداختهاند، این است که او در دهة سی از پیروان صمیمی رهبر نهضت ملّی ایران دکتر محمد مصدق (1261 ـ 1346) بود[1] و قبل از کودتای 28 مرداد از کلیة فعل و انفعالات داخلی مجلس شورای ملّی اطلاع کامل داشت و در فعالیتهای سالهای بعد از کودتا با هواداران نهضت ملّی ایران صمیمانه همکاری و با برخی از روزنامههای طرفدار نهضت ارتباط داشت (حجازی، ص 145). او که به علّت اشتغال در مجلس با دکتر سید علی شایگان[2] ارتباط و آشنایی نزدیک داشت، پس از کودتا و زندانی شدن شایگان و آزادی او از زندان همچنان رابطهاش را با او حفظ کرده بود (همو، ص 170).
3. کتابها و مقالات
چنان که دیدیم رامیار تنها کمتر از ده سال از مجموع 35 سال سنوات خدمت خود را در دانشگاه سپری کرده و نیمی از این مدّت هم به کارهای مدیریتی اهتمام داشته است، با این حال کارنامة علمی او بسی پر برگ و بار است. البته چنان که خواهیم دید اهمّ این آثار را پیش از انتقال به دانشگاه و در همان سالهایی که کارمند مجلس بوده است تألیف و تصنیف و ترجمه کرده است. اینک ما آثار او را در دو بخش شاملِ کتابها و مقالات به ترتیب تاریخ انتشار بررسی میکنیم:
3 ـ 1. کتابها
3 ـ 1 ـ 1. فهارس القرآن (فهرست نامة قرآن)، چاپ اول، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، تهران، 1345، 1040 صفحه (608 صفحه متن قرآن + 432 صفحه فهارس).
3 ـ 2. مقالات
3 ـ 2 ـ 1. «شورای دولتی فرانسه»، مجلّه حقوقی، وزارت دادگستری، ش 2 و 3، تهران، بهمن و اسفند 1345. به گمان نگارنده این مقاله ره آورد همان مأموریت مطالعاتی به اروپا بوده است (پرونده، پوشة ش 3، برگ 55).
منابع
ـ آرام، احمد؛ «نامة انتقاد و تقدیر»، نشریة دانشکدة الهیات و معارف اسلامی مشهد، ش 2، بهار 1351، ص 225 ـ 230.
پی نوشت ها
* ـ تاریخ وصول: 20/4/83 ؛ تاریخ تصویب نهایی: 3/6/83 . دوست و استاد ارجمند آقای دکتر هادی عالمزاده استاد پیشین دانشگاه مشهد و استاد کنونی دانشگاه تهران که با شادروان دکتر محمود رامیار مصاحبت و مؤانستی داشتهاند، به خواهش نگارنده مقالة حاضر را پیش از انتشار خواندند و با دیدة تصویب به آن نگریستند و با این کار موجبات دلگرمی نویسنده را فراهم ساختند. از لطف و عنایت ایشان سپاسگزار است. [1]. در این مقاله تاریخها به استثنای مواردی که تصریح شده همه به هجری خورشیدی است. [1]. در آن روزگار در دانشکدة الهیات کنونی دو رشته دایر بوده است: یکی علوم منقول شامل دروس فقه، اصول، تفسیر، تاریخ و حدیث؛ دیگر علوم معقول شامل دروس منطق، فلسفه، کلام، تصوّف و عرفان و ملل و نحل. از همین رو آن دانشکده را «دانشکدة علوم معقول و منقول» میخواندند. بعدها رشتههای این دانشکده توسعه یافت و نام آن نیز به دانشکدة الهیات و معارف اسلامی تبدیل شد (دربارة داستان تغییر نام دانشکدههای معقول و منقول به الهیات و معارف اسلامی نک: «آذرتاش آذرنوش» در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، 1377). [2]. گویا در آن روزگار به سبب کمبود شمار دارندگان تصدیق پایان تحصیلات متوسّطه، ارائة تصدیق مزبور برای آغاز تحصیلات دانشگاهی شرط نبوده است. بلکه دانش آموختگان مکلّف بودند دیپلم متوسّطه خود را به هنگام فراغت از تحصیل به اولیای دانشگاه تسلیم کنند (دشتی، گفت و گو با نگارنده). [1]. در آن سالها دورة فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد وجود نداشته است. [1]. Regis Blachere. [2]. در قانون اساسی مشروطه عنوان مجلس مؤسّسان نیامده است. امّا در مجلس مؤسّسان دوم که در اردیبهشت 1328 تشکیل گردید، تشکیل مجلس مؤسّسان در متمّم قانون اساسی پیشبینی شد (جعفر بوشهری، حقوق اساسی، 1/146). دربارة مجلس مؤسّسان سوم و تصمیماتش نک: محمود طلوعی، چهره واقعی علم، نشر علم، تهران 1383، ص 238). [1]. در این ایّام دکتر محسن ضیایی رئیس دانشگاه مشهد بوده است. [1]. در آن وقت دکتر عبدالله فریار رئیس دانشگاه مشهد بوده است. [2]. گفتنی است که در آن سالها مرتبة استادیاری هنوز ایجاد نشده بود. [3]. باید دانست این امر پیش از این نیز سابقه داشته است. چنان که بسیاری از استادان نامور دانشگاه درگذشته، همچون محمد کاظم عصار، جلالالدین همایی، غلامرضا رشید یاسمی، نصرالله تقوی، بدیعالزمان فروزانفر … به استناد خبرویت و مصنّفات و کتابهای خود و نه به استناد در دست داشتن دانشنامة دکتری بر کرسی استادی و دانشیاری نشسته بودند. در همان سالها نیز دو تن از دبیران دانشگاه تبریز به نامهای حسن قاضی طباطبایی و علیاکبر محقّقی با داشتن دانشنامة لیسانس چون دارای تألیفات ارزنده و مقام شامخ علمی بوده و سالهای متمادی در آن دانشگاه به تدریس و تحقیق اشتغال داشتهاند، با تصویب هیأت امنای دانشگاه تبریز و تشخیص صلاحیت علمی از طریق شورای مرکزی دانشگاهها به سمت دانشیار منصوب شده بودند (پوشة ش 2، برگ 13 و 14). [1]. W. Montgomery Watt (1909 - …). [2]. Univ. of Edinburgh. [3]. Charles J. Adams. [4]. Mc Gill University. »Shaykh Ţūsī, The life and works as a Shī, īte leader«.[2] [1]. Dept. of Arabic and Islamic Studies. [2]. احوال و آثار شیخ طوسی به عنوان یک رهبر شیعی. [3]. Institute of Isalmic Studies, Mc Gill University. [4]. Monteral – CANADA. [1]. دربارة سید محمد فرزان (1273 ـ 1349) میتوان به منابع زیر رجوع کرد: ـ احمد احمدی بیرجندی، «علاّمه فرزان، قرآن پژوهی از یاد رفته»، بیّنات (سال سوم، ش 1، بهار 1375)، ص 39 ـ 45. ـ محمد علی مهدوی راد، «فرزانة روزگار»، بیّنات (با همان مشخصات)، ص 32 ـ 38. ـ احمد ادارهچی گیلانی (گردآورنده)، مقالات فرزان، تهران، 1356 ش. [1]. دوست و استادزادة ارجمند آقای دکتر محسن مدیر شانهچی مرا به این نکته رهنمون ساخت. از لطف ایشان صمیمانه سپاسگزارم. [2]. دکتر سید علی شایگان (در گذشته به سال 1359) استاد دانشکدة حقوق و نمایندة مردم تهران در مجلس شورای ملّی و از مشاوران نزدیک محمد مصدق بود (درباره او نک: حجازی، ص 167). [3]. این بنده از یکی از خدمتگزاران دانشکده شنیده است که میگفت: روزی رامیار مرتضی مطهری (شهادت 1358) استاد دانشگاه تهران را برای سخنرانی دعوت کرده بود و به همین مناسبت در آن روز در منزل خود سوری به پا داشته و مرا هم برای آشپزی فرا خوانده بود. من موتورسیکلت گازیی را که به تازگی خریده بودم بیرون خانه گذاشتم و در ون خانه شدم وقتی پس از پخت و پز و پذیرایی از مهمانان، خداحافظی کرده و از خانه بیرون شدم، دیدم موتورم را دزدیدهاند. به داخل منزل برگشتم. رامیار سبب را پرسید. گفتم: موتور را دزدیدهاند. پرسید: آن را چند خریده بودی؟ گفتم: (مثلاً) 500 تومان. پرسید: خرج دیگری هم کرده بودی؟ گفتم: 100 تومان هم لوازم اضافی روی آن گذاشته بودم. بیدرنگ 100 تومان هم بر آن افزود و گفت: غم مخور، این هم 700 تومان. برو یکی دیگر بخر. [1]. با کمال تأسف باید گفت به منظور اجرای قانون تفکیک دانشکدههای علوم پزشکی از وزارت علوم، این ساختمان که بخشی از تاریخ دانشکده است به دانشگاه علوم پزشکی مشهد واگذار شده و گهگاه نغمة نامیمون تخلیه و واگذاری آن به گوش میرسد. امید است اولیای دانشگاه برای حلّ این مشکل چارهای بیندیشند. [2]. وی یکی از کارمندان عالی رتبة آستان قدس رضوی و مردی دانشمند و خراسان شناس بوده است. برای دیدن پارهای از مقالات او نک: سید کاظم طباطبایی، فهرست مقالات نشریة دانشکدة الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، 1382، ص 80. [1]. این نسخهها را دکتر محمود یزدی مطلق (فاضل) استاد پیشین دانشکدة الهیات در 3 مجلّد فهرست کرده است (جلد اول، دانشگاه مشهد، 1355؛ جلد دوم و سوم، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1361). [2]. راقم این سطور سرنوشت این نشریه و فراز و نشیبهایی را که پشت سر نهاده در مقالهای به حافظة تاریخ سپرده است. نک: سید کاظم طباطبایی، «آغازی دوباره؛ به مناسبت تغییر نام مجلّه به مطالعات اسلامی»، مطالعات اسلامی، ش 58؛ زمستان 1381 هـ . ق. ، ص 5 ـ 12. [1]. راقم این سطور از زبان دکتر علی شفائی یکی از رئیسان اسبق دانشکده شنیده است که یکی از استادان که هیچ اثر علمی قابل توجّهی از خود بر جای نگذاشته و حوصلة پرداختن به کارهای علمی را هم نداشت، در مقام طعن و استهزاء میگفت: رامیار با تصدیق دوچرخه استاد دانشگاه شده است! [1]. واضح است که همین تاریخ قرآن با چند رسالة دکتری برابری میکند. [1]. برای آگاهی از پیشینة فهرست نویسی برای قرآن کریم و انواع فهرستها نک: رامیار، فهارس القرآن، ص 617 به بعد؛ خرمشاهی، «قرآن و قرآن پژوهی»، ص 80 ـ 82. نیز برای ملاحظة یکی از فهرستهای نسبتاً قدیمی قرآن نک: محمد واعظزاده، «آیة الآیات فرقانی اولین کشف الآیات»، نشریة دانشکدة علوم معقول و منقول مشهد، ش 1، زمستان 1347، ص 227 ـ 277. [1]. دربارة این فهرست و فهرست اعتماد السلطنه نک: خرمشاهی، قرآن شناخت، ص 307. [2]. درباره این قرآن و ویژگیهای آن میتوان به مقدمة آن مراجعه کرد. نیز نک: جعفری، 2/843. [1]. Th. Nöldeke. [2]. Geschichte des Qorans. [3]. Schwally. [1]. دربارة «امتیازات تاریخ قرآن رامیار» دوست و همکار ارجمند آقای دکتر منصور پهلوان نیز مقالهای نگاشته که در همین شماره از مجلّه درج شده است. شایسته است بدان رجوع شود. [2]. A. Sprenger. [1]. مقالات مورد اشاره در شمارههای زیر انتشار یافته است: الف ـ «نبوت اسرائیلی» (بخش اول): ش 2، بهار 1351، ص 175 ـ 210؛ (بخش دوم): ش3، تابستان 1351، ص 127 ـ 164؛ (بخش سوم): ش 4، پاییز 1351، ص 57 ـ 105. ب ـ «نبوت مسیحی» (بخش اول): ش 5، زمستان 1351، ص 260 ـ 324؛ (بخش دوم): ش 6 و 7، بهار و تابستان 1352، ص 267 ـ 318. [2]. نگارنده در توصیف و معرفی این کتاب از همکاری دوست ارجمند آقای دکتر منصور معتمدی بهرهمند بوده است. از این بابت از ایشان سپاسگزار است. [1]. اِرهاص از نظر شرع امر خارق العادهای است که پیش از بعثت پیامبر پدیدار میگردد (أنیس، ذیل مادة رَهَص). «ارهاصات» در واقع بیدار باشی برای مردم زمانه است؛ مانند خاموش شدن آتشکدة فارس همزمان با تولّد خاتم پیامبران (ص). [1]. درباره او و کارهایش نک: رامیار، مقدمة در آستانة قرآن، ص 2 ـ 3. [1]. به خاطر داریم که رامیار در واپسین ایّام سال 1344 از سوی مجلس برای انجام یک مأموریت مطالعاتی و تحقیقاتی به اروپا اعزام شد و در پی این هدف مدتی در پاریس اقامت گزید. |
|
مـرام قرآني در زندگاني آيت اللّه طالقاني(ره) قسمت دوم
اعظم طالقاني
بشارت: به نظر شما، قرآن، امروز به چه كار جوانان ميآيد و كدام گره را از زندگي آنها باز ميكند و چه مشكلاتي را جوانان ميتوانند با قرآن حل كنند؟
ـ: زندگي انسان مسلمان نميتواند از قرآن جدا باشد. اگر از قرآن جدا بشود، پوچ ميشود، خشك ميشود، نميتواند ثمر بدهد. از سختيهاي زندگي چيزي يادم نميماند ولي ميگويم: اگر قرآن نداشتم چه ميشد؟! اينكه خدا به من داده، مثل اين است كه همه چيز را به من داده است. اين كتاب، كلماتي نيست كه فقط روي كاغذ آمده باشد، بلكه براي آفرينش نوشته شده است. گويا همه موجودات حروف اين كتابند. استفاده از قرآن، به تدريج عشقي در وجود آدم ايجاد ميكند، چيزي را كه هست زنده ميكند، بيدار ميكند. مثلاً در سوره فاطر بعد از اينكه از خلقت و موجودات سخن ميگويد: به سراغ انساني ميآيد كه در طوفان گرفتار آمده و جز خدا را نميبيند. بعد ميگويد: انسان مقتصد كيست؟ يعني از محسوسات و آنچه بشر ميتواند لمس كند او را به عالم معنا ميبرد و علاقه و عشق و حقيقت وجود او را به حركت درميآورد. بسيار زيبا و ملكوتي است. انسان به مرحلهاي ميرسد كه ارتباط مستقيم با خداي خود برقرار ميكند، پيامهاي او را ميفهمد. كمكم اوج ميگيرد، توان و نيرو ميگيرد و با اين نيرو حركتش را تنظيم ميكند و احساس ميكند كه پشتوانهاي قوي دارد، موانع را كنار ميزند و جاده خودش را هموار ميكند، چون آن قدرت عظيم را پشتسر خود ميبيند. قرآن كمك ميكند تا در عين شادابي در او اعتماد و اطمينان ايجاد شود، از افسردگي، بيهدفي و بيانگيزگي نجات پيدا كند. از جوانان امروز ما، آنهايي كه با قرآن ارتباط دارند، افسرده نميشوند، دچار مشكلات روحي و رواني نميشوند؛ اگر ارتباطشان مستمر باشد، روحيهاي قوي پيدا ميكنند، حتي مشكلات مادي خود را نيز حل ميكنند.
بشارت: جواني كه به دنبال حق است، حساس است، حتي اگر اشتباه هم بكند از يك جوان بيدرد كه به دنبال فساد است، بهتر است. ميشود به اين فرمايش حضرتامير(ع) تمسك كرد كه ميفرمايد: «لَيسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأخْطَأَ كن فَأَصابَه».
ـ: جمله بسيار مهمي است. سيستم قرآن و فرمايشات ائمه(ع) چنان نيست كه دين را از سياست جدا بدانند. سياست يعني: اداره زندگي انسانها و اين از دين جدا نيست. بله، حساب دينداري از سياسي كاري جداست ولي جوانان ما اينها را با هم اشتباه كردهاند؛ لذا جاهايي از سياست بريدهاند و جاهايي از دين جدا شدهاند و خيليها هم از هردو بريدهاند. اين بيدرد شدن جامعه ما خصوصاً نسل جوان خيلي دردناك و خطرناك است.
بشارت: قدري از رفتاري كه آيت اللّه طالقاني در داخل خانه و يا خارج از خانه داشتند، برايمان بگوئيد.
ـ: اجازه بدهيد با ذكر بعضي مصاديق توضيح دهم. در كنار مسجد هدايت (در خيابان استانبول سابق و جمهوري فعلي) كه ايشان آنجا برنامه داشتند، يك سينما بود و ميدانيد كه قبل از انقلاب اغلب فيلمهاي مبتذل و نامناسبي پخش ميشد. گاهي شبهاي جمعه ميديدم كه تا وسط خيابان جوانان ايستادهاند. اكثراً هم دانشجو بودند، در جلوي سينما هم يك عده جوانهاي (معذرت ميخواهم) عربده كش و مست و لا ابالي را ميديدم. حالا چه شده بود كه اين جوانان به مسجد هدايت آمده بودند، بايد عرض كنم كه مرحوم طالقاني در آن زمان حدوداً پنجاه سال داشت، ولي ميتوانست يك جوان بيستساله را حس كند و زواياي وجودش را درك كند و ميتوانست زمان را بيابد. چه بايد بگويد تا او را از حالت بيتفاوتي، بيمسؤوليتي يا بيديني نجات دهد. گاهي كه در نمازهاي عيد فطر ميگفت: براي فلسطينيها پول جمع كنيد، اين جوانان خيلي صميمي برخورد ميكردند و همه فعال ميشدند و كمك براي فلسطين جمع ميكردند و ارسال ميشد. مورد ديگري را عرض مي كنم: يك وقت كه در بافت كرمان تبعيد بود، ميديدم كه شب خواب ندارد، راه ميرود و با خودش ذكر ميگويد و قرآن و دعا ميخواند و پريشان است ـموقعي بود كه رژيم خيلي از جوانان مبارز راشهيد ميكردـ ايشان خواب و خوراك نداشت و ناراحت از اين كه دارند بچهها را شهيد ميكنند. در زابل كه تبعيد بود، روز عيد به ديدنشان رفتيم، گفتند: دخترم بيا اينجا. ديدم سوره آلعمران را گشود و اين آيه را خواند: «إنَّ الّذِينَ يكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَيقْتُلُونَ النَّبِيينَ بِغَيرِِ حَقٍّ وَيقْتُلُونَ الَّذِينَ يأمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ ألِيمٍ» (سوره العمران، آيه 21) گفتند: دخترم، ببين از اين آيه چه ميفهمي، همان وقتي بود كه نظام شاهنشاهي همه را از دمتيغ ميگذراند، مسلمان و غير مسلمان، زن و مرد نميشناخت، حتي بعضيها را از بالاي كوه به پايين ميانداختند، يا در زير شكنجه شهيد ميكردند، شكنجهها هم عجيب بود، روي گاز مينشاندن و ميسوزاندن و يا ميگفتند: با مُهرخونين نماز بخوانيد، خود اينها عالمي داشت. البته حضرت امير(ع) در خطبه متّقين ميفرمايند: متّقين زفير جهنم را ميشنوند و نزديكي بهشت را ميبينند.خوب اين جوانان ميديدند كه طالقاني هم درد و همراه آنهاست. بله، ايشان از آيات اينگونه استفاده ميكردند. ميگفتند: اين جواناني كه مبارزه ميكنند، اگر خالصانه و با حقيقت باشد و براي مردم محروم و براي عدالت و قسط حركت كرده باشند، در رديف انبيايي هستند كه قيام كردند و بنياسرائيل آنها را شهيد كردند خوب چنين بياني طبيعتاً جوانان را مجذوب كتاب خدا ميكند، كمكم سبب هدايت و نجاتشان ميشود كه مسير خود را پيدا كنند و راه حق را بيابند. البته انساني كه جوانان را اينگونه درك ميكند، خصوصيات ديگري هم بايد داشته باشد، خودخواه نباشد، منيت نداشته باشد. ديگران را برخود ترجيح بدهد كه ايشان واقعاً چنين بود. مهمتر اينكه براي جوانان ارزش قايل بود، تشويقشان ميكرد، در برخورد با جوانان هوش و استعداد و دركشان را به رخشان ميكشيد و تحسين ميكرد. جوانان هم ايشان را براي خود به عنوان يك پدر، يك مونس و همزبان صميمي ميپذيرفتند و به او اعتماد ميكردند.
بشارت: از جواني مرحوم طالقاني برايمان بگوييد. چطور شد كه ايشان با قرآن مأنوس شدند و در دامن قرآن افتادند؟
ـ: پدر ايشان (مرحوم آقا سيد ابوالحسن) هركجا كه ميرفتند، ايشان را با خود ميبرند. خوب وقتي براي ديگران صحبت ميكردند، در ايشان هم اثر ميگذاشته است، خود ايشان ميگفت: پدرم هميشه مرا با خود ميبرد و من از رفتارهايش درس ميگرفتم. ايشان بعد از مدتي كه در قم درس خواندن، به نجف رفتند، آن زمان اوضاع ايران خيلي درهم ريخته بود (در زمان رضاخان) ايشان، هنگامي كه متوجه اوضاع ايران ميشود به محض اينكه علما اجتهادش را تصويب ميكنند به ايران برميگردد. پدرم ميگفت: به ايران كه آمدم، ديدم جاي قرآن خالي است. لذا در منزلشان در «قلعه وزير» جلسات قرآن و نهج البلاغه را شروع كردند. بعد انجمن اسلامي تشكيل دادند، به فعاليت در دانشگاه پرداختند. خلاصه در آن زمان قرآن را به صحنه زندگي آوردند و البته خودش هم همراه قرآن رشد كرد و بزرگ شد و زندگيش با قرآن عجين شد. گفتار، كردار، نشست و برخاست، افق ديد، همه قرآني شد. ظرفيت يك انسان قرآني به اندازه آنچه كه از قرآن درك كرده ميشود. هستي و وجود او وسعت پيدا ميكند. قرآن پدرم را ساخت و پيامگيري ايشان قوي بود.
بشارت: از اينكه وقتتان را در اختيار ما گذاشتيد كمال تشكر را داريم. در نهايت چه توصيهاي براي نسل جوان داريد.
ـ: به جوانان عزير عرض ميكنم، امروز جهان، جهان ارتباطات است. بخشهاي تجاري جهان دائماً براساس منافع خودشان پيام ميدهند، قدرتهاي جهان اگر بدانند منافعشان در بيبند و باري جوانان است از طريق فيلمها، كتابها، مجلات و… آن پيام را ميفرستند و اگر نفعشان در اين باشد كه انسانها بايد به سيستم يا حكومتي علاقمند بشوند يا با آن دشمن بشوند، اين پيامها را ميفرستند. با فيلم، ماهواره و… روي فكر و انديشه انسانها اثر ميگذارند. جوانان ما بايد آگاه باشند كه هدف آنها چيست؟ در اجلاسي كه در تركيه براي مسكن زنان برگزار شد، بحث ميكردند و از همه ميخواستند كه نظرشان را روي موقعيت آمريكا بيان كنند. به يكي از خانمها گفتم: چرا با اين همه اختراعات و اكتشافاتي كه در غرب است، شما فقط روي دو محور سكس و خشونت براي دنيا پيام ميدهيد؟ گفت: ما به بچههايمان اجازه نميدهيم از اينها استفاده كنند! شما هم اجازه ندهيد. گفتم: متأسفانه شما ميفرستيد، بچههاي خودتان استفاده نميكنند ولي بچههاي مردم جهان استفاده ميكنند و اين خيانت شماست به مردم جهان. گفت: بله، در واقع قدرتهاي تجاري هستند كه براي سودجوئيشان اين كارها را ميكنند.قرآن روي انسان سودجو تكيه دارد، او را جهنمي ميداند. چون همه چيز را با سود ارزيابي ميكند، معنويت و انسانيتش از بين ميرود؛ چنين انساني وجودش آتش است، هركه به او نزديك بشود او را ميسوزاند. نكته ديگر اينكه جوانان ما ميگويند: ما نصيحت نميخواهيم، ميخواهيم با عقل خودمان كار كنيم. ولي بايد بدانند تجربه گذشتگان براي آيندگان قابل استفاده است، همه به تجارب گذشتگان نياز دارند، پس هر توصيهاي را بايد شنيد و ارزيابي و تحليل كرد تا حقيقت را دريافت، ما بايد حقيقتياب باشيم. اگر بدون تجربه ديگران بخواهيم عمل كنيم جهان را ويران خواهيم كرد و حقيقت را گم.
بشارت: از لطف و بزرگواري شما بسيار سپاسگزاريم خداوند به شما خير بدهد و مرحوم آيت اللّه طالقاني را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد.
ـ: من هم از شما متشكرم، اميدوارم در معرفي قرآن به نسل جوان موفق باشيد.«… رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرّيتِنا قُرَّةَ أَعينٍ وَ اَجعَلنا لِلمُتَّقينَ إِماماً» (سوره فرقان، آيه 74) |
|
هدايت و تربيت در گفتگو با آقاي الياس كلانتري
الياس كلانتري
نام آقاي الياس كلانتري براي همه خوانندگان بشارت آشناست. وي كه از اساتيد محترم دانشگاه و حافظان و قرآن پژوهان با سابقه كشورمان است، سالها از محضر اساتيدي چون مرحوم علامه طباطبايي و آيتاللّه سيد مرتضي شبستري و… بهره برده است. وقتي با ايشان وارد گفتوگو شديم، ديديم چقدر دلسوزانه برنامههاي قرآني موجود در كشور را نقد كرده و راهحلّ ارايه مينمايد. ضمن تشكّر از ايشان ،توجّه شما را به اين گفتوگو جلب ميكنيم.
بشارت: لطفاً مقداري از سابقه علمي و چگونگي انس خودتان با قرآن بگوييد.
آشنايي من با علوم اسلامي با مطالعه كتابي در زندگي حضرت رسول اكرم? در سن 18 سالگي شروع شد، و جاذبه شديدي براي ادامه مطالعات در من بوجود آورد و مطالعاتم در جهات مختلف علوم اسلامي با سرعت زياد و كشش شديد قلبي ادامه پيدا كرد. كتابهاي زيادي را در علوم اسلامي مطالعه كردم؛ ليكن بيشتر كتابهايي كه مربوط به سيره شريف رسول خدا? و ائمه معصومين بود، توجه مرا جلب ميكرد. شيفتگي ناشي از مطالعات در علوم اسلامي تمامي جهات زندگيام را تحت الشعاع قرار ميداد و من در عين اشتغال بهكار، هر هفته چند جلد كتاب مطالعه ميكردم، به عنوان نمونه كتاب مشهور «شبهاي پيشاور» را كه بيش از هزار صفحه است در مدت كمتر از دو روز خواندم.همان اوايل مطالعاتم با كتاب شريف «اصول كافي» آشنا شدم و تمام اين كتاب (دوره چهار جلدي) را از اول تا آخر خواندم. در جهت پيروي از سنّت شريف نبوي و ائمه معصومين تصميم به آشنايي با قرآن گرفتم و به حفظ سورههاي قرآن كريم مشغول شدم. اشتغال به حفظ قرآن تحول عظيمي در زندگي من ايجاد كرد، حتي تمايل به ادامه تحصيل ـكه مدتي آن را ترك كرده بودمـ مجدداً پيدا شد. كار مهم ديگر، من شركت در جلسات درسي و سخنرانيهاي مذهبي بود، به طوري كه چند سالي فقط سه ساعت و نهايتاً چهار ساعت ميخوابيدم و هيچ وقتي از شبانهروز در امور غير ضروري صرف نميشد و تمام اينها از بركات اشتغال به حفظ قرآن و مطالعات اسلامي بود. در سن 23 سالگي با بعضي از مدارس ديني در قم و تهران ارتباط پيدا كردم و با كم كردن كار روزانه در بعضي از دروس حوزوي شركت ميكردم و در سن 25 سالگي وارد دانشكده الهيات دانشگاه تهران شدم، در اين زمان اشتغال به حفظ قرآن مجيد پايان يافته بود و من شروع به حفظ نهجالبلاغه كردم؛ ليكن متأسفانه در اثر مقداري بينظمي در زندگي كه بعد از ورود به دانشگاه پيدا شد، حفظ نهجالبلاغه ادامه پيدا نكرد و از خداوند كريم تقاضا دارم كه اين عنايت را شامل حال من بگرداند و توفيق اين كار را هم به من عطا كند.
بشارت: چه تأليفاتي در زمينه قرآن كريم داشتهايد؟
عمده تأليفات من در مورد علوم قرآني است و آنچه در اين زمنيه تا كنون چاپ و منتشر شده است عبارتند از:1ـ سلسله مباحث قرآن شناسي (كتاب محدود و نامحدود) 2ـ سلسله مباحث قرآن شناسي، (حجابهاي معاني قرآن) 3ـ سلسله مباحث قرآن شناسي، (روش اختصاصي قرآن) 4ـ راهنما و فهرست تفسير الميزان، (دوره فارسي) 5ـ دليل الميزان في تفسير القرآن، (دوره عربي) 6ـ لغات قرآن در تفسير مجمع البيان. 7ـ مفردات القرآن في مجمع البيان، (عربي) 8ـ اهميت و روش حفظ قرآن . 9ـ عرفان به روش قرآن و حقيقت بهشت. 10ـ المعجم المفهرس لآيات القرآن الكريم. 11ـ تفسير مقدماتي قرآن(1) (كتاب درسي رشته الهيات و معارف اسلامي) 12ـ تفسير مقدماتي قرآن(2) (كتاب درسي رشته الهيات و معارف اسلامي) و اخيراً خلاصه تفسير الميزان تحت عنوان «مختصر الميزان في تفسير القرآن» در 6 جلد چاپ و منتشر شد. (نسخه عربي) اميد است كه با عنايات خداوند، نسخه فارسي آن هم يعني ترجمه «مختصر الميزان» تنظيم و منتشر شود.
بشارت: چه انگيزهاي باعث شد كه قرآن را حفظ كنيد؟
در اثر آشنايي با سيره شريف پيامبر اكرم و ائمه معصومين ـ چنانكه قبلاً به آن اشاره شدـ متوجه شدم كه راه اصلي آشنايي با علوم وحي حفظ آيات قرآن كريم است؛ در حقيقت ياد گرفتن دقيق و مرورهاي مكرر آن است كه در روح اثر ميكند. من در اين زمينه يعني اصل و حقيقت حفظ كردن قرآن در شمارههاي قبلي نشريه بشارت در مقالاتي تحت عنوان «مقدمهاي بر روش حفظ قرآن» توضيحاتي دادهام.به طور كلي اهميت و موقعيتي كه حفظ كردن قرآن در سيره شريف نبوي و ائمه داشت و سفارشات آن بزرگواران، محرك اصلي و انگيزه من در اين جهت بود.
بشارت: اثرات حفظ قرآن كريم و ممارست و همراهي با آن در زندگي شما چگونه بوده است؟
اگر اين كار به طور صحيح و با توجه به جهات و ابعاد مختلف آن انجام گيرد، به خصوص اگر در سنين جواني شروع شود، ميتواند منشأ آثار و بركات و فوايد عظيمي شود.من به بخشي از اثرات حفظ قرآن در كتاب «اهميت و روش حفظ قرآن» اشارهاي كردهام و مباحث بخش اول كتاب مذكور جوابي است به اين سؤال. و در مقالاتي كه تحت عنوان «مقدمهاي بر روش حفظ قرآن كريم» در شمارههاي قبلي بشارت چاپ شد، قصد داشتم بطور جامع و مفصل به اين بحث بپردازم؛ اما جهت اين كه اصل برنامه «روش حفظ قرآن» مورد علاقه خوانندگان نشريه بشارت ـطبق اظهار نظري كه خود شما عزيزان كرديدـ بوده به ذكر نكاتي فشرده و عمدتاً در حد پاسخ به بعضي از سؤالات در مورد فوايد و آثار حفظ قرآن اكتفا شد. البته آثار و نتايج حفظ قرآن در انسانها با موقعيت و ظرف روحي، در مراتب و سطوح متفاوتي تجلي خواهد كرد؛ اما در مورد شخص من، حفظ قرآن منشأ تحولات اساسي در جهات مختلف زندگيام شده است.
بشارت: فضاي كلي فرهنگي كشور را چگونه ارزيابي ميكنيد؟! در اين فضا رابطه يك جوان با قرآن چگونه است؟
در برخوردهايي كه در دانشگاهها و مراكز علمي با جوانان داشتهام و با توجه به بررسيها و تحقيقات ، به وضوح روشن است كه جوانان، اشتياق يا گرايش خوبي نسبت به قرآن مجيد و علوم مربوط به آن دارند؛ ليكن متأسفانه فضاي فرهنگي كشور به خصوص در مدارس و دانشگاهها، نياز طبيعي و فطري آنها را تأمين نميكند. تدريس و تعليم قرآن در مدارس با روش عالمانه و به صورت مطلوب و كارشناسانه انجام نميگيرد. به طور قطع قرآن مجيد هميشه آن تأثير شگفتانگيز فوق عادي خود را دارد، همان تأثيري كه در طول تاريخ انتشار علوم دين توحيدي به طور مكرر منشأ تحولات عظيم فكري و فرهنگي و اخلاقي در زندگي پيروان قرآن و حتي به طور مستقيم در غير مسلمانان شده است. علاقه قلبي جوانان و نوجوانان كه به طور فطري در نهاد آنها قرار گرفته است، وقتي مورد بهرهبرداري قرار نگيرد به خمودي خواهد گراييد و اين سرمايه عظيم روحي در آنها از بين خواهد رفت و از طرفي منشأ آثار نامطلوب زيادي خواهد شد. كتابهاي ديني مدارس و دانشگاهها متناسب با روش آموزشي و پرورشي قرآن كريم تنظيم نشده است؛ البته اين انتقاد، زحمت و تلاشهاي نويسندگان اين كتابها را بيارزش نميكند؛ ليكن كارشناسان آموزش و پرورش ـبه معني گسترده آن نه به معني مصطلح و منحصر به يك سازمان و وزارتـ بايد به اين نكته بيشتر توجه كنند كه آموزش جوانان كشور، داراي اهميت و گستردگي بيشتري است.مثلاً موضوع تعليم و تربيت يكي از اساسيترين موضوعات قرآن است، بلكه به يك معنا تمامي آيات قرآن در ديد وسيع و گسترده به اين موضوع ارتباط دارد و خوب و مناسب است كه اين موضوع در كتابها بيشتر آورده شود. حال چرا روش مخصوص قرآن در تعليم و تربيت در نظام آموزشي به خصوص آموزش علوم ديني به كار بسته نميشود؟! جاي بسي شگفتي است! از اين شگفتانگيزتر اين كه عده زيادي از دانشمندان علوم ديني حتي به اين موضوع كه در قرآن مجيد يك روش اختصاصي آموزشي و پرورشي وجود دارد، غفلت دارند.
بشارت: لطف كنيد پيرامون روش مخصوص قرآن كريم در تعليم و تربيت بيشتر توضيح دهيد.
در قرآن مجيد يك روش مخصوصي جهت تعليم و تربيت انسانها وجود دارد و اين روش در آموزش هرعلمي و يا هرموضوع اخلاقي كارآيي دارد، اعم از اين كه موضوع مورد آموزش يكي از موضوعات دين توحيدي باشد، مثل: آموزش نماز، كمك به نيازمندان، احترام به پدر و مادر و يا مورد آموزش يكي از رشتههاي علمي و يكي از دروس متداول در مدارس باشد؛ مثل: درس فيزيك يا تاريخ يا مسائل اجتماعي.اين نظام آموزشي و روش آن از علم بيپايان خداوند عالم نشأت گرفته است. بعضي از جهات و ابعاد اين روش آموزشي در ظواهر آيات قرآن ذكر شده است و بعضي از آنها به طور دقيق و به صورت فنّي در روابط بين آيات قرار گرفته است. بعنوان مثال: پايههاي اساسي تعليم و تربيت ـ آموزش و پرورش ـ برچهار موضوع قرار گرفته است و آنها عبارتند از: 1 ـ مواد مورد تعليم، 2 ـ روش تعليم،3 ـ شرايط معلم،4 ـ شرايط متعلم. مثلاً خداوند عالم نكتهاي را به رسول اكرم ياد ميدهد و از او ميخواهد كه در برنامه تعليمي خود آن به كار ببرد و از اين طريق به انسانهاي ديگر هم اين نكته را يادميدهد و آن اين كه تعليم پذيري انسان محدودهاي دارد و خارج از آن محدوده، تعليم اثر مطلوب خود را از دست خواهد داد؛ يعني قلوب انسانها در شرايط و موقعيتهاي معيني حالت تأثير پذيري دارند و اگر فرصتهاي لازم از بين برود، تعليم مطلوب و مورد نظر، امكان پذير و عملي نخواهد بود. خداوند ميفرمايد: «فَذَكِّرْ إنْ نَفَعَتِ الذِّكري. سَيذَّكَرُ مَنْ يخْشي. وَيتَجَنَّبُها الأشقي» (سوره أعلي، آيه 9 ـ 11) در اين آيات تأثير «تذكر» را كه نوعي آموزش است، متوقف به شرايطي كرده است، اولاً: تذكر احتمال دارد تأثير ايجاد كند و احتمال دارد بيتأثير باشد، ثانياً: كساني تحت تأثير آموزش قرار ميگيرند كه قلب آنها داراي حيات باشد و دچار حالت «موت قلبي» نشده باشند؛ يعني قلوبي كه داراي حالت «خشيت» از پروردگار باشند. اما قلوبي كه دچار حالتي به نام «شقاوت» شدهاند تأثير پذيري آنها از بين رفته است و از آموزشهاي وحي فاصله گرفتهاند، در حالي كه هم آموزش از طرف خداست و مطلوب فطري انسانها و هم معلم رسول خدا است با تمام عظمتهاي روحي و كرامتهاي اخلاقي و جاذبيت فوق عادي. اين حالت كه براي قلب انسان حاصل ميشود هم جهت زماني دارد و هم به نوع زندگي و آموزشهاي قبلي ارتباط پيدا ميكند. حضرت علي در نامهاي كه به امام حسن مجتبي نوشته است1 به اين نكته ظريف در آموزش اشاره كرده و ميفرمايد: «فبادَرْتُكَ بِالأدَبِ قَبْلَ أنْ يقْسُوا قَلْبُكَ وَيشْتَغِلَ لُبُّكَ؛ من به امر تعليم تو مبادرت كردم قبل از آن كه قلبت دچار قساوت شود و عقل تو اشتغال يابد.
بشارت: اگر ممكن است عواملي را كه موجب قساوت قلب ميشود، در آيات و روايات به آنها اشاره شده است، بيان بفرمائيد.
بلي اين عوامل متعدداند، از جمله:1 ـ زمان؛ يعني تأثير پذيري روح انسان در سنين كودكي خيلي شديد است و بعداً كمتر ميشود و در مرحلهاي تقريباً متوقف ميشود، مگر در صورتي كه تعليم آن با روش الهي انجام گرفته باشد. 2 ـ كفر؛ يعني بياعتنايي به يك حقيقت آشكار و يا انكار و تكذيب آن به طوري كه خداوند ميفرمايد: «إنَّ الّذينَ كَفَرُوا سَواءُ عَلَيهِمْ ءَأنْذَرْتَهُمْ أمْ لَمْ تُنْذِرْهُم لا يؤْمِنُونَ». (سوره بقره، آيه6) آيه اشاره دارد به اين كه دارندگان كفر عنادي، در صورت انذار و عدم آن حالتشان يكسان است و تغيير پذير نيستند. 3 ـ آموزشهاي نامطلوب و مخرّب روح كه تأثير پذيري روح را از بين ميبرند و بعد از آن هرآموزشي به آنها داده شود آنچه قبلاً دريافت كردهاند، آن را قبول نخواهند كرد و حتّي معجزات آشكار هم تأثيري نخواهد كرد. خداوند ميفرمايد: «وَلَئِنْ أتَيتَ الَّذينَ أوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ؛ اگر تمامي معجزات را هم براي اهل كتاب بياوري، آنها از قبله تو پيروي نخواهند كرد».(سوره بقره، آيه145) 4 ـ كفر بعد از ايمان، اين عمل هم موجب تباهي قلب شده و مانع ادراك حقيقي و كارآيي مطلوب آن ميشود. به طوري كه خداوند ميفرمايد: «ذلِكَ بِأنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلي قَلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يفْقَهُونَ». (سوره منافقون، آيه 3) اين آيه در مورد عقايد و اعمال منافقان به چند نكته اشاره كرده است كه يكي از آنها همين موضوع مورد بحث است و آن اين كه كفر بعد از ايمان موجب «طبع قلب» ميشود؛ يعني حالت طبيعي قلب از بين ميرود و قواي ادراكي آن دچار اختلال ميشود. البته اين بحث جهات متعدد گستردهاي دارد و در اين زمينه آيات زيادي در قرآن وجود دارد و من فقط اشارهاي به عناوين آن كردم. |
|
مرام قرآني در زندگاني آيت الله طالقاني
طالقاني، اعظم
19 شهريور خاطره غم بار ارتحال ابوذر زمان مرحوم آيت اللّه سيد محمود طالقاني(ره) در يادها زنده ميشود. بزرگمردي كه از احياگران قرآن در روزگار ما بود. سالها تلاش فرهنگي و تربيتي و برگزاري جلسات تفسير قرآن كريم و آثاري چون «پرتوي از قرآن» در كنار مبارزه بيامان با طاغوت و رنجهايي كه ديد و زندانهايي كه كشيد، طالقاني را اسطوره ايمان و مبارزه و معشوق همه قرآن خواهان و حق طلبان خصوصاً نسل جوان قرار داد. چنانكه همه او را دوست ميداشتند و در فراقش خون گريستند و امام راحل او را ابوذر زمان و زبان او را چون شمشير مالك اشتر كوبنده خواندند. به پاس خدمات آن فقيد مصاحبهاي با فرزندشان سركار خانم اعظم علايي طالقاني انجام دادهايم كه طي دو شماره از نظرتان ميگذرد.
بشارت: با توجه به اينكه تلاش ما، تقديم نمودن مجلهاي قرآني به ساحت نسل جوان است، دوست داريم از رابطهاي كه در جواني با قرآن داشتهايد، سخن بگوييد. در واقع تربيت قرآني و انس شما با قرآن چگونه آغاز شده است؟
ــ: بسم اللّه الرحمن الرحيم. به درستي نميدانم از كجا شروع كنم. به هر حال، انسان در دوران كودكي گرايشهايي دارد كه اينها در كودكي و نوجواني، جهتگيري آينده فرد را براي اطرافيان، تقريباً روشن ميكند و من فكر ميكنم، پدر و مادرم تا حدي متوجه شده بودند كه گرايشهايي دارم. به اين معنا كه هرچه بيشتر بفهمم و بدانم كه دنيا چيست؟ براي چيست؟ من چرا آمدهام؟ موجودات چرا خلق شدهاند؟ هدف از اين خلقت چه بوده؟ من چه كاري بايد انجام دهم؟ برنامهزندگيم چگونه بايد باشد؟ با ذهن و زبان كودكانه، اين سؤالات براي من مطرح بود. حتي يك دوراني بود كه ميگفتم: من بايد بفهمم چرا بوجود آمدهام؟ حتي گريه ميكردم كه چرا خلق شدهام؟ پدرم مرا در اين مسأله راهنمايي ميكرد و مادرم در رابطه با امر به معروف و نهي از منكر خيلي نقش داشت، از كلاس اول دبستان به من ميگفت كه چگونه درس بخوان، چگونه بنويس، چگونه بايد در زندگي قناعت كني، خداوند، اين گونه دوست دارد و آن گونه دوست ندارد. اين موارد اخلاقي را ارائه ميكرد. پدرم بيشتر درباره موضوعهاي فكري و اعتقادي با من صحبت ميكرد.
بشارت: از رفتارهاي تربيتي مرحوم پدرتان بيشتر بگوييد؟
ــ: تشويقهاي ايشان بسيار روي من اثر داشت و من بيشتر سعي داشتم رضايت ايشان را جلب كنم. به همين دليل سعي ميكردم بيشتر به قرآن گرايش داشته باشم. تقريباً از ده سالگي به صورت جدي به قرآن روي آوردم. قبل از آن، سورههاي كوچك و بعضي از آيات را ميخواندم. اما از ده سالگي به اين طرف گرايش و علاقهاي خاص به قرآن پيدا كردم. فرصتي كه دست ميداد، تنها كه ميشدم، براي درس و مشق كه مينشستم، به سراغ قرآن ميرفتم. دوست داشتم قرآن را با صوت بخوانم. البته اين گونه كه عبدالواسط و امثال او با صوت ميخوانند، آن موقع اصلاً رواج نداشت، ولي من با صوت خواندن را دوست داشتم و پدرم گاهي صداي مرا ميشنيد، بعد كه نزد او ميرفتم مرا تشويق ميكرد و جايزهاي ميداد (گاهي خودنويس ميداد يا ميگفت برايم چيزي تهيه كنند).خلاصه، به طرق مختلف مرا تشويق ميكرد و اين تشويقها خيلي روي من تأثير ميگذاشت و باعث ميشد كه بيش از توانم در اين زمينهها فعاليت كنم.
بشارت: غير از تشويق و ترغيب، پرورش فكري هم داشتهايد؟ به چه صورت؟
ــ: براي من سؤالات زيادي مطرح ميشد. مثلاً راجع به پوشش. من با چادر به مدرسه ميرفتم. مادرم هم خيلي با چادر رفتن و نسبت به حجاب و پوشيدگي تأكيد داشت. گاهي اوقات كه پدرم به مسجد ميرفت و من از مدرسه به سمت خانه ميآمدم، در خيابان من به سمت بالا ميرفتم و ايشان به سمت پايين ميآمد. از دور با دست به من اشاره ميكرد، چادرت را مرتب كن. چادرت را بكش پايين، روي صورتت. تفكرات ايشان براي من كه كلاس چهارم پنجم دبستان بودم، مطاع بود. به كلاس دوم دبيرستان كه رسيدم، خيلي كنجكاو بودم. بايد مجهولات برايم معلوم ميشد تا ميپذيرفتم و عمل ميكردم. مسائل اعتقادي را احساس كرده بودم. يعني توحيد را، ضرورت وجود پيامبر را، ضرورت اين كه بايد نتيجه عمل و عكس العمل انسان در جايي مشخص شود. ولي خيلي چيزها برايم سؤال بود. يك روز چادر را برداشتم و از وسط دو قسمت كردم و گفتم: من با همين يك تكهاش هم ميتوانم به مدرسه بروم و با سرسختي تمام آن را ميانداختم روي سرم و به مدرسه ميرفتم. پدرم ميديد و احساس ميكردم ايشان مكدر ميشود ولي سكوت ميكرد. مادرم هم نسبت به اين كارم صحبتي نميكرد. يكي دو هفته طول كشيد. پدر و مادرم وضع مرا ميديدند، ولي اصلاً برخورد خشني با من نميكردند. تقريباً بعد از بيست روز، يك روز پدرم گفت: بيا بنشينيم با هم صحبتي بكنيم. بحث را از مسائل اعتقادي شروع كرد. تو قبول داري كه در اين عالم بايد خالقي باشد، ناظمي باشد و بايد كساني بيايند و برنامهاي از طرف خالق عالم براي زندگي بشر بياورند؟ ما را كمك كنند، هدايتمان كنند و چيزي براي ما بياورند تا بدانيم كه چگونه بايد زندگي كنيم؟ همين طور كمكم ميكرد تا عقل مرا فعال كند و خودم به نتيجه برسم. ميگفت: اگر فهميديم نوشتهاي از جانب خالق جهان است، ما هم بايد اطاعت كنيم. من هم به عقلم مراجعه ميكردم و ميديدم همين طور است. پاسخ مثبت ميدادم تا رسيد به اينجا كه من قبول كردم كه بايد از قرآن اطاعت كنم. بعد گفتند: در قرآن هفده آيه در مورد پوشش، آرايش كردن، حرف زدن، رفتار اجتماعي زنان داريم. دو آيه هم با صراحت است. تو كه قرآن را قبول داري و خودت ميگويي كه ميخواهي از آن اطاعت كني. فكر نميكني اين جوري كه داري حركت ميكني، آن كه بايد باشد نيست؟ حالا بيا درباره اين چند آيه با هم كار و صحبت كنيم. من آيات را براي تو باز ميكنم خودت هم مطالعه كن. هر سوال و اشكالي كه داري بگو. شايد دو سه هفته، آرام آرام با من صحبت ميكرد و اين مسائل را در ميان ميگذاشت تا اينكه بالاخره مرا قانع كرد و از آن زمان به بعد مثل قبل، چادر ميپوشيدم. در همين زمان بود كه براي دانشگاه ميبايست ثبت نام ميكردم. اما هر كه با چادر بود از او ثبت نام نميكردند. من يك ماه پشت در دانشگاه مانده بودم و بالاخره بعد از يك ماه نامه نوشتن به قم و علماء (پدرم آن موقع در زندان بود) چند نفر بوديم كه ثبت نام شديم. بعد هم در اجلاسهاي خارج از كشور، به خصوص بعد از انقلاب، سعي من اين بوده كه هميشه با اين پوشش باشم و ميگفتم: اين پوشش ملي من است. ما يك ملت اسلامي هستيم و من ميخواهم پوشش ملي و اسلاميم را حفظ كنم. البته، اينكه پوشش فقط چادر باشد، اعتقادي ندارم. ولي اعتقاد به پوشش تقريباً كاملي براي خانمها دارم و به طور نسبي براي آقايانكه از آيات قرآن استنباط ميشود. بنده فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه دليلي ندارد كه من سنتم را رها كنم، سنتي كه براي من پيام دارد. سنتي كه براي من نجات دارد، كمكم ميكند و به من شخصيت ميدهد. در جايي هم كه ببينم دست وپايم را ميگيرد و نميتوانم از آن درست استفاده كنم به شكل ديگري استفاده ميكنم.
بشارت: از اين روش در فعاليتهاي تربيتي خودتان چقدر بهره گرفتهايد؟
ــ: من نه تنها بچهها و نوههاي خودم را، بلكه اطرافيان و تمام كساني كه با آنها ارتباط سببي و نسبي دارم، سعي ميكنم به طور غير مستقيم مخاطب قرار دهم. شرح حالها و موقعيتهاي گذشته را برايشان توضيح دهم. ديدهام كه همين قصه گفتنها و بيان تاريخ زندگي، اثرات مفيدي روي بچهها داشته است. با كساني كه با ما ارتباط دارند، آرام آرام و به تدريج مسائل را مطرح ميكنم. هيچ وقت نگفتهام؛ چرا شما اين گونه هستيد؟ چرا حجابت اين گونه است؟ چرا فلان لباس را پوشيدهاي؟ در كلاس تفسيري هم كه دارم و هجده سال است كه ادامه دارد. همان اول انقلاب دخترخانمهايي با سر و وضع خاص حاضر ميشدند. ما به آنها نميگفتيم چرا شما لباست چنين است و دامنت چنان است؟ بعد به تدريج ميديديم ناخنهايش را خودش پاك ميكرد. لباسش بلند ميشد. خودش درست ميشد. بعضي از آن دخترها رفتند همسران سپاهي انتخاب كردند. ببينيد اين گونه شدند. ما كمتر گفتيم و سعي كرديم كه عملي باشد.
بشارت: از فرزندان و نوههايتان گفتيد، ميخواستيم كمي از زندگي خانوادگيتان بدانيم.
ــ: من قبل از سال آخر دبيرستان متأهل شدم. داراي چهار فرزند و پنج نوه هستم.
بشارت: نكته بسيار جالبي است. يكي از مشكلات امروز جامعه ما اين است كه دخترها و پسرها احساس ميكنند فعاليتهاي عملي و اجتماعي و سياسي و خصوصاً تحصيل با ازدواج منافات دارد. با اينكه يكي از ارزشهاي اسلامي كه از آيات و روايات بسيار استفاده ميشود اين است كه انسان زودتر وارد محيط خانواده شود و از تأمينهاي زندگي مشترك بهرهمند گردد. امروزه بالا رفتن سن ازدواج و خانوادهگريزي متأسفانه رواج دارد. براي جوانان بفرماييد كه شما چگونه ميان ازدواج و ديگر فعاليتهايتان جمع كرديد؟
ــ: خداوند به هر بندهاي در اين دنيا مهلتي ميدهد. طول عمر انسان همان مهلت خداداد است كه سرمايه انسان است و در سوره «والعصر» به آن اشاره فرموده است. پدرم خيلي روي اين «والعصر» تكيه داشت. در تفسير هم يكي از معاني عصر را عصاره زندگي انسان آورده است. من شديداً اعتقاد داشتم كه بايد از هر لحظه زندگيم استفاده كنم. به همين دليل، تحصيلاتم را تعطيل نكردم. بعد از ازدواج در هر حال حتي با داشتن بچه، كار ميكردم. پدرم تشويق ميكردند كه تدريس هم بكنم. در هفده سالگي دو فرزند داشتم كه خيلي كوچك بودند و فاصله سنيشان هم كم بود. مادر و پدرم به من خيلي كمك ميكردند. پدرم در اوقات فراغت، با بچههاي من بازي ميكرد. سرشان را گرم ميكرد. همه خانواده به من كمك ميكردند، چون ميديدند علاقه دارم و نميتوانم از مطالعه و تحصيل و كارهاي اجتماعي جدا شوم. من با داشتن بچه، ديپلم گرفتم و دوره تربيت معلم را گذراندم. دو دوره فوق ديپلم را گذراندم. در كنكور شركت كردم و در سال 1352 وارد دانشگاه شدم. در تمام اين مدت، خانواده و بچهداري و كار بوده است. به علاوه فرزند سوم من كه سي و سه سال دارد، بيمار است. مشكلات دوران جنيني داشته و بعد از تولد بايد به او اكسيژن ميدادند كه توجه نكردند و فعلاً از نعمت راه رفتن و صحبت كردن محروم است. من به عنوان يك پرستار (علاوه بر ديگر بچههايم) به طور فوق العاده به او ميپردازم. هميشه هم خدا را سپاس ميگويم. نكته جالب اين است كه دخترها و پسرهايم يك لحظه آرام نيستند. حتي خواهرها و برادرهايم، از خورد و خوراك خود كم كرده و سعي ميكنند بيشتر فكر و كار كنند.
بشارت: آنچه در مكتب پدرتان از مسائل سياسي، اجتماعي و خصوصاً قرآني، آموختهايد بگوييد، آيا ايشان برنامه منظمي در منزل، براي سوق دادن بچهها به سوي قرآن داشتند؟
ــ: تمام لحظات زندگي، حركات و صحبتهاي پدرم، حتي غذا خوردنش، سازندگي داشت. در منزل به مناسبتهاي مختلف از قرآن، مسائل روز، مسائل اجتماعي، زندگي انبياء و از رموز خلقت سخن ميگفت. وقتي ايشان زندان و تبعيد نبودند در مسجد برنامه داشتند و بيشتر پسرها شركت ميكردند. خود من نزد ايشان قدري عربي، منطق، فلسفه و نهج البلاغه خواندم كه مقدمه فهم قرآن است. يك روز، يكي از خواهرانم گفت: پدر، شما براي همه جوانها صحبت ميكنيد، بايد براي ما هم برنامه خاصي داشته باشيد. ايشان گفتند: شما بخواهيد، من در خدمتم. من منتظر بودم شما خودتان از من بخواهيد. اين گونه شد كه هفتهاي يك روز همه برادرها، خواهرها، عروسها، دامادها و نوهها جمع ميشدند و ايشان تفسير ميگفتند و هر روز ضبط ميشد. ولي متأسفانه در هجوم ساواك، نوارها از بين رفت. وقتي شروع به گفتن تفسير ميكرد، يك ساعت تمام در حال خاصي فرو ميرفت. گويا اصلاً در اين عالم نبود، به طوري كه بچهاي گريه ميكرد، داد ميزد و بازي ميكرد، رشته كلام لحظهاي از ذهنش نميرفت و به طور منظم مطالبشان را ميگفتند. وقتي كه تمام ميشد، ميگفتند: بچهها چقدر سرو صدا ميكنيد، ولي به هنگام درس تفسير، گويي در عالم ديگري بودند.
بشارت: از دوران زندان و رابطهاي كه در زندان با مرحوم پدرتان داشتيد بگوييد؟
ــ:دوراني كه هر دو زنداني بوديم در ملاقاتها و در هر فرصتي كه پيش ميآمد، ايشان تلاش ميكرد براي من از قرآن، از مسائل روز و از تاريخ بگويد. بسيار جالب بود. دائماً براي من كتاب ميفرستاد. كتاب «فلسفه و روش رئاليسم» آقاي مطهري را در زندان به من دادند و خواندم. سؤالهايم را علامت ميزدم و از ايشان ميپرسيدم. يك ساعت، نيم ساعت اگر ملاقات داشتيم، حتي با خانواده سؤالاتم را ميگفتم. يك وقت رئيس زندان ميگفت: شما اين پيرمرد را خستهاش ميكنيد. به او رحم كنيد. ميگفتم: شما رحم نكردهايد، والا در اين سن و سال ايشان را در زندان نگاهش نميداشتيد. مرحوم آقا ميگفت: بپرس. من آمادهام كه شما سؤال كنيد. از زندان كه آزاد شد يك روز به من گفت: بيا با شما كار دارم، نوار و ضبط هم حاضر كن. گفت: من توي زندان جرقههايي درباره قرآن به ذهنم زده، حيفم ميآيد اينها را مطرح نكنم. قبل از اينكه بروم در جامعه مطرح كنم، بگذار براي تو بگويم. سوره نازعات را دوباره قويتر از آنچه نوشته بودند مطرح كردند. احساس ميكردم همين طور كه دارد نزع و از زمين كنده شدن را معنا ميكند خودش دارد كنده ميشود و صعود ميكند.
بشارت: يعني با زبان دل ميگفتند.
ــ: بله. با زبان دل ميگفت. به همين دليل انگار كه مرا تسخير ميكرد. در خيلي از فراز و نشيب ها، پيچ و خمها و مواضع انحراف، قرآن واقعاً كمكم كرد.اگر قرآن نبود شايد مسير زندگي من هم جور ديگري ميشد. خدا را شب و روز، حمد و سپاس ميگويم كه به ما چنين نعمتي داد و نوري در جلوي راه ما قرار داد. در زندان هم قرآن به ما كمك ميكرد. حالا هم در طول سال با قرآن ممارست دارم. هر وقت و هرجا فرصت كنم، وضو ميگيرم و مينشينم هرچه ميسر باشد قرآن ميخوانم، حتي يك آيه و فكر ميكنم كه نسبت به قبل چه نكته جديدي از اين آيه ميتوانم بفهمم. در مجلس هم كه بودم از قرآن و آموختن علوم اسلامي غافل نبودم. |
|
سید قطب، اندیشمند و ادیب
عبدالله الخباص - مترجم : آرش مردانی پور
یادداشت مترجم:
نویسنده این مقاله که برگردان آن پیشروى خوانندگان است، دکتر عبد اللّه الخباص استاد ادب عربى دانشگاه«الزرقاء» اردن است که در نگارش این مقاله با قبول زحمت فراوان، مقاله را مستند، قابل اعتماد و کمنظیر ساخته است.در یغمان آمد که بهطور کامل آن را براى خوانندگان ایرانى ترجمه نکنیم.امید که این تلاش فروتنانه در کار ترجمه، سپاس و ستایشى از تکاپوى پیوسته، پیگیر و خستگىنشناس مردى باشد که به خاطر آرمانها و ایدههاى والا و ارجمند دینى، به پاى چوبه دار رفت تا با شهادت خود، ادعانامهاى علیه حاکمیت بیداد و زورمدار دوران معاصر مسجل کند که خود درباره آن گفته است:
انتقال خانواده به قاهره
پس از آن که سید روستا را به قصد قاهره براى تحصیل ترک گفت، برادرش محمد قطب نخستین فرد خانواده بود که براى تحصیل و آموزش به او پیوست.مادر ایشان نیز هرازچندى براى زیارت دو فرزند خود و برادرش، براى رفتن به قاهره رخت سفر برمىبست.یکبار که او در قاهره به سر مىبرده، همسرش در روستا وفات مىکند.از اینرو-چنانکه حمیده قطب حکایت کرده-همراه سید به روستا بازمىگردد.پس ازا ین بود که مادر -با دو دختر خود-بقا یا سکونت در روستا را نتوانست تحمل کرد.بدین جهت رهسپار قاهره شد.اجل، خود مادر سید را نیز به سال 1940 در ربود که سید در رثاى او در مجله الرساله اشکهاى سوزان ریخت و مرثیه را با این عبارت به پایان برد:«فرزند داغدیده تو!»
تحصیل، آموزش و کار سید
وقتى سید قدم به شش سالگى نهاد، خانوادهاش تصمیم به علمآموزى وى گرفت، اختلاف پیش آمد:گروهى در پى رفتنش به مکتبخانه براى حفظ قرآن بودند * و گروهى دیگر رفتنش به دبستان را مىخواستند، چون پیشرفتهتر و تمیز بود و قرآن را نیز در کنار علوم دیگر آموزش مىداد.سرانجام طرفداران مدرسه پیروز شدند و سید هم از نتیجه خرسند شد.او در تحصیل بخصوص در درسهاى زبان عربى سرآمد بود، به نحوى که نظر معلمان خود را به خویش جلب کرد.وقتى ده ساله شد براى تشبّه به مردان در مسجد نماز مىگزارد.
سید قطب و احزاب مصرى
دایى سید که سید در خانهاش بود، با استاد محمود عقاد رابطه دوستى داشت و هر دو عضو «حزب وفد»بودند.بعد از قوت گرفتن رابطه عقاد با سید، عقاد توانست بر سید تأثیر کند؛به نحوى که به عضویت حزبوفد درآید.عضویت او تا زمانى که پیشواى حزب مصطفى نحاس درخواست انگلیسیان را در فوریه 1942 اجابت کرد، ادامه داشت و پس از توافقى که براساس آن، تانکهاى انگلیسى دروازههاى کاخ عابدین را ویران ساختند، اعتماد خود را به حزب وفد و رهبران آن از دست داد و از آن جدا شد.آنگاه که جماعت سعدیین از حزب وفد انشعاب کردند، سید احساس کرد که از جهت عاطفى به آنان نزدیک است.از این باب به آن پیوست و بعد از دو سال با کنارهگیرى از آن از تمام احزاب مصرى کناره گرفت؛چون دیگر بدانها اعتماد و اطمینان نداشت.وى در مقاله شدید اللحنى در مجله «الرسالة»با عنوان«برنامههاى خود را اصلاح کنید، یا قبل از فوت وقت کنار بکشید»نظر خود را در اینباره اعلام کرد.
سید قطب و جمعیت اخوان المسلمین
سید قطب هنگام اقامت در آمریکا درباره جمعیت اخوان المسلمین بخصوص پس از قتل بنیانگذار آن، «حسن البنا»به سال 1949 به تأمل پرداخت. سید در آنجا شاهد بود که چگونه برخى از نشریات آمریکایى از خبر ترور حسن البنا استقبال کردند. گفتوگوهاى او با یکى از استادان انگلیسى در آمریکا که سید را مرتب براى دیدار خود به خانهاش دعوت مىکرده-که بعد روشن مىشود عضو اداره مرکزى سازمان جاسوسى بریتانیاست و سید را از خطر روى کار آمدن جمعیت در مصر هشدار مىداده-وى را بیش از پیش در پیوستن به جمعیت اخوان متقاعد مىکند.
میراث ادبى و فکرى وى در دنیاى شعر
آغاز سرایش شعر سید به دوران کودکى او در روستا بازمىگردد که اندکى بیش از ده سال داشت. در آن زمان و با آن سن و سال، خطابهها را با تضمین شعرهایى از خود، در مساجد و در تأیید انقلاب مصر ایراد مىکرد.خود سید در مقالهاى درباره زن که مجله«الاسبوع»نشر کرد، ابیاتى را از شعرش که در شانزده سالگى سروده بود، شاهد مىآورد.اینها پیش درآمدهاى شعرسرایى سید بود.ولى تنها، کوششهایى بود که از مرحله هوس در نظم شعر پیشتر نمىرفت.سید پس از آن به مرحله سرایش همراه با درک و دریافت پاگذاشت.
در فن مقالهنویسى
سید قطب زندگى ادبى خود را به عنوان نویسنده، در روزنامهها و مجلات مصرى آغاز مىکند که در آنها-چه قبل از ورود به دار العلوم و چه پس از آن- مقالات گوناگون نشر مىکرد.در دهه سى میلادى سید از مقالهنویسان برجسته مىگردد، بخصوص در مقاله ادبى که در آن با ادیبان برنا و پیر، در مسائلى که مطرح مىکردند یا آراى ادبى و ناقدانه که ابراز مىداشتند و معمولا جنگ و جدال در پى داشت، به بحث مىپرداخت.در دهه چهل، سید در میان ادیبان و ناقدان، ناقدى نامور گردید به نحوى که در مقالات خود، بیشتر محصولات ادبى، شعرى، نقدى و فکرى را به بررسى و تحلیل مىگرفت.
در نقد ادبى
*سید به سال 1932 م در تالار دار العلوم و قبل از اتمام تحصیل، کنفرانسى با عنوان«مهمة الشاعر فی الحیاة و شعر الجیل الحاضر»ایراد کرد.پیش از آن، استاد وى مهدى علام، او را به حاضران معرفى کرده بود.آن کنفرانس با همان عنوان در سال 1933 به صورت کتاب جداگانه نشر شد.
در داستان و رمان
در عرصه داستان و رمان، آثار زیر از سید نشر شد:
پژوهشها و بررسیها
سید در کنار کتابهاى ادبى و نقدى خود، شمارى از بررسیها و پژوهشهاى قرآنى و کاوشهاى عمومى اسلامى، افزون بر بررسیهاى تشکیلاتى راب ه نگارش درآورد که مىتوان به ترتیب زیر برشمرد:
منابع نویسنده
-الندوى ابو الحسن«مذاکرات سائح فى الشرق العربى»، ص 153.
پی نوشت ها:
(*)نقل با تصرف از«ما چه مىگوییم»نوشته سید قطب، ترجمه سید هادى خسروشاهى، ص 11، چ چهارم. (*)«سید قطب در سپتامبر 1906 در شهرستان موشا در ایالت اسیوط در مصر وسطى به دنیا آمد.»«پیامبر و فرعون»نوشته ژیل کوپل، ترجمه حمید احمدى، ص 36. ()«او به خانوادهاى از نجباى روستایى که از نظر مالى در تنگنا قرار گرفته بودند، تعلق داشت.»(مأخذ سابق، ص 36). ()«پدرش الحاح قطب ابراهیم نماینده حزب ملى مصطفى کامل در موشا و یکى از مشترکین«اللواء»نشریه ارگان حزب بود. سید قطب به دلیل برپایى جلسات مکرر خصوصى در خانه پدرش در نوجوانى، یک فرد آگاه سیاسى شد و ضمن طرفدارى از ناسیونالیسم ضد انگلیسى، مطبوعات و آثار جهانى را از کتابفروشان دورهگرد محلى تهیه مىکرد و مىخواند.»(همان مأخذ، ص 36) (*)«او هنگامى که بطور موقت در مدرسه قرآنى به سر مىبرد، از وقوع حادثهاى بشدت ترسید و به این جهت متعهد شد پیش از رسیدنب ه سن ده سالگى قرآن را حفظ کند.»(همان مأخذ، ص 36) ()مطبوعات و آثار جهانى را از کتابفروشان دورهگرد محلى تهیه مىکرد و مىخواند.(مأخذ سابق، ص 36). (*)«خانواده او تصمیم گرفت قطب را به دلیل استعداد فراوانش(و نیز به دست آوردن پول لازم براى باز خرید املاک و اموال موروثى پدربزرگ سید، که قبلا از روى ناچارى بتدریج رها شده بود)پس از فارغ التحصیل شدن از مدرسه موشا در 1918، به قاهره بفرستد.»(همان مأخذ، ص 36)دوراندیشى و برنامهریزیى این چنین به حسب عادت در رفتار شرقیان نیست.هر چه دل خواهد، دیده همان بیند! ()«سید، چهار سال بعدى را نزد عموى روزنامهنگارش که طرفدار حزب وفد بود در حومههاى پایتخت گذراند.از چگونگى زندگىاش طى این دوره اطلاعى در دست نیست.» (همان مأخذ، ص 36) ()«در سال 1925 در دانشکده تربیت معلم ثبتنام کرد.پس از فارغ التحصیل شدن در 1928 و 1929 در کلاسهاى آمادگى دار العلوم مؤسسه تربیت معلم جدیدى که از 1872 براى جبران نقایص دانشکده آموزشى الازهر تأسیس شد.حضور یافت.(مأخذ سابق، ص 36 و 37) (*)«از 1940 تا 1945 بازرس وزارتخانه بود.طى این مدت طرحهاى زیادى براى اصلاح سیستم آموزشى مصر ارائه داد که همواره به داخل کیسه مخصوص کاغذ باطله مقامهاى ارشد او(که زمانى طه حسین نویسنده بزرگ یکى از آنها بود) انداخته مىشد.»(مأخذ سابق، ص 27) ()«در واقع زندگى ادبى و روشنفکرى او عمیقا در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکى از پیشوایان ادبى آن عصر شکل گرفت. عقاد ابتدا به عنوان روزنامهنگار، مقالهنویس و داستانسرا استعداد خود را در راه حزب وفد و رهبر آن سعد زغلول به کار گرفت.اما پس از روى کار آمدن نحاص پاشا به جاى سعد زغلول، محمود عقاد از حزب وفد کناره گرفت.چون، پاشا را بیشتر به عوامفریبى متمایل مىدانست تا به دموکراسى. تکامل سید قطب نیز به عقاد شبیه بود:ابتدا عضوحزب وفد بود، سپس آن را رها کرد، اما تا سال 1945 علاقمندى به سیاستهاى آن را حفظ کرد.»(مأخذ سابق، ص 37) (*)کتاب«مشاهد القیامة فی القرآن»سید قطب، با عنوان«دورنماى رستاخیز»به فارسى برگردان شده است.گویا مترجم در نیافته که هدف نویسنده در متن اثبات و توضیح چگونگى معاد و روز قیامت نیست، بلکه به دنبال هدف دیگرى است و مىخواهد در ادامه کار«التصویر الفنى..».جنبههاى هنرى صحنههاى قیامت در قرآن را تبیین کند. ()«و سرانجام در چهل و پنج سالگى از طریق صالح عشماوى به عضویت اخوان درآمد.»ژیل کوپل، پیامبر و فرعون».ص 39. (*)[در سوم ژوئیه 1954 هضیبى او را به عنوان سردبیر«الاخوان المسلمون»روزنامهاى که انتقادات هضیبى از جناحهاى مخالف درون اخوان را منعکس مىکرد برگزید.تنها 12 شماره از این روزنامه منتشر شد.](همان مأخذ، ص 40.) ()ژیل کوپل در کتاب خود«پیامبر و فرعون»(ص 35)چنین آورده:«سید قطب برخلاف حسن البنا، نه رهبر افراد بود و نه سازماندهنده گروه، بلکه تنها یک ادیب به شمار مىرفت که طى پانزده سال آخر عمرش به عنوان ایدئولوگ اخوان المسلمین درآمد.»که سخنى است نه از سر دقّت و تأمّل و روشنبینى.چنانکه با گزارشى که وى از سرگذشت سید به دست مىدهد، در تناقض و ناسازگارى است.سید در یک خانواده سیاسى پرورش مىیابد و در اوان صباوت در انقلاب شرکت فعال دارد.و وقتى به قاهره مىآید، عضویت یک حزب نامدار و معتبر را مىپذیرد.حتى وقتى احزاب مصر را ترکى مىگوید از سیاست دور نیست، بلکه با مقالات تند و پرخاشگرانه سیاسى خود، ارکان دولت را به خشم و عصبانیت مىآورد.این روند همچنان بىوقفه ادامه دارد تا به جمعیت اخوان مىپیوندد.با این اوصاف، چگونه مىتوان این سخن ژیل کوپل را توجیه کرد که:سید قطب...تنها یک ادیب به شمار مىرفت...؟! ()«...در 13 ژوئیه 1955 زندانى و در سال 1964 در اثر دخالتهاى عبد السلام عارف رئیس جمهور وقت عراق، آزادى را بازیافت».(مأخذ سابق، ص 41)با مقدمه«ما چه مىگوییم» ترجمه سید هادى خسروشاهى ص 9 مقایسه شود. ()«هنگامى که ناصر در 30 اوت 1965 اعلام کرد توطئه جدید اخوان المسلمین کشف شده است، سید قطب به عنوان رهبر اصلى آن، دوباره دستگیر شد.»(مأخذ سابق، ص 41) ()در مقدمه«ما چه مىگوییم»ص 10، ترجمه سید هادى خسروشاهى آمده:«...سید قطب...(55)سال بیشتر نداشت...»که با تاریخ وفات سید قطب که خود مترجم قید کرده هماهنگ نیست، اگر سال 1906 م را تاریخ ولادت سید دانسته باشد. (*)«در حالى که به تنهایى بر روى عرشه کشتى عازم نیویورک ایستاده بود، ناگهان از تمامى دنیاى خود برید و بار دیگر اسلام را کشف کرد.البته این نه به آن معنى است که ایمانش دچار تزلزل بود، بلکه عشق و علاقه زیادش به ادبیات او را بطور موقت از اسلام دور کرد.»(ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص 39) (*)این کتاب پرارج و سودمند را یکى از استادان جوان و پرکار دانشگاه ترجمه کرده و در دست تهیه و ساماندهى براى چاپ و انتشار دارد.حق این کتاب بود که خیلى پیش از این ترجمه شود.اما ناآشنایى افراد ذىصلاح و کمهمتى آنان سبب شده است که ترجمه و چاپ و انتشار آثارى از این دست به تأخیر افتد. ] |
|
جلوه هایی از حیات علمی علامه شعرانی
حسن حسنزادهء آملی
حضرت استاد فرزانه آیت اللّه حسنزاده آملی طی گفتگویی، گوشههایی از حیات علمی حضرت آیت اللّه علامه شعرانی را بازگفتند که ملاحظه میکنید،
لیلة القدر
حالا بحثی باز دربارهء لیلة القدر که البته درست است که در همین شب بود،امّا عمده آن شب واقعی را که آقایان ارباب معقول و حکمای متألّه الهیّه میفرمایند: این بنیه محمّدی(ص)بود که گرفته است.باید راجع به این شبهای در طول هم نظر داشت،توجه داشت.من وقتی راجع به لیلة القدر مشغول مطالعه بودم،روایات را جمعآوری میکردم و حقّا خسته شدم،حرف برای من بخوبی پیاده نشد،همهء روایات را جستجو کردیم،جمعآوری کردیم،و دستهبندی کردیم.بالأخره ملتجی شدم به حضرت استاد بزرگوارمان مرحوم آیت اللّه شیخ محمّد تقی آملی رضوان اللّه علیه به ایشان عرض کردم:آقا جان روایات لیلة القدر را من در نیافتم و ماندم و بر من معلوم نشد.
عدم تحریف
عرضم این است که وقتی اینگونه فرمایشات در تفسیر مجمع،پیش میآمد مرحوم استاد شعرانی توجّه میداد،میفرمود که ببین آقا قرآن تحریف نشده،بین مرحوم طبرسی چه میفرماید،سید مرتضی و مفید،بزرگان دیگر.اگر کسی به امامیه اسناد بدهد تحریف را،تحریف قرآن را،افترا زده به امامیه.این را بزرگان دین ما جناب طبرسی،مفید و سید مرتضی همه فرمودهاند.مرحوم شعرانی رضوان اللّه علیه راجع به عدم تحریف قرآن تأکید کرده که این قرآن همان قرآن است که بر پیامبر اکرم(ص)نازل شده است.سورههایش به همین ترتیب،آیاتش به همین ترتیب، اولش حمد است،آخرش سورهء ناس است.
جزیرهء خضراء
یکی از فواید محضر شریف علامه شعرانی این است که مرحوم حاجی نوری روایتی نقل میکند راجع به جزیره خضراء و ایشان باز حاشیهای در اینجا دارند که ما آن حاشیه را در هزار و یک نکته(نکته 990)آوردیم و ایشان میفرمود که جزیرهء خضراء الآن هم هست.از بلاد اندلس است.جزیرهای است قهرا در داخل آب، خیلی سبز و خرّم.نوعا جزیرهها خضراء هستند.ولی آن جزیره ویژگی خاصی دارد. مهدی فاطمی آنجا را پایتخت خودش قرار داد.محل حکومتش بود.بعد این مهدی فاطمی و حزیرهء خضراء،سر زبانها افتاد و دهان به دهان نقل شد،و بعضی از این جهّال نقله،مهدی فاطمی را،تبدیل کردند به حضرت مهدی بقیة اللّه صلوات اللّه علیه،و آمدند ایشان را در جزیرهء خضراء اسکان دادند.چه کارها کردند،چه چیزها دنبالهء این حرف آوردند و دیگران هم گرفتند این را در این کتاب و آن کتاب نوشتند.
نهج الولایة
دین یکپارچه حق است و ما راجع به حضرت بقیّة اللّه مطالبی داریم که برای آن برهان داریم،دلیل داریم.رسالهء کوچکی داریم به نام نهج الولایة که برای آن زحمت کشیدیم.این نهج الولایة عصارهء یادداشت بیش از سی سال بنده است از محضر بزرگان.رسالهء کوچکی است اما فشردهای از افادات اساتید بزرگوارمان مرحوم آقای طباطبائی و اخوی عزیز ایشان جناب آقا سید محمّد حسن الهی و از آقای شعرانی،آقای آملی،آقای قزوینی،آقای میرزا احمد آشتیانی و آقایان دیگر.
معجزات قولی معصومان
از فوائد بسیار مفید و ارزشمند محضر مبارک بزرگان اینکه کتب روائی را پیش دو بزرگوار دیدیم یکی خدمت آقای طباطبائی چند جلد بحار را خواندیم و یکی وافی را خدمت آقای شعرانی.و گاهی که در محضرشان وافی خوانده میشد میفرمود که ببین آقا این همه صحابه با پیغمبر بودند،یک نفر پیدا نشد که بیان امیر المؤمنین(ع)را داشته باشد و این همه تابنعین بعد از آن آمدند،نشد که یک نفر بیان حضرت سجاد(ع)،مثل صحیفه سجادیّه،یا کسی بیان امام صادق(ع)را داشته باشد با دیگر بزرگواران ائمه صلوات اللّه علیهم اجمعین.مفاد فرمایششان این بود
تواضع علامه شعرانی
عرض کردم که اگر آثار قلمی علامه شعرانی یکجا جمع بشود دائرة المعارفی خواهد شد.از صفات ایشان این که در برابر اساتیدش خیلی خاضع بود،خیلی متواضع بود و آنها را به بزرگی اسم میبرد و میفرمود:کسی که دربارهء بزرگان دین،بیان و قلم و روش ناروا داشته باشد اولین جایزهای که از خدا میگیرد این است که از برکات انفاس آنها محروم میشود.و خیلی بزرگان دین را احترام میکرد.
ترجمهء کشف المراد و تعلیقات اسرار الحکم
یکی از کتابهای ایشان ترجمه و شرح کشف المراد است که خیلی اعتنا به کشف المراد،و تجرید جناب خواجه طوسی داشتند و اهتمام ایشان بر این بود که طلبه، حتما کشف المراد را بخواند.آشنا بشود به کلام امامیّه.و فرمایششان این بود که الآن تنها کتابی که کتاب درسی است و باید باشد،همین کتاب است.و خودشان آنقدر علاقه داشتند و ما را تشویق میکردند که بنده خودم در تهران،کشف المراد درس میگفتم.و این کشف المراد که تصحیح و تحشیه کردیم که بحمد اللّه چند بار به طبع رسید حقیقتش این است که یکی از برکات اصرار و ابرام و تشویق ایشان بود،اعتنایی که به این کتاب داشتند که بحمد اللّه بهرهمند شدیم.
ائمّه(ع)تقیه نمیکردند!
راجع به تقیّه جملهای داشتند،خیلی جملهء بلندی است که آن را نکتهای از هزار و یک نکته قرار دادیم.(نکته 199)فرمایش ایشان این بود:ائمه تقیّه نمیکردند.خوب پس این همه فرمایشاتی که دربارهءتقیه دارند چیست؟ایشان میفرمود که اینها عالم به واقعیات بودند،إذ شاؤوا أن یعملوا،عمولا بودند.در حق ما تقیّه صادق است،اما ایشان که عالم به سرّ و قدر بودند،تقیّه دربارهء آنها صادق نیست.ما به برداشت خودمان،به ظاهر که در حجابیم حرفی میزنیم،اما ایشان که فوق حجاب هستند و بر زمان و مکان محیطند،تقیّه واقعی دربارهء ایشان صادق نیست.حضرت امام حسن مجتبی(ع)تقیّه نکردند،جناب سید الشهداء(ع)تقیه نکرد،همچنین ائمهء دیگر(ع).حرفشان این بود که ائمه تقیّه نمیکردند،امر به تقیّه مینمودند؛چون همهء مردم به سرّ و قدر
آشنایی با مرحوم رفیعی قزوینی
من آقای قزوینی را نمیشناختم،از ایشان بیخبر بودم.یک روز صبح آمدم به درس جناب آقای شعرانی،به م فرمود که آمیرزا ابو الحسن رفیعی قزوینی تشریف آوردهاند تهران،و شنیدهام درس و بحثی شروع کردهاند.شما این درسهایی که دارید،طوری قرار بدهید که محضر ایشان را هم ادراک کنید.من دیدم که مثلایشان، این آقا را اینطور اسم میبرد باید شخص بزرگی باشند و واقعا چه راهنمایی بزرگی، و من بعد از آن،پنج سال در محضر حضرت آقای قزوینی بودم.خداوند درجاتشان را متعالی بفرماید.یک چنین بزرگواریها و شاگردپروریها داشتند.
نظر علامه شعرانی دربارهء حکومت طاغوت
یک وقتی من مدرسه مروی بودم یکی از آقایان بزرگوار،اساتید نامدار،اهل تألیف گاهی به من سری میزد.گاهی از ما حال میپرسید.آمد و گفت:از امروز تهران خبر داری؟عرض کردم:آقا،من طلبهام و خبر ندارم.گفت:امروز(قریب چهل سال پیش)یک هواپیما کتاب خطی از تهران پرواز کرد برای آمریکا.
آشنایی با استاد
و اما اینکه من به خدمت ایشان رفتم و انس پیدا کردم این بزرگواری را مرحوم آقای آقا شیخ محمّد تقلی آملی فرمود.ایشان جناب آقای شعرانی و آقای قمشهای را به من معرّفی کرد و فرمود:اگر بتوانید محضر آقای شعرانی را ادراک کنید،اشباع میشوید.خیلی از ایشان تمجید کرد.من ایشان را هیچ نمیشناختم،تازه از آمل به تهران آمده بودم.من رفتم به آدرسی که جناب آقای آملی داده بودند به مسجد ایشان،مسجد حوض،مرحوم شعرانی آنجا نماز میخواندند. دیدم یک آقا شیخی به صورت ملای یک دهی،یک کسی جلوی محراب نشسته،ما هم سلام کردیم و به انتظار نشستیم که آقای شعرانی بیایذ.موقع اذان شد جمعیتی بودند،آن آقای شیخ هم رفت محراب.از یکی از آقایان که در صف نماز ایستاده بودند پرسیدم:آقا،این پیشنماز اسم شریفشان چیست؟آن آقا گفت: آمیرزا ابو الحسن شعرانی.گفتم:ایشان آقای شعرانی هستند؟گفت:بله.خیلی آدم زاهد و وارسته،نماز که خوانده شد رفتم حضور شریف ایشان. عذرخواهی کردند که وقت ندارم و نمیتوانم بالأخره بعد از چند بار رفت و آمد خدمت ایشان،فرمود:من مکاسب و رسائل میگویم،این درسها اگر به کارتان میآید شرکت بکنید،اما درس دیگر بخواهید من نمیرسم.گفتیم:خوب، برویم.اول مکاسب و رسائل بود.گفت:میخواهیم شروع کنیم.ما هم رفتیم. آقای قمشهای به من فرمودند که آن محضر را خیلی مغتنم بشمارید گفتم:حرف آقای آملی هم همین است.یک روزی از بازار بو ذر جمهری میرفتم درس،یک آقای سید بزرگوار داشتند میرفتند.سلام کردم.جلوی مرا گرفت.گفت: دس آمیرزا ابو الحسن میروی؟گفتم:بله.گفت:یک کلمه حرف به شما بزنم؟ گفتم:بفرمایید.آن بزرگوار به من گفت:آقا به شما بگویم،ایشان معلم عصر هستند،حواستان جمع باشد در درس ایشان.آقای آملی آنطور میفرمود:آقای قمشهای آن جور میفرمودند،گفتم:باید چیزهایی باشد و الاّ این رسائل و مکاسب را که خیلیها میگویند.
علامه شعرانی شاعری توانا
دیوان شعرشان به چاپ نرسید.شعرشان مانند اشعار شیخ الرئیس،میرداماد و مرحوم جلوه سنگین و با هیبت و ثقیل بود مثل شعرهای شیخ الرئیس،فارسیش، عربیش،مثل آن قصیدهء خیلی غرّاء نونّیهء فخر رازی در مدح امام هشتم(ع).وقتی آن قصیده را دیدم عقیدهام نسبت به فرمودهء شیخ بهائی دربارهء فخر رازی بیشتر شد؛چون شیخ بهائی در تفسیر حمدش میفرماید:اگر کسی در نوشتههای فخر رازی توغّل بفرماید،زیر و رو کند،میبیند که فخر رازی مایل به تشیع است.
ویژگیهای دیگر
از خصائص دیگر ایشان این بود که دست به هر کتابی دراز نمیکرد،حتّی المنجد در میان کتابهایش نبود و خودش صریحا فرمود:این کتاب منجد را برای دانشجوهای مدارس نوشتهاند نه برای عالم روحانی.ملاّ دست میبرد به کتابهای علمی اساسی لغت،به جمهرهء ابن درید،تاج العروس و صحاح،به این جور کتابها که کتاب است نه به منجدی که برای بچههای مدرسه نوشتهاند.
پی نوشت ها :
(*)-سورهء طلاق(65):1. (1)-برای اطلاع بیشتر دربارهء نسبت این تفسیر به امام حسن عسکری(ع)،ر ک:رسالة حول التفسیر المنسوب إلی الامام العسکری،مرحوم علامه محمد جواد بلاغی،نور علم،ش 13،ص 137؛بحث دربارهء تفسیر امام حسن عسکری(ع)،رضا استادی،نور علم،ش 13،ص 118(نور علم). (3)-سوره اسراء(17):88. (4)-سورهء بقره(2):111. (5)-نهج البلاغه،حکمت 81. (7)-سورهء بقره(2):195. |
|
الإمام الخمینی (قدس سره) و القرآن
محمد الحمصیِ
عاش علماء المسلمین ردحا من الزمان، و هم ینظرون الی القرآن الکریم علی أنه کتاب کریم تزین به صدور المجالس و واجهات الأماکن، یتلی للتبرک و تحصیل الثواب.
الهوامش
(1)د.ظافر القاسمی:«جمال الدین القاسمی»:ص 16-18. (2)سماحة الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:تعریب العلامة أحمد الفهری: ص 332-333. (3)المرجع نفسه:ص 342. (4)«سورة آل عمران»:الآیة 110. (5)«سورة البقرة»:الآیة 201. (6)«سورة البقرة»:الآیة 129. (7)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»تعریب العلامة أحمد الفهری:ص 333. (8)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:تعریب العلامة أحمد الفهری:ص 333. (9)الامام الخمینی:«مختارات من أقوال الامام الخمینی»ج 4 ص 28. (10)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:تعریب العلامة أحمد الفهری:ص 334. (11)الامام الخمینی:«مختارات من أقوال الامام الخمینی»ج 4 ص 28. (12)المرجع نفسه:ج 4 ص 29. (13)المرجع نفسه:ج 4 ص 19. (14)«سورة البقرة»:الآیة 2. (15)«سورة القمر»:الآیة 17. (16)«سورة النحل»:الآیة 44. (17)«سورة ص»:الآیة 29. (18)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 334. (19)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 334 و 335. (20)«سورة الاسراء»:الآیة 82. (21)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 335. (22)«سورة الاعراف»:الآیة 23. (23)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 335. (24)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 339 و 340. (25)المرجع نفسه:ص 340. (26)المرجع نفسه:ص 340. (27)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 343. (28)المرجع نفسه:ص 345. (29)المرجع نفسه:ص 346. (30)المرجع نفسه:ص 320. (31)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 71. (32)المرجع نفسه:ص 349. (33)المرجع نفسه:ص 353. (34)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 323. (35)المرجع نفسه:ص 323. (36)المرجع نفسه:ص 324. (37)الامام الخمینی:«الآداب المعنویة للصلاة»:ص 324. (38)المرجع نفسه:ص 324. (39)محمد جواد المهری:«جوانب من أفکار الامام الخمینی»ص 16. (40)المرجع نفسه:ص 120. (41)المرجع نفسه:ص 88. (42)المرجع نفسه:ص 114. (43)المرجع نفسه:ص 115. (44)المرجع نفسه:ص 119. (45)المرجع نفسه:ص 111. (46)«سورة المائدة»:الآیة 2. (47)«سورة آل عمران»:الآیة 103. (48)محمد جواد المهری:«جوانب من أفکار الامام الخمینی»:ص 111. (49)المرجع نفسه:ص 112. (50)المرجع السابق:ص 111. (51)المرجع نفسه:ص 112. (52)المرجع نفسه:ص 112. (53)المرجع نفسه:ص 112. (54)المرجع السابق:ص 112. (55)المرجع نفسه:ص 112. (56)المرجع نفسه:ص 113. (57)المرجع نفسه:ص 113. |
|
«نقد و بررسی آری دکتر ذهبی در کتاب التفسیر و المفسرون»
مرتضی طالبی
اشاره:
شیخ دکتر محمّدحسین ذهبی، حافظ قرآنکریم بود و در سال 1333ق(1915م) تولّد یافت. وی در دسوق و دانشگاه اسکندریه تحصیل کرد. ایشان در کلیهی شریعه، الازهر و مدّتی در عراق تدریس کرد و به ریاست کلیهی شریعه` انتخاب گردید. سپس به سمت وزارت اوقاف مصر رسید و در سال 1397، در مصر، ترور شد. دکتر ذهبی دارای تألیفات بسیاری است. از جملهی آنها کتاب سه جلدی التّفسیر و المفسّرون، مقدّمه درعلم تفسیر، مقدّمه در علوم حدیث، مشکلات الدعوه` والدعوات، اثراقامه` الحدود فی استقرار المجتمع، «الاسراییلیات فی التفّسیر والحدیث، «الاتجاحات المنحرفه` فی التّّفسیر، الاسلام واهل الذّمه و نورالیقین الهدی خاتم المرسلین میباشد. |
|
علامه طباطبایی، چون احیاگر
سید محمد حکاک
یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم
الف . تصحیح
1ـ تصحیح مفاهیم اسلامی: او در دایرة المعارف عظیم قرآنی خویش یعنی تفسیر المیزان تقریبا در باب همه مفاهیم اسلامی سخن گفته و به روشنگری پرداخته و اشتباهات و سوء برداشتهای رایج را در خصوص این مفاهیم تصحیح کرده است. دقت، بصیرت، حکمت، نکته سنجی، استحکام، جامعیت و پختگی در بحثهای او مشهود است. استنباطهای لطیف او از آیات و باریک اندیشیهایش در انتقاد و از آرای دیگران، غالبا انسان را به اعجاب وا میدارد. اکثر آنان که در عصر ما در موضوعات اسلامی قلم زدهاند، از المیزان استفاده کردهاند و این کتاب بریا آنان و خوانندگان سفرهای بوده است از مائدههای آسمانی. تفاوت این تفسیر با دیگر تفسیرها در همان نظر اول آشکار است. در بزرگی و اهیمت کار احیاگر در بخش تصحیح بخش طرح مباحث جدید همین بس که متفکر نامدار اسلامی استاد مطهری که خود از بزرگ تفکر اسلامی در روزگار ماست خود را ملهم در تفسیر المیزان میدانسته و سر رشته بسیاری از تحقیقات علمی را از آنجا به دست آورده است.5 استاد این تفسیر را از بعضی جهات بهترین تفسیری میداند که از صدر اسلام تا کنون نوشته شده است.6
ب. تعدیل
1ـ احیای تفسیر: یکی از کارهای بسیار مهم و اساسی احیاگرانه علامه طباطبائی در بخش تعدیل، احیای تفسیر قرآن است که خود منشأ برکتها و آثار فراوانی در امر احیای تفکر دینی در روزگار باشد. او پس از هجرت از تبریز به قم (حدود سال 1325 شمسی) ــ چنانکه خود میگوید ــ یکی از کمبودهایی که در برنامه درسی حوزه میبیند تفسیر قرآن بوده است.9 در آن ایام در حوزه علیمه فن تفسیر بوده است و این هر چند موجب تعجب بسیار است که چگونه پرداختن به سند اصلی و مرجع اساسی اسلام و مسلمانان آن هم در حوزه علمیه که حافظ و مفسر متون دینی است فنی مهجور بوده، ولی مع الاسف واقعیتی است انکارناپذیر. مهجوریت قرآن و تفسیر قرآن در حوزه علیمه و در میان عالمان و طلاب علوم دینی در آن دوره روشنتر از همه جای دیگر در این سخنان استاد مطهری که در سال 1341 ایراد شده، منعکس است:
ج. پاسخگویی به موضوعات جدید
قبلاً گفتیم که پاسخگویی به موضوعات جدید همان اجتهاد یه معنای مصطلح آن است و به قلمرو فقه مربوط میشود و اجتهاد نیز اگر چه مربوط به موضوعات و مسائل علمی است نه نظری اما ریشه در نظر و فکر دارد. چه، احکام فقهی مبانی نظری هم دارند. بنابراین اجتهاد هر چند موجب احیای دین در عرصه عمل است، از جهتی موجب احیای فکر دینی هم میشود.
د. پاسخگویی به شبهات جدید
پاسخگویی به شبهات فکری یکی از شئون و وظایف اصلی عالمان دنیی در همه زمانهاست. اما در این مقام، آنچه اختصاص به عالم احیاگر دارد، پاسخگویی به شبهههای جدید است. چه، احیاگر عالم زمان است. وظیفه او حیات بخشیدن به تفکر دینی در زمان خود است، بنابراین نمیتواند هم چون دیگر عالمان از زمان خود بگسلد و به قرون گذشته بپیوندند و خود را با شبههها و مسائل سوخته مشغول سازد. یک احیاگر اگر به گذشته هم میپردازد، نظری نیز به عصر خود دارد و از گذشته برای عصر و نسل خویش توشه برمیگیرد.
ه . طرح مباحث جدید
مباحث جدید طرح شده در آثار علامه طباطبائی را نیز میتوان به دو بخش: فلسفی و دینی تقسیم نمود. فلسفیها عمدتا در «اصول فلسفه» آمده است. این کتاب مشمل بر یک دوره فلسفه اسلامی به زبان فارسی است. اما در آن دو مطلب ملحوظ است: یکی پاسخ به شبهات مادیون که ذکر آن گذشت، دیگری طرح یک سلسله مسائل تطبیقی بین فلسفه اسلامی و فلسفه غربی. اساسا علامه طباطبائی و استاد مطهری در این کتاب اولین فیلسوفانی هستند که به نقد فلسفه غربی در ایران میپردازند. از آن جا که مسئله معرفت در فلسفه جدید غربی اهمیت فراوانی پیدا میکند و نظریههای گوناگونی در این باب از جانب فیلسوفان طرح میشود، مؤلف اصول فلسفه شش مقاله اول از مقالههای چهاردهگانه کتاب را به این بحث اختصاص میدهد و برخلاف سنت مصنفّان و مدرسان فلسفه اسلامی که فلسفه را با مبحث وجود شروع میکردند، با معرفت آغاز میکند و این امر حاصل چیزی جز زمان آگاهی او نیست. در این مقالهها از فلسفه و تقابل آن با سفسطه، عدم مادیت ادارک، ارزش معلومات، حقیقت و خطا، پیدایش کثرت در ادراکها (کثرتی که حاصل عملکرد و ذهن بر دریافتهای خود از خارج است) و از ادراکهای اعتباری بحث میشود و جای جای آرای فیلسوفان غربی ارزیابی میشود. البته در این مقالهها بحثهای فراوانی هست که در فلسفه اسلامی سابقه داشته است، لیکن مؤلف با نظر به اقتضای زمانش آنها را پرورده و بسط داده است. اما علاوه بر آنها دو بحث هست که در فلسفه اسلامی بیسابقه است. یکی بحث پیدایش کثرت در ادراکهای و دیگر بحث ادراکهای اعتباری. یکی از نزاعهای اصلی در فلسفه غربی بر سر مفاهیمی است که از راه حس وارد ذهن نشدهاند، همچون مفاهیم علیت و معلولیت، جوهر و عرض، وجود، وحدت، کثرت، ضرورت، امکان و امتناع. بعضی از فیلسوفان آنها را فطری دانستهاند و برخی موهوم پنداشتهاند و جمعی در جستجوی یافتن منشأ حسی برای آنها بودهاند» کانت نیز آنها را مقولههای ذهنی و مفاهیم پیشینی و قالبهای ذهن دانسته است. این مفاهیم در فلسفه اسلامی معقولات ثانیه نامیده شدهاند. در هر حال، علامه طباطبائی در مقاله پیدایش کثرت در ادراکها برای اولین بار در فلسفه اسلامی به بحث در نحوه حصول این تصورها میپردازد و آرای بدیعی عرضه میکند. باری بحث پیدایش کثرت در ادراکها عموما و بحث معقولات ثانیه خصوصا بحثی جدید در فلسفه اسلامی است که استاد طباطبائی آن را مطرح نموده است.
و. بازسازی فکر دینی
قبلاً گفتیم که بازسازی فکر دینی حاصل طرح مباحث جدید و در واقع همان است. یک احیاگر با طرح هر بحث تازهای تفکر دینی را بازسازی میکند و هر قدر تعداد این مباحث جدید و در واقع همان است. یک احیاگر با طرح هر بحث تازهای تفکر دینی را بازسازی میکند و هر قدر تعداد این مباحث بیشتر باشد قلمرو وسیعتری از فکر دینی بازسازی میشود. بلکه اصلاً ممکن است یک عالم متفکر احیاگر بارویکردی خاص به مکتب تمام آن را بازسازی کرده و رنگی جدید به سراسر مکتب بزند و صورتی تازه به ماده آن اعطا کند.
پینوشتها:
1. قرآن کریم، انفال، 24. 2. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، چاپ هفتم: تهران، صدرا، 1372. 3. راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریانبدری، ج 2، ص 726، تهران، نشر پرواز، 1356. 4. مطهری، مرتضی: مقدمه قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، چاپ دهم: تهران، صدرا، 1368. 5. سروش، عبدالکریم(زیر نظر)، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب اول، ص 341، چاپ اول: تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1360. 6. مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص 90، چاپ اول: تهران، صدرا، 1361. 7. الطباطبائی، السید محمدحسین، المیزان فی التفسیر القرآن، ج 1، ص 4 ـ 8، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، [بیتا]. 8. همان، ص 12. 9. یادنامه مفسر کبیر استاد علامه سید محمد حسین طباطبائی، ص 141، چاپ اول: قم، شفق، 1361. 10. مطهری، مرتضی: ده گفتار، ص 7 و 146، قم، انتشارات اسلامی، [بیتا]. 11. حسینی تهرانی، سید محمدحسین، مهر تابان، ص 62، چاپ اول: مؤسسه انتشارات باقرالعلوم، چاپ اول، ص 62. 12. طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه (مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن)، توضیحات از علی احمدی و سید هادی خسروشاهی، قم، انتشارات هجرت، [بیتا]. 13. قرآن کریم، یوسف، 2، همان و زخرف، 3. 14. قرآن کریم، ص 29. 15. قرآن کریم، مؤمن 67. 16. قرآن کریم، انفال 22. 17. طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 77، چاپ دهم: قم، انتشارات اسلامی [بیتا]. 18. طباطبائی، سید محمدحسین، شیعه (مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن)، توضیحات از علی احمدی و سید هادی خسروشاهی، ص 50، قم، انتشارات هجرت، [بیتا]. 19. المیزان، ج 5، ص 254. 20. حسین تهرانی، سید محمد حسین، مهر تابان، ص 28، چاپ اول: مؤسسه انتشارات باقرالعلوم، [بیتا]. 21. طباطبائی، سید محمد حسین، معنویت تشیع، قم، مؤسسه مطبوعاتی اندیشه، [بیتا]. 22. المیزان، ج 1، صص 47، 350 و 364. 23. همان، ص 83. 24. همان، ج 4، ص 139، 144، ج 16، ص 255. 25. همان، ج 6، ص 338. 26. همان، ج2، ص 260. 27. همان، ج4، ص 121. 28. همان، ص 92. 29. همان، ص 95 ـ 97 و 131. 30. همان، ج 1، ص 354. 31. همان، ج 2، ص 53. 32. طباطبائی، سید محمدحسین، بررسیهای اسلامی (به کوشش سید هادی خسرو شاهی)، ج 2، ص 9، قم، هجرت [بیتا]. |
|
آيت الله العظمي سيدابوالقاسم خويي؛ قرآن شناس بزرگ معاصر*
حسين پيريسبزواري
آيتاللهالعظمي سيدابوالقاسم خويي فرزند سيدعلياكبر بن ميرهاشم موسوي خويي، از مفاخر بزرگ جهان تشيع و از مشاهير فقه و اصول و از مدرسان پرآوازه حوزه علميه نجف اشرف و از مفسران و قرآنپژوهان عاليقدر اسلام، در 15 ماه رجب 1317 ه••. ق در خانواده علم و تقوا در شهر «خوي» ديده به جهان گشود.پدرش؛ آيتالله حاج سيدعلياكبر فرزند سيدهاشم موسوي خويي، از شخصيتهاي برجسته خوي بود كه به سال 1285 ه•• در خوي زاده شده و به سال 1371 ه•• درگذشته است. او بدنبال اختلاف علما در جريان نهضت مشروطيت در سال 1328 ه••. ق به نجف اشرف مهاجرت كرده و در آنجا رحل اقامت گزيده است. سيدابوالقاسم، دوران كودكي و نوجواني را زير نظر پدر بزرگوارش گذراند و مقدمات علوم عربي و صرف و نحو و قرآن را از وي آموخت. در سال 1330 ه•• به همراه برادرش سيدعبدالله خويي، رهسپار نجف اشرف شد و به پدرش پيوست. او جواني باهوش بود و استعدادش مايه شگفتي و اعجاب استادان حوزه علميه نجف گرديد. گويند: آيتالله سيدمحمد كاظم يزدي (م 1337)، صاحب كتاب مشهور «عروة الوثقي»، به هوش و ذكاوت او در سن شانزده سالگياش، پي برد و به پدرش توصيه فرمود كه: «قدر اين بچه ات را بدان، او آينده درخشاني خواهد داشت». ايشان مدت 6 سال مقدمات و سطوح را فرا گرفت و چهارده سال تمام فقه و اصول و فلسفه و كلام را از محضر استادان بزرگ نجف آموخت. برخي از استادان مشهور آيتالله خويي، عبارتند از آيات عظام: 1 ـ شيخ فتحالله شريعت اصفهاني (م 1339 ه••)؛ 2 ـ حاج شيخ مهدي مازندراني (م 1342 ه••)؛ 3 ـ ميرزا حسين نائيني (م 1352 ه••)؛ 4 ـ شيخ محمدجواد بلاغي (م 1352 ه••)؛ 5 ـ ميرزا عليآقا شيرازي فرزند ميرزاي شيرازي (م 1355 ه••)؛ 6 ـ سيدحسين بادكوبهاي (م 1358 ه••)؛ 7 ـ آقا ضياءالدين عراقي (م 1361 ه••)؛ 8 ـ شيخ محمدحسين غروي اصفهاني، معروف به «كمپاني» (م 1361 ه••)؛ 9 ـ شيخ مرتضي طالقاني (م 1370 ه••)؛ 10 ـ سيدابوالقاسم خوانساري (م 1380 ه••). اما تحصيل آيتالله خويي بيشتر در محضر درس ميرزاي نائيني و كمپاني بودهاست و همواره در جلسات درس آن دو شركت ميجست و آنگاه كه شنيد جلسات درس ميرزاي نائيني آغاز شده، سفري را كه به ايران داشت، ناتمام گذاشت و دوباره به نجف بازگشت. وي پس از 20 سال تحصيل در نجف اشرف، به درجه اجتهاد رسيد و جمعي از علماي بزرگ به اجتهادش شهادت دادند. مشهور است كه پس از انتشار جلد اول كتاب «اجود التقريرات» خويي، كه تقرير دروس آيتالله ميرزاي نائيني است، وي را به عنوان يك مجتهد جوان در حوزه نجف معرفي كرده، جمع كثيري از علماي بزرگ در سال 1352 قمري به مقام اجتهادش گواهي دادند. او در خلال تحصيل، به تدريس نيز پرداخته و هر كتابي را كه ميآموخت، كتاب پيش از آن را تدريس ميكرد. معظم له خود در اينباره چنين ميفرمايد: «زماني كه دومين جلد شرح لمعه را فرا ميگرفتم، خود به تدريس و تعليم اولين جلد اين كتاب پرداختم1 و بسياري از دانشمندان و فضلا از محضر درسش بهره بردهاند. ايشان در اينباره مينويسند: «من بسيار تدريس كردهام و در فنون فقه و اصول و تفسير، جلسات بسيار تشكيل داده و جمعي بيشمار از فرزانگان و انديشمندان را در حوزه علمي نجف پرورش دادهام...». يكي از شاگردانش ـ شيخ مرتضي دزفولي انصاري ـ در وصف وي مينويسد: «اين استاد بزرگ، الحق بياني رسا دارد و مطالب اصوليه، چون مومي در دستش ميباشد و تسلط كاملي نيز بر آنها دارد2». حوزه درسش تا پايان عمر ادامه داشت و چنان شهره يافت كه در دو دهه آخر عمرش، در حوزههاي علميه عراق، بلكه جهان اسلام بينظير بود و صدها نفر از جويندگان علوم و معارف اسلامي در درسش حضور مييافتند. بسياري از فقها و فضلاي امروز، خوشهچين دانش بيكران اين استاد والامقام ميباشند. برخي از شاگردانش عبارتند از: آيتالله ميرزا جواد تبريزي، آيتالله سيدابوالحسن شيرازي، آيتالله سيد جمالالدين خويي، آيتالله باقرشريف قرشي، آيتالله باقر ايرواني، سيد محمدباقر حكيم. او نمونه اُسوهاي اخلاقي به شمار ميرفت. آثار ارزشمند و كمنظيري به جهان اسلام ارائه داده كه در زمينه تأسيس مراكز فرهنگي و تبليغي و خدمات اجتماعي، موارد زير قابل ذكر است: 1 ـ مدرسه و كتابخانه حضرت آيتالله خويي در مشهد؛ 2 ـ مدينة العلم حضرت آيتالله خويي در قم؛ 3 ـ مدرسة دارالعلم آيتالله خويي در نجف اشرف. همچنين در بمبئي، بانكوك، داكا، پاكستان، مالزي، بيروت، نيويورك، لندن، اندونزي، فرانسه، لوسآنجلس و ديگر نقاط جهان، مراكز فرهنگي و پژوهشي مشابهي تأسيس كرده كه در تبليغ مذهب تشيع در جهان بسيار موثر و كارآمد بودهاند. اما در زمينه تأليف ميتوان به كتابهاي زير اشاره كرد: 1 ـ «معجم رجال حديث»؛ در بيستودو جلد كه فرهنگ بزرگي در زمينه شناخت بيش از 15670 نفر از رجال و راويان احاديث است؛ 2 ـ «فقه الشيعه»، در 5 جلد، در فقه؛ 3 ـ «مصباح الاصول»، در 2 جلد، در اصول استدلالي؛ 4 ـ «اجود التقريرات»، در تقريرات دروس مرحوم ميرزاي نائيني، در 2 جلد؛ 5 ـ قصيده در مدح اميرالمومنين (ع) در 900 بيت؛ 6 ـ اضاء القلوب (خطي)؛ 7 ـ آثار العقول3. آيتالله العظمي خويي كه عمر ارزشمند خويش را در راه نشر معارف اسلام و قرآن گذراندند، سرانجام در پي يك بيماري قلبي، در روز شنبه 17 مرداد 1371 ش (مطابق با 8 صفر 1413 ه••) در كوفه دارفاني را وداع گفت و به ديار باقي شتافت4. خبر درگذشتش مايه وحشت بعثيان عراقي شد و حزب بعث در شهرهاي نجف و كوفه حكومت نظامي برقرار كرد و نيروهاي عراقي به حالت آمادهباش درآمدند. سرانجام پيكر مطهرش، غريبانه در مسجد «الخضراء» در صحن مطهر امام علي (ع) نجف اشرف به خاك سپرده شد. به مناسبت رحلت اين مجتهد و عالم برجسته جهان تشيع، در ايران و ساير نقاط جهان اسلام، مراسم عزاداري و تعزيه برگزار شد و بدين مناسبت، رهبر معظم انقلاب ـ آيةالله خامنهاي ـ پيام تسليتي صادر كردند كه در قسمتي از اين پيام آمده: «ايشان، در بسياري از علوم اسلامي رايج در حوزههاي علميه از اساتيد مسلم و كم نظير به حساب ميآمد. فقيهي بزرگ و اصولگري عميق و مفسري نوآور و رجالي صاحبمكتب و متكلمي زبردست بود. آثار علمي ارزشمند اين مرد بزرگ به دهها جلد كتاب در فقه و اصول و تفسير و رجال منحصر نميشود. هزاران تربيت يافته در حوزه دروس غني و سرشار او هم اكنون در همه بلاد اسلامي پراكندهاند. اين بزرگوار، يكي از نخستين كساني بود كه پس از شروع نهضت اسلامي به رهبري امام خميني (رض) حوزه علميه نجف را به اهميت حوادث ايران متوجه ساخت و سعي و كوششي ارجمند در همراهي با حركت عظيم روحانيت و مردم در ايران، مبذول داشت. در نهضت خونين مردم عراق در رمضان سال 1412 ه••. ق قطب اصلي نهضت و مركز صدور حكم قيامت اسلامي بود و به همين دليل پس از سركوب اين نهضت به واسطه رژيم خونخوار بعثي، اينكهن مرد دانشمند، مورد آزار و شكنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثي قرار گرفت و در معرض خطر جدي واقع شد و پس از آنكه به فضل الهي از خطر، نجات يافت تا مدتها زير نظر مأموران بعثي در شرايط سخت قرار داشت. عمر طولاني و پربركت اين مرد بزرگ كه نزديك به يك قرن امتداد يافت، سرشار از آزمايشهاي الهي و نمايشگر سعي و تلاش يك انسان مؤمن و پرهيزگار است...5». آيتاللهالعظمي خويي در زمينه علوم قرآن وتفسير، سه اثر ارزشمند، تأليف كردهاند كه عبارتند از:
1 ـ نفحات الاعجاز في رد حُسن الايجاز:
از جمله آثار قرآنپژوهي آيتالله العظمي خويي، كتابي است در دفاع از اعجاز قرآن بهنام «نفحات الاعجاز في رد حُسن الايجاز» كه ايشان آن را در جواني، در سن بيست و پنج سالگي (1342 ه••. ق) در نجف اشرف منتشر كردند. اين كتاب، نقد و پاسخ كتاب «حُسن الايجاز في ابطال الاعجاز» نوشته يك آمريكايي، موسوم به «نصيرالدين ظافر» ميباشد.
2 ـ البيان في تفسير القرآن:
دوّمين و مهمترين اثر قرآنپژوهي ايشان؛ تفسير «البيان» يا «البيان في تفسير القرآن» نام دارد كه فقط جلد اول آن، در سال 1375 ه••. ق در «مطبعة الآداب» نجف اشرف منتشر شد7. انتشار اين جلد، نشان داد كه ايشان علاوه بر فقه و اصول، در علوم قرآني و تفسير نيز مبتكر و نوآور و صاحبنظر است. اما ايشان عليرغم تدريس طولاني در فقه و اصول (حدود 60 سال)، تدريس تفسير را متأسفانه به دلايلي ادامه نميدهند. استاد شهيد مرتضي مطهري در اينباره مرقوم داشتهاند:
3 ـ «فقه القرآن علي المذاهب الخمس»:
اين كتاب نيز از ديگر آثار قرآني و فقهي آيتاللهالعظمي خويي است كه به احكام قرآن و آيات الاحكام براساس فقه شيعه جعفري و چهار مذهب فقهي اهل سنت (شافعي، مالكي، حنبلي و حنفي) تأليف و تدوين شده و سوگمندانه هنوز به چاپ نرسيدهاست.
`پی نوشت ها
* برگرفته از كتاب «قرآنپژوهان آذربايجان غربي»، رشت: كتاب مبين، اول/ 1381ش. 1- جوانشير، كريم؛ «نامداران راحل، زندگينامه چهل تن از مشاهير شيعه»، تبريز: اول، 1375 ش، ص384. 2 - انصاري، مرتضي؛ «زندگاني و شخصيت شيخ انصاري»، چاپ دوم، ص 395. 3 - ر. ك به «آينه پژوهش»، ش 13 ـ 14، خرداد و شهريور 1371، ص 166 و «مكتب اسلام»، ش 6، سال 32؛ «مفاخر آذربايجان» ج 1، «گلزار مشاهير»، ص 34؛ «كيهان فرهنگي» سال 9، ش 6، شهريور 1371، صص 55. 4 - تفصيل شرح حال وي را بنگريد در «مفاخر آذربايجان»، ج 1/447 ـ 470 و كتاب «يادنامه حضرت آيتالله العظمي خويي». 5 - «نامداران راحل»، ص 392. 6 - آقابزرگ تهراني؛ «الذريعه»، 4/246. 7 - از ديگر چاپهاي اين كتاب، چاپ «دارالزهراء» بيروت و «اميد» ايران است و ناشر اخير، اين كتاب را به سال 1375 ش در 560 صفحه چاپ و منتشر كرده است. 8 - «آينه پژوهش»، همان شماره، ص 164. 9 - اين بحث با عنوان «مرزهاي اعجاز» به وسيله استاد جعفر سبحاني ترجمه و چاپ شدهاست. |
|
پژوهشهاي قرآني در ميان تركان
رسول اسماعيلزاده
پيش از پرداختن به اصل موضوع ناچاريم به عنوان مقدمه به دو موضوع خدمات متقابل تركان و اسلام و جايگاه زبان تركي مطالبي را بيان داريم:پرواضح است پس از گسترش اسلام ملتهاي شرق اعم از فارس و ترك با اصلاحات عقيدتي، اخلاقي و فرهنگي و گرويدن به پرستش خداي واحد توانستند در مدت زمان كوتاه خود را با اسلام و مسلمين همرنگ كنند و قدرت تازهاي كسب كرده از هر حيث پيشرفت چشمگيري داشته باشند. قبل از گرويدن تركان به اسلام قبائل ترك به صورت پراكنده زندگي ميكردند.1 و به گفته مورخين تركان توتمپرست قبل از اسلام و شمنيست بودهاند. گرچه اين نظريه در سالهاي اخير توسط تحليلگران و توركولوژيستهاي معاصر مانند ابراهيم قفس اوغلو موردانتقاد قرار گرفته و درستي آن مورد ترديد قرار گرفته است، ولي قدر مسلم آنست كه تركان اعتقاد به گؤگ تانري (خداي آسماني) داشته و در عين حال به بعضي حيوانات نيز مثل عقاب و گرگ قداست قائل بودهاند.2 شايان ذكر است كه دليل گرويدن دسته جمعي و بدون خونريزي و جنگ و جدال تركان به اسلام نيز بايد در سنخيّت اعتقاد مسلمين و تركان در پرستش خداي واحد آسماني جستجو كرد. به شهادت اغلب توركولوژيستها تركان هيچگاه به ثنويت معتقد نبودهاند. برخورداري از چنين اعتقادي سبب شد كه تركان بدون هيچ تعصب جاهلانه دين اسلام را قبول كنند و پس از گرويدن به دين اسلام و آشنا شدن با فرهنگ و تمدن ايراني ــ اسلامي از تأثير فرهنگ تمدن چين و هند خارج شده و تحت تأثير فرهنگ و تمدن اسلام و ايران درآيند.د پس از اينكه تركان به اسلام گرويدند، از پراكندگي و قبايل متفرقه رهايي يافته تحت دين واحدي زير لواي اسلام جمع شده و به تمدن از هم گسسته خويش جهت دادند و سامان بخشيدند. از اين جهت قبول دين اسلام از هر حيث به خير و صلاح تركان انجاميد. ادبيات، موسيقي، زبان و در يك كلام فرهنگ تركان جان گرفت و به حيات جاودانگي خود دوام بخشيد. مشرف شدن تركان به دين اسلام نيز به خير و صلاح مسلمين تمام شد. تركان پس از داخل شدن به اوردوي خليفه عباسي مرزهاي امنيتي آنها را مستحكم كردند. موقعي كه مسلمين از طرف بيزانس از مرز سوريه مورد تهديد قرار گرفتند، اردوي تركان جلوي تهاجم بيزانس را گرفت.3 پس از آنكه سلجوقها ايران را تسخير كردند، طغرل و آلپ ارسلان در مدت 25-20 سال با هجوم به مملكت روم توانستند، بر آناتولي استيلا يابند و آن را به يك مملكت اسلامي تبديل كنند.4 تركان در جنگهاي صليبي نيز در مقابل مسيحيت ايستاده و از اسلام محافظت كردند. در تشريح مرحله سوم از اين رويارويي چنين آمده است: «برخلاف نظر ويل دورانت، پايان جنگهاي صليبي شروع دوران ترقي تمدن غرب و افول تمدن و نهضت اسلامي نبود. مسلمانان حركت وسيع و نيرومندي را عليه غرب سازمان دادند. نقطه اوج مرحله سوم فتح قسطنطنيه در سال 1453 توسط محمد فاتح بود. روز فتح، روز استثنايي در تقابل شرق و غرب بود. مؤلف ادامه پيروزي مسلمانان (تركان) را چنين بيان ميدارد. «1ــ در سال (1456 م / 861 هـ ) آتن را تصرف كردند. 2ــ در سال (1492 م / 898 هـ ) بايزيد دوم مجارستان را تصرف كرد. 3ــ در سال (1499 م / 905 هـ ) جنگ با ونيز بود. تركها در ساپينزا ونيزيها را شكست دادند. 4ــ در سال (1521 م / 928 هـ ) سليمان اول بلگراد را گرفت. 5 ــ در سال (1529 م / 936 هـ ) تركها وين را محاصره كردند و...»5 با عنايت به گفتههاي فوق تركان، بيشتر از اقوام و ملتهاي ديگر اسلامي با غرب رودررو قرار گرفته است. در تقابل غرب و اسلام اين تركان بودهاند كه يا با پيشرفت خود اسلام را تا قلب اروپا گسيل داشتند و يا با شكست و خودباختگي در مقابل غرب ضربه سختي بر پيكره فرهنگ اسلامي وارد ساختند. در خط مقدم تقابل اسلام و غرب تركان قرار دارند. در رويارويي اسلام وغرب تركان آنچنان به غرب مستولي شده بودند كه اساسا اروپاييها اسلام را به تركان ميشناختند. آندره دورييه6 در مقدمه ترجمه قرآن به زبان فرانسوي مطلبي تحت اين عنوان دارد كه «تركان به خدايي يگانه كه خالق زمين و آسمان است و به روز رستاخيز نيكوكاران را پاداش ميدهد و تبهكاران را به كيفر ميرساند، معتقد هستند.»7 دكتر جواد حديدي در توضيح اين مطلب ميگويد: فرانسويان قرون وسطا همه مسلمانان را «عرب» ميناميدند. سپس از 1453 كه تركان عثماني قسطنطنيه را فتح و امپراتوري بزرگي تأسيس كردند، اعراب جاي خود را به تركان دادند. تنها از اواخر قرن هجدهم به بعد بود كه فرانسويان، رفته رفته، اقوام و مليتهاي مختلف اسلامي را از هم باز شناختند.8 خدمات تركان به اسلام تنها در فتوحات جغرافيايي خلاصه نميشود. در ساحت علم و ادب نيز تركان خدمات ارزندهاي در راه گسترش و ترقي فرهنگ و تمدن ايران ــ اسلام داشتهاند. دانشمنداني چون ترخان فارابي (فيلسوف بزرگ اسلامي) ابوريحان بيروني، جارالله زمخشري، سقراط آسياي ميانه يعني محمود كاشغري كه آثارشان را به زبان دينيشان (عربي) نگاشتهاند، در رشد و تعالي علم و ادب اسلامي خدمات شايان توجهي داشتهاند. علاوه بر دانشمندان فوق دانشمندان ترك زبان ديگر آثارشان را به تركي نگاشته و فرهنگ اسلامي را در ميان تركان تبليغ كردهاند. خواجه احمد يسوي كه به نام پير تركستان در منابع اسلام از آن ياد ميشود، از عارفان بزرگ اسلامي به شمار ميرود. اين عارف وارسته كه به عنوان مركز ثقل فرهنگ عرب، فارس و ترك ميباشد، شاگرداني را تربيت كرده و به اقصي نقاط ممالك اسلامي رهنمون ساخت. خواجه احمد يسوي پدر فرقههاي تصوف همچون بكتاشيان در آناتولي، نقشبنديه در آسيا ميباشد. ديوان حكمت يسوي در عرفان، قصص الانبياء رابغوري در منقبت انبياء (131 م / 689 هـ . ش) توسط برهانالدين ناصر رابغوزي به لهجه كاشغر نگاشته شده است) فقه مفتاحالعدل در فقه، نهجالفراديس در احكام و اخلاق، معين المريد در عرفان (سال 1313 م / 692 هـ . ش / 713 هــ . ق)، محبتنامه خوارزمي، مقدمةالادب زمخشري به سه زبان فارسي، تركي، عربي در لغت، رونق الاسلام در اسلامشناسي و همچنين ترجمه و تفسير دو جلدي محمدبن حمزه در سال 827 هـ . ق به زبان تركي اوغوز ميباشد و همچنين ترجمه تركي قرآن مربوط به دوران تيموري از جمله آثار اسلامي يادگار مانده از انديشمندان ترك به شمار ميرود. زبان تركي از زبانهاي آقلوتيناتيو (التصاقي) و از گروه زبانهاي آلتاي بشمار ميرود. اين زبان از همان ابتدا در اصل به دو گروه تركي شرقي و تركي غربي تقسيم ميشود. در بين زبانهاي تركي، زبان تركي آذري و تركي عثماني سهم بيشتري در ميراث مكتوب اسلامي دارند. آثار اسلامي به زبان تركي عمدتا به زبان تركي قديم بوده است كه اين آثار را ميتوان جزء آثار مشترك زبانهاي تركي كاشغري، جغتايي، تركي اوغوز به حساب آورد. و برخي به زبان تركي آذري و عثماني ميباشد. گرچه قرآنپژوهي، ترجمه و تفسير قرآن از دوران قديم به زبان تركي وجود داشته است، ولي آثار باقيمانده از آن دوران جزء ميراث مشترك كشورهاي آسياي ميانه، قفقاز، آناتولي به شمار ميرود. مقصد ما در اين مقاله تحليل قرآن پژوهي معاصر به زبان تركي آذري و تركي عثماني (استانبولي) در ميان تركان است و ديگر زبانهاي تركي همچون زبانهاي تركي قزاقي، قرقيزي، تركمني، ازبكي، كاشغري، اويغوري و ديگر زبانهاي تركي به دليل عدم رشد پژوهشهاي قرآني در آنها از بحث ما بيرون است. در اين بخش از گفتارمان قرآنپژوهي در آذربايجان و تركيه را مورد بررسي قرار ميدهيم.
1ــ قرآنپژوهي در آذربايجان:
الف: ترجمه و تفسير قرآن در آذربايجان:
ترجمه قرآن به زبان تركي آذري از قرن 9 هجري به دستور اوزون حسن آق قويونلو شروع شده است. اين ترجمه در بخش نسخههاي خطي كتابخانه آستان قدس رضوي در مشهد نگهداري ميشود. بعد از آن ميرمحمد كريم موسوي باكويي ترجمه و تفسيري به نام كشفالحقائق عن نكت الآيات و الدقائق به رشته تحرير درآورده است. اين ترجمه و تفسير بينظير در سه مجلد به شكل رحلي بزرگ و با چاپ زيبا و وزين به همت حاج زينالعابدين تقي اوف در سال 1322 در تفليس به چاپ رسيده است. مؤلف كه از مجتهدين طراز اول آذربايجان و قاضي شهر باكو بوده است، درباره انگيزه نگارش ترجمه و تفسير كشفالحقائق به زبان تركي آذري چنين بيان ميدارد.
2ــ ترجمه و تفسيرالبيان في تفسير القرآن
اين ترجمه و تفسير توسط مفتي قفقاز شيخالاسلام محمدحسن موليزاده شكوي در دو جلد به قطع وزيري در سال 1326 هجري قمري برابر با 1284 هجري شمسي در مطبعه غيرت تفليس چاپ شده است. اين ترجمه و تفسير به كرات در ايران و آذربايجان به چاپ رسيده است.
ب: انديشههاي قرآني در آذربايجان
در دويست سال اخير تاريخ آذربايجان فراز و نشيبهاي زيادي داشته است. در روزگاري كه تمدن غرب در حال پيشرفت سريع در صنعت بود مسلمانان بيشتر درگير فئودالها، خانخاني و درگيريها و تضادهاي اجتماعي داخل خود بودند. در اين دوره از تاريخ بعضي انديشمندان مسلمان در مقابل غرب خود را باخته بودند و اعتقاد راسخ به تقليد كوركورانه از غرب و پشت پا زدن به تمام مباني خود داشتند. آنها براي رهايي سريع از خرافاتي كه گريبانگير مذهب و دين شده بود و فلاكت و نابساماني اجتماعي ــ سياسي و عقبماندگي علمي، داروي غربزدگي را تجويز ميكردند. پيشروان اين نظريه همچون ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا ملكم خان، سيدحسن تقيزاده وكمال آتاتورك كه حتي نظريه تغيير الفبا را به پيش كشيدند و از اين طريق سعي كردند ضربه مهلكي به پيكره وحدت اسلامي مسلمين وارد سازند. اين توطئه آن چنان كارساز بود كه تركيه و آذربايجان با تغيير الفبا از جامعه بزرگ اسلامي جدا گشته و تخم شوم پان تركيسم، پان عربيسم، پان ايرانيسم و ناسيوناليسم و شوونيسم در ميان مسلمين كاشته شد. از طرف ديگر انديشمنداني نيز بودند كه به فكر تجديد حيات اسلامي در تمام زمينهها با استمداد از مفاهيم و انديشههاي قرآني افتادند. دانشمنداني چون اقبال لاهوري در پاكستان، سيد قطب در مصر، محمد عاكف در تركيه، ميرزا علي اكبر صابر در آذربايجان با اشعار و آثار خود مسلمين را از خواب گران بيدار ميساختند.
1ــ تحقيقات و پژوهشهاي قرآن در دوره عثماني:
عثمانيها به خاطر اينكه خود را پرچمدار اسلام قلمداد ميكردند و مدتي طولاني بر اكثر كشورهاي اسلامي عربي، اروپايي حاكم بودهاند و الحق كارهاي ارزندهاي نيز درخصوص معرفي اسلام و گسترش معارف اسلامي انجام دادهاند، به پژوهشها و معارف قرآني اهميت ميدادند. عثمانيها عليرغم اينكه به دور از تعصبات قومي و نژادي و اختلاف زبان فعاليتهاي ارزشمندي در آموزش و گسترش زبان عربي و زبان فارسي داشتند. و براي زبان عربي به عنوان زبان دين قداست خاصي قائل بودند، با اين وجود به ترجمه و تفسير قرآن به زبان تركي از خود علاقه نشان نميدادند و آن به دلايل زير بود:
1ــ پاسخ به شبهات القاء شده از طرف روشنفكران غرب زده و مقابله با آنها:
روشنفكران غرب زده به طرق مختلف قرآن را مورد هجوم قرار ميدهند. آنها باالقاء اينكه قصههاي قرآن يك سري افسانه و خرافات است يا قرآن فقط يك كتاب خشك تاريخي است و نميتوان از آن به عنوان يك كتاب راهنما استفاده كرد و يا وحي همان روياي پيغمبران است و يا اينكه قرآن نميتواند پاسخگوي نيازهاي امروزين جامعه باشد، سعي در كم رنگ جلوه داده و از اعتبار انداختن اين كتاب هدايتگر هستند. روشنفكران و نويسندگان مذهبي با اقدامات علمي به پاسخگويي به اين شبهات برآمدند. نويسندگاني چون بهاءالدين ساغلام و ياشار نوري اؤزتورك به شبهات القاء شده پاسخ مناسب دادند. بهاءالدين ساغلام طي يك سلسله مقالات علمي درخصوص زبان سمبولهاي قرآن و داستانها و قصههاي قرآني را تفسير كرد. ياشار نوري اؤزتورك نيز به تناسب خلأهاي موجود به تفسير موضوعي قرآني پرداخت.
2ــ اصلاح نارساييها، زدودن خرافات و جهل از معارف اسلامي و انتقاد از آداب كهنه:
روشنفكران مذهبي با يك سري اقدامات علمي و مقالات و آثار روشنگرانه سعي كردند كه قرآن را از قبرستانها به محافل علمي بكشانند. در تركيه قرآن را بيشتر بر سر مرده در قبرستانها و براي كسب ثواب و بدون توجه به معنا و مفهوم آن تلاوت ميشد. نويسندگان ترك اين را مورد انتقاد قرار دادند.
منابع و مآخذ:
1. توركلرين تاريخ و فرهنگينه بيرباخيش ــ دكتر جواد هيئت، ضميمه مجله وارليق سال 1378.
پاورقيها:
1. قبل از اسلام قبايل ترك چندان انسجامي نداشتند و هركدام تحت تأثير اديان يهود، مسيحيت و مانيزم و بوديزم بودند كه اين مانع وحدت تركان و مانع تشكيل يك تمدن و دولت مستحكم بود. 2. توركلرين تاريخ و فرهنگينه بير باخيش ــ دكتر جواد هيئت. ضميمه مجله وارليق ــ بهمن و اسفند 1365. د. همان منبع 3. همان منبع 4. همان منبع 5. مهاجراني، عطاءالله، نقد توطئه آيات شيطاني 6. آندره در سال 1580 در شرق فرانسه به دنيا آمده پس از تحصيلات مقدماتي به تركيه عثماني روانه شد. در آنجا پس از آموختن زبانهاي عربي تركي و فارسي به عنوان كنسول فرانسه عازم مصر شد. ايشان قرآن را از متن عربي به فرانسه ترجمه كرد و همچنين نخستين ترجمه فرانسوي گلستان سعدي در سال 1634 نيز از اوست. 7. دكتر جواد حديدي ترجمان وحي ــ شماره 1 سال 1376 ــ شهريور، مقاله نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه. 8. همان منبع. 9. ميرمحمد كريم موسوي باكويي، تفسير كشفالحقائق عن نكتالايات و الدقائق، جلد اول چاپ تفليس، گنجينه ترجمههاي قرآن، مركز ترجمه قرآن به زبانهاي خارجي ــ قم lubnatsI .ihiraT itayibedE krüT :.F.M 'ulurpoK .17 ec- krüT nimireK -i- naruK.A .narI :921 .P 6291 araknA .emelecni rib edninrezÜ irelemücreT 8.P .1691 10. پروفسور ضياء بنيادوف عضو آكادمي علوم آذربايجان و مسلط به زبانهاي تركي، عربي، انگليسي و نماينده مجلس آذربايجان بود كه در اثر ضربات چاقوي فرد ناشناس دارفاني را وداع گفت. 11. سيدعظيم شيرواني از شعرا و علماي برجسته آذربايجان است به زبانهاي عربي، فارسي، روسي و تركي مسلط بوده است و با جهل و خرافات مبارزه كرده و در ماه مبارك رمضان روز نوزدهم هنگام خروج از مسجد با ضرب چاقو به شهادت رسيده است. 12. ميرزاعلي اكبر صابر از روشنفكران و شاعران مشهور آذربايجان است. اكثر اشعارش به صورت طنز و در موضوعات اجتماعي است و با جهل و خرافات مبارزه كرد. ديوانش هورهورنامه توسط سيداشرفالدين گيلاني به فارسي ترجمه شده است. 13. عباسقلي آقاباكيخائوف از علماي بزرگ آذربايجان بوده و داراي تأليفات عديدهاي به زبانهاي فارسي و عربي و تركي است در موضوعات اخلاقي، ديني، اجتماعي، علمي و جغرافيايي آثار ارزشمندي دارد. ديوان شعري نيز دارد. اولين گرامر زبان فارسي را نيز ايشان نوشته است. 14. ميرمحمد كريم موسوي باكوئي ــ كشفالحقائق عن نكت الآيات و الدقائق. مقدمه جلد اول. 15. ميرمحمد كريم موسوي باكوئي تفسير كشفالحقائق عن نكت الآيات و الدقائق، چاپ تفليس ــ مطبعة غيرت مقدمه جلد اول. 16. Togan Z.V. Londra va Tahran'daki islami Yozmalardan bazilarina dair. Islami tetkikler Enstitusu Dergisi (Istanbul) III (1959-1960). P.135. 18. تاريخ ترجمه قرآن در جهان ــ دكتر جواد سلماسزاده ــ چاپ اول تهران ــ اميركبير 1369. صفحه 81 19. Kuran - Kerim Bilgileri - D.O.Keskioglu Seh. 215. 20. پروفسور دكتر زكي دومان در كتاب قرآن و مسلمانان صحنهاي از مذاكرات سال 1923 در آنكارا در خصوص اصول تشكيلات را چنين بازگو ميكند كه توفيق رشدي در سخنان خود گفت: «من نظر خويش را از كرسي ملت اعلان ميدارم... از هيچ كس نميترسم. در اصول تشكيلات ما بايد نام دين ذكر گردد.» من وقت گرفته و از ايشان پرسيدم: «در اصول تشكيلات دين ما اسلام نوشته شده است. شما ميخواهيد كدام نظر را اعلان كنيد، ديگر در اصول تشكيلات كدام دين را ميخواهيد بگنجانيد، آيا مسيحيت را ميخواهيد؟» توفيق رشدي گفت: بله مسيحيت را، چونكه اسلاميت مانع ترقي است. ما با اين دين محو خواهيم شد كسي به ما اهميت نخواهد داد.» 21. پروفسور دكتر ياشار نوري اؤزتورك در سال 1945 چشم به جهان گشود در 9 سالگي حافظ قرآن گرديد. در رشته الهيات و حقوق فارغالتحصيل شد ــ در سال 1980 موفق به اخذ درجه دكتراي فلسفه اسلامي شد. تاكنون بيش از 20 اثر علمي از ايشان به چاپ رسيده است. |
|
درآمدي بر معرفي مستشرقان و قرآنپژوهيي الصغير، خاورشناسان و پژوهشهاي قرآن
محمّدصادق شريعت
استشراق داراي شعبههاي مختلفي مانند اسلامشناسي، عربشناسي و هندشناسي ميباشد كه شامل مجموعهاي از فعاليتهاي مربوط به كشف منابع علمي و باستاني، گردآوري و نگهداري مواد فرهنگي، فهرستنگاري و كتابشناسي، روزنامهنگاري، تحقيق، بررسي، ترجمه و تصحيح متون و انتشار آنها ميشود.1 در مجموع ميتوان گفت كه استشراق بر اعمال مستشرقان در قبال فرهنگ مشرقزمين اطلاق ميشود. اين اصطلاح، شامل همه شاخههاي دانشي ميشود كه به پژوهش درباره همه ملتهاي شرقي، زبان، دين، علوم، آداب و رسوم و فنونشان ميپردازد.2
ديرينهيابي استشراق
براي نخستينبار در سال 1769 م. واژه شرقشناسي (orientalism) در فرهنگ انگليسي آكسفورد بهكار رفت و در سال 1838 همين واژه در فرهنگ علمي فرانسه درج گرديد.3
انگيزههاي شرقشناسي
پژوهشگران، هر يك بر اساس نگرشهاي خود، انگيزههاي متفاوتي را براي استشراق ذكر كردهاند. برخي نظري كاملاً بدبينانه و برخي خوشبينانه و برخي تفكيكي ارائه كردهاند. به طور كلي ميتوان اين انگيزهها را به سه دسته تقسيم كرد:
1. انگيزههاي تبشيري
عدهاي از محققان معتقدند اولين و مهمترين هدف خاورشناسان، «تبشير» بوده است. آنان ميگويند: براي هر كسي كه تاريخ شرقشناسي و تبليغ مسيحيت را پي جويد، روشن ميشود كه اين دو حركت، دو روي يك سكّهاند و يك هدف مشترك دارند و گاه در ابزار با يكديگر فرق دارند.
2. انگيزههاي استعماري
برخي از پژوهشگران، انگيزههاي استعماري را از مهمترين انگيزههاي استشراق دانستهاند. خدمت به استعمار در آراي شرقشناسي، متجلّي است. آرايي كه با آنها ميكوشند تا ارزشهاي اسلامي را در چشم و دل مسلمانان بياعتبار سازند و پلهاي ارتباط و تفاهم ميانشان را قطع كنند و در عرصههاي بينالمللي، از آنان بدگويي و عيبجويي كنند و بدينوسيله، اعتماد مسلمانان را نسبت به خودشان و ميراث فرهنگي و مدني آنان سست نمايند؛ آنگونه كه وحدت مسلمانان را سست ساختهاند. به همين دليل است كه مسلمانان در برابر انديشه و مباني توطئه شرقشناسي و مصالح استعماري كه به آنان ديكته ميشود، تسليم ميشوند.11
موضع مسلمانان در برابر فعاليتهاي خاورشناسان
الف) موضع مثبت
برخي از مسلمانان، شرقشناسي را به افراط ميستايند و ميگويند خوبيهاي اين انديشه، از بديهاي آن به مراتب بيشتر و فوايد آن از ضررهايش بيشتر است. اينان بر اين باورند كه خوبيها و ارزش كار شرقشناسان در دو زمينه است:
ب) موضع منفي
گروهي ديگر از دانشمندان مسلمان، فعاليتهاي شرقشناسي را به تفريط نكوهش ميكنند. اينان معتقدند شرقشناسي، نهتنها خوب عمل نكرده، بلكه به بدترين وجه، به مقدسات ما توهين روا داشته و شرقشناسان با همه اختلافاتي كه در مليّت و زبان با يكديگر دارند، طبق يك نقشه از پيش تعيين شده عمل ميكنند كه هدف آن، به سستي كشاندن نيروي اسلام در همه عرصههاست. اينان انديشههاي شرقشناسي را به كلي رد ميكنند و براي شرقشناسي هيچ فايدهاي قائل نيستند و ادّعاي دسته اول را رد ميكنند و براي ادّعاي خود، شواهد بسياري ارائه ميدهند.
ج) موضع متعادل
دسته سوم، در برخورد با استشراق، معتدلند. به خدمت و خيانت شرقشناسان واقفند؛ خدمتها را در حد معقول، ارج مينهند و خيانتها را نكوهش ميكنند و هشدار ميدهند. اينان قائلند هرچند برخي آثار استشراقي، قابل نقد و پاسخگويي و برخي نيازمند «تكميل» است، ولي همانگونه كه در عرصه صنعت، پزشكي و فنآوري نميتوان به دستاوردهاي عالمان غربي بيتوجه بود و بايد بر اساس آن تجارب، فنآوري بومي را پايهريزي كرد، در پژوهشهاي علوم انساني هم اطلاع از يافتهها و تلاشهاي خاورشناسان، در پيريزي تحقيقات اسلامي و تصحيح روشها خالي از فايده نيست.19
ديدگاه نگارنده
هرچند اهميت خاورشناسي و تحقيقات آن، برخي را به شناخت اين پديده واداشت و افرادي با كاوش در پرونده استشراق، كتابها و مقالات متعددي در اين باره منتشر كردند، اما بنا به گفته برخي از صاحبنظران21، به ندرت به كتابي برميخوريم كه داراي روشي عالمانه و نقّادانه و به دور از احساسات و عواطف غير عقلايي باشد. انديشه غالب اين آثار اين است كه مستشرقان در پي براندازي و از بين بردن تمدّن مسلمانان بودهاند تا به اين وسيله، سلطه اقتصادي، سياسي و فرهنگي خويش را بر ملل شرق، به ويژه مسلمانها ادامه دهند.
مستشرقان و قرآنپژوهي
هرچند دايره تحقيقات مستشرقان، شامل تمامي علوم و فنون و آداب و رسوم ملل شرق ميشود، امّا قرآن به عنوان اساسيترين و مهمترين نصوص اسلام كه يكي از بزرگترين سنتهاي شرقي است، توجه مستشرقان را به خود جلب كرده است.
دائرةالمعارف اسلام و مستشرقان
يكي از مهمترين آثار قرآنپژوهي خاورشناسان كه در اين اثر، بسيار مورد استفاده قرار گرفته، دائرةالمعارف اسلام (The Encyclopedia of Islam) است. دائرةالمعارف اسلام (انگليسي) مهمترين دانشنامه به زبان انگليسي درباره دين اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامي، زبان، ادب، تاريخ، جغرافيا، رجالشناسي، معارف ديني و عرفي اقوام و ملل مسلمان، نوشته جمعي از برجستهترين اسلامشناسان اروپا و آمريكا، و نيز برخي از محققان مسلمان كه با سازمان مركزي اين دائرةالمعارف در «ليدن» همكاري دارند، ميباشد.
دائرةالمعارف اسلام و قرآنپژوهي
هرچند در بخشهاي متعدد دائرةالمعارف اسلام، بسياري از مباحث قرآني مطرح شده است، اما در جلد سوم، مدخلي جداگانه به قرآن اختصاص يافته است و موضوعاتي از قبيل تاريخ قرآن، سبك و زبان قرآن و نقش آن در زندگي مسلمانان و... مورد بررسي قرار گرفته است.
پاورقيها:
1. محمّد نوري، «خاورشناسان و فرقهشناسي»، مجله هفت آسمان، شماره 1، ص175. 2. محمّد دسوقي، سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، چاپ اوّل، تهران، نشر هزاران، 1376، ص88. 3. همان، ص88. 4. خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ص15. 5. همان، ص16. 6. محمد دسوقي، سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ص174. 7. همان، ص174. 8. محمد نوري، «خاورشناسان و فرقهشناسي»، مجله هفت آسمان، شماره 1، ص175. 9. عبدالرحمن بدوي، دائرة المعارف مستشرقان، ترجمه صالح طباطبايي، چاپ اول، 1377، انتشارات روزنه، ص13. لسانك و ما في جوانحك»؛ بپرس با تمام زبانت؛ يعني هرچه ميخواهد دل تنگت بگو. داستان برخورد «مفضل بن عمر» با «ابن ابيالعوجاء» نيز منجر به پيدايش كتاب توحيد مفضّل شده است. احتجاجهاي حضرت صادق صلياللهعليهوآلهوسلم با «ابن ابيالعوجاء» نمونه ديگري از سعه صدر ائمه عليهمالسلام در برخورد با مخالفان است. از اين نمونهها در سيره ائمه عليهمالسلام كه در كتب احتجاج ثبت و ضبط است، فراوان به چشم ميخورد. (با استفاده از مقاله «آزادي عقيده و تفكر» از استاد مطهري) 10. خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ص17ـ 18. 11. سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ص177. 12. خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ص23. 13. دائرةالمعارف مستشرقان، ص15. 14. «خاورشناسان و فرقهشناسي»، مجله هفت آسمان، شماره 1، ص175. 15. بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، ج2، چاپ اوّل، تهران، 1377، ص2046. 16. خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ص25. 17. سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ص177. 18. همان، ص191. 19. «خاورشناسان و فرقهشناسي»، مجله هفت آسمان، شماره 1، ص175. 20. سير تاريخي و ارزيابي انديشه شرقشناسي، ص45. 21. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، ج2، ص2049. 22. برخورد كريمانه و صبورانه حضرت علي عليهالسلام با معاندان لجوج، بويژه خوارج، شاهد صدق اين مدعاست. يك بار هنگامي كه حضرت روي منبر فرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني»، شخصي از پاي منبر بلند شد و با جسارت گفت: «أيّها المدّعي ما لايعلم و... ما لايفهم أنا السائل فأجب». اصحاب حضرت ناراحت شدند و خواستند او را اذيت كنند. حضرت به اصحاب فرمودند: «إنّ الطيش لايقوم به حجج اللّه و لاتظهر به براهين اللّه»؛ با عصبانيت نميشود دين خدا را برپا داشت. بعد فرمودند: «اسأل بكلّ 23. مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، چاپ دوازدهم ،تهران، 1378، ص134. 24. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، ج1، ص525. 25. انور الجندي، «مستشرقان و قرآن كريم»، ترجمه سيدمحمّد دامادي، مجله ميراث جاويدان، سال دوم، شماره 3 و 4، ص45. 26. خاورشناسان و پژوهشهاي قرآني، ص6 و 7. 27. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، ج2، ص2048. 28. همان؛ «خاورشناسان و فرقهشناسي»، مجله هفت آسمان، شماره 1، ص184. 29. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي، ج2، ص2048. 30. همان، ص2047. 31. همان، ص2048. ذكر اين نكته ضروري است كه هرچند «مونتگمري وات» قرآن را وحياني ميداند، ولي با تفسيري كه از وحي ارائه ميدهد، آن را چيزي بيش از الهام و اشراق نميداند. او ديدگاه خودش را به تفصيل درباره وحي در صفحه 21ـ 35 از كتاب Bells' Introduction to Quran (Edinburgh University Press, 1970) بيان ميكند. جالب اين كه آقاي «بهاءالدين خرّمشاهي» به رغم برخورد بسيار خوشبينانه با ديدگاههاي «وات»، از ترجمه اين بخش از كتاب، به دليل مخالفت با ديدگاه رايج مسلمانان، در مجله ترجمان وحي، خودداري ميكند. 32. همان، ج1، ص1035. 33. دائرةالمعارف تشيع، زير نظر احمد صدر و ديگران، مقدمه ج1، تهران، بنياد طاهر، 1366، ص15. 34. همان، ص14. |
|
مقدمه ای بر مباحث تفسیری سید مرتضی
رضا شکرانی
مقدمه
بدون تردید سده چهارم هجری و کمی پیشتر از آن، تا میانه سده پنجم، از دورههای پر فراز و نشیب و سراسر رخدادهای تلخ و شیرین تاریخ اسلام است؛ پیدایش شخصیتهای بزرگ و اندیشه آفرین در میان مذاهب گوناگون اسلامی از جمله رویدادهای بزرگ این دوره است.این دوره به تنهایی، دستمایه پژوهشهای مورخان ودیگر پژوهشگران بوده * و هنوز بررسیهای بیشتری را به خود میخواند.یکی از چهرههای درخشنده اسلام و تشیع که در این دوره ظهور کرد، الو القاسم علی بن حسین مشهور به «سید مرتضی»، «علم الهدی»، «ذو المجدین»و «ذو الثمانین»میباشد.
نگاهی آماری به مباحث تفسیری سید مرتضی
از بررسی 66 کتاب و رساله سید مرتضی بدست میآید که کتب و آثار ذیل حاوی مطالب تفسیری اوست. (1) (*)برای نمونه، میتوان از کتاب«تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری»نوشته دانشمند سوئیسی، آدام متز، یاد کرد که بوسیله محمد عبد الهادی ابو ریده به عربی ترجمه شده و توسط علیرضا ذکاوتی به فارسی برگردان شده است.
جایگاه و ارزش این مجموعه
سید مرتضی با عناوینی چون فقیه، متکلم، ادیب، شاعر و...بین شیعه و عامه معروف است، اما در آثاری که درمورد او نوشته شده هیچگاه از او به عنوان مفسر یاد نشده است و این مایه شگفتی بسیار است، زیرا از بررسی آثار او میتوان دریافت که شخصیت وی از این دیدگاه نیز در خور بررسی است.این شگفتی آنگاه افزود میشود که ستایندگان وی که از کتاب«غرر الفوائد و درر القلائد»به عنوان یکی از مهمترین آثار فرهنگ اسلامی یاد میکنند، در باره بخش تفسیری آن-که در بردارنده مهمترین مباحث تفسیری است-کمتر سخن گفتهاند.
بررسی مباحث تفسیری سید مرتضی
پیش از این بررسی بجاست از جایگاه تاریخی عصر سید مرتضی و سابقه تفسیر شیعه تا آن زمان-هر چند بطور خلاصه-سخن بگوییم تا اهمیت و ابتکار او در میان مفسران شیعه روشنی بیشتری یابد.
گذری در آثار تفسیری سید مرتضی
این آثار را پیش از این معرفی کردیم، اکنون به بررسی کوتاهی در باره هر یک میپردازیم:
الف-امالی المرتضی(غرر الفوائد و درر القلائد)
این کتاب مجموعه سخنرانیهای مؤلف در طی هشتاد مجلس است.وی در هر مجلس ابتدا به تأویل وتفسیر یک یا چند آیه از قرآن پرداخته و سپس به بیان حدیثی در باب آن و شرح معانی و نقد و بررسی ابیاتی از شاعران معروف-در خصوص موضوع- میپردازد.در مورد زمان و مکان این مجالس، صاحب کتاب الذریعه معتقد است که آنها در راه مسافرت حجاز و در منازل مختلف راه بر شاگردانش املاء میشده است؛ (21) اما با توجه به فراوانی منابع این کتاب و نیز یک دست بودن انشای آن، باید گفت که بطور قطع-هر چند اصل مطالب در مسافرت املاء و تدریس شده باشد-مطالب آن مورد تجدید نظر و تنظیم مجدد قرار گرفته است.
ب-تکملة اغرر و الدرر
این کتاب در بردارنده تفسیر بیش از پانزده آیه از قرآن، به همراه مباحث دیگری در زمینه ادب و کلام است و چون از نظر اسلوب و محتوا با مباحث امالی تناسب داشته، به اشاره مؤلف به عنوان«تکمله امالی»بدان اضافه میگردد. (24)
ج-تنزیه الانبیاء
سید، این کتاب را بنا به در خواست فردی که از وی کتابی در باب تنزیه پیامبران وامامان میطلبد،نگاشته است. (25) وی در این کتاب ابتدا به عنوان مقدمه دیدگاه فرقههای گوناگون همچون اهل الحدیث، اشاعره، معتزله و شیعه را در مورد عصمت پیامبران مطرح ساخته و آنگاه به بیان دیدگاه شیعه در باره عصمت انبیاء قبل از نبوت و بعد از آن میپردازد، سپس تمامی آیاتی را که در باره هر یک از پیامبران آمده و احیانا دستاویزی برای نفی عصمت آنان واقع شده یا ممکن است واقع شود مورد تفسیر و تأویل قرار میدهد و سر انجام سخن از تأویل روایات و اخباری است که ظاهرا عصمت پیامبر اسلام(ص)و ائمه معصومین را مورد خدشه قرار میدهد.
د-اجوبة المسائل القرآنیه
در این کتاب شانزده آیه مورد تفسیر است؛تاریخ تألیف آن پس از کتاب تنزیه الانبیاء و الشافی است؛ سیاق سخن در همان قالب سؤال و جواب است ولی سؤال کننده وتاریخ دقیق نگارش آن معلوم نیست، جزآنکه در ابتدای مسأله نهم آمده است:«سأله (قدس اللّه روحه)ابو القاسم بن علی بن عبد اللّه بن شیبة العولی الحسنی عن...».(28)
ه-تفسیر الآیات المتشابهة من القرآن
این رساله نیز بنا به در خواست فردی است که از سید میخواهد تا کتابی بنویسد که در آن شبهات اهل باطل(همچون جبریها، مشبه، ملحدان)که بر قرآن وارد نمودهاند پاسخ یابند. (29) آنچه در این رساله آمده تنها شامل تفسیر متشابهات سوره حمد و یک آیه از سوره بقره است و معلوم نیست-علی رغم عنوان رساله-چرا دیگر آیات متشابه تفسیر نشدهاند.
و-الشافی فی الامامة
این کتاب در رد باب«امامت»از کتاب«المغنی فی ابواب التوحید و العدل»قاضی عبد الجبار معتزلی نوشته شده است.قاضی عبد الجبار در کتاب خود، آیاتی را که شیعه برای اثبات امامت تأویل و تفسیر کردهاند بر طبق مذهب اعتزالی خود تفسیر کرده و شبهاتی را بر امامت[مورد اعتقاد شیعه]وارد میسازد؛سید مرتضی در کتاب الشافی به رفع شبهههای قاضی پرداخته و آیات مزبور را مورد بحث و تفسیر قرار میدهد؛بنا بر این هر چند هدف از تألیف آن اثبات مبانی کلامی است اما دارای مباحث تفسیری است. (30)
روش تفسیری سید مرتضی
روش تفسیری-هر چند ریشه در تاریخ تفسیر دارد-اما به عنوان یکی از موضوعات علوم قرآنی از جمله مباحث جدیدی است که تألیفات مستقلی نیز در آن صورت گرفته است. (31) در باره اینکه روش تفسیری چیست، برخی آن را به معنای بحث و بررسی جنبههای ظاهری یک تفسیر و نحوه شکل گیری مباحث آن دانستهاند. (32) برخی دیگر منظور از روش تفسیری را همان مبانی و معیارهایی میدانند که یک مفسر بر اساس آن به تفسیر قرآن میپردازد. (33)
نوع وصبغه تفسیر سید مرتضی
چنانکه گفته شد انگیزههای کلامی زیادی در تفسیر سید مرتضی وجود دارد؛از طرفی او در مباحث خود از کلام عرب و آنچه متبادر به ذهن است(با تکیه بر میراث ادبی عرب)استمداد میطلبد، و از این روی تفسیر وی جنبه ادبی هم بخود میگیرد، و شاید یکی از دلائل اقبال عامه به مباحث تفسیری و حدیثی کتاب امالی سید-علیرغم تضاد مسلک آنان با شیعه-همین ویژگی ادبی آثار او باشد.
منابع تفسیری سید مرتضی
چنانکه گذشت این منابع زیاد است؛آنچه باید بدان توجه داشت اینکه هدف سید در استفاده از این منابع گزارش نظریات نبود بلکه وی اغلب در صدد یافتن درستترین اقوال است:
الف-تفاسیر روایی و روایات تفسیری عامه
مهمترین این تفاسیر«جامع البیان عن تأویل القرآن» از طبری است.سید مرتضی در مواردی با تصریح به نام طبری، به اقوال وی اشاره مینماید.با تطبیق مباحث تفسیری سید با تفسیر طبری بدست میآید که اکثر نظریات تفسیری که او از صحابه یا تابعان نقل میکند برگرفته از تفسیر طبری است. (39) موارد دیگری نیز از نقل روایات عامه در بحثهای سید مرتضی هست که نمیتوان بطور قطع منابع آن را مشخص نمود.
ب-تفاسیر ادبی
سید مرتضی در تفاسیر خود از اثرات ادبی زمان پیش از خود، که در باره معانی و واژههای قرآنی نوشته شده بود، استفاده زیادی برده است؛از جمله آنها این کتب را میتوان نام برد:«معانی القرآن»از فراء؛«غریب القرآن»از ابن قتیبه؛«معانی القرآن و اعرابه»از زجاج؛ و«مجاز القرآن»از ابو عبیده، از جمله آثاری که سید بطور مسلم بدان توجه داشته است کتاب «معانی القرآن»و«معانی القرآن و اعرابه»است.
ج-تفاسیر معتزله
برخی از آنان عبارتند از:
یادداشتها
(1)-این بررسی با مراجعه به کتابهای رجال و تراجم، و نیز نسخ خطی کتب سید موجود در کتابخانههای تهران، مشهد و قم انجام شده است. (2)-این کتاب به همراه دیگر مباحث غیر تفسیری آن هم اکنون-توسط نگارنده-در دست ترجمه است. (3)-رسائل الشریف المرتضی(ج 1 تا 3)با مقدمه و زیر نظر سید احمد حسینی، تدوین سید مهدی رجایی، قم.دار القرآن الکریم، 1405 ه-ق؛برای رسالههای مذکور به ترتیب رجوع شود به:ج 3، ص 119-83 و ص 306-285؛ج 2، ص 72-67 و 75-6. (4)-رسائل الشریف المرتضی، به ترتیب:ج 1، ص 124- 121؛ص 128 به بعد؛ج 1، ص 355 به بعد؛ج 1، ص 436-411. (5)-الشافی فی الامامة، شریف مرتضی، تحقیق و تعلیق سید عبد الزهراء حسینی، مراجعه، سید فاضل میلانی، تهران، مؤسسه الصادق للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1410 ه-ق؛ج 2، ص 248-216، 250-248، 257-153، 318-257؛ ج 3، ص 137-133 و 142-137؛و ج 4 از ص 420 به بعد. (6)-ریاض العلماء، ج 4، ص 35، نخستین رساله از فهرست بصروی. (7)-ادب المرتضی من سیرته و آثاره، عبد الرزاق محی الدین، چاپ اول، بغداد، مطبعة المعارف، 1957 م.مؤلف در این کتاب، سید را نخستین مفسر شیعی میداند که به تفسیر به رأی پرداخته و ما در فرصتی دیگر سخن او را نقد و بررسی خواهیم کرد. (8)-التفسیر و المفسرون، دکتر محمد حسین ذهبی، دار الکتب الحدیثه، چاپ دوم، مصر، 1369.ج 1، ص 39. (9)-امالی السید المرتضی، السید المرتضی، تصحیح شیخ احمد بن امین شنقیطی، منشورات کتابخانه آیة اللّه مرعشی، چاپ اول، قم، 1403 ه-ق.ج 1، ص 9 از مقدمه. (10)-ادب المرتضی من سیرته و آثاره، مقدمه. (11)-سوره، نحل، آیه 44. (12)-القرآن یفسّر بعضه بعضا. (13)-چنانکه از آیه:و ما ینطق عن الهوی(سوره نجم، آیه 53) استنباط میشود. (14)-رجوع شود به:الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، عبد الحسین امینی، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1366 ه-ش ج 1، ص 21. (15)-الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، مقدمه و تحقیق دکتر مصطفی دیب البغاء، دارا بن کثیر، دمشق، 1407 ه-ق.نوع هشتادم، ص 1227. (16)-شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1835 ه-.ق، ج 1، ص 19. (17)-تفسیر شیعه و تفسیر نویسان آن مکتب، دکتر رجبعلی مظلومی، نشر آفاق، تهران، چاپ اول، 1404، مقدمه. (18)-شیخ الطائفه طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، مکتبة الامین، نجف اشرف، (بدون تاریخ)، ج 1، ص 1. (19)-در میان آثار شیخ مفید، تنها به کتابی در زمینه علوم قرآن به نام«البیان فی انواع علوم القرآن»اشاره شده است. (20)-الفرائد الغوالی، شیخ محسن بن شیخ شریف جواهری، تصحیح و تحقیق محمد حسن جواهری، مطبعة الآداب، نجف، چاپ اول، 1355 ه-ق.مستفاد از کلام نویسنده الروضة البهیه که مصنف آن را در الفرائد نقل کرده است. (21)-الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 16، ص 44. (22)-مانند آنچه طبری در تفسیر خود بکار برده است، رجوع شود به:ابو جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل أی القرآن، دار الفکر، بیروت، 1408 ه-.ق. (23)-امالی المرتضی، سید مرتضی، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، مصر، چاپ اول، 1373-. ق.ج 1، ص 18(مقدمه). (24)-این کتاب نیز توسط محمد ابو الفضل ابراهیم، تحقیق و در پایان جلد دوم امالی چاپ شده است. (25)-تنزیه الانبیاء، سید مرتضی، منشورات شریف مرتضی، قم، [و نیز نسخه خطی به شماره 245 موجود در کتابخانه آیة اللّه مرعشی]، ص 2. (26)-ریاض العلماء، پیشین، ص 62. (27)-به عنوان مثال ر.ک:امالی المرتضی، ج 1، ص 482-492-489 و به ترتیب مقایسه شود با مطالب تنزیه الانبیاء، ص 53-47 و 55-53. (28)-سید مرتضی، پیشین، ص 117. (29)-پیشین، ص 287. (30)-در اینجا تذکر این نکته لازم است که در رساله المحکم و المتشابه-که علامه مجلسی آن را از جمله 12 کتاب سید دانسته و در جلد 92 بحار آورده است-تصریح شده که مطالب آن کتاب احادیث منقول از امام صادق(ع)است و شاید سید تنها به استنساخ آن پرداخته و نام خود را در آخر ذکر کرده است. (31)-از آن جمله میتوان به«التفسیر و المفسرون»ذهبی، «روشهای تفسیر قرآن»دکتر سجادی، و کتاب«مبانی و روشهای تفسیری قرآن»عمید زنجانی اشاره کرد. (32)-مانند آنچه ذهبی در التفسیر و المفسرون عنوان میکند. (33)-مانند آنچه نویسنده«مبانی و روشهای تفسیری قرآن»در فصل دوم کتاب خود ذکر کرده است.
بقیه منابع عبارتند از:
-علامه محمد باقر مجلسی، بحار الانوار«چاپ جدید»، دار الکتب الاسلامیه، تهران. |
|
در سوگ خادم بزرگ قرآن، استاد ادب روانشاد دكتر جواد حديدى
بهاءالدين خرمشاهى
با خاطرى مجروح و جانى بىروح، اين سوگنامه را به خامه اندوه براى بثّ شكوى، با درد و دريغ از درگذشت قرآنشناسى والا، و اديبى دانا و نستوه، خادم علوم قرآن و خبره «ترجمان وحى»، شادروان استاد جواد حديدى (قم، 5 آذر 1311 ـ تهران، 28 مرداد 1381ش) كه در زبان و ادب سه زبان فارسى، عربى و فرانسوى، صاحبنظرى صائبنظر، و گنجور گنجگوهر بود، براى بيان شمهاى از فضل و فضايل او، و اشاره به كار و كارنامه ماندگارش، و ملكات ملكوتى فرشتهوارش مىنگارم. گويى اين شعر معروف عربى كه مقام ضرب المثل يافته در شأن اوست: |